چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1 - صفحه 14

343 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Beti گفته:
    مدت عضویت: 707 روز

    چقدر این باور توی ذهن من قوی شد، که خدا میشنوه و خیر و شر بنده ش رو بهش الهام میکنه..

    هنوز این فایل رو گوش ندادم ولی میدونم برای منه چون همش هدایت میخواستم از خدا برای مهاجرتم، ازش اطلاعات میخواستم که مطمئن بشم این کار درسته انجام دادنش واسه ی من…

    استاد که نمی دونست من دارم مهاجرت میکنم، خدا میدونه و به شما الهام کرد که این فایل رو ضبطش کنید…:)))

    الان دارم فایل رو گوش میدم…و مطمئنم که پاسخ بسیاری از سوالاتم رو امروز دریافت میکنم، خدایا هزاران مرتبه شکرت که جواب های منو میدی :)

    اول درباره شروع کردن در کشور خودم…من از همون بچگی که موسیقی رو شروع کردم و توش پیشرفت کردم از همون جایی که بودم شروع کردم، توی مدرسه اجرا میکردم، توی سالن های مختلف اجرای تکنوازی کردم، با ارکستر اجرا داشتم، با پیانیست های برجسته و خیلی خفن که خیلی سابقه شون بالاتر بود، با گیتاریست های خیلی با استعداد و…حتی همین چندوقت پیش دوباره اجرا داشتم. منظورم اینه که همین الآن هم همینجا دارم ادامه میدم.

    کلا از بچگی از همون جایی که بودم همه چیو شروع کردم. ولی خب واقعا میخوام برم مدرسه موسیقی که اونجا آهنگسازی و موسیقی کلاسیک و باروک و… رو درس بدن، یا مدرسه ای که چند رشته ای باشه و درکنار رشته های دیگه ش، تدریس آهنگسازی و اینارو بطور حرفه ای داشته باشه.

    چون یکی از دوستای خودمم که مهاجرت کرده، تو همچین مدرسه ای هست و هم رشته ریاضی برداشته و هم موسیقی. و خب این خواسته منه که موسیقی رو بطور حرفه ای بخونم.ولی چنین مدرسه ای توی شهر ما کلا نیست و فقط یه هنرستان موسیقی هست که موسیقی ایرانی و کمانچه رو درس میده که توی حیطه کاری من نیست.

    اصلی ترین دلیل مهاجرتم، خودمم! چون اول از همه، اگه موسیقی رو دنبال نکنم میمیرم. مهممممترین انگیزه م اینه که توی کارم موفق بشم. موسیقی زندگی منه و باید توش موفق باشم و اگه توی ایران جایی نیست که من بتونم درس دلخواهم رو بخونم پس مهاجرت میکنم.

    البته یچیز دیگم بحث خوانندگی عه، چون من توی ایران فقط توی نوازندگی تونستم موفق بشم و دلیل اینکه توی ایران نتونستم خوانندگی رو انجام بدم این بود که کلا…میدونین جو ایران رو دیگه، خوندن موسیقی برای زن حرامه و ازین افکار.

    بخاطر خوندن آهنگ های خودم، میخوام مهاجرت کنم. چون این رسالت منه. نوازندگی و خوندن و نوشتن آهنگ رسالت منه. باید دنبالش کنم.

    اینه اصلی ترین هدف و انگیزه ی من. من با موسیقی زنده ام. باید دنبالش کنم. اگه نتونم دنبالش کنم میمیرم. انگیزه؟این زندگیِ منه.

    علاوه بر اون آزادی پوشش، اینترنت آزاد، امکانات بهتر، و یادگیری یه زبان جدید هم غیر از انگلیسی برام انگیزه س. چون عاشق زبان یاد گرفتنم کلا. اینم داستان داره خودش میگم حالا در ادامه ی کامنتم.

    یکی دیگه از انگیزه هام که خیلیییی مهمه واسم آشنایی با ملیت های جدیده چون کشوری که میرم مهاجر زیاد داره و منم عاشق اینم که فرهنگ های جدید رو بشناسم، مثلا دوستای آمریکایی و هلندی و اسپانیایی و…حتی هندی داشته باشم چون خیلی دوست دارم فرهنگ های متفاوت رو بشناسم و این باور توی وجودم قوی تر بشه که آدم های خوب از هر نژاد و فرهنگی میتونن باشن.

    کلا دوست خارجی داشتن واسم جذابه!

    درباره اینکه آیا کل ایران رو گشتی…آره واقعا! توی همین دو سه تا مسافرت اخیری که داشتیم من بیشتر از ده دوازده تا شهر جدید و خوشگل رو دیدم و فکر میکنم جز مسیر تکاملم‌‌‌ بوده برای مهاجرت. خیلی هم بهم خوش گذشت و خیلیم حال کردم! چقدر هم زیبایی دیدم، چقدر مردم دوست داشتنی و با فرهنگ دیدم. چقدر طبیعت زیبا دیدم! علاوه بر کنجکاوی من واقعا عاشق رفتن به جاهای جدیدم. نه تنها کنجکاوم، عاشقشم. کلا خوشم میاد برم جاهای جدید.

    حتی توی شهر خودمونم با دوستام میریم جاهای جدید و باحال. هیچوقت جای تکراری نمیرم. کلا توی ذهنم همیشه این بوده که، هروقت مهاجرت کردی، حواست باشه حسرت اینو نخوری که چرا جاهای قشنگ ایران رو ندیدی. واسه همین همیشه دارم میرم جاهای باحال که وقتی از ایران رفتم با خودم بگم خداروشکر که تا وقتی ایران بودم از زیبایی هاش لذت بردم و حال کردم، بعد مهاجرت کردم.

    البته این طرز تفکرم قبل از آشنایی با شما وجود داشت ولی الآن که فهمیدم شما هم تاییدش میکنین فهمیدم چه طرز فکر خوبی بوده! که باعث شده من تقریبا کل ایران رو بگردم و جاهای قشنگ ایران رو ببینم.

    چقدر میتونم خودمو اداپت‌‌‌‌‌‌ کنم با شرایط جدید…راستش مامانم خیلی منو میترسونه درباره این تغییرات ولی فکر کنم باهاش خوب کنار بیام.

    بنظرم با توجه به مثال هایی که شما زدین میتونم با تغییرات کنار بیام. چون از شرایط جدید و پیش بینی نشده واقعا لذت میبرم و بنظرم هیجان انگیزه.

    اصن بجز اون کل شرایطی که شما گفتین رو من تقریبا همش رو امتحان کردم. اصن یه تجربه های عجیب غریبی که توی همین مسافرت اخیرمون داشتم که واقعا خندم میگیره بهشون فکر میکنم!

    درباره دوست و آشنا…خب خداروشکر من توانایی م برای دوست پیدا کردن خیلی زیاده و بازم خداروشکر، همیشه بهترین و باحالترین آدم ها خودشون میان سمتم. دراین باره زیاد نگران نیستم چون زبان بلدم و میتونم ارتباط بگیرم و خدا خودش دوست های خوبی رو واسم پیدا میکنه. دراین موضوع اصن نگرانی ندارم.

    واقعا هم لذت میبرم از تغییر.

    یادمه تابستون دوسال پیش سرگرمی هام خیلی تکراری شده بود، میرفتم زبان اسپانیایی یاد میگرفتم اونم از توی دولینگو! اینقدرم بهم خوش میگذشت، اصن حال میکردم باهاش. بعد دوتا سریال اسپانیایی هم دیدم و کلی چیز یاد گرفتم. خودم وقتی هیچ چیزی برای تغییر نبود اینجوری تغییر ایجاد میکردم توی زندگی روزمره م.

    تابستون پارسال هم باز دوباره رفتم سراغ یه زبون دیگه و یکم ایتالیایی یاد گرفتم و آهنگ های ایتالیایی رو حفظ کردم

    امسالم که خداروشکر داریم مهاجرت میکنیم بازم دارم یه زبون دیگه رو یادمیگیرم و کنارش انگلیسی هم میخونم! و خیلی برام جالب شد که اون تغییراتی که من از سر بیکاری توی زندگیم ایجاد کردم اینجوری به دردم خورد چون الان اعتماد بنفس م خیلی زیادتر شده و با خودم میگم تو که اسپانیایی بلدی خب اینم میتونی یادبگیری!! و شاید باورتون نشه ولی توی خانواده مون من از همه زبان رو دارم راحتتر و سریعتر یادمیگیرم چون باور کردم سرعت یادگیریم بالاس!

    همش هم بخاطر این که خواستم یچیز جدید رو تجربه کنم و از روزمرگی دربیام. و یه ایده ی کوچیک که اجرایی شد اینقدرررر بهم کمک کرد. واقعا خدایا شکرت.

    راستش من با خانواده دارم مهاجرت میکنم و حتی اگر بهشون وابسته هم بودم، چون داریم باهم میریم زیاد واسم فرقی نمیکرد. ولی بازم به خانوادم وابسته نیستم با اینکه دوستشون دارم.

    به دوستامم هم وابسته نیستم چون هرسال یه اتفاقی میوفته که محیطم عوض میشه و درنتیجه دوستامم جایگزین میشن، یا دیگه از توی تلگرام فقط باهم ارتباط داریم و خیلی کم همو میبینیم. با اینکه دوستای خیلی عالی ای رو الان دارم که واقعا فوق العاده ن، ولی حتی به صمیمی ترین دوستم هم وابسته نیستم. چون میدونم اگه هم فرکانس بمونیم از پشت گوشی هم دوستی مون پایدار میمونه و اگه هم فرکانس نباشیم بهترش میاد تو زندگیم. کلا این باور خیلی بهم کمک کرده به کسی وابسته نباشم و بجای اینکه مث قبل روابطم پر استرس و پر از ترس از دست دادن باشه که چرا جواب نداد چرا نیومد چرا فلان، الان پر از عشق خالص و زیبایی عه.

    فامیل که وابستگی خاصی بهشون ندارم کلا.

    وای درباره شهر که واقعااااا هیچ وابستگی ای ندارم. اصن از بچگی بدم میومد همیشه مثلا یه خیابونی بریم که زیاد رفتیم اونجا. همیشه میخواستم جایی بریم که جدیدتره یا کمتر رفتیم و نمیشناسیم چون واقعا اینجوری باحالتره!

    حتی از بچگی یادمه خانوادم محل زندگی مون-منظورم از لحاظ خیابون و منطقه ست، رو تغییر نمیدادن که نزدیک مادربزرگم باشیم. بعد من همیشه حرص میخوردم که چرا نمیریم جاهای جدیدتر زندگی کنیم و چرا همیشه تو همین محدوده ایم.واقعا از تغییر استقبال میکنم!!!اصن براش ذوق و شوق دارم واقعا درباره تغییر محل زندگیم. با عشق تغییر رو ایجاد میکنم اصن.

    وای استاد دقیقا منم عین شمام. نه به محل وابسته میشم نه به آدما. اونم بخاطر شرایط. به آدما وابسته نمیشم چون همیشه یه اتفاقی میوفته که بعد یکسال دیگه نمیبینم شون(دوستام). یا کلا هرچقدر ببینمشون وابسته شون نیستم(فامیل)

    درباره محل زندگی هم اینقدر برام تکراری شده که با عشق تغییرش میدم!!!اصن از بودن توی این محدوده خسته شدم واقعا! فکرکنید ما 7 سال تو یه خونه زندگی کردیم بعدش اومدیم یه خونه بزرگتر و بهتر خریدیم ولی دقیییییقا رو بروی همون خونه، الان من تو این اتاقی که نشستم میتونم پنجره اتاق قبلیم رو ببینم. یعنی واقعا با تمام وجودمممممم تغییر رو بغلش میکنم!!!

    خداروشکر داریم جایی میریم که هیچکس رو نمیشناسیم. واقعا خیلییییییی خوشحالم که اینجا همه چیز جدیده و این برای من یه شروع جدیده و یعنی دوستای جدید و عالی تر، زندگی جدید تر و عالی تر! خونه جدید و محل زندگی جدیدتر و باحالتر!

    وای دقیقا منم عاشق دوست جدید پیدا کردنم. خیلیم تو این کار خوبم خداروشکر. همیشه دوستای خوب و باحال میان سمتم.

    اتفاقا درمورد آب و هوا…جایی که میخوام برم آب و هواش مورد علاقه ی منه. یعنی من از آفتاب اصلا خوشم نمیاد و جایی که میرم توی اواخر تابستون دارم میرم، و هواش خیلی خنکه…و توی پاییز و زمستون هم بشدت سرده چون توی اسکاندیناوی هستش

    و دقیقا از لحاظ آب و هوا مورد علاقمه. اصن هرچی فکر میکنم به مهاجرت میبینم با همه چیش اوکیم. با همه ی تغییراتش چون کلا تغییر رو دوست دارم.

    خیلی خوشحالم که کامنت گذاشتم و فهمیدم که…خب، تا جایی که درک کردم، تا حد مناسبی خداروشکر آماده هستم برای مهاجرت. :)

    خدارو سپاسگزارم که پاسخ خیلی از سوالاتم به زیبایی داده شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 849 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار تشکر از شما عزیزان که این قدر عاشقانه فایل های بی نظیری را تولید می‌کنید با طرح سوالات مناسب به جواب های عالی هدایت می‌کنید

    تجربه‌ی من در مورد مهاجرت فقط مربوط به از شهر خودم به شهر دیگه بوده از اول خیلی آدم جستجو گری بودم همیشه دوست داشتم جاهای زیادی را ببینم خدا را شکر خیلی سفر های خوبی داشتم تقریبا بیشتر شهر های ایران را رفتم البته نه به شکل سفر های شما برای مسافرت یکی دو روزه بوده دوست داشتم از فرهنگ های شهر های اطرافم اطلاع داشته باشم در مورد محل زندگی هم چند دفعه جا به جایی داشتم

    دوست داشتم با انسان های فوق العاده روابط داشته باشم و از آگاهی های آنها استفاده کنم که خدا را شکر با وارد شدن به این سایت الهی کلی به آگاهی های خودم اضافه کردم و کلی دوستان همدار هم دارم و خبری از اون شرایط قبلی نیست

    سعی می کنم که از نظر شخصیتی بیشتر روی خودم کار کنم و از اون باورهای غلط گذشته مهاجرت کنم به سرزمین بهشتی با دوستان عالی یکی از اون باورهای اشتباه من ترس از رانندگی بود که خدا را بر آن غلبه کردم واز اون فرکانس ترس به شجاعت مهاجرت کردم خدایا شکرت که امروز هم در رانندگی تو شهری قبول شدم آخه این یکی از بزرگترین ترس های من بود که‌ به‌ لطف آموزش های شما در دوره احساس لیاقت بر آن غلبه کردم خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتننتت

    خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها

    تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم

    ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 915 روز

    به نام الله مهربان

    استاد عزیزم سلام مریم بانوی عزیزم سلام

    دوستان عزیزم سلام

    خدایا سپاسگزارم که در این لحظه در از عشق و احساس خوب من اینجا هستم.

    استاد وقتی اسم فایل رو دیدم گفتم چه جالب مگه میشه کسی برای مهاجرت خوب و مناسب نباشه

    خب باورهاش رو درست می‌کنه و مهاجرت می‌کنه

    چون داشتم از نگاه خودم می‌دیدم

    ولی یادم افتاد به صحبت شما در فایل قبلی که فرمودید آدمها از نگاه خودشون فکر میکنن که این نوع ماشینهای قدیمی دیگه بی ارزش هستند ولی ممکنه خیلی از افراد دیگ بخواهم هزینه های زیاد بدن و اون ماشین ها رو تعمیر و داشته باشند (اشاره به فایل سفر به دور آمریکا قسمت 244)

    گفتم پس حتما باید این کلیپ رو نگاه کنم ببینم چه افرادی مناسبن ،ایا من مناسب هستم ،چون من عاشق مهاجرتم. کلا تنوع رو خیلی دوست دارم هر بار یه خونه جدید ی شهر جدید آدمهای جدید.

    استاد توی فایلتون چقدر دیدم باز شد چقدر هستند کسانی که دلتنگ خانواده بشن و حتی نتونن ازشون دور باشند دقیقا شبیه خواهر زاده من دانشگاه قم قبول شد ولی نتونست دوری از خواهرم رو تحمل کنه و برگشت پیش ایشون اونم با کلی بیمار شدن و گریه و …

    من از بچگی چون یکی از خواهرام شیراز ساکن بود تابستان رو 3ماه میرفتم و پیش ایشان میموندم کلی هم ذوق میکردم که لهجه شیرازی گرفتم با اینکه 8سالم بیشتر نبود یعنی بیشترین جایی که توی اون سالها رفتم همین شیراز بود و مشهد هم برای زیارت ، با وجود سن کم دام میخواست یکی بگه می‌خوایم بریم فلان شهر و منم ببرن:)))

    به قول استاد کنجکاو دیدن زندگی و پوشش و … بقیه بودم.

    بزرگتر که شدم و ازدواج کرده همسرم به دلیل شغلی که داشتن باید سفر میکردند تا بتونن تمام شهرستان های شهرمون رو چک کنن و ساختمانهاشون رو تجهیز کنن.

    و من که فلاکس چایی و غذام آماده برای سفر من سفر رو خیلی دوست دارم حتی زمانی که باردار بودم.

    کل فامیل میگفتن بابا این مریم خسته نمیشه توی ماشین هر روز اینور اونور توی سفره همراه همسرش

    ولی این اتفاق دو سر سود بود هم من لذت می‌بردم و هم همسرم تنها نبود و سفرهای کاریشون بهش خوش می‌گذشت.

    الآنم که یک ساله اومدم تهران و دارم عشق میکنم

    خدایا سپاسگزارم بابت این شهر بی نظیر و توحیدی

    چقدر خوبه تهران چه مردم نازنین داره چقدر توی صلح هستن با خودشون

    خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    استاد برای من دلتنگی معنی نداره چند روز پیش که رفته بودم اصفهان همسایمون گریه میکرد که خدا به فریاد مامانت برسه که گذاشتیش رفتی تهران دلتنگ میشه و من که می‌خندیدم سالهاست که خانواده من به دور بودن از من عادت کردن.

    چون من از بعد از ازدواجم کلا دور شدم از خانوادم خلاصه کنم استاد

    آره متوجه شدم چقدر هستند کسانی که سخته براشون دور شدن از خانواده

    مثلا توی خانواده همسرم رسم دارن دختر اگر ازدواج کرد حتما کنار مامانش خانه بگیرن

    چرااا آخه

    من تازه عروس بودم با اینکه سنمم کم بود از خانواده ام دور بودم

    تازه همسرمم رفتن به مدت یک ماه شهر دیگه

    همه میگفتن نمیترسی تنهایی بخوابی نمی خوای کسی بیاد پیشت.

    استاد الآنم که همسرم بگن میای بریم شهر دیگ میگم برو بریم

    فقط چیزی که هست همسرم خودشون یه کم عاطفی و وابسته هستن

    اما استاد من شرط مهاجرتم رو از کشورم به کشور دیگه رو گذاشتم پول ساختن

    یعنی اگر بتونم توی ایران و اینجایی که هستم پول بسازم اجازه دارم برم کشور دیگ

    همه چیز رو خدا خودش جور می‌کنه توکل به خدا

    فقط من سمت خودم پول ساختن رو باید انجام بدم و بقیه اش سمت خداست.

    استاد باعث شدید من بیشتر خودم رو بشناسم و در خصوص خودم فکر کنم در خصوص عادتهام خاطراتم و شخصیتم

    البته که منم اوایل که اومده بودم تهران چون آدرس ها رو نمی‌دانستم و باورهای غلطی توی ذهنم ایجاد کرده بودن در خصوص مردم این شهر و شلوغیش و… یه کم ترس داشتم.

    ولی همون روزها هم من رفتم تو دل هر کار

    مثلا خرید سبزی خورشتی از جاهای مختلف

    مثلا خرید نان از نانوایی های مختلف

    تا دستم بیاد که کدوم به ذائقه من هست از همونجا دیگ تهیه کنم .

    مثلا مدرسه رفتن پسر و دخترم که الآنم از خدا می‌خوام پول مدرسه رو جور کنه بچهام رو ببرم مدرسه غیرانتفاعی چقدر دوست دارم خدماتشون رو

    استاد عزیزم سپاسگزارم بابت تمام آگاهی های ناب و عالی که در اختیار ما قرار میدید از مریمم و بچه‌ های سایت هم سپاسگزارم.

    در پناه الله باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3564 روز

    استاد جانم سلام و صد سلام. چه فایل خوبی …. چه موضوعی که من سال هاست باهاش درگیرم و اعتراف میکنم که در شرایط متفاوت زندگی ام، پاسخ های متفاوت در این سوالات داشته ام ..‌‌‌‌‌. .

    وابستکی:

    اول ازدواج با اینکه دختری شدیداً وابسته به خانواده بودم که در دوره فوق لیسانس در مجردی، در شهر قزوین که بسیار به تهران نزدیک بود، برام سخت بود، اما بعد از ازدواج با همسرم در کرج ساکن شدیم و بعد از گذشت چند ماهی من حتی دو هفته یکبار به خانه مادرم در تهران می آمدم و خیلی راحت می‌گذراندم. دوست صمیمی ام که در کرج بود و خانواده در تهران، خیلی براش سخت می‌گذشت و همش غصه میخورد و اما من می‌گفتم ای بابا اینجا که خیلی خوبه و انصافا وابستگی ام به خانواده خودم خیلی کم شد و اما وابسته به همسر …..و بعد از به دنیا پسرم، چون محل کارم تهران بود، به اصرار من رفتیم نزدیک خانواده ام به تهران و تا الان نزدیک آنها هستیم …. و یک جورایی وابسته شدم، چون تقریبا هفته ای یکی دو بار میبینیم همو…..اما اینطور هستم که اگر أخر هفته ای همه خواهر برادرها دور هم خانه پدر جمع هستند، من نرم و با خانواده خودم به تفریحات بپرداریم. اما بعد از تضادی که بین من و همسرم بعد از تولد پسرم ایجاد شد و من با دنیای شما با خدا جون آشنا شدم و زندگی را از نوع ساختم …. خیلی فکر کردم و به جورایی در ذهنم از همه کندم…. چون به خودم میگفتم من که عاشق همسرم بودم و این ضربه را ازش خوردم، دیگه به هیچ عزیزم دوست ندارم تکیه کنم و همینطوری با آموزه های شما، وابستگی ام کم کم کمتر شد که همانطور که در کامنت ها بارها گفته ام، دو سال بدون همسرم در ایران زندگی کردم که همسرم مجبور شد به خاطر رفع بدهی هایش به کشور چین برود و کار کند ….. حتی در اون دوران پدرم اصرار کرد که شب ها بیاین اینجا بخوابین، اما من اصلا قبول نکردم و گفتم یه شب که نیست …. و حتی اخیرا هم چهار ماهی دوباره رفتند و باز ما تنها با پسرم خوش گذروندیم …. این عدم وابستگی به جورایی از دید بقیه خوب هم نیست …. چون استاد جان، من اصلا وقتی همسرم نیست بعد از یه مدت خیلی خیلی کوتاه، اصلا فراموش میکنم که ای بابا …. یه کس دیگه هم با ما بود تا همین دو هفته پیش …. اما این دیگه دست خودم نیست. اما اما …. باز هم ادعا نمیکنم که اگر به یه کشور دیگه برم برای زندگی، چقدر دلتنگی به خانواده ام بکنم و چه مدت طول بکشه که آپدیت بشم …. خوب الان سال هاست که تقریبا هر روز خانواده ام را میبینم و سر میزنم …. چون پدرم نازنینم که عجیب و غریب، پدر خوب و عالی برام بوده، سه سال است که بیماری سختی گرفته اند و خیلی به کمک همه بچه ها نیاز دارند ….

    کنجکاوی:

    چرا استاد، خیلی دوست دارم فرهنگ آدم های متفاوت حتی در کشور خودمون رو ببینم و بفهمم و در این موضوع نسبتا کنجکاو هستم. حتی در سفر به چین، سعی به تست کردن غذاهای متفاوت، تلاش به صحبت با آدم های متفاوت و …. را داشتم و الان هم تا حدودی دارم.

    دور شدن از نقطه امن زندگی ام:

    خیلی دوست دارم خودم رو بیشتر تست کنم که از نقطه امن زندگی ام دور بشم و بیشتر رشد کنم و تلاش برای بهتر و بهتر شناختن خود و خدای خود رو داشته باشم.

    واقعیتش من و همسرم در این سال های زندگی با هم، بازه هایی، تلاش های داشته ایم برای مهاجرت و یه زمان هایی هم نه …. مثلا ابتدای ازدواج چون هر دو فوق لیسانس فیزیک دستگاه های لیزر هستیم و انصافا همسرم خیلی دست به آچار و کار بلد است، برای دکترا تلاش کردیم ….اما نشد. بعد از بچه که زندگی مان تغییر کرد، این موضوع کامل رفت کنار، بعد که همسرم به چین رفت، دوباره در ذهنمون اومد و همسرم هی اصرار که تو کارت را رها کن و بیا اینجا …. اما من هم کارم را دوست داشتم و یه جورایی از نقطه امن در اومدن، برام سخت بود و همش بهش میگفتم اگر یه کشور بهتر بود، باز من تلاش میکردم که کارم را رها کنم….حتی پارسال که پالیسی مهاجرت برای ایرانی ها به کانادا شروع شد و دوست همسرم با خانواده رفت، ما خودمن بدون وکیل اقدام کردیم و اما جواب نگرفتیم و گفتیم خیره …. خلاصه که تا خود الان هم این داستان برامون هست ….و هی فکرش برامون میاد و می‌ره ….

    اعتراف میکنم که واقعا مرد عمل در این موضوع نبودیم و اگر واقعا می‌خواستیم بریم، تا الان رفته بودیم و انگیزه قوی برای این موضوع نداریم ….. حداقل من بسیار کمتر از همسرم.

    آپدیت شدن با شرایط:

    بله استاد، وقتی موضوعی را خودم خواسته باشم، اگر هم به سختی بر بخورم، تلاش به آپدیت کردن خودم با شرایط میکنم. مثلا در سفرمون به چین با فرزندم، وقتی به خانه همسرم که شر هوس بود، رسیدیم و دیدیم، اینقدر بدم اومد از اون خونه که زنگ زدم که بلیط را کنسل کنم و زودتر برگردیم به ایران، اما …. با گذشت چند روز تلاش کردم و خودم رو آپدیت کردم و کلی خوش گذروندیم ….

    استاد جان ممنون از این فایل، چون باعث میشه حداقل شیما بانو، با خودش کنار بیاد که این موضوع را رها کنه یا نه …. چون الکی ازم انرژی میگیره ….. اصطلاحا هم از زندگی در ایران لذت میبرم و اصلا مثل اکثریت جامعه از شرایط قرقر نمی‌کنم و هم تجربه زندگی در کشور دیگر را هم دوست دارم و در فکرش هستم.

    خیلی خیلی ممنون از این فایل و کامنت دوستان که از تجربه هاشون گفتند.

    خدا قوت به همگی

    در پناه خودش باشین

    شیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    سجاد محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    بسم الله الغفورالرحیم

    سلام..

    من سجاد هستم و خوشحالم و خرسند از اینکه جرات نوشتن دیدگاهم رو دارم..و میتونم بگم تپش قلب من بالاتر رفت از دیدن و شنیدن سخنان استادجانم که خیلی دوسش دارم،همچنین مریم جان..شاید الآن جاش نباشه اما من در یک درگیری ذهنی مسیری قرار گرفتم، تغییر شغل ینی تغییر زندگیم،یعنی پیداکردن عشقی که باید از انجام کارم با لذت و باشور و اشتیاق انجام بدم ،ینی دارم خودم رو به اینور اونور میکشم،خودم رو واکاوی میکنم و توی خودم میگردم که من چیزی درونم دارم که از انجامش لذت میبرم (مثل میگیم نوک زبونمه،ولی از دهنم بیرون نمیاد)، جریان اینه احساس میکنم دارم نزدیک میشم ولی نیست،نمیادش،..!!!

    به لطف الله مهربان تو این چند روز اخیر خودم رو بستم به دوره روانشناسی ثروت1 و احساس لیاقت و همچنان میخوام ادامه بدم و ذهنم رو بمباران کنم از فایل های هدیه و دوره دوازده قدم و عزت نفس ،،چون من تولدی دوباره واسه خودم گرفتم، اما اینبار من خودم رو پرورش و رشد میدم ،ورودی هام رو کنترل میکنم،پای سخنان توحیدی و گهربار استادم می شینم،مهمترین اصل قضیه اینه:دارم خودم رو عملگرا میکنم،دارم سعی میکنم انجام بدم تا اینکه بخوام فک بزنم و بگم و بگم و بگم(از نصیحت بدم میاد مخصوصا اگه عمل نکرده باشم)،،،دارم با لذت انجام میدم..به خودم یادآور میشم کجا بودم و الآن کجام، مصمم در بهبود هرباره شخصیتم هستم..سعی در شناخت خودم دارم،سعی در شناخت خداوند دارم،سعی در موحد بودن دارم..سعی در لذت بردن از لحظات زندگیم دارم،سعیم بر اینه با دیدگاه مناسب به چالش های زندگیم نگاه کنم و بازخورد مثبت از اشتباهات بگیرم..

    استادجانم،من آرایشگرم و راست و واقعیتش واسه هیچکس راضی نیستم مجانی کار کنم،حال دلم خوبه و سعی می‌کنم به خودم یادآور بشم که با لذت کارم رو انجام بدم،از اینکه بخوام به مدت زیاد کارم رو انجام بدم و متوجه گذر زمان نباشم،اینجور نیست و زمان در شغلم خیلی مهمه و دوست ندارم بیشتر از ساعتی که واقعا دیگه خسته‌م میکنه بخوام دست به سیاه و سفید بزنم..

    کسب و کار شخصی خودم رو دارم،چون دوست نداشتم حقوق بگیر باشم،چون نمیخواستم واسه کسی کارکنم،چون اومدم سراغ این کار آرایشگری که خواستم بگم میتونم این کار رو انجام بدم،چون آدمی نیستم که کم بیارم،چون اگه توی شغل دیگه‌ای هم بودم موفق میشدم،چون تمرین تمرین و تمرین،،،هرکسی تو این‌ 4 الی5 سالی که مشغول به کارم اگه پشتکار از خودش نشون میداد،به این مرحله که من رسیدم،می‌رسید…

    یادمه اون زمان که رفتم آموزشگاه آرایشگری تو منطقه خودمون،مربی آموزش تمام سعیش بر گرفتن پول از کارآموزان بود تا آموزش..ینی میتونم بگم تو اون 3ماه دوره حضوری،هیچچچچی از آرایشگری یاد نگرفتم،فقط ترسم از ماشین دست گرفتن و کوتاه کردن موی مشتری ریخت،اونم مشتری رایگان..اونم با عرق ریزان،،با لرزش دست و بدن…(مثل شما در کلاس درس اساتید دانشگاه بندرعباس)

    استاد جان،اون مربی هیچ نکته آموزشی یاد نمی‌داد و فقط تاکید می‌کرد نگاه کن و یاد بگیر..

    من تو اون مدت زمان 3ماهه هیچ یاد نگرفتم ،اون مربی وعده وعید زیاد بهم داد که همه چیزو بهمون یاد میده اما فقط درغقغ محض بود و بس

    ..بهم گفت تو این مدت زمان آموزش چیزی یاد نگرفتی ،نکنه بری آرایشگاه بزنی و بگی پیش چه کسی آموزش دیدی..!

    اینجور موقع ها ،خون تو رگم به جوش میاد و دنبال اثبات خودم میشم..من؟! از اینکه بخوام بازم زیردست کسی باشم متنفرم،آرایشگری رو یاد میگیرم و بهش ثابت میکنم که یاد دادن و یادگرفتن ینی چی!!

    کلاس آنلاین خریداری کردم و مدام نشستم تک تک خواهرزاده و برادرزاده هام رو با مدل هایی که آموزش می دیدم ،تست میکردم..استاد من طاقتم سراومد:

    مستقیم رفتم مغازه ای اجاره کردم و شروع کردم واسعه خودم کار کردن..روزی12ساعت تو آرایشگاه بودم،از نبود مشتری،چشام خواب میرفت و هی بیدار میشدم..فقط میخواستم به جایی برسم که وقتی سروکله اصلاح میکنم،مشتری هام بگن:ایول ..خیلی خوشم اومد،هیچکی مث خودت بلد نیستfadeبزنه..از کجا یادگرفتی؟!

    گفتن این حرف و تعریف از مشتری بهم احساس خوبی میداد،چون اگه میگفتن احساس ارزشمندی میکردم و با خودم میگفتم سجاد تو مناسب این کاری..!اما نیت من از انجام این کار ؛اثبات کردن و زیردست کسی نبودن بود…چون تا قبل از این کار خیلی کارها انجام دادم،،،حتی واسه برادرم کار کردم،بیرون از شهر کار کردم،بیرون از استان کار کردم،شغل های متفاوتی رو امتحان کردم ..شرکت تولیدی مشغول شدم ، اما این شغل یکی از مواردی بود که بعنوان حرفه به حساب اومد که لااقل واسه خودم میتونم کار کنم…

    .

    .

    .

    استادجان و بچه های عزیز خانواده ..

    شاید این کامنت خسته‌تون کرده باشه،اما من تمام خصوصیاتی که یک شخصیت مهاجر باید داشته باشه رو در خودم دارم،من وابسته به هیچکس نیستم،نه فرزندم،نه همسرم،نه 6خواهر و 5برادرم..

    من آدم متغیری هستم و خیلی زود انس میگیرم، من با هر آب و هوایی سازگارم و همیشه شکرگزار خداوند بودم،من در لارستان زندگی میکنم در شهر لطیفی،جایی که از مسیر بندرعباس رد میشه و آخرین نقطه فارس هست..گرما بشدت بالاست..

    هوا خشک خشک..آفتاب سوزان،آتش باد،شرجی داغ…در فصل سرما که نگم براتون،نهایت سرمای اینجا 1 الی 2 ماه هست..اونم سرمای سرد و خشک..استخوان سوز،..در هر صورت خشک خشکه..

    من این آب و هوا رو هم دوست دارم،وقتی پیاده میرم و میام شاید باورتون نشه،دوست دارم ادامه بدم و هرکی میخواد وایسه و سوار بر موتور یا ماشین بشم،میگم دارم حال میکنم با این هوا..(بهم میگن دیوانه ای تو بخدا تو این هوا پیاده روی میکنی)..

    سازگاری من با محیط و اینکه بخوام از محیط امنم خارج بشم بشدت برام لذت بخشه..

    من آدم مهاجرت هستم اما هنوز باورهام قدرتمند نشده،هنوز قدرت فرکانس و مدار من در حدی نیست که بخواد حرکت کنه..من باید شخصیتم رو بهبود بدم،من باید روی ارزشمندی و لیاقتم کار کنم..من باید خودم رو بشناسم،من باید خداوند تنها قدرت رو بشناسم..من باید عمل کنم به آنچه برای پرورش و تولد دوباره ذهنم و روحم برنامه ریزی میکنم..

    .

    .

    .

    تا چند وقت پیش احساس میکردم ایتالیا کشوری هست که بهش علاقه مندم و تا حدودی نشستم زبان ایتالیایی خوندن..هرچی رفتم جلوتر ،به خودم گفتم چرا من به ایتالیا علاقمندم؟مگه من دوست ندارم جهان رو؟ این علاقه از کجا اومده؟! رد پای این احساس رو گرفتم و رسیدم به دوران کودکی ..که به یک بازیکن فوتبال ایتالیایی با استایل و سبک بازیش علاقه من شده بودم..! این علاقه چجوری ادامه پیدا کرد؟!وقتی من پیرهن شماره10 این بازیکن رو می پوشیدم،وقتی من استایلم رو به شکل اون درمی‌آوردم ،وقتی موهام رو مثل اون می بستم،همه میگفتن بهم سجاد توتی.. که دیگه اسم خودمو نمی‌گفتند و فقط توتی صدام میزدن،،حتی تو خونه..بالاخره وقتی اینجوری میشی و اتاقت پر از عکسای اونه،میشی مث اون هم رفتار میکنی و دیگه خودت نیستی..!

    .

    .

    .

    ولی من از وقتی زندگی در بهشت و قسمت خیلی کم از سفر به آمریکا رو دیدم و زندگی در بهشت رو هنوز میبینم،دلم پر میکشه واسه آمریکا.. دلم پر میکشه وقتی شما فایل میزاری از زندگی در بهشت..دلم پر میکشه از آزادی که احساس میکنم..

    من با تپش قلب و با ذوق میام به سراغ زندگی در بهشت..

    درسته که تعداد کامنت هایی که میزارم خیلی کمه یا شایدم کامنتی نمیزارم..چون وقتی کامنت های انتخابی عزیزای دل رو میخونم،انگاری دلم قانع میشه..چون کامنت های انتخابی،خوش فرکانس و خوش مدار هستن..

    چون دیدگاه بازتر و زیباتر و بهتری دارن..چون من با خوندن کامنتاشون ،اسکرن شات میگیرم و هرازگاهی واسه اینکه حال دلم بهتر بشه میرم سراغشون..

    .

    .

    استاد من خیلی رفتن و برگشتنم زیاد شده به مرور و دوره ها،اما عمل کردنم نیم بوده از100..

    تو دوره روانشناسی یه جمله گفتین که هرکسی تو دوره های من ،عملگرا نیست و حرف میزنه،بره بیرون،گفتین من میخوام کسیکه دوره هام رو میخره ،ارزشش رو درک کنه و عمل کنه…

    من یهویی به خودم اومدم و گفتم:تو چیکار داری میکنی؟!نه کامنت دوره هارو میخونی،نه نکته برداری میکنی ،عمل هم نمیکنی..!؟اصلا واسه چی اومدی تو سایت؟!اگه هستی ؛عمل کن،خودتو مسخره خودت کردی نه کسی دیگه..زمانت برات ارزشمند نیست؟ اسم آمریکا رفتن میاری،بک اسکین گوشیت پرچم امریکاست،..اصلا تو واسه چی هزینه خرید دوره کردی؟دلت نمیخواد این هزینه رو بهبود شخصیتت،روی بهبود وضعیت مالی و روابطتت موثر باشه؟!..

    خیلی سوال دارم که چرا من عمل نکردم تا الآن.. چرا آخه؟!

    به لطف الله و هدایت به سمت این فایل پر برکت، اولین قدم هام رو دارم برمیدارم..خدایا شکرت بابت حضورم در سایت..و خدایا شکرت که تونستم بنویسم و بگم چمه و در چه حالیم..

    به امید هدایت همیشگی الله مهربان ..

    شاد و پیروز و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم…

    استاد ممنونم از شما و مریم بانوی عزیز..

    من هدایت شدم به خرید روانشناسی ثروت2 به امید روزهای زیبای پر از خیرو برکت و شادمانی روزافزون..

    سجاد هستم و خداروشکر که اینجام..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    مصطفی فرخی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1006 روز

    تنها تو را میپرسیتیم و تنها از تو یاری میجوییم

    فایلی که واقعا این روز ها بهش نیاز داشتم فایلی از جنس ایمان ایمانی که تو را به حرکت وا میدارد

    هجرت یعنی دل کندن از همه چیز و همه کس هجرت یعنی سر آغاز همه چیز اصلا میدونی چیه سال نامه مسلمین از هجرت پیامبر میاد هجری شمسی و یا قمری خب بریم برای فایل

    من خودم هم مثل استاد کودکی داشتم که نباید روی کسی حساب کنم و توحید داشته باشم حالا نه به شدتی که استاد گفتن ولی خب خودم رو اینطوری میدیدم ولی هیچ وقت درس ازش درست نگرفتم که بابا برو سرت به کار خودت باشه ولی خودم رو که نگاه میکنم میبینم که من از تمام اعضای خانواده ام بیشتر مسافرت رفتم و بیشتر به این شهر و آن شهر کشور رفتم و واقعا دوست دارم که مناطق جدید رو کشف کنم و زندگی ایی داشته باشم که به همه جا دنیا سر بزنم البته این روبگم که چون تویه ذهنم از رانندگی کردن و نشستن طولانی داخل ماشین متنفرم دوست دارم که فقط با هواپیما به این مناطق برم وسریع برسم و اصلا مهم نیست که مسیر چیه فقط دوست دارم که اون محیط رو حس کنم و تجربه اش کنم و استاد هم در مورد روستا با تهران مثال زد اما من خودم بختیاری ام و دارم میبینم که بابا ما بختیاری ها که طوایف مختلفی داریم میبینیم که فرهنگ طوایف خدا وخرما هستند چه برسه به این شهر و آن شهر خلاصه که چرا این فایل نظر من روجلب کرد، به خاطر این بود که من میخواستم که مهاجرت کنم به شهر تهران به خاطر اینکه در کارم پیشرفت کنم نه اینکه داخل دزفول نشه ها ولی دوست دارم که خودم رو به چالش بکشم و با آدم های بزرگ تر از مجموعه ای که داخلش هستم بگذرونم و کارم رو در سطح بین المللی و یا کشوری پیش ببرم آخه میدونی چیه وقتی که دیدی همه از تو بالاترن ترغیب میشی که پیشرفت کنی و دلیل این که میخواهم برم به جای دیگه همینه و به نظرم هم چالش خیلی بزرگی نیست آخه داخل زندگیم که وقت بوده که تنها بودم اما دلیلی که الان نمیرم تهران اینه که من شخصیتی ثروت ساز ندارم و باید که با آموزه های استاد داخل روانشناسی ثروت این شخصیت رو داخل خودم ایجاد کنم که بتونم که پیشرفت کنم و اینرو هم بگم که من تمام تلاشم رو میکنم ولی خودم رو میشناسم میتونم با محیط خو بگیرم ولی نمیتونم شخصیت خودم رو عوض کنم و این کار واقعا برام سخته اما عوضش میکنم و این رو به خودم قول میدم

    اینم باشه رد پایی از ما

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    میثم شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1770 روز

    به نام رب جهانیان

    سلام به استادان گرانقدر

    سلام به دوستان توحیدی خودم

    خدایا سپاسگزارم بابت این فایل بی نظیر

    من هر وقت به مهاجرت فکر میکردم تنها چیزی که بهش فکر نمیکردم اینکه مهاجرت برایم

    خوب و رشد دهنده است یا خیر.

    چند سال پیش یه مدت شدیدا درگیر این شدم که مهاجرت کنم و تا یک جاهایی هم پیش رفتم اما در نهایت هدایت خداوند این بود که فعلا نه.

    و منم اصلا تا حالا نفهمیدم که چرا نه؟

    ولی الان دیگه برام روشن شد

    همان گونه که خداوند در قران میفرماید

    که ما آیاتمان را اینگونه واضح بیان میکنیم باشد که متذکر شوید.

    من فکر میکردم که من فقط با یک جابجایی همه چیم عوض میشه و انگار این یک راه میان بر است برای زودتر رسیدن به خواسته ها

    حالا برای هر کدوم از ما ها شاید با یکی از پارامترهای لازم برای مهاجرت اوکی باشیم و با خیلی هاشون نه و بر عکس.

    مثلا من با اینکه هر جایی بخوابم و هر چی بخورم زیاد مشکل ندارم.

    مثلا به خانواده وابستگی آنچنانی ندارم ولی به دوستام و شهرم کمی دارم.

    یا اینکه مثلا خیلی از شهرهای ایران رو هنوز ندیدم.

    و در کل مسافرت خیلی کمی رفتم تا حالا.

    مورد اصلی اینکه من شرایط مالیم اون طوری که میخواستم پیش نرفته تو همین شهر.

    و من یه جورایی انگار ته ذهنم عوامل بیرونی رو تاثیر گذار میدیدم و میخواستم از دست این عوامل بیرونی فرار کنم تا شرایط تغییر کنه.

    غافل از اینکه فقط و فقط عوامل درونی نتیجه ساز هستند و من هر جا که برم درونم هم با من است.و اینجاست که میگه و لا یمکن الفرار من حکومتک.

    کجا میخوای برای چی بری

    بشین ذهنتو مرتب کن باورهاتو بهتر کن ورودیهای ذهنتو بیشتر کنترل کن .

    همین جا هم لذت ببر و بعد در بهترین زمان به بهترین جا هدایت میشی.

    خدایا من به هر خیری که از تو بهم برسه فقیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    زهره برزه کار گفته:
    مدت عضویت: 879 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام‌استاد قشنگم و مریم بانو

    من این فایل و دیروز گوش کردم و اینکه من خودمو آدم مهاجرت میدونم اره منم به این موضوع خیلی فکر میکردم مگه حتما باید مهاجرت کنی چجوریه خیلی آدم‌ها تو همون شهرتون و یا همون روستاشون کلی خونه ماشین باغ داراییی دارن تفریحات خاص خودشون بعد میدیدم چقدر خوشحالن چقدر حالشون خوبه چقدر زندگیشون خوبه میگفتم خب اینا اصلا قصد مهاجرت ندارن یا حتی براشون مهم نبود سفرهای خارجی برن بعد میگفتم نه یعنی اینا زندگی میکنن زندگی اونیه تو شهرت نباشی جایی بزرگ باشی هرچی دلت می‌خواد داشته باشی یا دخترایی میدیم خونه همسرداری میگفتم مگه میشه بعد اره دیدم اره همونجایی دلت خوشه باش رفتم تو روستا دوستم اینا خونه ها بزرگ باغ حیون دلخوشی شادی همه چی بود بعد گفتم چجوری اینا راحت زندگی میکنن دلشون حتی تو روستام خوشه همه چی هم دارن نیاز نیست که حتما حتما مهاجرت کنی من خودم دوست داشتم مهاجرت کنم اما وابسته گی دارم بعضی وقتا فکرمیکنم نه باید همه جا فقط تفریحی برم یکی دوماه دوباره برگردم کلا نباشم نمیتونم اینجوریم خب حالا میشه زندگی هم کرد در حال رفت و آمد باشم اما نه اینکه اصلا دیگه اونجا نباشم نه قشنگ بود به خیلی ازویژگی هام پی بردم که چقدر زود با آدم‌ها راحت میشم راحت حرف میزنم دوست میشم خدایا شکرت خدایا شکرت هر شهری دوست دارم برم همه جا میرم میام خدایا شکرت با همه زود ارتباط میگیرم با همه میرم خونه همه دوست دارم دورم شلوغ باشه آدم‌ها جدید ببینیم خدایا شکرت مممنون بابت صحبت های زیباتون ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    مصطفی سیار گفته:
    مدت عضویت: 749 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگر که‌ تنها قدرت حاکم بر جهان هستی است و من را هدایت می‌کند.

    با درود خدمت همه دوستان و استاد عزیز و خانوم شایسته.

    من بخاطر کار کردن روی روانشناسی ثروت 1 زیاد نمیتونستم به سایت سر بزنم و از مدت ها پیش مهاجرت فکرم رو درگیر کرده بود چند تا ایده برا آینده و زندگی خوب داشتم که یکیش مهاجرت بود و کنار تمام ایده ها ایده مهاجرت برام یه درمیون تکرار میشد و همیشه میگفتم وقتی من توی ایران میتونم موفق باشم و خوب زندگی کنم به نقل از استاد پس هر جای دنیا باشم میتونم خوب زندگی کنم ، اما نمیدونستم چیکار باید انجام بدم تا این که یک سال پیش دیگه با همسرم تصمیم قطعی برای مهاجرت گرفتیم و گفتیم باید تکاملش طی بشه و وقتش که رسید خداوند هدایت میکنه و یه سری از کارها رو هم آرام آرام داریم انجام میدیم از قبیل گرفتن یه سری مدرکها و کسب مهارت بیشتر در کار خودم .

    تا این که دوروز پیش رفتم توی سایت و یهو چشمم افتاد به این فایل که برام بسیار جالب و جذاب بود با شوق چند بار فایل رو دیدم و چندین بار در موردش با همسرم صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدم که ما توی فایل اول تمام شرایط رو داریم .

    در مورد انگیزه … خب اولین انگیزه اینه که من یک بار به دنیا اومدم یک بار هم زندگی میکنم پس میخوام تا جایی که بتونم عالی زندگی کنم و شخصیتی در خودم بسازم که با توجه به احساس لیاقتی که میتونم در خودم رشد بدم در کشوری بسیار خوب که خداوند هدایتم میکنه زندگی کنم و هم خودم رو در شرایط بهتر قرار بدم و هم زندگی نسل‌های آینده م رو بهتر کنم چون خانواده ضعیفی داشتم و تنها فرد خانواده شش نفری م هستم که اینجوری فکر میکنم و عمل میکنم انگیزه بعدی این که کیفیت زندگیم رو هر چقدر که میتونم بهتر کنم انگیزه بعدی از امکانات و وسایل نقلیه بهتر و به روز تر استفاده کنم انگیزه بعدی آزادی رو در جنبه های مختلف تجربه کنم و انگیزه های کوچیک تری که دارم .

    در مورد این که آیا سابقه و عقبه ی مهاجرت و مسافرت دارم یا نه . در این مورد هم خوشبختانه پنج ساله که از یکی از روستاهای شیراز که 4 ساعت تا شیراز فاصله داره به تالش مهاجرت کردم و کاملا با توکل بر خدا و بدون پشتوانه و حمایت از کسی حتی زمانی که مهاجرت کردم تا دوسال هیچکس بامن ارتباط تلفنی هم نداشت و گلیم خودم رو از آب کشیدم .سه چهار ماه هم سال 83 توی شیراز توی یه قهوه خونه کار کردم اگه مهاجرت حساب بشه. در مورد مسافرت هم تقریبا منهای 3یا 4 تا شهر کل ایران رو رفتم و بعضی از شهرها رو ده ها بار سفر رفتم از 10 ، 15 سال پیش سالی بیشتر از بیست تا سفر رفتم . یک بار هم سفر خارجی رفتم .

    در مورد کنجکاوی بسیار کنجکاو هستم که طبیعت رو ببینم و با آدم‌های مختلف روبرو بشم .

    در مورد وابستگی به هیچ کس هیچ وابستگی ندارم تکاملش رو اساسی طی کردم .به هیچ چیزی از جمله شهر و کشور خاک و شغل در مکانی خاص و هیچی مطلقا وابستگی ندارم و شغلم که مورد علاقه م هست رو اعتقاد دارم هر جای دنیا باشم میتونم انجام بدم .

    در مورد تغییر و انعطاف پذیری و ارتباط با آدم‌های جدید بسیار مشتاقم اگه هم مدار و همفازم باشه و اگه یه شخصیتی با من روبرو بشه که نتونم ارتباط برقرار کنم اصلا ارتباط نمیگیرم . آدمی بدردم میخوره که یه چیزی بمن اضافه کنه.

    در مورد زندگی در شرایط سخت چادر زدن و آتیش روشن کردن و یا غذای معمولی راه انداختن حمام صحرایی و سرویس و مسائل اینچنینی همه رو گذروندم و هیچ مشکلی ندارم .

    تنها موردی که براش هنوز کاری انجام ندادم بحث زبان بود که اونم به امید خدا و با توکل بر خدا اونم اوکی میکنم . ..

    این فایل بشدت برا من درس داشت و بسیار بدردم می‌خورد تا بفهمم کجا واستادم چه شخصیتی دارم پتانسیل چه کاری رو دارم انسان سرسختی هستم توکل و ایمانم بخدا چقدره مهاجرت درست و اصولی چجوریه و نکنه یه حوسه و من جو گیر شدم …

    از استاد عزیز واقعا سپاسگذارم که این فایل عالی رو ضبط کردن و روی سایت گذاشتن .

    از همه دوستان که این کامنت رو خوندن هن سپاسگذارم . انشالا که با هدایت خداوند وراهنمایی های استاد عزیز همگی در مسیر درست به سعادت و خوشبختی برسیم . در پناه خداوند باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    فاطمه بیات گفته:
    مدت عضویت: 1037 روز

    سلام استاد عزیزم،چقدر این فایل جواب سوال هایی بود که این روزا تو ذهنم داشتم

    من تو دوره فوق العاده ی 12 قدم باهاتون همراهم و تمامی حرفاتون رو سعی میکنم مو به مو اجرا کنم

    روزا هی دارن میگذرن و من دارم به مهاجرت تحصیلی نزدیک تر میشم

    این فایل باعث شد بخوام تمام حرفام و ترسهام رو توی کاغذ بیارم

    من با اینکه سنم کمه،ولی نسبت به دوتا خواهر بزرگم،خیلی مستقل ترم و وابستگی کمتری نسبت به خانواده و دوستانم دارم،

    و همیشه دنبال فرصتیم که بتونم تنها بشم>

    البته این شخصیت از اول نبود و کم کم با کردن روی خودم شکل گرفت

    خیلی سخت نمیگیرم و به قول شما خیلی راحت میتونم خودمو با شرایط وقف بدم

    فکر کنم بخاطر همین بود که تصمیم گرفتم مهاجرت تحصیلی رو امتحان کنم

    حالا که فکر میکنم واقعا اگه تو موقعیتش قرار بگیرم خیلی چالشای زیادی سر راهم قرار بگیره،ولی از بس انگیزه های من برای مهاجرت زیاده،فکر میکنم هیچ کدوم از این چالشا اذیتم نکنن

    چون من از وقتی یادمه عاشق امتحان کردن زبان های جدید،جاهای جدید،و چیزای جدید بودم

    این فایل باعث شد دوباره بخوام فکر کنم و بخوام هی بیشتر و بیشتر در خودم ویژگی کسایی که برای مهاجرت مناسب هستن رو در خودم ایجاد کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: