چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-10 07:50:062024-06-10 07:54:09چه موضوعی را باور کرده ای؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز
چقدر لذت بردم از این فایل و از این مقاله و از اون دانشمندی که بر خلاف هزاران و میلیون ها دانشمند دیگه فکر کرد
من رشتم بیوتکنولوژی هست و نسبت به مباحث ژنتیکی آشنایی دارم ولی اون منظق هایی که سیاه پوست ها طی نسل به نسل قوی تر شدن داشت کم کم باور من هم میشد چون به ما هم گفتن ژنتیک وراثتی هست ولی این موضوع رو فراموش کردم که در یک گونه از موجودات حالا چه انسان چه حیوان و چه هرچیزی ، محتوای ژنتیکی شباهت خیلی خیلی زیادی داره و در بین گونه انسان 99 درصد شباهت ژنتیکی هست یعنی تفاوت یه سیاه پوست و سفید پوست و زرد پوست تنها میتونه 1 درصد باشه که اون یک درصد هم مربوط به نواحی غیر کد کننده هست اغلب یعنی تاثیری نداره عملا حتی شاید جالب باشه بدونید که ژنوم ما با موش حدود 75 تا 90 درصد شباهت داره و اصلن بحث بحثه ژن نیست
ژن ها ثابت هستند اما اینکه ایا عملکردشون هم بین انسان ها ثابت هست یا نه باید بگم نه چون فرضن یک انسانی که در شرایط تنش و اضطراب خیلی بالا قرار میگیره به اصطلاح میگن بیان ژن هاش تغییر میکنه و یه سری هورمون و پروتیین خاص تولید میکنه
یعنی این ما هستیم که تعیین میکنیم کدوم ژن کار کنه و کدوم نه
انسانی که آرامش داره انسانی که ایمان داره و انسانی که سپاسگزاره خیلی عملکرد ژن هاش فرق میکنه با کسی که همش ناراحت و غمگین و افسردس
آدمی که ایمان داره قهرمان مسابقه دو میشه این پیام رو به بدنش میرسونه که باید عملکرد ژن هاش طوری تغییر کنه که اون با نهایت سرعت حرکت کنه
سلام به روی ماه استاد عزیز و گرانقدر و بانو شایسته شایسته ی شایسته عزیزم
چقدر این جهان هماهنگه
چقدر میتونه همه چیز سر جای خودش باشه اگر که با عینک قانون به جهان اطراف مون نگاه کنیم
دیروز این فایل اومد رو سایت و من از دیدنش دیوانه شدم دیوانه
شب قبلش نشستم فکر کردم و از خودم و از شرایط موقعیت ها آدمهای زندگیم روابط عاطفیم روابط مالیم وضعیت زندگیم شرح ماجرایی نوشتم تا برام واضح بشه که تو چه مداری هستم
وقتی دیدم وضعیت خودمو تو یه صفحه دیگه دفترم وضعیت چند مدار بالاترم رو نوشتم که اگه اساسی و بنیادین روی باورام کار کنم طبیعتا باید مدارم تکون بخوره و من چند پله ای برم بالاتر
و نمیدونید چه تصویر واضحی از خودم و شرایطم روی کاغذ دیدم
خلاصه دفتر و بستم و خوابیدم صبح دیروز قرار بود به یه جلسه برم که تو راه هندزفری تو گوشم بود و
از طریق بسته بندی شیک و مجلسی فایلهای استاد توسط بانو شایسته عزیز و کار درست ، من تمام فایل های باورهای ثروت ساز رو دانلود کرده بودم و تو یه پوشه جدا گذاشته بودم که بصورت رندم یکی رو انتخاب کردم
فایل مسیر سنگلاخی یا هموار؟ کدوم؟
باورتون میشه استاد آخه چقدر هماهنگی!
تو راه برای اولین بار من پول پیدا کردم در حین گوش دادن فایل شما ، خم شدم یه 2 هزارتومنی بود براش داشتم، چنان ذوقی کردم گفت وای خدای من این یه نشونه است
جالبتر اینکه دیروز تو اون جلسه هر چی که شنیدم رو توی ذهنم با قانون میسنجیدم و هر کدوم رو که بقول استاد عزیزم تو این فایل کمکم میکرد رو می پذیرفتم و هر جمله ای که به من باور محدود کننده القا میکرد رو به راحتی رد میکردم
بعد از این اومدم سایت دیدم فایل جدید اومده و ببین ببین استاد داره چی میگه اینا برای من مهر تاییده استاد
بارها و بارها گوش کردم و باز هم گوش میکنم خدا از طریق شما باهام حرف زد گفت آفرین آفرین دختر
آخه میدونید مدتها بود که افتاده بودم به جون خودم که من چه باورایی دارم ، چرا هر چی فایل گوش میکنم تغییری در من ایجاد نمیشه ، چرا راضی نمیشم از عملکردم، ولی همش سردرگم و ناتوان میشدم از پیدا نکردن باورای محدود کننده
همش میگفتم من خودمو نمیشناسم اما در پی استمرار در خودشناسی هایم یهو پریشب پرده از جلو چشام رفت کنار
استاد دیشب متوجه 3 تا از باورای محدود کننده خیلی خیلی ریزی که شاید به چشم نیاد شدم که اون ناقلا ها زیرپوستی کار خودشون رو میکنند و من هر دفعه که تو دفترم تکرارشون میکردم واضحتر باورام خودشونو نشون میدادن
برای خوابیدن :
نباید چراغ روشن باشه
جام عوض بشه خوابم نمیبره
باسروصدای حتی کوچیک خوابم نمیبره
من آدم صبح زودی نیستم
تو ماشین در حال حرکت حتی نمیتونم چرت بزنم
روی هر بالشتی نمیتونم بخوابم
هر ساعتی خوابم نمیبره
همش تا مدتها بعد بیداری خواب آلودم
من هیچوقت خواب عمیق و با کیفیت ندارم و …..
چقدر بخاطر خواب سبکم بچه هام تحت فشار بودن چون بشدت عصبی میشدم وقتی بخاطر یه سروصدای کوچیک بیدار میشدم ودیگه خوابم نمی برد
و اینجوری من همین نعمت پربرکت خدارو از خودم سلب کردم
نَشستم یه بار حلش کنم پذیرفته بودم که من برای خواب اینجوری ام دیگه و این چقدر باعث شده که من از خیلی موهبت ها و تجربه ها مثل دیدن طلوع خورشید ، پیاده روی در صبح ، یا حتی رسیدگی به کارهای اداری همیشه درجا بزنم و کارهام عقب بیفته
میدونید متوجه شدم خیلی از این باورای ریز ریز دارم که پسِ ذهنم مشغول به کار هستند و نتیجه اش این شده که من از خودم نا امید بشم و بپذیرم یه سری مسائل رو که کاری از من برنمیاد
جالبه من تو جلسه دیروز از یک ساعت و خورده ای صحبت فقط یه نکته رو از ش کشیدم بیرون چون وقتی شنیدمش انگار یه راهکار بود واسم که میگفت بیدار شدن و دیدن لحظه طلوع صبحگاهی باعث شادی در انسان میشه نمیدونم چقدر درسته این باور ولی من وقتی اینو شنیدم جرقه هایی توی ذهنم خورد و باعث شد این باورای محدود کننده درباره خواب رو از وجودم بکشم بیرون و صحبتهای شما تو این فایل یه چراغ راهنما شد برام که مسیر درسته و من باید از جزئی ترین مسائلم تغییر رو آغاز کنم
حتما که مداومت در مسیر استمرار و استمرار مارو به خواسته مون میرسونه
از اینکه یکی از خواسته هام توی زندگیم برام به وضوح رسید خوشحالم و سپاسگزار خداوندم
خواب با کیفیت و لذت بخش و یکی از خواسته های منه که به تازگی برام روشن شده
ازتوم مچکرم و انشالا روزی در مدار دیدن شما از نزدیک قرار بگیریم
به نام خالق افرینش و دوست و حامی همیشگی
سلام استاد عزیزم خانم شایسته دوستای شایسته خانواده ارزشسازم
من از خالقم سپاسگزارم برای این نور امید این نور ارزشمندی که پشت کلی باورهای غلط باورهای نابودگرم پیداشون کردم
باورهای قوی که منو رشد میده
ربمو پیدا کردم که کمکم میکنه ستون های اشتباه که کلی بهم اسیب میزنن جلو نعمتو رشدم میگیره رها کنمو پایه های محکمی برای ثروتو سلامتی زندگی قشنگم بسازم
باورهایی که باعث رشد جهان میشه باورهایی الهی
مثل این که من تنها نیستم و درون الله هست و همیشه به طور جادویی زندگیمو پیش میبره واتفاقات رویایی میاره
هم باوری واقعی هست هم بسیار کمک کننده
اینکه زهنه ماناتوانه و من همواره تو حرفی ارزشمندی که تو میزنی جاایی و افرادی که تو میپسندی ببینم
این یه درخواست از رب
میدونی چقد حرفمو بقیه بیشتر قبول میکنن چقد حرفام تاثیرگزارتر شدن چقد تو رابطه احترام بیشتری دریافت میکنم قشنگ خودم احساس میکنم توی روابطم حرفای زیباتری میزنم و میشنوم و زندگیم عالیتر شده بعده این باور پس همینه ادامش میدم قویترش میکنم
باور های قوی که منو ظعیف میکنن
مالی وکار
اینکه زندگی کردن سخته صبح تا شب پاشی بدویی برای یه سود کم
توی همه خانواده ام به سختی کار کردن زور زدن و ظعیفی ما راحتنشون داده میشه
و اینکه ما خیلی باید تلاش کنیم تا کار انجام شه تا ارزش خلق بشه
مادرم همسرم برادرم خیلیا که میبینم یا کار شغل معین ندارند یام به سختی و زور انجام میشه
حتی زنای خانواده هم خانه داری به زور هست
حتی خواهریام همه یا مریض هستند دارند از کار در میرن یام با سختی وبا گریه وهزاران بهانه انجام میدن
سلامتی
ما بدن هامون ظعیف وبیمار هست یا نزدیک بیماری هستیم چون خانواده ژنشو داره
من خودم از طرف خانواده هی میگفتند به خودت برس کمی فک میکنم مثل اینکه باورشون اینه ما ظعیفیم وباید همیشه به خودمون برسیم وگرنه مریض میشیم
من چون باور قوی داشتم بدنم قویه همیشه سالم بودم همیشه بدنم پر از انرژی و خوب کار میکنه و گاهی ام اگه سرمایی چیزی میخوردم زودی و راحت خوب میشد الان همونم که دیگه به لطف عشق ربم نیس مدت هاس سرماهم نخوردم واقعا بدنم به طور جادویی عالی کار میکنه خواهر شوهرم اینا داشتن اروم بهم میگفتند مگه میشه ککسی انقد سالم باشه یه قرصم نخوره من با تمام وجود قلبم میگفتم اره من خودم و استاد و خیلیا. و برای این سلامتیه ارزشمند خداروصد هزار مرتبه شکر
همه گی در پناه پر مهر برکت رب
سلام استاد
اول از همه از گذاشتن فایل جدید و به موقع شما سپاسگزارم
برای سوال اول که چه باور قدرتمندکننده ایی دارم باید بگم،مدت هاست که این باور رو در خودم احساس نمیکنم و متاسفانه احساس گم شدگی،سرخوردگی و ترس از دور شدن از ماهیت اصلیم مدت هاست در من وجود داره.من 37 سالمه، قبلا احساس میکردم خیلی آگاه تر بودم به محیط اطرافم، باورهایی از این دست که من به تنهایی قادرم رشد کنم و هیچ چیز مانع پیشرفتم نمیشه در من وجود داشت.باور اینکه راحت پولدار میشم.باور اینکه خودم تصمیم گیرنده برای زندگیم هستم، باور اینکه دارم برای رشد و تعالی بر خلاف جمعیت جامعه حرکت میکنم اما متاسفانه این مورد روز به روز در من کمرنگ شد و احساس میکنم دورم طناب محکمی پیچیده شده و داره زندگی سخت میگذره
برای این سوال که چه باور محدود کننده ایی رو پذیرفتم باید بگم من بعد از سرخوردگی که به موفقیت نرسیدم، خیلی از ناخواسته ها برام بزرگ شده،مثل اینکه من قادر به تحول خودم و زندگیم نیستم.در زندگیم برکتی نیست و به جای پیشرفت ،پسرفت میکنم و همسرم هم به خاطر پسرفت من، زندگیش بی برکت شده،وقتی حافظه ضعیفی دارم،وقتی هر قدمی که بر میدارم نیمه کاره رها میکنم، وقتی بین افراد خانواده خودم،حرفم شنیده نمیشه، وقتی بچه دار نمیشم،وقتی حقوق ماهیانه من و همسرم بخاطر بدهی و قسط کفاف زندگی دونفرمون رو نمیده،وقتی زبانی برای دفاع از خودم و زندگیم ندارم، وقتی با کوچکترین اظهار نظر و شنیدن حرف مخالف بهم میریزم، وقتی مدام احساس گناه در من تلاطم داره همه داره به من میگه که باور قدرتمندکننده ایی ندارم و بی اعتمادبه نفسی و بیش از حد ملاحظه دیگران از من یه آدم شکننده و ضعیف ساخته که راه بیرون رفت از این قفس رو گم کردم .به خدای خودم پناه آوردم ولی انگار کافی نیست.میدونم که باید تغییرات رو شروع کنم ولی خیلی ضعیفم وبازم از خدا کمک میخوام
به نام رب یگانه فرمانروای هستی کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اووست
آاااخ استاااد جانم سلاااام
گفتین منتظر خبرای خوووبتوونم انگاااری من فقط منتظر همییین بووودم
استاااد خبرااای خووب خبرااای قشنگ خبرااای عااالی دارم براتون
استاااد خوشگل خوشتیپ من چقدر این ترکیب رنگ رکابی و شلوارکتووون بهتوون میاااد
من حالا از ذوقم نمیدونم از کجا بگم
استاااد خاطرتوونه گفتم چطووور بعد ازون روز که رفتیم انتقال بانکی رو بدیم نشد و بعد از ماااه هااا تلااش و شب و روز رو بهم دوختن و تحقیق و تلاش و گوووش جان سپردن به ندای پروردگاار بااا نشدنش مواجه شدیم و چطوور کنترل ذهن کردیم و چطووور قد علم کردیم چطوور باور کردیم بهترییین ها برای ماااست و پروردگاااار عااالم انقدر زیبااااا انقدر راااحت مارو هدایت کرد و ما جا نزدیم ادامه دادیم ادامه دادیم با عشق با ایمان با باور اینکه میشود تا اییینکه شدددددد.
استااااد بعد از ماه هاااا تلااااش و مداومت و خودباوری که فقط خدا میدووونه چه دستاوردای بزرگی از رشد شخصیتمون از توانایی هامون از خودشناسی و خداشناسی مون از درک قدرت باااورامون از درک اینکه هیییچ تلاشی در مسیر درست بی پاسخ نمیمونه ما رسیدیییییم ما رسیدییییم شد شد شدددددد
استاد وقتی تماااام دونه های زنجیر بیزینسی رو که خواستیمش و خودمونو لایقش دونستیم و براش ذره ذره با باور به اینکه بلههههه ماا میتوونیم ما باااهوشیم خداوند هداااایت میکنه همه چیییز راااحته خداوند عالم همه چیز رو خلق کرده خداوند عالم حتی توسط مردمانی که خلق کرده قوانین کشورها و دولت هارو گذاشته امااا اگه ما باور کنیم برامون به آسانی حتی تغییرشون میده و ما جا نزدیم و ادامه دادیم حالمونو خوب نگه داشتیم و قدم به قدم پیش رفتیم.
خداااای من گواهه هییییچ کس اصن نمیدونست ما چی تو قلبمون از خدا خواستیم که حتی بخواد درک کنه حجم اتفاقات و معجزات پروردگار رو
من دیییدم ایمانمونو من دیددم رشدمونو من حض کردم از تسلیم شدنمون در مقابل هدایت های پروردگارمون من حض کردم از هدایت های لحظه به لحظه ی خداااا من عششششق کردم از عشق بی قید و شرط پروردگارم
ما وقتی هر قدمییییی که ساعت ها و روزها براش تلاش کردیم و یه دونه از زنجیرای کارمون با ایمان و توکل و باور به توانایی و شدنش به نتیجه میرسید دیوااانه وار هم در حینش هم در لحظه ی وقوعش با پروردگارمون عشق بااازیا کردیم
همون زنجیرایی که من حیراااانم که چطوووور خدا مارو بهشون هدایت میکرد و بعد ما میدیدیم این ها ناااب ترین و پرفکت ترین راه حل هاااان اینا پرفکت ترین دونه ی اون زنجیرن
استااااد ما توونستیممم ادامه بدیم ما جهاد کردیم ما پیروز شدیم
استاد وقتی آخرین ایمیل که نشون از تایید آخرین زنجیر این بیزینس الهیمون به دستمون رسید که دیگه میشه استارتش رو زدددد خدای من گواهه من و همسرم دیوانه شده بوودیم
زل زده بودیم بهم اشکامون میووومد
استاااد میدونید من به خودم و پوریااا بااالیدم برای اینکه ادامه داااادیم
استاد من میلیون ها معجزه و دستاورد تو زندگیم بدست آوردم اما اییین فرق داشت چووون من با تمااام وجودم جهاد کردم
استاد من این بار کمتر غر زدم و بیشتر عمل کردم
من جلوی ذهن نجواگرمو گرفتم این باااار
تا اومد روده درازی کنه من جوریییی نشوندمش سر جاااش که وقتی اون ایمیل اومد من از اون توکل و ایمان و جسارتی که به خرج داده بودیم ازینکه سرمون جلو خدا بلند بووود اشک میریختم.ازینکه بهتر جریان هدایت رو درک کردیم بیشتر خوشحال بودیم.
استاد من و پوریا خیلیییی کارا باهم کردیم اما هیچ باار اینجوری بعد از ازدواجمون باهم اشک نریخته بودیم و به خودمون نبالیده بودیم
استااد هزااارن دلیل تو راه پیش اومد که بابا بیخیاااال یا کلا به بن بست میخوردیم اما همیشه به یه روز نمیکشید چوون ادامه میدادیم یه دلگرمیه دیگه خدا سر راهمون میذاشت یه نشونه دیگه یه دلیل دیگه برای ادامه و انقدر این اتفاقات تکرار شد که دیگه ما بیشتر باااور کردیم که بابااااا مییییشه ازین واضح تر نمیشه دیگه هدایت رو دریافت کرد
ما الان دسترسی هایی رو داریم که کمتر کسایی تو دنیا دارن اما عییین معجزه است
خدااای من حیرانم از قدرتت.جوری زمین و زمان رو برامون چید که انگار باید میشد و شرطش باور ما و ادامه دادن ما بود.شرطش باور به پیمودن مسیر بود به درجا نزدن بوود به حفظ امید بود به تکرار و تکرار اینکه هدف لذت از مسیره هدف رشده هدف تجربه ی خودمونه بدون چسبیدن به نتیجه چووون ما باور کردیم وقتی یه چیوو بخوای خدا زمین و زمان رو مسخرت میکنه اینکه چطور و چگونش رو نمیفهمییم فقط باید باورش کرد و خدا عششق میکنه ازین باور کردنش و براااحتیییی بهت ثابت میکنه که بنده ی من اینم مزد باورت اینم مزد ادامه دادنت اینم مزد حرکت کردنت اینم مزد گوش کردن به ندای قلبت اینم مزد دیگه ای که لایقشی چون تو ماااال منی و جز این برای تو کافی نیییست.
من بیییشتر فهمیییدم که فقط باید خدارو باور کنی برای اووون هیچ چی نشد نداره وقتی خواسته ای داری اون بر خودش واجب کرده پاسخت رو بده پس نترس از خواستنت و بذااا بهت بگههه مسیر رو
یعنیییی هر بااار که به در بسته خوردیم و به جرات میتونم بگم شاید درین 7 ماه میانگین بعد از هفته های اول که به مطالعه و تحقیق و آموزش گذشت بعدش دو روزی یک بار بود اما جا نزدیم و دیگه فهمیدیم باباااا این مساایل فقط برای نشون دادن و وضوح دادن بیشتر به اینه که خواسته ی ما چه شکلی باشه بهتره و بعد میگفتیییم اِاِاِاِاِاِ آره هااااا اینجوریم میشه هاااا و بعد خدا انگاری یه ذوقی میکرد که انقد خفن و تیز و بز خلقمون کرده میگفت بلههه همیییینو میگفتم ببینییییید اینم جوااابش واصن دیگه هییییچ نشدنی دلمونو نلرزووند هیچ در به ظاهر بسته ای دلمونو نلرزوند
وااای امااا اون انتقاله مثه یه سونامی بود برااامون اما پوریا سر یه روز قد علم کرد و من بعد دو روووز و باز بوم بوم بوووم راه های جدید
خاطرمه به حدی برام سنگین بود که از دانشگاه تنهایی برمیگشتم و زمانی که از متروبوس پیاده شدم و روی پل عابر پیاده میخواستم برم اون سمت بزرگراه که بیام خونه یهو دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و اشکام میریییختن و نمیشد حتی جلوشونو بگیرم که رهگذرا نبینن.خوشحال بودم که کنار پوریا نیستم که دل اون بلرزه.حس میکردم رها شدم و خدا میخواد درس بزرگی بهم بده و بهش گفتم پروردگارم من الان کشش همچین درس و مشق بزرگیو ندااارم من خستم من فقط امید میخوام من نشونه میخوام که بفهمم بغلم کردی من به عشق حمایت و خدایی کردن تو از زندگی پر از رفاهم تو مملکتم گذشتم چون تو بهم گفتی همه جا برام خدایی میکنی من باورش کردم من نترسیدم من اوومدم من باورش کردم من جهادها کردم نه یک بار نه دو بار که بارها و الان حس میکنم فقط تایید میخوام نشونه میخوام امید میخوام و اگه بهم ندی من جز تو مگه کیووو دارم و اشک ریختم و باورم نمیشد که نمیتونم کنترل کنم خودمو.
خداروشکر که کسیم متوجه نشد یا اگه شد خدا اذن اومدنشون تو خلوت خودمو خودشو به کسی نداد و من سبک شدم آرام شدم.انگاری تو آغوشش بودم که ببارونم ترسا و نگرانی هامو و کمیم خودمو لوس کنم تا خیالم جمع شه که این خاصیت درونیمو هم به مرحله ی اجرا گذاشتم براش :)))
اشکایی که نمیدونستم از کجا میان بااریدن و من سبک شدمو اومدم سمت خونه و کلاامی درین مورد با همسرم صحبت نکردم که یه بار دلش نلرزه که البتههه به حدی این شخص رشد کرده که حتی اگه جلوشم زار میزدم بعید میدونم ذره ای به این مسیر و هدایت الهیه پروردگارمون شک میکرد.
از رووز بعدش باز برگشتم به مسیر و گفتم به خودم نگین برای تو جا زدن زشته برای تویی که انقدر توانمندی انقدر جسوری انقدر خودت و خداتو باور داری در جا زدن حکم مرگه.پا به پای همسرم ادامه دادم با اون عزمی که باز جزم کردم نجواهای ذهنی جرات نکردن ثانیه ای خودشونو نشششون بدن چووون خشم اژدها رو دیده بودن :))))
ادامه دادیم ادامه دادیم و به طرق مختلف خدا بهمون نشون داد ببینید اینا رشدایی هست که تو این مدت کردید چون میدیدیم مثلا یه شرکتی هست که با مبلغ درخوری یورو میتونه برامون شرکت ثبت کنه تو یه کشور اروپایی بعد دیدیم این کار برای خود ما شده گلابی ترین کار ممکن فقط با 120 یورو و خدا میومد نشونمون میداد که ببینین این بنده هام همین کارو کردن اما نشده که به این بانکه دسترسی داشته باشن و بازم چطور هدایتمون کرد براااحتی به دیدن اونها باز خودش یه معجزست و بعد میدیدیم بابا خدا جون این دوره فشرده آموزشیه کلااا جوری مارو رشد داده که جلوی هزاران دلار و یورو خسارت رو از ما گرفته و بعد تازه من متوجه بعد دیگه ای از رزق شدم.اینکه تو برای هر تجربه ای بهای مالی نپردازی خودش رزقه.مثله تمااام آموزش های استاد که برای من رزقن چون جلوی میلیون ها و میلیاردها ضرر چه روحی و چه مالی رو گرفتن وچه بساااا من رو به سمتی هدایت کردن که من نعمتهایی رو دارم تجربه میکنم که بهایی که براشون پرداخت کردیم کجاااا و چیزی که تجربه میکنیم کجاااا.مثال عینیش خونمونه که به چشم داریم میبینیم ما به چه خونه و محله و ویویی هدایت شدیمو داریم ازش لذت میبریم با نصف قیمت واقعیییش و دوستانمون بیشتر از ما میپردازن و چه خونه هایی دارن.
تو مسیر به وضوح دیدیم چطور این مدت رشد کردیم و انگار تمام اون پیچ و خم ها برای این بود مهارت های ما از جوانب مختلف رشد پیدا کنه.خدایاااا شکرت. و بلههه نهایتا ایمیل نهایی که نشان از تایید درستی روند و شروع بیزینسمون داره اووومد.اییین تبریک وریفای و اییین خوش آمدگووییییه اییین برای مااا خیلیییی ارزش داشت.شاید یه تیک سبز باشه اما پشتش یه عاااالمههه عشقه و رشد.
استاد ما تعطیلات شنبه یکشنبه رو جشششن گرفتیم و اوونم چه جشنی و پروردگااار چه انسان های نازنینی رو به سمتمون میاره این روزا و من به وضوووح این رشد فرکانسیمو میفهمم از حالم میفهممش از آدمای اطرافم از امیدم از شوقم به زندگی از باور بیشتر خودم ازینکه چه راه حل های خوبی داره برام بولد میشه.من دارم بهتر میفهمم حرفاتونو که حرف نیییست دُر و گوهره.
میدونمممم شاید بازم تو مسیر مسایلی پیش بیاد که قرار باشه حلشون کنیم ولی خدای من گواهه که من آرااامترینم چون باااور کردم چه خدایی دارم خودمو باور کردم و یاد گرفتم زندگییی یه مسیره و هر برحه ایش در این زندگیه من حکم اون نقطه ای رو داره که از کنار هم نشستنشون خط زندگیم رو شکل میده.
استاد قبلی که اون ایمیل رویایی رو ببینیم به فایل الگو برداری از افراد موفق 3 شما به عنوان فایل نشانه ی اون روزم هدایت شدم و اتفاقا اونجا هم از آقای حسن یزدانی و قدرت تحسین صحبت کرده بودید و جالبه که هم من و هم همسرم که تو پیاده رویش این فایل رو گوش کرده بود فکر کردیم که خدا میخواد آمادمون کنه که جوابه ایمیله منفی باشه.
چقدددر ما در موورد این فایل باهم صحبت کردیم و من لذت میبرم ازین هم صحبتی های روزانه و ساعتهام در مورد قوانین با همسرم.در مورد این نجوای ذهنی که به فکر جفتمون خطور کرده بود درون چند ساعت بحثمون در مورد فایل کلمه ای نگفتیم و وقتی ایمیل رو دیدیم یکی از دلایلی که بخاطرش اشک میریختیم و تند تند باهم در مورد این مسیر چند ماهمون و حتی چطور جسارتمون و توکلمون برای ازدواجمون برای مثل بقیه ازدواج نکردنمون برای مهاجرتمون و حتی برای بعضی روزای سخت انسان سازش باهم حرف میزدیم و جفتمون میگفتیم ببیییین من براااام مهم نبووود جواب چی میشهههه ….
ببینین استاااد من که اصن از هفته پیش رفتم تو دل یه کار جدید بااا عششششق و اشتیاااق و پوریا جان هم میگفت همونجا بخدا گفتم جواب هر چی بااشه مهم نییییس من میدونم هرچی باشه به نفعههه منهههه و میگفت آماده بودم با عشق از فردا بازم شرووع کنم.
وااای استااااد نمیدووونم اصن چی گفتم چطور براتون تعریف کردم و امیدوارم قدردانیمووو بپذیرید.
اگه بخوام به دوستای الهیم چیزی بگم فقط مییییگم باااور کنید قدرت پروردگار رو باور کنید هر ثااانیههههه حواااسش بهتونه باور کنید با عشق ذره ذره وجودتونو خلق کرده ذره ذره استعدادهای نابی رو گلچین کرده درونتون نهاده بذارید پر و بال بگیرن بذارین خودشونو نشون بدن باورشون کنید و فقط تحسین کنید هر موفقیتیو از هر کسی که میبینید و موفقیت های خودتونو ترسیم کنید و بخواهیدشون و ادامه بدید ادامه بدید و فقط ادامه بدید و باور کنید هر قدمش لذته هر قدم تجربه ی خودتون صلاته باور کنید هر ثانیش عشق بازی با خداااست
استااااد جانم عاشقتووونم
سپاااسگزارتوونم سپاسگزاارتوونم سپااسگزارتوونم
پروردگارم یگانه قدرت کیهان و هستی عاااشقاانه میپرستمت و سپااااسگزارتم برای هر ثانیه فرصت زندگی که بهم بخشیدیییی سپاااسگزااارتم
نگین جان سلام
امیدوارم در کنار همسرت خوب و خوش باشی
عزیزم بهت خیلی تبریک میگم برای موفقیتی که کسب کردین
من همیشه از خوندن کامنتهات لذت میبرم. یه جوری ماجراها رو مینویسی که احساس میکنم جلوی چشمم داره اتفاق میوفته.
اونجا که نوشتی توی راه برگشت از دانشگاه گریه کردی ولی وقتی که رفتی خونه به همسرت چیزی نگفتی که نکنه دلش بلرزه، خیلی تحسینت کردم.
هر دوتون رو تحسین میکنم برای اینکه اینقدر خوب دارید به قانون عمل میکنید. خدا میدونه چه اتفاقات و شرایط فوق العاده ای رو دارید وارد زندگیتون میکنید.
راستش منم مدتیه که منتظر یکی از این ایمیلهام. یعنی برای موضوعی اقدام کردم و منتظر نتیجه اش هستم. اما روندش یکم طولانی تر از اون چیزی شده که من فکر میکردم. و یکی دو روز بود که داشتم با خودم فکر میکردم آیا این طبیعیه؟ نکنه فلان؟ نکنه بهمان؟…. و دیگه خودت میدونی که نجواها اینجور موقع ها چجورین و چی میگن.
گاهی اوقات که نجوا میومد، باعث میشد که مسیری که تا اینجا اومدم رو دوباره با خودم مرور کنم و یادم به تمام آسانیهای این مسیر و حتی سریع بودن انجام مراحل قبلی میوفتاد.
آسان بودن در حدی که هم خودم و هم اطرافیانم غافلگیر میشدن. بعد با خودم میگفتم خب اگر این مسیر، مسیر من نبود که کارهاش اینقدر راحت و سریع انجام نمیشد. حالا هم حتما یه حکمتی داره که این مرحله اش طول کشیده. شاید بعدا یه روزی متوجه دلیلش بشم.
با این حال امروز حس کردم انرژیم افتاده و رفتم پیاده روی. تو راه برگشت، از خدا یه نشونه خواستم که بهم بگه من مسیر رو درست اومدم… بهم بگه نشانه هایی که منجر شدن به انجام این کار رو، درست متوجه شدم…. بهم بگه کار درستی کردم که اقدام کردم…. همین فقط همینکه اینو بدونم دیگه با لذت از شرایط فعلیم استفاده میکنم تا هر وقت که آماده دریافتش باشم…
حالا، الان که به کامنت شما هدایت شدم، و اینکه شما هم منتظر ایمیل تایید کارتون بودین و اینقدر همه چیز قشنگ و عالی انجام شد براتون رو، یه نشانه و همزمانی قشنگ با شرایط خودم میدونم و به فال نیک میگرمش.
و این جملات:
همونجا بخدا گفتم جواب هر چی بااشه مهم نییییس من میدونم هرچی باشه به نفعههه منهههه
اگه بخوام به دوستای الهیم چیزی بگم فقط مییییگم باااور کنید قدرت پروردگار رو باور کنید هر ثااانیههههه حواااسش بهتونه باور کنید با عشق ذره ذره وجودتونو خلق کرده ذره ذره استعدادهای نابی رو گلچین کرده درونتون نهاده بذارید پر و بال بگیرن بذارین خودشونو نشون بدن باورشون کنید و فقط تحسین کنید هر موفقیتیو از هر کسی که میبینید و موفقیت های خودتونو ترسیم کنید و بخواهیدشون و ادامه بدید ادامه بدید و فقط ادامه بدید و باور کنید هر قدمش لذته هر قدم تجربه ی خودتون صلاته باور کنید هر ثانیش عشق بازی با خداااست
اشکم رو جاری کردن…
به هردوتون تبریک میگم
هم برای موفقیت کاریتون، هم برای اینکه اینقدر خوب دارید روی خودتون کار میکنید و هم برای داشتن همسری همراه و فوق العاده
ازت ممنونم که این تجربه های فوق العاده رو با ما هم به اشتراک گذاشتی تا ایمان ما هم زیادتر بشه.
سلام و درود مهشید نازنینم
سپاس از حس پاکت از تحسین هات از تبریکاتت
سپاس وجود نازنینت.
خدارو شاکرم که پیامم برای قلب پاکت امید رو روانه کرده و نشونه شده که آرام تر بشی.
میدونی من به حدی تو این پیچ و خم های مسیر که در واقع پیچ و خم نیست ساز و کار جهانه رشد کردم که فقط خداوند عالم میدونه.
گاهی این تاخیرها داره اون گوهر وجودمون رو بیشتر جلا میده و رشد میده و یهو میبینی تو یه پاسخ از خدا میخواستی اون خروار خروار رشدت داده و ظرف وجودتو بزرگتر کرده.
برای من به شخصه این صبورتر شدنم و درک روند تکاملی و اینکه باید ورای نتیجه ادامه بدم خیلیییی دستاورد بزرگی بود.الان تو کار جدیدی که استارتش رو میخوام بزنم داره به وضووووح خودش رو نشون میده.
اگه من با همون عجله و شتاب که نشون از باورای کمبودم داره وارد این کار بشم رسماااا نابود میشم.
یکی دیگه از چیزایی که فهمیدم این بود که باید ادامه بدم و همیشه اشتیاقم رو حفظ کنم.نباشه که یه قدم بردارم بشینم و بگم خوووب نتیجه کووو خدا جون؟
اصلا این خود به خود به من نگرانی رو تزریق میکنه.
بهتر فهمیدم زندگی گذر کردن و لذت از مسیره.
انقد باور کردم که بهتره بگم یااادم اومد که من به شدت باهوشم و توانایی یادگیری داارم که به طرز عجیبی اعتماد به نفسم و شور زندگی رو در من بیشتر و زنده تر کرده.
در واقع من احساس میکنم آدمی که این باور توانایی یادگیری رو داشته باشه و همچنین حس اشتیاق برای زندگی خوشبخت ترینه.به خودش اجازه تجربه میده.
مثلا استاد سن خاصی ندارههه اما من میگم انگاری با این همه دستاورد و تجربه ایشون بالای 200 سال میبایسته تو این دنیا زندگی کرده باشه تا به اینها برسه.یا اصلا همین ایلان ماسک یا جف بزوس یا ترامپ یا …
دقیقا این باورا میلیون دلاری ارزش دارن چون دستاوردش زندگی با شور و اشتیاق و لذت بیشتره.
خیلیام هستن زندگیشون مثل خروس استاد عباسمنش منظورم همون ابوموسی هست زندگی میکنن.
اگه اشتباه نکنم کامنت منتخب همین فایل الگوبرداری از افراد موفق 3 در مورد قصه مهاجرت یکی از دوستانمونه که کارشون به تعویق افتاد و پیشنهاد میکنم هم فایل رو گوش بدید هم کامنت رو بخونید.من که گذاشتمش تو برنامه هفته ای یک بار اون فایل رو بشنوم.بی نظییییره.
من مطمینم بهترین ها براتون رقم میخوره ورای پاسخ این ایمیل الهی چون مهم این بوده که شما زندگی رو با عشق و لذت و باور به خودتون و پروردگار به زیبایی ادامه دادید و در واقع قبل از جواب شما برنده اید.
سپاااس از مهرتون که برام کامنت گذاشتید و به پروردگار عالم میسپرمتون.
نگین جان سلام
ممنونم که برام پاسخ نوشتی
نگین جان نکاتی که برام نوشتی واقعا درستن.
مثلا این جمله ای که نوشتی:
اگه من با همون عجله و شتاب که نشون از باورای کمبودم داره وارد این کار بشم رسماااا نابود میشم.
واقعا این باور کمبود در شکلهای مختلف در وجود ما رخنه کرده. خودم رو میگم…
مثلا اوایل که با این آگاهی ها و صحبتهای استاد آشنا شده بودم، فکر میکردم وقتی درمورد باور کمبود صحبت میشه، منظور در زمینه ثروت و دارایی و حتی منابع طبیعی و در کل انواع نعمتهای مادی هست.
ولی الان متوجه شدم که مثلا در مورد خودم به شدت باور کمبود وقت دارم. (که یه چیز مادی نیست) و همین هم باعث عجله و اضطرار میشه.
نکته بعدی که دوست داشتم این بود:
یکی دیگه از چیزایی که فهمیدم این بود که باید ادامه بدم و همیشه اشتیاقم رو حفظ کنم. نباشه که یه قدم بردارم بشینم و بگم خوووب نتیجه کووو خدا جون؟
اصلا این خود به خود به من نگرانی رو تزریق میکنه.
بهتر فهمیدم زندگی گذر کردن و لذت از مسیره.
دقیقا خیلی وقتها ما این کار رو میکنیم. حتی حالا که قوانین رو میدونیم. تا یه قدم برمیداریم، میگیم خوب پس کو نتیجه؟؟
دوست دارم هنوز بیشتر و بیشتر این لذت بردن از مسیر زندگی رو لمس کنم و برام واقعی تر بشه. الان خیلی از گذشته بهترم. خدا رو شکر میکنم…..بهتر که چی بگم…. اصلا قابل مقایسه نیستم با گذشته. خیلی خدا رو شکر میکنم. ولی دوست دارم هنوز هم بهتر بشم از این نظر.
یکی از کارهایی که برای خودم اختراع کردم اینه که وقتی موضوعی پیش میاد، به یاد استاد که توی یکی از فایلها از اصطلاح علی بیغم استفاده کرد، به خودم میگم:
الان من باید مثل یه علی بیغم رفتار کنم. بعد با خودم میگم خوب همچین آدمی اینجور مواقع چیکار میکنه؟
اونوقت هرکاری به ذهنم اومد رو انجام میدم.
نگین جان ما خیلی خوشبختیم که به همچین جایی هدایت شدیم.
خیلی خوشبختیم که میتونیم درمورد این موارد با هم صحبت کنیم و از تجربه های همدیگه استفاده کنیم.
اینجوری مدت بیشتری توی مسیر درست میمونیم و با خوندن و فهمیدن موفقیتهای دوستامون، انگیزه و امید ما هم بالا میره.
راستی خیلی ممنون از فایلی که پیشنهاد کردی ببینم. همون روز که کامنتت به دستم رسید گوشش دادم. قبلا این فایل رو گوش داده بودم ولی اینقدر فایل فوق العاده ایه که هر بار لذت میبرم ازش. هم صحبتهای جاشوا و هم صحبتهای استاد…
متن فایل رو هم خوندم.
درست میگفتی. چقدر اون تعویقی که برای اون دوستمون پیش اومده بود در نهایت به نفعش شده بود. که حتما نتیجه کنترل ذهنش و لذت بردنش در اون مدت بوده.
بازم ازت ممنونم که وقت گذاشتی و برام نوشتی دوست من
امیدوارم خودت و همسر خوبت در بیزنس جدیدتون بدرخشید و در کنار هم شاد و تندرست و ثروتمند باشید.
درود مجدد مهشید عزیزم
امیدوارم که حالت عالیه عالی باشه
سپاسگزارم از لطف بی قید و شرط و پاکت برای پاسخ ارزشمندت
مهشید جان میخواستم یه چیز جالب از کشفیات درونیه خودم بهتون بگم که چرا این باور عجله در من هست.هرچند که استاد در دوره ی عزت نفس میگن دنبال علت و چرایی شکستاتون یعنی منظورشون ضعف های شخصیتی نباشید بیایین با باورهای قوی مثل یه دیوار سیمانی که سیاهه با تکرار انقدر بهش رنگ سفید بپاشید که اون سیاهیه محو بشه.
چون پاشنه های آشیل ما همیشه هستن و اگه روشون کار نکنیم باز خودشونو نشون میدن.
مثلا من اخیرا متوجه شدم چون مادر نازنینم معلم بودن خوب به طبع باید مدیریت زمانی بهتری میداشتن برای کاراشون.اتفاقا همیشه زندگیه ما نظم و روبراهیه بیشتری نسبت به بقیه ی اعضای خانواده و فامیل داشت.
خوب مثلا ایشون وقتی به من کاری میسپرد که انجام بدم میگفت نگین جان همینطور که داری ظرف میشوری لباسارم بنداز تو ماشین رختشویی که تا ظرف شستنت تموم میشه کار اونم تموم شه.
یا میگفت تا جارو برقی میکشی گوشت رو از فریزر بذار بیرون تا یخش باز شه
یه همچین مثالایی دارم
که البته از هوشمندیه مامانم بود که به طرز عالی مدیریت زمانش رو انجام میداد
همیشه بهم میگفت مهمه تو یه تایم مشخص تو کاراتو درست مدیریت کنی که کارای بیشتری رو انجام بدی
حالا اون بنده خدا با تکامل به اووون نقطه ی بهینه رسیده بود و منو میدید شااد و سرخوووش در نهایت اتلاف وقت یه کاری میکنم میخواست وظایف مادریشو انجام بده بهم یاد بده چیکار کنم
البته که میدیییدم یه جاهاییم به راحتی صبووری میکرد و به نتیجه دل نمیبست و این تیکه کلام مامانم برام پر رنگه که میگفت حالا تا فردا کی مردست کی زنده هر چی خدا بخواد
به هر صورت این تجربه هایی که داشتم خیلی این عجله رو در من به وجود آورده بود.
من کلنی در هول و ولااا بودم.من این قابلیت رو دارم که در یک تایم مشخص که بقیه یه کاریو انجام میدن من چندین کار رو در حد با کیفیت و عالی انجام بدم.اما لذت بردن در حین انجامشون رو نداشتم.برای نتیجه کار میکردم.
حتی به خودم میام میبینم دارم فکر میکنم اول بهتره برم تو اون یکی اطاق مسیرم کمتر میشه بعد برم تو اون یکی اطاق :))))))))))))
یا تا فلان فایله دانلود میشه من اون لینکه رو کپی کنممم :)))))))))
یعنی خودم خندم میگیره هاااا :))))))))
موضوع اینه من اکثر اوقات اون لذت در حین انجام کار رو نداشتم
بعد فهمیدم که چقدر من عجوولم و عجله دارم.خدارووو با تمام وجووودم شاااکرم این مدت که روی بیزینسمون کار میکردیم اصلا من بخاطر پیچ و خم های متعدد از نو کوبیده شدمو ساخته شدم و البته که هنووزم جای کار و بهبود دارم.
در این مسیر کشف و خودشناسی :))) دسته گلم به آب دادم.
حقیقتش فکر نمیکردم این قابلیت مدیریتیم تو انجام کارها میتونه بهترم بشه با حذف عجله.وقتی اینو فهمیدم اولین اقدام عملیم این بود لباسارو بجای برنامه 15 دقیقه با 1 ساعته بشورم که دماش 60 درجست.
چیکاار داااارین که چقدر خرسند بودم که قدم عملی برداشتم تا اینکه یه بار تو اون دمای بالا رنگ لباسا قاطی شد و کلا شگفتییی خلق شد.بافتنی زرد خوشگلم یه زردی پیدا کرده نگین و نپرسین و چند تا از تی شرتای پوریا جان رو به فنا دادم که باید وارد چرخه ی گردگیری شن تا بعد به دم کنی و نخ دندون برسن :)))))))
خلاصه با این قضیه متوجه شدم هر چیزییییی یه نقطه ی بهینه داره.
و من همونجا سعی کردم درسش رو بگیرم که مسایل رو باهم قاطی نکنم.بهتریییین چیز اینه که نقطه ی بهینه هر چیزی رو آدم پیدا کنه.
خلاصه اینکه بازم با همون 15 دقیقه که دماش 30 هست لباسارو میشورم اما درسش رو گرفتم :)))
دارم سعی میکنم تو چیزای دیگه هم پیادش کنم و انصافا لذت بردنم از لحظات زندگیم باازم بهتر شده خداروشکر
یه کار دیگم که میکنم تا این احساس عجله برای رسیدن به نتیجه تحت کنترلم باشه و حالمو بد نکنه و بهم نگرانی رو نده اینه که وقتی یه کاری داره تموم میشه سریع کار بعدی هدف بعدی رو در نظر میگیرم و تایم انتظار برای نتیجه رو در واقع به قول استاد به مهم دیگه ای میپردازم.اینجوری خیلییی لذت بخش تر شده برام.
اصلا مورد عینیش همین بودش که تا نتیجه آخرین ایمیل برای شروع بیزینسمون قرار بود برسه من از رووز بعدش رفتم سراغ یه شاخه ی دیگه ای از بیزینسمون که من برام دلچسبتره و تا ایمیله اومد من انققدر درین زمینه تجربه و پیشرفت کردم که اصلا چقدر عزت نفسم رفت بالاتر و به شدت احساس خفنی بهم دست داد.
نموود اون صبور بودنم به شدددت خودش رو اینجا نشون داد و من چقددر آرااامم و چقددررر بیشتر ازین کار الاان لذت میبرم.
اصلا وقتی پوریا جان اومدن و من براش توضیح دادم یه قسمتی رو که روش کار کرده بودمو نت برداری کرده بودم خیلیییی تعجب کرد و تحسینم کرد که چقدر مااهرتر و متخصص تر شدییی.
نمیدوونم.انگاری یه زمانایی یه فاصله هایی باعث پختگی بیشتر میشه.
سپااسگزارتم بخاطر پیام الهیتون که منو مشتاق کرد تا براتون پاسخ بنویسم و این ها رو درین دریای وسیع نعمت ثبت کنم.
به پروردگار عالم میسپرمتوون.
نگین عزیزم سلام
امیدوارم حال خودت و آقا پوریا خوب باشه.
نگین جان خیلی لطف کردی که آگاهی های درونی خودت رو با من به اشتراک گذاشتی.
وقتی داشتم میخوندمشون خیلی جاها میگفتم منم دقیقا همینطورم.
البته من در مورد خودم متوجه شدم که خیلی باید روی باور کمبود وقت کار کنم.
یعنی به خاطر این موضوع، من هم همیشه میخوام علاوه بر اینکه دارم یه کاری رو انجام میدم، یه کار دیگه رو هم توی پس زمینه داشته باشم…
حتی کارهای روتین روزمره… مثلا اگر دارم به صورتم کرم میزنم یا آرایش میکنم، حتما باید همزمان باهاش یه فایلی چیزی گوش بدم وگرنه احساس میکنم که دارم زمانم رو از دست میدم.
یا حتی وقتی دارم غذا میخورم باید مثلا یه فیلمی که میخواستم ببینم رو توی اون زمان ببینم.
ولی چیزی که اخیرا در مورد خودم احساس کردم اینه که
دوست دارم این همزمان انجام دادنها رو، با آرامش انجام بدم. یعنی از هول اینکه زمان کمه و زمانم رو از دست میدم نباشه…
یعنی دوست دارم باوری که پشت این کار هست رو درست کنم که آرامش بیشتری هم داشته باشم.
خیلی برام جالب بود که این مثالها از زندگی خودت زدی…
راستی یه شباهت دیگه هم توی کامنتت پیدا کردم
مامان منم معلم بوده. البته الان بازنشسته شده
بازم ازت ممنونم که برام نوشتی و این آگاهی رو با من هم به اشتراک گذاشتی…
برات شادی و آسانی و ثروت آرزو میکنم دوست من
سلام استاد عزیزم واقعا روز به روز در حال خفن تر شدن بدنی هستید ایولا بهتون چه خوبه این ویژگیتون.
من دقیقا دیشب این فایل فیلمی دیدم به عنوان گروه ویژه که چند تا همستر بودن و فیلم پندآموزی بود از همین جهت برای من
فردی که اینارو نگه داری میکرد بهشون اموزش جست و جوگر داده بود و میتونستن ماموریت انجام بدن و میتونستن با بلندگو هم صحبت کنن دقیقا مثل ادم فکر میکردن
ولی نکتش چیبود
وقتی که به مرحله ای رسیدن ی همستر به صاحابش گف ما کی هستیم از کجا اومدیم و خانوادمون کیه
و اون اقاهه داستان همرو گفت یکی از خیابون یکی از پرورشگاه و ..
همستر گف تو که بما گفتی ژن تکامل یافته هستیم
اقاهه گف نه واقعیتش اینه
و اونا چون فکر میکردن تکامل یافته همستر ها هستن قدرتمند تر زرنگ تر و بهتر هستن و کل ماموریت هارو با دقت تمام جلو میبردن .
یا داستان دیگه از خانواده خودمه اومدن روز شانس رو به میلادی برای خودشون درست کردن حتی برای من هم پیدا کردن
و برادرم هرموقع که میگه امروز روز منه و روز شانس منه خوشحال میشه و میره قرارداد میبنده و این شده باور براش که من روز شانس به هرکی هر چی بگم برام انجام میده
داستان دیگه از خودمه
ولی من نا آگاهانه انجام میدادم
من بطور خیلی جالب با دیدن یاد میگیرم
کافیه چند بار چیزی ببینم و عالی انجام میدم
و هرجا با همسرم میرفتیم
مکانیکی نمیدونم تعویض روغن و ماشین و موتور یا رستوران و کافه
بعدش من میگفتم خوب مثلا روغن این مدل بخر چون تابستونه این فرموله و بیار تعویض کنیم
اصلا تو خودم میدیدم
یا مثلا تو زمستون موتور روشن نمیشد
گفتم بیا اب داغ بریزیم رو روغن ترمز رو دسته موتور و بعد روشن شد
و مدام همش میگفتم خیلی جالبه ها با دیدن یادمیگیرم و الان کل خانواده میگن هانیه زود یادمیگیره حتی رو اونام تاثیر تکرار حرف و توجه شده باور.
دوره کشف قوانینتون زیباست
این صحبت میکنید که همه چی قانون داره
از جاذبه زمین و مولکول که آب تا یک سانت بالاتر از لیوان با جاذبه مولکولی میتونیم پر کنیم یا ..
و اگه قوانین پول ساختن روابط یا سلامتی متوجه بشیم کدشو مینویسیم و انجام میشه
واقعا این قانون ثابت خدا عالیه که میتونیم بگیم اقا اگه من امروز این روتین باورارو انجام بدم
میتونم با جسارت بگم ایندم روز به روز بهتر میشه و شکی توش نیس
من ی مدتی کل خیابون شده بود برام پول
هرجا میرفتم پول پیدا میکردم چقدرم خوب تو جاهای مختلف خرج میکردم
طبق صحبتتون که گفته بودید راحت بدست میارید راحتم خرج کنید
من کلی لباس و اینا برای خودم خریدم
و همسرم تعجب میکرد وقتی میومد باهام میگف هانیه این پولارو کسی نمیبینه ولی تو دیدت هس و برمیداری از بن تخفیف کت شلوار که 1میلیون و 800 تومنی تا 500 هزارتومان پول نقد
میخواستم راجب کاری که انجام میدم و پول وارد زندگیم میشه بگم هم بقیه استفاده کنن هم یاداوری خودم باشه
هرروز یک باور تو زمینه پول یا هرچی که به رشدم کمک کنه انتخاب میکنم و مدام الگو میارم و منطقی میکنم این بهترین بود برام .
استاد ازت ممنونم بابت وجودت شکرگزارم
بابت خدا و قوانین قشنگ و راحتشم شکرگزارم و بوسه میفرستم براش و کلی دوسش دارم ️:)))
بنظر من خدا تو لحظه های آرامشه هرموقع آرومم هرموقع حرص نمیخورم ترس ندارم خدارو بیشتر حس میکنم آرامش:)
سلام بر استاد عزیزم .از خداوندم متشکرم که پیام امروزم رو دریافت کردم .خدایا هزاران بار شکرت که هر وقت سوالی دارم سریع جوابشو بهم میدی .واقعا استاد عزیزم کاملا باهاتون موافقم میخام چند نمونه از این ولی ها رو بگم که بهتر بتونم ترمز هارو برطرف کنم..
1. داشتن یک روابط عاشقانه با شخص اول زندگیم ولی نکنه ی وقت در بهترین شرایط از دنیا بره و من تنها بمونم .
2.من عاشق در آمد بالا هستم ولی نکنه پولدار شم و خدارویادم بره .
3.من اندام فیت میخام ولی نکنه باز برگردم به همون قبلیه .
4.من آگاهی در مورد خداوندم ب صورت هر روز و هر روز و هر لحظه میخام ولی نکنه از اطرافیانم ترد بشم و فکر کنن من دارم خودمو ازشون جدا میکنم و ….
خیلی مسائل دیگه که الان دارم مینویسم میبینم چقدر وابستگی میتونه تو وجودم باشه .چقدر خوشحالم فهمیدم توی چ مسائلی ضعف دارم .
شکرت خداوندم که استاد عزیزم رو همیشه ب عنوان بینشم قرار دادی .
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
به نام الله یکتا که هر چه دارم از اوست
سلام به استاد خوش تیپ خودم ومریم بانوی نازنینم که برام خیلی خیلی عزیز
وسلام به خانواده ی نازنینم
هرروزخدارو سپاسگزار هستم به خاطر هدایتم به قول سعیده ی عزیزم به این غار حرا..
الهی ،دختر کوچک تنهایی که ساالها روی پای خودش زندگیش رو سپری کرد،نودت بهتر میدونی در چه شرایطی اما دراین دوسه سال اخیر دوباره متولد شد وداره خوذش وزندگیش رو از نو میسازه
دوران بچگی ونوجوانی وجوانی بدون حتی کوچکترین راهنمای درست وحسابی گذشت ،اما خدا بود،دوران متاهلی هم گذشت باتمام فراز ونشیب هاش،گذشت ،باز هم خدا بود،این سالهای به ظاهر سخت اخیر هم گذشت،که دیگه چه مالی چه عاطفی.با رعایت نکردن قوانین از سمت خودم،همه جوره گذشت،باز هم خدا بود….
رسیدم به الان که خدا اول وآخر شده برام،وخبری از گذشته که نیست هیچ،تازه متولد شدم ومیخوام خودم زندگیم رو اونجوری که میخوام بسازم
یادم همیشه میشنیدم از دوستان وهمکاران که پول نیست،بدبختی،تورم،دولت فلان….من تونستم برای خودم این تابو رو بشکنم ،الان حدود دوسالی هست که هیچ چیز نتونست جلوی من رو بگیره،به قانون عمل کردم وتمام وکمال کارن رو سپردم به خدا،وتمام خرافات رو قبول نکردم ،الان به جایگاهی رسیدم که فقط باران رحمت الهی میباره وبس
جالب که بچه هام رو هم رها کردم ودیگه تو کارشون دخالتی نکردم،وفقط رو خودم تمرکز کردم،دیشب یه لحظه داشتم قبل ازینکه بخوابم فکر میکردم به خودم میگفتم شهلا درآمد این دوتا سرتق هم تو سن وسال خودشون کم که نیست از درآمد آدم بزرگسال هم بیشتر…الله اکبر
خدایا شکرت
سالها غمی تو وجودم بود که من چرا اینقدر تو روابط عاطفی تنهام،الان متوجه میشم که باور کرده بودم واقعا تنهام،حالابه خاطر شرایط طلاق ودو تا بچه و….
این اواخر تجربه ای روکسب کسب کردم،به ظاهر خیلی جالب نبود،ولی وقتی سپری شد وتمام شد،متوجه شدم خدا میخواست قوی تر شدن رو بهم باد بده وبگه شهلا ایرادت این هستش،درستش کن،حالت رو خوب کن،باور کن تو لایق کم بودن نیستی ببین من وجهانم قرار برات چیکار کنیم
من تو بدست آوردن درآمد باور کردم که میشه وشد
توارتباط برقرار کردن با دوست وغریبه وشاگرد باور کردم که میشه شد
واین اواخر باور کردم که من علی رقم شرایط فعلیم میتونم یک رابطه قشنگ وعاشقنانه وتوحیدی داشته باشم،حالم خیلی بهتر شده،حالم خوب ،حسم فوق العاده س،ومیدونم به وقتش اتفاق میفته،چون محک بزرگی به خودم زدم،ایرادهامو پیدا کردم رفع کردم،ومیدونم میشه
آره استاد عزیزم،همه چیز باور،وشاگردت داره خیلی خوب رو خودش کار میکنه
ساعت کاریم خیلی زیاد،ولی به جرأت میتونم بگم ساعتها سایت رو عاشقانه پیگیری میکنم
ممنونم که هستید هم شما هم مریم نازنینم هم بچه های سایت
عاشقتونم
در پناه حق
سلام به شما خانم شهلا حیدری عزیز
خانم حیدری دیدگاه شما رو خواندم ، حقیقتش من رو تحت تأثیر قرار دادید … چون من هم تو آستانه 30 سالگی هستم و فراز و نشیب های عاطفی و شغلی زیادی در زندگی ام داشتم
من هم همیشه برایم سوال بود که چرا نمی توانم یک رابطهی عاطفی عالی و سراسر عشق و سلامت فکر و زیبایی رو تجربه کنم
در مورد کسب و کار هم همینطور …
من دوست دارم اول تحسینتون کنم که با شجاعت و شهامت اومدید یه ردپا از خودتون ثبت کردید برای آینده و از مداری که الان در اون قرار دارید گفتید …
دوم بهتون بگم که مسیرتون درسته ، پر قدرت ادامه بدهید و پشتوانهی خودتون الله هدایتگری رو ببینید که شما رو جزو بنده های عزیز دوردونهی خودش قرار داده و هدایت تون کرده به این دانشگاه موفقیت …
دانشگاه و استادی که به جرعت می توانم بگم من نمونهاش رو هیچ جای دیگه ای تا به حال ندیدم.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
خانم حیدری عزیز ، من به تازگی دارم یک نگرش زیبایی رو درونم ایجاد می کنم که خیلی قدرتمند کننده است و دوست دارم با شما هم به اشتراک بگذارم…
به خودم میگم آقا محمدحسین شما موفق شو ، تو سکوت ادامه بده … به چیزهایی که دوست داری برس و شاکر باش (منظورم بیشتر اهداف مالی هستش)
نگران دیگران نباش … خدا خودش غربال می کنه … خوب ها رو جدا می کنه و کنارت قرار میده ، یا شما رو هدایت می کنه به محیط های بهتر و می بره پیش افراد خیلی های لول تر … این کار جهانه.
به خودم میگم آقا محمد حسین …
اینکه فقط خودت رو در رأس ببینی و تمرکزت فقط بر روی اهدافت و لذت بردن از زندگیت باشه ، اسمش غرور نیست ، اسمش ارزش قائل شدن برای خود ، هستش.
اینکه تو جمع ها نامناسب که حرف های سیاسی و اقتصادی میزنند ، چه آشنا پ چه غریبه شرکت نکنی … و حتی اگه در جمعشون هستی تا صحبت ها شروع میشه ، بلند بشی بری بیرون … اصلا غرور نیست ! اسمش ارزش قائل شدن برای خودته
من به لطف الله پنج ساله که دارم پیاپی روی ساختن عزت نفسم و تمرکز بر نکات مثبت خودم و دیگران کار می کنم ، خب نتیجش هم مشخصه ، رفقای فوقالعاده ارزشمند و دوست داشتنی… دریافت عشق و عزت و احترام از افراد غریبه و آشنا … کسب اعتبار نیک و شهرت در کسب و کار خودم و منطقهای که در اون مشغول به فعالیت هستم.
من این همه نتیجه در زندگیام دارم ، در مورد استفاده از قانون… اوکی حالا میام تمرکزی روی رسیدن به اهداف مالی ام و روی پر رنگ کردن توانایی هایم در ذهنم و تخصصی که کسب کردم و ارزش خلق کردن تمرکز می کنم ، پاداشش هم میشه ورود ثروت و نعمت های بیشتر به زندگی ام ، و به طَبع عزت نفس بیشتری هم کسب می کنم به خاطر دست آورد هایم و می توانم با این عزت نفس خیلی بیشتر کارهای خیلی بزرگتری هم انجام بدهم.
الهی به امید تو …
خداوند یار و نگهدار و هدایت گر ما باشه به سمت زیبایی های بیشتر
به نام خدای نازنینم
سلام به شما آقای تجلی عزیز
کامنت شما رو چند روزی هست خوندم اول ازینکه سپاسگزارم به خاطر کامنت پر ارزشتون که برام نوشته بودین،دوم اینکه خواستم در بهترین حال خودم جواب کامنتون رو بدم وعجله ای نکردم،البته که دیگه این صبر وحوصله برام خیلی عادی شده وعجول بودن رو کاملا کنار گذاشتم
به نکات عالی اشاره کردین،وبه عنوان نشانه ای از طرف خداوند حتما ازشون استفاده خواهم کرد
حال وهوای این سایت قابل وصف نیست،هبچ جای جهان همچین استاد و دوستانی رو نمیشه پیدا کرد
خیلی خداروشاکر هستم من رو به این مسیر هدایت کرده..
من هم مثل شما تو یک سری از مسائل مخصوصا در روابط پاشنه ی آشیلم بوده ولی الان متوجه میشم چرا باید یه سری از اتفاقات میفتاده
رهای رها شدم ودیگه دست وپا نمیزنم،چون صفر تاصد رو به خودش سپردم ودخالتی نمیکنم،وقتی سکان رو به دست خودش میدی پس چه بیم از اتفاقات
هر چه پیش آید خوش آید
بهترینهارو براتون آرزو دارم
در پناه خودش باشیم که به شدت کافیست
به نام خداوند بخشنده و مهربان
درودو سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز که نقش یک ملکه رو در این سایت به عهده دارد.
استاد خیلی سپاسگزارم بابت این فایل عالی که به تازگی رو سایت گذاشتی .
خیلی نکات آموزنده داشت .
استاد از اونجا که من سعی میکنم هرفها تون رو به خطر بسپارم مخصوصا از فایلهای محصولات.
در یکی از از صحبتهایتان که زمانی که تصمیم داشتید به بتدر عباس مهاجرت کنی و زمانی که خواستید شروع به کار کنید. یادم هست که گفتید یکی از فامیهاتوتون اونجا زندگی میکرد و به شما گفته بود آیا متمعن هستی اینجا میخوای کارگری کنی (شرکت نفت) و شما گفتید که با توجه به شناختی که از خودتون داشتید نپذیرفتند که باید کارگر باشی .میدونستی با زمان کوتاهی به درجات بالاتر میرسی و اینکه اون کار را موقت تو ذهنتون داشتید.و این باور سرچشمه این موفقیتی هست که ما الان میبینیم.
من دوست داشتم که این موضوع رو به صورت مختصر و کوتاه هم به خودم و هم به دوستای دیگه که حتمن بهتر از من یادشون هست یادآوری کنم .
تا ذهنم رو همیشه با مثال زدن افراد موفق به صورت منطقی قانع کنم در ساختن باورها. .به جز مثالهای خودم .خیلی این داستان استاد توی ذهنم بولد شد که گفتم چه مثالی بهتر از استاد که خداروشکر از اون داستان بندر عباس به این همه موفقیت رسیده بزنم.
خیلی سپاسگزارم از حضورتان در زندگیم .و هوای عالی پارادایس رو با همه زیبایی که داره تحسین میکنم و به خدا میسپارم شما عزیزان خانواده عباسمنش رو ….
بسم الله الرحمن الرحیم
پروردگار دانا و توانای من تو بگو تا بنویسم و از جهل و نادانی ها رها شوم
سلام
سلام و تحیت نثار عزیزان جان
سید حسین و مریم و تک تک دوستان
اگر هشت سال پیش به من می گفتند که تو به خانه و ماشین و زمین و جایگاه خوب می رسی به هیچ وجه نمی توانستم باور کنم
اما اکنون اینها را در زندگی ام دارم، اینها جزئی از بدیهیات زندگی من هست و برایم عادی شده، در حالی که معجزه هست.
پسر بچه ای که نمی توانست در مورد خواسته اش به راحتی صحبت کند و به جمله دهم نمی رسید که اشکش جاری می شد اکنون نه تنها خانه و ماشین و شخصیتی برای خود دارد، بلکه عزیزانش؛ پدر و مادر و برادرش در خانه او آرامش دارند. هروقتی که صبح زودتر بیدار می شوم و عزیزانم را در خواب می بینم از خدا تشکر می کنم که این لطف را به من ارزانی داشته تا اسباب آسایش بندگانش باشم، این عطیه الهی را سپاس می گویم.
چند ماهی هست که موج پر برکت تغییر وارد کل زندگی شخصی ام شده و شروع آن با شجاعتی بود که ریشه در باورهای جدیدم دوانده است که اعتبارش به رب العالمین و دست خداوندی اش سید حسین عباسمنش می رسد. این حرکت و تغییر شغلم به مقصد آموزش مرا وارد دنیایی جدید از رشد و پیشرفت و آموختن کرد و خداوند دستانش را برای خدمت به من روانه کرد و قدم به قدم مرا به خواسته اصلی ام که آزادی زمانی، مکانی و مالی هست هدایت می کند.
چند روز پیش که به احتیاجم که خلوت با او بود خودم را رساندم درسهای بینظیر و ارزشمند را در آن کلاس خصوصی به من داد که مهمترینش رهایی بود، رهایی از بند گذشته و آینده و دیدن داشته ها و نعمات و خوشحال بود و لذت بردن از هرآنچه که هستم و دارم. در یک کلام سپاسگزاری
این روزهای گذشته به وضوح پیغامها مرا به افزایش مهارتها و تواناییهایی مدیریتی و نیز افزایش تمرکز بر روی شخص خودم راهنمایی می کرد و به لطف خدا در مسیرش هم قرار گرفتم.
یکی از بزرگترین باگ هایی که آنرا بهتر فهمیدم این بود که من می ترسم که متعهد شوم، که ریشه در باور کمبود ارزشمندی دارد. من فردی هستم که خیلی به قولی که به دیگری می دهم اهمیت می دهم اما در ذهنم قولهایم به خودم برایم کم اهمیت جلوه می کند. ریشه اش را هم در اتفاقات کودکی پیدا کردم که به خاطر تخریب احساس ارزشمندی و عزت نفس است.
اما این چند ساله و مخصوصا شش ماه گذشته به میزان قابل توجهی ارزشمندی پنهان شده در درونم را آشکار کردم و دلیل اصلی آن هم کار کردن بر روی دوره ها و فایل های این سایت است که ریشه هایی را در ذهنم رشد دادند که نتایج و حرکتها و قدم های عملی را برایم به بار آوردند. البته که به ایراد اصلی خودم که عدم عملگرایی هست بیشتر پی بردم، شاید قدم های عملی خوبی را نسبت به گذشته برداشته ام اما کافی نیست و خوب می دانم که برای اینکه به دست آوردن شخصیتی که لایق خواسته های بزرگ است باید اعمال بزرگ و جسورانه ای که برخواسته از شهامت و ایمان است را انجام داد.
خودم خوب می دانم که چقدر عمل گرا هستم پس باید به اندازه عملم صحبت کنم.
خدا را شکر می کنم که در سایتی عضو هستم که عزیزان بدون قضاوت حرفها را می شنوند حتی اگر عمل کمی پشت آن باشد.
درکی که این روز ها بهتر به آن رسیدم اینست که بالاترین اولویت تو باید حال خوب تو باشد و این میسر نمی شود جز با افکار مناسب و خوب و این نیز میسر نمی شود جز با ورودی های خوب. چه محیطی و روحی ( قرار دادن خود در طبیعت یا فضایی دنج و بکر) چه ذهنی( دیدن و شنیدن و خواندن اینگونه فایلها) و چه جسمی(ورودی سالم و سلامت به بدن)
هفته قبل دوره راهنمای عملی را گوش کردم و نکات فوق العاده ای را چندباره یادداشت کردم و امروز با دیدن این فایل تصمیم گرفتم این هفته دوره روانشناسی ثروت را آغاز می کنم. این دوره ها را باید همیشه گوش کرد و فهمید و فکر کرد و بر طبق آن عمل کرد، هر بار به تناسب مداری که در آنم.
از استاد و خانم شایسته و تمامی عزیزان بینهایت سپاسگزارم.
حق پشت و پناه شما باشه