می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1751 روز

    به نام الله یکتا و هدایتگر

    امروز کره زمین در چارچوب هدایت الله یکتا در سه جهت حرکت کرد ؛ آنهم حرکتی رو به جلو و در راستای پیشرفت

    یک حرکت  به دور خودش🌍

    و حرکت دیگر حرکتی به دور خورشید☀️

    و حرکت دیگر حرکتی در راستای کهکشان راه شیری🌌

    حال تو چه کردی؟؟؟

    آیا حرکت و پیشرفتی داشتی یا ساکن مانده ای؟؟؟🤔

    به قول حضرت علی علیه السلام:

    هر کس که دو روزش با هم مساوی باشد زیان کار است و هر کس که امروزش از دیروزش بدتر باشد از رحمت الهی محروم است و هر کس که به کاستی های وجود خود رسیدگی نکند و در پی اصلاح آنها نباشد مرگ برای او بهتر است.

    چه سخن زیبایی که نشان از درک این بزرگمرد از قانون داشته😍😍

    پس باید به خود متذکر شویم و برای خود به تعبیر قرآن منذر شویم که

    ⛔تغییر یک انتخاب نیست بلکه یک ضرورت است⛔

    و خوشا به حال آنان که به قول حضرت محمد

    حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا

    خویشتن را محاسبه کنید قبل از آنکه به حساب شما برسند و  خویشتن را وزن کنید قبل از آنکه شما را وزن کنند.

    با زبان خوش در مدار تغییر قرار میگیرند نه با زبان تند جهان😇😊

    و به تعبیر قرآن

    (وَٱتَّقُوا۟ یَوۡمࣰا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسࣲ شَیۡـࣰٔا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلࣱ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَـٰعَهࣱ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ)

    [سوره البقره ۱۲۳]

    خود را از لحظه ای نجات میدهند که در آن لحظه دیگر پشیمانی فایده ندارد

    گویا که آنها در حال دیدن  صحنه نابودی خودشان هستند که بخاطر ساکن بودنشان و عدم تغییرشان بوده است

    و در جهت مخالف با پرسیدن این سوال در خود که

    اگر من در جهت پیشرفت تغییر کنم چه برکاتی در انتظارم است؟

    شوق تغییر را در خود بیشتر میکنند

    و این یعنی همان اهرم رنج و  لذت😇

    پس باید تغییر کرد زیرا که

    یا تغییر میکنی یا زیر چرخ های جهان له میشوی و روزی که جسدت را میخواهند خاک کنند نامت هم به همراه جسدت در زیر خاک میرود و آن روز میفهمی که چه گوهری داشتی و به چه جایگاهی میتوانستی برسی ولی افسوس میخوری و به خدا میگویی

    رَبِّ ٱرۡجِعُونِ

    لَعَلِّیۤ أَعۡمَلُ صَـٰلِحࣰا فِیمَا تَرَکۡتُ

    و خدا هم  در جواب تو یک نه محکم میگوید

    کَلَّاۤ

    [سوره المؤمنون ۹۹ و ١٠٠]

    خب حالا برای تغییر باید چه کرد؟؟؟

    جواب خیلی واضح است

    باید در برابر همان نیرویی که حرکت زمین و سیارات و کهکشان ها را در جهت پیشرفت هدایت میکند تسلیم باشی🤗

    همان نیرویی که متخصص در همه امور است و همواره همراه من است🥰

    وَ هُوَ مَعَکُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُم

    [سوره الحدید ۴]

    و هدایت ما را بر خودش واجب کرده است

    إِنَّ عَلَیۡنَا لَلۡهُدَىٰ

    [سوره اللیل ۱۲]

    حال برای تغییر چه چیزی را کم داریم؟

    همه چیز مهیاست ، پس بسم الله

    به مانند موسی که  گفت:

    رَبِّ إِنِّی لِمَاۤ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرࣲ فَقِیرࣱ

    [سوره القصص ۲۴]

    تسلیم او شو و با توکل به او وارد مسیر تغییرشو

    و با تامل در حرکت این سیارات و کهکشان ها که کار این نیرو است به او اعتماد کن و بدان که

    همانگونه که در حرکت این سیارات و کهکشان ها خللی وجود نداشته و ندارد و نخواهد بود و همه چیز طبق نظم جلو میرود ، زندگی تو هم طبق نظم و بدون هیچ تضادی به سمت جلو خواهد رفت و این همان مقامی است که قرآن از آن به

    فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَهࣰ وَفِی ٱلۡـَٔاخِرَهِ حَسَنَهࣰ

    تعبیر میکند ؛ یعنی بهشت دنیا و آخرت

    و این زندگی تا آنجا ادامه پیدا میکند که بنده همه لذت های دنیا را تجربه میکند و سیر میشود و به مقام لعلک ترضی میرسد و آماده دیدار لذتی بالاتر که  لقاء رب العالمین است ؛ میشود و به قول مولوی با خود میگوید:

    خیزید عاشقان که سوی آسمان رویم

    دیدیم این جهان را تا آن جهان رویم

    و از آن طرف خدا هم به او میگوید

    (یَـٰۤأَیَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئنَّهُ)

    (ٱرۡجِعِیۤ إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَهࣰ مَّرۡضِیَّهࣰ)

    (فَٱدۡخُلِی فِی عِبَـٰدِی)

    (وَٱدۡخُلِی جَنَّتِی)

    [سوره الفجر ۳۷_۳۰]

    ای بنده من دیگر زمان بازگشت توست ، براستی که تو رسالتت را در این دنیا انجام دادی و من از تو راضی هستم ، حال موقع بازگشت تو به سوی خودم است ، پس عزم سفر کن ، به قول مولوی:

    در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم

    با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما  کن

    و در یک آرامش زیبا و با قلبی آرام و مطمئن و با لبی خندان میخوابد و دیگر بلند نمیشود و نامش به نیکی در تاریخ ماندگار میشود ؛ مثل حضرت ابراهیم و نوح و موسی و سلیمان و محمد و علی و ….

    خدایا ما را به این مقامی که در آیات ۲۷ تا ۳۰ سوره شمس بر ما نازل کردی هدایت بفرما🙏🙏🌸🌸💞💞

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      مهدی کاتبی گفته:
      مدت عضویت: 1250 روز

      سلام و هزاران درود به شما آقا رضای گل چقدر تعبیرتون و تفسیرتون از اینکه میخواهید جزو کدام گروه باشید زیبا و مناسب افکار و احوال این روزای من بود سپاسگزارم از خداوند بابت وجود چنین فضایی و چنین همکلاسی ای، تحسینت میکنم و آرزوی بهترینارو برات دارم آقا رضا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    محمد صابری مهر گفته:
    مدت عضویت: 3656 روز

    محمد صابری مهر

    سلام

    با سپاس فراوان از گروه تحقیقاتی عباس منش که با تهیه این فایل یک بار دیگر به من ثابت کرد که در مسیر درستی گام برمیدارم و مرا برای رسیدن به اهدافم مصمم تر از قبل می سازد.

    بنده 29 سال سن دارم و تاکنون تغییراتی در خودم و شرایطم به وجود آمده که به لطف خدای مهربان و تلاش خودم اکثر آنها به صورت آگاهانه و رو به جلو بوده است. در اینجا دو مورد از تغییرات زندگی خودم که در زمینه شغل و کسب وکار بوده که اولی به صورت تغییر سخت و دومی به صورت آگاهانه بوده را بازگو میکنم و در پایان نتیجه گیری کرده و برداشت خودم رو شرح خواهم داد اگرچه که این نوشتار اندکی زیاد شد اما فکر میکنم خواندن آن خالی از لطف نباشد:

    بخش اول : روزی که جهان به سختی و با سیلی محکمی که به گوشم نواخت مرا تغییر داد.

    بخش دوم: روزی که خودم و در زمان مناسب و به صورت آگاهانه تصمیم به تغییر گرفتم.

    بخش سوم: جمع بندی و نتیجه گیری

    —————————————————————————-

    بخش اول :

    زمانی که جهان و شرایط با سختی و مشکلات فراوان مرا مجبور به تغییر کرد به حدود 4 سال قبل برمیگردد آن زمان خدمت سربازی را در شرایط سختی (هنگ مرزی گزیک) به پایان رسونده بودم و با توجه به رشته تحصیلی ام (مهندسی شیمی) در یک واحد تولیدی کمپوت وکنسرو مشغول به کار شدم . از آنجایی که من در فاصله بین پایان تحصیلات و اعزام به خدمت و به خاطر علاقه زیادم به داشتن یک شغل و کسب درآمد در همان واحد تولیدی کمپوت و کنسرو به عنوان مسوول فنی کار کرده بودم بعد از خدمت نیز طی تماس تلفنی که با من گرفته شد دوباره دعوت به کار شدم. شرکت(کارخانه) حدودا 25 پرسنل داشت و از انجایی که کار راحتی بود و از قبل به محیط آن آشنا بودم حاضر نشدم کمی شرایط موجود و سایر شغلهای احتمالی و سایر شرایط کاری رو هم را بررسی کنم و به راحتی این کار را پذیرفتم. یادمه اون روزها خیلی خوشحال بودم از اینکه میدیدم شغلی پیدا کردم در شرایطی که شاید بعضی از دوستام شغل مناسبی نداشتند و مدام با خودم فکر میکردم که اینکار برای من خوب و آرمانی است و من روز به روز از فکر کردن به آینده شغلی و ارتقا خودم غافل میشدم.

    این غفلت زمانی به اوج خود رسید که شرکت برای دریافت چند گواهینامه ایزو برخی از کارهای اداری خودشو به من محول کرد و در چارت سازمانی اسم بنده رو به عنوان مدیر کنترل کیفیت درج کردند کسانی که در این حوزه کار میکنند میدانند که این عنوان حداقل از نظر اسمی چه جایگاه بزرگی دارد . باور کنید روی ابرها سیر میکردم و این قسم نگرشها سایه غلیظی رو باورهای من انداخته بود و این درست همان جایی بود که خوشبختانه جهان با سیلی محکمی که به گوش من نواخت شرایط زندگی منو تغییر داد.

    من به خاطر درست کار کردن و دقت زیاد در امر کنترل محصول و نیز همکاری با اداره نظارت بر مواد غذایی که البته بعدها متوجه شدم در برخی کارخانجات شاید خوشایند بعضی ها و خاصه مالک آنجا نباشد از کار برکنار شدم. هیچ وقت بعداز ظهر روزی رو که از حسابداری شرکت با من تماس گرفته و گفته شد که از فردا سر کار نیام و فقط برای تسویه حساب و بردن وسایل و کتابهام میتونم مراجعه کنم رو از یاد نمیبرم. خیلی احساس سرخوردگی و حقارت میکردم و با وجود اینکه رابطه بسیار خوبی با پرسنل اونجا داشتم اما حتی سخت بود که برای این کار هم بخوام مراجعه کنم و به نظر خودم شده بودم مصداق کامل این شعر جناب حافظ: دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ – که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود .

    دو سه روزی طول کشید تا تونستم از شوک این موضوع خارج شوم و برای خانواده و دوستان نزدیکم توضیح بدم که چه اتفاقی برای مدیر کنترل کیفیت پوشالی افتاده است. خلاصه حال و روزم اصلا خوب نبود اما از منزل خارج شدم دوباره بعد از حدود 8 ماه از نو شروع کردم و در کمتر از یک ماه موفق شدم به یاری خداوند مهربان و تغییر نگرش و باورهام و فهمیدن این موضوع که جهان بسیار بزرگتر از پیله ای است که من به دور خودم کشیده بودم یک شغل بسیار خوب با درآمد مناسب و شرایط کاری و اجتماعی بسیار بهتر و در یک شرکت بزرگتر پیدا کنم. شرکت جدید حدود 300 پرسنل داشت و در آمد آن هم بیش از دو برابر کار قبلی بود. این موضوع باعث شد که اعتماد به نفس بسیار بالایی پیدا کنم و به معجزه سپاسگزاری خداوند بیش از پیش ایمان بیاورم و خیلی قدردان شرایط و موقعیتم باشم.نکته جالب اینجاست که محل کار جدیدم در مسیر محل کار قبلی قرار دارد و من تقریبا هر روزه از روبروی محل کار قبلی ام عبور میکنم و زمانی که به گذشته فکر میکنم اول از همه سپاسگزار خداوند هستم و بعد خودم رو تحسین میکنم و از جهان هم بسیار سپاسگزارم که با اون سیلی محکم قبل از اینکه خیلی دیر شود مرا از خواب بیدار کرد.

    ذکر این نکته ضروری است که در آن کمتر از یک ماهی که به دنبال کار میگشتم شرایط خیلی بر من سخت میگذشت و با توجه به تقارن با ماه مبارک رمضان جستجوی کار خیلی سخت بود . خیلی وقتها من برای رفتن به کارخانه ها و شهرک صنعتی و ارایه رزومه و مصاحبه و با توجه به بعد مسافت مجبور بودم بعد از اذان ظهر و در هوای گرم رهسپار شوم. اما ایمان داشتم که موفق میشوم و خیلی خوشحالم که منتظر تماس از هیچ دفتر کاریابی ای نبودم و خودم با همه جا تماس میگرفتم و مراجعه میکردم و همه اینها چیزی جز لطف خداوند نیست.

    پرندگان گاه آنقدر سرگرم دانه چیدن میشوند که پرواز را از یاد میبرند و گاه سنگ کودکی بازیگوش یادآور پرواز است.

    ————————————————————————–

    بخش دوم: روزی که خودم و در زمان مناسب و به صورت آگاهانه تصمیم به تغییر گرفتم.

    من از کار کردن در محیط کار جدیدم بسیار راضی هستم و چون تجربه کار قبلی و شرایط سخت رو داشتم همیشه قدر دان شرایط و همچنین خداوند مهربان هستم. حدود سه سال است که در این کار جدیدم مشغول ام و به علاوه شرایط خوبی که شرح دادم داشتن احترام فراوان و همچنین کار کردن با مدیران و پرسنل خوب و حرفه ای و همچنین شرایط یادگیری تجارب زیاد در این صنعت از دیگر مزایای آن است. و از آنجایی که کار من (صنعت قند و شکر) جزو صنایع مادر و اصلی به حساب می آیند امنیت شغلی نسبتا خوبی دارد و من موفق شدم ارتقا شغلی و حقوقی هم به دست بیاورم و به یاری خداوند ازدواج خوب و موفقی هم داشته باشم و همه اینها را مدیون لطف پروردگارم هستم. اما….

    اما اینجا درست همان نقطه ای ایست که من با خودم میگویم نیاز به پیشرفت بیشتر و بهتر دارم و باید سعی کنم کسب و کاری رو برای خودم راه اندازی کنم و من در شرایطی تصمیم به انجام این کار گرفتم که شرایطم خوب بود و از آنجایی که اعتقاد شدیدی به کار گروهی دارم با دوتا از دوستانم که آنها هم تجارب و مهارتهایی دارند و از نظر فکری به خودم نزدیک هستند تصمیم به ثبت و راه اندازی شرکتی در زمینه تاسیسات صنعتی و ساخت سازه های فلزی گرفتیم. باور کنید که در آن شرایط خیلی از دوستان نزدیکم به من میگفتند: « که تو که کار خوبی داری حتما خوشی زده زیر دلت ثبت شرکت رو میخوای چیکار ؟ اونم در شرایطی که اوضاع بازار کار آشفته است و فقط هزینه ثبت سرکت و چالش های بعدیش رو دستت میمونه و حرفهایی از این قبیل»

    اما من مصمم به انجام این کار بودم و این کار را هم انجام دادم چون باور داشتم اینجا همان جایی است که باید خودم تغییر آگاهانه و رو به جلو داشته باشم و از تجربه کار قبلی ام هم بسیار بهره بردم. به لطف خدای مهربان در مدت چند ماه موفق شدیم که چند تا کار تو یه شرکت برداریم و بعدازظهرها و روزهای تعطیل اونا رو انجام داده وتحویل بدهیم و در آمدش هم به نسبت کار خوب بود. الان ضمن اینکه فعلا کار قبلی ام رو حفظ کرده ام به چند تا پروژه بزرگ تر فکر میکنم. من ایمان و اعتقاد راسخ دارم که در این کار موفق می شوم و الان ابدا نگران موضوعاتی مانند تعدیل نیرو و یا تعطیل شدن کارم و مواردی از این دست نیستم و منتظرم تا در یک فرصت مناسب و زمانی که رونق لازم رو به کار جدید دادم از کار قبلی بیام بیرون. یاد گرفته ام که اهداف بزرگی داشته باشم و با قدههای کوچک خودمو به اونا برسونم چرا که معتقدم بزرگترین سفرها با اولین گامها آغاز میشوند و ایمان دارم که جهان منو به خاطر چالش جدیدم نحسین خواهد کرد.

    در طی همین مدت هم با گروه تحقیقاتی عباس منش آشنا شدم و تقریبا تمام فایلهای رایگان و یکی دوتا از کتب صوتی این گروه رو چندبار گوش دادم و فقط میتونم خداوند رو سپاس بگم و از آنجایی که اطمینان دارم که هیچ چیز در زندگی من اتفاقی رخ نمیدهد من این آشنایی رو بی ارتباط به تغییر باورهام و مصمم بودن در راه هدفم نمیدونم. این فایل فوق العاده بود خاصه محل ضبط آن و انسانهایی که با افکار و باورهای مختلف مدام در رفت و آمد هستند حس خوبی رو منتقل میکرد و به نظرم نمونه ای از دنیای در تکاپو و پیوسته در حال تغییر بود. از استاد خوبم جناب عباس منش هم که بی وقفه تلاش میکنه که بهتر زندگی کنه و جهان را جای بهتری برای زندگی دیگران قرار بده بسیار سپاسگزارم.

    ——————————————————————-

    بخش سوم: جمع بندی و نتیجه گیری

    1-همانگونه که جهان هستی از بدو خلقت و به وجود آمدن پیوسته در حال تغییرات بوده و از آنجایی که ما هم به عنوان بخشی از این جهان هستیم قاعدتا نیاز به تغییر در ما امری کاملا ضروری است.

    2-روند تغییرات جهان هستی به صورت تدریجی و تکاملی صورت گرفته است ما نیز میتوانیم به صورت تدریجی تغییرات را آغاز کنیم.

    3-این که ما به چه نوع تغییری نیاز داریم و یا اصلا نیاز به تغییر داریم یا خیر فقط و فقط به باورها و نگرش ما نسبت به آینده و جهان هستی (و به تعبیر زیبای استاد عباس منش به مدار و فرکانس ارسالی ما) بستگی دارد و هرچه باورهای ما قوی تر باشد نیاز به این تغییر بیشتر در ما احساس میشود.

    4-اولین قدم در راه تغییر میتونه این باشه که ما خودمون رو در شرایطی که تغییر دلخواهمون صورت گرفته ببینیم تا بتونیم با الهامات و انرژی مثبتی که دریافت میکنیم راه رسیدن به این تغییر رو بهتر پیدا کنیم.

    5-در راه تغییر باید به تغییرات بزرگ فکر کنیم اما از تغییرات کوچک شروع کنیم و ما در راه رسیدن به این تغییرات نیاز به وسایل و راه های خیلی پیچیده ای نداریم. فقط باید بخواهیم که تغییر کنیم و باید سپاسگزار این شرایط باشیم و به آرامش نسبی برسیم بعد تصمیم به تغییر بگیریم چرا که تغییری که از روی ناراحتی و عصبانیت صورت بگیرد محکوم به شکست است.

    6-کسی که به تغییرات در زندگی فکر میکند اهداف بزرگی دارد و تغییر و داشتن هدف با هم رابطه مستقیمی دارند و تا زمانی که تغییر نکنیم موفق به کشف استعدادهامون نمیشیم.

    7-با تغییر آگاهانه و درست (اگرچه در ابتدا سخت به نظر برسد ) و رسیدن به اهدافمون اعتماد به نفس خودمون رو هم افزایش میدیم و در مجموع زندگی ارزش خطرکردن و تغییرات را دارد.

    و در پایان به شخصه معتقدم که با نوشتن این متن ( و حتی تایپ آن) جدا از اینکه شانس شرکت در این مسابقه را دارم باورهای خودمو بیشتر و بیشتر در راه رسیدن به اهدافم تقویت کردم و این چیزی نیست جز : محکم شدن اراده در راه رسیدن به هدف.

    «اگر در راه رسیدن به هدف مصمم باشیم کاینات هم به یاریمان خواهند آمد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      غزل حیدری گفته:
      مدت عضویت: 1936 روز

      ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

      نروم جز به همان ره که توام راهنمایی

      سلام به همه ی دوستای همفرکانسی عزیزمم

      اول از همه سپاسگزارم خداوندم که من را به این کامنت زیبا و پر از آگاهی هدایت کرد و هرلحظه به من یاد آوری میکند که مسیری که انتخاب کردم راه سعادت و رستگاریست

      از شما دوست عزیز تشکر میکنم که اینقدر زیبا توضیح دادین و اینقدر زیبا نتیجه گیری کردین و من مصمم تر شدم برای ادامه مسیر

      و همچنین از استاد عزیز و خانم شایسته گرامی هم سپاسگزارم که دستی از خدا هستند و اینقدر زیبا آگاهی های ناب را در اختیار ما میگذارند

      خدایا شکرت خدایا عاشقتمممم و سپاسگزار واقعا با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

      امیدوارم که در پناه یکتای بی همتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محمد محمودی گفته:
    مدت عضویت: 3599 روز

    سلام به همه دوستای پر تلاشم و به همه کسانی که دارن این متن رو میخونن. شاید الان واسه نظر دادن یه کم دیر شده باشه ولی چون جایزه مهم نیست و آگاه کردن خودمون و بقیه هدف اصلی هست من دوست دارم از تجربه خودم در مورد تغییر بنویسم.

    من تقریبا 17 ساله بودم که تدریس زبان انگلیسی رو تو یکی از موسسه های معتبر استان فارس شروع کردم. خب برای پسری به سن و سال من این یه موفقیت بزرگ بود. طولی نکشید که به یکی از مهره ها و ستون های اصلی اون موسسه تبدیل شده بودم. تقریبا نزدیکای 19 سالگیم بودم که بیشترین حقوق رو تو اون موسسه داشتم و خیلی از کسانی که میومدن واسه ثبت نام میخواستن تو کلاس من شرکت کنند. اما من احساس کردم که این واسه من کافی نست و هر روز که میگزشت من احساس میکردم چیز بیشتری میخوام. خیلی بیشتر از این. برای همین توی کنکور زبان شرکت کردم و به لطف خدای مهربون تک رقمی شدم. من تهران و دانشگاه شهید بهشتی رو برای ادامه تحصیلاتم انتخاب کردم. اما مدیر موسسه خیلی خیلی اصرار داشت که من از اونجا نرم و توی خود شهر شیراز به تحصیل ادامه بدم. حتی دقیق یادمه که بهم پیشنهاد داد حقوقم رو چند برابر کنه. اما من تصمیم خودم برای تغییر رو گرفته بودم و یقین داشتم که وضعیتم بهتر میشه چون به خدای خودم باور داشتم. بنابراین با توکل کردن به الله وارد شهر تهران شدم. جایی که هیچکس رو نمیشناختم و کاری هم نداشتم. اما تنها بعد از گذشت چند ماه تونسم کاری رو راه بندازم که درآمدش تقریبا 5 برابر زمان تدریسم تو موسسه بود. همه چیز خیلی عالی داشت پیش میرفت و من بعد از گذشت تقریبا 2 سال از اومدنم به شهر تهران الان درآمدی فوقالعاده دارم. همینطور من الان دبیر یه انجمن موفق تو دانشگاه شهید بهشی هستم و مستقیما با نهاد ریاست جمهوری در ارتباطم. با آدم هایی بزرگی مثل جناب دکتر الهی قشمه ای ارتباط دارم و روز به روز دارم موفق تر میشم. اما باز هم توی سال سوم دانشگاهم که الان هست نیاز به تغییر رو تو خودم احساس کردم. و الان شریکی توی این شهر تهران که در بدو ورودم بهش یه غریبه بودم رو پیدا کرم که داریم باهم سرمایه گذاری میکنیم روی یه پروژه غیر دانشگاهی. و یقین دارم که اون هم شروعی تازه برای تغییری جدید و بزرگتر خواهد بود.

    بعضی وقتها فک میکنم که اگر پیشنهاد مدیر اون موسسه رو قبول میکردم کجا بودم و الان کجا هستم.

    میخوام از ته دلم فریاد بزنم خدایا شکرت به خاطر این همه نعمتی که بهم دادی و به خاطر این جهان هدفمندی که آفریدی.

    فتبارک الله احسن الخالقین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      آیسان ب گفته:
      مدت عضویت: 2116 روز

      سلام دوست عزیز چه قدر تحسینتون میکنم که وقتی شرایط خیلی عالی بود ، به خواسته ی خودتون ، تغییر کردید .

      و اینکه رتبه تک رقمی زبان شدید . انشالله من هم سال بعد در جایگاه شما قرار می گیرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 3090 روز

    سلام خدمت استادجانم استادی ک ب معنای واقعی حرفهاش از جنس الهامات خداوند است .و یه سلام به خانم مریم شایسته عزیز،وتمام بچهای هم فرکانسی،

    من ی تجربه دارم از اینکه تغییر نکردم تا جهان بل شدت و حدت بدی به فهموند ک باید تغییر کنی فکر میکنم از دسته سوم یا شایدم دوم باشم

    خلاصه من حدود ۴ سالی میشه ک با استاد و این خانواده اشنا شدم ،و این اشنا یم سبب تضادهایی بود ک توی زندگی بهش بر خوردم ،بی پولی ،روابط نامطلوب باورهای منفی ک باعث شده بود تو سن ۲۲ سالگی یکبار کل ب خاطر طمع ک میخواستم یک شبه پولدار بشم از دست دادم ،خیلی نا امید و زندگیم رو از دست رفته میدیدم چون اون سرمایه حاصل پس انداز تمام دوره نوجوانی و جوانی و وامی ک گرفته بودم بود خلاصه باشرایط پیش اومده هیچ راهی جز سوختن و ساختن نمیدیدم ک بعد از تقریبا ۲ سال با استاد و سایتش اشنا شدم ،🙂اون زمان بود ک امیدی در دل من روشن شد ک میشه ی باره دیگه شروع کنی میشه

    از اون ب بعد من شروع کردم ب گوش کردن فایل های استاد ک چگونه در امد خود را ۳ برابر کنید ،تا قبل از اون هیچ کسب و کاری نداشتم فقط کارگری کرده بودم ،و دیگه ب خودم تعهد داده بودم ک علی باید یکاری واسه خودت بکنی ن ازدواجی ،ن پولی داری،ن دست اوردی،دست ب کار شدم و ب خودم گفتم این راهم امتحان میکنیم ی اخرین تیرم بود اگه اینم جواب نداد باید برای پول در اوردن برم سراغ کار خلاف ،اینم بگم درسته من سنم تقریبا ۱۰ سال از استاد کمتره ولی این چیزایی ک استاد از کودکیش میگه از منم دسته کمی از این زندگیشون نداشته این انگیزه واسه موفقیت و ثروتمند شدنم هم ب این خاطره ک توی گذشته فقر شدید بزرگ شدم ،

    بله میگفتم ی ایده ب ذهنم رسید ک ی مغازه بزنم ولی بازم میترسیدم ک شاید اینم نشه و من شکست بخورم ولی با حرفهای ک از استاد شنیده بودم میگفت اگه ایده ای ب ذهنتون رسید انجامش بدین چون خداوند توانایی ب حقیقت پیوستن اون ایده رو بهتون داده ،این جمله شده بود ملکه ذهنم و همش باخودم تکرار میکردم ک اره شروع کن دیگه بسه هر چی فکر کردی از فکر کردن تردید ب جایی نمیرسی

    خوب من اقدام کردم رفتم ی مغازه اجاره کردم و سرمایه ام فقط پول ی وانت بود ک فروختم ،بعد از اون رفتم واسه وسایل مغازه و با پول اندک توی تهران بعید میدونستم ک کسی بهم چکی جنس بده چون من از شهرستان میومدم و حتی هیچ اشناییم نداشتم ولی شرایط جوری شد ک ب لطف خدا ک قصش و معجزاتش خیلی زیاد بود همه کارها بالاخره انجام شد ،معازم تاسیس کردم توی این مدت هم کلا شب و روز فایل های استاد رو گوش میکردم و زمزمه میکردم حرفهای استاد رو و بالاخره بعد از گذشت سال دوم من وضعیت مالی خوبی پیدا کردم .

    ولی دیگه توی دام شیطان افتادم و دیگه داخل سایت نرفتم دیگه زیاد فایل گوش نمیکردم چون گول خورده بودم و فکر میکردم ک تمام این نتایج عادی بوده و اصلا فراموشم شد ک از کجا و چی باعث شد ک ب اینجا برسم ،کم کم شرایط بد شد وضعیت کسب و کارم ک اوضاع خوبی رو داشت اروم اروم بد شد ،ومن توی این مدت دل خوش بودن ب شرایط ایده عالی ک داشتم اونقدر شرایط بد شد مجبور شدم وام بگیرم و بد هیم رو پرداخت کنم منی ک تا یکسال قبلش هیچ احتیاجی ب وام نداشتم،اونجا بود ک متوجه شدم شرایط مثل قبل شده و من خواب بودم و نفهیدم ،😐😐😐😐😐😔😔😔.

    الان ک دارم این کامنت مینویسم روی تخت بیمارستانم و منتظرم ک دوره نقاهت عمل زانوم تموم بشه ک اینم یکی از عوامل فراموش کردن قانون و کارنکردن روی خودم بود.

    ولی تصمیم گرفتم ی تصمیم جدی برای تغییر ،بله درسته ک من توی موقعی ک شرایط خوب بود دست ب کار نشدم ولی از استادم یاد گرفتم ک هیچ وقت نا امید نشم و دوباره دست ب کار بشم و خودم و باورهام رو عوض کنم چون دیگه فهمیدم ک هیچ راهی ب غیر از این راه برای عوض شدن سرنوشتم نیست اون اوایل فکر میکردم هست ولی ن این ی دروغ محض بود ک من قبولش داشتم امروز میخوام مغازم رو بفروشم و مهاجرت کنم با کلی ترسی ک دادم ولی انجامش میدم بچها شاید داخل این نظهرها هیچ کسی نباشه ک مثل من جزو دسته سوم بوده باشه و با خوردن این همه سیلی هنوزم تغییر نکرده باشه ،ولی میخوام ک دوباره با استا شروع کنم از اول مثل ۴ سال قبل پر قدرت و منتظر کمکهای خدا هستم .خدا جون من دیگه همه پلهای پشت سرم خرابه فقط روی کمک تو حساب باز میکنم ،میخوام ی مدت دیگه بیامو از نتیجه هایی ک گرفتم براتون بگم .

    و در اخر از استاد سپاس گذارم ک واقعا همه چیزرو اینقدر واضح بهم گش زد کرد خدا بهت عزت بده مرد ،خدا یارو نگهدارتون یا علی👋👋👋👋👋👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  5. -
    فرنوش بیگدلی گفته:
    مدت عضویت: 2571 روز

    سلام سلام سلام

    به همگی من اومدم صفای سایت را بیشتر و بیشتر کردم😀😀😀😀

    استاد عاشق اون تعهد اول فایل م که میگی هر جوری شده باید این کار رو انجام میدادم این از نکته اول ⁦♥️⁩😍

    ۴ مدل شخصیت در موضوع تغییر کردن وجود داره

    😵 اولی به شدت مقاوم در مقابل تغییر اصلاً دنبال ایجاد تحول نیست و از جهان حذف میشه!

    مهر خاموشی بر چشم ها و قلبش زده شده و اصلاً پیغام های جهان را نمی گیره

    😢دومی یک کوچولو بهتره ولی تا بدبختی و بیچارگی نکشه تغییر نمیکنه

    در حالت طبیعی و با فشار کم خودشو تکون نمیده!

    تحمل پذیریش خیلی بالاست

    🤨سومی با اولین فشار ملایم تغییر می کنه با یه تلنگر (تضاد کوچیک)سریع به خودش میاد !

    😏 چهارمین قبل از اینکه مجبور بشه و با تضادی مواجه بشه خودش رو تغییر میده در واقع از تحول و پیشرفت استقبال میکنه از حل کردن چالش لذت میبره این افراد بسیار بسیار موفق هستند و جز یک‌درصدی های جهانن کسایی که تغییرات وسیع ایجاد میکنن!

    جهان با ما حرف میزنه و نشانه‌های برای تغییر کردن را به ما نشون میده از از اینکه می بینیم شرایط رو به قطع شدن میره درآمدمون کمتر میشه سلامتیمون کمتر میشه روابطمون ناملایم شده

    کم کم باید به خودمون بیایم و ما باید جزء این دسته چهارم باشیم

    وقتی همه چیز خوبه این یک تله برای پیشرفت نکردن چون جهان رو به پیشرفته و اساسش با رشد و گسترشه حتی ثابت‌ماندن ما یعنی جاماندن از این روند !

    دچار تله همین خوبه! تا همینجا اومدم! همینارو به دست آوردم! دیگه بیشتر بسمه !نیفتیم!

    استاد ایمانتون به پول درآوردن و پیشرفت مداوم تحسین می‌کنم

    چندین بار در زندگی تون به صفر رسید ولی باز دوباره هر دفعه بهتر و عالی تر همه چیو ساختین! دلیلشم فقط نپذیرفتن شرایط موجود بود

    ⚡یکی از مهمترین پاشنه آشیل های من پذیرش شرایط موجود که حتی در بعضی از کتاب های روانشناسی خیلی اشتباه توصیه می کنن این پذیرش برای من نتیجه انفعال و عدم هدف گذاری بلند مدت بود به ویژه در محیطی که پرورش پیدا کردم تحمل و سوختن و ساختن با شرایط ارزشمنده. باید در ذهنم اهرم رنج و لذت قوی نسبت به این موضوع ایجاد کنم . ⚡

    ما به به دنیا اومدیم پیشرفت کنیم رشد کنیم و فقط به یک خونه و ماشین داشتن اکتفا نکنیم

    وقتی خودمون آگاهانه شروع به تغییر کنیم واقعا از زندگی لذت میبریم چیزهای خیلی زیادی یاد می‌گیریم و پیشرفت می‌کنیم موقع مرگ حسرت نمیخوریم

    واقعا اینو درک میکنم .با دوستانم چالش رفتن تنهایی به قبرستان گذاشته بودیم .

    وقتی مزارها را با تاریخ های وفات مختلف با سن و سالهای مختلف دیدم به خودم قول دادم که تا قبل از مرگم به خواسته هایم رسیده باشم البته هرچند همین الان هم چون قانون را فهمیدم می دانم با رضایت این جهان را ترک می کنم چه آرامشی و لذتی میبرم با دانستن های قانون!

    استاد عزیزم وقتی گفتید از تجربیات خودتون بگید من میگم

    تجربه های من :

    ⭐از ۹ سالگی شروع به آشپزی کردم چون مادرم به خاطر مشغله کاری غذا درست نمی کرد یا خوشمزه نبودند

    من به جای اینکه گرسنگی را تحمل کنم و بگویم خب همین هست دیگه نپذیرفتم و شروع آشپزی کردم و همین باعث شد که من در آشپزی ماهر و بسیار کدبانو بشم

    اما خواهر های دیگه ام با پذیرش وضعیت و یا استفاده از غذای آماده شده توسط من از لحاظ مهارت در آشپزی از من خیلی پایین ترن !

    ⭐در بچگیم نسبت به هم سن و سال هام کوتاه تر بودم و به من توصیه شد که ورزش کنم من وقتی یاد اون روزها می افتم که با چه اراده‌ای ورزش می کردم خیلی به خودم افتخار می کنم چون من نپذیرفتم که وضع به همین منوال خواهد ماند !

    ⭐در بحث رشد و توسعه شخصی چون من آگاهی از باورها نداشتم تا ۲۶ سالگی همین وضعیت خودم را پذیرفته بودم اما وقتی فهمیدم که اشکالی وجود داره که چرخ زندگیم نمیچرخه شروع کردم به پرسش فهمیدم که دیگه نمی‌تونم شرایط موجود را با تضادهایی که در آن زمان داشتم بپذیرم و همونجور که در پروفایلم گفتم تکاملی به استاد و این سایت ارزشمند هدایت شدم و نتیجه آن نپذیرفتن این اتفاق و رویداد بزرگ در زندگیم بود! ⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️

    ⭐در محل کار قبلیم تنش در روابط بود زیرآب زنی و بدگویی !

    اولش بر ضد من این رفتارا صورت گرفت ولی بعد از یه مدت که آشنا شدم با سایت گفتم اینجوری نمیشه که باشه باید اوضاع بهتر بشه تونستم باهاشون به صلح برسم و روابط عالی برای خودم ایجاد کنم در صورتی که بقیه همکارام همچنان درگیر تحمل و پذیرش شرایط فعلی بودن !

    با جون و دل به این درک رسیدم :

    هر وقت خودم تغییر کردم شرایط عوض شد

    سوال طلایی 📀

    کی باید تغییر کنیم ؟؟؟

    جواب وقتی همه چیز خوبه!

    آینده رو پیش‌بینی کنیم!

    اینجوری هیچوقت تضاد بزرگی برامون پیش نمیاد که مجبور به تغییر بشیم!

    جمله طلایی شما استاد :

    همیشه بهترم هست همیشه بیشترم هست ازین پول ساز ترم هست ازین زیباتر هم هست دنبال بهبود باشید قانع نباشید به وضع فعلی میشه داشت باور کنید اقدام کنید به دست بیارید😍😍😍

    ⚡⚡⚡من دوست داشتم تو اقیانوس شنا کنم نه برکه ⚡⚡⚡

    ⚡⚡⚡باید حرکت میکردم در حوزه های مختلف خودمو قوی میکردم ظرفمو بزرگتر میکردم ⚡⚡⚡

    عجب فایلی بود خدایاشکرت بهش هدایت شدم ممنونم مریم جان ⁦♥️⁩💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      محمد فتحی گفته:
      مدت عضویت: 3820 روز

      سلام به عزیز ِ دلِ خداجونم سلام قشنگم سلام مهربان جان سلامممم جذاب جان سلاممم فرشته ی زیبا و لایق خدای من .. سلام سلام سلام هزاروسیصدتا سلاممم

      اگر بدونی چه هدایت هایی داشتم که امروز به این پیام رسیدم و 100% نشانه هایی برای روزهای بعد تو خواهد بود ..

      خداروشکر میکنم که دارم دوباره مینویسم و این بار برای تو برای تشکر از تو برای این نوشته فوق العاده ات برای این اعتماد به نفس و عزت نفس خارق العاده ات عزیزممم مهربون جانن عاشقتمممممم منننن

      اوووووی خدااااا شکرت برای خلقت بینظیر این هم پاره ی جیگرم فرنوش جان ..

      عزیزممم بذار یکم در مورد داستان هدایتم به این قسمت و این کامنت حالا بگم .. حسم میگوید و من میخوام بنویسم و همینجور البته دارم لذت میبرم .. داستان اینه که

      امروز چندمین روزِ متوالی هست که من و نگین جان داریم روی الگوهای ثروت آفرین الگوهایی که با یک ایده ی ساده میلیون هاا دلار و یا میلیاردهاا تومن پول خلق کردند کار میکنیم .. اینجوریه که هر روز 3،4 تا الگو را بررسی میکنیم هر کدام برای خودمون و بعد با هم تماس میگیرم و *ریزترر میشیم در جزییات موفقیت این افراد و اون باورهاایی که مشترک هست را دوباره مرور میکنیم در موردشون حرف میزنیم … و توی این حرف زدن اگر بدونی تا همین الان بازمم چه آگاهایی نابی چه درکِ والا و بالاتری بهمون داده شده خداروشکر ..

      همین امرووززز دقیقااا ما یک جایی بود از تفاوت دو الگو که نیروی محرکه اشون چی بوده .. یکی از روی تضادد بوده و یکی مثل فریزر دوهرتی Fraser نــه بدون اینکه براش تضادی پیش بیاددد در حالیی که همه چی خوب بود شروع به تغییر کرد حالا چه آگاهانه چه ناآگاهانه .. و چقدررر بازم رشد کرد ایشون در حالی که همه چی خوب بوده اومده تغییر کرده اومده مسیر عشق و علاقه اش را در پیش گرفته توی همون سن 14 سالگی و .. دقیقااا توی همین صحبت کردن امروزمون بود که یهووو یاد این فایللل افتادمممم و من به نگین جان گفتمم .. که ما آدما چند دسته هستیم ..

      اومدم خونه و بعد گفتم بذار نشانه ی امروزممم را بزنممم ..

      اره درست حدس زدی .. این فایل نشانه بود الله اکبر .. ببین کانون توجه چه میکنه .. ببین ..

      هیـــــــــچ چیزی اتفافی نیست، بلکه همه را خودمون داریم خلق میکنیم

      و گفتم بذار کامنت ها را بخوانم اولینننن کامنت کامنت کسی نبود جز این فرشته خوشگل ِ خدایم .. شما

      خواندم و حسم گفت داستان امروزت را بنویس، این پیام، میتونه پیامی برای روزهای آتی تمرکز و زمان تو باشه ..

      عاشقتمممممممم

      میبینمت ))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      الهام گفته:
      مدت عضویت: 2575 روز

      فرنوش عزیزم جسارتت در نقض هر اونچه از نظرت اشتباه میاد رو خیلی تحسین میکنم و کامنتت فوق العاده بود لذب بودم بعضی جاهاش رو در نت گوشی سیو کردم خیلی ارزشمند بود ممنون ک نظرت رو ب اشتراک گذاشتی کامنتارو گشتم تا بتونم کامنتت رو پیدا کنم. و برات بنویسم که چقدر روی من نقطه نگاهت تاثیر داشت و به قلبم نشست امیدوارم هرجا هستی شاد باشی سالم و ثروتمند در پناه خدا♥️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    امین غلامی گفته:
    مدت عضویت: 3612 روز

    به نام خدای رزاق

    با عرض سلام و خسته نباشی به استاد عباس منش

    به امید اینکه این مطالبی که میگم بدرد همه یا حداقل بعضی از کاربر ها بخورد.

    من شاید در زمان کنکور با کم کاری ها و خوش گذرانی نتونستم نتیجه ای خوبی بگیرم واسه همین با بعضی از دوستام که نه تنها منو کمک نکردن بلکه به بدتر شدن شرایط من شدن و من تصمیم گرفتم که از ان ها دوری کنم.

    از اون به بعد که نتیجه خوبی نگرفتم یک تجربه شد واسه من . بعد در انتخاب رشته دانشگاه بین دو رشته مکانیک دانشگاه ازاد و علوم نظامی در دانشگاه پلیس و استخدام در نیروی انتظامی راه سختر را انتخاب کردم یعنی ادامه تحصیل در رشته مکانیک چون آیندم را آن رشته میدیدم و درس را جدی گرفتم و به درس هام خوب خوندم ولی باز هم این منو راضی نمیکرد و این را میدیم که درس تنها کافی نیست و اقدام به شرکت در مسابقات سازه های شناور کردم و تونست مقام اول به دست بیارم.

    و بعد ان چون علاقه به رباتیک داشتم رفتم به کتابخانه و چند تا از کتاب های رباتیک گرفتم شروع به خواندم انها کردم و در اوایل تابستان با یک نفر در یک شرکت رباتیک اشنا شدم و بعد ان فرد واسه من کاری جور کرد و تدریس رباتیک کردم باز هم این منو خوشحال نکرد و بعد دو ماه کار دیگه ادامه کار ندادم با شروع ترم دانشگاه با دیدن اعلامیه عضو گیری تیم رباتیک دانشگاه اقدام به حضور در آن کردم و در مصاحبه به راحتی قبول شدم و بعد ان شروع به دادن یک طرح پژوهشی کردیم و دانشگاه از ما حمایت کرد (در صورتی که حمایت خوبی نکرد و در کار اذیت های کرد) و این کار تمام شد .

    این باز این منو راضی نمیکرد که یکی از دوستام چون علاقه منو دیده بود منو به نخبگان جوان معرفی کرد و در 8 اردیبهشت مصاحبه دارم که اگه قبول شوم راه بزرگی جهت کار های پژوهشی و صعنتی دارم اگر هم قبول نشم این پایان کار نیست و من باز به بیشتر خواهیم ادامه میدهم و علاوه بر این کار به دنبال ثبت کردن نظریه هام هستم.

    من در این مسیر

    من از دوستم سعید که با دادن انگیزه به من با حرفاش مسیر زندگی منو عوض کرد و از همه کسانی که این مطلب را خوندن ممنون هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  7. -
    شهربانوامیری گفته:
    مدت عضویت: 2171 روز

    بنام خدا

    بنده مروا امیری درزندگیم شامل این گزینه ها استادبیان کردن درزندگیم بودم?

    چه زمانی پرخوری را کنار می‌گذارید؟

    زمانی که احساس کنید تمامِ وقتِ زندگی‌تان صرف خوردن غذا یا خستگی و تنبلی حاصل از این پرخوری است؟

    یا زمانی که بیماری های مختلف، دیگر به شما اجازه خوردنِ غذاها را نمی‌دهد؟

    چه زمانی روابطتان را اصلاح می کنید؟

    زمانی که نشانه ها مدام از تغییر نگرشتان به یک رابطه خبر می‌دهند؟

    خب من همه ی این مواردبالارو داشتم وهمش ربطشون میدادم به چیزی بنام(قسمت وسرنوشت ومیگفتم خداخواسته من اینجوری باشم )یعنی یجوری عادت کرده بودم به این قضیه شرایط سخت پذیرفته بودم وروزبه روز سخترمیشد منم به بمبست خورده بودم ویه خدایی دیگر رو میشناختم که جدا ازمن بود ودراسمونا دنبالش میگشتم خدایی که تصورمیکردم انسانه محاسنی بلند عصا بدست واین خدابه رنگ ابی اسمونه بخاطرهمین دیده نمیشه وخیلی خیلی بزرگ وتواسمون ایستاده ومن‌درزمین پیش پاش سجده اش میکردم ومنم همیشه پیامبرا وامامارو واسطه قرارمیدادم که منو ازاین سختیها نجات بده اما من روزبه روزگمراه ترمیشدم اعتمادبنفس صفر واقعا صفر و درفقرو نارامی وغُر وبیماری وپرازشرک به سرمیبرم تا اینکه دوسال پیش من ازطریق دستی ازدستان خداوندهدایت شدم به سایت استاد کل فایلای رایگان دانلودکردم هرکدومشویبارگوش کردم ولی جدیشون نمیگرفتم وبدون هیچ امادگی واگاهی من پارسال عید بسته روانشناسی ثروت ۱رو بانامی دیگر و حساب کاربری دیگر خریدم بازم درست کارنکردم واون حساب کابریمم حدف شد ومنم کلا یادم رفته چی هست ولی خب با این حال همین اقدام سربه هوایی بازم یه کوچلو نوری درمن روشن شده بودکه قدم بردارم قبل ازسال جدیدمن هدف امسالمو تعیین کردم که اون هدفم خودشناسی وقوی شدن ایمانم وارامش درزندگیم بود ومتعهدشدم که باید تغییرکنم وهمسفرشدم با فایلای سفربه دورامریکاوخودشناسی من شروع شدشورواشتیاقم هی بیشترو بیشتر وروزبه روز ظرفم داره بزرگترمیشه ودرصد تغییرشخصیتیم داره واقعا میره بالا شخصیتم که تغییر میکنه اعتمادبنفسمم کم کم داره تغییرمیکنه بالاترمیره وبیماریم خوب شده خداراشکر و شرایط زندگیم بهتر وکوچیک کوچیک دارم نتیجه هارو میبینم

    به خیلی ازچیزهایی درزندگیم بود پایان دادم مانندوابستگی ،قضاوت ها،حساب کردن روغیرازخد،غروشکایت کردنا،باورکن تااین غرزندنا بودمن همیشه روزی یجایی ازاعضای بدنم دردمیکرد زجراوربود،وخیلی چیزای دیگه ………..والان خدای واقعیموپیدا کردم وخودمو سپردم دستش و هرروز خدارا شکردارم هدایت میشم وهیچ نگرانی ندارم گاهی وقتاهم به تضادی برمیخورم اما به فال نیکش میگیرم وطولی نمیکشه من ازطریق همین سایت هدایت میشم اگاهی های نابی دریات میکنم

    وبه راهم ادامه میدم کلا ازمسیرم دارم لذت میبرم

    خلاصله ازاین دوتا الگوی عزیزم دارم یادمیگیرم که چجوری خالق زندگی خودم باشم ولازمه تا اخرعمر با این دوتادست خداوندهم قدم باشم اونها راهنمای راه منن همون راهی که همیشه درسوره حمد ازخدامیخواستم به صراط المستقیمت هدایت کن به راه کسانی که نعمت داده ای ونه راه کسانیکه گمراه شده وغضب شده اند

    سپاسگزارم ازخداوندم که منو به این سایت هدایت کرد

    وهمچنین سپاس گزارم ازاستاد وشایسته عزیزوتمام دست اندرکاران این سایت

    درپناه حق شادوسلامت و ثروتمندباشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  8. -
    امامی گفته:
    مدت عضویت: 2664 روز

    سلام

    نکاتی که از این فایل دریافت کردم:

    🆙 مهمترین دلیل موفقیت های من تغییر آگاهانه شرایط زندگی ام در زمان مناسب است نه زمانی که جهان من را مجبور به تغییر کند

    🆙 آدم ها چهار دسته هستند. دسته اول افرادی که هیچ وقت تغییر نمیکنند و زیر چرخ های درحال حرکت جهان له میشوند. مانند افرادی که معتاد میشوند و خانه و زندگی و حیقیت همه چیزشان را از دست میدهند. دسته دوم افرادی هستند که خیلی باید تحت فشار قرار بگیرند تا تغییر کنند مانند افرادی که معتاد شده اند و زمانی که تقریبا همه چیزشان را از دست داده اند شروع به تغییر کردن میکنند. دسته سوم افرادی هستند که با کوچکترین نشانه تغییر شروع به تغییر میکنند. این افراد مانند افرادی هستند که معتاد شده اند و بلافاصله بعد از اولین توبیخ یا اولین اخراج از سرکار به دنبال تغییر کردن میروند. افراد دسته چهارم افرادی هستند که قبل از اینکه جهان بخواهد آنها را مجبور به تغییر کردن بکند خودشان به دنبال تغییر میروند و این افراد جز ۱٪ افرادی هستند که در جهان تغییرات بزرگ اجرا میکنند

    🆙 قبل از اینکه جهان با چک و لقت بخواهد تو را مجبور به تغییر کردن بکند، خودت تغییر را آغاز کن و حرکت کن

    🆙 استاد عباس منش زمانی تغییر را آغاز کرد که یک کلوپ رایانه ای خیلی موفق با درآمد عالی و دوستان عالی داشت اما احساس میکرد این روند در حال افول است و حرکت کرد و به بندرعباس رفت و آنجا هم بعد از ۸ سال توانست زندگی خوبی برای خود بسازد (به دلیل عدم وضوح تا این حد از قوانین و اصول) و بعد احساس کرد که باید این روند را تغییر دهد و به تهران مهاجرت کرد و شرکت تاسیس کرد و در این زمینه هم بسیار موفق شد و زمانی که همه چیز عالی بود و دوستان عالی داشت و سرمایه گذاری هاش به اندازه ای جواب داده بود که نیازی نداشت تصمیم گرفت در زمان خوب و مناسب خودش تغییر کند و به خارج از کشور مهاجرت کرد و تصمیم گرفت به جای بودن در برکه در اقیانوس شنا کردن را تجربه کند و تغییرات را آغاز کرد و از صفر شروع نکرد دیگه و خیلی شرایط برای تغییر کردنش عالی تر و لذت بخش تر است

    🆙 قورباغه را در آب جوش بندازی سریع به بیرون میپرد چون تغییر را احساس میکند اما اگر قورباغه را در آب معمولی بندازی و آرام آرام آب را گرم کنی بیرون نمیپرد تا بپزد زیرا تغییرات آرام آرام اتفاق افتاده است. بنابراین ما در زندگیمان باید حواسمان باشد که قورباغه نباشید و قبل از اینکه جهان مجبور کند تغییر کنیم. با دیدن کوچکترین نشانه ها و احساسمون دست به تغییرات بزنیم

    🆙 ما به دنیا نیومدیم که فقط غذا بخوریم و بخوابیم یک خانه و ماشین بخریم. ما به دنیا آمدیم تا پیشرفت کنیم. تا رشد کنیم. تا حرکت کنیم.

    🆙 سوال: چه تغییراتی را در زمان مناسب در زندگیتان ایجاد کردید و پیشرفت کردید و موفق شدید و چه زمانی جهان با سختی و مشکلات فراوان شما را مجبور به تغییر کرد و مجبور شدید خیلی چیزها را از دست بدهید؟ مثال های شخصی خودتان را بزنید

    به خاطر دارم در زمانی کار کردن روی خودم را رها کردم و دیگه هدف نداشتم و بیخیال علاق خودم و اهدافم شدم و شرک ورزیدم و تصور کردم قدرتی برای تغییر اوضاع ندارم و در کمتر از ۶ ماه چنان از نظر روحی و جسمی حالم بد شد و چنان افت کردم و جهان چک و لقت را به من کشید که به غلط کردن افتادم. (عذر میخوام بابت به کار بردن این کلمات. واقعیت رو دارم میگم) در تمام ساعات نجواهای شیطان بود و احساس میکردم که در جهنم زندگی میکنم. و اتفاقات بد پشت اتفاقات بد در حال رخ دادن بود و چونکه قانون تکامل را هم نادیده گرفته بودم و . .اوضاع خوبی نبود. تا اینکه تصمیم به تغییر گرفتن گرفتم. و مجبور شدم تا تغییر کنم و روی خودم کار بکنم. و با وجود آن نجواها توانستم انقدر روی خودم کار بکنم که آرام آرام به آرامش بیشتر برسم و اتفاقات تغییر کرد و شرایطم آرام آرام بهتر شد و پایدار تر شد و همینطوری ادامه دادم تا اینکه دستان خداوند وارد زندگیم شدند و جهان تغییر را برایم آسان تر کرد و همینطوری ادامه دادم تا هدایت شدم به سمت ایجاد کسب و کارم و دارم مراحل تکاملیم رو طی میکنم و روابطم بهبود پیدا کرد و توجه ام به نکات مثبت و سپاسگزار بودنم تقویت شد و میدانم اگر میخواهم این روند ادامه داشته باشم باید هر روز روی خودم کار کنم با تعهد جدی و بتوانم تغییر را در خودم ایجاد کنم تا رشد کنم و به مسیرهای عالی تر هدایت شوم.

    به خاطر دارم ایجاد یک تغییر در زندگی ام و آن هم پاکسازی یک هفته ای بین آموزش های استاد و آموزش های ذهنی و تصور کردن اینکه من الان در یک سفر هستم باعث شد خیلی پیشرفت کنم و ذهنم آرام تر شود زیرا من مدت ها بود به ذهنم استراحت نداده بودم و هر روز کار میکردم تا اینکه متوجه شدم خیلی ذهنم درگیری به پا شده و هر چه بیشتر تمرین میکنم ظاهرا اثری برای ایجاد آرامش ندارد هرچند که اتفاقات خوب می افتاد اما من خیلی توی فکر میرفتم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دستان خداوند پاکسازی کردم و ذهنم آرام شد و آماده دریافت آگاهی های جدید شد. مثل استراحت کردن افراد ورزشکار حرفه ای که بهش میگن off season و اجازه میدن بدن یک مدت ریکاوری اساسی کنه بود.

    به خاطر دارم ایجاد یک تغییر در زندگیم رو و اون هم شروع کردن کسب و کار گیم هاستینگم در استیم بود قسمت به قسمت و گام به گام با سپاسگزاری پیش رفتم و تغییرات را ایجاد کردم و توانستم گیم سرورهای عالی ای را بسازم و یک دفعه الهامی دریافت کردم که این کار را متوقف کنم و دنبال درآمد غیرفعال بروم به همین دلیل میدانم یکی از مراحل تکاملی ام هست آن کار را متوقف کرده و در یوتیوب شروع به فعالیت کردن و تولید آموزش های ویدیویی کاربردی لینوکس اوبونتو کردم. و در طی این مسیر بی نهایت چیز یاد گرفتم. بی نهایت رشد کردم. ویدیو های قبلی ام با ویدیو های الانم زمین تا آسمان تفاوت پیدا کرده. عزت نفسم بالاتر رفته. آگاهی هایم کاربردی شده. صداگذاری و تدوینم بهتر شده. و میدانم این روند رو به بهبود هست و کلی منابع آموزشی عالی از طریق دستان خداوند بهم داده شده که بایستی اونها رو یادبگیرم و کاربردیشون کنم که ارزشمند باشه و نتیجه برای خودم اول ایجاد کنه و بعد اونها رو تبدیل به ویدیو میکنم. کلی الگوهای عالی پیدا کردم. یک فردی رو پیدا کردم یک دونه ویدیو آموزشی برای لینوکس گذاشته بالای ۳۰۰هزار کاربر در طی ۲ هفته اون رو مشاهده کردن و دقیقا بهم ثابت شد که جهان چطور هدایت میکنه افراد رو و اون فرد چه باورهای عالی داره که تونسته چنین کاری رو انجام بده پس برای من هم میشه که بازدید ویدیوهام بالاتر بره و گسترش بیشتری پیدا کنه. خدایا شکرت که اونها تونستن پس میشه و منم میتونم. قدمی که بهم گفته شده الان این هست که تمرکزم روی وبسایت خودم باشه یعنی یوتیوب یک آپشن برای وبسایتم باشه و دارم در این مسیر قدم برمیدارم و دوره های آموزشی مربوط به وردپرس رو دارم میگذرونم تا بتونم به صورت اصولی و عالی فروشگاهم رو راه اندازی کنم و طی این مسیر هاست خیلی عالی ای پیدا کردم و دوستان بسیار عالی ای وارد زندگیم شدند که دستان خداوند بودن برای کمک کردن به من و من قصد دارم چندین دوره رایگان کاربردی برگزار کنم در وبسایتم با امکانات عالی آموزشی که کاربران نتایج عالی بگیرن و همچنین شروع میکنم باتوجه به ظرفم و باورهام از مبالغ معقول محصول آماده کردن که اون محصول بتونه نتیجه ای که در زندگی من ایجاد شده رو در زندگی باقی کاربران هم ایجاد کنه. و تصمیم گرفتم محصولی تولید نکنم که کتابی باشه و نتیجه ای در زندگی من ایجاد نکرده بلکه فقط شنیدم. و تصمیم گرفتم محصولی رو تولید کنم که اول نتیجه خیلی خوبی به من داده و کارم رو راه انداخته و باعث شده امکانات بهتری رو تجربه کنم و بعد اون رو آموزش میدم. خدا میدونه چقدر اتفاقات عالی ای قرار هست در این مسیر برای من بیفته و چقدر آزادی مالی و چیزهای جدید یادبگیرم و چقدر شخصیتم رشد کنه. مهمترین موضوع برای من اینه که یک ورژن بهتر ازم ساخته بشه و این اتفاق به امید خدا داره میفته. در این مسیر استاد عباس منش الگو خیلی خوبی برای من هست هم وبسایتش هم خودش و هم فایلهاش. خدایا شکرت که همیشه همراهم هستی و هدایتم میکنی و حمایتم میکنی بهم الهام میکنی هرگز تنهام نمیگذاری و هرگز ولم نمیکنی و عاشقانه با منی و به من کمک میکنه تا رشد کنم و به سمت اتفاقات زیبا ثروت و روابط عالی هدایت بشم

    به خاطر دارم که وقتی برای تناسب اندام از طریق مختلف اقدام کردم و این اتفاق می افتاد اما سریع برمیگشت و پایدار نمیشد متوجه شدم که یک جای کارم ایراد داره و بعد هدایت شدم به رضاعطار روشن عزیز که علوم ذهنی رو برای لاغر شدن به کار میبره و بعد از مدتی خیلی جدیش گرفتم و تغییر رو در خودم ایجاد کردم و بدون فعالیت های شدید بدنی و … به تناسب اندام دلخواهم رسیدم و متوجه شدم دلیل اصلی اینکه انقدر سریع نتایجم برمیگشت در ذهنم بوده و تصمیم گرفتم در کنار ورزش که علاقه ام هست و تغییرات ذهنی رو هم در موضوع زیبایی اندام به کار ببندم و در این مسیر هم نتایج عالی تری گرفتم با انرژی کمتر خدایا شکرت

    به خاطر دارم یک دوره سفرنامه رو به صورت شخصی برای خودم شروع کردم و تمریناتش رو در دفترم انجام دادم و سفر به دور آمریکا رو هم همینطور و سپاسگزاری کردن رو هم همینطور و همین کار باعث شد خیلی پیشرفت کنم در روابط و مثبت بینی و اتفاقات خوب و نعمت های زیادی وارد زندگیم شد و یادم هست همون موقع گفتم من باید هدف بعدیم رو مشخص کنم که بعد از اتمام این دوره ها به اون بپردازم و این اتفاق افتاد ولی من احساس کردم ذهنم خیلی خسته شده بعد از مدتی ولی تمرینات رو به هر حال انجام دادم و بعدا از طریق دستان خداوند به پاکسازی کردن یعنی استراحت دادن بین دوره ها و ذهن رو تشنه کردن برای اگاهی های جدید و البته موضوع عمیق کار کردن هدایت شدم که خیلی کمکم کرد و البته در موضوع عمیق کار کردن هنوز درست درک درستی ندارم (از روی عملکردم میگم) مطمئنم هدایت میشم به صورت عملی. خدایا شکرت

    من عاشق تغییر کردن هستم. حتی در بازی بدمیتون با دست راست بازی میکردم و دیدم تسلط خیلی خوبی دارم با اون دست و تصمیم گرفتم تغییر کنم و با دست چپ کار کردم و در اون خیلی پیشرفت کردم

    حتی در رفتن در مسیرها هم همینکار میکنم. هربار یک مسیر جدید رو برای لذت بردن پیاده روی کردن رفتن به باشگاه و .. انتخاب میکنم و هر بار کلی چیزهای جدید پیدا میکنم. پارک های جدید. گل های جدید. درختان جدید.

    حتی توی نوشتن من دست راست هستم تصمیم گرفتم روزی یک خط با دست چپ بنویسم که یادم بمونه باید همیشه تغییر کرد و ترس از تغییر بریزه. خیلی خوب در نمیاد نوشتن اما میشه و به مرور بهتر میشه.

    خدایا شکرت به خاطر این نشانه عالی و آگاهی های عالی. خدایا کمکم کن که این آگاهی ها رو تبدیل به عملکردم و عادتم کنم تا بتونم موفقیت های پایدار ایجاد کنم.

    خدایا همه ی دوستان هم فرکانسی عزیزم از استاد و مریم عزیز تا یکایک بچه هایی که کامنت میگذارن و به درکم بیشتر کمک میکنن رو به سمت زیبایی ها و اتفاقات عالی تر و بهتر هدایت کن و همه ی ما رو به راه مستقمی راه کسانی که به اونها نعمت دادی هدایت کن. الهی شکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 74 رای:
    • -
      نرگس نوشادي گفته:
      مدت عضویت: 2401 روز

      سلام دوست ارزشمندم

      بسیار از خوندن کامنتت خوشحال شدم و ازینکه نتایجت رو نوشتی تا برای ما الگو بشه سپاسگزارم

      حقیقت ماجرا همینه که هر چقدر بیشتر به کنترل ذهن بپردازی نتایج قوی تری میگیری

      منم در ابتدای راهم و ضعف های زیادی دارم ولی عجله ای ندارم بر خلاف گذشته و سعی میکنم آرام آرام تکاملم رو طی کنم

      و به الهامات عمل کنم

      از خداوند برای شما و خودم و همه دوستان در این راه توفیق روزافزون خواستارم

      در پناه الله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2201 روز

      آقای بخش زاده

      درود به شما دوست عزیز و هم خانواده عباسمنشی

      خیلی مطالبتون عالی بود از اینکه تصمیم گرفتین کسب و کارتونو راه اندازی کنید و بعد به در آمد غیر فعالتون هدایت شدید و هر روز با دستان دیگر خداوند دوستانی در مسیر و پیشرفت هدایت شدید واقعا جای تحسین داره و از اینکه برای لاغری روی ذهنتون کار کردید . البته من خیلی از شیوه ی لاغری آقای رضا عطار روشن تعریفشنو شنیدم گویا در کانال تلگرام یک کانال به همین مضمون دارن البته من آدرس پیج شونو ندارم اگر لطف کنید که منم عضو کانالشون بشم ممنون میشم

      و از اینکه بطور مداوم در حال تغییر و تحول هستید و خودتون این تغییرات و ایجاد میکنید نشان دهنده عزت نفس رو پیشرفت تون هست و امیدوارم با هدایت الهی پیشرفتا تون سرعت

      تکاملی بیشتر و بیشتری رو طی کنه

      از دیدگاه تون به اگاهی های بیشتری هدایت شدم و از شما تشکر و قدر دانی میکنم

      عشق و محبت و خوشی و شادی و ثروت و موفقیت و سلامتی رو برای همه مون آرزومندم

      خدایا شکرت برای این هدایت ها

      ممنون و سپاس

      🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مریم گُلی گفته:
      مدت عضویت: 3212 روز

      سلام دوست عزیزم

      موفق تر باشی

      ایده های که داشتی رو به من هم الهام شده بود، امروز از طریق نشانه به این فایل اومدم

      ذوق زیادی نداشتم ولی با خودم گفتم بزار ادامه بدم ببینم خدا واسم چی داره

      متشکرم که مسیرت رو نوشتی خیلی واسم الهام بخش بود♥

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        امامی گفته:
        مدت عضویت: 2664 روز

        سلام مریم گلی جان.

        خوشحالم که این کامنتم که بعد از مدت‌ها دوباره مرورش کردم و به خودم هم کمک کرد، برای شما هم الهام بخش بوده.

        این موضوع رو برای خودم یک نشانه از طرف خدا در نظر می‌گیرم چرا که حسم بهم میگه این یک نشانه از طرف خداوند هست.

        سپاسگزارم از شما و سپاسگزارم از خداوند هدایتگر.

        از خدای مهربان برایت پیشرفت، موفقیت، خوشبختی، عزت و سلامتی و عاقبت به خیری رو آرزو می‌کنم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      محمد فتحی گفته:
      مدت عضویت: 3820 روز

      حتی توی نوشتن من دست چپ هستم تصمیم گرفتم روزی یک خط با دست راست بنویسم که یادم بمونه باید

      همیشه

      تغییر

      کرد

      و ترس از تغییر بریزه. خیلی خوب در نمیاد نوشتن اما میشه و به مرور بهتر میشه.

      سلام محمد جان این جمله را نوشتم توی صفحه ی وایت بردِ بزرگم که همیشه کنارمه … و مهم ترین ها را توش مینویسم ..

      تا قبل از این بند فقط تحسینت میکردم و میکردم .. تحسین تحسین تحسین .. قصد نداشتم برات بنویسم

      اماا خداا یهو در دلممم انداخت با خواندن همین یک خط که همین رابنویسم .. شاید نوشتنم نامم یک نشانه باشه برای تو .. برای ادامه ی مسیر تو .. چرا که باور دارم قلمِ من قلمِ رب العالمین ..

      تو، بینظیری بینظیر ..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        امامی گفته:
        مدت عضویت: 2664 روز

        سلام محمد عزیزم

        از شما و خدای شما سپاسگزارم. دقیقا کامنتت نشانه ای بر تایید تغییر در زندگیم هست. نشانه ای بر تحسین و قدرتی که داره در زندگیم. قربون این خدای مهربونم برم که عاشقانه به من و شما الهام میکنه.

        عاشقتم. شما بی نهایت برای من عزیز هستی ای خوش فرکانس.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مائده کردی گفته:
    مدت عضویت: 2520 روز

    ای خوووووودا ای خوووووودا من اینقد عاشقت شدم ک خودمم هنو باورم نمیشه ????????وااااای واااااااااااای ااااااااااه بهتر از اینم مگ داریم….

    نداریم ب مولا نداریم….

    ایقد انرژی اینقد ذوقی ک امروز دارم هرگز تجربه نکرده بود…..

    از شدت ذوق و شوق یادم رف سلام کنم?

    شلام شلام شلام….

    عزیزای دل…

    لبا خندونه… مماغا چاغه… دلا مهربون…

    …????????

    از ی مربی مهد جور دیگ سلام کردنو انتظار نداشته باشین…. ????

    داستان از اینجا شروع شد ک من هیلی وخته ک این فایل رایگانو از داخل چنل دانلود کرده بودم و خیلی هم گوش داده بودم اما برمیگرده ب هیلی وقت پیش ….

    فایل جزو کدام دسته هستین?

    خب خب بگم براتون ک من ی مدته ک خیلی درگیر افکار مضخرف و بیهوده شدم ینی از همه چی منو انداخته بود و خیلی اذییت میشدم…

    منظورم راجب فضای مجازی هست…

    بعله متاسفانه اینستاگرام…

    از اونجایی ک خودمو بهتر از هر کس دیگ میشناسم میدونستم ک باید فاصله بگیرم از این طرف ب تضادی برخورد کرده بودم ک باید روی روابظم کار کنم اما این مجازی مگ اجازه میداد…

    داغانم کرد… ن اینکه بهم ضربه روحی روانی بزنه ها ن ن ن…..

    فقد خیلی تایممو میگرفت و من هر دفه ک میرفتم داخلش خدا میدونس ک باید کی اف شم….

    خلاصه دیگ حدود ی ی هفته ای هس ک دارم روی این تصمیم فک میکنم و هنوزم تردید داشتم از عملی کردنش و هم برام سخت بود و هم دلبستگی ایجاد شده بود

    خب چیکا میکردم هم از اینور دوس داشتم ترک کنم و بزارم کنار هم ن….

    ب خودم میگفتم ک ببین ماهی میتونی کمتر بری و روی افکارت کنترل داشته باشی و کلا نت همراه نگیرم….

    بعد دیدم ن بابا فایده نداره اینجوریم چون این ی پلی میشه برای اینکه دوباره بخام برگردم و ب گفته استاد عشق دلی?

    باید همه ی پل هایه پشت سرتو خراب کنی تا باعث برگشت دوبارت نشه…

    گذشت گذشت تا اینکه دیشب ک تو اینستا بودم و داشتم چک میکردم همش حرفای استاد عشق دلی میومد جلو روم عین سرباز رژه میرفت و واقعا داشتم روانی میشدم و دیگ داش حالم از خودم بهم میخورد…

    جالبه ن… هم مشتاق بودم برم ببینم تو اینستا چ خبره هم وقتی میرفتم بعد مدتی حالمو بهم میریخت و عصبی میشدم…

    دیگ کم کم داشتم کم میوردم و گفتم من ادمش نیستم و فایده نداره انگار ن انگار ک خدا این راهو جلو پات گزاشته و تو باید پیشترفت کنی و ب خاسته ها و رویاهات رسی….

    ینی از این طرف حرفای استاد عشق دلی…

    از اونور وسوسه مجازی و حرفاش….

    بگذریم خابیدم شبش…

    صب ک هلوهوش 11اینا بود بیدار ک شدم

    ناخاسته ب سمت موبایلم رفتم و نت گوشیو روشن کردم و طبق معمول چک کردن اینستا و غیرع و ذالک….

    مدتی نگذشت ک مامان صدام کرد و گف مائده داری چیکا میکنی منم گفتم ک دارم روی تختمو مرتب میکنم, اون از کجا میدونس ک من تو اینستام شد باعث ی دروغ…

    اف شدم و رفتم ی ابی ب صورتم زدم و جلو ایینه همینجوری ک داشتم با حوله صورتمو خشک میکردم تو ایینه ی نیگا ب خودم کردم و گفتم معلوم هس داری چیکا میکنی؟!

    چیکار کردی تو با خودت دختر…

    تمومش کن دیگ تا کحا میخای ادامه بدی

    دیگ تا چ حد برات فالوورات مهم شدن…

    گور بابای هر چی فالووره عوض اینکه اونا فاللورایه تو باشن تو فالوور اونایی….

    (طبق گفته استاد عشق دلی)

    بگما حرفا عین فیلم روی پرده سینما داش جلوم رد میشد….

    از ایینه فاصله گرفتم و رفتم روی میز ناهار خوری نشستم و ب حرفا و کارام تو این مدت فکر کردم و کلی هم با خودم حرف زدم تا زمانی ک صبحانم تامام شد?

    همینجور ک داشتم با خودم حرف میزدم رفتم تو اتاق هدیه رو بیدار کردم(ابجی گلمه)

    گفتم بهش هدی هدی ببین ی همچین تصمیمی گرفتم خوبه حسم خییلی خوبه…

    اونم تو خابو بیداری گف حله اجی…

    عین پرکنده ها فقد بالاو پایین مپریدم از شدت خوشحالی و حس خووووووب….

    ??????????????

    اره درسته میخاستم دلیت اکانت بزنم و خلاصی از همه چی….

    دیگ ن خبری از تردیدی بود ن استرس و فکر…

    حسم فقد ب حرف اون داشتم گوش میکردم بهم ارامش میداد… از اون طرف ناخوداگاه ی حرفایی داشت تو ذهنم مرور میشد ک میگفت نزار شرایط اونقد بد بشه ک مجبور ب تغییرش بشی..,حرفا اشنا بود و دلگرم کننده…

    اونحا منی بودم و دلی ک نیاز ب ی همچین دلگرمی و امید داشت….

    و انگیزه و عشق ادامه دادن ب این راه و مسیر لذت بخش و پر از ارامش و…

    ارامش فقد فقد ارامش….

    رفتم سمت موبایلم نت همراهو روشن کردم و سرچ زدم تو گوگل ک چطور میشه دلیت اکانت زد,وقتی ک فهمیدم بدون تعللی عملیش کردم…. دستام داش میلرزید اره از حس خوب و شدت ذوق بود چیز دیگ نبود….

    دیگ داش ب مراحل اخرش نزدیک میشد ک رسیدم ب اون کلیک اخر….

    مونده بود ک فقد روی اون دکمه قرمز رنگ کیلیک کنم تا همه چی تموم شه…

    همه چی… همه ی فالوارا و دنیای مجازی….

    همه ی اون افکاری ک داش ذره ب ذره منو و رویاهامو ب سقوطی میکشوند…

    چشامو بستم و باز کردم……………..

    کیلیک……..

    تامام??

    ب سرعت رفتم تلگرام و ب دوستم تکس زدم ک برو چک کن ببین پیج من بسته شده یا ن…

    نیگا کردو گف اره ماهی بسته شده…

    چرا چیشدع… دیگ از شدت ذوق نتونستم جواب اونو بدم بعش گفتم بعدا برات توضیح میدم مفصله داستانش… .

    .

    .

    ب همین راحتی??

    چقدم راحت بود بهله هیلی راحت بود…

    من فقط تنها حرفی ک میمونه بگم اینه ک با این اتفاق ایمانم ب خدا ک بیشتر شد بمونه ,

    ب خودمم ی ایمان واقعی اوردم و گفتم منم از بقیه بچه های سایت چیزی کم ندارم….

    میدونم میدونم این هنوز ی نمونه کوچیک خیلی کوچولو از نتیجه هایی بود ک من اوردم اما ناگفته نماند ک بسی نتیجه های رنگارنگ هست ک این بیشتر چشم منو گرفت…

    چون وابستگی بیشتری داشت…

    ای خوووووودا ای خووووووودا…

    عاشقتم ایولا داری….

    خب خب اینم از یکی از نتیجه های ماهی ک تونست بهش غلبه کنه و پرچم پیروزی و تو دستاش بگیره و بلند داد بزنه..

    چ بسا الانم تو خودم نمیگنجم و دوس دارم خوشحالی کنم….

    اول از استاد عشق دلی سپاس فراووااااانو میکنم چرا ک حرفاش اکووار در ذهنم مرور میشه و ول کنم نیس, مرسی ک مدام باهامی و بهم یاداری میکنی ک زندگی هنو خوشگلیاشو داره???

    از عزیزای دلمم ک تو این سایت فعالیت های شگرفی دارند سپاس بی نهایت را دارم و شکرگزار خداوندم هستم ک منو با شما اشنا کرد و ماهی دنیای خودشو پیدا کرد….

    مرسی مرسی مرسی از همتون….

    مشتی هستین کاپیتان کشتی هستین…..??

    پرچمتون بالاس رفیقای من?

    تقدیم با قلب بزرگ و مهربونم ب شماها??????????????????????????????????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 157 رای:
    • -
      محمدرضا باتقوی_1381 گفته:
      مدت عضویت: 1957 روز

      سلام دوست عزیزم واییی واقعا معلم مهدی؟

      من انقدر بچه ها رو دوست دارممم که نگو احتمالا اگه این علاقم کم نشه در آینده مربی مهد شدن هم تجربه میکنم البته اگه از بچه دار شدن قانع نشم!

      خواستم بگم اول معلومه که چیزی کم نداری همین که اینجایی یعنی نداری این از این دوما خواستم تحسینت کنم بخاطر این کارت یکمم میخوام از تصمیمای شجاعانه ای که خودم گرفتم بهت بگم چون خودمم دوست دارم وقتی یکی تحسینم میکنه آدمی باشه که نتیجه گرفته و چیزایی که من بهش میگم ارزش رو داشته باشه و اینطوری احساس خوب بیشتری میگیرم از اینکه همچین آدمی تحسینم کرده تا اینکه یکی فقط تحسین کنه بدونه اینکه بدونم چه نتیجه ارزش هایی داره!

      من عاشق فیلمم و کلی فیلم گرفته بودم که نگاه کنم فیلمای ابر قهرمانی چون من کلا دیر آشنا شدم با دنیای مارول مرد عنکبوتی رو دیده بودم ولی بقیه فیلمارو آشنا نبودم کلی فیلم خفن گرفته بودم نگاه کنم بعد چند وقتی بود میگفتم من الان میخوام رو باورهام کار کنم بیام رو این مثلا کار کنم که فقط خدا تنها قدرته ، هیچ قدرت دیگه ای وجود نداره، شری وجود نداره

      بعد این فیلمارو ببینم بدتر همه باورام که خراب میشه! همشون شر داره ، همه قدرت دارن توش، همه ابر قهرمان، دنیا نیاز داره یکی بیاد نجاتش بده از شر،

      و کاری که کردم که سخت بود ولی خب من سخت تر بودم این بود کلشونو پاک کردم با اینکه عاشقشون بودم

      و هنوز که هنوزه نگاه نکردم به هیچکدومشون تنها چیزی که تو وقتای آزادم نگاه میکنم یه انیمست که درباره اینه که یه فردی یه دفترچه به دست میاره که اسم هرکیو توش بنویسه میمیره بعد تصمیم میگیره اسم همه خلافکارارو بنویسه و…

      اینم قبلا قبلنا دیده بودم ولی دوست داشتم یه بار دیگه ببینم با خودمم کلنجار رفتم که ببین داری در میریا! ولی گفتم نه نمیخوام به خودم سخت بگیرم این رو تا آخر میبینم برای بار آخر دیگه فیلم تعطیل! و خب به خودمم کاملا مطمعنم که فیلمی دیگه نخواهم دید چون بار اولم نیست دارم تعهد میدم و اصلا احساس اینو ندارم که دارم گول میزنم خودمو

      تصمیم دیگه ای که گرفتم این بود که ترس از قضاوت رو گذاشتم کنار و یه عهدی با خودم بستم ولی خب داستانش طولانیه بعدا اگه خواستی و فرصت بود برات تعریف میکنم الان خوابم میاد و باید به بازیم هم برسم

      فعلا دختر گوگولی پر انرژِی و بامزه

      با بای

      استاد دوست دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      صفورا کوشککی گفته:
      مدت عضویت: 1181 روز

      سلام ماهی عزیزم

      کامنتت خیلی زیبا و صمیمی بود.

      من قبلا چند بار وقتی که متوجه وابستگیم به فضای مجازی شدم اینساتمو حذف کردم به راحتی.و تا مدتها اینستا نداشتم بدون اینکه اذیت شم و خیلی هم زمان داشتم برای اومدن به سایت.ولی یه مدتیه به خاطر پیج کاریم دوباره اینستارو نصب کردم ناگفته نمونه که گذاشتن کارام تو پیجم خیلی به من کمک کرده که روند رشدمو بهتر ببینم.و همینطور بازخورد فالوورا خیلی انگیزمو زیاد میکرد برای بهتر کردن کارم.ولی تو این یکی دوروزه حس بدی پیدا کردم نسبت به اینستا چون هربار دارم میرم چک کنم که آیا کامنت و لایکی گرفتم یا نه. تو کامنتت نوشته بودی که آیا اونا فالورای منن یا من فالوور اونا.فهمیدم که دلیل حس بد من اینه که من شدم فالورر اونا. و باید این روند رو تغییر بدم.مرسی از یاد آوری به موقعت ماهی جانممم.

      لایق بهترینهایی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مائده کردی گفته:
        مدت عضویت: 2520 روز

        سلام به صفورا عزیز و دوسداشتنی

        سپاسگزارم از اینکه زمان گزاشتی و کامنت منو مطالعه کردی و باعث شدی دوباره بعد از مدت ها خودمم بخونم چه موفقیت هایی داشتم از قدیم چه بزرگ و چه کوچیک

        سپاسگزارم ازت عزیزدلم

        و اما درسته من حتی با تمام حرفایی که توی کامنتم 4سال پیش نوشتم

        الانم موافقم و من همین الانم اینستاگرام ندارم این به این معنی نیست که علاقه ندارن توی فضای مجازی فعالیت داشته باشم

        من هنوز اونقد نتونستم روی خودم و احساساتم تسلط داشته باشم که بتونم فقط برای فعالیتم حرکت کنم

        که خب الان به لطف الله خیلی بهتر شدم 4سال پیاپی کار کردن روی خودم الان متوجه شدم جقد نتیجه داشته

        امروز که 17 اسفند ماه 1401 هست

        من از زمین تا آسمون با مائده سال 1397 فرق دارم

        هیچیم شبیه گذشته نیست

        و حتی میخوام بهت بگم یکی از عواملی که منجر میشه توی فضای مجازی یه چنین احساس های بدی بیاد سراغمون از کمبود عزت نفس هست که خب از زمانی که دارم روی عزت نفس و ایمان و توحید کار میکنم متوجه این شدم

        ولی خوشحالم که این مسیر و پیش گرفتی و چنین تصمیمی گرفتی

        اما تو میتونی اینقد روی خودت کار کنی که حتی زمانی که پیج هم داشتی و فعالیت هم میکردی

        به راحتی به تمام برنامه هات برسی

        این امکان داره

        این اتفاق میوفته بهت قول میدم

        به شرطی که واقعا همونطوری که گفتم تسلط روی خودمون داشته باشیم

        و نزارین شرایط اونقد بد بشه که عوص اینکه فالوورا پیرو و دنبال کننده ما باشن

        ما بشیم فالوور اونا

        الهی صدهزار مرتبه شکر برای این حجم از آگاهی که هر روزه داریم بدست میاریم

        توی این مسیر سرسبز بهشتی

        دوست دارم صفورا جاااان دل

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          صفورا کوشککی گفته:
          مدت عضویت: 1181 روز

          سلام ماهی قشنگم ازت ممنونم به چه نکته ی مهمی اشاره کردی.اینکه باید روی عزت نفسم کار کنم و رو خودم کنترل داشته باشم.شکر خدای مهربونم چند روزه که تونستم دوره ی عزت نفس رو تهیه کنم ولی هنوز فرصت نکردم که فایلاشو گوش کنم.این کامنتت برام یه نشونه است که روی عزت نفسم باید کار کنم .عاشقتمممم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    رضا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 3782 روز

    سلام

    موضوعی که میخوام در موردش بنویسم مربوط میشه به اواخر فروردین امسال

    یه روز پنجشنبه آخر وقت درست لحظه ای که میخواستم محل کارم رو ترک کنم ازم خواسته شد که بعداز ظهر رو هم در محل کارم بمونم.در صورتی که من برای بعداز ظهر برنامه دیگه ای داشتم و نه از نظر اخلاقی و نه از نظرمالی امکانش نبود که برنامه بعد از ظهرم رو کنسل کنم.به مسئول واحدم گفتم که نمیتونم بمونم.اونم با یه کم شیطنت قبل از اینکه از نگهبانی محل کارم خارج بشم خبر رو به گوش مدیریت محل کارم رسوند.

    موقع خروج با نگهبانی تماس گرفته شد.مسئول دفتر مدیر پشت خط بود و با من کار داشت.بهم گفت مدیریت میگه بمون وگرنه پیگیری میشه و باهات برخورد میشه.با وجود اینکه مطمئن بودم که پیگیری میشه و باهام برخورد میشه با کمال آرامش گفتم ایرادی نداره.

    روال طبیعی اینه که من تو همچین موقعیتی باید نگران میشدم .شاید باورتون نشه اولین بارم بود با وجود اینکه تو همچین موقعیتی قرار گرفته بودم ولی حس آرامش عجیبی داشتم.

    تومسیر خونه تو سرویس که نشسته بودم با موبایلم تماس گرفته شد.مسئول حراست محل کارم بود.اونم که از طرف مدیریت محل کارم کوک شده بود با کمال ادب داشت به خیال خودش ازم زهر چشم میگرفت و میخواست یه جوری ته دلمو خالی کنه که از نصفه راه برگردم.

    ناگفته نماند من اصلا موافق کل کل کردن با مسئولین محل کارم و خرابکاری نیستم اتفاقا برعکس تو محل کارم خیلی هم وقت شناس و سازش پذیرم ولی ته دلم اصلا راضی نمیشد که برگردم.

    برای نموندن پیش خودم چند تا دلیل محکم داشتم .

    اولا موضوع موندن من اصلا حساسیت کاری نبود.میشد که موکولش کرد به دو روز دیگه یعنی شنبه.

    ثانیا نوع درخواست مسئول واحدم و مدیرم اصلا درست نبود و اصلا حتی از من نپرسیدن که چرا نمیتونی بمونی؟اصلا براشون مهم نبود و فقط میخواستن حرف خودشونو به کرسی بنشونن.

    خلاصه سه روز بعد از اون قضیه فیش حقوقی ماهیانه ام رو که گرفتم دیدم بدجوری پیگیری کردن.مبلغ450 هزار تومن از حقوقم که در اختیارات مدیریت بود کسر شده بود.

    روال معمول اینه که تو همچین موقعیتی آدم بترسه یا شدیدا معترض بشه یا شروع کنه به نفرین و ناله.

    مسئول واحدم آدم مذهبی ای بود ولی همیشه میگفت همه چیز ما دست ایناست و هر وقت دلشون بخواد میتونن به هر بهانه ای حقوقمون رو کم یا زیاد کنن یا حتی اخراجمون کنن و تا فیشم رو دید ،خواست در مورد موضوع صحبت کنه و انرژی وافکار منفی بده.بهش گفتم اصلا در موردش صحبت نکن.

    من این باور رو عملا به کار گرفتم اولا روزی رسان خداست.ثانیا ترس از غیر خدا شرکه.

    البته شفاها خیلیا این جملات رو تکرار میکنن ولی در عمل یه جور دیگه رفتار میکنن.

    من حتی قانون بخشش رو هم بکار گرفتم و حتی از مدیریت محل کارم ناراحت هم نشدم.یعنی قلبا بخشیدمش.

    همون روزا یه مقداری پس انداز داشتم و یه چند وقتی بود که با دوستم پیگیر خرید یه ملکی بودیم که متاسفانه یه مقداری کمبود نقدینگی داشتیم.

    شاید باورتون نشه فروشنده با وجود اینکه چند تا مشتری دست به نقد داشت و اصلا کوتاه هم نمیومد ملکش رو به ما فروخت.کلی هم باهامون راه اومد.

    ما با وجود این که نقدینگی مون کم بود تونستیم حتی بدون گرفتن وام اون ملک رو بخریم .

    الان که دارم این موضوع رو براتون تایپ میکنم همه چک هامون پاس شده و ارزش اون ملک در عرض همین سه چهار ماه بیش از دو برابر شده.(تجاریه)

    یعنی میخوام بگم از نظر اقتصادی کل این ده دوازده سالی که من کار کردم و پس انداز کردم به اندازه این معامله برام سود نداشت.

    نکته جالب این موضوع اینه که این معامله درست زمانی صورت گرفت که من قانون بخشش و سپاسگذاری و قدرت خداوند رو عملا و قلبا بکار گرفتم.یعنی شعارندادم.

    خدا رو شاکرم که من رو به این سایت هدایت کرد و من برای اولین بار تو زندگیم توصیه های استاد رو عملا بکار گرفتم.

    راستی یه چیز دیگه اون 450هزار تومن رو هم دو ماه دیگه واریز کردن به حسابم.جالبه که خودشون هم خیلی پیگیر کارم بودن که واریز بشه به حسابم.

    ناگفته نماند که هشت روز بعد از اون قضیه محل کارم هم از نظر جغرافیایی عوض شد.(همون شرکت ولی یه جای بهتر و نزدیکتر به محل زندگیم).

    شکر خدا دریافتی حقوقم هم نسبت به محل کار قبلیم چیزی در حدود 50 درصد افزایش یافت و نوع کارم هم خیلی بهتر شده.

    ساعت کاریم هم کمتر شده.

    خدا رو شکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 217 رای:
    • -
      صحرامی گفته:
      مدت عضویت: 2865 روز

      دوست عزیز بهتون تبریک میگم توحید عملی توی این تجربه‌تون واقعا مشهوده. خدا رو شکر میکنم که با افرادی مثل شما آشنا میشم و زیبایی جهان و آگاهی آدمای اطرافم رو بیشتر میبینم .من از دکمه‌ی نشانه‌ی امروز من استفاده کردم و به این صفحه هدایت شدم. اولش ذوق چندانی نداشتم چون فایلها و نظرات واسه چهار سال پیش بود ولی با خوندن نظر شما الهامات خیلی خوبی گرفتم و دو تا باور نازیبای خودم رو هم شناختم. امیدوارم الان موفقیت‌های بسیار بزرگتری رو کسب کرده باشین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      الهام گفته:
      مدت عضویت: 2575 روز

      اقای رضایی از هفت سال بعد از کامنتتون سلام

      چقدر لذت بردم از این اعراض ایمان من مسعله ای داشتم که از دیشب میدونستم واکنش نشون دادن چ ب اون ادمها چ پیش خودم کلا اشتباه ولی دلم اروم نمیشد هدایت خواستم سوره نور اومد خوندم خوندم هیچ ارامش هیچ هدایتی تا اینکه رسیدم به جایی ک اخر معنی ایه ای گفته بود ببخشین و براشون طلب امرزش کنین کلا بی ربط بود ب نسبت معنی کل ایه ولی تو مغزم روشن شد چ اغ زد گفتم همینه جواب و الان هدایت شدم ب کامنت شما و ابی روی اتش شد باج ندادن ینی ایمان ب رب ینی امتحان

      برای خودم مینویسم تا باشه رد پا در سالهای اینده 🌱🌱🌱🌱

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مهدی امیراحمدی گفته:
      مدت عضویت: 3788 روز

      خب خوشحال شدم که به این موفقیت رسیده اید . اما شرح ندادید عاملی که باعث شد آن روز سرپیچی کنید از حرف مسولتون چی بوده و اینکه هر کس از حرف مسولش سرپیچی کنه شروع یک تغییر رو در خودش ایجاد کرده ؟ این نه منطق دارد و نه اصول . میخواهیم بدانیم چه چیزی و یا ترمز های ذهنی شما چی بوده اون ها رو شرح بدین لطفا.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      0000GOD0000 گفته:
      مدت عضویت: 3147 روز

      سلام به شما

      وقت شما بخیر

      من فعلاً در موقعیتی مشابه موقعیتی که شما تعریف کردید هستم و واقعاً نیاز داشتم که تجربه یک توکل به خدا، قدرت ندادن به دیگران و رها بودن را بشنوم. با خواندن متن شما به خودم گفتم: ببین همه چیز شدنیه، ببین قانون کار میکنه، ببین آدم هایی مثل خودت فقط با کنترل افکار شون تونستن به ظلم دیگران غلبه کنن.

      ممنون از اینکه تجربه تون را با ما به اشتراک گذاشتین🙏🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      صفورا کوشککی گفته:
      مدت عضویت: 1181 روز

      سلام آقای رضایی عزیز

      کامنتتون برای سالها پیشه قطعا اانسانی با شخصیت شما الان به خیلی خیلی بالاتر از اونچه که تو کامنت نوشتید رسیده.

      کامنت شما برام پر از درس و نکته بود.که چطور باید برای خودم ارزش قائل باشم و به خاطر ترس از دست دادن کارم از خواسته هام نگذرم.آرزوی بهترینهارو دارم براتون.هر جا که هستید شاد موقع و ثروتمند باشید در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      رضا زارعی گفته:
      مدت عضویت: 1035 روز

      سلام آقا رضای عزیز

      چقدر کیف کردم از خوندن کامنت شما و تحسینتون میکنم بابت این توانایی کنترل ذهن و این ایمانی که ساختین که در موقع برخورد با تضادی تونستین عالی ذهنتونو کنترل کنین آنقدر آرامش داشته باشین و بعدش هم به زیبایی و درعمل از ناخواسته اعراض کنین و برای اونایی که باعث این کار شدن دعای خیر کنی و ببخشیشون و بیای بنویسی و من لذت ببرم از تجربه ای که خلق کردین و جهان و جای بهتری برای زندگی کردین با این تجربه زیباتون که به خوبی قدرت قانون بخشش و قدرت آرامش رو به تصویر کشیدین برامون ،سپاس گزارم رضای عزیز

      در پناه الله یکتا همواره لحظاتت غرق در چنین آرامشی باشه .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      آمیتیس گفته:
      مدت عضویت: 4004 روز

      سلام آقای رضایی عزیز و ممنون بابت کامنت پر از درستون

      به نظر من یکی از مشهود ترین قوانینی که رعایت کردید قانون احساس لیاقت هست. یعنی شما خودتون رو لایق میدونستید که باید طی مراحل اداری ازتون بخوان اضافه کار بایستید یا حداقل اگر اینطور هم نیست میتونه این درخواست محترمانه تر انجام بشه و چون اینطور نبود به هیچ عنوان نپذیرفتید که زیر بار برید و این احساس لیاقت وقتی شکل بگیره تو ذهن آدم دیگه به خیلی جاها میرسونه آدمو.

      و قانون بعدی که عالی و فوق العاده انجام دادید قانون بخشش هست. بهتون تبریک میگم دوست عزیز برای به کارگیری درست و به موقع قوانین و امیدوارم تجربه ی زیبای شما برای من هم درسی باشه تا بتونم در موقع لزوم انجامش بدم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: