عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس ‌منش - صفحه 16

709 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعیده زارعی گفته:
    مدت عضویت: 3540 روز

    استاد جانم سلام و خدا قوت

    بی‌نظیرترین و واقعی ترین جملات را همیشه از سایت شما شنیده ام

    سخنان شما همیشه حس آزادی و پرواز کردن و اوج گرفتن در پهنای آسمان الهی را بدون کوچکترین وابستگی به دنیا و دنیایی ها را می‌دهد

    الحق که سر جای اصلی و واقعی خود قرار گرفته اید وثابت قدم شده اید و حرف و عملتان یکی است

    من به شخصه نمیتوانم نگران کسی در زندگیم باشم و به همین خاطر هم نسبت بی عاری و بیخیالی و بی عاطفگی بارها از خواهر و برادرانم به من داده شده ولی من خودم میدانم که درست فکر میکنم

    همین چند روز پیش با خواهرم صحبت می‌کردم به من می‌گفت بعضی افراد چی فکر میکنن که خارج از کشور زندگی می‌کنند و خانواده شان در ایران هستند او می‌گفت من که نمی‌توانم خانواده ام را ول کنم برم ولی من با اطمینان به خواهرم گفتم که من می‌توانم البته شاید گاهی بخاطر همان برچسب بیخیالی که به من می‌زنند مجبورم نقش بازی کنم که منم خانواده ام را اندازه شما دوست دارم چون خواهر و برادرانم دوست داشتن را اینطور معنا می‌کنند ولی از نظر من دوست داشتن این نیست که وابسته کسی باشی

    ولی از طرفی خدمت به پدر و مادر را نمیتوانم با این معقوله جدا کنم چون اگر نزدیک خانواده ام باشم بطبع بیشتر و بهتر میتوانم به آنها کمک کنم و این مطلب که به پدر و مادر احسان و نیکی کنیم از سفارشات قرآن کریم نیز می‌باشد و اینکه بخواهم آنها را به دیدن خودم و فرزندانم حسرت بگذارم را کمی مسئله دارم امیدوارم به کمک خداوند منان به عالی‌ترین جایگاهها هدایتم کند

    با سپاس از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    شادی رحیم زاده گفته:
    مدت عضویت: 2401 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم الگوی تمام عیار زندگیم و سلام به تمام بچه های نازنین این سایت فوق العاده

    استاد،ممنون و سپاسگزار شما هستم واسه گذاشتن این فایل این صحبتهای ناب شما منو یاد گذشته ی خودم انداخت وقتی صحبت از تغییر طرف مقابل زدید

    من بعد از ازدواجم تمام تلاش و وقتم را صرف تغییر طرف مقابلم میکردم یادمه ساعت ها،روزها و ماه ها میشسم و باهاش حرف میزدم

    یه بار با مهربونی یه بار با انتقاد یه بار با خشم و عصبانیت و به خیال خودم تمام روشهای پیشنهادی ذهنم و اطرافیانمو امتحان کردم

    همه ی راه هایی که به ذهن هر کسی میرسه اما هیچ وقت تاکید میکنم هیچ وقتت نتیجه پایداری نداشت ماکسیمم یه روز خوب بود و دوباره اون سیکل معیوب شروع میشد.

    من مدام انتقاد میکردم از خصوصیات همسرم و اصلا خوبی هاشو نمیدیدم حتی تو خوبی ها به دنبال عیب بودم .تمام خوشی ها زود گذر بود خیلی کوتاه و مقطعی.

    اینقدر روحمو آزار داده بودم که معده درد گرفته بودم همیشه هم همه میگفتن همینه،زندگی زناشویی همینه دیگه دعوا میکنین،قهر میکنین اما دوباره آشتی میکنین.

    اما من نه دعواهام دعوا بود نه آشتی بودنم آشتی،هیچی خوشحالم نمیکرد تو روابط

    -فقط یه چیزی بود : من قلبم نمیپذیرفت که زندگی باید اینجوری باشه

    وقتی اطرافیانم بهم میگفتن همینه، قلبم میگفت نه این نیست ! چرا باید بحث باشه چرا اینقدر تشنج و این درست نیست و همیشه به خدا میگفتم خدایا یه راهی هست اما من بلد نیستم قلبم بهم میگه میشه رابطه ی زیبا داشت اما من بلد نیستم تو به من بگو و این خواسته تمام وجود منو گرفته بود تا اینکه با شما آشنا شدم و یام میاد اولین فایلی که از شما شنیدم بدون مقاومت پذیرفتم وقتی گفتین خودتی که زندگیتو خلق میکنی یا هر اتفاقی برات میفته مقصرش خودتی یا هر کس هر جایی که هست جایی که لایقشه من پذیرفتم “قلبم بهم گفت آره همینه”

    تمام وجودم حرفهای شما را بدون مقاومت قبول کرد،با اینکه ذهن نجواگرم میگفت یعنی اون روز اون حرفی که به تو زد همسرت تو مقصرشی و من فکر کردم گفتم آره،من مقصرشم

    من خیلی زود حرفهای شما را پذیرفتم انگار میدونستم از قبل اما یادم رفته بود و از اون روز خودم را دلیل تماااام اتفاقات پیش اومده هم در روابط و هم در کل زندگیم دونستم.

    آرامش عجیبی داشتم چون به نظرم تغییر خودم راحت تر بود تا اینکه بشینم بقیه را تغییر بدم،طرف حسابم خودم و خدای خودم بودم و این برام بینظیییر بود و بعد از اون که‌من تمام زندگیمو با تمرکز گذاشتم برای تغییر خودم،فایل های شما را شبانه روز گوش میدادم،مینوشتم،ایراداتمو پیدا کردم و اصلاحشون کردم،باورهامو درست کردم حتی یادم میاد اون موقع دفاع پروپوزال دکترام بود اما زنگ زدم به استادم و گفتم کنسل کنین،به خودم‌گفتم یا میمیری یا خودتو تغییر میدی و زندگیتو درست میکنی من زندگی نمیکردم واقعا تو درو دیوار بودم و احساس خوب برام از هر چیز تو زندگیم مهم تر بود

    و نتایج اومدن آرام آرام همیه چی نه تنها تو روابطم با همسرم ،روابطم با بقیه ی افراد و جنبه های دیگه زندگیم تغییر کرد و الان وقتی که میخوام سپاسگزاری کنم از خدا برای همسرم اینقدر خصوصیات مثبت داره که چندین صفحه میشه یعنی با تغییر من این همه نتایج عالی تو روابطم ایجا شد.

    استاد ازتون بینهایت سپاسگزارم

    خدارا بی نهایییت سپاسگزارم که با شما آشنا شدم

    خدایا شکرت که بهم فرصت زندگی کردن بخشیدی و استاد عباسمنش و وارد زندگیم کردی که منو با قوانین حاکم بر جهان هستیت آشنا کنه

    خدایا شکرت که بهم توان دادی اراده دادی تا بنویسم

    خدایا شکرت برای حضور همیشگی و بینظیرت تو زندگیم

    خدایا شکرت برای این سایت منحصر به فرد

    خدایا شکرت برای وجود عزیزای توی این سایت

    خدایا شکرت برای تک تک کامنتهای الهیت که بچه ها باعشق مینویسن

    خدایا شکرت برای مریم شایسته ی عزیز که واسم بی اندازه قابل تحسین هستن

    خدایا شکرت که کنارمی،هوامو داری،دوسم داری

    خدایا عاشقتممم

    استاد ممنونم ازتون بینهایییین ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  3. -
    ندا رامی گفته:
    مدت عضویت: 3401 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان….

    سلام و درود به استاد عزیزم خیلی خیلی ازتون ممنونم بایت تهیه ی این فایل و میدونید که داستان روابط برای ما ادمها از چه اهمیتی برخورداره و چقدر برامون برامون مهمه که روابط سالم و عاشقانه و پایداری داشته باشیم ….

    این مسِله و اشتن روابط خوب با آدمها مخصوصا همسرم برای من یکی از اصلی ترین خواسته هام بود .من و همسرم زمانی که رفتیم زیر یه سقف تفاوتهای زیادی باهم داشتیم که شاید با این اختلاف سلیقه ها نمیتونستیم کنار بیایم و یه جورایی منو اذیت میکرد.اون موقع من جلسه 9 قانون آفرینش رو خریدم و بارها به حرفهای شما گوش دادم بله تمرینات هم انجام دادم اما….یه جای کار میلنگید…من داشتم روی خودم کار میکردم اما انتظار داشتم از همسرم تغییر کنه و مرتب نگاهم روی بقیه بود….داشتم روی خودم کار میکردم اما انتظار داشتم همه یهو تغییر کنن و معجزه رخ بده ……و حالا هر چی جلوتر رفتم تکاملم طی شد دیدم خیلی واضح تر شد نسبت به روابط بین آدمها و فرکانسهای ما و کار کردن هر چی بیشتر روی این باورها و باورهای محدود کننده…..راستش باید اعتراف کنم این دید روشن رو هم مدیون دوره ی 12 قدم هستم و هم زندگی در بهشت که به صورت رایگان داریم آموزش میبینیم و کل داستان شما رو به روایت تصویر درک میکنیم……

    استاد عزیز هر بار که بر میگردم و دوره های قبلی رو گوش میدم انگار با دفه های قبلی خیلی متفاوته و حرفهای جدید تری داری بیان میکنین…..این یعنی یه خبر خوب یعنی طی کردن تکامل در مسیر درست…..

    تحسین میکنم رابطه ی شما و عزیز دلتون رو که اینقدر زیباست اینقدر بی نظیره اینقدر عاشقانه و بدون قفل و زنجیری به نام وابستگی ست……اعتماد دو سویه و احترام متقابل من به جرات میگم هیچ جای دنیا چنین رابطه ی بی نظیری ندیدم ….دیدم آدمهایی که خیلی خوشبختن و روابط خیلی خوبی باهم دارن و خیلی بهم کمک و میکنن و مشکلی باهم ندارن……ولی این نوع از استقلال در روابط رو ندیده بودم و با دیدن این تصاویر و این جریانات رفتن شما برای چندین ماه به یه جای دیگه تنهایی برام واقعا بی نظیر بود ……خیلی عالیه که ایشون هم مثل شما میخان روی ترساشون کار کنن و میخان تنها یه مدت جایی بمونن که بتونن به این ترسها غلبه کنن……خانم شایسته ی مهربان من واقعا تحسینتون میکنم و واقعا چنین شرایطی رو برای خودم هم آرزو میکنم تا مدتی دوراز همسرم تنها توی خونه یا جایی بمونم و غلب کنم بر ترسهایی که چندین ساله با خودمون حمل میکنیم……..چقدر حرف داره این صحبتها استاد بخدا …..خیلی ممنون که این موضوع رو مطرح کردین تا من یکی به خودم یه تلنگر بزنم و هوشیار تر عمل کنم….

    یه جاهایی و یه سفرهایی همسرم تصمیم داشت بره و همش نگران تنهایی من بود و من توی دلم فریاد میزدم بابا برو تو من با خدای خودم میمونم و خلوت میکنم و خوش میگذرونم و هیچی باعث ناراحتی من نمیشه شاید اوایل میترسیدم شبها تنها بخوابم توی خونه الانم شاید هراس داشته باشم ولی با تمم وجود میخام تنها بمونم تا سر این ترس رو گوش تا گوش ببرم …….چرا این همه بار ترس رو با خودم حمل کنم؟چرا اینقدر ضعیف باشم که بترسم من که شونه به شونه ی همسرم دارم کار میکنم و قوی هستم چرا باید یه ترس از تنهایی مانع حرکت و پیشرفت من بشه……….همینطور در مورد غذا یا لباس یا غذا حتما یه نوع غذا درست میشد و دوتاییمون میخوردیم ……شاید یه سری غذا ها رو من یا همسرم به شیوه ی دیگه دوست داشته باشیم بخویم که البته قابل احترامه و من سر سفره هر چیزی که برام مناسبه رو میخورم ……هر لباسی بخوام میپوشم و دقدقه ی ست کردن رو ندارم .گاهی هر چی دلم میخاد از توی کمد برمیدارم میپوشم و خود به خود لباس همسرم با من هماهنگ میشه برای جایی رفتن یا مهمونی ……رابطه ی ازاد رو میخام و تلاش میکنم به اون استقلالی که توی ذهن منه برسم و جاویدانش کنم توی زندگیم آدمها رو نمیشه نگه داشت به زور و با سیاستهای عجیب و غریب باورها رو ثابت در ذهنم نگه میدارم تا انسانهای شریف بیشتری در زندگی من نمایان بشن…….

    من هم عادت به چک کردن یا ترسیدن از اینکه همسرم گوشی منو چک کنه ندارم ….البته قبلا به خاطر اینکه خانوادم یه مساِلی داشتند که نمیخاستم همسرم از یه سری هاش آگاه بشه و مخفیفانه چت میکردم و در مورد اون موضوع خاص صحبت میکردم چتها رو پاک میکردم یا نگران بوردم الان که گوشی دستشه کسی پیام نده و بفهمه و کوهی از استرس بر سر من خراب میشد……تا اینکه همسرم خیلی محترمانه ازم خواست پنهان نکنم مسائلی که خودش میفهمه و نیازی به پنهان کردن نیست و تو توی ماجرایی نیستی که پنهانش میکنی راحت باش و باهام صادق باش و من دیگه هیچ چیز رو پنهان نکردم و گوشی هردومون مرتب دست همدیگه میفته و خیلی راحت و رفیقیم باهم و زندگیم خیلی لذت بخش تر شده …….

    هر چیزی که آزادیمو ازم بگیره مانع حرکتم میشه و خیلی سریع اقدام به باز کردنش میکنم ……

    روابط عاشقانه به معنای واقعی استقلا داره اعتماد داره احترام داره …..و اگر طرف مقابل ما بخواد از مسیر خارج بشه و دیگه تو مدار ما نباشه کل مردم دنیا هم بیان نمیتونن اون ادمو تو زندگی ما نگه دارن و این یعنی اینکه قوانین خداوند هیچ تغییر و استثنایی ندارد…….پس وقتی بهش توکل میکنی وقتی بهش اعتماد داری نگران چی هستی؟آسوده خاطر باش و اعتماد کن به این نیروی قدرتمند و بی پایان او تورا در مسیر درست و هدایت قرار میده چرا که خودش میگه ما حافظ جان و مال شما خواهیم بود…..

    به درستی این مسیر ایمان دارم ……

    شما رو به خدای بزرگ و مهربان میسپارم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  4. -
    فاطمه دانش نیا گفته:
    مدت عضویت: 2526 روز

    سلام به استاد عشقم و عزیز دلم مریم جان

    صادقانه اول از خدای خوبم شکرگزاری می کنم ک چند وقته درگیر همین موضوع روابط هستم و مدام از خدای خوبم نشانه می خاستم ک انگار یه حس قلبی گفت برو سایت سر بزن و اومدم و خیلی عالی خداوند جوابم رو داد…

    چند روز مدام قسمت ۲۸ سفر به دور امریکا رو نگاه می کنم چون واقعا به زبان تصویر زیبایی رابطه رو می بینم…هم از صحبت اول فایل ک مریم جان گفتن ک وقتی رفت پای کانتر مصاحبه خودش با خدای درونش چ مکالمه ای کرد و حق انتخاب خودش و آزادیش رو در انتخابش گفت و هم اینکه زندگی آدم باید آزاد و رها باشه بدون هیچ قید و بندی درست مثل آبشار نیاگارا ک خودشه بدون هیچ مرز و محدودیتی….

    استاد عزیز می گم نشانه چون توی دوره دوازده قدم ،قدم ۵ خیلی قشنگ توضیح دادین ک ماموریت ما اینکه زندگی خودمون رو بسازیم و بپذیریم ک کسی رو نمی تونیم تغییر بدیم

    یکی از قدم ها فکر کنم قدم ۶ ادامه دادین کسی ک باج می ده و ترس داره تا از یه رابطه ناسالم بیاد بیرون ،اصلا خدا رو باور نداره به فراوانی جهان ایمان نداره ک چسبیده به یه آدم و از رابطه نمیاد بیرون ،میگه دوقرون دوزار خرجی ام رو می ده یا حداقلش اینکه افراد می گن طرف توی یه رابطه ای هست دیگه…یعنی بخاطر ترس از قضاوت آدم ها هنوز توی اون رابطه مونده….

    خیلی تکون خوردم و صادقانه از خودم پرسیدم چرا توی یه رابطه ای هستم ک شهامت جدا شدن رو ندارم؟؟؟

    حتی فایل مصاحبه با من قسمت ۵ و توضیح اضافی ک یه فایل جداگانه شما گزاشتین روی سایت و در مورد این نکته ک توی سن ده سالگی به مادرتون می گفتین از پدرتون جدا بشه و…چقدر قشنگ گفتین ک طرف اگه بمیره چ فرقی با جدا شدن و طلاق داره…فرقش اینکه ما از قضاوت مردم می ترسیم….در طلاق می ترسیم ک بگیم جدا شدیم اما اگه طرف بمیره راحت می ریم سراغ زندگی دلخواهمون…

    حقیقتش خیلی از قدم ها رو ک بحث به روابط کشیده می شد من رو تکون می داد چون ترس داشتم ،ترس داشتم بعد این همه نشانه های خداوند و جلسات مشاوره با دوتا بچه جدا بشم،با اینکه همسر سابقم خونه به اسمم زده بود و من تامین مالی خوبی داشتم ک البته اینها همه به لطف خداوند بود…

    اما در نهایت جدا شدم چون مسائل زندگی ام چیزی بود ک می دونستم تا جای ممکن تعمیرات زندگی ام رو انجام دادم حالا باید اجازه بدم اگه از خدا کمک می خام خدا کارش رو انجام بده و جالبه ک خونه رو به عنوان مهریه و….بهم داد هیچ کس باورش نمی شد ک ما مثل دوتا آدم خوب از هم جدا بشیم با این همه امتیازاتی ک گرفتم و این همه در صلح و آرامش…البته ما تکامل مون رو طی کرده بودیم…۶ سال این پروسه زمان برد…

    اما بالاخره انجام شد ،دلیلش هم همون فرصت دادن به خودم و ایشون بود …خدا رو شاکرم این فرصت دادن باعث شد حداقل من احساس گناه کمتری داشته باشم چون هرکاری ک از دست و زبان و قلبم بود انجام دادم…

    این قدر شفاف نوشتم چون ایمان دارم ک خدا

    در نوشته های من هست و قضاوت هیچ کس برام مهم نیست…چون صادقانه برای شما و مریم گلی می نویسم…

    امشب وقتی اومدم سایت و این فایل رو دیدم صادقانه دلم لرزید از اینکه خداوند این قدر واضح بمن پیام داد و این فایل رو تونستم ببینم…

    اینکه نباید عجله کنم

    غر نزنم‌..از تنهایی و اداره کردن زندگی با دوتا بچه ام نترسم چون خدا هست …

    و ایمان دارم ک خداوند به شجاعان پاسخ می دهد….ایمان دارم ک خداوند برای همه و از جمله من خیر و خوبی می خاد….

    خدا رو شکر …بی نهایت شکر ک این فایل یه کلید گنج شد برای اینکه روی تصمیمی ک گرفتم و الان چند ماه از جدایی ام می گزره روش وایستم…صبور باشم…ایمانم رو با حال خوب با شکرگزاری داشته هام نشون بدم و از تک تک لحظات زندگیم لذت ببرم…

    خدا رو شاکرم ک به عنوان یه زن نجیب،یه مادر عاشق بچهاش با عشق و محبت کنار بچهام زندگی می کنم و این فایل ها و دوره ها رو تهیه می کنم و می دونم خودم و بچهام لایق یه فرد مناسب،سالم،ثروتمند،معنوی هستیم…

    اونجایی ک در قسمت ۲۸ سفربه دور امریکا شما و مایک عکس زیبای دونفره می گیرین خیلی برام الهام بخشه

    اونجایی ک مریم جان صبر می کنه اون خانم و آقا عکس دو نفره بگیرن بعد عبور می کنه …

    و حتی اون لحظه ای ک شما و مایک منتظرین تا مریم جان بیاد و با هم از پله ها پایین برین اینها همه و همه حضور عشق الهی و همیشه در جریان خداوند رو بمن نشون می ده و میگه صبور باش،عشق واقعی آزادی،استقلال،صبوری،برکت انرژی،شور و…باخودش میاره

    کافیه صبور باشی همه چیز در وقت خداوند به روش خداوند انجام میشه اگه به زمان بندی و برنامه ریزی خداوند ایمان و باور داری….

    ممنونم استاد عزیزم ک این صحبت ها رو داشتین و ممنونم از مریم شایسته عزیزم ک می دونم برای رسیدن و داشتن تجربه این زندگی بها پرداخت کردن…

    تحسین تون می کنم و ایمان دارم زمانی ک خودم رو باور کنم بدور از هر تعصب و فرهنگ جامعه و نگاه جنسی ،می تونم مرزهای محدودیت ها رو بشکنم و به آزادی و رهایی برسم و لذتی ک از لحظه لحظه زندگی ام دارم…

    شاکر خداوندم ک بازهم یه نشونه واضح داد و گفت اگه کار رو بمن سپردی دیگه راحت باش و نجواهای ذهنت رو با این حقایق ناب الهی خاموش کن

    دوستتون دارم

    و در آمریکا می بینم تون😘😘😘💖💖💖💖💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      گل گفته:
      مدت عضویت: 1854 روز

      عالی بود عزیزم ممنونممممم چقدررر شفاف گفتی نوشتی و ب عمق قلب من چ آرامشی دادی عزیزم خواهر مهربون و دوست عزیزم ممنونم .. ♥️♥️♥️♥️♥️💐💐💐💐💐💐تو دستی از دستان خدا شدی برای الان من برای همین لحظه خدایاشکرت باران اشکام همینجور روانه 😭😭. از اینهمه توکل اعتماد و شجاعت و دل زدن ب رفتن تو دل ترس ها.. ممنونم دوست بزرگوارم♥️♥️♥️♥️♥️🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        فاطمه دانش نیا گفته:
        مدت عضویت: 2526 روز

        ممنونم دوست خوبم….

        و خدایی ک به شدت کافی است….

        قدم در راه تغییر باورها گزاشتن واقعا کاریه ک مخصوصا برای من به عنوان یه خانم مستقل در جامعه ایرانی ،حتما و قطعا انجام میشه….

        فقط نیاز به صبر ،خویشتن پذیری و باور اینکه خدا برای من کافیه …خدا به اندازه مساوی به همه نزدیکه…

        پس بهتره من زندگی خودم رو بکنم و اجازه بدم دیگران هم زندگی خودشون رو داشته باشن😉😉😘😘

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فرشته بهرامی گفته:
      مدت عضویت: 758 روز

      به نام خدائی که همیشه گشاینده و رزاقه

      دوست عزیزم سلام،ممنون از کامنتی که گذاشتی واقعا آگاهی های ناب استاد رو خوب فهم کردی خوشحالم برات مخصوصا اونجا که نوشتی

      صبور باش،عشق واقعی آزادی،استقلال،صبوری،برکت انرژی،شور و…باخودش میاره

      درکش برای من یعنی اگر رابطه ای اینا رو نداره از عشق واقعی دوره.

      در پناه خدای مهربان شاد،آگاه و امیدوار باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    ارشیا گفته:
    مدت عضویت: 2169 روز

    سلام استاد عزیزم.

    در روابط و مدار دارم میبینم‌که بهتر شدم.

    الان این کامنت رو از جزیره زیبای کیش که محل آشناییم باهاته(استاد عزیزم)مینویسم.

    دارم نیبینم که وابستگی رو کم کردم و چقدر رها شدم.

    دیگه اصرار ندارم که کسی همراهم به دوچرخه سواری بیاد

    کسی حتما با من به برنامه های شبانه جزیره کیش بیاد.

    و خیلی از وابستگی ها رو سعی میکنم کم کنم.

    و روابطم با خونوادم بسیار بهتر شده.

    باید بگم که اگر واقعا ایمان قوی داشته باشم میتونم نگران کسی نشم.آخه هنوزم ممکنه گاهی وقتا بشم که البته خیلی کم میش میاد.

    میدونم که خداهست و خانواده من هم اصلا در مدار حادثه جدی نیستن و فکرم‌نمیکنم با این روندی که پیش میرن درمدار حادثه بیفتن.و خلاصه که خدا مراقبشونه دیگه.کافیه بسپرم بهش.

    و باید بگم وابستگی هم واقعا خوب نیست.

    یا خلا عاطفی.

    خیلی ها به خاطر این دو مورد بعد از طلاق به بدترین فرکانس ها رسیدن.

    و فقط باید رها و آزاد بود.

    درمورد کامنتای دوستان درمورد اینکه مریم خانم با مرد دیگه ای حرف میزنه یا به گوشی خودت(استاد)دسترسی داره هم من هم تعجب کردم.

    نباید در رابطه اسارت گرفت کسی رو.

    بهتره ترس ها ر بذادیم کنار و ببینیم خودمون چی هستیم؟

    آیا خود به خداییش واقعا آدم پاک و درستی هستیم؟

    آیا واقعا خودمون اخلاقمون خوبه؟

    آیا واقعا آدمی هستیم که به طرف مقابلمون آزادی بدیم؟و اصلا آیا درمدار درستی هستیم؟

    یا نیستیم و طرف مقابلمون هم میشه شخصی با همین ویژگی ها تا کلافه کننده باشه.

    و یا رو خودمون کارکردیم و سپاسگذار شدیم و درمداری درستیم؟

    تا با شخص مقابل که مثل مداره مونه و هم مدارمونه به سوی خدا قدم برداریم و باهم لذت ببریم و سپاسگذاری کنیم؟که در نتیجش روابطی عالی داریم.

    گاهی وقتا هم شخص مقابل مدارش از ما جدا میشه و اصلا لزومی نداره که ناراحتی کنیم و غصه بخوریم و میتونیم بابت لحظات خوش قبل سپاسگذاری کنیم از خدا و بمذیریم که خداوند دستی دیگه ای ر از بینهایت دستش رو باماهمراه میکنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    محمد سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 2045 روز

    سلام

    من تابحال هیچ فایل پولیی از عباس منش ندیدم مگر یکی دو جلسه اونم یکی ازافراد خانواده ام خریده بود و بعدا متوجه شد از طریق نام عباس منش فریب خورده در تلگرام و پول هم داده بود

    چون کانال های زیادی در تلگرام به نام ایشون هست و خیلی ها…..

    و وقتی فهمید سرش کلاه رفته سریع حذف کرد کلا

    قبلا اشتیاق زیادی نداشتم برای خریدن دوره ها و با خودم میگفتم خودم راحت میتونم به بیشتر از اونها برسم

    مخصوصا به خاطر پولی بودنش

    و معیار های ذهنی ام

    نه به خاطر بالا بوم قیمتش و اینها

    اقا به نظر من حیوون ها رو نکشید

    من جایی رفته بودم یک خروس وحشتناکی یکی دیگه رو خیلی اذیت میکرد

    اما چون من ازش دفاع میکردم جلو من کاری نمیکرد

    درد اور بود برام باید روی خودم کار کنم و کار هم کردم اما اذیت میشم از اذیت شدن حیوانات و ادم ها

    مثلا توی فیلمی کسی دردی میکشه رو دوست ندارم ببینم

    نمیدونم خوبه یا نه اما من قبلا اگه حیوونی میکشتم حتی سوسک حس بدی پیدا میکردم و یک انزجار عجیبی از سوسک داشتم

    با اینکه تا حالا دستم گرفتمش و میگیرمش و میانداخمش بیرون

    اما خیلی ازش بدم میاد و سعی میکردم کامل بکشمش تا راحت تر ببرم بیرون از خونه

    اما چند بار اون رو زنده گرفتم اینطوری که تو ظرفی و انداختمش و بردمش بیرون بدون اینکه اسیبی ببینه

    یعنی اینکه ازش بدم میومد رو کنترل کردم و بهش اسیب نرسوندم

    هم تنفر و طلب دوری کردنم ازش خیلی کم شد

    در تمنای ندیدن این حیوون دیگه نبودم

    و باور نمیکنید که تقریبا من دو ساله که با سوسکی طرف نشدم و بهم نزدیکم نشده

    شاید خیلی قبلا بعضی شب ها چند تا سوسک میگرفتم اما واقعا چند ساله که به تعداد انگشتان دست سوسک دیدم اونم بیرون از خونه

    مثلا طبقه پایین ما یا تو کوچه و اینها

    اما به طور عجیبی دور شده از من

    این ماجرا برای من معجزه بود

    وقتی حالت تنفرم و انزجارم که میخواستم ازم دور بشن کاملا بر طرف شد و بی اعتنا شدم به خواستم رسیدم به طرز خیلی عجیب

    حتی بیرون هم کمتر میبینم

    قبلا خیلی خیلی میدیدم و جذبشون میکردم شاید

    ما با هم زندگی میکنیم اما هرکس توی یک دنیا زندگی میکنه برای خودش واقعا و دستاورد های عملش رو میبینه

    و امتحان میشه به وسیله های مختلف

    راستی وقتی خواستید قسمت درخت های کاج رو با اتش پاک سازی کنید خیلی مواظب باشید چون کاج خشک تره و نباید در احاطه اتش قرار بگیرید

    به نظرم یک باغ قرانی درست کنید

    میوه هایی که در قران امده رو بکارید

    تو حصار و حرفه ای

    تو فرانسه فور میکنم نمایشگاه باغ قرانی برگزار شد

    درخت هیی که توی قران اومده خیلی خیلی از جنبه های خیلی زیادی عالی هستند

    اما بعضی درختان فعلی پردایس

    باعث بیماری میشن و ژنشون دستگاری شده فکر میکنم

    و مشکلات زیادی دارند هم طبیعت رو تخریب میکنند و هم باعث بیماری های سخت میشن

    حتی میتونید یک قسمت نمایشگاه درست کنید

    یا هر ایده ای

    من در اینده نزدیک این کار رو خواهم کرد و باغ قرانی درست میکنم و ایده های زیادی توی سرم هست

    به نظرم تو پردایس(بهشت) میوه های بهشتی و درختان اون خیلی جذاب باشن

    دهنم اب افتاد

    یکی از شاخصه های درخت طیب میوه دار بودنش هست

    حتی میشه که درخت بزرگی رو کامل از ریشه در اورد و منتقلش کرد و درخت های بزرگی خرید

    درخت روی اب وهوا یک منطقه خیلی اثر میذاره

    روی اکوسیستم و اب و …..

    تصورش هم منو به وجد میاره که حد اقل یک قسمت از پردایس پر باشه از درخت های میوه قرانی

    اوووف

    تمام قسمت های درخت های قرانی استفاده میشن و خیلی بی نظیرند

    اگه یک قسمتی دور تا دور درخت های نخل باشه و بعد درخت های میوه دیگه و وسطش زرع باشه چی میشه

    حفظناهما بنخل و جعلنا بینهما زرعا

    یه همچین ایه ای هست که میگن بیانگر بهتریت حالت باغ هست

    چه بهشتی بشه اگه……

    منم این کارو خواهم کرد ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    امیر تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 3277 روز

    به تنها عشق جهان

    به نام تنها قدرت جهان

    به نام ثروت جهان

    به نام سلامتی جهان

    به نام تنها فرمانروای جهان

    به نام تنها هدایتگر و حمایتگر جهان

    به نام تنها روزی دهنده جهان

    به تنها یار و رفیق جهان

    به نام تنها رب جهان که هیچ معبودی جز او نیست.

    من به شخصه بهترین اتفاق زندگی ام را وارد شدن رابطه با خداوند میدانم.

    وقتی به این رابطه رسیدم ادم دیگری شدم.

    وقتی تصمیم گرفتم توحید را در تمام زندگی ام اجرا نمایم زندگی ام جان گرفت

    و تمام نگرانی ها از ریشه خشکید.

    دیگر معنی عشق های امروزی و وابستگی ها را نمی دانم.

    این خداست که با هدایت فردی در رابطه با من به من عشق می ورزد

    این خداست که به شکل دستان بی نهایتش مشتری به کسب و کارم می اورد

    این خداست که به شکل احساس خوب پاسخ در رابطه بودن و توجه به او را

    به من میدهد

    این خداست که به شکل سلامتی وارد بدنم شده و تمام بدنم را مدیریت میکند.

    این خداست که همیشه سپاسگزار او هستم و تنها بندگی او را میکنم.

    اکنون که این عشق و رابطه و نیرو را شناختم با جرعت می توانم بگویم

    تنها ترسم تنها از دست دادن این رابطه است .

    آزادی و رها بودن و تنها به خدا وابسته بودن چیزی است که احساس خوبی به من میدهد.

    پس این راه درست است.

    منی که به این نیرو باور دارم معلومه که دوست ندارم کسی نگرانم شود.

    یا اینکه اصلا من اینقدر غرق این رابطه هستم که اصلا چشمی به دستانش ندارم.

    البته این یک فرایند کشف شرک از طریق بازخورد اتفاقات و جایگزین ان با توحید است

    که همیشه ادامه دارد.

    این نهایت ازادی است .

    وقتی در این رابطه و هماهنگی هستم و قدرت خلق زندگی ام با فرکانس هایم در

    دستم است .

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت.

    استاد منتظر این فایل از شما بودم.

    به نظرم باید توحید عملی نام میگرفت اما مشتاقانه منتظر فایل توحید عملی

    هفتم هستم . زیرا اتش این عشق را بیشتر شعله ور تر مینماید.

    و احساس خوبش به تنهایی پاداش بس عظیم است که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.

    یکبار به خودم تعهد دادم که تحت هیچ شرایطی چه از دست رفتن عزیز باشد چه مالی

    چه کل زندگی چه جانم دیگر هرگز و تحت هیچ شرایطی هماهنگی و رابطه ام را

    با این نیرو به هیچ چیز دیگر نمیفروشم .

    و همیشه سپاسگزار و بنده ی خداوند هستم که همه چیز را برایم مهیا میکند.

    توحید و یکتاپرستی ان چیزی است که زندگی مرا تغییر داد طوری که

    دیگر هیچ ربطی به من گذشته ندارم.

    وقتی دیدم که قران تنها در مورد توحید صحبت کرده و نه فرعیات گل از گل هایم

    شکفت. دیگر همه چیز تمام شد.

    کار من بندگیست پس امتحانش میکنم و پس از ان برای همیشه بندگی

    کردن خداوند را به هر چیز دیگری انتخاب کردم.

    هر لحظه که ناسپاس هستیم در حال کفران نعمت هستیم .

    در هر لحظه باید سپاسگزار این خداوند بی همتا باشم.

    آیا به این فکر کرده اید الان که

    چگونه قلبمان با نهایت دقت در حال پمپاژ است؟

    آیا به فکر کردی که چگونه این چشم ها درحال مشاهده تصاویر زیبا هستند؟

    آیا به این فکر کرده اید که چگونه مغز ما این نوشت هها را مینویسد و میخواند؟

    فقط همین لحظه فقط همین لحظه فقط همین یک ثانیه.

    به خاطر تک تک نفس هایم سپاسگزار خداوندی هستم که وجودش به من قدرت میدهد.

    اینقدر این اتفاق که وقتی روی دیگران حساب کردم ضربه خودم و وقتی روی خداوند

    فقط حساب کردم او همه چیز را به من داد ، برخوردم که دیگر مثل اتش که

    به ان دست نمیزنم اکنون حاضر نیستم روی غیر از او حساب کنم.

    سپاس و ستایش تنها از ان تنها فرمانروای جهان است.

    خداوندا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو کمک میخواهیم.

    مارا به راه راست هداست کن راه کسانی کهبه انها نعمت دادی نه گمراهان.

    عاشق این هستم که سالها بعد وقتی از من سوال میکنند که دلیل موفقیت چیست

    با تمام وجود بگویم توحید و یکتاپرستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    وریا گنجی گفته:
    مدت عضویت: 2355 روز

    مسیر توحیدی مسیری هست که رنج در آن جایی ندارد.

    راز رهایی از رنج عدم وابستگیست

    بودا زمانیکه آموزه های خود را ارائه کرد گفت من در مورد خداشناسی سخن نمیگویم ، آموزه های من در مورد رهایی از درد و رنج است ، زندگی (برای اکثریت مردم) یعنی رنج و راز رهایی از رنج عدم وابستگیست و کسانی آموزه هایش را دنبال کردند که مشتاق رهایی از رنج بودند

    وابستگی ریشه در هویت های ذهنی دارد ، در قرآن داستان آدم و همسرش را اینگونه بیان کرده که آدم و جفتش در شرایط بهشتی بودند و زمانیکه از آن شجره ی ممنوعه خوردند هبوط کردند…

    معنای مجازی شجره میتواند ذهن باشد ، شجره یعنی سیستم ، یعنی یک network ، یعنی سیستمی که ریشه دارد و از این ریشه هزاران شاخ و برگ و مسیر فرعی ایجاد میشود

    ریشه ی این شجره ی ممنوعه الگوهای ذهنی ماست و میوه ی این شجره ی ممنوعه کیفیت زندگی حال حاضر ماست

    پس اگر میوه های زندگیمان کرم خورده و گندیده و نامناسب هست ، به عبارتی از میوه ها راضی نیستیم یا اصن میوه ای در کار نیست… ، باید ریشه را دریابیم ، باید برنامه ریزی ذهنی و نظام باوریمان را بررسی کنیم ، چرا که هزار نوع رنگ و لعاب به میوه ی گندیده زده شود فایده ندارد ، اگر به دنبال میوه ی سالم هستیم باید ریشه را درمان کنیم

    در این سایت و آموزه های استاد عباسمنش آنچه در مورد باورهای قدرتمند کننده میتواند کارساز باشد به صورت عالی ارائه میشود ، اما چه میشود نمیتوانیم این همه باور خوب و عالی را در وجودمان بپذیریم ؟…

    چه میشود وجودمان نمیتواند این باورها و آگاهی های ناب را جذب کند؟…

    موضوعی که میتوان بهش توجه کرد این هست که هر کدام از ما داستانهایی از خودمان و زندگیمان داریم ، و این داستان ها را باور کردیم…

    مساله این نیست که نمیتوانیم داستان های که ذهن برایمان ساخته است را نادیده بگیریم ، مشکل این است که نمیخواهیم داستان های زندگیمان را کنار بگذاریم ، چراکه تمام هویت خود را در این داستانها و تصویرهای ذهنی میبینیم ، گذشته و هویت های شرطی شده را هچون باری سنگین بر دوش به حمل میکنیم.

    ذهن برای بقا به زمان نیاز دارد و زمان یعنی گذشته و آینده ، در لحظه ی حال زمانی وجود ندارد

    منظورم از زمان زمان ساعتی نیست ، بلکه زمان روانشناختی هست ، آن زمان یا بهتر است بگوییم آن فکری که با رفتن به گذشته غم و اندوه ها و زخم های روانی ات سر باز میکند و با رفتن به آینده ترس و نگرانی ها وجودت را آزار میدهد.

    ذهن غم و اندوه و ترس و نگرانی را دوست دارد ، چراکه زندگی را هیجان انگیزتر نشان میدهد ، آنچه بهش ذهن میگویم ، افکار مشاهده نشده است ، افکاری هست که هویت خود را از آن میگیریم ، همان افکاری که به صورت صدایی در سرت یا احساسی در بدنت غمگینت میکند یا خوشحالت میکند

    اگر افکارت را مشاهده نکنی ، وجود اصیل و ذات حقیقی ات را فراموش میکنی ، هویت خویش را در دنیای بیرونت جستجو میکنی و فراموش میکنی که دنیای بیرون فقط بازتاب درونت هست

    وقتی نیروی درونت را فراموش کنی ، خود را چون تکه ای جدا از جهان هستی میبینی ، احساس خلا و کمبود داری ، به هر چیزی میچسبی ، چرا که از جدایی که در درونت احساس میکنی بیزاری ، این همان شجره ی ممنوعه است ، همان گم شدن در افکار مشاهده نشده

    بسیاری از افراد حتی نمیدانند که با افکارشان یکی شده اند ،حتی نمیدانند که صدایی در سرشان مدام حرف میزند ، تفسیر میکند ، برچسب خوب و بد بر هر چیز و هر کس و هر شرایطی میزند ، اینگونه افراد حتی اگر یک گل زیبا را ببینند تفسیرش میکنند ، به بودش گل توجه نمیکنند ، به اینکه نامش چیست ، چه رنگیست ، مال کدام منطقه ی جغرافیایی است و … توجه میکنند ، حتی بدشان نمی آید آن گل را زیر میکروسکوپ و ذره بین بگذارند و مولوکل هایش را نیز قضاوت و بررسی کنند…

    در لحظه ی اکنون هیچ چیزی برای غم و اندوه و ترس و نگرانی وجود ندارد ، در لحظه ی ابدی حال همه چیز خوب است ، همه چیز زیباست ، چراکه ذهن مشاهده نشده برای تفسیر کردن و برچسب خوب و بد زدن نیاز به زمان دارد ، نیاز به گذشته و آینده دارد

    پس اگر میخواهی باورهایت زودتر تغییر کند به لحظه ی ابدی حال بیشتر توجه کن ، در لحظه زندگی کن

    خیلی ها واژه ی ابدی را با ذهن برای خود تفسیر میکنند ، زمانیکه گفته میشود لحظه ی حال ابدی هست ذهنشان به صورت زمان بینهایت تفسیر میکند ، لحظه ی ابدی حال به این منظور است که اصلا زمان در آن معنا و مفهومی ندارد

    آنچه به عنوان زمان ما برای خود تعریف میکنیم موقعیت های مختلف زندگیست ، ما یک لحظه ی ابدی هستیم که موقعیت های مختلفی در این فضای ابدی (مستقل از زمان) اتفاق میافتد و مشکل اینجاست ما خود را با موقعیت ها و اتفاقات زندگی یکی میگیریم ، در صورتیکه ما فضایی هستیم برای هر آنچه اتفاق میافتد ، پس دنبال این نباش اتفاقات خوب در زندگیت بیافتد ، به این توجه کن که فضای وجودم به گونه ای باشد که اتفاقات خوب را تجربه کنم ، به نظر جملات متناقض هستند یا شاید هم هردو جمله یک مفهوم را داشته باشند ، اما چنین نیست ، به دنبال اتفاقات خوب بودن یعنی بیرون تغییر کند ، بیرون خوب شود ، در فضای درون اتفاقات خوب بیافتد یعنی خودت تغییر کنی ، وقتی درون تغییر کند لاجرم بیرون هم تغییر میکند چراکه دنیای بیرون بازتاب دنیای درون است

    آنچه استاد عباسمنش در این فایل در موردش صحبت کرد (من نمیتونم نگران کسی باشم…) ، همانی هست که ابراهیم پیامبر توانست هاجر و اسماییل را در صحرای عربستان تنها بگذارد ، چرا که ابراهیم هم به این حقیقت رسیده بود که من نمیتوانم نگران کسی باشم ، اصلا نگران کسی بودن در ذهنش تعریف نشده بود و جالب اینجاست هاجر نیز با او هماهنگ بود.

    اگر هاجر و اسماییل گرفتار ذهن بودند و هویت خود را از داستان زندگیشان میگرفتند سالها بعد زمانیکه ابراهیم به نزدشان بازگشت احتمالا سر ماجرای رفتن ابراهیم بحث و مشکل بینشان پیش می آمد…

    و حتی زمانی هم که به اسماییل گفت میخواهم در راه خدا قربانی ات کنم ، اسماییل گفت آنچه بهت الهام شده انجامش بده ، انشاءالله من از صابران خواهم بود ، اینگونه نبود که برایش توضیح بدهد که چنین است و چنان است ، همه چیز برای همه شان هماهنگ و واضح بود ، حتی اسماییلی که سالها از تربیت ابراهیم دور بود باز هم با ابراهیم هماهنگ بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
    • -
      محمد فتحی گفته:
      مدت عضویت: 3838 روز

      به نام خدای هدایتگر.

      به نام خدایی که علاوه بر هدایتگر بودنش، روزی رسان بی حساب هم هست.

      سلام به هم پاره ی ارزشمند و تحسین برانگیزم. از خدا واست بهترین هاا را میخوام میخوام که در لحظه ی زندگی کنی و خلق کنی چون تو خالقی. و چه زیبا نوشتی و چه زیبا گفت و نوشتی و چه زیبا. از خدا به خاطر وجود ارزشمندت سپاس گزارم و تحسین میکنم خدایم را رب امون را.خدایا شکرت

      چقدر فوق العاده داستان رنج و هدف را رهایی از رنج را به خوبی با زبان بودا گفتی

      چقدر زیبااا گفتی اینجااا، ذهن برای بقا نیاز به زمان داره آینده و یا گذشته .. Not Now

      چقدر خوب در مورد ذهن گفتی چقدر خوب من این لحظه با هدایت خدا در مورد سازو کار ذهن آشنا شدم.

      چقدر زیبا داستان اصل را گفتی داستان ابراهیم و شجره را گفتی چقدر زیبا در مورد تغییر درون گفتی گفتی که اگر درونت تغییر کنه بیرون هم تغییر میکنه اون موقع هم اتفاقات عالی میافته.

      گفتی که چقدر ارزشمندی

      گفتی که چقدر لایق بهترین هااا هستی

      گفتی که خدا بیشتر از خودت میخواد که خودش را تجربه کنی میخواد که تجربه بشه با تو با دستی مثل تو که به زیباترین شکل صورت گری شده و حالا اینجاست روی زمین برای یک زندگی توپول برای مهاجرت برای سفر برای تولید محتوا برای زندگی برای انجام دادن کاری که دوست داره برای خلق خلق خلق .. yes

      دوست و هم پاره ی ارزشمندم عزیز جانم برای شما و همه ی هم پاره های ارزشمندم بهترین هاا را آرزو میکنم هر روز بیام و نتیجه ی شما را ببینم.

      ممنونم

      دوست دارم.

      در پناه الله یکتا شادتر و متصل تر باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        وریا گنجی گفته:
        مدت عضویت: 2355 روز

        درود بر مارکوی عزیز ، هم خانواده ای فعال و دوست داشتنی ام

        سپاس از پیام پر مهرت

        وقتی به نتایج و نعمت های زندگیم توجه میکنم ، میبینم که براستی آشنایی با انسان های عزیز و شریفی چون شما و اعضای سایت عباسمنش چقدر نعمت بزرگی هست

        دوستانی در این سایت حضور دارند که آنقدر برای خودشان ارزش قایل هستند که هر روز روی خودشان کار میکنند ، به جای اینکه انرژی شان را صرف دیگران کنند ، هر روز ورژن بهتری از خودشان را به جهان نشان میدهند

        به قول لائوتزه نویسنده ی کتاب دائو د جینگ : کسی که بر دیگران اعمال قدرت میکند ، نمیتواند خودش را قدرتمند کند ، کسی که بر روی پنجه ی پا می ایستد (خودش را برتر و بالاتر میداند…) نمیتواند استوار بایستد…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        مرضیه پری پور گفته:
        مدت عضویت: 2757 روز

        محمد جان من الان اینجام

        و دارم دیوانه میشم از هدایت لحظه به لحظه خدا بوسیله تو دست خیر رسانش

        دقیقا با چند باره خوندن این کامنت فهمیدم ریشه بیشتر مشکلاتم از کجاست و راه حلش رو هم وریای عزیز در پاسخ به کامنتم در همین صفحه برایم نوشته بود.

        خدا جونم عشق من تایید می کنم هدایت همیشگی ات رو که در لحظه به لحظه زندگی ام جاریه و میلیارد ها میلیارد بار بخاطرش سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم 💖

        ممنونم داداش گلم برم برای خواندن ادامه کامنتت در پروفایلم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      درخشان گفته:
      مدت عضویت: 3357 روز

      سلام دوستم

      سلام گنج خان :) واقعا گنجیا، شما کجا بودی دیگه تویه این سایت؟ (لبخندِ عمیییییق)

      یادِ این بیت افتادم که میگه هردم از این باغ بری میرسد

      بزار برم ببینم ادامه و بعد و قبلش چیه ..بفرمایید با هم یه بخشییش رو بخونیمش:

      پای درین ره نه و رفتار بین

      حلقه این در زن و گفتار بین

      سنگش یاقوت و گیا کیمیاست

      گر نشناسی تو غرامت کراست

      دست تصرف قلم اینجا شکست

      کین همه اسرار درین پرده هست

      هردم از این باغ بری میرسد

      نغزتر از نغزتری میرسد

      رشته جانها که درین گوهرست

      مرسله از مرسله زیباترست

      خدایِ من ، من که لذت بردم از این غزلِ نظامی گنجوی، الله اکبر اصلا نمیدونستم این غزل از گنجوی است! میبینم که چه گنج هایی داره همینجور خودنمایی میکنه…

      گنجینه هایِ آسمان و زمین از آن اوست ، همو که هدایتگرِ بندگانِ با ایمانش با نورِ فزونی بخش خویش میباشد(آیات سوره نور)

      خدایِ هدایتگرم رو که هدایتش هر دم رو به فزونی میرود سپاسگزرام، خدایی که وظیفه هدایتِ ما رو به عهده گرفته و اینها همه از فضل و لطفش است…، این خدایِ عادل رو که ما رو خلاق و خالق آفریده شکر میکنم

      سپاس گزار خالق و یگانه قدرتِ هستی ام که که این جا هستم و نوشته ارزشمندتان را میخوانم…

      سپاسگزارم که خدایت را در قلبت روشن نگه داشته ای و او را میبویی و میشنوی ولمس میکنی و قطعا خداوند قلبت را به رویِ خودش گشوده تر خواهد کرد.. سپاسگزارِ خداوندم ببرایِ وجودِ ارزشمندِ شما..

      چقدر شما تحسین برانگیز هستی که اینطور از حال میگویی و مطالب را زیبا تطبیق میدهید..

      چقدر خوبه که شما اینقدر در حال جارری هستید

      الهی که در پناهِ هدایت و ایمان به خودش از پیشگامان باشید، آنان که وصف شدنی نیستند(۸-۱۱ واقعه)

      الهی الهی الهی که همینجور گنج شود در دلتان و در زندگیتان جاری و روان باشد …

      الهی الهی که ثابت قدم باشیم در این راه زیبا در این مسیر و هر دم کاشفِ بعد جدید از وجودمان با تجربه خواسته هایمان و توحیدی تر شدن، باشیم و عشقِ واقعی رو در وجودمون رشد بدیم و مراقبت کنیم…

      شاد و ثروتمند و عاشق باشید…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        وریا گنجی گفته:
        مدت عضویت: 2355 روز

        درود بر خانم درخشان

        سپاس از کامنت زیبا و ارزشمندتان

        غزل زیبای نظامی گنجوی را تحسین میکنم ، فرکانس شما را تحسین میکنم ، خوبی ها را تحسین میکنم

        خوشحالم که در جمع دوستان ارزشمندی چون شما و سایر اعضای محترم و با عزت سایت عباسمنش هستم

        همیشه خوش بدرخشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مرضیه پری پور گفته:
      مدت عضویت: 2757 روز

      سلام دوست عزیزم

      یعنی دیوانه شدم با خوندن کامنتت دیوانه ها.

      خدای من بارها باید این کامنت رو بخوانم تا درک کنم لحظه حال، در لحظه زندگی کردن یعنی زمان ابدی…

      خدای من چه قلم بی نظیری چه درک عالی از قانون از زندگی .

      دارم شدیداً مقاومت می کنم که نوشتن این کامنت رو برای چندباره خوندن کامنتت قطع نکنم. و اینجور که دلم می‌خواد تحسینت کنم دوست خوبم.

      بیان عالیت برای پرهیز کردن از قضاوت، اشک شوقم رو جاری کرد.

      در لحظه ی اکنون هیچ چیزی برای غم و اندوه و ترس و نگرانی وجود ندارد ، در لحظه ی ابدی حال همه چیز خوب است ، همه چیز زیباست ، چراکه ذهن مشاهده نشده برای تفسیر کردن و برچسب خوب و بد زدن نیاز به زمان دارد ، نیاز به گذشته و آینده دارد

      پس اگر میخواهی باورهایت زودتر تغییر کند به لحظه ی ابدی حال بیشتر توجه کن ، در لحظه زندگی کن

      خیلی ها واژه ی ابدی را با ذهن برای خود تفسیر میکنند ، زمانیکه گفته میشود لحظه ی حال ابدی هست ذهنشان به صورت زمان بینهایت تفسیر میکند ، لحظه ی ابدی حال به این منظور است که اصلا زمان در آن معنا و مفهومی ندارد

      چقدر عالی توضیح دادی دوست خوبم با زندگی کردن در لحظه ابدی حال، همین لحظه که من به هر سمت نگاه می کنم بی نهایت نعمت و زیبایی و نکات مثبت می بینم که من رو لبریز لذت ​و سپاسگزاری میکنند، می تونم بهتر و سریع‌تر باورهامو تغییر بدم

      ممنونم بی نهایت ​ممنونم دست خوب خدا

      از تنها فرمانروای جهانیان بهترین‌ها را برایت خواستارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        وریا گنجی گفته:
        مدت عضویت: 2355 روز

        سلام خانم پری پور عزیز و ارزشمند

        از پیام پر مهر و محبت شما صمیمانه سپاسگزارم

        همه ی ما در ورای ذهن و زمان یکی هستیم

        تبریک میگم ، شما برای لحظاتی از زمان رها شدید ، با توجه کردن به این لحظات ناب اکنون ، آگاهی حقیقی که با واژه هایی چون خدا ، روح یا هر واژه ی دیگری بدان اشاره میشود در شما بیشتر و بیشتر میشود…

        اگر در لحظاتی از زندگی باز هم افکار و الگوهای ذهنی شدت گرفتند ، مقاومت نکنید ، فقط افکار را مشاهده کنید ، در واقع با مشاهده کردن افکار ، متوجه میشوید که شما آن افکار نیستید ، شما در ورای آن افکار هستید ، شما بعدی بالاتر از افکار هستید ، شما ناظر بر افکار هستید ، خیلی از آدمها هنوز نمیدانند از افکارشان بالاتر هستند ، به صورت باور میگویند من ارزشمند هستم ، من تکه ای از خدا هستم ، اما صحبت من فراتر از باورهاست ، در واقع باورهای قدرتمند کننده اشاره کننده به آن حقیقت اصیل هستند ، خیلی از آدمها وقتی گفته میشود همه چیز باور است در این جمله میمانند ، در صورتی که رهایی حقیقی در این است که به ورای باورها بروی ، در باورها نمانی ، ما ربات نیستیم که با تغییر برنامه ریزی ذهنی یا همان نظام باوری همه چیز تمام شود بلکه باورسازی پلی است برای غنودن در ذات هستی…

        ذهن انسان در طول دوره ی تکاملی اش به مرحله ای رسیده است که از کنترل خارج شده…

        به قول اکهارت تول نویسنده ی کتاب نیروی حال ابزار ذهن را دریابید زیرا که شما را میکشد…

        شاید تا ۲۰۰ سال پیش کار کردن روی ذهن و باورها یک موضوع تجملاتی میبوده ، اما در این مرحله از زندگی و بشریت این موضوع یک امر واجب است ، چرا که ذهن به قدری قوی شده است که اگر مشاهده نشود از کنترل خارج میشود ، همانطور که در بسیاری از آدمهای هم عصر خود میتوانیم به وضوح مشاهده کنیم

        اگر دقت کنید تعداد آدمهایی که روی خود کار میکنند هر روز بیشتر میشود ، در واقع تعداد زیادی از آدمهای عصر حاضر هر روز دیوانه تر میشوند و افراد زیادی هم دارن بیدار میشوند ، رسانه هایی هستند که در حوزه ی دیوانگی بیشتر فعالیت میکنند و رسانه و بستر و مجمع هایی هم هستند که در جهت بیداری انسان ها فعالیت میکنند که سایت عباسمنش و محتواهایی که در این بستر منتشر میشود بسیار بسیار قوی و عالی هست

        این بستر و آموزه های استاد عباسمنش و خانم شایسته و کامنت های دوستان مانند آتشی است که اگر هر کدام از اعضا مانند یک تکه چوب باشیم و بخواهیم آتش حقیقت در وجودمان شعله ور شود با پیوستن به این آتشی که در این بستر به راه است ما نیز نور میشویم ، آتش عشق و حقیقت در وجودمان شعله ور میشود ، ما نیز روشن میشویم

        همیشه خوش بدرخشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          مرضیه پری پور گفته:
          مدت عضویت: 2757 روز

          سلام دوست بی نظیر من

          دست خیر رسان خدا در همین لحظه زندگیم

          خدا رو بابت وجود ارزشمندت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

          با هدایت خدا بوسیله دست توحیدی اش محمد عزیز دوباره هدایت شدم به کامنت فوق‌العاده شما، عصر که این پاسخ تون تایید شد ‌ من خوندمش، تصمیم گرفتم فردا صبح براتون پاسخ بنویسم، اما خدا الان برام نشونه فرستاد که قدر لحظه ابدی اکنون را بدان.

          خواندن دوباره این پاسخ تون و باز چند باره خواندن کامنت فوق‌العاده تون من رو به درکی رساند که فهمیدم خدا جونم امروز پر از خیر و برکت را هنوز به پایان نرسانده و نوید فردایی بسیار بهتر و عالی تر را به من می دهد ان شاالله

          اگر هاجر و اسماییل گرفتار ذهن بودند و هویت خود را از داستان زندگیشان میگرفتند سالها بعد زمانیکه ابراهیم به نزدشان بازگشت احتمالا سر ماجرای رفتن ابراهیم بحث و مشکل بینشان پیش می آمد

          به خدا که درک کردم که بیشتر مشکلاتی که در زندگیم تجربه می کنم به این خاطره گرفتار ذهنم میشم و هویتم رو از داستان زندگیم می گیرم

          و چقدر عالی باز هم خدا بر کلام بی‌نظیر شما جاری شد تا بهم بگه:

          اگر در لحظاتی از زندگی باز هم افکار و الگوهای ذهنی شدت گرفتند ، مقاومت نکنید ، فقط افکار را مشاهده کنید ، در واقع با مشاهده کردن افکار ، متوجه میشوید که شما آن افکار نیستید ، شما در ورای آن افکار هستید ، شما بعدی بالاتر از افکار هستید ، شما ناظر بر افکار هستید ، خیلی از آدمها هنوز نمیدانند از افکارشان بالاتر هستند

          دقیقا این ذهن منه که مرتب می‌خواد من رو به بیراهه بکشونه، و چقدر عالی گفتید که ناظر و مشاهده گر افکارم باشم و باهاشون نجنگم، چون اینجوری تمرکزم می‌ره روی ناخواسته ها، با فقط مشاهده کردن اونا به صلح درونی ، اتصال بیشتر با خدا و در نتیجه به زندگی کردن در لحظه ابدی اکنون می رسم.

          خدای من ، عاشقتم که اینقدر. زیبا داری من رو هدایت می کنی، باورسازی پلی است برای غنودن در ذات هستی برای زندگی کردن در تو ، برای تجربه کردن تو، برای گسترش جهانت، برای جانشین تو بودن بر روی زمین ، همان که بگویم : کن فیکون

          دوست الهی ام، آقا وریای عزیز، دست خیر رسان خدا هزاران بار از شما ممنونم

          و به خاطر اتصال بی نظیرتان با خدا، جاری شدن کلام خدا بر کلام تان تحسینتان می کنم.

          در پناه خدا در تمام جوانب زندگی موفق باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            وریا گنجی گفته:
            مدت عضویت: 2355 روز

            بسیاری از آدمها افکار و اتفاقات گذشته را چون باری سنگین بر دوششان حمل میکنند…

            اکهارت تول نویسنده ی کتاب نیروی حال و زمینی نو این ناآگاهی (حمل کردن بار سنگین گذشته بر دوش…) را در قالب داستان دو راهب به زیبایی بیان میکند :

            دو راهب به نام های تانزان و اکیدو در حال قدم زدن بودند ، در میانه ی راه باران نسبتا شدیدی بارید و به جایی رسیدند که یک زن جوان میخواست از عرض جاده عبور کند اما میترسید لباس ابریشمی گران قیمتش گلی و خراب شود ، تانزان بلادرنگ زن جوان را بر دوش گرفت و از عرض جاده رد کرد

            دو راهب در سکوت به راهشان ادامه دادند ، بعد از پنج ساعت به معبدی که در آن سکونت داشتند رسیدند ، اکیدو دیگر نتوانست تحمل کند و سکوت را با این کلمات شکست : تو آن زن جوان را بغل کردی ؟!!! مگر تو نمیدانی که ما باید از چنین کارهای مفسده انگیزی دوری کنیم…

            تانزان لبخندی زد و گفت : من ۵ ساعت پیش آن دختر را از روی دوشم بر زمین گذاشتم ، تو هنوز او را با خود حمل میکنی؟….

            حال تصور کنید کسی بیشتر عمرش یا شاید هم تمام عمرش را با اتفاقات گذشته زندگی کند ، براستی که چه زندگی سختی را خواهد داشت…

            داستانی دیگر : داستان دو اردک از اکهارت تول

            در پارک محل زندگی ام نشسته بودم ، دو اردک در حوض پارک در حال شنا کردن بودند که با نزدیک شدن به هم ناگهان دعوایشان گرفت ، بعد از هم جدا شدند و هر دو اردک به کناره ی استخر رفتند و بالهایشان را تکان دادند و دوباره به شنا کردن ادامه دادند ، انگار هیچ دعوایی اتفاق نیافتاده است ، با مشاهده ی این صحنه آگاهی در درونم متجلی شد که آه اگر این دو اردک مانند ما انسان ها ذهن قوی داشتند چه اتفاقی میافتد ، لابد اردک اولی با خود میگفت کاملا بهم نزدیک شده بود ، انگار این استخر مال خودش است ، دفعه ی دیگر بخواهد به من نزدیک شود چنان درسی به او میدهم که دیگر جرات نکند چنین رفتارهایی را از خودش بروز دهد ، حتما الان رفته بر علیه من توطئه کند ، باید حواسم را جمع کنم….

            پس بهتر است مانند آن اردک ها بالهایمان را بر هم بزنیم ، یعنی گذشته را رها کنیم ، گذشته فقط به شکل یک فکر در سر ما میچرخد ، این فکر انقدر میچرخد و ما با آن همزاد پنداری میکنیم که انگار باز هم داریم گذشته را تکرار میکنیم و همین امر سبب تکرار شدن اتفاقات گذشته در زندگی میشود

            به قول بزرگی : آدم های کمی هستند که هفتاد سال زندگی میکنند ، بسیاری از آدمها یک سال را هفتاد بار زندگی(تکرار) میکنند…

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
            • -
              مرضیه پری پور گفته:
              مدت عضویت: 2757 روز

              ممنونم برای پاسخ بی نظیرت دوست خوبم

              سپاسگزار خداوندی هستم که اینقدر زیبا با کلام شما من رو هدایت می کنه

              با خواندن کامنتتون متوجه یک مورد مهم در خودم شدم اینکه بدترین تله ای که توش می افتم ، « من بلدم» « من می دانم» هستش.

              من داستان دو راهب رو قبلاً شنیده بودم و صدها بار هم برای دیگران تعریفش کرده بودم و فکر می کردم که خودم دارم عالی بهش عمل می کنم و دیگه این مورد رو کاملاً بلدم ، که خدا دقیقا به من نشون هنوزهم خیلی از بارها رو روی دوشم دارم حمل می کنم و اون چیزی که مانع پروازم میشه بارهای روی دوشمه، و چقدر عالیه که خدا داره به وسیله این کامنت ها خانه تکانی می کنه گوشه کنار های ذهنم رو ، دقیقا از همون روزی که من تصمیم گرفتم به محض پیدا کردن ترمز ها، شروع به رفع شون کنم، خدا هم یکی یکی داره بهم نشون می‌ده که اول باید کدوما رو حل کنم، پس با خودم عهد بستم که از همین لحظه هر فکری که در مورد ناخواسته ای در گذشته به ذهنم اومد، بدون مقاومت کردن یه لبخند بزنم و بگم تو بیش از اندازه روی دوشم ​بودی و وقتشه دیگه زمین بذارمت. و با توکل به خدا برای کاملاً برطرف کردن این مورد اقدام کنم.

              داستان دومی که نوشته بودید رو تا حالا نشنیده بودم ، خیلی زیبا بود ممنونم، من برای خودم همیشه در این موارد بچه ها رو مثال می زدم اینکه یه لحظه به سختی با هم دعوت می کنند و همون لحظه دوباره شروع می کنند به بازی کردن با هم ، بدون هیچ کینه و کدورتی از هم ، خدا رو شکر این مورد جز نقاط قوتمه، اینکه از نوجوانی تا همین الان با هیچکی قهر نیستم و هیچ کینه ای از هیچکی به دل ندارم، با خیلی از آدم ها دیگه ارتباط ندارم، اما هیچ کدوم با قهر و دلخوری نبوده خدا روشکر

              ولی توضیح شما در مورد گذشته خیلی برام تاثیر گذار بود ، پس باز به خودم تعهد میدم ، هر لحظه بالهای ذهنم رو تکان بدم و هر آنچه از گذشته توی اون داره جولان می‌دهند رو رها کنم و با خودم بگم تمام شد هرچیزی که بود تمام شد ، در این لحظه من چطوری می تونم زیبایی‌ ها و نکات مثبت بیشتری رو ببینم و درک کنم؟

              حالا بهتر درک می کنم که استاد همیشه میگن، من از گذشته چیزی به یاد ندارم مگه اینکه بقیه یادآوری کنند یا برای توضیح دادن قانون خدا اون قسمت رو به یادم میاره یعنی چی

              حالا بهتر درک می کنم که چطور استاد و خانم شایسته برای چیزهای به نظر من تکراری هم اینچنین ذوق می کنند، چون هر روز دارن بالهای زیبای ذهن شون رو بهم می زنند و گذشته چه دلخواه، چه نادلخواه، رو رها می کنند. و همبشه در لحظه ابدی اکنون زندگی می کنند

              ممنونم دوست خوبم، وریای عزیز، دست خیر رسان خدا

              در ضمن تحسینتان می کنم برای قلم روان و زیبایتان.

              در پناه خدا در تمام جوانب زندگی موفق باشید

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ساناز گفته:
      مدت عضویت: 2203 روز

      باشکووووووه بود باشکوووووه

      و چنان قلبم به تکاپویِ سکوت افتاد با این‌ آگاهی ها که احساس میکنم دیگه حتی در بندِ نفس‌کشیدن هم‌نیستم….

      دنبال یه واژه میگردم که بتونم بیان‌کنم درک و حسِ الانمو!

      شاید متفاوت ترین و عمیق‌ترین اما نه!

      نیست!

      واژه توانِ بیان نداره!

      من قلبم با قلبی که این کلام را نگاشته سخن‌ گفت!

      پس سکوت کنید واژه ها.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3779 روز

    درود به کسی که منو با توحید آشنا کرد.

    و درود به همه ی اعضای توحیدی سایت

    نگرانی هنوز گاهی اوقات به سراغم می آید. خیلی بهتر شده ام، میشه گفت صد درجه در این موضوع تغییر کرده ام. اما باید بیشتر از این کار کنم.این قسمت فایل خیلی روم اثر گذاشت. میخوام منم یک روز به این درجه برسم که بگم نگرانی را درک نمیکنم.

    چقدر ثروتمندم.چون آرامش دارم.بخصوص در این روزهایی که همه به شدت نامحدودی نگرانند.واقعا فاز زندگی م با بقیه فرق کرده، خدایا شکرت.چقدر خوبه که تو هستی و مواظبی.چقدر خوبه که دارم توحیدی تر میشم. چقدر خوبه وقتی که از جاده اومدم بیرون دوباره منو هدایت کردی. دستمو گرفتی و خیلی زیبا دوباره منو برگرداندی به جاده ی درست.چقدر خوبی چقدر. دوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسست دااااااااااااااااااااااااارم.

    ای همه هستی ز تو پیدا شده / خاک ضعیف از تو توانا شده/ آنچه تغیر نپذیرد تویی/ وانکه نمرده ست و نمیرد تویی/…این فایل باورهای توحیدی زیادی داره.کاش این اصل رو از همون اول ، همون وقتی که کم سن هستیم بهمون یاد بدهند. اصلی که درک کردنش باعث رشد در همه ی جنبه ها میشه.

    خدایا چقدر اینترنت نعمت بزرگیه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    آزی گفته:
    مدت عضویت: 3067 روز

    در مورد روابط من فکر می کنم روابط کاری پیچیده تر از روابط عاطفی عشقی یا زوجین باشه . چون بهر حال برای درامد و ادامه زندگی آستانه تحمل انسان ها باید بالاتر باشه و بتونن در اون محیط خودشون رو سازگار کنند . اما در روابط مخصوصا هر چه تعهد کمتر باشه مثلا دوستی ها با یک اتفاق کوچک حتی کوچکترین مسئله می تونه روابط بهم بخوره .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: