حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟ - صفحه 31

621 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پوریا گفته:
    مدت عضویت: 980 روز

    سلام استاد وقتتون بخیر. من بعد از 15 سال معده درد وحشتناک الان حدود 1 ماهه حتی قرص نخوردم. به لطف خدا و قوانین ثابتی که قرار داد تا ما تعیین کننده و خالق زندگی خودمون باشیم. سه ماهه که دادم فایلهای شما رو گوش میدم. بارها هم حسی بهم داده این آگاهی ها که بغضم ترکیده که خدایا من اینهمه داد میزدم و فریاد میزدم که خدایا چرا به حرف من گوش نمیدی پیش هر کسی که احساس میکردم آبرو داره میرفتم التماسش میکردم دعام کنه و هر روز بدتر و بدتر میشدم تا اینکه خدای بزرک و توانا و مهربان و خالق و هدایتگرم به این راه زیبا هدایتم کرد. اصلا دارم یه آدم دیگه میشم!!!! خدایااا شکرت.

    آقای استاد عباس منش سپاس و یکی از دستهای خدا بودی و هستی برای من برادر عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 2067 روز

    دوس دارم بی مقدمه برای این فایل کامنت بزارم

    استاد اول از همه سپاسگزارم برای محتوای بی نظیراین فایل ک باعث حداقل فکرکردن درمورد حذف حواشی زندگیم شد و کمی فکر کردم ک چی میخام از زندگیم هدف واضح انتخاب کنم و اون چیزایی ک درمسیرش نیست رو قربانی کنم

    شکرت برای این فایل ک واقعا میشه در عمل ازش استفاده کرد

    خواسته من آزادی مالی و زمانی و مکانی هس و درکنارش انجام کاری ک عاشقشم و از انجامش انرژی میگیرم وکلی لذت میبرم و میخام بگم دلیل هدایت من ب سایت فوق العاده شما همین خواسته من از بچگی بوده هرچند واضح نبوده ک دقیقا چی

    الان فهمیدم چرا واضح نشده

    چون کلی حواشی در زندگیم دارم ک قعطشون نکردم و قدرت تمرکزم رو استفاده نکردم برای شناخت خودم و اهدافم

    همیشه در جهت اهداف و خواسته های دیگران حرکت کردم کاری رو دارم انجام میدم ک حقیقتا خواسته خودم نبوده خواسته من همونی بود ک اول کامنتنم گفتم ولی اونقدر در خانوادهی ک بودم ب من گفته شده ک حتی فکرشم نکن غیر ممکنه و یا اینکه دیونهی تو آمریکاشم نمیشه و غیره

    استاد واقعا ازت ممنونم تو برای ما الگویی هستی از زندگی ک اطرافیانمون گفتن غیر ممکنه بخاطر باورهای فقیرومحدودکنندشون و مثل ویروسم ب ما انتقال دادن ولی هربار ک ب زندگی شما و زندگی افرادی ک میبینم چ راحت ثروتمندن و ازادی زمانی و مکانی دارن میگم پس برای منم میشه من ی زمانی فک میکردم نمیشه ولی الان فک میکنم ک میشه و تصورش ک میکنم حتی برای چندلحظه انرژیی ازم ازاد میشه ک منو هل میده ب سمتش

    این فایل باید منجر ب اقدامی مهم و توحیدی در من بشه

    قطع هرچی ک منو تو نقطه امنم قرارداده قطع اون چیزایی ک نمیزاره ب سمت هدفم برم حتی قطع پلی طویل ک بخاطر باورای محدودکنندهی ک ازخودم نبود و از اطرافیان بود ولی من قبولش کردم هس باید قطع کنم یا ب عبارتی قربانی کنم

    استاد عزیزم میتونم بگم این فایل خیلی خیلی ارزشمنده این فایل رو باید صدها بار گوشش داد من قبلا ی بار گوش دادم ولی هیچ تاثیری روم نداش و فراموش کردم تاثیرنداش چون تو مدارش نبودم خدارو شاکرم ک دوباره ب این فایل هدایت شدم

    حالا بریم سراغ تعیین هدف

    هدفم کمی واضح تر شده متوجه شدم ک دوست دارم تولید محتوا کنم ولی واقعا نمیدونم تو چه زمینه ای و اینکه تو یوتیوبم اینکارو انجام بدم

    و جالب ک این فایلم استاداشاره کردین ب مواردی ک درتولید محتوا باید رعایت کنم اینکه اول باید تمرکز صددرصد بزارم و 365رو هرروز یک ویدیو آپلود کنم و کل کار ویدیو رو خودم انجام بدم و ضمنا ی چیز مهم اون زمین بازی الانم و هم بازیاشو و خود اون توپو ک همون شغل فعلی هست رو ترک کنم

    من اقداماتم رو در انجام این مراحل میزارم و ب خودم تا پایان این سال فرصت میدم برای قطع شاخ و برگای اضافی زندگیم

    ب لطف الله یکتا میام و ازاقدامات اساسی و عملی ک انجام دادم مینویسم

    عاشقتونم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    سلام خدایا شکرت

    خدایا

    چقدر دنبال شنیدن این جملات بودم

    چندروزه همش از خدا میخوام هدایتم کنه تو تضادی که باهاش روبرو هستم چطور عمل کنم

    امروز هم ازش خواستم که واضح و دقیق هدایتم کنه

    که آیا باز هم مثل قبل بترسم از دیگران

    و مدام نگران باشم که دیگران بهم ضربه بزنن ؟؟؟

    یا راه راحت تری هم هست؟؟؟؟

    به خدا گفتم‌ :

    خدایا ، من درِ قلبم رو باز میزارم خودت هدایتم کن

    وخداروشکر که خدای مهربونم معجزه وار و صریح ازطریق این فایل هدایتم کرد:

    حالا جملات ناب استاد رو دقیقا عین فرمول ریاضیِ حل هزاران مساله مشابه ، که معلم ریاضی به شاگردانش آموزش میده ، میزارم تو مساله خودم

    و به زیباترین شکل ممکن حلش میکنم:

    (( مدتیه که تصمیم گرفتم مسیر زندگی مشترک اشتباهی رو که 24 سال قبل خودم انتخاب کردم رو عوض کنم و دست از حس قربانی بودن و مظلوم‌ جلوه دادن خودم و برانگیختن حس ترحم دیگران بردارم و مسیر جدید و دلخواهی که خودم دوست دارم و سالهای سال فقط حسرتش رو میخوردم به دست خودم بسازم، همونطور که این زندگی سراسر محدودیت و تضاد رو خودم ساختم.

    ولی ترسها هی کمرنگ و پررنگ میشدن

    با گوش دادن به فایلهای استاد ایمانم به خدا قویتر میشد و میگفتم خدا حافظ و حامی منه و قدم برمیداشتم

    ولی با گوش دادن حرفهای برخی مشاورین و وکلای محتاط و سختگیر دوباره ترسها بیشتر از قبل به سراغم‌میومد اونم چه ترسهایی؟ ترسهای جدید

    منظورم چیه از ترس جدید؟

    اینکه مثلا تا امروز از این میترسیدم که فلانی قصد ضرر و زیان جانی زدن به من رو داره ، از امروز این ترس به ترسهای قبلی اضافه میشد که مبادا به

    فلان اموالت فلان خسارت رو بزنه؟ برو قفل در رو عوض کن، برو فلان اقدام حقوقی رو برای پیشگیری از فلان خسارت احتمالی انجام بده

    راستش در ظاهر امر گوش دادن به این توصیه ها از سوی یه وکیل که سر و کارش با این قبیل مسائل هست کار عاقلانه ای بنظر میرسه و بقول معروف علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

    اما اصل مطلب چی بود؟

    اینکه من با شنیدن این احتمالات و نگرانی در موردشون و فکر کردن به راههای پیشگیری ازش

    ترس و استرس سراغم میومد و یه عالمه راههای پردردسر و کارآگاه بازی که باید مخفیانه میرفتم و مثلا قفل خودروی خودم رو عوض میکردم تا همسرم نتونه آسیبی بهش بزنه یا ببره جایی مخفی کنه و من نتونم ثابت کنم و…

    فکر کردن به این چیزها نگرانی، ترس، دلشوره، اضطراب و… برام داشت و دیدم خدا اینها رو نمیخواد برای من

    خدا دوست داره من هم مثل خودش به راحت ترین و زیباترین شکل ممکن همه کارها رو انجام بدم

    نه با تشویش و اضطراب و دلهره

    گفتم: خدایا

    من آدم تحمل کردن اینهمه اضطراب و نگرانی نیستم، خودت کمکم کن

    و هدایت شدم به این فایل

    و حالا تعمیم صحبتهای ناب استاد به تضاد پیش روی خودم: ))

    1- خودم مسئول اتفاقات زندگیم هستم ، نه عوامل بیرونی ، هروقت میخوایم بقیه رو مقصر بدونیم زیپ دهنمون و ببندیم، کار خییلی سختی هم هست .

    به اندازه ای که بتونیم این کار و انجام بدیم پیشرفت میکنیم

    (( من‌مسئول بوجود اومدن چنین شرایطی شدم پس همسرم و خانوادم رو مقصر ازدواجم ندونم ))

    2- تاوقتی میگیم : داور، نمیتونیم نتیجه بگیریم

    چون داور یک آدم‌کوکی نیست که اونطور که دوست داریم کوکش کنیم برای ما کار کنه

    (( تا وقتی میگم: همسرم مقصره نمیتونم نتیجه بگیرم ، چون همسرم آدم کوکی نیست که انطور که خودم دوست دارم کوکش کنم که برام کار کنه ))

    3- چرا یک سری تیمها مدام از اشتباهات داوری و داور ضربه میخورن؟ چون انقدر بهش فکر کردن و درموردش حرف زدن که بازهم اون چیزی که بهش توجه کردن دوباره براشون اتفاق افتاده

    (( چرا من مدام تو این 24 سال ضربه خوردم؟؟ چون انقدر بهش فکر کردم و به نقاط منفی شوهرم توجه کردم که همون اتفاقات مشابه رو مدام جذب زندگیم کردم حتی باعث شدم بقیه هم بهم ضربه بزنن و حقم رو بخورن چون فکر میکردم هرچی بنده های خدا بهم بیشتر آسیب برسونن دستم پُر تره پیش خدا و میرم گلایه بنده هاش و پیشش میکنم و میگم : ببین بچه هات چه بلاهایی سر من آوردن، حالا تو جبران کن

    اما حالا فهمیدم اشتباه میکردم

    باید خودم مسیر زندگیم و نحوه برخورد دیگران با خودم رو انتخاب کنم و شاد و خرم برم به خدا بگم دیدی تونستم ؟؟ دیدی همه مثل تو من و دوست دارن؟؟

    4- فکرمیکنی داورها به ضررت سوت میزنن؟؟

    به ضررت سوت خواهند زد ، این یک قانون است.

    فکر میکنی خودت داری اتفاقات و رقم میزنی؟؟

    خودت اتفاقات و رقم خواهی زد

    (( من فکر میکنم قاضی به ضرر من رای میده؟؟

    به ضررم رای میده

    فکر میکنم کارم بدون وکیل و دادگاه و…. در کوتاهترین زمان ممکن انجام میشه؟؟

    انجام میشه، به همین راحتی

    فکر میکنم خودم اتفاقات پیش رو را رقم میزنم؟؟

    رقم خواهم زد ))

    5- اگر قراره متفاوت از اکثریت جامعه نتیجه بگیرید متفاوت از اکثریت جامعه فکر کنید

    (( اگر میخوام متفاوت از هزاران خانومی که درحقشون ظلم شده نتیجه بگیرم و قانون به نفع من رای بده باید متفاوت از اون هزاران خانوم فکر کنم ))

    6- ببین چطور میتونی کاری کنی که کارت اصلا به بحثهای داوری نکشه ، تیمت انقدر خوب کارکنه که حتی اگه یه پنالتی هم داور به نفع اونا گرفت تیم تو چهار یک بازی رو بِبَره.

    هروقت ما بتونیم تمرکزمون رو از چیزهای ناخواسته برداریم چیزهای ناخواسته از زندگیمون میره بیرون

    هروقت تمرکزمون رو از روی داور بد برداریم اشتباهات داوری هم برای ما اتفاق نمیفته حتی اگه یک درهزار هم اتفاق بیفته تیم ما انقدر خوب بازی کنه که بااختلاف سه گل ببره

    چرا بیایم شاکی باشیم از وضعیت موجود؟

    همیشه به این برهه حساس کنونی توجه کنیم و فکر کنیم همیشه شکایت و نارضایتی باشد؟

    بجای اینکه مدام بگیم چرا این گوشت این …. انقدر گرون شد؟ بگیم من چیکار کنم که انقدر پول بسازم که اینها برام مهم نباشه

    من چه تغییری باید در خودم ایجاد کنم؟

    من قیمت گوشت و مرغ رو که نمیتونم کنترل کنم

    ولی میتونم زندگیمو افکارمو کنترل کنم

    ازکجا میتونم شروع کنم؟

    ریپ دهنم و ببندم و انقدر غر نزنم و انقدر عوامل بیرونی رو مقصر ندونم و شکایتهای بقیه رو گوش نکنم و منم ادامه ندم اون شکایتها رو

    باید یه راهی پیدا کنم که تو فضای شکایتهای بقیه قرار نگیرم و نشنوم و هروقت دیدم که بقیه دارن شکایت میکنن آگاهانه دهنمون و ببندیم و بگیم نه، من باید تغییر کنم، بیرون هیچ ربطی به من نداره

    جهان بیرون آینه درون منه اگه من تغییر کنم جهان بیرون هم برای من تغییر خواهد کرد برای من شرایط خوب میشه فارغ از اینکه برای بقیه خوب میشه یا نمیشه اون دیگه به خودشون ربط داره

    اگه تغییر نکنم جهان با پس کله جوابم رو خواهد داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مرضیه فرجی گفته:
    مدت عضویت: 1079 روز

    سلام استاد عزیزم

    میخام درمورد چیزی ک قربانی کردم برای هدفم بگم براتون

    شغل من دستیار دندانپزشک هست و تقریبا 7ساله ک کار میکنم..اوایل ک شروع کردم مثل هرکاری کاملا سخت بود برام و اعتماد ب نفس کمی داشتم ولی ادامه دادم و تو کارم کم کم حرفه ای شدم و هربار با جابجایی محل کارم هی بهتر و بهتر شدم..الان تو مرحله ای هستم ک چشم بسته کارمو ب بهترین نحو انجام میدم..یعنی ب جایی رسیدم ک اوایل کارم آرزوشو داشتم..اینکه حرفه ای باشم تو ی مطب خوب با پزشک خوب با درآمد خوب و تایم کاری عالی کار کنم..و این موقعیت برای من شده منطقه امن و در عین اینکه بسیار موقعیت عالی هستش، جای هیچ پیشرفتی برای من نداره..

    خب قبلا فکر میکردم باید سخت کار کنم تا پولم حلال باشه تا ب خیال خودم پول خوبی در بیارم..بعد از شنیدن و درک کردن حرفای شما ک پول درآوردن بسیار آسونه و هیچ ربطی ب تلاش فیزیکی ندارن روی خودم کار کردم و منی ک همش سرپا بودم و خسته برمیگشتم از سرکار و تمام انرژیمو میزاشتم ب جایی رسیدم ک با همون درآمد کار فیزیکیم‌کم شد ،استراحتم بیشتر شد،تعطیلی هایی ب من میخورد ک من میدونستم بخاطر کارکردن روی ذهنمه و خیلی زود جواب گرفتم..و بیشتر تونستم باز روی خودم کار کنم..

    حالا تصمیم گرفتم ک ازون منطقه امن بیام بیرون و شغل عالی م دارم رو قربانی کنم و کردم

    و تمام کسانی ک فهمیدن همه بدون استثنا ب من گفتن داری اشتباه میکنی..کارت و درآمدش و تایمش عالیه…دیگه بهتر ازین برات پیدا نمیشه و من هربار ک شنیدم ب انتخابم مطمن تر شدم…استعفا دادم و البته شغل من جوری هستش ک باید یک ماه جلوتر اعلام کنی تا نیروی جدید جایگزین بشه و من تا یک ماه دیگه کلا ازونجا میام بیرون و از خدا هدایت میخام برای شغل جدیدم..و هروقت ک از خدا هدایت خاستم منو ب بهترین زمان و مکان و آدم های مناسب هدایت کرد…

    خداروشکر ک علیرغم نجواهایی ک داشتم برای نوشتن این کامنت اومدم و ثبت کردم تصمیممو ک چ چیزی رو برای هدفم قربانی کردم

    ازتون سپاسگزارم استادم

    در پناه الله موفق و سعادتمند باشین همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2264 روز

    به نام خدایی که زیباست و زیبا می آفریند

    سلام عرض می کنم خدمت استاد گرانقدرم و خانم شایسته مهربان

    و یه سلام دیگه هم عرض می کنم خدمت تمام دوستای عزیزم در سایت

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم که در مدار دیدن این زیبایی ها و در مدار بودن بین این افراد فوق العاده و در مدار دانشجو بودن در این بهشت (دانشگاه موفقیت) هستم

    استاد گرانقدر من عاشق تکنولوژی قسمت متاورس و هوش مصنوعی و دیوایس هایی مثل موبایل های هوشمند و ساعت های هوشمند و … هستم

    البته ناگفته نماند که بی نهایت عاشق عکاسی و فیلم برداری هم هستم و احساس می کنم این اون چیزی که رسالته منه و اگه ساعت ها هم انجامش بدم عشق می کنم و خسته نمیشم حتی اگر بابتش بهم پولی هم پرداخت نشه

    بعد از چند وقتی که از شغل مشاور املاک اومدم بیرون رفتم سراغ عکاسی و آموزش و کار کردن در این زمینه ، یه سری اتفاقات (به ظاهر نازیبا) افتاد که بعداً فهمیدم خیلی هم خوب بوده و من رو رشد داده و بهم فهمونده دقیقاً چی می خواهم

    دوباره از خداوند هدایت خواستم اول رفتم چند تا شغل رو هرکدام چند هفته یا یکی دو ماه وارد شدم و دیدم شاگرد بودن یا کار کردن برای دیگران اصلاً و ابداً با روحیات من جور در نمیاد

    دوباره توسط الله مهربانی برگشتم همین محله خودمون که قبلاً هم کار میکردم

    منطقه پردیسان قم (همه مدل سازه ای اینجا هست مثل خود قم ، ولی بیشتر به مسکن مهرهایش معروفه البته که ناگفته نماند حدوداً سه چهارم این منطقه را مسکن مهر ها تشکیل دادن)

    آدرسش هم همون بلوار الغدیر بالاتر از شهرک قدس و حدوداً از سال 83 و 84 اولین ساختمان های مسکونی رو تحویل دادند

    الان خدا رو شکر خیلی رشد بی نظیری داشته و قیمت های شخصی سازهاش 3 یا 6 واحدی هاش خیلی نزدیک به قیمت های شهرک قدس هستش

    خدا رو شکر این ها همه نمود فراوانی بی نهایت هستش برای من

    بگذریم…

    این ها رو گفتم که برسم به اینجا که من واقعاً دیوانه وار عاشق عکاسی ام و رویام اینه که یک عکاس موفق بشم

    اقدامات عملی ای هم که به ذهنم می‌رسید انجام دادم جهت آموزش دیدن و رفتن و از شاگردی شروع کردن و این ها…

    ولی هیچ جایی هیچ کسی استخدام عکاس آقا نداشت!!

    من هم که دوربین نداشتم برم یه جایی قراردادی کار کنم یا پیج بزنم یا وبلاگی چیزی راه بندازم یا هرچی ….

    من نه تنها دوربین عکاسی ندارم بلکه تجربه ی بی نهایت کمی هم از کار با دوربین های دیجیتال دارم من فقط آموزش های ویدیویی رو دیدم در یوتویوب

    پول نداشتم برم کلاس ثبت نام کنم که :)

    تازه اگه میرفتم ثبت نام می کردم هم نمی توانستم دوربین بخرم :)

    تازه لب تاب هم ندارم !! :)

    خلاصه دیدم اینجوری نمیشه من نمی توانم از این عشقم دست بکشم

    اومدم رفتم کارهای مختلف انجام دادم خیلی اینور اونور تو در و دیوار رفتم در نهایت خسته‌ی خسته تسلیم خداوند شدم گفتم من نمیدونم تو بهم بگو چه کار باید کنم

    خدا بهم گفت تو قبلاً در شغل مشاور املاک عالی عمل می کردی کلی قرارداد های خوب بستی پول های خوب ساختی در تمام زمینه ها از جمله روابط و عزت نفس رشد داشتی و …

    برگرد

    برگرد مشاور املاک….

    گفتم چی؟؟؟

    برگردم مشاور املاک ، خدایا مگه یادت رفته من این شغل و بوسیدم و گذاشتم کنار به دوست هام هم گفتم من دیگههههه بر نمی گردم در این شغل

    کلی از مخاطب هامو پاک کردم ، همکار ها مشتری ها و…. تمام سر رسید ها رو ریختم رفت

    هرچی فایل صوتی و تصویری و متنی و …. در موبایلم مرتبط با املاک بود پاک کردم

    یعنی کاملا تمرکزم رو از املاک برداشتم و گذاشتم روی عکاسی البته هنوز هم یه جاهایی رو فراموش کرده بودم ، مثلاً من تا چند ماه به هیچ عنوان نرفتم به همکارهای سابقم که خب خیلی هم دوست بودیم با هم سر بزنم

    ولی….

    گاها اون ها زنگ میزدن و من باز حس و حالم بد میشد و احساس می کردم دارم وقت تلف می کنم اون ها دارن مثل چی‌ پول میسازن

    حالا این ها احساسات من بود ها اون ها بنده های خدا از سر عشق و محبت زنگ میزدن و اصلا تحقیر و … در حرف هاشون نبود

    من ذهنم خود تخریبی می کرد

    یا مثلاً بارها و بارها مشتری های قدیمیم که من نه شمارشون رو داشتم نه اصلاً یادم می اومد کی هست بهم زنگ میزدن

    من سر یه بهانه‌ واهی که اس ام اس بانک هام روی این شمارست یه سری جاهای مهم این شماره رو دادم و… حاضر نبودم این بها رو هم بپردازم و شمارمو عوض کنم و این اشتباه بسیار بزرگی بود

    و

    خدا رو شکر می کنم

    سری بعدی که اقدام کنم خیلی بیشتر سر سپرده و تسلیم الله میشم و هر کاری که لازم باشه مخصوصاً عوض کردن سیم کارت رو اگه نیاز باشه حتماً انجام میدهم

    دیگه نمیام خودمو گول بزنم که نه من آدم قوی ای هستم و…

    البته کتمان نمی کنم که من همیشه دارم روی عزت نفسم و باورهای توحیدی کار می کنم و هر بار نسخه موحد تر و قوی تری از خودم ارائه میدهم

    قشنگ می فهمم که در شرایط سخت که قبلاً حالم خیلی گرفته میشد و احساساتی میشدم دیگه کمتر احساساتی میشم کمتر حالم گرفته میشه و حتی گاهی وقتا می توانم بی تفاوت باشم

    ولی

    باید یادم باشه که برای اهدافم باید بها پرداخت منم و شجاعت خودمو نشون بدهم تا خداوند هم پاداش ها رو بده

    خلاصه

    من اردیبهشت از املاک اومدم بیرون رفتم دنبال شغل رویایی ام عکاسی

    بعد اون اتفاقات افتاد که نمی خواهم خیلی با جزییات بگم چون تمرکز بر ناخواسته هاست

    بعد دوباره اول پاییز مهر خداوند منو هدایت کرد اومدم مشاور املاک در یک دفتر بسیار شیک و خوبه با آپشن های بیشتری نسبت به دفتر قبلیم مشغول به کار شدم

    با این هدف که من قرار نیست اینجا موندگار باشم خداوند منو هدایتم کرده تا اینجا با عشق پول بسازم و برم سراغ خرید دوربین و بعد هم قدم های بعدی بهم گفته میشه که کجا برم برای کلاس و چه جوری از کجا کار عکاسی رو شروع کنم و کی از این املاک بیام بیرون و به صورت تمرکزی برم سراغ کاری که عاشقشم یعنی عکاسی

    خیلی احساس خوبی دارم که این ها رو اینجا نوشتم احساس سبکی می کنم

    و مطمئن هستم که یه روزی نه چندان دور که عکاس هستم دارم عشق می کنم و همش از این شهر به اون شهر میرم و پول می‌سازم (آخه من بی نهایت عاشق مسافرتم) میام این رد پای خودم رو می بینم و چقدر ذوق زده میشم و ایمانم نبست به خداوند بیشتر میشه

    که چقدر هوای منو داشته و چقدررررر در این مسیر بهم کمک کرده

    الهی به امید تو…

    ان شا الله که این مسیر یه روند ادامه دار باشه

    عاشقتم استاد ، شما تنها کسی هستی که الان بیش از سه ساله صبح تا شب صداتو می‌شنوم

    ارادتمند شما

    محمد حسین

    22 بهمن 1401

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      آزاده کاکاوندی گفته:
      مدت عضویت: 1485 روز

      سلام محمد حسین جان دوست عزیزبسیار سپاسگزارم ک ب من لطف داشتی و گفتید نظر و پیشنهادی راجب ب عکاسی بگم

      من یع خانوم میشناسم تو اینستاگرامه نمبدونم میشه اسمشو بنویسم یا ن اما ب صورت فارسی میگم خودتون سرج کنید ب صورت لاتین تو اینستا گرام

      اسم این پیج استدیو شفیعی البت وسطش اندرلاین داره اسمش ملیکاس این خانوم خیلی موفقه تم عکاسیشم فقط از مراسم عقد و بله و برون و عروسیه در حوزه دیگ فعالیت نمیکنه تو بیوگرافیش نوشته بود عاشق این کار و از همه شهرهام مشتری داره از طربق پیجش و عکسهای خیلی قشنگی ام میگیره خدایی ایشون گفتن از سازمان فنی و حرفه ای عکاسی اموزش دیده بعد ی مدت تو یه اتلیه کار کرده به نظرم شمام برید از سازمان فنی و حرفه ای حالا قم نشد از تهران از جایی ک به قم نزدیکتره یاد بگیرید اگ عاشقیش باید بها بدی باید تلاش کنی و باورهاتو قوی کنی نسبت ب عکاسی و خدا وازش بخا تو رو ب یک اتلیه خوب هدایت کنه برای کار.ب نظرم کار سختی نیست حتی اگ لازم شد مهاجرت کنی ی مدت ب تهران برای عکاسی این کارو انجام بده یا رفت ووامد کن تا یادبگیری اگرم قم داره خیلی بهترو از خدا بخاه حتما تو قم کار در اتلیع خوب سر راهت بزاره

      یع دوستی داشتم دبیرستان بودیم ازدواج کرد ب اقایی ک فیلمبردار بود البته اون موقع دوست من اصلا عکاسی بلد تبود و همسرشم معروف نبود زیاد تو کارش تا اینکه دوستم با این اقا ک ازدواج کرد عاشق عکاسی شد پسر بزرگش الان حدود 20 سالشه ینی پا ب پای مادرش(دوست من)عکاسی میکنه چقدهم معروف هستند و سه نفری باهم عکاسی و فیلمبرداری اتجام میدهند و کلی مشتری دارند .از یه دوربین ساده شروع کرند الان دوربین حرفه ای دارند همسرشون فیلمبرداری میکنه خودشو و پسرش ب همه جا میرن و عکاسی اینا رو گفتم باورهای قوی بشه

      ب نظرم من از خدا بخاه هدایتت کنه به بهتربن مرکز فنی حرفه ای و بهترین اتلیه برای کار مطمین باش قدم برداری خدا هزار قدم برات بر میداره

      موفق باشی محمدحسین جان

      در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند باش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1405 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم سید حسین عباس منش و خانم مریم شایسته ی خوش قلب.

    من برای رسیدن به شغل دلخواهم هررر بهائی که نیاز بود دادم مثله:

    حذف کامل فضای مجازی، کم کردن اتباطم با دیگران، مدااام نوشتن، تجسم کردن، صحبت کردن در مورد شغل دلخواهم با دیگران، دیدن و توجه کردن به افرادی که تو شغل دلخواهم در حین کار کردن هستن، از کاری که داشتم انجام میدادم 1 ماه مرخصی گرفتم بدونه حقوق، اونم وقتی که هیچ پولی نداشتم و مسئولم بهم گفته بود که بعد از مخصی احتمال خیلی زیاد بهت نیاز نداشته باشیم ولی گفتم اشکال نداره، من بهاشو میدم، شب و روز کتابای درسیمو میخوندم، مرتب ذهنم نا امیدم میکرد اما دوباره با آیات قرآن و کامنت دوستان و یادآوری حرف های استاد خودمو قوی میکردم، کنترل ذهن در سرایط نادلخواه و…

    نتیجه اش این شد که همین الان که دارم جواب این کامنت رو میدم سرکار کار هستم، کاری که واااقعا لذت میبرم از انجام دادنش و از آنچه که دوست داشتم بیشتر دلخواهمه خداروشکر.

    اما دز زمینه ی روابطم هیچوقت اون بهائی که باید میدادم رو ندادم و همییییشه یک رابطه ی کاملا سینوسی رو تجربه کردم

    اما امروز1401/11/21 من به خودم متعهد میشم هررررر بهائی نیازه بدم تا به آنچه که دوست دارم در روابطم تجربه کنم رو، بپردازم.

    و مهمترین بهائی که باید بدم

    1/شبانه روز کار کردن روی اعتماد به نفس و احساس لیاقت و ارزش مندی/

    2/کار کردن روی باور های توحیدی/

    3/هررر لحظه توجه به نکات مثبت زندگی و شکرگزاری در هر لحظه بابت هر آنچه که در زندگی ام دارم/

    4/کنترل ذهن تحت هر شرایطی حتی وقتی که شرایط اصلا دلخواه نیست و دهنم رو ببرم به یک فضای کاملا دور از آنچه که احساسم رو بد میکنه/

    5/ادامه دادن به تمامه تمرینات و ابزار های این مسیر بدونه توجه کردن به شرایط موجود باتمام وجودم تا تاریخ 1402/02/15

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 1975 روز

      سلام

      بهتون بابت موفقیت شغلی تبریک میگم

      چقدر جالبه دقیقا همین امروز که تصمیم گرفتم روی عزت نفس و حس ارزشمندی خودم کار کنم پاسخ شما رو دیدم . من امروز توی دفترم به خودم تعهد دادم که همه هدفم فعلا همین باشه . چون روابط پاشنه آشیل منه

      من پاسخ های شما رو دنبال میکنم لطفا از تمرینات و نتایجون بگید

      مخصوصا درباره چگونگی عاشق خود شدن و درک احساس لیاقت

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        ابراهیم خسروی گفته:
        مدت عضویت: 1405 روز

        سلام دوست خوبم.

        ممنونم از دعای خیرتون و نظر لطفتون.

        تمریناتی که انجام میدم همون تمریناتیه که استاد و بچه ها روشون تأکید دارن، گوش، دادن مداوم فلیلها، سپاسگزاری، نوشتن صبح و شب، کنترل ذهن، توجه نکردن به ناخواسته ها، ادامه دادن تا به نتیجه رسیدن، تغییر کردن واقعی، روبرو شدن با ترس ها، استفاده از اهرم رنج و لذت،مرور اتفاقات زندگیم تو ذهنم که خودم خلق کردم برای ایجاد باور اینکه من خالق زندگیمم، شکستن بت های زندگیم، کم کردن شرکم و…

        در مورد احساس لیاقت باید بگم برا من این شکلی بود که اینقدر چک خوردم از این قضیه و دوست داشتن دیگری بجای خودم که دیگه تصمیم گرفتم این چرخه ی معیوب رو قطع کنم. وقتی کسی رو بیشتر از خودت مهم بدونی و کسی رو بیشتر از خودت دوست داشته باشی هر روز پایین تر میری حالا ممکنه کسی رو بیشتر از خودت دوست داشته باشی یا چیزی رو.

        بعضی ها وسایل رو بیشتر از خودشون دوست دارن، مثلا ظرف خوب ها رو میزارن که مهمانها ازشون استفاده کنن، لباس خوبهارو میزارن برا مناسبت‌ها با مهمانی ها بپوشن، میوه خوبهارو زمانی میخرن که کسی بیاد خونشون و…

        این رفتارها نهایت تخریب خودمون هست من کم کم فهمیدم است موضوع چقققدر به اعتماد به نفسم به ارزشم ضربه زد و چون نمیخواستم بیشتر از این آسیب ببینم سعی کردم رو این موضوع کار کنم، اما هنوز خیییییلی جای کار دارم ولی خداروشکر خیلی بهتر شدم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1319 روز

      بنام خدا

      سلام داداش ابراهیم عزیز

      تحسین میکنم تعهد شما و استمرارتون رو

      تحسین میکنم کار فوق‌العاده تون رو

      تحسین میکنم مرد قوی و فوق‌العاده ای چون شما رو

      واقعن ازتون سپاسگزارم

      یکی از تعهداتی ک به خودم میدم اینه ک تک تک کامنتهای شمارو بخونم

      واقعن سپاسگزارم ازتون که برای من

      و امثال من

      رد پا گذاشتین

      من الان خیلی واضح تر میتونم مسیرم رو پیدا کنم و با قدرت ادامه بدم چون ابراهیم ادامه داده و نتیجه گرفته

      سپاس از شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    اميرمحمد اجتهادي گفته:
    مدت عضویت: 1206 روز

    سلام مجدد خدمت استاد نازنین و همراهان گرامی ،

    با سپاس و شکر الله را که زیباست و زیبایی را دوست دارد و انتخابی جز خوشبختی و سعادت را برایمان نگذاشته است، الله ای که می‌گوید

    نیم ز کار تو غافل همیشه در کارم

    که لحظه لحظه تو را من عزیز تر دارم

    سپاس خدایی را که جان آفرید

    سپاس الله ای را که هدایت آفرید

    سپاس معبودی را که جان هایمان را به وجود گرم و پر مهرش به آتش عشق، نرم و گرم کرد و جانمان را تسکین داد ، برای عدم آرامشم ، آرامش شد ، برای ترس هایم شجاعت شد ، برای ندانسته هایم دانسته شد و الاها شکر و سپاس و سپاس برای وجودت برای حضورت ..

    مهم مهم مهم

    آگاهی که امشب برام نسبت به ترس از قضاوت دیگران باز شد را با شما به اشتراک می‌گذارم:

    (متنی روی کاغذ نوشته شد که من همان را اینجا مینوسیم)

    من چه ترس هایی دارم ؟

    من بیشتر به افرادی که از تیپ و قیافشون حسودیم شده

    من بیشتر از افرادی که بهشون دروغ و لاف زدم پیششون

    من بیشتر از افرادی که به هر دلیلی ازشون متنفر شدم

    من بیشتر از افرادی که به خاطر وضع مالیشون از من بهتر بوده و پولدار بودن

    من بیشتر از خورد شدن و شکستن در مقابل این افراد خیلی ترس و هراس دارم

    یعنی ریشه یابی اینو میگه که من از ترس ها نمی‌ترسم من حتی از قضاوت مردم هم نمی‌ترسم

    من از خورد کردنه اون شخصیته دروغینه متظاهر کافر میترسم، من از شکستنِ این سَردَم داران یا یکی از بت های وجودیم میترسم، نه از قضاوت دیگران

    من از این که این بُتِ خود ساخته ای که سال ها برای ساختنش تظاهر کردم ، دروغ گفتم ادا در آوردم و هزار کار کردم تا ساخته شه، حالا از شکستَنِ این بت میترسم و این بت منو به گمراهی داره می بره و من هدفم و منظورم از زندگی اینه که در روشنی و نور باشم و بُتی رو که خودم ساختم و حالا مانعم شده رو حتی به قیمت از دست دادنه جانم هم که باشه در هم می شکنم و ذره ذره خواهم کرد و نابودش میکنم خودم ساختم حالا فقط خودمم هستم که میتونم از میون برش دارم فقط خودم.

    کُدِ مخرب در ناخودآگاه ما : [دیگران چی میگن ؟]

    ————————————————

    ادامه ی داستانِ عملکرد من در روز دوم :

    عرض شود که دیشب ساعت یکو چهل دقیقه بامداد روی همین فایل، دیدگاهی رو ثبت کردم و از داستان زندگیم کمی گفتم که چه اتفاقاتی داره می افته ..

    امروز روز دومِ من بود و امروز هم من موفق شدم به لطف خدای مهربان برم و دوباره همون کاری که دیروز کردم رو تکرار کنم اما با تفاوت های بسیار !

    دیروز بعد از ظبط ویدئو در اون شلوغی در راه برگشت به خانه بودم و یه حسی بهم گفت سره راه برو فلان جا هم وایسا دوربینو بزار و صحبت کن و حرف بزن در شلوغی ، راستییَتِش هدایت الله بود و اینو کاملا به وضوح متوجه شدم و خودمو گول زدمو یکم قانع کردم خودمو که برای امروز بسه ، ولی به خودم قول دادم فردا (یعنی 1401/11/19 که برم اونجا وایسم و در شلوغی همون جاهایی که خیلی میترسم ویدیو ضبط کنم ، و یه حس قلبی تو راه برگشت به خونه بهم گفت دیدی وقتی عمل میکنی به چه سرعت پازلِ هدایت رو خدا بهت دونه دونه میگه ؟؟

    و وقتی عمل میکنی دیگه تا ته پازلی که الله دونه دونه برات می چینه رو تا تهش برو ، و من داشتم اینارو می‌شنیدم که خداوند میگه و در حال برگشت به خانه بودم .

    خوب امروزی که گذشت نوزدهم بود و من عصری دوباره پایه دوربینمو گرفتم به دستو لباس پوشیدمو گفتم الهی به امید خودت من هنوز نسبت به این موضوع ترس دارم پس اینقدر هر روز میرم و این کارو تکرار میکنم که برام عادی بشه. و اینم بگم قبل از رفتن در حال لباس پوشیدن یه تیکه چشمم به حیاط خونه افتاد که چه برفه خوشگلو دلبری داره میباره و اصلا نمیدونید چه حسی شدم با دیدن این برف .

    گذشت و من از خونه بیرون زدم و دوباره اون حسِ الهی اومد و گفت (البته قبلا هم گفته بود)

    مجددا بهم یادآور شد که توی این خیابونی که داری میری جاهایی میرسی که اون لحظه خوف تمام وجودتو میگیره اونجا و اون نقطه باید بِایستی و پایه دوربینتو بزاری و اونجا فیلمو بگیری ، من در حال شنیدن بودم فقط و دیگه راهی جز اطاعت نبود برام چون من میخواستم تغییر کنم و ازین ترس راحت شم و دیگه افتاده بودم تو مسیر و باید تا تهش میرفتم ،

    من همین جوری در حال راه رفتن یهوو رسیدم یه جا که هم حس ترس شدیدی اومد بالا و یهو یه حسی بهم گفت همینجا جاشه ، و من ترسیدم و گفتم نه ولی چند قدم شاید 3 یا 4 یا 5 قدم رفتم جلو تر و گفتم باشه هرچی تو بگی ..

    دوربینو گذاشتمو شروع کردم به ظبط و کار تموم شد و هدایت الهی گفت ادامه میدیم و حالا تمرین اینه جای بعدی وقتی رسیدی به محض اینکه سره نقطه ی اصلی‌ ترس اومد بالا همونجا بایست و دوربینو بزار و پارت دوم فیلم برداری رو شروع کن همین کارو کردم و رفتیم سره نقطه ی سوم و باز هم همین کارو کردم و روز شگفت آوری رو تجربه کردم ، من جنسیت وجودیم، دوستان عوض شده به گونه ای که خودمم باورم نمیشه که چی شده و چه اتفاقی داره میافته ، ولی با بند بنده استخونام ایمانِ آهنین و فولادین دارم که این راه درست ترین راهه و برای منه،

    من توی این 2روزی که گذشته نمیدونید چقدر آروم شدم و حتی توی فیلم برداری هم نسبت به دیروز فوق العااااده ریلکس تر شده بودم و خیلی از ترسم کمتر شده بود و به لطف الله بارم خیلی سبک تر شده چون دارم عمل میکنم و این عمل کردن به آنچه که این فایل بهم یاد داده خیلی حالمو خوب کرده ،خیلییی زیاد،

    حالا همه ی این قصه هارو گفتم که به این مطلب برسم، امشب از خداوند خواستم که خدایا من احساس میکنم دیگه نسبت به این کار که دوربین بزارم و در اون خیابون های مد نظر فیلم بگیرم ترسم افتاده، حالا دیگه چکار کنم ؟ دیگه برام جذابیتی نداره این کار و احساس میکنم اوکی شدم.

    (احساس میکنم مورد تایید واقع شد سخنم) و

    به خودم اومدم که یهو ایده ی اساسی و لِوِلِ بعدی کار بهم گفته شد !!

    و اصلا فکر نمیکردم اینقدر بترسم دوباره نسبت به این الهام جدیدی که بهم شد،

    و حالا اینکه چی گفته شد بماند چون فردا روز سومه و من عهد کردم بی بُرو برگرد و فکر برم و فقط انجامش بدم فقط انجامش بدم و فقط خداوند برام مهم باشه،…

    داستانه جالب و جذابی شده برای خودم ، با وجود اینکه اینقدر این مرحله جدید رو که فهمیدم ترسیدم از انجامش، به خودم میگفتم کاش فردا نشه

    ولی سریعا به خودم اومدم و گفتم میرم با آرامش و توکل به خدا فقط انجامش میدم.

    خیلی دوست داشتم این موضوعات رو با شما خانواده ی عزیزم در میون بزارم(تا بحال با هیچ جمعی در زندگانیم اینگونه احساس صمیمیت رو تجربه نکرده بودم، این رو به جِد عرض میکنم و اینم یکی از شگفتی های عمل به قوانینه) ، میدونم استاد نازنین که کامنت هارو وقت میذارید و میخوانید، این عمل کرد من اول و آخر برای خودم نتیجه داره و امید که حداقل با عمل به این آموزه هایی که هستی به رایگان توسط شما در اختیار ما قرار داده ما با عمل به این آموزه ها قانون جبران رو حداقل از لحاظ معنوی انجام داده باشیم، دوستتون دارم ، خیلی سپاس گذارم ازتون ، و تازه 2 روز گذشته و برای من خیلی آگاهی ها باز تر شده ، تازه میفهمم شما چقدر به این آیه که میگه نماز بپا دارید عمل کردید و شما و خیلیا تونستین پس ما هم میتونیم وقتی فقط عمل کنیم،

    و من باید از پس روز سوم هم بربیام به هر قیمت حتی از دست دادنه جانم.

    عاشقتونم در پناه خدا شاد و شجاع باشید

    خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    اميرمحمد اجتهادي گفته:
    مدت عضویت: 1206 روز

    سلام و احترام ،به وقت ایران الان ساعت 01:06:04 و وارد روز(1401/11/19)شدیم و من تازه از خواب بیدار شدم، و دیروز بیستمین روز یا نوزدهمین روز یا شایدم هجدهمین روزی بود که من فایل،

    ((حاظری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی ؟))

    به گوشم خورد و زندگی در راهم انداخت،

    بین 18 تا 20 روز پیش ، عجیب ترین فایل زندگیم رو خداوند مثل مَتِه فرو در مغز و قلب من کرد و با تک تک این حرف هایی که بوی ایمان و توکل میداد ، من تنو بدنم گرم میشد و تازه کلی جاهای این صحبتا خودمو میذاشتم جای استاد و تنو بدنم میلرزید و یخ می‌کرد دستو پام، ولی یادمه گفتم من یا این فایل رو اینقد گوش میدم که بره در تمام بند بند سلول های ناخودآگاهم و بلاخره بعد این سال ها بهاءِ هدفم رو برم و بپردازم و خلاص شم ازین بار فشار و عذاب و تنگی..

    چندین روز یادمه تونستم این فایل رو به کَرات گوش کنم اون روز های اول ، ولی بعد از چند روز دیگه گوش نکردم، اما تیره غیبی بهم خورده بود و روزنی در من باز شده بود با شنیدن این فایل که دیگه باید میرفتم و کارمو میکردم و به یکی از ترسام غلبه میکردم،

    هدف من سال های سال این بوده خودم باشم ، با توجه به این که پر از توانایی های خارق العاده هستم و بی نهایت پتانسیل دارم در زمینه های مختلف و یه شاهکاری هستم برا خودم ، ولی ترس هایی در دلم بوده و هست که به این روح الهی اجازه ی پرواز رو انگار نمیده و نمیداد، اما بلاخره تصمیم در ما شکل گرفت به لطف الله، و من هدفم این بود که از [قضاوت مردم، ازین باوره مخرب ، ازین کُد های فکریه مسموم و منزجر کننده خلاص شم و بار ها اقدام کرده بودم ولی نمیتونستم و نمیشد، تا دیروز یعنی تاریخ 1401/11/18، چیده شد به خوشگل ترین شکل که برم در جایی که خوف تمامِ وجودمو در بر میگیره پایه دوربین بزارم و اونجا وایسم صحبت کردن و رفتم و این کار رو کردم و بماند از حالو احساسی که تجربه کردم ، میخوام بگم “عمل” به قوانین تمام چرخدنده های متوقف شده ی هستی رو یعنی درونِ ما رو به خروش و گردش در میاره و لب ریز از نعمت میکنه،

    اومدم به تو دوست عزیزم که سال هاست خودت میدونی چه توانایی های منحصر به فردی رو زندگی بهت عطا کرده و بخاطر ترس از قضاوت مردم جلوی راهت بسته شده ، اومدم بهت بگم بلند شو عزیز دلم، اومدم بگم پاشو رفیق و فقط به یاده (او) برو و انجامش بده ~~~> فقط آگاهانه توجهت به (او) باشه ، من یادمه تا لحظه آخری که داشتم پشیمون میشدم و ترس اومد بالا توی ذهنم ، فقط یادمه یه ندایی گفت : (تو فقط حواست به دوربین باشه به دوربین نگاه کن و من نمیدونم چرا ناخودآگاه اعتماد کردم) البته که خسته شده بودم دیگه ازین وضع.

    دوست نازنین و دلبر اومدم بهت بگم که اگر داری این متنو میخونی مطمئنا، هستی راهکار هایی رو از طریق بنده هاش به جونت انداخته و دیگه ازین جایِ بازی به بعد کاره توئه که بری بهشون عمل کنی و به قول مولانا تیشه بگیری دستت برای حفره کردنه زندان و بشکنی این زندان رو.

    و اینم بهت بگم راه زندگیه امیرمحمد اجتهادی با این حرکته دیروزش باز شد و تو نمیدونی من چقدر تغییر درم به وجود اومده و اصلا یه چیز دیگه شده تویِ وجود من، و لبریز از انرژی ، انگیزه ، ایده هایی که سال ها به مغزم خطور نمی‌کرد و هزاران نعمت و برکت دیگه برام داره هی باز و بازتر میشه،

    رفیق آب دسته بزا زمین الان همین حالا پاشو برو اون کاری که میدونی درسته و ندای قلبت تاییدش میکنه رو انجام بده و راز در اینه و اصلا کلِ این صحبت هارو کردم که به این رازه برسم راز در اینه که شما فقط و فقط و فقط و فقط توجهت و یادِت از #درونبهاو” باشه،

    همین !

    حالا بیشتر میفهمم استاد عباس منش چه سال هاییِ که با یاد خداوند اینگونه داره میره جلو و درود بر شرفت بزرگوار، دمت گرم، حالا متوجه هستم که حتی اکسیژنی که یه آدم پرهیز کار استنشاق میکنه هم باید با اکسیژنی که یه آدم ناپرهیز کار استنشاق میکنه فرق داشته باشه، خدا عادله ، این سیستم کارشو بی نقص در بالاترین درجه بلده و واقعا شاهکاره این سیستم الهی، خوشا به حالِ همه ی ما، واقعا خوشا به حالِ همه ی ما..

    و اینم بگم من به خودم قول داده بودم به هدفم برسم و بیام زیر این فایل ارزشمنده صوتی ، abasmanesh.com

    بنویسم که آقا من رفتم و انجام دادم و شد ، و تازه راه زندگیم باز شده و به خودم و هستی تبریک عرض میکنم . الاها کرور کرور شکرو سپاس و حمد …

    و نکته ی پایانی بگم من اینقدر سبک حال و روتینو، کوک بودم ، و زیرِ نَظمِ زندگی قرار گرفته بودم که ساعت 8،9 شب بود که فکر کنم راحت ترین خواب دنیا رو داشتم و با حال خوب خوابیدم

    با گشودگی در رخت خواب بیدار شدم و مشغول نوشتن این متن زیبا شدم.

    عاشقتونم. خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    اسماء منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    به نام رب وهابم، رحیم غفور

    با سلام به دوستان و خانواده عزیزم

    این فایل از طریق هدایتی که از رب وهابم خواستم بم رسید، پس با تمام وجودم بش گوش کردم و الان بعد از شنیدن سه بارش و انتقال آنچه که یاد گرفتم در دفتر ثبت برنانه ریزی و تصمیم و تعهد، این کامنت رو میزارم هر چند باید بالای هزاربار بقول استاد عزیزم البته فرااستاد عزیزم بش گوش داد.

    با عجز خیلی زیاد و گفتن جمله خدایا من از هر خیری که از تو به من برسه فقیرم (همچون موسی) و همینطور در جواب خواسته ام که رب وهاب مالک تمام دنیا بگو من برای رسیدن به خواستم ( که جدا شدن از شرایط فعلی هست و رفتن به فرکانس بالاتر که در اون بتونم شادی، ثروتمندی، سلامتی و لذت و خنده رو در حد زیادی تجربه کنم)، به این فایل هدایت شدم از طریق مرا به نشانه ام هدایت کن، تضاد بسیار مالی رو در حال تجربه هستم، یجورایی داره بم برمیخوره عملا

    خلاصه از فایل فهمیدم که خانم جان شما بهایی رو به اندازه زیاد نمیخوای بپردازی، یا به قولی از نظر خودم کارایی که دارم میکنم مثل تی وی ندیدن و قطع کردن یه سری روابط که بعضیاشون ناخودآگاه و بدون هیچ تلاشی و فقط به لحاظ تغییر فرکانس رخ داد و درصد خیلی کمی آگاهانه قطع شد من رو به این درجه رسونده با نتایج فعلی که فقط فهمیدم مفهوم فرکانس چیه بصورت عملی، ولی هنوز خیلی جای کار داره، و شاید تقواهایم و تعهدهایم بیشتر 40 درصدی هستن. و مسئله اصلی عمل به قانون پرداخت بها در حد خیلی زیاد هست، تمرکز زیاد، واقعااااااا تی وی نبین، واقعااااا بحث و جدال نکن حتی یک کلمه، واقعا باید سپاس گزاری کنی و اعراض تمام و کمال داشته باشی، واقعا باید شجاعت عمل به ایده رو داشته باشی، بدون هیچ حرفی، تعهد غیرقابل مذاکره تموم شد و رفت

    حالا هدف کلی من افزایش عزت نفس به کمک دوره عزت نفس هست که میدونم همراستا هست با کارهای پول درآوردن برای پرداخت اقساط و بدهی هام (فهمیدن اینکه عزت نفس ترمز بزرگ زندگی من هست با هدایت خداوند وهابم انجام شد)، سال جدیدم که از 17 ام دی ماه شروع شد یک روز بعد از تولد 28 سالگیم، سال عزت نفس، ارزشمندی و احساس لیاقت به قول استاد عزیزم، نامگذاری شد و هدفش معلوم شد.

    و به طرز عجیبی تمام اقدامات و گام هایی که باید بردارم برای عزت نفس و حتی تمارین همراستا هستن با عملیات جور کردن پول برای پرداخت اقساط و بدهی هایم

    گام ها: 1- شنیدن تمام و کمال دوره عزت نفس، هر هفته یک فایل بصورت تمرکزی و جزوه و نکته برداری و انجام تمارین

    2- عمل تمام و کمال به تمرین ها و برنامه ریخته شده روی کاغذ برای گوش دادن به دوره ها

    3- پرداخت بها

    حالا بها چیه؟ 1) تمرکز تمام و کمال بر روی فایل ها و تمرین ها، 2) تی وی ندیدن که از قبل نبود حالا دیکه صد درصد نباید باشه ( من بخاطر مسابقات کشتی میدیدم تی وی همون یکمم اذیتم میکنه جدیدا و قبل از دیدن فایل قرار گذاشتم فقط و فقط از سایتی که مسابقه رو بصورت آنلاین پخش میکنه ببینم فقط مسابقه و تمام)، 3) اعراض تمام و کمال از ناخواسته ها، چرخیدن در سایت های مختلف بدون هیچ دلیل موجهی، اگر برای یادگیری در مورد کارم هست که هیچ باید انجام بشه و نه برای سرگرمی و ویست تایم، بعدم اعراض از بحث و جدل و گشتن با افراد فکرنامثبت دار ( که از قبل حدود 99 درصد انجام شده حالا باید به 100 درصد برسه یعنی جتی به نزدیکان فقط در حد سلام اینا)، 4) عمل به تمام ایده هایی که خداوند وهابم بم الهام میکنه و صفر کردن فاصله فکر و عمل، و عمل به هدایت ها، 5) توجه به زیبایی ها و به صورت آگاهانه هر کجا که هستم سعی کنم چند نکته زیبا و مثبت از آنچه که میبینم رو بگم، تحسین کنم تا بقول کامنت دوستمون آقا پوریا کاتبی که کامنت گذاشته بودن زیر فایل الگو برداری از افراد موفق تحسین کنیم تا آسان شویم برای آسانی ها، 6) کامنت هر روزه در سایت بگذارم چون کامنت خوندن صبحانه ک شبانه قبل از خواب رو خداروشکر دارم عملیش میکنم حدود یک ماهی هست، 7) رعایت قانون تکامل در پول درآوردن برای پرداخت اقساط، 8) صبح زود بیدار شدن و شب زود خوابیدن، 9) از کسی پول قرض نگیرم و پول قرض ندم (رعایت آموزه های استاد از زبان آقا رضا عطار روشن فایل های نتایج دوستان)، 10) نیاز بود برای کارم تبلیغ کنم باید بتونم خودم بدون پول انجامش بدم، و در نهایت 11) سعی کنم از مسیر رسیدن به اهدافم و پرداخت بها کلی لذت ببرم که موفقیت یعنی گام برداشتن و تمام و کمال در مسیر بودن است نه نتیجه و سعی کنم آموزه های دوره عزت نفس جزء شخصیتم بشه و بعد با توجه یه موقعیتم و نگاه به اطرافم و افرادی که اطرافم هستن و کیفیت زندگیم ببینم چقدر تغییر کردم و به فرکانسی که بالاتر رفته ببینم عهههههه تغییر کردم پس!!!!!!

    عملیات انجام شد، ادامه ساختن عزت نفس، شروع پروژه بعدی دوره صلح و پول درآوردن برای استقلال مالی.

    عاشقتونم و همتون رو از دور بوس میکنم خانواده عزیزم

    در پناه الله یکتا و رحیم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سینا عارفی گفته:
    مدت عضویت: 1299 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام خانم شایسته عزیز

    سلام بچه های سایت

    خدایا شکرت که مثل روزای دیگه منو هدایت کردی از وسط کار کردن تو دل شب به فایل های 12 قدم بعدش به دوره عزت نفس بعدش گفتی بیا ی سر به سایت بزن ببین چه خبره توی این بهشت ، از چندساعت پیش که اومدم توی سایت فایل های زیادی دیدم کامنت های زیادی خوندم ، اشک ریختم ، قرآن خوندم

    الله اکبر الله اکبر الله اکبر

    بعد دیدن مجدد این فایل هدایت شدم به قرآن سوره ابراهیم آیه 4 : هیچ پیامبری را جز به زبان مردمش نفرستادیم ، تا بتواند پیام خدا را برایشان بیان کند . پس خدا هرکه را بخواهد گمراه میکند و هرکه را بخواهد هدایت میکند و اوست پیروزمند و حکیم.

    خداوند توی این آیه داره بهمون میگه ای بنده های عزیزم اگر در هر ساعاتی از شبانه روز هدایت شدین به این سایت و با یکی از بهترین بنده های من آشنا شدین و با شنیدن حرف هاش دیگه اون آدم سابق نشدین ، سپاسگذار باشید و ( واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا ) و همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق نشوید .

    ای خدایی که گفتی اگر هرلحظه از شبانه روز بخونیمت اجابت میکنی ، ای خدایی که تمام دلها در دست توست ، ای خدایی که حتی یک برگ بدون اذن تو از درخت به زمین نمیفته ، ای خدای قادر و توانا بابت تمام نعمت هایی که دادی و حواسم نبود سپاسگذارم

    بابت این که توی این مدت تقریبا یک سال بیشتر عضوی از این خانواده بهشتی هستم سپاسگذارم

    استاد عزیزم بی نهایت ازتون سپاسگذارم و باوردارم که روزی میرسه میبینمتون در بهترین مکان و بهترین زمان.

    براتون بهترین هارو در دنیا و آخرت آرزومندم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: