چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1 - صفحه 12
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-08 06:23:212024-07-13 02:27:05چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر استاد توحیدی عزیزم
و مریم بانوی دوسداشتنی
عاشق این همزمانی های فایل ها هستم
درخواست من از خدا برای مهاجرت
جلسه 6 قدم 7
و این فایل
واقعاااااا بینطیر بود
فایلتون عااالی بود
انگیزه برای مهاجرت:
1زمانی تو زندگیم از خانواده فراری بودم و همیشه دوسداشتم نباشم
این راه به ازدواج ختم میشد
یک راه دانشگاه رفتن تو شهر دیگه
رفتم دانشگاه تو 1شهر دیگه
عااالی بود همه چی
چون نه سخت گیرم نه حساس نه وابسته
بشددددت خوش گدرونم و ریلکس و خونسرد
1 جورایی علی بی غم
دانشگاه تموم شد برگشتم خونه
خونه رو دوست نداشتم
ازدواج کردم
بعد 1زمان بینهااایت کوتاه 50 روزه فهمیدم اشتباه کردم و سریع برگشتم.
روزهای زیادی گدشت تا بفهمم ایراد از خودمه نه بقیه
با استاد اشنا شدم و فهمیدم ایراد منم نه بقیه
کم کم به صلح با خونه و پدرو مادرم رسیدم
اونقدر که الان میبینی1ماه شده و من از خونه بیرون نرفتم
منی ک از خونه فراری بودم
کارم تو خونه است
ببینید چقدررررر به صلح رسیدم
هیچوقت هم عجله ای برای مهاجرت نداشتم
1 گوشه ذهنم این بود هروقت تونستم همینجا به خاسته هام برسم بعدش مهاجرت میکنم
اما 1 گوشه اش ترس از پول نساختنه
امروز تو جلسه6 قدم 7 و این فایل فهمیدم من همه ویزگیهای مهاجرت رو دارم چرا چسبیدم به منطقه امن خودم؟؟؟
جواب ترس بود
ترس از پول نساختن
الان دارم میسازم ها اما نگرانم بازم
با توجه به جلسه16 دوره لیاقت نشستم دارم باورها و منطقهاشو مینویسم ک ب لطف الله مهربانم ک این روزها خییییلی حس نزدیکی دارم روشون کارکنم و از فردا انشالله به یاری خدا جون مهربونم عصرها برم دنبال جا بگردم.
البته بگمم توحیدم صعیفه
و شناختم نسبت بخدا و قدرتش و اینکه من و همه انسانها براش یکسان هستیم کمه و دارم روی این قسمت کار میکنم.
خداروشکررر تو مسیر زندگی وابستگی خاصی ندارم نه خانواده نه دوست
انعطاف پدیری بالا دارم
خونگرمم
زود رفیق پیدا میکنم
با تنهایی مشکلی ندارم
خیییییلی توانمندم و هرکاری میتونم انجام بدم
کلا خیییلی محاسن عالی خداجون برام ساخته
ک تا الان ندیده بودم
و فقط ایمان و اینکه من میتونم پول بسازم و تو این مسیر هدایت میشم. کمه و باید روش کارکنم و بسمتش حرکت کنم از لحاط فرکانسی
ریلکس تر و منعطف هستم تو سفر و گشتن
خداروشکر جاهای زیادی رفتم با خانواده
و یکی از خاسته های جدیدم تنها سفر کردنه
ک درخواستشو بخدا دادم و دارم رو خودمم کارمیکنم.
من همینجا که هستم خوشحالم.فکرنمیکنم برم جای دیگه خوشبختر میشم و بخام به کسی نشون بدم .میخام بخودم و خدای خودم ثابت کنم ک میتونم.میتونم و خدایی کنارم دارم ک بی انتهاست و همه چی میشه برام
و بزرگترین انگیزه ام برای جابجایی شناخت بیشتر توانمندیها و استعدادهای خودم و بقولی کشف خودم و گسترش خودم و بزرگترشدن خودمه و شناخت و درک بیشتر خدایی ک هر لحطه بامنه است.
تمام این روزها حواسم ب توحیده و خودم
خیلی دوسدارم خدایی ک شما و دیگران درک کردین رو بشناسم ک برام چه کارهایی انجام میده.
که البته تا الانم کم کارهایی برام انجام نداده
اما قبلا هم گفتم من خاسته نداشتم
اما الان دارم زیاد
و بیشتررر از همه شناخت خودم و خدا و جهان رو میخام
و زندگی رو میخام در تمام ابعادش زندگی کنم و هر روز از خودم 1 ورژن بهتر و قدرتمندتر و متوکلتر و رهاتر بسازم.
باتوجه به تصاد ها و شرایط مینویسم دقیقا چی میخام
چه شرایطی و ویزگیهایی خواسته منه
باید رو باورهای توحیدی خودم بیشتر کار کنم و حرکت کنم و قدم بردارم.
بینهاااااایت سپاسگدار استاد و این فایلهای بینطیر همزمانی هستم
در صمن استادچقدرررر ارامش نگاهتون.اطمینانتون
انقدر تعییر کرده ک ادم نگاهتون میکنه اینو کاملاااا میفهمه
بیشتر از همه توحید تون چشمگیره و اعتماد بنفس به خودتون و خالق بی انتهای جهان
در پناه فرمانروای کیهان باشید مهربون جان
بنام خالق زیبایی ها وفراوانی ها
درود به استادگرامی وخانم شایسته عزیز
خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،
که من رابهزیباترین مکانهای جهان هدایتم میکنی وبرایم بهترینهارا برای رفاهم فراهم میکنی تا لذت ببرم اززندگی ام
خدایاشکرت،،
استاداین فایل همونی بود که من نیازش داشتم ودرست موقعی اومد که بازمان حال من همزمانی داره
خداروشکر بابت نشونه هات وهدایتهایت
من نوجوانیم عاشق مهاجرت کردن بودم وهمیشه توی ذهنم این بودکه برم به جاهای مختلف وبا آدمها وفرهنگها وزبانهای مختلف آشنا بشم
وخیلی هم برام دوری از اون محیطی که داشتم زندگی میکردم سخت نبود
اولین تجربه دوری ازخانواده را دردوران خدمت سربازی کردم و همین برام اولین قدم شدکه باورکنم که من وابسته به کسی حتی خانواده نیستم وراحت میتونم به خواسته مهاجرتم برسم
ودرطول دوران زندگیم مسافرتهای زیادی به شهر وروستاهای کشور کردم وتجربیات خوبی بدست آوردم از سبک زندگیهاشون وزبانهاشون
البته که باز طعم مهاجرت برای زندگی چیز دیگه س نسبت به مسافرت
درطول دوران زندگیم نتونستم برنامه مهاجرت بچینم بنا به هزاران دلیل که هیچ کدامشان منطقی هم نبود وهمه ترمزهایی بود که به دلیل ناآگاهیم از قوانین جهان وترسهای درونم بود
وتا 4سال گذشته که من وهمسرسابقم جداشدیم ومن بطور اتفاقی برام پیشنهاد کاری به جزیره زیبای کیش شد ومنم گه دیدم موقعیتم جورشده هماهنگ کردم وحرکت کردم رفتم کیش ومشغول بکار شدم وبعد یکماه پسرمم اوردم پیش خودم ومشغول زندگی شدم
اما بدلیل بازهم ناآگاه بودنم زیادی حال واوضاعم خوب نبود ویکسالی که کیش زندگی کردم نتونستم خوش بگذرونم وتصمیم گرفتم که برگردم تهران وباپسرم رفتم تهران واونجا مشغول به کاروزندگی شدم ودرهمین حین واردسایت شدم بطور هدایتی وشروع به تغییردادن خودم وزندگیم کردم ودیگه همه چیز عوض شدومن ورزش رو شروع کردم ویکسال تهران بودم وبعد رفتم کرج وچندماهی هم اونجبودم واونما تصمیم گرفتم که باز برم جزیره کیش
اینجابودکه من طبق قوانین آمادگیشو داشتم برای مهاجرت هم ازلحاظروحی خوب بودم وهم ازلحاظ شرایط زندگیم در همون مکانی که بودم همه چیز برام عالی بودوحرکت کردم باپسرم رفتم جزیره کیش و3سال زندگی کردم وبسیار هم خوب بودم وهمه شرایط برام عالی بود کارم ودرآمدم عالی وسیله زیرپام مهیا بود وحتی شرایط روابط با همه عالی وچقدرهم دوستان خوبی داشتم ودر رابطه عاطفیمم که نگم براتون خداوند فرشته ای روبهم هدیه داده که حتی بامن هم مسیره درایم مسیر الهی وباخودش چقدر درصلح وبسیار انسان شریف وخوب وکلا زندگی رویایی داشتم برای خودم
خدایاشکرت
وتااونروزی که ازجانب خداوند بهم الهم شدکه الان دیگه وقتشه بازهم حرکت کنی ومهاجرت کنی ومن شروع کردم به گرفتن تصمیم مهاجرت به کشور زیبای ترکیه وحدود6ماه نوشتم وازاهرم رنج ولذت کمک گرفتم واز تجربه های مهاجرت ومسافرت های گذشته م استفاده کردم
ازروزهای اولی که وارد جزیره کیش شدم وبه چه سختی هایی مواجه شدم وحتی یکنفر روهم نمیشناختم وبعد گذشت زمان چقدر دوست وخانواده هم برام پیداشد وشرایط کاری ومالی مناسب
وتا تصمیم رو قطعی کردم وبه اطرافیانم اطلاع دادم وکارهامو کردم وبلیط هواپیما روخریدم وباپسرم راهی سفر شدیم والان من حدود3ماهه در کشور زیبای ترکیه زندگی میکنم وشرایطم داره روز بروز بهتر میشه
من روزی که وارد ترکیه شدم حتی زبان هم بلد نبودم والان براحتی دارم ارتباط برقرار میکنم
ازلحاظ وابستگی به شخص عاطفیم خیلی راحت تونستم ازش دور بشم وهیچگونه نگرانیی نداشتم وایشون هم نداشتند چونکه ازقانون استفاده کردیم ووابسته نشدیم وهمچنان هم باهم درارتباطیم
وخداوند روشاکرم که این قدرت روبهم دادکه بتونم باتمام سختیهای این مهاجرتم کنار بیام وهمچنان هم دارم طی میکنم تکاملم رو وخودم رو وابسته خداوند کردم وبا آموزشهای استاد دارم همچنان روی خودم کار میکنم واز لحاظ کاری هم خداروشکر دارم خودمو همگام میکنم وتاچندروز آینده باشگاهم روهم شروع میکنم وکم کم میفتم روی ریل وامیدوارم که به امیدپروردگارم وباهدایتهایش زندگی خوبی رودراین کشور برای خودم بسازم
واین هدف رو دارم که مهاجرت بعدیم به کشور بعدی روهم انجام بدهم البته با طی شدن تکاملم وانگیزه وهدفم ازمهاجرتهام اینه که دوست دارم اولا شغلم رو ارتقا بدم وبا مردم وادیان مختلف وروش زندگیهای کشورهای مختلف وزبانها وروابطشون آشنا بشم
خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،
مهاجرت کردن بسیار سخته ونیازداره به انگیزه وهدف ومهمتراینکه طبق گفته های استادعزیزمون بای اول باحودت بسنجی ببینی آدم مهجرت هستی یانه وشرایطت مهیا هست یانه
طوری نباشه که حرکت کنی بدون هیچ برنامه وهدفی بری مهاجرت کنی به کشوردیگه وکلی هزینه کنی تابه کمی تضاد برخوردی بترسی وپشیمان بشی وبرگردی وتاآخر عمرت اون ترس ازمهاجرت درونت میمونه ومیشه سدی برای رشدت در زندگیت
به امید روزهای طلاییتون درزندگیهای زیباتونن خانواده عزیز وبزرگ عباسمنشی ها
استاد عزیزم ومریم بانو عاشقتونم وبه امیدروزیکه درآمریکا ببینمتون
سپاسگذارم
سلام استاد و دوستان عزیزم
من خودم تقریبا دو ساله که مهاجرت کردم و انگلیس هستم و خودم شخصا از مهاجرتم خیلی راضی هستم ، من کارم موسیقی هست و اصلا به همین هدف که بتونم توی کارم آزادی بیشتری داشته باشم مهاجرت کردم و خدارو شکر الان هم دارم همون کار ایرانم یعنی آهنگسازی و تنظیم توی استودیو صدابرداری رو ادامه میدم .
در کل بنظرم کسانی که یک حرفه خاص رو بلدن توی کشورهایی مثل انگلیس جا برای رشدشون بسیار بالاست .
دوست داشتم چند تا از نگاه هایی که ایرانی های عزیزم اینجا دارن که باعث میشه تجربه خوبی از مهاجرت نداشته باشن رو بنویسم براتون .
یه سری هاشون میگن زمانی که ما میخواستیم مهاجرت کنیم فک میکردیم الان میاییم انگلیس و از رو زمین پول جمع میکنیم ، اینجا پول ریخته فقط باید خم بشیم و بر داریم . شاید فک کنید شوخیه اما من چندین نفر دیدم که این فکر رو داشتن .
آدم هایی که کلا با آب و هوای بارونی یا سرد یا گرم مشکل دارن ،مثلا اینجا 80 درصد سال هوا ابری و بارونیه ، یکی از دوستان میگفت من تو ایران زمانی که هوا ابری بود حس افسردگی میکردم . وقتی بهش میگفتم خوب چرا اومدی ؟ میگفت اون زمان اصلا بهش فک نکرده بودم فقط دوست داشتم از ایران بیام بیرون .
کسانی که بخاطر ارتباط عاطفی با اصطلاحا خارجی ها از ایران خارج شدن . چون شنیده بودن مثلا انگلسی ها ادم های وفاداری هستن یا … بعد که اومدن نتونستن ارتباط خوبی داشته باشن بخاطر تفاوت فرهنگ و از طرفی تعصبی که داشتن و نمیخواستن تغییر کنن .
و تفاوت فرهنگی که استاد هم گفتن . خواهشن فکرتون رو باز بزارید تا بتونید با فرهنگ جدید آشنا شید ، اینو در نظر داشته باشید که قطعا فرهنگ خییییلی متفاوته با چیزی که سالها تو ایران هممون تجربه کردیم . اصلا نمیخوام بگم ما بهتریم یا اونا بهترن ، فقط دوست دارم بگم که وااااقعا متفاوته .
خیلی از دوستان رو من میبینم که نسبت به فرهنگ جدید اصلا سپر دست میگیرن و نمیخوان تغییر کنن .
به جرات میتونم بگم دلیل اجتماعات خاصی که توی کشورهای خارجی پیش میاد فقط تعصبه (مثلا منطقه چینی ها ، منطقه ایرانی ها ، منظقه پاکستانی ها و …. ) . اینجا یه دفه میبینی یه منطقه فقط یه قوم خاص هستن . بعد طرف اومده کلا همون چیزی که توی کشور خودش بوده رو برداشته ، با همون تفکر کشور خودش ، با همون کارایی که توی کشور خودش میکرده و … آورده اینجا و بعدم شاکیه که چرا نمیتونه اونها رو انجام بده .
و یک پیشنهاد هم میدم به دوستان عزیزم اینکه توی ایران چی بودین رو وقتی مهاجرت میکنین فراموش کنید . میتونم بگم خیلی از ایرانی های عزیز اینو دارن که میگن وقتی ما ایران بودیم این چنین بودیم ، وقتی ایران بودیم آنچنان بودیم ، و وقتی شرایط متفاوتی رو توی مهاجرت میبینن افسرده میشن .
اینو باید در نظر داشته باشید که اگه حتی حرفه خاصی بلدین باید زمانی طی بشه تا شما رو دوباره بشناسن و به قول استاد بزارید تکاملتون رو طی کنید و دوباره برگردید به جای که بودین حتی بهتر از اون .
و یه چیزی که نمیدونم اجازه دارم بگمش یا نه . چون خیلی زیاد هست و اونم ورود غیر قانونی به کشورهای اروپایی هست. من تا قبل از اینکه وارد انگلیس بشم واقعا فکر نمیکردم حجم به این بالایی برای مهاجرت غیر قانونی وجود داشه باشه . جزییاتش رو نمیخوام بگم ولی زندگی رو براتون سخت میکنه . من خیلی ها رو میبینم که واقعا اذیت میشن اینجا و شرایط مناسبی رو تجربه نمیکنن . به هر شکلی که با پاسپورت کشور خودتون وارد کشورهای اروپایی نشید ، غیر قانونی حساب میشه .
سلام جناب عباسمنش عزیز
من این فایل رو دقیقا زمانی دارم میبینم که 3 ساعت دیگه باید از خونه پدری مهاجرت کنم به یه خوابگاه شلوغ در یک شهر بزرگ.
و جالبه که امروز فقط و فقط نگران بودم و ترسیده از این تصمیم.
اومده بودم لپ تاب رو روشن کنم و اظهارنامه مالیاتی رو چک کنم، که تصمیم گرفتم وارد سایت شما بشم و دکمه«مرا به نشانه ام هدایت کن» رو بزنم، ببینم منو به چه فایلی هدایت میکنه .دنبال چیزی بودم که آرومم کنه و از این آشفتگی بیرون بیاره.
همین که سایت باز شد، پوستر این فایل، روبه روم قرار گرفت. دیدم نوشته: مهاجرت…
حتی دکمه مرا به سمت نشانه ام هدایت کن رو هم نزدم، مستقیم اومدم سراغ این فایل.
چقدر این صحبت ها حال منو خوب کرد
چقدر نیاز داشتم به شنیدن شون.
راستش من اصلا هیچ ایده ای ندارم که قراره چی پیش بیاد. اصلا نمیدونم قدم بعدی چیه، اما مدتی هست تنها چیزی که قلبم بهم میگه اینه که؛ برو
حتی نمیدونم چه شغلی، چه راهی، چه ارتباطاتی و…
من اینجایی که هستم هیچ چیزی ندارم بجز یک اتاق در خانه پدری
از روی شور و شوق تصمیم به مهاجرت نگرفتم، بلکه از روی اجبار. هیچ راهی بجز مهاجرت نیست و با اینکه میترسم و نگرانم، اما ته دلم آرومه…
نمیدونم چی پیش رومه، اما ته دلم آرومه
میدونم خدا هدایتم میکنه، فقط کافیه که در مقابل هدایتش مقاومت نکنم.
این متن اینجا بمونه، از این حال پریشان و نگران و ترسیده من، تا روزی برگردم و دوباره بخونمش و از نعمت ها و هدایت های خداوند بعد از مهاجرتم بگم.
خدایا من جز تو کسی رو ندارم، منو ببر به جایی که نه ترسی هست، نه نگرانی، نه تاریکی.
جایی که جز امید و هدایت و فراوانی نعمت ها، چیزی نبینم.
امروز عمل میکنم به گفته تو
امروز دل میکَنم از خانواده
امروز با جیب خالی میرم
امروز با ترس میرم
امروز با اشک میرم
امروز با حال سنگین میرم
به امید هدایت تو
چشم هایم را باز کن
گوش هایم را شنوا
و قلبم را روشن نگه دار تا هدایت هایت را با آغوش باز بپذیرم…
خدایا من جز تو کسی رو ندارم…
سلام استاد جان
وقتی ک سایتا باز کردم و بک گراند نگاه کردم
گفتم ایول دوره جدید یهو نوشته را دیدم
جا خوردم مگه مهاجرت کردن ویژگی میخواه
من ب لطف کار کردن روی این سایت و قدرتی
ک خدا بهم داد از مهاجرتی ک کردم دوسال
میگذره و همه چیز اون جوری ک تو ذهنم بود
پیش نرفت و بالا و پایین داشت گاهی اوقات
شیطان ذهنم میگفت تو دیوانه ایی مغازه و درامد
و رابطه خوب را ول کردی اومدی اینجا از صفر
شروع کنی خوب کار من چیه اینجا با این
نجوا ،اینجا تقوا کنترل ذهن ،افسار ذهن بگیر ببر
ب سمت خدا ،آیه مهاجرت میخوندم ،از خودم
میپرسیدم سید یه بار ب دنیا اومدی دوست
داشتی چطوری زندگی میکردی ،کجا زندگی
میکردی،چه شغلی داشتی ،آرام آرام حالم بهتر
میشد چون اون 6ماه اول خیلی فشار بهم اومد
و سخت بود من اون دلتنگی و این چیزارا اصن
ندارم از بچگی و پدرو مادر شاکی تو چرا
زنگ نمیزنی هیچ وقت واقعن بخوام این
حسم را بگم خیلی سخته
ولی دوست پیدا کردن برام سختبود و الان ب
لطف خدا یه دونه پیدا کردم
نمیدونم کدوم فایل های استاد بود ک مفهومش
این بود جوری روی خودتون کار کنید اگر رفتین
جایی و یکی گفت بالا چشت ابرو گریه نکنی
برگردی خیلی قوی باشید چون قدرت نشانه ایمانه
یاد جنگ بین مومنان و کافران افتادم ک
کافران تعدادشون زیاد بود وخداوند به مومنان
میگه درسته ک تعدادتون کمه ولی هر یه نفر
شما ب 10 نفر پیروز است این وعده خداوند بود
ولی مومنان ترسیدند و ایمانشان از دست دادند
و دچار ضعف شدند و خداوند گفت هر 1نفرشمابر
2 نفر پیروزاست چرا چون در ایمانشان نسبت ب
خدا دچار ضعف شدند
مهاجرت باعث شد خیلی قویتر بشم توکلم بیشتر
بشه ب خدا شخصیتم عوض شد خیلی تغییر کردم
چالش داره ولی ب تجربه کردن این زندگی ک
فقط یه بار ب دنیا اومدیم ارزششا داره ک بری تو
دلش و بعضی موقع ها یه کارهایی انجام
میشه ک قشنگ این نیروی خداوند را درک میکنم
و میفهمم داره حمایتم میکنه وفقط برو جلو ب
قول استاد همه چیز در زمان و مکان مناسبش
رخ میده واز رحمت خدا نا امید نشو و داستان
موسی را ب یاد میارم جایی ک فکرشا
نمیکرد ب پیامبری رسید گاهی اوقات شیطان ذهنم
بازی در میاره میگه این چه ربط داره اون مال قبلنا
بود من میگم این جهان مثل آبمیوه گیری
عمل میکنه هویج بریزی آب هویج میده
ن آب سیب و صدای نجوا کم و کمتر میشه
یه سوال دیگه ک از خودم پرسیدم
گفتم اگر برگردم ب قبل بازم مهاجرت میکنم؟خیلی
خیلی زودتر از اینها مهاجرت میکردم
-تو بعضی از مسائل خیلی نازک نارنجی بودم با
مهاجرت کردن فهمیدم و الان تو این زمینه ب قول
معروف آب دیده تر شدم،قویتر شدم، الان تو یه
موضوع از زندگیمه ک از اون ترس دارم اهرم را
نوشتم قدم6 جلسه آخر درباره ایمان و عمل کردنه
گوش دادن و چنتا قدم کوچک در راستای هدفم
برداشتم حالا جالبیش اینجاست قبل از مهاجرت
تو این زمینه خوب بودم و با همین اهرم رنج ولذت
پیشرفت کردم ولی اینجا چون کار نکردم و درگیر
مسائل مختلف بودم کم کم برگشت ب حالت قبلی
و دوباره دارم بیدارش میکنم
_ی مورد دیگه این بود که گاهی اوقات رفتار ها و اعمالی
نشون میدم ک میگم دمم گرم این را قبلن نداشتم و نشون
نمیدادم تازه شکوفا شده
من ک راضیم ایشالا خداوند ب تمام اهدافی ک دارم مرا
برسونه چون انک انت وهاب بیش از اون چیزی ک
فکرشا بکنیم خداوند بخشنده بی حد و اندازه و دهنده
است فقط مغز و ذهنم را بازتر کنم و از همه مهم تر باور
فراوانی را تقویت کنم ب قول قران حمد وسپاس
مخصوص خداوندی است ک شمارشگران از شمردن
نعمت های او ناتوانند
زندگیتون پر خیر و برکت
بهنام خدا اجببب فایلیییی بود چقددد بهم چسبید استاد چقدشما الگوی 100 منید چقد از زندگیتون تک تک فایل هاتون میتونم الگو بگیرم استاد عزیزم من خیلی خیلی خوشحالم که با شما اشنا شدم چقدر به ارامش رسیدم استاد چقدر زندگیم بهتر شده و هر روز داره بهتر میشه چقدر حرفاتون درست بود من واقعا میخام که مهاجرت کنم اما قدم به قدم باید تکاملمو طی کنم باید بتونم خودمو با شرایط سازگار کنم طوری ک ازش لذت ببرم خدایا شکرت بابت این همه اگاهیی️
بنام خدای مهربان
سلام استاد گلم سلام دوستان عزیزم
وایییییی استاد
بخدا باورم نمیشد
وقتی فایل رو گوش دادم حتی فکرشم نمیکردم که اینقدر ادم مناسبی باشم برای مهاجرت
.
من تو یک سالی که با شما بودم سعی کردم تمام این صفاتی ک تو وجودم بود رو تقویت کنم
وای خدا من
من تمام این موارد رو بودم
بشدت انگیزه دارم برای پیشرفت
بشدت ادم کنجکاوی هستم همون شهرستان کوچولومونو همه سوراخ موشارو دراوردم جاهایی که بقیه و فک و فامیلمون اصلن نرفتن
ادمی هستم که با شرایط جدید راحت تر کنار میام
ادم وابسته ای نیستم به هیچجا فقط به داداش کوچولوم یکم وابسته ام که اونم حلش میکنم چون خیلی باهاش رابطه ام خوبه و خیلی دوسش دارم یکوچولو وابستش هستم
وگرنه به بقیه اعضای خانواده وابستگی خاصی ندارم
.
اینو الانی میگم که از خانواده و خونمون دور هستم
اومدم خونه عموم
من عاشق مهاجرت هستم ولی همش تو ذهنم میگفتم ن من باید همه چیو تو همون شهرستان بدست بیارم بعد برم سراغ شهرای بزرگتر
درحالی ک خودم کاملا واضح میدونم ک من میتونم خیلی زیاد رشد کنم و دارم بیخودی براخودم ترمز ایجاد میکنم
.
برای این قسمت ک هرچه ویژگی برای مهاجرت لازم بود رو تو وجودم بالای 95 درصد دارم
بریم برای قسمت های بعدی و ازمون که انشالله تصمیمم قطعیه قطعی بشه برای مهاجرت
خدایا به امید تو…
دوستتون دارم
سلام بر استاد عزیز
نشانه ای که امروز دیدم و عالی بود برام
چون دارم به تاریخ مهاجرتم نزدیک میشم و شیطان داره دو دلم میکنه
ولی با این فایل چه درس های خوبی گرفتم که چه کارهایی رو بکنم که آماده بشم و ترسام زیر پا بگذاره
یکی از کار هایی که باید بکنم و توخودم پرورش بدم اینه که کنجکاوی رو تو خودم افزایش بدم
و مهمتر این که ترس هایی که میگه تنها بشی بدبخت میشی و هیچی نمیشی رو زیر پا بگذارم و شجاعتم را زیاد کنم.
نکته دیگه این که ویژگی تغییر پذیری رو خیلی بیشتر کنم در ذهن خودم و به خودم بقبولونم که اگر تغییر نکنی هر روز شرایط بد تر و سخت تر میشه.
باید وابستگی ها را کم کنم و کم کم در زندگی روی پا خودم وایسم و زندگی رو بسازم
استاد ممنون بابت این درس ها و منتظر فایل بعدی هستیم.️
به نام خدایی که همواره همراه ماست و با ماست.
استاد عزیز چه فایل آگاهی دهنده ی عالی ای. .
من متوجه شدم خیلی برای مهاجرت مقاومت دارم، اما به شدت لازم دارم که فرابرم از جایی که هستم و این فایل شما هدایت دقیق خداونده که طرز برخوردمو عوض کنم با هر جای جدیدی که واردش میشم، استاد جان چقدر بجا تاکید میکردید در همه جای این فایل که مهاجرت یه تغییر بزرگه وقتی مهاجرت میکنی همه چیز عوض میشه، اصلا همین یک نکته رو اگر کسی کاملا بپذیره شاید تمام مشکلاتش در مهاجرت حل بشه یعنی اون چیزی که احساس منو بد میکنه در مهاجرت همینه که انتظار دارم هیچی تغییر نکنه که خیلی خنده داره واقعا.. من اینجوریم که: این خونه چرا فرق داره با خونه ای که توش بودم؟ این محله چرا فرق میکنه؟ این شهر چرا اینجوریه؟ این آدما چرا اینجورین؟ خب عزیزم .. بپذیر که هیچ چیزی قرار نیست شبیه محل زندگی توباشه بله اونجایی که تو بودی یه سری ویژگی های مثبت داشت که شاید از نظر تو تازه وارد این جای جدید نداره اما این جای جدید هم کلی ویژگی مثبت داره که تو اصلا اطلاعی ازشون نداری.. چون اصلا نمیشناسی این جای جدید رو پس باید وقت بذاری و بشناسی این شهر جدید رو این محله جدید رو چطور ندیده نشناخته متوجه شدی که این جای جدید خوب نیست همون جای قبلی بهتره تو اونجای قبلی رو سالها زندگی کردی همه جاشو دیدی باید به جای جدید هم فرصت بدی به خودت فرصت بدی که بری بگردی ببینی بشناسی .
1. انگیزه و هدف: چرا من میخوام مهاجرت کنم ؟ هدفم چیه؟ انگیزه بسیار بالایی دارم و اون هم رشد کردنه چیزی که براش بدنیا اومدم، چیزی که هر روز براش تلاش میکنم.
2. قابلیت انعطاف پذیری و هماهنگ کردن خودت با جای جدید : چقدر میتونی خودتو اداپت کنی، وقتی شما مهاجرت میکنی شرایط کاملا تغییر میکنه چقدر میتونی انعطاف پذیر باشی با این تغییرات؟ این چیزیه که باید در خودم بوجودش بیارم اینکه اولا تغییرات رو بپذیرم، بپذیرم که من باید خودمو با تغییرات هماهنگ کنم من باید خودمو تطبیق بدم و هیچی توی شرایط جدید قرار نیست خودشو با من هماهنگ کنه، و ثانیا بدونم که این تغییرات فرصتهای عالی هستن که جهان در اختیار من قرار داده بصورت عملی تا چیزای جدید یاد بگیرم و رشد کنم.
3. چقدر وابستگی عاطفی با خانواده و دوستان و فک و فامیل دارید؟ یا با شهرت ممکنه این وابستگی رو داشته باشی.
وابستگی چیزیه که در من وجود داره و باید روش کار کنم،با پرورش بیشتر توحید هر وابستگی به غیر خدا کمتر و کمتر میشه، هر چه توحیدی تر باشیم کمتر وابسته ایم وقتی به خداوند وابسته میشیم دیگه اصلا به هیچ کس حتی نزدیکترین فرد زندگیمون هم وابسته نیستیم چون میدونیم این دنیای مادی ناپایداره و قرار نیست چیزی برای آدم بمونه و تنها سرپرست و یار و حامی مهربان ما تنها خداونده و اون همه جا همراه ماست نمیذاره اب تو دل ما تکون بخوره و هر جایی که قدم بذاریم نعمت و برکتشو برای ما میفرسته، انسانهای فرشته خو رو میفرسته و همه جوره هوای مارو داره.
4.چقدر با تغییر مقاومت میکنی؟ تغییر میتونه محل کارت باشه منوی غذایی رشته تحصیلیت باشه یه سری افراد خیلی راحت با تغییر کنار میان یه سری افراد هم خیلی مقاومت دارن با تغییر.
نسبت به قبل خیلی بهترم و سریعتر از قبل با هر تغییری هماهنگ میکنم خودمو یه جاهایی شرایطمو کاملا تغییر دادم مثلا گروه دوستانم رو کاملا عوض کردم، کارم رو عوض کردم، و دیدم که خداوند هر بار بعد از هر تغییری چقدر برکت و نعمت وارد زندگی من کرده و چقدر کیفیت زندگیم بهتر شده بنابراین کمتر مقاومت میکنم در برابر تغییر.
و اینکه بدونیم هیچ جایی پرفکت نیست هر جایی خوبیها و بدیهایی داره خیلی کمکمون میکنه انتظار بیجا نداشته باشیم که جای جدید بدون عیب و ایراد باشه و با تمرکز بر زیبایی های هر شهر یا کشور جدیدی که مهاجرت میکنیم تجربه لذتبخشی رو برای خودمون بسازیم.
استاد عزیزم سپاسگزارم برای این فایل عالی برای خودشناسی بیشتر خیلی فوق العاده بود و کمکمیکنه من خودم رو بهتر بشناسم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى ﴿1﴾
نام پروردگار والاى خود را به پاکى بستاى (1)
الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى ﴿2﴾
همان که آفرید و هماهنگى بخشید (2)
وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى ﴿3﴾
و آنکه اندازه گیرى کرد و راه نمود (3)
وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى ﴿4﴾
و آنکه چمنزار را برآورد (4)
فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى ﴿5﴾
و پس [از چندى] آن را خاشاکى تیره گون گردانید (5)
سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى ﴿6﴾
ما بزودى [آیات خود را به وسیله سروش غیبى] بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنى (6)
إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَى ﴿7﴾
جز آنچه خدا خواهد که او آشکار و آنچه را که نهان است مى داند (7)
وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى ﴿8﴾
و تو را برای آسانیها آسان مى گردانیم (8)
+++++++++++++++++++++++++++++++++
سلام و صد سلامتی تقدیم به استادم، همون بزرگواری که وجودش همیشه مایه خیر و برکت زندگی من و صدها هزار نفر دیگه بوده. و بانوی شایسته دربار توحید مریم خانم جان جانان.
همینطور به همه دوستان زیبا اندیشم در سایت.
من زیاد عادت ندارم از آیات قرآن برای هر مطلبی توی نوشته هام استفاده کنم و در موردش طولانی بنویسم ولی این بار دلم گفت این هدایت الهی رو کامل بنویس.
شاید قراره هم خودم درس عمیقتری بگیرم و هم کسانی دیگه باهاش ارتباط برقرار کنن.
یه لحظه موقع شروع کامنتم آیه الذی قدر فهدی اومد تو ذهنم و سرچ کردم و دیدم همه اش مرتبطه. اگر به چشم عبرت بهش نگاه کنیم.
پس لطفا با من از اولش همراه بشید.
+++++++++++++++++++++++++++++++++
اسم رب و فرمانروای بلندمرتبه خودت رو به تسبیح ستایش کن.
همان که خلق کرد و هماهنگی ایجاد کرد.
(یعنی هرکسی یه جور متفاوتی خلق شده و با یه مدار خاصی هماهنگی داره. همه آدمها یکجور فکر نمی کنن و علایق یکسانی ندارند. استعدادهای ذاتیشون یکی نیست و خواسته هاشون از دنیا با هم متفاوته. پس در جهان اطرافشون دنبال آرامشهایی از جنس های متفاوتند. یکی اون جایی که هست راحته و رنج کنده شدن از منطقه امنش خیلی بیشتر از لذت تجربه دنیاها و آدمهای جدیده. ولی دیگری انگار شرایط فعلیش مثل پیله ای هست که باید شکافته بشه و با هر دفعه مهاجرت یک لایه آزادتر میشه. یکی عشق تجربه های عملیه و دیگری روی مبل نشستن و کتاب خوندن رو برای شناخت دنیا ترجیح میده. یکی از متأهل بودنش لذت میبره و دنیاش رو دو نفره بیشتر دوست داره ولی یکی بلیط های تک سفره یک نفره رو با همه دنیا عوض نمیکنه. پس من نباید تعیین کنم چی برای کی بهتره. خودش میدونه)
+++++++++++++++++++++++++++++++++
همان که قدر و اندازه ها را تعیین کرد سپس بر طبق آن هدایت کرد.
(این آیه به لطف نور الهی همین الان برای من یک دنیا معنی پیدا کرد) می تونم در مورد بحث مرتبط با مهاجرت بگم که برای من مهاجرت معنیش زجر کشیدن نیست. بلکه تجربه های جدید رو زندگی کردنه.
همونطور که همه چیز برای پخته تر شدن نیاز به تکامل داره، مهاجرت کردن هم باید از جاهای نزدیک و کوتاه مدت شروع بشه تا تاثیر مثبتش رو بگذاره. اونم برای فردی که اصلا زمینه ذهنی مناسبی نداره.
اما به لطف خدا من از بچگی اخلاقی داشتم که زیاد احساساتی و وابسته به پدر و مادرم نبودم. دلتنگ میشم ولی مستقل و تودار بودم و هستم.
حرفهام مال دل خودمه. ناراحتیهام در درون خودم حل و فصل میشه. شادیهام رو بهشون میگم اما نگفتنش هم اذیتم نمیکنه.
مادرم از مدرسه که برمی گشتم می پرسید مدرسه چه خبر؟ و من جواب می دادم هیچی درس خوندیم! در صورتیکه 5-6 ساعت اتفاقات مختلفی افتاده بود.
اولین مهاجرتم زمانی بود که مدرسه نمونه دولتی قبول شدم یه شهر دیگه که با ما نیم ساعت فاصله داشت. 4 سال هر روز رفت و آمد می کردم. اونجا بود که کمی فاصله گرفتن برام آسونتر از قبل شد.
روحیه ام می طلبید که باز هم دورتر برم و تجربه کنم. آرزوم این بود دانشگاه یه جای دور قبول بشم و همین هم شد.
از خوزستان کوچ کردم به کرج دانشگاه تربیت معلم حصارک که زیرمجموعه دانشگاه تربیت معلم تهران بود و البته الان اسمش شده خوارزمی.
لیسانسمو که گرفتم به پدرم گفتم بابا فکر کنم به اندازه یه پیرزن 90 ساله چیز یاد گرفتم. هرچند دیدم محدود بود وگرنه الان اعتراف می کنم هنوز چیز زیادی بلد نیستم.
دوباره ارشدم رو دانشگاه دولتی اراک قبول شدم و اون مهاجرت دو ساله هم برام کلی درس و تجربه به ارمغان آورد.
پایان نامه ام رو با اصرار خودم به استاد راهنمام توی سازمان انرژی اتمی تهران انتخاب کردم تا بتونم بلندپروازیهای بیشتری کنم و موفق هم شدم. در صورتیکه می تونستم تئوری توی دانشگاه پشت میزهای کتابخونه رو بردارم با نهایتا نیروگاه خنداب اراک رو. ولی من خواستم دورتر و بالاتر برم که هدایت خدا بر طبق قدر و اندازه ای که برلی خودم متصور بودم راهنماییم کرد.
برگشتم اهواز چون دلم برای خونه تنگ شده بود. چند سالی توی اهواز کار کردم و بعد که داشتم احساس خفگی می کردم، درست در زمانی که حس می کردم دارم پسرفت می کنم و جای من اینجا نیست ازدواج کردم و اومدم کجا؟ تهران.
از تهران دوباره برگشتم کرج، شهری که همیشه بهش یه احساس تعلق خاطر خاصی داشتم.
یادمه روزی که پا به دانشگاه کرج گذاشتم و ثبت نام کردم، موقع خداحافظی مامانم گریه می کرد ولی من می خندیدم و کوچکترین ترس و دلهره ای نداشتم.
یه فنچ فسقلی 19 ساله 48 کیلویی بودم که با مترو و تاکسی و پیاده و اتوبوس تمام تهران و کرج رو زیر پا می گذاشتم و هرجا اراده می کردم بدون هیچ ترسی تنها می رفتم. خییییییلی احساس خوبی داشتم. اون زمانها خود خودم بودم. رها و مستقل و قدرتمند.
الان هم همین حس رو در مورد خودم دارم.
خداوند قدر و اندازه منو اینگونه آفریده و خودش هم هدایتم کرده. نوش جانم اردوهایی که رفتم. سفرهای تکی که رفتم. تجربیاتی که به دست آوردم. لذتشو بردم و باز هم این کار رو خواهم کرد. به موقعش.
از ازدواجم راضی ام. یکی از دلایلش هم اینه که آزادیهام همچنان تامینه. ابراهیم کوچکترین بددلی یا ترسی نداره از اینکه من تنها برم یا گم بشم یا کسی اذیتم کنه. راحتیم با هم. الهی شکر.
شادمهر عقیلی هنرمند مورد علاقه من بوده و هست. یکی از دلایلش غیر از هنر خوانندگی و نوازندگیش شخصیتشه.
خواننده معروف و بسیار محبوبی بود زمانی که توی ایران بود. هیچی کم نداشت و یک سر و گردن از هم رده های خودش بالاتر بود اما قدر و اندازه اش اندازه اینجا نبود. می خواست رشد کنه ولی اون پیله براش تنگ بود. پس مهاجرت براش با تمام سختیها و تفاوتهاش واجبتر شد. از نون شب هم واجبتر. پس به راحتی رفت. و الان می بینیم روز به روز و سال به سال داره موفقتر میشه و همچنان در صدر قرار داره.
چرا؟ چون نچسبید به حواشی و به اصل پرداخت. چون هدایت شد به رفتن و بهش عمل کرد.
به تازگی یکی از مسافرینمون که ابراهیم کارهای ویزاش رو براش انجام داده بود رفت فرانسه، هنوز 4 ماه نشده اقامت فرانسه رو گرفت، چون ابراهیم می گفت اون آقا چنان از ایران موندن بیزار بود که اگر با چوب میزدیش دیگه اینجا نمی خواست بمونه. فقط می خواست بره. با تمام قلبش انگیزه داشت که بره و همین شد که خیلی زودتر از هر پناهنده دیگه ای اقامت گرفت.
اما یه زوج دیگه رو که باز هم ابراهیم فرستاده بود فرانسه سراغ دارم که انگیزه خیلی قوی و درستی برای مهاجرت نداشتن. اینجا بچه دار نمیشدن و سختی زیادی بابتش کشیده بودن. به محض اینکه رفتن فرانسه خانمش باردار شد و دیگه دلیلی برای اونجا موندن نداشتن و برگشتن ایران.
این دو مورد تفاوت بزرگی رو به من نشون داد و مهر تاییدی بود به حرفهای استاد درباره انگیزه مهاجرت.
من هر چی در خودم جستجو می کنم چنین انگیزه های قوی ندارم. دلم می خواد همه جای دنیا رو بگردم، با فرهنگها و پیشرفتهای بخصوص آموزشی دنیا آشنا بشم ولی نه اینکه برای همیشه مهاجرت کنم. قدر و اندازه فعلی ذهن من اینه که برم و برگردم. سفر کنم نه کوچ.
به هر مدت زمانی که دلم خواست خارج از ایران و هرجای دنیا اراده کردم برم ولی هر وقت هم دلم خواست برگردم ایران زندگی کنم.
از لحاظ وفق پذیری و فلکسیبیلیتی با شرایط هم عالی ام. نه سرما نه گرما نه بی آبی و بی هتلی و هیچی آزارم نمیده. چون سفر زیاد رفتم و اولویت برام خوشحالیه.
آرامش من در اینه که آزادی زندگی و سفر در هر جایی و در هر زمانی رو داشته باشم و پایبند یه جای خاص نباشم.
خدا هم که قربونش برم خودش گفته قدر و اندازه ات رو بشناس دیگه خیالت تخت من هدایتت می کنم.
+++++++++++++++++++++++++++++++++
رسیدیم به آیات 4 و 5 اینجا که می فرماید:
آنکه چونزار را آفرید و سپس آن را خار و خاشاکی تیره تبدیل کرد
این یعنی چی؟ یعنی یه جایی ممکنه اولش واست گل و بلبل باشه ولی شرایطت طوری رقم بخوره (بر اساس ذهنیات خودت و فرکانسهات) که تبدیل به رنج و دردسر بشه. آیا هنوزم حاضری اونجا بمونی؟
آیا قادری از نو بسازی؟
بله همه جا پرفکت نیست و همیشه ممکنه پرفکت نمونه. تو کی هستی؟
تو چه کاره ای؟
چرا من الان به فکر مهاجرت بصورت جدی نیستم؟
چون دقیقا همین سوالات رو از خودم می پرسم.
میگم اوکی در باغ سبز بازه و تو هم علاقه داری به رفتن. اما آیا هرجا بری توانایی خلق ثروت رو داری؟ آیا ذهن ثروتمند و آزادی داری که این اطمینان قلبی رو بهت بده که هرجای دنیا هم باشی بتونی از صفر شروع کنی و پول بسازی؟
آیا این اطمینان و اعتماد به خدا رب هدایتگر سوره اعلی داری؟
و جوابم اینه که نه! من هنوز باید قویتر و بزرگتر بشم تا دستم به دکمه آسانسور برسه. الان دستم به دکمه طبقه 3 میرسه ولی اون مهاجرتها تو طبقات 10 به بالا هستند.
پس با راهنمایی استاد میگم که اول باید سفر برم. سفرهای کوتاه و نزدیک. بعد دورتر و طولانیتر تا پخته تر بشم.
این وسط شیطان رجیم هم هی سرک میکشه و میگه عمرت گذشت بابا دیگه کی؟ ولی من میگم عجله ای در کار نیست.
خدای هدایتگر میتونه منو یهو از نقطه A ببره به C بعد یه جهش به H بعد شاید به O بعدش یهو تا X و Y و Z. ترتیبش رو نمی دونم ولی امکانپذیره.
+++++++++++++++++++++++++++++++++
عاشقشم که نمیگذاره خش به دلمون بیفته. بعد از اون آیه 5 در مورد خاشاک تیره میاد دلداری میده و میگه:
بزودی آیات خود را بر تو می خوانیم و تو فراموش نمی کنی، نگران نباش. الا آن چیزی که خدا مشیت کند(یعنی چیزایی که در مدارش نیستی رو فراموش می کنی) و خدا بر ظاهر و باطن هرچیزی آگاه است.
خودش میگه در هر مرحله ای اون چیزی در دایره دیدت قرار می گیره که مورد نیازته. اون لحظه در مدار دریافتش هستی و آمادگیش رو داری پس عجله نکن و غمگین هم نشو. وقتش نیست زور نزن.
فقط
هدایت و هدایت و هدایت
توکل و توکل و توکل
+++++++++++++++++++++++++++++++++
تیر خلاص زده شد….
ما تو رو آسان خواهیم کرد برای آسانیها
اگر به حرف دلت گوش بدی و دچار اضطراب و عجله نشی، اگر برای رفتن هول نشی، از هول حلیم نمیفتی تو دیگ. خودم برات آسونش می کنم.
تو فقط بشین رو دوش من حالشو ببر.
دقیقا این مسأله تو ازدواجم برام رخ داد.
قبل از ازدواجم چند سال اوضاع روحی خوبی نداشتم. ادامه داشت تا به خودم اومدم و روی خودم کار کردم. کم کم که حالم بهتر شد و تونستم به خدا توکل کنم نشونه ها اومد.
ازدواجم عالی رخ داد.
5 بعد از ازدواجمون خونه خریدیم. بعدش ترانه به دنیا اومد با کلی برکت مادی و معنوی که از بهشت با خودش واسمون سوغاتی آورد.
بعد ماشین خریدیم و خونه مون رو مجهزتر کردیم.
بعد یه چند ماهی به افت و پسرفت گذشت تا اینکه با استاد آشنا شدم و چند سالی هم طول کشید تا آموزشهای ایشون به خورد ذهنم رفت و نتیجه داد. بعد اوضاع کم کم بهتر شد و همچنان در حال بهبوده.
یه ماشین دیگه خریدیم.
حسابهای بانکیمون چه ریالی و چه ارزی پرتر شد.
تفریحاتمون بیشتر شد.
آرامشمون خیلی خیلی بیشتر و جنسش شفافتر شد.
روابطم چه با همسرم و چه با دیگران دور و نزدیک بسیار بسیار بهتر شد.
سفرهامون بیشتر شد.
داریم جمع می کنیم به لطف خدا یه خونه دیگه بخریم.
فرزند دوممون تو راهه و خودش نویدبخش یه عمر دوباره است.
و خیلی موارد دیگه.
اینا همش نتیجه تغییر و توکله. الهی شکر.
ما آسونتر شدیم برای آسونیها.
استاد من با چه زبونی از شما تشکر کنم؟ که حق مطلب رو ادا کرده باشم؟
خدایا برای تک تک نفسهام و برای لحظه به لحظه زندگیم ازت ممنونم.
به نام خدای هدایتگرم
سلام ودرود به خواهر خوبم سعیده عزیز
امروز صبح هدایت شدم به کامنت عالیت
چقدر لذت بردم وچقدر درس برایم داشت
بزار داستان هدایتم را برات بگم
دیروز اعلام کردند ادارات دولتی پنجشنبه تعطیل هستند همه کلی ذوق کردند اما به ما نامه زدند که این شامل درمانگاه نمیشود وشما باید سر کار حاضر شوید
خلاصه همکاران کلا دیروز همش در حال غر زدن بودن منم یکم ناراحت شدم ولی سعی کردم ذهنم را کنترل کنم واخر وقت دیروز کلا در حال خواندن کامنتهای سایت بودم وزیاد در جمعشان آفتابی نشدم
چون هوای یزد تابستان خیلی گرمه همکارها کلی از گرمای هوا مینالیدند
صبح امروز آماده شدم وساعت 5ونیم صبح رفتم سر خیابان تا سرویس بیاد 20 دقیقه ای گذشت واز سرویس خبری نشد
من تو سرویس تا محل کارم که تقریبا نیم ساعتی میشه معمولا کامنت بچه ها را میخونم وچقدر برام لذت بخش هست
لب خیابون کامنت شما جلوی چشمم باز شد اسم زیبای سعیده رضایی ولی نتونستم بخونم خلاصه زنگ یکی از همکارها زدم که چرا سرویس نیومده واوهم گفت که آخر شب اعلام کردند که ما هم تعطیل هستیم
خلاصه با خوشحالی به خانه برگشتم هوشیار وقبراق وگفتم به جای اینکه بخوابم میرم تو سایت فایل استاد را میبینم
لباسم که عوض کردم ووارد سایت شدم کامنت شما اومد جلوی چشمم، گفتم بزار این کامنت را بخونم بعد میرم برای دیدن فایل
وای سعیده جان عزیز دلم نمیدونی چه حالی شدم با خوندن کامنتت
هدایت الله را حس کردم باورت میشه از ساعت 6صبح تا الان که 8و10دقیقه هست در کامنت شما وداستان هدایتت که زیر عکس خوشگل پروفایلت نوشته بودی غرق شدم وچه غرق شدن لذت بخشی
با سوره اعلی شروع کردی چقدر زیبا با معنی نوشتی وبه داستان مهاجرت وصل کردی
چقدر قشنگ مهاجرت هایت را توصیف کردی ومن چقدر تحسینت کردم یه دختر شجاع، جسور، کنجکاو وعاشق مهاجرت
دمت گرم نوش جونت نتایج قشنگ وعالیت وچقدر خوب تکاملی پیشرفت کردی
داستان هدایتت را خواندم وچقدر این سعیده قصه ما را دوست دارم داستانت مرا به فکر فرو برد وچه نکته مهمی را فهمیدم در مورد خودم
منم دوره های 12 قدم را تهیه کردم وتا قدم 4 اومدم جلو ولی نتایج خوب وعالی اونطوری که تصور میکردم نگرفتم به خصوص از لحاظ مالی که خیلی دلم میخواد پیشرفت کنم
با خواندن داستان شما منم به این نتیجه رسیدم که آنطور که باید کار نکردم
فایلها را 3تا 4 بار هر کدوم گوش میدادم بعد در یک دفتر خلاصه نویسی میکردم اما تمرینات را انجام ندادم کامنت نمینویسم بیشتر کامنت میخونم و گاهی یه هفته طول میکشه تا برم جلسه بعدی را گوش بدم به خاطر مشغله کاری وکارهای خانه
من در یه درمانگاه در آزمایشگاه کار میکنم
کارم سخته وهمش تا ظهر در حال رفت وآمد پا دستگاه ونمونه گیری خون وغیره هستم ولی آخر وقتها کارم که تموم میشه به جای اینکه برم کنار همکارهای دیگه وحرف بزنم ومسخره بازی در بیاریم تا در مورد شرایط نا خواسته صحبت کنیم تنها در آزمایشگاه میشینم وکامنت های دوستان را میخونم کلی واسم نکته ودرس داره خودش یه دانشگاه هست
با خوندن مطلب شما فهمیدم که این کافی نیست باید بیشتر تلاش کنم باید وقت بیشتری بزارم منم تصمیم گرفتم دوباره برگردم قدم اول از نو شروع کنم قدمهایم را محکم تر بردارم تلاشم را مضاعف کنم تا به نتایج بزرگتر ملموس تر برسم
البته ناگفته نماند از خیلی جهات تغییرات خوب وعالی داشتم از لحاظ اخلاقی بهتر شدم صبورتر شدم زندگی واسم لذت بخش تر شده رهاتر شدم رفتارم با دو فرزندم و همسرم بهتر شده و من خدا را شکر میکنم برای این نتایج
ولی به قول استاد هر چه ما بیشتر وقت بزاریم واز نظر شخصیت بزرگتر شویم آنوقت نتایج ما هم بزرگتر میشود منم امروز به خودم تعهد دادم که با توکل بر خدا وبا کمک هدایتهای خدا با تلاش تمرکز بالاتر دوره 12 قدم را از نو شروع کنم تا انشاءالله به نتایج بزرگتر برسم
راستی با خواندن سوره اعلی که شما نوشته بودی از خدا هدایت خواستم واین آیه ها از سوره احزاب برایم امد
یا ایها الذین آمنوا تقوالله وقولو قولا سدیدا
ای کسانی که ایمان آورده اید تقوا خدا داشته باشید وسخن درست بگویید
یصلح لکم اعمالکم ویغفر لکم ذنوبکم ومن یطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظیما
تا خدا اصلاح کند کارهای شما را و گناهانتان را بیامرزد وهر که اطاعت کند از خدا ورسولش مسلما موفق کامیاب شده است
آیه 70 و71 سوره احزاب
کامنتم خیلی طولانی شد شرمنده
کلی ذوق کردم برای همین اینقدر طولانی نوشتم تعطیلی وامدن به خانه وهدایت به کامنت شما را من نشانه ای دیدم برای جدیت بیشتر انشاالله رسیدن به اهداف بالاتر
ایشالا میام و از نتایجم واست میگم سعیده خوشگلم
امیدوارم در تمام مراحل زندگی موفق وشاد وخوشبخت باشی وبه سلامتی زایمان کنی وکنار خانواده همیشه شاد باشی عزیزم
در پناه حق باشید ️
به نام و یاد خدا
سلام منیژه خانم دوست قشنگم
خدا چه تاجی گذاشته رو سر من. چقدر با خوندن کامنت فوق العاده شما و داستان هدایتت شاد شدم و انرژی گرفتم. خدا رو شکرررر
خدا همیشه دستان بی نهایت خودش رو استندبای آماده به خدمت ماها گذاشته و منتظره تا ما لب تر کنیم.
به محض اینکه درخواستی از پس زمینه ذهنمون بگذره و بدونیم که اجابت میشه خدای دانا و مهربون کارش رو شروع میکنه.
حتی به تصور من قبل از اینکه ما خودمون آگاهانه یا ناآگاهانه درخواست کنیم بنا بر علم ازای و ابدی خودش مقدمات رو فراهم میکنه تا به محض درخواست کردن ما تقدیممون کنه. حاضر و آماده و شسته رفته.
الله اکبر از این جریان هدایت!
چه آیاتی واستون اومد. سوره شریف احزاب:
یا ایها الذین آمنوا تقوالله وقولو قولا سدیدا
یصلح لکم اعمالکم ویغفر لکم ذنوبکم ومن یطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظیما
تو فیلمها و کتابها دیده بودیم که خدا به صورت یک نور یا صدا یا فرشته با پیامبران صحبت میکنه و وحی الهی همیشه یک نمود فیزیکی و مادی هم داشته. اما الان دارم به چشم خودم می بینم که وحی و هدایت رب العالمین همینه. بی صدا. بی تصویر. بی نور. فقط یک عبارت میاد تو ذهنت. سرچ می کنی و خودت دریافتش می کنی.
دقیقا شما در مسیر دریافت هدایت قرار گرفتی و با این دو آیه خدا کلی باهات صحبت کرد. نوش جاااااانت عزیزم.
خوش به سعادتت.
بهت گفت سر قولت بمون. ثابت قدم باش و نگران نباش چون خودش عمل صالحت رو تا عرش بالا میبره و پیروزی بزرگ ار آن شماست.
از این خدای راستگو و سریع الرضا چه انتظاری داریم؟ اینکه به اندازه عقل مادی و محدود ما بهمون ببخشه. ولی اون میگه نه. من رستگاری بزرگ رو بهت می بخشم. بی حساب و کتاب. جوری که در مخیله ات نمی گنجه.
منیژه جانم شغل و مشغله های زندگی میتونه بهانه خوبی باشه برای افرادی که هنوز به درستی این مسیر و پربرکت بودنش ایمان نیاوردن.
ولی ماهایی که ادعا می کنیم راه درست رو درک کردیم و صراط مستقیم رو پیدا کردیم نباید اجازه بدیم هیچ مشغله ای از مسیر دورمون کنه. درست مثل تصمیم درستی که شما گرفتی و بهش عمل کردی.
از جمع همکاران که صحبتهای بیهوده میکردن جدا شدی و خدا اینطوری پاسخ عمل صالحت رو داد. و مطمئن باش نتایج بزرگترت تو راهه.
خیلی خیلی خوشحالم کردی که حرفهای دلت رو کامل واسم نوشتی. وقت گذاشتی و به موضوع هدایتت اهمیت دادی.
برات عشق و نور آرزو می کنم. بدرخشی مثل الماس
سعیده عزیزم سلام و صد سلام بانوی زیبا …
همیشه از رشد و کارکردن هایتان لذت میبرم و درس میگیرم. از تلاشی که در روابط، در خلق ثروت و در روبرو شدن با تضادهای مربوط به ابتدای بارداری و …..داشته اید، لذت میبرم و تحسین میکنم و امید میگیرم که بله هر روز و هر روز تلاش داشته باشیم و این نیز بگذرد را در ذهنمان داشته باشیم.
سعیده بانو جان جانان، این کامنتان را که خواندم، دوست داشتم براتون بگم که کلی ذوق کردم چه با یک دوست هم فرکانسی ام، هم رشته هستم. من هم فوق لیسانس فیزیک …. و در سال 1387 در سازمان انرژی اتمی تهران پایان نامه ام را گذراندم جهت رشد بیشتر در رشته ام. در آنجا با همسرم که امریه بود آشنا شدم و …… داستان به این صورت شد که بعد از سه سال از فارق التحصیلی از فوق، سازمان که نیرو جذب میکرد به لطف خدا در آنجا مشغول به کار شدم و الان 14 سال سابقه کار دارم. الان به لطف خدا راضی هستم از شرایطم، اما همیشه ذهنم به دنبال مهاجرت بوده و گاهی کمرنگ شده و گاهی پررنگ. از این فایل استاد خیلی خوشم اومد که به امید خدا، بتونم به ثبات تصمیمی برسم. به امید خدا
خلاصه که من همیشه خیلی خیلی تحسینتون میکنم و از عمل به آگاهی هایتان، لذت میبرم و درس میگیرم و به امید اینکه، در بهترین زمان و مکان بتونم از نزدیک ببنمتنون .
در پناه حق تعالی باشین در کنار همسر گرامیتان که روابطتان را هم همیشه تحسین میکنم و آرزوی همچین روابطی را دارم که اگر ندارم، کمکاری از خودم بوده و در کنار دو کوچولوی عزیزتون خوش خوش سلامت باشی بانو آن جانان.
شیما بانو
به نام الله یکتا
سلام دوست خوب و قشنگم. رفیق قدیمی سایت
امیدوارم عالی و متعالی باشی
چه جالب که ما تحصیلات مشابهی داشتیم. من همیشه می گفتم فقط یک علوم پایه ای میتونه یک علوم پایه ای رو درک کنه. هیچ رشته مهندسی ای به اندازه فیزیک سخت نیست.
پدر خودمونو درآوردیم با فیزیک خوندن ولی باز هم دوستش دارم.
چقدر عالی که شما تو سازمان مشغول به کاری و اینهمه سابقه داری. باریکلا بهت دختر زرنگ.
این دفعه که از جلوی ساختمون راکتور و آزمایشگاه نوترون گذشتی سلام منم برسون. همینطور از زیر درختای محوطه وسط سازمان و اون نیمکتا… یادش بخیررر رستوران طبقه دوم و مسجد تر و تمیز و شیکی که ساختن.
بقول سعیده شهریاری عزیزم مسجد هم باید شیک و باکلاس باشه. اونجا نماز که می خوندم لذت میبردم.
شیما جان روحمو تازه کردی با صحبتهای دل قشنگت.
مهاجرت به نظر من اول از انگیزه قوی می خواد بعد سایر ملزوماتش بنا بر میزان انگیزه شخص خودش جور میشه.
منم مثل شما هنوز صد در صدی نیستم و همینجا راحتم. با اینکه علاقه دارم به گشت و گذار در تمام دنیا ولی از جایی که هستم ناراضی نیستم.
خدا یار و نگهدار همه عزیزان به خصوص شما دوست گل و قشنگم.
راستی خیلی خیلی متشکرم بابت اینهمه لطف و محبتی که منو مهمون کردی.
سلام بر سعیده جانم. امیدوارم حال خودت و دختر نازت و کوچولوی تو دلتون و همسرتون عااالی و عاااااالی باشه ….
حتما سلام میرسونم و دیگه موقع قدم برداشتن، یاد شما رو هم میکنم.
میدونم شما همیشه دور از استخدام و ….. بوده آید و خودتون علاقه مند نبودین، چون محدودیت میاره ….. درسته …
اما انصافا من از شغلم خیلی راضی هستم و با اینکه همکارهایم اکثرا غر میزنند و گله و شکایت دارند، من همیشه زبان سپاس گذاری دارم.
محوطه محل کار همانطور که دیده آید، بسیار زیبا و با صفا است. ما اصلا کارمون ارباب رجوعی نیست و کاری به کارمون ندارند که چه ساعتی کارت میزنیم و … فقط از مرخصی خودمون کم میشود … اگر بخواهیم مرخصی مثلا چند روزه برویم، اصلا لازم نیست اصرار کنیم، با یه بیان ساده قبول میکنند، البته بخش ما که اینطوریه ….. صبح زود که میرسم محل کار، کلی وقت دارم که در محوطه پیاده روی صبحگاهی ام را انجام بدهم و بعد برم تو اتاقم. تو ساختمونمون ماهی یه بار دسته جمعی املت میزنند بر بدن……خانه های سازمانی در شهرهای مختلف داریم که با قیمت بسیار مناسب میتونیم بریم سفر … مثلا الان در چادگان اصفهان هستم. جای شما خالی … ورزشگاه بسیار با کیفیت و بزرگ و با امکانات داریم که هفته ای سه بار بدون هزینه و مرخصی گرفتن به اندازه دو ساعت در روز میتونیم ازش استفاده کنیم. کارم خیلی خیلی سبک است و کاملا مربوط به رشته ام. راحت ساعت 3 بعدازظهر میرسم به پسرم در منزل، البته کوچکتر که بود اجازه داشتم ساعت 2 ، برسم به منزل. برای مادرهایی که بچه زیر شش سال دارند، مرخصی های ساعتی خاص اختصاص میدهند. خلاصه که این ها رو گفتم اینجا، که به خودم یادآوری نعمت های خدا جونم را بکنم و شکرگزارتر باشم و بگم که اکثر همکارها فقط غر میزنند و ایرادها را میگیرند و میگن آخه این چه جایی است که کار میکنیم و حقوق کمه و …. کاش فلان جا بودیم و ……
با این حال من تغییر و رشد رو دوست دارم و هرزگاهی در فکرم است و به قول شما هنوز انگیزه قوی ندارم و شما در آمدن از نقطه امن در زندگی ام را دارم.
امیدوارم شما هم هر روز شاهد موفقیت هاتون در شغلتون، مخصوصا که یه بار فرمودین که چطور شاگردها علاقه مند شدند بهتون و عشق میورزند …. باشین. من که کیف میکنم و خیلی همیشه تحسین میکنم. اینکه به امید خدا دوران بارداری را به راحتی راحتی پشت سر بگذرانید و بعد هم با کوچولوهاتون کیف کنین ….و لازم نیست برین سر کار ….
به امید پروردگار عالم که هر روز رشد و رشد و رشد داشته باشیم.
شیما
به نام خدای مهربان
شیما جانم سلام
انصافا انقدر قشنگ نوشتی، انقدر اون حس خوب پشت واژه هات قوی بود که نتونستم به یه 5 ستاره بسنده کنم و دلم خواست دوباره برات بنویسم.
الهی شکر خدا رو صد میلیارد بار شکر که شما اینهمه زیبایی و راحتی و آسایش رو می بینی، تحسین می کنی و داری لمسش می کنی.
چقدر عالیه هستن این امکانات و من اصلا نمی دونستم که وجود دارن. چون با افرادی که در سازمان مشغول به کار بودن و من آشنا شدم اصلا چنین امکاناتی رو یا نداشتن یا به من نگفتن.
یه خانم بود که باهاش صحبت می کردم می گفت تا ساعت 4 سرکارم و تا برسم خونه میشه 5.
نه حرفی از مرخصی ساعتی منعطف برای مادران بود، نه سه روز در هفته باشگاه 2 ساعته، نه مرخصی فلکسیبل و نه تایم کاری تا 2.
من با توجه به شنیده هام ذهنیتم راجع به کار دولتی مثلا تو سازمان انرژی اتمی خیلی منفی و سخت شده بود. فکر می کردم اسیر میشم و آزادیهام گرفته میشه و شاید همین ها هم باعث شد ته دلم راضی به موندن در اونجا نشه.
اما برام شگفت انگیزه که کسی در محیطی مشابه دیگران باشه و بر خلاف اونها غر نزنه، از حقوقش راضی باشه. تمام مزایای کارش رو ببینه و برای خودش بزرگشون کنه.
قدر ساعت 3 رسیدن به خونه رو بدونه در حالیکه خیلیها همون 3 واسشون عذابه و میگن کاش تا 12 کار می کردیم.
اما شما با قدرت ذهن مثبت نگرت داری برای خودت بهشتت رو وسیعتر و پرنعمت تر می کنی. گوارای وجودت دوست خوبم.
چقدر لذت داره به کاری مشغول باشی که با رشته مورد علاقه ات هماهنگه و توش دنبال رشدی. ذهنت آسوده است و انگار همه چرخ دنده هاش در جای درستشون قرار گرفتن و دارن درست و روان می چرخن.
انرژیت سیو میشه و هرز نمیره.
درآمدت برکت داره. عمرت برکت داره و شادی.
الهی شکررررر که شما داری تجربه اش می کنی. خیلی برات خوشحالم و بهتر از اینها رو هم واست آرزو می کنم.
بدرخشی عزیزم.
سلام به سعیده جانم،
اول بگم که چقدر ذوق میکنم که در این سایت کلی دوستای خوب و عالی دارم که انتظار خواندن نوشته هاشون رو میکنم.
بعد هم خیلی ذوق کردم از تحسین کردنتون که واقعا یه موقع هایی به چشم خودم هم عادی میشه این جور زیبا بین بودن که فقط و فقط و فقط از آموزه های استاد دارم و بس …..
بازم خدا قوت از دورانی که الان دارین سپری میکنین و بگم که همیشه، خیلی خیلی دوستتون دارم.
من هم بهترین و بهترین و بهترین ها رو چه از همه بالاتر، حال خوب است رو برات آرزو دارم.
در پناه خدا جووووون باشین همیشه کنار عزیزانتون.
شیما
سلام سعیده جان
دوست خوبم، همین جا ازت تشکر میکنم بابت جوابی که برام گذاشتی .
حقیقتاً شب بیداریهای فرزندانم برای من انقدر زجرآور بود ه فکر میکنم یکی از تونهای محکم این اهرم رنجآور یدار شدن یادآوری همون سختیها باشه.
اما مثالی که از خودتون زدید برای الگو گرفتن و باورپذیری برای ذهنم که خواب کمتر هیچ اسیبی به من نمیزنه بلکه موفقیتهام رو هم بالاتر میبره ، به صورت عملی و کاربردی.
از وقتی جواب خوب شما رو خوندم به مثالها و الگوهای دیگه هم هدایت شدم. مثلاً فاطمه جان همسر آقا رسول که همیشه جز کامنتهای برتر هستند در کامنت اخیرشون نوشته بودند در این دو سال که با سایت آشنا شدند حدود 4 ساعت فقط در شبانه روز میخوابند و بقیهاش رو برای کار کردن روی خودشون اختصاص میدن و نتایج فوقالعاده شون نشون دهنده درستی اعمالشان است. یا خود سعیده جان شهریاری ،اون زمانی که پرستاری میکردند در شیفت آی سی یو کودکان ،اورژانس با اون حجم کاری با اون فشار بالای کاری ،کارهای خونه ،خرید و غیره ولی همچنان توی تمام دورهها، فایلهای دانلودی، کامنت ها،گذاشتن جواب دادن به دوستان فعال بودند.
خیلی خوشحالم و متشکرم که با کامنت گذاشتنتون به من کمک کردین این الگو رو برای خودم باورپذیر کنم. و همینطور جا داره باز هم تشکر کنم که با خوندن داستان هدایتتون متوجه یک باگ ذهنی در خودم شدم. اینکه واقعا مدل کار کردن واقعی و نتیجه گرفتن واقعی چه جوریه خیلی خوبه که آدم توی مسیر باشه لذت ببره اما چه کسانی بولد می شوند و نتیجه می گیرند، کسانی که متعهد بودند . و شما برام واضح کردین که تا وقتی متعهد نباشم روند زندگیم خوبه اما نتیجه بخش نیست یا نتیجه خیلی طولانی مدت به دست میاد. چون تکامل تعداد قدمهای درست در مسیر درست با استمرار است . درسته تا وقتی تو مسیرم ، خوبه اما تا وقتی اون تعداد قدمهای مناسب رو برندارم به نتیجه نمیرسم. تا وقتی رفتارهام تغییر نکنه یعنی چیزی عوض نشده.
حالا میخوام یه داستان جالب از هدایت برات تعریف کنم من معمولاً کامنتها رو به ترتیب امتیاز میخونم اما دیروز به خدا گفتم یا میخوام بدونم دوستان که میگن تو هدایتمون میکنی به کامنت خوب چه جوریه ؟ میخوام این دفعه تو برام انتخاب کنی که من چه کامنتی رو بخونم. همینطور عدد صفحات کامنت رو رد میکردم تا رسیدن به عدد 12 ،حسم گفت همین صفحه خوبه، کامنتها رو رد میکردم ز بین کامنتها یکی دو کامنت رو خوندم خوب بودن واقعاً خوب،داخل صفحه رسیدم به کامنت شما چشام برق زد ، مخصوصاً وقتی آخر کامنتتون نوید عمری دوباره با وجود فرزند دومتون رو که در راه است دادید. انشالله خودتون به همه عزیزانتون سلامت باشید .
خواستم اینو برای خودم بنویسم که یادم بمونه هرجا به خدا توکل کنم بهم جواب میده حتی برای خوندن کامنت. و اون هزار راه میشناسه برای رساندن ما به جواب سوالهامون.
آواز موفقیت ها تون بلند باشد عزیزم
708
به نام الله مهربان
سلام دوست قشنگم نفیسه خانم نفیس.
بازم مثل شیما جان به شما هم میگم، انقدر نوشته هاتون زیبا و تاثیرگذار بود که دلم نیومد فقط امتیاز بدم و دوست داشتم واست بنویسم.
نفیس جان خدایی که من چند ساله دارم از زبون استاد بهتر می شناسمش خیلی دخالت بیشتری تو زندگیم داره. منظورم اینه که من قبلا خدا رو یک موجود برتری می دیدم که فقط از اون بالا داره منو نگاه میکنه و یک سری دستورها داده که من موظم اجرا کنم و اگر نکنم چند بار می بخشه و اگر بازم تکرار کنم عصبانی میشه و مجازاتم میکنه.
ولی الان خدایی که باهاش در ارتباطم پیش منه. همینجاست بغل گوشم. وسط قلبم.
استاد تو فایلهای اخیر سفرنامه خیلی راجع به تغییر عادتها صحبت کردن. گفتن با اینکه میدونی راه و روش قبلیت اشتباهه و واقعا می خوای که تغییرش بدی ولی ذهن و جسمت ناخودآگاه میره به سمت روش قدیمی تثبیت شده ات.
خیلی باید مداومت و اصرار به روش فکری جدید به خرج بدی تا سیمان سفت شده قبلی بشکنه و یک رفتار و منش جدید جایگزینش بشه.
حالا قضیه توحید عملی من هم دقیقا همینه.
چند سال طول کشیده تا من به ظاهر مومن و متوکل که نماز اول وقتم ترک نمیشده یاد بگیرم و باور کنم که خدا یک موجود دور از دسترس در اوج عرش کبریایی نیست که من فقط باید موقع سختی و فشار سرمو رو به آسمون بلند کنم و ازش کمک بخوام.
باکه به قول شما برای هر کوچکترین کاری در زندگیم فقط کافیه یک لحظه تمرکز کنم و حال دلمو خوب کنم و بطور عملی ایمان داشته باشم که نیروی خیر الهی همیشه همراه من هست و راهنماییم میکنه.
مطمئن باشم که بهترین راه رو به من پیشنهاد میده و حتما هم جواب میده. ردخور نداره.
این منم که باید با حال خوب خودم بشنوم و مهمتر از همه بر طبق اون دستور یا پیشنهاد یا وحی یا الهام یا هرچی که اسمشو میذاریم عمل کنم.
این روش زندگی کردن که شما یک مثالشو در کامنت خوندن زدی (و چقدر هم شیرین بیانش کردی) خیلی تکامل میخواد و استاد که خودت میدونی چقدر استاد این کار هستند خودشون میگن من همچنان در حال تمرین این مسأله هستند. خودشون ادعا می کنن که عالی و پرفکت عمل نمی کنم.
ولی به اون میزانی که عمل کردن نتایجشون هم واضحه.
انصافا که نتایجشون از 99 درصد آدمهای کره زمین بزرگتر و پایدارتره.
منم دارم تاتی تاتی حرکت می کنم و برام شگفت انگیزه که فقط با کمی توکل و توحید عملی خدا 10 برابر بزرگتر و سریعتر از ذهنیت من بهم پاسخ میده.
حتی همسرم هم اینو میگه. میگه بخدا کافیه یک دقیقه ذهنمو کنترل کنم و با احساس سپاسگزاری و امید از خدا درخواستی کنم. به دقیقه نمیکشه که جواب می گیرم.
به نصف روز نمیکشه که یه مشتری خوب بهم زنگ میزنه.
این معجزه است.
این خود خود بهشته.
میگن تو بهشت تو نشستی سرجات و میوه درخت بهشتی بدون هیچ زحمتی میاد تو دستت.
این زنگ زدن مشتری بدون تبلیغ و بدون هیچ پیگیری و رابط جور کردن چه فرقی با میوه بهشتی داره؟
هردوش نعمت و ثروته.
بهشت همینجاست.
خدا همینجاست. وسط قلب و ذهن ما.
روزی و برکت و نعمت همینجاست. فقط باید مشتمون رو باز کنیم.
حدیثی هست منتسب به پیامبر که خطاب به خدا می فرماید:
«مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ وَ مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ»
و در آیه 67 سوره زمر هم داریم:
وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا یُشْرِکُونَ
فکر می کنم مفهومش واضح باشه که می فرماید مشرکان قدر و اندازه عظمت خدا رو اونطور که باید نشناختند و به همین خاطر بهش امید و اطمینان نداشتند. ولی خدا بی نیاز از شناخت اونهاست.
اگر من و شما خدا رو به خدایی و قدرت فرمانرواییش نشناسیم، پس ازش درخواست نمی کنیم. و کلاهمون پس معرکه است. چون ذهن محدود ما که کاره ای نیست.
پس ما مشرک محسوب میشیم.
نفیسه جانم ممنونم که برام نوشتی و باعث شدی این درسها رو به خودم یادآوری کنم.
موفق باشی گل زیبا
سلام سعیده جان
کامنت تون پر از آگاهی و توحید بود
امروز تو ستاره قطبی ام از خدا خواستم نمره امتحانم بالای 80 درصد بشود و شد 81.5:) چرا بیشتر نشد چون من بیشتر باور نداشتم .
بله همون خدایی که با احساس سپاسگزاری و امید صداش می زنیم.
به قول همسرتون:
بخدا کافیه یک دقیقه ذهنمو کنترل کنم و با احساس سپاسگزاری و امید از خدا درخواستی کنم.
همون خدایی که در لحظه اجابت می کند ولی من نمی بینم پس همش می گویم :کو ؟کجاست ؟پس کی؟ من همین الان غرق نعمتم غرق ولی نمیبینم
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه ما دیدنی است آن بینی
باور در بهترین زمان در بهترین مکان هستم خیلی داره برام پر رنگ تر میشه هر روز یک نمونه خودش را نشان می دهد اما هنوز جامع نشده فراگیر و مقبول کامل نشده! از کجا می گم از اون جایی که 100 تا ایمیل را فعال کردم چرا؟ چون هنوز ریشه ای نیست که ، من در بهترین زمان در بهترین مکان ، من هدایت می شوم به آنچه لازم دارم.
یک جای دیگر هم این باور کمبود خودش را نشان میدهد وقتی رو یه خواسته گیر سه پیچ دادم ول کن نیستم ، وقتی گیر دادی یعنی نداری! یعنی کو !یعنی بیارش دیگه یالا! نیست تو زندگیم ! یعنی تقلا یعنی لذت نمی برم و این دقیقاً جذب ناخواسته است چون ما فقط می تونیم جذب کنیم . چطور جذبش کنم با لذت رهایی با لذت بیخیالی با زندگی تو لحظه و تجسم همراه لذت نه تجسم همراه زود باش بده خدا! و روز ها را بشمارم و ببینم چند وقته دارم تجسم می کنم پس کو .
یادمه یکبار صاحب یکی از برند های جهانی لباس ، کودکی بیپولی داشته و می رفته جلو سینما از تماشای لباس هنر پیشه ها و انسان های خوش لباس و لذت می برده. یعنی تحسین که استاد می گویند.
وقتی خودم را مجبور به نوشتن می کنم در واقع ذهن چموشم را افسار می زنم تا بشینه فکر کند ببینه توش چه خبر است:)
در صحت و سلامت باشی هم خودت هم نی نی تو دلت:)
راستی چه اسم خوبی برای انتخاب کردی ، نوا. درست یادم مونده؟:)
به کنترل ذهنت هم تبریک میگم با وجود اینکه آدم های نزدیک اصرار دارن بارداری راحت نیست تو بر خلاف شون فکرتو کنترل کنی کار بزرگیه.719
به نام خدای مهربان
سلام نفیس جانم. چقدر خوبی شما. چقدر عالی داری پیش میری.
آفرین و مرحبا به پشتکارت.
همین کنترل ذهن و استمراری که در کامنت نوشتن داری، به علاوه همون بقول خودت 100 تا ایمیلی که فعال کردی باعث شده ذهنت به تکاپو بیفته و یه جریانی از انرژی در وجودت شکل بگیره که داره دونه دونه ترمزهات رو برات نمایان میکنه.
بقول نویسنده کتاب شفای زندگی که الان اسمش در خاطرم نیست، میگه که وقتی می خوای یه ماهیتابه که روغن سوخته بهش چسبیده رو بشوری، اولش هرچی میسابی انگار هی کثیفتر میشه.
هی تیکه های سوختگی کنده شده به قسمتای تمیز وارد میشن و انگار داری همه چیز رو خرابتر میکنی.
ولی وقتی به ساییدن ادامه میدی و آب می گیری روش همه اون سیاهی ها شسته میشن و محو میشن.
اگر هم سیاهی مونده باشه واست واضح میشه و خیلی کوچیک شده. و شما ازش بدت نمیاد و با انرژی خیلی بالاتری اونم تمیز می کنی.
ذهن ما هم دقیقا همینه.
اولش که رو خودمون کار می کنیم با دریایی از باورهای منفی مواجه میشیم که انگار غرقیم توش.
ولی وقتب با حوصله به اصلاح افکار منفیمون ادامه میدیم می بینیم رفته رفته خیلی آسونتر میشه.
تشخیص اشکالات کارمون واضحتر میشه و بنابراین زدودنش راحت تره.
اولش سخت و پیچیده به نظر میرسه چون ما هنوز قوی نشدیم. اما قدرت از کجا میاد؟
از پشتکار و تمرین مداوم.
که دقیقا الان شما داری همین کار رو می کنی. پس انتظار داشته باشه که هر روز کارت راحت تر و ماهیتابه ات تمیزتر بشه.
خوندن کامنتهای قشنگت واسم مایه افتخاره و دلم واقعا شاد میشه که لطف می کنی و واسم می نویسی.
موفق و سربلند باشی دوست خوبم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد و خانم شایسته و خانوادم..خانم رضایی ممنونم بابت کامنت تون..دل مظطرب از رفتن و موندنم رو با آیات الهی آروم کردین و دیگه جای نگرانی برام نموند..چند وقتی بود که اوضاع به شکلی پیش میرفت که بحث مهاجرت برام پیش آمد و با اینکه تست مهاجرت رو زدم دیدم کاملا آمادگی شو دارم ..ولی نگرانی از این داشتم که حتما لازمه الان برم یا بزارم اوضاع بهتر از این بشه …اینجا که خدا میگه :
بزودی آیات خود را بر تو می خوانیم و تو فراموش نمی کنی، نگران نباش. الا آن چیزی که خدا مشیت کند(یعنی چیزایی که در مدارش نیستی رو فراموش می کنی) و خدا بر ظاهر و باطن هرچیزی آگاه است…
امروز از صبح ازش هدایت خواستم و دل گرم شدم به مسیر ولی هنوز ته دلم قرص نبود و میگه تورو اگاه میکنیم یعنی حالم خیلی بهتر بهنر شد …
و اینجا دوباره..
ما تو رو آسان خواهیم کرد برای آسانیها
اگر به حرف دلت گوش بدی و دچار اضطراب و عجله نشی، اگر برای رفتن هول نشی، از هول حلیم نمیفتی تو دیگ. خودم برات آسونش می کنم…
یعنی تو غمت نباشه..درسته نمیبینی اوضاع چجوره ولی قطعا اوضاع اسون تر میشه واسم و اون چیزی که تو مدارش باشم دریافتش میکنم..
الهی شکرت که رسیدم به کامنتتون
الهی که همیشه شادتر و زندگی تون پربار تر از رویاها و خواسته هاتون باشه به لطف ربّ العامین
الهی آمین
الهی شکرت
به نام الله یکتا
سلام به آقای نیکوکار گرامی
چه اسم و فامیل زیبا و هماهنگی دارید. محسن همون نیکوکاره.
من اعتقاد دارم اسم هر فردی روی شخصیتش اثر می گذاره و معنی اون اسم به باورش در مورد خودش تبدیل میشه.
نمی دونستم می خوام چی براتون بنویسم در جواب محبتتون. از خدا خواستم هدایتم کنه و چشمم که خورد به اسم قشنگتون این حرفا روی زبونم جاری شد.
شما اگر کار نیکو کردن رو همیشه سرلوحه خودتون قرار بدید و بارزه ی شما نیکوکار بودن باشه، فرقی نمیکنه کجای دنیا باشید، شما همیشه در حال اصلاح خودتون هستید.
و وقتی با تمرکز روی عمل صالح انجام دادن اصرار بورزید ناگزیر به مسیرهایی هدایت میشید که ترسی از شرایط ندارید.
خیلی از مواقع ترس از آینده، ترس از حتی زمان حال ما رو وادار به انجام کارهایی میکنه که با ذاتمون در تقابل و تضاده.
فکر می کنیم جبر زمانه و محل زندگی و خانواده ایجاب میکنه که ما فلان رفتار رو بکنیم یا فلان طرز فکر رو پیشه کنیم.
اما اگر رها از ترسهای خودساخته باشیم،
اگر به خدایی که هر روز تکرار می کنیم بزرگه اما در عمل اعتقادی بهش نداریم ایمان واقعی داشته باشیم،
اگر به مفهوم الا بذکر الله تطمئن القلوب ایمان بیاریم،
دیگه به راحتبثی زبان قلبمون رو می شنویم. صدای هدایت خدا رو بلند و واضح می شنویم.
اونجاست که از غیب بهمون خبر میرسه.
درسته که ما موجودات مادی محصور در زمان و مکان هستیم، اما خبر خوب اینجاست که به منبع نامحدود لایتناهی ازلی و ابدی وصلیم.
و خبر خوبتر اینکه دست خودمونه چقدر این اتصالمون قویتر بشه.
ما با خالص شدن، بنده بودن، مومن بودن، حرف گوش کن بودن و طغیان نکردن و با نترسیدن و دل سپردن به رب العالمین می تونیم این ریسمان اتصال رو هی قویتر و ضخیمتر کنیم.
اونجاست که هدایتها از راه میرسه، به قول استاد چراغها سبز میشه، دلمون میگه کی وقت رفتنه و دلیل رفتن چیه.
کدوما ترس بی مورده و کدوم حسها یک بازدارنده درسته.
من با تمام ناآگاهیهام و اشتباهاتم، خسته شدنها و از کوره دررفتنهام ولی تلاشم بر اینه که فقط بتونم صدای رگ گردنم رو بشنوم.
برای شما و همه دوستانم هم همین آرزو رو دارم.
در پناه الله یکتا مومن و متعهد باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم..
سلام
نجوای ذهن مدام میگه ننویس..مگه چی نوشته..جوابتو داده بسه..خودش وقت نداره تو هم گیردادی…همه همین اسمو دارن…و وووو
ولی
دلم میگه بنویس و تشکر کن و بگو که این زیبایی از جانب منبع الهی مون هست..
هرجا بهش وصل شدیم و صدای رگ گردنمو شنیدیم دلمون آروم گرفت..چقدر خوب که کلام خدارو با یه لحن قشنگی گفتین تا هروقت تو اینه خودمو میبینم این صدای رگ گردن به یادم میاد و یه پلی میشه به قلبم
تا حواسم از ذهن کنده بشه و با هر نبضش قدم قدم وارد حریم نورانیش بشم.. از ته قلبم ممنونم بابت محبتتون که همچون نوری از وسعت ذهنم گذشت و مث ستاره ای که دیشب بهم چشمک زد وقتی ازش خواستم حواسمو از نجواها دور کنه ..حالا کامنت شما همون کارو کرد..در پناه ربّ العالمین باشید