میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 53 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند عشق که این جهان از عشق خلق کرد و به ما هدیه داد خدای عزیز و مهربون که رحمتش جاریست
خدای مهربونم من هر چه دارم از لطف الهی توست
من در مقابلت هیچم تو هستی همه کاره و قدرتمند
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته نازنین
خدای عزیزم سپاسگزارم بابت روز شمار امروزم که پای تعهدم هستم و ادامه میدم این مسیر الهی
– چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
واقعا ممنونم استاد در این فایل پاشنه آشیلم فهمیدم و ترمزی که دارم ، اخه من فکر میکردم طبق اساتید معنوی تو باید بپذیری هر شرایطی که هست همینی که هست و من باور کرده بودم باید بپذیرم کاری نمیتونم انجام بدم چندین سال راکد زندگی کردم و فکر میکردم باید پذیرفت راهی نداره و میگفتم من بپذیرم راهی برام باز میشه ، حالا درک میکنم معنی پذیرفتن یعنی چی ؟من بپذیرم الان هر چی در زندگی من هست خودم با باورهام و افکارام و توجه به ناخواسته ها خلق کردم خودم به خودم ظلم کردم و بعد حالا که درک میکنم من خودم خالق زندگیم هستم با قدرتی که خداوند مهربون بهم عطا کرده در این دنیای مادی میتونم به جای پذیرش و تحمل کردن شرایطی که هست حالا اونطور که میخوام خلق کنم با افکارهام و باورهام ، بی نهایت راه حل وجود داره اونم ساده اگه از خدا بخوام هدایتم کنه .
من متوجه شدم من داشتم تحمل میکردم و این صبر نیست ، صبر یعنی تکامل یعنی تو روی خودت کار کردی حالا طبق قانون تکامل قدم به قدم به شرایط بهتر هدایت میشی.
. و بعد اون 5 سالی که ثابت زندگی کردم و تغییری در خودم صورت ندادم وارد داستان هایی شدم و تضادها اومد که تغییر کنم خسته شدم دوره ها شرکت میکردم اما نتیجه نمی گرفتم ، تضادها باعث شد بهم فشار بیاد هم از لحاظ مالی و هم تنهایی و بفهمم باید کاری کنم من عادت کرده بودم به یک شکل زندگی و خونه و زندگی که هست و پیشرفتی نمیکردم ، و قانع شده بودم به همینی که هست هر روزم به یه شکل .
چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
من باور کرده بودم باید هر چی هست بپذیرم یعنی خدا خواسته من این رنج ها برام پیش بیاد و بپذیرم این شرایط خدا کمکم میکنه ، و عادت کردم ، ذهنم عادت کرد به این شرایط و روزمرگی و بعد خوب تغییر دادن این ذهن از جای امن و راحت کار سختی برای تغییر و همینطور ادامه دادم ، ادامه دادم تا تضادها اومد .
چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
باور به اینکه پذیرش یعنی من بپذیرم خودم این شرایط خلق کردم ، خودم خواستم تنهایی رو ، خودم خواستم این روابط خلق کنم ، خودم خواستم این محدودیت و فشارهای مالی خلق کنم با افکارام و با باورهام و توجه به ناخواسته ها و من میتونم زندگیمو هر طور که میخوام خلق کنم بعد اینکه بپذیرم خودم این شرایط خلق کردم و خودم به خودم ظلم کردم تغییر شروع میشه اون موقع خدا عاشقانه کمکم میکنه و منو هدایت میکنه به راه درست
– وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
خوب بعد از اینکه خسته شدم و تضادها مسایلی که برام پیش اومد منو تکون داد از خواب بیام بیرون چون از هر دوره ای که شرکت میکردم نتیجه نمیگرفتم من نمیدونستم باورهای من ایراد داره و اون موقع پذیرفتم از خدا خواستم هدایتم کنه کمکم کنه و من هدایت شدم بیام سایت از اول شروع کنم ، بیام از دوستان سوال بپرسم که میشه با فایل های رایگان نتیجه گرفت و بعد دوره ها بخرم و من نتایج دوستان خوندم از کجا چقد تغییر کردند و بعد عقل کل خوندم دنبال الگو بودم و در آخر باور کردم میشه تغییر کرد میشه زندگیمو و سرنوشتمو تغییر بدم ، میگم ذهنم برای تغییر مقاومت داره اما ادامه میدم هنوزم ادامه میدم کامنت مینویسم و کامنت ها رو میخونم تا تکرار شه برام و این در برام باز شد که همه چیز باوره و من باید باورهامو تغییر بدم تکرار کنم و توجهمو بیارم به چیزهایی که میخوام و تجسم کنم.
استاد به قدری قوانین ساده توضیح دادید با مثال هایی از زندگی خودتون و من درک کردم همه چیز بر اساس قوانین ثابت خداوند هست و ترمزهامو شناسایی کردم البته هنوزم ترمزهای دیگه هست به خصوص در روابط باید شناسایی و کار کنم . به قول استاد باید مثل غذا خوردن روتین زندگیم هست کار کردن روی قوانین هم روتین زندگیم بشه.
– و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
خوب درآمدم چند برابر شد تونستم بدهیم پرداخت کنم
و دوره هم جهت با جریان خداوند تهیه کنم و کار کنم که بفهمم من همیشه خسته میشدم و مومنتوم مثبت قطع میکردم و باز طبق شرایط فعلیم ادامه میدادم
هنوز هم تضاد دارم به خصوص روابط که باید تغییر بدم شخصیتمو و باورهامو بیشتر کار کنم و به خداوند ایمان بیارم و بتونم به سمت رویاهام حرکت کنم و هر چی بیشتر خوب روی خودم کار کنم به نتایج بزرگتر دست پیدا میکنم و دیگه تحمل نکنم و کار کنم روی خودم از درون و اون موقع بیرون هم خود به خود تغییر میکنه
اگه کاری داره سخت پیش میره به مغزم بگم این نباید اینطور پیش بره حتما راه حل داره و باورهامو تغییر بدم تحمل نکنم و در مسیر هدایت میشم و بدونم خدا هدایتم میکنه و نترسم شرایط فعلی تغییر کنه از نقطه امنم بیرون بیام و بدونم وقتی من روی خودم کار میکنم حتما شرایط هر روز در زندگیم بهتر میشه حتی از جای فعلیم و خونه ای که دارم زندگی میکنم صد برابر به جاهای بهتر و مکان های بهتر و راحت تر و زیبا تر هدایت میشم و روابطم بهتر میشه و میتونم رابطه دلخواهم خلق کنم.
و به خودم تعهد میدم با تمام وجودم بیشتر روی خودم کار کنم تا به نتایج بزرگ و رویاهامو خلق کنم به هر اندازه که باور کنم بیشتر در مدار دریافت خواسته هام قرار میگیرم.
سلام استاد گلم
به چه فضایی و چه تصاویر فوق العاده ای…
جدیدم هم ک درحین پیاده روی فایل تهیه میکنید تا چشم ما بیشتر زیبایی ببینه، خییییلیی خوبههه
دلم واستون تنگ شده بود شاید یکی دوهفته بود سایت نیومده بودم البته هم متاسفانه و هم خوشبختانه..
متاسفانه واسه اینکه روی ماهتون رو ندیدم و حرف هاتون رو نشنیده بودم ..
خوشبختانه واسه اینکه مشغول با اموزش دیدن و تمرین کردن با دوره عالی برنامه نویسی ای ک چقدررررر خدا با یک دست عالی و دریک زمان فوق العاده واسم خرید، بودم و هستم.
ولی دیگه باید یک برنا مه بریزم و وقتم رو واسه همه چیز بذارم هم روی ذهنم کار کنم و هم روی آموزش دیدن ک عاشق هردوشون هستم …
خب بریم سراغ اصل مطلب.
من از سال 89 هم فرکانس شدم با داستانی ب اسم ام اس البته از نوع خوش خیم و اذیت نبودم …
و نکته اینجا بود ک چه راحت قبولش کرده بودم نه با حس منفی ها …
فقط پذیرفته بودمش ک خب دیگه منم لابد باید دچارش میشدم دیگه مثل بقیه ک دارنش!
و داروهم مصرف میکردم تعدادی قرص و هفته ای یک امپول!
و اوضاع هم خوب بود . سفر میرفتم هرهفته پیکنیک میرفتم پیاده روی های چندین ساعته میرفتم و ….
تا اینکه سال 97 ک اول باشما و کلا مسائل اینچنینی آشنا شدم ( مثبت اندیشی و اینکه بدن خودش خودش رو درمان میکنه و … همه چیز دست فکر و ذهن خودم هست و …. الی آخر.
خودم بدون کم کردن دارو یک هو قطعش کردم…
و در توهمی بسر بردم 4سال ک من خوبم و مسئله ای ندارم..
با اینکه داشتم ینی بوجود اومد و خوبم نبود..
میدونین چی میخوام بگم؟
میخوام بگم اون موقع ک من این قضیه رو پذیرفته بدوم اوضاع فیزیکیم خیلی هم بهتر از الان بود لاقل، ولی از بعده اینکه دیگه گفتم نه، داستان هام شروع شد. حتی من دوره قانون سلامتی روهم برای همین قضیه شروع کردم و به جرات میگم 90 درصد رعایتش کردم ولی هیچ نتیجه ای برام نداشت!
الان دیگه از اواخر فروردین سبک غذایی عادی دارم ولی خیلی اون سبک رو دوسداشتم اینکه همیشه سیری و فقط یکبار نیاز داری غذا بخوری. ولی بلاخره بهش برمیگردم چون میدونم ک دوره عالی هست و قطعا ایراد از من بوده و به این نتیجه رسیدم ک من با ام اس هم فرکانس هستم چون باورام و ذهنیتم خییلیی ایراد داره و تازمانی ک درست نشه سبک سلامتی هم روم اثر نداره همانطور ک با گذشت 7 ماه نداشت. مشکل ازون نبود بلکه از ذهن من هست .
لپ کلام اینکه کامنت نوشتم تا از دوستان کمک بخوام اینکه من الان این بیماری رو قبول ندارم ومیدونم ک طبیعی نیس ک من مثل دیگران طبیعی نباشم و میدونم ک باید
سلامت و پر توان باشم ولی اینکه نیستم خب بنظر خودم راه حل در ذهنم هست اما چکار کنم ؟؟؟
چی بهش بگم؟؟
چه باوری بهش بدم؟؟
چرا اون موقع ک پذیرفته بودم اوضاع بظاهر خوب بود ولی الان ک میدونم نباید باشه، بیستر هست ؟!
( البته اینم بگم ک مهر گذشته بهعلت یک حمله سنگین (بعداز 5_ 6سال) دکتر رفتم و شروع ب مصرف مجدد قرص کردم با وجود اینکه خیلی مقاومت ب مصرف دارو داشتم اما سعی کردم باورم روی دارو عوض کنم و …
ک جای گفتنش اینجا نیس و کامنت طولانی میشه ..)
میدو نم کامنت مثبتی ننوشتم اما چون حس کردم بی ربط به این فایل نیس حسم گفت بنویسم تا شاید خدا به این طریق هدایتش رو بهم برسونه چون واقعا مشتاقم و میخوام ک بسلامتی هدایت بشم. ک قطعا حق طبیعیم هست.
امیدوارم خدا در این مورد هم هدایتم کنه و راه حل رو بهم بگه..
همانطور ک خییلی قشنگ در زمینه کد نویسی و سایر زمینه ها ب جواب هایی ک نمیدونستم هدایتم میکنه و لبریز ذوق میشم
در آخر ممنونم ازتون استاد جونم با فایل ها و صحبت های ارزشمندی ک واسمون میفرستید شاد باشید همیشه.
و پیشاپیش ممنون از دوستای گلم ک کامنت طولانی من رو خوندین
من سالهاست ک نتونستم از ایران خارج بشم و بعداز 3 سال ونیم ک در اروپا بودم 2018/5/25 اومدم ایران و گرفتار شدم و اینجا موندم واقعا دلم نمیخواد حتی یه لحظه دیگه ایران باشم ولی دوست دارم مثل دفعه پیش با پول با راحتی با آرامش با آزادی کامل از ایران برم و ایندفعه فقط و فقط امریکا رو برای زندگی انتخاب میکنم ولی الان واقعا دارم زندگی در ایران رو تحمل میکنم و نمیدونم چرا رفتن من ایندفعه اینقدر طولانی شده و من اینجا گیر کردم؟
سلام دوست عزیز چون شما لذت نمیبری از زندگیت در حال حاضر در ایران و تمرکزت روی نازیبایی ها هست تمرکز روی زیبایی هدایت شدن به زیبایی های بیشتررو بیشتر هست
تمرکز روی نازیبایی ها هدایت شدن به نازیبایی های بیشتر هست و همینطور مراقب تمام و کمال ورودیهای ذهنتون بودن که با کیا رفت و آمد دارین چی رو میشنوین چی رو میگین چی رو میبینین باید مراقب باشین به شدت و لذت ببرین از این فضای بهاری ایران که هر نقطه ش بهشته واقعی هست منم تو همین ایران تهران دارم زندگی میکنم با اینکه موقعیته مهاجرتم دارم اما فعلا پلنم چیزای دیگه هست هدفم چیزای دیگه هست چون رها هستم نیاز و احساس نیاز و احتیاج به چیزی مثل مهاجرت ندارم ودارم از لحظه لحظه ی زندگیم تو همین ایران با اگاهی های استاد لذت میبرم و بهشت رو برای خودم ساختم اگه تونستین به این مرحله برسید خیلی راحت مهاجرتتون کاملا به صورت طبیعی رخ میده به صورت طبیعی رخ دادن هنره
دوره های استاد رومثل دوازده قدم مثل کشف قوانین زندگی و دستیابی عملی دستیابی به رویاها حتما تهیه کنین و انجام بدین تمریناتشو
موفق باشین
سلام دوست گرامی
بسیار از شما و راهنمایی هاتون و آموزشهای سایت استاد عزیزمون سپاسگزارم ک این آگاهیها و گفتگوها با قشر متمایز و اوندرصدی از جامعه ک بدنبال تغییر درونی و دنیای خودشون هستند چنین موقعیت و امکان مرور و کشف وجود خودمون رو ب همهی ما داده .
در حال حاضر قدم اول از دوره دوازده قدم رو ب پایان رسوندم و پای کار هستم تو این راه، ولی دقیقا بخاطر تمرکز ناخواستهای ک برام بسیار سخت شده تغییر جهتش، حتی تمرین ستاره قطبی من اون نتیجه دلخواهم رو نداده.
دوست دارم بنابر پیشنهاد شما بیشتر روی نتایج مثبت روزانهام تمرکز داشته باشم پس ؛
الان از نظر رابطه با اطرافیان و برخوردهای اجتماعی مخصوصا در ترافیک و رانندگی فوقالعاده با همه نسبت ب این چند سال گذشته ب صلح و آرامش رسیدم ک خیلی برام آرامش درونی بهمراه داشته.
از لحاظ احساس لیاقت تمرین جلوی آیینه برام سخت بود چون واقعا باخودم بخاطر نتایج اخیر قهربودم ولی در حال حاضر در حال ایجاد رابطه صلح و دوستی و آشتی با خودم هستم ک این رو در آینه در چشمهایم خودم کاملا میبینم.
امید ب آیندهام خیلی زیادتر و بهترشده.
در رابطه عاطفی هم خیلی پیشرفت کردم ولی منم مثل شما هنوز ب اون رابطه دلخواهم نرسیدم ک اونهم دور نیست .
در مورد درآمد هم بهتر شدم و نوید هایی از دریافت سود ب همین زودیها تو یه سری از سرمایهگذاری هام دارم احساس میکنم.
دوست داشتم یکسری از نتایج مثبتمرو در جواب شما بگم ک تمرکزم بیشتر روی نکات مثبت جلب بشه و از این گفتگوی متمرکز بر نکات مثبت بسیار خوشحال و از خداوند بزرگ سپاسگزارم
با سپاس از استاد عزیز و سرکارخانم شایسته عزیز (پدر و مادر خانواده عظیم و در مسیر سعادت و پیشرفت عباسمنش ) و تمام اعضا این خانوادهی دوست داشتنی
همهمون رو ب خداوند میسپارم .
خدایا شکرت
ممنون از آگاهی این فایل واقعا عالی بود.
من هم همین تجربه رو داشتم. پسر نوزادم تا صبح گریه می کرد من و مامانم کاملا بی خواب و مریض شده بودیم و خیلی روزای سختی بود. دقیقا مثل شما من هم وقتی به پزشک مراجعه کردم یه خنده کرد و گفت نکنه فک کردی مادر شدن به همین سادگی بچه بزرگ میشه و می خوابه و بیدار میشه؟ کلی هم بهم خندید. بعد از دو ماه گفتم این که نمیشه اصلا اگر دل درد داره می برمش پیش بهترین دکتر فوق تخصص کودک تا بلاخره این دل درد خوب بشه. باورتون نمیشه.
دکتر که خدا ایشالله خیر و سر ریز کنه تو زندگیش گفت چقدر پسرت صبوره با این پوست خشکش الان آرومه. باید با یه کرم مخصوص چربش کنی. و از همون شب از همون شب پسر من خوابید. خدا میدونه چقدر به همه کسایی که بچه دارن این تجربه رو گفتم که دنبال راه حل باشید و نزارید که بچه الکی زجر بکشه از دکترای مختلفی سوال کنید.
ممنون با این فایل این خاطره و درس یاد آوری شد برام.
الهی شکرت.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
تفاوت عظیمی بین مفاهیم تحمل و صبر وجود دارد:
صبر:
-بسیار تحسین برانگیز است و در قرآن بیان شده و
-به معنای درک قانون تکامل است
زمانی که گیاهی را می کاریم باید صبر کنیم تا رشد کند:
رشد کردن: نیاز به طی شدن روند دارد اینگونه نیست که با انجام اقداماتی افراطی نتایج یک شبه و یک دفعه بگیریم
تحمل:
-به معنای زجر کشیدن به این خاطر که:
می ترسیم بی ایمان و مشرک هستیم حرف مردم تایید و تحسین آنها برای ما حائز اهمیت است فکر می کنیم راهی وجود ندارد و شخص مهمی هم به ما گفته هیچ راه حلی وجود ندارد فکر می کنیم همین است که هست
به خود تعهد دهیم:
هرگز اتفاقات نامناسب را تحمل نکنیم
اگر مرتبا با اتفاقات نامناسب مواجه می شویم:
آن را تحمل نکرده و به دنبال راه حلی برای رفع آن باشیم
هیچ اتفاق رنج آوری : طبیعی نیست
هر مسئله ای راه حل دارد:
*اگر باورهای مناسبی داشته باشیم
*به دنبال راه حل خواهیم بود
بنابراین:
*در زندگی خود اتفاقات نامناسب را تحمل نکنیم همواره به دنبال یافتن راه حل باشیم
* بدانیم هیچ اتفاق نامناسبی خود به خود درست نخواهد شد
*ما باید تغییر کنیم تا: مسائل ما حل شود
*تنها با تغییر باورها: می توانیم شرایط و اتفاقات زندگی خود را تغییر دهیم
اگر شرایط نامناسب را تحمل نکنیم:
به سمت راه حل آن هدایت می شویم
صبر همراه با: ایمان امید تکامل و توکل است
تحمل همراه با: تسلیم شدن در برابر بدبختیها و مشکلات باور به اینکه راه حلی برای حل مسئله وجود ندارد و احساس ناتوانی است
به دلیل باورهای نادرست: شرایط نامناسب را تحمل می کنیم
بررسی کنیم:
چه شرایط سختی را تحمل می کنیم ؟ چرا؟
اگر بدانیم راه حل برای تمام مسائل وجود دارد:
به سمت آن هدایت می شویم
زمانی که شرایط نامناسب را تحمل می کنیم: هدایتی از سمت خداوند دریافت نمی کنیم
فقر بیماری روابط نامناسب مشکلات : طبیعی نیست راه آن را بیابیم مسائل خود را حل کنیم:
خداوند ما را هدایت می کند
قدم اول برای تغییر شرایط نامناسب:
نا امید نشدن از هدایت و لطف خداوند تحمل نکردن شرایط نامناسب و تغییر باورهاست
ما در ذهن خود برای خود محدودیت تعیین کرده ایم:
اگر بتوانیم ذهنیت خود را تغییر دهیم می توانیم اتفاقات زندگی خود را دگرگون کنیم
اگر باورهای خود را تغییر دهیم:
شرایط زندگی ما به کلی متحول خواهد شد
سپاسگزاری ما از خداوند باید به دلیل:
قوانین ثابت و بدون تغییر عدل بی نهایت اینکه تمام زندگی خود را تنها با باورها و فرکانس های خود رقم زده و لازم نیست اتفاقات نامناسب را تحمل کنیم باشد
اگر مسیر به سختی پیش می رود:
باورهای درونی ما نامناسب است ترمزها و مقاومت های ذهنی خود را تشخیص داده و اصلاحشان کنیم
راه حل ها همیشه وجود دارند: ما باید باورها و فرکانس های خود را تغییر دهیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام به همه
اول این که من کاملا به صورت اتفاقی دقیقا در زمانی که خیلی بهش نیاز داشتم این فایل رو دیدم و میدونم صرفا با دیدن این فایل قرار نیست مشکلی که الان دارم حل بشه ولی مثالی از زندگی خودم به ذهنم رسید که باعث شد حس کنم میتونم مشکل الانم رو هم با تحمل نکردن حل کنم.
من از مرداد امسال وارد یه شغل جدید شدم و که کلی ویژگی های مثبت داره و حتی به هدف سه برابر شدن درآمدم توی پنج ماه هم رسیدم با این شغل اما یه مشکلی بود اونم محل نشستن من توی شرکت بود.
شاید خیلی پیش پا افتاده به نظر برسه ولی من واقعا اذیت بودم به خاطرش. همه کارمند ها داخل دفتر میشستن و من توی راهرو بودم طوری که در سرویس بهداشتی جلوم بود و در اتاق مدیر پشتم (دقیقا جایی مینشستم که برای منشی تعریف شده بود) من این موضوع رو با مدیر داخلیمون مطرح کردم و گفت داریم میز میخریم که تو هم بیای داخل و نگران نباش اما حتی بعد از خرید میز هم باز من جا به جا نشدم.
دلایل این که من دوست نداشتم اونجا بشینم خیلی زیاده یکی این که انواع صدا ها رو از سرویس بهداشتی باید تحمل میکردم. دو این که شرکت ما طبقه یازدهم یک برجه و ویو خیلی خوبی داره ولی من کل روز منظره ای که میدیدم یه کتابخونه خالی بود. و این که مدیر شرکت هر وقت حال نداشت از جاش بلند بشه منو صدا میکرد تا در اتاقش رو ببندم یا چراغ رو براش خاموش روشن کنم.
خلاصه که تک تک اینا خیلی رو مخم بود و هر روز صب قبل رفتن سرکار یه دور واسه همش تو دلم غر میزدم.
تا این که چند هفته پیش دیگه از دست خودم عصبانی شدم و گفتم حالا تو هی غر بزن هی خودتو زجر بده کاری که نمیتونی بکنی پس ولش کن دیگه و برای این که فقط یکم شرایط برام قابل تحمل تر بشه شروع کردم توی دفتر شکرگزاریم از نکات مثبتی که همون جای بد اون موقعم داشت نوشتن.
مثل این که خب من توی فضای خیلی خصوصی تری هستم و کسی به کارم کار نداره یا هروقت میخوام میتونم هندزفری بزارم یا این که میز من از همه بزرگتر و جا دار تره و یکم آروم تر شدم و کلا دیگه بیخیال تغییر جا شدم و اصلن بهش فکر نمیکردم و یهو یه روز مدیرعامل اومد تو بخش ما برای کار دیگه ای و موقع رفتن گفت دنیا توام جمع کن برو تو بشین دیگه از فردا.
شاید این اتفاق برای من نه ماه زمان برد ولی بالاخره شد اونم دقیقا وقتی اصلا بهش فکر نمیکردم و کل کاری که براش کردم دو سه تا خط شکر گزاری و چندباری هم گفتن این جمله با خودمم بود که من این جای جدید رو میخوام و طبق قوانین به من داده میشه. من در طول این نه ماه فقط با حس بد داشتم شرایط رو تحمل میکردم و هرروز زجر میکشیدم و با چندتا از همکارام راجع به این اذیت شدن حرف میزدم و فقط چند هفته بعد از این که سعی کردم تو شرایط موجود حالم خوب بشه و حتی در جواب حرف بقیه که هی میگفتن دنیا پس تو کی میای تو پیش ما بشینی فقط لبخند میزدم و بحث رو عوض میکردم نتیجه اتفاق افتاد.
الان جا به جا شدم و ویوم عالیه و حتی میزی که من دارم از میز بقیه جادارتر و بزرگ تره و حتی زاویه میز هم طوریه که میشه گفت تقریبا هنوزم اون ویژگی خصوصی بودن رو داره و کسی به مانیتور من دید نداره و عالیه.
سلام به استاد عزیز
همه ما در زندگی به این موضوع برخورد کرده ایم .
یه عده ای تحمل میکنن یه عده ای هم شرایط را تحمل نمیکنن و یه راه باز میکنن تا اون شرایط را تغییر دهند
گروه اول عزت نفس یا باورهای اشتباهی دارند
که تحمل میکنن و رو غیر خدا حساب باز مکنن
اگر وابستگی های خانوادگی رو کنار بزاریم
وبرای خودمون ارزش قایل بشیم
هرگز و رو هیچ کس به غیر از خداوند
حساب باز نگنیم به این مسیرها که بی احترامی والدین را در بر داره هدایت ممی شویم شاید در اغاز مسیر کمی سختی باشه
ولی گشایش هست اگر رو خداحساب کنیم
خودش پاداش رو میده
در پناه الله
بنام خدا
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم خداوند مهربانم را صدها هزاران بار شکر میکنم که مرا به سمت شما و سایت شما و صحبت های گرانبهای شما هدایت کرده و من بی نهایت از خداوند سپاسگزارم بخاطر وجودتون و نعمتی به این بزرگی و با ارزشی که به من داده خدایا شکرت
و اما سوال این جلسه استاد عزیزم من توی بسیاری از موارد زندگیم اصلا تحمل ندارم و خط قرمز من بوده و جاهای که تحمل نکردم در شرایط سخت یا نادلخواه را بی نهایت رشد کردم اما من به واسطه دوره حل مسائل صبر را قانون تکامل را فهم و درک کردم و هر روز با بهبود های شخصیتی و کاری خودم و طی کردن این روند رشد هر روزه دارم صبر مقدس را تمرین میکنم تا به پاداش ها برسم چون من با هر روز طی کردن روند درست زندگی ام لذت میبرم و حالم خوبه و هر روز اتفاقات خوب پشت سر هم برایم رقم میخوره من صبح که ازخواب بیدار میشم یک نگاهی به خودم و زنده بودنم و سلامتی ام و تمام نعمت های دور و اطرافم میندازم و میگم خدایا شکرت که من غرق در نعمت های بی نهایت تو هستم و هر روز هم خدا داره بر نعمت های من اضافه میکنه خدایا شکرت دوستتون دارم استادان عزیزم ️️️
به نام خدا
بریم سراغ آگاهی های بی نظیری که در این قسمت یاد گرفتبم:
اور اینکه ما نباید به راحتی شرایط رو تحمل کنیم و هیچ کاری نکنیم تا زمان بگزره
بلکه باید با قدرت از اون شرایط خودمون رو خارج کنیم و مسائل زندگیمون رو به نحوه ی حل کنیم که باعث بشه هرگز اون تضلد برامون پیش نیاد
چقدر عالی استاد جان در مورد تفاوت صبر و تحمل صحبت کردید و واقعا باعث میشه که دیگه تن به تحمل ندیم و با قدرت خودمون رو بالا بکشیم
چه مثال بی نقصی بود استاد جان و چقدر راحت تونست ما رو در مورد تحمل کردن درکی کنه.
خدا را واقعا شکر بابت.این اگاهی ها…
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم، و خانم شایسته عزیز،و دوستان گلم
استادجان من سالهاست درگیره موضوعی هستم ،اونم اینکه،خواهرشوهر توزندگیمون دخالت میکنه، و همیشه هست ،با استفاده از فایلهای استاد،سعی کردم تمارض کنم،و خودم رو از فرکانسه خواهرشوهر دور کنم،امروز با دیدن این فایل دچار یک نوع تضادشدم،آیا باید کاری کنم یا نباید اصلا کاری کنم،اگر بله چه کاری؟
البته هنوز من قانون را کامل نمیدونم،از دوستان عزیزم کمک میخوام،لطفا راهنماییم کنید،البته این راهم بگم قبل از آشنایی با استاد بارها با خواهرشوهر دعوا کردم
و همسرم ،هم طرفداره خواهرشه،که بعد از آشنایی با استاد فهمیدم با باورم این رو ساختم،حالا در این زمان آیا باید باز روی باورم کار کنم،؟یا باید فکراساسی برای
این موضوع انجام دهم، ممنون میشم راهنماییم کنید