میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 50

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1049 روز

    استاد جانم واقعا فایلهای دانلودی تون هم مثل محصولات با ارزش ، پر از نکته ،مفید و باکیفیت هست

    ما بچه های سایت و خودتون این موضوع رو خوب درک کردیم (این و نوشتم تا اگه کسی تازه میخواد شروع کنه و زمانی به کامنت من هدایت شد )بدونه که اگه به این آگاهی ها عمل کنه حتی با همین فایلهای رایگان و دانلودی هم نتیجه میگیره

    فکر نکنه چون رایگانه راحت بگذره اتفاقا من بعد از خرید محصولات بازهم بهت افتخار کردم که شما خیلی با کیفیتی هم محصولاتت هم هدیه هایی که به رایگان تو سایت گذاشتی

    به خودم می بالم برای داشتن دوست و استادی چون شما

    من و بقیه بچه ها

    خداییش هم اول از همین فایلها نتیجه گرفتیم و بعد هم از 12 قدم و چقدر جالبه که موضوع این مبحث با جلسه آخر قدم 7 واقعا مرتبط بود واقعا اشک شوقم در اومد از اینهمه ارزش ، بخشندگی و تواضع شما استاد عزیزم

    با خودم گفتم ببین مریم این فایل دانلودی چقدر زیبا این مفهوم تحمل نکردن رو با مثال واقعی از خود استاد توضیح داده واقعا با ارزشه و من قدر دانم، ممنونم استاد جانم از وقتی شرایط ناخواسته رو

    تحمل نکردم و گفتم میشه بهتر هم شد تمرکزی رفتم سراغ روز شمار تحول زندگی من و یک سال این فایلها رو گوش دادم و نتیجه گرفتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1332 روز

    به نام خداوند هدایتگر و وهاب

    سلام

    وقت همگی بخیر وشادی

    یکی از راههای لذت بردن از زندگی، اینکه شرایطی که اوضاع خوب نیست و داره به نوعی احساس ما را خراب می کنه ، نپذیریم و به خودمان بگیم این راهش نیست باید همیشه من در احساس خوب باشم.

    قدم اول برای هدایت شدن به مسیر درست اینکه، شرایط به ظاهر نازیبا را نپذیریم و باور داشته باشیم حتما راهی هست .

    وقتی ور مسیر درست حرکت می کنیم باید قانون تکامل را رعایت کنیم یعنی آرام آرام حرکت کنیم و به نشانه ها توجه کنیم و از مسیر لذت ببریم در این حالت دچار وسوسه های شیطانی هم نمی شیم چون می دانیم که عجله کردن از نمادهای شیطانی هست در مسیر درست ، واژه صبر معنا پیدا می کنه، صبر یعنی ایمان به الله و قدرت او ، صبر یعنی من سمت خودم را انجام می دهم و کاری به برنامه خدا ندارم که چطوری اوضاع را خوب می کنه ، صبر یعنی من قدم اول را بر می دارم چون ایمان دارم خداوند مهربان وهدایتگر قدم های بعدی را حتما میگه ، صبر یعنی لبخند زدن به خداوند و قوانین ثابتش.

    تحمل :

    یعنی ، در مسیر شیطان بودن، عجله داشتن ، بی ایمانی ، در رنج بودن ، همراه سختی بودن و پذیرش رنج و سختی .

    با توجه به مطالب ارزشمند :

    پس من همیشه شادم و در مسیر موفقیت وپیشرفت صبر هم دارم چون می دونم که صبر پاداش‌ عظیم داریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    فاطمه محسنی گفته:
    مدت عضویت: 461 روز

    چه منظره خوشگلی

    چه اسمون قشنگی ابرای پنبه ای سفید در دریای اسمان اّبی چه دلربایی میکنن… زمین پوشیده از سبزه و چمن وعلف های سبزی که یکیشون پررنگ و یکیشون کم رنگه و در این بین یک آییینه ی زیبا از جنس آب در وسط میدرخشه خدایا خیلی قشنگه من عاشق طبیعتم … اون دریاچه وسط آب خیلی زیباست اون نوری که منعکس، میکنه و اون جایی که گفتین عکس براونی میفته روی آب واقعا تصویر فوق العاده ای هست … استاد خونتون این زمین و این بهشت فوق العادست استاد شما بینظیرید

    خدای من کمکم کن تا مثل استادم در این مسیر ثابت قدم باشم عملگرا باشم و باورام بهتر بشه

    اومدم تا باز هم یک صلات دیگه رو تجربه کنم ..

    تحمل ؟؟؟

    وقتی که میگی این شرایط درست نمیشه یعنی داری تحمل میکنی وقتی باور داری راهی نیست راهی پیدا نمیکنی وقتی بی احترامی میبینی وقتی رفتارای درست نمیبینی و کاری نمیکنی و حال بدی داری تو داری تحمل میکنی

    احساس استیصال احساس ناتوانی احساس نبود هیچ راهی اینا منجر به احساس بد میشه و اینا نمود همین تحمل کردنه !

    ولی اینو باید بدونی فاطمه تویی که همین دیشب به یک تضادی با خانوادت خوردی رفتارای بدی دیدی

    فاطمه

    نبایدتحمل کنی نباید بپذیری همینی که هست

    بلکه باید اصلاح کنی

    در حال حاضر نقطه ضعف من و نشتی انرژیم برمیگرده به روابطم با مردم

    چون من خودمو قبول ندارم

    چون من هنوز باورام درست نشدن

    چون من هنوز نتونستم عمل کنم

    ولی دیگه تحمل نمیکنم

    یه سری تصمیماتی گرفتم برای بهبود این روند

    چون قطعا راهی وجود داره

    چون اونجایی که راهی نیست خداوند راهو باز میکنه

    اول از همه باید باور کنم به خداوند حامی هادی و قادر وبعدش باور کنم به توانایی های خودم و بعدش شروع کنم و شخم بزنم ذهنمو در مورد رابطه

    فاطمه هرگز تحمل نکن

    قدم اولو بردار

    هر موقع روابطمو اصلاح کنم میام زیر همین کامنتم مینویسم که چه روندیو طی کردم

    من تعهد میدم که تغییرش بدم و هربهایی لازم باشه بپردازم

    ادما آیینه ما هستند

    اینکه اونا در واقع دارن منه حقیقیو نشون میدن

    و برای اینکه این تصویر تغییر کنه من باید تغییر کنم

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3343 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربان

    خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است

    سلام و درود و سپاس بر استاد عباس‌منش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی

    خداوند را بابت فرصت زندگی کردن و داشتن روزی جدید و بودن در این سایت الهی شاکر و سپاسگزارم

    روز 147

    در این قسمت فوق العاده تفاوت تحمل کردن و پذیرفتن همینی که هست با صبر کردن بیان شد

    صبر به معنای درک قانون تکامل است یعنی اینکه من بذری را میکارم، و شرایط را برای رشد آن فراهم میکنم شرایطی مثل نور مناسب، آب مناسب و غذای مناسب را به او میرسانم و منتظر میمانم تا این بذر آرام آرام جوانه زده و رشد کرده و سر از خاک بیرون آورده و بازهم به رشد خودش ادامه بدهد

    صبر کردن یعنی اینکه من اقداماتی را که باید انجام بدهم را انجام داده و اجازه بدهم روند طبیعی تکامل طی شده و آرام آرام نتیجه مشخص شود،

    در این پروسه من بایستی از هرگونه عجله و بدوبدو خودداری کنم و ترس و ناامیدی و نگرانی را از خودم دور کنم

    ولی تحمل کردن یعنی اینکه من شرایط نادلخواه و ناجالب را تحمل کنم، زجر بکشم و بازهم تحمل کرده و هیچ اقدامی برای تغییر شرایطم انجام ندهم

    علت اینکه من شرایطی را تحمل کرده و اقدام به تغییر نمیکنم این است که باور دارم که راهی وجود ندارد و من توانایی تغییر شرایط به سمت دلخواه را ندارم و باید بپذیرم که همینی که هست و تحمل کنم

    ترسها و بی ایمانی هایم اجازه حرکت کردن و قدم برداشتن برای تغییر را به من نمیدهند

    اگر در زندگی من چیزی ایراد دارد و دلخواه من نیست، این غیر طبیعی است و من نباید این شرایط را بپذیرم، چون با تحمل کردن این شرایط نه تنها عوض نمیشود بلکه هرروز به سمت بد و بدتر شدن حرکت میکند اگر که من اقدامی برای تغییر شرایط انجام ندهم

    دلیل اینکه من توسط خداوند به راه حل مشکلات و مسائل نادلخواه زندگی ام هدایت نمیشوم این است که باور ندارم که راهی برای تغییر وجود دارد و من محکوم به تحمل همین شرایط هستم

    در زندگی اگر چیزی ایراد دارد خلاف مسیر طبیعی جهان است چون همه چیز در جهان به شکل طبیعی و ساده در حال انجام است و هر چیز ایراد دار و مشکل در مسیر خلاف حرکت جهان میباشد

    اگر ایراد دارد من باید تغییر کنم چون هیچ چیزی خودبخود درست نمیشود

    اگر شرایط من ناجالب است از خودم بپرسم چرا باید من این شرایط را تحمل کنم؟

    بیماری طبیعی نیست

    فقر و کمبود طبیعی نیست

    مشکلات پی در پی طبیعی نیست

    روند طبیعی جهان همواره فراوانی و ثروت و سلامتی است

    اگر غیر از این است غیر طبیعی است و من باید نپذیرم تا هدایت شوم به مسیر راه حل مناسب و خداوند من را هدایت میکند

    تمامی اعتبار این کامنت صرفا متعلق بخداوند است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    مرضیه رحیم زاده گفته:
    مدت عضویت: 409 روز

    سلام

    خدایا شکرت سپاس استاد از کلام فایده رسانتون که هر روز و در هر فایلی که میشوم احساس میکنم خدا داره باهام حرف میزنه و ی نکته ای رو به من میگه و راهنماییم میکنه و من مطمعن هستم روزای خیلی خوبی در انتظارم هست

    خدایا دوستت دارم

    سپاس استاد عزیز پایدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سید جواد همتی گفته:
    مدت عضویت: 1936 روز

    به مام خدا که به شدت کافیست

    به شرط ایمان و پاکی دل

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانو مهربان و تمام دوستان دوست داشتنی ام

    اومدم بنویسم که چیا رو تحمل کردم و چرا میخوام ازم رد پا بزارم امید وارم خداوند هدایتم کنه که خودمو بشناسم

    چقدر زیبا و مفید و مختصر تفاوت تحمل و صبر رو توضیح دادید ازتون سپاسگزارم خیلی مهمه درک تفاوت این دو من که خودم به شخصه کج فهمی درباره این دو مورد صبر و تحمل داشتم و اصلا نمیدونستم خدا رو شکر که فهمیدم

    و همین کج فهمی باعث شده بود درک نکنم که اگر زجری وجود داره اگر موضوعی داره بد پیش میره اگر درک میکردم حتی که یه چیزی طبیعی نیست بازهم فکر میکردم باید صبر کنم در صورتی که این تحمل کردن بود نه صبر کردن چیزهایی که با تغیر من هم درست نشد هر چقدر من تغیر میکردم بازهم همه چیز همون جوری بود و من فکر میکردم دارم صبر میکنم درصورت که تحمل بود

    من چیزی که درک کردم استاد از این موضوع در زندگی خودم بیشتر بر میگرده به جامعه و خانواده از ورودی هام میاد از چیزایی که شنیدم و دیدم و برام باور شده

    من در دوران کودکی خیلی چیزهایی دیدم از خانواده ام و بیشتر مادرم

    از زمانی که کودک بودم میدیدیم وقتی پدرم معتاد شد زندگیمون خیلی سخت شده بود پر از تضادهایی برای سه تامون بود چقدر پر از مشکلات و بدبختی زندگیمون شده بود جنگ و دعوا زندگیمون شده بود قرض و خونه درب و داغون و پر از احساس بد و اتفاقات بد که هر روز بیشتر می‌شد زندگیمون شده بود که واقعا خیلی مواقع بیشتر اوقات من و مادرم حتی خود پدرم در آستانه انفجار بودیم اما من با چشم های خودم و کوش های خودم میدیدم که همه دارن تحمل میکنن این وضعیت رو همه پذیرفتن که همینه راه دیگه ای وجود نداره برای تغیر و همینه دیگه همینی که هست و چقدر وقتا بود که از مادرم میشنیدم که من صبر کردم به پای بابات من تو روزهای سخت بودم و وایسادم همش اینو میگفت اگر ول میکردم مردم چی میگن ابرو همت میره واقعا شرایط سخت و زجر آوری رو تحمل میکردیم من که خیلی بچه بودم و کار آنچنان ازم بر نمیومد اما میدیدم که مادرم چطور داره خودش رو قانع میکنه که داره صبر میکنه بی احترامی رو میدید فقر بیداد می‌کرد بی ارزشی بی لیاقتی تحقیر سرزنش احساس گناه زندگی داغون رو میپذیرفت و راست راست راه میرفت و میگفت من دارم صبر میکنم صبر کنیم حالا همه چیز درست میشه چقدر راحت ما آدما خودمون رو راحت گول میزنیم چقدر راحت ترس و بی ایمانی و وابستگی و شرکمون رو توجیه میکنیم و میپذیریم به راحتی که همینه داریم صبر میکنیم و یه مشت امید واری های کاذب به خودمون میدیم جایی که داریم میبینیم داریم با تموم وجود درک میکنیم با گوشت و پوست و‌استخونمون میفهمیم که دارم تحمل میکنم اما بازهم شرک بی ایمانی ترس جلو کار درست رو میگیره

    همیشه مادرم میگفت اگر من ول میکردم میرفتم تو چی میشدی زندگی تو چی می‌شد مردم حرف در میارن و از اونجایی که مادرم هم غریب بود تو این شهر و پدرم و مادرم ازدواج فامیلی داشتن و فقط یا حرف مادربزرگم به مادرم زده بود موقع عروسی که این حرفم مادر من مثل وحی میدونیت و نمیخواست پاشو از این مرز رد کنه اونم این بود

    که مادر داری میری تو فامیل تو شهر غریب یهو کاری نکنی که ابرو ریزی بشه هر جوری هست زندگیتو حفظ کن

    من خدا میدونه اصلا نمیخوام مادرم رو یا هیچ کس دیگه رو مقصر بدونم یا قضاوت کنم فقط دارم واضح مینویسم که خودم رو درک کنم و قانون و فهمم بیشتر بشه از نتایج

    چقدر من و مادرم تو فامیل پدرم تحقیر شدیم چقدر کوچیک شدیم چقدر بی احترامی چقدر بی معرفتی چقدر بی ارزشی چقدر همه چیز بد بود بعد مادر من چیکار می‌کرد من رو با خودش همراه می‌کرد با من حرف میزد گریه می‌کرد درد دل می‌کرد و با همه این اوصاف میگفت درست میشه داریم صبر میکنیم منم تو اون بچگی دیگه چیکار باید میکردم فقط شده بودم عروسک خیمه شب بازی یه کوش شنوا یه چشم بینایی که هیچ کاری ازم بر نمیومد البته دمش گرم خدا هیچ وقت من رو تنها نزاشت واقعا از همون دوران کودکی یادمه در همون شرایط و با اون تضاد هایی که من بهش خوردم خیلی بیشتر خدا رو درک کردم خیلی باعث شد خدا رو بفهمم ایمان رو درک کنم خدا روشکر برای من عالی بود تموم اون اتفاقات ولی الان موضوع صبر و تحمل هست

    چقدر جالب الان که این بالا نوشتم فهمیدم چقدر شده که ما این دو کلمه رو کنار هم شنیدیم و دیدیم من که فکر میکردم یکی هستم اصلا تفاوتی ندارن در صورتی که معنا و مفهوم کاملا متفاوتی دارن که نتایجش هم به قول شما از زمین تا آسمون هست واقعا قابل مقایسه نیست

    بالاخره چقدر زندگی های داغون رو دیدم و چقدر حرف ها و رفتار های تکرار شونده رو دیدم و باور شد برام که زندگی همینه همش همینه یه سلسله زجر و بدبختی و مشکلات نا تمام که هر روزه‌م بد و بدتر میشه و به ظاهر تو هم باید صبر کنی اصلا تحمل نیستا داری صبر میکنی و منم به راحتی پذیرفتم و چقدر این تحمل کردن باورهای مخرب بی نهایتی پشتش هست

    بی ایمانی شرک مطلق وابستگی احساس گناه فراوان اینکه من هیچ قدرتی ندارم برای تغیر اینکه خداوند هیچ قدرتی نداره وبه راحتی پذیرفتم من خدا روشکر از این اکاهی خدا روشکر از وجود شکا سپاسگزارم از شما بی نهایت استاد عزیزم

    و یه مورد هم از خودم بگم از تحمل کردن که در بحث روابط هستش

    من وارد رابطه ای شدم که از همون اوایلش بی احترامی تحقیر و بی ارزشی بی لیاقتی توش موج میزد چقدر عزت نفس من توش هر روز کوچیک می‌شد چقدر خیانت توش دیدم چقدر احساس گناه گرفتم چقدر حرف ها و رفتار های بی جا دیدم اما با خودم فکر میکردم باید صبر کنم دارم صبر میکنم و هیچ چیز تغیر نکرد با وجود اعراض و کار کردن روی خودم باز هم همه اونا رو میدیدم و میشنیدم و باز هم فکر میکردم دارم صبر میکنم در صورتی که داشتم تحمل میکردم و دلایلش رو هم میدونم و همون موقع ها هم وقتی کمی روی خودم کار میکردم درکش میکردم که یه جای کار داره میلنگه اما در بی ایمانی و شرک خودم غرق شده بودم و چشمام روی واقعیت بسته بودم و ازش میگذشتم و فکر میکردم دارم صبر میکنم و همه چیز درست میشه پلیس چی بود

    اینکه از به آدم بت بسازی وابستگی شرک بی ایمانی بی ارزشی خودت اینکه نکنه نتونم دیگه رابطه بهتر داشته باشم دیگه مثل این تجربه نکنم اره من آنقدر ذهنم کوچیکه میگم چون هست با خودم که تعارف ندارم میگم چون باید تمرین میگم چون برام خوبه دلیلش ترس بود کمبود بود عقده بود و همه اینا باعث می‌شد تا جایی هم که تا خط ربش توی لجن بودم بازهم ادامه میدادم واقعا خودم منتظر بودم دیگه خدا یه بلوک سیمانی برداره تو سرم خوردکنه تا بیدار بشم

    وهمین اتفاق هم افتاد

    البته اینو هم پذیرفتم تمام اتفاقاتم رو خودم خلق کردم همه اینا به خاطر خودمه نه کسی نه چیزی بیرون از من جواد جان وقتی دوست داری و به خودت افتخار میکنی که داری تحمل میکنی جهان هم اتفاقات و شرایطی رو برات فراهم میکنه و جلوی پات میزاره که همین جوری هی آستانه تحملت بیشتر بشه تا جایی که دیگه کامل خورد بشی حالا تصمیم با تو هست که میخوای صبر کنی یا تحمل

    استاد چقدر خوب صبر رو با قانون تکامل واضح کردید اره خیلی مواقع هم کار و عمل و طرز فکری که دارم نیاز به صبر داره و تکامل می‌خواد تا نتایج دلخواه مثال بیزینس زدید کامل تو وجودم نشست یا مثال درخت اما جالب اینجاست که اگر من قانون رو ندونم و معنی این صبر و تحمل رو ندونم همش این ذهن نجوا گر من اشتباه میکنه چقدر اتفاق افتاده جاهایی که فکر میکردی داره صبر میکنه داشته تحمل میکرده و جاهایی بوده که داشته تحمل میکرده اما صبر بوده اما وقتی شما توضیح دادید دیگه واقعا روشن شد

    ازتون سپاسگزارم استاد عزیزم ممنونم خدا بهتون عمر با عزت و طولانی بده و برای ما حفظتون کنه واقعا خدا رو شکر میکنم

    از خداوند میخوام به هممون صبر بده در مسیردرست تا پایدار باشیم و مداومت داشته باشیم و من یکی که ازش میخوام اگر یا جایی یه وقتی ذره ای داشت اوضاع به سمت تحمل پیش میرفت به قول شما استاد محکم همون اول کار محکم سیلی رو بزنه تا بیدار بشم و همون اول های راه برگردم و خودمو درست کنم نباشه که کیلومترها دور بشم و بعد بفهمم که همه مسیر رو باید برگردم

    سپاسگزارم عاشقتونم ممنونم و دوستتون دارم

    شاد و موفق ‌و پیروز باشد و صبور

    براتون بهترین ها رو از خداوند درخواست میکنم چون لیاقتش رودارید

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1264 روز

    به نام رب العالمین

    روز 147 ام روزشمار من

    سلام بر استاد عزیز

    میزان تحمل ما آدم ها بستگی به حس و باور قربانی بودن ما دارد.

    از وقتی که در دوازده قدم یاد گرفتم که من به عنوان بنده خدا در این جهان حق دارم که زندگیم را خلق کنم دیگه دست از قربانی بودن برداشتم.

    یه موضوع ساده در همین دو روزه برام اتفاق افتاده که مینویسم .

    دختر من همیشه بطور اتوماتیک از اینترنت خودکار خط ایرانسلش استفاده میکرد.

    که این بصورت اتوماتیک دوماه یکبار 10 گیگ را براش شارژ میکرد که به صورحسابش اضافه میشد.

    دقیقا دو سه روز پیش صورتحسابش را صبح پرداخت کرد و شب که داشت برنامه ای را تماشا میکرد برنامه صداتو را بصورت آنلاین میدید پیام اومد که اینترنت شما تموم شده .

    و طبق معمول منتطر موند که خودکار اینترنت جدید شارژ بشه.

    و یک پیام از ایرانسل اومد که شما نمیتوانید از اینترنت خودکار استفاده کنید و از مسیری که داده بود گفت که برین و اینترنت را خریداری کنید.

    دخترم رفت و خریداری کرد و پول را آنلاین پرداخت کرد. بلافاصله بعد از پرداخت این نت، اون نت قبلی هم شارژ شد.

    گفت مامان دوتا نت برام‌شارژ شده و من که استفاده نمیکنم چون اینجوری پیام داده من مجبور شدم که بخرم.

    گفتم بزار زنگ‌بزنم به پشتیبانی. که یکیش را حذف کنند.

    زنگ‌زدم چون نمیتونستم قبول کنم که سیستمی بخاطر اشتباه خودش به ما زور بگه.

    اینجا من تحمل نکردم بلکه زنگ زدم. مسئول اونجا گفت نه اصلا نمیشه باید هر دو را استفاده کنید.

    گفتم بابا پیام اینجوری اومده. گفت نه چون پرداختی طول میکشه تا ثبت بشه و پرداخت صورتحساب شما هنوز ثبت نشده بوده هر دوی اینها باید بمونه.

    حالا من توضیح میدادم که اشتباه شماست. من صبح صورتحساب را پرداخت کردم تا شب ثبت نشده و چرا تا ما خرید کردیم یکدفعه اون هم ثبت شد.

    میگفت دیگه به ما ربطی نداره. چون خودکار را لغو نکردید.

    گفتم خب پیامی مبنی بر لغو نیومده بود بلکه پیام بر این بود شما نمیتونید از خودکار استفاده کنید و باید بخرید.

    خلاصه از ما گفتن و از او نشنیدن.

    میگفت مرغ ما یه پاداره.

    اما من تحمل نکردم

    پرسیدم‌جایی برای شکایت ندارید یه دفتری جایی .

    میگفت نه فقط همینطوری تلفنی پاسخگو هستیم. و انلاین هم میتونین همین ها را بگویید.

    من نمیتونستم خودم را قربانی بدونم . به نظر شاید موضوع ساده بیاد اما تحمل زور برام سخت بود.

    بخصوص حس خیلی بدی به دخترم داده بود. و داشت این حس قربانی بودن براش انجام میشد.

    گفتم بیا آنلاین هم این راه را ادامه بدیم. و تمام موضوع را هم با چت کفتیم و گفتند بعد از 8 روز بررسی و بهتون اعلام میشه.

    دیروز دخترم گفت که اومدن اونی که خریدیم را حذف کردند و پولش را هم به حساب نیاوردند.

    حالا دوباره با چت شروع به گفتگو کردیم که شما دارین اشتباه میکنین.

    در اصل صورت مساله را پاک کردند. انگار نه پولی دادیم نه خریدیم.

    حالا دخترم هر چی براشون مینوشت میگفتنند نه شما توی دو روز اون نت را استفاده کردید.

    هر چی میگفتیم خوب کارکرد استفاده را بفرستید چون محاله و این اشتباه شده. میگفتن نه که نه شما استفاده کرددید.

    بازهم من تحمل نکردم

    و زنگ زدم و دوباره از اول ماجرا را تعریف کردم و توصیح که بابا این پولی که ما دادیم کجا رفته . و اصلا محاله ما اینقدر نت استفاده کنیم.

    گفتند باشه بررسی میکنیم .

    و همون دیروز در ستاره قطبی از خدا خواستم برای اینکه هم ایمان خودم و هم ایمان دخترم قوی بشه و احساس قربانی بودن نکنه این درست بشه ودر حساب بستانکاریش بره و خوشحال بشه.

    که امروز ظهر شخصی از ایرانسل بسیار محترمانه تماس گرفت و گفت حسابتون بررسی شده و اون حذف و حساب شما بستانکار شده و کلی من ازش تشکر کردم.

    ودوست داشتم حال دخترم را میدید . این درسی براش شد که راحت حس قربانی بودن نکنه و یاد بگیره تحمل نکنه بلکه برای هدفش تلاش کنه.

    و امروز که این فایل روزشمار من شد خیلی خوشحالم که در عمل نشون دادم .

    صبر چیز خوبی است و در برابر تکامل باید صبر کرد.

    اما تحمل درد داره تحمل یعنی حالت خوب نیست.

    اما صبر حالت خوبه منتظری ولی احساس دلت خوبه .

    و نشانه تحمل کردن یعنی حالت خوب نیست احساس خوب نداری . داری فیلم بازی میکنی ولی فرکانست اشتباهه فرکانست روی احساس بد تنظیم شده و هر کاری هم بکنی طبق قانون اتفاقات بد را تجربه میکنی.

    در این موضوع من تحمل نکردم اما جایی که باید صبر میکردم با حال خوب صبر کردم و از خدا هم نتیجه را خواستم.

    خیلی خیلی اتفاقات در روزمره زندگی ما میفته که با این درس این فایل میشه تفاوت را کاملا فهمید.

    داری تحمل میکنی یا داری صبر میکنی.

    استاد عزیرم ممنونم بخاطر این فایل ها و این درس های به ظاهر کوچک که هر کدوم وقتی حل میشن درهای رحمتی به رومون باز میشه.

    با مثال های ریز به پاشنه آشیل های بزرگ‌ میشه رسید. که بخاطر باورهای اشتباه که باید تحمل کرد چه زجرهایی را از کودکی ما فقط فقط تحمل کردیم.

    خدا را شکر بخاطر این آگاهی ها.

    سپاسگزارم خدای مهربانم را بخاطر این‌مسیر سبز

    دوستتون دارم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    147 . روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    ایمان رو در عمل نشون بده

    و امروز من در عمل نشون دادم و خیلی خوشحال بودم

    من صبح بیدار شدم و با خواهرم بازم رفتیم جلو در مدرسه ، من 10 هزار تمن فروختم و بعد که برگشتیم پارک تا صبحانه بخوریم و بریم مدرسه ای که قرار بود قیمت بگم به مدیرش که چقدر میشه قیمت رنگ دیوارای مدرسه

    وقتی رفتیم تو راه میگفتم خدایا هر آنچه خیر از تو به من برسه من به اون خیر تو محتاجم

    اگر قیمتی که از نقاش پرسیدم که قرار بود همه کارای رنگ دیوارو اون انجام بده و من فقط طرحاشو بکشم ، که گفت 120 میلیون ، اگر قبول کنن و قرار داد ببندیم که خیلی خوشحال میشم و اگر نشد بازم خیر هست برام و مطمئنم که وقتی تو اون روزی که رفتم دستفروشی جلو در مدرسه ، این الهام رو بهم کردی که برو با مدیر این مدرسه صحبت کن برای نقاشی دیواری ، بعد حتی من بیخیال شدم و دوباره مدیرش منو دید و گفت بیا متر کن و به ما بگو

    مطمئنم که حتما میخوای از این الهامت یه چیزی یادم بدی

    بعد رفتم و با مدیر حرف زدم قیمت دادم گفت نمیتونم بودجه کمه و نخواست

    و ازم تشکر کرد و معذرت خواهی کرد که رفتم متر کردم مدرسه رو و منم تشکر کردم و برگشتم

    یه چیز خیلی جالب رو متوجه شدم که گفتم ببین طیبه تو پیشرفت داشتی

    قبلا وقتی کسی میگفت نه و مثلا ازم خرید نمیکرد یا جواب نه میشنیدم یکم ناراحت میشدم

    ولی الان وقتی گفت نه ، به جای اینکه ناراحت بشم گفتم خدایا شکرت که تو این موضوع من یاد گرفتم

    حالا چیا یاد گرفتم؟

    اینکه مدرسه رو که رفتم دیواراشو متر کردم و چجوری قیمت دادن رو یاد گرفتم

    اینکه یاد گرفتم بسپرم به خدا و پیش برم و نترسم از کسی

    اینکه تو صحبت کردن و رفتارایی که باید داشته باشم رو یاد گرفتم

    و مهم تر از همه یاد گرفتم که در چنین مواقعی خداروشکر کنم و حالم خوب باشه و لبخند بزنم و احساسم خوب باشه

    بعد من و خواهرم برگشتیم خونه و من خوابم برد و ظهر بیدار شدم و رفتم نون گرفتم

    وقتی برگشتم نمیدونستم چیکار کنم ، چند روزی بود اردکی که گرفته بودیم علائم مریضی رو داشت

    و چون این تجربه رو چند سال پیش هم تجریه کرده بودیم و یه اردک گرفته بودیم و مریض شده بود بردیمش دامپزشکی تا آمپول زدن و خوب شد

    وقتی دیدم بی حاله و دو روزه درست چیزی نمیخوره گفتم میبزمش دکتر و چون مادرم گرفته بود برای خواهر زاده ام گفتم هزینه درمانشم خودت باید بدی مادر

    تو راه داشتم به این فکر میکردم که وقتی مسئولیت چیزی رو بر عهده میگیریم باید تمام وکمال براش توجه کنیم

    و گفتم من اگر بی تفاوت باشم به حال اردک ،اگر بمیره من مسئولم، من تمام تلاشم رو برای سلامتیش میکنم باقی با خدا

    و داشتم با خدا حرف میزدم

    چند باری ذهنم هی گفت که نکنه بمیره نکنه پول خرج کنی براش و بمیره ولی من زود جوابشو دادم

    گفتم ببین اگر این اردک قرار باشه بمونه میمونه و من از خدا خواستم و قدم برداشتم تا برم برای درمانش دامپزشکی

    حالا باقی کارا و چگونگی با خداست ، من هیچی نمیدونم و فقط وظیفه ام رو دارم سعی میکنم به نحو احسن انجام بدم

    و وقتی رسیدم گفتن هزینه آمپول و ویزیتش بیشتر میشه ، ذهنم باز گفت که درمانش نکن 45 تمن خریدیش ، میخوای 500 تمن خرجش کنی ؟

    و من باز گفتم ساکت باش ذهن من ، من وظیفه مو عمل میکنم و سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و گفتم اشکالی نداره خوب میشی با این آمپولا

    وقتی برگشتیم گذاشتمش جلو نو آفتاب و تا غروب استراحت کرد و حالش خیلی بهتر شد

    همه اینا کار خداست ، که مراقبت میکنه

    بعد من شروع کردم به تمرین رنگ روغنم که شنبه برم کلاس ، اولش خواستم تابلو مجسمه ای که برای نمایشگاه استادم با عجله کار کرده بودم رو قبل تمرین کلاسیم کار کنم تا شنبه تموم بشه و وقتی پی به اشتباهم بردم که نباید عجله کنم

    به خودم گفتم ببین قوانینی که خدا برای تکامل گذاشته باید یادت باشه و هر بار به خودت یادآور بشی

    پس سعی کن تمرکزت رو روی طراحی و تمرین رنگ روغن کلاست بذاری

    و خوشحالم از اینکه درسی که گرفتم باعث شده یادم بیاد و مانع بشم از اشتباه مجدد

    وقتی کار میکردم از ساعت 4 بعد از ظهر نشستم تا کار کنم یهویی دیدم ساعت 8 شب هست و انقدر محو نقاشی کشیدن بودم که متوجه گذشت زمان نشدم

    خوشحالم از اینکه خدا هر لحظه بهم کمک میکنه حامی من هست هدایتم میکنه میشنوم که واضح بهم میگه چیکار کنم چیکار نکنم

    برای تک تکتون عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    رویا منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1825 روز

    سلام وعرض ادب به استاد بینظیرم ومریم خانم

    استاد شما بهترین الگو هستید برام هرموضوعی که درموردش صحبت میکنید من قبلا بهش فکرکردم وگیر ذهنی من بوده خدایا چقدر همچی دقیق ودرست داره کار میکنه این دومین کامنتی که من دارم مینویسم نزدیک چهار،پنج ساله با شما اشنا شدم خیلی هم نتیجه گرفتم از عمل کردن به قوانین وگفته های شما ولی هیچوقت جرات نوشتن کامنت رو نداشتم ولی امروز بعد از چندین سال تحمل کردن شرایطی که داخلش هستم این فایل متحولم کرد ناخوداگاه استوپ کردم وشروع کردن به نوشتن …. استاد براچی اینهمه سال تحمل کردم این شرایط رو چون ترس داشتم چون میگفتم من باید مسئول همه باشم اگه من برم خانواده ام چی میشن اگه من برم کی کارهای خونه رو انجام بده مادرم وخواهرم چی میشن ولی الان میگم اینا همه دغدغه های من وافکار من بودن خدایی که تاامروز رسونده بازهم هست ومیرسونه واقعا بین صبر کردن وتحمل کردن دنیایی فاصله است شاید اولش درظاهر شبیه به هم هستن ولی به مرور تفاوتشون واضح مشخصه . ازتون بی نهایت سپاس گذارم درحال جمع کردن چمدون هستم برا روبرو شدن با ترسهام وتغییر کردن استاد خدا بهتون سلامتی بده وبرا ما حفظتون کنه این اولین ردپای من باشه برای سایت وتحولم

    بینهایت دوستتون دارم . برم به ادامه فایل گوش بدم امیدوارم به زودی بیام وازنتایجم باهاتون صحبت کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1004 روز

    بنام خدا، به به، به اینهمه زیبایی، بهشت زمینی پارادایس پرازارامش وزیبایی، به استاد عزیز سلام میدم ومریم دوست داشتنی وهمراهان عزیز این سایت، این مساله که استاد اشاره کرد دقیقا موضوعی بود که من هم درگیرش بودم، وخیلی از ما خودمونو با بدترین شرایط وفق میدیم چون فکر میکنیم راه دیگه ای وجود نداره وبه دیگران اعتماد میکنیم ومیپذیریم، همین موضوع توی موارد دیگه زندگیم هم ادامه داشت، تحمل کردن شرایطی که فکر میکنیم راه دیگه ای وجود نداره یکی از روشهایی که ذهن مارو به سمتش سوق میده، تحمل نکردن یعنی ادامه ندادن یک موضوع تکراری که گیر کردیم توش، من هم امروز باتوجه به تجربیات گذشته یاد گرفتم اینه که اول برم دنبال درست کردن یک موضوع بعد اگر راهی وجود نداشت وسهم خودمو انجام دادم منتطر نتیجه بمونم، ومن اکثر مواقع تحمل میکردم، وهیچ وقت نتیجه خوبی نمیگرفتم این موضوع که زجر میکشیدم وکاری نمیکردم باعث شده بود بگم صبور بودن خوب نیست وبعد مدام دنبال راهکار های اشتباه بیشتر باشم، همیشه از سمت دیگران این فشار هست که راهی نیست جز تحمل الان که فکر میکنم میبینم خیلی جاها خیلی چیزها رو تحمل نکردم چون همیشه چیزی تووجودم میگفت این راهش نیست، همه فشارها طبیعی نیست وتو مجبور نیستی تحمل کنی من امروز یک نگاهی به سرتاسر زندگیم کردم ببینم آیا دارم چیزی رو تحمل میکنم اونم نه صبوری نه آگاهانه بلکه فقط چون حس کردم راهی نیست ویک نقطه پررنگ توزندگیم بود اونم اینکه یه زندگی بد فقط تحمل میکردم تا بگذره رو باشهامتی که از دیدن فایلهای استاد یاد گرفتم تموم کردم مثل یه انقلاب بزرگ بود به خودم گفتم باید زودتر اینکارو میکردم ولی ذهنیت محدود من اجازه نمیداد خدارو هزار بار شکر برای وجود استاد وحرفهای خوبش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: