نقش عشق و اشتیاق در موفقیت - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)

553 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    دایان گفته:
    مدت عضویت: 1274 روز

    سلام استاد وقت بخیر

    خوشحالم ازین که هر موقع ذهنم من و بازی میده

    اولین چیزی که منو متعادل میکنه نشانه روزمه استاد واقعا دیدن نشان‌ها خیلی به من کمک میکنه و واقعا جزعی از باورهای من شده

    در مورد سوال های پرسیدین لازم دونستم بگم کسب و کار اینترنتی و بلاگرها الان شغل کاملا پول ساز شده که قبلاً فقط به چشم سرگرمی بود الان شده مثله یک فروشگاه فوق العاده بزرگ که بدون گشتن تو فروشگاه جنس مورد نظر و با بهترین قیمت میتوانید پیدا کنید من جواهرساز بودم شغله مورد علاقه که واقعا با عشق به جواهرسازی رسیدم یادمه پونزده شونزده ساله بودم تو مسجد شاه تهران از کاسبهای انگشتر می‌خریدم با ذوق زیاد به اقوام و دوستان می‌فروختم تا اینکه اطلاعاتی درباره سنگها زیاد شد بعد رو آوردم به برندهای انگشتر دست‌ساز بعد با استادی آشنا شدم که بدون گرفتن هزینه ای و فقط با دیدن عشق و علاقه من کار و از صفر به من یاد داد و من وارد صنف شدم درآمد عالی داشتم اما سنی نداشتم که خانواده روی من تسلط نداشته باشند و منو به اجبار فرستادن دنباله کاری که بیمه داشته باشه که وقت پیری یه آب باریکه ای باشه که محتاج نان نباشم این اجبار باعث شد من هشت سال از عمرم فقط با کارگری رد بشه و با اشک به سر کار میرفتم حتی باعث شد من از همسرم جدا بشم آخرشم من محکوم شدم به اینکه من نتونستم پولساز باشم اما من هرچه در آمد داشتم صرف زندگی میکردم و حتی سالی یک شلوار برای خودم خرید نمی‌کردم هشت سال گذشت و من هشت سال حسرت کشیدم الان که فرد آزادی شدم قدرت تصمیم گیری برای زندگی خودم دارم دوباره روی آوردم به جواهرسازی و با باور پولساز بهش نگاه میکنم و مطمعنم میتونم بهترین خودم باشم شاید ازدید خیلی ها زندگیم هشت سال به بطالت گذشت اما من درس گرفتم که اجازه بدم بچه ای که قرار به وجود بیارم برای آینده خودش تصمیم بگیره و سراغه علاقش بره و من مشوقش باشم

    من به نشانه ها ایمان دارم و معتقدم روش حرف زدن خدا با بندهاشه یه جایی خواندم که نوشته بود

    نگران فردا نباش خدا زودتر از تو اونجاست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    پیمان و سامان گفته:
    مدت عضویت: 1716 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان

    من خودم به شخصه تا الان نتونستم شغل مورد علاقه خودم را پیدا کنم بعضی موقعا واقعا کلافه میشم که مگه میشه آدم ندونه به چی علاقه داره و پیش خودم میگفتم خیلی بده آدم ندونه به چی علاقه داره ولی کامنت هارو خواندم بعضیا رو دیدم که مثل من هستند و هنوز اون چیزی که بهش علاقه دارن رو هنوز پیدا نکردند ولی همیشه از خدا هدایت میخام که منو به سمت رسالتم هدایت کنه

    هر چند خودم می‌دونم که آزادی از همه چیز برام مهمتره یعنی دوست ندارم به جایی محدود باشم یا کارم به جایی محدود باشه دوست دارم کاری که میکنم رو هر جایی بتونم انجام بدم و ازش پول بسازم یعنی الان بهم بگن یه مغازه اجاره کن جایی و جنس داخلش بریز و بفروش اصلا نمیتونم قبول کنم چون محدود به جایی میشم یعنی اولویتم آزادی زمانی و مکانیه در شغلم

    مطمئنم که خدا من رو هدایت می‌کنه تا در جای درستم قرار بگیرم

    شغل های جدیدی که تازه اومدن و قبلا اصلا فکر کردن بهشون هم سخت بود

    ۱ استند آپ کمدی که الان هم اتفاقا خیلی مد شده و خیلیا دارن ازش پول میسازن هم علاقه دارن هم کیف میکنن و هم پول می‌سازند

    ۲ ایزوگام کردن دیوارهای ساختمانی بدون نیاز به داربست بستن …قبلا برای ایزوگام کردن دیوارهای ساختمانی باید کلی داربست میبستند و هزینه و سختی ..الان یک نفر با طناب و آویزون میشه و ساختمانهای چهار پنج طبقه به بالارو ایزوگام می‌کنه

    ۳ شستن نمای ساختمان …اینم باز جدیده با طناب از ساختمان آویزون میشن و نما رو میشورن..مصاحبه یک دختر رو نگاه میکردم می‌گفت ماهی ۷۰میلیون تومان از این کار درآمد دارم ولی چون همیشه به بالا رفتن از دیوار‌ و رفتن به ارتفاع علاقه داشتم این کار خیلی برام لذت بخشه با این که چند بار هم افتادم دست و پام هم شکسته ولی علاقه داشتم و ادامه دادم و اتفاقا کلی مشتری دارم

    ۴ پیک موتوری توی تهران یک‌ مدت پیک کار میکردم طرف تو خونه نشسته با یک گوشی غذا سفارش میده براش می‌بری یا دیگه اصلا برای خرید سوپرمارکت نمیره همش با گوشی آنلاین سفارش میده براش می‌بری…یک بار پیکی به من خورد ک برگام ریخت 😄طرف از یک دکه یک بسته سیگار سفارش داده بود گفت برام بیار خونه گفتم خدایا دیگه برای سیگار خریدن هم بیرون نمیان چقدر راحت شده والان میبینی چقدر با همین پیک‌ موتوری مشغول ب کار هستن

    ۵بلاگر اینستاگرامی طرف از کارهای روزمرش فیلم میگیره و می‌زاره اینستا کلی هم پول میسازه این اصلا توی مخیله هیچکی نمی‌گنجید که ی زمانی بشه ازش پول ساخت و شغل بشه

    ۶ درست کردن کلیپ مسخره بازی توی اینستا

    که اتفاقا کلی با این پول می‌سازند

    ۷فروش خونه و ماشین از اینستا

    طرف علاقه به ماشین داره یک پیج زده و هرکسی بخواد ماشینش رو بفروشه می‌زاره توی پیج این و اینم بابت این کار پول میگیره حالا هرچی ماشین مدل بالاتر باشه و یا خارجی باشه هزینه گذاشتن بیشتره یا در مورده خونه هم همین طوره

    ۸ درخت گردو تکوندن با میمون(این دیگه چیه)

    کسانی که درخت های گردو زیادی دارند مجبورند کسایی رو بگیرند که بالای درخت رفته و اینو بتکونن که اتفاقا خود من توی این کار خیلی خوبم و شاخه هایی از درخت میرم و میتکونمش که کمتر کسی بتونه ….حالا توی دماوند تهران با یکی از این باغدارهای گردو صحبت میکردم می‌گفت یکی هست دو سه تا میمون داره و اینارو آموزش داده که برن بالا گردوهارو بتکونن کلی پول هم میگیره برای هر درخت گردو …واقعا ایده جالبیه ن!؟

    ۹خانوم ها و آقایون این شما و این یکی از برگ ریزون ترین شغلهای دنیا

    استخدام نفر برای جاسوسی کردن از شوهر یا بالعکس نمی‌دونم بهش بگیم شغل یا ن ولی از این کار پول می‌سازند …این رو کجای دلم بزارم😂

    بازم مصاحبه ای خوندم از یکی می‌گفت زنه به شوهرش شک داره من رو استخدام کرد یک مدت که شوهرش رو زیر نظر بگیرم کلی پول هم بهم داد بعد می‌گفت این خانوم من رو به زنهای دیگر معرفی کرد اگر به شوهرشون شک داشتند من زیر نظر بگیرم ببینم کجا میره با کی می‌ره چیکار می‌کنه و از این حرفا …اصلا فکر کردن بهش هم خنده داره ولی با این کار پول می‌سازند…یک قضیه از خودم تعریف کنم که قبل از این بود که من این مصاحبه رو بخونم و اصلا نمی‌دونستم کسایی هستند این کار رو انجام میده…

    اونموقع توی تهران پیک کار میکردم پسر خاله من سرایداره به من زنگ زد که آقا بیا اینجا کارت دارم بعدش رفتم دیدم یک خانوم از اهالی ساختمون اومد با من حرف زد که آقا من به شوهرم شک دارم

    شما از صبح شوهرم هرجا می‌ره از دور دنبالش کن که کجا می‌ره و با کی می‌ره و به من اطلاع بده هر چقدر پولم بخای بهت میدم منم هول کردم گفتم باشه بزار فکر کنم بهت خبر میدم بعدا پسر خالم هرچی اصرار کرد بیا انجام بده بابا کلی پول بهت میده قبول نکردم نمیخام ادا در بیارم ولی انصافا ی حسی بهم می‌گفت این کار رو نکن دیگه قبول نکردم

    این شغل هارو نوشتم که خودم و دیگران باور کنیم میشه از علاقه پول ساخت فقط کافیه به سمت علاقمون بریم و باور کنیم میشه پول ساخت

    با اینکه من خودم هنوز رسالتم رو پیدا نکردم ولی باور دارم که اوس کریم هدایتم می‌کنه عاشقتم اوس کریم که من رو به سمت این فایل هدایت کردی و این کامنت رو نوشتم

    مرسی از استاد عزیز و دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    آرزو جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 567 روز

    لام ب استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوست های هم فرکانسی عزیزم

    خیلی خوشحالم ب این فایل هدایت شدم

    شغل هایی مثل کسی که تبلیغ غذا کنه و پول در بیاره

    کسی که تبلیغ کار ی نفر را با پیامک های صوتی بکنه

    پوشیدن لباس و تبلیغ کیفیت بدون هیچ زحمت پول در بیاره

    بازی کردن با بچه ها وساعت ها پول در بیاره

    دلقک بازی و خنده ی بقیه را در بیاره و پول در بیاره

    کسی که بدون دغدغه زیر دست ی آایشگر بیاد و هم مدل بشه هم لذت ببره و تازه پول بگیره تا اینکه بیاد ب عنوان مدل

    من ب چی علاقه دارم و موفق بشم و سراسر آرامش داشته باشی و با اون شغل پولسازی میکنی چی هست؟؟

    من شغل آرایشگری و حتی آموزش دادنشو دوستش دارم و وقتی آموزش میدهم اصلا ساعت متوجه رفتنش نمیشم

    وقتی ب خودم میام ظهر یا شب شده و زمانی که استاد میگفت من عاشق شغلمم و متوجه زمان و حتی گرسنه و تشنه نمیشم من ب خودم میگفتم واقعا استاد عاشق و واقعا درک نمیکردم اما الان که چند باری این آموزش را تکرار کردم بیشتر از قبل درک میکنم خدایا شکرت و سپاس گزارم من تشنه و گرسنه و نه متوجه زمان میشم و جالبه اصلا خسته هم نیستم واقعا انرژی بالایی دریافت میکنم یادم همسرم بهم میگفت من دوست ندارم وقتی تو این شغل بری بعدا که خونه بیای خسته باشی و انرژی نداشته باشی اما الان چنان انرژی بالایی دارم که خودم خودم تحسین میکنم خدایا شکرت و تازه پولسازی هم میکنم و واقعا لذت داره خدایا شکرت در این مسیر زندگی هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    معین کوه پیما گفته:
    مدت عضویت: 1336 روز

    سلام استاد

    عالی بود استاد

    دمتون گرم

    من تا قبل از دیدن این فایل شک داشتم که به چی چیزی علاقه دارم

    چون از 2 سال پیش داشتم کار میکردم در فضایی مجازی و خیلی چیز ها یاد گرفتم

    و علاقه ام هر سری تغییر میکرد

    تا اینکه با طراحی دیجیتال آشنا شدم و فتوشاپ

    فتوشاپ شروع به یاد گیری کردم از یوتیوب گوگل و هر جا تا یادش گرفتم

    و بعد رفتم مدرک اش رو گرفتم

    ولی علاقه کمی هم به بازی داشتم

    بازی های کامپیوتری و این برای من شک رو اورد

    که ایا من واقعا طراحی رو دوست دارم ایا من فتوشاپ و کار های گرافیکی رو دوست دارم

    چون بیشتر وقت ها وقتی کارم تموم میشه میرم بازی میکنم

    بعضی وقت ها هم تا 2 الی 3 صبح بازی میکنم

    و این شک رو درون من انداخت

    ولی این ویدئو بهم گفت عاشق چی هستم

    من

    از خودم سوال پرسیدم گفتم فکر کن الان ثروتمند هستی وهیچ احتیاجی به پول درآوردن

    نداری چکار میکنی

    در ناباوری کامل به این فکر کردم که طراحی کنم نقاشی بکشم نقاشی دیجیتال بکشم

    و از این کشور به اون کشور برم و جاهای دیدنی رو ببینم بکشم

    و بعد در مزایده به افرادی که واقع اون طراحی رو درک و فهمیدنش بفروشم

    و در این رویا جای برای بازی ندیدم

    همش درحال خوش گذرونی بودم و داشتم طراحی میکردم

    و به بچه هام (فالور هام ) اموزش میدادم چطور طراحی کنن

    و از اموزش دادن هم خیلی خوشم میاد

    من فهمیدم که علاقه من کار های گرافیکی است

    و اموزش به فالور هام تا اون ها هم بتونن حرف خودشون رو در نقاشی بزنن

    تا اون ها هم موفق بشن و زندگی زیبایی داشته باشن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    محمدرضا رئیس آبادی گفته:
    مدت عضویت: 2130 روز

    سلام.

    وقت همگی بخیر.

    خیلی خیلی خوشبختم که هدایت شدم برای نوشتن کامنت برای این فایل .

    به عنوان تمرین و رد پا باید بگم که؛

    ۱. لذت بردن از کار مورد علاقه (بیان تجربیات و نتایج،ساخت ابزار،منتاژ یه وسیله،معرفی ابزار مکان ، بر رسی یه فایل یا مصاحبه یا بازی جُک گفتن و … و … و …) جلوی دوربین وآپلود کردن در یوتیوب یا هر شبکه اجتماعی دیگر و کسب در آمد.

    ۲. ناخن کاشتن

    ۳.ماساژ دادن

    ۴. سکسولوژی

    ۵.بازی کامپیوتری و کسب در آمد با فروش همان اکانت.

    ۶. لذت بردن از مسافرت و کسب در آمد.

    ۷. ایر بی ام بی

    ۸.ساز زدن در خیابان و کسب در آمد.

    ۹. تست کردن غذاهای پادشاه و هر غذای لذیذ دیگر و کسب در آمد.

    ۱۰.زیر بغل بو کردن(جهت تشخیص خوشبو کننده ی متناسب با بدن و …) و کسب در آمد.

    ۱۱.

    و من در حال حاضر و در مدار فعلی اگر می دانستم می توانم با صرفا جوشکاری لوله کشی گاز به آزادی مکانی* و سلامتی جسمانی و روانی و آزادی مالی میرسم که می‌دانم به همه ی این آزادی ها میرسم به جز مکانی اون هم در حد استاد که ابزار کارش فقط گوشی همراهش و اینترنت هست .

    آخه من از جوشکاری گاز در این مدار لذت میبرم اما باور ندارم که می توانم ابزارهای جوشکاری را هر نقطه از دنیا از جمله در حال سفر با خودم حمل کنم . یه لحظه وایی خدای من همین الآن بهم گفته شد که آخه با ایمان؛چرا باور نداری که هرکجا که اراده کردی این ابزار ها به طور معجزه آسا برایت فراهم شوند؟؟؟مثلا فردی بگوید من همه ی ابزار های لازم برای جوشکاری را دارم شما فقط فلان مکان را گاز کشی کُن.

    من باور و ایمان دارم که در مدارهای بالاتر و با شناخت بیشتر خودت شغل و ایده هایی الهام می شود که من را به آزادی های؛مالی،مکانی سلامتی و هر آزادی دیگری برساند.

    تا ملاقات درمداری دیگر بدرود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    ایمان روزبهانی گفته:
    مدت عضویت: 1086 روز

    سلام بر استاد عزیزممممممم

    خداروشکر که خداوند شما رو سر راه من قرار داد تا اشنا بشم با این قوانین محکم.

    استاد در جواب به سوال هاتون

    اولین نمونه که به ذهنم رسید فردی هست به نام ” خابی ” قطعا همه میشناسند این شخصیت رو

    که الان به یک شخصیت معروف در اینستاگرام و تیک تاک تبدیل شده ، کسیکه از کارگری و اخراج از کارش شروع کرد به انجام یکسری کارهای خنده دار که الان دیگه با تمام شخصیت های معروف دنیا داره همکاری میکنه.

    یکی دیگه مستر بیست هست که در فضای یوتیوب فعالیت میکنه.

    در سن 15 سالگیش از خونواده جدا میشه و میره واسه خودش زندگی میکنهو خونه خودش رو میکنه استودیوی کارهاش

    الان به چایی رسیده که بزرگترین شرکت های دنیا مثل مایکروسافت باهاش کار میکنن!

    اما سوال دوم شمامیتونم چند صفحه بنویسم در موردش

    استاد شغل من اپراتور دستگاه چاپ هستش

    چاپ روی اجسام، یه کار فوق العاده سخت و حرفه ایی که بین خیلی از کارها این کار گمه

    و اصلا به چشم نمیاد، ولی من به قدری این کارو دوسدارم بقدری عاشقشم که حد نداره

    چندین سال پیش من اصلا بلد نبودم طراحی ، به حدی که ترم اول رفتم دانشگاه انجمن علمی که رفتم

    گفتن دنبال کسی هستیم که مجله رو طراحی کنه

    من با وجود اینکه هیچی هیچیییی بلد نبودم از طراحی و فتوشاپ ، گفتم من بلدم

    در حدی وقتی باز میکردم برنامه رو اصلا نمیدونستم ابزار چیه چیکار میکنن

    ولی رفتم تو دل کار حتی برنامه ورد هم بلد نبودم در حدی که یادمه داشتم مجله رو تایپ میکردم ( این رو هم بگم رشته من ادبیات عرب بوده، داشتم عربی تایپ میکردم )صفحه تموم شده بود یه دفه دیدم یه جای متن رو اشتباه نوشم همه متن رو پاک کردم رفتم از اول نوشتم :)

    درین حد داغان بودم:)

    ولی شروع کردم به انجامش!

    بعدش علاقمند شدم به برنامه کورل و یواش یواش دستم راه افتاد دانشگاه برامون کلاس اموزش کورل گذاشت من شرکت کردم

    ترم بعد گفتند استاد این دوره رفته یکی بیاد درس بده

    بازم من گفتم هستم

    من اموزش میدم با انیکه خیلی مسلط نبودم، دقیقا مثل شما که میگفتین جلسه اول دستم میلرزید ، صدام میلرزید

    منم همونطوری بودم

    من که ادم خجالتی بودم حالا باید درس میدادم

    همه اینها باعث شد رشد کنم و به شغلی هدایت شدم که مبناش رو قبلا یاد گرفته بودم

    ” اپراتوری چاپ ”

    من به حدی این کارو دوسدارم که قابل توصیف نیست!

    توی همین مدت که کار میکردم یه دستگاه جدید هم اضافه شد به مجموعه ما

    دستگاهی که اولین دستگاه ایران بود

    و دیدن مبنای این دستگاه اینه برنامه کورل رو بلد باشی

    و توی شرکت کسی نبود جز من

    بازم رفتم تو دل این کار

    یه دستگاهی که اصلا کسی بلد نیست

    بچه ها منو مسخره میکردن که مگه چقدر حقوق میگری که یه دستگاه دیگه هم قبول کردی و میحخنددن که تو چقدر دیونه ایی!

    ولی من گفتم این یه فرصته جای پامو محکم تر میکنم تو شرکت

    الان به حدی رسیدم که برای این دستگاه خود شرکت وارد کننده این دستگاه زنگ میزنن از من سوالاتشون رو میپرسن من میرم برای سرویس این دستگاه !

    از اول هر کسی اومد برای سرویس دستگاه چاپ که کارمیکنم میرفتم کنارش یچیزی یادمیگرفتم هر چند کم

    اونقدریاد گرفتم که الان خودم صاحب نظرم توی شرکت و تشخیص میدم ایرادات دستگاه رو با اعتماد به نفسی که پیدا کردم خودم سعی میکنم دستگاه به این مهمی رو خودم سرویس کنم

    جالب ترین قسمت کار من رنگ شناسی و رنگ درواردن هستش

    جایی که به جرائت میگم از همه بهترم

    اینقدر سرچ کردم یاد گرفتم مطالب خوندم مدرک گرفتم تو کار خودم از سایت های خارجی

    که الان دیگه به این بار رسیدم که ایمان وقتشه خودت استارت بزنی

    و با اگاهی هایی که از شما گرفتم( همونطور که خودتون هم میگید ) که شما نمیگی این حرفا رو بلکه خداونده که داره این مطالب رو از زبان شما به ما میگه ، دارمم کار خودم رو شروع میکنم و دارم برای شروع کار خودم یه سازه تبلیغاتی خاص میسازم و اینقدر توی این مسیر خدا داره کمک میکنه هدایتم میکنه که باور کردنی نیست، و خداروشکر میکنم که داره منو هدایت میکنه

    قدم به قدم داره میگه ایمان این کارو بکن ، حالا که اومدی اینجا دیدی اشتباهه پس ازین مسیر برو

    باید میومدی این مسیر رو میدی که نتیجه اشتباهی میده ، الان با این مسیر اشتباه اشنات کردم که بعدا تو دل کار به مشکل برنخوری ، پس بیا این مسیر رو برو ، فلان قطعه رو بخر یا موقع خواب چندشب پیش وقتی فوق العاده خسته بودم شب قبلش هم تا صبح داشتم کارمیکردم ولی بااشتیاق داشتم کار خودمو میکردم

    که به نتیجه نرسید !

    داشتم میخوابیدم که صدای دینگ اومد تو مغزم صدای دینگ رو شنیدم که یه ایده جدید داد

    که این کارو بکن

    خدا همواره پاسخ میده ، فراتر از انتظارمون هم پاسخ میده کارش پاسخ دادنه

    ولی مهمه که ازش چی درخواست میکنیم که اونم براساس اون درخواست بما پاسخ میده

    دوستون دارم استادددددددد

    خداروشکر که توی این جمع هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      آرزو جمشیدی گفته:
      مدت عضویت: 567 روز

      سلام دوست عزیزم واقعا حرفاتون منطقی و دوست داشتی

      منم بعضی موقع ها تو بیشتر کارهام کمک میگیرم از خدا و ب قول شما باید بدونیم چه درخواستی داریم و چقدر خدا قشنگ جواب میده و کمکت میکنه

      خیلی همه چیز قشنگ و جذابه الهی شکرت دوست خوبم امیدوارم همیشه موفق و سالم باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        ایمان روزبهانی گفته:
        مدت عضویت: 1086 روز

        سلام دوست عزیز

        امیدورارم حالتون خوب باشه

        سپاسگزارم ، من قبلا خدارو نمیشناختم و دایم گله میکردم چرا جوابمو نمیده

        اونم میگفت درست میگی جوابت رو نمیدم ، ولی توی سه هفته کار کردن روی بارهام داره درها باز میشه ینی باز شده اینطوری بگم بهتره

        پولی که خیلی وقته منتظرش بودم فقط تو عرض 3 هفته رسید

        اونم توی همین 3 هفته که بهش وصل شدم

        تا الان اینجوری قبولش نمیکردم

        به شما هم پیشنهاد میکنم توی همه کارهات کمک بگیر کمک هم ازش نگیری اون اینقدر باحال هست که بهت میگه چیکار کن ولی اون موقع میزان هدایت و فرکانس ضعیف تری میده باید گوشِت خیلی تیز باشه بشنویش ، ولی وقتی از همون اول ازش بخایی نقشه راه رو بهت میده .

        امیدوارم هممون جا پای استاد بزاریم و خدارو بهتر بشناسیم .

        موفق باشی دوست من :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          آرزو جمشیدی گفته:
          مدت عضویت: 567 روز

          سلام دوست عزیزم

          امروز هدایت قشنگی داشتم کلمه شما برایم ی هدایت بود از خودش کمک بگیرم چند روزی هست توی در دیوارم

          امروز با پاسخ شما بیشتر تمرکز میکنم ممنونم ازتون

          بعضی موقع ها باورهایی دارم که با عکس العمل بهم نشون داده میشه باید اون ها را درست کنم ولی چقدر قشنگ جواب میده خدا ب قول شما حتی هدایتم که میکنه گوشت باید تیز باشه این حقیقته که منم مثل شما خدا را الان بیشتر شناختم امیدوارم که ایمان قوی داشته باشیم و همواره مسیر زیبایی ادامه دهیم

          در پناه خدا موفق . سربلند و سلامت و ثروتمند باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 682 روز

      سلام دوست عزیز

      از خواندن کامنت شما لذت بردم

      چقد حرفایی ک نوشتید دقیقا همینه وراهی جز این نیس

      ک ایمان داشته باشیم توکل کنیم ب خداوند وبریم توی دل کار بقول دوره عزت نفس

      وبعد خداوند ایده هارو میده صدای دینگ میات توی ذهنمون باورتون شاید نشه

      توی خواب بهم میگه برای لباس مشتری چیکار کنم چ مدلی بدوزم

      شاید واسه کسی تعریف کنم خندش بگیره مسخرم کنه

      اما دقیقا همینه ایده های خداوند غیر منطقی ب نظر میرسه اما ما کم کم داریم یاد میگیریم که ب ایده ها عمل کنیم

      وادامه دادن

      وادامه دادن

      طی چندماه یا چندسال باعث،میشه ما توی علاقه مون حرفه ای بشیم

      سپاسگذارم از اینکه تجربتون رو دراختیار من وبقیه دوستان گذاشتید

      براتون آرزوی موفقیت میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    ریحانه مزینانی گفته:
    مدت عضویت: 1538 روز

    واقعا حرف هاتون درسته و من از وقتی فهمیدم که باید چجوری زندگی کنم توی یه خانواده ای بودم که هم مادرم دانشگاه میرفت هم خواهرم کنکور داشت و هر روز چند ساعتی رو قرار می‌دادیم برای اینکه درمورد خواسته هامون و کاری که می خوایم انجام بدیم صحبت می کردیم و من از اونجا فهمیدم که باید کاری که دوست دارم رو برم و همش این رو بهم گوش زد می کردند، و من شروع کردم به تحقیق درمورد مشاغل مختلف از علایق خودم شروع کردم مثلا آشپز و طراحی صحنه و هزاران هزار شغل دیگه که فکر می کردم دوست دارم به سمتش میرفتم و چندماه رو باهاش میگذرونیم و جستجو می کردم و بعد می فهمیدم که خیلی مناسب من نیست.

    و حالا سال دیگه کنکور دارم و طبق علاقه ی خودم دارم پیش میرم و همیشه این رو به هم دیگه توی خانواده میگیم که همیییشه میشه از علاقت پول در بیاری و درش موفق بشی.

    برای جواب سوالتون باید بگم که حتما میرفتم سراغ شغل طراحی صنعتی و یه شرکت برای خودم می زدم تا بتونم محصولاتم رو صادر کنم. بیزینس و کار های استارتاپی و کارآفرینی از نظر من بهترین کاری هستش که می تونم انجامش بدم و دوستش دارم.😍❤

    خیلی ممنونم از شما و خانم شایسته ی عزیز😍😍🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    زهرابانو گفته:
    مدت عضویت: 1797 روز

    باسلام ودرود فراوان 🌹

    استاااااااد چقدر لباستون طرحش قشنگه پراز نشاطه 🤩🤩🤩

    چقدر جاااالب من در ستاره قطبی ام نوشته بودم خدایا این همه نوشته وآگاهی رو این همه عشق رو چطور انتشار بدم ؟

    واما سوال مربوط به فایل

    من اشتیاق فراوان دارم به نوووشتن و مطالعه ی کتابهای روانشناسی

    من کتابهایی که میخونم رو در هر صفحه ای از کتاب درحاشیه اش برای خودم حتما نظرمو می نویسم

    یعنی یک جمله ممکنه دریچه ی بزرگی از آگاهی برای من باز کنه که وقتی شروع به نوشتن میکنم خودکاررررم به سرعت میدوه روی کاغذو تراوشات ذهنم رو می نویسه سطرها وسطرها ….ومن لذت میبرم ووقتی نوشته ام تمام شد بارها وبارها میخونمش وخودمو تحسین میکنم ، عاشق دستنوشته های خودمم وهمیشه از خدا این سوال رو پرسیدم که خداااایا این همه آگاهی ناب که به من القا میکنی ومن با دریافتش از شادی اینگار دارم رو ی ابرا قدم میزنم چطوری انتشارش بدهم خدایا حیف نیست همه ی این مطالب که می نویسم رو دیگران استفاده نکنن ،راه حل تمام مشکلاتمه که باهاش درگیر شدم هدایت شدم تجربه کردم عمل کردم روحیه گرفتم از حلشون از اینکه آگاهانه صبوری کردم تاحل بشه و…

    اینقدر مطالبم برای خودم ارزشمنده که نمیتونم بعنوان شغل بهش نگاه کنم عشق من هستن ، ودوست دارم این عشق رو انتشار بدهم اما نمیدونم چطوری

    من یک معلمم که شغلم رو با عشق واشتیاق فراوان انتخاب کردم و این مسیری بود که باعث شد اطلاعات روانشناسیمو در کلاسهام استفاده کنم و یک معلم عاشق شادِ موفق باشم که از وجودخودم لذت میبردم اینقدر تحسین وتاییدم درونی بود وانگیزه ام قوی که اصلا نیازی به تقدیر نامه و تشویق دیگران نداشتم والبته بگم که گرایشم به روانشناسی برای شناخت بیشتر بچه های کلاسم بود و موفقیت در شغلم والان که دیگه در شرف بازنشستگی هستم اشتیاقم نسبت به مطاللعه و نووووشتن بسیاررررر زیاد شده من در مقابل بازنشستگی قبلا مقاومت زیادی داشتم اما یهو به خودم اومدم دیدم چقدرتوجهم به نوشتن و گوش دادن فایلها بیشتر شده ودر این زمینه الان احساسم بسیار عالیه وقتشه بپذیرم و باتغییراتم همگام بشم واینگونه مقاومتم شکست !!

    اینگار خدا از قبل برای من برنامه داره فعلا در حد مطالعه ونوشتن بااااااعشق ،هدایت شده ام وبخاطر استفاده از دوره قانون سلامتی وقت بیشتری پیدا کردم این هم یکی از شاخه های هدایت خداست ! امروز فایل بی نظیر ۵در قدم هشتم رو گوش میدادم در مورد هدایته وچقدر هماهنگ با افکار من و این سوال استاد در فایل امروزه

    نوشته هام در مورد خداییه که به یاری آموزشهای استاد پیدا کردم، خودم که چقدرباخودم رفیق شدم وبه خودشناسی رسیدم، خودسازی ، ودست در دست خدا پیش رفتن، آرام ورها بودن…

    مطالعه ونوشتن زندگیه منه !!چطور میتونم مطالبم رو که در دفترهااااااا وکتابهااااا ونت هاااااای گوشیم نوشته ام انسجام بدم در یک کتاب گردآوری کنم ؟چطوری عمومی اش کنم چون بعضی قسمتهاش خصوصیه؟

    موضوعش چی باشه؟

    یه روزی خدا به من گفت زهرا میخوام ثروتمند بشی دل بده !! منم لبخند زدم خدا مچمو گرفته بود چون از فکرام خبر داشت 😉من فکر میکنم اخه چطور با شغلم میشه ثروتمندتر بشم بعدشم تدریس خصوصیم دوست ندارم !!همین طور که می نوشتم، یه مدت کوتاهی به کسب درآمد از طریق نوشتن فکر کردم وچون نمیدونستم چطوری ، رهاش کردم !! خلاصه سوال استاد منو به فکر فرو برد، صرفا بخاطر پول نه ،بخااااطر رشدم، این منو به وجد میاره که عزت نفسم بیشتر بشه، به جهان خدمت کنم ،جهان به من خدمت کنه برنامه داشته باشه نوشتن ومطالعاتم ،روحم تغذیه بشه رشد داشته باشم در ابعاد وجودم بعد ببینم ااااااا،ثروتمندم که هستم یا شدم 🙏🌹

    این سوال دایره ی خواسته هاموبزرگتر کرد وباعث شد به ثروتِ بیشتر هم بیاندیشم

    خدا راشکر در مسیر تحقق آرزوهایم هستم و خدا پیشنهاد ثروتمندتر شدن بهم داده 🌹🙂

    من دوست داشتم اول به یک خودسازی اساسی برسم بعد ثروت ،(( چه باور خنده داری فکر کردن به ثروت وقتمو میگیرره ))😀😀بیشتر عاشق شناخت خودم بودم

    انشالله درست میشم تازه قدم گذاشتم به درگاه ثروت آفرینی خودمو ثروتمند میدونم به همین دلیل حواسم بهش نیست خیلی رها هستم در مورد ثروت !!

    با سپااااااس از استاد عزیزم که منو به تآمل وتفکر دعوت کردن🌹🙏

    ممنونم از نگاه زیباتون به کامنتم 🌹🙏🌹💕

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      زهرابانو گفته:
      مدت عضویت: 1797 روز

      باسلام برعزیزان🌹

      این کامنت بخاطر تصحیح یه قسمتی از کامنت قبلی منه در یه جایی نوشتم که فایل ۵ قدم هشتم در مورد هدایته

      ولی امروز که دوباره گوش میدادم متوجه شدم اشتباه کردم ، 👌👌در مورد تضاد هستش واعراض از ناخواسته ها وتوجه به خواسته هاست👌👌

      واون فایل که من گوش داده بودم جلسه ۴ بوده که در مورد قدرت ذهن وقدرت تجسم بوده🤭🤭

      من بارها در فایلهای نشانه ام وقتی کامنت دوستان رو میخوندم اشاره کردنشون به یک فایل یا کتاب منو دقیق برده سر چیزی که لازم داشتم برای همین تصمیم گرفتم منم این کارو انجام بدم …خیلی زیباست دلنشینه دست آدمو میگذارید در دست خدا

      🌹🙏

      تصحیح به احترام شما 🌹🙏

      پیوسته در آرامش الهی باشید 🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    روح اله گفته:
    مدت عضویت: 2233 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام خدمت استاد عزیز خانم. شایسته محترم و همه دوستان و دانشجویان مکتب استاد عباسمنش

    استاد من از اون دسته دانشجویانی هستم که دوره 12 قدم رو تا قدم 6 تهیه کرده ام اما آنقدر تضاد ها زیاد شد که افسار از دستم در رفت و چک و لگداشو حسابی خورده ام.

    راجب شغل های که تازه آمده شغل های فراوانی توی جامعه نمایان شده یکیش جار زن کتابفروشی خیایان انقلاب و کلی شفل های جدید که متاسفانه الان حضور ذهن ندارم. راجب مطالب ارزشمند رونی کلمن استوره مستر المپیاد هاچی بگم کمه.

    یادمه من خیلی دوست داشتم دانشگاه های شهر تهران قبول بشم، خدا رو شکر دست بر قضا دانشگاه آزاد تهران مرکز قبول شده ام خوب بود تا اینکه چون. هم. کار می‌کردم هم درسم می خواندم ترم های 5 رفتم دنبال شغل خودم متناسب با رشته دانشگاه (شیمی کاربردی) دیدم هر جا میرم کار بهم. نمیدن چون تجربه نداشتم. یا مجانی کار کنی منم به خاطر هزینه دانشگاه و خوابگاه و هزینه های جانی باید میرفتم سرکار که کلا منصرف شده ام نسبت به ادامه اتمام درس.

    دوست داشتم برم تویی شغل صنایع غذایی از قضا پاهام به رستوران و آشپز خانه باز شد یادم آنقدر علاقه داشتم که ساعت 2 شب می‌رسیدم خونه خیلی خوب بود بعد گفتم کار بیکری و پیستری علاقه دارم که خدا رو شکر توی بهترین برند تهران مشغول به کار شده ام.

    از قدیم توی رویاهام فکر سورت و و بسته بندی میوه، پرورش گل و صیفی جان و گلخانه و میوه خشک داشتم که الان یک سال آمدم روستای پدری مشغول ابن کار شده ام.

    استاد جالبه وقتی وارد این کارها نشده بودم جزء آرزوهام بود اما وقتی میریم و مدتی داخلش هستم میگم همین، این همین کاریه که دوست داشتی؟؟!!!

    مدت هاست توی فکر تجارت خشک بار و. مغزی جات به کشورهای عربی افتادم اما نمی دونم چطوری مخصوصا امارات.

    علاقه زیادی به صادرات محصولات روستای خودمان مانند گردو بادام، کشمش، زعفران، موسیر، میوه خشک و.. بوده ام اما دائم میگم بابا پول کم داری چطوری آخه اما توجهی نمی کنم به چگونگی آن چون میدونم دوستش دارم پس خدا راهکارشو جلوی پاهام میزاره. جالبه استاد توی کارهای که بودم در مدت کوتاهی آنچنان پیشرفت می کردم که وقتی می خواستم استعفا بدم پیشنهاد افزایش دستمزدی بهم میدادن.

    میدونی استاد الان دارم دورها رو از اول استفاده می کنم و متعهد تر توی برنامه الان استفاده می کنم.

    الان بین کار های مورد علاقه مانده ام درسم نات

    امیدوارم هر چه زودترشغل مورد علاقه ام برسم.

    ممنون که به متن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    نسرین سیفی گفته:
    مدت عضویت: 1078 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم جان

    الان که دارم مینویسم اصلا فرکانس خوبی ندارم

    گاهی روزام آدم اینجوریه ولی من با خودم میگم این‌سری که جدی شروع کردی به کارکردن روی خودت نباید اینطوری بشی باید همه چی خوب باشه ولی انگار دارم زور میزنم برای خوب کردن حالم

    یاد گفتگوی سیدعلی خوشدل افتادم که می‌گفت عاشق تضاده‌ خودش برای خودش تضاد به وجود میاره باعث‌ رشدش میشه من هم طی دو‌سه روز اخیر برام یه تضادی پیش اومد که اول کلی به همم ریخت ولی بعد که خودمو و رفتارم‌ و افکارم و واکاوی‌ کردم به خیلی چیزا پی بردم

    ما کلا دایره رفت و آمدمون با فامیل خیلی کوچیک شده نسبت به قبل و تو این چند وقت اخیر هم یه سری رفتارها از بعضی‌هاشون دیدیم که مصمم‌تر شدیم برای این موضوع

    و واقعا من میفهمم که درگیر حاشیه و خاله‌زنک بازی بودن چقدر منو از اصل دور میکنه و مدارمو و پایین میاره سر همین موضوع ترجیحم واقعا بر اینه که این رفت و آمد کم بشه چون آدمارو که اصلا نمیشه تغییر داد و من هم که دارم تو مسیر درست حرکت میکنم و دیگه دلم نمیخواد هم مدار اون آدما بشه پس بهتره دوری و دوستی باشه

    ولی خوب باز هم یه سری افراد نزدیک هستن که دوسشون داری و دلت نمیخواد ارتباطت‌ باهاشون کم بشه و از طرفیم میبینی‌ بعضی اخلاقا و رفتاراشون‌ اذیتت میکنه

    حالا این وسط من مچ خودمو گرفتم قضیه از این قراره که کسی به ما نزدیک به صد میلیون‌ بدهکاره‌ و ما با وجود اینکه میدونستیم به راحتی میتونه پرداخت کنه ولی می‌گفتیم می‌بخشیم و طی این چند وقت من یه سری رفتار از اون آدم دیدم که باعث تلنگر و رنجشم‌ شد و هی بیشتر‌ شد این موضوعات به حدی که دیروز باعث به وجود اومدن یه تنش بزرگ بین من و همسرم شد و من به شدت رفتم تو فکر و امروز صبح پاشدم و نوشتم و کامنت خوندم یه دفعه با خودم گفتم بیام صادقانه‌ بنویسم که دلیل اینکه من اصرار دارم این پول و ببخشیم چیه و چه چیزایی‌ که تو خودم کشف نکردم

    من فهمیدم یکی از دلایلم‌ اینه که میخوام بقیه راجع‌بهم فکر بدی نکنن

    فکر کنن من خیلی خوب و بخشندم

    میترسم که رفت‌وآمدشون باهامون‌ قطع بشه

    میترسم که طردمون کنن

    میخوام سر یه سری حرفا که قبلا زده بودیم و علناً فهمیدیم‌ اشتباهه‌ باز هم بمونیم

    اون آدم اگه بدهی ما رو بده کوچیکترین فشار مالی بهش نمیاد ولی من فکر میکردم ما اگه پولمونو‌ ازشون بگیریم‌ بهشون ظلم کردیم

    فهمیدم‌ که این بخشش من علی‌رغم اینکه خودم فک میکنم بی‌توقع نیست و ته دلم توقع محبت و جبران به طرق مختلف دارم

    فهمیدم که میترسم اگه نظر واقعیمو بگم بقیه علی‌الخصوص همسرم راجع‌به من بد فکر کنه

    فهمیدم که من سر این عقیده که به هر قیمتی باید احترام پدر و مادر رو نگه داشت میخوام که حقمونو نگیریم مبادا بی‌احترامی کرده باشیم

    فهمیدم که میخوام انگار به آدما باج بدم که دوستم‌ داشته باشن

    فهمیدم که اینکارم‌ تو زمانی که خودمون‌ پول دستمون‌ کمه ظلمه‌ به خودم و بچه‌هام

    فهمیدم که با اینکار شاید میخوام ادعا کنم از فلانی بهتر و مهربون‌ترم

    فهمیدم که از درون علی‌رغم اینکه ادعا میکنم حرف مردم برام مهمه‌

    و….

    من اینارو الان دارم اینجا مینویسم و صبح تو دفترم یه بخشیش‌ رو نوشتم ولی این در حالیه که حتی تو ذهنم هم خودمو‌ گول میزدم و دلم نمیخواست بهشون حتی فکر هم بکنم

    تو کامنتا خوندم که بچه‌ها میگن استاد تو یکی‌ از دوره‌ها گفتن وقتی داری تو مسیر درست حرکت میکنی هر تضادی به نفع توئه و من رفتار این چند وقتمو که مرور میکنم می‌بینم‌ دارم تو مسیر درست حرکت میکنم و بعد از کلی تنش و کلنجار با خودم و ریشه‌یابی رفتارم فهمیدم که بله‌ چه باورهای مسخره و شرک‌آلودی دارم و واقعا هیچ تضادی به اندازه این نمی‌تونست به من این درس‌هارو بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: