میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 42 (به ترتیب امتیاز)

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 882 روز

    به نام تنها فرمانروایی کیهان

    روز 147

    خدایا شکرت بابت یک روز دیگر

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم الهی شکرت بابت یک روز دیگر یک فرصت دیگر خدایا شکرت

    چند وختی بود بالای خودم به صورت جدی کار نمی کردم و از هر سو چک و لگد های جهان را می خوردم و همیشه بهانه می آوردم و بهانه های که هم می آوردم بهانه های پوچ و مسخره ای بودند اما دیروز تصمیم جدی تر گرفتم و جواب تمام بهانه های که داشتم را با منطق دادم و همین دو روز من نگرشم را تغییر دادم و نخواستم این شرایط را تحمل کنم خدا را شکر نعمت ها چندین برابر وارد زندگی من شد و احترام عشق و محبت از سویی غریبه های خییلی زیاد شد به من الهی شکرت

    چقدر خوبه این مسیر و چقدر به خودم افتخار میکنم که فریب آن بهانه را نخوردم و شروع کردم خدایا شکرت

    در قدم سوم استاد درباره اشغال ها روی مبل نگذارید حرف می زند من دقیقا همین کار را می کردم اشغال ها زیر مبل می گذاشتم و اصلا دنبال حل ریشه آن مسأله نبودم خدا را شکر حالا بهتر فهمیدم و حالا دنبال حل مسأله هستم خدایا شکرت

    رد پای من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1323 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ ۚ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَهً مِّن نَّهَارٍ ۚ بَلَاغٌ ۚ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ (35)

    سوره احقاف…

    سلام و درود خدا به استاد عزیزم…استاد عزیزی که از زبان پروردگار ما را هدایت می کند،’برای درک بهتر قانون و عدالت،و سنت بدون تغییر الهی…

    منم روزی ،چقدر از درون،بخاطر این نوع نگرش الهی ،سپاسگزار این خداوندم که مرا هدایت نمود…که برای همیشه سپاسگزار این عدالتش باشم…

    این فایل..دیروز عصر من هدایت شدم بجایی دیدم پوستر شخصی که بخاطر فوت ایشون بود.به سردر یکی از خیابونا زده بودن…

    که ایشون بخاطر ،شرایطی که داشتن دست به خودکشی زده بودن..

    چیزی که اخبارش تو سطح شهر پیچیده بود…

    و من امروز صبح بفکر وادار کرد…بدون قضاوت کردن…فقط یه لحظه…بخودم یاداوری کردم…

    چون اینروزا به شدت روی بیزنسم کار میکنم…

    و منو هدایت کرد.و چند بار بهم تاکید کرد..که برو فایل..صبر رو نگاه کن…

    و بعد بهم گفت همون میزان تحملت چقدره..

    و همینو صبح تا حالا داره برام یاداوری میکنه.که بیام.با دقت بیشتری بهش گوش بدم…

    واین نکته برام بولد شد…که دلیل صبر و تحمل رو بیشتر درک کنی…

    و از صحبت شما استاد عزیزم.و این ایه قران در اول صبح و هدایت خداوند و روشن شدن نور الهی بصورت واضح…تا بیشتر معنای صبر رو در روند کاریم بکار ببندم…

    چون میزان تحملم….تو شرایط سختی که قبل از ورودم به این بهشت..منو وادار نمود…که چکار کنم تا بتونم تو هر جتبه ایی از زندگیم تحربه خوبی رو،از زندگیم داشته باشم.

    و اینقدر صدای درونم قوی بود..که راضیم نمیکرد تو این شرایط بمونم.

    به محض اینکه این خاسته درونی،شکل گرفت من کم کم هدایت شدم..

    که شرایط سختی که داخلش ،غوطه ور بودم.و شبانه روز مورد قربانی شدن توسط دیگران و افراد خانواده ام بهم میشد…رو پیدا کنم و کم کم با هدایت خداوند راه حلشو پیدا کردم….

    دقیقا تو صحبت استاد..موقعه ایی که بعد از 6ماه نپذیرفت این راه حلش درست نیست..و زور گرفت از هدایتی که بهش شده بود.که یه ازمایش گرفته بشه..باعث شد.درها بروش باز بشه…

    این همان جهاد در راه خداونده…

    که نپذیری گفته های دیگران..و حساب نکردن روی دیگران رو…

    منم اینقدر تحملم کم شده بود..و چون بخاطر باورهای گذشتگانمان پذیرفته بودییم که زندگی فلان بساط.و کلی باورهای تخریب….اجازه به من نمیداد…و من.به لطف خداوند بخاطر همون تضادهایی که داشتم..دیگه نپذیرفتم…و گفتم دیگه خدا تحمل اینهمه روابط ناجالب و شرایط سخت رو ندارم..تو منو هدایت کن تو شرایط رو برام رقم بزن..

    و من کم کم به لطف خودش هدایت شدم اینم به آسانی بجایی که کلام خودش در هر ثانیه برای هدایت من..باز بازه..

    و من فقط اراده کنم و روی خودم و باورام کار کنم..اینم به اسانی…

    و این چند ماهی بصورت تمرکزی روی باورام کار کردم ..به لطف خدا کارم بجای عالی کشونده شد..

    یسری تمریناتی بخودم قفل کردم..و در برابرشون تونستم خیلی خوب عمل کنم.و درها بازم به مرحمت خداوند باز شد..چه ترسها و چه برنامه هایی بهم الهام شد…

    تا دیروز بهم یاداوری کرد که بیام همین چند ماه کارایی که تو لیست گوشیم نوشته بودم و انجام شده بودن و تیک خورده بودن..رو نگاه کردم..چقدر چقدر من خوشحال شدم.واقعا که هر چی نگاه میکنم…

    همه در راستای بهبود باورای درونیم بوده..

    بعضا کارهایی که از نظر جامعه پذیرفتنی نبوده. ولی من انجامش داده بودم.اونم بخاطر ایمان بخداوند..همه بخاطر توکل و امید بخدادند پا روی ترسهام گذاشتم..

    و باورهایی که از نظر پدرو مادرم کسر شان،’ برای خانوادشون هست..همه رو انجام دادم..گفتم اگه خداوند بهم الهام کرده باید انجام بدی و این جهاد برای تویه…

    و این ذهنیت شیطان گونه رو باید بشکونی …

    و ببینی نتایج بعدشو…

    و من به لطف خدا پیش رفتم…

    و اینقدر درونم پر از شجاعت بود…که نمیتونستم ،حرکت نکنم…اینقدر صدای خداوند برام واضح بود..مثل شعله اتش…درونم میسوخت..و نمیزاشت از سکون ،پایبند باشم..

    چه روزهای خوبی چه روزهای شور شوقی…همون چیزی که از بچگی ارزوم بود..که به یه زندگی خداگونه ایی برسم..

    بخدا از همون بچگی این پکیچ تو درونم بود…

    از بس دوستداشتم زندگی متفاوتی داشته باشم نسبت به خانواده ام و اطرافیانم…

    و امروز من هدایت شدم به این فایل و اون ایه قران سوره احقاف…که بدونم.

    صبر …قانون تکامله..باید ادامه بدم و بزارم این گیاهی که کاشتمو جوانه بزنه.و بکار خودش ادامه بده اونم بازم قانون تکامل!…

    واقعا معنای صبر..داره بیشتر برام واضحتر میشه…

    و بیشتر برام بولد میشه..تا قانون تکامل رو بپذیرم..روندشو ادامه بدم..احساسم هر روز عالی تر میشه..جسارتم قوی میشه اتفاقات عالی توی شخصیتم.داره قوی تر میشه..ایمانم و توکلم و سر سپردگیم هر روز داره بیشتر اوج میگیره..

    همینکه بقول قرآن نه غمی دارن و نه میترسن..این حالت داره برام بیشتر بیشتر میشود..

    این صبر و این استقامت و پایداری همیشه داشته باشم…..که معنای درونیش همون احساس بی خیالی و توکل و ایمان و حال خوبه…حال خوبه حال خوبه…

    چقدر من همزمانی و در زمان و مکان مناسب بازم داره تو زندگیم بیشتر میشه.توی روند کاریم و دیگر جنبه ها…

    خداوند بهم گفت…باید تکاملت طی بشه..همین فرمون صبر و پایداری رو ادامه بده…

    من معبود تو که جز من معبودی نیست..صبر کن..پایداری کن..صبری که پیامبران داشتند…و بهم گفت عجله و شتاب نسبت به صبر نداشته باش…

    بهم گفت باید تکاملتو طی کنی تا کم کم وارد مراحلی که من میدونم برات خوبه بشی…

    میدونی معنای توکل.چیه…یعنی سپردگی نسبت بخدادند…مسیر درست..مسیری دستی که هدایت شدی اون خداوند میدونه چه موقع خاسته ها با تو هم مدار بشه…چون او از همه نظر بر تو احاطه داره.

    و خداوند توی سوره محمد آیه 19بهم گفت..خداوند گذرگاه و قرارگاه شما را می داند…

    خداوند احاطه کلی رو بهت داره اون میدونه پس با احساس خوب پیش برو…

    اینقدر اینروزا حالم خوبه…من بهشت را بصورت واضح توی شخصیتم میبینم..اینقدر اینقدر الهامات خداوند رو میبینم.اینقدر این مسیر داره برام رویایی میشه..که بخداوندی خودش هر چقدر سپاسگزاری میکنم احساس میکنم تشنه تر میشم…

    مخصوصا خوندن قرآن..دز اوایل صبح…و دریافت نور الهی روی ایات مهم قرآن هنوز مدارمو بیشتر تیون میکنه برای پیشبرد کارهام…

    همینکه که حالم خوبه..توی یه فایلی استاد گفتین..حالم خوب بود موقعه ایی که،هدایت خداوند اومد باید بندرعباس رو ترک کنم..که با یه چمدون راه افتادم..

    دقیقا منم برای تمرین 6روزه و دیگر تمرینات غلبه بر ترسم همین حالت برام پیش میومد…اینقدر حالم خوب بود..انگار نه انگار دارم کاری انجام میدم..که خانواده ام بهش بی خبر بودن…

    اینقدر عطش الهی تو درونم بود..که هیچی نمیتونست سد راهم بشه..

    و همه رو لطف خدا و قوانین درست تکامل میدونم..

    همون تکاملی که آتش رو بر ابراهیم گلستان کرد..

    همون تکاملی که قربانی فرزندشو پذیرفت..

    همون قربانیها..باعث شد که دوست و یاور خدادند بشه…

    من هر چقدر شکرگزار همبن یه دونه پکیچ خدادند باشم بهمون احد و واحد بودنش زبانم از گفتنش به سکوت مبدل میشه..اینقدر این خداوند بزرگ و با عدالته..

    پس این نکته اینه..که ما طبیعیه که زندگی عالی رو در همه جنبه های زندگیمون داشته باشیم..

    اگه شرایطی برامون سخت میشه..یعنی باید روی باورامون کار کنیم..

    واقعا این نیاز اساسی به جهادی اکبر داره ..که حرف مفت نیست..

    دیروز یه شخص نزدیک بهم یه اتفاقی پیش اومد..کانال شما رو توی تلگرام من دید..بهم گفت این شخص خیلی ادم خوبیه..ولی بعد ایشون رو دیدم داره حرفهای ناجور میزنه.

    یسری تاثیرات رو گرفته..

    خیلی فرد درستکار و متینه..

    و فردی بسیار قوی توی کارش…

    ولی دیدم اره..ادمها فقط دارن ظاهر چیزی رو برداشت میکنن.بقول خودتون حرف زیبا…

    و منو به این درک واداشت…واقعا ساخت شخصیت یه جهاد اکبره..

    و شخص من..اگه گذشته به اینجور پکیچی بهم قول داده بودن.که اینده این اتفاقات خوب برات پیش میاد..نمیتونیتم باورش کنم..

    و باز قانون تکامل این شخصیت درونی منو،’زیرو رو کرد..

    که همه رو لطف پروردگار و قوانین و سنت زیباییش میبینم..

    و سپاسگزار خداوندم که مرا هدایت نمود که امروز بیام این فایل ارزشمتد رو ببینم.و براش بها بدم…و انشالله این بها همیشگی باشه!الهی آمین یا رب العالمین!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سرور امجد گفته:
    مدت عضویت: 1959 روز

    با سلام

    مواردی که من صبر و تحمل کردم مثل خیلیای دیگه زیاد بوده…

    موقعی که من رشته مورد علاقه ام برای دانشگاه رو مکانیک انتخاب کردم و قبول شدم و تنها دختر کلاس بودم با کنایه ها و حرف ها و صحبت های ناخوشایند،اطرافیان، دوستان، همکلاسی هاو حتی اساتید خودم روبرو بودم همه رو هم صبر کردم هم تحمل، مطمئن بودم که راهی رو که میرم مورد علاقه ام هست و درسته و دوست دارم تنها کسی که حامی من بود پدرم که انسان فرهیخته و جلوتر از زمان خودش بود به من قدرت میداد که صبور باشم.

    صبر کنم و امیدوار باشم که در آینده درک و آگاهی جامعه به سطحی خواهد رسید که استعداد و مهارت و تلاش رو فارغ از جنسیت خواهد پذیرفت..

    از آنموقع سال‌های زیادی گذشته و هیات علمی شدم در کارخانه ها کار کردم پروژه های زیادی انجام دادم ولی باز صبر باز تحمل در پذیرش، الان که صحبت های شمارو شنیدم من با خودم فکر می کنم چرا درست تشخیص ندادم و چرا تحمل کردم !وقتی شما فکرت از یک گروهی جلوتر هست نیازی نیست در آن گروه بمانی و زجر بکشی و تحمل کنی و مقدار زیادی از انرژیت را هدر دهی اگر امیدی بود صبر کن ولی واقعا در برخی جوامع امید با سالهای عمر کوتاه ما همخوانی ندارد…

    همه جوامع بالاخره رشد می کنندولی باید ببینیم سرعت رشد یک جامعه چقدر هست …اگر ارزشش را دارد صبر کنیم …صبر …وگرنه به قول استاد گرامی نباید تحمل کرد باید درک کنید یک جای کار می لنگد…و چیزی هست که درست نیست و باید تغییر کند ….و اون در باورهای خودمون هست..

    ضمنا موقعی که براونی رو نوازش می کنید اون بز یا بزغاله رو هم بهش توجه و محبت کنید چنان نگاهتون می‌کرد و منتظر بود که من دلم رفت….

    وا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    فاطمه جمالی گفته:
    مدت عضویت: 1026 روز

    سلام به استاد عزیزدلم و مریم جان شایسته

    وسلام به همه دوستان عشقم

    استاد من این فایل رو بارها گوش دادم و خیلی مقاومت داشتم

    داشتم جلسه اول قدم دوم رو گوش میدادم که گفتین دقیقا همون چیزی که خیلی نسبت بهش مقاومت داری باید بیشتر روش کار کنی

    من تویه روابط به یه تضادی برخوردم که یچیز تحمل کردم

    خیلی زجر کشیدم استاد هرچقدر گریه و اشک تونسته کردم و به عجز رسیدم

    خب برم سراینکه حسم بهم گفت همین فایلی که روش مقاومت دارم وگوش بدم

    و چنبار امروز این فایل سرکار گوش دادم الان که از کار برگشتم حسم میگفت کامنت بچهارو بخونم و بعد خواستم این کامنت بنویسم

    من دیشب با دوستم حرف میزدم که میگف ما 10هزار دلار تویه خونمون بوده پدرشون که فوت کردن داشتن و اینا نمیدونستن کجاس و میگف ببین ما چه باوری داشتیم که این مقدار پول تویه خونمون بود آخرم بیشترش یکی دیگه برداشت و فرار کرد ما چه باوری داشتیم که این همه سال حتی نتونستیم اون پولم پیدا کنیم

    امروز این حرفش یادم اومد و گفتم اره دقیقا من چه باوری دارم که تحمل می کنم

    و شاید دقیقا زمانی که تحمل نکنم

    و دلایل تحملم که از باورهام میاددتغییر بدم هدایت بشم به راه حل

    راه حل ساده ای که جلوچشممه ولی من بخاطر باورهام نمیتونم بهش برسم

    نمی‌دونم ولی دلیل تحملم ترس ترس از دست دادن طرف مقابلم خیلی باهام خوش برخورده از اخلاق و رفتارش راضیم ولی اون تضاد انقدر برام بزرگه که منو زجر میده واقعا

    حس می‌کنم به طرف مقابلم وابستم‌ ترس دارم از اینکه بیام بیرون

    ازخدامیخام خودش هدایتم کنه به تغییراتی که لازمه در باورهام ایجاد کنم تا بتونم به راه حل برسم و دیگه هیچ چیز تحمل نکنم

    چیزی برای قدم اول پذیرفتم که نپذیرم همین که هست

    چرا که من خالق زندگیمم و همین باور خیلی حسم خوب کرده امیدوارم که به زودی میام و مینویسم اینکه چطور هدایت شدم و خدا بارهارو از دوشم برداشت

    ممنون استاد ازشما و مریم جون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1666 روز

    به نام خدا

    سلام عرض میکنم خدمت استاد و اعضای سایت

    استاد ازتون نهایت تشکر رو دارم که چقدر مسائل رو واضح و شفاف بیان میکنید با مثالی که از بچه خودتون گفتید خیلی مفهوم تحمل رو برامون واضح بیان کردین و اینکه خیلی خوب مطلب رو درک کردم که همه ما در یه برهه ای از زندگی که هیچ درکی از قوانین نداشتیم بعضی جاها رنج ها رو تحمل کردیم و به خیال خودمون فکر کردیم صبر میکنیم در صورتی که اونجا اسمش صبر نبوده و حاصل تحمل کردن جز رنج و درد و آسیب به خودمون چیزی دیگه ای نیس مثال‌ها خیلی زیاد هستن و اینکه من بعضیا رو میبینم که تو زندگی هاشون با اذیت و آزارهای همسرشون میسازن و در جواب هم برای خودشون دلیل میارن که بخاطر بچه، بخاطر حرف مردم ، بخاطر اینکه مثلا ازدواج دومشونه و از حرف و نگاه مردم میترسن که قضاوت بشن میترسن که تنها بمونن میترسن که بچشون بعدها درست تربیت نشه و هزاران دلیل دیگه که اسمشو نباید بزاریم دلیل باید بگیم ترس و جالب اینجاس که اکثرا فکر میکنن دارن تو زندگی صبر میکنن و نمیدونن که این‌ صبر نیس این تحمل کردن هستش و حاصلش هم رنج کشیدن هست که علت هر تحملی ترسه و ریشه تمام این ترس ها برمیگرده به نداشتن ایمان به خداوند و اغلب این افراد عزت نفسشون هم به شدت پایین هستش چون کسی که خودشو دوس داشته باشه و واسه خودش و معیارهاش ارزش قائل بشه هیچ وقت هیچ رنج و دردی رو تحمل نمیکنه چون درد و رنج با روح الهی انسان در تضاده و کسی که ایمان به خداوند داره با تضادی هم روبرو بشه می‌گرده و علت رو پیدا میکنه و مشکل رو رفع میکنه ولی صبر در نزد خداوند پاداش داره و چیزی که روند تکاملی داره نیازمند صبر کردن هستش و مثل اینکه کسی که دوران دبیرستان رو طی نکرده باشه و بخواد دانشگاه بره که نمیشه و باید صبر کنه و هر مرحله رو طی کنه و باید صبر داشته باشه بارها خداوند در قرآن به پیامبر می‌فرماید که در برابر کافران صبر کند تا خداوند وعده هاش رو در پایان این صبر به تحقق برسونه و در سوره احقاف آیه 35 خداوند میفرماید «فَاصْبِرْ کمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ…»

    صبر کن آن گونه که پیامبران اولوالعزم شکیبایی ورزیدند.

    افراد صبور افرادی قدرتمند هستن افرادی که خدا رو باور دارن و در برابر وعده های الهی صبر میکنن و در آخر پاداش اون صبر رو خدا بهشون میده در مقابل افرادی که رنج ها و سختی ها رو تحمل میکنن افرادی ترسو هستن که ریشه این ترسشون شرک و ایمان نداشتن به خداوند هست.

    خدایا مارو به راهی هدایت کن که ایمانمون اینقدر قوی باشه که در برابر وعده هات صبور باشیم و مسیری که باید صبر کنیم رو با لذت و آرامش طی کنیم الهی آمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سحر رستمی گفته:
    مدت عضویت: 537 روز

    سلام برخالق مهربان و هستی بخش.

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان نازنینم.

    چقدر این فایل عالی بود استاد جان چقدر صحبت‌ها و حرفهاتون بی نظیر بود و بهم کلی آگاهی داد.

    در مورد اینکه میزان تحمل شما چقدر هستش؟

    من هم از 14 سال پیش که 18 ساله بودم درگیر بیماری میگرن عصبی شدم سردرد های شدید دنباله دار طولانی مدت،و با کلی دکترهای مختلف رفتن،آخرش پیش یه دکتر مغزو اعصاب رفتم،و ایشون یسری داروها برام تجویز کردن و با اون داروها سردردهای من داشتن کنترل میشن،ولی من هر روز و شب 3،4تا قرص میخوردم از همون سن پایین،و خیلی از این وضعیت راضی نبودم همش میگفتم من چرا از این سن باید دارو بخورم هر شب و روز،اما چاره ی دیگه ای نداشتم چون به محض قط کردن داروها بلافاصله سردرد شرو میشد.

    و من این روال دارو خوردن و تحمل کردن این شرایط سخت را تا به این لحظه که 32 سالمه تحمل کردم،چون دکترم بهم گفتن که این بیماری توی بعضی از آدما بعد 10سال خوب بشه شاید در بعضی بیمارها شاید 20 سال هم طول بکشه تا بکل درمان شه و تو مجبوری تا بهتر شدن این میگرن همیشه این داروهارو بخوری،رفته رفته کمی بهتر شدم

    وداروهام دکتر کم کردن رسید به شبی یک دونه قرص،نهایت یکدونه هم قرص مکمل در روز.

    14 سال گذشته از این شرایط،و من به یک تضاد دیگر خوردم بعد از 8 سال زندگی مشترک تصمیم داشتم بچه دار شوم رفتم دکتر زنان ،گفتن که این یدونه دارو باید قط بشه تو دوران بارداری نمیتونی ازش استفاده کنی وگرنه قط نکنی نمیتونی باردار بشی خطر داره،و رفتم پیش دکتر مغزو اعصابم اون دارو رو قط کردن و یک داروی دیگه مشابه اون برام تجویز کردن که در بارداری مشگلی ایجاد نکند،از همون شبی که داروی قبلی رو قط کردم و شرو کردم بخوردن داروی جدید از بهمن 403 باز هم سردرد های من شرو شد دوماه به بدترین شکل ممکن تحمل کردم فقط به این خاطر که بتونم داروی جدید رو مصرف کنم تا بتونم بچه دار شم،اما همش در این دوماه سردردهای شدید داشتم هر روز چند تا چندتا مسکن خوردم دوماهه،چند روزی حتی نتونستم برم سرکار بدلیل شدت سردرد و مرخصی گرفتم،شغلم دبیری هستش و میرم سرکلاس از شدت درد نمیتونم سرپا بمونم یا تدریس کنم،و دیدم دیگه نمیتونم تحمل کنم واقعا بریدم،باز مجبور شدم برگردم به داروی قبلی،از طرفی ذهنم درگیر بود همش که بخوام باز این داروی قبلی بخورم نمیتونم بچه دار شم چون این دارو عوارض داره همش ناراحت این موضوع بودم،

    یکسالی هم هست که تو سایت فعالیت میکنم با استاد جان آشنا شدم،دوره دوازده قدم و عزت نفس رو تهیه کردم،الانم تو قدم دوم هستم و نشانه های خوبی دریافت میکنم تا حدودی.

    اما مشگل سردرد سرجاش بود حل نشده بود من فقط داشتم تحمل میکردم،تو تمام این سالها به خدا میگفتم کاش یه چیزی بود من خوردم برای همیشه سردردام خوب میشد دیگه نگران بچه دار شدن نبودم.

    و تا اینکه بالاخره با کلی نشانه باز کردن از خدا خواستم هر طوری که هست راهی جلو پام بذاره

    و دیگه بریده بودم خسته شدم اینهمه سال این سردرد هارو تحمل کردم،خوشی و لذت زندگی رو ازم گرفته بود،و بالاخره دو روز پیش 19/1/404موفق شدم قانون سلامتی استاد رو تهیه کنم،چون توی کامنت ها دیدم دوستان نوشتن میگرن و سردرد های تنشی داشتن با قانون سلامتی در عرض یک ماه بکل سردرداشون از بین رفته،بقدری خوشحالشدم که نگوووووو

    و من هم با احساس خوب این قانون سلامتی رو خریدم و بی نهایت خوشحالم که بزودی از شر این دردا خلاص میشم دیگه مجبور نیستم این شرایط رو تحمل کنم اونقدر مطمئنم و ایمان دارم که با شروع آموزش های قانون سلامتی قراره سالم سالم بشم از شر قرص ها خلاص شم.خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که مسیر رو نشونم داد.

    و من دیروز تمرینات فایل اول رو نوشتم و میخوام آزمایشاتم رو انجام بدم تا چند روز آینده و به لطف الله یکتا شرو کنم به عمل کردن آموزش‌های قانون سلامتی بی صبرانه منتظر نتایج خوب خودم هستم که بیام با خوشحالی تمام برای شما استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسیم به اشتراک بذارم که این سردرد برای همیشه از بین رفت و من دیگه مجبور نیستم دارو بخورم براحتی هم میتونم بچه دار بشم.،و من چقدر تو مسیر غلط موندم این درد را 14 سال تحمل کردم، فقط بخاطر حرفای دکترم همینطور دکترهای دیگه که گفتن شاید تا 20 سالم ادامه داشته باشه این درد و مجبوری همیشه دارو بخوری،ولی استاد عزیزم قانون سلامتی رو سر راه من قرار دادین تا برای همیشه به سلامتی کامل برسم،و دیگر مجبور نباشم این درد و این دارو هارو تحمل کنم استفاده کنم.بی نهایت سپاسگذارم از پروردگار عالم و فرشته نازنینش استاد عباس منش عزیز که با این قوانینش قراره زندگی من و میلیونها انسان دیگه متحول بشه سالم و بدون درد زندگی کنیم،و تا همین الانم هزاران نفر

    در سایت نتایج فوق العاده گرفتن

    .خدارو هزاران مرتبه شکررررررررررر

    فهمیدن اینکه تحمل هیچ درد و رنجی طبیعی نیست.چقدر این جمله آرومم کرد خدا جون.

    اینهمه اذیت شدن و بیمار بودن طبیعی نیست.

    صبر کردن به معنای تکامل مثل کاشت یک نهال کوچک.

    و در اخر بگم این طبیعت زیبا و بکر و برونی زیبا و مرمری چقدر با هم رفاقت خوبی دارن کنار هم و بدنبال استاد عزیز دارن ازاین بهشت زیبا لذت میبرن،و چقدر اندام استاد زیبا شده جوونتر شدن و با اون تیشرت زیبا و قشنگ واقعا تحسین کردنی، بارون قشنگی که بعد از تموم شدن فایل استاد شروع به باریدن کرد بقول استاد چقدر عالی بود این هماهنگی قوانین خداوند،خدایا شکرت، بارون میزد روی دریاچه و نور زیبایی که تابیده بود روی چمن و درختا ی اون سمت دریاچه فوق العاده بود خدای من،اینجا بهشت نیست پس کجاست.خدایا شکرتتتتتتتتتتت.

    استاد عزیزم مریم جانم براتون همیشه آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم.خیلی دوستتون دارم.

    منتظر نتایج خوب من باشین میام و براتون مینویسم..

    دوستدار شما سحر رستمی..404/1/21

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    خوشبخت آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1943 روز

    استاد من چند بار این فایل رو دیدم و راستش کمی ترسیدم چون شما از تحمل نکردن صحبت میکنید و ما قبلا خیلی کارا واسه تحمل نکردن انجام دادیم هی جنگیدیم ولی نتیجه ای نگرفتیم

    یه بر که داشتم این فایل رو برای چندمین بار گوش میدادم متوجه شدم شما از چه جنس تحمل نکردن صحبت میکنید

    تغییر باورهامون که کانون توجهمون رو از فقر بیاریم روی ثروت

    از مریضی بیاریم روی سلامتی

    از تحقیر و توهین بیاریم روی عشق و دوس داشتن

    از بی توجهی بیاریم روی راحت بودن طرف مقابل

    و کلا از زاویه ای به موضوعات نگاه کنیم که احساسمون بد نشه

    درسته خیلی سخته

    ولی وقتی مداومت بورزیم روی این سبک از تفکر

    رفته رفته خداوند بهمون میگه که چطور نگاه کنیم

    و چطوری این رفتار طرف مقابل رو منطقی کنیم برای خودمون

    چطوری مهربون تر باشیم

    چطوری بخشنده تر باشبم

    چطوری سلامت تر باشیم

    همش توی مسیر به ما گفته میشه

    و من عاشق این سبک از تفکر هستم

    درسته بعضی وقتا احساس میکنم خیلی احمقم

    و احساس میکنم از سادگیم داره سوء استفاده میشه

    ولی به خداوندی خدا قسم میخورم این فقط یه احساسه چون نتایج برای من فوق العادس

    به امید نتایج بهتر

    به امید درک قانون به شکل بهتر

    به امید اینکه از لحاظ مالی و عاطفی مستقل باشم میدونم اون روز میرسه چون بخش زیادی از اون برام محقق شده

    درسته شاید خیلیا بگن توهن زدی اما من میفهمم که چه اتفاقی داره برام میوفته

    من میفهمم که روی دوش خداوند سوار شدم

    فقط کافیه به موانع و حاشیه ها توجه نکنم

    فقط کافیه فکرمو بزارم روی تجربه باور فراوانی

    شکرگزاری

    از زندگیم

    از خودم

    از چیزایی که میخورم میپوشم

    پولی که به کارتم میاد

    شغلی که دارم نتایجی که شغلم برام داره

    آزادی که من دارم توی شغلم

    مجبور نیستم هرکاری که برای مخاطب هست انجام کاری رو انجام میدم که باهاش راحتم

    و هزاران شکرگزاری دیگ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سمیرا علینژاد گفته:
    مدت عضویت: 2903 روز

    سلام مجدد به استاد چند جمله ای جا افتاده بود توی نوشته هام

    و اون هم اینکه پزشک اولی که بردم بهم گفت این مشکل طبیعیه ،ژنتیکی هست و باید تا هفت سالگی صبر کنید خوب میشه اولش پذیرفتم ولی این تو ذهنم میگذشت اصلا اومدیم و پزشک اشتباه کرده بود و تو هفت سالگی خوب نشد اون موقع کی جوابگو هست؟

    و بهتر که گوش ندادم به حرفش چون کاردرمانش گفت اگه تو هفت سالگی میاوردیش روند بهبودش خیلی کند میشد اگه الان با دوسال عضله هاش سفت بشه اون موقع باید پنج سال وقت میزاشتی تازه این نتیجه رو هم نمیگرفتی

    در کل تجربه ثابت کرده تا وقتی یه شرایط رو بپذیریم هدایت نمیشیم ولی اگه بیایم و قبول نکنیم اون شرایط رو خدا راهها رو برامون باز میکنه و دستان خدا از راه میرسند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    Masihan گفته:
    مدت عضویت: 2143 روز

    سلام به استاد خوش تیپ و خوش استایلم و دوستان عزیزم

    من تو خانواده متعصب و مذهبی ای بزرگ شدم و این موضوع رو زندگی دخترهای خانواده رو بیشتر مختل میکنه من از بچگی عاشق ازادی بودم و هرجا هرچقدر ک میشد از پوشش گرفته تا بیرون رفتن و ورزشهای خاص کردن ولی بازهم ی ترسی وجود داشت تو دلم .من تا حدی این موضوع رو پذیرفته بودم ک خانواده من میتونن در سرنوشت من تاثیر داشته باشند کوچکتر ک بودن از اینکه منو دعوا کنن و سرزنش کنن میترسیدم یکم بزرگتر ک شدم ازینکه ناراحتشون کنم میترسیدم ولی همیشه از خودم میپرسیدم یعنی من تا ابد باید این محدودیتها رو ک تعصب خونواده من ایجاد کرده رو تحمل کنم .؟ایا من نمیتونم با خیال راحت چیزهای ک دوست دارمو داشته باشم و با ازادی کامل کارهایی ک دوست دارم رو انجام بدم ؟همیشه این سوالو داشتم.من بچه تر ک بودم خیلی سر این ک چ پوششی داشته باشم کتک میخوردم ولی چیزی ک خودم میخاستمو میپوشیدم انقدر پای این خواستم وایسادم ک هیچ کس باورش نمیشه ک تو این خانواده ی دختر با این پوشش بگرده ولی این موضوع خیلی برام بزرگ نبود و فک میکردم ک میشه انجامش داد چیزی من فک میکردم باید تا ابد تحملش کنم این بود من بتونم سفر برم تفریح کنم خودم ب تنهایی یا با دوستام .چون دوران مدرسه هم هیچوقت اجازه بهم ندادند ک هیچ اردویی از طرف مدرسه برم .و این باور تحمل کردن تا قبل ازینکه با سایت و برنامه های شما اشنا بشم ادامه داشت .تا اینکه دیگه خسته شدم ی عالمه اشتیاق و علاقه ب سفر داشتم و دیگه نمیتونستم ب تعویق بندازمش .من ی دوستی توی بیرجند دارم و تصمیم گرفتم اولین سفر تنهایی ام رو برم پیش اون دوستم.ولی هیجان و استرس دلشت منو میکشت رفتم ی بلیط بیرجند گرفتم و تا چندساعت قبل از ساعت بلیطم هم بهشون نگفتم .مثلا من ساعت 2 بلیط داشتم صبح ساعت دهونیم 11 ب بابام گفتم ک من بلیط گرفتم دارم میرم و اون هم گفت نه نمیزارم بری ولی همینکه تونسته بودم تا اینجا پیش برم از خودم مقداری راضی بودم .و هی اصرار ک من بلیط دارمو دیر میشه و ازین حرفا .بابام هم دید من دارم اصرار میکنم طبق عادت همیشگیش اومد تسبیح انداخت .دست بر قضا تسبیحم خوب اومد ولی باز گفت نه نمیزارم بری .اون روز من زنگ زدم ترمینال و بلیطمو کنسل کردم ولی انداختم برای دوروز دیگه چیزی ک شروعش کرده بودم باید تمومش میکردم .من باید اون سفرو میرفتم .دوروز بعد شد و من چمدونم رو بسته بودم .یک ساعت قبل از ساعت بلیطم من ب مامانم گفتم من چ شما بزارید چ نزارید میرم پس برای احترام ب خودتون ب نفعتونه ک بزارید برم .اونجا بود ک دیدن من دیگه تصمیمو گرفتم حتی بابام منو رسوند ترمینال کارت بانکیشم داد ک تو سفر کم نیارم .ازون ب بعد هرجا ک خواستم هرچندروز ک خواستم میرم بدون اینکه قبلش اعلام کنم فقط قبل راه افتادن ی اصلاع جزیی میدم ک دارم میرم .حالا ترسی ک من داشتم این بود ک میترسیدم ناراحتشون کنم میترسیدم دیگه منو نپذیرن یا نمیدونم ی ترسی داشتم ولی خداروشکر این موضوع رو حلش کردم هیچ اتفاقی هم نیفتاد اتفاقا فهمیدن ک من رو حرفم هستم قوی هستم میتونم کارامو خودم تنها انجام بدم و وقتشه ک مستقل بشم

    الانم در حال حاضر دارم بی پولی رو تحمل میکنم ولی دیگه خسته شدم باید راهی پیدا کنم و بیشتر روی خودم کار کنم تابتونم همیشه پول داشته باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سیدتقی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    سلام،راجع به فایل میزان تحمل میخواستم صحبت کنم،من 9سال هستش که مشغول شغلی هستم(رئیس قطار) و روز به روز شرایط کاری من بد و بدتر میشه و میدونم تنها دلیل این همه اتفاق و خورد شدن شخصیت و تنزل جایگاه خودم هستم و دلیل ادامه دادن(همچنان دارم ادامه میدم) ترس از مشکلات مالی و اجاره خونه و … هستش.مسیرهای اشتباه رو انتخاب میکردم برای بهتر شدن شرایطم و همیشه شرایط بد و بدتر شد.تا 3 ماه پیش که تصمیم به کاری گرفتم که تغییرات تو خودم ایجاد کنم،باید بگم که تمام مسائل کاری من زندگی خانوادگیم رو هم تحت تأثیر قرار داده و روز به روز با همسرم مشکلاتم بیشتر میشد.تصمیم به یادگرفتن حرفه ی دیگه ای گرفتم با جدیت و پشت کار ولی هنوز ترس از نتونستن تو وجودم هست،با اینکه به خودم و توانایی هام ایمان دارم،20 سال پیش با بدترین شرایط مالی و روزانه چندین ساعت ورزش و رژیم سنگین تونستم تو پرورش اندام قهرمان کشور بشم،از هر لحاظ توانایی دارم چه شرایط فنی و چه روابط عمومی و فن بیان و … ولی خودم رو بازیچه ی چندتا مدیر کردم و خودمو کوچیک کردم و گردنم پیششون کج شده و چندین و چند ماه معلق شدن و تبعید رو تحمل کردم به امید بهتر شدن شرایط و غافل از اینکه شرایط زمانی میتونه تغییر کنه و بهتر بشه که من رویه کاریم و رفتاریم تغییر کنه و من همون رویه رو بعداز چند ماه تکرار و تکرار میکردم و برای برگردندون شغلی که 15 میلیون حقوقش هستش و 20 شبانه روز باید دوری از خانواده رو تحمل کنم.با اینکه همسرم سرتاپا کنار من هستش و با جدیت گفته این شغل رو رها کن ولی هنور ترس از آینده دارم و دارم روز به روز این ترس هارو پشت سر میذارم و تونستم به مدیرمون بگم اگه قرار به کار کردن به صورت اداری باشه من نمیتونم ادامه بدم و نبودنم تو شرکت به نفع من هستش تا اینکه بخوام برای 10 میلیون حقوق تو سن 40 سالگی کل ماهو درگیر کار اداری بشم که میدونم هیچ آینده ای رو نمی تونم برای خودم متصور بشم،میخوام ترس هام رو کنار بذارم در کنار تغییر دادن خودم،چون من زیاد حرف میزنم و این حرف زدن ها باعث اکثر گرفتاری های من بوده،من باید وجودم رو تغییر بدم،کلامم رو تغییر بدم و…برای هدفی که برای خودم در نظر گرفتم و دارم روی خودم سرمایه گزاری میکنم تا با توکل به خدا به اهدافم برسم،و دیگه نمیخواد ترس از اجاره خونه و مشکلات مالی داشته باشم.خیلی مواقع مشکلات باعث شده من ایمانم رو از دست بدم ولی وقتی به دخترم نگاه می کنم که تو اوج ناامیدی خدا دخترمون رو بهمون هدیه داد به خودم میگم برای خدا هیچ چیزی غیر ممکن نیست وقتی خودمون بخوایم،من الان خواستم و با جدیت دارم راهم رو پیش میبرم،ترس از نگرانی های پدر و مادر پا به سن گزاشتم و حرف و حدیث های اطرافیان ندارم،مسیری رو که در پیش گرفتم و دست های خدا منو به این راه هدایت کردن و حضور خواهر همسرم برای قبول این آموزش ها بدون دریافت ریالی هزینه آموزش در حالی که چند صد میلیون تومن باید هزینه این آموزش ها می کردم(دندان سازی) منو مطمئن کرده که دیگه نترسم و دیگه شرایط تحقیر شدن رو تحمل نکنم و زمانی که ترس هام رو کنار گذاشتم و با جدیت گفتم نمیتونم،برخورد و تصمیم مدیر هم به نسبت تغییر کرد،من تنها خودم هستم که انتخاب می کنم که بمونم و تحمل کنم و شرایط بد زندگیم یا تغییر کنم و ترس هام رو منار بذارم و با جدیت هدفم رو دنبال کنم و روزهای خوبی رو پیش روم ببینم.خدارو شکر که چندین سال هست که صدای شما تو محیط منزل و محافلی که حضور دارم در حال پخش شدن هستش،و اینکه من کسی بودم که روی شما و حرف های شما خیلی موضع داشتم و روز به روز با شما دارم همراه تر میشم،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: