می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 15
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد گرامی آقای عباس منش عزیز
سپاسگزارم از فایل خوبتون شاید باورتون نشه ولی من هر وقت که فایل جدیدی از شما
دریافت میکنم شروع به تغییر میکنم و تا الان کلی از ذهنم رو با تغییراتی که شما به ما آموختین
باز بینی کردم وخیلی خیلی احساس خوشایندی دارم .
پس خواهشی که از شما دارم اینه که فایل های خودتون رو محدود نکنید و با فایل های بیشتر
انگیز ما رو برای تغییر بیشتر بیشتر کنید .
بازم از شما همکارانتان سسسسسسسسسسسسسپاسگزارم .
سلام خدمت استاد عباس منش و همکاران محترم گروه تحقیقاتی عباس منش
استاد این سوال و حرف های شما من رو چند روزی به فکر فرو برد و دیدم در زمان های مختلفی تغییر کردم و در بعضی مواقع جهان منو مجبور به تغییر کرده، من درگذشته یک فرد تنبل بودم و همیشه وقتی مقداری درآمدم خوب می شد دیگر حوصله کار نداشتم تا اینکه یک روز که تنها تو خونه نشسته بودم با خودم فکر کردم که چرا اینطور زندگی می کنم و به دنبال کسب در آمد بیشتر نیستم و این تنبلی من منو نه تنها از ثروت دور میکنه بلکه حوصله ام نیز سر می بره و از اون به بعد سعی کردم از لحظات زندگیم بهترین بهره رو ببرم و با تنبلی خودم بجنگم فکر می کنم این تغییر در زمان مناسبی بود که در خودم ایجاد کردم. اما در مورد زمانی که جهان با سختی ها و مشکلات فراوان من را مجبور کرد تغییر کنم باید بگم : من در گذشته به قول امروزی ها فردی بسیار مذهبی بودم که یک وابستگی نسبت به خانمی پیدا کردم و اینقدر به او چسپیده بودم که به طور کل خودم رو فراموش کرده بودم و بعد از گذشت چند سال این رابطه به اتمام رسید در اون مدت هر چقدر از خدا خواستم که باعث بشه این رابطه ما برای همیشه باشه اما نشد و من مدتهای زیادی از خانم ها و این روابط متنفر بودم و هر چه بیشتر پیش می رفت من عصبی تر می شدم یادمه یه روز به خداوند کافر شدم و گفتم اگر بود هوای منو داشت و این چه خداییه که اصلا منو نمی بینه و این فکرها و مشکلات باعث شد من به دنبال این بگردم که اصلا خدایی هست یا خیر کتابهای فلسفی زیادی خوندم اما به نتیجه نمی رسیدم بعدها با دوستان زیادی آشنا شدم که سالهای زیادی شاید به اندازه سن من فلسفه خونده بودن و همه اونها حرفهایی می زدند که برای من تازگی داشت در اون زمان من نه حالم خوب بود و نه جیبم پول ولی با خدای خودم لج کرده بودم می خواستم بشناسمش و همیشه خدا رو طبق گفته های دوستانم که مطالعات فلسفی زیادی داشتند و من باورم شده بود در بعضی مواقع خدا رو ظالم می دیدم و در بعضی مواقع اصلا وجودشو رد می کردم اما من تصمیم خودمو گرفته بودم ولج بازی هام ادامه داشت تا اینکه سالها پیش با کتاب راز آشنا شدم و دیدم که این کتاب دقیقا داره اتفاقات گذشته منو میگه و فلسفه هم درست میگه این باورها منو همیشه به تضاد می رسوند یادمه روزی فقط یک جمله از ته قلبم فریاد زدم و گفتم ای جهان دیوانه من نمی دونم که آیا خدایی هست یا نیست ولی اگر تو خدایی می شناسی به من نشون بده دیگه خسته شدم و دقیقا بعد از مدتها که حالم بد بود به خودم گفتم چرا خودتو درگیر میکنی واسه دلخوشی خودت یکی رو همینجوری قبول کن که هست و بهش بگو خدا و این شد که حال من بهتر شده بود تا اینکه با گروه تحقیقاتی عباس منش آشنا شدم و الان دیگه خدایی که روزی از جهان خواستم نشونم بده رو پیدا کردم و این جهان بود که منو درگیر سختی ها و مشکلات کرد تا مجبور شم خدای واقعی رو پیدا کنم.
با سپاس فراوان
به نام خدای مهربان
با سلام و عرض تبریک به خاطر تغییرات به موقع و مناسب در سایت گروه تحقیقاتی عباس منش. امیدوارم به زودی کاربران انگلیسی زبان از سایر کشورها عضو سایت شوند و بتوانیم ارتباط زیبایی با آن ها برقرار کنیم.
سلام و درود
جایی که زندگی مرا مجبور به تغییر کرد پس از فروپاشیدن رابطه 6 ساله ام بود که مجبور شدم که تمام آرزوهایم را به فراموشی بسپارم و آدم جدید و مستقلی از خود بسازم ،من که فقط دیپلم ردی بودم تحصیلات دانشگاهی و متفرقه را در پیش گفتم و کار کردم و کسب و کار شخصی راه اندازی کردم
اما جایی که در زمان مناسب تغییر در خودم ایجاد کردم بعد از فارغ التحصیلی بود که سختی ها را به جان خریدم و به جای اینکه کارمند کسی شوم خودم دفتری راه اندازی کرده ام البته درست است که هنوز به ثمر نشسته ولی حداقل دارم تمام تلاشم را میکنم تا در آینده افسوس نخورم گرچه اگر این ریسک را نمیکردم یک هزارم مشکلات امروز را نداشتم ولی امیدوارم ، و هر روز سعی بر یادگیری مطلبی جدید در جهت توسعه فردی و کاری دارم
با سلام : تغییری را که خودم در زمان مناسب انجام دادم این بود پول کافی در سال 83 و84 داشتم میخواستم پژو پارس بخرم وتاحدی که احساس میکردم دیگه آسوده شدم وبه منطقه امن رسیدم ولی یه حسی بمن گفت که الان وقت ماشین خریدن نیست واون پول را در مسکن سرمایه گذاری کردم واز راحتی وخوشی ماشین گذشتم والان در سایه همون تغییر خونه بزرگ ومناسب دارم والا اگر تغییر را وندای درونم را گوش نمی دادم صاحب خونه نمی شدم . وشکرخدا الان ماشین هم دارم آن هم با پول کارمندی .
اما زمانیکه جهان مرا مجبور به تغییر کرد این بود که با وجود داشتن سرمایه لازم نمیتونستم شغل دوم را برا خودم درست کنم وهی امروز وفردا میکردم تا اینکه واقعا فشار خانواده وبچه مرا مجبور به تغییر کرد ومجبور شدم در کنار شغل کارمندی شغل دوم نیز ایجاد کنم اگر خودم ازاول با اراده کسب وکارم را راه می انداختم دیگر نیازی به فشار خانواده واطرافیان ونیز فشار مالی که بر من حاکم شد نمیشدم.
سلام و شاداب باشید.
باسپاس و درود به استاد عباس منش بخاطر لطف و مرامشون، در سن 12-13سالگی بدلیل فشارها و خلاءهای زندگی و مشکلات مجبور به شروع استفاده از یکسری عادتهای ناپسند کردم که بعد از مدتی آشفتگی زندگیم بیشتروبیشتر شد اما احساس میکردم برای پُرکردن خلاءهایم مسیرم اشتباه هست از درون ناراضی و از بیرون اشفتگی. تا اینکه تصمیم گرفتم برای درست کردن دنیای بیرون خودم ابتدا دنیای درونم را درست کنم، حس کردم در درون من همه فضائی انسانی به قدر کافی بود اما تعادل آنها بهم خورده بود، من میتوانستم در درون خودم تعادل ایجاد کنم و این تغییر را از یازده سال پیش از طریق خوشناسی و خداشناسی پیدا کردم، ابتدا باورهای خودم را نسبت به خودم شناسایی و اصلاح نمودم(من قابلیت و استعداد فوق العاده ای برای موفقیت دارم- من لایق بهترینها هستم- همیشه همه راه ها برای من باز است) شروع به قطع مسیرهای اشتباه و حرکت در مسیرهای صحیح و درست کردم. درونم و باورهایم را یکی پس از دیگری اصلاح می نمودم- دوستان و اطرافیانم خودبه خود عوض شدند و زندگی شروع به تغییر یافتن شد. متوجه شدم هرچه جلوتر میروم قدرتمندتر میشوم و چون قدرتمندتر میشدم مشکلات بزرگتری هم سرراهم می آمدند و این باعث افتخار من و اعتماد بنفس بیشترم می شد تا بتوانم مسائل و مشکلاتم را حل کنم و واهمه نداشته باشم، در حال زیبا زندگی کردن بودم و تجربیات عالی را یکی پس از دیگری کسب می نمودم.
دراین مسیر متوجه شدم باید زیبا زندگی کنم و این زیبا زیستن یعنی ثروتمند بودن که پولدار بودن قسمت عظیمی از ثروتمندبودن بود- فهمیدم برای پولدارشدن ابتدا باید ثروتمند باشم جلوترآمدم و الان در مسیرعالی تغییرباورها در شهرمان دوره های عالی تغییر باورها را برگزار میکنم. صحبتهای استاد عباس منش را مدام گوش میکنم و برای موفق تر شدن. سلامت تر شدن. شادتر شدن. پولدارترشدن درحال تلاش بیشتر هستم و مدام باورها و اعتقاداتم را آبدیت و بروز میکنم.
جناب استاد عباس منش فوق العاده در تغییر باورهای من تاثییر داشته اند و من در اینجا از ایشان کمال تشکر و سپاس را دارم. ایشان به من آموخته اند که کمک کردن به دیگران برای ثروتمند و پولدارشدن قسمتی از ثروتمندی و موفقیت است. فوق العاده از استاد عباس منش و گروه تحقیقاتی استادعباس منش کمال تشکر را دارم…
“بهتون تبریک میگویم”
باسلام
من 22 سالمه نزدیک به یک ساله که متاهل شدم
این چیزی که من میگم فکر میکنم توی اون برهه منو توی اون دسته از آدمایی قرار میده که جهان باعث میشه اونا تغییر کنن …
من دیپلمم رو که گرفتم رفتم سراغ کار حالا بگزریم ک اول توی یه دفتر ساختمانی بودم بعدش مباشر مشاور املاک بودم اما بعد از اون خودم مغازه زدم کاسبی راه انداختم اونم شغلی که دوستش داشتم …دو سه سالی اونجارو داشتم که تونستم به صورت مشارکتی یه مغازه بهتر هم بزنم …
دیگه همه فک میکردن که من دارم پول پارو میکنم و خودمو بستم و …..
اما با اینکه پولی که روزانه به دست من میرسید خیلی خوب بود اما چون دوتا مغازه بود و هر روز جنس میخواست هی پول من در گردش یود و چیزی واس خودم نمیموند … منم هی بدهی بالا میاوردم …
کرایه مغازه ها و قرعه کشیها و قسط وام من حدودا در ماه 1100000 میشد … یعنی من از کل در امدم از دوتا مغازه باید یک میلیون و صد کنار میزاشتم … یه روز نشستم حساب کردم دیدم نه من به اندازه تلاشم در میارم نه به استراحتم میرسم نه پولش واسم میمونه …الان دوتاشو جمع کردم و دارم با وسیله نقلیه کار میکنم و باورتون نمیشه که اولا میدونم ماهی فلان مبلغ تو حسابمه و واسه همش برنامه ریزی کردم حتی پس انداز …
الان هنوزم هرکس منو میبینه میگه تو دیوونه ای دوتا کاسبی رو جمع کردی یه ماشین خریدی با پولش خودتی انداختی تو دردسر … تو که بلد نیستی و ازین حرفا ….
اما اونا نمیدونن که من مهمترین مسئله استراحتمه … آرامشمه … زیاد بودن وقت آزادمه …
الان که این صدارو شنیدم پیش خودم گفتم اینم حتما تغییر بوده ازون دسته تغییراتی ک جهان منو وادار به تغییر کرده …
اینم بگم که الان درامدم دو برابر اون موقع شده و استراحتم باور کنید چند برابر شده … این وقت آزاد رو داشتم که تونستم با آرامش قدم های اول تغییر باور برای زندگی بهتر اول برای خودم و خانوادم بعد برای جامعه رو داشته باشم …
جواب سوالات:
چه تغییری را در زمان مناسب در زندگی خود ایجاد کردید؟
-زمانی که فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که باید از نظر معنوی رشد کنم و به فکر تعالی روحی ام باشم
چه زمانی جهان، با سختی و مشکلات فراوان، شما را مجبور به تغییر کرد؟
:)
زمانی که به مشکلات شدید مالی رسیدم، به این نتیجه رسیدم که باید باورهام رو در مورد پول و ثروت تغییر بدم و باورهایی که به سختی بهشون چسبیدم رو رها کنم. زمانی این فشار رو بیشتر حس کردم که موجودی بسیار کمی توی حسابم بود و حتی مجبور شدم که از آشنایان قرض کنم. و با اینکه توانایی های خیلی زیادی داشتم ، به جای اینکه انرژیم رو در جهت ارتقاء کیفیت زندگیم استفاده کنم، فقط به دنبال این بودم که خرج های خیلی ضروری و موارد بحرانی رو حل کنم. و این بحران ها برای من خیلی گرون تموم میشد. و اینجا بود که تصمیم قاطعانه ای برای تغییر شرایطم گرفتم.
ولی اگر بخوام خیلی صادقانه و رو راست بگم، هنوز هم درون خودم مقاومتی رو برای تغییر حس می کنم. با اینکه اون تجربیات رو داشتم. و در کل فکر می کنم آدمی هستم که تا دقیقه 90 به عدم تغییر مقاومت کنم. اما مثل اینکه الان به این خصوصیت ام آگاه شدم.
متشکرم بخاطر طرح این سوال خوب… :)
شاد، موفق و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام خدمت استاد گلم و بچه های گروه ارادت دارم
من سال1383 از خدمت سربازی امدم مدرکم فوق دیپلم بود و اصلا نمیدونستم چه کنم خیلی دنبال کار گشتم ولی …یه حسی درونم میگفتم حسین خودت یه کاری بکن رفتم و به چیزی که علاقه داشتم یعنی کامپوتر را انتخاب و 2سال شاگردی کردم در سال 3بودم که دیدم این شرایط برام جالب نیست بااینکه درامدم عالی و خوب بود یه دهنه از مغازه استادم را کرایه کردم وتقریبا 1سال برای خودم بودم خیلی خوب بود در سال5بود که گفتم این شرایط برام جالب نیست وبنابراین وارد حوزه تحصیلی خودم یعنی حسابداری بشوم مدت 4سال درشرکتی مشغول حسابداری شدم (یک تجربه بزرگی که اموختم این بود فکر میکردم هرچه درامدم بالاتر باشه زندگی بهتری دارم )من پلکانی بالا میرفتم ولی شرایطم فرقی نمیکرد در سال 5حسابداری با شرایط سخت مالی از کار شرکت امدم بیرون وتقریبا 2ماه دفتری برای خودم ایجاد کردم ودر حال انجام امور مالیاتی و مالی هستم شاید برااستاد باورش اسان باشه ولی خیلی خیلی برای من خوب شد چون تقریبا 1سال با شما اشنا شدم و اصل تغییر ذهنی و فکری وقتی بودکه من از شرکت بیرون زدم شما بودیید .
خداروشکر ازاینکه با شما اشنا شدم
به امید موفقیت روز افروز برای شما استادگرامی
سلام خدمت استاد.من تو رابطه مشترکم دچار کمی مشکل شده بودم و کمی عذاب میکشبدم پس تصمیم به تغییر گرفتم اینکه من چه کاری انجام دادم اینطوری شد پس شروع کردم به رفتن کلاسهای مهندسی ذهن و از اون به بعد بود که تغییر را احساس میکردم و با خوندن کتاب ها روانشناسی و راه کارهای رسیدن به ارامش تونستم تقریبا زندگیمو تغییر بدم وبعد از اشنایی با سایت شما و پی بردن به قوانین افرینش تونستم مشکلم حل کنم و هنوز دارم بر روی خودم کار میکنم به امید موفقیت و ثروت بیشتر بهتر.