میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 51 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همه دوستان عزیز دوست دارم
تجربه ای که من هم داشتم براتون به اشتراک بگذارم و سپاس گذارم استاد عزیز اقای عباس منش که تمام توضیحات رو کامل دادن من کارم رو با شاگردی شروع کردم من طبق عادت های درستی که خداوند به من عطا فرموده بود هیچ کاررو نمی تونستم تحمل کنم که دوست نداشته باشم یا با علاقه انجام ندهم همه کار ها رو رها میکردم تا اینکه شاگرد برادرم شدم اونجا یک چالش خیلی بدتر بود من رو جایگاهی قرار داده بود که سخت تر میشد ازیین چالش خارج شد اما به لطف خدا من با باور های درستی که از خداوند داشتم تونستم از بردارم جدا بشم و خداوند منو هدایت کرد سپاس گذار پروردگار هستم من الان بعد از شیش ماه برگشتم پیش بردارم و با شرایط متفاوت روبه رو شدم که تمام احترامم حفظ شده و دوست دار من هستند امیدوار خود و خانواده در این دنیا و اخرت سعادتمند باشید .
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
روز147
فایل عالی میزان تحمل شما چقدر است ؟
خدایا شکرت که امروز قشنگ حس کردم مدارم بالا رفته با درک کمی که درونن احساس کردم بهتر شده امروز کمی بهتر فهمیدم و متوجه شدم درکم از این فایل نسبت به چند روز پیش که بهش گوش داده بودم بهتر شده بودم
خدایا شکرت
معنای تحمل :یعنی سختی کشیدن وشرک و بی ایمانی و اعتماد نداشتن به عدل بینهایت خداوند
صبر:یعنی روند تکاملی و رشد و پیشرفت و اعتماد بخدا و ایمان و توکل و باور داشتن به عدل خداوند و پیدا کردن راهکارها و تغییر باورها و هر بار بهتر شدن است
خدایا شکرت که راه حل ها وجود داره
خدایا شکرت که هیچ عاملی بیرون از من نیست من نباید بپذیرم که تحمل کنم و همینی که هست نه
حتما یه راهی برای مسائلی که دارم وجود دارد
اگر من نپذیرم که این مشکلی که الان در زندگی ام هست طبیعی نیست خداوند ایده ها و راهکارهای متناسب با حل اون مسئله را بهم الهام میکند
استاد من الان در روابطم گاهی اوقات یه مسائلی رخ میدهد و با اینکه پذیرفته ام که من خالق زندگی خودم هستم و تمام اتفاقات بر اساس باورها و افکار و فرکانس های خودم داره خلق میشود ولی یجای کارم میلنگه که همین امروز که فایل رو بعد از سه بار گوش دادن متوجه شدم آره من این باور رو دارم که باید گاهی وقتها تحمل کنم بخاطر شرک حرف مردم نگاه دیگران طرد شدن و و
الله واکبر از این شرک که مثله مورچه سیاه در شب روی سنگ سیاه پنهان است و بزور باید دیده بشه
تا من واضح تر نشوم در قوانین محاله که درک کنم بعضی از مسائل رو
این مدتی که نزدیکه 1/5ساله دارم با عشق و استمرار روی خودم هر روز کار میکنم و روزی چند ساعت در سایت هستم و کلی دوره بلطف خداوند خریدم و بارها دارم گوش میدهم ولی هر بار که فایلی رو با اینکه چندین بار گوش دادم ولی الان که گوش میدم یه چیز جدیدتری ازش یاد میگیرم یه باور قدرتمند توشون پیدا میکنم خدایا شکرت
پس ایراد از خودم هست دنبال مقصر و عوامل بیرونی نباشم
باید تکاملم را طی کنم و از تمام لحظاتم لذت ببرم و با عشق همین مسیری که خداوند. هدایتم کرده ثابت قدم و متعهد تر باشم تا درهای رحمت و ثروت و فراوانی. برکت خدا برویم باز شود
چون منم که باید تغییر کنم هیچ عاملی بیرون از من نیست اگر میبینم مشکلی دارم از جنبه های مختلف زندگی تحمل نکنم نگم دیگه برا من اینجوریه نهههه
باید بگم یه راهی حتما هست در درون خودم باید دنبال راه حل بگردم وقتی خودم را لایق دریافت الهامات الهی بدانم و دنبال حل کردن مسئله در درون خودم باشم قطعاً خداوند درها رو باز میکنه ایده ها و الهامات مناسب با اون شرایط فعلی ام را به من الهام میکند
خداوند نیروی خیر حاکم برجهان هستی است
و هر چقدر من بخواسته هام برسم خدا را بخواسته هاش رسانده ام
و خداوند عاشق کسانی است که مسئله ای را کل کنند و وجسارت داشته باشند و عمل کنند به آنچه که به آنها گفته میشود خداوند وعده پاداش بی حساب داده به شجاعان
استاد کلی ازتون سپاسگزارم همین که متوجه شدم باید در خودم دنبال راه حل ها باشم چنان سبک بال شده ام که حس پرواز دارم بخدا
نصف راه را رفته ام فقط با درک همین جمله
بخدا که جان جانانم داره باهام مستقیم حرف میزنه و باران رحمت الهی همیشه در حال بارش است من باید ظرفم را بزرگتر کنم
اتفاقا استاد جونم همینطور که همزمانی تمام فایل و شروع باران رحمت الهی برای شما رخ داد و با ما به اشتراک گذاشتین این نعمت و زیبایی خداوندرا
منم دوست دارم یه همزمانی از همین الان خودم با شما به اشتراک بزارم
امروز ظهر طبقه پایین ما که خانواده همسرم هستند مهمون داشتند و من یه سر رفتم پایین یه ساعت پیش برای عرض ادب و مهمونمون گفت که قرار بود پول یه ایده که خداوند چند وقت پیش بهم گفته بود و من به ایده ی خداوند عمل کردم که تو کامنت های قبلم نوشتم این بنده خدا ازم خرید و گفت ماه بعد پولشو میدم گفتم باشه و امروز تو تمربن ستاره قطبی به جان جانانم گفتم امروز حساب بانکی ام باش
همین که رفتم پایین بعد از سلام و احوالپرسی بهم گفت یه کار برام انجام میدی گفتم بفرما گفت کارت رو ببر از دستگاه پول برام اومده بزن به حسابت منم گفتم خدایا شکرت میدونم کاره خودته تویی که دل بنده هاتو نرم میکنی برام
رفتم سر خیابون پول رو جابجا کردم و در برگشت هم یه پول پیدا کردم و فقط حین راه رفتن با تمام وجودم خدارو شکر میکردم که خودش داره از اون بالا همه چی رو میبینه و قشنگ داره مدیریت میکنه
جالبه که از روی پل هوایی که رفتم یه مکثی کردم و نگاهی به اطراف و پایین انداختم گفتم خدایا شکرت من همین یه ذره ارتفاع اومدم بالا چقدر اون پایین زیبا و دراز نعمت و رحمت و ثروت و فراوانی هست و تو که اینقدر بزرگی و اون بالا بالا تر ها هستی و تمام کیهان تمام خلقت آفرینش زیبای خودتو داری میبینی و همه جوره هوای ما رو داری بوووووس به کلت خدا جونم همینطوری داشتم باهاش عشق بازی میکردم و راه میرفتم و لذت میبردم و کلی بهم نشونه داد که در مسیر درست هستی و استاد یه باور دیگه هم برام قدرتمندکرد که دیدی شد دیدی ایده خداوند جواب داد پس میشود ازش بیشتر بخواه تکاملت رو الهام خانم طی کن
همینطور که از صفر و حتی زیر صفر تا سه برابر. بیشتر هم رشد کرده ای یعنی اینکه میشود همین راه را با ساختن باورهای قدرتمندتر و صبر و آرامش و آسایش و تکاملی پیش رفتن رو طی کن همین مسیر درست الهی است که خودش هدایتت کرده الهام جون
خدایا شکرت پر از شور و نشاط هستم چون قانون داره بهم جواب میده بقول استاد که تو قدم اول میگه اگه خیلی ذوق کردید یعنی اینکه هنوز باور نکردین وقتی چند بار تکرار بشه اونوقت داره یواش یواش تبدیل میشه به باور
آره استاد من اون اوایل ذوق میکردم ولی الان مدتی هست که این روند داره بهم جواب میده و امروز ازش خواستم که مدارم بالاتر ببره درآمدم رو بیشتر کنه وقتی تا این مقدار شده پس بیشتر هم میشود
آره استاد امروز احساس میکنم ظرف وجودم ظرف دریافتم بزرگتر شده بلطف الله یکتا
خودش داره کارها را برام پیش میبرم بخدا من تسلیمم من هیچی نمیدانم من در برابر اقیانوسش قطره ای هم نیستم
فقط لایق شدم لایق دریافت الهامات و نعمتهای الهی
لایق بندگی کردن شدم
استاد خدارو شکر دارم یاد میگیرم همین الان اول راه قدم بر میدارم و عمل میکنم به ایده های الهامی خداوند سهم خدا را هم بپردازم
تا هر چقدر که بهم داده میشود هر چقدر بیشتر شود ذهنم عادت کند به پرداخت سهم خدا نه به این دلیل که کسی نیازمند من باشد ن
به این دلیل که خداوند هزار برابر بیشتر بهم میدهد خودش قول داده
پس منم یاد میگیرم که سهم خدا را بپردازم چون خدا وهاب و بخشنده و مهربان است وهمه کاره خداست
خدا بهم ایده داد
خدا سنگ انداخت من نبودم خدا ایده داد خودش هم مشتری شد خودش هم فروختش
من فقط عمل کردم به ایده خداوند. و بقیه کارها را جان جانانم انجام داد.
خدایا شکرت که مرا ارزشمند آفریدی
خدایا شکرت که من هر روز دارم روی بهبود شخصیتم کار میکنم
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم خدایا من نمیدونم من تسلیمم
خدایا شکرت که دارم میوفتم روی ریل قطار خداوند
خدایا شکرت استاد همین الآنم که دختر از مدرسه اومد یه پول پیدا کرده بود .
خدایا شکرت که نشانه های واضح برای درست بودنم در مسیر الهی را بهم پشت سرم هم میدهی
الله واکبر
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
با سلام
من در دوران نوجوانی به وسواس نجسی پاکی و اضطراب شدید گرفتار شدم طوریکه در شهر دانشکاهم به سختی زندگی میکردم و در را با پا وامیکردم که دستم نجس نشه و جاهای دیگر رو نجس نکنم مدت دوسال هم وسواس داشتم هم اضطراب بی مورد هم تکرر ادرار یعنی هرکه جای من بود یه بلایی سر خودش میاورد. من حتی به سیگار هم روی نیاوردم.البته دکتر میرفتم و آزمایش میدادم ولی نرمال بود تا جاییکه آخرین دکتر گفت بهش فکر نکن.منم از اون روز به بعد تکررم خوب شد.بعدش نوبت وسواس بود خیلی زجرآور بود با همه رو میزدم مثلا به یک آخوند گفتم گفت توجه نکن ولی نمیتوانستم من دوسداشتم یکی با قدرت بگوید که اگرم نجس هست اهمیت ندارد و گناهی نمیکنی و نمازهایت قبول است.بعد از دوسال تحمل بالاخره نتونستم تحمل کنم و رفتم داخل اتاق و سر خدا داد و فریاد زدم و هق هق گریه میکردم و میگفتم این چه وضعیست خسته شده ام.گریه میکردماااابعد 3 دقیقه یک آرامش عمیقی وجودم را فرا گرفت. وقتی در را باز کردم یک آدم دیگری بودم.دیگر وسواس نداشتم.به هیچ عنوان.
حالا نوبت اظطراب مزمن بود که همش دلپیچه داشتم ضربان تند قلب ترس و تشویش.اونم چند سالی دکتر روانپزشک رفتم ولی فقط قرص میدادند آخر هدایت شدم به دکتر گیاهی و با تشخیص دکتر شروع به پاکسازی خونم کردم و طی 8 ماه اضطراب به کلی برطرف شد و رفت پی کارش.
اینم تجربیات من
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید:
• چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
-در گذشته بسیاری از افراد منفی را تحمل کرده تنها به این دلیل که نمی توانستیم به آنها نه بگوییم و می ترسیدیم اگر آنها را از دست دهیم اتفاق بدی برای ما رخ داده و پشتیبانی نخواهیم داشت البته پشتیبان بیشتر در زمینه ی مالی بود که تفاوتی ندارد در زمینه مالی یا سایر زمینه ها باشد در هر صورت شرک محسوب می شود و رفتار آنها هر روز بدتر از روز پیش می شد و ما فکر می کردیم بالاخره زمانی خود به خود رفتار آنها با ما تغییر می کند اما به محض آشنا شدن با استاد و کار کردن بر روی باورهایمان بسیاری از آنها خود به خود حذف شده و بسیاری دیگر را هم خودمان حذف کرده ایم و حتی از مکان قبلی جدا شده و به مکان دیگر رفتیم
اکنون نیز با مسئله ای مواجه شده ایم که آن را تحمل نکرده و تصمیم داریم از مکان کنونی نیز به مکان بهتر برویم
• چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
-شرک باور نداشتن قدرت خداوند شناخت نادرست خداوند دلسوزی ترحم و تلاش برای تغییر زندگی دیگران اینکه ما قادر به خلق شرایط و اتفاقات زندگی خود نیستیم باور نداشتن هدایت های خداوند فکر کردن به چگونگی و نتایجی که ممکن است در آینده داشته باشد فکر کردن به اینکه دیگران چه صحبت هایی پشت سر ما می کنند باور به اینکه در زندگی باید سختی ها و زجرهای زیادی را تحمل کنیم زندگی همین است و راه و روشی برای تغییر آن وجود ندارد خداوند تقدیر و سرنوشت ما را به این شکل رقم زده است
• چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
-باورهای توحیدی: باور به اینکه خداوند همواره در حال هدایت ماست خداوند راه حل تمام مسائل را می داند خداوند ایده ها افراد شرایط موقعیت های مناسب را به سمت ما هدایت می کند قدرت تنها در دستان خداوند است خداوند افراد مناسب را در زمان مناسب به سمت ما هدایت می کند خداوند قدرت خلق شرایط دلخواه را در اختیارمان قرار داده است همه ی افراد به یک اندازه به خداوند و هدایت های او دسترسی دارند تنها نیروی حاکم بر جهان هستی خداوند است خداوند برای ما کافی است هیچ فردی قدرت تاثیر گذاری در زندگی ما را ندارد تمام اتفاقات بد و نامناسب در نهایت به نفع ما تمام می شود ما خالق اتفاقات و نتایج زندگی خود هستیم ما توانایی تغییر افراد یا بهبود شرایط و موقعیت آنها را نداریم
باور احساس ارزشمندی: اینکه ما لایق ارتباط با افراد با کیفیت هستیم احترام ارزش بسیار بیشتری از صمیمیت دارد
• همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
-به مکان بسیار بهتر هدایت شدیم تمام افراد منفی از زندگی ما حذف شده اند اعتماد به نفس ما برای زندگی کردن بدون کمک دیگران افزایش یافت قدرت هدایت و نشانه های خداوند را بهتر درک کرده و متوجه شده ایم تنها بر توانمندی های خود به جای دیگران حساب می کنیم افراد را بهتر شناخته واکنش متفاوتی به افراد نشان می دادیم تضادها و چالش ها بسیار کمتر احساس ما را بد می کنند بسیاری از قوانین در عمل به ما ثابت شد شرک و بی ایمانی ما و خود را ناتوان از تغییر شرایط دانستن در وجودمان کمرنگ شد رشد و پیشرفت ما در تمام جنبه ها رشد تصاعدی گرفت
• و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
-به شکل کاملا معجزه آسا و هدایتی به مکان بسیار بهتر هدایت شدیم خودمان به هیچ وجه اقدام به عمل نکرده و می دانستیم اگر بخواهیم به زور مکان یا افراد را تغییر دهیم به مکان بدتر با افراد نامناسب تر هدایت می شدیم بنابراین سعی می کردیم با عدم تمرکز بر افراد و مکان نامناسب تمرکز خود را بر تغییر باورهایمان قرار داده و قدم به قدم با حذف افراد منفی مکان ما تغییر یافت
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام هدایت الله
سلام خدمت خواهران عزیزم مهشید و شیرین دوستان خوب وثابت قدم مثل شما دراین سایت الهی
از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر انرژی و لذت بخش و قشنگ بود دیدگاه مفیدی که نوشتی کامنتهای قشنگشون همیشه عالی در مسیر درست زندگی و آگاهی های خوبی رو برای ما بسیار میتواند داشته باشد
وچیزهای زیادی را میشود از شما دوخواهر آموخت از این که قانون رو خوب درک کردی و خوب اجرا میکنی جای تحسین وتبریک داره امیدوارم همیشه مثل ستاره های آسمان بدرخشی و ما هم لذت ببریم از نتایج خوبت
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلام استاد عزیز و دوست داشتنی
و خانم شایسته عزیز که الگوی بسیار بسیار خوبی برای تمام دختران و زنان است
استاد من هر روز سایت شما رو چک میکنم و هر فایلی که میزارید رو بی شک نگاه میکنم و دنبال میکنم
وقتی این فایل رو نگاه کردم یاد داستان خودم افتادم و گفتم با دوستان به اشتراک بزارم،ولی داستان من مخالف اتفاقی است که برای شما افتاد،من پسر 7 ساله بسیار بازیگوش و خوش زبون و بسیار زیبا و با نمک و دوست داشتنی حرف میزنه،پسر من فک کنم 3 یا 4 بود که درست و حسابی صحبت نمیکرد و این باعث نگرانی من و خانمم و تمام اطرافیانم بود،با توجه به این اتفاق و حرفایی که اطرافیانم به خانمم گفته بودن تصمیم گرفتیم بچه مون ببریم پیش گفتار درمانی و گفتار درمان قبل از پذیرفتن ما رو معرفی کرد به روان پزشک کودک که در ابتدا اون تشخیص بده که چرا صحبت نمیکنه و بعد اگه نیاز بود معرفی کنه به گفتار درمانی،چون باید در ابتدا صحت سلامت بچه مشخص بشه،چون ما تست شنوایی و چیزای دیگه رفتم که سلامت بچه تایید بشه،بعد زمانی که زمان ویزیت ما رسید بچمون به شدت سرما خورده بود(البته اینم بگم بچه من فقط درست و حسابی حرف نمیزد ولی بسیار بسیار بازیگوش و شیطون بود و انرژی بالایی داره،اصلا نمیشه که به مدت چند دقیقه تو بغلم نگهش دارم)و چون سرما خورده بود خیلی بی تحرک و خابالو و سست شده بود،ما بردیمش پیش روانپزشک کودک(پزشک معروف و عضو هیئت عملی دانشگاه علوم پزشکی تهران هم است،ما ساکن قم هستیم)وقتی که ما پیش پزشک رفتیم شروع کردیم در مورد شلوغ کاری ها و بازیگوشی بچه و رفتاری دیگه بچه که عادی بود ولی ما خیلی بزرگ جلوش دادم و در حالی که بچه ام تو بغلم مات و سست نشسته بود دکتر بعد کلی حرف زدن من و خانمم تشخیص داد و یه کلمه گفت این بچه اختلال اوتیسم داره و تمام و توضیحاتی نداد،من و خانمم چیزی در مورد اوتیسم نمیدونستیم و دکتر هم توضیح کاملی نداد،وقتی برگشتیم تو ماشین سرچ کردیم اوتیسم چیه و وقتی فهمیدیم خیلی ناراحت شدیم،خانمم که خودشو باخت و شروع به گریه و این حرفا و تا یه ماه فقط داشت گریه میکرد و ناراحت بود،ولی من بعد از این اینکه تو ماشین در مورد اوتیسم خوندم اصلا نپذیرفتم که بچه من اوتیسم باشه و تشخیص پزشک قبول نکردم،چون هم بچه تو شرایط خوبی نبود و هم ما پیاز داغشو زیارد کردیم،در ابتدا تشخصیح پزشک رو نپذیرفتم ولی در مرحله بعد پذیرفتم اگه اوتیسم بود باشه اشکال نداره،اولین کاری که کردم مراکز اوتیسم قم رو پیدا کردم و گفتم برم که ببینم شرایطون چیه و بدونم که چه کاری رو باید انجام،در صورتی که کسی خبر نداشت که من دارم چیکار میکنم حتی خانمم،بعد از اینکه پسرم سرماخوردگیش برطرف شد چند تا مرکز اوتیسم و مشاوره های دیگه رفتم که بدونم باید چیکار کنم و از کجا شروع کنم که به مرور تشخیص کاملی داده شده اصلا این بچه اوتیسم نداره و فقط نیاز به چند جلسه گفتار درمانی داره،و من هم همین کار رو کردم،ناراحت بودم از این موضوع ولی تشخیص پزشک رو قبول نکردم و بعد پذیرفتم اگه همچنین چیزی هم صحت داشته باشه من خودم نمی بازم و الخیر فی ما وقع،اتفاقی که افتاده اینکه الان کامل و شیرین صحبت میکنه و بسیار با ادبانه،و هر وقت با من صحبت میکنه تو دلم خدا رو هزاران بار شکر میکنم،بسیار زود و سریع برای خودش دوست پیدا میکنه و خیلی راحت ارتباط برقرار میکنه با اطرافیان و شخص جدید،من تو اون دوره جز دنبال کننده ها و شاگردان شما استاد عزیز بودم و تونستم به این موضوع جور دیگه ای نگاه کنم و همانا که اتفاق ها به نسبت دید من تغییر کرد،خدا رو هزاران مرتبه شکر که استاد نازنینی سر مسیر من قرار گرفت،من از آموزه های شما خیای نتایج خوبی گرفتم استاد جان،بهترین ها رو براتون آرزومندم
و در انتها روابط شما و خانم شایسته بسیار بسیار قابل تحسین است و من همیشه از روابط شما الگو گرفتم
ممنون و تشکر
چقدر حس خوب و عالی داشت این فایل بینظیر بود و چقدر منظره زیبایی با تمام وجود لذت بردم و خداروشکر که تونستم این فایل پر از نکته رو ببینم
خداروشکر برای این طبیعت زیبا
خداروشمر برای سخاوتمندی شما
و خداروشکر برای بارون زیبا و حس بینظیرش
در پناه الله همیشه شاد و سلامت باشین
استاد کاشکی کشف قوانین رو برای مدتی هم شده با قیمت مناسب تر ارائه میدادید تا بتونیم تهیه کنیم
سپاس از وقتی که میزارید
خدا قوت
سلام به استاد عبلس منش و خانم شایسته عزیز و همه دوستان
من به خاطر مشکلی که این روزها باهاش مواجه شدم و واقعا ذهنم رو به هم ریخته و آشفتم کرده به این فایل هدایت شدم
مسئله ای که دارم میدونم تا به حال تحملش کردم و قضیه صبر نیست
از همه دوستان خواهش میکنم، این مسئله ام رو از جهات مختلف بررسی کنند و نظرشون رو بدن، چون خیلی توش عاجز موندم و اصلا نمیدونم از کجا و چطوری شروع کنم به حل کردنش.
اول بگم که تشخیص خودم و اینکه دچار این حال شدم، باور شدید کمبوده، من قبلا هیچ وقت به این اندازه این مشکل رو نداشتم
ما سه ساله ازدواج کردیم،زندگی و رابطه خوب و درامد خوبی از لحاظ کاری داشتم، از اول هم این باور رو داشتم که دوست دارم بهترین زندگی رو با همسرم دوتایی بسازیم و خوشحال و خوشبخت باشیم، کاری که کردم از اول در همه مسائل مالی همسرم دخالت کردم، البته خودش هم استقبال میکرد(با اینکه نظر شخصیش این بود که خانم ها درآمدشون ماله خودشونه و آزادی مالی و کاری دارن و این در حد شعار نیست واقعا طرز فکرشه)، تا اینکه چند ماه پیش بخاطر پول زیادی که باید بخاطر مسکن جور میکردیم و واقعا مبلغ زیادی بود به چالش برخوردیم، من سعی کردم آرامشم رو حفظ کنم و رفتم تو دل ماجرا و به سختی و میتونم بگم واقعا به کمک خدا و با معجزه اون پول رو در عرض 2 هفته جور کردم و تحویل دادم، اما بعد از اون ی احساس اضطراب و ترس تمام وجودم رو گرفته، همش احساس کمبود دارم، احساس نا امنی میکنم و اینا باعث شده که نتونم کار کنم(یعنی ورودی مالی نداشتم)، فقط به فکر پس انداز م و حساب کتاب مالی میکنم، از اینکه اصلا همسرم اجازه میده از مسایل مالیش بدونم، شاکی ام و روحم خیلی خستست، دوست ندارم تو کاراش دخالت کنم اما از طرفی میدونم عواقبش با خودمه و کنترل گر شدم، باور کنید خیلی سعی میکنم روی باورهای مثبت ام کار کنم، تمرین انجام میدم، چند روز خوبم ولی باز هم واقعیت زندگی خودشو بهم نشون میده و احساس کمبود و فقر میکنم(با اینکه در حد متوسطی داشته های مالی دارم، اینم بگم که از صفر با کار کردن روی خودم و بدون سرمایه طبق گفته های استاد کارمو شروع کردم و کلی موفقیت بدست آوردم)،
دیگه چطور میتونم باور فراوانی رو درستش کنم، یک جایی از استاد شنیدم که میگفتن باید الگوی فراوانی رو همه جا ببینید و سعی کردم ببینم ولی هنوز حل نشده، و مطئن هستم که ترمز اصلیه زندگیمه و من دارم تحملش میکنم.
سلام وعرض ادب به استاد بینظیرم ومریم خانم
استاد شما بهترین الگو هستید برام هرموضوعی که درموردش صحبت میکنید من قبلا بهش فکرکردم وگیر ذهنی من بوده خدایا چقدر همچی دقیق ودرست داره کار میکنه این دومین کامنتی که من دارم مینویسم نزدیک چهار،پنج ساله با شما اشنا شدم خیلی هم نتیجه گرفتم از عمل کردن به قوانین وگفته های شما ولی هیچوقت جرات نوشتن کامنت رو نداشتم ولی امروز بعد از چندین سال تحمل کردن شرایطی که داخلش هستم این فایل متحولم کرد ناخوداگاه استوپ کردم وشروع کردن به نوشتن …. استاد براچی اینهمه سال تحمل کردم این شرایط رو چون ترس داشتم چون میگفتم من باید مسئول همه باشم اگه من برم خانواده ام چی میشن اگه من برم کی کارهای خونه رو انجام بده مادرم وخواهرم چی میشن ولی الان میگم اینا همه دغدغه های من وافکار من بودن خدایی که تاامروز رسونده بازهم هست ومیرسونه واقعا بین صبر کردن وتحمل کردن دنیایی فاصله است شاید اولش درظاهر شبیه به هم هستن ولی به مرور تفاوتشون واضح مشخصه . ازتون بی نهایت سپاس گذارم درحال جمع کردن چمدون هستم برا روبرو شدن با ترسهام وتغییر کردن استاد خدا بهتون سلامتی بده وبرا ما حفظتون کنه این اولین ردپای من باشه برای سایت وتحولم
بینهایت دوستتون دارم . برم به ادامه فایل گوش بدم امیدوارم به زودی بیام وازنتایجم باهاتون صحبت کنم .
سلام استاد عزیز و گرانقدر
سلام دوستان عزیز
وای استاد به چه نکته مهم اشاره کردید .هر وقت حس کردید موضوع نادرست نپذیرد که همینه،واقعا همه اینا ازپیش فرضهای ما میاد چون دکتر ،مکانیک،متخصص هر حرفی میزنه وحی منزله، نه بابا اونها هم انسان هستن چون خودم همیشه مشکل داشتم همیشه یه درصد خطا رو بزاریم.ودیگری اینکه ما در تشخیص صبر و تحمل همیشه به خطا رفتیم جایی که باید صبر میکردم عجله داشتیم میگفتیم نباید تحمل کنیم وجایی که نباید تحمل میکردیم صبر پیشه میکردیم….
سلام
استاد عزیز واقعا لذت بردم وامیدوارم به مسیر درست هدایت بشم به کمک الله
13سال در یه شرکت کار میکردم که اصلا از کار ودرامد هیچ لذت نمیبردم
با فشار وفقط به خاطر تایید خانواده شبانه روز برای شرکت کار کردم تادرامد بیشتری کسب کنم جسمم اسیب دید و سلامتی من به خطر افتاد با همکاران به اختلاف برخوردم خیلی شدید در حدی که ماهها تنها بین تعداد زیادی کار میکردم این فشارها منو مجبور کرد که ادامه تحصیل بدم تا شاید شرایط بهتری تو شرکت پیدا کنم با فارغ التحصیلی تو مقطع لیسانس تو شرکت توفیقی بدست نیاوردم اما تکاملی پیدا کرده بودم اونم اینکه کسب و کار شخصی ایجاد کنم اما ترسها نمیگذاشت تا اینکه با درگیری با مدیر واحد که اونم هدایت خدا بود به فکر استعفا افتادم ودر کمترین زمان انجامش دادم هیچ ایده ای نداشتم به پیشنهاد یکی از دوستانم به صورت شراکتی با دو نفر دیگه مغازه میوه فروشی رو استارت زدم
با استاد و گفته های ایشون در مورد قوانین اشنا بودم و از طرفی رشته تحصیلی من مدیریت کسب و کار هست که با توجه با اینها ونداشتن سرمایه مالی اولیه و نداشتن تجربه از این شغل شراکت رو پذیرفتم چرا که یکی از شرکا 14سال سابقه میوه فروشی رو داره واعتباری در میدان برای خرید بدست اورده فرصت خوب دیدم حالا پس از گذشت 10ماه از شروع این کار میبینم از طرف اون یکی شریک شرایط سختی رو که تو شرکت تجربه میکردم دارم دوباره اینجا تجربه میکنم پس چرا؟؟
استاد میگن تحمل یا صبر
یعنی من دارم صبر میکنم تا تکاملم رو طی کنم!!
یا تحمل میکنم به خاطر درامدی که بدست اوردم از دستش ندم یا ترس از جدایی ومستغل شدن یا کمک به این دوستم تا اونم خوب بشه وکاسب خوبی بشه
بیشترین وظایف این کسب و کار بر عهده منه به غیر از خرید که توسط این دو در میدان میوه وتره بار انجام میشه
از طرفی من در حال بر طرف کردن بدهیهای گذشته هستم به لطف خدا خیلی هارو هم پرداخت کردم چیزی نمونده اصلا فکر دریافت وام رو هم نمیخام بکنم و سرمایه مالی رو ندارم جدا بشم اما تجربه فروش چیدمان وگرداندن مغازه رو الان دارم امید دارم میشه چطور نمیدونم!!
خدایا برای دیگران کار کردنم
خدایا شریک کاری گرفتنم
خدایا ترس از شروع کارم
خدایا ترس از مستغل شدنم روی پای خودم بودنم
نکنه شرک بودن و هستن
خدایا عاجزانه مسیر رو بهم بگو هدایتم کن
از شما سپاسگزارم که تجربه خودتونو بگید بهم
از استادم سپاسگزارم که داره مسیر رو اموزش میده. بهم
از خدا سپاسگزارم که هدایتم میکنه
اینو به عنوان رد پایی از امروزم گذاشتم