«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدایی که نامش بر سر زبان هاست
به نام نیرویی که خالق است
رفیقی که همواره در قلب من است….
سلام به اساتید جانه دلم
خانم شایسته عزیز و استاد عباسمنش عزیز
امروز با دیدن این فایل متوجه خیلی چیزها شدم
دیروز یه اتفاقی برام افتاد که عجیب با دیدن این فایل همزمانی رخ داد
و منم چون که فهمیدم کجای کارممشکل داره
و نقطه ضعفمو پیدا کردم
دیگه عصبی شدم و گفتم باید خودمو نشون بدم
باید ایمانم و نشون بدم
باید بهش اعتماد کنم
الان وقتشه پس قراره کی از اینآموزه ها تو زندگیم استفاده کنم
میخوام تعریف کنم که چطور اعتماد به رب کردم
به تنها رفیقم به تنها معبودم و او چگونه پاسخ داد
به راحتی و شیرینی آب خوردن
دو روز پیش شاگردی با من تماس میگیره که کلاس دنس خصوصی میخواد و از من خواست که برم منزل و آموزش بدم
گفتن نمیتونند بیان
منم طبق سیستم و قانون کارم گفتم مشکلی نیست
شما برای اینکه ثبت نامتون قطعی بشه
یه بیعانه بزنید تا اون روز من کلاسی نبندم و بدونم شما هستین
ایشون همگفت چشم
آخر شب شد و خبری از واریزی نشد
فرداش که بشه دیروز تماس گرفتم که حداقل ازشون بپرسم روی چه موزیکی طراحی بزنم براتون
دیدم بازمپاسخگو نبودن
منم گفتم الخیر فی ما وقع
خداوندی که این شاگرد و به سمت من هدایت کرد
میتونه هزاران نفر از این آدم هارو هدایت کنه
خلاصه که رهاش کزدم و نشونه برداشتم از این داستان و به خودم گفتم نشانه است
قراره شاگرد بگیرم به راحتی آب خوردن
آخر شب شد یعنی دیشب ساعت 12و نیم
دیگه داشتم یواش یواش میخوابیدم
طبق معمول شبا قبل از خواب ویدئو یکی از خواسته هایی که روش تمرکز کردم و میبینم
یه ویدئو ازش دانلود کردم و هر شب قبل از خواب تجسمش میرم
قبل از تمام شدن ویدئو یهو دیدم تکستی برام اومد
از همون شماره خانمی که شاگردم بود
دیدم نوشته :
سلامعذرخواهی میکنمتماس گرفته بودین
خواب بودن متوجه نشدم و ……
خلاصه ساعت ها از اون تایمی که من تماس گرفته بودم میگذشت اما خانم به من آخر شب تکست دادن
کاری ندارم
نشونه رو سریع برداشتم گفتم ببین خداااااا
دورت بگردم شکر به درگاهت
من اعتماد کردم به تو و رها کردم و گفتم اگر برای من باشه درست میشه
و نتیجشم گرفتم ….
ولی یه چیزیو خیلی خوب فهمیدم و درک کردم
که چقد کار سختیه تسلیم بودن و اعتماد کردن بهش اونم زمانی که دقیقا هزاران نجوا میاد سمتت و تو میخوای تمرکز بزاری روی نکات مثبت
تمرکز بزاری روی نشانه هاش
کنترل ذهن کنی ..و …..
چقدر ابراهیم و تحسین میکنم
جقدر استاد و تحسین میکنم
چقدر بچه هایی که این چنین از این قدرت استفاده میکنند و تحسین میکنم
واقعا تسلیم بودن کاری بسیار بزرگ است
که فقط بتونی اندازه صدم ثانیه ذهنتو تو دستت بگیری و اجازه ندی بهش
هر چی دوس داره بگه….
خدایا خداوندا معبودا رب من پرودگار من
کمکم کن من درخواست دارم که از بندگان مسلم تو باشم
درخواست دارم که تورا گویی رفیقی بدانم که همواره ولی و سرپرست من است
و تمام کارهای من را حمایت میکند
کافیست من به او اعتماد کنم
خداوندا میخوام از آن دسته بندگانی باشم که
پایه های تمامِ زندگی اش را بر “اعتماد به قدرتی بچیند و رفیق نیرویی باشد که برگی بدون اذنش از درخت نمی افتد و اتصالم با او دائمی است.
پروردگارا معبودا
بر تو پناه میبرم از هر گونه شررک و بدی و پلیدیست و و میخوام کمکم کنی تا پایه های ایمانم و اعتمادم به تو محکم تر شود
به مانند کوهی فولادین خودم را به تو بسپرم
الهی به امیدخودت :)
با سلام خدمت استاد عزیز،واقعا صحبت های شما لذت بخش و تسکین دهنده است، به نظر من رسیدن به مقام حضرت ابراهیم از تعریف کردن و خوندن داستان هاش و یاد آوری و مرور آنها پدید میاد،وقتی بهش توجه و داستانش رو بازگو کنیم حتما یک روزی بهش می رسیم و از کار های کوچکی که ایمانمان رو زیاد می کنه و توحید ما رو بالاتر می بره انجامشون ما رو به اون مقام می رسونه وقتی داستان ایشون تکرار بشه برامون انجام کار او و مطیع امر خدا بودنش سهل می شه طبیعی می شه ،به عبارتی انجام دادنی میشه، باور می کنیم که می تونیم انجامش بدیم و به قول استاد اگر حضرت ابراهیم تونسته اینقدرررر تسلیم باشه اگر یک نفر تونسته انجامش بده پس ما هم میتونیم،درباره این جمله باید بگم که من خودم قبلا هر کسی کاری رو انجام می داد شاید بیشتر از یک نفر بودند ولی من باور داشتم که انسان های خاص می تونن انجام بدن و اگر ۱۰ نفر این کار رو انجام داده فقط همین ۱۰ نفر می تونن انجامش بدن و من نمی تونم ،تا با این جمله ی استاد آشنا شدم که اگر یک نفر نمی گن که اگه دیدی ۱۰ یا ۱۰۰ نفر انجامش دادن بعد برو انجام بده اونوقت می تونی،می گن که اگر فقط یک نفر انجامش دهد یعنی می شه دوباره اون کار رو انجام داد و تو می تونی انجامش بدی.
مچکرم از استاد عباس منش بی نظیر که یکی از بهترین دستای خداوند هستن😍😘
خدایا به حرمت عید قربان نیکوترین سرنوشت ها حلالترین روزیها و پربارترین زیارتها و خالصترین عملها و مقبولترین عبادتها و از جانب خودت بالاترین درجه را برای عزیزانم در ساست استاد عباسمنش و خود استاد عباسمنش عزیز مقدر فرما. آمین.
زیبا جان دوست خوبم ، امیدوارم همه ی فرشته های آسمان آمین گوی دعای شما باشند
آمین آمین آمین.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آمین آمین آمین.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
به نام خدایی که از شدت نزدیکی اش احساس دوری می کنم!
نمی دونم دقیقا قضیه چیه ولی میشه گفت روزی نیست که در آن من بیش یک نشانه از او دریافت نکنم و امروز من این نشانه ها رو از سایت شما گرفتم؛ یکی از متن و فیلم حضرت ابراهیم و دیگری از یکی از کامنت ها.
از او متشکرم که همواره به من یادآوری می کنه که چه قدر به هم نزدیک و به فکرم هست.
از شما هم متشکرم که پیام آور او برای من در این روز شدید.
سلام
دوست عزیز آقای میر ابوالقاسمی
ورودتان را به خانواده صمیمی گروه تحقیقاتی عباس منش خوش آمد می گویم .
و همچنین به شما برای ایمان و آگاهیتان تبریک می گویم.
در پناه خداوند قدرتمند
شاد ، سالم ، ثروتمند و موفق باشید.
به نام خدا
من امروز در سومین روز سفر هستم با توجه به اینکه خودم را مقید کردم که هر شب باید به تعهدی که دادم عمل کنم از اول صبح که بیدار می شم روزم را با نام خدا آغاز و با حسی عالی دنبال نکاتی می گردم که برای شب آماده کنم و در سایت بنویسم
این خیلی عالی است که ذهنم هر لحظه به دنبال نکات مثبت و ایده های عالی است و با همین نگرش خودم و افراد را جهت رشد و شکوفایی بیشتر تشویق و تحسین می کنم .
من درس بزرگی از این فایل و این سفر امروز یاد گرفتم که اگر در برابر رب العالمین تسلیم باشیم و با ایمان و باور به اینکه اگر خودمان را به خدا بسپاریم هم آرامش داریم و هم ثروت و هم سلامتی و هر چی که می توان از آن لذت برد .
من در اکثر مواقع که مشکلی پیش می آید یا از چیزی نگران می شوم این را به خودم می گویم که چطور خداوند به همسر و فرزند حضرت ابراهیم در صحرا آب و خوراک رساند و از آنها محافظت کرد ؟
چطور خداوند نگذاشت که آن چاقوی تیز بران گلوی اسماعیل را ببرد ؟
چطور آن آتش بزرگ که چندین روز نمرودیان برایش هیزم جمع می کردند و شرارهای آن به آسمان می رفت برای ابراهیم خلیل الله به گلستان تبدیل شد ؟
در جواب همیشه به خودم میگم آن خدایی که این کارها را برای ابراهیم کرد خدای تو هم هست پس برای تو هم می شود پس باید مشکل از خودم باشد
باید تنها تسلیم او باشم
باید تنها و تنها به او ایمان داشته باشم
باید تنها به او اعتماد کنم
باید پرستشم تنها برای آن ذات مقتدر هستی باشد
باید خودم را به او بسپارم
باید کاملا خونسرد باشم
باید صبور باشم چون همه کارها به اراده اوست و هر کاری را در موقع خودش به انجام می رساند
خدایا من خوشحال و سپاسگزارم که در جمع دوستانی هستیم که مدام از تو یاد می کنیم و چیزهایی را می شنویم و می گوییم که هر لحظه ما را به تو نزدیکتر می کند .
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیز و سلام به همه دوستای خوبم
تسلیم یعنی اینکه فقط و فقط روی خدا حساب کنیم نه روی کسی دیگه ونه عوامل بیرونی ونه راهی برای خواستمون مشخص کنیم
من از یک خاسته ای بگم که واقعا از ته قلبم تسلیم خدا شدم ومیخاستم برای این خاسته ببینم که چطور جایی که تسلیم خدا بشیم و خداوند راهشو پیدا میکنه درصورتی که هیییییچچچچ راهی براش وجود نداره
دختر من دوسال پیش برای دبیرستان نمونه امتحان داد
دوست داشتم دخترم نمونه قبول بشه
درسای خواندنیش زیاد جالب نبود و در ریاضی خداروشکر خیلی عالی بودن و تو انتخاب رشته فقط ریاضی آورده بود با هنرستان و فنی حرفه ای
تجربی و انسانی رو اصلا نیاورده بود با دختر عموش تو یه کلاس بودن اون برعکس همه رشته هارو آورده بود
بهش گفتم پس هیچی فقط باید دبیرستان نمونه قبول بشی اونم رشته ریاضی
ثبت نامش کردم برای دبیرستان نمونه
با دختر عموش هردو امتحان نمونه رو دادن از امتحانشون راضی نبودن گفتن که خیلی سخت بوده چون تو کرونام بود زیاد حوصله درس خوندنو نداشتن و امتحانشم مثل اینکه سخت بوده
میگفتم خداجان اگه قبول میکنی هردو رو قبول کن
چون این دوتا دختر عمو خیلی وابسته به هم هستن میگفتم اگه یکی از اینا قبول بشه اون یکی خیلی نارحتو افسرده میشه
هیچی دیگه کاملا تسلیم خدا شدم که نمونه قبول میشن و هربار که تو ذهنم میومد اگه نازنین قبول بشه و نیایش قبول نشه چی میشه نیایش دخترمه
بازم یه لحظه به خودم میمومدم همون لحظه حرفمو پس میگرفتم و بخدا میگفتم من که این تصمیمو برای تو گزاشتم ببینم چکار میکنی یه جورایی دلم قرص میشد که خدا راهشو پیدا میکنه برا هرسریع به ذهنم میومد تسلیم خدا میشدم دیگه رهاش میکردم فکرشو نمیکردم تا اینکه جواب نتیجه ها اومد هردو بچه ها رد شده بودن زیاد نارحت نشدم
چون هردو باهم ردشدن که اگه یکی از این بچه قبول میشد اون یکی خیلی نارحت میشد خداروشکر کردم و گفتم حکمتی تو کارشون هست پرونده بچه هارو بردم دبیرستان معمولی برای ثبت نام
دخترم فقط میتونست رشته ریاضی رو ثبت نام کنه
بالاخره هردورو رشته ریاضی ثبت نام کردم
بچه ها خیلی نارحت شده بودن ولی دیگه قبول کردن که از تلاش کمشون این نتیجه رو گرفتن
با اینکه بچه ها رد شده بودن ولی من یه امیدی بازم داشتم به خودم گفتم من که این خاستمو برای الله گزاشته بودم ولی برای من هنوز امیدی بود با اینکه کارنامه نتیجه بچه هارو گرفته بودم
هیچی دیگه تا اینکه اول مهر مدرسه ها باز شد اول رفتم مدرسه نمونه از مدیرش پرسیدم که سال بعد جایگزنی داره بچه ها دوباره امتحان بدن بیان این دبیرستان مدیرش گفت بله همچین امتحانی هست
دوباره امیدوار شدم که سال بعد امتحان جایگزینی میدن و به امید الله بچه ها بیان نمونه
بچه هارو امیدوار کردم که سال بعد درس بخونن ودوباره امتحان بدن
با بچه ها رفتم مدرسه ای که ثبت نامشون کرده بودم بچه ها بیرون از مدرسه منتظر موندن خودم رفتم داخل مدرسه
به محض اینکه داخل مدرسه شدم گفتم جای بچه ها این دبیرستان معمولی نیست فقط همونجاست
بازم تسلیمه اومد گفتم من که اینکارو برای خدا گزاشتم تسلیمش شدم با اینکه میدونستم هیچ راهی نداره بازم دلم قرص بود که هنوز امیدی هست
تا اینکه رفتم تو دفتر مدیرشو که دیدم گفتم بچه های ریاضی کی کلاسشون شروع میشه چون اوضاع کرونام بود هنوز کلاساشون مشخص نبود که چطوری برگزار میشن دوسه بار از مدیرشون پرسیدم سرش شلوغ بود نتونست جواب بده دوباره رفتم جلو گفتم کلاسای ریاضی چه شکلی برگزارمیشه یکدفعه شنیدم گفت که ما اصلا اینجا کلاس ریاضی نداریم دوباره پرسیدم
گفت کلاس اول ریاضی نداریم گفتم چرا؟ تکلیف بچه های ما چیه که ثبت نام شدن تو همین دبیرستان گفت که چون امثال ثبت نامی ریاضی کم داشتیم ریاضی رو جم کردیم
یه لحظه به ذهنم اومد دختر من که فقط ریاضی آورده الان من چکار کنم کدوم دبیرستان ببرمش دوباره پرسیدم تکلیف ما چیه که تو ذوق بچه ها زده میشه گفت که ما با دبیرستان نمونه هماهنگ کردیم ببرینشون همونجا اگه توافق کردن پرونده هاشونو تحویل میدم
یه لحظه موندم فقط به یاد تسلیم خاسته ام به خدا افتادم که بچه ها هیچ شرایطیرو ندارن برای دبیرستان نمونه ولی تو راهشونو به این دبیرستان باز کن
فقط اون لحظه میگفتم خدایاشکرت خدایا شکرت الله جان چطوری !!!
فقط اون لحظه میخاستم گریه کنم چون اولین سالی بود که این دبیرستان رشته ریاضی نداشت دبیرستان خوبی ام بود البته بعداز دبیرستان نمونه
با یک چهره شادی اومدم بیرون بچه ها جلوی در حیاط منتظر بودن حتی بچه ها دلشون نمیومد تو حیاط بیان منتظر بمونن اینقدر نارحت بودن بیرون از حیاط دم در منتظر موندن
با چهره شاد اومدم بهشون گفتم بچه ها اینجا رشته ریاضی نداره گفتن برین دبیرستان نمونه
نیایش و نازنین نگا کردن به من یه لحظه موندن نیایش گفت مامان چی میگی تو
گفتم بریم دبیرستان نمونه بچه ها ذوق زده اشکشون دراومد همدیگرو بغل کردن وگریه میکردن
منم اشکم دراومد البته من به خاطر عظمت به الله که تسلیمش شده بودم جایی که هیچ راهی نیست الله جان راهشو پیدا میکنه
با اینکه این خواسته برای خودم نبود فرکانس من با فرکانس بچه ها فرق میکرد و به قول استاد میگفت که حتی شما نمیتونین برای بچه خودتون تصمیم بگیرین و مدارشو تغییر بدین اون در مدار خودش هست و شما که حتی پدر یا مادرش باشین نمیتونین مدارشونو تغییر بدین
ولی من بیاد درخواست خودم افتادم که من تسلیم خدا شده بودم برای این خواسته ونمیدونم که در ذهن بچه ها چی بوده ولی این خواسته من بوده که تسلیم شدم
هیچی دیگه بچه هارو بردم دبیرستان نمونه اونجا که رفتیم مدیرش گفت یه تعهدنامه ای از آموزش پرورش بگیرین بیارین وبا کارنامه آزمون نمونه که این دانش آموزان امتحان دادن برای این دبیرستان
پرونده ها رو آوردم و بچه ها دانش آموز دبیرستان نمونه شدن…
اونروز خیلی گریه کردم خیلی به عظمت الله پی بردم وخییییلیییی خداروشکر میکردم با اینکه خاسته برای خودم نبود هیچ راهی ام نبود ولی تسلیمه کار خودشو کرد
جالب اینجا بود که این اولین سالی بود رشته ریاضی از این مدرسه جمع شده بود
حکمت خدارو ببین کاملا حس کردم بخاطر بچه های من جمع شده که راهی باشه تا نیایش و نازنین برن به نمونه و اولین سالی بود که همچین اتفاقی برای دبیرستان نمونه افتاده بود که به این شکلی پذیرش دانش آموز داشته باشه چون تعداد شاگردای ریاضیش کم بودن و همچین شرایطی رو آموزش و پرورش تعیین کرده بود
البته فقط از همین دبیرستانی که بچه هارو ثبت نام کرده بودم شاگرد ریاضی میخاستن و همون شاگرادایی رو میخاستن که تو آزمون نمونه ثبت نام کردن قبول نشدن و فقط از همین دبیرستان و فقط فقط نیایش و نازنین همچین شرایطی رو داشتن!!!
الله اکبر از تسلیم خداوند … الله اکبر از راهی که خدا برای خواسته ای که هیچ راهی نداره راهشو پیدا میکنه … الله اکبر برای عظمت و حکمت این الله …
خیلی درس بزرگی بود برای من بخدا بعداز این اتفاق خیلی به خدای خودم ایمان آوردم معنی ایمانو بیشتر فهمیدم بیشتر جنسشو لمس کردم بعداز این جریان خیلی از کارامو به همین صورت به خدا سپردم وتسلیمش شدم و صدرصد برای همشون نتیجه دیدم
عظمت خدا یعنی این.. بزرگی خدا یعنی این ..
خدایاشکرت خدایا هزاران هزاربار شکرت
فقط تسلیم الله یگانه😌
خدای من چقدر زیباست حرفهای استاد و چقدر به دل میشینه.
خدایا در عجبم چرا با اینکه مدام دارم به خودم یادآوری میکنم که تنها قدرت مطلق جهان خداست و من باید روی خودش حساب کنم گاهی از یادم میره ترس ها منو در بر میگیره و به هر ریسمانی چنگ میزنم جز خودش
. فکر میکنم منم که باید یه فکری بکنم برای این مسأله .
منم که باید ی راهی پیدا کنم یه کاری بکنم در حالی که اگر ارام بنشینم و تسلیم باشم وبگم خدایا من نمیدونم تو میدونی تو برای من تصمیم بگیر تو بگو چی کار کنم تو منو ببر تو هدایتم کن تو کارها را برام انجام بده تو منو به راه راست هدایت کن من میخام فقط روی تو حساب کنم روی قدرت توکه همه چیزه و همه چیز تویی و یگانه قدرت جهانی.
.مگر نه اینکه خودت در قرآن به ما یادآوری کردی پیمان الست را. مگر از ما قول نگرفتی که تو را به عنوان پروردگار ورب جهان فراموش نکنیم و ما قول دادیم گفتیم قالو بلی.
پس چی شده که الان یادمون میره که بابا فقط روخودش حساب کن نه عوامل بیرونی چرا وقتی پول میخاستی رفتی به مردم رو انداختی. چرا رفتی دنبال وام چرا به بقیه گفتی سفار شتو بکنن و برات پارتی بشن.اینا را به خودم میگم که یادم نره که همه چیز توحیده. که یادم باشه اون کی بود وقتی بهت گفت مهاجرت کن به شهر دیگه .د
ر دل تو آرامش و ایمان قرار داد و نگرانی ها را ازت دور کرد . در حالی که تون پولی داشتی نه جایی برای خوابیدن چنه درآمدی ونه کاری. اون کی بود که بدون اینکه تو سختی بکشی و زحمت بیفتی برات همه چیز شد . و کلی پاداش داد برای شجاعتت برای ایمانت برای اقدامت.جز اینکه خودش این موهبت ها را بهت داده بود و خودش هم به خاطر داشتن این موهبت ها دوباره بهت پاداش داد. کی رو میشناسی مهربان تر از او به خودت و کیا میشناسی رحیم تر از او به احوالت. یا غیاث المستقیثین. ای پناه کسی که هیچ پناهی جز تو ندارد .مرا دریاب.
تسلیم شدن یعنی من به شرایطی که توش هستم راضی ام و به نکات مثبت اون توجه میکنم وشکرگزارم و به خدا اعتماد دارم که منو به سمت بهترین مسیرها وادم ها هدایت میکنه.
یعنی من نگران نیستم من قلبم آرومه من اطمینان دارم من ایمان دارم که بار من روی زمین نمیمونه که خدا دستمو میگیره که خدا منو بالا میاره که خدا کارها را برام انجام میده که هدایتم میکنه . که من تنها نیستم. او بامنه عاشق منه منو دوست داره من نزد خدا محبوبم من نزد خدا مقدسم من نزد خدا دوست داشتنی ام. تو منو پذیرفته با همین چیزی که الان هستم و منو هدایت میکنه به مسیر خواسته هام. من فقط باید آروم باشم و خودم را بسپارم به جریان هدایت الهی و بدونم که هر اتفاقی بیفته برای من خیر مطلقه.
خدایا ازت میخام کمکم کنی من هر لحظه به این آگاهی ها عمل کنم و در مسیر توحید و ایمان قدم بردارم و عالی عمل کنم. خدایا شکرت برای همه چیز برای وجود استاد که ما را آگاه میکنن وهدایت میکنن به صراط مستقیم.
برای کامنت های پر ارزش بچه ها که هدایت و آگاهی و راه روشنیه برای کسانی که میاندیشند و اجازه میدهند خدا آنها را هدایت کنه به مسیرخواسته هاشون. خدایا شکرت برای تضاد های زندگیم که خواسته هامو شفاف میکنه خدایا شکرت برای قدرت اراده توکل ایمان وتجسمم . خدایا شکرت برای این فرصت نوشتن دیدگاه و شکرگزاری . خدایا شکرت برای همه چیز وبرای این لحظه.
روزشمارِ تحول زندگی من | روز سوم
.
بنام خداوند بخشنده مهربان😍
.
سلام به استاد عباس منش عزیزم❤
و
خانم شایسته مهربان💜
.
.
.
اعتماد به ربّ
یکی از کلید واژه هایی هستش که خیلی حرفا داره توش که بزنه برامون👌
.
متأسفانه اونجوری که خداوند در قرآن در مورد ابراهیم پیامبر درباره اعتماد به ربّ صحبت کرده ما نتونستیم ۱صدم ٪ هم مثل ابراهیم(ع) رفتار کنیم و عمل کنیم
اگه بتونیم اعتمادمون رو به خدای احد و واحد همیشه قوی نگه داریم
دیگه هیچ غم و غصه ای نداریم و تمام کارها رو خدا انجام میده به واسطه ایده هایی که به ما میکنه و دستانی که برامون قرار میده🤞
.
هرجا توی زندگیم تونستم بهش ایمان و اعتماد قوی داشته باشم، جوری برام زندگیمو تغییر داد که خودم موندم و گریه ام در اومد که واقعا فک میکردم همه درب ها برام بسته شده و جایی ندارم برم ولی جوری درب ها رو گشود که فکر میکنم میبینم به عقل خودم نمیتونستم کاری کنم اگر خدا نبود.
.
خیلی جاها شرک ورزیدم به خدا ولی کمکم کرد اومد گفت نگران نباش، حالتو خوب کن، من هواتو دارم، کنارت هستم،
تو فقط ایمان عملی داشته باش برای هرکاری که بهت میگم
ولی برامون سخته بهش اعتماد کنیم
به چیزی که نمیبینیم اعتماد ۱۰۰٪ داشته باشیم
و فقط میتونم بگم خدا همه چیز میشود همه کس را
و
باز زمزمه های شعر ملاصدرا رو به یادم انداخت که میگه:
خداوند بینهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
و به قدر نیاز تو فرود میآید
و به قدر آرزوی تو گسترده میشود
و به قدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود…
پــدر و مادرمیشود یتیمان را ..برادر میشود محتاجان برادری را …
همسر میشود بی همسران را.
طفل میشود عقیمان را
امید میشود ناامیدان را.
راه میشود گمگشتگان را.
نور میشود در تاریکی ماندگان را.
عصا میشود
پیران را.
عشق میشود محتاجانِ به عشق را…
خداوند همه چیز میشود همه کس را.
به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا!
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف،
و زبانهایتان را از هر گفتار ِناپاک،
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار…
و بپرهیزید از ناجوانمردیها، ناراستیها، نامردمیها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند، چگونه بر سفرهی شما،
با کاسهیی خوراک و تکهای نان مینشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد،
و در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند
و “در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند”
مگر از زندگی چه میخواهید، که در خدایی خدا یافت نمیشود،
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود، که به نفرت پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود که به خلاف پناه میبرید؟
قلبهایتان را از حقارت کینه تهی کنید
و با عظمت عشق پر کنید.
زیرا که عشق چون عقاب است. بالا میپرد و دور…
بی اعتنا به حقیران ِ در روح. کینه چون لاشخور و کرکس است.
کوتاه میپرد و سنگین. جز مردار به هیچ چیز نمیاندیشد.
بـرای عاشق، ناب ترین، شور است و زندگی و نشاط
.
.
.
خدایا شکرت که منو همیشه هدایت میکنی به بهترین مکان و زمان و مسیر🙏🙏😍💜❤
.
عاشقتونم عزیزای دل
در پناه ﷲ مهربانم🤗😍
بنام جان جهان
روز سوم سفرنامه
اعتماد به رب پیام ابراهیم در عید قربان.
_مقام حضرت ابراهیم به عنوان الگو و اسطوره بارها وبارها در قرآن تکرار شده و حضرت ابراهیم به مقام خلیل اللهی رسیده.
_خداوند بارها در قران به مسیح ، موسی گفته که پیرو ملت ابراهیم باشید که او موحد بود و مشرک نبود، و از تمام آزمایشات سربلند بیرون اومد.
_حضرت ابراهیم وقتی که اسماعیل به دنیا میاد و یک کودک چند روزه بوده یک ماموریتی رو دریافت میکنه از طرف خداوند که بچه رو به همراه هاجر وسط بیابونهای مکه رها میکنه و میره.
چند درصد از ما حاضریم بچه ی شیرخوارمون رو وسط بیابون رها کنیم و بریم و اعتماد کنیم که خداوند نگهبانشه؟
_خیلی از آدمها تمام هدف و ماموریت زندگیشون شده بچه هاشون و هیچ هدف و آرزویی ندارن جز خوشبختی بچه هاشون.
_بهترین حمایتی که ما میتونیم از بچه هامون بکنیم اینه که ازشون حمایت نکنیم.
_دلیل اینکه ابراهیم فرمان خداوند رو پذیرفت و فرزند و همسرش رو تنها گذاشت این بود که اون به خدا باور داشت .
چیزی که ما خیلی فاصله داریم با جایی که ابراهیم بهش رسیده اینه که تسلیمه، اینه که باور داره خداوند حمایتش میکنه.
_تسلیم بودن به این معنیه که من ایمان دارم خداوند به من کمک میکنه .
_نشانه ی تسلیم بودن احساس خوبه
نشانه ی ایمان احساس خوبه.
در پناه جان جهان
سلام دوستان
استاد من یه چیزه جالبی که خودم ازین ماجرا بهش فکر کردم رو بگم
اونم اینکه فرزند ابراهیم وقتی این حرف رو از پدرش شنید گف فرمان خدا رو انجام بده انشالله که من رو از صابرین خواهی یافت
اینجا من دو تا چیز رو ازش گرفتم
یکی اینکه توحید … کسی نمیتونه با تو کاری کنه بدون اجازه و خواستن تو و تو کاملا تمام جنبه های زندگیت دست خودت هست کسی نمیتونه بهت اسیب بزنه بدون خواست تو
دو …. خداوند هیچ وقت تکلیفی بیش از توان بندش بهش نمیده
مورد یک کاملا واضحه
در ادامه فایل یک و دو سفرنامه هست
کسی نمیتونه به تو اسیبی بزنه مگر اینکه تو اجازشو بدی
اینجا هم ما میبینیم که اسماعیل این اجازه رو داد و اگر نمیداد حتما این اتفاق رخ نمیداد چون رضایت اون فرد مهمه
در مورد دوم
ربطش این هست که اگر اسماعیل این خواست رو رد میکرد و یا همچین جمله ای نمیگفت که تو فرمان خدا رو انجام بده و یه جورایی توحید پدرش رو بیشتر کرد که این از طرف خداست واقعا انجام این کار سخت میشد و نمیدونم شاید نمیتونست انجامش بده اگر این جمله ی توحیدی رو نمیگفت اسماعیل…
یعنی خدا زبان اسماعیل شد که توحیدش رو بیشتر کنه با این جمله
و بعد گفتم ببین این انرژی هیچ وقت کاری رو به تو نمیگه انجام بدی که تکاملش رو طی نکرده باشی و برات بزرگ باشه
و اینجور که نگاه کنی میفهمی تو هم مثل ابراهیم خیلی جاها قربانی کردی خیلی چیزا رو
ابراهیم پله ی صدم بود رفت پله ی صدویکم
ما پله ی دو ییم میریم پله سوم
یعنی اینجور نیست که ابراهیم کاره خیییلی شاخی کرده باشه اصلا هیچ انسانی نمیتونه یه دفعه کار غولی بکنه
اون کار کاری بود که مدار و تکاملش رو برای نشون دادن اون ایمان گذرونده بود
و ابراهیم هم مثل خیلی قربانی هایی که من کردم و یه پله بالاتر برداشتم بوده و اینجور نیست که ابراهیم صد تا پله رو بیشتر برداشته بوده بلکه در طی زمان تکاملش رو طی کرده بود و این نشون میده ما هم یکی یکی پله ها رو بریم بالا و بالاتر روزی میرسه که مثل ابراهیم میرسیم به پله ی شماره ی صد و به همون راحتی صد تا ی قبلی این یکی پله رو هم رد میکنیم میریم صد و یک … به راحتیه پله ی دو به سه
ازدیدگاه تکامل که نگاه کنی همه چیز سادست
فقط اون وسعتش بیشتره به این معنا نیست که خیلی سخت تره
یاده حرف استاد توی یکی از قسمت های رویاهایی که رویا نیستند افتادم که استاد گفت اون که یه سوپری کوچیک سر کوچه داره کارش با کسی که مدیر سوپر مارکت های زنجیری کل کشور هست فرقی نداره … هر دوشون به یک اندازه باید کار کنن فقط مدار و وسعتش فرق میکنه نه میزان سختیه کار …
میخوام بگم ما هم با استمرار داشتن و پشت سر گذاشتم مراحل یکی به یکی دیگه میتونیم به اونجا هم برسیم اما ما فرقمون اینه که خیلی جاها استوپ میکنیم و اون عشقی که ابراهیم به خداوندگار داشت رو نداریم و دیگه نمیریم جلوتر میگیم تا همینجا بسه
خدایا کمکمون کن که جزو صبرکنندگان و مستمران در راه تو باشیم