«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 118

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مانا غفاری گفته:
    مدت عضویت: 1228 روز

    سلام خدمت دوستان.من به این جلسه که گوش کردم،خیلی از خانم هایی که حالا یا اشنای نزدیک هستن یا دور،اقایون هم همینطور

    مثلا شرط ازدواجشون این بود که وقتی بچه دار شدیم خانم نباید بره سرکار باید بچه هاش بزرگ کنه،یعنی اینجوریه که وقتی ازدواج میکنن و بچه دار میشن،خودشون یادشون میره،میگن بخاطر بچه دیگه مجبوریم اینطوری سر کنیم.حضرت ابراهیم بچه خودش ول کرد رفت پشت سرشم نگاه نکرد به خدا گفت اونارو به تو میسپارم،واقعا کی اینکارو میکنه

    کی حاظره بچه یا با ارزش ترین چیزش به خدا بسپاره بگه تو نگهبان اونا باش.

    من درسی که از این فایل گرفتم این بود که بیشتر به خدا اعتماد کنم،جریان زندگیمو در نهایت به خودش واگزار کنم،کسی که منو خلق کرده،از درونم آگاهه.از کسی که از مادر به ادم نزدیک تر و مهربانتره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    زهرا چگینی گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    با سلام به استاد گرامی، خانم شایسته عزیز و همه دوستان همراه

    روز سوم سفرنامه

    اعتماد به رب

    زمان زیادی نیست که عضو این سایت معنوی و پربار هستم ولی استاد عزیر را از سال 96 میشناسم و چندین فایل که از ایشان داشتم هر روز گوش میدادم، به‌ گونه ای معتاد صدای استاد بودم که اگر چند روزی صدایش را نمی‌شنیدم حالم بد میشد و با خود میگفتم عباس منش خونم اومده پایین. اما نمی دانم چرا 5 سال طول کشید تا توانستم وارد این سایت شوم. البته با این مفاهیم از طریق کلاسهای 12 قدمی که میرفتم تقریبا آشنا بودم.

    تجربه من از مباحث این فایل:

    در زندگی ام هرجا که سلولی به خدا اعتماد کردم، رها کردم و همه چیز را به دستان پرتوان او سپردم و منتظر نتیجه نبودم ، در پایان خداوند بهترین ها را به من هدیه داد.

    یک مورد آن زمانی بود که من بعد از چندین بارداری ناموفق و کلی استرس و دوا و درمان به یکباره اعلام عجز کردم و همه چیز را به خدا سپردم . به او گفتم که خدایا من سهم زمینی خود را انجام دادم و نتیجه ای حاصل نشد. من تسلیم تسلیم هستم و هر چه تو بخواهی به آن خشنودم. قرار بود در بیمارستان صارم دوره ای بسیار خطرناک، پرهزینه و ریسکی برای بچه دارشدن شروع کنم. ولی با بررسی که انجام دادم و احساس بدی که از این کار داشتم به یکباره همه چیز را کنار گذاشتم و با اینکه عاشق بچه بودم، نبودش در زندگی ام را قبول کردم. در درونم حس آرامش و خوشبختی از زندگی داشتم و دیگر با خدا بحث و شکایت نداشتم که نتیجه این تسلیم بودن و آرامش هدیه فرزندی سالم و بدون دردسر در کمتر از یکسال بعد از کنار گذاشتن هر روش و درمان شد. یادمه حتی روز تولد دخترم من آنچنان آرام و تسلیم بودم که به خدا گفتم نتیجه هرچه باشد من خوشنودم، حتی بدترین شکل ممکن هم می پذیرم. اما مگه میشه توکل کرد و همه چیز را به خدا بسپاریم و از سر راهش کنار برویم و او عالیترن درجه را به ما نشان ندهد.

    خدایا از تو می‌خواهیم به سطحی از اگاهی برسیم که همه چیز زندگی مان را نه به زبان که سلولی و با تمام وجود به خودت بسپاریم و فقط سهم ما لذت و آرامش باشد. الهی امین

    خدایا شکرت به خاطر قوانین بدون تغییر در کل جهان هستی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      حمیده بهزادپور گفته:
      مدت عضویت: 729 روز

      سلام به شما زهرای عزیز و تبریک بابت این اراده که توانستین این معجزه رو دریافت کنید

      من هم چندین سال است که دوست دارم چنین معجزه ای در زندگیم رخ بده اما هنوز هنوزه نتونستم اینقدر قدرتمند خودمو تسلیم کنم به قدرت جهان هستی

      و فقط نگرانی و ترس تمام وجودم رو میگیره که داره دیر میشه سنم بالا میره تا ی زمانی میشه بچه دار شد و حرف مردم برام تعیین کننده شده و واقعا نمیدونم چطور خواستمو رها کنم و تسلیم خدا باشم تا به نتیجه برسم بعضی وقتها نا امید میشم و بیخیال میشم و دوباره بهش فکر میکنم و اینطوری تمام لحظات من رو درگیر کرده

      ممنون میشم راهنمایی بفرمایید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        زهرا چگینی گفته:
        مدت عضویت: 880 روز

        سلام و درود بر شما حمیده عزیزم

        قبل از هر چیز امیدوارم خداوند متعال هر چه زودتر دامنت را سبز کند و هدیه اش را به بهترین شکل ممکن و در بهترین زمان ممکن دریافت کنی.

        من هم زمانی فکر میکردم که هیچ چیز تو دنیا دیگه نمیتونه منو خوشحال کنه. چون در ظاهر همه چیز در حد عالی داشتم اما حال خودم را گره زده بودم در وجود یک بچه. برای همین به یکباره کار و درس و زندگی را تعطیل کردم و فقط و فقط روی این مقوله تمرکز کردم. فکر می‌کردم دلیل ناکامی های من فعالیت زیاد است و با تمرکز و استراحت میشه به خواسته ام برسم. خدا را کنار گذاشته بودم و فقط و فقط حرف دکترها و تلاش خودم را قبول داشتم. البته همش خدا خدا میکردم اما در عمل و قلبا خدا در درجه آخر بود و نتیجه هم هر بار معلوم بود … با استرس و نگرانی و بی ایمانی به جایی نمی رسیدم. به قول استاد زمانی که دورهامو زدم ، بهترین دکترها و بیمارستان ها رفتم ، کلی آزمایش و هزینه و… به این نقطه رسیدم تا خدا نخواد نمیشه.

        وقتی سلولی به این درک رسیدم که بشر با این همه دب دبه و کب کبه اش حتی یک قطره خون نتوانسته بسازه من چرا انتظار ساخت یه انسان کامل از آنهارا دارم. پس نشستم سر جای خودم. برای نعمت هایی که خدا بهم هدیه داده بود شکرگزارتر شدم و حال و احساسم را خوب نگه داشتم و هر روز نه با گریه و زاری و نه تهدید فقط با احساس خوب اعلام میکردم خدایا من تسلیمم . هر چه تو بخواهی همان می‌شود. هیچ کس در این دنیا قدرتی ندارد. بهترین دکترها هم در مقابل عظمت و علم تو هیچ هیچ هستند و….. واقعا این مسئله را رها کردم و به زندگی عادی برگشتم و این احساس رها بودن خدا را شکر به من جواب داد.

        اتفاقا چند روز گذشته ذهن من درگیر تصمیماتی که قبلا گرفتم بود و داشتم با خودم فکر میکردم که اگر این اگاهی ها را آن زمان داشتم چطور بهتر زندگی میکردم و دستان خداوند را چطور باز می گذاشتم که به من بیشتر کمک کند.

        من هم خیلی درگیر سن بودم. فکر می‌کردم هر چه زودتر مثلا زیر 30 سال باشی شانس بچه دار شدن بیشتر است و بعد از آن این شانس کمتر می‌شود اما این چند سال وقتی دور و ور خودم را میبینم متوجه میشم که چقدر این طرز فکر من اشتباه بوده. چندین ازدواج بالای 40 سال در خانواده و برای دوستان خودم و بارداری اول در سن 43 و 44 سالگی و …

        یعنی سن ازدواج بالا رفته و‌ برای بچه دار شدن هم به صورت طبیعی تا حدود 50 سالگی و بعد از آن با روش های دیگر. پیشنهاد میکنم به این الگو ها بیشتر توجه کنید ببینید کسانی را که در سن بالا بچه دار شده اند و در ذهن خود نگید من با آنها تفاوت دارم تا برایتان این محدودیت کم رنگ شود.

        به عنوان کسی که این دوران را سپری کرده تجربه ام این بوده که خوشبختی واقعا به وجود بچه بستگی نداره.

        خود ما از درون باید احساس خوب داشته باشیم و این حالمون را به هیچ عامل خارجی پیوند نزنیم. قبول دارم واقعا سخته. اما واقعیت اینه حتی حضور بچه هم نمیتونه ما را خوشحال کنه اگه ما جنبه های مثبت هر قضیه را نبینیم. چون گل و خار با هم هستند.

        خواهر عزیزم قدر خودت و داشته هایت را بدان و از تک تک ثانیه های عمرت لذت ببر و سهم خود را انجام بده ولی نتیجه را را به دستان پرتوان خداوند بزرگ و وهاب بده و ایمان داشته باش بهترین ها در انتظارت هستند. برایت هر چه خیر است آرزو دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          حمیده بهزادپور گفته:
          مدت عضویت: 729 روز

          سلام بر زهرای عزیزممممم و‌تشکر بابت قلم زیبا و پر از حس خوب و ارامش و امید به منبع و قدرت بی نهایتش

          خواهر مهربان و هم فرکانسی عزیزم خیلی از کامنت زیباتون ممنون و سپاسگزارم که حتی اولین کامنت شما هم بوی خدا و حس و حال خوب میداد که من رو خداوند هدایت کرد و جسارت داد که مزاحم شما شوم و ازتون راهنمایی بگیرم

          و شما هم لطف کردید و به عالیترین شکل ممکن پاسخم را دادید من خیلی احتیاج دارم به اینکه بیشتر بیشتر روی خودم کار کنم تا کاملا فراموش کنم و فقط فقط خدا رو برای خودم کافی بدانم . شاید بزبانی زیاد بگم اما ایمان بیشتر احتیاج است

          خیلی ارامش گرفتم در مورد سن که گفتید دیگه نگران نیستم و امیدوارم که با جان و دل و ایمان بیشتر این مطلب رو درک کنم

          براتون بهترینها رو از خداوند بزرگ خواهانم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1526 روز

      سلام زهرا جانم

      نمیدونم چجوری ولی خدا مدام با نشونه هاش داره بتمن حرف میزنم!!

      خوندم وگریه کردم و بینهایت سپاسگزارم ازت بابت این کامنت ارزشمند تون وبخدا گفتم من تسلیمممم تسلیمممم …

      همه چیز خودتی …من چیکاره ام…

      هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم

      هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر

      رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        زهرا چگینی گفته:
        مدت عضویت: 880 روز

        سلام الهام عزیزم.

        من را ببخشید که جواب دادن به کامنت زیبای شما زیادی طول کشید چون میخواستم سرفرصت و با فراغ خاطر باشد اما …..

        عزیزم دقیقا همینه.

        همه چیز خداست

        من هرجا کم میارم تو ذهنم یاداوری میکنم که کره زمین با این عظمت و وسعتش در کیهان از ریزترین شن در ساحل دریا هم کوچکتر است پس من کجای این جهان قرار گرفته ام….

        در زندگی گاهی وقت ها انگار روی تردمیل قرار گرفته ایم با توان بدنی و ذهن خودمان با نهایت سرعت داریم میدویم اما دریغ از یک متر حرکت فقط در پایان کار خسته و درمانده شده ایم اما وقتی ایمان پیدا می‌کنیم به نیروی برتری که در همه حال با من است کافی است بنشینیم و با احساس خوب تماشا کنیم خودش دستت را می‌گیرد و در مسیر درست قرار می‌دهد.

        زندگی زیباست ای زیبا پسند

        زنده اندیشان به زیبایی رسند

        آنقدر زیباست این بی بازگشت

        کز برایش می‌توان از جان گذشت

        امیدوارم گذر عمرت همواره با حال خوب و امید به دستان الله مهربان باشد.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مصیب کمالی گفته:
    مدت عضویت: 1730 روز

    سلام عرض ادب خدمت استاد عزیز منم امروزروزسومه رو شماره است برام که دیدگاه ابراهیم اومد برام منم به لطف استاد عزیز باران اشناشدم وهمیشه می‌خوانم ولی چیزی که ازابراهیم است واقعا قابل تحسین چقدراین آدم تسلیم خدابودچقدرایمان قوی وقابل تحسینی داشته انشالله خدابه منم بده وقتی ابراهیم دراون موقعی که هیچ یاریاوری نداشته تک تنها بااون قدرت نمرود که می‌گفته آنه ربی من رب شماهستم یه نفرپیدامیشه وبرخلافش حرف میزنه وصحبت ازخدای یکتا میکنه چقدراین آدم موحد بودومن خودم واقعا بعصی وقتها احساس میکنم یعنی این ذهن من میگه نمیشه بابا یااین نظرکرده خداهست خخخ ولی یه انسان چقدرمیتونه تسلیم باشی بگن اتیشت میزنیم واعتماد کنی وباگوشت استخوان درک کنی برگی بدون اجازه خدا نمی افته وقتی به زندگیم نگاه میکنم هرچی که الان دارم فقط نتیجه تسلیم شدنمه استاد خداراشاهده استاد هرجا میرفتم خواستگاری هیچ که بهم زن نمی‌داد همه میگفتن تودعواگری یکی میگفت فلان دختر بختت بسته استاد خسته بودم وآخرین لحظه به االله قسم رفتم یه جای معنوی توی یه زیارت زدم زانو گفتم من تسلیم من خسته شدم حالا توبرام یه زن خوشگل بااصالت مهربان وهمچی تمام برام بفرست اینه تسلیم چی شد 1ماه نشد من زن گرفتم خوشگل همچی تمام وکامل تومدارخودم وچقدر استاد ایناهرروزبه خودم میگم توبخواه وتسلیم باش خدا هست هست واین آدم چقدرمیتونه قوی باشه که ازبچت بگذری استاد واقعا ایمانی توحیدی قوی داشته البته همه ما یه جاهای تسلیم شدیم وایمان مون نشون دادیم وتجربه بعدیم استاد ازاینکه من اینه که یه واحد آپارتمان داشتم خریده بودم یه سال بعدش یه ملک تجاری داشتم میخواستم بخرم برای جای مغازه استاد هرکار میکردم اون خونه باقیمت خودم فروخته نمیشد بااینکه خودمم دفتراملاک دارم اومدم گفتم آغا نمیفروشم خداتوهرکارمیکنی بکن خداراشاهده نمیدونم 1هفته شد چی شد خونه باقیمت 300ملیون بیشتراز قیمتی خودم گذاشتم فروخته شد من نمیدونم چه قدرتی توی تسلیم وتوکل است که خیلی جاهاهم نمیتونم چون ای ذهن‌ من مقاومت میکنه ولی یه آدم میاد زن بچش میزاره توی بیابون ومیره آغا میره نه تلفنی نه ارتباطی هیچی نبوده واین که میره بعنی ایمان داره به یه نیروی که برگی بدون اذنش نمیفته یه نیروی که هرلحظه هست چ قدرعاشق این ایمانم وتوکل وهرروز به خدا میگم به منم بده وچقدر این قدرت وتوکل لذت بخشه وبعدابراهیم الگوی من توی توکل شماهستین استاد 2ساله شاگردشماهستم گاهی کم میارم گاهی ذهنم خیلی مقاومت میکنه ومیگه عباس منش موجود بخصوصی است اون فرق داره اون بچه لر هست وووو هزارتا بهانه ولی میشه ومنم ازخدا میخوام بهم کمک کنه خداگواهه شبابافایلهای شمامیخوابم راه میرم همش حرفای شما توذهنم هست واین مسیر بانجواها ادامه میدم وانشالله منم میرسم ب این توکل امید ایمان مرسی استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مجتبی گفته:
      مدت عضویت: 4014 روز

      به نام خدا

      سلام به دوست نازنینم آقا مصیب گل ؛

      چقدر لذت بردم از کامنتت ، مخصوصا اون دوتا مثالی که زدی و گفتی از جاهایی که واقعا تسلیم شدی و چه نتایج بزرگی خدا برات رقم‌زد ، واقعا چند جا از کامنتت اشک تو چشام جمع شد و کیف کردم ؛

      واقعا ممنونم داداش گلم بخاطر این حس خوبی که توی کامنتت بود ؛

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    Navid.m گفته:
    مدت عضویت: 1115 روز

    “به نام خداوند حامی”

    روزسوم از سفرنامه من

    من یه ایده ی اومد تو ذهنم برای راه اندازی یه کسب و کار کوچیک ولی ته دلم یکم ترس داشتم ولی با دیدن فایل استاد و ویژگی های حضرت ابراهیم و سر سپردگی و اعتماد و توکل به رب من تصمیم گرفتم اون ایده رو با توکل به رب اجرای کنم .درصد سر سپردگی واعتماد به رب تو درونم کمه وباید بیشتر متوکل و رها باشم

    ممنون از استاد عزیز وخانوم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    امیر علی گفته:
    مدت عضویت: 2393 روز

    بنام خداوند رزاق و وهاب

    خدا رو سپاسگزارم که در هر لحظه حامی و هادی من است.

    خدایا من رو هدایت کن به سمت صراط مستقیم راهی که به آنها نعمت دادی و نه گمراهان.

    سپاسگزارم از استاد عباسمنش عزیزم که هر روز صدا و دست خدا هستن در زندگی من.

    سپاسگزارم از خانوم شایسته مهربان و خانواده صمیمی عباسمنش که من رو در درک بهتر قوانین و اجرای اون در زندگی حمایت می کنند.

    امروز از خواب پا شدم گوشیم رو برداشتم و فایل قسمت سوم رو شروع کردم به خوندن توضیحات و کامنت ها و شروع کردم به گوش کردن فایل.

    چه حسی خوبیه که وقتی بیدار شدم با فایل اعتماد به رب مواجه بشی که یعنی چشماتو باز کردی توکل کن و حرکت کن من تنها قدرت مطلق هستم و همه چیز منم، حالم خیلی خوب شد و بلند شدم و رفتم تو حیاط و قدم زدم و فایل رو گوش میکردم.

    یادم اومد از زمانی که دورم نیست فروردین سال 1401 من نه خونه داشتم و بعضی روزها تا صبح تو خیابون راه میرفتم و می گفتم اگه شکر نمیکنی حق نداری غر بزنی و الان تو خونه خودم چشم باز میکنم و بلند میشم فایل استاد رو گوش میکنم از پنجره خونم آسمون پر ابر و زیبا رو میبینم و از نسیم لذت بخش صبح لذت میبرم .

    خدایا سپاسگزارم بابت اینکه استاد عباسمنش رو به این راه هدایت کردی تا این حرف ها و اعتماد به رب رو در زندگیش عملی کن و من رو به این مسیر هدایت کردی که از هر لحظه زندگیم لذت ببرم و هر لحظه هدایت میکنی تا بهتر و بهتر شوم و دنیا رو جای بهتری کنم .

    خدایا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    ریحانه گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    سلام استاد عزیزم تمام حس و وجودم بهم میگه روی توحید کار کن

    ذهنم هزارتا بهانه میاره فلان موضوع تو اولویته اما قلبم و نشانه ها میگن توحید!

    استاد اونجا که داشتید میگفتید هرجا باایمان حرکت کردید بارتون رو زمین نمونده و دست هایی اومدن به کمکتون که فکرش رو هم نمیکردید

    چندین تا مورد واضح از زندگی خودم به ذهنم اومد و قلبم اروم گرفت

    که هرموقع باایمان حرکت کردم چطور کمکم کرده

    چطور همزمانی هایی رخ داد و بهترین دستانش در بهترین زمان کنارم بودن و کمکم کردن

    وقتی به اینا فکر میکنم

    شجاع بودن و باایمان حرکت کردن خیلی برام قشنگ میشه

    اما دوستدارم از خودم بپرسم

    چرا وقتی اینو میدونم اما بازهم اینقدر اعتماد بهش سختمه

    برای اینکه ذهن من پرشده با باورهای‌محدود کننده

    با کمبود

    با ترس

    وگرنه اگه ایمان داشتم که انقدر ترس نداشتم

    انقدر قدرت رو به دیگران نمیدادم

    انقدر عجله نمیکردم

    انقدر حسادت نمیکردم حتی

    انقدر زور نمیکردم خودم بخوام همه چیزو حل کنم

    و حالا بهتر میفهمم چرا خدا میگه ریحان توحید توحید توحید

    تو اینو کار کن

    عجله نداشته باش

    واقعا تنها و فقط با یاد خدا دل‌ها ارام میگیره

    استاد هرچند من ترس هایی درگذشته داشتم که دیگه الان نیستن

    اما میدونید هیچ تعهد و تمرکز و توجه ای به طور ویژه روی این موضوع نداشتم

    چقدر این فایل بهم آرامش داد و میدونید استاد جمله ها جدید نبودن اما درک من جدید بود

    خداروشکر و خوشحالم که میتونم بنویسم برای فایل های توحیدی سایت

    بی نهایت سپاسگزارم استاد جان

    سپاسگزارم که در این مسیر درست حرکت کردید و همچنان ادامه میدین

    راستش دوستندارم به این زودی کامنتم رو تموم کنم

    انگار وجودم خیلی از این کار لذت میبره

    استاد عزیزم این خدا چقدر بهم آرامش میده

    کاش بتونم یعنی میخوام که بتونم توحیدی عمل کنم

    اره این چیزیه که میخوام (لبخند).

    استاد من فکر میکنم توحید تمام رفتار و زندگی فرد رو تغییر میده

    و همین آرامشی که برات میاره

    چقدر می ارزه!؟؟؟

    ما هرچیزی میخوایم برای آرامشه.

    امیدوارم بتونم در این مسیر با تعهد و هدایت الله در حرکت باشم.

    احساس خوبم نشان از درستی مسیر و تصمیمی هست که گرفتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    آرامش آبی گفته:
    مدت عضویت: 889 روز

    سلام خدمت استاد و دوستان همراه،امروز سفرنامه روز سوم من هست،خداروشکر میکنم،دوستان عزیزم باور میکنید 4 روز پیش زیر فایل شروع این تحول یک کامنت نوشتم که از همه چی ناراضی هستم و نور ایمان در من خیلی ضعیفه،یه زمانی از حرفهای استاد شنیدم که وقتی در مسیر تغییر قرار میگیری تغییر خیلی سریع رخ میده و همون روزهای اول نتیجشو میبینی،من تا همین چند روز پیش پر از حسهای منفی بودم چراغ دلم خاموش بود،باورم نمیشه با همین چند روز توی دلم یه نور امید و شادی شروع به درخشیدن کرده،دوباره حس زندگی داره بهم برمیگرده،خیلی خوشحالم دوباره دارم شادی رو تجربه میکنم،من هر فایلی رو گوش میدم اون روز اون درس رو تمرین میکنم و از شوق اینکه شب زیر اون فایل تجربمو میذارم حس تشویق و امیدواری بهم میده،امروز فایل عشق بی حد و مرز حضرت ابراهیم به خداوند رو گوش دادم،سعی کردم در اتفاق کوچیک زندگیم منم ذره ایی به خدا اعتماد کنم و موضاعتمو بهش بسپارم و انقدر با فکر خودم نخام مسائل رو حل و فصل کنم،شروع کردم از موضاعات کوچک مثلا برنامه ریزی برای چندتا کار و گفتم خدایا خودت بهترین برنامه ریز هستی خودت برنامه منو بچین و با قشنگترین حالت ممکن برنامه هام انجام شد،وقتی عشق خدا توی وجودم میاد ناخوداگاه منم شروع به عشق دادن به دیگران میکنم امروز توانستم در کارهای شغلی همسرم کنارش باشم و خیلی بهش کمک کنم اما موضوع مهم اینجاس قبلا فکر میکردم مجبورم اما با توجه به فایلهای دو روز قبل که احساس قربانی بودن و اینکه داره بهم ظلم میشه رو در وجودم کمرنگ کردم و از اینکه آدم توانمندی هستم که میتوانم به دیگران کمک کنم،با تمام عشقم کمک کردم نه از روی اجبار و فقط به خاطر گوش دادن این فایلها بود و حتی گفتم این زندگی توه تسلیم خواست و اراده خداوند باش و برای بهتر شدنش تلاش کن،و سعی کردم حتی برای کوچکترین مسایل از خدا کمک بخام،خدایا شکرت بابت پیامبرهای زمان ما مثل استاد عزیز که پیام عشق و محبت الهی رو به ما میرسانن خدایا فرشته هاتو حفظ کن که دستان تو باشن و نماینده عشق ب حد و مرز تو،دوستتان دارم عزیزانم.️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    محبوبه سرداری گفته:
    مدت عضویت: 1364 روز

    بنام الله یکتا

    سلام بر استاد عباسمنش گرامی وخانم شایسته عزیز

    از خدای توانا سپاسگزارم که مرا دراین مسیر هدایت کرد تا این فایل ارزشمند را گوش کنم وبیاری خودش عمل کنم

    باشنیدن نام ابراهیم بیاد حرفهای استاد در باره این شخصیت در قرآن میوفتم

    که ابراهیم موحد بود ومشرک نبود

    اینکه تسلیم خداوند بود وب او ایمان داشت ودر همه آزمایشات سربلند بیرون آمد ولقب خلیل الله را گرفت.و درسهایی که ماباید از داستان ابراهیم یاد بگیریم وبه ان عمل کنیم

    همواره تسلیم پرودرگار خود باشیم وبایمان وباور اینکه خدا همیشه با ماست وما را حمایت وهدایت میکنه بدونه هیچ ترسی قدم برداریم تا خداوند ما را به قدمهای بعدی هدایت کنه

    واین در عمل کار راحتی نیست ولی با توجه به چنین الگوهای استواری حتما شدنیه

    از خدای بزرگ وتوانا درخواست میکنم که به من کمک کنه تا در مسیر راستی ودرستی ونعمتهای بی شمارش قدم بردارم

    ممنون از استاد عزیزم برای این آگاهیهای ناب

    وممنون از شما دوستان گرامی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    Serveh گفته:
    مدت عضویت: 940 روز

    سلام

    روز سوم سفرنامه

    خداوندا سپاس بخاطر آگاهی هایی که هر روزه از این سایت بزرگ دریافت میکنم

    خدایا شکرت که منو در مدار شنیدن این آگاهی ها قرار دادی

    سوالهایی که سالها در مورد خدا و دین داشتم داره کم کم رفع میشه

    درس تسلیم در مقابل خدا

    گاهی وقتی که در مورد اسلام به معنی تسلیم بودن حرف میزنم با خودم میگم یعنی من تا چه حدی میتونم تسلیم باشم ؟ واقعا نمیدونم اگه خودمو بخوام واقعی ببینم درین مورد خیلییییی پایین هستم و خیلی جای کار کردن دارم ولی توکل میکنم و مسیرم رو ادامه میدم تا کم کم این حس خوب داشتن ایمان در وجودم بشینه و چقدر لذتبخشه در این فرکانس آرامش ایمان به خدا قرار گرفتن

    وقتی با ایمان میگم من حرکت میکنم خدا بهم برکت میده من تسلیم امر خداوندم من ایمان دارم به خداوند . کارم رو زمین نمیمونه . هیچ درامدی ندارم ولی با این حال میرم تو دلش و خدا هدایتم میکنه و حمایت میشم خداوند از بینهایت راه میتونه کمکم کنه . احساسم خوبه چون باور دارم خداوند همیشه هست خداوند خیر منو میخواد منو تنها نمیزاره . نا امید نمیشم خسته نمیشم شجاعم . واکنش شدید نشون نمیدم و میدونم هر اتفاقی در نهایت خیر هست .

    حضرت ابراهیم رو من اینطوری موحد و یکتاپرست به این قشنگی از زبون استاد شناختم . خداوندم اینها این آگاهی ها روزی منه غذای روحم هست

    خداوندا سپاسگذارم و از تو هدایت و حمایت میخوام ممنونم که منو در پرتو مهر و محبت خودت قرار دادی

    در پناه خدا شاد باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    یکتا گفته:
    مدت عضویت: 913 روز

    سلام به همه ی دوستان خوبم

    روز سوم سفرنامه

    6 / 1 / 1402

    من چه قدر خودم رو به خدا سپردم؟

    چه قدر بهش ایمان دارم ؟

    چه قدر بدون نگرانی کارم رو بهش سپردم؟

    هیچی

    هیچی

    هیچ

    من حتی برای کوچیک ترین کار ها بارها فکر کردم و تصمیم گرفتم .

    برای کوچک ترین کار ها بار ها برنامه ریزی کردم

    هیچ گاه خودم رو نسپردم به خدا

    برای همینم هیچ گاه خودم نبودم

    همیشه همه ی کار ها رو با یه دید از قبل برنامه می‌ریختم

    همیشه زیاد فکر میکنم

    به همه چیز به همه چیز

    برای همین هیچ گاه زندگی چیز جدیدی برای ارائه به من نداشت

    چون من هیچ وقت بهش این اجازه رو ندادم

    همیشه دنبال نقشه کشیدن برای رسیدن زودتر به خواسته ام بوده ام

    همیشه دنبال راه بوده ام ، برای خواسته هایم

    با این مغز کوچکم ، به هیچ کس اعتمادی نداشتم

    همیشه همه چیز را طوری برنامه می‌ریختم که بدترین حالت ممکن پیش بیاید

    در آخر هم به خواسته ام نرسیدم

    یا اگر رسیدم آنقدر از قبل برنامه ریزی کرده بودم و نقشه کشیده بودم که هیچ لذتی نمیبردم از رسیدن بهش

    من هیچ وقت لذت خاصی نبردم

    چون خودم اجازه ی لذت بردن رو ندادم

    خدایا کمکم کن خودم رو به تو بسپارم

    خدایا کمکم کن دیگه نخوام خودم مشکلاتم رو حل کنم

    بلکه خودم رو به تو بسپارم

    و همه چیزم دست تو باشه

    کمکم کن خودمو رها کنم و به تو اعتماد کنم

    ….

    دوس دارم واسه اون مشکل آزادیم روت حساب کنم

    و این قدر سراغ عقل خودم نرم

    این قدر دنبال راهکار های خودساخته خودم نباشم

    بلکه بگم خدایا تو خودت درستش کن

    تو خودت بهم فرمان بده و من انجام بدم

    خدایا کمکم کن

    من کم آوردم

    من دیگه گیج شدم

    دیگه حتی راه حلی از خودم ندارم

    تو تنها راه منی که به خواستم برسم

    کمکم کن که بتونم کمکم کن که بتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: