«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 114 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده و مهربان
روز سوم سفرنامه من
خدایا حرف زیاد دارم برای گفتن و نوشتن ولی چیزی که بیشتر نیازش دارم شجاعته.
من مدت هاست توی یکی از ترس هام گیر کردم. ترسی که بزرگترین ترس زندگیمه. و چندین روزه اون صحبت هایی از استاد رو میشنوم که درباره غلبه بر ترس هاست.مخصوصا فایلی که استاد در مورد انیمیشن گربه چکمه پوش صحبت میکنن
چقدر من یاد خودم افتادم . من آدم ترسویی نیستم و خیلی وقت ها به الهاماتی عمل کردم که از نظر بقیه واقعا ترسناک و نشدنی بوده . و همیشه شخصیتی بودم ک دل رو به دریا میزدم و رد میشدم از ترسم
ولی مثل همون گربه همه ما حتی شجاع ترین هامون یه جایی توسط یه ترس خیلی خیلی بزرگ خفت میشیم. ترسی که جنسش خیلی بزرگ تر از ترس های قبلیه و حس میکنیم واقعا آماده ش نیستیم . مثل همون گرگ داستان گربه چکمه پوش
واقعا توی این فایل نمیخواستم خیلی تئوری صحبت کنم دوس داشتم بیشتر حالت نامه ب خداوند باشه که خدایا :
بهم شجاعتی بده که بر این مرحله از ترسم غلبه کنم . من بدون تو از پسش برنمیام. من بدون تو بدجوری قفل میشم توی ترسام. دلم میخواد وقتی زمان مرگم رسید با حس افتخار بمیرم. جهنم برای من اینه که موقع مرگ همراه با ترس هام بخوام جسمم رو ترک کنم و بدم بیاد از چیزی که هستم
جهنم برای من اینه که این پتانسیلی ک درونم گذاشتی رو نتونم شکوفا کنم. جهنم برای من اینه که وقتی مُردم ، خود متعالی منو نشونم بدن و بگن تو باید این میشدی و تمام امکانات لازم رو برات فراهم کرده بودیم
اما میدونم بازم مث همیشه که هروقت ازت درخواست جسارت میکردم جسارتی بهم تزریق میکنی که هر مانعی جلوم کوچیک جلوه کنه و قطعا از پس این گرگ وحشی برمیام
یاد دیالوگ آخر فیلم خاکستری با بازی لیام نیسون افتادم
اونجایی که با گرگ آلفا رو در رو شد و فرار نکرد
چاقوش رو چسب پیچی کرد دور دستش و زیر لب این شعر پدرش رو زمزمه کرد ، تو چشمای گرگ زل زد و آماده نبرد شد :
یک بار دیگه در یک نبرد
پیش به سوی بهترین مبارزه ای که به خاطر دارم
امروز زندگی کن و بمیر
امروز زندگی کن و بمیر
فصل اول روز سوم
خدایا هزاران هزاران بار شکر برای این فایل زیبا که باید هر روز بشنوم تا هر لحظه یادم باشه که رها باشم و فقط به تو توکل کنم و لذت ببرم از تک تک لحظه هام.
چند روزی هست درمورد یک مسعله اى بعد از جنگیدن و به هیچ کجا نرسیدم به این نتیجه رسیدم که باید به خدا بسپارمش و ١٠٠٪ ایمان داشته باشم خدا به زیباترین شکل اون رو حل میکنه و این روزها فقط دارم لذت میبرم و دارم لحظه به لحظه زندگى میکنم و چقدر آرامش دارم چقدر توکل به خدا حال آدم رو خوب مبکنه و قلبم آرام هست و انگار یک بار سنگینى از رو دوسم برداشته شده و من خیلى سبک شده ام و از کوچکترین چیزها در زندگیم لذت میبرم.
خدایا کمکم کن همواره رها باشم و فقط به خودت توکل کنم و هر اتفاقى بیفته اون رو خیر بدانم و لحظه به لحظه سپاسگزار باشم و حالم خوب باشه.خدایا به ما ایمانى بده همانند ابراهیم که هرانچه به ما گفتی رو بدون زره اى تردید انجامش بدیم. خدایا هزاران هزاران بار سپاسگزارم از اینکه همواره مرا هدایت میکنى و دارم روز به روز قوانین الاهى را بیشتر یاد میگیرم و کمکم کن بیشتر هم عمل کنم و زندگى ام پر کن از نعمت، ثروت، خوشبختى، سعادت و عشق.
با سپاس فراوان از استاد عزیز و مریم جان براى تهیه این فایل عالى.
باسلام خدمت استاد عزیزم عالی بود چقدر از ابراهیم قشنگ صحبت کردی انگار تازه دارم ابراهیم را میشناسم همه این عمر چرا کسی به این زیبایی از ابراهیم برام نگفته بود ابراهیم نماد توکل. تسلیم واعتماد به خداوند ازاین به بعد باید این فایل استاد را سر لوحه زندگیم قرار بدم خدایا بما قدرت رها کردن عطا کن چونکه وابستگی هامون زیاده باید تمرین کنیم که رها کنیم خدایا سپاسگزارم از وجود استاد عزیزم که امروز با این فایل تلنگری به زندگیم زد ازاین به بعد بیشتر آیاتی را راجب ابراهیم گفته شده با دقت وعشق بیشتری مطالعه کنم بازم سپاسگزارم
استاد عزیزززم،فقط میتونم بگم که انقدر شیوا و شفاف صحبت میکنی ،زبان قاصر از بیان احساس میشه و آدم فقط دلش میخواد که در سکوت به اعماق حرفهای شما سفر کنه و دوباره و دوباره حرفهاتونو تو ذهن مرور کنه ،خدایا ازت ممنونم که من و تو این مسیر قرار داری ،استاد عزیزززم از زمانی که باهاتون آشنا شدم انقدر زندگیم دگرگون شده و در راه درستش قرار گرفته ،که واقعااا به این جملتون رسیدم که من خودم خالق زندگیمم،خودم کد نویس و برنامه نویس زندگیمم
واقعااا سپاسگزارم خداوند مهربونمم بابت تمام لطفها و کمکهاش در زندگیم
استاد عزیزززم خیلی دوستتون دارم ،الهی که همیشه شاد و سلامت باشین و در پناه خداوند ،بتونین به این رسالت الهیتون ادامه بدین چون واقعاا کار بزرگی انجام میدین ،???????????
سلام به همه ی بنده های خوب خدا
امروز سومین روز سفرنامه ی منه.چند وقتی هست که خیلی مصمم تر از قبل دارم روی باورهام کار میکنم..چقققد همه چی خوبه.چقد آروم ترم.چقد اعتماد به نفسم بالاتر رفته.اینو با تمام وجود حس میکنم..
تسلیم بودن ..ایمان داشتن..توکل..چقد نتیجشون شیرینه.
خدای مهربونم بهم ثابت کرده هرررباری که با امید و ایمان بهش توکل کردم، هر وقت که یقین داشتم هرچی که پیش بیاد خیره ، به بهترین شکل و معجزه آسا کمکم کرده.
من همیشه به خاطر اعتماد به نفس پایین ترس داشتم از کنفرانس دادن توی دانشگاه.
یادمه همش به خدا میگفتم خدایا کمکم کن اعتماد به نفسمو بالاتر ببرم کمکم کن نمیخوام اینطوری زندگی کنم.این همههه استعداد و توانایی بهم دادی ..بهم ایمان بده.
که توی همون روزا برای یکی از درسامون باید کنفرانس میدادیم و من قبول کردم که ارائه بدم.
وااای نمیدونید چه حس خوبی داشتم..چققد خوشحال بودم.. از روز قبلش در حین تمرین کردن ذووووق میکردم که فردا ارائه دارم.صبش بهترین لباسمو پوشیدم،یه آرایش خییلی ملایم کردم.
چقققد حس خوبی داشتم.همش به دوستم میگفتم ما چقد خوشبختیم.خدایا شکرت که کمکم کردی با ترسم رو به رو شم.
پر انرژی رفتم و دوستام بهم میگفتن امروز چقد خوشگل شدی..
بالاخره رفتم و تو دلم گفتم خدایا تو ،توی این لحظه کنارمی.از رگ گردن بهم نزدیک تره. و شروع کردم.
عالییییییی شد.چه کنفرانسی بووود.عالییییی..پرانرژی.
و الان طوری شده که هرهفته چند تا کنفرانس میدم.خخخ
میخوام بگم که اگه با حال خوب و با ایمان به حامی بودن خدامون زندگی کنیم و واسه خواسته ای که ازش خواستیم از قبل خوشحالی کنیم وشکرگذارش باشیم ، واسمون سنگ تموم میذاره.
خدااای بزرگ من
مهربون ترینم
سومین روز سفر من
واو عجب سفری بود این قد این فایل تاثیر گذار بود که من خودم شکه شدم و به مسایلی رسیدم که می خوام به شما دوستان عزیزم بگم
اول از همه یادگرفتم که هر آنچه از فایل استاد می بینم همیشه یک درس یا چندین درس مهم را یادبگیرم و بنویسم و به عنوان مهم ترین مساله ی زندگی بپذیرم و بهش عمل کنم اینو به محض گوش کردن این تعهد رو به خودم دادم حالا درس هایی که یادگرفتم و برای اولین بار در زندگی ام اجرا کردم:
1: به هر آنچه که به تو گفته می شود عمل کن دقیقا مانند هر آنچه که به ابراهیم گفته شد و عمل کرد و به الهاماتی که به ما می شود صدرصد عمل کنیم
2: به خداوند اعتماد کنیم و اون رو جزیی از خودمون بدونیم
3: با خداوند تقسیم کار کنیم و ایمان داشته باشیم که کارهامونو انجام میده دقیقا مانند لحظه ای که ابراهیم زن و بچه شو توی بیابون رها کرد و سپاردشون دست خداوند
4: رها بودن نسبت به همه چیز واقعا ابراهیم رها بود از همه نظر خصوصا موقعه ای که بهش الهام می شد حاضر بود هر کاری انجام بده تا به الهامش عمل کنه
5: در برابر فرمان پروردگارش تسلیم بود و ایمان داشت که پروردگارش در انجام هر کاری توانا است
من امروز خیلی خیلی خیلی کم از این 5 مورد که یادگرفتم استفاده کردم اصلا زندگیم زیر روشد احساسم دگروگون شده بود تو خیابون راه می رفتم افراد یه جور دیگه نگاهم می کردن باگ های بزرگ در مورد ثروت رو کشف کردم که اصلا نمیدونم چطوری این قد مخفی بودن و یه دفعه پیدا شدن امروز بهم الهام شد سهامم رو بفروشم فروختم توی معاملات اول صبح و به الهامم عمل کردم اخر ظهر 5 درصد ضرر خورده بودش یعنی معجزه می کنه فقط کافیه بهش عمل کنی و اخرین موضوعی که یادگرفتم از این فایل یاداوری این جلمه بود باید پول به دنبال من بیاد نه من برم دنبالش دقیقا همون حرفی که استاد توی یکی از فایل هاش زد الرزق رزقان
امروز از درو دیوار پول وارد زندگی ام شد واقعا خدایاشکرت منی این همه فایل استاد گوش می کردم نتیجه ی اندک می گرفتم با این تعهد که به درس های هرکدام از فایل های رایگان عمل کنم زندگیم 180 درجه تغییر کرد خدایا شکرت بابت قوانین بدون تغییرت که هر لحظه ازش استفاده کنی نتیجه می گیری خانوم شایسته عزیزم از صمیم قلبم ازتون سپاس گزارم بابت این سفر فوق العاده امیداورم همسفر متعهدی باشم خدایاشکرت خدایا شکرت خدیا صدهزار مرتبه شکرت
سلام به همگی روزتون بخیر
تسلیم=ابراهیم
اگه کسی ازم بپرسه تسلیم رو به من نشونه بده بهترین تعریفی که به ذهنم میاد فقط یه کلمه هست پیامبر ابراهیم،حتی حرف زدن درباری خلوص ایمانی ک ابراهیم به خداوند داشته آدم رو ب وجد میاره. واقعا چطوری یه انسان تا این حد میتونه خدا رو باور کنه واقعا چی میگذشته تو قلب ابراهیم که این همهههههههههههههههههههههههههه سال گذشته این همه سال بشر زیست کرده وی هنوز کسی همتای ابراهیم نیست در ایمان به خدا اون چ نگاهی داشته به خدا اون چجوری میدیه خدا رو.واقعا ما چقدر تسلیمیم ما چقدر قبول دارین این قدرت رو ما چقدر حاضریم تکیه بدیم وبهش و بی درنگ به گفته هاش لبیک بگیم تسلیم بودن ما دربرابر الهمات خداوند چقدر هستش ما چقدر میتونیم از این امتحانات سربلند بیرون بیایم هر روز باید به ابراهیم نگا کنم و از خودم بپرسم چطوری یه آدم اینقدر کنترل ذهن داشته چطوری فقططططططططططططططططططططططططططططط خدا رو میدیده و مشینیده . وقعا چ جاها ک الهامات ساده ای به ما میشه و ما از انجام دادنش سر باز میزنیم ولی ابراهیم تو قربانی کردن بچش درنگ نداره الله اکبر چ تسلیمی چ خلوصی چ باوری چ ایمانی چ یقینی به اون خدا ک کلماتم هم نمیتوننبازپوش کنم. ازخ دا میخام من رو هم هدایت کنه و کمکم کنه ک یکی بشم مثه ابراهیم جوری تسلیم باشم دربار همه چی ک فقط حرف خدا تو گوشم بره.
عالی هستین
به نام خدای یکتا
سلام وخدا قوت به شما استاد عزیزم و خانوم شایسته
سلام به دوستان سایت
روز شمار تحول زندگی من روز چهارم
واقعا چقدر زیباست داستان حضرت ابراهیم من بچه که بودم کارتون حضرت ابراهیم و دیده بودم که
وقتی بهش وحی میشه که فرزند وهمسرت ورها کن اونها رو رها میکنه ، وتو فیلم نشون دیدم که حضرت اسماعیل احساس تشنگی میکنند وبعد مادرش هاجر به دنبال آب میره وآلی پیدا نمیکنه وبعد از اینکه برمیگرده پیش حضرت اسماعیل میبینه که چشمه ای از زیر پای فرزندش جاریست وتا الان هم آب زمزم که همان چشمه هست بعد از سالها آبش جاری است وحاجی ها که میرم مکه از اون آب میارن وبعد حضرت ابراهیم بعد سالها برمیگرده پیش همسر و فرزندش وبهش از طرف خداوند وحی میشه که فرزندت و قربانی کن و حضرت ابراهیم تسلیم امر خدا میشه وقبول میکنه تا اون کار رو انجام بده ،امیدوارم به لطف و حمایت و هدایت خدای مهربان ماهم بتونیم همیشه تسلیم امر خدا باشیم وموحد باشیم و یکتا پرست ومشرک نباشیم واز تمام آزمایشهای الهی پیروز و سربلند خارج بشیم وپیرو آئین ابراهیم باشیم الهی آمین خدایا شکرت
در پناه خدا خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند باشید
به نام خدای مهربانم
اول دفترم نوشته بودم:
(( به خداوند اعتماد کن!
آن گاه از میان مردم بپرس, آیا کسی هست که به خداوند اعتماد کرده و خدا او را نجات نداده است؟ ))
(( کیست که از خداوند سراغ گرفت ولی او را نیافت؟
کیست که به خدا پناه برد ولی خدا از اون دفاع نکرد؟
و کیست که به خداوند توکل کرد ولی خدا او را کفایت نکرد؟ ))
وقتی اینارو میخونم بدجور منقلب میشم, باید اعتراف کنم تازه فهمیدم میان ذهن و روحم جدال وجود داره, درسته صدای قلبمو دارم بلندتر میکنم, هر روز یاد خدا هستم, سعی میکنم ببشتر یادش کنم و سپاسگزارش باشم, ولی تازه فهمیدم اونی که داره هی بهم میگه بییی فایده ست اون هنوزم هست
هیچ کدوم از نعمت هایی که دارم با کار فیزیکی نبوده, هرچقدر نعمت هام بیشتر شد هیچ کدوم کار فیزیکی نبود
استاد عزیزم تو یکی از فایلها میگه نشونه ی اینکه خداوند داره انجام میده اینه که خود بخود انجام میشه
خود به خود نعمت های زندگیم خیلیی بیشتر شدن و من فقط ذره ای از مسیر قبلیم دورتر شدم, من فقط زحمت کشیدم باورها و خ
حرفهایی که حالمو بد میکنند رو خاموش کنم ,من سعی کردم فقط یکم روی توجه به نکات مثبت کار کنم بعد خدا سریع دست به کار شد و نعمت ها و عشق ها و توجهات رو اورد برام!!!
این جلسه برای امروزته فاطمه! یه جاهایی که فکر میکنی نمیشه و راهی نیست اونجا دقیقا همونجا اگه درخواست کنی خدا راهو باز میکنه
باید روی کلمه اعتماد به خداوند سالیان سال کار کنم
یه وقتی گفت از چندتا دوستات فاصله بگیر, برام سخت بود, تنهایی کشیدم ولی گوش کردم ادامه دادم بعد فهمیدم چه مسائلی که پیش نیمد برای اونها بخاطر این ارتباطات گسترده اشتباه
یه وقتی گفت از کارت بیا بیرون, بعد فهمیدم اون همکار تازه اومده چه ابرویی که نبرد, چه خرابکاری ای نکرد, چه مزاحمت ها که ایجاد نکرد و من اومده بودم بیرون و روحمم خبر نداشت, حالا بعد یکسال که شرایط بارها و بارها بهتر قبل شد ازم دعوت کردن که برم
الان میفهمم خداوند داره هر لحظه خیر و شرمو بهم میگه ولی میدونی چیه! من عجیب فراموشکارم, من یادم میره خدا
تو با من خیلییی خوب بودی, تو یه فاطمه قوی و با اعتماد به نفس, درستکار, ساختی ازم, تو به من هرچی خرافات و راست و دروغه را گفتییییی, ولی من یادم میره میشه بهت اعتماد کنم بار دیگه
حالا میخوام این بار سنگین رو بزارم برای تو
باور های این فایل:
من ایمان دارم خدا بارمو زمین نمیزاره, خدا کمکم میکنه, خدا هست
تنها کار زندگی من هماهنگی بیشتر ذهن و روحمه, بقیشو خدا انجام میده
خدا نمیخواد من زجر یا سختی بکشم اون دوست داره هر روز زندگیم ساده تر بشه و سرشار از فراوانی
خدایا شکرت
با سلام خدمت اقای عباس منش و همه اعضای گروه درباره کلیپ عید قربان از یه نکته نباید غافل باشیم و اونم اینه که شاید این تصمیم گیری برای حضرت ابراهیم خیلی هم سخت نبود به خاطر این که فرزندش را 20 سال ندیده بود و شاید اصلا ندیده بود پس این فرق داره با کسی که 20 سال فرزندش رو میبینه و بزرگش میکنه و دلبستش میشه با سپاس
سلام مجید جان داداش به نظر من شما اشتباه می کنید
حس پدر و مادری خیلی خیلی فراتر از اینهاست
یعنی ندیدن خطاها و هر مشکل دیگری در این وسط جز ناچیزی از اون حس رو از بین نمیبره چه برسه کل یا بخش بزرگی از اون حس رو
اتفاقا این ندیدن تو این چندین سال و با توجه به اینکه ابراهیم (ع) میدونست اون یک پیامبر رو در صحرا گذاشته و این انگیزه که کی قراره دوباره اونهارو ملاقات کنه بسیار این داستان و این حس پدری رو شورانگیزتر و عجیب تر میکرده و اگر در این مدت از اون مراقبت میکرده بسیار براش راحت تر بود دل بریدن از اسماعیل چون حداقل در این سالها کنارش بوده به اندازه کافی
ولی حس ایمان ابراهیم از جنس دیگری بوده و یک لحظه شک رو در باورهاتون قرار ندهید و استفاده ی فراوان باید برد