«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 71 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همه بچههای وب سایت، روزشمار و اساتید. توی دو سال اخیر که تصمیم گرفتم زندگیم را تغییر بدم و شروع کردم به مطالعه درباره رشد شخصی، همیشه یک برنامه منظم و دقیق را برای زندگیم، روزها، هفتهها، ماهها و سالها داشتم. یعنی اوایل هرسال برنامه ریزی میکردم که من این و این و این را میخوام، درنهایت اون اهداف بزرگ را به قسمتهای کوچیک و کوچیک تری تقسیم میکردم و با کارهای روزمره و ساده، سعی میکردم در پایان به اون اهداف برسم. ایده خیلی خوبی بود و زندگی من تغییرات زیادی داشته و توی حرفه خودم، رشد خوبی داشتم. اما به نوعی خدا و ایمان به یک منبع بزرگتر از خودم را فراموش کردم. ایدهای که یک نفر هست که توی زندگیت نقش داره و میتونی روش حساب کنی. من وقتی غرق در خواستهها و برنامهریزی برای رسیدن به اونها شدم، همه چیز را فقط توی خودم میدیدم. باید سخت تلاش کنم، تا در پایان به اون هدفه برسم. هیچ عامل دیگهای نیست که روی موفقیت من تاثیر بزاره! و همه چی به تلاش خودم بستگی داره. شاید این جملات به ظاهر قشنگ باشند و انگیزشی، ولی مشکل از جایی شروع میشه که تو انقدر همه چیز را شخصی میکنی که باور داری فقط تلاش شبانهروزی و سختکار کردن میتونه تو را به رویاهات برسونه. زمانی که شکست بخوری، نتونی سخت کار کنی یا کمی از اون فضای خواستههات دور بشی، فورا احساس گناه و عذاب وجدان داری، چرا که فکر میکنی توی مسیر اشتباهی هستی و باید فورا برگردی.
مشکل از جایی شروع شده که توی این بین، زیادی روی خودت حساب کردی و ایمان آوردی که باید بار همه سختیها و مسئولیتها را تو به دوش بکشی. خدا را فراموش کردی، چون معتقد هستی همه چیز به تلاش خودت برمیگرده و ایمان به غیر، بیمعنی هستش. این باوری بود که توی من شکل گرفته بود. شاید پیشرفتهای خوبی توی این سالها داشتم، اما همیشه یک احساس پوچی میکردم که انگار یک چیزی درست پیش نمیره یا من اونقدر که باید، پیشرفت نمیکنم. امروز وقتی این فایل را دیدم، پیش خودم فکر کردم که من زیادی درگیر زندگی شدم. زیادی روی تلاش سرسختانه خودم حساب کردم. شاید دیگه هیچ دلیلی نمیدیدم که روی خدا و قوانین حاکم برجهانش تمرکز کنم، چرا که اعتقاد داشتم من میتونم با سختکوشی و تلاش هرچیزی را بدست بیارم. انقدر درگیر موانع مختلف زندگی مثل آینده کاری، درآمد، حرفه، زندگی مستقل و چیزهای دیگه شده بودم، که صبح تا شب زندگیم فقط و فقط برنامه ریزی برای رسیدن به اون اهداف بوده و تلاشهای شبانهروزی و محروم کردن خودم از کلی نعمت توی زندگی.
درسته که باید پلن داشته باشی، بدونی قراره این کار و اون کارو انجام بدی، اما موانع از زمانی تازه شروع میشن که تو قدم میزاری توی اون راه. وقتی ایده کسب و کار خودت را پیدا میکنی و تصمیم میگیری اون را استارت بزنی، توی ماههای اول کلی نگرانی و استرس پیدا میکنی. ایده اینکه باید چیکار کنم حالا؟ اگه موفق نشم چی؟ اگه اون کاره بهتر جواب میداد چی؟ و کلی دغدغه دیگه که هرکدومش تو را توی دهها مشکل دیگه غرق میکنه. و تو سعی میکنی دائم با تلاش، برنامهریزی، سختتر کار کردن اون کمبودها را جبران کنی. این وسط یک چیزی هست به اسم توکل و ایمان به خدا. یعنی من تونستم بالاخره ایده کسب و کار خودم را، از علاقه مندی و چیزی که واقعا دوستش دارم پیدا کنم، میدونم میخوام در آینده توی چه زمینهای فعالیت کنم و استارت اون کار را هم زدم. واردش میشم، قدم به قدم روی خودم کار میکنم، دانشم را میبرم بالا و اون کسب و کار را رشد میدم. توی این بین، ایدههایی مثل مقایسه کردن خودت با بقیه، اینکه اون فلان شرایط را داره ولی تو نداری! اون الان اونجاست ولی تو به هیچجایی نرسیدی هنوز! و کلی دغدغه و نگرانی از به وقوع نپیوستن پیش بینیهات در آینده. همه اینها افکاری هستند که اگه سعی کنیم با سختکوشی و برنامه ریزی بیشتر به اونها جواب بدیم، اوضاع بدتر میشه، مشکلات بیشتری به وجود میاد و همیشه توی یک لوپ درحال فکر کردن میمونیم. به جای این کار، من میتونم کاری که الان بلدمش را انجام بدم و ایمان داشته باشم ایدههایی که لازمه، پیدا میشه، خدا من را هدایت میکنه به مسیرهایی که میتونم کسب و کارم را رشد بدم و اگه به جای توجه به اون استرسها، ترسها، تلاش برای پیشبینی آینده، فقط کاری که باید امروز انجام بدم را انجام بدم، و ایمانم به خدا باشه که مطمعنم من را به مسیرهای درست برای انجام کارهای درست، هدایت میکنه. اینجوری میتونم پیشرفت کنم و از منجلاب اون افکار بیماریزا خلاص بشم، چون ایمان و توکلم روی یک منبع دیگست و به جای تمرکزم روی مشکلات و دغدغهها، فقط روی کارهایی که باید انجام بشه هست و همینطور، ایدهها و کارهای بیشتری برای انجام شدن خودشون را نشون میدن.
بعد از شناخت این باور مخرب که فهمیدم من برای رسیدن به خواستههام، فقط متکی به تلاش خودم هستم، و هیچ دلیلی برای ایمان و توکل به خدا ندارم، حالا میتونم اون را با یک باور مناسب جایگزین کنم. ایده اینی که من قراره یک کار مشخصی را انجام بدم. مثلا کسب و کار خودم را استارت بزنم. بنابرین واردش میشم و از جایی که میتونم شروعش میکنم. بعد از اون، قدم به قدم توی اون مسیر پیش میرم و کارهایی که فکر میکنم باید انجام بدم را، جلو میبرم. به جای تمرکز روی مشکلات و موانع کسب و کارم، ایمان و توکل میکنم به خدا، و باور دارم که من هیچچیزی را از دست نمیدم و همیشه به مسیرهایی هدایت میشم که اونجا میتونم کارهایی را انجام بدم که باعث رشد اون حوضه من میشه. بنابرین دیگه هم نگران نیستم و تمرکزم روی چیزهای قشنگ و کارهایی هست که باید انجام بشه.
بنام خداوندی که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگی
سفر به اعماق درونم روز سوم
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم نازنینم و دوستان همفرکانسی
استاد جان من الان دیگه مقاومتی با حرف های شما ندارم چون جهان داره یکی یکی بهم ثابت میکنه که چقدر حرفهاتون درسته بله ابراهیم باید پیامبر باشه باید عزیز کرده و دوست جون جونیه خدا باشه وقتی که انقدر تسلیم باشی که به خاطر خدا پا روی هر چیزی بزاری و از هر چیزی بگذری حتی بچت اون بچه هم ی جایی نور چشمت میشه وقتی که نه بترسی نه نگران باشی ما پدرو مادرها انقدر ی از بچه حمایت میکنیم که آخر سر میبینی به جای تشکر فرزندان از پدرو مادر طلبکار هم هستن و بچه هایی که از اول از حمایت پدرو مادر برخوردار نبودن من به عینه در اطراف خودم دیدم آخر سر هم خیلی از پدرو مادر سپاسگزار هستن ولی بچه هایی که پدرو مادر خیلی حمایتشون کردن آخر سرهم با گستاخی میگن مگه شنا برای ما چیکار کردین و طلبکار هستن از پدرو مادر
استاد جان اینجایی که گفتم دقیقا چیزهایی هست الگو هایی هست که من خودم دیدم وقتی مثل ابراهیم رها باشی و حتی به خاطر خداوند ابراهیم که اومد سر بچش رو ببره اسماعیل هم قبول کرد این جوری میشه که هدایت میشی ولی وقتی داعما نگرانی که باید حامی بچت باشی و همش بترسی از ایندش و نگران باشی از کاراها و عملکردش آخر سر هم ی تو دهنی از جهان هستی میخوری که مگه برای ما چیکار کردی و هزار تا طلبکار بودن و توقع دیگه
ومن دارم میبینم که چقدر شما قانون رو زیبا درک کردین و هر کس اگر هنوز حرفهای شما رو قبول نکرده میاد اون روزی که با کمال میل میپدیره مقل خود من
نتیجه گیری از فایل امروزم
فقط و فقط به خدا دل ببندم و از هیچ چیز نترسم و نگران نباشم و تسلیم باشم …تسلیم خداوند و فقط در راه رضای او گام بردارم و اجازه بدم فرزندانم بار مسولیت زندگی خودشون رو به دوش خودشون باشه نه من و نگران نباشم از اینکه چه میخواد بشه و فقط به خدا بسمارمشون
که هر چقدر حمایتگر باشی بیشتر ضربه خواهی خورد هر چقدر رها کنی و به قول استاد بزرگترین کمک اینه که کمکشون نکنی آخر سر هم از تو تشکر خواهند کرد
در پناه حق باشین
سلام عید همه گان مبارک مخصوصا استاد عزیز سید حسین عباس منش.
امید وارم روز های خوبی را سپری کنید در تمام امور زندگی تان .
ممنون از عیدی تان استاد عزیز .
کوچیک شما حمید از هلند
درود و تبریک
استاد واقعا جالب نکته اصلی عید قربان را بیان کردند.مثل همیشه ریزبین و عالی.
خدایا قسمت می دهم هر لحظه کمکم کنی تا نفسم را
به قربانگاه درگاهت عرضه کنم و تو قربانی شدن و نلرزیدن و نلغزیدن را عنایت فرما
عید سعید قربان مبارک
????عید سعید قربان بر تمام خانواده بزرگ عباسمنش مبارک باشه????
????اقای عباسمنش ارزوی سلامتی و خوشبختی برای شما دارم ????
عید سعید قربان بر تمامی مسلمین جهان بویژه عباس منشی های عزیز تبریک و تهنیت باد
از استاد عزیز وگرانقدر سپاس گزارم برای فایل های رایگانی که در اختیار کاربران خود قرار می دهند.امیدوارم همیشه شاد وسربلند باشید
عید قربان .بزرگ ترین عید مسلمانان جهان را به همه شما تبریک می گویم.
انشاءالله هر روزتان عید باشد.
سلام خدمت خانم نامدا واقعا اشک را در چشمانمان جمع کرد احسنت به شما بهتون تبریک میگم ان شاالله هر کجا که هستید شاد و پیروز باشید
سلام راستش این فایلو من دوباه گوش دادم احساس خوبی بهم دست داد گفتم بیام تشکر کنم از استاد عزیز و بگم که شما بینظیریت خیلی دوست دارم از تخفیف محصولات هم بسیار ممنون و سپاسگذارم