میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و ارادت
درود به استاد دانا و حکیم وخانم شایسته عزیز
الان یه مدته انگار خدا منتظر من درخواست کنم و اون بلافاصله اجابت کنه
واقعا ازش ممنونم که منا با شما اشنا کرد
استاد نمیدونم چه جوری ازتون تشکر کنم
تنها کاری که فکر کردم میتونم انجام بدم که هم خودم راضی بشم و حق شما را ادا کرده باشم این بود یه عکس از شما چاپ کنم و بزنم به دفتر کارم یا توی خونه(یا روی صفحه گوشی) تا همیشه یاد حرف هاتون باشم اینجوری هیچ وقت یادم نمیره از عمل به قوانین ، جدیدا یکی از راه های به ارامش رسیدنم نگاه کردن به تصویر شماست که مساوی هست
با،،،،،،
هزارن حرف
طی کردن مسیر تکامل
ساختن باور: صبر و ادمه راه
ساختن باور: فراوانی وفزونی
ساختن باور :سلامتی
ساختن باور: احساس لیاقت
ساختن باور: ارزشمندی
ساختن باور: توحیدی بودن
ساختن باور: عشق
ساختن باور: قدرت
ساختن باور: عمل گرایی
ساختن باور: ارامش
ساختن باور: راحتی و اسایش در این جهان وجهان بعد
ساختن باور: عزت نفس واعتماد به نفس
ساختن باور: خالق بودن
وساختن هر باور خوبی در این جهان به من کمک میکنه از هر جهت عالی تر زندگی کنم و تجارب زیبایی داشته باشم
واقعا سپاسگزار خداوند هستم
داستان از این قرار که ،،،
3سال پیش دخترم روز اول مدرسه یکدفعه تپش قلب گرفت و خانمم اوردش خونه و موضوع را گفت و بعد دخترم شروع کرد به تشنج کردن تا همین الان خلاصه که،،،( بعد از تپش قلب و تشنج دکتر رفتن شروع شد هر ازمایشی که شما فکرش را بکنید از هر نوع
Mir
mrs
Miv
وهر نوع اسکن مغزی و نوار مغز و نوار عضله
هر چیزی که دکتر میگفت و نیاز بود
البته با چند تا دکتر مستقیم در ارتباط بودیم
یکی دارو میداد بدتر میشد یکی دیگه دارو میداد بهتر میشد این بازی تا شب عید که دوتا از داروی اصلی دیگه گیرمون نیومد 《و دخترم عالی بود》 اما منو و همسرم از هر جایی فکر پیدا کردن دارو بودیم تا بعد از دوماه خوشحال از اینکه دارو پیدا کردیم تازه خارجی با افتخار 《 نشونه خدا گیر نیامدن دارو》و سلامتی 98درصدی دخترم و
خوشحالی و ارمش من و همسرم البته اون بیشتر از من
تا دوباره شروع به دارو دادن کردیم وخوشحال که دارو را گیر اوردیم ،، دوباره همون اش و همون کاسه با شدت بیشتر از قبل برای دخترم
واما ربطش به سوال استاد توی این فایل،،،
پذیرش اینکه باید تحمل کرد
پذیرش اینکه مریضی هست و…..
تکیه کردن به حرف دکتر که این دارو را بدین تا چند ماه دیگه خوب میشه اونی یکی دکتر میگفت این دارو را ندید
اما واقعا به معنای واقعی داشتیم تحمل میکردیم نه صبر چون یکی میگفت تا دوسال ادامه داره یکی میگفت تا 10 سالی خوب میشه
یکی میگفت هنگام زایمان اکسیژن به مغز بچه نرسیده یکی میگفت ارثی هست تا جایی چند روز (هفته ی پیش )پیش همسرم را بردم پارک و بهش گفتم من دیگه نمیتونم تحمل ش را ندارم باید این مریضی دخترم خوب بشه یعنی شفا پیدا کنه اینم کار خداست فقط منو تو باید بهش اعتماد کنیم البته قبلش 8 فایل ارمش در پرتوی اگاهی را گوش داده بودم
گفتم من دیگه نمیخوام ببرمش دکتر به حرفشون هم نمیخوام اعتماد کنم یا با من همراه شو یا بذار من این راه را برم البته خانم هم خواشحال شد هم نگران که، حق هم داشت
خلاصه دوره قانون سلامتی را خریدیم فارغ از خود دوره نتایج یکی از دوستان این بود بیماری صرع یا تشنج شون درمان (شفا) شده بود برای من همین کافی بود و شروع کردیم به کم کردن دارو های دخترم از 6تا رسید به 2 تا خدا را شکر از روزی 10 مرتبه تشنج رسید به 1 بار تشنج با واکنش های خیلی کم یه جورایی غیر قابل باور خدایا شکرت
استاد من شما را خدا نمیدونم اما معجزه خدا توی زندگی من هستید و واقعا سپاس گذارم
ناگفته نمونه که من خودم بر اثر ضربه درخت (افتادن از بالای درخت) دچار صرع شدم تا چند سال پیش یبار زمانی که تشنج کردم وقتی به هوش اومد دیدم پدرم یه سمت داره اشک میریزه و مادرم یه سمت دیگه با این که داشتم از سر درد بعد تشنج میمردم با خودم گفتم دیگه هیچ دارویی نمیخورم یا میمیرم یا خوب میشم البته توی دلم گفتم و همون روز دارهایی که میخوردم را ریختم توی دستشویی،، درسته زمان برد اما خدا را شکر الان خوب خوب شدم ولی به قول استاد ذهن انسان فراموش کاره با این که من خودم این راه را رفته بودم بازم برای دخترم 3 سال تحمل کردم و زجر کشیدم اما الان با اعتماد به خداوند و توکل (سپردن کارها به اون) دارم جواب میگیرم و این فایل از استاد قوت قلب عجیبی بهم داد که مسیرم درسته
اره ،،،
خداوند هم در مورد فرعون، نمرود، و تمام افرادی که توی قران داستانشون را تعریف کرده تا یه جایی تحمل کرد حتی در مورد حضرت یونس که پیامبرش بود هم این موضوع صدق میکنه
این دفعه ما فکر میکنم مریضی، کمبود ، اوضاع و شرایط نامناسب و هزاران چیز دیگه طبیعی هست غافل از این فقط با تغییر دیدگاه مون وساختن باور درست توی همون موضوع میتونیم از هر خیری که توی جهان هست بهرمند بشیم
وقتی به خودم نگاه میکنم من فقط از عید تا همین چند روز پیش پول 6تا 7 دوره کشف قوانین زندگی را خرج این موضع کردم و چه اشتباهی کردم فارغ از دوره سلامتی من فقط از چند تا فایل رایگان مرتبط با دوره کشف قوانین این نتیجه را گرفتم
ببینید خود دوره با کلی یت زندگیمون چیکار میکنه
خدارا هزاران بار شکر بابت این اگاهی ها
واقعا خدا خیلی خیلی زود جواب م را داد
استاد انشاالله یه روز اونقدر با شما هم فرکانس بشم و در کنار تون از نزدیک سجده شکر به جا بیارم بابت این هدیه ی که به من دادید،،،
سلامتی خودم و همسرم و پسرم بخصوص دخترم که باری شده روی شونه های و من یه دغدغه فکری برای همسرم
دوستان عزیزم فقط میتونم بگم حرفهای استاد را با گوش دل بشنوید با چشم دل ببینید و با قلبتون بهش عمل کنید حتما جواب میگیرید،،
واما حرف اخر
استاد از نظر من این که میگن(بطور مثال این حرف را باید با طلا نوشت) حرف شما با طلا بنویسند و قاب بگیرند یه توهین به شما و خود اون شخص هست
بنظرم باید با،،
عشق حرفاهاتون را روی قلبمون و ذهنمون حک کنیم تا همواره و همیشه به اون عمل کنیم اینجوری میشه یه عادت خوب که مارا به تمام ارزوها و اهدافمون حالا در هر موردی که باشه میرسونه
در پناه حق
به نام خدا
بریم سراغ آگاهی های بی نظیری که در این قسمت یاد گرفتبم:
اور اینکه ما نباید به راحتی شرایط رو تحمل کنیم و هیچ کاری نکنیم تا زمان بگزره
بلکه باید با قدرت از اون شرایط خودمون رو خارج کنیم و مسائل زندگیمون رو به نحوه ی حل کنیم که باعث بشه هرگز اون تضلد برامون پیش نیاد
چقدر عالی استاد جان در مورد تفاوت صبر و تحمل صحبت کردید و واقعا باعث میشه که دیگه تن به تحمل ندیم و با قدرت خودمون رو بالا بکشیم
چه مثال بی نقصی بود استاد جان و چقدر راحت تونست ما رو در مورد تحمل کردن درکی کنه.
خدا را واقعا شکر بابت.این اگاهی ها…
سلام دوباره به سیدعزیزم وتمام دوستان.من تاچندماه قبل همیشه بارفتارهای مادرخانمم درتضادبودم واوایل همیشه باخانمم بحث میکردم که مادرت نباید این کار را میکرد یاچرا این کار را میکنه.تا این که تصمیم گرفتم که رفتاروحرکاتش ومهمترازهمه حس من این بودکه منا دوست نداره ومن اصلآ نمیرفتم خونشون یااگه یه موقع هم که میرفتم قبل رفتن به خودم میگفتم که من رفتارش رو تحمل میکنم بخاطرخانمم تحمل میکنم تابعد اینکه باسایت استاد آشنا شدم دیدم که همه اینابخاطرفکرمن بودبااینکه مادرخانمم واقعآ همه تلاشش را میکردمناراضی نگه داره ولی افکارمن اینقدر منفی بود وهمیشه دنبال بهانه گیری مثلآ اگه برای همه ماکارونی درست کرده بودیاخورشت بادمجان مثلابقیه دامادهاش اون غذارامیخوردن ولی برای من تنها خورشت مرغ میزاشت ولی باهمه این کارهادوباره ذهن من چون ازقبل ناراحتی رادرست کردن بودمیگشت ویه بهانه ای رادست اویزقرارمیداد.من واقعآ دوست نداشتم این رابطه راولی قبول کرده بودم که من نمیتونم بامادر خانمم رابطه خوبی داشته باشم وهمیشه به خانومم میگفتم من ومادرت نمیتونیم باهم کناربیایم مثلآ اگه حرفی میزدمن یه جور دیگه برداشت میکردم حتی اگه به دخترم میگفت چرا اینقدر شیطنت میکنی من همین حرفوبهانه میکردم.من 10سال بااین فکرلذت کنارهم بودن راازخودم گرفتم ودیگه شده بود باورمن که من بامادرزن بهم خوش نمیگذره ونمیتونم حتی یه شب دورهم باشیم.میخوام بگم دوستان عزیز خیلی اوقات این ماهستیم که یه شرایط خوب ودلخواه رابایه نگرش ویه برداشت اشتباه تبدیل میکنیم به یه شرایطی که دیگه فکرمیکنی بایدتحمل کنی یابرای همیشه کناربزاری یه سری افرادرا.ولی بایه تغییردرنگرش وفکرمیتونی شرایط راتغییربدی.الان وقتی میخوام برم خونه مادرخانمم پیش خودم میگم تواون لحظات هم به من خوش میگذره وهم به بقیه.اگه کسی هم کاری کنه مطابق میل من نباشه پیش خودم میگم طرف هم حق اشتباه راداره
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام عرض می کنم به استاد عباس منش عزیزم. استادی که هرکس پای درسشون بشینه، صحبتای بقیه براش کم ارزش میشه. سلام به بانو شایسته گرانقدر و سلام به همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…
شنیدن این فایل واقعا برای من تکون دهنده بود. البته اعتراف می کنم که دفعات اولی که این صحبتارو میشنوم، فقط لفظ کلام استاد رو درک میکنم. انگار هیچی از معنا و مفهومش درک نمی کنم. هر چی بیشتر گوش میدم، تیکههای پازل بیشتر کنار هم میشینن. برای من یه جورایی مثل قرانه. که هرچقدر بیشتر توش عمیق بشیم، بیشتر برامون آگاهی داره. مثلا این روزها فایل «دلیل نتایج پایدار» رو چندین و چند بار در روز گوش میدم. شاید بیشتر از 50 بار گوش داده باشمش ولی انگار هربار اشتیاقم به شنیدن همین یه دونه فایل بیشتر و بیشتر میشه. بنازم استادی رو که به واسطه کار همه جانبه روی خودشون این چنین دریافت هایی رو از پروردگار دارن که روی هزاران هزار نفر این تاثیرات باورنکردنی رو میذاره. به استاد که نگاه میکنم، برام ارزش پیامبر بیشتر درک میشه. قرآن با این همه آگاهی هاش، باید توسط کسی دریافت شده باشه که فوقالعاده روی خودش کار کرده وگرنه هرکسی نمیتونه این دریافت هارو داشته باشه. در مورد آگاهیهایی که استاد عباسمنش هم میگن دقیقا همینه. هرکسی نمیتونه این دریافتهارو داشته باشه و اینا همش نشون از همون تعهد غیرقابل مذاکره داره که استاد در تموم این سالها داشتن.
هرچقدر که میگذره، فایلهای استاد عملی تر و کاربردی تر هم میشن. وقتی به فایلهای اخیر استاد نگاه میکنم، کاملا روند رشدشون رو درک میکنم. میفهمم که همیشه دارن روی خودشون کار میکنن و بواسطه پیشرفت در باورها و افکار، دریافتهای فوقالعادهتری هم دارن. وای که میتونم تا هزار سال دیگه بدون اغراق از اراده و قدرت این مرد صحبت کنم. کسی که الگوی منه. همیشه و همه جا سعی میکنم ازشون الگو بگیرم و اراده فوقالعادهشون رو نصبالعین خودم کنم تا بدونم باید توی چه مسیری حرکت کنم. دست مریزاد استاد! شما بی نظیرین!
در مورد این فایل! و این فایل! الله اکبر! چی بگم واقعا! حس آدمی رو دارم که دنیایی از حرف میتونه بزنه ولی شوکهاس! زبونش نمیچرخه. نمیدونه چطور توضیح بده. نمیدونه حسشو چطور بگه از این همه آگاهی که باهاش مواجه شده. اما خب، در راستای تعهدم به فعالیت در سایت، باید بتونم همین اندک چیزی که درک کردم و توی زندگیم تجربشو داشتم، برای گذاشتن ردپا، بنویسم.
وقتی به زندگی خودم نگاه میکنم، همه زندگیمو پر میبینم از تحمل کردنها. از تحمل شرایط نامطلوب اقتصادی گرفته، تا تحمل نداشتن خیلی از امکانات و … . بگذریم. بهتره آدم تمرکزش روی نکات مثبت باشه.
شنیدن این فایل و دریافت این آگاهی که هر وقت شرایط خوب پیش نمیره، نباید بپذیرم که این بخشی از مسیره، خیلی توی ذهن من پیچیدگی ایجاد میکنه. اینکه بفهمم کجا نباید قانع باشم. البته درک اینکه برای دریافت نتیجهها باید صبور باشم خیلی سخت نیست. اما یه جورایی کم کاری هام در زمینه کارروی باورهای خودم در گذشته، باعث شده نتونم الان دقیقا بفهمم در کجای زندگیم تحمل کردم و در کجا صبر.
اصولا وقتی یه نفر در زندگیش سینوسی روی خودش کار کرده و نتایجشم سینوسی بوده، یعنی داشته اون زندگی ناخواسته خودش رو تحمل میکرده به امید اینکه شاید همون سینوسی کار کردن باعث بشه نتیجه بگیره! این چیزی بود که من تا الان داشتم برای خودم رقم میزدم.
من بین آگاهیهای این فایل و فایل «دلیل نتایج پایدار» این ارتباط رو برقرار میکنم که وقتی یه نفر روی خودش به درستی کار نمیکنه، به این معنیه که داره شرایط فعلیشو تحمل میکنه. و توهمی داره که شاید با همون کار کردن نصف و نیمه روی باورهاش اتفاق خاصی براش بیفته. یا اینکه شرایط زندگیش خود به خود درست بشه.
اما کسی که دائما داره روی خودش کار میکنه. افکار و باوراشو مانیتور میکنه و سعی میکنه در هر لحظه فرکانس درستی بفرسته، برای دریافت نتایجش صبر میکنه و همین صبر اون چیزیه که در قرآن بسیار ازش یاد شده.
آگاهی فوقالعاده دیگهای که این فایل برای من داشت این بود که وقتی یه نفر میپذیره که این شرایط راهی برای درست شدن نداره، جلوی الهامات خداوند رو هم میگیره. یه جورایی همون شرک حساب میشه. وقتی که ما میپذیریم اقتصاد، گرونی، وضعیت سیاسی و یا هر چیز دیگهای خرابه و دلیل خراب بودن زندگی ما هم همینه، یعنی دیگه باور نداریم که اوضاع میتونه برای ما بهتر بشه و چون همچین باوری نداریم، درخواستی هم برای دریافت الهامات نخواهیم داشت. و الهامات خداوند در این شرایط به در بستهای میخورن و راهی برای ورود به درون ما پیدا نمیکنن. در این شرایط ما نمیتونیم انتظار رسیدن به موفقیت داشته باشیم.
این یه اصله: همیشه و همیشه باید همه چی خوب باشه. روابط، سلامتی، موقعیت مالی، موقعیت اجتماعی، معنویت و همه چیز و همه چیز باید در بهترین شرایط نسبت به چیزی که ما میخوایم باشه. اگه اینطور نیست پس باید بگردیم و راهشو پیدا کنیم. باید از خداوند هدایت بطلبیم. باید بخوایم که خداوند بهمون الهام کنه. وقتی این الهام رو دریافت میکنیم که، باور نکنیم شرایط همینه و راهی برای فرار ازش هم وجود نداره.
بازم از استاد عباس منش و الگوی خودم و بانو شایسته بخاطر تولید این گنج ارزشمند، سپاسگزارم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و موفق و سعادتمند باشید.
خدانگهدار
1402/05/03
02:12
سلام آقا مسعود
چقدر لذت بردم از کامنت تون
خیلی زیبا و دلنشین و آگهی دهنده بود
خصوصا قسمتی گه گفتی
(این یه اصله: همیشه و همیشه باید همه چی خوب باشه. روابط، سلامتی، موقعیت مالی، موقعیت اجتماعی، معنویت و همه چیز و همه چیز باید در بهترین شرایط نسبت به چیزی که ما میخوایم باشه. اگه اینطور نیست پس باید بگردیم و راهشو پیدا کنیم. باید از خداوند هدایت بطلبیم. باید بخوایم که خداوند بهمون الهام کنه. وقتی این الهام رو دریافت میکنیم که، باور نکنیم شرایط همینه و راهی برای فرار ازش هم وجود نداره.)
به نظر من یکی از پاشنه آشیل همه ما دنشجوهای استاد اینه برای ذهنهای ما قبول کردن اینکه زندگی میتونه کاملا رویایی باشه و طبیعی باشه روابط خوب داشتن سلامت بودن ثروت و پول داشتن لذتدبردن از زندگی باید به صورت طبیعی اتفاق بیفته
اگه اینها را باور کنیم نیازی نیست دستو پا بزنیم نیازی نیست سفتو سخت بچسبیم به خواسته هامون چیزی که خودم خیلی ازش ضربه خودم که نه من باید زندگیمو بسازم
اینطور نیست من باید پاروها را ول کنم خدا خودش قایق را هدایت کنه
چهار روز پیش یکی از همکارهام پسر 11 ساله اش را از دست داد و دیروز هم پسر من بدنیا اومد
به قول استاد به خودمو خدا گفتم
بچه من نیست که تو 9 ماهه که داری خلقش میکنی تو بدنیاش آوردی تو هدایتش میکنی تو بزرگش میکنی
اونوقت بعدها بگم پسر منه من بزرگش کردم جون کندم از خودم کندم که ازش نگهداری کردم
حرفهایی که همکارم وقتی پسرشو از دست داد فریاد میزد
البته که قضاوتش نمیکنم چون من جاش نیستم و این دردو کسی درک میکنه که کشیده باشه
میخوام اینو بگم که ما نیستیم که جهان را هدایت میکنیم
ما نیستیم که زندگیمونو میسازیم ما صاحب این زندگی نیستیم
ما صاحب روابطمون نیستیم
ما صاحب کسبوکارمون نیستیم
و اگه به این باورها برسیم میتونیم تسلیم باشیم
اونوقته که جریان طبیعی زندگی در همه جنبه ها اتفاق می افته
و خدایی که در این نزدیکی است….
عرض سلام خدمت استاد عباس منش و جناب نیکزاد گرامی و بقیه دوستان.
اول از همه بگم که واقعا تحسینتون میکنم جناب نیکزاد. درک این موضوع که هر آن چه ما داریم از جانب خداونده و داشتن این رهایی نسبت به تمام متعلقات از چیزهای مادی گرفته تا عزیزان و فرزندان و … کاریه که انسانهای معمولی نمیتونن انجامش بدن. اینکه شما به عنوان یک پدر در بطن ورود فرزند دلبندتون (که تولدش رو خدمتتون تبریک عرض میکنم و امیدوارم سالیان سال در کنار هم بخوبی و خوشی زندگی کنید) به این دنیا، به خودتون این نکته رو میگین که این فرزند هدیه خداست. این فرزند مال خداست. مال من نیست! من دستیم از دستان خداوند که در مسیر به دنیا اومدن این فرزند قرار گرفتم، این خیلی خیلی ارزشمنده و من واقعا شما و این احساس رهاییتون رو تحسین میکنم.
اما این کامنت شما از جهت دیگهای هم حال من رو خوب کرد.
خب، من مدت زمان زیادیه که با استاد آشنام. چیزی بیشتر از 9 سال! اما خب، به رسم شیطنتهایی که از روی ناآگاهی داشتم، هیچوقت تعهد زیادی نداشتم که بیام و روی خودم به صورت جدی کار کنم. ته تهش گوش کردن به فایلهای استاد اونم به صورت روزنامه وار بوده.
تا اینکه یه جایی اینقدر شرایط برای من سخت شد که مثل موسی داد زدم: «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» و از خدا خواستم عجز منو ببینه و دستمو بگیره و کمکم کنه. بعد از اون شرایط رفته رفته رو به بهبود گذاشت و خداوند دست منو از اون باتلاق گرفت و درآورد. از اون زمان که خیلی هم دیر نیست، من تصمیم گرفتم آموزههای استاد رو با جون و دل گوش کنم و خودمو به انجامش متعهد کنم. در راستای این تعهد هم گفتم باید در سایت فعال باشم. هم کامنتهارو بخونم و هم کامنت بذارم. چون اصلا اهل انجام این کار نبودم.
وقتی اومدم توی سایت و نتایج افرادی مثل سیدعلی خوشدل عزیزم و بقیه دوستانی که لیزری روی خودشون کار میکنن رو دیدم، خجالت کشیدم که چرا من با این همه سابقه باید این عملکردم باشه؟ این نتیجم باشه؟! وقتی میدیدم کامنت سیدعلی خوشدل توسط استاد برگزیده میشه و این همه بچه ها از تاثیراتی که از خوندن کامنتاش گرفتن، صحبت میکردن، متحیر میشدم.
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون که یه حسادت ریزی هم به این بچهها کردم!!! ولی بعدش سریع به خودم اومدم و گفتم اگه این افراد نتیجه گرفتن، صرفا به خاطر کاریه که روی ذهنشون انجام دادن. و ستاره دار شدن پروفایلهای این افراد هم اتفاقا خیلی بهم کمک میکرد که ربط مستقیمی بین نتایجشون و کاری که روی ذهنشون انجام دادن پیدا کنم.
بعد از اون گفتم منم باید همینطور تمرکزی کار کنم تا به نتایج بالا دست پیدا کنم. و تعهد دادم که در سایت فعال باشم. این کار برای من یه تعهد برای کار روی باورهای خودمه. این سایت اینقدر مقدسه که وقتی واردش میشم همه آلودگی های وجودم از بین میره.
امروز که این کامنت شما رو در پاسخ به کامنت خودم دیدم، احساس خیلی فوقالعاده ای رو تجربه کردم. یه حس تایید از جانب رب خودم که بهم گفت در مسیر درستی قرار داری. فقط باید ادامه بدی و هرگز نایستی. دقیقا عین همون چیزی که استاد در فایل «دلیل نتایج پایدار» در موردش صحبت کردن.
خیلی خیلی ممنونم از شما جناب نیکزاد عزیز.
براتون از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و سعادت دارم.
خدانگهدار
1402/05/03
18:50
بسم الله الرحمن الرحیم سلام استاد سلام مریم بانو سلام پارادایز زیبا شکر از این هم زمانی و هدایت جاری در جهان شکر از جهان انقدر دقیق و قوانین بی نظیرش : استاد من در باره این هدایت بگم که رابطه ای رو با قانون در خواست و یقین به رسیدن و تجربه کردن از خدا خواستم و خدای بی همتا و قادر توانا من و هدایت کرد به شخصی که خصوصیات داره که حتی من بهش فکر هم نتونسته بودم بکونم و اگه فکرم میکردم نمیتونستم با این دقت بسازم و بنویسم این رابطه با هم زمانی ونشانه های از سمت خدا تا همین لحظه پیش رفته از اتفاق ها وتجربه های که مثل معجزه پیش رفته از یه جای در مسیر اون حس وابستگی و توقع داشتن به وجود اومد که از عمل نکردن و فکر کردن به این که من نقشی دارم یا من باید کاری بکنم و کنترل نکردن ذهن وافکار مسائل پیش اومد که این رابطه به سمت سردی رفت جوری که من حتی با دیدن عکس های که از لحظه ها داشتم ناراحت و گریان میشودم : این کنترل نکردن از اون جای شروع شد که من تجربه گذشتم از زندگی مشترک خودم رو رها و تغییر ندادم تجربه خیانت رو تجربه ای که فهمیدم خودم ساختم با تکرار با ترس که البته بعد با بخشیدن خودم و همسر سابقم حتی ازش خواستم من و ببخشه وحتی خود شو مقصر ندونه که این موضوع اتفاق افتاد و بهش گفتم من فراموش کردم ازش سپاس گزاری کردم برای لحظه های عالی که تو زندگیم ساخت ولی برای تغییر این باور و تغییر این تجربه اقدام نکردم و با این که این شخص جدید انسان متفاوت صادق درست کار شریفی هست بارها این ترس موجب شد عمل کرد و برخورد درستی نداشته باشم و این شخص عزیز رو ناراحت کنم با این که هیچ وقت نمی خواستم ناراحتش کنم بااین که این رابطه رو خدا ساخت و من و هدایت کرد تو زندگی مشترک گذشتم با کم بود های که بود من درست کار موندم و صادقانه پیش رفتم و تحمل کردم تمام مسائل که باید طبیعی میبود و نبود من یک سال بود که فایل های هدیه شمارو گوش میدادم و این میان بارها و بارها جهان وهدایت میگفت که باید جدا بشم اما به خاطر پسرم و این که شرایط تغییر میکنه با ایمان عمل نکردم تا این که جهان به صورت فهمیدن خیانت همسرم با چک من و جدا کرد و بعد خواسته رابطه با یه عباس منشی برام به وجود اومد و این شخص وارد زندگی من شد این جا لازم بود من تجربه گذشته را با باور های درست دیدن نشانه ها تغییر بدم که ندادم و این رابطه را تا این نقطه که این رابطه احساسی سرد شده کشوندم من از طرف خودم میگم و کاری به فرکانس و باور های طرف احساسی ندارم : با تغییر نگاهم به این رابطه به لحظه ها به اون جا رسیدم که با دیدن عکس ها و مرور خاطرات رد پای خدا رو تو همه لحظه ها دیدم و الان با دیدن هر کدوم از عکس ها فقط اشک شکر گزاری میریزم چون میبینم خدا چطور همه چی رو کنار هم قرار داد چطور تجربه که از خواسته هام داشتم رو توسط این انسان شریف بهم چشوند من باور های جدیدی رو برای خودم مینویسم و همش تکرار میکنم گفت گو های ذهنیم هنوز هست اما کمتر شده تا شروع میشه من با ره این که هر چی خیر باشه اتفاق میفته من به خدا و هدایتش باور دارم یا این که اگه قرار باشه این رابطه ادامه داشته باشه تمام مردم جهان هم نمیتونند مارو جدا کنند یا قرار نباشه ادامه پیدا کنه تمام مردم جهان هم نمیتونند ادامه دارش کنند واین باور که قطعا ایشون از زندگیم بره قراره انسان وشخص بهتری بیاد رو تکرار میکنم یا من تسلیم هستم به هر خیری من خواستم رو گفتم تسلیم هستم برای نتیجش و تکرار میکنم دوره کشف قوانین و دارم و بارها و بارها یه جلسه رو گوش میدم تو تمرین ها کلی سوال خودم برای خودم مینویسم جدا از سؤال های شما تو جواب دادن به سوالات جلسه دو کلی برام باز شد که تا حالا خواسته ای نبوده که داشته باشم و بهش نرسیده باشم من شغل خودم و رها کردم و یک ساله زوم کردم روی علاقم و شب تا صبح انجام دادم هنوز نتیجه مالی درستی دریافت نکردم دیدم من حتی کار مورد علاقم رو برای نتیجه مالی دنبال میکردم نه فقط برای لذت بردنم این جا گوشم زنگ زد که مهم لذت بردن و احساس خوب داشتنه که نتیجه مالی از همین لذت بردن ساخته میشه بعد این نکته رو حتی تو رابطه احساسیم هم قرار دادم البته لازم به زکر هست که تکامل و باور دارم و میدونم باید ادامه بدم در حالی که از همین لحظه همین شرایط لذت ببرم طرف احساسی من با دیدن عکس ها خاطرات بهم میریزه حال و احساسش بد میشه من شخصیت دارم که راحت به همه ابراز احساس میکنم نمیتونم وقتی یکی رو دوست دارم بهش نگم من حتی یه دوره مغازه هم میرفتم خرید به فروشنده میگفتم که عاشقتم که این موضوع و دادن احساس خوب به دیگران برام عادی بود حتی بارها شد فروشنده خانم بود و بعد گفتن جمله اون بنده خدا با تعجب من و نگاه میکرد من حتی این ابراز علاقه رو به حیوانات هم انجام میدم اما این روزها طرف احساسیم با گفتن من بهم میریزه من این شرایط و تحمل میکردم وهر چند روز که کنترل میکنم یه روز یه لحظه از دستم در میره کلی کنترل میکنم و حتی یه اسم اس رو بارها مینویسم و پاک میکنم تا جمله احساسی نگم که این شخص عزیز ناراحت بشه من هم مثل شما با سختی میانه خوبی ندارم و تو هر موضوع دنبال راحت تر وآسان تر انجام اون کار میرم سختی رو قبول نمیکنم تا اون جاکه برای کارم هم خودم و به راحت انجام دادن و سرعت بیشتر برای انجام کارم هدایت شدم تو موضوع رابطه هم این شرایط رو قبول ندارم و با تغییر و تمرین دارم باور ها مو تغییر میدم و تازه درک کردم که خدا فقط و فقط خواسته که دارم رو به من میده این که به صلاح من هست یا نیست رو هم گزینش نمیکنه لازم به زکره که این هم زمانی ها تو رابطه هم چنان ادامه داره و من به عنوان نشانه میبینم مثل این که دقیقآ زمانی که یا من یا ایشون پیغام بهم میدیم که طرف آنلاین هست بارها و بارها تا بهش فکر کردم یا تماس گرفته یا پیام داده این موضوع هم برای ایشون بوده هم من که بارها از این هم زمانی تعجب کردیم این روزها این باور قوی شده که من به تمام خواسته هام رسیدم وقطعا به خواسته های دیگم هم میرسم این شخص رو هم تو ذهنم رها کردم که فقط این شخص هست تسلیم شدم و فقط زوم کردم رو خواستم یعنی خصوصیات که دوست دارم جالبیش اینه که وقتی رها میکنم و فقط خواستم و بدون این که کی باشه تکرار میکنم این شخص هم تماس میگیره و هم پیام میده و هم نشونه از سمتش میاد من وایشون با هم سفر شدن رابطه مون شروع شد و چی بگم از هم زمانی ها اتفاق های عالی که تجربه کردیم تو مسیر فایل های شما گوش میدیم دربارش صحبت میکنیم باور های شمارو تکرار میکنیم توجه به زیبای ها نکات مثبت داریم ما با هم از جاده های رفتیم که حتی نمیدونستیم کجا میره فقط از خدا هدایت بای زمان مناسب مکان مناسب شرایط مناسب و میگفتیم وتجربه میکردیم نکات مثبت این رابطه خیلی زیاد هست امروز دقیقآ تصمیم گرفتم که دیگه هیچ پیغام تماسی دیگه نگیرم و همه موارد و رها کنم و بقیش و بسپرم به خدا این سرد شدن رابطه طبیعی نبود و من تفسیر خودم و در کنترل نکردن ذهن توجه به ناخواسته ها وترسم رو فهمیدم و قدم بر میدارم برای بهبود خودم نه برای این رابطه که برای زندگیم میوه این تضاد برام این بود که نقش خدا رو ببینم بفهمم همه چیم تجربم این انسان های شریف همه از سمت خداست شکر گزار بودم شکرگزار تر بشم یکم کنترل احساسم برام سخته ولی آگاهانه دنبال بهتر شدن احساسم میرم قدم بر میدارم ایمانم اطمینانم به خدا بیشتر کنم و توحیدی عمل کنم انشاالله به امید خدا از شروع دوره ها تغییر های زیادی در شخصیت من به وجود آمد سالها مواد میزدم تا مسکن بشه مثلا آروم بشم که با درک هدایت از سمت شما در عرض یک روز هم مشروب خوردن و هم مواد زدن و کنار گزاشتم ونزدیک یک سال هست پاکم جوری که دوستان گذشتم باور نمیکنند روابط که داشتم با دوستان به صفر رسیده وبیشتر زمان شب و روزم با فایل های شما وهدایت هاش میگزره نمیدونم دقیقآ چند وقته تلویزیون فیلم اخبار و قطع کردم و هر جاهم که باشه سریع اون جارو ترک میکنم لذتم گوش دادن فایل هاست و نوشتن که قبلاً یادم نمیاد تو تمام دوران مدرسه جوهر خودکارم تموم شده باشه که این چند وقت که فایل ها و هدایت هارو یاداش میکنم چندین خودکار جوهر تموم کردم استاد سپاس گزارم که چشم دل من و به حضور خدا روشن کردین هدایت های خدارو به گوشم رسوندین شکر از وجودت که نعمت وبرکته دست شمارم میبوسم مریم خانم شایسته که برکت وجودتون آرامش و لذت برای استاد عزیزم و تکامل وبهبود همیشگی در فایل ها و هدایت ها برای من داشته این شیوه تمرین های جدید که از دوره شیوه حل مسائل شروع شده بی نظیره ریز بینی و خورد کردن آگاهی ها برای درک بهتر عالیه متشکرم وشکر از وجودتون انشاالله بتونم با نتایج بهتر قدر دان شما عزیزان دلم باشم عاشقانه دوست تان دارم
ای که بدو پناه برند سرگردانان
ای که بدو همدم شوند خواستاران
ای بهترین یاری دهندگان
ای بهترین یاران
ای پناه هر آواره
ای امید من در برابر پیش آمد های ناگوار
ای طبیب دلها
مرده بودم زنده شدم
گریه بودم خنده شدم
امشب شب تولدمه . شب آغاز یک 26سالگی پر از افتخار و شکوه و قدرت و سعادت و ثروت و سلامتی و عشق و حال خوب و آرامش .
خدا رو شکر میکنم بابت احساس خوشحالی و آرامش و احساس رهایی از هر چیز و هر کس و هر اتفاقی و داشتن حس خوشحالی و سپاسگزاری از اینکه چقدرررررر من خوشبختم که چنین روزای قشنگی رو خودم از گذشته ی تباه و سیاهم از روزای سرد و تاریک وابستگیم یه آدما از شبای نفس گیر گذشته م که هرشب آرزوی مرگ میکردم از پوچ بودنم ،ساختم .
دیگه تحمل نکردم شرایط رو
پاشدم و عاشقانه در مسیر الهی (سایت عباسمنش دات کام) تلاش کردم .
من برای خودم توی این یک سال آشناییم با قوانین
یه دختر قوی تر و خوشحال تر و آرام تر و صبورتر و باعزت نفس تر و آگاه تر ساختم
من برای خودم یه خانواده شاد توی یه خونه ی پر از احساس امنیت و آرامش ساختم
من برای خودم یه اتاق فوق العاده توی خوابگاه با بهترین هم اتاقی ها ساختم
من برای خودم آزادی مالی کمی بیشتر نسبت به پارسال ساختم و تونستم به راحتی برای خودم دوره قانون سلامتی و هر ماه دوره دوازده قدم رو هدیه بگیرم
من برای خودم یه جایگاه دوست داشتنی و ارزشمند بین بچه های خوابگاه ساختم که هررررر کی که منو میبینه و باهام هم صحبت میشه امکان نداره که بهم بگه که کیمیا تو چقدررر خوبی .
من این کیمیای شاد و رها رو ساختم
همه ی اینهارو من ساختم
خدای من تو کمکم کردی که بخواهم و بشود
من ساختممممم
با تمام وجودم خواستم و ساختم و شدددددد
خدایا تو پاداش تک تک تلاش هامو برای تغییر شخصیتم و ساختن یه فرد بهتر بهم دادی
با تمام قلبم ازت سپاسگزارم
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
میخوام بارها بارها برای خودم تکرار کنم و بنویسم که
من سااااختمممم
من تحمل نکردم اون اوضاع وحشتناااااک گذشته م رو
من احول نکردم اون کیمیای ضعیف و بی عزت نفس و افسرده و مشرک و جاهل رو
من تحمل نکردم اوضاع متشنج خونه مون رو
من تحمل نکردم درد وابستگیم به کسی رو
من تحمل نکردم اوضاع سخت مالیم رو
من تحمل نکردم اون ده کیلو اضافه وزنی که نفسم از چاقی بالا نمیومد
من دیگه تن به تحمل کردن ندادم
من باااااااور کردم که واقعا من فقط خود من خالق شرایط زندگیم هستم .
به همون اندازه که باور کردم ، تلاش کردم برای تغییر دیدگاه و باورهام ، تلاش کردم برای بهبود شخصیتم .
به همون اندازه که باور کردم به قدرت خالق بودنم به همون اندازه شدددد .
خواستم و شد
دیگه تن به تحمل تحقیر کردنای پدر و مادرم ندادم
خواستم که تغییر کنم و شددددد.
دیگه تن ندادم به تحمل کردن هیچ درد و رنجی توی زندگیم
خواستم تغییر کنم و از خودم یه شخصیت شاد و زیبا نگر و شکر گزار بسازم و شددددد .
درست به همون اندازه که باور کردم .
خدایا به پهنای صورتم از حس سپاسگزاری و احساس بینظیر خوشبختی دارم اشک میریزم
خلوت کردم توی سکوت مطلق اتاقم باتو ای رب من ای تنها فرمانروای من و دارم عاشقانه با آهنگ ریتم شاد ضربان قلبم برای تو مینویسم .
امشب شب تولدمه
پارسال این موقع کجا بودم و الان کجام
الله اکبررررر
واقعا فقط میتونم به قدرت و مهربانی و بخندگی خدا بگم الله اکبررررر
وقتی دعای جوشن کبیر رو میخونم
توی هر فرازش یاد خودم میافتم
اون موقعی که ازش راهنمایی و هدایت خواستم هدایتم کرد (ای راهنمای سرگردانان )
اون موقعی که ازش حال خوب میخواستم ازش احساس رهایی میخواستم ازش عشق میخواستم با تمام قدرت و بخشن گیش بهم عشق و آرامش و حال خوب رو داد . قلبم رو باز کرد از هر احساس تنفر و کینه و وابستگی و درماندگی و غم و اندوه .
(ای فریاد رس من در غم و اندوه
ای کمک کارم در بیچارگی و درماندگی
ای طبیب دلها
ای نوربخش دلها
ای گرداننده دلها
ای همدم دلها
ای غم گشای غم ها
ای زداینده اندوه ها
ای پناه پناه جویان
ای اجابت کننده دعای درماندگان
ای دارای بخشندگی و احسان
ای آسان کننده
ای مسلط بر هر چیز
ای گشاده دو دست به رحمت
ای روشنی بخش )
برام بهترین یار و یاور شد موقعی که هیچکی رو نداشتم . هیچکس حال منو نمیفهمید . اون برام بهترین همدم شد .
(ای پشتوانه آنکس که پشتوانه ای ندارد
ای پناه آنکس که پناهی ندارد
ای ذخیره ی آنکس که ذخیره ای ندارد
ای کمک آنکس که کمکی ندارد
ای همدم آنکس که همدمی ندارد
ای شنواترین شنوایان)
خدایا شکرت بابت این حال خوب عمیق بینهایتی که حاصل اعتمادم به توعه ، حاصل پناه آوردن و تکیه کردن به توعه ، حاصل فقط روی تو حساب باز کردنه.
خدایا شکرت
خدایا با بند بند وجودم تو رو شکر میکنم
استاد عزیزم عاشقانه ازت بابت آگاهی های بینظیرت که زندگیمو متحول کرد سپاسگزارم .
کیمیای عزیز حس و حالتون رو از راه دور درک کردم و بی نهایت خوشحال شدم ، خدا رو شاکرم برای این حال خوب دوستان هم فرکانسیم که هر روز بواسطه این سایت و آگاهی هاش داره به تعدادشون اضافه میشه ، تولدتون رو تبریک میگم و براتون آرزوی موفقیت میکنم .
به نام خدایی که دراین نزدیکیست
سلام دوستان
دقیقایادمه چندسال پیش توی یک دفتری کارمیکردم نردیک8ماه ویکی ازکارکنان اونجابامن بدرفتاری میکردواذیتم میکردوجوری شدکه من درگیرشدم اماچی شد؟؟من به خاطرترس وبی ایمانی ومهم بودن حرف بقیه ازاونجانمیرفتم وتحمل میکردم اون فضاروچون به باورفراوانی ایمان نداشتم
چون فکرمیکردم همینی که هست
اسمون همه جایه رنگه
بعداز8ماه باروحیه خراب ازاونجااومدم بیرون
استادتویکی ازفایلا میگن که فکرنکنیداونجاتنهاجایی برای رزق وروزی شماست
بینهایت جاهست بینهایت شغل هست
بینهایت ادم های خوب هستندبرای کارکردن بااون ها
وحتی عجله کردن وصبرنداشتن هم به ادم ضربه میزنه توکسب وکاروبقیه ابعادزندگیمون
ولی ازوقتی قوانین رودرک کردم هرجایی که اومدم برای کسب درامدتادیدم که همکارانم مشکل دارندیامنفی هستندیاپولی نمیدن سریع به خودم میگم بینهایت فرصت پول سازی هست ومن نبایدشرایط ایتجاروتحمل کنم خداوندراه هاروبرای من بازمیکنه وبهم ایده میده بانشانه هاوالهاماتش
وبعدبهدخودم میگم قطعاخداوندمن روبه جاهای بهترهدایت میکنه وبایدصبورباشم وامیدداشته باشم این میشه فرق معنای تحمل وصبرومن فقط بایدایمانمونشون بدم وبرم جای بهتری که خداوندهدایتم میکنه
صبربااحساس خوبه اما
تحمل
بااحساس بدوافسردکی همراهه
هممون این دوموردروتجربه کردیم
پس بایدمنه احمدفردوسی درمقابل بدبختی هاتسلیم نشم وتحمل نکنم
چون برای همه چیزراه کارهست برای بهترشدن
اگه یک راهی داره سخت پیش میره پس یک مشکلی هست ویک باورمخرب وترمزدرذهن ماهست که بایدبرطرف بشه وجایگزین باورهای قدرتمندکننده باشه
هیچ چیزرنج اوری طبیعی نیست
همه چیزدست خودمونه وراه حل داره
هیچ چیزتغییرنمیکنه تاخودمون نخوایم
شادوموفق باشید
احمدفردوسی
سلام به سیدعزیزم وسلام به همه دوستان عزیزم.خدای خوبم دوستان عزیزم من ازهمه بدترخودمادارم تحمل میکنم خدایامن میخوام خودماتغییربدم ولی یه چیزی درونم نمیزاره.خدایامن خودمانمیتونم تحمل کنم من این شرایطم رانمیتونم تحمل کنم منم تاالان خودماتحمل کردم ولی هنوزاین فایلوگوش نکردم ولی دیگه نمیتونم خودم وباورهام راتحمل کنم من چندسالیه کارگاه تولیدلباس کاردارم ولی میخوام برم توکارگاه کارکنم ولی اصلاهیچ حرکتی نمیکنم.میخوام برش بزنم ولی نمیتونم.مشتریهام ناراضی ان ولی حرکتی نمیکنم روی خودم وباورهام کارمیکنم وبعدازچندروزدیگه دنبالش نمیکنم میخوابم تادیروقت وهمه کارهام مونده.زندگیم آشفته شده.خدایامن دیگه خودماتحمل نمیکنم من میخوام تغییربدم شرایطما.خدایاکمک کن من خودماتغییربدم.خدایاراهشوبهم نشون بده
به نام خدای مهربان
سلام استاد عشق سلام خواهر مهربانم سلام بچه های پاک و توحیدی
خدایاصد هزاران بار شکرت که امشب هم فرصت داد تا بنویسم از احساسم و اتفاقات زیبای زندگیم که امروز با همزمانی ها و هماهنگی بینظیرش در حال رقم خورددن برای من هست
خدایاشکرت واقعا شکرت که داخل ی باغ خوشگل پر از گل های زیبا که بعضی هاشون روز ها باز دهستند و بعضی از این گل های زیبا شب خودشون رو به تو نشان میدهند
خدایاشکرت واقعا سپاسگزارتم
استاد جان راجب تحمل و صبر باید این موضوع رو بگم راجب سایت خودم که یک سالی هست تصمیم گرفتم راه اندازیش کنم اما هر بار به دلایل اینکه مطمعا از نوع فعالیتم توی سایتم نبودم و ناآگهیم راجب طراحی سایت به تاخیر افتاده بارها و نمیدونم که باید اسمش رو تحمل می زاشتم یا صبر برای تکامل
اما الان متوجه شدم کندی راه اندازی این سایت دلیلش این بود که من نمی دونستم چی از سایتم می خوام که الان تا حد بسیار زیادی روشن هست برام که دوره های آموزشیم رو به صورت دیجیتال در سایتم به فروش بزارم به جای آموزش حضوری که البته نمی خوام به یک باره موزش های حضوریم رو قطع کنم که ورودیم صفر بشه اما تغریبا فهمیدم چی نیاز دارم از یک سایت و تصمیم هم گرفتم که حتما خودم شروع کنم به یادگیری طراحی سایتم و تا جای که می تونم پیش برم و هر جا نیاز شد اربابم رفیق جانانم الله هدایتگرم حتما عزیزی رو به سمت من هدایت می کنه تا روند رشد و پیشرفت سایتم با کیفت بیشتر و با سرعت بیشتری پیش بره خددارو شکرش
استاد جان من به دلیل تحمل نکردن و رشد کردنم و پیشرفتم در آینده زندگیم مهاجرت کردم و باز هم با هدایت الله و تصمیم گرفتم بزرگ تر فکر کنم و بزرگ تر بشم
استاد جان ی مثال هم بزنم راجب هماهنگی و هم زمانی ها
من چند روزی هست نشانه های برای مهاجرت کردنم می بینم و از خداوند هدایت خواستم که به عقل ناقص من کمک کمه بهتر تصمیم بگیرم و نشانه ها هر روز داره برام روشن تر هم میشه الهی شکرش
چند ماهی بود که پاسپورتم اعتبارش تموم شده بود و دیشب تا ساعت 6 صبخ بیدار بودم و از خداوند هددایت خواستم گفتم خدایا اگر بیدارم کردی صبح یعنی باید در این مکان جدیدی که هستم اقدام کنم برای تمددید پاسپریم اون هم امروز قبل از تعطیلی ها و اگر بیدار نشدم که هیچی دیگه حتما در زمان مناسبش هدایت می شم به انجام نمدید پاسپورت خلاصه خوابیدم حدودا ساعت 9 صبح بود بیدار شدم صدای قشنگ پدر مادرم رو هم شنیدم که داشتن آروم با هم تو اتاق صحبت می کردن و من خیلی خوشحال شدم گفتم خدایاشکرت پس حرکت می کنم و می رم خلاصه بعد از خوردن یک صبحانه پر انرژی رفتم و رسیدم به محل پلیس +10 داخب شدم دیدم هیچکی جر من مراجعه کنندده نیست و سه تا خانم محترم و زیبا انگاری منتظر من بودن خلاصه کار انجام شد و رسید به عکس یکی از خانم ها گفت به من میشه لطفا در رو باز کنید و من گفتم در کجا رو گفت در بیرون بسته شده مراجعه کنندها بیرون منتظر هستن وای خدای من رفتم در رو باز کردم افراد پشت ددر پرسیدن اقا بسته است گفتم نه ظاهرا باد در زو بسته وای خدای من خدای من
استاد من عکسم رو گرفتم و اون مکان پر از آدم شد و همه میخواستم بدن کربلا ظاهرا که من هم نمی دونستم یکی از خانم های مسدول اونجا به من گفت و بعد از انجام کار من که نیم ساعت هم نشد دیدم اون خانم مسدول گفت اینجا تعطیل شد بفرماید برید و با اعتراض ی آقا گفت همون خانم که ما امروز تعطیل بودیم و داریم میریم
استاد من مغزم هنگ بود واقعا صد بار گفنم خدایاشکرت خدایاشکرت امروز این فرشته ها رو آورده بودی فقط کار من رو انجام بدن و برن خددایاشکرت
استاد واقعا توی اون لحظه صدای شما توی گوش من بود جلسه دوم قدم هفتم رو دداشتم گوش میدادم انقدر قربون صدقه شما رفتم که شدی دست پاک و توحیدی خدا در زنددگیم خدایاشکرت
عاشقانه دوستتون دارم
سلام دوستان نازنینم همان طور که استاد سوال هایی پرسیدن من خودم در رابطه با مدرسه رفتن این طوری بودم…
هدفی که من دارم در راستای مدرسه نیست ومدرک و.. به دردم نمیخوره و این باور رو اصلا ندارم که با تحصیلات میشه به جایی رسید برای همین دقیقا سه ماه گذشته بود که پیشنهاد رو به مادرم دادم که با برخورد خیلیی بدی روبه رو شدم ولی تسلیم نشدم گفتم این تضاده بیام باورمو تغییر بدم بیام توحیدمو قوی تر کنم ..
کنترل زندگی من صدرصدش دست خودمه یعنی چی که کسی برای من تصمیمم بگیره؟ این اصلا شرکه!
برای همین دائم تجسم کردم درباره هدفم نوشتم تاااا الان!
امروز بود داشتم با مامانم دوباره صحبت میکردم که بحثش پیش اومد و خیلیی راحت قبول کرد و اینکه صدرصد زندگیمون باوره اگه خواسته ای داریم ببینم پامون رو چه ترمزیه؟!
و واقعا برای این اتفاق و اتفاقات مشابه این به خودم افتخار میکنم که همواره تسلیم نمیشم و روبه رشدم
ممنونم که کامنت منو مطالعه کردین امیدوارم شمام بتونین مثل من از مطالب استاد استفاده کنین و زندگی سرشار از شادی ، آرامش ، عشق و طوری که خودتون دوست دارین بنویسید