چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 27

960 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1056 روز

    بنام خدایی که برای بنده اش کافیه

    سلام به روی ماهتون استاد جونم

    سلام به روی ماهت مریم بانو

    داشتم این دو روز با آگاهی و سوالاتِ این فایل زندگی میکردم تا ببینم رفتارهام بر اساس چه باورهایی انجام میشه ؟!

    چون الان به این درک رسیدم تمام رفتارهای ما ناشی از باورهای ماست ، شاید تحت تاثیر لحظه یی حرفهای زیبا یا نازیبا بزنیم اما محاله رفتاری داشته باشیم که از ذات و باور ما نشات نگرفته باشه

    این دو روز خیلی بیشتر ، آگاه بودم به خودم و خداروشکر که بهتر خودم و شناختم

    متوجه شدم به شدت باورهای توحیدی در من رسوخ کرده و از این بابت خیلی خیلی خیلی خوشحالم

    متوجه شدم با تمام احترامی که برای تک تک انسان‌ها قائل هستم اما ذره یی به کسی باج نمیدم و اصلا روی کسی حساب نمیکنم و البته از کسی هم توقعی ندارم

    متوجه شدم چقدر زمانهای بیشتری در اتصال با خداوندم و چقدر واضح تر صداش و میشنوم و چقدر مطیعتر به امرش ، تسلیم هستم و البته نتیجه اش شده زمان مناسب ، مکان مناسب ، آدم های مناسب

    شرایط مناسب و آسون شدن برای لذت از زندگی

    متوجه شدم فقط زمانی که در لحظه حضور دارم همه گوش هستم و چشم و اوست هادی و حامی من

    استاد میدونم که حس میکنید منظورم و چون نمیشه این لحظات گفتگو با معبود و توصیف کرد فقط باید تجربه اش کرد

    با توجه به سوالی که پرسیدین میتونم پاسخ بدم تنها باوری که جهان و مسخر ما میکنه در هر بُعدی

    ( رابطه ، ثروت ، سلامتی ، آزادی ، آرامش ، ایمان )

    هرآنچه که فکرش و میکنیم تنها باور توحیدی و ایمان به رب هست

    این باور چنان قدرتی داره که کوه ها رو ذوب میکنه

    هر باور قدرتمند کننده ی دیگه یی رو باید برد زیر رادیکال توحید تا به پاسخ دلخواه رسید

    تازه دارم متوجه میشم معنی و عمق نه غمی داشتن و نه ترسی یعنی چی !!!

    تازه دارم میفهمم الله و نور و سماوات و الارض یعنی چی !!

    تازه دارم درک میکنم چرا یوسف در مقام پادشاهی مصر دعاش اینکه

    خدایا مرا مسلمان کن و مسلمان بمیران

    تازه دارم ابراهیم و درک میکنم که چه صدایی و شنید که زن و بچه رو رها کرد و مبهوت و حیران به دنبال اون صدا رفت

    تازه دارم میفهمم حرف زدن آتش با موسی چه شکلی بوده

    استاد نمیشه با کلمات توصیفش کرد

    احساس میکنم تمام ذرات عالم در حال ِ سپاسگزاری هستن و همه گوش به فرمان امر او

    استاد شما با یاد دادن درک قرآن و توجه به اصل

    جز مقربین شدین

    ازتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 89 رای:
    • -
      الهام حامد گفته:
      مدت عضویت: 2861 روز

      سلام سارا عزیزم

      سارا جون من عاااااشقتم انقدر که تو توحیدی هستی، از تمام حرفات نور توحید منتشر میشه، خیلی با قلبم بهت احساس نزدیکی میکنم، خیلی برام دلنشین و دوست داشتنی هستی، انشاءلله یه روز میبینمت و بغلت میکنم و تو آغوشم فشارت میدم و باهم از توحید صحبت میکنیم و قلبمون میشه نور علی نور، این رو تو تصوراتم میبینم، انشاءلله خدا هدایت میکنه و اتفاق میفته، برلت بهترینها رو آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1397 روز

      سلام سارا عزیز

      چقدر نورانی بود مطالب شما،خوش بحال شما با چنین حال زیبایی،خوش بحال شما با چنین درکی،خوش بحال شما با چنین نزدیکی،خوش بحال شما که هم فهمیدید و هم درک کردید و هم عملی در راه استفاده از قدرتتون هستید.سبحان الله عما یصفون،سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر

      سپاسگزارم که نوشتید از این حال قشنگتون .امروز دوره کشف قوانین رو گوش کردم و استاد از ایمان صد درصدی در دانشگاه گفتن .شما هم رسیدید به حال استادتون و انشاالله پشت سر هم موفقیت هات رو هم بنویس که اینانمون زیاد تر بشه و گرنه اصل توحیده و لذت توحید رو هیچ موفقیتی نمیتونه داشته باشه

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 655 روز

      سلام ب روی ماه سارا جون

      عزیزم چقد کامنتت بی نظیر بود توحیدی بود

      من عاشق کامنتای توحیدی هستم

      عاشق خودت وکامنتت شدم

      بهت افتخار میکنم عزیزم

      اینقد باورهای توحیدی رو درک کردی ودرتو نفوذ کرده واینطور ایمانت قوی شده

      چند روزه درمقابل شرایطی ک دارم ونجواها ک آزارم میده هرچی خوب میشه حسم با کار کردن باز نجواها میات وهمش میگم خدایا کمکم کن

      خدایا آرامم کن

      خدایا قلبمو باز کن وکمک کن ذهنم رو کنترل کنم وهرچندساعت هدایت میشم ب فایلی یا کامنتی والان هدایت شدم ب کامنت سراسر توحیدی ات

      از خدا میخوام مثل شما باورهای توحیدی در من رسوخ کنه وقلبم همیشه آرام باشه …

      دوستت دارم

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ملیحه مهارتی گفته:
      مدت عضویت: 731 روز

      سارای نازنین سلام به روی ماه خودت :)

      امروز طبق برنامه ای که هررزو دارم در مسیر رانندگی از خونه تا شرکت ، میخواستم یکی از فایل های استاد رو گوش بدم که معمولا هدایتی انتخابش میکنم .

      اما دیدم گوشی م به بلوتوث ماشین وصل نمیشه ، اومدم با هندزفری م از رو گوشیم گوش کنم که دیدم اونم شارژش تموم شده و خاموشه.

      من تسلیم این اتفاق گفتم اشکالی نداره این یه فرصته ، از این سکوت استفاده میکنم و خودم با خدا حرف میزنم . کلی باهاش حرف زدم ، ازش سپاسگزاری کردم ، خواسته هام رو بهش گفتم ، ازش مشورت گرفتم یه جاهایی م حتی خودمو براش لوس میکردم :))

      نزدیکای شرکت گفتم مرسی به حرفام گوش دادی رفیق ، توام باهام حرف بزن . دوست دارم صدات رو بشنوم.

      رسیدم شرکت و چون هنوز وقت داشتم برای شروع کارم اومدم تو سایت و گفتم خدایا چی بخونم امروز ؟

      روزی امروز من رو از کامنت ها برسون .

      و اینطور شد که اسم قشنگت که تو لیست پروفایل هایی که ذخیره کردم بهم چشمک زد و من شروع کردم به خوندن کامنت های یکی از یکی بهترت در بخش فایل های دانلودی.

      باورم نمیشه … خدای بی نظیر من

      چی بگم و چطوری بگم که زبانم قدرتی نداره برای انتقال احساسم

      دونه دونه خدا با کامنت هایی که میخوندم داشت جوابم رو میداد و باهام حرف میزد.

      من صدای خدا و پیغامش رو در قلبم از بین کامنت هات دریافت میکردم .

      خدارو صدهزار مرتبه شکر که امروز شما پیام رسان هدایت های من بودی عزیزم :)

      همیشه از دیدن صورت زیبات و خوندن کامنت های توحیدی ت حالم عالی میشه .

      بهترین احوال رو برات از خدا میخوام سارای دوست داشتنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سمیه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 638 روز

    سلام به استاد عزیز وخوشتیپم

    سلام به مریم جان مقاوم وتوانمند

    سلام به همه دوستان که با خوندن دیدگاهشون هرروز تکاملم رو بهتر طی میکنم

    استاد امروز هم اومدم از نتایجم بگم استاد توقدم اول دوره دوازده قدم گفتید یه مسیری هست که میتونیم قدم بزنین لذت ببریم وسوت زنان اون مسیر رو طی کنین اون لحظه باورش برام سخت بود ولی حالا این اتفاق برام افتاده دارم قدم زنان مسیر زندگیمو طی میکنم منی که همیشه غصه میخوردم از رفتار وحرفهای همسرم حالا بهترین روابط رو باهمسرم دارم

    منی که خیلی مریض میشدم حالا در سلامت ترین شرایط ممکن هستم

    منی که همیشه مشکل مالی داشتم حالا به راحتی خواسته هامو فراهم میکنم

    این دستاوردها بعضی وقتها یادم میره چون خیلی یواش یواش برام اتفاقهای خوب افتاده ولی میدونی کی برام یادآوری میشه زمانی که میریم پیش خانواده هامون واونا از مشکلاتشون میگن وبرام یادآوری میشه بله ماهم یه روز شبیه اینا بودیم

    استاد یکی از باورهایی که دیگران همش بهم گوشزد میکردن این بود که من هفته ای دوبار میرم مغازه واونا میگفتن این مدلی مشتری برات نمیاد مردم میرن جای دیگه وخودم هم باور کرده بودم هفته دوبار باعث میشه مشتری نیاد برام ولی کم کم با باور اینکه هنر من بینظیره ومشتریها به من نیاز دارن الان به چشمم میبینم که خیلی‌ها منتظرن دوشنبه وپنجشنبه بشه تا بیان من کارشونو انجام بدم بماند که درحال حاظر سه تا کارآموز دارم به واسطه اعتماد به نفسی که برای خودم ساختم

    قیمتامو بردم بالا وباور کردم ارزش کارم زیاده ومشتریهام بیشتر شدن ولی قبلا میترسیدم قیمت بالا ببرم ومشتریم دیگه نیاد

    الان باهمون هفته ای دوبار خرج خودمو میدم به خونه هم کمک میکنم بعضی وقتها پول هم قرض میدم ولی به خدا قبلا اینطور نبود پس انداز هم میکنم

    باور بعدی اینکه زن وشوهر بعد چندین سال که باهم زندگی میکنن دعواکردنشون طبیعیه ولی از وقتی فقط به نکات مثبت همسرم توجه میکنم از وقتی توجهم روی خودم وافکارم هست یادم نمیاد آخرین جرو بحثمون کی بوده

    توی این دوره وزمونه که همه می‌نالند با اینکه صاحبخونه هستن من مستاجر یا میرم مسافرت یا میرم بیرون شهر یامیرم سینما یامیرم دور دور

    من به این مسیر اعتماد صددر صد دارم وتاعمر دارم به کمک وهدایت خداوند از این مسیر خارج نمیشم خیلی اتفاقات دیگه هم افتاده که اگه بگم خیلی طولانی میشه

    اینو نوشتم هم یادآوری بشه برای خودم وهم تجربه ای بشه برای دوستان تازه واردم دوستتون دارم شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  3. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1861 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    استاد، ماشالله! چه بدنی ساختی! زدم به تخته!

    سال 99 که تازه اومده بودم تو سایت، خیلی قلنبه و با نمک بودی! قل میخوردی کنار دریاچه پارادایس و منم عاشقت بودم، با مرام…

    حالا هم که این بدن معرکه و اینقدر سلامتی ساختی، همانطور عاشقتم، با مرام! با احترام زیادتر و اطمینان به اینکه: ببین، استاد اراده کرد و ساختش! حرف مفت هیچکس رو هم قبول نکرد..

    حرفات طلاست. خط به خطش.

    یاد کاکو هادی چوپان افتادم که تو بچه گی میخواست یه عکس با آرنولد داشته باشه و بالاخره مستر المپیا شد و خود آرنولد اومد باهاش عکس یادگاری گرفت!! عامو، اینکه یه شیرازی اصلا بتونه ورزش کنه، یعنی زیر سوال بردن تمام قوانین کائنات! حالو فک کن یه شیرازی قهرمان مستر المپیا بشه!! عامو، شوخی نکن، حوصله ندارم…. سروم گیج رفت !! من خودوم 28 ساله ورزش روزانه م قطع نشده، ولی من از چالش قدیمی سلامتی و دیسک کمر و اینا به ورزش پناه اووردم، وگرنه…. نه! خیلی هم کاروم درسته!

    چند ماهه چالش روزانه 30 تا شنا در روز رو دارم پیاده میکنم. از استاد عباسمنش یاد گرفتم! فکر کن: دکتر سال 90 برگشت بهم گفت: شما تا آخر عمرت دیگه نمیتونی حرکت سخت ورزشی انجام بدی… آسه برو، آسه بیا!

    از یه شنا سوئدی در روز شروع کردم.

    بعد 13 سال، حالا رسیدم به 30 تا در روز! خدایا شکرت.

    ورزش رو ولش کن… من که برای سلامتی بهش توجه کردم و حالم را عالی کرده و جوون و خوش تیپ هم نگهم داشته در 46 سالگی…. دم خودوم گرم!

    دیروز دوتا از کتاب‌هایی که برای کودکان نوشتم، برای شابک ارسال شد و قرار شد رو یکی دیگه هم بیشتر کار کنم… تصویر ساز این یکی، خانم عزیزم است.. این، خیلی رویایی و فوق العاده ست. من و خانمم باور نمی‌کردیم که به این راحتی بتوانیم از قابلیتهایمان استفاده کنیم، برای کاری که عاشقش هستیم، ولی همه چیز فوق العاده قشنگ جور شد . خدا را شکر.

    حالا میفهمم که چرا میگفتید کاری را انتخاب کنم که عاشقش هستم. این کار ، بی نظیر است و شب و روز، بی خستگی ، بهش فکر میکنم و ایده نو بهم میرسه.

    من، کسی بودم که خودم را قبول نداشتم و حالا مطمئنم که برای بچه ها، چندین کار ماندگار عالی انجام می‌دهم. پیش نویس همه شان، توی کیفم است و روز و شب دارم تصحیحشان میکنم…. بهتر و بهتر.

    حالا پشت میز کارم هستم.

    مثل همیشه جای شما خالی.

    به امید دیدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1083 روز

      سلام به آقا علی عزیز

      به عشق دلتون و

      بچه های نازنین تون

      رفیق شیرازی مون دمتون گرم

      خداروشکر برای قدم برداشتن در مسیر علاقه تون و شروع نویسندگی اونم در حوزه کودک …

      نوش جونتون بشه پیشاپیش نتایج

      شگفت انگیز الهی ان شاالله.

      حسابی بهتون تبریک میگم

      خواهشا برای ما دوتا از کتاب هاتون

      کنار بذارین با امضای خودتون ..

      بهترینها سهم دلتون رفیق جانمون

      خداروهزاران بارشکر

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        علی بردبار گفته:
        مدت عضویت: 1861 روز

        سلام به زن کاکوی گلم، فاطمه بانو

        رسول، کاکام رو ببوس. دلوم برای 4 تا تون تنگ شده بود.

        ها.‌. این روزا بعد از دوسال هر روز نوشتن و نوشتن و خط زدن، رو دور افتاده م. من، هیچ چیز را توی این دنیا به اندازه بچه ها دوست ندارم.

        یکی از همکارهای سابقم، که یک خانوم مهندس با معرفت و انسان بود، قبل از بازنشستگی ازم پرسید: بردبار، تو این سن و سال، میخوای چه کاری رو بعد از اینجا دوباره شروع کنی؟

        فکر کردم و گفتم: میخوام بچه هام رو بزرگ کنم!

        به نظرم بزرگترین کاری که می‌توانم از پیش ببرم، بزرگ کردن درست حسابی محمد و مه تا ست. نه اینکه زیاد تو کارشون فضولی کنم و مشرک بشم، چون اونا هم خدا شون رو دارن. ولی فکر کنم چند تا کار هست که ازم برمیاد براشون انجام بدم.

        بعد از بازنشستگی دیدم: این کارها رو برای بچه های مردم هم میتونم انجام بدم…فرقی نداره ن.

        وقتی کتاب‌ها به چاپ رسید، چن تا رو براتون میفرستم. البته اینها به سختی ممکنه به گروه سنی هلیسا جان بخورند…‌ کار های بعدیم رنج سنی شون بالاتر میاد، انشالله.

        خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1120 روز

        سلام به علی جانم

        کاکو جانم درسته خیلی وقته کامنت برات ننوشتم ولی همیشه مثل دُر در قلبم می‌درخشی

        اصلا دیدم نسبت به رفیقم به کل عوض شد

        رفیق جان دمِت گرم

        تبریک برای نوشتن کتابِت

        خیلی خوشحال شدم

        خیلی کیف کردم

        واقعا تحسینِت میکنم

        ورزشکارِ نمونه دوستت داریم

        همیشه در قلبِمونی

        در پناه الله یکتا شاد و سلامت در کنار خانواده خوش بدرخشی علی جان.

        راستی داداش تو کامنتات هی حرف از بازنشستگی نزن

        اصلا با این کلمه و اسم مشکل دارم.

        تازه قراره تا 150 سالگی کلی کیف کنیم و کلی لذت ببریم

        حالا که تازه متوجه شدیم برا چی اومدیم به این دنیا

        در آغوش خودِش فقط برای لذت و بزرگ شدنِ ظرف وجودیمون.

        برای خودت اهداف خوشگل و رویایی بزار

        خودت حال کن، خدا خودِش بچه ها را به هر چی که بخوان میرسونه.

        برقرار باشی

        حق نگهدارِت باشه کاکو.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          علی بردبار گفته:
          مدت عضویت: 1861 روز

          سلام به کاکو رسول، جون خودوم!

          خیلی نوکرم، کاکو. منم همیشه تو فکرتونم. خانواده شاد و خوش و دوست داشتنی. شماها تنها کسانی هستید که خانواده م رو گاهی باهاتون مقایسه میکنم و ازتون ایده میگیرم.

          بازنشستگی، برام مثه مرگ بود. رفتن به یه مرحله دیگه. چون برای خودم کاملا ابعادش معلومه، از به کار بردنش ابایی ندارم. مثه یه تعطیلات بی پایانه…مثه یه زندگی خوش و لذت بخش که توش اصلا لازم نیست مثل بقیه کار و رفتار کنی…. من ظاهر و کارهام برای بقیه خیلی غلط اندازه. مثلا همین هفته، با محمد و مه تا رفتیم پارک، رو چمن فوتبال کنیم.. حین جیغ و داد و بازی، دیدم جوونهای توی پارک، دختر و پسر، به من خیره شده اند. دلیلش این بود که حین بازی، محمد و مه تا با جیغ منو صدا میزدند: بابا!

          خب، یه کمی کپ کردم. حرف مردم، هنوز یه کم برام مهمه. شاید به همین دلیل هی این کلمه رو بکار میبرم که بعضی کارهام رو توجیه کنم… که فشار رو از خودم و اطرافیانم بردارم… حالا که بهش فکر کردم، اینا به نظرم اومد.

          البته مدتهاست به آدمهای غریبه ای که شغلم را میپرسند، هیچ حرفی از بازنشستگی نمیزنم و می‌گویم انتشاراتی داریم و توی آن مشغولم که البته کاملا درست هم هست.

          اینجا هم بیشتر برای فلش بک و نقل خاطرات بکارش میبرم. البته اینطور فکر میکنم. اینم مرحله گذار هست رسول‌ تا چند وقت دیگه این کلمه هم به خاطره میپیونده. دیگه برام مهم نیست.

          یه دلیل توجه به بچه هام، اینه که پدر خودم، تمام عمر توی کارخانجات محتلف کشور در ماموریت بود. نوجوانی و جوانی من، کاملا در غیاب پدر گذشت و …. تا سه ساعت قبل از عقدم هم هنوز توی یک شهر دیگر بود. این برام عقده شده. هنوز اذیتم می‌کند. البته دارم متوجه میشوم که این می‌تواند به بچه های من صدمه بزند… مرسی بابت تذکرت.

          بهترین رفقای من، دارند محمد و مه تا می‌شوند. اصلا فشاری روی خودم نگذاشتم که الکی این کار را بکنم، خودش دارد اینطور محقق می‌شود. خواستم بگویم بودن با بچه ها، برایم اصلا فشار و محدودیتی نداشته… حتی کار جدیدم را مدیون همین ویژگی هستم. سر وکله زدن و شادی با بچه ها، شاید این کسب و کار جدید من، چیزی باشد که به خاطرش به این دنیا آمده ام! هنوز هم عشق به داستان‌های مجله کیهان بچه ها در دهه 60، کسب و کار و نوستالژی من است. از همانجا تصمیم گرفتم نویسنده بشوم! تمام سالهای قبل از پایان خدمتم در کارخانه، با همین امید میخوابیدم و بیدار میشدم.این دوسال، در تلاش برای نوشتن این چند تا کار، خیلی خیلی به من خوش گذشت.

          ببینیم چی می‌شود. فردا صبح با بچه ها قرار گذاشته م که بریم کنار رودخانه قورباغه بگیریم. جای شما خالی.

          از دور میبوسمت کاکو. خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    سلام به دوست عزیزم

    ازت ممنونم به خاطر این کامنت زیباوپرمحتوا که کلیییی ایمانه منو بیشتر کرد

    بینهایت تحسینت میکنم به خاطر ارده یی که داشتی وحرکتی که کردی

    امروز از خدای مهربونم هدایت خواستم وکامنت زیبایی شماهدایت شدم

    شمالایق بهترینهایید

    درپناه خداوند یکتا برادر عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    افسانه نوشادی گفته:
    مدت عضویت: 705 روز

    سلام.

    درمورد این فایل که دیدم من خواسته ای دارم اینکه میخوام با یک پسر خوب و با درک و شعور شهری ازدواج کنم با یک فرد مناسب،

    خب خیلی باورهای محدود کننده هم دارم یا از دیگران میشنوم که مثلا فرد خوب دیگه نیست یا از کجا میخواد بیاد یا اینکه میگن مگه دختر کی هستی که میخواد یه فرد خوب و عالی از یه جای بهتر بیاد یا اصلا دیگه نیست همش تموم شده رفته،و خودمم این باور کمبود ویا اینکه از کجا میخواد بیاد باعث شده از اون شور شوق برای تغییر باورهام و کارکردن روی خودم برای خلق یک رابطه کم بشه یعنی انگار کم کرده از اشتیاقم یه حس نا امیدی اینکه نمیشه شاید داری در توهم به سر میبری همچین چیزی نمیشه یا از کجا میخواد بشه هیچ راهی نمیدونم هیچی به ذهنم نمیرسه با اینکه واقعا خواسته ی من همیشه بود که با یک فرد خوب ازدواج کنم و ازدواج عاشقانه ای داشته باشم ولی این باورهای محدود کننده کم کم از اطرافیان شنیدم منی که قبلا با چه ذوقی روی خودم کار میکردم ولی دیگه اون اشتیاق سوزان نیست میدونم خودم اجازه دادم این حرفهارو بشنوم چون دیگه انگار به کار کرد قانون هم شک کردم،اما همین چند وقت پیش از فردی شنیدم اصلا تو اولین نفر باش حتی اگه هیچکس نبوده که به همچین خواسته ای رسیده باشه،گفتم چرا که نه اصلا استاد خیلی وقتا همینو میگه اصلا اولین نفر میخوام باشم من انگار با اینهمه کار کردن روی خودم هنوز به قدرت خلق کننده گی خودم و باورهام ایمان ندارم و یه جورایی در سردرگمی ام آخه چجور مگه میشه از چه راهی آخه ،دیگه کسی نیست همینکه نمیدونم از چه راهی همین اما و اگرها باورهای محدوکننده ی منه که داره محدودم میکنه ضعیفم میکنه مگه استاد نمیگه به چگونگیش فکر نکن هیشکی نمیدونه از چه راهی تو فقط روی باورها و قوانینی که استاد در روابط گفته روی خودت کار کن مگه به خدا ایمان نداری به قوانینش ایمان نداری اون خودش میچینه همه چیز رو هماهنگ میکنه تو فقط روی خودت کار کن بقیه اش با خد ا بسپار به خودش ولی در همین موضوع ایراد دارم میچسبم به یک راه که باید از این راه باشه یا از این راه نباشه راه دیگه ای نیست یا کمبوده کسی دیگه نیست یا فرد خوبی نیست چجوری میخواد بشه یعنی هنوز همین باوره اشتباهه که میخوام راه تعیین کنم برا خدا تو کارش دخالت کنم در صورتی که شما میگید تمرکزت رو بزار روی خودت به این قوانین عمل کن بقیه اش با خدا ولی همین ترسها و باورهای محدودم هنوز داره کار میکنه و ضعیفم میکنه خودمم میدونم ایرادمه ولی باید بتونم تغییرشون بدم و احتیاج داره به یک تلاش اساسی برای تغییر باورهام،

    خب همین اخیرا خواستگاری داشتم و اون هم مدار نبودنه باعث شد به ازدواج ختم نشه و یک سری حاشیه هایی هم داشت کمی احساس خوبمو بهم ریخت و واقعا تو این مدت تونستم احساس خوب خودمو حفظ کنم و در مسیر باشم با حاشیه های الکی ای که برام به وجود اورد و طبق قانون عمل کردن واقعا برام سخت بود اما خداروشکر الان راضی ام که این موضوع باعث شد قویتر بشم،

    یعنی از این به بعد هر باوری فکری که از هر کسی شنیدم که بهم کمک میکنه قویترم میکنه قبول کنم و اگه باوری محدود و ضعیفم میکنه نشنومش و اصلا با این افراد برخوردی نداشته باشم که باورهای بدو محدود به خوردم بدن باید بها بپردازم .

    دارم در این راه تلاش میکنم و سپردم به خودش من روی باورهام کار میکنم و تلاشمو میکنم که به قوانین عمل میکنم چجوریش با خدا اگر باورهای محدودکننده نداشته باشم خیلی راحت و بدیهی بهش میرسم باید بیشتر به قدرت خلق کنندگی خودم و باورهام ایمان بیارم و مشرک نباشم قدرت رو به عوامل بیرونی بدم ،اگر این دنیا داره طبق قوانین و سیستم ثابتی پیش میره پس منم طبق قوانین عمل میکنم تا به خواستم و نتیجه ی دلخواهم برسم ،هنوز واقعا خودم میدونم که خیلی وقتا قدرت رو به عوامل بیرونی میدم و باورهای محدود کننده ای دارم اما باید تغییرشون بدم به امید خدا…

    مرسی بابت این فایل مفید و خوبتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 749 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    استاد خب طی یه فرایند چند ساله من..

    اول اینو بگم که من از بچگی الهاماتی رو به وضوح دریافت میکردم و تمامش اتفاق افتاد …

    من الان چندین سال هست که خانواده رو ترک کردم و آمدم تهران یه مدت کوتاه هم استانبول بودم و باور دارم که خداوند منو به این مسیر ها هدایت کرد چون من خاسته هایی رو داشتم من همیشه توی بچگی تجسم میکردم و اصلا متفاوت بودم با تمام افرادی که حداقل دور و برم بودن خیلی جاه طلب خیلی خیلی زیاد خواه و اصلا خیلی زیاد اصلا به کم و جنس بی کیفیت قانع نبودم …

    توی هر موضوعی مثلاً ماشین یا موبایل یا هرچیزی … همیشه دنبال بهترین های ممکن بودم و الانم همین جورم و باور دارم که این روند جدا شدن از خانواده و ترک شهر و دیار دقیقا در راستای تمام خاسته های من بوده و خیلی بابتش خوشحالممم

    الان دیگه خیلی اعتمادم بیشتر شده که اصلا این اتفاق ها افتاد که من برسم به خاسته هام …

    دیشب خاب دیدم توی خاب یه بنده خدایی داشت به من می‌گفت تو باید خواننده بشی و صدات عالیه

    واقعا هم همینه …

    تازه هم وارد شغل املاک شدم الان 25روزی میشه

    اگر قبلاً بود من بدون فکر کردن دست به کار عجولانه ایی میزدم بعد از دیدن این خاب

    اما الان به خودم میگم هدایت میشم نیاز نیست بلند شی استفا بدی و بری برای خوانندگی نه صبر کن بزار موضوعات برات هضم شه و بعد هدایت میشی …

    استاد عزیزم سپاس گذارم بابت آموزش هاتون

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2226 روز

    سلام به عالیترین استاد دنیا و شایسته ترین مریم بانوی دنیا

    و سلام به همه ی دوستان و هم خانواده های عزیزم در این سایت الهی.

    خیییلی فایل خوب و لذت بخشی بود هم پردایس زیبا حس فوق العاده ای می داد و هم طبق معمول حرفای استاد. چقدر این محقق یونانی خوب قانون باور رو درک کرده بود آفرین. و اینکه آخرش گفته بود البته که من این نظرم رو به اون دونده نمی گم چون از قدرت فوق العاده ش کم می کنه. خیلی جالب بود استاد. این فایل یاداوری می کنه بهمون که مهم اینه که باور قدرتمند کننده درست کنیم برای خودمون حتی اگر واقعیت نداشته باشه مهم نیست، فقط باید هلمون بده جلو.

    خب بریم سراغ اینکه من چه چیزایی رو باور کردم! باورهای قدرتمند کننده ای که دارم چی هستن؟ من الان باور دارم که هرچیزی رو که بخوام شدنی هست فقط باید باور درستش رو ایجاد کنم

    باور دارم که اراده ی قویی دارم و اگر تصمیم بگیرم به انجام کاری قطعا انجامش می دم

    باور دارم که خدا با منه و به من خیلی نزدیکه (البته گاهی این نکته رو فراموش می کنم)

    باور دارم که من هوشم خوبه و مطالب رو خیلی سریع یاد می گیرم، بخصوص که چندین بار شده که مثلا یکی داشته یه موضوعی رو توضیح می داده و من از بین چند نفر متوجه می شم که اونا قضیه رو نگرفتن ولی برای من خیلی واضح بوده!

    باور دارم که انسان خوبی هستم و همه همین خوبی رو از من میبینن

    از باورهای محدود کننده هم می دونم که تا همین یکی دوهفته پیش در مورد ثروت خیلی باورهام اشتباه بوده اصلا نمی دونستم، باور کمبود متاسفانه خیلی ریشه داره در ماها، هنوزم که هنوزه بعد اینهمه وقت می بینم ته ذهنم هنوز بوی باور کمبود میاد!! البته که هیچ وقت ذره بین نگرفته بودم رو باورهای مالی، اما الان دارم رو ثروت 1 کار می کنم و سه جلسه ی اول رو بارها و بارها گوش دادم. می دونم که دوتا باور محدود کننده مثل لکه های گریس و چربی که با حرارت پخته شدن و براحتی پاک نمی شن ته ذهنم موندن، یکی همون باور کمبود که بیشتر وقتا وقتی حسابم رو چک می کنم سریع تو ذهنم میاد که خب چی قراره کم بشه ازش؟؟ یا حتی وقتی حقوق واریز شده اولین چیز اینه که خب این پول آیا کفاف قسطی و بدهی های این ماه رو می ده یا نه!! همش بصورت نامحسوس و بدون توجهه ها… خودم هاج و واج می مونم که چرا من اول شکر خدا رو نمی گم بابا اون پول؟؟ یا اصلا چرا به بدهی ها فکر می کنم. درسته مدتهاست که قصدم اینه و تلاش می کنم بدهی ها رو پرداخت کنم تا به رهایی برسم اما فکر می کنم بیشتر رو ناخواستهه دارم تمرکز می کنم واسه همینم خیلی کند پیش می ره قضیه! دومین باور مزخرف دیگه هم که اخیرا متوجه شدم در من هست باور اینک پول سخت بدست میاد یا ثروتمند شدن سخت بدست میاد!!

    خدا رو هزاران مرتبه شکر که دارم رو روانشناسی ثروت 1 کار می کنم و به امید خدا بزودی باورهای خوب و درست جایگزین این باورها میشه.

    استادم مریم بانو عااششششقاونم

    به امید دیدار با دستی پر از نتایج

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  8. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1807 روز

    قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی أَوَلَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّهً وَأَکْثَرُ جَمْعًا وَلَا یُسْأَلُ عَنْ

    ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ

    [قارون گفت:] جز این نیست که این [ثروت و مال انبوه] را بر پایه دانشی که نزد من است به من داده اند. آیا نمی دانست که

    خدا پیش از او اقوامی را هلاک کرده است که از او نیرومندتر و ثروت اندوزتر بودند؟ و مجرمان [که جرمشان معلوم و مشهود

    است] از گناهانشان بازپرسی نمی شود

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان نازنینم…

    باور چیست؟ باور دریچه ی نگاه ما به عالمه… هرچه این باور توحیدی تر باشه نگاهی که به ما میده زیبا تر و عمیق تره…

    هدف ما اینه که توحید رو به معنی واقعی کلمه در نظام باورهامون پیاده کنیم تا به بهترین نحو خدا رو درک کنیم و خروجی

    این باورها در دنیای پیرامون ما به شکل ثروت و موفقیت و … نمایان میشه… اما اصل این ظواهر نیستن.. اصل جوهره

    توحیده که در نفس ما تثبیت میشه و هر روز بهبود پیدا میکنه…

    خواستم بگم معیار انتخاب باورها این نیست که به ما قدرت میده یا ما رو ضعیف میکنه… مگه باور قارون به تواناییش

    در ساخت ثروت باور محدودکننده ای بود؟ و آیا این باور براش ثروت ساخته بود یا خداوند این موفقیت رو بهش داده

    بود تا در سایه این موفقیت به خدا شناسی برسه؟ معیار درستی یک باور اینه که

    چقدر توحیدی تره… و به همون اندازه ما رو از وابستگی ها و محدودیت ها رها تر میکنه

    خواستم بگم وقتی ما بگیم اگه باور به تاثیر گذاری ژنتیک شرکه از هر دو جنبه قدرت مند کننده و محدود کننده شرکه… چرا؟

    در زمان پیامبر کافران بت پرستی بودند که بسیار متمول بودند و بت هاشون رو عامل دریافت این حجم از ثروت میدونستن

    فکر میکنید چرا؟ بخاطر اینکه مشمول سنت مکر خداوند شدند… چون واقعا میخواستند باور کنند این بتها بهشون رزق بغیر

    الحساب میده و جهان هم تاییدشون کرد و تا آخر عمرشون در اون ثروت موندن… حالا ما بیایم بگیم باور به اون بتها

    (اسمشو بخوایم نعل اسب بزاریم، ژن بزاریم یا هر موضوع دیگری) باور قدرتمند کننده ایه و داره جواب میده!!!

    مگه هدف صرفا اینه که ما دنیامون آباد بشه و هدف وسیله رو توجیه میکنه؟! مگه نه اینکه دنیا نگاه توحیدی ما رو به ما

    بازخورد میده و به کمک این نگاه باید خودمونو توسعه بدیم نه اینکه هدف صرفا رشد مالی و موفقیت های ظاهری باشه

    که اینا هم خوبه و بد نیست، اما اصل چیه؟ یعنی ما صرفا با تکیه به باورسازی اونم فقط با معیار محدود کننده بودن یا

    نبودن داریم ساخته میشیم؟ در صورتی که همون باور غلط قدرتمند کننده جای دیگه دست ما رو میبنده…

    کسی که باور داشته باشه ژنتیک عامل موفقیتشه جای دیگه همین باور باعث محدودیتش میشه

    کسی که باور داشته باشه طالعش مبارکه به راحتی دریچه ای در مغزش باز میکنه برای پذیرش باورهای آسیب زننده از این

    جنس… معیار قدرتمند کننده بودن یا نبودن باورها نیست… معیار اینه که یه باور چقدر میتونه ما رو به خداشناسی و در

    نتیجه نگاه زیباتر به دنیا هدایت کنه… و این باور نیست که به ما موفقیت میده… این خداونده که در نتیجه اون نگاه و

    باور ما رو شایسته دریافت نعمت میدونه و بیشتر به ما میده یا ما رو محدود میکنه تا به درستی درک کنیم اون باور ریشه

    در شناخت صحیح خداوند داره یا خیر… در مورد عزت نفس هم همین موضوع صادقه.. کسانی که روی توانمندی هاشون

    حساب باز میکنن به سمت مقایسه رو میارن یا با از دست دادن توانایی که بهش مینازیدن نابود میشن… به قول استاد

    ما به طور طبیعی با اومدنمون به این دنیا ارزشمندیم… اما شرک در این بعد از نگاه اینه که ما خودمونو با توانایی ها و

    دستاوردهامون بسنجیم که اگه این باشه دیری نخواهد پایید که از نتیجش آسیب خواهیم دید همانطور که قارون ها دیدند.

    به قول خداوند اقوام گذشته دارای ثروت بیشتر و نعمت بیشتر بودند… اما در عین حال مشرک تر هم بودن… و عذاب شدن

    حالا اون اقوام حرفشون چی بود؟ این که اینها از بتهای ماست… و نتیجه اینو تایید میکرد!!!

    آیا باور به قدرتمند بودنن بتها اینها رو بهشون داده بود؟ آیا این باور قدرتمنده کننده بود یا محدود کننده؟

    اگه اینها از بتها بود پس دعوای چند هزار پیامبر با اینها سر چی بود؟ و چی کم داشتن که باید موحد میشدند؟

    خواستم بگم همیشه در انتخاب باورهای قدرتمند کننده باید درون مایه توحیدی این باورها هم در نظر گرفته بشه… عبارات

    تاکیدی مثل این که همه انسان ها محترمند، همه دنیا سرشار از ثروت و برکت است و هزاران باور قدرتمند کننده همه ریشه

    توحیدی دارند… اما باورهایی مثل این که ژنتیک عامل موفقیت افراده و هزار مدل باور مثل این همگی شرک آلود هستن…

    و درک تفاوت نگاه شرک آلود با نگاه توحیدی نیاز به تعمق داره و هربار انسان در اون عمیق تر میشه…

    چیزی که به ما حتی از خوردن یک فنجان چایی در بالکن منزلمون احساس لذت بی انتهایی میده اینه که ما چقدر توحیدی

    و رها شدیم و چقدر نگاه ما ارزشمند شده و چقدر خدایی تر شدیم و باورهامون توحیدی تر شده… والا اگر تمام عالم را به ما

    بدن و این نگاه توحیدی نباشه دائما تا زنده هستیم برای کسب این احساس رضایت خواهیم دوید و اونو به دست نخواهیم

    آورد… ما انسانها در زمینه هایی موفق میشیم و خداوند اون توفیق رو به ما میده.. اما اگر ما باورهایی رو عامل اون موفقیت

    بدونیم خداوند آرام آرام ما رو تکاملی هدایت میکنه که این اشتباه رو درک کنیم و اصلاح کنیم… اما اگر بر این موضوع پافشاری

    کنیم اون باور ما رو دچار آسیب میکنه… نه اینکه خداوند ما رو عذاب میکنه بلکه اون نگاه اشتباه و شرک آلود شریان حیاتی ما

    رو میبنده… همانطور که در مورد منافقین در زمان پیامبر اتفاق افتاد و خداوند با ثروت فراوان اونها رو عذاب کرد!!!

    فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    بنام الله مهربان

    سلام بر استاد ومریم عزیزم و دوستای قشنگم

    به به از دیدن دوباره ی استاد خوش استایل و درجه ی یکم

    همین باور های زیبایی که شما میسازید باعث میشه هزاران نفر به سمت رسالتشون حرکت کنند و اون هزار نفر تاثیر بذارند روی زندگی میلیونها نفر

    و این چرخه ادامه دارد

    من جزو اون هزار نفری هستم که با حرفهای شما و هدایت خداوند شجاعت پیدا کردم که به سمت هدفم حرکت کنم و باوجود کلی مسخره شدن به سمت تک رقمی شدن در کنکور دارم پیش میرم

    و به زودی انشاالله این داستان رو در پروفایلم میذارم تا هدایتگر دوستان بعدی باشه

    استاد عزیزم

    کاش میشد که کامنتم و خودتون میخوندید

    کاش بشه یه روز موفقیتم رو کنار شما جشن بگیرم و بغلتون کنم

    شما الگوی من هستید برای نترسیدن

    برای شجاع بودن

    برای اینکه فقط روی خدا حساب کن

    من از الان خودم رو با روپوش پزشکی تجسم میکنم

    من از الان دارم زبان کار میکنم تا بتونم تخصصم رو آمریکا بگیرم

    با خداوند همه چیز شدنی است

    خیلی دوستتون دارم

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1567 روز

    به نام الله

    سلام به همه عزیزانم

    مینویسم برای خالی شدن ذهنم برای درک بهتر افکار درونم

    بعد از مدتها با گوش دادن و خواندن کامنت دوستان حال که تصمیم به نوشتن کردم در ذهنم احساس سنگینی میکنم

    من از اون دست از افرادی هستم که یک قدم به جلو میرن دوتا عقب، از اون دست از افرادی هستم که زود کم میارن و مثل یک جوجه کوچولو پناه میبرن یک گوشه دنج و دنبال جایی می‌گردن برای قائم شدن و بعد از مدتی آروم آروم بیرون میان و میبینن دیگه اون فرد قبلی نیستن و باید دوباره شروع کنه و محکم شروع میکنه اما باز کم میاره و باز عقب میکشه و بعد از مدتی دوباره از نو شروع میکنه

    شاید باید اینطور باشه تا منم به تکاملم برسم به درک درست از خودم و خدای خودم

    شاید در این کامنتهای آخرم خیلی این نکته رو نوشته باشم اما باز هم مینویسم

    من تازه درک کردم که وقتی میگن من خالق زندگی خودمم یعنی چی؟؟؟

    من یک فرد مذهبی و عاشق خدا و بنده های خوب خدا هستم کسانی که سوگلی شدن در پیش خدا به خاطر رفتار و اعمال صالحشان به خاطر ایمانشان به قدرت خداوند به طور مطلق

    من تازه درک کردم من خالقم ، اما با وجود خدا. من با ورود به این سایت و اشنایی بیشتر با قانون با اینکه استاد بارها میگفت ایمان و توکل، اما من این جمله بیشتر در ذهنم بود که من خالقم ،خالق زندگی خودم اما ایمان و توکل و خداوند در ذهنم کمرنگ شده بود هر روز خداوند کمرنگتر میشد چون باورم بر این بود که من خودم میتونم چون من خالقم اما اشتباه بود اینکه استاد میگن من بدون خدا هیچم من هیچی نمیدونم خدایا تو میدونی ،یعنی باید تمام زندگیم پر بشه از خدا از ایمان و باورم به خدا و خدا برام کافیه.

    خیلی از این صحبت‌ها رو شنیدیم و در ذهنمون مونده و بارها تکرار کردیم مثل نوشتن عقب وانت و برای من همون جمله بود در عقب وانت. اما من تازه دارم درک میکنم

    من باور کرده بودم خودم خالقم و تنها دست به کار شده بودم برای شروعی جدید از زندگیم اما سخت بود کم آوردم چون خودم دنبال راه بودم

    استاد بارها تکرار کرده که خداوند گفته غمگین نباش و نترس اما هر دو در زندگی من بود و من زور میزدم تا آروم باشم اما هر چی بیشتر زور میزدم بیشتر فرو میرفتم دلم آروم نبود ارامشم کم بود و تقلا برای ارام بودن زیاد

    تا اینکه تسلیم شدم زیر بار فشار خم شده و دست تسلیم بالا بردم و اونجا بود که فهمیدم دختر خوب تو خالقی همراه خدا با یاری خدا با هدایت الله با توکل با ایمان ،توکل مهمه ایمان مهمه………..کجا موندی ؟کجا فرو رفتی ؟

    چقدر تشخیص نجوا و الهام سخت بود برام گاه نجوا را الهام می‌فهمیدم و الهام رو نجوا

    چقدر سردر گم و حیران

    فصل جدید زندگی من_

    بارها و بارها در ذهنم خانه ی رویایی ام را تصور میکرم با ماشینی که تو حیاطش پارک هست خونه ای رویاییی با محله و کوچه و محیطی آرام و آب و هوای بکر و عالی

    بعد از سالها هفته پیش دعوت شدم به یک باغ برای لذت بردن و شبی ماندن در باغ به دور از هیاهوی شهری و خانه و دغدغه های روزمرگی

    به وقت وارد شدن دیدم رویایی که سالها در ذهن داشتم خانه ای که بارها و بارها در ذهنم ساختمش همان حیاط همان خانه همان سنگفرش همان سقف همان آشپزخانه همان بالکن همان پنجره همان محله همان کوچه همان طبیعت همان خلوت همان آب و هوا چقدر خدارو شکر کردم برای چنین جایی سحر پنجره را باز کردم و کم کم خورشید داشت خود نمایی میکرد از دیدن مناظر سیر نمی‌شدم از نسیم خنکیکه میوزید لذت بردم و خدارو شکر کردم از رقص شاخه های و بوته های در طبیعتش چه زیبا بود و دلچسب

    از دیدن گلهای بالکنش لذت بردم در وقت سحر که نم نم هوا روشن شد و خورشید سلام کرد و دو پروانه سفید که رقصان به دور هم میچرخیدن از زمین به اوج آسمان رفتند و رفتند و رقصیدن و چرخیدن تا از دیدم دور شدن چه لحظات زیبایی بود چه دلچسب چه شیرین زندگی کردن در رویایی که سالها داشتم و حالا تجربه میکردم و حضور داشتم در درونش نه با ذهنم با جسمم با تمام وجودم در درونش بودم

    و من باور میکنم که این نشانه ایست برای من برای نزدیک شدن به خواسته هایم وقتی در برابر خداوند تسلیم شوی و خود را ناتوان بدانی آنجاست که رد پای خداوند را می‌بینی و قدم در جای پای خداوند می‌گذاری تا رسیدن به مقصد به قول استاد سوت زنان و ارام و با لذت حرکت میکنی

    من باور کردم در این مسیر جایی که زور زدن هست یعنی مسیر اشتباه هست مسیر خدا زور و تقلا ندارد چقدر در این سال‌ها تقلا کردم و فرو رفتم و هرجا خود را سپردن به خداوند لذتها بردم و جز لذت چیز دیگری نبود

    این مسیر این قانون یعنی توحید یعنی وجود خدا یعنی آرامش یعنی ایمان یعنی توکل یعنی امید.

    تمام این قانون یعنی ایمان به وجود خدا برای رسیدن به خوشبختی به دور از شعار و باور قلبی به اینکه ما آمده ایم برای ساختن برای تکامل برای نشان دادن ایمان و توکلمان به خدا که نهایت میرسه به خوشبختی و رسیدن به رویاهای قلبمان

    خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای

    خدایا بارها خواستم که هدایتم کنی حال می‌خواهیم وقتی هدایتم کردی کمکم کنی مسیر را گم نکنم و در مسیر هدایتت بمانم آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: