چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 26
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-10 07:50:062024-06-10 07:54:09چه موضوعی را باور کرده ای؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
سلام خدمت استاد عباس منش و خوانواده محترم ودوستان سایت.من هم چندین باور اشتباه داشتم که این فایل رو دیدم متوجه شدم تا الان داشته به من کمک میکرده برای رشدم برای مثال باور داشتم چون داخل این شهر به دنیا اومدم خیلی باهوشم یا بخاطر اینکه اصلیتم فلان جاست خیلی شجاع هستم یا اینکه همسایه ما از فلان کشوره من زبان اون کشورو راحت یاد میگیرم .و تا الان این باور های اشتباه داشته به پیشرفت من کمک میکرده
سلام به خانواده بزرگ عباسمنش، ودرود به تمامی افراد این گروه که هر کدام یه نقشی در انرژی دادن وبالا بردن عزت نفس ما نقش به سزایی دارند خدارا شکر که هر وقت فکری ذهنمون را درگیر میکند خداوند هدایت مون میکند وما را آگاهتر از قبل در مسیر رسیدن به اهدافمون توانمند تر وپر از عشق بیشتر وارد یک صحنه بهتر زندگی میبرد خدایا شکرت شکرت شکرت
من در مورد باورها این هست که من پسرم که بدنیا اومد اسمش را مهران گذاشتم به این نیت که مهران به معنی مردی فرزانه، دانشمند وانسانی توانمند وبزرگ، وهر موقع پسرم ازم میپرسید میگفت چرا اسم من را مهران گذاشتی میگفتم مهران به معنی مردی فرزانه ودانشمندوفرزانه از فروزان بودن، درخشیدن میاد وتو روزی مرد بزرگی میشی، واین باور را از بچگی در ذهن پسرم وحتی اقوام قرار دادم البته اون موقع از این قانون باورها یا جذب اطلاعی نداشتم اما میگفتم وخدا را شکر پسر من از بچگی بدون این که آموزش کامپیوتر ببیند در برنامه نویسی وسءو طراحی لوگو هر چیز مربوط به کامپیوتر پیشرفت بالایی داشت وبا اینکه رشته دانشگاهی برق بود اما در کا+پیوتر موفق شد جوری که از بچگی همی به عنوان یک آدم موفق میدیدند وروی کارهاش حساب بالایی باز میکردند وحتی کارش هم از تهران خودشون براش دعوت نامه فرستادند با این که سابقه کاری یک ساله داشت و، من ایمان دارم که حتما مبه موفقیتهای بالایی میرسد این را هم بگم که پسر من تک فرزند هست اما از بچگی مستقل بود وبه راحتی هم مهاجرت کرد به تهران وهیچ وقت هم روی من وپدرش حساب نمیکند که باید کمک مالی بهش داشته باشیم ومن همیشه سپردمش به خدا وگفتم خدا همیشه نگهدار هست
در مورد کارم که سوییت میدادم برای مهمانان اینکه مسافر در زمانهای معینی پیدا میشود من نپذیرفتم و طبق قانون درخواست باورهای متناسب با خواسته ام را شکل دادم و گفتم مسافر هست و برای من هم پیدا میشود و شهر من خانه ی من پتانسیل جذب مسافرهای خوب و تمیز را دارد و در مدت زمان کوتاهی در بدترین زمان که رکود مسافر هست برای مدت 8ماه با مبلغ خوبی پیدا شد و طلسم اینکه نیست را شکستم هر موقعی چنین دیدگاهی را داشتم و قدرت دادم و منطقی کردم که به این دلایل میتواند اتفاق بیفتد مقاومت ها برداشته و امکانپذیر تر شد و به راحتی وارد زندگیم شد
بنام خدا
سلام استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
در مورد این فایل بی نظیر ک چند روز پیش کامنت گزاشتم و الان و نزدیک 5 صبح هست داشتم کامنت بچه ها رو میخوندم ک گفتم بیام و بنویسم ک چ باورهای محدود کننده ایی داشتم و تبدیل کردم ب چ باورهایی
یکی از مهمترین باور محدود کننده ایی ک با تمام وجودم در زمینه ثروت داشتم این بود ک :
اصلا مگه توی دنیا سختر از پول در آوردن
کار دیگه ایی هم هست
ک متاسفانه با دیدن یک دیالوگی از امیر آقایی در یک فیلمی توی ذهنم شکل گرفته بود
بخدا دقیقا همین باور جوری با من کرد ک نتیجش شد برای پول درآوردن از سخترین راه ممکن پول در میاوردم
ک ب لطف خدا و کارکردن روی باورهام و دوره دوازه قدم و فهمیدن این ک اصلا کنترل ورودی ها چیه یک سالی میشه ماهواره و تی وی قطع مگه چی بشه ک فوتبالی ببینم
اما با جایگزین کردن این باور ک :
من هر وقت از خونه برم بیرون برام از درو دیوار ثروت میاد . ب راحتترین شکل ممکن دارم پول درمیارم
باور مخرب بعدی من باور مذهبی بود
ک خودم رو لایق هم نشینی با خدا نمیدونستم
و از ائمه میخواستم ک شفاعت منو پیش خدا بکنه
وجایگزین کردن این باور ک من لایق هم صحبتی با خدا هستم و هیچ شفاعتی در کار نیست
در طول روز بارها سر ب سجده میزارم و اشک میریزم و انگاری خدا پیشم نشسته و با خدا راحت شدم
موضوع بعدی در مورد باور مخرب بعدی مربوط میشه ب باور شرک آلودی ک داشتم ک همه کار رو بنده خدا برام انجام میده و اصلا خدا رو نمیدیدم
و از این باور 3 سال شب و روز ب چشمم دیدم ک چ چک و لقدی خوردم از روزگار
سال 96 من کارگر توی ی کارخونه توی شهرمون بودم و از اونجایی ک بیشتر افراد اونجا تحصلات دیپلم یا سیکل داشتن و من تحصلاتم لیسانس بود ب خودم میگفتم
ایرادی نداره یک سال تلاش میکنم و بدبختی میکشم و سختی میکشم و پدرمو در میارم تا دستگاها رو یاد بگیرم
بلاخره مدیر کارخونه قابلیت منو میبینه و یک روزی میشم سرشیفت دستگاه یا سرپرست
بخداوندی خدا جوری توی اون 3 سال از من بیگاری کشیدن و تخریب شخصیت شدم ک هرچی بگم کم گفتم
اصلا مث پینگ پنگ از این ور سالن ب اونور سالن جابجا میشدم
فقط بخاطر این باور ک رئیس کارخونه اگه بهم نگاه کنه من میشم سرشیفت یا سرپرست
توی این 3 سال خیلی ها جابجا شدن و از کارخونه هم استعفا دادن و حتی جای خالی هم بود ک من بلاخره برسم ب آرزوم
اما من همون اپراتور دستگاه بودم ک بودم
ولی من چشم ب دست کسی دیگه ایی بود
چشمم ب دست نامه ایی از رئیس کارخونه بود ک نامه منو بزنه و جابجام کنه
کلا قدرت رو از خدا گرفته بودم و قدرت اصلی فقط رئیس کارخونه بود
اصلا خدایی وجود نداشت اون روزها
اصلا مشرک ب تمام معنا بودم
تا زمانی ک با دست خودم و بعد 3 سال سختی و تخریب شخصیت و بیچارگی استعفا نوشتم و اومدم بیرون
رفتم دنبال علاقم ک فروشندگی بود
دیگه ب جایی وصل نبودم ک اون ب من حقوق بده
کم کم شروع کردم و هیچ وقت یادم نمیره با یک کارتن تیغ ژیلت کارمو شروع کردم و تو سوپر مارکتها میفروختم
وقتی بارم رسید همون یک کارتن ژیلت عصر بود یادمه به خانومم گفتم خداکنه فروش بره
بخدا ک همین الان با اشکام دارم مینویسم و اخر همون شب کل کارتن ژیلت فروش رفت
چ شبی بود اون شب
شبی ک کسی رو پیدا کردم ک تا حالا نداشتمش
کم کم سرو کله خدا پیدا شد توی زندگیم
امید درونم زنده شد
بعد سفارش چن تا جنس دیگه دادم و مشتریهام همینطور بیشتر و بیشتر شدن تا ب الان
تا جایی ک الان تولیدی توپ آپارتمانی توی شهر خودمون دارم با چن تا خیاط
باورم شرک آلود تغییر کرد و جاشو ب باور توحیدی داد
خدای من با تمام وجودم با خودت حرف میزنم :
هر خیری خدا هر خیری از تو ب من برسه من فقیرم
خدای من
خدای مهربانم
خدای بخشنده ی من
ممنونتم ک کنارمی
خدایا شکرت ک ی روزی گوشمو پیچوندی و راه رو بهم نشون دادی
استاد عباس منش عزیز ، برادر مهربانم این خدا رو شما ب من نشون دادی
با استفاده از عمل کردن ب آموزه های شما این باور توحیدی درونم بوجود اومد
شما دست من رو گزاشتی توی دست خدا
من با استفاده از آموزه های شما خودم رو لایق هم صحبتی با خدا دونستم
بی نهایت از شما سپاسگزارم
خدایا مارا ب راه راست . ب راه آنها ک نعمت داده ایی هدایت فرما
در پناه الله باشید.
به نام خدای مهربان سلاممم ب استاددد عزیزززمم وخانوم شایستهه زیبااااای مننن استاد و خانوم شایسته شما عشق های منیددد
اجب فایلیه خیلی بم چسبیده استاد و هزاران بار باید گوشش داد تا شاید کمی از این اگاهی هارو درک کنیم و اما برم سراغ باورهام من باور این رو دارم که استعداد ریاضی کمی دارم و به خاطر تلاشمه که انقدر دارم توش موفق میشم و نمره کامل د امتحان میگیرم و باید این باور رو تغییربدم ک من استعداد دارم من باهوشم من باور دارم ک اعتماد ب نفس ندارم من باور دارم توی معلمی سخت میشه پول دراورد و نمیشه میلیاردر شد من باور دارم ک نمیتونم در کنار کارم پول دربیارم من باوردارم که 10 سال دیگه میتونم برم امریکا این ها باور های مخرب منن ک باید عوض بشنن و باید روی خودم انقدر کار کنم ک بهتر بشم
من باهوشمم من فوق العاددددهههههه استعدادددد ریاضی دارم مننن میتونممم مساعللل جدید رو عالییی حل کنم من استعداددم در ریاضیه من ساخته شدم برای خوندن ریاضی من عاشققققققق درس خوندم من خیلییی قیافه زیبا و نچرالی دارم و لازم نیست بقیه بهم نگاه کنن یا به قیافم توجه کنن یا اصلااا برام مهم نیست که خودم رو با بقیه مقایسه کنند بقیه زیبا هستند موفق هستند ومن تحسینشون میکنم اما من عالییی هستممم من زیبا و بدون ارایش فوق العاده هستم و من خودم هستممم و من فوق العادم و صورت قشنگی دارم معلمی راحتتتت تریننننننن شغل برای دراوردن پول استتتت و من کسی رو میشناسم ک معلم ریاضیه و چندتا کشور گشته و وضع خوبی داره یا معلمان کنکور که درامددد فوقق بالایییی دارن وچند هزار نفر رو انلاین درس میدهند
و منننن مطمعنم که در همین دوسه سال اخیرررر من میتونم ی سفر خارج داشته باشم الهیی شکر و بعد از اون برم امریکا با هواپیما خخخ ولذت ببرم و برگردم خدایااا عاشقتمممم بابت این همه اگاهیییی و اینکه انقدر دارم هر روز تغیر میکنم خدایاااا شکرتتت
و اما این نصفه فایل بود ک گوش دادم و خواستم سریعا به گفته ها عمل کنم اما گفتبد چ باور هایی رو تغیر دادیم زندگیمون تغیر کرد و چ باور هایی داشتیم استاد من باور داشتمم ک کم پول دارم توی دانشگاه همش ب گمبود بر میخوردم وقتی چیزی میخریدم اعصابم خورد میشد ک پولام تموم شده اما من 6 فصل کتاب رویاهایی ک رویا نیستندو خوندم و در فصل اول ی تمرینی دادن ک میگه اگر توان مالی من افزایش یابد چ میکنم من تقریبا هر شب اون رو انجام میدادم و باورتون نمیشه من حتی عاشق اینم ک پولامو خرج کنم و سریعاا پول میاد جاش خدایا شکرتتت امیدوارم در مسیر درست ب خرید دوره ها هدایت بشم و زندگیم رو هزاراننن برابر بیشتر پر از عشق و ثروت و اعتماد ب نفسو احساس لیاقتو روابط عالیوو و خوشبختییی و ارامشووو پراز رنگگ خداااا کنممم خدارو شکررر
به نام خداوند یکتا
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته بی نظیر و تمامی دوستانم
استاد عزیزم بسیار خدا رو شکر میکنم که مدتیه به نماز شب در این سایت الهی هدایت شدم و تازه دارم نقش مهمتون رو از لابه لای آیات الهی پی میبرم در حد درک الانم.
از وقتی که وارد این مسیر الهی و سایت شما شدم یادم نمیاد یک روز رو که رو قوانین کار نکرده باشم
روابطم رو با کلی تز دوستان و حتی نزدیکان قطع کردم.تلویزیون و هر چیزی که لازم بود قطع بشه اما همیشه برام سوال بود چرا یه جاهایی نتایج خیلی خوبی گرفتم اما یه جاهایی برعکس بوده .اویل که دیگه یه جایی به قوانین شک کرده بودم اما هر چی بیشتر سعی کردم ریشه یابی کنم و هر چی بیشتر کامنت خوندم و خصوصا این مدتی که قرآن رو مطالعه میکنم و با دقت بیشتری فایلها رو سعی میکنم گوش کنم انگار تازه باورها دارن میریزن بیرون عین علف های هرزی که ریشه داشتن.هر جایی که باورهای قدرتمند کننده داشتم حمایت جهان رو دیدم خوبم دیدم.بهترینهاش رو تو مسیرم چید تا به اون حواسته برسم .باورهای محدود کننده که انگار اصلا تازه دارم پیداکردنشون رو یاد میگیرم و هر چقدر بگم کمه
خصوصا اینکه تو محیط هایی مثل روستا این باورها ریشه ای ترن.پدر من درست زمانی که قصد مهاجرت به شهر رو داشته به خواسته پدر بزرگم و دلایل دیگه
اینجا میمونن و رو زمینهای ورثه کار میکنن اون زمان ها زمین ارزش زیادی نداشته و کم کم ارزششون بالا رفته عموها که سالهی قبل تر مهاجرت کرده بودن سهمشون رو میخوان و سالهاست که بلاتکلیفن از کودکی یک باور غلط از محیط و اطرافیان بود که عموها سهمشون رو میبرن و ما بدبخت میشیم این باور باعث شده بود هر پولی از پدرم رو با ترس و با احساس گناه خرج کنم و یه ترس که ما همه داراییمون این زمینها هست و این باور اشتباه تا سالهای اول اشناییم با این مسیر هم بود و باعث شد مدتی ورودی مالی از پدرم رو قطع کنم انقدر که برای یک مداد هم ازش پول نمیگرفتم با احساس گناه مثل یه پسر کمکش میرفتم کار میکردم و به خودم افتخار میکردم کاری که از برادرم میخواست رو داوطلبانه انجام میدادم و به داداشم نمیگفتم که خدا با آموزشهای ارزشمند شما و با ورود یکی از فرشتگانش به مسیرم کم کم باورهای غلطم رو بهم فهموند اون باور و اون سخت گرفتن اشتباه بود اما باعث شد تمرکزم از دارایی پدرم و هر کسی و اون زمینها گرفته بشه و خدا رو شکر کمتر بهش فکر میکنم که ببرن یا نبرن چی سرمون میاد. قبلنا که عموها اقدام میکردند تا مدتها ترس داشتیم و محیط هم اون ترس رو بیشتر میکرد .الان خدا رو شکر اون ترسه شاید بگم تا حد بسیار زیادی جاش رو به انگیزه داده که من خودم به هر انچه که میخوام از بی نهایت طریق مسیر الهی میرسم.اما خود اون ترس شاید ظاهرش ساده باشه از کلی باور محدود کننده ریشه گرفته که نمیشه گفت حل شدن و کار کردن دائمی و بمب باران میخواد.
تا حدی که میتونم دارم خودم رو از اون محیطی که اون باورها رو بهم میدادن دور میکنم و به میزان تلاش من جهان هم اون انسانهایی که این وسط به ما ترس وارد میکردن و باورهای اشتباهشون رو میخوروندن از دور و ورمون محو شدن.و جالبه که جهان هم بازخوردش رو داد و این اواخر بخشی از اون مساله به نفع پدرم حل شد .باور های مخرب دیگه اینکه توی روستای ما الان البته کمتر شده به خاطر بالا رفتن سطح رفاه مردم اما از زمان کودکیم مردم روستا خودشون رو به شدت کم میدیدن و هر چی داشتن برای مهمون و خصوصا مهمونهای شهریشون میزاشتن. انقدر که هر چیز خوبی برای مهمون بود هر اتفاق خوبی با مهمون بوددر حدی که یادمه زمانی برای مهمان اومدن مژدگانی میدادن.و همین باور خود کمتر بینی که در عدم احساس لیاقت ناشی میشه رد پاش رو خیلی جاها پیدا کردم خصوصا در روابط کاریم و کلا بحث روابط انقدر که اگر خاستگاری داشتم سریع ذهنم میگفت تو روستایی هستی و کمتر و وقتی طرف این رو بفهمه بد میشه. حتی گاهی هم که موقعیتی پیش میومد انقدر خودم رو کم میدیدم که چیزی شکل نمیگرفت اصلا.انگار قرار بود برگردم همینجا جایی که ریشه در باورهای غلطی داشت که سالیان سال در من شکل گرفته و ترمیم کنم بسازم و باید بکشم بیرون اون ارزشمندی های بسیاری که لابه لای این باورهای غلط گم شدن.
اینجا چیزی که تو روستای ما به نسبت در رفتار اکثر ادمها میبینم تظاهر به نداشتن و بدبختی از ترس اینکه چشم بخورن به لهجه محلی میگن هر کی پولدار بشه یا مردم بفهمن پولداره می افته رو گال و بیچاره میشه.و منتطقشون هم مردن ادمهای پولدار روستاس میگن فلانی پولدار بود افتاد رو گال و مرد!شاید خنده دهر یا پیش پا افتاده باشه در ظاهر اما همینها نا خود اگاه گاهی اصلا طرف متوجه نمیشه اما همینها میشن ریشه رفتارهای اشتباهی که بعد که به خودت میای میبینی تکرار چنین چیز هایی چه باورهای غلطی در وجودم نا اگاهانه ساختن. این باورهای غلط رو و هر باور غلط دیگه که پیدا میکنم رو تو دفترم مینویسم و در مقابلشون باورهای درست رو هم با منطق نوشتم و هر روز و هر بار که لازم باشه به خودم دارم یاد اوری میکنم.این بخشی از تجربه خودم هست اما با همه اینها خیلی خوشحالم که دارم پیداشون میکنم و دارم با باورسازی درست وجودم رو بمب باران میکنم.استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز بسیار دوستون دارم و سپاسگزار خداوند و شما و تمام تلاشهای عاشقانه تون برای آگاه کردنمون هستم. و همچنین سپاسگزار دوستان عزیزی که کامنتهاتون تبدیل شده به یک عادت شبانه برای من برای اگاه تر شدن و اگاهانه تر عمل کردن.
به نام خداوندی که مرا خالق زندگیم کرده
خدایا هدایتم کن تا به یاد بیارم و این کامنت بنویسم که ردپایی بشه واسه خودم و خانواده ی بهشتیم .
سلام استاد عزیزم سلام بانوی عزیزم سلام خانواده عزیزم
دی ماه سال 1402 تصمیم به مهاجرت گرفتم و به خدا گفتم من به تو ایمان دارم که شرایط واسم درست میکنی خیلی دوست دارم مهاجرت کنم با حالی که بدهکار بودم و کرایه خونه را هم پرداخت نکرده بودم و حتی هزار تومن هم پول نداشتم تا چند روز روزه میگرفتم چون هیچ پولی نداشتم که غذا بخرم و یک روز درمیان یک نان بربری به صورت رایگان دریافت میکردم و نوش جانم میکردم اما روی فایل ها و دوره های استاد کار میکردم و شرایطی هم که به وجود اومده بود به خاطر این بود که دوست داشتم مستقل باشم و البته که عجله میکردم اما با باور اینکه خدا همه ی کار ها را واسم درست میکنه و شرایطم خوب میشه رو خودم کار میکردم و وقتی با دوستم و یا خواهرم که شاگرد استاد هستند صحبت میکردم میگفتم که مهاجرت میکنم و قرار کلی اتفاقات خوب واسم بیفته و خدا هوامو داره .
یه روز عصر که رفته بودم پیاده روی و یه مقداری فشار بهم اومده بود احساسم رو به بد شدن بود اما اومدم خوابیدم تا احساسم کنترل بشه بعدش خواب دیدم به یه شهری سفرکردم وقتی بیدار شدم احساس کردم که قرار مهاجرت کنم اما نمیدونستم به کجا میخوام برم چنذ روزی گذشت و با دیدن نشانه ها متوجه شدم که قرار برم شیراز وبهم الهام شد که هرچی وسیله داری بفروش و رهنتو بگیر و بدهی هاتو پس بده و کرایه خانه را هم کم کن و به شیراز برو بارها از استاد شنیده بودم که با دوتا ساک مهاجرت کرده و منم باور داشتم که مهاجرت میکنم و زندگیم تغییر میکنه خلاصه که منم دقیقا با دوتا ساک مهاجرت کردم به شیراز و با کمتر از یک میلیون تومان بدون اینکه جایی داشته باشم و بدون اینکه کاری داشته باشم به شیراز رسیدم اماااااااااااااااا تنها چیزی که داشتم و واسم کافی بود خداوند بود که هر لحظه احساسش میکردم .
قبل از مهاجرتم برای اینکه ایمانم قویتر بشه و اعتماد به نفس بیشتری داشته باشم تصمیم گرفتم تمرینی که استاد در چکاپ 12 قدم بهش اشاره کردن را انجام بدم ((تمرین پیام بازرگانی ویژگی های خودم )) و چون انگیزه ی بسیار زیادی برای مهاجرت و تغییر کردنم داشتم و از همه مهمتر تمام پلهای پشت سرم خراب کردم و راه برگشتی نداشتم با تمام قوا و با توکل بر خداوند وارد مترو شدم و در داخل قطار با یک دست از خودم فیلمبرداری کردم و در دست دیگرم کاغذی که ویژگی هایم نوشته شده بود را به عنوان پیام بازرگانی خواندم و همه مات و مبهوت فقط گوش میکردن و بعدش خیلی احساس قدرت میکردم و احساس خیلی خوبی داشتم و اولین قدم به این صورت با قدرت برداشتم .
هر لحظه و هر ثانیه ی من پر بود از نشانه ها ودستان خداوند و انگار همه ی جهان بسیج کرده بود تا مسیر به من نشون بده در طی این مدت با خانوادم و دوتا از دوستام که از بچه های سایت هستند صحبت میکردم و از این همه شگفتی و معجزات خدا صحبت میکردم و همیشه حالم خوب بود و خدا مدام بهم میگفت قرار اتفاقات خوبی واست بیفته .
روز اول با پولی که واسم مونده بود رفتم مسافر خونه و فردا صاحب مسافر خونه بهم گفت که همین امروز کرایه ها گرون شده و من خوشحال بودم و میگفتم ((هرچی واسم پیش بیاد خیره و به نفع من)) این باور خیلی باور داشتم و مدام تکرار میکردم و هر اتفاقی میفتاد خوشحال بودم از مسافرخونه زدم بیرون و به دنبال نشانه ها به یه امامزاده هدایت شدم و در اونجا یکی از دستان خدا منو به خونش برد و تعریف میکرد که بعد از چندین وقت به دلم افتاده که به اینجا سر بزنم و دیدم که شما دوتا ساک همراهت داری گفتم مسافری و دوست داشتم ببرمت خونه .
مدام با خودم تکرارمیکردم و باور داشتم که خداوند دستانش را به یاریم میشتاباند .
یه شب خونه ی اون آقای عزیز بودم و فردا به دنبال نشانه رفتم بیرون و برای اینکه آسانتر و سبکتر جستجو کنم ساکهامو گذاشتم اونجا.
خلاصه خیلی حالم خوب بود و هر اتفاق خوبی که واسم میفتاد با بچه های که هم فرکانس بودیم به اشتراک می گذاشتم و اوناهم کلی کیف میکردن .
به شاهچراغ هدایت شدم تا مدت چند هفته را اونجا بگذرونم و کلی رو خودم کار میکردم و خوشحال بودم و با حالی که پول نداشتم اما از بینهایت طریق بهم غذا میرسید .
عاشق تلاوت قرآن هستم و چون خیلی لذت میبرم از تلاوت کردنش و البته که صدای بسیار خوبی هم دارم خدا منو به یه مراسمی هدایت کرد تا در اونجا قرآن تلاوت کنم و واسه اولین بار تو بلندگوی شاهچراغ تلاوت کردم و خیلی لذت بردن و به رستوران بردنم و کلی هم بهم پول دادن و گفتن که هر پنجشنبه ما یه مبلغی برای شما واریز میکنیم و فقط شما سر همین قبر قران تلاوت کن ،((از جایی که گمان نمیکنم بهم رزق میرسد ))این باور باعث میشد که از جایی که به عقلم نمیرسه بهم روزی برسه .
خلاصه که تو شاهچراغ هر صبح بیدار میشدم و به سبک خودم نماز میخوندم و سه تا باور در طی روز در سه مرحله تکرار میکردم و باعث شد که کن فیکون ها شروع بشه
1.در هر لحظه توسط خداوند هدایت میشم به مسیر باورهایم .این باور تکرار میکردم که یادم بمونه همه چی باور و هر باوری بسازم خداوند منو هدایت میکنه
2.هر درخواستی میکنم خداوند در زمان مناسب بهترشو واسم اجابت میکنه ،،،با تکرار این باور خیالم راحت میشد که درخواست هام اجابت میشه زمانی که من آماده تر باشم بنابرین با خیال راحت هم رو خودم کار میکردم و هم لذت میبردم از لحظاتم و حالم خیلی خیلی خوب بود
3.در هر کاری خداوند هدایتم میکنه و هرچی واسم پیش میاد خیره ،،،هر اتفاقی میفتاد خیالم راحت بود حتی از شاهچراغ که بیرونم کردن و اونم داستان هدایتی داشت حالم خوب بود و میگفتم وای چقدر خوب حتما قرار اتفاقات خوبی واسم بیفته .
بهم الهام شد که یکی از محصولات پر فروش بازار برای شب عید بفروشم و وقتی بیشتر هدایت شدم متوجه شدم که عروسک بفروشم و چون در تقلید صدا و دوبله هم تخصص دارم از این کار لذت میبردم و با عروسکهایی که بافتنی بود و از شهرستان خودمون اونم به صورت هدایتی واسم فرستاده میشد میرفتم با مردم شوخی میکردم و با صداهای مختلف بچه ها را میخندوندم و بعضی ها میگفتن خجالت بکش و برخی ها هم مسخره میکردن اما اندازه ی یک سر سوزن واسه من مهم نبود و تاثیری در حالم نمیذاشت چون میدونستم که هدایت خداوند و قرار باز هم اتفاقات بهتری بیفته و فقط کافیه که سمت خودم انجام بدم .
خیلی وقتها تمام حرکات من و عملی که انجام میدادم باوری بود که شکل گرفته بود و کم کم با شخصیتم یکی شده بود و باعث میشد که حالم خوب بشه حتی اگر در این شبهای عید من یک عروسک هم میفروختم میگفتم که یه خیری هست و خدا هوامو داره .
یه روز از صبح تا حدود ساعت 5 عصر هیچی نفروختم و حتی شهرداری دنبالم کرد با خودم گفتم شاید قرار به یک منطقه ی دیگه ای برم و اونجا فروش داشته باشم و رفتم داخل مترو ((شیراز ))رو صندلی نشسته بودم یه آقایی اومد و کلی تشویقم کرد و گفت آفرین بهت که با صداهات دیگران میخندونی و کلی مردم شاد میکنی یه عروسک میخوام ازت بخرم ،و بعدش نشست کنارم و داشتیم صحبت میکردیم که یه خانمی با تلفن صحبت میکرد و نظرم و جلب کرد و میگفت که آره کیش جای خوبیه و کلی لذت میبریم و …گفتم این یه نشونه است که خدا داره باهام صحبت میکنه من باید برم کیش، دو شب بعد با هدایت ربم واسه بندرعباس بلیط گرفتم و بعدش تو اتوبوس از طریق دو نفر بهم گفته شد که چطور بهتر و آسانتر به کیش برم خلاصه تا رسیدن به کیش کلی اتفاقات خوب و جذاب واسم افتاد که هدایت خداوند منو بمباران کرده بود و خیالم راحت بود که اتفاقات خوبی واسم میفته در هر لحظه هرگز به این نمیچسبیدم که پس کی اون اتفاق خوب میفته و هر لحظه فقط لذت میبردم و حالم خوب بود .
درست 29 اسفند به کیش رفتم که خیلی هم شلوغ بود .
این بار علاوه بر اون دوتا ساک دوتا گونی در عروسک هم همراهم بود و خوشحال برای اولین بار وارد جزیره ثروتمند و زیبای کیش شدم
باور کنید زمانی که به اسکله تفریحی رسیدم صد هزار پول داشتم اما خیلی حالم خوب بود .
شروع کردم به چیدن عروسکها روی یک میز تا بفروشم اما خبری از خرید مردم نبود اونجا یه خرده نجواهای ذهنم شروع کرد به گفتن باورهای محدود کننده که هیچکس نمیخره ،جایی نداری واسه موندن ،حالا میخوای چیکار کنی و منم با مثال زدن و اتفاقات خوبی که در شیراز واسم افتاده بود ساکتش میکردم و میگفتم همونطور که تا اینجا خداوند هدایتم کرده بازهم این کار میکنه واسم و باورهای قدرتمند کننده را تکرار میکردم و به یاد میاوردم که اون باورها چه نتایجی واسم رقم زده .
چند ساعتی همونجا بودم که چند نفر از مامورها و پلیس اسکله اومدن و گفتن جمع کن چون هیچکسی حق دست فروشی در تمام جزیره را نداره و اگر دفعه ی بعد تکرار بشه از جزیره میندازنت بیرون (واقعا قوانین بسیار خوب و عالی داره این جزیره ثروتمند و زیبا)
بازهم هدایت خداوند بود که به یه مکانی هدایت شدم که کلی غرفه زده بودن و چون ماه رمضان هم بود در همونجا افطاری هم میدادن و کلی تغذیه گیرم میومد با افراد اونجا آشنا شدم و از داستان خودم گفتم و …
دوشب در ساحل اسکله تفریحی خوابیدم و شب سوم بهم الهام شد که یک زیر انداز یوگا و پتو مسافرتی بخر و من در جزیره میچرخیدم و با عروسکهای عزیزم نمایش میدادم و کم کم فروشم خوب شد .
به صورت رایگان یا انبار بهم دادن که وسایل و عروسکهام و بذارم اونجا و بعدش یه غرفه ی رایگان هم گرفتم که اونجا فروش داشته باشم
چند روز گذشت و مسئول غرفه ها بهم گفت یه کاری هست که اگر واست جور بشه زندگیت عوض میشه و یه مقداری از کار توضیح داد دقیقا همون کاری بود که راجع بهش با خواهرم صحبت کرده بودم اما نمیدونستم صد برابر بهتر از اون چیزی هست که من تصور میکردم چون باور داشتم که هر درخواستی میکنم خداوند بهترشو واسم اجابت میکنه .
خلاصه من اصلا پیگیر کار نشدم و با حالی که تو ساحل میخوابیدم و البته بعدش تو غرفه میخوابیدم نگران نبودم که اگر نشه چی میشه و روی زیبایی ها و این همه ثروتی که در ااین جزیره هست تمرکز داشتم و کیف میکردم احساسم خیلی خوب بود .
یه روز یه مشتری آقا و خانم اومدن اونجا و دوتا عروسک ازم خریدن و داستان اومدن من به جزیره را پرسیدن و کلی خوششون اومد و خیلی از صداهایی که بلد بودم لذت بردن (بیش از 40 تا صدا را میتونم صحبت کنم ) باهام عکس گرفتن و شماره ی منو گرفتن و رفتن .
آنقدر خوب عروسک گردانی میکردم و تقلید صدا میکردم که معروف شده بودم و چند تا برنامه هم با یک گروهی اجرا کردم و اعتماد به نفسم بیشتر میشد .
یه روز که میخواستم برم حموم به دلم افتاد به اون آقایی که شمارمو گرفته زنگ بزنم و ایشون هم گفت اتفاقا میخواستم بهت زنگ بزنم و بیام دنبالت بعدش اومدن منو به آرایشگاه بردن و یه دوچرخه تاشو را واسم آورد و منو به یه خونه با تمام امکانات برد و گفت فعلا همینجا استراحت کنید و با همین دوچرخه به محل غرفه ها برو و عروسکهاتو بفروش ،
باور کنید زیاد تعجب نمیکردم چون میدونستم که خداوند واسم میچینه اما این تازه شروع کار من بود و این همون کاری بود که قرار بود واسم جور بشه و منم از قبل تجسم کرده بودم .
بعد از چند روز به همراه خانوادشون اومدن تو همون خونه ای که بهم داده بودن و بهم گفتن که هم زمانی شما یک معجزه بوده و خدا شما را فرستاده و اگر قبول میکنید مربی پسر من بشید که یه 21 سالش و دارای اوتیسم و من هم قبول کردم .
چند روز بعد اومدن دنبال من و منو به گرانترین منطقه ی کیش بردن و در یکی از بهترین و لاکچریترین خانه های کیش ساکن شدم و به تنهایی بعد از یک آموزش کوتاه در اونجا ساکن شدم
کل کار من با این آقا پسر اوتیسم که بسیار منظم و مرتب و با ادب و حساس به نظافت و پاکیزه و بانمک هست اینه که برم دوچرخه سواری ،شنا در استخر و استخر خانه ،تلاوت قرآن ،کتاب خوانی ،غذاهای خوشمزه درست کردن و لذت بردن است و این برنامه دقیقا همون چیزهایی بوده که من میخواستم .
روز 12 فروردین اولین روز کاری من در خانه ی رویایی ام که تجسم کرده بودم و قبل از مهاجرت در خیابان شیراز تهران این خانه های لوکس و اشپرخانه های لوکس میدیدم و خودم در اونجا میدیدم مخصوصا اون حمام شیشه ای .
در جزیره کلی معروف شدم وهمه منو میشناختن و آدمهای سرشناس جزیره که با این آقا دوست هستند حیرت کرده بودن از داستان من چون خداوند هوامو داره و منو هدایت میکنه
این کل ماجرا نبود و من پرواز را برای اولین بار تجربه کردم و به تهران اومدیم و در اینجا 4 خانه در نقاط مختلف و گران قیمت تهران اقامت داریم و هر کجا که بخوایم میریم و کلی لذت میبرم و حتی در چندین نقطه ی شمال هم ویلا دارن و از امکانات اونجا هم استفاده کردم از زمانی که در این همه امکانات و لذت و فراوانی هستم مدام رو خودم کار میکنم و این قسمت را پایان کار نمیبینم و اصلا نقطه ی توقف برای من نیست چون رسالت بزرگی دارم که این مسیری به سمت آن رسالت است .
یک از ارزوهام این بود که در فصل گرم در شهر خنک باشم و در فصل سرد در شهر گرم باشم و به آسانی واسم پیش اومد .
الان که این کامنت مینویسم در یک مکان بسیار عالی هستم و اومدم که چند روز روی دورها کارکنم و بی نهایت از امکاناتی که دارم استفاده کنم و با زهم لذت ببرم
باور با عمل = نتیجه
راستی یکی دیگه از باورهای که داشتم این بود که هرچی بخوام میخرم و الان یه کارتی دارم که هرچی بخوام میخرم وهر زمانی که در حال تمام شدن باشه مجددا شارژش میکنن ((خیلی همه چیز اسان و لذت بخش واسم پیش اومده ))
استاد جان در زمان و مکان مناسب میبینمتون انشالله و کلی با صداهای بامزه ای که بلدم میخندیم و دوست دارم که واستون قران تلاوت کنم و اگر سمناری برگزار کنید انشالله تلاوت خواهد شد .
خیلی عاشقتم استاد عزیزم و مریم بانوی عزیز
عاشق همتونم خانواده ی عزیزم
بازهم با یاری و هدایت خداوند از نتایج بزرگترم مینویسم
سلام به شما دوست عزیز وای خدای من چه ایمان قوی چه ارامشی دارین حقیقت بهتون حسودیم شد وای واقعا تحسینتون میکنم انقدر رابطتون با خدا قشنگه آنقدر ایمان دارین انقدر حالتون خوبه لطفا بیشتر از داشته هاتون بزارین پیام شما کلی باعث شد به درون خودم پی ببرم کلی فکر کردم خدایا شکرت که منو به پیام شما هدایت کرد براتون ارزوی بهترینهارو دارم امیدوارم ماهم صداهای زیبای شمارو بشنویم
سلام به اقا مجید گل
وای پسررر اشکمو در اوردی
چقدررررررر زیبا بود
چقدرررررررر زیبا برامون نوشتی
ازت بینهااااایت سپاسگدارم ک نوشتی و قلبمو روشن کردی
ازت بینهاااااااااااایت سپاسگدارم ک ایمان نشون دادی و قدم برداشتی
ازت بینهاااااایت سپاسگدارم ک مهاجرت کردی و پا رو ترسهات گداشتی
واااای ک چقدرررررررر زیبا و روان و قشنگ نوشتی برامون
چقدررررررر تحسینت میکنم بابت حال خوبت
چقدرررررررر تحسینت میکنم بابت باورهای قشنگی ک برامون نوشتی
چقددررررررررر تحسینت میکنم ک حواست ب حال خوبت بوده
به نشانه ها
وااااای چقدررررررر ذوق کردم و با دوق میخوندم
مطمن بودم بهترینها برات اتفاق افتاده و با هیجان تمااااااام کامنتتو میخوندم
چقدررررررر لدت بردم از ایمانت
و نوش جانت پاداشها
چون واقعااااا زیبا قدم برداشتی
واقعا زیبا جلو رفتی
لدت بردم از تک تک باورهات
و منطقی کردنشون
و اینکه هرچی بخام خدا بهترشو بهم میده….
برات بهترینهارو ارزو میکنم مجید جان
و بازم برامون بنویس
و قلبمو روشن کن و وجودمو ارومتر ایمانمو بیشتر و قدمهامو استوارتر کن….
سلام ب اقامجید عزیزو دوست داشتنی ….
عاشقتم پسر …. عاشقتم …
رفتم اشناییت رو هم خوندم خیلی عالی بود ….خیلی لذت بردم ….
بشکل کاملا اتفاقی کامنتت رو اول صبح که سیستمم رو روشن کردم خوندم چقدر زندگیت پر از فراز و نشیب بود …اما خیلی زیبا بود
یکی از ایراداتی که ما انسانها داریم اینه که میخواییم مسیر از قبل مشخص باشه بعد حرکت کنیم اونم ب خاطر ترسهامون هست اما وقتی خودتو میسپاری ب خداوندهمانطور که خودت توضیح دادی و رها میشی خودش میبره تورو درست ب جایی که دوست داری …
وقتی که رسیدی اون وقت مسیر قشنگ مشخص میشه قرار بود چه اتفاقاتی بیفته که من ب این جا برسم اگر ما اجازه بدیم خداوند و جهان اینکارو برامون ب خوبی و براحتی انجام میده ولی سخته اجازه دادن …
تاکید میکنم رها بودن کار اسونی نیست گاهی نجواهای ذهن ادمو دیوانه میکنن…انشاالله اتفاقات بهتری برات رقم بخوره و ب تمام ارزوهات برسی
امیدوارم هرکجا هستی شاد و پیروز و موفق باشی ….
برات ارزوی موفقیت میکنم پسر …افرین …
تشکر …..
آفرین به این همه ایمان خیلی خوب روی خودتون ار کردید و چه الگوی خوبی شدید برای من
جالبه برام که در هیچ شرایطی جا نزدید و همچنان روی خودتون کار کردید خیلی عالی
و جالبه برام که هدایتها رو متوجه میشید و قدم بر میدارید و ترسی ندارید
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام آقا مجید
داشتم عکس چند خانه ویلای شیشه ای رو میدیم
و گفتم یعنی میشه منم داشته باشم و چقدر دور از خودم بود
اومدم و شروع کردم به باورهای محدود رو نوشتن
و کامنت خوندن
چند عزیزی که با من در این سایت هستند و هر وقت مطلب میخونیم که جالب تر هست رو تو کانال لینک میزاریم
لینک کامنت شما رو گذاشت
اومدم خوندم و هر لحظه را تجسم کردم و بس
و وقتی شما رو دیدم تو این شرایط بغض در گلویم است
و این باور که ببین واسه مجید شد ببین چطور توکل کرد و شد
من ساکن شیراز هستم
و 3باور قشنگ شما رو می نویسم و باور دارم به بهترین شکل به خواسته هایم میرسم
ممنون از شما بابت کامنت عالی و نتایج که نوشتی
سعید آقا شاد موفق،و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال
سلام داداش مجیدخیلی کامنتت عالی بود کلی کیف کردم وباهر خط کامنتت لبحندی از سر خوشحالی وایمانت داشتم
چقدرتحسینت کردم بااینکه از صفر شروع کردی ولی باورهای قدرتمندی داری که تونستی به هدفات برسی.
امیدوارم هرروز باباورهای قوی ترومتعهدتر به خواسته هات برسی وبیای ازنتایجت بگی
برات ارزوی موفقیت میکنم وبه خدامی سپارمت
به نام الله یکتا
تمام این کارهایی که کردی فقط از ایمان میاد،ایمان به غیب
ایمانی که اونقدر عمیق هست که هیچ عامل بیرونی نمیتونه اون رو تحت تاثیر خودش قرار بده
ایمانی که عمل میآورد و آدم رو به جایی میبره که لا تخف و لا تحزن میکنه…
شاید این همه شجاعت و قدرت از دید عوام یک کار احمقانه و یا شانسی و یا قصه باشه،یعنی نتونن باورش کنن اما کسی که باور داره رب العالمین رو درک میکنه که همون خدایی که آتش رو برای ابراهیم میکنه گلستان،توانایی و قدرت انجام هر کاری رو داره و همین بس که خداوند وکیل من باشد
چقدر قدرت گرفتم از این کامنت الهی که باعث قویتر شدن ایمان من شد و چراغ راهی برای من شد تا راهم رو در این تاریکی بهتر پیدا کنم
آفرین بهت بخاطر این همه جسارت و باور به الله
بهترینها رو برات آرزو دارم
خدا یا شکرت
سلام اقا مجید خیلی خیلی برام قابل تحسینید از کامنتتون یه دنیا لذذت بردم
اومدم تا من ادامه بدم از اون باوری که گفتید
“من باور دارم هر درخواستی که داشته باشم خدا بهترشو واسم اجابت میکنه”
منم هر چی یادم اومد از این باور مینویسم
یه روز میخواستم بنزین بزنم این پمپ بنزین همیشهه هر زمانی بریم شلوغ ترینه و بنزین با کیفیت داره صف همیشه تا جاده اصلی ادامه داره
من قبل رسیدن گفتم خدایا میشه واسم نوبت بگیری تا من برسم؟
و پلن خدا که باور دارم همیشه بهترینه این بود
پمپ بنزین خالیی بود فقط دوتا موتوری بودن انقدر خالی که فکر کردم بنزین ندارن
ولی بنزین داشتن منم راحتتتتت در ارامش بنزین زدم
مدام به خودم میگفتم خدا نوبت نمیگیره کل پمپ بنزین مسخرم میکنه خالی میکنه تا من برم
به مورد دیگه کولر ماشینم نیاز به تعمیر داشت
باید میرفتم موقع ظهر جایی و ناخوداگاه داشتم به این فکر میکردم زنگ بزنم عشقم بیاد منو ببره بعد گفتم نه اسنپ میزنم بعد فکر کردم اگه اسنپ حال نکنه کولر نزنه چی و اینا از ذهنم میگذشت یهو شنیدم تو با منی خیالت راحت
خیالم راحت شد نه صد در صد ولی گفتم خوب حالا یه جور کیشه خودم میرم عیبی نداره
پلن خدا:هوا ابری شد بارون نرم نرم بارید
بله درسته خدا ماشین کولر دار واسم نفرستاد زمین و اسمون مسخرم کرد همزمانی ایجاد شد هر چیزی که اسمش بزارید
من میخوام به خودم بچسبونم و بگم خدا واسه زهرا اینکار و کرد
و مدام با خودم تکرارش میکنم
میخواستم نون بگیرم و یه عالمه صف حتی تو تکی ها هم صف باید وایمیستادم
تا رسیدم یکی اومد و گفت دخترم تو کارتت بردار من نون زیاد گرفتم میخوام بدمش به تو
پلن خدا بوده حتی اگه یه عالمه صف هم باشه جهان مسخر من میشه ادما واسه راحتتر انجام شدن کارام دستای خدا میشن
تو یه مسیری من از بقیه ماشینای همراه جا میمونم و اونا زنگ میزنن بیا ادرس پیدا کردیم و من یهو ازشون جاموندم و اونا گم شدن
به اونا گم شدن
چون پلن خدا اینه زهرا میزنه کنار و در لحظه میپرسه الان کجا باید برم
خدا میگه دست چپ نگاه کن
و ادرس دقیقا اون سمتی که من واستادمه
همراهام بعد 20 دقیقه من بهشون ادرس دادم و رسیدن
پلن خدا اسون شدن برای اسونی هاست
من میگم خدایا کاش بشه دفتر کارم شرایطش جوری باشه که من هر ماه اجاره ندم
و پلن خدا اینه که محل کاری رو به وسیله عشقاش برام فراهم میکنه که میگن هر چی الان میتونی بده دیگه نه رهن بده نه اجاره
همیشههه پلن خدا بهترینه
هر لحظه هر درخواستی که از ذهنم میگذره یهو هیجانی میشم میگم خدایا ازین بهترش چی قراره باشه و قلبم هیجانی میشه
خیلی زیاااد حالتون عالی باشه
سلام به شما مجید عزیز. خدا شاهده مو به تنم سیخ شد و اشک توی چشم هام جمع شد از کامنتتون. من معمولا کامنت ها رو زیاد نمیخونم یا هرازگاهی یا کامنت های کوتاه ولی اصلا به محض اینکه اولین کامنت که شما بودین توی صفحه رو دیدم اصلا نفهمیدم کی گذشت و کی به انتهاش رسیدم… آگاهی هایی که گفتید و تجربیاتتون فوق العاده بود! باورش سخت بود برام که اینایی که میگین همین چند ماه پیش اتفاق افتاده اونم وقتی من داشتم از وضعیت مالی ای مینالیدم که از اون موقع شروع شما شاید بیشتر بوده باشه اما تفاوت اینجا بود که شما با توکل و باورهای مناسب از هیچ، همه ساختید و به شیطان ذهنتون غلبه کردید… واقعا نمیدونم چطوری از این همه آگاهی و نشانه هایی که بهم نشون دادین تشکر کنم. خدا رو سپاس گزارم که استاد رو هدایت کرد و از طریق نشانه های اون شما رو به این همه تجربه های زیبا و آگاهی هدایت کرد تا برای من و خیلی های دیگه هم درس و آیات و نشانه هایی باشه و هدایت ها ادامه پیدا کنه. خدایا شکرت.. امیدوارم هر روزتون بی نهایت زیبا تر و ثروتمندتر و سالم تر و خوشبخت تر از دیروزتون باشه در پناه الله یکتا
بنام خداوند عشق وثروت
باسلام ودرود فراوان وعرض ارادت حضور شمادوست عزیز همفرکانسی مجیداقای عزیزی پیردوست دوست داشتنی
خداوند رابی نهایت سپاسگزارم که امروز منوهدایت کرد به کامنت فوق العاده زیبا وتاثیرگذار شما
روزم راساختی بااین داستان زیبا وشگفت انگیز زندگیت وزمانی که شروع
به خواندن داستانت کردم ازهمان اول حسم به من گفت فرکانس این دلنوشته خیلی بالاست درحالی که بغض کرده بودم باحرص ولع میخوندم ودوست داشتم هرچه سریعتر به پایان ماجرابرسم
چقدرداستان زندگی ات ایمانم راقوی ترکرد وازجملات تاکیدی که استفاده میکردی برای بارورسازی خیلی لذت بروم وبااجازه حضرتعالی آنها رابرای خودم سیو کردم تاازشون استفاده کنم
خدامیدونه چقدرخوشحال شدم بسیار تابسیارتحسینتون کردم بابت این همه استقامت پایداری استمرار وتعهدی که داشتین وهمه چی روسپردین به خدا
هزاران آفرین برشما دوست عزیز وتوحیدی
این دلنوشته باعث شد تاتصمیمی که بایدچندروز میگرفتم و نشانه ای بود ازسمت خدا برای من اما نجواها ی ذهن کارشکنی میکرد واجازه نمیدادتامن تصمیم درست رابگیرم وهربار منومنصرف میکرد و منومیترسوند که اقا این کاررونکن فلان میشه بهمان میشه اما بااین ایمانی که ازشما دیدم برترسهایم غلبه خواهم کرد وبعداز همین نوشته تماسی که باید چندروز بگیرم وطفره میرفتم رو باتوکل برخدا انجام خواهم داد
وهمه امورزندگی ام رامیسپارم به خدا وباور وایمان دارم که بهترینها رابرام انجام میده درزمان مناسبش همانطور که تاکنون انجام داده وخواهد داد
خدایا شکرت که تورا داریم
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
درپایان بازهم تشکرمیکنم ازاین کامنت فوق العاده زیبا توحیدی ودرجه یک
ازد رگاه خداوند رحمان بهترینها رارابراتون آرزو دارم ومنتظر موفقیتهای بیشمارتون هستم
همواره درپناه الله یکتا شادپیروز سالم وسعادتمند دردنیا واخرت باشید
برادر هدایت شده ی من آقا مجید سلام
فقط اشک ریختم و کامنت شمارو خوندم
خوش به سعادتت که راهتونو پیدا کردید چقدر ایمانتون قوی و خالص هست
من شیراز زندگی میکنم تمام خاطرات مربوط به شیرازتون تو ذهنم مجسم میشد
خیلی براتون خوشحالم خیلییی
آفرین به شما
حتی الان هم اشک نمیذاره ببینم چی تایپ میکنم
و به استاد عزیز فکر میکنم که خداوند در بهشت بهترین جایگاه را برای ایشان قرار خواهد داد البته بعد از 500 سال زندگی انشااله
استاد چقدر انسانهای سر در گم که با صحبتهای شما به مسیرهای الهی هدایت شدند
برادرخوبم آقا مجید باز هم از موفقیتهات برامون بنویس بگو به کجاها رسیدی
امیدوارم خودت به زودی صاحب ویلاها و ماشینهای لوکس در شمال و کیش و تهران بشی
سالم و سلامت باشی و به زودی زود بری پیش استاد
کنار اون کلبه رویایی و دریاچه آرامش فایل بگذارید و مارو خوشحال کنید
چقدر آرزوی دیدن استادو از نزدیک دارم
همگی موفق پیروز و کامیاب باشید
دوست عزیز سلام و خدا قوت به این همه شور و انگیزه
به اینهمه اعتماد به خداوند و تسلیم حق بودن
افرین من از اول کامنتتون تا آخرش فقط تحسینتون کردم وچنان منقلب بودم که تو نانوایی حواسم نبود وبا صدای بلند میگفتم آفرین درسته همینه
برای من یکی خیلی تاثیر گذار بود مخصوصا تواین روزهام
سلام دوست عزیز چقدر کامنت شمارو دوست داشتم چقدر پشتکار وای خیلی خوشحال شدم برات انشالله خودت هزار برابر بهتر این چیزها می خری مطمنم با اراده ایی که داری میتونی حتما
الحق که خداوند رب العالمین و همیشه هوای بنده هاشو داره
سعی می کنم از این به بعد دیدگاه شما داشته باشم و به هر اتفاقی که میفته به جنب مثبت نگاه کنم و بگم حتما بهترین خیر در همین هست
آقا مجید عزیز و گرامی سلام و صد سلام به شما دوست هم فرکانسی …. بابا خدا قوت ….. از این همه تقوا ….. از این همه کنترل ذهن …. از این همه نتایج … کولاک کردین خداییش …. حسابی تبریک …. حسابی احسنت … خیلی خیلی قابل تحسین هستین . مطمینا به زودی نتایج بالاتر از این رو بیان خواهی کرد….. خیلی ممنون از اینکه کلی وقت گذاشتین و داستان را با جزییات تعریف کردین.
بازم خدا قوت میگم و در پناه خود خودش باشین …
شیما
سلام آقا مجید
من دو بار کامنت شما رو از اول تا آخر خط با خط خوندم
و چقدر خدارو شکر میکنم که دیدم و خواندم کامنت شما رو
خیلی کیف کردم خیلی
اصلا همینجوری هاج و واج موندم به این کامنت شما
ان شاءالله هر جایی هستی
خدا پناهت باشه
میدونم که اتفاقات خیلی بهتر در از اینا در انتظارته
اون جا که گفتی این پایان مسیر نیست
اخ اخ چقدر ازت یاد گرفتم
خیلی عالی شدم این لحظه با کامنت تو
فوقالعاده ای آقا مجید
بنام خدای وهاب
سلام مجدد به داش مجیدگلمون
ازصبح امروز که هدایت شدم به کامنت الهی وتوحیدی ات حالم دگرگون شده اصلا یه وضعیه، دارم دیوانه میشم صبح امروز طی یک نوشته کوتاه درپاسخ به شما احساسم رابیان کردم
من باهمسرنازنینم دراین مسیرالهی هستیم ظهر که ازموسسه بی نظریمون برگشت تامنو دید گفت چی شده؟ خیلی خوشحالی گفتم آره خیلی زیاد اینقدرذوق زده بودم گفتم همه کاراتو بزارزمین وبرو کامنت مجید عزیزی پیردوستی رو بخون که امروز درمن زلزله 10ریشتری ایجاد کرده وبهش گفتم این کامنت سراسر توحیدی باعث شدموضوعی که چندروز درگیرش بودم وازش ترس داشتم اربابم ،ربم ،صاحب اختیارم که هرچه دارم ازاوست والهی دورش بگردم با یک تماس تلفنی به بهترین شکل ممکن برام انجامش داد
خدایا شکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
درضمن تعداد عضویت شما دراین سایت الهی وتوحیدی 1105 روز میباشد وعضویت من 1103 روز میباشد که خیلی توجه منوجلب کرد ومن اینو به فال نیک میگریم واینو یه نشونه الهی میدونم
دراینجا لازم است برای هزارمین بارازاستادعباسمنش گرانقدر واستادشایسته نازنین وسایرعوامل سایت تشکر ویژه داشته باشم که چنین بستر بی نظیری راایجادکرده اند وازخدواند رحمان برای این عزیزان وهمه عزیزان عضو سایت عباسمنش طول عمرباعزت خواهانم
تادرودی دیگربدرود
مجید عزیزم خداروشکر میکنم که به صورت کاملا اتفاقی هدایت شدم به کامنت فوق العادت هم کلی ازت یادگرفتم هم خندوندی منو هم اشکمو دراوردی واقعا بی نظیر بود کامنتت هرجاهستی خداوند نگهدارت باش انسان بالیاقت امیدوارم یه روز ببینمت و هنرنماییاتو از نزدیک ببینم کلی لذت ببرم. تو بزرگترین هنرت هنره درلحظه زیستنه شاد باشی
مگههه داریم این حد از ایمان؟!
سلااام مجید جان وااااقعا دمت گرم خیلی مردی چقدر لذت بردم از ایمان و شجاعتت و کنترل ذهنت واقعا آفرین ،چقدر از عکس پروفایلت حس خوب گرفتم آرامشت منو گرفت،
هر جا هستی خدا پشت و پناهت باشه تو لایق بهترین هایی انشاالله به زودی به هرچی که میخوای برسی و قطعا میرسی با این ایمان با این توکل ،واقعا روح هممونو جلا دادی با نتایجت با حرکت هات،به استاد عشق هم تبریک میگم بابت همچین شاگرد بی نظیری ،خدارو شکر،
مجید جان خیلی عزیزی ماشالا
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام برادر عزیزم آقا مجید بنده موحدو توحید ی و با تقوا و پرهیزکار و با ایمان
برادر جانم از دیروز صبح که وارد سایت شدم و بهم گفته شد بیام کامنت های جدید رو بخونم و اولین کامنت شما چشمم رو روشن کرد
منقلب شدم انقلابی در من بپا شده که فقط از دیروز دارم اشک میریزم چنان شور و شوق و ذوق برای مهاجرت در من بیدار شده که استپ کردم
دیروز چنان حق حق کنان با هر کلمه از کامنتتون اشک ریختم که دیگه نای نداشتم
با اینکه کارهای روزم را انجام دادم ولی همش تو کامنت شما سیر میکردم
اصلا تو حال و هوای دیگه بودم
وقتی غروب رفتم باشگاه مربی گفت خسته به نظر میرسی
منم چیزی نگفتم چون میدونستم چمه همش اشک شوق و شادی و ایمان و توکل ریخته بودم
هیچ کی نمیتونست حال منو بفهمه یعنی جوری نبود که بخوام توصیفش کنم
فقط از خدا نشونه میخواستم
نشونه های عالی هم تونستم پیدا کنم
چنتا کامنت دیگه خوندم که هم درباره مهاجرت گفته بودن و هم شهر ثروتمند کیش
خیلی برام جذاب بود
حتی به فرزندانم هم گفتم به دلم افتاده برای مهاجرت و سفر کردن
نوری در دلم روشن شده ایمانم به این کار قوی تر شده
اصلا هم هیچ ایده ای ندارم
فقط میخوام باهاش لذت ببرم
میخوام به روند تکاملی زندگی ام ادامه بدهم سپردم به قدرت خدا قدرتی که اراده کند میشود موجود میشه
دارم یاد میگیرم صبور باشم
تکاملم را طی کنم
قدرت را از عوامل بیرونی بگیرم
توحیدی تر عمل کنم
فقط روی خدا حساب باز کنم
دارم یاد میگیرم که نترسم و غمگین نباشم
همه چی توحیده
هر باوری که ساختم اعتبارشو بدم بخدا تسلیم باشم
همون خدایی که منو به این بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط و موقعیت ها همواره هدایت میکند و الانی که عضو سایت هستم و شاگرد بهترین دست خدا در زمین هستم و در محضر دوستانی از جنس خود خدا از وابستگان به اصل هستم لذت ببرم و تکاملم را طی کنم و یاد بگیرم از آگاهی ها . هدایت های که بر عزیزانم میشود
چون من روح مجزایی هستم
باید خودم را تجربه کنم باید بهترین خودم باشم
کاری با همسر و فرزندان و عزیزانم نداشته باشم
در کنارشون لذت ببرم بابت داشته هایت سپاسگزارتر باشم و تمرکز بزارم روی بهبود شخصیتم
باورهای توحیدی را قدرتمند کنم با تمام وجودم نوش جان کنم توحید را اصل را حقیقت را
برادر عزیزم دیروز اصلا نمیتونستم کامنت بنویسم
فقط فایل رو گوش میدادم و به ایمان و تقوا و توکل شما خیره شده بودم
و امروز از صبح حتی هنوز تمرین ستاره قطبی را ننوشته ام
چون چند روزی بود که از خدا میخواستم که منو سورپرایزم کنه
و دیدم که طی این چند روز همش دارم سورپرایز میشم اول اینکه استاد این فایل بینظییییر را قرار داد روی سایت چون من خیلی عاجزانه بهش گفتم ایراد من کجاست و صاف و دقیق بهم گفته شد از زبان استاد در باورهاته الله و اکبر با
اینکه نزدیک دوساله عضو سایتم و این اکانت جدیدمه
و هر روز با خودم تکرار میکنم من خالق زندگی خودم هستم من با افکار و باورهای خودم دارم تمام اتفاقات زندگی ام را خلق میکنم
ولی پذیرشش انگار برام سخت بوده در مدار درک بهترش الان هدایت شدم که مسمم تر بشم روی این باور
بیشتر تمرکز کنم به افکار و ورودی های ذهنم
که من دارم چی میشنوم و چی میبینم و چی رو باور میکنم خدایا شکرت
داداشی جونم برات بگه
بخدا گفتم از کلامت تو قرآن یه آیه بهم بگو تا اینجا برا داداش مجید مکتوب کنم
مرا دستی از دستان خوبت قرار بده چون من لایق بندگی کردن هستم من لایق حال خوب دادن به روح های مقدست هستم
من روح پاک و مقدس تو هستم
میدونی برام چه سوره وآیه ای باز کرد
سوره جاثیه آیه 13
وسخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض جمیعا منه ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون
وانچه در زمین و آسمانها بود تمام را مسخر شما گردانید در اینکار نیز برای مردم با فکرت آیات قدرت کاملا پدیدار است .
دیگه زبونم بند اومد
توحید توحید توحید
من هنوز کامنت فایل رو ننوشتم
به امید خدا هدایت بشم و بنویسم
چون چند روز فقط گوش دادم دیروز اومدم کلی باورهای محدود رو پیدا کردم و باورهای قدرتمند هم طی این مدت با آموزههای ناب استاد پیدا کردم و کلی زندگیم روانتر شده خدارو شکر
ولی این بار خیلی متفاوت
اصلا این فایل الماسه
همین که دارم باور میکنم به باورهایم قطعا خوشبخترینم
باور میکنم که باورهای من داره خلق میکنه اتفاقات را
خیلی معجزات و ایده ها و نشونه ها رو طی این مدت داشتم خیلی مدار درکم بیشتر شده ولی اینبار احساس باز تر شدن قلبم را حس می کنم
ایمان دارم که خدا داره باب میلم کار میکنه همون جاده سرسبز جنگلی افتادم براه
روی دوش خدا هستم
احساس آرامشم بیشتر شده
کمتر عجله میکنم
نجوا ها هستند ولی زورشون کمتر شده بلطف قدرت خداوند در درونم
هر نجوایی رو سریع با دادن منطق بهش سرکوب میکنم
امروز صبح یه تضاد کوچیک اومد نجوا ها خواستن شروع کنن خفش کردم
گفتم آخ جون من بزرگتر شدم
کمی رسیدم به ارزشمندی درونی
گفتم چه خوب این تضاد بود من باهاش حال کردم که بزرگتر شدم دیگه اون ناراحتی قبل رو نداشتم بابتش اتفاقا خوشحالم کرد که داره اتفاق خوب برام رخ میده
باورت میشه همین یه جمله منو آروم کرد گفتم آفرین الی جونم تو موفق شدی
با همین فرمون ادامه بده
فرمون کشتی ات در دست خداست
آرام باش که در ساحل خدا لنگر انداخته ای
اخییییش راحت شدم
داداشی باورهاتم نوشتم تو دفترم تا زندگی رو زیباتر کنم به کام خودم با توحید با یکتا پرستی
ازت میخوام بازم از ایمان وتوکلت برامون بنویسی
کلیییی دست و تشویق و حال خوب و تحسین براتون فرستادم
عاشق نگاه توحیدیت شدم
حالم قابل وصف نیست
ایمان دارم خداوند منو همواره هدایت میکند به بهترینها
باور کن من نبودم که طولانیش کردم آنچه بهم گفته شد نوشتم من فقط وسیله ای ارزشمند بودم تا جهان را گسترش بدهم
من تسلیمم هیچی نمیدووووونم
برادر جان در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
سلام اقا مجید
اقا قلبم وایساد تا به ته کامنت برسم
دورد بهت بابا دس خوش ماشلا داریا
ایول به روح توحیدیت
خدارو شکر که نتیجه بخش شده سفرت الهی شکر بهترین ها رو بساز بازمبرای خودت
از اول کامنتت انگار عظلاتم منقبظ بود از تعریف هات از مسیری که رفتی و اتفاقاتی که رخ داده باورشبرای ذهنم سخت بود ذهنم داشت میگفت یعنی ته کامنت خبر خوشی هم هست شرایطش چطور شده
یعنی ایمانرو به عمل در اوردی شما با چاشنی الخیر فی ماوقع و رها بودن
اخر کامنتتم بازم باورم نمیشه هموز ذهنم یجوریه انگار
مقاومت داشتم در حین خوندن کامنتت با عملکردات ولی تو هدایت شدی تو نترسیدی تو ایمانت رو نشون دادی
گفتگوهای ذهنیت رو دست گرفتی نگاهت رو دوس داشتم شما توجه به نکات مثبت در هر چیزی رو ترکوندی دیگه از دل تضاد خیر و برکت در اوردی برای خودت دمتگرم دست خوش موفق تر باشی عزیزم
گرامی ترین مردم نزد خداوند با تقوا ترینشونه همونایی که روی خداوند حساب باز میکنن و نه میترسن و نه غمیگن میشن دمت گرم پسر
سلام به برادر عزیز توحیدی قدرتمندم آقا مجید
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به جسم و جان و روح توحیدی عزیزتون
یک حال عجیبی دارم که نمیدونم اسمش روچی بزارم،خدا دست منو گرفت و آورد کامنت شمارو بخونم،تا رسیدم به اسم کیش چشام چهارتا شد و ضربان قلبم رفت بالا،هنوزم بالاست،اصلا نمیدونم چی میخوام برات بنویسم،فقط میدونم خدا با کامنت شما بهم گفت صبر کن سعیده،استقامت کن سعیده،ناشکری نکن سعیده،ببین چطور دارم اتفاقات رو رقم میزنم،به نجواها و ترس ها وکمبود های شیطان توجه نکن،خدا دست منو گرفت و آورد اینجا تا بگه ببین ایمان آقا مجید رو ،ببین با چه ایمان و شور و شوقی ادامه داد،تو حتی یک درصد سختی های ایشون رو نکشیدی،تو یک شب بی سرپناه نبودی،تو یک شب گرسنه نخوابیدی،توجه نکن به نجواهای انسان های غیر هم مدار
مسیرت درسته،فقط ادامه بده ،ادامه بده و ادامه بده و ادامه بده
اونوقت میبینی درها ازجایی باز میشه که فکر میکردی دیواره!
ازت ممنونم آقامجید،هنوزم ضربان قلبم پایین نیومده،هروقت جریان هدایت رو واضح دریافت میکنم این جسم خاکی ضعیف به این حال میفته…
نوش جانت این زندگی بهشتی و این مدار آسونی ها
درپناه نورِ آسمون ها وزمین باشی همیشه
سلام آقا مجید
چقدر لذت بردم وحال کردم چه کنترل ذهنی واقعا
یعنی واقعا دیدم چقدر ذهن ما کوچیکه و خدا تا کجا هارو می تونه ببینه
عالی واقعا
اصلا کسی میتونه همچین شغلی رو تصور کنه خدای من
نمی دونم خودت تجسمش کردی یا کم کم خداوند هدایتت کرد به این سمت و فقط این ویژگی ها رو خواستی دمتگرم
ولی چقدر می تونه وقتی ذهنیت ما درست باشه به سمت هایی هدایت بشیم که همه چیز زیبا اتفاق بیفته
هنوزم باورم نمیشه شغلت این باشه که بری بچه اوتیسم کار کنی و هنر یادش بدی اونم توی همچین خانواده ثروتمندی
دمتگرم
لذت ببر از زندگی که با توکل به خدا ساختی
خدایا شکرت
درود فراوان به آقا مجید و استاد عباس منش و خانم شایسته.
به طرز عجیبی هدایت شدم به کامنت شما. از اول تا آخر اشک ریختم و خدا را هزاران بار قدردانم برای این هدایت و اتفاقات فوق العاده ای که به واسطه ایمان و عمل برای شما رقم خورد. تمام مدت که کامنت رو میخوندم ، احساس میکردم داره بهترین اتفاقات برای خودم شکل میگیره و قراره معجزات و شگفتی ها رو ببینم. من هم تصمیم دارم زمستان امسال، برای مدتی در قشم باشم. حس درونی به من گفته که این کار رو انجام بدم و مقدمات آن به واسطه لطف و رحمت خداوند و به سادگی برام فراهم شده. حال عجیبی دارم . سپاسگزار خدایی هستم که قوانینی گذاشته که هر کس همان طور که میخواهد زندگی اش را خلق کند و چه عدالتی از این بالاتر؟ خدای آسونی ها، خدایی که میگه بشو و می شود. خدایی که از بیشمار راه ثروت و نعمت می رساند و خودش تنها روزی رسان است و ما را از غیر بی نیاز کرده که عزت مون حفظ بشه و سرمون بالا باشه.
براتون آرزوی بهترین ها رو دارم. در پناه خداوند زندگی سرشار از لذت و آرامش داشته باشید.
سلام آقا مجید عزیز
کامنتتون سراسر ایمان و توکل و تسلیم و رها بودن و هدایت خداوند و عمل به الهامات و حرکت کردن و قدم برداشتن هست.
تبریک میگم و تحسینتون میکنم. چقدر عالی به الهامات عمل کردید و حرکت کردید با ایمان ، با امید ، با صبر و توکل و رها بودن و تعهد.
چقدر باورهای خوبی دارید و با تعهد روزی سه بار تکرار کردید .بخصوص باور الخیر فی ما وقع
از خوندن کامنتتون لذت بردم و البته دو بار ذهنم نجوا کرد و دو باور محدود کننده رو پیدا کردم 1- این که چه خوب چون پسر هستند راحت می تونن هر جا بخوان برن و محدودیت ندارن ، دومی آنجا که گفتید تمام امکانات رو آن خانواده در اختیارتون گذاشتن و … ذهنم گفت آدم باید خودش تلاش کنه و پول دربیاره ، می دونید من نسبت به خانواده ام هم این شکلم ، میگم خودم باید همه چیز رو بخرم گرچه کمی بهتر از قبل هستم ولی خیلی جای کار دارم ، انگار تو ذهنم پول دراوردن مساوی شده با کار سخت ، و دقیقا همین رو هم تجربه کردم.
ممنون از کامنت زیبا و توحیدیتون .
در پناه حق
سلام ودرود بر آقا مجید
چقدر کامنت شما عالی بود تمامش هدایت الله بود تمامش ایمان به خدا و توکل بود این حد از توحید شما تحسین بر انگیزه خوشحالم که هدایت هارا دنبال کردید وبه موفقیت رسیدید من همیشه از خداوند هدایت میخوام وشما نمونه ای برای من شدید که هر لحظه ندای الهی را بشنوم وبه هدایتها توجه کنم
برایتان موفقیت در تمام مراحل زندگی خواستارم ممنون از نوشتن نتایج عالی تان وقوی کردن باور وایمان ما
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» (ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺩم ﺭﺍ ﻛﺮﺍﻣﺖ ﺩﺍﺩﻳﻢ ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺸﻜﻲ ﻭ ﺩﺭﻳﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻳﻢ ، ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﺭﻭﺯﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪﻳﻢ ، ﻭﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ انبوه ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﻛﺎﻣﻞ ﺩﺍﺩﻳﻢ (٧٠ أسراء)
——————————————————
سلام و درود فراوان به شما مجید عزیز. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه. ساعت 4 و خورده ای بود و من شیفت شبکارم و اومدم که ستاره قطبی امروزم رو بنویسم ولی نمیدونم چی شد که هدایت شدم به کامنت شما.
سبحان الله…
چقدر سرگذشت عجیبی بود. من رو به یاد این آیه از سوره قیامت انداخت که میگه:
«أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدًى» (ﺁﻳﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﺭﻫﺎ میﺷﻮﺩ ؟!) و در ادامه خلقت انسان از ابتدا رو میگه.
یه لحظه تصورش رو بکن، ما چطوری و با چه قدرتی مراحل خلقتمون رو به تکامل رسوندیم و هر بار به مرحله بعدی رفتیم… کدومش با عقل و قدرت و هدایت خودمون بوده . آیا من با عقل خودم بود که میدونستم وقتی جنین هستم از بند ناف تغذیه کنم و دست و پا و چشمم چطوری شکل بگیره ؟؟
پس چرا امروز فکر میکنم خداوند منو رها میکنه و توی مسیر هدایتم نمیکنه؟ صد البته که ما رها شده نیستیم. ما تنها و بیهوده نیستیم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که همواره به جریان هدایت متصل بودین و در هر لحظه به شرایط بهتر هدایت شدین.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
یکی از نکاتی که یادم اومد کلیپی بود که چند روز پیش دیدم ، توی کامنتم نوشتمش. سرگذشت یه خلبان نیروی هوایی آمریکا بود که سقوط میکنه و بشدت دچار سوختگی میشه و وقتی درمان میشه به کلی قید زندگی رو میزنه ، ولی یه روزی تصمیم میگیره دوباره زندگی کنه. با هدف و اشتیاق دوباره برای زنده بود (فقط بخاطر زنده موندن) تصمیم میگیره فقط زنده بمونه و تسلیم نشه… و از اونجا زندگیش رو دوباره خلق کنه. و وارد آزمونهای پروازی هواپیمایی بشه که حتی بقیه خلبانها هم ازش میترسیدن.
با این ذهنیت که من یکبار همه چیزو از دست ، از اون بدتر که نمیشه، الان دیگه از هیچی نمیترسم، میگفت چون اشتیاق و علاقه داشتم باعث میشد جسمم آزمون های سخت رو پشت سر بذاره ، بدنی که تا چند وقت پیش توی بیمارستان بستری بوده با سوختگی بسیار شدید ولی الان داره تست هایی رو پشت سر میذاره که سلامت جسمی در حد یک فضانورد رو نیاز داره.
چرا ، همه اش از یک اشتیاق و تصمیم شروع میشه و البته ایمان و رها شدن از ترس.
خیلی داستان شما رو شبیه دیدم به داستان اون خلبان ، از وجه اینکه شما نهایت سختی و کمبود رو تجربه کردین و به ته خط رسیده بودین ولی گفتین خدا منو تنها نذاشته، از این بدتر که نمیشه ، پلهای پشت سر رو خراب کردین و حرکت کردین.
همین خراب کردن پلهای پشت سر یعنی ایمان، یعنی نداشتن ترس.
بینهایت تحسینت میکنم مجید جان. باورهایی که نوشته بودی خیلی ارزشمند و تاثیر گذار بود.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام مجید عزیز
وااای پسررررررر تو معرکه ای
تو بی نظیری
تو لایق بهترین نعمت های خدایی
نوش جانت این همه لذت
مطمئن باش پاداش تو بیشتر و بهتر از اینجایی هست که هستی…
و خداوند خلف وعده نمیکند
و پاداش صابرین و متوکلین اجری عظیم است…
گوارای وجودت باشه این جرعه جرعه هدایت ،که هر لحظه داری مزه مزه میکنی…
من شیفته ی این ایمان راسخ تو و این تعهد تو شدم….
الهی بهترین ها نصیب قلب پاک و بزرگت
سلام به جناب پیردوستی عزیز
افرین بهت اقا مجید تحسینت میکنم
دمت گرم که داستانتونوشتی.عجب ایمانی
چه کنترل ذهنی
چه باوری
نوش جونت هرجایی که هستی وهر نعمتی که دریافت میکنی حتما که لایقشی
برات بهترین هاروارزو میکنم
که اگرهممون بتونیم مثل شما عمل کننده با باور درست باشیم بهشت رو همینجا تجربه میکنیم.خیلی خوشحالم براتون.
چقدر این مسیر زیبا وبهشتیه
چقدر به قول استاد میشه درجاده سرسبز باکتونی سبک سوت زنان حرکت کرد وفقط لذت برد..
خدایااااااشکرت
برات بهترین هارو ارزو میکنم اقا مجید عزیز
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم.
چقدر دلم واستون تنگ شده بود و خداروشکرمیکنم که صحیح و سالم و خوشحال هستید.
خداروشکر میکنم استاد که هدایت شدم به این مسیر عالی که با شما همراه هستم. واقعا بینظیر هست این مسیر.
بحث باورها بحثی هست استاد که به شخصه بعد از تمرکز نقریبا نزدیک به 2 سال بر روی قوانین، تازه دارم درک میکنم. معمولا فقط صحبت و حرف بود، ولی الان خیلی خوب میفهمم که مثلا من علیرضا طاهرزاده اگر باور داشته باشم احتمال اشتباه در هر کاری هست، پس اگر اشتباه کردی خودت را ببخش بیشتر کمکم میکنه یا اینکه بگم اشتباه احتمال داره بوجود بیاد ولی نه چندین بار، و من باید تلاش کنم با دید باز قدم بردارم و جلوی اشتباهات احتمالی را بگیرم.
همین تغییر در دیدگاه باعث شد من وارد یه کاری بشم، که اصلا تجربه اش را نداشتم، به راحتی انجامش دادم و اعتبارش واقعا به رب العالمین میرسد. چون هم افراد مناسب در مسیر من قرار گرفتند، و هم به درستی کارم را انجام دادم.
بنابراین باور مناسب برای من این هست که شما فرمودید، اگر ایمان دارم میتوانم تغییر ایجاد کنم، پس بی برو برگرد حرکت میکنم. منتهی استاد خودم الان نمیدونم از کجا؟ بدنبال نشانه ها میگردم. احساس عمیقی دارم که از کار در کشور های همسایه شروع کنم به مهاجرت.
من میخواهم سفر قهرمانانه ام را شروع کنم.
استاد باورهایی که در این مدت خیلی روی آنها کار کردم به شرح ذیل است:
1. تمام عوامل بیرونی به نفع من عمل میکنند.
2. یکی از دلایل اصلی رشد من همسرم هست. من به خاطر ایشان باید رشد کنم. (چون به شدت ذهنم دلیلی می آورد که چون هزینه های همسرت بالاست تو رشد نمی کنی). بعد یادم اومد پدر پولدار رابرت کیوساکی میگفته: دلیلی که من باید ثروتمند بشوم شما بچه ها هستید.
3. برادرم دلیل رشد من هست و تمام کارهایی که انجام میدهد، باعث رشد بیشتر و روز افزون من میشه.
4. خانواده ام دلیل رشد من هستند. باعث میشوند من پیشرفت کنم.
5. من دقیقا جایی هستم که باید باشم.
6. من از دیدگاه خودم تعریف می شوم، دیگرانی وجود ندارند. منم کهمهم هستم. من یکبار به این دنیا می آیم، یکبار فرصتزندگی کردن دارم، دوست دارم اونجوری که میخوام زندگی کنم، گور بابای بقیه…
7. توی کار من توانایی یادگیری فوق العاده ای دارم. هیچ موضوعی نیست که من بخواهم و نتوانم یاد بگیرم. من وصلم به آگاهی خداوند. خدا هدایتم میکند.
8. در همه امور، از تعداد کار تا کارگ مناسب بینهایت است. بی نهایت افراد وجود دارند که میخواهند برای من کار کنند. بینهایت افراد هستند که دوست دارند من براشون سوله و یا اسکلت فلزی بسازم.
9. من لایق دریافت پول هستم. من لیاقت دارم که بینهایت ثروت وارد زندگی ام بشود. من لایق هستم. لایق بدنیا آمدم. لیاقت در وجود من هست. من ارزشمندم. برای پولی که از شراکت و یا از کارفرما دریافت میکنم.
10. اعتبار تمام پیشرفت ها و رشد هایم به خدا میرسد و من بینهایت رشد میکنم، چون این یک قانون هست. چون جهان بر رشد بنا شده است. چون این وعده ی خداوند است. چون خودش گفته هم وظیفه هدایت تو بر عهده منه و هم کاری میکنم که راضی بشی. پس هم اعتبار تمام این رشد ها به رب العالمین میرسد، و هم قطعا من رشد میکنم. بدون ذره ای تردید.
عاشقتونم استاد.
خیلی دیدگاه ها به زندگی من اضافه شده و خیلی تغییرات در شخصیتم ایجاد شده است.
من دارم کارمیکنم روی باورهام، دلیل اینکه یکم کم کار شدم روی سایت شما اینه که تمرکز کردم تغییرات ایجاد کنم و همواره این آیه را در ذهنم تکرار میکنم که:
فاذا فرغتَ فَنصَب.
میگم باید حرکت کنم تا رشد کنم. باید حرکت کنم تا تغییر کنم. تا اونجوری که میخوام زندگی کنم.
استاد همیشه این سوال را هم از خودم میپرسم که:
آیا اونجوری که میخوای زندگی میکنی؟
این همون زندگی ایده آل توست؟
آیا اگه عزرائیل اومد گفت بریم، میگی بریم؟
آیا سپاسگزار بودی؟ آیا لذت بردی؟ آیا عشق کردی؟ آیا حالت خوب بوده؟
بینهایت ازتون سپاسگزارم استاد عزیزم.
بینهایت از مریم خانم سپاسگزارم که 47 دقیقه حدودا شاید بیشتر و یا کمتر دوربین را دستشون گرفتند تا این فایل عالی را در اختیار ما قرار بدهید.
ممنونم ازتون.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگیست و درود و سپاس خدمت استاد گرامی و مریم خانم گل و دوستان همفرکانسیم
این فایل اعماق ناخودآگاه من رو شخم زد و باورهای گذشته ام رو بیرون آورد و بهم یادآوری کرد، جایی که الان هستم، نتیجه باورهای قبلی خودم هست.
این فایل خیلی ارزشمنده، کامنت های بچه ها خیلی عالین و دیدن این فایل و مطالعه کامنت های دوستان، خیلی لذتبخشه. منم با دیدن اونها، دست به کار شدم و باورهای خودم و نتایجم رو نوشتم.
باور داشته و دارم که، اگر قرار باشه، چیزی رو یاد بگیرم، باید حرفه ای، اصولی و دقیق یادش بگیرم و نتیجه این باور این هست که، من به عنوان زنی با دقت، شناخته می شم.
باور داشته و دارم که، کتاب خواندن، اصول و قواعد راحتی داره. نتیجه این باور این هست که، من به عنوان زنی اهل مطالعه شناخته می شم.
باور داشته و دارم که، تنها راه موفقیتم، تحصیله. نتیجه این باور این هست که، بهترین دانشگاه رفتم، در رشته خودم در یک سازمان دولتی استخدام شدم و در کنار .شغلم در حال یادگیری موسیقی هستم.
یکی از باورها و معیارهام در مورد ازدواج این بود که، همسرم باید تحصیل کرده باشه، نتیجه این باور این هست که، همسرم از نظر تحصیلات و اخلاق نمونه هست.
منم مثل استاد باور دارم که، این توانایی در من هست که، روی انسانها تاثیر بگذارم، نتیجه این باور این هست که، تونستم بر روی افراد زیادی که به من اعتقاد داشتند اثر بگذارم و مخصوصاً در تربیت پسرم که واقعا خودم و همسرم بهش افتخار می کنیم.
باور دارم که، شغل من، از جمله شغل هایی هست که، همه همکارام سالمن و روحیه کار خلاف ندارن و نتیجه این باور این هست که، هرجا کار کرده و می کنم، همکارانی بسیار صادق و امین داشته و دارم.
باور دارم در ادارات انسانهای با وجدان زیادن، نتیجه این باور این هست که، هر اداره ای رفتم همیشه کارم به نحو احسنت انجام شده.
باور داشته و دارم که، در همه جوامع افرادی هستند که، از اختلالات روانی رنج می برند. نتیجه این باور این هست که، همه رو با یه چوب نمی زنم و به نوع اختلالات هم توجه دارم و مراقبم آسیب نبینم .
باور دارم که، دست به خاک می زنم، طلا میشه. نتیجه این باور این هست که، یه مدت تو خونه فروش اینترنتی داشتم و درآمد و تجربیات خوبی کسب کردم.
باور داشته و دارم که، استعداد من بیشتر در حیطه هنر هست. نتیجه این باور این هست که، به یادگیری موسیقی پرداختم و عاشق این رشته شدم.
با تمام وجود باور دارم، که خدا همیشه نگاه ویژهای به من داشته و داره و منو هدایت می کنه. نتیجه این باور این هست که، از بچگی تا الان حس می کنم با دیگران خیلی فرق دارم.
باور دارم، هر اتفاقی برای خانواده ام می افته خیر زیادی درش هست. نتیجه این باور این هست که، دقیقا به تصمیم های درست هدایت می شیم.
باور دارم، من فقط مسئول رفتار خودم هستم و ناجی دیگران نیستم. نتیجه این باور این هست که، به هیچ وجه توی کار دیگران دخالت نمی کنم و کمتر .دچار آسیب میشم.
باور دارم که، فرزندم مورد حمایت خداست و خودش به راحتی داره، همه چیز رو تجربه می کنه. نتیجه این باور این هست که، همه اذعان دارند که خدا پسر عاقلی به ما هدیه داده.
باور دارم، میشه به راحتی از هر کاری درآمد حلال، کسب کرد. نتیجه این باور این هست که از فقر و کمبود هراسی ندارم.
باور دارم، منطق و احساسم تعادل دارن. نتیجه این باور این هست که، کمتر دچار احساسات و تصمیمات هیجانی می شم.
باور دارم، تحصیلات و مطالعه باعث رشد و ترقیم می شه. نتیجه این باور این هست که، هیچ وقت از مطالعه و آموزش دست برنمیدارم.
باور دارم که، باید مسئولیت کارم رو خودم بپذیرم. نتیجه این باور این هست که، از اشتباهاتم کلی تجربه کسب می کنم و از تجربه کردن نمی ترسم.
باور دارم، خدا من و خانواده ام رو محافظت می کنه و انرژی منفی دیگران بر روی زندگی من بی اثر هست. نتیجه این باور این هست که به چشم خوردن و از این دست چیزها اعتقادی ندارم.
باور دارم که، فرزندم راه خودش رو پیدا می کنه و خدا بهترین و آسانترین مسیر رو براش رقم می زنه. نتیجه این باور این هست که به راحتی داره تحصیلش و شغلش ردیف می شه.
باور دارم که، جایی که الان هستم نتیجه درخواست من در گذشته بوده مثل ازدواجم، تحصیلاتم، فرزندم، شغلم و محل زندگیم و … همچنین درخواست های الان من در آینده نزدیک رخ خواهند داد. نتیجه این باور این هست که، آرامش دارم و دارم باورهای جدید می سازم.
باور دارم که، اگر افرادی با من رابطه برقرار نمی کنند برای این هست که در مدار من نیستند. نتیجه این باور این هست که با آدمهای هم فرکانس خودم وارد رابطه می شم.
باور دارم که، من جزئ بندگان خوب و سپاسگزار خدا هستم و خدا از طریق فرشتگانش من و خانواده ام رو محافظت و هدایت می کنه. نتیجه این باور این هست که، احساس لیاقت بسیار فراوانی دارم.
باور دارم که، ماشینمون توسط فرشتگان خدا محافظت میشه چه همسر و چه پسرم پشت رل باشن. نتیجه این باور این هست که، اصلأ دچار استرس نمی شم.
باور دارم که، بدنم هر لحظه داره خودش رو بازسازی می کنه و من با بدنم در صلح هستم. نتیجه این باور این هست که، خیلی کم مریض می شم.
باور دارم که، فقط از خدا کمک بخوام و اون خودش کمکم می کنه. نتیجه این باور این هست که همیشه من رو کمک می کنه و هیچ وقت دست نیاز به سوی کسی دراز نمی کنم.
باور دارم که، با وجود اینکه پدرم 24 سال هست به رحمت خدا رفته همچنان به خونه من سر می زنم و مراقب منه. نتیجه این باور این هست که همیشه حضورش رو حس می کنم و حس می کنم هنوز زنده است و در این دنیاست.
باور دارم که، خلاق و آفرینشگر هستم. نتیجه این باور این هست که، از انجام هیچ کاری نمی ترسم.
باور دارم که، کافیه فقط استارت بزنم خدا کمکم می کنه. نتیجه این باور این هست که، هرگز از شروع نمی ترسم.
باور دارم که، عشق مهمه ولی مراقبت از عشق مهمتره. نتیجه این باور این هست که همیشه عشقم تازه است و ضعیف نمی شه.
من باور دارم که، خرید خوبه ولی استفاده کردن به موقع و صحیح از اون خرید به بهترین شکل مهمتره. نتیجه این باور این هست که، اگر وسیلهای می خرم سعی می کنم به نحو احسنت ازش استفاده کنم.
باور دارم که، زن و مرد باید در مورد مسائل مالی یار و یاور هم باشن و البته مسئولیت مرد بیشتر هست. نتیجه این باور این هست که، حقوقم رو توی خونه با عشق استفاده می کنم
باور دارم که، اگر توانایی لذت بردن از همین داشته هام رو نداشته باشم، حتی اگر گنج قارون هم داشته باشم نمی تونم ازش لذت ببرم. نتیجه این باور این هست که، همیشه به خاطر نعمتهایی که دارم سپاسگزاری می کنم.
باور دارم که، با خوندن نماز اول وقت و داشتن وضو همیشه ارتباطم به خدا وصله. نتیجه این باور این هست که، همیشه خدا رو کنار خودم حس می کنم.
باور دارم که، آدمهای ثروتمند، مومن و درستکار جلوی راه من و خانواده ام قرار می گیرن. نتیجه این باور این هست که در مدار درست هستم و کمتر دچار آسیب میشم و اطرافیانم انسانهای عالی هستند.
باور دارم که، روانشناس های خوب به مردم خیلی کمک می کنند و زیادند. نتیجه این باور این هست که به رشته خودم علاقه مند و همه روانشناس ها رو به یه چوب نمی زنم.
باورهای زیادی در زمینه های معنوی، ارزشمندی، احساس لیاقت، عزت نفس، روابط، فراوانی و ثروت داشته و دارم و هر روز بیشتر و بیشتر هم میشه و اگر بخوام بنویسم باید چندین و چندین صفحه بنویسم
خدایا بازهم سپاسگزارم به خاطر همه چیز مخصوصاً به خاطر اینکه مرا جز هدایت شدگانت قرار دادی
و از استاد و آموزه های عالیشون ممنونم
سلام عاطفه ی عزیز
بهتون تبریک میگم به خاطر این همه باورهای قدرتمند کننده
این روش کامنت گذاشتنتون که باور را نوشتید و نتیجه اش را هم نوشتید ایده ای شد برای من برای اینکه من از میون باورهاتون اون باورهایی که بهم کمک کرد را برداشتم و برای خودم برای اهداف خودم و زندگی خودم نتیجه اش را هم نوشتم تا اون باورها را برای خودم بسازم
ممنونم از اینکه این کامنت را با ما مشارکت کردی
با درود و سپاس خدمت شما دوست گرامی
محبت و لطف شما خیلی برای من ارزشمند و انرژی بخش بود.
حسن توجه شما این حس خوب رو به من داد تا نوشته هام رو بیشتر به اشتراک بزارم و اعتماد به نفسم رو بالا برد.
من در آغاز راه، باورهای جدید رو مدت 21 روز به تعداد 100 مرتبه مینوشتم، چه باورهایی رو که مشق نکردم و بعدش طبق قانون تکامل هدایت شدم به یک تکنیک ناب، که کمکم کرد تا در کوتاهترین زمان ممکن باورهای جدید رو، روی خودم و همسرم اجرا کنم.
دیگه بعدش سعی کردم، هر روز فایل های استاد و کامنت های دوستان رو ببینم و یک یا دو باور جدید رو پیدا و یادداشت کنم و صبح زود بعد در مسیر محل کار و داخل ماشین روی خودم و همسرم اجرا کنم. این روش باعث شد در کوتاهترین زمان تغییرات عمده ای در شخصیت خودم، همسرم و زندگی مشترکمون ایجاد بشه. من از این سایت بینهایت علم و دانش کسب کردم که واقعا توصیفش در کلمه ها و زبان نمی گنجه.
هر کدوم از فایل های استاد و کامنت دوستان بینهایت دستاورد برای زندگی من داشته که این نوشته ها قطره ای از اقیانوس پهناوری هست که من از اون دارم می نویسم.
برای شما دوست نازنین، آرزوی موفقیت، با طی مسیر درست تکامل، در سایه ایزد لایتناهی خواهانم.
بنام خداوند یکتا و دانا و توانا
خداوند وهاب و رزاق و غنی و هدایتگر و اجابتگر خواسته هامون به سادگی و آسونی
خدایا هر آنچه دارم از آن توست و از تو به من رسیده ، شکرت همیشه به خاطر تک تک داشته هایم …
بارالها تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم مرا به راه راست ومستقیم هدایت ام کن …
سلام به استاد عباس منش بزرگوار و همراههمیشگی شون مریم بانوی شایسته ، دو زوج الگو و دوست داشتنی ما
چشم مون روشن ، استاد دلمون برای شما دو عزیز ، برای پارادایس سرسبز رویایی زیبا تنگ شده بود
چقدر تحسین کردم ابتدای این فایل اندام رویایی وشونه های ورزشی شما رو ، چقدر خوش اندام شدید مبارکتون باشه ، عاشق سر سبزی پارادایس دوست داشتنی ام چقدر خوبه راحت با یک گوشی به دست عزیزدلتون ساده و آسون ، در آزادی کامل با اون پوشش راحت تون ، این لباسهای رنگ شاد و اون کتونی سفید که من عاشق اش ام ، در زیباترین لوکیشن ، برامون فایل میزارید .
هر فایل شما برای ما کلی درس و آگاهی های ناب ارزشمند داره .
هر باوری حتی اگر اشتباه اگر باوری قوی و قدرتمند برای رسیدن به اهداف و خواسته هایم هست با جانو دل بپذیرم ، هر باور محدود کننده و ترمزی که بوی ترس وکمبود و نگرانی …داره رو هرگز نپذیرفته و به دنبال خلاف آن باشم .
این جملات و اولین باره میشنوم ، باید خیلی روی خودمون کار کنیم ، میدونم من بارها شده یه جاهایی فراموش کردم و پذیرفتم آنچه نباید میپذیرفتم از این همه باورهای محدود کننده جامعه و اطرافیان و خانواده ام ….
الان که دارم این کامنت و مینویسم ، این فایل و چند بار دیدم و نکته برداری کردم و نصف کامنتهای دوستای هم مدار خوبم و خوندم . در ساعات پایانی 22 خرداد ماه ، روی تختم دراز کشیدم ، از پنجره اتاقم نسیم خنکی میاد ، خدایا شکرت برای سقف اتاق ام ، آرامش شب ، نسیم دل انگیز اکنون ، شکرت برای تخت و بالشت نرمی که دارم ، برای بودنم در سایت توحیدی عباس منش …
فکر که میکنم تو این سه سال عضویتم تو سایت چقدر باورهای کهنه و قدیمی ام زیر و رو شده ،
افکار و اعمال و رفتارم تغییر کرده .
در مسیر تکاملی رشد و بهبود فردی ام چقدر بزرگتر و بزرگتر دارم میشم خدایا شکرت
این روزها رهاتر از همیشه ام و در آغوش پروردگارم
بیشتر از قبل باهاش مراقبه و هم صحبتی و هم نشینی دارم ، حتی برای رسیدن به خواسته هام دیگه تقلا و تلاش و عجله ندارم . میدونم لذت در لحظه اکنون مهم تر از رسیدن به اهدافم هست . ساده تر و آسون زندگی کردن شده اولویت این روزهام . هر جایی که بهم الهام بشه برای عمل کردن میگم چشم و اجراش میکنم و نتیجه نهایی همه کارهام و سعی میکنم ، به خداوند مهربان و بزرگ که آفریننده جهان هستی و کهکشانهاست بسپارم .