می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 17

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کامران صابری گفته:
    مدت عضویت: 3640 روز

    با سلام

    من یه سال پیش وقتی که کتاب های مربوط به دین اسلام رامیخواندم تصمیم گرفتم عقیده ی خودم را تغییر دهم و اسلام واقعی بدور از خرافات را بپذیرم برای این کارم بسیاری از دوستانم را از دست دادم و از طرف خانواده هم خیلی منع میشدم اما چون باور داشتم که راهم درست است از دست دادن دوستان و طرد شدن از خانواده مانع این نشد که عقیدم را تغییر دهم ( انگشت نما بودن بهتر ازاحمق بودن است)

    امازمانی که دنیا من را مجبور به تغیر کرد در سن 16 سالگی بود که پدرم مریض شد و مخارج خانه رو دوش من افتاد من برای تامین مخارج مجبور شدم برای کارگری به عراق برم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سعید دولت شاه گفته:
    مدت عضویت: 3891 روز

    سلام به همه ی اعضای خانواده ی گروه تحقیقاتی عباسمنش

    من تقریبا 3 ساله بخاطر عادت بدی که تو روابطم با افراد دیگه چه دوست و چه آشنا دارم باعث شده بود توی این مدت یکی یکی همه ی کسایی که منو دست داشتن از دست بدم و خودمم نمیدونستم که بخاطر این رفتارم همه دارن از من جدا میشن. من متاسفانه بخاطر این رفتارم توی این 3 سال هیچ که دوست جدیدی نداشتم بل همه ی دوستامو هم از دست دادم. جالبه خودمم توی این مدت نمیدونستم واسه چرا من دارم همه ی دوستامو از دست میدم تا اینکه بالای همین صفحه نوشته بود کچه زمانی روابطتان را اصلاح میکنید؟ من راجع به این موضوع فکر کردم تا اینکه متوجه شدم به خاطر اون رفتار بدی که دارم بجایی رسیدم که دور و برم هیچ دوستی نیست!!!!!

    یعنی طوری شد که جهان مجبورم کرد که رفتارمو اصلاح کنم .

    راجع به بخشی که خودم در زمان مناسب تغییر ایجاد کنم بگم: من شهرستان زندگی میکردم اونجا از شرایط زندگی و محیط اطرافم اصلا خوشم نمیومد و بعد از اون شد که تصمیم گرفتم بیام تهران جایی که خودم باید همه ی کارایی زندگیمو انجام بدم از ریز و درشت همه و همه و الان از خودم راضیم بخاطر این تغییری که در زمان مناسب در خودم ایجاد کردم. اتفاقا خدا هم به این حرکت شجاعانه ی من هم پاداش های بسیار خوبی داد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ایمانعلی مامانی گفته:
    مدت عضویت: 4007 روز

    من 14سالمه واز بچه گی تا به حال می پرسیدم چگونه به موفقیت دلخواهم برسم و فایل های رایگان این سایت را پیگیری می کردم وارزو داشتم تمامی محصولات شما استاد عزیز را خریداری کنم و الان به لطف خدا 2تا از بسته های شما یعنی تند خوانی و قسمت اول دوره ی قانون افرینش رو خریدم و قبل ازخرید این دو واقعا احساس می کردم باید تحول در زندگی کنم و کار هایی رو می کردم که نا اگاهانه بود واین کار باور های مخرب به من می داد ولی با دوره قانون افرینش تونستم اون باور های بد رو تغییر بدم والان هر باور درست و غلطی رو تشخیص می دم و الان جالبتر از همه اینکه یه روز تمرین اول دوره ی قانون افرینش انجام دادم و اون روز یکی ز ارزوهام خوردن حلیم برای ماه رمضان بود و ما درم بیرون بود و از خونه که اومددیدم حلیم خریده بود و جهان من رو به کاری مجبور نکرد وقتی شرایط سختم رو می دیدم خیلی خیلی مشتاق بودم زندگیم رو عوض کنم من درهیعتی که روانشناسی برگزار کرده بود رفتم و جلب بود میگفت شما حتی برای روضه هم باید باور کنید من یه مدتی ازیه گروهی یه اهنگی گوش می کردم که میگفت باور کردم دیگه راهی نداره که باشیم و لی سخته یه هو تنها شیم من غم دارم خب این داره باوری رو در خودش جای میده که رابطه ی عاشقانه شون رو دستی دستی به هم می ریزه ودوباره اهنگی رو گوش می دادم که که مثلا دریکی ازاهنگ هایی که اون هنگ می خوند این بود این رابطه مرده درست نمی شه واون چون باور داره رابطشون مرده مرده معلم کاو فنا وری سال هفتم ما می گفت یه برنامه ای رو نگاه می کرد که یه اقای یخچل بستنی هارو ساخته بود در مورد خودش کمی توضیح داد و یه نفر به اون برنامه پیامک زدو گفت مگه میشه تواین مملکت گرونی و این ها می شه زندگی کرد دقیقا یادم نیست اون اقایخچال بستنی ساز به اون چی گفت ولی من اگه جای اون یخچال بستنی سازه بودم می گفتم شما اگه نمی تونی پس جایگاهت همون جا است و تو ازرده ی موفقیت خارجی حالا چرا چون ما میگیم هیچ چیز غیر ممکن وجود نداره و نیست اما اقا می گه مگه می شه تو این مملکت زندگی کرد یعنی اعتماد به نفسی بسیار پایین وباوری بسیار مخرب در زمینه ی موفقیته ومن توسط این ها درس های زیادی گرفتم من اخیرا گرفتار این بودم که چه باور هایی رو در خودم جا بدم ومن توسط این مسا فرت دقیقا فهمیدم که چی رو اول بگم و کسی که عاقل باشه به راه های خوشبختی و موفقیت همه جانبه می ره و دنبال ذلت و خواری وبد بختی نمی ره معلم اول ریلضی سال هشتمم می گفت اگه مشت بزنی شتر میخوابه ولی عقل که کار کنه می تونی دوتاکوه رو جابه جا کنی اصل زندگانی ما مو فقیته که مامی تونیم کاری فوق العاده وعالی کنیم و این حرفی که اقای عباس منش که می گفت فقط روی خدا حساب ابز کن کاملا حرف جدییه چون من سال هشتمم یه روزی سر کلاس یه دعای قبل از دعا کردن خوندم و بعدش خدا جوابم رو داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    روح اله عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 3987 روز

    از کودکی عاشق نقاشی بودم. اطرافیان و دوستانم استعدادم را تحسین می کردند. در تحصیل بسیار موفق بودم و همیشه جزو نفرات برتر کلاس و مدرسه ام بودم. اما تنها بودم و هر قدر سنم بالاتر رفت این تنهایی را بیشتر احساس کردم. هیچ دوستی نداشتم. وقتی می خواستم بازی کنم یا حرف بزنم کسی را نداشتم. وقتی وارد دانشگاه شدم از خانواده ام کاملا دور شدم و به جایی رفتم که عرب نی انداخت. در شهری که مردمی متفاوت با دانشجویانی که از سراسر ایران آمده بودند. آنجا تنهایی را بیشتر لمس کردم و به شدت افسرده شدم. بعضی شبها در حیاط خوابگاه تنها می نشستم و گریه می کردم. بعد از فارغ التحصیل شدن دنبال کار گشتم. اما هیچ کس را نمی شناختم. به شرکتهای زیادی مراجعه کردم. اما اعتماد به نفس کم من باعث شد آنها من را نپذیرند. از طرفی هم چون وضعیت مالی خانواده ام خوب نبود اصرار داشتند که جایی کار کنم که به من حقوق بدهند. رشته ام معماری است. یک نفر من را به یک شرکت خصوصی در زمینه آب و فاضلاب معرفی کرد. آنجا مشغول به کار شدم. در ابتدا با حمایتی که از طرف رییس شرکت دریافت می کردم پر انرژی شروع کردم. اما مشکلات شخصیتی من رفته رفته ظاهر شدند. دیر رسیدن به محل کار، اخلاق تند، افسردگی، کمال گرایی و احساس تنهایی. سعی داشتم با ایجاد ارتباط با همکارانم خصوصا با خانمها تنهاییم را پر کنم. اما مشکلات زیادی در شرکت به وجود آوردم. شش سال در آن شرکت کار کردم. یک سال بعد از شروع به کارم در آن شرکت همکلاسیهای دوره هنرستان نزد من آمدند و خواستند به عنوان طراح برایشان کار کنم. نزد آنها در بین پیمانکاران به عنوان طراح شناخته شدم. کسانی که با آنها کار می کردم اجتماعی بودند. یکی از آنها بسیار فرد محبوبی بود و دوستان پسر و دختر زیادی داشت. من همیشه به او حسادت می کردم و با خود می گفتم من هم از لحاظ قیافه و هم توانایی کاری از او بهترم ولی چرا حتی یک دوست هم ندارم. آنقدر افسرده شده بودم که در خلوتم گریه می کردم. آنها در مورد یک کار گناه صحبت می کردند. فیلمها و عکسهای مبتذل نشانم می دادند. پزشک اورولوژیم از من خواست آزمایش بدهم. لذتی که در دادن آن آزمایش احساس کردم بنای گناهان زیادی را در من نهاد. تا جایی که بسیار ضعیف شدم و توان حرف زدن هم نداشتم. اما چیزی در درونم می گفت این راهی نیست که باید بروی. تقوا پیشه کردم و به خاطر همین تقوا خداوند متعال هدایتم کرد ( و هدایت للمتقین). ابتدا با جملات تاکیدی و بعد با سایت شما آشنا شدم. اکنون بعد از ده ماه از خرید ، محصولات شما به آرامش ذهنی رسیده ام. چیزی که تمام عمرم دنبال آن بودم. روزهایی که از شدت استرس دچار تهوع می شدم و زمانهایی که حسد، ترس، احساس حقارت، تنهایی و احساس قربانی بودن درونم را می سوخت. اکنون چیزی از بیرون روی من تاثیرگذار نیست. چون من با روحم و با منشا آرام خودم هماهنگ شده ام. مشتریانم بیشتر شده اند و از جاهایی کار به من پیشنهاد می شود که واقعا برایم عجیب است. فایلهای رایگان شما را به افراد زیادی دادم و آنها نیز متحول شدند.

    استاد عزیزم خداوند شما، خانم تیموری، میکاییل جان، پدر و مادرتان را قرین رحمت خود گرداند و با نیاکان تاریخ محشور کند. صمیمانه از شما و گروهتان سپاسگزارم.

    یکی از اهداف من این است که به ورزشکاران مستعد کشورم کمک کنم که موفقتر شوند. امیدوارم این موضوع جزو اهداف شما هم باشد. مثلا در رشته های تیراندازی، دوومیدانی و قایقرانی استعدادهای زیادی در کشورمان وجود دارند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    عدنان حسین پور گفته:
    مدت عضویت: 3818 روز

    به نام خدا.

    قصه فشار هایی که به من وارد شد از اونجا شروع شدکه بعد از سربازی رفتم خواستگاری و ازدواج کردم سال 91 بود.اونقدر حقوقم کم بود که خرج کرایه راهم در میومد. بعد از ازدواج همسرم رفت خونه باباش اینها تو شیراز و من هم توی شهر خودم بندرعباس موندم. تا سه ماه بعد ازدواج من خونه ای نداشتم و حتی فکرشم نمیکرد که بتونم جایی رو اجاره کنم وبا خودم میگفتم اینهایی که خونه میتونن اجاره کنن چقدر مایه دارن. تا اینکه با فشارهای همسرم و اطرافیان دل رو به دریا زدم و از مدیر موسسه خواستم حقوقم رو اداره کاری بده تا لااقل بتونم جایی رو اجاره بگیرم با کمال تعجب دیدم مدیر موسسه براحتی بدون مکث کردن و فکر کردن فوری موافقت کرد.!!!!!!! (البته الان با تمرین متدهای جدید درخواست کردن تقریبا تو هر درخواستی جواب مثبت میگرم که تمریناتش رو شدیدا بهتون توصیه میکنم .)

    زمانی که بدون فشار بیرونی شروع به تغییر باورها کردم: انتهای سال 93 و بعد از دیدن کلیپ چگونه در عرض یک سال درآمد خود را سه برابر کنید. با اینکه درامدکاملا معقول و خوبی روداشتم یه برگه کاغذ برداشتم و یه هدف سه برابر حقوقم نوشتم. هر روز بهش فکر میکنم و بهتره بگم هر لحظه دارم بهش فکر میکنم. در حالی که خانوم از وضعیت مالی من کاملا راضی بود. فروردین وقتی مقدار واریزی به حسابم رو دیدم شکه شدم ولی خانومم اعتقاد داشت چون تو کارمندی و عیدی و سنوات اخر سالت رو الان دادن و… واریزی خوبی داشتی.(فقط خودم میفهمیدم قوانین دارن کار خودشون رو میکنن) اردیبهشت ماه از نیمه گذشت و بیست و پنجم فقط حقوق خوبم واریز شد اما من سه برابرش رو انتظار داشتم.در طول ماه همش شکرگذار درامدم بودم و کاملا خوشحال بودم یهو یادم افتاد چند تا برگه سهام دارم که ته کیفمه و تو نظافت های دوره ایم خواسته بودم بندازم بیرون ولی گفتم شاید زمانی که فروختم قبلش تو مجمع رفته باشه(یعنی زمان سود دهی اونا بوده باشه). شماره تماساشون رو پیداکردم و زنگ زدم و شرکت ها فوری ازم شماره کارت گرفتن و مبلغ رو واریز کردن و در کمال تعجب چند میلیون پول به کارتم واریز شد.(در حال که من بین 50 الی 200 هزار تومان روی اونا حساب کرده بودم و چون حس پیگیری وبد بینی بهشون رو داشتم واقعا پارسال داشتم میرختمشون دور) وقتی ماه دوم به این شکل پیشرفت همش با خودمیگفتم پس برای ماه سوم هم کار میکنه و کارکرد و همین معجزه برا تیر 94 هم کار کرد.

    هر ماه دارم اون برگه تعهد به خودم رو میگیرم و با خدا یه قرار داد مینویسم و جایی هم برا امضا خدا میذارم یه جا برا کسایی که باور دارم قدرت های اصلی دنیا هستن میگذارم مثل حضرت ابولفضل..

    یه چیزی که هر ماه تو بندهای قراردادم هست چند تا قوله که هر ماه به خدا میدم که رفتارهایی که عادت بدم بوده رو ترک کنم. وخدا وکیلی پای قولی که به خدا دادم واسادم.

    تا چند روز پیش به خدا گفتم من که تو اجاره یه خونه با خودم میگفتم مگه میشه مگه عملیه. اجاره کردن مال پولداراست الان دارم یه خونه 145 متری با فول ترین امکانات بعد 2 سال از زندگی میسازم. و انشاالله بزودی یه ماشین خارجی.

    مطلبی که گفتید به شدت باورهام رو مجدد از هم پاشید که میخوام دو روز با خودم تنها باشم و همه رو باز به شکل جدید و بهتر اسمبل کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    kimia sari گفته:
    مدت عضویت: 3664 روز

    به نام خداوند وهاب

    با سلام خدمت استاد گرانقدر استاد عباس منش ,در مورد مثال اول

    که چه تغییراتی را در زمان مناسب انجام دادم باید بگوییم من همیشه از کودکی برای خوب زندگی کردن ثروتمند زندگی کردن تلاش میکردم و با اینکه از خانواده متوسط بودم هیچ وقت نتوانستم زندگی ساده و در بیشتر مواقع سخت خانواده ام رو هضم کنم و همیشه از سن خیلی پایین به این فکر میکردم باید خوب و ثروتمند زندگی کرد وقتی درسم تمام شد و در رشته ایی که میخواستم فارغ التحصیل شدم سریع وارد بازار کار شدم علی رغم اینکه میگفتند کار نیست من خیلی زود به خاطر باورهایم که برای من بهترینها آماده است کار عالی پیدا کردم با درآمد مناسب چهار سال مشغول بودم و همزمان مهارتها و تجربه و تخصص های یشتری آموختم اما یک زمانی به این نتیجه رسیدم من هدفی بزرگتر داشتم چیزی بیشتر واین آن نیست تصمیم ضر ب العجل گرفتم و از تهران مهاجرت کردم همه گفتند تو نمیتوانی دوام نمیاری ااما من با تخصصم در اصفهان که برای همه در تهران کار کردن سخت بود پیشرفت هایی کردم که شاید در تهران اصلا نمیتوانستم تا ده سال آینده به آنها فکر کنم زندگی مالی ام جهتی رو به ثروتمند شدن گرفت و الان نسبت به بیشتر همسن و سالهایم از درآمد عالی و شرایط خوبی برخوردارم ولی بازهم میخواهم تغییرات جدید را با تمام موانع ایجاد کنم به لطف خداوند عزیزم .

    در مورد مثال دوم من بسیار انسان سخت گیر و خشنی بودم که به عنوان خانم برای بسیاری از افراد خوشایند نبود نمیتوانستم خودم رو تغییر دهم اما زمانی شد که دنیا من رو مجبور کرد تغییر کنم و آدم ملایم با آرامش و گذشت بیشتری شوم شاید برام یک دوره سخت بود اما موفق شدم قبل از مادر شدن تغییر کنم .ااز خداوند مهربانم برای تمام کسانی که طالب کمال هستند آروزی موفقیت روز افزون دارم و صمیمانه از استاد عباس منش سپاسگذارم.شاد و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    s p گفته:
    مدت عضویت: 4016 روز

    چه تغییری را در زمان مناسب در زندگیتان ایجاد کردید؟

    من وقتی دانشجو بودم ترم اول معدلم الف شد ترم دوم یکم افت داشتم ترم دوم افتضاح شد و دو تا درس رو افتادم یکی از درسا خیلی سخت بود من احساس می کردم که نمیتونم یاد بگیرم ولی حتما باید پاس میشد چون پیش نیاز همه ی درس های تخصصی بود من از ترم سوم خودم تغییر کردم و شروع کردم از روز اول دانشگاه اون کتاب رو خوندم باورتون نمیشه اوایل اصلا هر چی میخوندم هم بازم نمیفهمیدم یک بار دو بار سه بار که خوندم کم کم یاد گرفتم و درسی که ازش انقد میترسیدم رو با نمره ی خوب پاس کردم چون انقد خونده بودم که قشنگ یاد گرفتمش

    چه زمانی جهان با شما را مجبور به تغییر کرد؟

    وقتی ترم هفت بودم یه درسی برداشتم که تقریبا آسون بود ولی استادش با من لج بود خیلی ناراحت شدم تصمیم گرفتم درس رو حذف کنم از طرفی چون سال آخر بودم میترسیدم باز با همین استاد ارایه بشه و منو بندازه واسه همین تصمیم گرفتم مهمان تک درس بگیرم با سختی فراوان بالاخره این درس رو در یک دانشگاه دیگه مهمان شدم و تونستم با نمره 19٫5 این درس رو پاس کنم تهدید استاد منو مجبور کرد که تغییر کنم و این تغییر کاملا به نفع من بود و بعدا کلی خوشحال شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    الیاس اخلاصی گفته:
    مدت عضویت: 3976 روز

    سلام رفقا

    شاید من از معدود نفراتی باشم که هر 156

    کامنتی که تا حالا گذاشته شده را خواندم و میخام خلاصه ای از نکات دوستان را بنویسم اگر وقت نداشتید که همه کامنت ها را بخوانید و از نکات زندگی دیگران استفاده کنید میتونید اینها را بخوانید ولی حتما کامنت زندگی خودم را بخوانید که اموزنده است.

    1 انیشتن میگه همه چیز در حال تغییر است و تنها یک چیز ثابت است و اون هم تغییر است.

    2 به طرف ترس هایتان بروید چون ترس یک واقعیت ذهنی است که واقعیت نداره

    3 تغییرات زیادی انجام بدهید و از کارهای کوچکی شروع کنید که قبلا انجام نمی دادید تا به ذهن ناخوداگاه تان بفهمانید که میتوانید هر کاری را انجام دهید

    4 وقتی خدا را باور کنی بدون تردید و ترس خداوند بدون هیچ توقعی تمام راهها و چیزهای خوبش را به شما میدهد

    4 کار فقط حقوق نیست بلکه رضایت و ارامش هم خیلی مهم است

    5 تغییر مناسب در زمان مناسب نیاز به عزت نفس بالا دارد

    6 کارهای مهم و غیر ضروری را جدی بگیرید قبل از اینکه تبدیل به مهم و ضروری شوند

    7 در زندگی برای پیشرفت سریعتر و راحت تغییر کردن در جنبه های مختلف زندگی برای خود الگوهایی را انتخاب کنید که قبلا این راه را رفتند

    8 در نبرد بین انسانهای سخت و روزهای سخت این انسانهای سخت هستند که میمانند نه روزهای سخت

    9 حضرت علی علیه السلام می فرماید :به حساب خودتان برسید قبل از اینکه به حساب شما برسند.

    و این نکات از نظر من بود و خودتان هم میتوانید کامنت های دیگران را بخوانید.

    و دو یاد اوری مهم:

    الف ثروتمندان با اینکه می ترسند عمل میکنند و تغییرات لازم را میدهند

    ب مادر یادگیری تکرار است پس مداومت در کارها فراموش نشه که خیلی مهم است.

    با کمال تشکر از گروه تحقیقاتی عباسمنش و دوستان عزیز .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    علی یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 3785 روز

    با سلام خدمت شما استاد عزیزم که اینگونه زیبا و متفاوت به زندگی نگاه میکنی و این دیدگاه زیباتو به کار میگیری و سلام به همه دوستان عزیزم.

    زمانی که در دانشگاه با بچه ها از ابتدای ترم با هم واحدهای درسیو میخوندیم از اشتباهات بزرگ من بود. مطالعه من تنها زمانی بود که با آنها بودم و همیشه نمرات پایینی میاوردم . چون کاملا به آنها متکی بودم و از قبل پیش مطالعه ای روی درسهای داده شده نداشتم که اشکالاتم معلوم بشه و به همین دلیل سطح یادگیری پایینتری داشتم. اما از زمانی که تصمیم گرفتم برای خودم بخونم و اینقدر مهارت داشتم که به دوستانم هم یاد بدهم ، بسیار نمرات بالایی گرفتم.

    این اتفاق زمانی افتاد که دوستانی که باهاشون درس میخوندم طی یک ترم مرخصی از اونها فاصله گرفتم و مجبور شدم روی پای خودم بایستم و چنین تغییر خوبی بکنم.

    فکر کردن به کار آزاد از اواخر دانشگاه در ذهنم بود تا اینکه بعد از خدمت سربازی و 8 ماه کار کردن در شرکتی ، تصمیم به شروع گرفتم . یعنی قبل از اینکه دیر بشه و یا سختی در اثر انجام ندادن این کار بر من متحمل بشه . 9 ماه اول با مشکلات و فروش فوق العاده پایین که نه سودی کردم و نه ضرر ، دوباره شرایط بر من ایجاب کرد که تغییری در خودم و روشم بوجود بیاورم و درست بعد از این تغییر در عرض 6 ماه و هر ماه تقریبا 2 میلیون تومان در آمد کسب کردم . تا اینکه با سایت عباس منش آشنا شدم و به طور معجزه آسایی بدون اغراق درآمدی 2 الی 3 برابری نسبت به 6 ماه قبل کسب کردم.

    به نظر خودم پیدا کردن سایت هم تغییری بود که در زمان مناسب انجام شد و این چیزی که خودم میدونم ، دلیل اینکه از طریق اینترنت به سمت این سایت کشیده شدم ، متناسب با خواسته هایی بود که داشتم جستجو میکردم و کائنات منو هدایت کرد.

    واقعا احساس میکنم شرایط خیلی بهتر از این هم میتونم در کار برای خودم رقم بزنم ولی کمتر از خودم جنبشی نشان میدم و این دلیلش اینه که هنوز باورهام مشکل داره . ترس از دست دادن زمان و اینکه شرایط سخت و سخت تر بشه دارم . طبق صحبتهای استاد که باید در اون شرایط خوب به فکر تغییر باشی ، چون شرایط سخت کارتو سخت تر میکنه.

    انتقالی سربازی من در شرایط سخت کردستان در اوایل خدمتم انجام شد که یک نمونه بارز تغییر در زمان مناسب بود و با پیگیری و تلاش تونستم انتقالی بگیرم . با 2 ماه تلاش بی وقفه در زمان تمام شدن ماموریت کردستان و برگشت لشکر به اصفهان این انتقالی برایم درست شد و مابقی خدمتو در شهر خودم خیلی عالی ادامه دادم و میدونم اگه ادامه خدمتو توی لشکر میموندم ، سختیهای زیادی باید متحمل میشدم.

    من بیشتر مواقع در کار خودم نگاه به همکارانم میکنم و وقتی می بینم اونها ایده ای نمیدن ، خیالم راحت میشه و سکوت میکنم و به محض تغییر در آنها به جنب و جوش در میام و همیشه منتظر اینم که اونها چه میکنن به جای اینکه خودم نامبر وان باشم و یک طراح ایده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: