«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 159 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
نمیدونم برای من اینطوره یا همه همین نظر رو دارند اتفاقاتی که برای من در چند روز گذشته افتاده خیلی متناسب با قدم های روز شماره منه تضاد هایی که جوابهاش روز به روز در قدمهام داده میشن توسط مریم جان و استاد عزیز و مهم شکستن اون بلوک سیمانی قفلی ذهنیه که با تجلی و هدایت خداوند میسر خواهد شد . قدم سوم روز سوم انشاله
سلام اعتماد یکی از لذت بخش ترین حسای هست که تو این دنیا میشه تجربه اش کرد ! بر هر اساسی که بخوایم حساب کنیم اعتماد به بزرگترین و برترین نیرو مطمعن ترین حس رو میده! بنظر من اقا ابراهیم میدونسته داره به کی اعتماد میکنه! خودش میگه من مشتاق ترم به شما ازش بخوایم مگه میشه مارو به اون شناخت نرسونه !؟
سلام دوستان عزیزم
چندین بار فایل رو گوش کردم دیدگاه بچه ها رو خوندم خیلی عالی بود کلی انرژی میگیرم از بچه ها خداروشکر میکنم که باز تو این مسیر قرار گرفتم و دوباره شروع کردم میدونم قراره کلی اتفاقات خوب بیفته برام
چقدر حضرت ابراهیم رها بودن و تسلیم پروردگار خیلی دلم میخواد به این درجه برسم دوس دارم هر روز خدای خودمو بهتر و بیشتر بشناسم و بهش نزدیک بشم اونموقع هست که معنی آرامش واقعی رو میتونم بفهمم الانم تو این دوره عالی دنبال همینم که خدای خودمو بشناسم بهش نزدیک بشم و خودم کلی رشد کنم و تغییر کنم میدونم که میشه و حتما اتفاق میافته دوستون دارم سالم و سلامت و ثروتمند باشید
سلام،توکل میکنم به خدا برای تمام لیست های نیازی که دارم از خدا میخوام تیکشون بزنه از خدا میخوام به شوهرم کسب و کاری بده که هر روز درآمدش بیشتر بشه خدایا بخاطر همه چی به تو توکل میکنم تو انجام بدی قشنگ تره♥️
بنظرم اگه شما میخواستید مثل حضرت ابراهیم تسلیم خدا باشید ، نمیومدید صوم و صلاه رو برای خودت و دیگران تشریح کنید ، اونم در حالی که خدا ۱۴ تا معصوم رو برای تشریح و بیان این دین فرستاده …
بزرگترین عید مسلمانان عید غدیر است ، جناب عباسمنش …
کاشکی قبل افاضه یکم تحقیق میکردید جناب استاااد
باسلام و درود خدمت حناب استاد منش
ایا امام حسین که تمام فرزندانش و خودش را در راه خدا و عشقش داد ارزش کارش در حد ابراهیم نیست که شما هیچ سخنی در موردش نمیگید؟؟؟ ممنون میشم در این ایام یک فایل در مورد امام حسین تهیه کنید و در مورد مقام امام حسین سخن بگید و اگاهی بدید. همونجور که در مورد ابراهیم سخن گفتید یا در مورد حجاب یا در مورد نامه امام علی به امام حسن در مورد ایمان امام حسین سخن بگید کسی که کل خانواده و فرزتدانش را در راه ماموریتش داد. ایا ارزش کارش از ابراهیم کمتر است؟ ایا کسی که فرزند شیرخواره اش را در راه دین و خدا میدهد ارزش و عملش اشتباست؟ ایا حسین هم عاشق خانواده و فرزندانش نبود؟ ایا واقعا ارزش عمل حسین ابن علی از عمل ابراهیم کمتر است یا بیشتر.
من دوست دارم شما در مورد خصوصیات و قیام امام حسین هم سخن بگید تا تامل و تعقل بیشتری در مورد حرکت امام حسین شود.
با سپاس از شما و سایت خوبتون. سیدامیرحسینی شکیب
به نام الله یکتا
سلام استاد عزیز سلام مریم خانم و دوستان عباس منشی
امروز روز سوم از روزشمار تحول زندگی من هست
ومن به رسم تعهد ردپایی برجای میگذارم
درس امروزم تسلیم خدا بودن هست با این باور و اعتقاد و امید که خدا همراه من هست منو هدایت میکنه حواسش به من هست و همه چیز خیر هست و خدا خیر من را میخواد و هراتفاقی برای من خیر هست چون من خدارو دارم و این کافیه
استاد شما چقدر قشنگ از خدا میگید
حالم با این خدا عالیه دیگه از چیزی نمی ترسم دیگه نگران نیستم که اگر حتی بترسم و نگران بشم یاد گرفتم چطور با این باور که خدا کنارمه خدا حواسش هست حالم رو و احساسم رو خوب کنم
اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین
همگی شما رو به خدای خوبم رب العالمین می سپارم
خدایا شکرت
استاد ممنونم
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و گرانقدرم آقای عباس منش وخانم شایسته که همیشه الگوی من هستن ،، خداروشکر میکنم که مدارم جوری تغییر کرد که به این سمت هدایت شدم سال ها بود توی جهنم بودم و فکر میکردم دنیای همه همین شکله ولی از وقتی با استاد از طریق دوستم آشنا شدم کل زندگیم عوض شد به طوری که واقعا همه متوجه تغییرات من شدن ولی جالبه که اونایی که فرکانسشون پایین هست و یه زمانی هم فرکانس من بودن فکر میکنن من مغرور شدم و همش غیبت منو میکنن و من اصلا دوس ندارم کنارشون باشم اعم از خاله ها دایی ها و خانواده هاشون چون فرکانسم تغییر کرده اصلا دوس ندارم حتی خونشون برم چون از این اصل دورم میکنه حتی دوس ساعت پیششون بودن احساسمو یه شکل دیگه میکنه که تنبلیم میشه جذب کار کنم حالا کمک میخوام از استاد ،،، جدیدا چون مادربزرگم فوت کردن اینا خیلی زود به زود دور هم جمع میشن که مثلا هواسشون به خواهربرادراشون باشه و هرموقع دعوت میکنن من میگم نمیام و مادرم شروع میکنه به بددهنی به من و کل روز مثل بچه کوچیکی که یه چیزی میخواد و ول کن نیست همش با ناسزا و مثلا زنگ زدن به پدربزرگم و خاله هام که مثلا به من دعوا کنن که برم و حتی گاهی کتک زدن خودش منو تسلیم میکنه که برم چون کلافه میشم از کاراش میگم نهایت میرم ویس های استاد با هندزفری میزارم گوشم و با کسی کاری ندارم ولی میرم یه کوچولو تنبل میشم نسبت به جذب حالا میخوام بدونم چیکار باید انجام بدم و اینکه خانواده ی مادرم آدمای درستی نیستن خاله هام خیلی مسیرشون اشتباه و بیراهه اس بی حیا و بی عفت هستن و کارای زشتی انجام میدن و الگوی های خیلی خیلی بدی هستن و شوهرشون هم خلافکار و همشون جلومون نقاب دارن یکم مهربونن و پشت سر فقط دخالت تو زندگی و زیاد میزنن و غیبت و خیلی از من بدشون میاد حالا من چطوری مادرم و قانع کنم کاری به کارم نداشته باشه یا اگه میرم چیکار کنم که فرکانسم یه شبه نیاد پایین مادرم تو خونه تنهاست و واقعا اذیت میشه و دلش تفریح میخواد که فعلا اونقدری پول ندارم و حقوقم کفایت نمیکنه که هرجمعه ببرمش تفریح و تنهایی هم نمیره حتی پیش خواهراش خجالتی و مادرم ۴۵ سالشه و مثل بچه هاس و من ۲۱ سالمه ومن ۴تا خواهر برادر دیگه هم دارم که وقتی من میگم نمیرم اینام میگن ماهم نمیریم یه خواهر ۱۵ سالم که یه ماهه با من همسفر شده و با شکرگزاری شروع کرده و خیلی تغییر کرده خیلی خیلی چون سعی کردم از خاله هام دور نگهش دارم یکم با نجابت شده و برادر ۱۳ سالم که هیچوقت اینا رو دوس نداشت چون اینام میگن ما نمیریم مادرم جوش میاره بدتر میکنه حالا اینا نیان هم باز مادرم کارش همینه بخدا جهنم شده برام برم فرکانسم میاد پایین نرم مادرم کلافم میکنه و واقعا اینقدر فشار های عصبی و روانی بهم وارد شد که این دفعه ی آخر مادرم و حتی دست روش بلند کردم که امیدوارم خدا منو ببخشه آخه خیلی ناسزا بهم میگه بخاطر فامیلش حرفایی میزنه که حتی بدترین مادر دنیا هم به بچه اس روش نمیشه اینارو بگه حرفایی که حتی من روم نمیشه اشاره ی کوچکی کنم که شما متوجه بشین امیدوارم متوجه شده باشین چقدر فشارهای عصبی بهم وارد میشه هردفعه به طوری که من دلم میخواد یه بلایی سر خودم بیارم مثلا از پله بندازم یا هرچیز دیگه ای که واقعا نتونم برم
حالا تو این قسمت متوجه شدم که باید به خدا بسپارم یعنی چی یعنی من مادرم میگه بریم برم تا روزی که خودش بگه نیا ؟؟
یا نرم و پدرم و در بیاره
اگه برم چیکار کنم فرکانسم نیاد پایین
اگه قراره نرم چیکار کنم مادرم راضی بشه مثل بچه های ۴ ساله اس که تا مثلا بستنی بهش ندی یا بچه ای که گرسنه اس شیرشو ندی مدام گریه میکنه و این بدتره
سلام گلی جان
امیدوارم خوب باشی
من کامنتتو خوندم
وجسارتا احساس کردم چندتجربه که خودم انجام دادمو بگم
توکل به خدایعنی با دل قرص بری وحتی کوچکترین مخالفتی ازطرف تو با مادرت نباشه
توکل یعنی اعتماد قوی ونترسیدن ازهر اتفاقی
وتوی دلت بگو من ازخدا کمک خاستم وهیچ کس غیراز اون نمیتونه منو به بهترین مسیر هدایت کنه
واصلا دنبال هیچ راه حلی یا کمکی از طرف دیگران نباش،خداوند دیرنمیکنه زود جوابتو میده،وآرام باش آرامش خودتوحفظ کن
* فکرکن توی یک جاده ای هستی که انتهاش معلوم نیست وهیچ کسی هم دوروبرت نیست ،تنهای تنهایی وفقط یک انرژی یا کسی هست به اسم خدا که پشت سرته وهمه جوره تورو هدایت وپشتیبانی میکنه( من همیشه این تصویرو برای خودم دارم تا توکلمو قویتر وپشتم گرم ترمیکنه اینجوری بیشتر به درک توکل میرسم)
نکته دوم تو بایدروی باورهات کارکنی ببین چه باوری درمورد مادرت داری ببین ازنظرتو مادرت توی ذهنت چطوریه؟
میتونی ازخودت سئوال بپرسی وقتی چندبار بپرسی خودت جوابهایی میدی اونارو بنویس وسعی کن جایگزینش باورهای خوبی کنی ومثال هم برای خودت درمورد اون باوردرستت بزن تا قانع بشی ،
این باورها ومنطقی کردنهاشو برای خودت درطول روز بارها وبارها تکرار کن،بدون درنظرگرفتن باورهای اشتباهت اونارو پاک کن
ونکته بعدی تامیتونی نکات مثبت مادرت رو ببین وباخودت بگو، تحسینش کن توی دلت، مثل موم نرم ورفتارهاش عالی میشه
و از خدا زیاد کمک بخواه وقتی که میری جایی که تمایل نداری
،بخواه ازته وجودت تاهدایت بشی که چیکارکنی در اون موقعبت،
من خودم روی خودم کارمیکنم
وقتی جایی میرم که مجبور به رفتن هستم ولی اونجا فردی هست که خیلی فرکانس بدی میفرسته خیلی زود اونجارو ترک وبه اتاق دیگه ای میرم البته باهندزفری همیشه هستم وفایلهای استادتوگوشمه.اتفاقا خیلی از آدمهای نزدیکم که فرکانسشون همش ناله وغرزدن وحواشیهای زنانه… بود دورشدن اینقدر سرگرم وگرفتار کارهاشون هستن که نمتونن حتی تلفن کنن واین برای من عالی که دورشدن🤗
تووقتی باورهاتودرمورد خودت وخدا ومادرت تغییربدی ادم های منفی دورمیشن بدون اینکه تو کارخاصی بکنی
خیلی به خودت ببال وخوشحال باش که هدایت شدی به این مسیر وبه سایت استاد عباسمنش،البته که حتما خواسته قلبیت بوده که هدایت به مسیردرست شدی
حرفها وفایلهای استاد رو باید باطلا نوشت
من چندساله که توی سایت هستم ولی الن دوسال هست بیشتر کارمیکنم وزندگیم به لطف خدا واستاد توحیدیم ،تغییرات زیادی کرده توهم با توکل به خدا ادامه بده مطمئنم خیلی زود نتیجه میگیری
به امید خبرهای عالی ازطرف تو
درپناه خدا باشی
سال گذشته در یک جلسه سخنرانی بعنوان مستمع حضور داشتم. در قسمتی از صحبت، سخنران به موضوع قربانی اشاره کرد. مضمون کلی جمله این بود که برای بدست آوردن هر چیزی باید قربانی داد، قربانی داده شده می بایست متناسب با نوع و اندازه خواسته انتخابی باشد. او همچنین به انواع مختلف قربانی ها، دلبستگی ها، وابستگی ها و تمایلات اشاره کرد. قربانی های اولیه مانند گاو و گوسفند و نیز قربانی های بزرگ تر مانند نفس و روح.
طبق گفته سخنران بزرگ ترین قربانی، نفس و منیت است و اگر انسان این را قربانی کند، به بزرگ ترین حقیقت ممکن نائل خواهد شد.
جالب ترین قسمت این صحبت آنجا بود که سخنران اذعان داشت قانون قربانی (که یکی از بنیادهای اصلی ادیان و فرهنگ های باطنی می باشد) از طرق علمی و روشنفکرانه، حتی از طریق رشته هایی مانند ریاضیات و فیزیک هم قابل اثبات است. بعد از بیان این نکته یکی از مستمعین با حالتی از شک و بدبینی پرسید که آیا واقعاً اثری از این موضوع در نظام روشنفکری هست؟ متأسفانه من جواب این سؤال را نشنیدم یا شاید هم اصلاً جوابی به این سؤال داده نشد.
مثال هایی که نشان می داد هر دولت و ملتی، قبل از جهش و تحول خود، قربانی های بزرگی داده است. همه انقلاب ها بعد از قربانی دادن به ثمر رسیده اند، درون هر پیشرفت بزرگی، یک قربانی بزرگ وجود داشته است.