حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟ - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)

621 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ایوب عبدی گفته:
    مدت عضویت: 1741 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و همه ی دوستان

    امیدوارم مثل همیشه عالی باشید

    مرسی بخاطر این فایل فوق العاده

    از زمانی که شروع به تغییر زندگیم گرفتم به اندازه ای که تونستم (تکامل)بها پرداخت کردم و دوس دارم با شما به اشتراک بزارمشون

    اولیش حذف دوستانی بود که باوری به این مسائل نداشتن کسانی که خیلی به من نزدیک بودن و اصلا فکر نمیکردم یه روزی تو زندگیم نباشن اوایل خیلی اذیت شدم چون دوستشون داشتم و کلی زور زدم که با من همراه بشن ولی هر چقدر سعی میکردم بیشتر اذیت میشدم ولی هرچقدر بیشتر قوانین رو فهمیدم کمتر سعی کردم و دورتر شدم و جهان هم کمک کرد و اونا رو ازم دور کرد

    تو مثالی که گفتین باید بگم که با یکیشون من رابطه نزدیک تری داشتم و همیشه باهم بودیم و سیگار میکشیدیم (روزی یه پاکت سیگار میکشیدم)ولی وقتی تصمیم به رها کردن سیگار گرفتم اونم حذف کردم هرچند اوایل احساس میکردم دارم نامردی میکنم ولی خودم رو قانع کردم رو خودم کار کردم که راه اون و من از هم جداست من نمیتونم کنار کسی باشم که روزی یه پاکت سیگار میشه و در مورد مشکلاتش صحبت می‌کنه

    حالا رها کردن سیگار خودش بهایی بود که باید پرداخت میکردم و کردم بعضی وقتا بود میخواستم جا بزنم بیخیال بشم و دوباره برگردم ولی به خودم میگفتم نه و حالا تمرین هایی که بود رو انجام میدادم مثل اهرم رنج و لذت و چون میخواستم خداوند هر بار برام آسونش میکرد خدایا ازت سپاسگذارم

    من همیشه عاشق فیلم و سریال بودم و تقریبا میتونم بگم همه ی فیلم و سریال های خوب رو دیدم😊ولی یواش یواش پاک کردم اصلا ماهواره نمیبینم اخبار نمیبینم بعضی وقتا که مهمونی چیزی میاد در مورد اخبار دوروبر یا جهان صحبت میکنن اصلا باورم نمیشه که به جایی رسیدم که اینارو نمیدونم و در موردشون کنجکاو نیستم بعضی وقتا خبر هارو از مثال های استاد میفهمم 😂

    البته هنوز تو این مورد مشکل دارم و بعضی شبا ی چیز کمدی میبینم ولی در کل فایل های استاد و سریال هارو جایگزین کردم و دارم شب و روز رو خودم کار میکنم

    مدت زیادی که تنهام و هیچ دوستی ندارم هر وقت که حالم بد بشه میگم که خدا برای من کافیه و در زمان مناسب منو با آدم های مناسب آشنا میکنه من باید رو خودم کار کنم،من باید اون آدم مناسبه باشم

    درد دل کردن ها و از مشکلات گفتن ها ایراد گرفتن ها رو کنار گذاشتم یعنی دارم روشون کار میکنم بعضی مواقع خیلی اذیتم میکنه مثلا همش میخوام در مورد مشکلی که برای ماشینم پیش اومده صحبت کنم ولی هربار به خودم میگم نه نباید اینکارو بکنی مگه اینکه مشکلات بیشتری بخوای چون داری بهش توجه میکنی

    بعضی وقتا بقیه رو قضاوت میکنم ازشون ایراد میگیرم تو ذهنم ولی فورا جلوشو میگیرم و به خودم میگم تو باید رو خودت کار کنی بقیه چیکار میکنن ربطی به تو نداره تو خودت هنوز اول راهی و کلی کار داری بجای تمرکز رو بقیه رو خودت تمرکز کن نباید به شکلی که قبلا بودی برگردی اگه میخوای نتایج متفاوت بگیری و…

    بعضی وقتا به قبلا فکر میکنم و یا دوستانی از گذشته رو میبینم (بعضی وقتا یه سلامی بهم میدیم)شاید چند ماه یکبار و میشینم نتایج رو از عمل به قوانین مقایسه میکنم اصلا باورم نمیشه که انقدر تغییر کردم اون آدما رفتن سیگار رفته قرص و دواها رفتن فیلم های ترسناک گله و شکایت ها آهنگ های غمگین و…واقعا به خودم افتخار میکنم و خیلی خوشحالم که متعهد بودم به آموزه ها و عمل کردم و این بها ها رو پرداخت کردم واقعا راضی و خوشحال و سپاسگزارم الان خیلی خیلی حالم بهتره اون موقع دنبال این بودن که هرکاری بکنم تا در طول روز نیم ساعت حالم خوب باشه الان فکر نمیکنم همشو جمع کنی در طول روز نیم ساعت حالم بد باشه چون اصلا بهش مهلت نمیدم

    خدایا شکرت

    استاد عزیز و خانم شایسته عزیز ازتون سپاسگزارم بخاطر زحماتی که میکشین خیلی خوشحال و سپاسگزارم که با شما و سایتتون آشنا شدم

    دوستون دارم 💙هر جا هستید شاد و سلامت باشید ✋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    عصمت جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1767 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم خانم شایسته❤

    استاد داشتم ب هم زمانی فکر میکردم. ب نظم جهان ب اینکه ی سری چیزا باهم اتفاق میوفته تا ب تو یه سری نشونه ها بده و بگه مسیرت درسته پیش برو. همون چیزی ک بچه ها درموردش حرف میزنن و از نشونه هایی میگن ک درستی مسیرشون رو تایید میکنه… من امسال فارغ التحصیل شدم از دانشگاه فرهنگیان و از مهر ب عنوان معلم باید برم سرکلاس. استاد خیلی سروصدا و بحث زیاده درمورد حقوق کم معلمو این چیزا. من ی دوره خیلی ناامید شده بودم از رشتم ولی وقتی رفتم سرکلاس دیدم تدریس جزء لذت بخش ترین کاراس برام. دیدن بچه ها و شوق و ذوقشون. اصلا من مدام ایستاده بودم و درس میدادم براشون ولی هیچ دردیو حس نمیکردم وقتی میومدم تو دفتر اون موقع ک از حال و هوای تدریس بیرون اومده بودم تازه درد رو تو پاهام حس میکردم ولی میدونی استاد ته قلبم، ته وجودم نمیتونست بسنده کنه ب این حقوق. نمیدونستم چیکار کنم. ی چندتا ایده ب ذهنم رسید ک بازم راضی نبودم قلبا. ولی الان ی ایده ای ب ذهنم رسید ک در راستای شغلمه و هم باعث میشه خودم لذت ببرم و حالم خوب باشه هم باعث افزایش درامدم میشه. حالا جالبیش اینجا است ک این ایده من هم زمان شده با حرفای شما. با کارای شما ک تحقیق میکنین، مقاله زیاد خوندین برای سلامتیتون، فایل سرمایه ی اصلی رو گذاشتین، این فایلو اپلود کردین تو سایت…ب خودم میگم ببین راهت درسته ک این نشونه ها برات اومده..نجوا هست، نجواهایی ک میخوان ناامیدم کنن. کمه ولی… اما من این نشونه هارو مدام یادآوری میکنم.هدفم رو و تجسم میکنم تهش رو. ک من چی میخوام و میتونم برسم بهش چون شما دارین ب من میگین و من بهتون اعتماد دارم استاد. اعتمادم داره بیش تر میشه.اون صلابتتون، تن صداتون، شجاعتتون، اشک منو درمیاره. میگم این بشر چیه؟ داره چی میگه؟ چ شجاعتی، چ ایمانی؟ فقط دوست دارم بشینم ی گوشه و فکر بکنم ب کارایی ک کردین و حیرت زده بشم…

    اره منم هدف دارم…چیارو باید قربانی کنم؟

    ادمایی ک ناامیدم میکنن. انگیزمو ازم میگیرن. کلا ترجیح میدم مسیریو ک حس میکنم درسته برم و با ادمای اطرافم درموردشون حرف نزنم. چون هرکسی ی باوری داره ک ممکنه مخرب باشه و منو ناامید کنه. چون اول راهم هستم هنوز ب اون شدت قوی نیستم و باید دوری کنم.

    تمرکز بذارم برای مطالعه در راستای هدفم، روزی ی مقاله ازش بخونم و نکات کلیدیشو بنویسم.

    هرروز براش انرژی بذارم. وقت بذارم

    براش هزینه کنم. کلاسایی رو ک نیازه برم تا مهارتش رو کسب کنم. تو همین کلاسی ک میخوام برم بیش تر حرف بزنم، مشارکت کنم، پارو ترسام بذارم تا از محدوده امنم خارج بشم..الان ی چیزی ب ذهنم رسید…کلاسی ک میخوام برم دوتا گروه داره. من میتونم تو هرکدوم ک خواستم شرکت کنم. یکیش افرادی هستن ک میشناسمشون یکیش کسانی هستن ک نمیشناسمشون. فکر کنم بهتره گروهی رو برم ک نمیشناسم، تا تواناییم رو محک بزنم و از محدوده امنم خارج بشم. نخوام تو گروهی باشم ک همه رو میشناسم تا امنیتی برام ایجاد بشه. قطعا شرکت کردن در گروهی ک افراد نااشنا هستن و تلاش برای بروز خود سخت تره و البته نتیجش این هست ک اعتماد ب نفس منو بالا میبره. بازم باید بررسی کنم

    در هرصورت اینا بهایی هست ک فعلا ب ذهنم میرسه تا براش بپردازم.

    ممنونم از شما استاد بابت اموزش هاتون

    ثروت مند و شاد باشید❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    ali گفته:
    مدت عضویت: 1134 روز

    به نام نامی یگانه پروردگارجهان هستی

    استادعزیزم سلام

    خانم شایسته ودوستان هم فرکانسی ام درود وخداقوت

    موضوع صحبت استاددراین فایل دقیقامنطبق باموضوعی بودکه من حدودسه ماهه که دارم روش کارمیکنم طوریکه گویی استاداین فایل روبرای من وبرای حال وروزاین روزهای زندگی من آماده کرده بود

    سالهابدنبال تغییربودم

    بارهاتلاش های مختلفی برای ترک عادت هاورفتارهای غلط خودم انجام میدادم،برای اینکه ازخودم انسان متفاوتی بسازم ولی هرباردست از پادرازترشکست میخوردم وهیچ نتیجه ای نمیگرفتم

    تااینکه ازسه ماه پیش خداوندبه قلبم الهام کرد که بایدمهم ترین عادت ورفتارغلطی که دارم راقربانی کنم

    این عادت اینقدردرمن وشایددربیشترانسان هابلد وریشه داراست که گویی تمام زندگی ماراتحت تاثیرخودش قرارداده است

    من سالهابرای ترک ویاتغییراین عادت تلاش کرده بودم ولی هیچگاه نتوانسته بودم موفق شوم وخودم راازقلمروی شوم ونکبت باراین عادت بیرون بیاورم

    ولی این باریک ندایی ازدرونم منوتشویق میکردکه برای رسیدن به خواسته هام بایداین عادت روکناربزارم

    قربانی کردن این عادت اینقدرمهم بودکه گویی قراربود تمام موفقیت هادرزندگی من ازجایی شروع شودکه من بتوانم این عادت راترک وازصندوقچه ذهنم بیرون برانم

    جالبه خداوندبه جای هراقدام دیگری ازجمله کارکردن روی باورها وکنترل ورودی هاوهراقدام دیگری که درراستای عمل کردن به قوانین انجام میدهیم،داشت مراتشویق به ترک این عادت غلط میکرد

    این ندااینقدردروجودمن پررنگ بودکه تصمیم گرفتم مقاومت هاراکنارگذاشته وگوش به صدای قلبم بسپارم

    خب من یقینا عادت هاورفتارهای غلط زیادی داشتم که تابحال مراازموفقیت دورکرده بوداما نمی دونستم که چراخداونداینقدرباتاکیدمیگفت که من بایدروی این عادت ورفتارغلط خط بطلان بکشم

    این سوال دائم درذهنم بودتاجایی که به دلم افتاد که تمام عادت هاورفتارهای اشتباه من ازاین عادت غلط نشات میگیرندوومن تازمانیکه این نقطه ظعف یابه قول استادپاشنه آشیل ام روبرطرف نکنم هرگزنخواهم توانست عادت های غلط دیگرم راکناربگذارم

    واگرمن بتونم مهم ترین عادت اشتباه ام یامهم ترین نقطه ظعف ام رااصلاح کنم به قول استاد که درپنجمین فایل معرفی دوره قانون سلامتی بهش اشاره کردند،اعتمادبه نفسی درمن شکل میگیره که براحتی میتونم تمام عادت های غلط دیگرم روهم کناربگذارم

    وبه لطف خداالان بیش ازسه ماهه که اون اعتیادوحشت آور روکنارگذاشته واین هیولای درونم راقربانی کرده ام وخدامیدونه که دراین سه ماه چه معجزه هایی روتجربه کرده ام

    موقعیت شغلی فوق العاده،سلامتی فوق العاده ای که دارم تجربه میکنم،رسیدن به یک خواسته ای که برای من وهمسرم باورپذیرنبودآن هم به راحتترین شکل ممکن ودرسریع ترین زمان ممکن وازهمه مهم تر حس اعتمادبه نفس وخوددوستی که درمن شکل گرفته

    امروزکه این صحبت های استادروشنیدم به خودم افتخارکردم که ازسه ماه پیش به ندای قلبم گوش جان سپردم وتصمیم گرفتم مهمترین نقطه ضعف ام که تمام زندگیم روتحت تاثیرخودش قراربودرا قربانی کنم والان بعدازگذشت تنهاسه ماه شاهد معجزه های بسیاری درزندگیم باشم

    احساس میکنم این بار برای رسیدن به خواسته هایم بهای بسیاربزرگی پرداخت کرده ام

    منی که روزی آرزوداشتم خودم رو از شر اون عادت غلط رهاکنم الان بیش ازسه ماهه که اون عادت غلط روباقدرت کنارگذاشته ام ودرنتیجه این کار،کلی اتفاقات خوب رادرزندگی‌ ام تجربه کرده ام

    این هارونوشتم تاردپایی ازخودم به جابزارم تاسالهابعدکه درنتیجه این اقدام درست به موفقیت های بزرگتری دست پیداکردم،به این کامنت برگردم وایمانم روتقویت کنم وباایمان بیشتری ادامه بدهم

    به شخصه برای من مهم ترین بهایی که درجهت رسیدن به خواسته هایم میتوانستم پرداخت کنم این بودکه خودم رابکوبم وازنو ازخودم انسان جدیدی بسازم

    من برای رسیدن به خواسته هایم بایدتمام عادت هاورفتارهای غلطی که دارم راقربانی کنم تایک شخصیت جدیدوپرقدرتی برای خودم ایجادکنم

    من باوردارم که باهمان آدم قبلی بودن تنهاهمان شرایط قبلی روهم تجربه میکنم

    بنابراین اگرمیخواهم تغییری دراوضاع وشرایط زندگیم ایجادشودبایدولاجرم خودم راتغییردهم

    واین خودم متشکل ازعادت هاورفتارهای منه

    یکسری عادت هاورفتارهای غلطی که درگذشته داشتم، منِ الانم رورقم زده ومن برای اینکه یک منِ جدیدی ازخودم بسازم چاره ای ندارم جزاینکه تمام عادت ورفتارهای غلط ام راکنارگذاشته وقربانی کنم والان خوشحالم که باجان ودل دارم این کاررومیکنم

    اعتمادبه نفسی که دراین مدت سه ماهه درمن شکل گرفته واقعاباهیچ اقدام دیگه ای قابل ایجادنبود

    همانطوری که استاددرفایل پنجم معرفی دوره قانون سلامتی بهش اشاره کردندوگفتندتمام موفقیت های بزرگ درزندگی من اززمانی شروع شدکه من تونستم به اون هدفم که کاهش وزن بیست سی کیلیویی بود،برسم

    گویی همه ماانسانهایک هیولایی دردرون مون داریم که داره تمام عادت هاورفتارهای غلط دیگه مون روهدایت ورهبری میکنه وتازمانیکه نتونیم اون هیولاروبکشیم وازپادربیاریم هیچ موفقیتی درزندگی مااتفاق نمی افته

    حالااین هیولامیتونه درزندگی یک شخصی پرخوری ومعضلات چاقی باشه،میتونه درزندگی یک شخصی هوس بازی وشهوت رانی باشه ودرزندگی شخص دیگری اعتیادبه موادمخدر

    به جرات میتونم بگم هرکدوم ازماهااززمانی میتونیم شروع کنیم‌وموفق بشیم که این هیولا رو دردرون خودمون شناسایی کنیم ووازوجودمون پاکش کنیم

    استادمن ازسه ماه پیش بزرگترین قربانی زندگیم رابه قربانگاه برده ام وبهای بسیارسنگینی ازبابت قربانی کردن این هیولای درون پرداخت کرده ام

    اماالان خداوندروازصمیم قلبم شکرمیکنم که من رو هدایت والبته حمایت کردتاازاین قربانگاه سربلندبیرون بیام

    هرچی دارم جلوترمیرم وازاین عادت ویران گر فاصله میگیرم قدرتی رودروجودم احساس میکنم که گویی میتونم به هرخواسته ای دست پیدا کنم

    این مهم ترین قربانیه زندگی منه

    این مهم ترین بهایی است که میتونستم درزندگیم پرداخت کنم

    استادهمینکه من تونستم ازمهم ترین باگ ذهنی ام یابه عبارتی خلاءشخصیتی ام بگذرم پس میتونم درمسیررسیدن به خواسته هام ازخیلی چیزهابگذرم تاخیلی چیزهای باارزش دیگه روبدست بیارم

    ازقدیم هم گفتن دنیا،دنیای دادوستده

    یعنی تاچیزی روندی،چیزجدیدی رودریافت نمی کنی

    ومن خیلی خوشحالم که دارم تمام اون عادت ورفتارهای کهنه وقدیمی که درتمام وجودمن ریشه انداخته بودندرومیدم ودرقبالش فقط خدامیدونه که قراره چه نعمت های باارزشی ازاین جهان دریافت کنم

    استادهمه مادراین سایت داریم روی ذهنیت مون کارمیکنیم ولی این تغییرذهنیت مادامیکه به تغییرشخصیت منجرنشه،هیچ نتیجه خاصی درزندگی مارقم نمیزنه

    وشخصیت چیه؟

    به اعتقادمن شخصیت به مجموعه عادت هاورفتارهای ماگفته میشه

    بنابراین کارکردن روی باورهاتنهازمانی تاثیرگذاره که خودش رودرشخصیت مانشون بده

    خیلی خوشحالم برای تغییرات بزرگی که درشخصیت ام دارم ایجادمیکنم

    خیلی خوشحالم که به خاطررسیدن به خواسته هام دارم ازخیلی چیزهامیگذرم وقیدخیلی ازچیزهایی که لذت کاذب وگذرابرام دارندرومیزنم

    خیلی خوشحالم که دارم مهم ترین نقاط ضعف ام روقربانی میکنم

    خیلی خوشحالم که باتغییرشخصیت ام دارم بهای بزرگی درمسیررسیدن به خواسته هام پرداخت میکنم

    استادممنونم ازبابت این صحبت های ارزشمند

    دوستان عزیزم دوستتون دارم

    خدایاخیلی سپاسگزارم🙏🌷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    مربی گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    بنام خالقی بی همتا

    سلام به من سلام به شما و سلام به هر انکس که مرا میخواند

    وقتی این جمله رو میشنوم که حاضری برای هدفت چه چیزی رو قربانی کنی من میگم عمرم رو ، شاید خیلی ها بگن من حاضرم براش بمیرم، من میگم حاضرم قبل از مردن که اونم به اجازه پروردگارمه و تا نخواد اتفاق نمی افته، تمام لحظه های عمرم رو، ارزشمند ترین داراییم رو دوست دارم صرفش کنم و براش بزارم، همه ی انچه میشود تجربه کرد در این دنیای مادی رو، دوست دارم در راه بگذارم

    یادمه چندین سال پیش یکی از دوستام بهم گفت محمد، تو ادم باحالی هستی و این راهی که انتخاب کردی و این هدفی که برای خودت داری خیلی هدف بزرگ و ارزشمند و خوب و قابل احترامیه ولی آیا توانایی انجامش رو داری؟

    خیلی باید بزرگ باشی و براش انرژی و زمان و هزینه …. کنی، آیا واقعا بهش فکر کردی؟ تصمیمت واقعا همینه؟

    و من در جواب بهش گفتم شاهین من حاضرم علاوه بر همه ی اینها، کل عمرم رو براش صرف کنم

    چند سال میخوام زندگی کنم؟ ۱۰ سال؟ ۱ سال؟. ۱۰۰ سال ؟. من میخوام عمرم رو به پاش بذارم تا روزی که زنده ام دیگه ما بقی چیزها که جای خود داره!

    من زندگی رو عمیق تر نگاه میکنم

    من چندتا جمله کلیدی و باور مهم توی زندگیم دارم که تصمیمات مهم زندگیم از این باورها نشات میگیره و رد پای من در این سالها به وضوح این رو نشون میده

    _ تلاش نمیکنم تا موفق باشم، تلاش میکنم تا ارزشمند زندگی کنم ( البرت انیشتین)

    _ اگر قانون بازی رو یاد بگیرم، بهتر از هر کس دیگری بازی خواهم کرد( البرت عزیزم)

    _ طوری زندگی میکنم مخصوصا بعد از فوت برادر عزیزم در سن ۳۵ سالگی، طوری زندگی میکنم که انگار لحظه ای دیگر خواهی مرد و طوری زندگی میکنم که انگار هرگز نخواهم مرد

    _ من هدف از زندگی را فهمیدم!

    هدف از زندگی تجربه است

    و تجربه بزرگترین پیامبر زمان

    _ بهترین بودن و برترین بودن از نظر من تنها یک صفت نسبی است، مهم اینه که من چه چیزی را دوست دارم

    _ همیشه بیشترین تلاش خودم را میکنم ، نگفتم همیشه بهترین هستم فقط بیشترین تلاش خودم را میکنم و ممکن است بیشترین توان من در یک روز ۱۰۰ و در روزی دیگر و حالت احساسی ای دیگر ۲۹ باشد

    توی مسیر زندگیم از خیلی چیزها گذر کردم، خیلی جاها بوده که باید بین ساده ترین راه و درست ترین راه از نظر خودم، یکی رو انتخاب میکردم و من سعی کردم کار درست رو انجام بدم، باورم اینه… من اینم، مهم نیست برام چطور قضاوت میشم، برام این مهمه هر روز بیشتر خودم باشم و رشدم به شکلی باشه که منو راضی کنه، بیشتر خودم رو بشناسم خدای خودم رو بشناسم

    همیشه به این فکر میکنم که، اگر خواستم روزی الگو باشم برای کسی یا کسانی، انتخاب میکنم که طوری زندگی کنم که یک الگوی درست باشم که همینم از اون جمله البرت میاد که میگه سعی کنید ارزشمند باشید نه صرفا موفق، ما خیلیهامون متاسفانه فکر میکنیم اگر کسی میگه بیشتر سعی کن ارزشمند باشی تا موفق یعنی اگر ارزشمندی رو میخوای باید موفق نباشی و این‌دوتا با هم نمیشه اما نه هرگز به این معنی نیست، مثل همون باوری که همه ماها به نوعی داریم که اگر میخوای به خدا برسی نباید ثروتمند باشی!

    نه هرگز منظور من این نیست، یک انسان ارزشمند بدون شک موفقیت ها به دنبال او میاد و منظور من کیفیت بالاتری داشتن، موفقیت های ارزشمند تری داشتن، خودت و لیاقتت رو بالاتر و کیفی تر دیدنه

    اگر زندگی را عمیق تر نگاه کنم تعصب رو کنار میذارم

    حسادتها، رقابتها، خودنمایی ها، کینه ها، خشم و نفرت

    مثل رود جاری خواهم بود بخشنده و گذرنده

    مثل اب رقیق و زلال، صادق و پر موهبت

    خط تعادل هر چیزی در زندگی ما را به درک صحیح از آن موضوع خواهد رساند و این خط تعادل است که ما را رشد میدهد

    اگر خط تعادل باور فراوانی را درک نکنی، درگیر حرص و طمع و عجله خواهی شد و یا درگیر ترس و غم و کمبود

    اگر خط تعادل عزت نفس و اعتماد به نفس را درک نکنی به دیگران بی احترامی میکنی و درگیر نفس میشی و یا خودت را دست کم میگیری و حقیر و زلیل خواهی شد

    هر چیزی خط تعادلی دارد و با درک خط تعادل در هر چیز خواهید فهمید که هیچ چیزی انقدر مهم نیست که خودتان را به خاطرش فراموش کنید و هیچ چیز انقدر عبس و بیهوده نیست که بی خیال خودتان شوید، همه چیز در عین بی اهمیتی بسیار مهم و پر اهمیت است، استاد در روانشناسی ثروت یک میگه؛ میگه که این تمرینات رو انجام بدید، این تغییرات رو در نگرشتون و در شخصیتتون ایجاد کنید تا ببینید که چه نتایج مالی بزرگی رو تجربه خواهید کرد، هر چند که برای من اون شخصیتی که در خودتون میسازید بسیار اهمیت داره نه صرفا صفر های حساب بانکی ، شخصیت و ذهنیت ثروتمند= الرزق الرزقان.

    ثروت خودش به دنبالت میاد حتی اگه تو به سمتش نری

    خدایا شکرت

    خیلی حرفها دارم که دوست دارم بزنم

    اینروزها خیلی با خودم و خدای الهام بخش خودم صحبت میکنم

    انگار بهم میگه روزه سکوت بگیر

    منم و دفتر ۲۰۰ برگم با جلد سبز فسفوریش که عاشقشم و خودکار قهوه ای رنگم و البته یک ویوی بی نظیر از شهرستان شهسوار و سواحل بی نظی دریای خزر

    خدایا بی نهایت سپاس

    ممنونم که به اینجا سر زدی😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    لیلا عفت گفته:
    مدت عضویت: 2036 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    من لیلام لیلایی که آرزوهای بزرگ داره از اولم داشتم حتی از زمان کودکی ازوقتی اومدم توی این سرزمین توحیدی یادگرفتم که بیشتر به کودکیم فکر کنم بهتردارم میفهمم که از کودکی رویا پرداز وخیالپرداز بودم وبزرگم میخواستم خیلی بزرگ اما اصلا بلد نبودم که چکارکنم بلد نبودم خودمو باورکنم یعنی اصلا خودمو باور نداشتم النم خیلی جاها باورندارم اما دارم تلاشمو میکنم به اندازه درکم وبه اندازه ی که دارم گیرهای ذهنی مو وتعصبهای مذهبی مو کنار میزارم سعی میکنم که خودمو باورکنم که من با خدا یکی هستم من با هیچ پیامبر وامامی تفاوتی ندارم البته که خیلی سخته وبه حرف نیست تو عمل کردنهام خیلی میلنگم از اون روزیکه این فایل روی سایت قرار گرفته دارم از خودم میپرسم تویی که آرزوهای بزرگ داری حاظری براشون چیاتو قربانی کنی حاظری چقدر نقطه ضعفاتو برطرف کنی چقدر روی تمرکزت کارکنی وبیخیال دخالت تو کار دیگران بشی بچه هات همسرت خانواده ت چقدر حاظری سکوت کنی وعمل کنی وبس کنی حرفهای مفتو که خودت بهشون هنوز نتونستی کامل عمل کنی وبخودم دارم میگم که تو غلط میکنی که حرفی روبزنی به دیگران که خودت هنوز بهش عمل نکردی دلرم از خودم میپرسم میخوای شغل خودتو داشته باشی چقدر میخوای دربارش اطلاعات داشته باشی حاظری برای محصولی که تازگی داری روش کارمیکنی که تولیدش کنی خودت چقدر مطالعه وتحقیق کنی چقدر بیخیال شی که شوهرتو با خودت همراه کنی لیلا کی میخوای بفهمی که همه چیه تو فقط خودتی هیچکس قرارنیست که برای تو کاری بکنه دنیا دنیای توعه خودت باید بسازیش چطوری میخوای بسازی چقدر میخوای نری تودل ترسهات که مدام تو ذهنت ورور میکنه که چجوی میخوای بری براش کلاس توکه خوب یاد نمیگیری توکه زود یاد نمیگیری لیلا تو قرار نیست تنهایی این راهو بری همون خدایی که این معدن طلارو این سایتو این معدن طلارو که قراره محصولتو ازش تولید کنی تو خواب بهش هدایتت کرده همون بهت میگه که چطوری باید بری ویاد بگیری اون دستتو میگیره بسه دیگه ترسیدن بسه دیگه حسرت خوردن اینکه خدایا اگر فلان کارو سالهای قبل کرده بودم الان منم برای خودم درامد مستقل داشتم منم میتونستم به راحتی چیزهایی که میخوامو بخرم وکارهایی که دوست دارمو انجام بدم قربانیهاتو بده لیلا تویی که دوست داری مثل ابداهیم باشی مثل عباسمنش باشی مثل فلان دوست هممدار تو سایت باشی که میخوای بخودت بیای یادمه یکی برام تعریف کرد که فلانی تو خواب دیده امام رضا بهش گفته برو فلانجا طلاست بردار اونم بااطمینان رفته وپیداش کرده اونجارو ودیدن بله معدن طلاست همونجا بخودم گفتم خدایا اون ازتو هم نخواسته چی میشه به منم ازاین معدنها نشون بدی حالا که دارم صادقانه وواقعبینانه نگاه میکنم میبینم به منم معدن طلا داده منو برده تو معدن الماس که هرچی از الماسهاش بردارم خالص تر میشه من تواین سایتم معدن طلا وهرچی از اون طلاها برمیدارم خالص تر میشه الماس درونم چرا نمیفهمم چرا شاکر نمیشم چرا سپلسگزار نیستم بابت این داشته های ارزشمندم چرا هنوز نتونستم باورهامو درست کنم تا بتونم منم ارزش ایجاد کنم تا بتونم منم مولد ثروت باشم

    استاد سپاسگزارم که منو بمعدن طلا وصل کردین به توحید به نگاه توحیدی ابراهیم به فلسفه قربانی کردن تو زندگی روزمره م به اینکه منم اینجوری میتونم ابراهیم خداوند وخلیلش باشم تا برام گوسفند بفرسته وقتی که من تنبلیهامو قربانی کنم ویه قدم بردارم واون صدها قدم راهو بهم نشون بده ادمهارو بزاره سرراهم تا کمکم کنن تا بهم شجاع نشون بدن تا بچه های موفق سایت ببینم که بابا اینا تونستن تو هم میتونی خدای تو خدای اوناست ومیتونه به توهم کمک کنه خودتو باورکن خداتو باورکن

    استاد سپاسگزارم بابت این فایل عالی بابت این معدن کنج بابت این سایت بابت نگاه توحیدی تون بابت ارزوی بزرگتون از خداوند که ابراهیمش شدن واشاعه توحید بوده ممنونم ازتون بینهایت

    خدایا سپاسگزارم که دارم ایرادهامو پیدامیکنم تا برطرفشون کنم سپاسگزارم که تو مسیر درست ومستقیم قرارم دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2188 روز

    بنام الله یکتــا

    سلام به استاد عزیزم و عزیزدلش و دوستان عزیز و دوست داشتنی ام

    حاضری برای هدفت چه چیزی را قربانی کنی؟

    چقدر این نشونه پر از آگاهی و درسی هست برای من. خدایا شکرت…

    درحالی که همزمان با فایلی که دیروز استاد عزیز فایل جدید از “گفتگو با دوستان قسمت 66” رو گذاشته بودن و کولاکی از آگاهی در وجودم شعله ور شد حالا قدم بعدی اینه که قربانی کنم، اینه که این سوال خوب رو هر روز از خودم بپرسم برای هدفم حاضرم چی رو قربانی کنم. قربانی کردن که نباید گوسفند باشه…یک چیزی در وجود من وقتی تغییر میکنه و قراره اون تغییر رو ادامه بدم باید بهایی پرداخت کنم برای این تغییر…

    امروز در پیاده روی کولاکی که داشتم و همینطور هم دوره ارزشمند قانون سلامتی رو گوش میدادم. چندباری این سوال رو از خودم پرسیدم…فهیمه حاضری برای هدفت چه چیزی رو قربانی کنی؟ معطل چی هستی دختر اون چیز رو پیدا کن و دست به عمل بزن و قربانی کن…بنظرم برای دوره قانون سلامتی برای رسیدن به هدف سلامت تر و پرانرژ تر شدن هم بها پرداختم بنظرم بیشتر از هرچیزی هوا و هوس و میل هامو قربانی کردم. لذت ها و عادت هایی رو قربانی کردم و در ازای اون پاداش های بزرگی در بهبود اندام های داخلی ام گرفتم. پس این بها و قربانی کردن رو میشه در کوچکترین تا بزرگترین هدف ها پیدا کرد. حالا من برای هدفی که برای امسالم در نظر گرفتم باید بهاهای بیشتری بپردازم تا نتیجه ها و پاداش ها خودشو نشون بده.

    به اندازه ایی که بها میپردازیم به هدف مون میرسیم.

    اگر اون هدف برای من مهمه و خیلی ارزشمنده پس باید یک بهای در خور اون هدف رو بپردازم تا نتیجه درخور و شایسته ایی هم بگیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    اميرمحمد اجتهادي گفته:
    مدت عضویت: 1196 روز

    سلام مجدد خدمت استاد نازنین و همراهان گرامی ،

    با سپاس و شکر الله را که زیباست و زیبایی را دوست دارد و انتخابی جز خوشبختی و سعادت را برایمان نگذاشته است، الله ای که می‌گوید

    نیم ز کار تو غافل همیشه در کارم

    که لحظه لحظه تو را من عزیز تر دارم

    سپاس خدایی را که جان آفرید

    سپاس الله ای را که هدایت آفرید

    سپاس معبودی را که جان هایمان را به وجود گرم و پر مهرش به آتش عشق، نرم و گرم کرد و جانمان را تسکین داد ، برای عدم آرامشم ، آرامش شد ، برای ترس هایم شجاعت شد ، برای ندانسته هایم دانسته شد و الاها شکر و سپاس و سپاس برای وجودت برای حضورت ..

    مهم مهم مهم

    آگاهی که امشب برام نسبت به ترس از قضاوت دیگران باز شد را با شما به اشتراک می‌گذارم:

    (متنی روی کاغذ نوشته شد که من همان را اینجا مینوسیم)

    من چه ترس هایی دارم ؟

    من بیشتر به افرادی که از تیپ و قیافشون حسودیم شده

    من بیشتر از افرادی که بهشون دروغ و لاف زدم پیششون

    من بیشتر از افرادی که به هر دلیلی ازشون متنفر شدم

    من بیشتر از افرادی که به خاطر وضع مالیشون از من بهتر بوده و پولدار بودن

    من بیشتر از خورد شدن و شکستن در مقابل این افراد خیلی ترس و هراس دارم

    یعنی ریشه یابی اینو میگه که من از ترس ها نمی‌ترسم من حتی از قضاوت مردم هم نمی‌ترسم

    من از خورد کردنه اون شخصیته دروغینه متظاهر کافر میترسم، من از شکستنِ این سَردَم داران یا یکی از بت های وجودیم میترسم، نه از قضاوت دیگران

    من از این که این بُتِ خود ساخته ای که سال ها برای ساختنش تظاهر کردم ، دروغ گفتم ادا در آوردم و هزار کار کردم تا ساخته شه، حالا از شکستَنِ این بت میترسم و این بت منو به گمراهی داره می بره و من هدفم و منظورم از زندگی اینه که در روشنی و نور باشم و بُتی رو که خودم ساختم و حالا مانعم شده رو حتی به قیمت از دست دادنه جانم هم که باشه در هم می شکنم و ذره ذره خواهم کرد و نابودش میکنم خودم ساختم حالا فقط خودمم هستم که میتونم از میون برش دارم فقط خودم.

    کُدِ مخرب در ناخودآگاه ما : [دیگران چی میگن ؟]

    ————————————————

    ادامه ی داستانِ عملکرد من در روز دوم :

    عرض شود که دیشب ساعت یکو چهل دقیقه بامداد روی همین فایل، دیدگاهی رو ثبت کردم و از داستان زندگیم کمی گفتم که چه اتفاقاتی داره می افته ..

    امروز روز دومِ من بود و امروز هم من موفق شدم به لطف خدای مهربان برم و دوباره همون کاری که دیروز کردم رو تکرار کنم اما با تفاوت های بسیار !

    دیروز بعد از ظبط ویدئو در اون شلوغی در راه برگشت به خانه بودم و یه حسی بهم گفت سره راه برو فلان جا هم وایسا دوربینو بزار و صحبت کن و حرف بزن در شلوغی ، راستییَتِش هدایت الله بود و اینو کاملا به وضوح متوجه شدم و خودمو گول زدمو یکم قانع کردم خودمو که برای امروز بسه ، ولی به خودم قول دادم فردا (یعنی 1401/11/19 که برم اونجا وایسم و در شلوغی همون جاهایی که خیلی میترسم ویدیو ضبط کنم ، و یه حس قلبی تو راه برگشت به خونه بهم گفت دیدی وقتی عمل میکنی به چه سرعت پازلِ هدایت رو خدا بهت دونه دونه میگه ؟؟

    و وقتی عمل میکنی دیگه تا ته پازلی که الله دونه دونه برات می چینه رو تا تهش برو ، و من داشتم اینارو می‌شنیدم که خداوند میگه و در حال برگشت به خانه بودم .

    خوب امروزی که گذشت نوزدهم بود و من عصری دوباره پایه دوربینمو گرفتم به دستو لباس پوشیدمو گفتم الهی به امید خودت من هنوز نسبت به این موضوع ترس دارم پس اینقدر هر روز میرم و این کارو تکرار میکنم که برام عادی بشه. و اینم بگم قبل از رفتن در حال لباس پوشیدن یه تیکه چشمم به حیاط خونه افتاد که چه برفه خوشگلو دلبری داره میباره و اصلا نمیدونید چه حسی شدم با دیدن این برف .

    گذشت و من از خونه بیرون زدم و دوباره اون حسِ الهی اومد و گفت (البته قبلا هم گفته بود)

    مجددا بهم یادآور شد که توی این خیابونی که داری میری جاهایی میرسی که اون لحظه خوف تمام وجودتو میگیره اونجا و اون نقطه باید بِایستی و پایه دوربینتو بزاری و اونجا فیلمو بگیری ، من در حال شنیدن بودم فقط و دیگه راهی جز اطاعت نبود برام چون من میخواستم تغییر کنم و ازین ترس راحت شم و دیگه افتاده بودم تو مسیر و باید تا تهش میرفتم ،

    من همین جوری در حال راه رفتن یهوو رسیدم یه جا که هم حس ترس شدیدی اومد بالا و یهو یه حسی بهم گفت همینجا جاشه ، و من ترسیدم و گفتم نه ولی چند قدم شاید 3 یا 4 یا 5 قدم رفتم جلو تر و گفتم باشه هرچی تو بگی ..

    دوربینو گذاشتمو شروع کردم به ظبط و کار تموم شد و هدایت الهی گفت ادامه میدیم و حالا تمرین اینه جای بعدی وقتی رسیدی به محض اینکه سره نقطه ی اصلی‌ ترس اومد بالا همونجا بایست و دوربینو بزار و پارت دوم فیلم برداری رو شروع کن همین کارو کردم و رفتیم سره نقطه ی سوم و باز هم همین کارو کردم و روز شگفت آوری رو تجربه کردم ، من جنسیت وجودیم، دوستان عوض شده به گونه ای که خودمم باورم نمیشه که چی شده و چه اتفاقی داره میافته ، ولی با بند بنده استخونام ایمانِ آهنین و فولادین دارم که این راه درست ترین راهه و برای منه،

    من توی این 2روزی که گذشته نمیدونید چقدر آروم شدم و حتی توی فیلم برداری هم نسبت به دیروز فوق العااااده ریلکس تر شده بودم و خیلی از ترسم کمتر شده بود و به لطف الله بارم خیلی سبک تر شده چون دارم عمل میکنم و این عمل کردن به آنچه که این فایل بهم یاد داده خیلی حالمو خوب کرده ،خیلییی زیاد،

    حالا همه ی این قصه هارو گفتم که به این مطلب برسم، امشب از خداوند خواستم که خدایا من احساس میکنم دیگه نسبت به این کار که دوربین بزارم و در اون خیابون های مد نظر فیلم بگیرم ترسم افتاده، حالا دیگه چکار کنم ؟ دیگه برام جذابیتی نداره این کار و احساس میکنم اوکی شدم.

    (احساس میکنم مورد تایید واقع شد سخنم) و

    به خودم اومدم که یهو ایده ی اساسی و لِوِلِ بعدی کار بهم گفته شد !!

    و اصلا فکر نمیکردم اینقدر بترسم دوباره نسبت به این الهام جدیدی که بهم شد،

    و حالا اینکه چی گفته شد بماند چون فردا روز سومه و من عهد کردم بی بُرو برگرد و فکر برم و فقط انجامش بدم فقط انجامش بدم و فقط خداوند برام مهم باشه،…

    داستانه جالب و جذابی شده برای خودم ، با وجود اینکه اینقدر این مرحله جدید رو که فهمیدم ترسیدم از انجامش، به خودم میگفتم کاش فردا نشه

    ولی سریعا به خودم اومدم و گفتم میرم با آرامش و توکل به خدا فقط انجامش میدم.

    خیلی دوست داشتم این موضوعات رو با شما خانواده ی عزیزم در میون بزارم(تا بحال با هیچ جمعی در زندگانیم اینگونه احساس صمیمیت رو تجربه نکرده بودم، این رو به جِد عرض میکنم و اینم یکی از شگفتی های عمل به قوانینه) ، میدونم استاد نازنین که کامنت هارو وقت میذارید و میخوانید، این عمل کرد من اول و آخر برای خودم نتیجه داره و امید که حداقل با عمل به این آموزه هایی که هستی به رایگان توسط شما در اختیار ما قرار داده ما با عمل به این آموزه ها قانون جبران رو حداقل از لحاظ معنوی انجام داده باشیم، دوستتون دارم ، خیلی سپاس گذارم ازتون ، و تازه 2 روز گذشته و برای من خیلی آگاهی ها باز تر شده ، تازه میفهمم شما چقدر به این آیه که میگه نماز بپا دارید عمل کردید و شما و خیلیا تونستین پس ما هم میتونیم وقتی فقط عمل کنیم،

    و من باید از پس روز سوم هم بربیام به هر قیمت حتی از دست دادنه جانم.

    عاشقتونم در پناه خدا شاد و شجاع باشید

    خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    سمن خانوم گفته:
    مدت عضویت: 575 روز

    استاد عزیز و خانم شایسته گل سلام

    چقدر فایل جالبی بود، تقریبا یکی از بهترین فایلهای سایت بود

    داشتم فکر میکردم من برای رسیدن به اهدافم چیا رو قربانی کردم تا الان

    تونستم دوستان منفی و روابط غلط رو برای همیشه تموم کنم و درد تنهایی رو تحمل کنم

    تونستم اینستاگرامم رو پاک کنم همه کانالهای منفی تلگرام و کلا کشیدم بیرون

    تونستم برای همیشه اخبار و تلویزیونو حذف کنم

    تونستم خودم خودم رو از جمع های منفی و دورهمی های بیخاصیت که هیچی جز سیگارو مشروبو حرف مزخرف توش نبود دور کنم و به جاش پیاده روی کنم کتاب بخونم

    تونستم بادرد تنهایی کنار بیام و البته الان یواش یواش افراد مثبت رو دارم پیدا میکنم، اما دیگه با تنهایی مطلق هم هیچ مشکلی ندارم و حالم خوبه با خودم

    عاشق فیلم و سریال بودم اما وقتی متوجه بار منفیشون شدم کامل کنار گذاشتم

    فست فود، غذاهای ناسالم، آهنگ های غمگین و بیمعنی، اینترنت گردی الکی

    خیلی چیزها رو دور ریختم

    میدونم که هنوز کار دارم، اما قوی ادامه میدم، اونقدر رشد کردم که نگو، خوشحالم و شکرگزار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1936 روز

    به نام الله هدایتگر

    اول از هر چیزی تبریک میگم این عید رو به همه عزیزان و هم خانواده های عزیزم و استاد نازنین که عاشقانه دوست داره شخصیت ابراهیم و مسیر ابراهیم رو

    و تدریس ابراهیم وار زندگی کردن رو سرلوحه زندگی خودش کرده و هم دنیا رو جای قشنگی برای خودش کرده و هم جای قشنگی برای ما کرده

    چقدر دلم برای پرادایس تنگ شده بود یعنی استاد همونجوری که شما اونجا هستین من هم اونجا بوده ام و با شما در این محیط زیبا زندگی کردم چقدر این تیشرت پوما اصل بهتون میاد و چقدر این اندام که کارکردین روش رو بهتر جلوه میده و چقدر زیبا بود این نم نم باران و چسبید به این فایل و اما در مورد فایل :

    یعنی استاد عزیز تا الان میدونستم که هدف داشتن و نوشتن هدف ی تمرکزی به ادم میده که مثل تماشای داخل ی لوله فقط اخرش رو فقط هدف رو میبینی ولی نمیدونستم که هر هدف هر هدف باید ی بهایی براش پرداخت بشه

    میخوای کنترل ذهن داشته باشی تمرکزت روی خواسته هات باشه تلوزیون نبین و چقدر این ندیدن تلویزیون میتونه کمک کنه به باور سازی خوب برای رسیدن به هدف باشه

    خوب من هم اهدافی داشتم و دارم ولی واقعیتش تا بحال نیومدم به وضوح بنویسم که دقیقا چیرو میخوام و چه بهایی رو میتونم پرداخت کنم

    خودم چون عضی از انجمن معتادان گمنام بودم تا بحال به این موضوع از این زاویه فکر نکردم که بها پرداخت کردن همون اعراض کردن از ناخواسته هاست

    بها پرداخت کردن همون کشیدن درد و حاضر نشدن به مصرف دوباره است

    همون ندیدن تلویزیون برای ساخت باور های قدرتمند هستش

    همون کاریه که تابحال انجام دادم و نتیجه نگرفتم و فارق از اینکه دیگران چی میگن راحت و با توکل به خدا کنار بزارمش هر چند که امن باشه برام و برم تمرکزی سراغ کاری که بهش علاقه دارم و در دل مسیر بهم گفته میشه

    یعنی به صراحت این پیام خدا رو دریافت کردم مثلا من یکی از ایده ها و چیز هایی که دوست دارم انجام بدم که پخش کننده جنس های مربوط به کار خودم باشم و اول از شهر و محله خودم شروع کنم

    این چند وقت مدام بهم گفته میشد که تو نیاز به ی جای داری که فقط عمده فروش باشی اونجا یعنی کاملا احساس و دریافت کردم که چه چیزی نیاز داره

    همین دیشب بود استاد ی احساسی بهم گفت برو کار های که رشاد خلیفه انجام داده رو مرور کن خوب یکی از کارهاش رو شما گفته بودین ولی به چیزی اشاره کرده بود رشاد خلیفه که ی لحظه موندم اون موضوعه اخرین پیامبر که حضرت محمد بود ولی رسول اخرین رسول نبوده محمد شاید شما رسولی از طرف خداوند باشین تا اونهایی که در مسیر و در فرکانس دریافت باشن هدایت بشن به مسیر خداوند

    اما استاد این قربانی کردن و نصبت دادنش به هدف رو واقعا از اون نکته هایی بود که شاید تنها کسی که میتونست برای اولین بار از این زاویه بهش نگاه کنه شما بودین

    چرا که شاکله ذهن من و ما کلا این بوده که ابراهیم پسرش رو برداشته برده قربانگاه چاقو رو زیر گلوش گذاشته و چاقوی که سنگ رو نصف کرده گلوی اسماییل رو نبریده و یهو ی گوسفند از اسمان ظاهر میشه و خدا به ابراهیم میگه بیخیال این بدبخت شو سر گوسفند رو ببرو گوشتی میل کن {خخخ}نه و احساسی که این شنیدن این موضوع به من داده این بوده که من که پیامبر نیستم که خدا از اسمان برام گوسفند بفرسته و دل این کار رو ندارم که بخوام عزیز ترین هدیه خداوند رو به قربانگاه ببرم

    اما قانون جذب میگه تو برای هدفت ی بهای باید پرداخت کنی و قدم برداری

    تو قدم بردار فرزندتو ببر به قربانگاه تو مثل سید حسین برو بندر عباس اونجا دعوت میشی به کار

    تو مثل سید حسین تمام وسایلتو بزار بندر عباس هدیه بده با ارزشترین مادیاتی که براش زحمت کشیدی تا بچه هات در رفاه باشن اونوقت برو تهران راه باز میشه

    تو چاقو رو بزار زیر گلوش ی نشانه ای ی گوسفندی اونجا هست که خودشو نشون میده و تو پیام رو دریافت میکنی که بسه امتحانت رو سر افراز ازش بیرون اومدی گوسفند رو قربانی کن پیامش به کل دنیا میرسه

    مگه زمان ابراهیم اینترنتی بوده که وایرال بشه این صحنه که کل مردم بدونن ابراهیم چکار کرده

    اینو به خودم میگم مگه من دعوت نامه میفرستم برای مشتریام که هر روز دارن بیشتر میشن

    امیدوارم بتونم بهایی که استاد گفت چیزی که الان میتونم انجامش بدم ندیدن تلویزیون شاید باشه

    روی خودم کار کردن باشه

    تمرکز بزرام روی کار خودم

    و قطعا درها باز میشه

    استاد خیلی سپاسگذارم از شما بابت این اگاهی های نابی که هیچ وقت فکر نمیکردم بشه از این زاویه به این قضیه نگاه کرد

    امیدوارم دوستانم هر کجا که هستند در پناه الله یکتا شاد باشن ثروتمند باشند و سعادتمند در دنیا و اخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    ابوالفضل خازنه گفته:
    مدت عضویت: 1585 روز

    به نام خدای مهربان

    باسلام خدمت تنهااستادزندگیم که ازصبح تاشب دارم باصدای ایشون واندک عمل کردن به اموزهای ایشون چرخ زندگیموروغن کلثاری میکنم

    وسلام به بانوی مهربان پارادایزکه نوشته های الهی ودلنشین ایشون توتمام کوجه پس کوچه های این دنیای رویایی و‌الهی این سایت باعت شدمنی که اصلاعلاقعه ای به خواندن نداشتم ولی درحال حاضریه موقع تادو سه ساعت دارم توسایت دارم کامنتهای ناب بچه هاومطالب عقل کل وسایربخشهارومیخونم وشاکرخدای هستم که منوکه یه روزازش خواسته بودم هدایتم کردبه این مسیر

    ازدیشب من منتظراین فایل بودم قلبم گواهی میدادکه حتمااستادنازنینم تواین روز روزی که عیدبندگی ویکتاپرستی یه فایل خوب مثل همیشه میزاره

    استادعزیزچقدرقشنگ صحبتهاتون شروع کردید بهادادن برای هدف وبهادادن یک معتاددرحال بهبودی برای پاک بودن ودرپاکی ماندن ودریک کلام فقط برای امروززندگی کردن

    استادنازم سال ۸۵که شمااویل رسالتتون بودوتازه شروع کرده بودیدبه کاروازانجای که من عاشق این بودم که خداروبهتربفهم وبه خاطرش همه جوره تست کرده بودم ونتیجه ای نگرفته بودم توهمون سال ۸۵خدامنوبعداز۱۵سال تخریب موادمخدرهدایتم کردبه انجمن معتادان گمنام توهمون انجمن وقتی که یه روزبنیان گذاراین انجمن برای سرکشی امده بودبه گمپ مایه جلسه ای گذاشت وباماصحبت تواون جلسه به ما که ۱۵نفربودیم برگشت همین سه اصل مهم که شما گفتید گفت وگفت ازشما۱۵نفریکی تون بارایت این اصل پاک میمونیدهمون جامن به خودم گفتم من اون یه نفرهستم وبه لطف خداتاالان پاکم الان متوجه شدم اون سال شروع به کارشما وهدایت من برای پاک شدن والان یک سال ونیم شاگردشماهستم خدایاشکرت خدایاشکرت

    امروزصبح حال عجیبی داشتم خیلی خیلی خیلی خوشحال بوداولش نمیدونستم چرابعدکه یه فکرکردم دیدم دیروزصبح هرچیزی که تجسم کردم تاشب به خوبی اتفاق افتادوشب بابه یاداوردن اونهاوبااحساس خوب خوابیدم استادشماوبچه های دوازده قدم میدونن چه صبحی روتجربه کردم بعدیادم افتادعیدقربان خوشحالیم چندبرابرشداولین سال که توعیدقربان حالم اینقدر خوبه اخه استادعزیزمنم مثل خودت عاشق ابراهیم شدم هرموقع اسمش یاصحبش میاد ناخودآگاه اشکم جاری میشه ازاون اشک‌های که تعمش شیرینه

    استادبعدیک سال نیم شبانه روزی فایلهای شماروگوش کردن وتاقدم ۹قدامهاروجلورفتن بااین که دوازده قدم کامل به خدا خریدم برگشتم ازاول قدم والان بالای ۴۰روزتوقدم یک ودوگیرکردم حرفهای شماکامنت بچه هابخداهمشون عوض شده جلسه دو سوم چهارم قدم دو منودیوانه کرده اصلا همین سه جلسه برای هرکسی که بخواداصل قانون درک کنه کافیست جوری شدنمیخوام برم جلسه بعدی قدم بعدی اقادارم لذت میخوام من همین لذت میخوام دیگه مگه غیراینه؟

    دارم ارام ارام رابطه ذهن وروح میفهم وتمرین میکنم فاصله ذهن وروحم باورودی های ناب این سایت کم کم کمترکنم

    البته تواین یک مااخیرکه من این سه جلسه رودارم میخوام وسیری هم ندارم اتفاقات شرایت وپشنهادهای خوبی هم داشتم روابط که نگواصلا رفتارهاداره عوض میشه قبل ازنوشتن این کامنت نجواهی میگفت چی میخوای بنویسی اماصداقلبم گفت توروقسمت دیدگاه خودروبتویسیدکلیک کن باقیش بتمن ومنم گفتم چشم وتااینجانوشتم خداشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    استادجان خانم شایسته عزیزومهربان وهمه دوستان این سایت الهی سپاسگذارهمتون هستم الهی همتون الهی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: