چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-10 07:50:062024-06-10 07:54:09چه موضوعی را باور کرده ای؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست
سلام به همه
استاد با تموم وجودم تحسینت میکنم که هر روز خوشتیپ تر از دیروزت میشی
تحسین میکنم این بهشت برین رو که لایق شدی در این دنیا بهشت واقعی رو تجربه کنی
تحسین میکنم آبشار تووی دریاچه پرودایس رو
تحسین میکنم خانم شایسته عزیز رو که همچنان با شما همقدم هستند در این مسیر الهی
تحسین میکنم کلبه چوبی روی آب رو
تحسین میکنم درختان سرسبز بهشتمون رو که منو همیشه یاد آیه های قرآن میندازه که خداوند دقیقا همین توصیف رو از بهشت میکنه تووی قرآن
تحسین میکنم استایل زیبای استاد عباسمنش رو
تحسین میکنم هوای فوق العاده رویایی در پرودایس رو
تحسین میکنم وفور نعمت و فراوانی رو در پرودایس
تحسین میکنم آزادی مالی،زمانی،مکانی استاد عزیزم رو
استاد کاش میشد کلمه به کلمه این فایل ارزشمند رو تووی ذهنم حکاکی میکردم،کاش راهی بود برای این کار،اینقدر که این حرفها ارزشمندن که واقعا کلمه ارزش هم کم میاره در مقابل این گوهرهای گرانبهایی که از زبان شما به ما گفته میشه
استاد من یک ماهی میشه دوره روانشناسی ثروت یک رو دارم روش معتهدانه کار میکنم،من تازه دارم میفهمم چقدر باورهام ایراد دارند،این چندسال که با شما هستم همش پیش خودم فکر میکردم باورهای ثروت ساز خوبی دارم فقط من تمرکزم روی ثروت نیست،الان که دارم دوره رو گوش میدم و روش کار میکنم تازه میفهمم چقدر باورهای من ایرادهای ریشه ایی دارند،اصلا همین دیروز گفتم نکنه مرضیه تو اصلا باور نداری که آنچه که بهش توجه میکنی رو وارد زندگیت میکنی،نکنه اصلا هنوز باور نداری که خودت خالق صددرصد زندگیت هستی،دیروز ظهر با تمام وجودم تسلیم شدم گفتم خدایا من میخوام ثروتمند بشم تو هر کاری بگی من آماده ی آماده ام انجام بدم این انگیزه هم با کارکردن روی اهرم رنج و لذت تووی ذهنم ایجاد کردم،استاد احساس میکنم مثه هیولایی هستم که میتونم هر چیزی سنگینی رو جابجا کنم فقط آماده ی الهامات خداوند هستم،هر ایده ایی که تووی این ماه بهم گفت اجرا کردم،ذهنم میگه دیدی جواب نداد اما من میگم خداوند این عادت اقدام کردن رو در من ایجاد کنه،خداوند داره با این اقدامات کوچیک کوچیک منو آماده میکنه برای اقدامات بزرگ،استاد دیروز عصر خداوند بهم گفت کلا من باورهام از ریشه ایراد دارند،من داشتم دیرین بوردمو نگاه میکنم و روی اهرم رنج و لذتمو کار میکردم،یه لحظه استپ کردم گفتم ایا اصلا من باور دارم که با کار کردن روی دوره پاداشی این خونه و ماشین میشه دیدم بابا من کجای کارم من اصلا اینو باور ندارم،اصلا خودمو لایق نمیدونم شروع کردم به تکرار باوره،من به هر آنچه توجه میکنم اساس همونو وارد زندگیم میکنم،واقعا من به ثروت توجه کنم ثروت وارد زندگیم میشه باور کن مرضیه،این قانون خداونده که به من حق انتخاب داده،خداوند نظارت گر ایستاده دو تا راه رو برای من ایجاد کرده راهی که به گمراهی میره تهش دوستی با شیطان فقر،بدبختی،فلاکت،بیماری،درموندگی،اعتیاد،کارتنخوابی
یه راهی که تهش به سمت زیبایی ها،ثروت و نعمت و فراوانی و عشق میره دوستی با خداونده
منم که با کانون توجه ام مسیرم رو انتخاب میکنم واقعا به قول استاد چه عدلی بالاتر از این که خداوند قدرت خلق زندگیمو به خودم داده
استاد این یک ماه که من دارم روی دوره کار میکنم شما دقیقا دو تا فایل جدید گذاشتی اونم هر دوتاش مربوط به آگاهی های دوره روانشناسی ثروت یک هستش این یعنی همزمانی،این یعنی من مسیرم درسته فقط باید ادامه بدم همه چیز تووی این استمراره،استمرار…
نکات مثبت مقاله:
-اگر هیچ مرد سفیدپوستی در 44سال مدال المپیک یا جهانی دو صدمتر بدست نیورده به این دلیل نیست که ذاتاً کندتر از دونده های سیاه پوست هستند
میگه که ما یونانی ها تووی بسکتبال خیلی خوبیم اما به این معنا نیست که ژن بسکتبالی داریم،به این دلیله که تووی یونان همه بسکتبال بازی میکنیم یه ورزشی که کشور بهش علاقه داره خیلی زیاد طرفدار داره و چون افراد زیادی بازی میکنند رقابتم زیاده هی کیفیت بازیکن ها بهتر و بهتر میشه
تاریخچه طولانی دوومیدانی و زیرساخت های مناسبی که در امریکا و جامائیکا هست باعث شده که تووی ورزش دوومیدانی خیلی خوب باشند.
اون باور داره ژنتیک خیلی خوبی داره برای دویدن،این باوره اشتباهه ولی من بهش نمیگم که اشتباه فکر میکنی چون اگه بهش بگم قدرتش کمتر میشه
نکته خیلی مهم اگه یه باوری به ما کمک کنه برای پیشرفت مثلا من به این دلیل که تووی فلان کشور زندگی میکنم توانایی خیلی بالایی دارم،من به این دلیل در روز فلانه اسفندماه به دنیا اومدم ستاره شناسان گفتن که تو ثروتمند میشی و…
این باوره درست نیست اما به طرف کمک میکنه برای اینکه به هدفش برسه چون این باوره در خدمت پیشرفت کردنشه در خدمت قدرتمند شدنشه،یک باور قدرتمند کننده ست
این باور اشتباه من بهش نمیگم اشتباه ست چون از قدرتش کم میشه
استاد شما تووی فایلهاتون بارها گفتید که ببینید چه باوری به شما کمک میکنه که مارو در مسیر موفقیت قرار بده،دقیقا همینه من چه باوری میتونم بسازم که منو ثروتمند کنه حتی اگه اون باور اشتباه باشه،استاد همیشه اجیم بهم میگفت چون عدد روز تولدت هفته،این عدد،عدده ثروته برای همینه که تو از بچگی دنبال پول بودی،منم اینو باور کردم یا اینکه همه ی اطرافیانم باور دارند که من موفق میشم بارها چه توو روم گفتن چه پشت سرم که به گوشم رسید که من خودم اونقدر که اونها باور دارند خودم،خودمو باور نکردم،یا اینکه بارها تووی بانک کارمندهای بانک که منو میشناسند بهم گفتن تو خیلی توانمندی،همین شد که من اینو باور کردم و اومدم برای خودم کسب و کار راه انداختم کاری که تووی گذشته که بهش فکر میکنم من اصلا آدمش نبودم که ریسک کنم و از محیط امنم بیرون بیام از کارمندی با حقوق ثابت بیام توو بازار و بشم کارفرمای خودم،یکی از دلایلش این بود که دیگران همیشه به من میگفتن تو خیلی توانمندی و من اینو باور کردم
یا اینکه از بچگی بابام بچه های مردم براش بهترین بودن و بچه های خودش بدترین هنوزم همونه اما این منم که سالها تلاش کردم که به پدرم ثابت کنم اینطور نیست،و الان سالهاست که به من افتخار میکنه اما پشت سرم نه جلوی روم،چون پدرم مرد بسیار بسیار مغروریه که هیچوقت به بچه هاش رو نمیده،مثلا من حدود چهارماهی هست که ماشین خریدم از نظر اون من راننده خوبی نیستم اما من پیش خودم میدونم پا رو چه ترسی گذاشتم و دارم رانندگی میکنم،میخواستیم بریم عروسی اهواز دو ساعت راه بود،گفت تو نمیتونی رانندگی کنی،گفتم من میتونم تو از کجا میدونی که من نمیتونم،گفت خب خودت برو من نمیام،اون با من نیومد چون منو باور نداشت اما من خودمو باور داشتم برا اولین بار دو ساعت توو جاده رانندگی کردم تا هم به خودم و هم به پدرم ثابت کنم که میتونم و تونستم،استاد اینم که از شما یاد گرفتم که وقتی یکی بهم بگه نمیتونی تازه انگیزه میگیرم برای انجام دادنش و حتما انجامش میدم
واقعا همه چیز باوره یه باوره درونی،یه باور عمیق قلبی که با تموم سلولهای بدنت حسش کنی نه اینکه تووی حرف بگیم همه چیز باوره و من دارم ریشه مسئله رو حل میکنم که من باور دارم به هرانچه توجه میکنم اساسشو وارد زندگیم میکنم و من خالق صددرصد زندگیم هستم
استاد من تووی خوابم همش دنبال کنترل ذهنم هستم همش آگاهانه دارم باورهای ثروت سازمو تکرار میکنم یه وقتهایی فکر میکنم من اصلا نخوابیدم چون اونقدر برام واضح ست که دارم روی خودم کار میکنم که فکر میکنم بیدارم،استاد اهرم داره کاره خودشو میکنه ها،اصلا دلم نمیخواد بخوابم وقتی میخوام بخوابمم میگم بزار استفاده کنم صدای استاد رو بزارم تووی گوشم بعد بخوابم با صدای شما چندوقتیه دارم میخوابم صبح با اهرم رنج و لذت،سریال زندگی در بهشت که چقدر من مقاومت داشتم برای تکرار دیدن فایلها الان هر روز دارم میبینم بعضی از فایلها رو چندین بار میبینم این یعنی اهرم داره خوب کار میکنه تووی ذهنم
-تووی زندگیم چه باورهای قدرتمند کننده ایی دارم که باعث شده که بخاطره شون پیشرفت کنم:
باور به اینکه من میتونم ثروتمند بشم،من چیزی از کسی کم ندارم،من لیاقتشو دارم،من خیلی لایقم،میدیدم خانمهایی دارند ماشین خودشون رو میرونند هر روز بخدا میگفتم منم لیاقتشو دارم اینو از ته قلبم میگفتم که من کار ندارم چجوری منم میخوام من لایق،من نیومدم به این دنیا ببینم من اومدم که بدست بیارم،یه وقتهایی با عصبانیت میگفتم یه وقتهایی با احساس خوب نتیجه ش این شد که من چهارماهی هست که ماشین خریدم اونم براحتی.
باورهای محدود کننده ایی که به من دادن:
پدرم استاد تخریب کردن بچه هاشه،سالهاست که حرفشو گوش نمیدم همیشه میگم اگه نصیحت های بابام درست بودن که خودش الان به نتیجه رسیده بود،برای همین همیشه میگم اگه بابام بگه برو راست من میرم چپ چون نتیجه نمیده،پدر من همیشه درگیر حرف مردم،هر روز میگه مردم مردم مردم،یا اینکه تو نمیتونی کلا یک بار تووی زندگی مون هیچکدوم از ما رو برای کاری تشویق نکرد فقط سرکوب کرد،به قول استاد پدر من اخلاق خاصی داره،متفاوته،اما خب من خودم قبل از تولدم همچین پدری رو انتخاب کردم برای همین با تمام وجودم دوسش داره فقط راهی رو که اون رفته رو من نمیرم همین،از استاد یاد گرفتم به نتایج آدمها نگاه کنم نه به حرفی که میزنند وگرنه همه بلدن که حرف قشنگ بزنند…
بولد باوری داره که واقعی نیست،درست نیست اما به نفعش داره کار میکنه،چرا اصلا من بهش بگم باورت غلطه
یعنی اگه باوری دارم که باور قدرتمند کننده ایی اما باوره غلطیه مثه باور عدد هفت عدد ثروت من باورم خراب نکنم
ما هممون بمباران شدیم با باورهای اشتباه،استاد دقیقا قبلا ها یه وقتهایی اینقدر ترمز تووی ذهنم بود که گریه میکردم میگفتم خدایا چرا زودتر آگاهم نکردی،از فشار ذهن اما تهش خودمو آروم میکنم میگم من در زمان درست هدایت شدم اینو باور دارم،استاد ما دانشجوهای شما هستیم شاید گهگاهی بزنیم به جاده خاکی اما تهش به شما برمیگردیم چون ما بهشت احساس خوب رو با شما تجربه کردیم،طمعشو چشیدیم لامصب خیلی شیرین و لذت بخشه برا همینه که سالهاست با شما هستم و تا زمانی که شما باشی و من باشم من همراه شما هستم.
اون چیزی که ما باور میکنیم اتفاق میوفته اون چیزی که با تمام وجودم قبول داشته باشم
*باور یه فکری که میلیاردها بار تکرار شده،بارها و بارها تکرار میشه،یقیقنه،یه چیزی که آدم هیچجوره مخالفشو قبول نداره این است جز این نیست،باور یه حرف نیست،یه جمله نیست،یک اطمینان قلبی در مورد موضوعیه.
ما در مورد مسائل مختلف یه سری اطمینان های قلبی داریم که کمک کننده نیستند،یه سری باورهایی داریم که کمک کننده نیستند،چی میشه یه سری باورهایی داشته باشیم که کمک کننده باشند،چی میشه که ما یه سری باورهایی رو ایجاد کنیم که به ما کمک کنند برای پیشرفت،موفقیت…
باورهای محدود کننده در مورد ثروت:
باور به اینکه اگر من ثروتمند شوم از خدا دور میشم
آدمهای ثروتمند آدمهای خوبی نیستند
اگه که ثروتمند بشم باید بشم کمیته امداد،همیشه مردم از من کمک میخوان
هرکس بامش بیش،برفش بیشتر،هر چقدر وضعم بهتر بشه،دردسرهامم بیشتر میشه و مشکلاتمم بیشتر میشه
من به این دلیل که تووی خونواده ثروتمند بزرگ نشدم نمیتونم از لحاظ مالی پیشرفت کنم
من به دلیل اینکه تووی فلان شهر بزرگ شدم نمیتونم پیشرفت کنم
یا مثلا قدیما زمان شاه میشد یه کاری بکنی وضعت خوب بشه حالا دیگه فرصتها رفته
*این حرف که من نمیرم به بولد بگم که باورت اشتباهه به این دلیل که قدرتش کاسته میشه نشون میده که این دانشمنده میدونه قدرت باور رو
حتی اگه ما یه باور خوبی داشته باشیم که باور اشتباهی باشه،حقیقت نباشه،اما داره بهمون کمک میکنه این جواب میدهد
وقتی ما به یه موضوعی علاقمند باشیم،انگیزه داشته باشیم،تمام تلاشمون رو بکنیم با بهترین ها رقابت کنیم،بهتر و بهتر میشیم…
اگر ما باور داشته باشیم تووی یه سری زمینه ها خداوند یک نعمتی رو به ما داده،به قول معروف من استعداد ذاتی دارم در ریاضی و…اگه کسی چنین باوری رو داشته باشه مشخصاً بیشتر تووش سرمایه گذاری میکنه
یک باوری که به ما کمک کنه که احساس کنیم یک برتری ذاتی تووی این زمینه دارم …
چه باورهایی رو میتونم پیدا کنم که بهم کمک کنه که من این استعداد رو دارم برای پیشرفت و بعد برم سراغش
اگر من یک هدفی رو داشته باشم و باورهای مناسبی برای رسیدن به اون خواسته رو داشته باشم،خیلی کارم راحت میشه برای پیشرفت
*من ساخته شدم برای ثروتمند شدن
چه باورهایی رو میتونم ایجاد کنم که کمک کنه برای پیشرفتم
*من استعداد دارم برای ثروتمند شدن
اینکه من باور کنم که استعداد دارم،داره به من کمک میکنه
نکته بسیار بسیار مهم برای من:
اون چیزی رو که من میپذیرم برام اتفاق میوفته،چه چیزهایی رو من پذیرفتم و باور کرپم که داره به من ضربه میزنه،بدون اینکه درست باشند
استاد وقتی شروع کردم به شروع کسب و کارم همه بهم گفتن ناامید نشو شاید شش ماه اولت فروشت کم باشه اما بعد خوب میشه من دقیقا اینو پذیرفتم بعد فهمیدم چه چیزه اشتباهی رو من پذیرفتم کسب و کارهایی هستن با شروع کارشون از روز اول درآمد بالا دارند،و من دارم سعی میکنم با پیدا کردن این الگوهای این باور محدود کننده رو تووی ذهنم بشکونم و باور درست رو جایگزین کنم
یه سری باورها تووی ذهنم داشتم در مورد یه سری مسائل که باعث شده اصلا حرکت نکنم،باعث شده که ایده های مناسب اصلا بهم نخوره
*وقتی که ما یک موضوعی رو باور داریم به ضررمونه،تووی ذهنمون از همون اول خودمون رو دیدیم که به نتیجه نمیرسیم،قبول کردیم که به نتیجه نمیرسیم
وقتی ما به صورت بنیادین باور میکنیم که از لحاظ مالی پیشرفت نمیکنیم اصلا نمیتونیم که تصویرشو بسازیم تووی ذهنمون که در آینده شرایط مالی خوب داریم.
استاد این روزها که شروع کردم به کار کردن روی دوره روانشناسی ثروت یک گفتم خدایا کمکم کن که تجسم کنم که ارزوهامو دارم مثه استاد وقتی که به آرزوهاش رسید خیلی براش عادی بودن اونقدر که تووی ذهنش تصورشو کرده بود که بهشون رسیده،من تووی این مورد ضعف دارم فعلا و این جمله ی شما تیر خلاص رو برای من زد که من هنوز باور ندارم که ثروتمند میشم،برای همین دیروز خداوند بهم این ترمزمو نشون داد ایا تو اصلا باور داری که اگه روی دوره روانشناسی ثروت یک کار کنی پاداشت این خونه،ماشین،حساب بانکی و… دیدم من اینو باور ندارم فقط دارم یه چیزی رو تکرار میکنم با احساس خوب
استاد درست میشم،من دانشجو ترم اول دوره روانشناسی ثروت یک هستم اونقدر ادامه میدم تا باورم بشه و بتونم براحتی تجسم کنم ثروتمند شدنمو.
چه باورهایی رو دارم که پذیرفتم و داره بهم ضربه میزنه:
باور اینکه شش ماه اولم فروشم کمه اما بعد درست میشه
باور اینکه تووی روزهای تعطیل مشتری نیست
باور اینکه تووی روزهای گرم مشتری کمه
باور اینکه بازار خرابه
وقتی که شروع میکنیم به تغییر باورهامون جهان نشانه هایی رو میاره،خداوند اتفاقاتی رو رقم میزنه که تایید میکنه تغییر رو
جهان اونچیزی رو که من باور میکنم،تایید میکنه
من وقتی که میخوام چیزی رو بشنوم اصلا فکر نمیکنم طرف کیه،به این فکر میکنم،این جمله،این باوره داره تووی ذهن من میاد،داره به من کمک میکنه یا داره به من ضربه میزنه،اگه به من کمک میکنه،میگیرم،اگه ضربه میزنه،رهاش کنم.
ببینیم چی ها داریم میشنویم،ببینیم کی ها دارند به ما برنامه زندگی میدن،چی دارند میگن،ایا دارند کمک میکنند بهم برای پیشرفت…
هر چیزی که بیاد بگه که تو توو این چیزها خوبی ولی تووی فلان چیز مشکل داری،ذهن اون چیزهایی که اصلا میگه خوبه رو قبول نمیکنه ولی تووی فلان چیز به مشکل برخواهی خورد،یا مریض میشی،خوشبخت نمیشی اونو قبول میکنه
اگه آدم های باهوشی هستیم حواسمون هست چی میشنویم هرگز پیش طالع بین،ستاره شناس و فلان نمیریم و میگم من خودم خالق زندگیم هستم
تووی همه ی زمینه های ببینم چه باورهایی رو بهم دادن،ببینم چی ها رو پذیرفتم
نپذیرم چیزی که بهم ضربه میزنه
تووی بحث مالی چه باورهایی رو دارم که ترس رو در من ایجاد میکنه
استاد بی نهایت سپاسگزارم بابت این فایل بینظیر
دوستون دارم
سلام مرضیه خانم
شما هم اسم خواهرم هستین و چقدر زیباتر میشه زندگی اگر تمام اعضاء خانواده در این مسیر باهم باشند
البته که تمام افراد و دوستانم در این سایت خانواده من هستند و دوستشون دارم.
مرضیه جان کامنت زیبایی نوشته بودین و من کلی لذت بردم کلی باور خوب به ذهنم دادم و کلی باورهای خوب در ذهنم رنگ بیشتری گرفتن با تکرار و نوشتن شما دوست عزیزم.
خیلی خوشحالم که ماشین خریدید مبارکتون باشه انشالله که به استقلال مالی میرسید دختر توانمد
و خوشحالم و بازهم تبریک می گم که کسب و کار شخصی خودتون رو استارت زدین و انشالله که موفق هستین و در تمام فصول سال و روزهای ماه مشتری فراوان به شما مراجعه می کنه و خوشحالم دختر شجاع که به ترس هات حمله کردی و شجاعت داری و در حال رشد هستی و حتی هر چیزی رو قبول نمی کنی حتی از پدر محترم و چقدر قشنگ گفتید که اگر حرف ها با نتایج برابر بود عمل کنیم و اگر حرف قشنگ بود نتایج داغون بود حتی از نزدیک ترین افراد خانواده آگاهانه مسیر خودمون رو تغییر بدیم
مریضیه خانم خواهر گلم خیلی خوشحال تر شدم از خواندن کامنت قشنگت که وقت گذاشتی و برای ما نوشتی و آرزوی سعادتمندی برای شما دارم در دنیا و آخرت دارم از الله یکتا.
سلام استاد جان خسته نباشید
من داشتم همین الان فایلتون رو نگاه میکردم هنوز تا اخر ندیدمش ولی یاد یک داستانی افتادم از مسابقات بوکس که خیلی جالب بود گفتم بیام بنویسم براتون
داستان از این قراره که مایک تایسون قهرمان سنگین وزن بوکس جهان قرار بود با باستر داگلاس مبارزه کنه مایک تایسون قهرمان بلامنازع جهان بود و باستر داگلاس یه جوون تازه کار
همهدمیگفتن باستر داگلاس شکست میخوره امار و مسابقات قبلیشوندهمه به نفع تایسون بود
مبارزه شروع شد و چند راند گذشت که در یک راندی تایسون داگلاس رو انداخت گوشه رینگ که داگلاس شدیدا مقاومت میکرد که راند تموم شد
راند بعدی راند داگلاس بود و تونست تایسون رو ناک اوت کنه
بعد مسابقه بهش گفتن چطور تونستی این کارو انجام بدی گفت من سه روز پیش مادرم فوت کرد
قبل مرگش به من گفت من خواب دیدم که تو تایسون رو شکست میدی این اخرین حرفش بود ومن پذیرفتم و باور کردم که اولین کسی هستم که مایک تایسون رو شکسته میده
استاد من یهو باد این داستان افتادم حس گفتن این ماجرا اینقدر قوی بود که فایل هنوز تموم نشده گفتم بیام کامنتشو براتون بنویسم
دوستون دارم استاد
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ
و وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما میافزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.
سلام و درود به همگی
بعد از چند روز از اومدن این فایل بینظیر و خوندن کامنتهای سراسر نور دوستانم امشب در محل کارم قلبم بهم گفت شروع به نوشتن کنم
چه موضوعی را باور کرده ای؟
استاد عزیزم و دوستان بهشتی ام
من باور کردم که استاد عزیزم و همه انسانهایی که بهای وجود نازنینشون را در این بهشت درک کردند
رسیدند به مرحله بیزمانی
رسیدند به مرحله رهایی
رسیدند به مرحله لا تخفیف و لا تحزن
رسیدند در لحظه حضور داشتن
رسیدند در لحظه سپاسگزار خداوند بودن
رسیدند در لحظه خشوع و خضوع نسبت به پروردگار داشتن
رسیدند به اعراض از ناخواسته ها
رسیدند به دیدن بینهایت ورودی که هر لحظه وارد زندگیشون داره میشه
رسیدند به مرحله ای که هر لحظه هدایت خدا را باور کردند و با این جریانِ هدایت همراه شدند
رسیدند به مرحله پرواز
رسیدند به مرحله لذت درونی ،لیاقت ،شایستگی
رسیدند به مرحله صلح با خود ،با انسانها، با اشیا ،با حیوانات ،با پیرامون،با کائنات،با سراسر هستی
رسیدند به آغوش خدا
و چه زیبا مامنیست،
خدای من ،پروردگار من ،ای مهربانترین مهربانان تنها تو را میپرستم و از تو یاری میجویم
رسیدند به مرحله ایمان و باور قلبی
رسیدند به مرحله بی زمانی و بی مکانی در هستی و آن اوج رسیدن انسان به کمال است
همان جا که استاد جان میگوید لعلکم ترضی
رسیدند به مرحله ای که اگر فرشته مرگ فرا خوانَد
میگویند؛همین الان آماده و محیای رفتَنَم
و چه شور انگیز است کاشف اقلیم خود شدن در این دنیای به شدت زیبا
در این دنیای به شدت فرکانسی
در این دنیای به شدت ارتعاشی
در این دنیای به شدت هدفمند
در این دنیایی که عدالت خداوند حرف اول و آخر را میزند
خدای من تو را سپاسگزارم که دریچه ای از الهامات را بر قلبم گشودی که قدر همین لحظه ،همین دم ، همین بازدم،
همین دیدن زیبای بهشت برین را
همین تپش قلبم را
همین استشمام بوی عطراگین و طنین انداز گل یاس در هنگام پیاده روی که سراسر وجودم را غرق در زیبایی میکند
همین شور و شوق بازی کودکانه فرزندانم را
همین سرپناهی که در بالای سرَم دارم
همین آگاهی که از خواندن دلنوشته های دوستانم بر قلبم جاری میشود
همین حضور در میان انسانهای سپاسگزار و شایسته
همین انگشتی که بر کیبرد گوشیم در حال تایپ کلمات است
همین لذت سکوت شب را
همین شکر قبل لحظه خوابم را
همین لحظه ،در همین مکان در اوج بینهایتَم
چون برای داشتن لذت نیازی و احتیاجی به بیرون از خود ندارم
تو در درونم به وسعت بینهایت حضور داری
و چه طعم شیرینی دارد
و چقدر سعادتمند و خوشبخت و سبکبالند کسانی که به درجه درکِ لحظه حال رسیدند
لحظه ای مقدس و ارجمند و قابل ستایش
خدایا تورا شکر گزارم برای اینکه هر روزم با طلوع و غروبی دلانگیز آغاز و به پایان میرسد
و تو هر بار بینهایت نعمتت را دوباره و دوباره بدون منت به من ارزانی داشته ای
نعمت تولدی دوباره و درک در لحظه حال حضور داشتن
لحظه ای که خود را با همه و همه یکی میبینم و جدای از آنها نیستم
به هر که رو میکنم نقش و نگار خالق را میبینم
یکی تو را یاد سپاسگزاری میاندازد و یکی معلم تو میشود و درسی به تو میآموزد
و تو فقط و فقط در لحظه حضور داری و در این فضای روحانی و معنوی روزت را به پایان میرسانی گویی در یک چشم به هم زدنی میهمان سکوت شب شده ای و خلوتی با مهربانترینِ مهربانان
و چه لذت بخش است مکالمات و عشق بازی با او …
و دوباره به دنیای تک بعدی وارد میشوم و مرگ ما را فرا میخواند
و قبل از آن خود را حسابرسی میکنم و در آن لحظاتی که در لحظه حال حضور نداشتم خود را در آغوش میکشم و از خداوند طلب آمرزش میطلبم و دست نوازش اورا برسرم حس میکنم و لحظاتی که در لحظه حال حضور داشتم قدر مینهم و از خداوند خواستارم که روز بعد حضور در لحظه حال را نصیب و روزیم کند
خدای مهربانم بینهایت سپاسگزارم که نعمت شکر نعمنهایت را نصیب و روزیِم کردی.
و این قصه تا ابد ادامه دارد …
و روز از نو روزی ازنو
بازکن در دُکان را که وقت عاشقیست
یا حق
سلام و درود خدمت رسول عزیزم
نور
آرامش
رهایی
فضای بی نهایت روحانی و معطر به حضور خدا
عطر عاشقی و مهربانی
تسلیم بودن
زیبایی
و لطافت عشق در تک تک کلمات کامنتت ، موج میزنه
از انرژی و حسی الهی که در حرفهات بود ، حضور خداوند فوران می کنه
نوش جانت این آرامش ، این توحید ، این خوشبختی ، این سعادت
چقدر زیبا نوشتی
با تمام وجودم تحسینت می کنم
چه رشدی و چه آگاهی های نابی
الهی شکرت برای حضور ارزشمند رسول نازنینم
الهی شکرت برای این نور و رحمت و آگاهی و درسی که در این کامنت به من عطا شد
بالای 20 کامنت رو خوندم و تحسین کردم و پاداش تمرکز بر زیبایی ها و تحسین دل نوشته های دوستان ، کامنت تو بود برام
چقدر زیبا درک کردی
میرم یک بار دیگه بخونم و حظ کنم و بیام ادامه بدم …
.
.
.
رسول جان ، به قدری آگاهی و نور در کلمات وجود داره شاید باورت نشه ، هدایت شدم به غسل و وضو برای درک بیشتر این آگاهی ها . از صبح جمعه در حال نظافت کلی منزل بودم و وقت نشده بود دوش بگیرم . وقتی اومدم پای کامنت های دوستان و رسیدم به کامنت شما ، به قدری احساسم خوب و عالی شد که بهم گفت برای درک بهتر برو دوش بگیر !
و الان که برگشتم برای ادامه دادن ، نشانه بی نظیر الهی همین الان برام نمایان شد …
باران بی نهایت زیبای تهران در روز جمعه 25 خرداد ساعت 11 شب.
و شر شر بی نظیر و صدای زیبا قطرات باران این فضا رو برام زیباتر و لذت بخش تر کرد
الهی شکرت برای حضور در مسیر درست
این هم مهر تایید خداوند بر مسیر درست ما
وقتی روح ما لطیف میشه و مقداری بیشتر شبیه اصل خودمان (خداوند) میشیم ، کوچکترین اتفاقات برای ما تبدیل میشن به مولد احساس خوب و نشانه ای برای هدایت.
چیزهایی که برای بقیه خیلی ساده و بی اهمیت هستند ، برای ما که درک درستی از زیستن در زمان حال داریم ، لذت بخش ترین اتفاق میشن.
یک باران زیبا
یک گل خوش رنگ و قشنگ
لبخند یک کودک سالم و صالح
صدای بازی و دعواها بچه هامون
خوردن یک غذای ساده دور هم
ایمنی و رفاه و امنیت و آسایش و اطمینانی که در لحظه لحظه زندگیم بوده و من از شکرگزاریش غافل بودم
سلامتی و تندرستی بی نظیری که خواسته میلیون ها نفرِ
و کلی اتفاقات زیبا و ساده
.
رسول جان
اشاره زیبایی که کردی در مورد در حال زیستن ، آگاهی های نابی رو برام به همراه داشت
ممنونم از حضور و وجودت ارزشمندت
نیاز دارم که دل نوشته های زیبات رو هر روز بخونم تا روحم لیطف تر و آرام تر بشه
تا اطمینان و امید و آرامش در قلبم تقویت بشه
باید این لحظه حال رو بیشتر درک کنم
کسی که بهای وجود ارزشمندش رو در این بهشت درک کرده رسیده به مرحله زیستن و زندگی در لحظه حال
اصلا تنها راه شکرگزاری درک لحظه حالِ
تنها راه رسیدن به رهایی و تسلیم بودم درک لحظه حالِ
توحید و توکل و ایمان در لحظه حال خلق میشه و شکل میگیره
آرام بودن و خندیدن به اتفاقات و امید به آینده باید همین الان رقم بخوره
صدق بالحسنی باید همین الان شکل بگیره
توجه به نکات مثبت و اعراض از نازیبایی ها چیزیه که باید الان ایجاد بشه تا اتفاقات آینده مطلوب تر خلق بشه
ارسال فرکانس های درست در لحظه حال رخ میده
همه چیز لحظه حالِ
اعتراف می کنم به خاطر خصلت انسانی خودم تمرکزم بیشتر بر روی فرا رسیدن آینده و اتفاقات خوبی که انتظارش رو می کشم بوده ، تا اینکه تمرکزم بر روی بهتر شدن لحظه حال باشه . یعنی در طول این سالها که کنار استاد بودم ، حین تمرین ها و دیدن فایل ها بیشتر تمرکزم بر طی شدن هر چه زودتر زمان برای تجربه آینده و خواسته هام بوده .
چقدر خوب ، دستم داره برام رو میشه!!
تمرکز بر رسیدن زمان آینده و گذر کردن زمان حال ، به دلیل میل به تجربه اهداف و خواسته ها !!!
یه باور مخربی داره کم کم بالا میاد…
یعنی من ته ذهنم دوست داشم که الان بگذره ، لحظه حال طی بشه ، این ساعت این روز این هفته ، چرا ؟؟؟ چون دوست دارم که به آینده ای برسم که خواسته هام در اون کالبد و اون زمان هستند!!!
غافل از اینکه اصل و اساس زمان حالِ
گذشته و آینده ای وجود نداره ، همه چیز الانِ
خلق اتفاقات آینده در همین لحظه که دارم برات می نویسم خلق میشه
چقدر مهمه این لحظه حالی که گفتی!
ممنونم از نگاه زیبا و ارزشمندت که ایمان من رو قوی کرد
چقدر نیاز داشتم به این آگاهی های الهی که قلبت برامون نوشتی
حال
حال
و
حال
زمان یا بی زمانی که آینده رو شکل میده
مهم ترین و اصلی ترین و اساسی ترین چیزی که باید درک کنم لحظه حالِ
شروع همه تغییرات ، بهبود های بنیادین ، نتایج بزرگ ، خلق خواسته ها ، خوشبختی ، ثروت ، روابط عالی ، سلامتی همه و همه این موهبت ها در همین لحظه حال خلق می شوند.
پذیرش هدایت الله که گفتی هم در همین لحظه می تونه رقم بخوره
شرایط حال من ، افکاری که الان دارم ، کاری که در این لحظه مشغول انجامش هستم و چیزی که در این لحظه بهش فکر می کنم تمام آینده رو می سازه.
چقدر من ناشکر و ناسپاس هستم که حال رو نفهمیدم!
چرا همیشه تجربه همه اتفاقات خوب رو به آینده موکول می کنم؟!
چرا فکر می کنم آینده یک چیز خاصِ؟
چرا با این توهم زندگی می کنم که با برای خوشبختی منتظر آینده باشم؟
چرا این باور غلط رو هنوز دارم که برای تجربه زیبایی ها و خوشبختی باید منتظر اتفاقات آینده باشم؟
چرا حواسم به اهمیت حال نبوده؟
این فایل استاد در مورد باور بود ، من همیشه باورم این بوده که درست میشه! بعدا همه چیز درسته میشه! خدا یه کاری می کنه که اوضاع بهتر بشه !
این یک توهم بوده!!
یعنی به جای اینکه تمرکزم روی بهتر شدن احساس خوبم در زمان حال باشه ، داشتم ناآگاهانه روی گذر زودتر زمان تمرکز می کردم.
و فکر می کردم که دارم فرکانس هام رو تغییر میدم و در حال رشد هستم . ولی غافل از اینکه این باور که آینده با اتفاقات خوب خواسته هام از راه برسه که من خوشبختی رو تجربه کنم ، یک باور غلط و کد مخرب بوده.
تا زمانی که لحظه حال من تغییر نکنه ، هیچ چیزی در یک دقیقه بعد و یک ساعت بعد و یک روز بعد و یک سال بعد تغییر نمی کنه!
رسول عزیزم ، با این آگاهی بی نظیری که در کامنتت منتشر کردی ، یکی از بزرگترین باورهای غلط خودم رو الان پیدا کردم!
الان فهمیدم که چرا باید دوش می گرفتم و پاک می شدم ، چون قرار بود این آگاهی به من عطا بشه
الهی شکرت
خدایا شکرت برای این مسیر سراسر زیبایی و رشد و بهبود
مادامی که من در لحظه حال نباشم ،
تا وقتی که من در لحظه حال روی زیبایی ها تمرکز نکنم ،
تا وقتی که من لحظه حال رو درست نکنم ، هیچ چیزی در آینده درست نمیشه
تا وقتی که لحظه حال تغییر نکنه هیچ چیزی توسط خداوند در آینده تغییر نمی کنه.
چه باور غلطی من داشتم ،
این هم نهیبی به خودم که همیشه خودم رو تشنه آگاهی بدونم و فکر نکنم که دیگه به کامنت خوندن نیازی ندارم!!!
آفتی که 2 ماهی بود سراغم اومده بود!
الهی شکرت که بیشتر فهمیدم هنوز اول راهم و در برابر آگاهی های جهان هستی و خداوند هیچی نیستم!
الهی شکرت که در این شب زیبا و بارانی و روحانی ، هدایتم که کردی به دل نوشته رسول نازنین و متعهد و با ایمان
و عمیق تر شدم در درون خودم و تونستم یک قدم دیگه در مسیر خودشناسی بردارم.
.
.
برای رسیدن به یک زندگی هدفمند ، به باور و اراده قوی نیاز دارم . اگر این رو داشته باشم به همه چیز می رسم. برای باور و اراده قوی باید حال را تغییر دهم
آنچه که زندگی را متفاوت می کند ، آموخته ها نیست ، بلکه به کارگیری درستِ آموخته ها در همین لحظه ست که من را به سر منزل مقصود می رساند. من با یاری رساندن به همنوعان خود می توانم به آن سرنوشتی که در ذهن خود ساخته ام برسم .
یک شمع وقتی که خودش روشن می شود هزار شمع دیگر را هم روشن می کند. تا می توانم باید بخشنده نور باشم.
ما در این جهان هستی همگی مسافر و هم سفریم. هر یک از ما برای این خلق شده ایم که زندگی شکوهمندی را که در انتظار ماست تجربه کنیم تا به حقیقی ترین سرنوشت خود برسیم و مسیر درست را طی کنیم.
این حقیقت اساسیِ ساده را باید بیاموزم که در تمام مدتی که ما چشم انتظار رسیدن به خوشبختی هستیم ، غافلیم که خوشبختی همین جا و در کنار ما بوده است.
خوشبختی ، مرکز اصلیِ حقیقتِ واقعی ماست و از درون ما نشأت می گیرد و منتظر است تا همین لحظه ما آن را به سوی خود فراخوانیم.
ما به عنوان انسان های ارزشمند بر این باوریم که خلقت ما در جهانی برتر و بالاتر بوده و سپس به این کره خاکی گام نهاده ایم. هنگامی که از طبیعت و سرشتمان پیروی کنیم ، روح مان ، توانمندی ها ، استعدادها ، شور و هیجان ، قدرت و عمیق ترین احساساتمان بر پایه این که چه کسی هستیم و آرزو داریم چگونه باشیم شکل می گیرد.
برای عوض شدن آینده باید اکنون را تغییر داد و آینده درست با اعتقاد و تعهد و عمل در زمان حال شروع می شود.
رسول جان الهی حال دلت هر لحظه آرام تر ، زیباتر ، شادتر و خدایی تر
خدانگهدار
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلام و درود به جواد عزیزم
بنده مومن
متعهد
خوش قلب و مهربانم
جواد جانم خدا میدونه چقدر تحت تاثیر کامنت شما قرار گرفتم و پر از محتوا و آگاهی بود برام
خدا را بسیار شاکرم که این کامنت که اعتبار اون فقط از الله یکتاست به قلب شما نشست .
حق مطلب را با این کلمات پر از نور
ادا کردی
خدارا شکر که قلبِت منور به نور آگاهی های نابه
و چقدر از شما من درس گرفتن و دوباره باورهام قوی تر شد
جواد عزیزم من الان به لحظه حال که همون شکر پروردگارِ بینهایت قدرتمند و مهربانه ، بسط میدم
بِهش
اگر تضادی پیش بیاد و من بتونم از اون به لطف و هدایت خودِش سربلند از اون بیام بیرون خودم را در لحظه حال میبینم و میگم سپاسگزاری شامل حالم شده
اگه یه فتارِ نامناسبی از کسی ببینم
اگه اون لحظه بتونم به بینهایت نیکی و خوبی اون آدم فکر کنم
و خودم و باورهای محدود کننده خودم را نبینم
اون موقع من در لحظه حال و سپاسگزاری الله یکتا هستم
اگر وقتی در روزمرگی گیر کردم و آگاهانه دارم زیباییها و نعمتهای خودم را میبینم
من در لحظه حالم و درحال سپاسگزاری و ملا قات خداوند وهاب هستم
اگر من توفیقی شد به واسطه کنترل دهنم موفق شدم به حرکت و عبور از ترس ها و از منطقه امنم عبور کردم پس من لحظه حال شامل حالم شده و احساس سپاسگزاری هستن
یاد یه موضوع کمک کننده ای از حرفهای و پندهای که شنیده بودم افتادم
که اگر خودِت را نبینی و خودت را حذف کنی دیگه فقط خدا را ملاقات خواهی کرد
من اینو در مورد اطرافیانم تونستم انجام بدم
اگر از کسی رفتاری میدیدم که به مزاج من خوش نمیومد
به خودم میگفتم الان رسول جان میتونی به بینهایت خوبی این انسان شریف توجه کنی و از این موضوع با تغییر نگرش بگزری
و اگر اینگونه میشد ،من از خودم گذشته ام و مسئولیت این اتفاق را پذیرفتم و به ملاقات خداوند و درک لحظه حال رفتم و به حس و حال سپاسگزاری نزدیکتر شدم.
الان با درکِ لحظه حال سعی میکنم ،شغلم را ،زندگیم را ،اطرافیانم را ،اشیا را و هر آنچه هست را در آغوش بکشم.
جواد جان همون قدر که شما از این کامنت من به سرِ ذوق اومدی به والله چندین چند برابرش من
نور و معنویت ازَش دریافت کردم.
کاملا با شما موافقم که آگاهی های دوستان و خوندن کامنتها نوری از جانِب الله یکتاست
و وقتی من میخوام وارد سایت بِشَم به خودم میگم خدایا من که هیچم و چیزی نمیدونم
تو منو پُر کن از آگاهی های ناب و شروع به خوندنِ کامنتها و دلنوشته ها میکنم.
خداوند به قلب مهربون و لطیف شما، نورانیتِ بیشتر و آگاهی های عمیق تر عطا کنه و در کنار خانواده محترمتون عشق و حالِ خوب و نعمت و ثروتمندی را تجربه کنی.
امین.
به نام خدای رزاق
سلام به دوست هم فرکانسم
اقاااا من نمیدونم با چه زبانی ازت تشکر کنم سپاسگذارم بابت این همه آگاهی ناااب این همه کلمات بهشتی ک از زبان شما خداوند برای من جاری کرد
و همچنین از رسول عزیز سپاسگذارم
چقد من خوشبختم ک در این فضای بهشتیم خدایا صد هزار مرتبه شکرررررت
اقای بایرامی من یک هفته هست ک روی این کامنت قفل کردم گوشیمو با همین صفحه میبندم با همین باز میکنم با اجازتون کپی کردم اما فقط اینجا میتونم درک بهتری ازش داشته باشم
بزرررررگترین باگ من همین لحظه حال بود همیشه داشتم رو خودم کار میکردم اما منتظر اتفاقات خوب در اینده بودم
تحسینتون میکنم حال دلتون همیشه بهشتی قابل وصف نیست اگاهی های این کامنت امیدوارم هر جا ک هستین سلامت و تندرست و ثروتمند باشید
سلام به رسول عزیزم
آقا، ترکوندی!
این کامنت، بسیار بسیار کامل و همه جانبه، جواب سوال استاد راداد. اینقدر کامل و دقیق، که تقریبا چیزی برای اضافه کردن نمیماند.
من که از خوندنش خیلی لذت بردم، دست مریزاد.
وقتی چنین سوال کلی را میخواهی جواب بدهی، ذهن خود بخود میرود به سمت یک باور دانه درشت، تا در وقت و فکر، صرفه جویی کند و به یک جواب خوب برسد… ولی شما اینجا از کوچکترین جزئیات باورهای قشنگتان نگذاشتید تا یک کلیت زیبا، یک تابلو کامل و دلپذیر را به تصویر در بیاورید… دمت گرم داداش.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلام و درود به علی جانم
رفیق راه دورِ من که حضورَت را هر لحظه حس میکنم
مهربانیت را و بزرگی روحِت را
و قلب سلیمِت را
خدارا شکر میکنم که این حس و حال معنوی که در غالب کلمات بیان شد به قلب شما دوست بزرگوارم نشست که اعتبار آن
فقط و فقط الله یکتاست.
برای شما و خانواده محترمتون بهترینها را آرزو میکنم.
آرامش الهی از جانب کردگار
تقدیم شما علی جانِ بردبار
شاد و سلامت و ثروتمند باشی رفیق جانم.
یا حق.
بنام خداونده بخشنده و مهربانم…
اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ ۖ وَهُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ(شوری 19)
خدا را به بندگان لطف و محبت بسیار است، هر که را بخواهد روزی میدهد و او توانای مطلق و مقتدر و غالب است.
مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ ۖ وَمَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ(شوری 20)
هر کس کشت آخرت را بخواهد به کشتهاش مىافزاییم و هر کس کشت دنیا را بخواهد به او عطا مىکنیم، ولى دیگر در کشت آخرتش نصیبى نیست.
سلام به نور خدا سلام به رفیق خدا سلام به رسول عزیزم
رسول چیزی که من رو مقلوب خودش کرد تویه کامنتت این بود….
لحظه ای که خود را با همه و همه رو یکی میبینم و جدای از آنها نیستم
به هر که رو میکنم نقش و نگار خالق را میبینم
یکی تو را یاد سپاسگزاری میاندازد و یکی معلم تو میشود و درسی به تو میآموزد
و تو فقط و فقط در لحظه حضور داری و در این فضای روحانی و معنوی روزت را به پایان میرسانی گویی در یک چشم به هم زدنی میهمان سکوت شب شده ای و خلوتی با مهربانترینِ مهربانان
چقدر قشنگ چقدر زیباااا و چقدر عالی
میدونی هر روز صب از خدا میخوام که هیچکیس رو قضاوت نکنم و همرووو به چشم این ببینم
(او هست که همه هستن)
و خیلی ارومتر از همیشه هستم و از لحظاتم لذت میبرم در پناه رب .اینقدر که حال دلم اروم که نگو نپرس دیشب داشتم با خودم حرف میزدم گفتم حسین دیدی که چقدری هست که اصن ادمها برات مهم نیستن به همه احترام میزاری همرو دوستت میداری ولی کار به کار کسی نداری و رد میشی میری و خودتی و خدای خودت و همون لحظه ازش خواستم….
که خدایا من رو در این مسیر رشتی که هستم کمک کن و هدایتم کن و بهم قدرت بده…..من تسلیم توهم الهی شکرت رب من…
اقا رسول تنها چیزی که میتونه اشبوب به دلمون کنه همین ادمهای اطراف
یبار حسادت یبار انتظار یبار کمک یبار و یبار و یبار…….و همه باهم میشه شرکککککککککککککککککککک
چقدر خوب چقدر لذت بردم و سر لوحه هر روزم میشه این متن دل انگیز شمااااااا…..
ایه بالا هم با عشق تقدیم به روح نازنینت که هدایتی از دفتر روزانم اومد برام…..
در پناه جان جانان رب االعامین شاد سلامت و ثروتمند باشی رفیق دوستت دارم
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا…..
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلام به حسینِ عزیزم
بنده خوب و توحیدی خدا
چقدر میشه مهربانی و لطافت را از نوشته هات مشاهده کرد
اصلا آقا جانَم ما کاملا و کاملا در دنیای فرکانسی زندگی میکنیم
حسین عزیز قلبا دوستت دارم و کاملا به شما احساسِ نزدیکی و دوستی میکنم
ممنونم که هستی و و با حال خوبِت جهان را گسترش میدی
و توحیدی زندگی کردن را سرلوحه خودت قرار دادی
و خدارا شاکرم که لطف و محبت شما و نوری که تو کامنت شما بود را دریافت کردم
خدارا شاکرم که اون شب به نجواها گوش ندادم و کامنتم را نوشتم
و تمام اون دلنوشته ها را واقعا خودِش به قلبم جاری کرد که
اعتبار اون فقط خودِشه
نمیدونَم یه احساسی تموم وجودم را گرفته بود که تا به حال تو عمرم تجربَش نکرده بودم
میدونی رفیق اون آدمهایی که اطرافمون هستند و آشوب تو دلِمون میکنن
تیکه ای از وجود خودِ ماست که در وجود اون آدم و همزمان متبلور شده و ما آیینه تمام نمای وجودم خودمون را داریم میبینیم
اگه میبینیم آدمهایی مثل استاد که با خودِشون در صلح هستند
یعنی اگر صفتی و ایرادی و اشتباهی از کسی را دیدند
وارد جنگ با خودِشون نمیشن
میگن یه انرژی در یه زمانی و در یه مکانی از من به جهان ساطع شده و در غالبِ این آدم در این زمان متبلوِر شده
آیا میتونیم در این زمان سکوت کنیم و مسئولیت پذیر باشیم و در ذهنمون اون ویژگی اون فرد را نادیده بگیریم و به یه ویژگی مثبت اون بنده خدا فکر کنیم یا به یه چیز دیگه فکر کنیم و خودِمون را در لحظه حال ببینیم و شکرگزار خدا باشیم که بهمون محبت کرده که این بنده خدا را ببینیم و با نگه داشتن احساسِ خوبمون
اون بندِ شرک را پاره کنیم و آزاد بشیم و به صلح با خودِمون برسیم
من که اولِ راهم و دارم هر روز خودمو در یک رویارویی با نجواها و شیطان میبینم و تمام تلاشم اینه لحظه حال را تجربه کنم
حسین جان عجب دلچسپه بخدا
عجب ادمون آروم میکنه
عجب تک تک سلولهات را التیام میده
عجب شور و شعفی داره
اون نور را من اون شب تجربَش کردم
و دارِم تمرین میکنم با توحید و توحید و توحید دوباره اون حس را ملاقات کنم
حسین جانم اون چهره زیبای بهشتیت را رونمایی کن و مارا به فیض اکمل برسون
خدارا خوش نمیاد دوستدارانِت را بیش از این منتظِر بزاری
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حُسن برون آ دمی ز ابر
کآن چهرهٔ مُشَعشَعِ تابانم آرزوست
قلبِ فراوون به حسین عزیزم بنده خوب خدا
یا حق
بنام خداونده بخشنده و مهربانم
سلام به رسول قشنگ قلب و توحیدی
سلام رفیق خداروصد هزار بارشکر برای وجود نازنینت…
دوستت دارم رفیقققق من
خدارو شکر برای اون شب زیبا و اون شبی که با خدا خلوت کرده بودی و وصل بودی و لذت دنیارو بردی الهی شکرررر.
چقدر قشنگ گفتی وارد جنگ با خودمون اررره رسول
شکر گزار خدا باشیم که بهمون محبت کرد بنده خدا را ببینیم…
و احساسمون رو خوب نگه داریم.او لحظه اگر ما مدارم به حدی بالا رفت باشه یه گزره ساده میشه و یه دیدار ساده و گذراه اره رسول چقدررر حالم قشنگ میشه با کامنتات…
و بند شرک راه پاره کنیم و آزاددددددددددد و رها بشیم و به صلح و به صلح و به صلح و به صلح با خودمون برسیم….
حال دلت قشنگ باشه و پر از نوررررر اون شب بشه و دائمی دایمی باشه از رب نازنین میخوام برات رسووووول
و توحید و توحید و توحید و توحید و توحیدددددد
رسول عکسم عوض کردم دوستت دارم رفیقم خیلی خیلی ازت ممنونم بینهایتتتت ازت ممنونم بینهایتتتتتتتتتتت
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی
از طرف حسین عبادی بنده خوب خدااااااا
سلام و رحمت الله یکتا به روح و جان پاک الهی وجودت رسول جان خوشتیپ و خوش سیما و با عشق و با شخصیت و بی نهایت دوستداشتنی
اول از همه رسول جان عزیز ازت سپاسگزارم بابت این کامنت ارزشمندی که برامون نوشتی و اون چیزی که بر قلب نازنینت جاری شد رو به قلم تحریر در آوردی عاشقانه ازت سپاسگزاری میکنم مرد بزرگ
دوم اینکه نمیدونم تا الان چند بار شده وارد پروفایلتون شدم و این عکسی که با همسر بزرگوارتون فاطمه جان و هلیسا جان که فقط دیدن اون چهره خداگونه اش چقدر به آدم انرژی مثبت میده و آقا پسره گلتون که متاسفانه اسمشون رو یادم رفته :/ ، دیدم و پر از احساس خوب شدم
بی نهااااااایت این تصویری که از خودتون گذاشتین یک تصویر رویاییه
من میتونم بگم جریانی از نور الله و زندگی پر از خیر و برکت و عشق و شادی و در صلح بودن با خودتون رو میشه فقط توی این تصویر زیبا از شما فرشتگان خدا دید و چقدر منظره پشت سرتون زیباست
رسول جان این حد از آرامشی که در کامنتت خوندم کاملاً هویداست که چقدر خوب به آموزش های استاد عزیزمون عمل کردین و این حد از فروتنی رو در مقابل خداوند در خودتون ایجاد کردین
خداوند به شما و همسر مهربانتان ، عشق و آرامش و آسایش و خیر و برکت بیشتر بده دوست عزیز و نازنینم و در کنار آقا پسر گلتون و اون فرشته خانم نازنین هلیسا جان که هر دو بچه هاتون مثل یک تیکه الماس دارند میدرخشن خیر و برکت فراوان عطا کنه و روز به روز زندگی پر از عشق الهی را تجربه کنید
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلام به اقا حسن جانم
دوست عزیزم
در یکی از فایلهای استاد به نام
ما بی انتها هستیم
استاد اشاره میکنن به یک میهمانی که مثال این دنیا را داره برای ما
و هر کسی هر چی بخواد میتونه در این میهمانی برای خودش برداره
چقدر در میهمانی حضور داشته باشه و چقدر از خودِش پذیرایی کنه
این میهمانی همان حکم همان لذت و شادی و حال خوبِ ما را داره که به دست خودمون با کنترل ذهنمون به دست میاد
هر چقدر این ظرف بزرگتر میشه
هم خشوع و خضوعِش بیشتر میشه و هم لطیفتر میشه و وقتی به مرحله باور و فرکانس غالب میرسه ، وقتی میخواد بره بیرون اون اشانتیون هایی که درخواست کرده بوده از خونه و ماشین و ملک و همسر و خونه و ویلا بهِش میدَن.
کاملا به نظرم این احساس فرکانسیه که ما درک کنیم که حس و حال خوب و خدایی که اوج اون حس سپاسگزاری هست بزرگترین نتیجه هست
دیشب در اوج حال خوب و حس سپاسگزاری که قطرات اشک که از چشمانم جاری بود این جملات را به قلبم الهام کرد و من نوشتم و همه و همه اعتبارش از خداوند یکتاست.
سپاس برای دعاهای قشنگی که برای من و خانواده من داشتید.
حسن جانم این تحسین کردن های شما نشان از قلب و وسعت روح شما داره و مطمئنا بیشترش را به شما بزرگوار برمیگردونه
بسیار خوشحالم و به خودم میبالم که دوستان ارزشمندی چون شما را برای خود دارم که جلوه ای از مهربانی و رحمت الله یکتا هستید.
حق نگهدارِت باشه رفیق جانم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
رسول عزیز ، دوست پر از عشق من سلام
اینکه چقد بتونم احساسم رو از مطالعه دیدگاهت بهت بگم واقعا در کلمه و جمله جا نداره
و فقط بهترین توصیفش حس دل نوشته های خودت و بودن در لحظه های حال خودت بود
عجیب من رو به درونم فرا خوندی ، عجیب بهم احساس آرامش دادی با نوشته هات
از خدای خوبم سپاسگزارم بابت بودن انسان های همچون شما
امیدوارم بعد ها هم از طریق لطف الهی به دل نوشته ها الهیت هدایت بشوم و از دست آوردهای زندگی زیبایت بخوانم
در این لحظه شکرگزار خدای خودم هستم در فضای قرار دارم که ارزشمندی در نقطه و نقطه اش قرار دارد.
در پناه خدای مهربان شاد وسلامت وثروتمند باشی رسول عزیز
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلام و درود به اقا امیر حسین جانم
سپاسگزارم با این کلمات روحانی و فرح بخش قلبم را پر از شور و شوق کردی
و نوری از طرف الله یکتا هستید تک تک شما بزرگواران در این سایت الهی و این خانواده بزرگ.
راستش این روزها فقط و فقط دنبال حال خوبم هستم و دیشب یکی از بهترین و باکیفیت ترین لحظات را خداوند برام رقم زد و من خود را در حال خوش معنوی که همراه با یک مراقبه و شکرگزاری لطیف درونی همراه بود
بر قلبم جاری شد که این جملات را به رشته تحریر در بیاوَرم که همه و همه اعتبارش از الله یکتاست.
راستش بخواهی در یک رویارویی بزرگ بین من شیطان در روز جاری تقریبا حدود 4 ساعت من در حال پیاده روی بودم و او حمله میکرد و نجوا و من دلیل و منطق برایش میاوردم و ساکتَش میکردم
که به لطف الله با گوش دادن به فایلهای توحید عملی استاد و منطق آوردن، خداوند را شاکرم که توانستم به لطف الله افسار این ذهنِ چموش را در اختیار بگیرم
و در این رویارویی همه چیز به نفع من تمام شد و ایمان من خیلی خیلی نسبت به قبل قوی تر شد و من در این 4 ساعت با تمام وجودم سعی میکردم خود را در لحظه حال نگه دارم
که به آن حس سپاسگزاری نزدیک باشم.
و دیشب ناخوداگاه حسی را در وجودم احساس کردم که تا به حال تجربه نکرده بودم
و با اینکه شیفت بودم و خیلی خوابم میومد و وقت استراحتم بود
حسی درونی به من حکم کرد به نوشتن کامنت.
خداوند را شکرگزارم که به قلب شما هم این نور رسید که از بینهایت انوار رحمت و مهربانی الله یکتا بوده و هست.
بهترینها را برایت آرزومندم رفیق جانم.
یا حق.
سلام خدمت دوست عزیز ودوست داشتنی آقارسول خیلی زیبانوشتیدمرحله بیزمانی وبی مکانی روکه وقتی وصل میشم به خدابه اصل خودمون دوست داریم پروازکنیم سبک میشیم خیلی رهاوسبکشدم وقتی کامنت زیباتونو خوندم خداخیرت بده ایشالاهرکجاهستی کنارخانوادت خوش وخرم وثروتمنددردنیاوآخرت باشی ممنون
سلام خدای من…به حضورت به نگاهت
به یاریت نیازمندم
سال هاست به این نتیجه رسیده ام که”تو” آن مشترک مورد نظری هستی،که همیشه در دسترسی…
اِلٰهی وَ رَبّی مَنْ لی غَیْرُکَ..
خدای من مرا ابزار آرامش قرار بده
و جایی که خشم و تنفر وجود دارد…
اجازه بده من عاشق باشم…
سلام به استاد عزیز وبانو شایسته و دیگر عزیزان این سایت الهی
چه موضوعی را باور کرده ای؟
مورخ1403/3/23
خدای من مرا در مدار شنیدن فایل های توحیدی روانشناسی ثروت یک قرار بده الهی آمین
پروردگارا
به من کمک کن تا بدانم،
وقتی پاهایم خسته است،
می توانم با کمکها وهدایت های تو به رفتن ادامه دهم ,
به خاطر قدرتی که تو در دلم قرار دادی …
و زمانی که دلم خسته است،
هنوز هم می توانم پیش بروم ،
به خاطر قدرتی که تو در ایمانم قرار دادی …
الهی آمین
و اما
باورهای من
صحبتهای هیچ کسی جزمن بر خودم موثرنیست، وقتی افکار منفی به ذهنم هجوم می آورند با خودم مهربان صحبت میکنم و از جملات مثبت برای آرامش خود استفاده میکنم.
به خودم میگم
که روزهای قشنگی در انتظارم است.
به خودم میگم
که من خدایی بزرگ و مهربان دارم او وعده داده است که هرگز مرا در شرایط سخت رها نخواهد کرد او همیشه حواسش به زندگی من است.
به خودم میگم
که من شادی و موفقیت را انتخاب می کنم و ایمان دارم که به همه آرزوهایم می رسم.
به خودم میگم
که من عاشقت هستم تو شایسته و لایق بهترینهای این جهان زیبا هستی.
گفتگوهای درونی را با احساسات زیبا آغاز میکنم و اونا رو آرام آرام به اوج میرسانم .
زندگی با افکاری مثبت و مداوم آنقدر زیبا میشود که من تصورش را میکنم .
️پس بواسطه این همه باورهای خوب امروز اینگونه شکرگزاری میکنم
خدایا
شادمانی ام را سپاس
احساس ارزشمندی ام را سپاس
سلامتی ام را سپاس
محبت ام را سپاس
زندگی ام را سپاس
هستی معنوی ام را سپاس
رسالت الهی ام را سپاس
سیما و چهره زیبایم را سپاس
اخلاق نیکم را سپاس
دیدگان بصیرم را سپاس
بیان شیوا ،روان،موثرم را سپاس
کلام معجزه گر،جذاب،مثبتم را سپاس.
صفای باطن،قلب رئوف،عزت نفسم را سپاس
گفتار،رفتار،اعمال نیک ام را سپاس
و سپاس و سپاس و سپاس
ای خالق هستی
الهی️
ﺑﻪ ﻓﻜﺮﻣﺎﻥ ﻣﻨﻄﻖ
ﺑﻪ ﻗﻠﺒﻤﺎﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ
ﺑﻪ ﺭﻭﺣﻤﺎﻥ ﭘﺎﮐﯽ
ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ آﺯﺍﺩی
ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻬﺎﻳﻤﺎﻥ ﻗﺪﺭﺕ
ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﺎﻥ عشق
ﺑﻪ ﺩﻭستیﻫﺎﻳﻤﺎﻥ ﺗﻌﻬﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﻬﺪﻣﺎﻥ ﺻﺪﺍﻗﺖ
ﻋﻄﺎ ﻓﺮﻣﺎ.
الهی آمین
خدایا شکرت که امروز موفق شدم یه کامنت دیگه بنویسم
سلام به رفقای عزیزم
استاد، ماشالله! چه بدنی ساختی! زدم به تخته!
سال 99 که تازه اومده بودم تو سایت، خیلی قلنبه و با نمک بودی! قل میخوردی کنار دریاچه پارادایس و منم عاشقت بودم، با مرام…
حالا هم که این بدن معرکه و اینقدر سلامتی ساختی، همانطور عاشقتم، با مرام! با احترام زیادتر و اطمینان به اینکه: ببین، استاد اراده کرد و ساختش! حرف مفت هیچکس رو هم قبول نکرد..
حرفات طلاست. خط به خطش.
یاد کاکو هادی چوپان افتادم که تو بچه گی میخواست یه عکس با آرنولد داشته باشه و بالاخره مستر المپیا شد و خود آرنولد اومد باهاش عکس یادگاری گرفت!! عامو، اینکه یه شیرازی اصلا بتونه ورزش کنه، یعنی زیر سوال بردن تمام قوانین کائنات! حالو فک کن یه شیرازی قهرمان مستر المپیا بشه!! عامو، شوخی نکن، حوصله ندارم…. سروم گیج رفت !! من خودوم 28 ساله ورزش روزانه م قطع نشده، ولی من از چالش قدیمی سلامتی و دیسک کمر و اینا به ورزش پناه اووردم، وگرنه…. نه! خیلی هم کاروم درسته!
چند ماهه چالش روزانه 30 تا شنا در روز رو دارم پیاده میکنم. از استاد عباسمنش یاد گرفتم! فکر کن: دکتر سال 90 برگشت بهم گفت: شما تا آخر عمرت دیگه نمیتونی حرکت سخت ورزشی انجام بدی… آسه برو، آسه بیا!
از یه شنا سوئدی در روز شروع کردم.
بعد 13 سال، حالا رسیدم به 30 تا در روز! خدایا شکرت.
ورزش رو ولش کن… من که برای سلامتی بهش توجه کردم و حالم را عالی کرده و جوون و خوش تیپ هم نگهم داشته در 46 سالگی…. دم خودوم گرم!
دیروز دوتا از کتابهایی که برای کودکان نوشتم، برای شابک ارسال شد و قرار شد رو یکی دیگه هم بیشتر کار کنم… تصویر ساز این یکی، خانم عزیزم است.. این، خیلی رویایی و فوق العاده ست. من و خانمم باور نمیکردیم که به این راحتی بتوانیم از قابلیتهایمان استفاده کنیم، برای کاری که عاشقش هستیم، ولی همه چیز فوق العاده قشنگ جور شد . خدا را شکر.
حالا میفهمم که چرا میگفتید کاری را انتخاب کنم که عاشقش هستم. این کار ، بی نظیر است و شب و روز، بی خستگی ، بهش فکر میکنم و ایده نو بهم میرسه.
من، کسی بودم که خودم را قبول نداشتم و حالا مطمئنم که برای بچه ها، چندین کار ماندگار عالی انجام میدهم. پیش نویس همه شان، توی کیفم است و روز و شب دارم تصحیحشان میکنم…. بهتر و بهتر.
حالا پشت میز کارم هستم.
مثل همیشه جای شما خالی.
به امید دیدار.
سلام به آقا علی عزیز
به عشق دلتون و
بچه های نازنین تون
رفیق شیرازی مون دمتون گرم
خداروشکر برای قدم برداشتن در مسیر علاقه تون و شروع نویسندگی اونم در حوزه کودک …
نوش جونتون بشه پیشاپیش نتایج
شگفت انگیز الهی ان شاالله.
حسابی بهتون تبریک میگم
خواهشا برای ما دوتا از کتاب هاتون
کنار بذارین با امضای خودتون ..
بهترینها سهم دلتون رفیق جانمون
خداروهزاران بارشکر
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله
سلام به زن کاکوی گلم، فاطمه بانو
رسول، کاکام رو ببوس. دلوم برای 4 تا تون تنگ شده بود.
ها.. این روزا بعد از دوسال هر روز نوشتن و نوشتن و خط زدن، رو دور افتاده م. من، هیچ چیز را توی این دنیا به اندازه بچه ها دوست ندارم.
یکی از همکارهای سابقم، که یک خانوم مهندس با معرفت و انسان بود، قبل از بازنشستگی ازم پرسید: بردبار، تو این سن و سال، میخوای چه کاری رو بعد از اینجا دوباره شروع کنی؟
فکر کردم و گفتم: میخوام بچه هام رو بزرگ کنم!
به نظرم بزرگترین کاری که میتوانم از پیش ببرم، بزرگ کردن درست حسابی محمد و مه تا ست. نه اینکه زیاد تو کارشون فضولی کنم و مشرک بشم، چون اونا هم خدا شون رو دارن. ولی فکر کنم چند تا کار هست که ازم برمیاد براشون انجام بدم.
بعد از بازنشستگی دیدم: این کارها رو برای بچه های مردم هم میتونم انجام بدم…فرقی نداره ن.
وقتی کتابها به چاپ رسید، چن تا رو براتون میفرستم. البته اینها به سختی ممکنه به گروه سنی هلیسا جان بخورند… کار های بعدیم رنج سنی شون بالاتر میاد، انشالله.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام به علی جانم
کاکو جانم درسته خیلی وقته کامنت برات ننوشتم ولی همیشه مثل دُر در قلبم میدرخشی
اصلا دیدم نسبت به رفیقم به کل عوض شد
رفیق جان دمِت گرم
تبریک برای نوشتن کتابِت
خیلی خوشحال شدم
خیلی کیف کردم
واقعا تحسینِت میکنم
ورزشکارِ نمونه دوستت داریم
همیشه در قلبِمونی
در پناه الله یکتا شاد و سلامت در کنار خانواده خوش بدرخشی علی جان.
راستی داداش تو کامنتات هی حرف از بازنشستگی نزن
اصلا با این کلمه و اسم مشکل دارم.
تازه قراره تا 150 سالگی کلی کیف کنیم و کلی لذت ببریم
حالا که تازه متوجه شدیم برا چی اومدیم به این دنیا
در آغوش خودِش فقط برای لذت و بزرگ شدنِ ظرف وجودیمون.
برای خودت اهداف خوشگل و رویایی بزار
خودت حال کن، خدا خودِش بچه ها را به هر چی که بخوان میرسونه.
برقرار باشی
حق نگهدارِت باشه کاکو.
سلام به کاکو رسول، جون خودوم!
خیلی نوکرم، کاکو. منم همیشه تو فکرتونم. خانواده شاد و خوش و دوست داشتنی. شماها تنها کسانی هستید که خانواده م رو گاهی باهاتون مقایسه میکنم و ازتون ایده میگیرم.
بازنشستگی، برام مثه مرگ بود. رفتن به یه مرحله دیگه. چون برای خودم کاملا ابعادش معلومه، از به کار بردنش ابایی ندارم. مثه یه تعطیلات بی پایانه…مثه یه زندگی خوش و لذت بخش که توش اصلا لازم نیست مثل بقیه کار و رفتار کنی…. من ظاهر و کارهام برای بقیه خیلی غلط اندازه. مثلا همین هفته، با محمد و مه تا رفتیم پارک، رو چمن فوتبال کنیم.. حین جیغ و داد و بازی، دیدم جوونهای توی پارک، دختر و پسر، به من خیره شده اند. دلیلش این بود که حین بازی، محمد و مه تا با جیغ منو صدا میزدند: بابا!
خب، یه کمی کپ کردم. حرف مردم، هنوز یه کم برام مهمه. شاید به همین دلیل هی این کلمه رو بکار میبرم که بعضی کارهام رو توجیه کنم… که فشار رو از خودم و اطرافیانم بردارم… حالا که بهش فکر کردم، اینا به نظرم اومد.
البته مدتهاست به آدمهای غریبه ای که شغلم را میپرسند، هیچ حرفی از بازنشستگی نمیزنم و میگویم انتشاراتی داریم و توی آن مشغولم که البته کاملا درست هم هست.
اینجا هم بیشتر برای فلش بک و نقل خاطرات بکارش میبرم. البته اینطور فکر میکنم. اینم مرحله گذار هست رسول تا چند وقت دیگه این کلمه هم به خاطره میپیونده. دیگه برام مهم نیست.
یه دلیل توجه به بچه هام، اینه که پدر خودم، تمام عمر توی کارخانجات محتلف کشور در ماموریت بود. نوجوانی و جوانی من، کاملا در غیاب پدر گذشت و …. تا سه ساعت قبل از عقدم هم هنوز توی یک شهر دیگر بود. این برام عقده شده. هنوز اذیتم میکند. البته دارم متوجه میشوم که این میتواند به بچه های من صدمه بزند… مرسی بابت تذکرت.
بهترین رفقای من، دارند محمد و مه تا میشوند. اصلا فشاری روی خودم نگذاشتم که الکی این کار را بکنم، خودش دارد اینطور محقق میشود. خواستم بگویم بودن با بچه ها، برایم اصلا فشار و محدودیتی نداشته… حتی کار جدیدم را مدیون همین ویژگی هستم. سر وکله زدن و شادی با بچه ها، شاید این کسب و کار جدید من، چیزی باشد که به خاطرش به این دنیا آمده ام! هنوز هم عشق به داستانهای مجله کیهان بچه ها در دهه 60، کسب و کار و نوستالژی من است. از همانجا تصمیم گرفتم نویسنده بشوم! تمام سالهای قبل از پایان خدمتم در کارخانه، با همین امید میخوابیدم و بیدار میشدم.این دوسال، در تلاش برای نوشتن این چند تا کار، خیلی خیلی به من خوش گذشت.
ببینیم چی میشود. فردا صبح با بچه ها قرار گذاشته م که بریم کنار رودخانه قورباغه بگیریم. جای شما خالی.
از دور میبوسمت کاکو. خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.
سلام استاد عزیزم
هنوزم با گذشت هفت سال وقتی فایل جدید می آید دست و پاهایم از شور و شوق شنیدن آگاهی ها می لرزد
قلبم به تپش میفتد
و همچنین سلام می کنم به مریم زیباروی دوربین به دست
استاد دلم می خواد در مورد این باورهایی که در این 7 سال ساختم و بهم کمک شایانی کرده بنویسم
یا رب مددی
استاد من از شما یاد گرفتم به اینکه دیگران با جهان بینی خودشان راجع به من چه فکر می کنند بی توجه باشم، این باور در تمام جنبه های زندگی من تاثیر گذاشته است، من 30 تیر امسال 34 ساله می شوم، اما دو سال است صبحانه نمی خورم، عموم جامعه حتی پزشکان می گویند اشتباه است اما من راه خودم را با قانون سلامتی می روم.
به من می گویند تو در غار تنهایی ات گرفتاری، هیچ دوستی نداری، اما من یاد گرفته ام به قول حضرت ابراهیم دوستی داشته باشم که همواره با من است، رفیق من است، رفیقی که هرگز نمی میمیرد.
من با شما ساخته ام که خداوند عاشق من است، حامی و هدایتگر من در رسیدن به مسیر خواسته های من، به قول سودای عزیز خودشم به آسانی
من یاد گرفتم برای رسیدن به اهدافم تمام ذهنم را از گذشته و تجربیات مسخره اش پاک کنم و با قدرت تنها به حرف یک نیرو گوش دهم و بی چون و چرا دل بسپارم.
من یاد گرفتم کاری نداشته باشم بازار بالا می رود و یا پایین، یاد گرفتم سوار بر دوش خداوند از دل انرژی های نهفته در طوفان های سهمگین زندگی ام ثروت بسازم.
من باور دارم تمام انسانهای دور و بر من پاک ترین، صادق ترین و انسان هایی با خوی بهشت هستند، دیگران به من برچسب ساده لوح بودن می زنند، اما من می بالم به این ویژگی زود باور بودنم چرا که من با خود ساختم قلب من و احساس من هرگز اشتباه نمی کند و همه آدم ها تکه ای از روح خداوند هستند اگر بدی دیدم در خودم بگردم و پاک کنم جسم و روحم را.
من یاد گرفتم در ذیغ جستجو ایستاده ابدی باشم، مبادا کم بیاورم و بگویم برایم بس است.
من یاد گرفتم هر روز باید تشنه تر شوم برای شنیدن این آگاهی ها اگر می خواهم جهان تنها با یک اشاره مرا سر عقل بیاورد نه با چک و لگدهایش.
من یاد گرفتم با اسراری که هیچ کس نمی داند؛ چطور؛ از کجا؛ کلید خزائن غیب را برای خودم شخصی سازی کنم.
من ساخته ام برای بدست آوردن چیزی نباید چیز دیگری را قربانی کنم. باید از نو بسازمش.
و در آخر من یاد گرفتم خدایی را پرستش کنم که تنها می گوید بنده ام آن می شوم که تو می خواهی و مگر در خدایی من چه یافت می نشود.
هزاران هزار بار البته که خدا برای بنده اش کافی است.
من می گویم سرورم سراپا پر از شور و شوقم هنوز 7 سال نگذشته مرا رساندی به یکی از بهترین و ثروتمندترین شهرهای جان
خدا می داند من و خدا چه داستان های جذابی در آغوش هم خواهیم ساخت.
استاد من بعد از 7 سال با ثروت 3 جانی دوباره گرفتم شما گفتید ثروت 1، کاش گنج نهفته در ثروت 3 را هم می گفتید.
خیلی احساس خوشبختی و رضایت از زندگی می کنم.
ممنونم که در وجود من ساختید می توانم بخرم بسازم هر آنچه را که اراده کنم.
ممنونم به خاطر معرفی قانون وساده سازی و بیان آن به بهترین شکل ممکن و با کمترین خطا توسط شما استاد ارجمندم
و در پایان
عشق بی نهایت را بی نهایت بار دوست داشتن است.
بی نهایت بار دوستتان دارم.
ارداتمند شما
مریم السادات
بنام الله
سلام ودرود خداوند به روح پاک وقلب بزرگت
مریم عزیزم دوست بی نظیرم از صمیم قلبم تحسینت میکنم چه باورهای فوق العاده ای برای خودت ساختی وهر روز با این باورها زندگی ای سرشار از عشق ،ثروت ،سلامتی را برا خودتون می سازید
میدونی مریم جان حس فوق العاده ای از کامنتت گرفتم چه حس خوبی وانرژی ای گرفتم از تک تک باورهایی که ساختید ، تو کامنت خیلی از دوستان درک کردم توحید وداشتن باور توحیدی مهم ترین اصل وباور هست چون ما به اصل خود برمیگردیم
مریم جان دوست مهربانم سپاسگزار حضور گرم ومهر بی پایان ات هستم
مریم جان ذوق وشوقی که داشتید را در تک تک کلماتت درک کردم
در پناه الله مهربان
شاد ،سلامت وثروتمندباشید
یا حق
سلام فهمیه عزیزم
دوست خوبم بابت اینکه قلب منو با دایره آبی زیبات پرنور و شاد کردی سپاسگزارم.
به رسم هر روزه و چندین و چند ساله ام صبح ها می نویسم آنقدر که قلبم به سوی خدا باز شود گاهی یک خط و حتی یک کلمه و گاهی چندین و چند صفحه؛
امروز کتاب بی نظیری را باز کردم و دوست داشتم چند خطش را باهم بخوانیم.
دوستت دارم دوست عزیزم
این حق شماست که ثروتمند باشید، شما به این دنیا آمدید تا زندگی پر خیر و برکتی داشته باشید و شاد و مرفه و آزاد باشید.
این حق الهی شماست که تا جایی که می توانید رشد و پیشرفت کنید و در تمام زمینه ها خودتان را اثبات کنید.
وقتی می توانید از ثروت خدای بی نهایت در درونمان لذت ببریم، چرا باید فقط به اندازه ای که اموراتمان بگذرد راضی باشیم، باید همیشه به دنبال این باشیم که پول بیشتری به دست بیاوریم، این یک خواسته متعالی است.
عزیزم برای تو ثروتمندی در هر زمان و مکان رو ارزومندم.
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی
خداوندا هر آنچه که دارم از آن توست
خدا را شکر میکنم امروز هم با یه فایل جدید چقدر حال دلم خوب شد و انرژی خوبی گرفتم و این پرادایس دوست داشتنی با این همه زیبایی و قشنگیهای خوبش چقدر احساس آرامش و حال آدم را خوب میکنه تا در زندگیم به مسیرهای خوبی هدایت شوم اگر توجهم را بتوانم روی زیباییها هدایت کنم
اما با صحبتهای استاد در مورد باورهایمان در جهت مثبت چگونه از آن استفاده کنیم من معتقدم که اگر یک باوری کمک کند برای پیشرفت خود ما باعث میشود که ما موفق شویم و با تمام وجود آن را انجام دهیم اما باورهایی که به ما قدرت و انرژی خوب میدهد در جهت خواستههایمان ما را به موفقیت قطعاً میرساند اما اغلب باورهایی که داریم درست نیست و باورهای محدود کننده به ما این اجازه پیشرفت و حرکت را نمیدهند اما تا قبل از کار کردن روی ثروت 1 من هر باوری را چه از نظر سلامتی کاری و یا زندگی را چشم بسته قبول میکردم اما با کار کردن روی محصول ارزشمند ثروت یک کار کردن روی باورهای محدود کننده باعث میشود چرخه زندگی را برای ما روانتر و زندگی خوبی را میتوانیم آرام آرام آن را تجربه کنیم
اما باورهای نادرست چیزی است که با تکرار زیاد آن را قبول میکنیم و قلب مون اون آن را تایید میکند باید باورهایی را ایجاد کنیم که به ما کمک کند ثروت و یا نعمت وارد زندگی مان شود اما چیزی که به من کمک کرد تا محصول ثروت 1 را بتوانم بهتر کار کنم در مورد باورهای محدود کننده این است که در مسیر زندگی تا اونجایی که امکان داره از فضای مجازی اخبار روزنامه یا حرفهای پوچ و هر چیزی که من رو از راه درست خارج کند کنار گذاشتم و فقط تمرکز روی فایلها و توجه کردن به زیباییها من را یک قدم به جلو در جهت خواستههایم هدایت میکند تا بتوانم نتایج خوبی بگیرم
مثلا امروز در مورد سلامتی به این باور رسیدم که من دکتر نمیخواهم بروم چون معتقدم که خودم میتوانم خودم را مراقبت و خوب کنم الان خدا را شکر 5 ماه است که از دکتر رفتن دیگر خبری نیست منی که هر هفته دکتر بودم امروز به این باور رسیدم که روی ذهنم باورهای محدود کنندهام کار کنم و تا الان هم موفق شدم اما در مورد ثروت یا نعمت هنوز کمی باید روی باورهایم کار کنم تا تغییرات درستی در وجود و شخصیت من شکل بگیرد و جهان هم من را تایید کند تا به نتایج ثروت هم برسم باید در هر زمینهای باید با تغییر کردن و یا حمله کردن روی باورهایمان میتوانیم باورهای نادرست را جایگزین باورهای درست کنیم تا کمک کند برای حرکت پیشرفت و زندگی خوب استاد از شما بینهایت تشکر میکنم به خاطر درسها و آگاهیهای خوبتون همه دوستان خوبم رو به خدای بزرگ میسپارم
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم بابت بودن در مسیر هدایت که نشونش احساس خوب منه
استاد چقدر من عاشق این استایل و راحتی شمام ،خانوم شایستهی عزیز خدارو شکر بابت وجود شما که این فایل ها به بهترین شکل آماده میشه و دستان نازنین شما این همه زیبایی داره به ما هدیه میده ،
دستان نازنین شما داره این همه باور خوب به ما هدیه میده
دستان نازنین شما داره کاری میکنه که ذهن ما به بهترین شکل برنامه ریزی بشه و ایراداشو پیدا کنیم به امید خدا
از شما سپاس گزارم که یار و یاور استادی و همه جوره بی نظیری ،هم تو کارهای سایت و معرفی محصولات و ارزش گذاری روی محصولات بینظیرین و هم لذت میبرم از این رابطه ی عاشقانه و سراسر عشق و آزادی ،
برای هر دوی شما عزیزان کلمات کم میارم برای بیان دو انسان شایسته ای که انقدر در مسیر درست دارن قدم برمیدارن ،سپاس گزارم .
استاد عزیزم مثل همیشه در مناسب ترین زمان اومدید جلوی دوربین ،در مناسب ترین زمان
نمیدونم از چی بگم از زیبایی پرادایس و فضای بهشتی یا استایل فوق العاده ی شما یااز این مفاهیم و آگاهی ها ؟؟؟
از یه طرف دوس نداشتم فایل تموم بشه و از طرفی ذوق داشتم برای نوشتن کامنت زیره این فایل ،
دقیقا دیشب داشتم جلسه قرآنی قدم دوم رو گوش میدادم که بعد تموم شدن ، گفتم با خودم که خب اگه یه باوری اصن غلط باشه و ولی به من کمک کنه چه اشکالی داره که اونو بپذیرم و بعدش حسم میگف هیچ اشکالی نداره با اون باور مثلا توی کسب و کارت پیش میری و بعد که میبینی اون باور باید بهتر بشه بهت گفته میشه و به خدا گفتم خدایا خودت به جواب صحیح هدایت کن و امروز توی سایت رو باز کردم و دیدم با قد و بالای رعنا وایسادین لبخند به لب و من چقدر خوشحال شدم و سریع متن و خوندم و گذاشتم دانلود بشه و جواب سوالم و گرفتم که بله هیچ اشکالی نداره ،اگر که میگن ترکا ذهن اقتصادی فوق العاده ای دارن مثلا ،یا توی هر کسب و کاری میرن میترکونن یا پشتکار فوق العاده ای دارن ،دیگه نیاز نیست من به خودم بگم که نه حالا بستگی به باور داره و اینا نه من باید دربست قبول کنم ،دررررررربست ،
خدایا چقدر بیشتر دارم حس میکنم که همگی توی یک مسیر داریم حرکت میکنیم و چقدر این همسفر بودن با این جمع رو بیشتر امروز احساس کردم ،و جا پای کسی میزاریم که در مناسب ترین زمان میاد و جواب سوالات مارو میده ،همگی کانکتیم به خداوند و خداوند آگاهه از دلهای همگی و به استاد میگه وقتشه و ایشون میاد جلو دوربین و دوباره سوال جمعی رو جواب میده و میریم یه مرحله بالاتر .
اولا خیلی حس خوبی گرفتم از این فایل ،چون هر چقدر فکر کردم درمورد خودم شاید 90یا 95درصد باور قدرتمند کننده اومد به ذهنم که در مورد موضوعات دارم ،حالا یه تعدادی از بچگی و تعدادی بعد از آشنایی با قوانین که آگاهانه خواستم که باور کنم نمیدونم از کجا شروع کنم
از همین امروز شروع میکنم ،نه نه از پنج شنبه هفته قبل اینکه من استعداد فوتبالی فوق العاده ای دارم باوریه که قبولش کردم از اول و علاقه اولم فوتبال بوده یه زمانی ،جوری که حتی نزدیک 4سال پام به توپ نخورد و درگیر خیلی چیزها شدم که تو خیلی از کامنت ها نوشتم و اینجا جاش نیست ولی بعد اینکه برگشتم توی دوماه اومدم روی فرم قبلیم و سیگار و اینارو بخاطر اینکه نفس کم میاوردم گذاشتم کنار ، (راستی گفتم سیگار ،دوستایی که دارم که سیگارین و خیلی سیگار میکشن و فوتبالشونم خوبه ، یعنی به خاطر باورهای محدودکنندشون
اقدامی نکردن وگرنه منتخبشون مطمعنم برزیل رومیزنه ،با اینکه سیگار میکشن ولی تو زمین بازی کسی نمیتونه پا به پاشون بدوا ،چرا ؟؟؟ اصن اعتقاد ندارن که سیگار باعث میشه نفس کم بیارن و میگن که وقتی تمرین مداوم داری ،سیگار اصن اثری ندارد رو کیفیت بازیت )
خلاصه من از بچگی کلی ام تعریف میشنیدم ،یعنی از سن 9سالگی که مربی بوکس و اونایی که اینکاره بودن میگفتن که استایلت فوق العادس و من 5سالم قطع و وصلی رزمی کار کردم به همراه فوتبال که دوس داشتم ،و انقد راجب اندام خودم تعریف شنیدم که رف توی ناخودآگاهم و حتی اون 4سالی که درگیر خیلی از چیزها بودم و دور بودم از ورزش با وجود مصرف ،من اصن بدنم تکون نمیخورد ،ومثلا انقد راجب اندام عضلانی من گفته بودن و انقد مثلا رفیقام گفته بودن که تو ژن بدنت اصن قند قبول نمیکنه ولی ما آب میخوریم چاق میشیم و هر چقدرم میخوری اصن شکم نمیاری و اینا من همهی اینارو باور کرده بودم بس که تکرار میشد و از 16سالگی من سیس پک دارم و خلاصه که یه ساله دارم میرم بدنسازی یعنی از پارسال دقیقا این موقع ها و اصن وقتی که رفتم پارسال صاحب باشگاه آقا رضا که خیلیم دوسش دارم و خیلی با معرفته ،بعد سه چهار روز بهش گفتم که برنامه بنویس برا من و گف خب چی مصرف کردی و چقدر کار کردی و اینا گفتم هیچی والله بار اولمه و خلاصه مگه باور میکرد !!!! کلی عکس گرفت و کلی نگا کرد و حتی بچه هام به هرکی میگفتم که این حرکت چجوریه بنده خدا ها فک میکردم دارم مسخرشون میکنم ،خیلی از مبتدیا میومدن که داداش این حرکت کدومه یا چجوریه ،میگفتم من نمیدونم برو از فلانی بپرس و اصن یه وضعی (البته بگم که از بچگی اون فوتبال و رزمی و ورزش تو خونه ام بود ،این نبوده که علنا هیچ کاری نکنم ،ولی به قول استاد وقتی شما یک چیزی رو باور میکنی ،قطعا بیشتر روش سرمایه گذاری میکنی و تجسم میکنی و چقدر این جمله طلاییه ) خلاصه که تو این یه سال دیگه فوتبال و کم کردم و فقط مسابقات جام رمضان پارسال و امسال رفتم و این باور استعداد فوتبال انقد در من قویه که اصن نیاز به تمرین ندارم ،یعنی دوسال بازی نکنم و دو سه جلسه بازی کنم حله و اینو به خودم ثابت کردم پارسال و امسال که اصن بازی نمیکردم ولی فقط برا مسابقه ها میرفتم و بدون تمرین و عملکرد درخشان ،راستی بحث فوتباله اینو بگم ،یه رفیق دارم 37هش سالشه و فوتبالش عالیه و ویژگی بارزش تو فوتبال دوندگیه بی حد و مرزه ، یعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید ها و باور قدرتمند کننده ای که در ادامه میخوام بگم رو مدیون این دوستم هستم ،این آدم اصن خستگی حالیش نمیشه ،اصن برا نفس کشیدن این دوتا شش نداره ،بارها و بارها چمن بازی کردیم و ما زبونمون آخر بازی افتاده بیرون مسابقه سنگین ولی میومد میگف حیف شد تموم شد تازه داشتم گرم میشدم ، دوستان این چیزی که میگم واقعیه ها ادمیم نیست که بگم مثلا میخواد جلب توجه کنه یا هر چی … نه اصن عاشقه فوتباله و باورش اینه که فیزیک بدن من فوق العادس و توی این 20سالی که فوتبال بازی میکنه شما هر جوری که بگی رو این بشر تکل رفتن و خطا کردن ،طرفی که روی این خطا کرده رو بردن بیمارستان ولی این اصن انگار نه انگار و تنها کسی که پا به پاش میتونه بیاد من بودم ،چون این باورهای فوق العادش رو ناخودآگاه برمیداشتم و انگیزه وحشتناک داشتم اون زمان برای بازی و خیلی خوبم من تاثیر گرفته بودم و باور کرده بودم ،یادمه یه بار با این دوستمون بلند شدیم هد بزنیم توپ رو هوا بود ،کله هامون خورد به هم محکم ، خدا به سرم شاهده من که فک کردم سرمو کوبیدم به تیرآهن ولی اون غرور جوونی اینا به روم نیوردم ولی اونی که حالا حالا غرورش اجازه نمیداد از این حرفابزنه ،برگشت یه کم بعد گف کی با لگد اومد تو سره من ،یکی از بچه ها گف با رضا
خوردید به هم سراتون ، خلاصه من این باور که فیزیک بدن من عالیه و من اصن امکان نداره مصدوم بشم و اینا رفته تو وجودم و این و مدیونم این دوستمم ،ولی چون یه سالیه فاصله گرفتم هفته پیش زنگ زدن و گفتن مسابقه انداختیم باید بیا و این حرفا رفتم ،و بازی خوبیم بود و با اینکه 5صفر عقب بودیم آخر سر اومدیم 7پنج بردیم (بگم که اصن درونا باور داشتم که بازی و میبریم حتی با اینکه کلی جنجالی شد و روحیمون یه کم اومد پایین ولی باور کاره خودشو میکنه )آخرای بازی دوستم یه پاس داد و رفتم که شوت بزنم پاهام از هم فاصله گرفتن و پای چپم در واقع مچ پای چپم قشنگ یه جوری برعکس چرخید در حدی که استخون مچ پام خورد به زمین و یه جوری صدا داد که من خودم تا حالا انقد نترسیده بودم و وحشت نکرده بودم ،یه جوری شد که تا زانوم احساس کردم رگای پام ریختن به هم و همونجام دیگه تایم تموم شده بود ،خلاصه کفشمو در آوردم و چون متنفرم از اینکه ادای عاجزارو در بیارم 10ثانیه نشد که یه کم به خودم پیچیدم و بعدش بلند شدم و سریع پامو گذاشتم زمین (این مصدومیتم به خاطره بی احتیاطی خودم بود و جو گیری خودم ،یعنی توپو انداختم که شوت بزنم با این که دیدم تو خیلی فاصله گرفت از پاک ولی بیخیال نشدم و این شد آخرش )میخوام قدرت باور رو بگم بهتون ،
اومدم شب خونه با اینکه درد میکرد پام ،نمیدونین چقدر سپاس گزاری کردم و چقدر حالم خوب بود ،میگفتم خدایا شکرت اگه این فیزیک رو نداشتم اگه این باور رو نداشتم که الان به احتمال زیاد یا در رفته بود یا شکسته بود و…. ولی رفتم خونه و باد کرده بود و صبح پاشدم و مادرم گفت ازش کار نکش استراحت کن گفتم کاری ندارم باهاش زدم بیرون و گفتم سه روزه اوکی میشه و با اینکه درد میکرد آروم میزاشتم زمین و لنگان لنگان میرفتم یا میخواستم کامل بزارم زمین باید با سرعت خیلی کم حرکت میکردم و گفتم سه روز بهت وخمیدم که خوب بشی و الان چهار روز گذشته و من پام ورمش خوابید و الان میتونم کامل راه برم با یه کوچولو درد ،حالا کو نقش باور این وسط ؟؟؟ امروز یکی از دوستان و تو باشگاه دیدم که خیلی وقت بود ندیده بودمش و گفتم نبودی چن وخ ،گف که آره تو فوتبال زدن این مچ پام چرخید و تاندون پام پاره شد و یه ماه خوابیدم تو خونه ، خدا شاهده دقیقا موبه مو عیناً مثل اتفاقی که برای من افتاد ،قشنگ با دستش نشون داد و گفت و اونجا پیش خودم تو دلم چقدر عمیق سپاس گزاری کردم و گفتم ببین یک اتفاق مشابه یکی با حالا یه باور محدود کننده در برابر این اتفاق مشابه یک ماه میخوابه و یکی سه چهار روزه درمان میشه ،خدایا شکرت ،
برگردیم به همین امروز که اول کامنت میخواستم بگمش و حرف اینجوری اومد و خدا هدایت کرد ،این دوستمون ژن خوبی داره و منم امروز آخره تمرین که تیشرتمو درآوردم و نگا کرد و کلی تعریف و تحسین ، پرسید داری برا مسابقات آماده میشی ؟؟گفتم نه فعلا برا مسابقات ایده ای ندارم و ماه رمضون و نیومدم و یه ماهم بعدها اون نیومدم و تازه دارم میام و اصن حرف اینجوری شروع شد که داستان پاشو گف ، و گف مکمل که مصرف میکنی ،گفتم نه چیزی مصرف نمیکنم ،گف خب غذا حتما درست و حسابی میخوری و اینا ،گفتم نه والله همون غذای عادی و حالا یه تخم مرغی یه سیب زمینی اگه بود که خوبه نبودم بهش گیر نمیدم ،گف پس این حجم و از کجا آوردی ؟؟؟اخه دیده بود پارسال که اومدم تازه اونموقع 78کیلو بودم و الان 84کیلو با کلی عضله ،
گف تو بدنت خیلی فوق العاده از غذا داره حجم میگیره و همین که اینو گف ،گفتم چقدر باور فوق العاده ای واقعا چرا به ذهن خودم نرسید ،
و منی که انقد رشد کردم تو یه سال بدون هیچی ،دلیلش اون باوری که از بچگی راجب ژنتیک و اینا بود و البته باورهای محدود کننده ای که با استفاده از قانون آگاهانه نمیپذیرفتم اونارو ،گف تو بری همین الان تو دسته ی خودت اولی و اینا و بعدش به خودم آفرین گفتم که درگیر این باورهای محدود کننده که ماشالله کمم نیست تو این ورزش نشدم ،
بچه ها شاید ما بخونیم و از اینا رد بشیم ولی سره همین باورهای محدود کننده میدونید چقدر آدم قید این ورزش رو میزنن؟؟؟ نه ورزش طرف به خاطر باورهای محدودکنندش قید رویاها و خواسته هاشو میزنه ،همین دوستمون میگف که این ورزش پول میخواد و غذای درست و حسابی و اینا گفتم که داری بهونه میاری ،گف نه بهونه نمیارم و کلی باور محدود کننده گف هم راجب ورزش و هم باورهای محدودکننده در مورد ثروت داشت و شرک داشت خیلی ،خب من که نمیتونستم روانشناسی ثروت براش برگزار کنم و البته خودمم ندارمش هنوز خخخخخ ، دیگه بحث و یه جوری تموم کردم ،
طرف مثلا میبینم خیس عرق داره وزنه میزنه و کلی زحمت میکشه و بعدش که هم صحبت میشی ،میگه که ای بابا چه فایده تا مکمل و اینا نزنی که فایده نداره و من میگم خب تو اگه ته ذهنت اینه پس چرا داری انقد حمالی میکنی و درجا میزنی ؟؟؟اصن نمیدونن که چی میخوام و پی چین ، تمام اونایی که پارسال دیدم و الآنم میبینم و بدنشون تغییر نکرده و همونه با اکثرشون هم کلام شدم به خاطر اخلاق خوبم و ارتباطی که میتونم بگیرم و همشون متفق القول باورهای محدود کننده داشتن ، طرف میگه من اصن ساق پاهام رشد نمیکنه ،میگم بابا لامصب نزن این حرف و تو تمرین کن ،میگه نه هیچ حرکتی رو این عضله ها فشار نمیاره برا من ، میگم آره تو راست میگی ،یا طرف میگه من هرکاری کنم دو روز نیام این پهلوهام برمیگرده و میگم آره راس میگی ، ولی هستن آدمای بااراده که من لذت میبرم ازشون طرف پوست و استخون اومده چند ماه پیش و الان ماشاالله بدنی ساخته برا خودش و میرم که تحسین کنم و بعدش هم کلام میشیم ،میبینم ردپای قانون رو و رد پای شورو شوق رو به همراه باورهای قدرتمند کننده ،مثلا میگم فلانی نظرت راجب مکمل و اینا ،میگه نه بابا تغذیه درست باشه به هیچی نیازی نیست و این باورش رو در عمل و نتایجش من دارم میبینم به چشم و لذت میبرم ،همه چیز باوره ،همه چیز باوره منی که بلد نیستم فیگور بگیرم درست و حسابی ولی بخاطر اون باوری که من فوق العادم تو این زمینه ،بدنم حسابی مسابقهای شده حتی پارسال بعد 3ماه مربی باشگاه گف که میخوای شرکت کنی ؟؟گفتمنه فعلا زمانش نیست ،
یا در مورد سلامتی من واقعا باور کردم که با هر مریضی که بدون قرص و دارو پشت سر میزارم ،سیستمایمنی بدنم هزاران برابر قوی تر میشه و شکر خدا من چندین ساله که بخاطر هیچمریضی قرصی ننداختم ،وتو این سالا فقط چند باری سرما خوردم همین ،
یا در مورد دندونام بگم که باور دارم که دندونام صدفی و محکمن و سنگم باهاشون خرد میکنم ،البته امتحان نکردم هههه،ولی خب دندونای مادرم عالین ،
درمورد اینکه هیچوقت نمیپذیرفتم که فلان قومیت بدن و فلان و میگفتم که هر جوری باشی اونجوری به تورت میخوره و این قبل آشنایی با قانون بود و هرجا میرفتم انسان های خوبی به پستم میخوردن ،و الآنم که نگم براتون ،
یا درمورد روابط یه دوستی دارم که طلاق گرفت وکلی ناراحتی توخونواده و ازدواج دومش موفق بوده و الان بچه ام داره و داداش کوچیکترشم طلاق گرف ولی دیگه اون ناراحتی ها پیش نیومد به اون شدت ،چون که دیدن که داداش بزرگه ازدواج دومش خیلی موفق بوده یه جورایی قبول کردن که این هم صددرصد ازدواج دومش موفقه و طرف خودشم عین خیالش نیست و از این بابت ناراحتی نداره و من در این مورد حدس میزنم که با دیده هام که طبق قانون اینطوری باید باشه با شناختی که ازشون دارم ،
یا درمورد باورهای محدود کننده همکار دارم که همیشه در مورد ناخواسته حرف میزنع و میگه هرچی آدم ناجوره گیر من میاد و دقیقا هم همینه هر آدم ناجوری گیره این میاد همه و همه ی اینا و هزاران هزاران مثال که هممون داریم داره نشون میده که بلع بحث باورهاست و پذیرفتن چیزی یا نپذیرفتن چیزی
خدایا صدهزار مرتبه شکرت بابت همه چیز و این آگاهی های ناب که قسمتی ندارن و مسیر زندگی رو بی نهایت برامون لذت بخش و هموار کردن ،
استاد عزیزم الهی که همواره و سالهای سال اینجوری درک فوق العادتون و این آگاهی ها رو با ما به اشتراک بزاری و جمعمون در آخرت یه جمع ازهمه نظر فوقالعاده در بهشت باشه و البته که شمارو در این دنیا ملاقات خواهم کرد .
بچه ها جای همگی خالی امشب مهمون آگاهی های قدم سومم و دارم میرم خونه و چایی بریزم و بشینم پای این آگاهی ها و آگاهی نوش جان کنم .
خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
در پناه الله یکتا .
سلام برادر عزیزم
چقدد زیبا تعریف کردی و کامنت گذاشتی و بهم فهموندی که پسرایی هم هستن که میتونن اینقد زیبا از یه خانوم تعریف کنن و چقد زیباس که جهان داره با دستانش بهم میفهمونه که هستن پسرای عالی که قدرت تعریفشون از یه دختر زبانزد باشه البته که از دلشون باشه اون تعریفات ممنونم ازتون
براتون بهترینها رو میخوام
در پناه الله یکتا باشین
یارب العالمین
سلام به دوزوج خوشبخت بهشتی
سلام به تک تک همسفران عشق
استادعزیزم چقدرخوشحالم روی ماهتون رومیبینم، وچقدر استایل بدنتون،مخصوصا حجم بازوهاتون عالی وقابل تحسین هست،عاشقانه وقلبا اندام زیبا وتنومندتون رو تحسین میکنم.
بینهایت سپاسگزارمازتون که این فایل زیبارو تهیه کردید،وقتی داشتم به موضوع چه موضوعی رو باور کردید،توجه میکردم دقیقا دوره کشف قوانین برام مرور شد،که همانطورکه محیط برنامه نویسی داره واکنش میده به کدهای وارشده،دقیقا بهموننسبتم جهان ما داره واکنش میده به فرکانسهای(باورهای) ما،تواین جهان که فقط ساخته شده به باورهای ما پاسخ بده،هر چیزی رو اگرباورکنم وتوجه کنم وهی تکرار کنم وارد چرخه اش میشم ولاجرم اون باورهای خوب یا بد رو تجربه میکنم.
بقول شما استادعزیز،همه چیز باوره،چی رو باورکردی داری تجربه میکنی ها.
چقدرباورهای رایجی رو جامعه فرهنگ ومحیط براحتی پذیرفتیم، ودقیقا داریم همونارو تجربه میکنیم، هزاران باورهای مخرب که فلان متولدین این ماه اینجورین، فلان قومیت اونطوریه، باورکمبود که توهمه زمینه ها داره از همه جهت بهمون ضربه میزنه.
باورهای مذهبی که اگر ثروتمند بشی آدم بدی میشی و هزاران احساس گناهی که فقط از طریق فرهنگ وجامعه بما رسیده و مافقط باور کردیم وداریم همواره تجربه میکنیم.
یادرمورد سلامتی که فلان بیماری حساسیت فصلی هست یا چون ما تواین خانواده ایم نسل درنسل درماچرخیده.
استاد عزیز وقتی داشتم به ریشه باورها فکرمیکردم،به این نتیجه رسیدم افراد ازجمله خودم برای اینکه صلب مسئولیت کنندو مقصررو عوامل بیرونی بدونند واین باور که تمام اتفاقات زندگیم رو من دارم توسط باورهایم خلق میکنم رو قبول نکنند میان یه درپوشی میزارن به اسم عوامل بیرونی.
بینهایت ازتون سپاسگزارم
عاشق همتونم باعشق
با نام و یاد خدای وهابم
سلام به استاد خوش تیپم
سلام به بانوی شایسته
سلام به تک تک دوستان گل هم فرکانسی
در مورد سوال اول باید بگویم اولین باور قدرتمند کنندام این است من دست به هرکاری بزنم بدون شک در آن کار بهترین میشوم و همیشه در شغلهای که داشته ام متخصص شده ام و این قدر علم و تخصصم را در آن موضوع بالا میبرم که عموما بعد از مدت کوتاهی همکارانم از پیشرفتم تعجب میکنند و این باور باعث شده بدون خستگی مشتاق بالا رفتن تخصص و علمم در شغلم باشم و ساعتها مطالعه و تمرین کرده ام و میکنم و بدون ترس هر ایده در مورد بهبود بهم گفته میشود را اجرا میکنم .
دومین باور قدرتمند کننده ام این است که من قدرت کلام خوبی دارم ،به وسیله این باورم با هر شخص و هر جمعی به راحتی ارتباط بر قرار میکنم و بدون نگرانی خواستههایم را میگویم و نتایج خوبی میگیرم.
و اما سوال دوم باورهای محدود کننده …
یادمه در اولین شغلی که به عنوان تولید کننده با مبلغ کمی شروع کردم پیشرفتهای مالی خوبی کرده بودم تا جای که از هیچ بانکی وام نمیگرفتم و نیاز نداشتم و سالهای اولی که یارانه دریافت میکردم به آن مبلغ کم هیچ نیازی نداشتم و ماها در حسابم به اندازه حقوق چندین ماه یک کارگر پس انداز شده بود و همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه من در جمعی این موضوع را عنوان کردم که من وام بانکی بدهکار نیستم و یارانه ام را هم پس انداز کرده ام وبا واکنش تند اعضای اون جمع روبرو شدم که چرا رایانه را برداشت نمیکنی اگر دولت ببینه تو از یارانه ات استفاده نمیکنی حتما قطع میشه و از امتیاز حساب بانکیت استفاده کن وام بگیر و شغلت را توسعه بده و چندین بار در چند زمان مختلف اینجور حرفها را میزدند که تا خدا برات خواسته ازش استفاه کن (وام بگیر و از یارانه استفاده کن) و من با تمام وجود اون حرفها را باور کردم و کلی به خودم ناسزا گفتم که چرا با وجود حساب بانکی عالی که بقیه حسرتش را میخورند وام نگرفته ام از آن مقطع به بعد هیچ یارانه و پس اندازی در حسابم نگه نمیداشتم و در هر بانکی که حساب باز کرده بودم و میکردم اولین سوالم وام بود و به شدت عوامل بیرونی را برای رسیدن به ثروت مهم میدانستم. کار به جایی رسید که کل اون شغل و سرمایه را طی چند سال از دست دادم بخاطر طی نکردن تکاملم و چند برابرش را بدهکار شدم و هر ماه منتظر واریز یارانه بودم یکی دیگر از باورهای که از آن جمع به دست آوردم این بود که مردم در فقر زندگی میکنند کمبود در جامعه حاکم است و من باید هم رنگ جامعه باشم این باور تا جای پیش رفت که من در خریدهایم نگران بودم کسی خریدهای مرا نبینه و حسرت نخوره و گاهی با وجود پول به همسرم میگفتم همه را امروز خرید نکن بزار برای یک زمان دیگر…
باورهای محدود کننده ام به قدری قدرتمند شدند که از اون زندگی به زیر صفر نزول کردم و البته تا سالها نمیدانستم باور به فقر و کمبود، باور به یک شبه پیشرفت کردن، باوری که قدرت را از خودم بگیره و به عوامل بیرونی بدهد، باور به سرنوشت و جامعه و بی قانون بودن جهان و از همه مهمتر باور به خدای که بسیار خشن و حسابگر و عذاب کننده است و منتظر است بنده اش در یک شب بارانی اشک بریزه التماس کنه و بگه دیگه حالا من رو هم ببین تا یه فرجی بشه وگره ای از یکی از مشکلاتش باز کنه اونم اگه صلاحش باشه اینها باورهای محدود کننده ای بودند که قبل ازحضورم در سایت توحیدی استاد عباسمنش در زندگیم بودند و میگفتم این هست و جز این نیست و در زندگیم به راحتی مو به مو اجرا میشدند…
خدا را هر چقدر شکر کنم برای این زندگی جدیدم و باورهای توحیدی جدیدم کم است و این موهبت را مدیون خدای وهابم و دست قدرتمند او استاد عباسمنش مهربانم هستم.
این از فضل پروردگار من است که در جمع توحیدی عباسمنش هستم.
خدایا شکرت