سرمایه اصلی شما چیست؟! - صفحه 47
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-28 20:20:402024-02-14 06:21:52سرمایه اصلی شما چیست؟!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
خدایاشکرت .درود بر استاد خانم شایسته وهمه دست اندر کاران سایت عباسمنش وهمه اعضای گروه تحقیقاتی عباسمنش .خدایابینهایت شکر دیشب زدم رو قسمت دانلودها وچشم هام رو بستم وچهار انگشتم را بردم سمت فهرست ها تا ببینم کدوم میاد به صورت هدایتی که حس کردم باید انجام بدم وفهرست توانایی اصل از فرع اومد .قسمت 1یک بیشتر فایل ها رو دانلود کردم بعد هر کدوم چند ثانیه گوش میکردم میرفتم بعدی تا اینکه رسیدم به سرمایه اصلی شما چیست همون اول هم وارد فهرست شدم نوشته همین فایل توجه من رو به خودش جلب کرد .واز دیشب تا الان بالای پنج شش بار گوشش کردم واین فایل چقد متناسب با حال من وسوال های من از خدا بود خدایاشکرت سپاسگزارم. مهم ترین سرمایه زندگی من:اینکه که هر روز بیشتر از دیروز خدا رو درک میکنم مفهوم هدایت رو درک کردم دارم تو زندگیم به کارشون میگیرم.بزرگترین عشق من لذت من شادی من تفریح من زندگی من همراه هرلحظه من مهمترین سرمایه من خداست که در هرلحظه درک جدیدی ازش دارم.(هرلحظه مرا تازه خدایی دگر است)وچقدر خوب یاد گرفتم یا میشه گفت خودش یادم داده که چگونه در زندگیم به کارش بگیرم.،خدایی که مرا کشت وزنده کرد خدایی که مفهوم مرگ را درک مردن را به من آموخت خدایی و که بارها من را در یک قدمی مرگ برد واین مهم ترین سرمایه همه شماست که دارید کامنت من رو میخونید میدونم.وبعدمهم ترین سرمایه زندگی من صداقت منه سادگی منه ایمان منه مهربانی منه انسانیتی که انقد برای من وحتی شما ها انقد طبیعی شده که فکر میکنیم همه همینن وگاهی یادمون میاد این هم سرمایه هست شجاعتی که از ترس زیاد ترسو بودن زیاد در دورانی الان جز شجاع ترین های دنیام که هیچکس هیچ چیز نمیتونه بترسونش .صدها هزار ساعت آگاهی هست که بیشترش از استاد آموختم که گمونم چند درصد تو دنیا به این حد آگاهی خالص رسیدن سرمایه من اینه که خودمم نیازی به توجه دیگران ندارم ونقش بازی نمیکنم نقاب نمیزنم خودمم اینها چقدر قیمتشونه مگه میشه با سرمایه مادی مقایسه کرد خدایا شکرت بابت هدایتت به سمت این آگاهی ها واین استاد خدایاشکرت
با سلام خدمت استاد عزیز و گرامی
من به نشانه خودم هدایت شدم و این فایل رو گوش دادم و چقدر عالی جواب سوالها و ابهامات ذهنی ام را از این سایت الهی و الهام بخش و عالی دریافت می کنم.
در مدت کوتاهی که با شما آشنا شدم از درون تغییرات زیادی داشتم و امیدوارم بیرون من هم متغیر شود ،هر چند که در بیرون هم تغییراتی کاملا برایم مشهود است. فقط میتوانم با تمام وجود از این انرژی خدایی که در درون شماست و به من منتقل کردید تشکر کنم و از شما میخواهم برایم دعا کنید کهدر این مسیر رشد کنم.
به نام خدای مهربان سلام به همگی
روز 114سفرنامه زیبا
تو کامنت فایل قبلی گفتم یه کم ذهنم درگیر کار هست ولی نشونه ها میاد مثل اینکه زیر دوش بودم داشتم به این موضوع فکر میکردم و به لحظه بهم الهام شد اهرم رنج و لذت که ازش استفاده کردم.
اصلا از دیروز تا امروز یه تیکه دارم این فایل گوش میدم و 15تا از سرمایه های زندگیم که مربوط به خودمه نوشتم از حلال خور بودنم از روابط خوبی که برقرار میکنم از اجتماعی بودنم از سالم بودنم از اینکه چشم به هزار تومان هیچکس ندارم از و…..
ولی امروز یه چیزی از این فایل شنیدم که از دیروز تا حالا که گوش میدادم اصلا من نشنیدم و بنظرم میاد این فایل با فایل دیروزی فرق میکنه
استاد راست میگن که این حرفا مال همه نیست فک میکنی در مدارش هستی ولی نیستی اون نشونه اون فرمولی که باید برداری از این فایل اصلا متوجه نمیشی فقط میشینی همینجوری یه چیزی شنیدی
و خدا میدونه دفعه بعدی که بازم این فایل گوش بدم به چی میرسم .
صبح که از خواب بیدار شدم توی دفترچه زیبام که کادو دادم به خودم برای گواهی نامه ام نشستم تمام هدف های زندگیم نوشتم اونایی که بهشون رسیده بودم تیک زدم و بقیه اش هم به امید خدا تیک میخورن به صورت تکاملی
بعد شروع کردم به انجام کار های منزل و این فایل پلی کردم همینطور داشتم گوش میدادم که یهو با صدای بلند داد زدم همینه همینه خدایا شکرت خدایا مرسی که باهام حرف زدی خدایا مرسی که نشونم دادی ایراد کارم کجاست
تو دلم پلی شد (اصلا کار خدا سورپرایز کردنه اونجایی که بریدی اونجایی که امید نداری)
اون جمله هم این بود
مهارت و استعداد هاتو افزایش بده
اصلا من این جمله با اینکه این فایل چهار پنج بار گوش داده بودم ولی متوجه نشدم که
آره آره درسته من استعداد های مثل درستکاری قابل اعتماد بودنم روابط اجتماعی صحبت کردنم صبوریم همه این ها درست ولی اون مهارت کاری که دوست دارم چقدر هست ؟؟؟؟؟
من اصلا درموردش نخوندم اصلا تمرین نکردم اصلا ننشستم دوکلام حرف حساب در موردش با خودم بزنم اصلا خیلی کار دارم ولی هیچکدومش انجام ندادم
فقط میگم نه من فلان کار استارت بزنم به درآمد برسم فلان کنم
وای خدایا شکرت خدایا شکرت
الان حالم که اصلا نمیتونم توصیف کنم از این که اینقدر قشنگ خدا باهام صحبت کرد و ایراد کارم گفت
خداجونم قربونت برم که خیلی بزرگی الهی شکر
الان میخوام برم کامنت دوستان بخونم و بعد هم شروع کنم یه برنامه درست و حسابی بچینم و مهارت اون کار کسب کنم
آره من باید مهارت هامو افرایش بدم قدم بعدی خدا الهام میکنه دمت گرم خدا جونم
استاد سپاسگذارم
دوستتون دارم
یاحق
سلام به استاد خانم شایسته و دوستای عزیزم
این فایل نشانه روز منه به چند دلیل
اول اینکه خداوند میخواست سرمایه ی اصلی من رو بهم یادآوری کنه در شروع کارم که یادم نره باید به چی و کی تکیه کنم
توانایی های خودم رو اصل بدونم و بدونم که میتونم با اونا ارزش خلق کنم.
بچه ها توی پرانتز بگم، واقعا توانایی کنترل ذهن خیلی خیلی مهمه من این رو امروز فهمیدم
یه مثال ساده میزنم چون چندین و چند بار چوبش رو خوردم و اخرین بار همین امروز برام اتفاق افتاد که به امید خدا درسم رو میگیرم و اخرین بار بود.
مثال آب کم خوردن!
وقتی آب بدن کم میشه یکی از اثراتش منگی و گیجیه و کلا میزنه من رو ناک اوت میکنه.
شاید عجیب باشه ولی من دو ماهه که هنوز نتونستم این مسئله رو به صورت ریشه ای حل کنم!
این بار میخوام سیستم ثابتی رو بچینم که دیگه به صورت ریشه ای این مسئله رو حلش کنم. چون به تبعش خیلی مشکلات دیگه هم برام بوجود میاره که توضیحش از حوصله این کامنت خارجه.
ولی حل همین مسئله ی ساده هم کنترل ذهن میخواد…
اگه نتونی ذهنت رو کنترل کنی به دلایل واهی، دنیا میزنه در گوشِت.
باااااااید بتونم تمرکزم رو از حاشیه بردارم و روی اصل بذارم تا پیشرفت کنم، وگرنه ضربه میخورم.
مثال امروزش هم اینه که به همین دلیل ساده ی کم اب خوردن و به موقع اب نخوردن من دست ذهنم بهونه دادم برای اینکه چموش بشه. در صورتی که از همون اول اگه با یه کنترل ذهن ساده میزان آب دریافتی ام رو مناسب میکردم و به درستی کنترلش میکردم کارام خیلی راحت تر انجام میشد و ذهنم هم اینجوری آنتریک نمیشد.
خیلی جاها انجام یکاری برام سخته، جا انداختن یه الگوی درست برام سخته، اشکال نداره انجامش میدم. بهاشه. جایزشو میگیرم.
ولی اگه بتونم این ویژگی رو در خودم نمیگم ایجاد، زنده کنم، من رو تبدیل به یه آدم شکستناپذیر میکنه!
چون ابزار کنترل ذهن دستمه…
حالا ادامه توضیحاتم راجب شروع کارم…
من برای پیجی که میخوام بزنم و توی کامنتای هفته قبل گفتم چقدر ازش نتیجه دیدم، نیاز داشتم هدفم رو ازش واضح و شفاف بنویسم، ایده هایی که برای پست هام دارم رو بنویسم و توضیح بدم که چه کارهایی باید برای هرکدوم انجام بدم.
مجموع اینا وقتی توی ذهنم واضح و شفاف بشن، ویژگی ای رو در من شکل میده به اسم «هدفمندی»، و معیاری رو دست من میده که اصل رو از فرع برای خودم تشخیص بدم.
این ویژگی ترس های من رو کم میکنه چون من رو متمرکز میکنه روی یک نقطه و زمان توجه به چرت و پرت برای من باقی نمیذاره، نه زمان و نه البته جای خالی توی ذهنم که این از همه مهم تره.
این کار رو من پشت گوش میانداختم چون برام سخت بود مشخص نبود دقیقا باید چکار میکردم، باید وقت و انرژی میذاشتم و روش فکر میکردم. تا اینکه امروز انجامش دادم. نه کامل، ولی خیلی چیزا واسم واضح شد. تازه فهمیدم توقع بیجایی بود که میخواسنم سر و ته همه چیز رو در یک شب هم بیارم و چنین چیزی غیر ممکنه چون تکامل نیاز داره.
در ادامه به امید خدا از قدم های بعدیم هم مینویسم…
و یه مثال دیگه ام که حس میکنم باعث شد این فایل نشونه امروزم بشه امتحان امروزم بود.
خوشبختانه از امتحان امروزم راضی بودم و آنچه در توان داشتم نوشتم، بقیه اش رو میسپرم به خدا…
تایم امتحان که تموم شد، فرصت این کاملا پیش اومد که جوابای بقیه ی بچه ها رو ببینم و اصلاح کنم، مراقب هم آخر کلاس بود و توی اون شلوغی پایان امتحان چیزی متوجه نمیشد، ولی من امروز دیدم توی اون موقعیت چجوری به اصل خودم برگشتم و خداوند هدایتم کرد که سر درستی خودم بمونم. خیلی محکم فقط برگه رو به صفحه ی اصلیش برگردوندم و وقتی نوبت به تحویل برگه ها رسید با لبخندی متقابل برگه ام رو تحویل مراقب دادم و راضی از خودم از سالن اومدم بیرون…
این سرمایه ی منه. درستی ای که سعی میکنم توی موقعیت های مختلف حفظش کنم و به جا ازش استفاده کنم و خدا رو به خاطرش شاکرم.
سرمایه ای که باید روی کسبش بیشتر تمرکز کنم کنترل ذهنه که از اعمال حیاتی گرفته تا تصمیمات بزرگ، برای همه چیز به شدت به کمکم میاد و دستام رو به جا، به موقع و درست میگیره.
ازتون سپاسگزارم برای این فایل زیبا،
شاد، سلامت و همواره سرمایهدار باشین؛)
به نام خدا
سلام دوستان سلام استاد
سرمایه اصلی من خودم هستم صادق بودن خودم هست صداقت داشتن در کارهام با خودم صادق باشم درون صاف زلالی را دارا باشم با خودم درست رفتار کنم من آدمه خوبی نبودم من رفتار خوبی رو با خودم نداشتم اومدم اینجا این سایت ویاد گرفتم که سرمایه اصلی من راستگویی منه من با خودم رو راست باشم خودمو درست کنم به آدمهای درست کار هدایت میشم سرمایه اصلی من اون ایمان منه ایمان به به خدا اون خدای که من رو آورده به این دنیا این جهان رو خلق کرده سرمایه اصلی من وجود منه من با خودم درست رفتار کنم با همه درست رفتار میکنم بعد از این همه شکست تو زندگیم خدا منو هدایت کرده به این سایت من چهل ساله دارم میدوم چهل ساله دارم دور خودم میچرخم به هیچ جا نرسیدم هنوزم هشتم گروهی نهمه
هنوز تو مغزم درگیر اون آدمهای هستم که اذیتم کردن حق منو پایمال کردن
و دارم تاز یاد میگیرم که چطور باید زندگی کنم اونها گذشت تمام شد از اول شروع کنم هنوز دیر نشده هنوز زندام در این دنیام خدا رو تازه پیدا کردم سرمایه اصلی من خداست سرمایه اصلی من اون باورهای است که دارم یاد میگیرم در اینجا من قبلاً بلد نبودم زندگی کنم
سرمایه اصلی من درستی منه راستگویی منه من خدا رو دارم تو کارم صداقت داشته باشم کارم رو درست انجام بدم هر کاری رو درست انجام بدم برای من میشه سرمایه من چون میبینم کسانی هستند دارن کار میکنند آنهایی که دارن کار درست رو انجام میدم چقد پیشرفت کردن از دوستان و کسانی هم هستند درگیرند بهترین کار و درآمد رو دارند همیشه لنگ میزنند عصبی هستند
دوستان عزیز دوست داشتنی
استاد دوست داشتنی
به نام خدا
سلام استاد سلام دوستان
من هم قبل اینکه وار این وادی بشم کار ی که انجام میدادم سرسری به کار اهمیت نمیدادم به کیفیت کار اهمیت نمیدادم و همیشه به من گیر میدادن و از کار بیکار میشدم همیشه لنگ کار بودم من دنبال کار میرفتم من دنبال کار میرفتم
ول چند وقتی که دارم کارهام رو درست انجام میدهم کار دنبال منه به هر کی کار میکنم ازم راضی منو تحسین میکنند
چون یاد گرفتم باید کار درست انجام بشه کیفیت کار خیلی مهمه
من خیلی خوشحالم که دارم رو باورها کار میکنم که یک انسان خوبی از خودم بسازم خودم رو درست کنم درونم رو درست کنم
الگو دارم اولگوم سید حسین عباسی منش عزیز هست
اگه استاد تونسته من هم میتونم صدر صد میتونم این فایل امروز من یکی از نشانههای من بود زدم رو نشانه واین فایل خوب اومد همه فایل ها عالین از خدا با قدرت خواستم واین آمد این فایل خدا رو شکر خدا رو سپاس
من اینجا یاد گرفتم که باید تو هر کاری درست کارو انجام داد با عشق
به نام خداوند بخشنده و مهربان
روز 114 سفرنامه :
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان امیدوارم که حالتون عالی باشه.
سرمایه من صداقتمه تا جایی که یادمه از وقتی که با قوانین آشنا شدم همیشه راستشو گفتم و سرمایه دیگه من خوش رفتاری و خونگرمیمه ، من خدارو شکر دوستان زیادی دارم و این به خاطر خوش رفتاری و روابط عمومیم با دیگرانه ، و یکی دیگش هم اینه که من خودم رو خیلی دوست دارم و با خودم حال میکنم .
سرمایه تخصصی من تکنیکیه که تو فوتبال دارم ، خوب من فوتبال بازی میکنم ، خیلی خوب دریبل میزنم و ضربات سر خیلی خوبی میزنم این سرمایه تخصصی من تو این رشته هست ، کتاب هایی هم خوندم مثه نوبت من از یوهان کرایف و دوتا دیگه که میخوام بخونم کتاب ال دیگو و شوشنکو هستن .
یکی دیگه از سرمایه های من اینه که 99 درصد مواقع در برخورد با مشکلات ذهنمو کنترل میکنم چون میدونم که اگه من تو احساس بد بمونم اتفاقات بدی رو تجربه میکنم ، به همین دلیل همیشه سعی میکنم که حالمو خوب نگهدارم و احساس سپاس گذاری داشته باشم .
به نام خدای عزیزم خدای هدایتگرم که فرمانروای مطلق جهان و جهانیان است
وقتی خدا رو فرمانروا خطاب میکنم خیلی بهم حس خوبی میده…واقعا اگه هر روز زندگی ام از استاد عزیزم هزار بار تشکر کنم که مفهوم رب رو در ذهن ما عوض کردن نمیتونم باز اونجوری که باید ازشون تشکر کنم…استاد عزیز فقط خود رب میتونن که اونجوری که شایسته شماست به شما پاداش بدن…شایسته بنده ای که راه و رسم بندگی کردن رو اموخته و به بقیه هم یاد میده…امیدوارم سالهای سال سایه شما بالای سر ما باشه
اول وقتی نگاه به این ابرها و آسمون میکنم میگم یعنی این واقعیه :))))) میشه اینقدر زیبا…اینقدر رویایی…خدایا تو چه آفریدی…بدون اینکه از ما هزینه دریافت کنی هر روز سقف بالای سرمون رو رنگ آمیزی میکنی اونم چه رنگ آمیزی!!!!! فقط جز اینکه شما رو و افرینش شما تحسین کنیم چیزی نداریم بگیم…دمت گرم پرودگار یکتای من
*
این فایل امروز هدایتی توی پلی لیست ام اجرا شد…و دیدم چقدر هم مرتبط با موضوعی هست که دارم روش کار میکنم…پس گفتم بیام فقط برای خودم یکبار هم شده یه یکساعتی روی نکات مثبت خودمتمرکز کنم و خاطراتی رو به یاد بیارم از کارهایی که کردم یا ویژگی هایی که داشتم یا دارم که مورد تحسین خودم و بقیه هست….
اول از خدای عزیزم به خاطر افرینش ام سپاسگزارم….خدایا من در مسیر یادگیری مفهوم شکرگزاری به ایننتیجه رسیدم اگه من به احساس خود ارزشی و احساس لیاقتی نرسم که غیر وابسته به اینه که چیکار کردم و چه دستاوردهایی داشتم یا چقدر پول توی حساب بانکی ام هست…اصلا نمیتونم بگم من سپاسگزارم…..اصلا من در درجه اول باید از این من…از این تن…از این گوهری که شما لطف کردی به من دادی….باید شکر کنم…مگه شما بدهکاری به من انسان داشتی….هر چی دادی از سر لطف و خدایی شما بوده….مگه این ذهن و جسم پیشرفته که بهم اینهمه امکان میده اعتبارش به من برمیگرده…مگه توانایی حل مسئله که به من اینهمه در این سیاره اعتبار داده به گونه انسان مگه اعتبارش به من برمیگرده….مگه من میدونم اصلا راه حل ها از کجا وچجوری بهم میرسه؟؟؟ به والله اگه از یک دانشمندی بپرسی اصلا بدونه….هرگز هیچ کس نمیتونه بگه ایده یه کتاب یه فیلم یه طراحی یه ترانه ایده اینکه توی ورزش چه کار کنه موفق بشه گل بزنه ایده اینکه چطور و چجوری کارش رو عرضه کنه که مشتری پسند بشه اون ایده مال اون ادم بوده….یعنی خودش اگه بگه میدونه داره خودش رو مسخره میکنه…درسته توی جامعه انسانی ما اعتبار رو میدیم با اون ادم…اما همش از خداست…و جالبه هر ادمی که متواضع تره و بیشتر این رو درک میکنه من میبینم موفقیت از در و دیوار براش میباره….و چقدر درک این اصل مهمه….شکرگزاری برای این من وتمام دستاوردهاش و ویژگی هاش باعث میشه که این من…چه جسم ام و چه ذهنم شکوفا تر بشه….رزق بغیر الحساب بیاد توی این وجود…پس تمرکز کردن روی زیبایی های خودم واقعا شکرگزاری از خداست….من چقدر جاهل بودم که سالها فکر میکردم اگه از خودم با نیکی یاد کنم یا ویژگی جسمانی یا ذهنی خودم روتحسین کنم دارم فخر میفروشم و این بد دیده میشه…مردم چی میگن…من باید متواضع باشم…حالا بگذریم که تمرکز من همیشه روی نداشته هام بود اما حتی اون داشته هایی که از کودکی صدها بار بهم گفته بودن رو هم جلوی بقیه نمیگفتم یا اگه کسی میگفت میگفت این چیزی نیست که…مثلا صدها بار شنیدم که دیگران این حافظه منوتحسین میکردن….و من انقدر خودم رو سرکوب میکردم که به جایی رسیدم که اصلا چیزهای معمول یادممیره…برای به ذهن سپردم اسامی دچار مشکل میشم…و با ناسپاسی کردن برای اون استعداد ها هر روز خودم رو از نعمتهای بیشتری محروم میکردم….امیدوارم خدا هدایتم کنه به راه سپاسگزاران….راه کسانی که از خدا هستند و در هر لحظه به خدا مراجعه میکنند و از او هدایت میخوان….
*
اما تمرکز روی نکات مثبت خودم…سعی میکنم اونهایی رو بنویسم که واقعا تجربه خوب ازشون دارم…چون مهمه که فقط نگم صداقت…ببینم واقعا زمانهایی که صداقت بسیار مهم بوده و تصمیم گرفتن سخت بوده همیشه مسیر درست رو رفتم؟؟؟ وگرنه ذاتا همه ما خودمون رو صادق و وفادار و متعهد و همه این صفات خوب میدونیم…دقیقا توی مصاحبه شغلی ما وقتی میپرسن مثلا سه ویژگی مثبت خودت رو نام ببر و شرایطی رو مثال بزن که این ویژگی روتوش نشوندادی…مثلا من فکر میکردم خیلی صادق هستم اما دیدم مواردی پیش اومده که من چیزی جز راست گفتم برای اینکه طرف دلخور نشه…شاید خیلی بزرگنبوده اما به هر حال صداقت نبوده
##تمرکز روی ویژگی های مثبت شخصیتی:
واقعا برای چیزی از دیگران که نزدم به امانت میذارن ارزش قائل هستم و سعی میکنم به درستی ازش استفاده کنم….و به بهترین شکل بهشون برگردونم یا اگه نشد جبرانش کنم
جوری که دوست دارم بقیه با من رفتار کنن با بقیه رفتار میکنم…تلاش میکنم به ادمها احترام بذارم…براساس نوع پوشش یا سواد یا جایگاه اجتماعی یا حتی دارای قدرت بودن بهشون احترام نذارم…بلکه احترام رو منحصر به شان انسانی بدونم….حتی با حیوانات و گیاهان…یعنی من قبلا تا یه گربه میدیدم سریع میرفتم دنبالش میکردم تا به زور نوازشش کنم…بعد ها فهمیدم اونا هم دارای شان هستن…و الان با اینکه خیلی دوستشون دارن ارامش شون رو بهم نمیزنم اگه خودشون دوست دارن جلو میان منم نوازششون میکنم نه بیشتر حتی دور میشم که مبادا بترسن…تا حد امکان سعی میکنم به طبیعت اسیب نزنم چون اونا روهم محترم میدونم
همیشه سعی میکنم خودم باشم سعی میکنم کمتر (نمیگم اصلا) فقط کمتر از اون چیزی که در جامعه عرف هست به قضاوت بقیه گوش بدم و چیزی که فکر میکنمدرسته انجام بدم…هرچند هربار پیش میاد که میفهمم تصمیم خاصی که گرفتن براممهم بوده بقیه چی میگن…یا گاهی نگاه بقیه برام سنگینه….و وقتی ادمها هستن نمیتونم تمرکز کنم بخصوص ادمهایی که خیلی قضاوت کننده هستن ومیشنوم که مدام پشت بقیه حرف میزنن…یعنی قبلا نمیفهمیدم که نگاه اونا خیلی برام سنگینه…الان فهمیدم اینو…جالبه هر بار که میام کامنت بنویسم انگار یه دریچه جدیدی برام باز میشه…و الان فهمیدم که باید روش کار کنم…اما کلا خیلی بهم میگن بقیه این ویژگی منو که از متفاوت بودن نمیترسم…و سعی میکنم به شیوه مورد علاقم عمل کنم رفتار کنم
یکی از ویژگی هایی که خیلی خیلی خیلی شاکر خدای بزرگم هستم بابت داشتنش….علاقه خیلی زیاد به بهبود دادن هست…مشتاقانه میخوام بهبود پیدا کنم خودم و اطرافم….همین ویژگی عالی من که واقعا باعث رشد من شده اما در گذشته ترمز بزرگ من بوده چون توسط دوترمز مهم کمالگرایی و عجول بودن (عدم درک قانون تکامل) تبدیل به ترمز شده بود….حالا که با اموزشهای استاد دارم سعی میکنم پله پله رشد کردن و استمرار داشتن وتدریجی هدفگذاری کردن رو یاد میگیرم داره واقعا رشدم رو سرعت میده…اهان یه مورد دیگه هم که باعث میشد من از این استعداد خدادادی نتیجه نگیرم تمرکزم روی بقیه برای بهتر کردن اوضاعم بود….حالا که این ترمز ها رو میشناسم و سعی میکنمهر بار بهتر بهشون غلبه کنم این بهبودگرایی داره واقعا بهم کمک میکنه
من واقعا از محیط کارم گرفته تا محیط زندگی ام تا شخصیت ام همیشه دارم از صبح با اشتیاق و انگیزه بهبود میدم….یعنی صبح بیدارم میشم اول میگم خدایا شکرت به خاطر روز زیبایی که بهم دادی…اخ جون یه روز جدید باز قراره کلی زندگی مون رو بهتر کنیم…اول فرکانس هامون رو تا مدارمون بهتر بشه….بعدش بریم سراغ بخش هایی از کسب و کار و زندگی که باید بهتر بشه…و این ذوق و شوقی که استاد و مریم جون توی فیلم ها دارن منم اغلب داشتم و دارم…و میدونم زندگی بدون این شوق برای بهبود معنی نداره….و قبلا برای بهبود توی محیط زندگی ام ارزشی قایل نبودم و اون رو وقت تلف کردن میدونستم و تمام اشتیاقم صرف بهبود خودم و کارم میشد…از مریم عزیز یاد گرفتم که هر بهبودی هرچقدر کوچیک توی محیط زندگی مون توی شیوه غذا پختن مون توی شیوه سفر کردن و چیدمان خونه مون وقتی جمع میشه باعث تغییرات واقعا بی نطیری میشه که هم خود ما رو رشد میده هم زندگی مون رو ساده تر و لذت بخش تر میکنه…از ایشون ممنونم به خاطر اموزش هاشون
همیشه رویاهای بزرگ دارم و هیچ وقت فکر نکردم که این کافیه که یه زندگی معمولی دارم…واقعا عاشق هیجان وتجربه کردن چیزهای جدید هستم و این رو خیلی ارزشمند میدونم چون باعث شده دست به انواع کارها بزنم…کلی ایده روتست کنم وواقعا زندگی ام عمق داشته باشه…شاید خیلی از اون تصمیمات احمقانه بوده اما در زمان خودش درست به نظر میرسیده و باعث شده بفهمم چه مسیرهایی رو دوست ندارم…و هیچ وقت هیچ چیزی رو از خودم دور نمیدونم…مثلا در کودکی میگفتن یکی رئیس جمهور میشه یا فلان دانشمند نخبه میشه من اصلا فکنمیکردم اون خیلی خاصه و همیشه گفتم منم میتونم مثل اون فرد به اون دستاوردها برسم…البته در گذر زمان با جذب کردن باورهای نادرست باعت شد مدتی از مسیر دور بشم چون نمیفهمیدم اصل چیه فرع چیه…اما به علت اونخواسته قوی در مورد زندگی عالی و هیجان انگیز توسط الله هدایت شدم به خانواده عباسمنش…اصلا فک میکنم هر کسی که اینجا هست ارزشمنده چون حتما چیزی در وجودش بوده خواستار تغییر و بهبود بوده رویاهای بزرگ داشته که به این سمت هدایت شده
داشتن یه ذهن منظم و منطقی….این رو بارها از بقیه شنیدم و فکر میکنم به همین دلیل به شخصیت شرلوک هلمز علاقمند بودم….خیلی مطالعه اش کردم و مدتی role model من بود هنوزم خیلی ازش یاد میکنم…هیچ وقت ادعا نمیکنم مثل ایشون هستم اما خیلی شیوه حل مسائل اش رو دوست داشتم و به کارم اصلا به خاطر کار ایشون علاقمند شدم….برای من این شخصیت داستان نیست…یعنی این شخصیت که یه نویسنده با یه ذهن بسیار منطقی و خلاق از روی یک شخص واقعی الهام گرفته برای من واقعا الهام بخش بوده…در دقت کردن به مسائل…البته این فرد کاملا نقش هدایتهای خداوند رو نادیده میگیره و فقط روی مشاهدات انسانی و تحلیل مشاهدات کار میکنه و علمی رو پایه گذاری میکنه که خودش میگفته تلفیق علم و هنره…هنر استنتاج….و من خیلی تحت تاثیرش بودم…همیشه میدونستم یه چیزی کمه….خود ایشون هم میگفت که این علم یه چیزیش کمه…میگفت تمام معادلات و فرمولهای ذهنی من در برابر شم و شهود و احساسات بانوان زیر سوال میره….و وقتی یه بانویی میگفت به فرض من حدس میزنم که همسرم کشته نشده و زنده است هلمز قبول میکرد میگفت نمیدونم چجوری ولی همیشه حق با اونهاست….اینجاست که من بعدا از استاد عباسمنش در مورد هدایتهای خداوند یاد گرفتم که به اون منطق ذهن من یه رنگ جدید زد….حالا دیگه منطق خشک و سفت و سخت رو میذارم جلوی الله میگم شما بگو چجوری درسته…نظم شمایی…داننده شمایی…تواننده شمایی…قادر شمایی…راهنما شمایی…و این باز باعث میشه که اون منطقه قدرتمندتر بشه نظمه اساسی تر بشه…البته این واقعا خیلی جای کار داره اما واقعا خوبم توش به این دلیل که خدا منو اینجوری افریده
مهم نیست کاره چیه دوست دارمتفریح رو بهش اضافه کنم مثلا از مسیری برمشاید یکمدورتر باشه اما خوش بگذره…مسیر قشنگتر باشه…توی محیط کارمون یه زمینی جلوی محل کار بود انقدر بهار خوشگل میشد انقدر خودم تنهایی رفتماونحا گل چیدمو قدممیزدمتا اینکه باب شد همه یه ساعتی موکت میبردن همکارا میرفتن اونجا چایی میخوردن…یعنی دوست دارم تا جایی که به کار صدمه نزنه احتراما حفظ بشه محیط شوخی باشه بگیم بخندیم…مثلا ساعت خلوتی میرفتم با اقایون طبقه پایین نوبتی با لیموترش تک ضرب پاسکاری میکردیم :))) خیلی براشون جالب بود چون هیچ خانمی اینکارو نمیکرد….ولی واقعا خوش میگذشت…و جو خیلی خوب بود…همیشه محیط های کاری رو سعی کردم برای خودم بهتر کنم حتی با خشک ترین و سخت ترین و عبوس ترین همکارها هم سعی کردم ارتباط برقرار کنم…دوستی با ادمها رو دوست دارم
سعی میکنم قضاوت نکنم واقعا این رو برای خودم اصل قرار میدم…همکاری یا کسی اشتباهی میکنه سعی میکنمتا حد امکان به کسی نگم یواشکی به خودش بگم اگه میشه به روش نیارم خودم اصلاح کنم حرفها رو زود فراموش کنم به دل نگیرم
##تمرکز روی توانمندی های حرفه ای:
یک ویژگی خیلی خوبی که توی کارم دارم این هست که بسیار علاقمند کارم هستم و حتی از فکر کردن به انجامش واقعا حس ام خوب میشه…من در مسیر درستی دنبال علاقه ام گشتم و وقتی علاقه ام رو پیدا کردم در مسیرش هر تلاشی نیاز بوده انجام دادم….حتی واقعا مسیرهایی رو رفتم که شاید برای بقیه سخت بوده…از چیزهایی چشم پوشی کردم که برای خیلی از ادمها سخته وواقعا تعهد بالایی به مسیرم داشتم…حالا اینکه از نظر مالی درش پیشرفت نکردم به دلیل باورهای بد مالی بوده…به علت تمرکز روی فرع به جای اصل در قسمتهایی از مسیر بوده که به لطف اموزشهای استاد دارم بهتر میشم
شور و علاقه من به کار معمولا به اطرافیانم هم سرایت میکنه و یه شوق و ذوقی برای مطالعه وتحقیق و بهبود دادن خودشون ایجاد میشه…این روکاملا در محیط های مختلف تجربه کردم…
سعی میکنم با بالاترین دقت ممکن کار کنم…بهترین کیفیت خدمات رو ارایه بدم….و بهترین خودم باشم…حین اینکه کسی بهم مراجعه میکنه بلافاصله تلفن رو قطع میکنم…حین کارم اگه کسی تماس بگیره که میدونم کار واجبی نداره اصلا جواب نمیدم دربقیه موارد هم سعی میکنم زود قطع کنم…سعی میکنم هر چیزی که تمرکزم رو بهمبزنه از محیط کارم دور کنم…مثلا یادمه سال کنکورم من تا زمان کنکور با موبایل کار نمیکردم…دوستانی که منواز اون فضا خارج میکردن و بحث های حاشیه ای میکردن رو کلا قطع کردم تا خود آزمون….این تمرکزم توی کار رو از شرلوک هلمز یاد گرفتم البته هیچ وقت نتونستم مثل ایشون استاد بشم…و بعد با استاد عباسمنش جنبه های بهتری هم پیدا کرد
توانایی خوبی در ساده سازی اطلاعات ومفاهیم دارم…توی کارم بارها باید چیزی رو به کسی یا کسانی اموزش میدادم و این کامنت رو ازشون دریافت کردم که خیلی خوب یاد گرفتن…چون خیلی دوست دارم یکی بهم یه جیزی رو میگه خیلی دو دو تا چهارتایی بگه دلم میخواد خودم هم مطالب رو ساده کنم…مثلا توی دانشگاه خلاصه جزوه های منو هر کی میخوند واقعا تحسین میکرد که چطور خلاصه شده که گویا هست…یا مثلا به دونفری رانندگی یاد دادم که مدتها نمیتونستن از اموزشگاه یاد بگیرن…خیلی ساده و کارا که فرد بتونه به صورت عملیاز اون اموزش استفاده کنه
علاقه به حل چالش ها….سعی میکنم بهانه نیارم نگم فلانی وظیفه تو بود…خودت باید حلش کنی…میرم تا جایی که از دستم بربیاد میرم از خدا هدایت میخوام وانصافا واقعا خداوند هم خوب خدایی میکنه از بی نهایت راه مسائل ما رو حل میکنه…اصلا عشق به حل مسئله منو به اینکار هدایت کرد…خداوند رو به خاطرش شاکرم
الان دارم فکر میکنم خیلی موردهای بیشتری هست…و خدا رو شکر به خاطر اینهمه توانمندی…استاد ممنونم که باعث میشی به توانمندی هامون فکرکنیم…وخواهش میکنمنظر منوبا وجود طولانی بودن منتشر کنید چون نوشته های ما اینجا خیلی تاثیرگذاره…همیشه در دسترس مون هست و میتونیم بعدا بیایم ببینیم ولذت ببریم و میزان پیشرفت مون رو بررسی کنیم
از این فایل بی نظیر سپاسگزارم
پاسخ سوال دوم رو باید در یکفرصت دیگه با تمرکز بالاتر بنویسمچون به اهمیت سوال اول هست
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم..
روزهشتادوچهارم،روزشمارتوانایی تشخیص اصل ازفرع….
سرمایه اصلی من در حال حاضر، پاکی دل، وایمان و صداقت ودرستکاری من هست…
سرمایه من اون شور وشوق واشتیاقی هست که از درک اصل واساس قوانین جهان هستی بدست آوردم، اینکه تا حدود زیادی فهمیدم ودرک کردم که چرا زنده ام، چرا زندگی میکنم وهدفم از این زندگی یعنی چی؟
سرمایه اصلی من درک این آگاهی بود که من اومدم به این جهان که برای خودم ارزش خلق کنم، انسان مفیدی باشم وباعث گسترش جهان بشم ، عشق وتوحید رو سرلوحه زندگیم قرار بدم تا هرکسی منو دید و بامن به گفتگو نشست حضور گرم خداوند روی توی وجودم وصحبت هام ونوع نگرشم نسبت به جهان به وضوح ببینه ودرک کنه…
تمام سرمایه زندگی من رو الان بخوام محاسبه کنم، چیزی هست که هر روز وهر لحظه داره بیشتر میشه به لطف خدا واونم توکل وایمانی هست که به خداوند پیدا کردم و رابطه ی که از سر مهر وعشق و اشتیاق بین منو خدای خودم برقرار هست….
من هر روز سعی میکنم سعی میکنم روی ایمان وتوکلم وتوحیدی بودنم کار کنم تا سرمایه ی وجودی ودرونیم افزایش پیدا کنه ونسبت به همون به لطف الله سرمایه های دیگه که مادی هستند و قابل دیدن ولمس کردن هم داره بیشتر میشه …
سرمایه مادی که راحت بدست میاد حلال وپاک واماده، جاری وساری، فرقش با گذشته اینه که اونچه که داشتم از مادیات وپول ومال واموال وشخصیت نه تنها باعث عزتمندی وافتخار و ارامش وامنیت من نبود، بلکه باعث دردسر و انحراف و درد ورنج و گلمندی من هم بود!!!
جای تعجبی هم نداره، تاوقتی مال واموال و کسب وکار و موقعییت های عاطفی وخانوادگی واجتماعی و اسم ورسم وپول ودارایی وشهرت رو به خاطر کور کردن چشم بقیه و فخر فروشی ومنم منم و بریز وبپاش و ناشکری و اصراف کردن بخوای وداشته باشی، آب تو هاونگ کوبیدنه، باد هواست، خاکستری هست توی باد….
هیچه وپوچ ….
بی حاصل و فنا ونابود شدنی….
ومایه درد ورنج ومصیبت وبدبختی وعذاب….
اما وقتی هرچی که میخوای از نام نیک وعزت وافتخارو مال واموال وثروت و همسر وفرزند و خانواده ودوست و همنشین و شهرت و کسب وکار وموقعییت های اجتماعی و اصلا هرچی که در جهان هست و زیباست، به چشم نعمت وبرکت ولطف خدا ببینی و ازشون استفاده درست بکنی و قدردانشون باشی وبدونی که از سمت خدا بوده و نه عقل وقدرت خودت، وانهارو بخوای برای اینکه پاداش ولطف خدا می بینیشون و میخوای از این طریق نماینده خدا باشی روی زمین، تا به دیگران خدای بخشنده ومهربانت رو بشناسونی..
انوقت همه چیز برات خیر میاره، همه چیز میشه برکت زندگیت وباعث خوشبختیت….
من الان مدتهاست یه عقیده ای دارم که اگر شاهزاده بشم و برم توی قصر وکاخ زندگی کنم ویا چوپون بشم وبرم صحرا با گله ی گاو وگوسفند همسفر بشم، یه چیز در من باید همیشگی وجاودان بمونه اونم یادخداست وایمانی که بهش دارم…
همین ایمان وتوکلی که منو از شرایط بد عبور میده، همین ایمانی که بدی رو به شکل خیر وخوبی در زندگیم تبدیل میکنه ….
همین ایمانی که هرچی که از دست داده بودم بر اثر شرک وجهالتم دوباره بهم برگردونده وبرمیگردونه حتی بیشتر وبهترش رو….
بارها گفتم برام سوال بود گوینده رادیو یا مجری تلوزیون چرا صبح کله سحر میگه خدایا شکرت برای امروز، برای اینکه اجازه دادی یه روز دیگه در این جهان زندگی کنم وزیبایی ها رو ببینم!!!!
واقعا چرا زندگی مگه چه دیدنی داشت؟؟؟؟چه زیبایی داشت ؟؟؟ که باید بابتش شاکرهم می بودم؟؟؟
اما مدتهاست، من هر روز بابت اینکه خداوند بهم فرصتی داده تا با ایمانتر، درستکارتر، نیکوکارتر و انسان مفیدتری باشم خداوند رو شاکرم، به خاطر بودن کنار عزیزانم و بابت درک وشناختی که قبل از مردن ورفتنم از این دنیا می تونم از خداوند بدست بیارم وبابت اینکه بهم فرصتی میده تا همنشینی ودوستی باهاش رو یاد بگیرم وهر روز تلاش کنم که دوست ورفیق وبنده ی بهتری براش باشم تا در اون جهان هم از دوستان ونزدیکانش باشم ان شالله…
واقعا اگه خودم رو کشته بودم یا زودتر از اینها در جهالت ونادانی وشرک مرده بودم، دیگه چطور می تونستم برگردم به این دنیا وجبران کنم وبدست بیارم دوباره فرصت درست بندگی ودرست زندگی کردن رو؟؟؟
اگر چه که الان هم ادعایی ندارم، که چقدر تونستم بنده خوبی بشم براش، فقط از اون احساس آرامش درونی وقلبی که دارم وحس خوبی که بهش دارم و کارهایی که برام بی وقفه داره انجام میده که در حد توان من وهیچکس نبوده ونیست، میفهمم که خداهم ازم راضیه ودوست داره این دوستی وعشق پایدار وهمیشگی باشه ….
استاد جانم، خیر دنیا وآخرت نسیبتون باشه، که بهم یاد دادید سرمایه اصلی زندگی من چه چیزی باید باشه وراه بدست آوردن اون سرمایه رو هم از روی لطف ومهربانیتون به شیوه ای آسون ودلچسب بهم آموختید…
سلام استاد و دوستان
من اصلا به سرمایه هام فکرم نکرده بودم ولی خوب الان که فکرشو میکنم میبینم که من خودم باید روشون کار کنم روش تمرکز بذارم قبلاً مثلاً کامپیوتر اگه کسی خراب میکرد یا ازم درخواست میکرد بهش کمک میکردم ولی الان میبینم من کارم تقریبا با کامپیوتر هست و چقدر میتونم گسترشش بدم روش تمرکز کنم،اینکه من از چیزایی که دارم و اتفاقا سرمایه های من هستن فرار نکنم و روشون کار کنم