«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مصیب کمالی گفته:
    مدت عضویت: 1781 روز

    سلام عرض ادب خدمت استاد عزیز منم امروزروزسومه رو شماره است برام که دیدگاه ابراهیم اومد برام منم به لطف استاد عزیز باران اشناشدم وهمیشه می‌خوانم ولی چیزی که ازابراهیم است واقعا قابل تحسین چقدراین آدم تسلیم خدابودچقدرایمان قوی وقابل تحسینی داشته انشالله خدابه منم بده وقتی ابراهیم دراون موقعی که هیچ یاریاوری نداشته تک تنها بااون قدرت نمرود که می‌گفته آنه ربی من رب شماهستم یه نفرپیدامیشه وبرخلافش حرف میزنه وصحبت ازخدای یکتا میکنه چقدراین آدم موحد بودومن خودم واقعا بعصی وقتها احساس میکنم یعنی این ذهن من میگه نمیشه بابا یااین نظرکرده خداهست خخخ ولی یه انسان چقدرمیتونه تسلیم باشی بگن اتیشت میزنیم واعتماد کنی وباگوشت استخوان درک کنی برگی بدون اجازه خدا نمی افته وقتی به زندگیم نگاه میکنم هرچی که الان دارم فقط نتیجه تسلیم شدنمه استاد خداراشاهده استاد هرجا میرفتم خواستگاری هیچ که بهم زن نمی‌داد همه میگفتن تودعواگری یکی میگفت فلان دختر بختت بسته استاد خسته بودم وآخرین لحظه به االله قسم رفتم یه جای معنوی توی یه زیارت زدم زانو گفتم من تسلیم من خسته شدم حالا توبرام یه زن خوشگل بااصالت مهربان وهمچی تمام برام بفرست اینه تسلیم چی شد 1ماه نشد من زن گرفتم خوشگل همچی تمام وکامل تومدارخودم وچقدر استاد ایناهرروزبه خودم میگم توبخواه وتسلیم باش خدا هست هست واین آدم چقدرمیتونه قوی باشه که ازبچت بگذری استاد واقعا ایمانی توحیدی قوی داشته البته همه ما یه جاهای تسلیم شدیم وایمان مون نشون دادیم وتجربه بعدیم استاد ازاینکه من اینه که یه واحد آپارتمان داشتم خریده بودم یه سال بعدش یه ملک تجاری داشتم میخواستم بخرم برای جای مغازه استاد هرکار میکردم اون خونه باقیمت خودم فروخته نمیشد بااینکه خودمم دفتراملاک دارم اومدم گفتم آغا نمیفروشم خداتوهرکارمیکنی بکن خداراشاهده نمیدونم 1هفته شد چی شد خونه باقیمت 300ملیون بیشتراز قیمتی خودم گذاشتم فروخته شد من نمیدونم چه قدرتی توی تسلیم وتوکل است که خیلی جاهاهم نمیتونم چون ای ذهن‌ من مقاومت میکنه ولی یه آدم میاد زن بچش میزاره توی بیابون ومیره آغا میره نه تلفنی نه ارتباطی هیچی نبوده واین که میره بعنی ایمان داره به یه نیروی که برگی بدون اذنش نمیفته یه نیروی که هرلحظه هست چ قدرعاشق این ایمانم وتوکل وهرروز به خدا میگم به منم بده وچقدر این قدرت وتوکل لذت بخشه وبعدابراهیم الگوی من توی توکل شماهستین استاد 2ساله شاگردشماهستم گاهی کم میارم گاهی ذهنم خیلی مقاومت میکنه ومیگه عباس منش موجود بخصوصی است اون فرق داره اون بچه لر هست وووو هزارتا بهانه ولی میشه ومنم ازخدا میخوام بهم کمک کنه خداگواهه شبابافایلهای شمامیخوابم راه میرم همش حرفای شما توذهنم هست واین مسیر بانجواها ادامه میدم وانشالله منم میرسم ب این توکل امید ایمان مرسی استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مجتبی گفته:
      مدت عضویت: 4065 روز

      به نام خدا

      سلام به دوست نازنینم آقا مصیب گل ؛

      چقدر لذت بردم از کامنتت ، مخصوصا اون دوتا مثالی که زدی و گفتی از جاهایی که واقعا تسلیم شدی و چه نتایج بزرگی خدا برات رقم‌زد ، واقعا چند جا از کامنتت اشک تو چشام جمع شد و کیف کردم ؛

      واقعا ممنونم داداش گلم بخاطر این حس خوبی که توی کامنتت بود ؛

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1300 روز

    روز سوم از روزشمار تحول زندگی من

    به نام خدای پاک…

    به نام رب العالمین، نیرو برتر جهان

    خدایا سپاسگزارم از این آگاهی های ناب

    چقدر ما هنوز کار داریم تا اون توحید خالص تا اوم تسلیم دربرابر پروردگار…

    به اندازه ایی که ترس داریم، حالمون بده، احساسمون بده یعنی هنوز به اندازه کافی تسلیم نیستیم خدایا متشکرم ک منو در این مسیر قرار دادی تا هرروز سعی کنم تسلیم و تسلیم تر در برابر تو بشوم…

    جالبه امروز یک اتفاقی افتاد همین چند دقیقه پیش که نشون میداد چقدر من نسبت به سال های قبل و نسبت به اعضای خانواده تغییر کردم….

    چنددقیقه پیش یک کوچولو زلزله اومد جاتون خالی یکم بندری رقصیدم باهاش خلاصه دیگ(خنده) بعد یهو دیدم داداشم از اتاق با لحنی ک نشون میده ترسیده اومده میگه: سینا! پاشو بریم دم درد…

    حسابی ترسیده بود برام عجیب بود منم همینطوری بودم سال های پیش… اما الان ک به خودم نگاه میکنم اون آرامش و اون ایمان به خدا در من خیلی تغییر کرده نسبت به خانواده ام

    یک نکته دیگه هست خیلی ها موقع زلزله میگن بسم الله الرحمن الرحیم و هزار بار خداشون رو صدا میزنن ولی بازم ترس و دلهره دارن خب سوال من اینه: تو که خدا داری تو که بهش ایمان داری پس چرا ترسانی

    چرا ترسانید ای کم ایمانان

    ما باید توی همه جنبه های زندگی ایمان رو نشون بدیم توحید در عمل رو نشون بدیم.

    نشونه ایمان و اعتماد و تسلیم به رب چیه:

    همیشه احساسم خوبه حالم خوبه چون ایمان دارم خداوند هست خداوند هدایتم میکنه

    وقتی بدونی خداوند تنهات نمیزاره احساست غیر از این نیست

    شجاع میشی

    با قدرت بها میپردازی

    پیش میری با ایمان

    ایمانی ک عمل نیاورد حرف مفت است

    حرکت میکنم با این ایمان ک خداوند به من برکت میده کمکم میکنه

    *وقتی شما ایمان داشته باشی ک دو کوچه پایین تر یک گنجی هست توش چند کیلو طلا وجود داره نمیری ورش داری؟ این ایمان باعث حرکتت نمیشه؟ خب حالا اگه ایمان داشته باشی حرکت کنی یک قدم برداری خدا صد قدم برات بر میداره حرکت نمیکنی

    گر یک قدم از راه طلب به سوی من آیی

    من صد قدم از راه کرم به سوی تو آیم

    اگه میبینی در یک موضوع خاصی حالت بده میترسی بدون هنوز تسلیم نشدی هنوز ایمان نداری ک خدا همه جا باهاته.

    اگه اتفاقی برات بیفته سریع باید بیادت بیاری ک حتما به خیر من بوده خدا برام رقم آورده

    درمورد هرچیزی باید از خودش بخوام از خودش هدایت بخوام با این ایمان ک هدایت میکنه جواب سوالی رو اگه میخوای از خودش بپرس راه حل میخوای برای توسعه کسب و کارت از خودش سوال بکن و این جرات رو و این تسلیم بودن رو داشته باش ک به ایده هایی ک بهت الهام میشه عمل کنی.

    خدایا هدایتم کن ابراهیمت باشم

    الان ک این فایل رو دیدم بهم الهام شد دو فایل:

    ایمانی ک عمل نیاورد حرف مفت است

    حاضری برای هدفت چه چیزایی رو قربانی کنی

    رو برم ببینم

    بریم با ایمان به خدا

    خدایا شکرت…

    خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1894 روز

    به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این آگاهی ها تا بادرکشون توحیدی تر باشم و درامتداد این توحید خالق عامدانه ی تمااااام خواسته هام باشم

    دیشب با مامانم راجب موضوع توحید و خداپرستی صحبت میکردیم ،اون می‌گفت بیا درس ها و آگاهی هایی که به تازگی داییم بهش رسیده رو دنبال کن ،میگفت این درس ها رهایی بخشه و برای آخرتت بیشتر کمک کنندست

    اونا اعتقاد دارن که این آگاهی های که من دنبالش میکنم زیادی دنیا پرستی هست و فقط برای بهتر زندگی کردن تو همین دنیاست ،و چاره ای برای آخرتمون اندیشیده نشده

    امروز صبح که بیدارشدم گفتم خدایا خودت هدایتم کن به مسیری که به تو ختم بشه به مسیری که من به مبدأ و به سرمنشاء برسم ، بجایی که قلبم با نام تو آرام بگیره و تمام عوامل بیرونی در من بی اثر باشن و تماما تسلیم تو بشم

    بجایی برسم که همش رضایت باشه و توحید ،همش تو باشی و منی که در تو ذوب شدم

    تا وقتی زنده هستم، هم رضایت از جنس ایمان می‌خوام هَم نعمت های دنیایی که تو برام مقدر کردی تاازشون استفاده کنم تا رشد کنم تا لذت ببرم تا جهانتو گسترش بدم تا خودمو تجربه کنم تا بتو نزدیکتر بشم و توحیدی تربشم

    همه ی اینارو تو دفترستاره قطبیم به عنوان درخواست امروزم نوشتم ،

    نوشتم باوجود اینکه سالهاست دارم از آگاهی های استاد عباسمنش عزیزم نوش جان میکنم و زندگیمو بسیار عالی تر از قبل کردم و در سلامت و عشق و احترام و آرامش و رضایت بیشتری هستم اما تعصبی ندارم

    کمکم کن بدور از هرگونه تعصب به سمت راهی هدایت شم که بتو ختم میشه که وقتی مُردم ،همچنان با چالش های این دنیا مواجه نباشم همچنان این جهنم رو باخودم به اون دنیا نبرم

    که وقتی مقاله ی مریم جون رو خوندم چشام گرد شد از شادی که ببین دقیقا همینو نوشته :

    «گرانبهاترین چیزی که از استاد عباس منش آموختم رابطه میان توحید عملی و قانون فرکانس است رابطه میان قانون احساس خوب اتفاق خوب و تسلیم بودن در برابر رب است ،همان اصلی که میگوید ،فقط یک عامل زندگیت را در {ایـــن دنیــــا و آن دنیــــا }رقم می‌زند و آن باورهای خودت است

    استاد عباس منش به گونه‌ای توحید عملی را به من آموخته که آن را نه برای فرار از جهنم یا منتظر ماندن برای پاداش در جهانی دیگر به کار بگیرم، بلکه برای ساختن بهشت دلخواهم در همین جهان هم بهره ببرم»

    خدایا شکرت که جهانت انقدر پاسخگوإ،خدایا شکرت که با مفهوم هدایت آشنام کردی ،شکرت که بمحض سوال پرسیدن هدایتت میاد و این یعنی لذته نابی که هیچ جا نمیتونی تجربش کنی

    من چقدر سعادتمندم که بااستادعباسمنش و آگاهی های زندگی سازش آشنا شدم ،آگاهی هایی که منو به اصل و مبدأ خودم نزدیکتر می‌کنه آگاهی هایی که هم به درد دنیام میخوره هم آخرتم ،آگاهی هایی که از من موجودی توحیدی میسازه

    این فایل مثل هزاران فایلی که تو این سایت باهاش مواجه شدم ،درست در زمان مناسبش بهم رسید درست در پاسخ سوال و سردر گمی دیشبم

    خدایا تو چقدر بزرگی ،مگه تمام حواست فقط به منه که اینجوری سریع الإجابی

    خدایا شکرت بابت بودنت،شکر که باهات آشنا شدم شکر که عاشقت شدم

    اینا همش حاصل بودن در سایت و نوش جان کردن آگاهی های سایته

    عاشقتم معبودم ،لطفا ایمانی از جنس ابراهیم بهم عطا کن تا همه ی لحظه های زندگیم به تسلیم بودن سپری شه ،میدونم تکامل میخواد ، ازت می‌خوام که منو درمسیر این خواسته قراربدی تا طی تکامل بشم دوست تو ،بشم ابراهیم تو،ماریایی که دوست خداست و تسلیم خداست ،درتمام جنبه ها ،با رضایت دراین دنیا و اون دنیا زندگی می‌کنه و کیف می‌کنه از اینکه دوست توإ

    خدایا شکرت که به درخواستم پاسخ میدی

    استاد عباسمنش عزیزم سپاسگزارم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین،

    عشق برای شما و تک تک بچه‌ های این سایت توحیدی 🟢

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    هادی سهامی گفته:
    مدت عضویت: 3890 روز

    به نام خدای قوانین تغییرناپذیر

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و صد سلام به خونواده بزرگ و دوست داشتنیم

    وارد سومین روز از سفرنامه شدم، نمیدونید چه ذوقی دارم از اینکه این سفر رو شروع کردم و چه آگاهی های نابی رو دریافت میکنم و مهم تر از همه اینکه باید به این آگاهی ها عمل کنیم

    چون ایمان بدون عمل فقط حرفه که تو همه کتاب ها هم نوشته شده. حتی توی قرآن هم حرف زده شده و روی طاقچه همه خونه ها هست. ولی اگه درکش نکنیم و بهش عمل نکنیم یه کتاب معمولیه.

    وای که این کلمه تسلیم بودن در مقابل رب چه قدر زیباست. من که با این کلمات آروم میشم ” تسلیم در برابر رب ”

    اگه تسلیم در برابرش باشیم و بگیم خدایا توکل به خودت و از ته قلبمون بهش ایمان داشته باشیم، با تمام سلول هامون ایمان داشته باشیم که خدا از بینهایت دستی که داره مسیر درست رو بهمون نشون میده ، واقعا این انرژی که بهش میگیم خدا ، طبق قوانینش در جهت باورهای ما به حرکت درمیاد و هرآنچه که ازش بخوایم رو بهمون میده و این یه قانون تغییرناپذیره.

    خدایا شکرت که قوانینی ثابت و تغییرناپذیر رو وضع کردی که با خیال راحت و اطمینان قلبی که همون توکل هستش میریم جلو و ایمان داریم که طبق قانون اگه باورامون درست باشه همه شرایط برامون اونطور که میخوایم رقم میخوره .

    اگه این موضوع رو درک کنیم و باورش کنیم ، این همون تسلیم بودن در مقابل خداست .

    اینکه من وقتی میخوام کاری کنم اگه استرس داشته باشم و بترسم شرایط بد برام اتفاق میافته پس احساسمو با توکل و تقویت این باور تسلیم بودن بهتر میکنم و مطمئنم که اتفاقات خوب رخ میده.

    چه جوریشو نمیدونم. از چه راهیشو نمیدونم. توسط چه کسانی رو نمیدونم . فقط میدونم این انرژی برتر ، این منبع ، خدا ، رب ، یا هرچیزی که اسمشو میزاریم طبق قانون تغییرناپذیر برامون اتفاقات رو رخ میده

    اگه این باورها رو درک کنیم با تمام وجودمون، اگه معنای سیستمی بودن خدا رو با تمام وجودمون درک کنیم و باورش داشته باشیم ، این همون تسلیم بودن و توکله .

    تسلیم رب بودن یعنی به قول خانم شایسته، غیرقابل مذاکره قانون رو بپذیریم.

    اگه تسلیم خدا ، این انرژی برتر باشیم . و باورش کنیم. دیگه نه ترسی برما هست نه اندوهگین میشیم . چون میدونیم طبق باورهامون داره کار میکنه

    پس من روی باورهام کار میکنم و نگران بقیه چیزا نیستم.

    من روی خودم کار میکنم و اون بیرون از خودمو برام درست میکنه.

    آخ که من چه قدر با تکرار این قانون با خودم به آرامش و اطمینان قلبی میرسم .

    و ابراهیم هم تمام این قوانین رو میفهمید و در عمل ازشون استفاده میکرد،

    میدونست اگه بچه و همسرشو رها کنه تو بیابون و احساسش بد باشه و بترسه اتفاقات بد رخ میده . ولی اون ترسی نداشت، و خودشو تسلیم کرده بود چون میدونست این خدا ، این انرژی بر طبق باورهاش داره کار میکنه و قوانین ثابتی داره پس با خیال راحت رفت

    چون میدونست اگه قراره فرزندشو قربانی کنه و تسلیم باشه طبق قانون این خدا جز خیر و خوبی چیزی براش به همراه نداره ، پس با اطمینان قلبی و تسلیم در برابر امرش ، رفت به قربانگاه

    خدایا شکرت به خاطر قوانین تغییرناپذیر چون من الان میدونم که اگه الان با سفرنامه همراهم پس خودم با باورهام توی این مدار قرار گرفتم که این شرایط ، این سایت ، این استاد عزیز ، این خانم شایسته عزیز و این خونواده عزیز رو میبینم .

    و هیچکس دیگری نمیتونه مدارم رو تغییر بده مگه خودم با اختیار خودم با تغییر توجه هاتم و یه فرکانس دیگه ای رو ساطع کنم و وارد مدار دیگه ای بشم .

    بچه ها تکرار این آگاهی ها و باور بهشون یعنی تسلیم خدا بودن ، یعنی توکل

    ……..؛………

    عاشقتونم ، برای همه تون آرزوی شادی ، سلامتی ، خوشبختی ، سعادت و ثروت رو از خدا در دنیا و آخرت خواستارم

    استاد جونم ، ممنونم که این دعای زیبا رو یادمون دادی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    زری گفته:
    مدت عضویت: 806 روز

    سلام به تمام تکه های وجود من و تکه های خداوند

    112بقره

    《بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ》

    《آری کسی که از هر جهت تسلیم خدا گردید و نیکوکار گشت مسلما اجرش نزد خدا بزرگ خواهد بود و اورا هیچ ترسی و هیچ حزن و اندوهی نخواهد بود》

    قبلا فکر میکردم تسلیم بودن در برابر خدا یعنی هر بلاااایی سرت اومد بگی راضیم به رضای خدا و هرکه مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند و از این چرت و پرتا

    ولی

    الان میدونم وقتی تسلیمی که صبوری که حالت خوبه که راه درستو میری تحت هر شرایطی و پایداری میکنی و میسپاری به خدا

    دقیقا توی آیه میگه که وقتی تسلیمی نه غمگین میشی و نه ترسی داری بلکه پاداش بزرگ خدا برات در راهه پس وقتی حالت خوب نیست بدونکه سرکش شدی

    هربار که این فایلو میشنیدم به خودم میگفتم آخه یعنی چی تسلیم در برابر رب

    واقعا نمیتونستم بفهممش انگار یه چیزی خیلی آشنای غریب بود هم میفهمیدمش و هم نمیفهمیدمش ولی امروز که داشتم از روی نت برداری هایی که از این فایل نوشته بودم میخوندم تازه فهمیدم یعنی چی که تسلیم باش دربرابر خدا و خندم گرفت از خودم که تو تمامه این فایلی که من بارها و بارها شنیدمش استاد داره فریاد میزنه تسلیم بودن یعنی چی ولی من انگار تازه شنوا شدم

    استاد میگه نشانه ایمان و تسلیم بودن احساس خوبه

    حالا من کی احساسم خوبه؟؟!!

    بازم استاد میگه وقتی من تسلیمم و میدونم خداوند خیر منو میخواد، منو به مسیرهای درست هدایت میکنه ، منو تنها نمیزاره من حالم خوبه از ندانسته ها نمیترسم پشتم گرمه ….

    جواب هر مسئله ای در درون خودش قرار داره:

    حالا چطور میتونم تسلیم ربم باشم؟

    وقتی که در هر شرایطی ورودی های ذهنتو کنترل کنی، احساس خوبتو حفظ کنی فارغ از اینکه بیرون چه خبره ، ایمان به کمکهای خدا ، باور به حمایت خدا

    حفظ آرامش آرامش و آرامش

    ایمان به هدایت شدن از سمت خدا

    و مهمتر از همه توحید عملی که میگه تو کار درستو انجام بده تو مسیر درست قدم بردار فارغ از حرف بقیه فارغ از شرایطی که پیش روته تو فقط اون کاری که بایدو انجام بده الخیر فی ما وقع

    میخوام یه چیزی در مورد خودم بگم از تسلیم بودن و نبودن

    تو ایام عید تضادی برام به وجود اومده بود که همیشه خیلی بد واکنش نشون میدادم وخودمو اذیت میکردم جیغ و داد و دعوا و خلاصه کلی میرفتم تو فرکانس بد ولی اینبار به خودم گفتم زری اینهمه به اون روش عمل کردی اگه قرار بود فایده داشته باشه پس تا الان باید شرایطت جور دیگه ای میبود الان این بار متفاوت عمل کن تویی که قانونو میدونی بهش پایبند باش من به اون تضاد بی توجهی کردم تمرکزمو گزاشتم رو تمریناتم روی خودم شکرگزاری کردم و کاملا ذهنمو کنترل کردم با خودم میگفتم اگه حرفی قراره زده بشه خدا به جای من حرف میزنه لازم نیس من باکسی هم کلام بشم که بخوام آرامشمو بهم بزنم و حرفایی بزنم که فرکانسمو منفی کنه خدا برام شرایطو رقم میزنه خدا تنها قدرته این جهانه و هیچکس پشه ای نیست در برابر رب من

    وااااای باورتون نمیشه فقط خدا میدونه که چقدر عالی ساده و رااااحت اون موضوع حل شد دقیقا خدا به جای من حرف زد و به جای من همه کارهارو ردیف کرد که من حتی خم به ابرو نیارم خداروشکر

    ولی دفعه دوم که همین چند وقت پیش بود دوباره همین موضوع اتفاق افتاد امااااا اینبار هرکاری کردم نتونستم ذهنمو کنترل کنم قدرتو دادم دست بقیه ذهنمو کنترل نکردم تمرکز کردم رو ناخواسته ها و بدترین شرایط ممکنو تجربه کردم دقیقا همونجوری که خودم تصورش کردم و اجازه ورودش به زندگیمو دادم

    و فقط خدا میدونه دقیقا از همون لحظه ای که خدارو اوردم تو ذهنم قوانینو به یاد آوردم و کم کم خودمو آروم کردم شرایط آروم شد و دقیقا به نفع من تغییر کرد و همونجوری شد که خودم میخواستم اما وقتی که من هماهنگ شدم با خدا وقتی که تسلیم شدم در برابرش

    دقیقا جمله خانوم شایسته که نوشته (وقتی که از درون خودرا به آرامش برسانی و اطمینان داشته باشی به این قانون که محال است به احساس اطمینان و آرامش برسی و آن شرایط هرچقدر نادلخواه به نفع من تغییر نکند آن موقع است که به غیب ایمان داری )

    خدایا شکرت که منو با قوانین الهیت آشنا کردی و در مسیر سعادت قرار گرفتم

    وقتی که میخواستم این کامنتو بنویسم گفتم بزار با یه آیه از قرآن شروعش کنم رفتم سراغ دفترم که همیشه آیه هایی که خیلی روم تاثیر گزارهستن مینویسم و خدااا شاهده همینکه درشو باز کردم یه صفحه باز شد که اولین کلمه ای که چشمم بهش خورد تسلیم بود وای که سرجام میخکوب شدم از این حد از هدایت

    خدایا چیکار داری میکنی باهام

    تاچه حد عاشقت بشمممم

    چقدررررر میخوای منو پر کنی از خودت

    خدایا من دارم ذوووب میشم از شدت عشق به تو

    خدایا شکرت که من لایق دریافت اینهمه عشق و محبت و رحمت از سوی توام

    ربناااااا لا تزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      زری گفته:
      مدت عضویت: 806 روز

      به نام خدا

      سلام مهم ترین آدمه زندگی من

      سلام خودم چطوری؟

      خدایااااااااا شکرت از این حد هدایت

      خدایا داری چیکار میکنی باهام

      این حرفارو من ننوشتم

      به خدا من اون زمان نمیفهمیدم چی مینویسم

      من رشد کردم؟یا این کلمات عوض شدن

      یه بار زمانی که این کامنتو نوشتم هدایتم کردی و حالا که دوباره بعد از چند ماه دارم میخونمش هدایتتو به قلبم جاری کردی

      به ولله که قبلا نمیفهمیدم چی مینویسم فقط مینوشتم هرچیزی که احساسم بهم میگفت

      و اون خدای درون من میدونست که من یه روزی بر میگردم و یه آگاهی به من داده میشه چیزی که وقتی درکش کردم چشمام داشت از حدقه میزد بیرون و قلبم داشت از جاش کنده میشد

      که چطور من اصل قانون رو بعد از اینهمه مدت تازه دارم میفهمم

      خدای من تو خیلی بزرگی

      خیلی رحیمی

      وهابی

      کریمی

      عشقی

      تو نوری هستی که بر قلب من میتابی

      دستان هدایت تو همواره جاریه مهم منم که میشنوم یا نمیشنوم

      میبینم یا نمیبینم

      تو همواره هستی

      هستی

      هستی و خواهی بود

      منم که نفسم به نفسهای تو بنده

      منم که ضربان قلبم با تو میتپه

      منم که در مقابل تو هیچم و هرچه دارم از آن توست

      حتی اونچه که دارم هم ندارم

      اونم مال توعه

      برای خودم مینویسم تا بمونه یک ردپایی که بازهم در آینده چراغ راهم باشه

      احساس خوب مهمه چون نشون میده که تو به خدا ایمان داری

      باور داری

      وقتی ایمان داری مسیر درسته پس احساست خوبه و وقتی هم ایمان داری که مسیر درسته پس عمل میکنی به دانسته هات

      ببین باید اینو تو ذهنت بسازی که این یک قانونه خدا گفته تو فرکانس بفرست من انجامش میدم برات بی برو برگرد

      به بقیش کاری نداشته باش

      همونقدر که مطمئنی تو یک دختری

      یا همون قدر که ایمان داری الان روزه و خورشید تو آسمونه پس با همون ایمان به تمریناتت ادامه بده

      همونقدر با اون ایمانی که داری تا داروی یک دکترو بخوری

      و مطمئنی که با اون دارو خوب میشی و میخوریش

      همونقدر که ایمان داری با غذا خوردن سیر میشی پس همونقدر هم ایمان داشته باش که خدا اربابیه که همه کارهارو برات انجام میده تو فقط باید بندگی کنی تو فقط باید فرکانس بفرستی به بقیش کاری نداشته باش کار انجام میشه

      رهرومااینک اندر منزل است

      یکم به این مصرع دقت کن

      میگه رهرو ما

      ره رو ما

      ره رو

      کسی که راه مارو میره

      به اون راهی که ما هدایتش کردیم میره

      پیرو ماست

      اگر این ویژگی رو داشته باشی و رهرو بی قید و شرط راه خداوند باشی

      اونوقت در منزلی حتی قبل از اینکه به مقصد رسیده باشی

       و کار انجام شده

      به محض اینکه فرکانسو بفرستی در مسیرش قرار میگیری

      پس دیگه نگو کو کجاست چیشد

      چرا بقیه نتیجه میگیرن و من نه

      تو به اونچه که میدونی فقط عمل کن با احساس خوب با احساس اطمینان به اینکه خدا اون کارو برات انجام میده

      و به بقیش کاریت نباشه

      تو کار خاصی قرار نیست انجام بدی فقط به قانون عمل کن بقیش انجام شده

      تسلیم بودن یعنی این

      من طرف خودمو انجام میدم و میدونم که طرف تو انجام شده

      من به نتیجه ای که تو برام در نظر گرفتی ایمان دارم که چقدر هماهنگه با فرکانسهای خودم

      فک کن داری یه امتحانی میدی تو یه سایتی و پایان آزمونو میدی و مطمئنی که پاسخهات ثبت شده و نتیجه میاد

      تو دیگه نگرانی از بابت اون پاسخها نداری که ثبت شده یا نشده چون اون سایت تایید کرد که پاسخهات ثبت شده منتظر اعلام نتیجه باش

      یعنی تو به خدا به اندزه یه سایتم ایمان نداری؟

      که خدا چقدر سیستمش دقیقه که حتی تو این هزاران هزار و میلیاردها درخت و برگ اون برگ افتادن به اراده خداست

      تو ایمان نداری؟

      فقط باورش کن

      سیستمشو قانون جهانو باور کن

      مطمئن باش هر اونچه که میفرستی ثبت میشه و صبور باش برای نتیجه

      خدا به من این وعده رو داده این قولو داده گفته این قانونه منه طبق اون عمل کن بقیشو بسپار بهم

      تو تصور کن بقیش بامن

      تو باورهاتو درست کن بقیش بامن

      کاری نداشته باش چجوری یا چطور فقط سمت خودتو انجام بده خدا سمت خودشو انجام میده

      مثل وحی منزل ایمان داشته باش

      مثل وقتی که مطمئنی تو کارتت اونقدر پول هست و میتونی تا اینقدر خرید کنی

      همونقدرم مطمئن باش که این قانون جهانه تو فقط این کارو بکن بقیش با خدا

      خدا بهتر از خودت به درون تو آگاهه و مطمئن باش در مناسب ترین زمانی

      وقتی که تو آماده دریافتش هستی خواستتو بهت میده

      فقط خودتو بسپار به خودش

      فقط ایمان داشته باش بهش

      عاشقتم عاشقتم عاشقتم خدای من

      یدالله فوق ایدیهم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سید عظیم بساطیان گفته:
        مدت عضویت: 865 روز

        بنام تک فرمانروای کل کیهان ”

        کسیکه تمام قدرت دستشه ”

        بنام خداوند عشق ”

        بنام خداوند محبت ”

        سلام و درود بر بهترین دختر دنیا ”

        سلام بر بهترین و توحیدی ترین دختر دنیا ”

        حالتون عالی و متعالی ”

        چقدر زیبا ”

        چقدر زیبا ”

        چقدر لطیف نوشتی ”

        مثل همیشه همچو زر نوشتی ”

        تو بهترین نقاش زندگی خودت هستی ،

        روزگارت از رحمت لبریز ”

        دستانت از نعمت سرشار ”

        چشمانت از نور روشن ”

        مرسی که نوشتی و انرژی مثبت رو روانه ی ما کردی ”

        و منم این شعر زیبا رو تقدیم میکنم به شما ”

        دوست فوق العاده ام ”

        باران که شدی مپرس این خانه ی کیست ”

        سقف حرم ، و مسجد و میخانه یکیست ”

        باران که شدی پیاله ها رو نشمار”

        جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست ”

        باران !

        تو که از پیش خدا می آیی توضیح بده عاقل و دیوانه یکیست ”

        بر درگه او چونکه بیافتند به خاک شیر و شتر و رستم و موریانه یکیست ”

        با سوره ی دل ، اگر خدا را خواندی ”

        حمد و فلق ونعره مستانه یکیست ”

        این بی خردان ، خویش خدا می دانند ”

        اینجا

        سند و

        قصه و افسانه یکیست ”

        از قدرت حق هر چه گرفتند به کار در خلقت تو

        و بال پروانه یکیست ”

        گر درک کنی خودت خدا را بینی ”

        درکش نکنی کعبه و بت خانه یکیست ”

        امیدوارم هر کجا که هستی این لحظه لبخند بزنی و شاد باشی ”

        این دعا بهترین دعاییکه می تونم برات آرزو کنم ”

        برات خدا رو آرزو دارم ”

        خدا رو داشته باش ”

        خدایی که درونت نفس میکشه”

        اندازه اون حس قشنگ توی کامنتت دوست دارم ”

        دوست بی نظیرم ”

        دوست همچو زرم”

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          زری گفته:
          مدت عضویت: 806 روز

          به‌نام خداوند جاری در تک تک لحظاتمون

          خداوند حاضر و ناظر بر احوالمون

          خداوند آرامشبخش قلبمون

          سلام سلااااااااام

          سلامی به گرمای بخاری که کنارش نشستم(متاسفانه الان خورشید نیست که مثالش بزنم همین بخاری رو بپذیر(: ) و لبخندی به قرمزی یک گل سرخ بر لبم و اشکهایی به روانی یک رود جاری

          رفیق خوش قلبم سلاااام

          نمیدونی با قلبم چیکار کردی

          اومدم سایتو رفرش کنم تا داشتم رفرش میکردم یه لحظه از ذهنم گذشت یعنی نقطه آبی ندارم؟بعد همون لحظه قلبم گفت میخوام خدا بهم پیام بده

          و همون لحظه خواسته من اجابت شد

          نقطه آبی از دوست توحیدیم که نووور به قلب و زندگیش بتابه و شعر دیوانه کنندش

          دیوووووونم کردی دیوونه

          خدا چطور باهامون حرف میزنه

          چقدر قشنگ هدایتشو جاری میکنه

          هر لحظه داره باهامون حرف میزنه

          ماییم که باید بشنویم

          ماییم که باید بهش اعتماد کنیم

          خودمونو بسپاریم بهش

          چند دقیقه پیش داشتم به چین های روی بند انگشتام نگاه میکردم میگفتم زری ببین خدا چقدر دوست داره

          چقدر کارش درست و دقیق و به جاست که اونقدر دقیق و به اندازه این چینهارو ایجاد کرده تا تو به راحتی بتونی انگشتتو خم کنی

          خدایی که حتی در کوچکترین و ریزترین ذرات وجود توهم اینقدر دقت و خلاقیت به خرج داده و تورو اینقدر کامل و بی نقص خلق کرده

          فک میکنی نمیتونه اون کارهارو برای تو انجام بده

          نمیتونه بهت ثروت بده

          فکر میکنی رسوندن اون یه میلیون و صد میلیون و ده میلیارد واسه خدا کاری داره؟

          خدا این جهانووووو با تمام عظمتش با یه چشم برهم زدن خلق کرده

          یقول له کن فیکون

          هماندم که بگوید موجود باش موجود میشود

          خدا منبعه همه چیزه

          منبعه ثروت نعمت قدرت

          فراوانی سلامتی

          هر آنچه که تو بخواهی

          خدا سیرت میکنه

          پرت میکنه

          بی نیازت میکنه

          جوری که توهم میشی یه موجودی که کن فیکون میکنه

          تو همین الانشم یقول له کن فیکون هستی چون تو تجلی خدایی و خدا در درون توعه

          آقا عظیییییم عاشقتم

          منم دوست دارم

          خدارو دوست دارم

          خودمو دوست دارم

          شماهارو این سایتو استادو

          تماااااااااااام اونچه که در محدوده زندگی منه دوست دارم

          عاشقتم خدا

          آقا عظیم تمام اون آرزوهای خوشکل توی کامنتت نصیب خودت انشالله

          جریان آرامش و شادی و سلامتی و ثروت که طبیعی ترین جریان این جهانه جاری باشه به قلب مهربونت

          عاشقتم

          در پناه رب العالمین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 1013 روز

      سلام و درود دوست خوبم

      ممنونم بابت این کامنت زیبایی که درست به موقع بهش رسیدم دقیقا جواب سوال و پاشنه آشیل امروزم بود که با ردپای روز سومم از این فایل استاد آگاه شدم نجوای بی اعتمادی به خدا که اگه تسلیم خدا بشم و خدا بخواد من فقیر بمونم چی همیشه ازین میترسیدم و امروز فهمیدم این ترمز سم مهلک ثروتمند شدنم بود که نمیذاشت پول سمتم بیاد و با ردپای امروزم اومدم به کامنت شما درست آیه112 سوره بقره گذاشتی موندم اینهمه این سوره رو قبلا خونده بودم حتی این آیه رو به یادم نیومد اد امروز که یافتمش خدا بهم از طریق شما جواب داد که بنده خوبم نترس تو بمن اعتماد کن تسلیم من شو غمت نباشه پاداش تو نزد من و تمام خدایا داری با ما چیکار میکنی دوست خوبم سپااااااااااس از کامنت و نظر خوبتان دعا میکنم همیشه همینطور راحت به راه حل برسیم شما رفتی اون دفتر نازنین تو باز کردی برای اینکه به من جواب بدی خداوند شمارو مامور کرد برای اینکه بمن امید بدی انگیزه بدی ببین کار خدارو وااااااااااای الهی شکرت ممنونم ازت خواهرم مرسی سپاس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        زری گفته:
        مدت عضویت: 806 روز

        سلام دوست عزیزم آقا مجید

        دقیقا تمام داستان همینه اینکه خداوند دقیقا در درست ترین و بهترین لحظه مارو هدایت میکنه به سمتی که راهو برامون هموار میکنه حالا یک کامنت یک کتاب یه آهنگ یه دوست یا هرچیزی که ما به راحتی بتونیم نشانه های خدارو درک کنیم و به سمت نور حرکت کنیم

        تو کتاب گفتگو با خدا نیل دونالد والش میگه

        خداوند در همه مواقع و در همه جا با بندگانش صحبت میکند مهم نیست من(خدا)با چه کسی صحبت میکنم بلکه چه کسی به من گوش میکند؟

        خداوند شمارا تنها نمیگزارد

        بالاترین یادآور و راهنمای تو کسی بیرون از تو نیست بلکه صدای درونی خودت است و خدا برای راهنمایی تو این اولین و نزدیکترین صدا به تو است که از آن استفاده میکند

        درواقع ما فقط باید وجودمونو سرشار از آرامش کنیم تا لبریز بشیم از آگاهی هایی که با حقیقت وجودی ما هماهنگن و هرچه بیشتر باید تسلیم بودنو تمرین کنیم و فقط و فقط از خودش یاری بخوایم

        آقا مجید کامنت شما برای منهم یک نشانه بود ما در جهانی تو در تو از نشانه ها و آگاهی ها زندگی میکنیم که اگر بخوایم به جزءجزشون دقت کنیم و تحلیلشون کنیم دیوانه میشیم

        من تو این چند روز دچار تضاد کوچکی بودم که کمی انرژی و حس و حالمو گرفت اما کامنت شما باعث شد به یاد بیارم آگاهی های نه چندان دور خودمو و به یاد بیارم احساس ناب با خدا بودن و بی نیازی از هرکس و هرچیزی رو

        امیدوارم در پناه خدا و در مسیر حق حرکت کنی دوست من

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          مجید بختیارپور عمران گفته:
          مدت عضویت: 1013 روز

          سلام و درود بر شما دوست خوبم

          ممنونم از لطفتون به کامنت من و خداروشکر که تونستم کمکی باشم برای شما در مسیر راه رسیدن به بهشت و خداروشکر با پاسخ دادن به نظرها و کامنت های هم برای هم هم نور میشویم هم نردبان تا باهم قله های سعادت و فتح کنیم خداروشکر که با شماها دوستم و رفاقت خالص و ناب باهم داریم هم خانواده خوبم سپاس از توجه تان سپاس.پیروز باشید همیشه

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3901 روز

      سلام و درود زری خانم

      حال شما؟

      به به چقدر کیف کردم

      چقدر از کلمه به کلمه تون لذت بردم و کلام حق رو به رشته تحریر درآوردید.

      چقدر تجربیات تون ارزشمند و بی نظیر و عاشقانه بوده.

      واقعاً این خدا کیه که اینقدر هوای آدمو داره کسیکه در هر موقعیتی در هر زمانی در هر مکانی و در هر شرایطی خودشو بهت نشون میده

      فقط کافیه با اعتماد لب تر کنی.

      خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

      عاشششقتمم.

      خوب باشید خوشحالم از شوق شما و خوشحال میشم بازم تجربیات بعدی تونم، بخونم.

      خوب باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        زری گفته:
        مدت عضویت: 806 روز

        سلام آقا مهدی

        ممنونم که وقت گذاشتید کامنت منو خوندید و جواب دادین

        من واقعا احساس میکنم کلماتی که مینویسم هیچکدوم کلام من نیس و همش از طرف خدا جاری میشه

        به نوعی تمام کامنتهای این سایت چنین حکمی دارن

        من خودم وقتی کامنتو مینویسم اصلا انگار دست خودم نیست که چی مینویسم انگشتام تند تند فقط تکون میخورن و خودم بارها و بارها اون کامنتو میخونم و غافلگیر میشم و اونقدر آگاهی واسه خودم داره و درهای جدیدی برام بازمیکنه مسیرو برام مشخص میکنه که انگار خدا داره باهام حرف میزنه

        و من از خدا خواستم هرکسی قراره این حرف ها راهو براش مشخص کنه هدایتش کن به این کامنت و حتی اگه من چنین خواسته ای نداشتم هم همین اتفاق می افتاد چون این قانون جهانه

        《هربشری را یارای آن نباشد که خدا با او سخن گوید مگر به وحی یا از پس پرده غیب عالم یا رسولی فرستد تا به امر خدا هر چه او خواهد(یشاء)وحی میکند که او خدای بلند مرتبه و حکیم است》51 سوره شوری

        چه روزها و شبهایی که من گریه میکردم که آخه خدایا چرا من درکت نمیکنم چرا من الهاماتتو نمیشنوم این بچه ها چی میگن که اینقدر حرف از هدایت میزنن ولی امان از کمی صبر

        اما لحظه موعود رسید و با طی شدن تکاملم تونستم درکش کنم احساسش کنم و اولین لحظه ای که قشنگ فهمیدم این هدایت خداست این فرکانس خداست از شدت اشک نمیتونستم خودمو آروم کنم

        این آیه خیلی قشنگ مسیر هدایت شدنو مشخص میکنه

        میگه اولا هرکسی هدایت نمیشه، فقط کسی هدایت میشه که تو فرکانسش باشه

        روشهای بی نهایت هدایت شدنم بهت میگه که یا به قلبت الهام میکنه یا از طریق یه شخصی یه بچه ای یه اتفاقی و در آخر میگه که هرچه تو بخوای بهت وحی میشه به اون سمتی که خودت انتخاب کردی هدایت میشی

        آقامهدی من چندتا کامنت بیشتر تو سایت ننوشتم چون تازه عضو شدم ولی همونا احساس میکنم خیلی بار آگاهی داشت شخصا برای خودم اگه دوست داشتید میتونید اونارو بخونید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          مهدی رجبی گفته:
          مدت عضویت: 3901 روز

          درود زری جان.

          چقدر کیف کردم از اینکه اینقدر عالی حتی با سن بسیار جوانی که دارید از آیه های قرآن مثال میارید و چه آیه های با حالی هم مثال زدید و واقعاً متوجه این شدم که از درونت از قلبت حس الهیه شما هدایتت کرده

          و واقعاً همینطوره وقتی منم شروع میکنم به نوشتن یا حرف زدن در مورد قرآن یا قوانین خداوند و معنویات اصلا دلم می‌ره و همینطور ایده ها خودشون جاری میشن زور نمیزنه آدم.

          و چقدر لذت بخشه اینطوری و خدا رو شکر میکنم.

          خوشحالم که شما هم عضو شدید و کامنت های عالی میزارید

          بله حتماً میخونم اگه لینک و آدرسشو میتونید بفرستید واسم خوشحال تر میشم زری خانم عزیز.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          گزارش نقض قوانین سایت
  6. -
    مهلا کیان گفته:
    مدت عضویت: 912 روز

    سلام

    روزسوم فصل اول

    بازم موضوع موضوع توحیده وچقدراین موضوع برام جذاب شده و آرامشی رو دارم باهاش تجربه میکنم که قسم میخورم هیچوقت تو زندگی نداشتم.

    اتفاقاامروزداشتم بایکی از اقوام که تو این مسیره راجبش صحبت میکردیم و چقدر روز خوبی داشتم واقعا صحبت کردن و گوش دادن به این حرفا حال منوخوب میکنه،امروز روز سختی داشتم وخیلی خسته بودم ولی از اونجایی که علاقه زیادی به عزت کلام و انجام تعهداتم دارم فایل رو باز کردم و گوش کردم و کامنت گذاشتم واین کار باعث میشه احساس کنم چقدر این مسیر نابه،چقدربکره که باعث میشه هر روز نه ،هرساعت نه ،هر دقیقه فقط بخوام که متصل باشم بهش،انقدر که دچار آلزایمرشدم دیگه چیز زیادی از گذشته حتی یک روز قبل به یادم نمیاد چون راجبش حتی یک دقیقه هم فک نمیکنم،فقط این خلوت و هرلحظه با اون بودن نشاط ولذتی بهم میده که دیگه دلم نمیخوادمدل دیگه ای باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    فرشته عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2219 روز

    ب الله یکتا

    برگی دیگر از سفرنامه با موضوع یکتاپرستی ک اگه بهش ایمان داشته باشیم همه چیزای خوب از احساس خوب و آرامش گرفته‌ تا ثروت و سلامتی شامل حالمون میشه

    اگه تسلیم رب باشیم خودمونو رها کنیم و همه کارامون رو بخدا بسپاریم و ازش هدایت بطلبیم همه چیز ب نحواحسن پیش میره طوری ک میتونیم بهشت رو در همین دنیا تجربه کنیم

    زمان هایی ک از خدا کمک و هدایت خاسم کارام ب بهترین شکل انجام شده،قلب هایی رو برام نرم کرده ،افراد و موقعیت هایی رو سر راهم قرار داده ک اگر من میخاسم با محدودیت انسانی خودم انجام بدم هیچوقت موفق نمیشدم ب مسیرهایی هدایتم میکنه ک از ذوق و خوشحالی فقط میگم خدایا شکرت

    من هدایت رو تازه دارم درک میکنم تجربه میکنم

    قبلا فقط در حد شنیدن بود ولی الان دارم تجربه اش میکنم ازش کمک میخام هدایت میخام و اونم هدایت میکنه و ایمان منو بیشتر و بیشتر میکنه

    البته ک هنوز خیلی جای کار دارم

    تازه دارم معنی یکتاپرستی رو درک میکنم ک اینم نیاز ب طی کردن تکامل داشت

    ربی ک شما برای ما آشکار کردی زمین تا آسمون با اون ربی ک ب ما گفته بودن فرق داره

    این رب مهربان و بخشنده ی ک من الان باهاش آشتی کردم ب محض اینک اسمش میاد حس خوب تموم وجودمو فرا میگیره و آروم ترم میکنه

    خدایی ک میشه راحت باهاش حرف زد بدون اینک نگران قضاوت شدن باشی

    این خدا نیاز ب هیچ شریکی نداره و ب تنهایی برای بندگانش کافیه

    من از وقتی این رب رو شناختم آرامشم بیشتر شده

    یکتاپرستی بهترین دست آورد من از قوانین بود و از این بابت بسیار خوشحال و خرسندم ک در مسیر آگاهی و درک قوانین جهان هستی قرار گرفتم تا بتونم ب عنوان اشرف مخلوقات ارزشمند و هدفمند زندگی کنم و ب قول شما دنیا رو جای بهتری برای زندگی کنم

    حضرت ابراهیم میتونه بهترین الگو باشه برای یکتاپرستی و سعی میکنم از ایشون و شما درس بگیرم برای بهتر زندگی کردن و شناخت بهتر خدای رحمان

    ممنون از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    پونه گفته:
    مدت عضویت: 1132 روز

    سلام به همه عباسمنشی های عزیز

    الان که صحبتهای استاد رو درباره داستان ابراهیم شنیدم ،با اینکه بار اول نبود که این داستان رو از زبان استاد میشنیدم اما جوری من رو تحت تأثیر قرار داد که رفتم و داستان قربانی کردن اسماعیل رو از نت سرچ کردم و خواندم و اشک از چشمانم سرازیر شد.

    ابراهیمی که قبلا آزمون خود را پس داده بود و نمرود اورا به آتش انداخته بود ،باری دیگر قرار بود آزمون دهد.

    ابراهیمی که وقتی نمرود اورا به آتش افکند سر جان خود تسلیم خداوند شد و اینبار باید تسلیم حق میشد تا جان پسر رابستاند.

    وچه آزمون دشواری…

    آزمونی که تنها پدر ها ومادرها شاید بتوانند مصیبت آنرا درک کنند .

    میگویم شاااااید ….چون پدرو مادر حتی تصور چنین کاری رو هم نمیتونند در ذهن بیاورند…چه برسه به عمل.

    واین است مقام ابراهیم ..پیروز در آزمونی دیگر.

    موضوع تسلیم بودن ابراهیم تنها نیست ،حتی در این قضیه اسماعیل هم وقتی فهمید فرمان خدا چیست ،تسلیم محض بود و حتی به خاطر اینکه دل پدر هنگام آزمون نلرزد او راتشویق میکرد که فرمان الهی را بپذیرد و چون حدس میزد شاید پدر با دیدن روی پسر دو دل شود به پدر گفت که اورا به صورت بخواباند تا راحت تر فرمان خدا را اجرا کند.

    و هم تسلیم بدون شامل حال مادر اسماعیل هم شد که وقتی خبردار شد پدر برای چه پسر را باخود برده و از حقیقت امر آگاه شد ،گفت:اگر فرمان حق است پس باید اجرا شود.

    و اینست که ابراهیم ابتدا بنده خدا بود و بعد پیغمبر خدا و بعد دوست خدا شد.(خلیل الله)

    و راه برای ما چه هموار شد ،مایی که برای اثبات اعتماد خودمون به خدا و توکل به اون و تسلیم بودن در برابرش ،نه لازم است ابراهیمی باشیم و نه مثل اسماعیل و نه مثل هاجر.

    تنها کافیست بپذیریم و دست خدا رو با باورهایمان باز بگذاریم تا هدایت کند ما را به سوی هدایت شدگان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 745 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 20 اسفند رو با عشق مینویسم

    کی فکرشو میکرد ،طیبه ، خودش تنهایی دیوار یه پارک رو نقاشی بکشه

    وای خدای من ، خیلی ممنونم و سپاسگزارم بابت اعتمادی که به من داشتی و به باورهایی که تکرار کردم و در اندازه ای که ساخته شدن و تو در اون اندازه به من پاسخ دادی

    و میدونم که باید تکرار کنم و ادامه بدم تا بیشتر پاسخ بدی

    سپاسگزارم ربّ ماچ ماچی جذابِ دل انگیزم

    چقدر باحالی تو

    خوشحال و خوشبختم که دارمت

    سپاس بی کران مخصوص توست رب دل انگیزم

    میخوام از امروز جذاب و باحالم بنویسم ، در بهشتی ترین ،نه صبر کن ،در فرا تر از فرا بهشتی ترین روز زندگیم

    الان خواستم بنویسم اعتماد ،

    یهویی این بهم گفته شد :

    نتیجه اعتماد تو بود که خدا بهت اعتماد کرد

    آخه من امروز بارها گفتم چقدر زود ، نقاش خداگونه بهم اعتماد کرد و رنگ و قلمو داد و گفت یه کار رو خودت باید تنهایی کار کنی

    الان دارم میفهمم

    من تازه یاد گرفتم به خدا اعتماد کنم وتازه اول راهم و اولین باره که طعم اعتماد کردن به خدا رو به وضوح چشیدم ، همیشه میگفتم اعتماد کردن چجوریه ؟ اما الان چشیدم طعمش رو ، الان که سعی کردم و در اندازه ای که اعتماد کردم به خدا ،خدا مسیرم رو چید

    مگه میشه اشک شوق رو که الان از این درک اومد ،جلوشو گرفت ؟؟؟!!!!،و سپاسگزار نبود ،الان گریم گرفت و خندیدم و سپاسگزاری کردم

    من در اصل دارم نتیجه باورهای خودمو میبینم

    نتیجه اعتمادم رو

    آخه من

    وای خدایا ، تو چقدر خوب به یاد میاری

    چقدر خوب بلدی در زمان مناسب به بادم بیاری

    دقیقا همین الان که نوشتم آخه من ….

    به یادم آورد نوشته روز 1403/11/19 رو ، که در دفتر خاص و نابم نوشتم

    که خدا بهم فهمونده بود اگر جدی بشی در تکرار باورهات در همه جنبه ها 9 ماه مانده تا روزی که طیبه الانت رو هم دیگه نمیشناسی

    خدا ماه قبل به وضوح با تکرار این عدد 974

    که یک سال بود این عدد رو من نشونه میگرفتم و بعد ها درک این عدد رو بهم داد که این عدد یه تاریخه

    و تکراراین عدد به صورت برعکسش در شماره همراه اولم که بازهم درکش رو چند ماه اخیر بهم داد و تاریخ 1404/7/9

    بهم گفت ابن تاریخ یه وعده هست برای تو که داری تلاش میکنی ،اما اینم بهم گفت و نشونه هایی داد که اگر ادامه بدی و مستمر تمرینات رو انجام بدی و قدم برداری و عمل کنی ،این وعده محقق میشه

    اما اگر قدمی برنداری هیچ اتفاقی در اون تاریخ رخ نخواهد داد

    یادمه در دفترم نوشتم ،خدایا نمیدونم تو این تاریخ چی قراره رخ بده هیچی نمیدونم

    اما میخوام اعتماد کنم

    نوشته هام مکتوبه در دفترم که چی نوشتم

    الان که به یادم آورد ،این من بودم که اعتماد کردم به خدا و خدا در کمتر از یک ماه ، یعنی 12 اسفند 1403 دقیقا 24 روز

    نتیجه این اعتمادم رو چید

    و من به آرزویی که سال ها از بچگی و البته این یک سال اخیردوست داشتم نقاشی دیواری رو تجربه کنم و درآمد داشته باشم ،رسیدم

    اعتماد

    اعتماد

    اعتماد

    این من بودم که تصمیم گرفتم به ربّ ماچ ماچیم اعتماد کنم

    و خدا نتیجه اعتمادم رو با اعتماد پاسخ داد

    چرا قبلا از این اتفاقا نمی افتاد

    چرا ؟

    جواب خیلی ساده هست طیبه

    چون تو اعتماد نداشتی ،حتی اگر از انسان ها درخواست کار میکردی به خدا التماد نداشتی که میتونه برات کار انجام بده

    و حالا که اعتماد کردی ، به سادگی وبه طبیعی ترین شکل ممکن که فکرشم نمیکردی بهت اعتماد کرد و حالا امروز یک کار مستقل بهت داد

    و خدا داره مثل همیشه به باورهای تو پاسخ میده

    آره طیبه مثل همیشه

    چون این قانون عادلانه خداست

    اینکه تو هرچی رو باورداشته باشی همون برای تو رخ میده

    اینکه تو باورداشته باشی خدا همه کارهای تو رو انجام میده و ازش بخوای و بگی من اینو میخوام ،خدا بهت عطا میکنه

    در اصل با باورهای تو هست که پاسخ میده

    ،آره درسته ،خدا همه کارهای تو رو انجام میده

    خدا همونی میشه که تو بهش شکل میدی

    وای خدای من چقدر دوست دارم دوباره بعد مدتی فایل رابطه ما با انرژی که خدا مینامیم رو گوش بدم

    تو رد پاهای قبلیم نوشتم که ،من یک سال تمام هرجا میرفتم و میگفتم میخوام نقاشی دیواری کار کنم و میگفتم که نقاشی بلدم ،جواب نه میشنیدم

    اینبار میخوام از نگاه اعتماد این جریان رو تحلیل کنم

    چقدر مولفه داره خواسته ها که میشه از همه جنبه ها تحلیلش کرد و فقط یه پاسخ هست که برای همه این تحلیل ها وجود داره

    و اون هم ربّ هست

    ربی که در همه جا و همیشه هست

    و کسی نمیتونست به من اعتماد کنه

    چون من به خدا اعتماد نداشتم که میتونه کارهامو درست کنه

    چون من از بنده های خدا میخواستم و خدارو در کارهام نمیدیدم

    اما وقتی تکاملی خدا یادم داد، که بهش اعتماد کنم و خدارو در هر جایی ببینم و از خودش درخواست کنم و بدونم که با هر درخواستی از انسان ها در اصل من دارم از خدا درخواست میکنم و رها باشم ،نتیجه اعتماد من به خدا ، شد ، کن فیکونی که خدا گفت و موجود شد و من نقاشی دیواری انجام دادم

    و بعد 5 روز ،خدا از طریق نقاش خداگونه اعتمادش رو به من نشون داد که گفت تو میتونی

    تو توانایی اینو داری که کارهارو انجام بدی و خودت مستقل باشی و خودت بتونی بدون نیاز به کسی یاد بگیری

    و حتی آقای نقاش خداگونه از من مشتاق تر هستن که من ماشین بگیرم و هر بار که منو میبینن میگن ان شاء الله به زودی ماشین میگیری و هرجا کار بود رنگارو میذاری تو ماشینت و میری و کار رو شروع میکنی

    خدا چقدر قشنگه

    هر روزی که مینویسم ، بارها شده تصمیم گرفتم که انقدر با جزئیات در سایت ننویسم و یا حتی برای خودم هم با جزئیات ننویسم ،چون ساعت ها میشینم و مینویسم و تحلیل میکنم تک تک رفتارهام و حتی صحبت هایی که در طول روز از انسان ها میشنوم

    من این کار رو از روزی شروع کردم که روز شمار تحول زندگی رو در سایت دیدم و از اون روز دارم هر روزم رو مینویسم و تحلیل میکنم و درسهاشو میگیرم و سعی میکنم عمل کنم

    و تا جایی که تلاش کردم نتیجه رو دیدم

    بارها شده گفتم آخه چرا این همه با جزئیات مینویسی و وقتت رو میگیره ، که چی بشه ، میدونم که همه اینا کار نجوای ذهنه و باید کنترلش کنم

    چون من به وضوح میبینم که هر باری که میام اتفاقات روزم رو مینویسم و مهم تر از همه نکات مثبت رو توجه میکنم و هر روز ریز میشم به هدایت های خدا و چشمم و گوشم وتمام سلول های بدنم هر روز مشتاقن تا یاد بگیرن ،تا درس بگیرن و آگاه باشن

    و سعی میکنم عمل کنم

    و من هر روز دارم تمرین میکنم در همه جنبه ها

    وقتی فکر میکنم ،میگم نه ،باید بنویسم چون وقتی مینویسم درک هایی بهم داده میشه که خیلی وقتا با فکر کردن و صحبت کردن ،این درک هارو نکردم ،پس ادامه میدم

    یادمه استاد میگفتن که همه چیز ساده و طبیعی رخ میده ،نیاز نیست شما کار فیزیکی زیادی انجام بدین ، 99 درصد کار ذهنیه

    راست میگه من تو این چند ماهی که کم و بیش روی باورهام در همه جننبه ها به خصوص مالی کار میکردم ،انگار از نظر فیزیکی تلاشم زیاد بود و خیلی خوب نتیجه نمیداد

    اما از روزی که این دوره جدید رو خریدم و سعی کردم مومنتوم مثبت رو حفظ کنم

    چقدر سریع رخ داد

    خدا همیشه کمکم کرده

    مثلا یه بار خدا بهم میگه در روابط باید چیکار کنی و من روی خودم کار میکنم

    یا یه روز میگه توجه کن به اینکه روی من حساب کنی و یادت باشه هیچی نیستی و هر روز و هر روزم رو داره به من یاد میده

    و میدونم که خدا بی نهایت دست داره که به من یاد بده و رشد کنم

    خدایا شکرت

    من امروز صبح که بیدار شدم، با عشق تمرین ستاره قطبیم رو انجام دادم و چند تا طراحی مدل زنده از وسایلای اطرافم گذاشتم و کار کردم و بعد حس کردم که من مثل دیروز دوباره منتظرم و هی میگم پس کی میان

    چون دیشب نقاش زیر ساز دیوار ، پیام داد که فردا 9 میاد دنبالم

    و دوباره 10 بود ، نیومدن

    منم شروع کردم تا دوباره به فایل جلسه 4 دوره هم جهت با جریان خداوند گوش بدم و تمریناتش رو ننوشته بودم و بنویسم

    داشتم مینوشتم گفتم بذار تمرین رنگ روغنم رو انجام بدم

    و رفتم از یخچال فریزر رنگامو برداشتم تا کار کنم گوشیم زنگ خورد و گفتن که لوکیشن میفرستن تا برم و منتظر باشم که بیان و کار رو شروع کنم

    من حاضر شدم و با بی آرتی رفتم و ایستگاه رضایی پیاده شدم و پارک نزدیک بی آرتی ایستگاه رضایی بود ، تا به حال تو اون مکطقه نرفته بودم ،رفتم دیدم یه پارک خوشگل که دیواراشو نارنجی کار کردن و خونه هایی کشیدن ،به دیوارا نگاه کردم گفتم اینجارو که کار کردن ،من چیکار باید انجام بدم !

    وقتی نشستم پسر بچه های مدرسه ای ابتدایی اومدن و تو اون تیکه از پارک ، که نقاشی شده بود بازی میکردن و همدیگه رو دنبال میکردن

    یهویی نمیدونم چی شد شمردمشون

    7 نفر بودن

    7 تا پسر بچه ناز و خداگونه که به قدری حس خوبی میگرفتم که یاد خدا میفتادم

    یه ربع بعدش وقتی اومدن و رفتم یکم پایین تر از چهار راه دیدم یه پارک کوچیک دیگه هم هست و رنگارو گذاشتن وآقای خداگونه و هم نقاشی که زیر سازی رو انجام میداد ،هر دو شروع کردن به اینکه گفتن مراقب باش ، وسایلاتو نذار زمین و چیزای دیگه که باورهای خودشون بود و من خندیدم و گفتم خیالتون راحت

    من کارمو انجام میدم شما برین

    چون خودشون کار جدید گرفته بودن و به من گفته بودن که تو رو امروز تنها میذاریم تا خودت کار کنی

    منم لباسامو برداشتم

    همکار آقای نقاش خداگونه ،گفت که لباساتو بده من ببرم بدم به تعمیرگاهی که اونور خیابونه

    من فقط به این رفتارهاشون خنده ام میگرفت

    چون من دیگه اون طیبه قبل نبودم که خجالت بکشه و اگر کسی میگفت بیا فلان کارو من انجام بدم ،میگفتم باشه

    اما این بار میگفتم نه ، من خودم انجام میدم شما برید ،خیالتون راحت

    دوباره برگشت گفت میخوای من برم و بعد چند ساعت بیام پیشت وتنها نباشی؟؟

    من دوباره میخندیدم و تو دلم میگفتم هیچی نمیشه من تنها نیستم خدای ماچ ماچی جذابم کنارمه چرا باید بترسم

    وقتی دوباره گفتم خیالتون راحت ،آقای خداگونه گفت، بیا بریم دخترمون ماشاء الله شیر زن هست و خودش مراقبه، نیازی به من و تو نداره بیا بریم ، شب برمیگردیم

    وقتی رفتن من لباسامو درآوردم و گذاشتم تو کیف دستیم و بردم دادم به تعمیرگاه ،به قدری انسان خوبی بود که وسیله هامو گرفت و منم رفتم شروع کردم و به نام ربّ گفتم و دیوار رو رنگ زدم ،طراحیاشو انجام داده بودن و من فقط قرار بود رنگ کنم ،آقای نقاش خداگونه گفت که بلدی حجم گلارو دربیاری؟گفتم بله سعیمو میکنم

    چون نقاشی دیواری خیلی طرح ها بزرگتره و تجربه هایی که داستم رو بومای کوچیک‌حجم در میاوردم ،و کمی سخت بود رو دیوار حجم در بیارم

    وقتی شروع کردم یکم با ترس کار میکردم ،چون تا به حال در ابعاد بزرگ کار نکرده بودم و گل شقایق بود در حالت های مختلف با زنبق ترکیبی از سه رنگ آبی و بنفش و سفید

    گل اول رو رنگ کردم دیدم دارم اذیت میکنم‌خودمو و یه جورایی درگیر بودم با نقاشی

    حواسم بود و گفتم ببین طیبه همه چیز خیلی خیلی راحته و الان اگر راحت باشی به راحتی میتونی کار کنی

    سعی کردم توجهم رو به چیز دیگه بدم و یهویی دیدم که من پشت سرهم دارم رنگ میکنم

    چند ساعت که گذشت من شدیدا گرسنه بودم و نشد چیزی بخورم ،رفتم از تعمیر گاه آب گرفتم و خوردم و برگشتم

    به قدری انسان های خوبی بودن که بی نهایت حس خوب میگرفتم از تک تکشون

    میومدن رد میشدن خداقوت میگفتن و یا اینکه میگفتن چقدر زیبا شده و من خودم متوجه نمیشدم تا اینکه از دیوار فاصله گرفتم و نگاه کردم دیدم حجم گل هارو خوب درآوردم و گفتم ببین طیبه تو میتونی و میشه پس ادامه بده

    اوایل شروعم به رنگ زدم بارها گفتم اعتماد کرد

    اعتماد کرد

    چه زود اعتماد کرد

    و پشت یرش به زبانم جاری شد خدا این تویی که در اصل داری به من اعتماد میکنی ، و این کار رو جداگانه به من بخشیدی

    ادامه دادم و نزدیکای اذان آقای نقاش خداگونه زنگ زد و گفت تا کجا پیش رفتی و ما داریم میایم و پرسید روزه ای ، گفتم نه گفت خب پس ما یکم دیگه میرسیم

    و گفتم دوتا گل مونده که گفت باشه و منم سریع رفتم تا کار کنم

    تا وقتی اومدن ،تموم بشه

    مشغول رنگ گل بودم که یهویی دیدم سلام داد و برگشتم دیدم اومدن ،وقتی اومد و کارمو دید گفت که خوب کار کردی و فقط یه ایرادم رو گفت که دور گیری نباید انجام میدادم و گفت مثل نقاشی بچه های ابتدایی شده و باید هرچی میبینی در طرح اصلی همونو اجرا کنی

    و اگر این دور گیری نبود کارت فوق العاده هست و فوق العاده تر دیده میشد

    وقتی اینو گفت من اصلا از حرفش ناراحت نشدم ،کاملا پذیرفتم چون میدونستم که دارم یاد میگیرم

    دیگه طیبه قبلی که با شنیدن حرف کسی که به نقاشیم ایراد میگرفت و ناراحت میشدم نیستم

    چقدر من فاصله گرفتم از اون طیبه

    و چشم گفتم و گفتم سعی میکنم اصلاح کنم

    بعد اومد گلی که مونده بود رو کشید و منم تموم کردم و وسایلارو جمع کردیم

    بارون نم نم ،میبارید

    من وقتی لباسامو پوشیدم ،گفتم من پیاده میرم و با بی آرتی برمیگردم خونه مون

    راضی نمیشدن که من تنهایی اون وقت شب برگردم

    البته از نظر نقاش ها

    ،اون وقت شب بود ، ساعت حدود نزدیکای 8 شب بود ،اما من همیشه بعد کلاس رنگ روغنم از تجریش که برمیگردم یا وقتایی 9 میرسم خونه و یا 9 و 10 شب تو محله مون پیاده روی میرم و با خدا صحبت میکنم

    از طرفی هم نمیخواستم همکار نقاش خداگونه تو هوای بارونی پشت وانت بشینه

    و از همه مهم تر دوست داشتم با خدا ،دو نفری پیاده بریم و زیر بارون نابش کیف کنیم

    وقتی دیدن میخوام خودم برم، اصرار نکردن و خداحافظی کردم و برگشتم خونه

    من تو راه به قدری حالم خوب بود که وقتی رسیدم خونه و وسایلامو گذاشتم تو هوای بارونی دوباره رفتم و تو همون بلوار محله مون که اولین نقاشی دیواریشو کار کردم ،پیاده روی کردم و از بهشت زیباش لذت بردم

    وقتی بیرون بودم و رفتم عابر بانک ، دیدم یه ماشین اومد و وایستاد ،برگشتم دیدم kmc مشکی هست اول توجه نکردم به پلاکش وقتی وایساده بودم تا برادرم شماره کارت بفرسته

    به پلاکش نگاه کردم فقط خندیدم

    همون ماشینی بود که تو بلوار محله مون همیشه میبینمش که پارک شده و در روز برفی روی ماشین پر از برف بود رفتم ماشینو بغل کردم و روش به زبان ترکی نوشتم

    Benim arabam

    یعنی ماشین من

    وقتی دیدم اون ماشینه خندیدم و گفتم نشونه هست و داره نشونه میاد که به زودی میخرمش

    چون من امروز فقط ماشین kmc دیدم

    داشتم مینوشتم، یهویی گفتم بذار برم ببینم مدل ماشین چی هست که بنویسمش با جزئیات دقیق

    Kmc T8

    تو گوگل نوشته بود قیمت صفرش یک میلیارد و 680 میلیون

    یه لحظه چشمام به قیمتش گرد شد

    اما خندیدم و گفتم خدایی که نشونه داده پس من باید مومنتوم رو حفظ کنم ،من چه بدونم چجوری ؟

    خدایی که داره نشونه هاشو به من نشون میده ،همون خدا میتونه کلیدشو به دستم بده و کلیدش رو بارها تجسم‌کردم که دارم‌ماشینمو باز میکنم وای kmc

    و من وقتی در تجسم هام به قدری به وضوح این کلید رو لمس کردم ،نه فقط کلید kmc رو بلکه کلید ماشین دنیا آلبالویی رو لمس کردم و حتی نشستم داخلش و لذت بردم

    البته ماشینای دیگه هم دویت دارم و میخوام

    مثلا از فیدیلیتی ،فونیکس ،هایلوکس ،و خیلی ماشینای دیگه هم خوشم میاد

    به خدا گفتم اولویت با kmcو دناهست هرکدومو تو گفتی اول باشه بهم عطا کن

    وای چقدر جذابه

    حالا هایلوکس هم میخوام از خدا ،جادار و بزرگه

    خدایی که تا الان به من کار نقاشی دیواری داد ،صد در صد اینارو هم میده

    خودش خوب میدونه من از همه جنبه ها چی میخوام و خودش ردیفش میکنه

    من فقط باید بندگیمو بکنم

    وقتی برگشتم تو راه خونه ، دلم نمیخواست برم خونه یهویی دیدم دوباره یه ماشین kmcرد شد و رفت گفتم خدا برم بلوار محله مون دوباره ماشینی که پارک شده رو ببینم ؟

    که حس کردم نرو

    چشم گفتم و رفتم خونه و تو راه به ماه ،نگاه میکردم که از بالای ساختمون خونه مون دیده میشد و گفتم میرم پشت بوم

    موافقی ربّ من ؟؟؟؟؟

    ،وقتی رفتم، فقط شکرگزاری کردم و به آهنگ دلم یه دریا میخواد که خدا این آهنگ رو بهم نشونه داد گوش میدادم

    وقتی رسیدم، سریع رفتم پشت بوم و شروع کردم به گوش دادن و صحبت کردن و تجسم کردن تک تک خواسته هام

    یهویی دیدم یه پیام از اپلیکیشن دیوار اومد

    من یک ماه قبل آگهی برای فروش تابلوی اکریلیکی که پارسال کشیدم و دومین تابلوی رو بوم بزرگ من بود ،گذاشته بودم و اصلا یادم نبود من آگهی گذاشتم

    وقتی از اعلان گوشیم پیام رو خوندم

    نوشته بود

    سلام و وقت بخیر.

    آیا نقاشی قاب دارد؟

    در صورت امکان تصویر دیگر نیز ارسال فرمایید.

    خریدار این کار هستم. لطفا جهت هماهنگی پیام دهید.

    و بعد آدرس داد که نوشته شده بود جردن

    و شماره تماس و اسمشم نوشته بود

    من وقتی خوندم خنده ام گرفت

    چون من داشتم تجسم میکردم مبلغ 974 میلیون دلار ،نقاشیم فروش رفته و داشتم خوشحالی اونو میکردم که تو پشت بوم خونه مون که 8 طبقه هست و آپارتمانیه ،تصویر اون مبلغ رو میدیدم که تابلوم رو خریداری کردن

    من وقتی این پیام رو دیدم فهمیدم نشونه هست

    اینکه رخ میده فقط باید باورهامو قوی تر کنم و عمل کنم و قدم بردارم

    تصمیمی که از فایل جلسه 4 دوره هم جهت با جریان خداوند گرفته بودم ، این بود که با هیچ کس صحبتی نکنم تا وقتی فروش بره و به حسابم واریز بشه

    چون همیشه وقتی کسی میخواست کارم رو بگیره و به اعضای خانواده ام و یا دوست و آشنا میگفتم ، انقدر با باورهاشون حرف میگفتن، و پیگیری میکردن که صحبت هاشون تاثیر میذاشت روی من و مشتریها نمیخریدن

    این بار تصمیم گرفتم از این فایل یاد بگیرم که دیگه درمورد کارهام به هیچ کس چیزی نگم

    من جواب پیامشون رو دادم و بعد دوباره تجسم کردم و رفتم خونه

    و درگیر نشدم که چجوری قراره تابلومو بخره

    گفتم خدا خودش مشتری میشه من نیازی نیست کاری بکنم

    و از لحظه ام نهایت لذت رو بردم و گفتم به وقتش ،اگر قراره نقاشیم فروش بره خودش مشتاق ترا تا نقاشی منو بخره

    برای خدا خیلی راحته هم ماشین بده ،هم اسب ،هم موتور هم عشق دلی خداگونه ،هم سلامتی و هم آرامشی عمیق و خونه که امروز ازش خواستم‌ که 60 هکتار باشه

    البته من چند ماهیه که این خونه رو خواستم و یه پارک هست نزدیک محله مون ،البته دو تا پارک که یکیش 53 هکتاره و دقیقا دریاچه و خونه و پل داره و مثل تجسم های من هست

    و اونیکی پارک هم دریاچه داره و یه پل و خونه جذابی داره

    وقتی برگشتم خونه رد پاهامو نوشتم و خواستم تو سایت بذارم دیدم برای من پاسخی از دوستان اومده

    وقتی باز کردم به خوندن، بی نهایت زیبا بود و پر از عشق ، در صحبت هاشون به خرید ماشین kmc اشاره کرده بودن که من به زودی میخرمش

    نوشته شون این بود :

    چقدر تلاش میکنی برای تغییر در تمام جنبه ها

    واقعا ایمان دارم ک به زودی در بهترین جایگاه های مالی میبینمت و میخونمت

    سوار kmc خوشگلت

    لایقشی هزاران بار

    کی بهتر از تو برای تجربش؟

    حالا یه چیز جالب تر

    اسم کسی که برای من پاسخ نوشته بود خانم الهه سواد کوهی بود

    وای خدای من تابلویی که مشتری اومد و گفت میخوادش ، طبیعت زیبای ارفده ی سواد کوه بود

    اینا یعنی چی ؟؟؟؟

    همه اش نشانه هست

    خدایا شکرت

    حالا من امروز یه درسی هم گرفتم

    از ظهر که من مشغول به کار شدم و خواستم که رنگ کنم دیوار پارک رو ،به قدری با سرعت داشتم کار میکردم که به یک باره حرف نقاشی که رور اول باهاش کار کردم افتادم

    چون مدام میگفتم سرعت بدم به کارم و تا غروب تموم بشه

    الان میفهمم چرا نقاشی که روز اول باهاش کار کردم و هی میگفت این رنگ روغن نیست ،داری آروم کار میکنی و فکر کن این کار خودت هست و باید تا شب تمومش کنی ،چی بود

    و این نگاه سبب میشه که تو به دستت سرعت بدی

    من دقیقا امروز داشتم با سرعت کار میکردم که سریع تمومش کنم

    و من امروز دقیقا داشتم این گفته نقاش رو در عمل انجام میدادم

    خدایا شکرت

    امروز آقای نقاش خداگونه گفت فردا میبریمت مدرسه پسرونه خاور شهر تا تنهایی کار کنی

    من وقتی حدود 45 دقیقه تو پشت بوم با خدا صحبت کردم و تجسم کردم ،برگشتم خونه و رد پاهامو نوشتم

    خدایا شکرت

    تو چقدر باحالی

    سپاسگزارم

    استاد عباس منش عزیز بی نهایت از شما و مریم خانم شایسته و همکارانتون سپاسگزارم

    برای تک تک دوستان بهترین هارو از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    بهروز کمانی گفته:
    مدت عضویت: 3925 روز

    سلام

    دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست….

    بر لبش جام شرابی و سبویی در دست….

    گفتم : نکنی شرم از این می خواری؟؟

    گفتا : تو مگر حکم به جلبم داری؟!!

    گفتم : تو ندانی که خدا مست ملامت کرده؟؟

    اندر آن روز جزا وعده به آتش کرده؟

    گفتا : که برو بی خبر از دینداری

    آنکه خود به ز دگر پنداری؟؟!!

    ——————————————-

    عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت

    او ندانست که در ترک تمناست بهشت

    این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت

    هرکجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت

    دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست

    دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت …..

    ” صائب تبریزی”

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: