چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-13 02:21:542024-07-13 02:41:17چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
چرا و برای چی مهاجرت کردم
من عاشق مهاجرت بودم واقعا از زمانی ک مجید پسر فامیل مون مهاجرت کرد از زمانی ک هدایت شدم رفتم تایلند رنگ خارج از کشور و دیدم خواسته من شد مهاجرت یعنی از بچگی ک فیلم ممل امریکایی رو میدیدم دلم میخواست مهاجرت کنم بچه بودم اما تو همون بچگی ک بهروز وثوقی هر کاری میکرد بره آمریکا نمیتونست بره من ب خودم میگفتم من میرم من خیلی خود باوری داشتم تو خودم میدیدم ک از پس هر کاری برمیآمد یعنی نشد نداشت و نسبت ب سنم خیلی کارهای بزرگ بزرگ میکردم و ی دل شجاعی هم داشتم ک با کله حرکت میکردم یعنی واقعا حس میکردم ی نیروی قدرتمندی پشتم هست بخاطر همین نمیترسیدم ی سر نتر سی داشتم تا زمانی ک مجدید مهاجرت کرد دیگه واقعا خواسته قلبی م شد اما هیچ راهی نداشتم فقط میخواستم و ی چندین سالی گزشت من کلی کار کردم تو ایران از زمان ی ک مستجر بودم بدون هیچی شروع کردم با هدایت خدا خونه ساختن واقعا اون کار ی کاری بود ک اصلا میگفتن نمیشه ک ولش کن بزار بعد ی زمینی ک واسه پدری شوهرم بود و شروع کردیم ساختن و با تمام تضادها با تمام پستی و بلندی ها با تمام مسئله هایی ک باید حل میکردیم ساختیم و من تونستم واقعا تونستم و از درون بزرگ شدم و خودم اصلا خبر نداشتم و این خونه یک طبقه بود ما چند سال زندگی کردیم ب ی تضادی برخوردم و البته تو خونه فامیل مون دیدم ک ی دوبلکس ساختن برای عید دیدنی رفتیم خونه شون آقا من دیدم شد خواسته م چون قبلش هم خسته شده بودم از ی خونه ویلایی دلم میخواست تو آپارتمانی باشم و دیدن اون خونه باعث انگیزه شد تو من ک میخوام طبقه بالا خونه مونو ی واحد دوبلکس بسازم اون موقع ک اصلا از قانون سر درنمیاوردم ی شب از شب های قدر من با خدا احد کردم یعنی نذر کردم ک من قران و از اول تا آخر میخونم با معنی خب اون موقع باورها م این بود ک قران بخونی خدا حاجت تو میده و من شروع کردم برای اولین بار قران و خوندن اصلا درک نمیکردم کلا وحشت بود و آیه های عذاب اما خوندم دقیقا کامل کامل یک سال کشید دیگه تکاملی من خوندم (واقعا ما با خواسته هامون ب خدا میرسیم این و دارم درک میکنم ک خواسته های ما در نهایت معنوی هستن ) و چی شد ب طرز معجزه آسایی اون هم با ی تضاد شروع شد ک من با هیچی واقعا با هیچی شروع کردم ب ساختن تمام شد هدایت خدا بود جهان دست ب دست داد و من و ب خواستم رسوند ی خونه ای ساختم با هدایت خدا ک هر کسی میآمد اصلا باورش نمیشد ک ما این خونه آنقدر شیک و قشنگ ساختیم خدای من همش معجزه بود بعد ک چند سال تو همون خونه زندگی میکردم دلم میخواست مهاجرت کنم اما هیچ اقدامی نمیکردم فقط این خواسته بود تا دوباره ب ی تضادی برخوردم ک واقعا برای م سنگین بود گفتم دیگه باید صدرصد مهاجرت کنم همون فردا تصمیم گرفتم کل زندگی مو حراج کردم و آماده کردم خودم و برای مهاجرت یعنی اولین اقدام کردم ک ب جهان بگم من آماده هستم کلی دنبال وکیل بودیم این در و اون در زدن ک چطور مهاجرت کنیم راه باز نمیشد ب هر دری میزدیم نمیشد تا رها شدیم و گفتیم ولش کن قشنگ یادم موقع مدرسه ها بود بچه هامو نوشتم مدرسه گفتیم ولش کن ( و خدا چقدر همیشه مراقب و همراه ما بوده اون موقع ک این در و اون در میزدیم راه باز نمیشد چون راه مون کلا اشتباه بود و اون وکیل ک میخواست ما رو ببره کلا ی ادم جعلی بود و اگر تو دامش میافتادم دیگه کل زندگی م نابود میشد اما خدا میدونست و هواسش ب ما بود ) و وقتی رها شدیم چند ماه بعدش ب طرز معجزه آسایی تو دو روز کلا زندگی ما تغیر کرد راه واسمون باز شد وما اومدیم ترکیه اون موقع نمیدونستم اما بعدا ک بهش فکر کردم ک چرا ما اقدام کردیم برای مهاجرت چیزی ک تو ذهن آدم ها خیلی بزرگ بود همه ب ما میگفتن این ها میرن برمیگردن امکان نداره بمونند اما من تو دلم میگفتم امکان نداره برگردم منی ک تو تهران بدنیا اومدم تا زمان قبل از مهاجرت م هیچ جایی نرفتم زندگی کنم جز چند ماه تو کرج زندگی کردن اصلا میگفتم از تهران برم بیرون قلبم میگیره ب غیر از تهران نمیتونم مهاجرت کنم بخوام زندگی کنم همین من میخواستم مهاجرت کنم و اصلا جز یک عالمه ورودی های اشتباه ک ب ذهنم داده بودم از تو اینترنت برای مهاجرت اما ی انگیزه خیلی بزرگی ک داشتم این بود ک من باید برای موفق شدن بچه هام مهاجرت کنم و آزادی واسم خیلی مهم بود اینترنت پر سرعت اون موقع ک رفته بودم ترکیه چند روز آنقدر واسم جالب بود ک بازم خودش ی انگیزه بود و البته ی اهرم رنج و لذت هم تو ذهنم بود ک بخاطر باور اشتباه اون موقع م ک میگفتم دیگه تو ایران نمیتونم موفق بشم چند سال دیگه خیلی سخت میشه اما مهاجرت کنم خیلی بهتر البته ک العان میلیاردها بار رازی هستم و خوشحالم ک اون اهرم درست شده بود تو ذهنم ولی فکر کردم ک چی شد ک مهاجرت کروم من ک قانون و نمیدونستم هیچی اما دیدم همون کارهایی ک تو ایران کردم ک همه میگفتن نمیشه همون خودباوری رو تو من قوی کرده بود یادم اخرهایی بود ک ما میخواستیم مهاجرت کنیم ی تولد گرفته بودیم فامیل های زندایی م میگفتن شما دیونه هستید میخواید خونه ب این خوبی رو ول کنی مهاجرت کنی من اگر این خونه رو داشتم هیچی نمیخواستم اما من بحث نمیکردم فقط میگفتم من میرم خواسته های درونی من خیلی بزرگ تر از اون خونه بود دیگه من گزشته بودم و سیر شده بودم از اون خونه ک واسه اون ها بزرگ بود و تو درون ی ایمان ی داشتم ب همون نیرو ک با من هست همون ک از بچگی باهام بود و من دل نترسی داشتم همون کمک م میکنه آقا داستان ما از ترکیه شروع شد و ما مسئله ها حل کردیم چک و لگدها خوردیم فقط بخاطر تمام اون ورودی های اشتباهی ک ب خورد ذهنم داده بودم همه شو تجربه کردم ک داستان شو من تو جهان بینی توحیدی کامل توضیح دادم ولی اون تضاد ها هیچ وقت باعث نشد ک من کم بیارم و گیواپ کنم من با قدرت بیشتری ادامه دادم وخیلی اوایل سختی کشیدم تا یک سال اول وقتی با استاد آشنا شدم و قوانین و فهمیدم همون تضاد ها بود چون من مدارم از نظر شخصیت از نظر خودشناسی روابط مالی ک داغون معنویت منفی هزار بود واقعا زمان برد زمان برد ک قدم ب قدم هدایت شدم بزرگ شدم درک کردم اوه این مسیر تکاملی رو طی کردم تمام اون سختی ها بود تمام اون تضاد ها بود اما با آرامش با حس خوب با ایمان هر دفعه ی زره بهتر میشدم ی زره آگاهیم بهتر خدایا چقدر لذت بخش ک تو این مسیر العان ک بهش فکر میکنم میگم چطور شد ک ما دوم آوردیم واقعا جز اینه قدرت خدا باهامون بود قوت قلبی ک هر بار ک خسته میشدم باز خدا هدایتمون میکرد تو مسیر نگه مون میداشت واقعا همین تو مسیر این سایت موندن و ادامه دادن کم نیاوردن خودش ی شجاعت کم نیاوردن و ادامه بدی تا تمام اون باورهای کهنه قدیمی رو درست کنی شجاعت میخواد چون تو عمل باید نشون بدی ب حرف نیست باید تو عمل ثابت کنی ایمان تو توحیدی بودنت و فقط رو خدا حساب کردن تو دل تک تک ترس هات رفتن تا بزرگ بشی شجاعت میخواد باید مرد عمل باشی تا دوم بیاری درست ک من بخاطر اون باورهای داغون خیلی سختی ها کشیدم تو مهاجرت اما باید حرکت میکردم باید ادامه میدادم تا بزرگ بشم تا شخصیت م درست بشه تا خودم و بفهمم ب خودشناسی و خداشناسی برسم همین امروز ما ب ی فستیوال هدایت شدیم ک از همه جای اروپا اومده بودن و کلی زدن رقصیدن عشق و حال کردن اول ک چقدر شکر گزاری خدا رو کردم ک من و هدایت کرد مهاجرت کنم تا بفهمم دنیا دست کیه بعدش گفتم نگاه کن العان تو ایران دارن می زنند تو سر و کله شون غم و غصه و عذاب وجدان هزار جور احساس گناه اما این جا مردم شادن پر از احساس خوب پر از شادی بعد من هم خودم جز اون آدم ها بودم تو ایران فکر میکردم تو محرم اهنگ شاد گوش کنی بدبختی میری تو جهنم تازه خارجی ها رو اگه میدیدم میگفتم این ها کافر خدا چ بلایی سرشون بیاره و ناآگاه اما العان با مهاجرت کردن من ب خدا رسیدم من ب خودشناسی رسیدم البته ک من خواستم و هدایت شدم ب استاد خیلی ها هستن ک مهاجرت کردن با همون عقاید و باور های کهنه هنوز هم دارن زندگی میکنند ولی من چون از بچگی دنبال حقیقت بودم دنبال خدا بودم هدایت شدم ب استاد و این مهاجرت من و ب همه چی رسوند اگر از اول بهم بگن بازم تمام اون راهها ک بعضا امکان بود ک ما جون مونو از دست بدیم بازم مهاجرت میکردی بازم قبول میکردی میگم صدرصد من بازم از همون راه و با همون تضادها میومدم چون اون ها بود ک من و رسوند ب اینی ک العان هستم خودشناسی اعتماد بنفس بزرگترین چیزی ک انسان بهش برسه همه چی حل همین خودباوری و خود شناسی و خداشناسی و خدا رو شکر العان تو المان زندگی میکنم عاشق مهاجرت هستم تو چند تا کشور زندگی کردم هی مهاجرت کردم از ی کشوری ب کشور دیگه همین طور تجربه و بزرگ شدم اما العان دیگه ب هیچ عنوان نمیپذیرم مهاجرت با سختی رو اون بخاطر مدار اشتباه من بود بخاطر باورهای اشتباه م بود چون میگفتم باید سختی بکشی تا ب ی جا برسی اصلا حال نمیده یعنی داغون ها داغون این سختی ک پدر من و دراود تا بفهمم بابا اصلا اشتباه پدر من در اومد تا این اهرم رنج و لذت و درست کنم تو ذهنم ک سختی لذت نیست آقا جان خدا نیازی نداره تو خود تو قربانی کنی به راحتی هم میشه ب همه چی رسید آره بها دادم تا این باورها رو ی زره درک کنم هی قدم ب قدم بیام بالا ولی هدف بعدی مهاجرت م خیلی سال ک این خواسته رو دارم از خدا خواستم ک میخوام برم آمریکا چون آمریکا زندگی کردن خواسته ی بچگی منه مثل خانوم شایسته عزیزم دوست داشتم برم ی جای دور ک ایران روز اون جا شب باشه اما میخوام مثل استاد ب همون راحتی ب همون زیبایی بدون هیچ سختی مهاجرت کنم اصلا دیگه مهاجرت با سختی رو نمیپذیرم چون تکامل شو طی گردم تو این المان ب همه چیز هایی ک میخوام میرسم و با دست پر با عزت و احترام با جیب پر مهاجرت میکنم من عاشق مهاجرت کردن هستم اصلا میمیرم ی جا بخوام بمونم تا ابد تو این چهار سال ک تو المان هستیم کلی شهر ها رو رفتیم گشتیم کلی بزرگ شدم یعنی منی ک از تو تهران بیرون نمیرفتم العان مهاجرت تو خون منه اگه مهاجرت نکنم میمیرم مهاجرت تو رو ب خدا میرسونه همه چی بهت میده بزرگت میکنه آقا بزرگت میکنه من هیچ وقت کم نیاوردم و با شجاعت رفتم تو دل ترس هام و راز موفقیت هم ادامه دادن ی اهرم رنج و لذت دیگه ای ک تو ذهن من بود تونستم تو مسیر بمونم این بود ک من پل های پشت سرم و حسابی خراب کرده بودم و راه برگشت نداشتم و اینکه ی کسایی تو فامیل مهاجرت کرده بودن بعد با اولین مسئله کم آورده بودن و برگشته بودن همش حسرت تو دلشون بود ک ای کاش بر نمیگشتن اون هم خیلی ب من کمک کرد رنجش ک یا باید بمیری یا راه برگشت نداری و واقعا من و خانواده م خدا رو شکر ب جهان ثابت کردیم ک راه برگشت نداریم باید موفق بشیم ما چهار نفر بودیم مهاجرت کردیم من و شوهرم و دخترم و پسرم و خدا رو شکر یکی از موهبت های دیگه این مهاجرت این بود ک شدیم شش نفر و خدا بهمون دو تا پسر دیگه داد و این هم ی ترسی بود ک من تو ایران داشتم ک شاید اگر تو ایران بودم این دوتا رو نمیاوردم اما العان داریم خدارو شکر و خیلی خیلی رازی هستم خدا روشکر از زمانی ک عاجز شدم تو یک سال اول مهاجرت خدا دست مو گزاشت مستقیم تو دست استاد العان نزدیک هفت سال ک تو این مسیر هستم و معجزه ها دیدم از خدا کاملا ک ی لحظه احساس غریبی نکردم چون جز خوبی چیزی ندیدم الهی میلیاردها بار شکر میکنم خدا رو ک هدایت م کرد تنهام نزاشت چون میگفتم میرم خدا کمک م میکنه و خدا این کار و کرد الهی شکرت
عاشقتم استاد قشنگم میبوسمت
یا حق
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
وَمَنْ یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَسَعَهً ۚ وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۗ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا(100نساء)
سلام بر استادان عزیز و دوستان ارجمندم
من از بچگی عاشق گشتن و مهمانی و در دل طبیعت رفتن بودم، اما متاسفانه پدرم نه اهل مهمانی بودنه بیرون رفتن، در کل 20 سالی که در خانواده پدری بودم، یبار اونم در سن 15 سالگی با هم رفتیم صحرا، دیگه نه خبری از مسافرت بود و نه بیرون رفتن. ولی چندین بار به اردو و حتی به شمال از طرف مدرسه رفتم و خودم تمام سوراخ سنبه های شهرمون رو زیر و رو کرده بودم. بعد که ازدواج کردم همسرم هم اهل مهمانی نبود، و طبیعت در حد یه نهار اونهم با امکانات. و مسافرت رفتن به شرط اوکی بودن امکانات در حد دو بار مشهد دو بار اصفهان و دو بار شیراز یبار هم همدان. والسلام نامه تمام. و این عشق و علاقه من به دیدن جاهای مختلف، اقوام مختلف، آشنا شدن با رسوم و آداب و حتی شنیدن زبان ها و لهجه های مختلف، و… و ناکام موندن آنها، فقط باعث دعوا و بحث میشد. و علت دعوا و بحث مشخص بود، چون همسرم رو مقصر میدانستم، ولی از موقعه ای که با استاد و آموزه ها آشنا شدم، و فهمیدم که هیچ عامل بیرونی تاثیری بر زندگی ام نخواهد داشت، آرام شدم و سر به سکوت و پیدا کردن خودم شدم، آنقدر غرق جستجو ی خودم هستم که دیگه از اینکه بریم مسافرت(البته با همسرم و یا بقیه، نه خودم تنها) اصلا خوشحال نمیشم و دیگه مثل قبل نیستم که، با ذوق و هیجان، برنامه ریزی کنم که اینجا بریم اونجا بریم ، این دیدنی رو داره، اون دیدنی رو داره. دیگه احساس می کنم فقط اگه تنها باشم میتونم لذت ببرم از سفر کردن. و از موقعه ای که آرام شدم یه سفر به شیراز یه سفر به کرج و تهران و خرمشهر رفتم بدون همسر و فرزندان واقعا بینظیر بود. البته هنوز به مرحله ای که تک و تنها باشم نرسیدم ولی همین بدون همسر و فرزندانم رفتم این نشون میده، سفر تک و تنها هم میشه، باید با همین فرمون برم جلو.
پاشنه آشیل ی که فعلا مانع این کار میشه ثروت است یا همون پول که دارم روی آن کار می کنم، و مطمئن ام کافیه فقط یکم اوضاع مالی ام اوکی بشه، یه مسافرت توپ به تنهایی میرم. و باز برای مهاجرت تنها عامل بازدارنده اوضاع مالی ام است، که ان شاءالله در حد اوکی باشه، مهاجرت می کنم ولی باز هم با رعایت تکامل و مواردی که استاد گفتن. که خدا را شکر من فعلا همه آنها رو بصورت پیش فرض داشتم بغیر از اوضاع مالی و دوری از خانواده که دوری از خانواده حل شده با آموزه ها فقط میمونه اوضاع مالی.
یادمه یبار که سوپری داشتیم یه خانمی اومد مغازه که بهایی بود، وقتی فهمیدم که بهایی است، خیلی ذوق کردم و با ذوق و شوق در مورد دین و آیین و رسومات شون پرسیدم، ولی اون خانم انگار دوست نداشت توضیح بده یا شاید هم زیاد سرش نمیشد، مثل خیلی از مسلمون ها که فقط اسمشون مسلمان است. یا موقعه ای کوچیک بودم و یه دایی داشتم که در کشتی های نفت کش کار می کرد و به کشورهای مختلف می رفت، هر وقت صحبت می کرد و عکس هایی که گرفته بود رو میدیم، خیلی دوست داشتم منم این جاها و آداب و روسوم رو ببینم و رویا پردازی می کردم.
وقتی کسی رو میبینم که با زبان دیگری صحبت می کند خیلی برایم جالب است، و دوست دارم در کنارشون باشم تا زبانشون رو یاد بگیریم، ولی متاسفانه تا حالا با هیچ همسایه یا دوستی که حتی زبان تُرک داشته باشه برخورد نکردم.
خلاصه که نتیجه آزمون برایم اوکی بودن مهاجرت رو داده، ان شاءالله که خدا هم اوکی بده، بریم که مهاجر الی الله بشیم.
استاد عزیزم یه دنیا سپاس که این موضوع مهم رو شسته و رفته با آزمون به صورت هدیه در اختیار ما قرار دادی تا دغدغه هایی که داشتیم برطرف بشه و تکلیف خودمان را بدونیم که چکار کنیم.
استاد این فایل هم باعث شد من بریم یه سرچ کلمه ای در مورد هجرت بکنم و کلی لذت ببرم از این آیه هایی که انگار مثل روز برایم روشن شدن. با این که قبلا اونها رو خوانده بودم درکی از آنها نداشتم.
الان فهمیدم که مهاجرت اغلب همراه جهاد اومده، باعث افزایش امید به درگاه خداوند میشه، باعث بخشش گناهان، وارد شدن به بهشت، داشتن اجر و پاداش در دنیا و آخرت، ملاک سنجش دوستی مومنین، ملاک سنجش ایمان، داشتن بزرگ ترین درجه ایمان، پیروز شوندگان و…
که این ها در آیه های مختلف آمده و بسیار زیبا و پند آموز هستند که اگه کسی واقعا قصد مهاجرت داشته باشه، و ترس از سختی مسیر داشته باشه میتونه با این آیه ها با قلبی آرام و مطمئن مهاجرا الی الله شود.
در پناه ایزد منان، همه ی ما همیشه و در همه حال مهاجرا الی الله باشیم. الهی آمین
سلام به رضوان عزیزم
رضوان خانم پر جنب وجوش
خیلی خصوصیات اخلاقی تو نو دوست دارم من کلا آدم آرومی هستم واز همنشینی و دوستی با خصوصیات اخلاقی شما لذت میبرم
حتما میدونی که تمام کامنتاتو میخونم وامتیاز حداکثری رو دادم
ولی دیروز یه کامنت از شاگرد زرنگ کلاس خوندم سعیده جان که تشویق کرد منو به پاسخ کامنت دادن وتحسین وتشویق کردن
منم دارم اطاعت میکنم
خیلی خوب مینوسی عزیزم
واقعا لذت میبرم از خوندنشون
مرسی که هستی و مینویسی
برات بهترین ها رو از خدای متعال آززومندم موفق و ثروتمند وسلامت باشی
با سلام و ارادت فراوان خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته
این اولین کامنت من در قسمت نظرات سایت هست و چون به تازگی مهاجرت کردم خواستم از تجربه خودم حرف بزنم. من هم مثل تمام دوستانی که تو سایت عضو هستند تمام فایل هارو دیدم چندین و چند بار
مخصوصا سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت و خب طبیعاتا با اون حجم از زیبایی و توجه اگاهانه به زیبایی ها
خیلی دوس داشتم اون تجربیات رو داشته باشم.
من 8 ماهه که از مشهد به یکی از زیباترین مناطق گیلان اومدم و اینجا ساکن شدم و انگیزه من از مهاجرتم کاملا بر اساس خواسته های اگاهانه بوده که بیشترش از همون فایل های زندگی در بهشت در ذهن من شکل گرفت و چون شرایط کارم انلاین بود این اجازرو بهم میداد که به هر جا که میخوام مهاجرت کنم.
تو این مدت کوتاه مهم ترین موضوعی که فهمیدم این هست که بی نهایت شرایط و موقعیت های دلخواه ما در تمام ابعاد تاکید میکنم در تمام ابعاد وجود داره انگار که سفارش دادن همون چیزی که ما میخواهیم رو .
فقط کافیه ما جسارت و شجاعت داشته باشیم و حرکت کنیم به محض رها کردن اولین نقطه امن اولین در باز خواهد شد .
موضوع دومی که خیلی برام زود اتفاق افتاد این بود که فهمیدم اینهمه ما مشهدی ها مخصوصا محدودیت های مختلف داریم در یه سری زمینه ها و دائم از اون شرایط داریم شکایت میکنیم در صورتی که تو یه شهره دیگه از همین سرزمین بهترین شرایط وجود داره که در همون زمینه ها و میشه استفاده کرد و لذتشو برد نه نیاز به جنگیدن داره نه اعتراض و نه هیچ چیز دیگه فقط جا به جایی و حرکت
نکته بعدی که از استاد عزیزم اموختم مثبت اندیشی هست تو این مدت که مهاجرت کردم خیلی از عزیزانی که حالا به هر نحوی خواستن به من کمک کنن مشاوره بدن در زمینه های مختلف و اهل همین شهر و دیار هم بودن اما نکات منفی رو به من متذکر شدن و فقط از روی خوبی و نیت خوب من رو متوجه بدی ها و نقص ها میکردن به هیچ عنوان اهمیتی ندادم با اینکه محلی بودن و شناخت خیلی بیشتری از من غریبه به اون موضوع داشتن و در نهایت با کمال تعجب برای اون عزیزان شرایط به طرز رویایی برای من جور دیگه ای رقم خورده و این موضوع تو همین مدت کوتاه بارها و بارها تکرار شده و در نهایت اون عزیزان به این نتیجه رسیدن که من ادم خوش شانسی هستم در صورتی که همه چیز افکار و باورهاست
در کل بسیار راضی هستم تمام تجربیات استاد در سریال زندگی در بهشت رو به نوعی دارم اینجا هر روز تجربه میکنم و هروز و هروز داره شرایطم بهتر میشه به امید اینکه نتایج بیشتری بگیرم تا بتونم پر انرژی تر کامنت بزارم
ارادتمند همه دوستان هستم
بنام خداوند بخشنده ومهربان
سلام ودرود فراوان به استاد ارجمندم ومریم نازنینم
سلامی همراه با عشق به دوستان الهی ام
استاد جان من از بچه گی دوست داشتم شهرهای دیگه را از نزدیک ببینم وزیبایی های آن را از نزدیک تجربه کنم با آداب وفرهنگ مناطق مختلف آشنا بشم غذاهای محلی آنها را بشناسم وروش تهیه آن را یاد بگیرم دوست دارم جاهای جدید رو ببینم غذاهای جدید را امتحان کنم با اینکه قصد مهاجرت ندارم چون الان جایی که هستم حالم خوبه وخوشبختم ومهم احساس خوشبختی هست
ولی با توجه به جواب آزمون، ترمزهای مخفی دارم که تصمیم گرفتم آن ترمزها را پیدا کنم وبهبود ببخشم هرچند با شناختی که از خودم پیدا کردم میتونم ترمزها را حدس بزنم در چه زمینه هایی هست
در بدترین وسخت ترین شرایط زندگی نا امید نشدم ونمیشم همیشه سعی کردم نیمه پر لیوان را ببینم وعاشق یادگیری زبان جدید حتی لهجه های مختلف در کشور خودمون هستم
عاشق سفر وتجربه کردن جاهای جدیدم ولی اینکه بخوام برای مدت طولانی در شهر دیگه یا کشور دیگه اقامت داشته باشم تا به حال به آن فکر نکردم چون اصلا برنامه ای برا مهاجرت نداشتم وچند دفعه که این پیشنهاد از طرف همسرم مطرح شده مربوط به استانهای دیگه هست ومن استقبال کردم از پیشنهادش چون فکر میکنم این توانایی را دارم که با شرایط جدید خودم را وفق بدم ،دوستان جدید پیدا کنم واز صفر شروع کنم ولی بهبود شخصیت درونی ام برام در الویت هست وخودم را بهتر بشناسم چرا که وقتی آرامش داشته باشم،وقتی قادر باشم الان ازعهده حل چالشهای زندگیم بر آیم هر جا باشم این مهارت را دارم وقتی توکل را یاد بگیرم در هر لحظه وهر جا باشم با توکل به خدا قدم بر میدارم
این روزها با هر قدمی که به سمت بهبود شخصیتم ،تغییر نگاهم به زندگی ، به محیط اطرافم بر میدارم در حال مهاجرتمآن هم با توکل به خدای مهربان
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت
به نام خدای همیشگی عزیزم.
سلام استاد خوبم
خدایا شکرت جواب آزمون همان بود که فکر میکردم . من نسبتا آدم مناسبی برای بحث مهاجرت هستم .
امروز تاریخ 24 تیر 1403 هست و من فایل شماره 2 مهاجرت رو دیشب گوش دادم و آزمون رو الان انجام دادم.
فقط یه موردی هست که میخوام ازش بنویسم برای خودم و تاکید و یادآوری به خودم و تشویق خودم :
دو مورد بوده همیشه در زندگی دست منو گرفته که سقوط نکنم در بحران ها:
یک رابطه صمیمی و عاشقانه ای که با خدا دارم
و دو علاقه و پشتکار و استمرار من در یادگیری
و اینجا الان بحث یادگیری زبان خارجی هست که از زمان دانشجویی به صورت مقطعی انجام می دادم و انجام میدم .
مثل شنا کردن تو اقیانوس خیلی زیبا و خیلی امنه برای من .
دنیای منو همیشه عوض کرده و میکنه .
اصلا حالم مودم رو تغییر میده .
خیلی خیلی ازش استفاده کردم و میدونم بازم استفاده خواهم کرد.
اصلا فارغ از بحث مهاجرت آگاهی به یک زبان غیر مادری الخصوص زبان بین المللی انگلیسی به هر کسی کمک میکنه در هر شغل و پیشه ای که داره .
در کار و تخصص خود من هم همینه.
خدایا شکرت من زندگی خوبی دارم امکانات خوبی دارم خانواده خوبی دارم شغل خوبی دارم دوستای خوبی دارم
و از همه همه همه مهمتر قلب بزرگ و پاک و مهربونی دارم که با خودت اونجا زندگی میکنم و اونقدر توش امید و امید و امید هست که …. الان حسم گریه ست . این اشکای پاک رو دوست دارم . خودمو دوست دارم . استاد شما و سایتت رو دوست دارم .
خدایی که منو در این مسیر قرار داده دوست دارم و اگه موفق شدم هدف مهاجرتم رو برای پیشرفت و شادی بیشتر تیک بزنم یه کم بیشتر ، همه این عشق بیشتر میشه .
استاد این فایلتون رو خیلی دوست داشتم. امروز احساسم یقین هست
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود و عشق فراااااوان خدمت استادانِ جان و دوستان عزیزم
بینهایت سپاسگزارم استاد جان؛ بابت آگاهیهای ناب بر اساس قوانین و تجربیات زندگیتون بر اساس عملکرد،، واقعن خانم شایسته درست گفتن که این ویژگی شماست که آدمو آگاه می کنید از شرایطی که ممکنه پیش بیاد و آدم با دید باز میتونه تصمیم بگیره….ایشون در مورد سفر اینو گفتن من دارم میبینم در مورد همه چی اینطور هستین که آمادگی و انعطاف پذیری بالایی دارین برای هر اتفاقی که پیش بیاد و این از اعتماد به نفس شما سرچشمه میگیره،، بسیار تحسینتون میکنم و دوست دارم تا این حد راحت باشم با خودم با جهان با هر چه از دوست( خداوند) آید ؛ خوش آید!
سپاسگزارم بابت سوالات آزمونها که با عشق تهیه میکنید یه دنیا ممنون،، وقتی بهشون فکر میکردم یاد تجربیاتم و عملکردم میافتادم و دیدم چقد نسبت به قبل تغییر کردم و احساس سپاسگزاریم بیشتر شد
خدایا شکرت
مرسی خدااااااا
از ساعت پنج صب که بیدار شدم به لطف خدا ، اول صلاتمو به جا آوردم به روش صلاتم که فک کردم دیدم یه زمانی فقط کورکورانه تقلید کردم از پیشینیان و نماز میخوندم بعد که فهمیدم فقط تقلید بوده و دیگه دلیلی براش نداشتم یکی دو سال نخوندم… الان تازگی به این نتیجه رسیدم و جواب سوالاتمو گرفتم و فهمیدم نماز چیه و چرا واجبه الان دوباره شروع کردم، نمازه همونه ولی نیت و باور من زمین تا آسمون فرق کرده، عمله ظاهرش شبیه قبلنه ولی باور پشتش فرق کرده! ….
من دارم با نماز غذای روحمو میدم، جسم غذا میخواد، ذهن غذا میخواد، روح غذا میخواد… همونطور که اگه غذا نخورم جسمم ضعیف میشه؛ روحمم احتیاج به غذا داره وگرنه ضعیف میشه…برا همین خدا گفته واجبه! چیر عجیبی نیست!
قبلا از سر اجبار ، ترس از جهنم و شوق بهشت میخوندم الان به این نتیجه رسیدم
البته این برداشت الانمه بازم ممکنه تغییر روش بدم!،، فکر کردن به گذشته تا الان خیلی کمکم میکنه مسیرو فراموش نکنم. من تونستم تعصبات سفت و سخت مذهبیو کنار بزارم و براحتی و بدون مقاومت حرفای استادو باور کنم!! نمونهاش فایلهای حجاب در قرآن برای منی که خیلییییی روی این موضوع گیر بودم!!! ولی وقتی منطقشو درک کردم با آیاتی که استاد در قرآن بررسی کردن و گفتن، همون اول پذیرفتم….همین مثالها داره به من میگه که من آدم انعطاف پذیریَم و خوب تغییر میکنم
برگردیم به ادامه سخن قبلیم که گفتم بعد نماز صبحم اومدم سراغ سایت و فایل جدید رو دیدم و گوش کردم رفتم قسمت 1 رو هم گوش کردم بعد آزمون رو دادم و شروع کردم کامنت بنویسم که حس کردم اول برم با شادی صبحمو شروع کنم. حدود نیم ساعت با صدای کم آهنگ رقصیدم چون بقیه خواب بودن! ،، یادم اومد که من به صدای بلنددددد آهنگ عادت دارم و الان چقد با صدای کم اوکیم و بدون غر زدن دارم میرقصم و ورزش صبحگاهی انجام میدم این اگه انعطاف پذیری نیست پس چیه؟!
یه ویژگی دیگه که دارم و یادم اومد اینکه که من از دامنهی تکرار خارج میشم، احساس میکنم علاقه به لمس تجربیات جدید در من زیاده و روحم از تکرار فراریه!
مثلن همین آهنگامو که نگاه میکنم تقریبن میشه گفت همیشه در حال آپدیتن یعنی آهنگی که برام تکراری بشه و اون احساسی که قبلن ازش میگرفتم دیگه نگیرم حذفش میکنم و یه جورایی میدونم آهنگ بهتر در راهه و قشنگترش بدستم میرسه و تجربه بهم ثابت کرده،، این ویژگی رو هنگام دیدن بقیه آدما فهمیدم مثلن آهنگی که یه سال پیش با هم دانلود کردیم اون هنوز دارتش و من خیلی وقت پیش حذفش کرده بودم!! بعضیارم دیدم تعصب دارن به یه نوع خاص موزیک ولی من هر آهنگی که باهاش حال کنم و مثبت و شاد باشه و در کل حسم باهاش اوکی باشه گوش میدم بخاطر همین ویژگی؛ از پاییز 1402 رپ گوش میدم این در حالیه که از قبل ذهنیت خوبی در مورد رپ نداشتم ولی یه عزیزی برام فرستاد و گوش کردم دیدم علاقه دارم، تا قبل از پاییز 1402 اگه ازم میپرسیدن خواننده مورد علاقهت کیه پاسخ دقیقی نداشتم!! ولی الان میگم شایع:) هم آهنگاشو دوس دارم هم زندگیشو..» مصاحبه ازش دیدم و در مواردی که مناسبه الگوی خوبیه و من با گوش دادن آهنگاش و شناخت کوچولویی ازش؛ کلی قانون برام یادآوری شده و این به لطف آگاهیهاییه که از این سایت دریافت کردم که باعث شده با عینک قانون به همه چی نگاه کنم و یه نکته مثبت از دل ماجرا برداشت کنم مادرمم میگه مگه داداشتم همین آهنگارو گوش نمیده ولی اصلن مثل تو بهشون نگاه نمیکنه!! تو درکی که داری بخاطر اینه
که داری روی خودت کار میکنی …
در مورد مهاجرت وقتی بهش فکر کردم که چه تجربیاتی داشتم یادم می اومد:
خدای درونم براتون بگه که ( خخخ) :
وقتی کلاس اول بودم روستای ما مدرسه نداشت باید میرفتم یه روستای دیگه! اونم گاهی وقتا پیاده میرفتم و گاهی وقتا با بابام، گاهی وقتا معلم اون روستا مثل یک پدر مهربان منو میبرد هیچوقت یادم نمیره و همیشه دعاش میکنم
کلاس دوم روستامون مدرسه براش اومد یه کانکس ساده و کوچولوتر چون جمعیت روستامون کم بود و ما کلا 7,8 نفر بودیم اونم با تفاوت سنی!! ( مثلن من و یه نفر دیگه کلاس دوم بودیم، یه نفر کلاس سوم، یه نفر کلاس اول و چهارنفرم کلاس دوم حالا چرا اینارو گفتم؟ در ادامه میگم ) ، گذشت و گذشت تا کلاس پنجمم که تموم شد و دیگه باید میرفتم شهر برای ادامه تحصیل چون اونجا فقط تا پنجم درس میدادن!! خب یکی از خانوادههای روستا که پسرشون همسن و همکلاس من بود قبل از اینکه مجبور بشن مهاجرت کنن خودشون با اختیار خودشون مهاجرت کردن تهران و مهاجرت براشون خوب بود…یه خانواده دیگه که دو تا دانش آموز داشت وقتی پسرشون پنجمو تموم کرد رفتن شهر، بقیه هم همینطور، و اما من! من اولین نفری بودم که بدون خانواده رفتم خونه مامان بزرگم به مدت سه سال!
یکی از خانوادهها از من الگو گرفت و دخترشون که دو سال از من کوچیکتر بودن به مدت یه سال فرستاد خونه مامان بزرگش
اون سه سال واقعن سختیهای زیادی کشیدم … اما جا نزدم میتونستم بگم نمیخوام ادامه تحصیل بدم و تموم, تازه بابام دوس نداشت ادامه تحصیل بدم ولی هر طوری شد کوتاه نیومدم و جا نزدم البته خداوند همیشه پشتم بود و از طریق دستانش کمکم میکرد اون سختیهاییم که کشیدم بخاطر شرک و بی ایمانی خودم بود ... الان خدا رو شکر میکنم بابت تک به تک تجربیاتی که داشتم…. اگه هزار بار برگردم به عقب همین زندگیو انتخاب میکنم چون همهی اون تصمیمات باعث شدن الان در این مکان باشم، همهی اون ناآگاهی ها و تاریکیهای حاصلش باعث شدن امروز نور رو درک کنم و قدردانش باشم…
وقتی داداش کوچیکمو میبینم امسال با اینکه خانواده کلی سعی کردن راضیش کنن ده روزی بره خونه مامان بزرگم تا تا به کاری که داشتن رسیدگی کنن قبول نکرد اون الان 13 سالشه، من اون موقع تازه یازده سالو تموم کرده بودم نمیدونم چجوری تونستم؟! وقتی بهش فکر میکنم میگم این چیزی جز ایمان نبوده… با تکیه بر نیرویی ورای نیروی خودم تونستم وابستگیهامو کنار بزارم و دووم بیارم! وقتی تفاوتها رو می بینم میفهمم که کار هر کسی نیست!…
در مورد کنجکاوی هم از بچگی همه سوراخ سنبههای روستامون و خونههاشو میگشتم با دوستام…الانم عاشق اینکارم،، یه مثال از علائقم هم گویای کنجکاویمه اونم اینکه عاشق جادهام با دقت به اطراف نگاه میکنم و غرق در زیباییهاش میشم…همین دفعه قبل که داشتم میاومدم خونه با ذوق به داداشم کوههارو نشون میدادم و میگفتم دوس دارم برم از نزدیک لمسش کنم ببینم چجوریه خخخ
مشتاق یادگیری بازیهای جدیدم
مشتاق امتحان کردن خوراکیهای جدیدم
مشتاق سفر به جاهای جدیدم
سفر که میریم بقیه میشینن من دوس دارم پیاده برم بالای کوه و اطرافو ببینم
به لطف خدا دانشگاه قبول شدم یه شهر نسبتا دور همونجور که میخواستم
آب و هوای شهری که دَرِش به دنیا اومدم سردسیره و شهری که قبول شدم گرمسیر اما انقد من ایلامو دوس دارم که انگار اونجا بدنیا اومدم، به لطف خدایی که منو به سمت استاد عباسمنش عزیزم و سایتشون هدایت کرد با زیبابینی که از استاد یادگرفتم و جز عادتهام شده ولی هنوز خیلی نیاز دارم بهبود بدم خودم و شخصیتم رو….به لطف آگاهیهایی که از استاد جانم شنیدم و اندکی عمل کردم زندگی نسبت به قبل برام بهشت شده، اکثر بچهها از شهر ایلام و دانشگاه و خوابگاه و… مینالیدن و اما من همیشه خوبیشو میگفتم نه اینکه صرفا زبانی نه من از اعماق قلبم سپاسگزار بودم و همه اینو در رفتارم میدیدن، همیشه از دیدن من تعجب میکردن و باورش براشون سخت بودم، بهم میگفتن تنها کسی که داره از خوابگاه لذت میبره زهراعه، میگفتن تو همیشه بهت خوش میگذره، تو همیشه شاد خوشحالی و بیخیالی، خیلی ریلکسی، بمب انرژی، این همه انرژی از کجا میاری، تو همیشه حالت عالیه و…. در مورد ارتباط با آدمای جدید میتونم بگم نمره قابل قبولی میگیرم چون بازم دیدم تفاوت عملکرد خودم با بقیه رو، دوستام میگفتن کی هست توی این خوابگاه که تو باهاش دوست نشده باشی!!! منم میزدم زیر خنده
یا میگفتن زهرا خانوم! اصلا اتاق تو کجاست!؟ چون ما تو رو توی همه اتاقا دیدیم
بیشترم از این تعجب میکردن که با اینکه ترمکم انقد زود اَداپته شدم با محیط
در مورد رقص، من خیلی به رقص علاقه دارم ولی تا همین یکی دو سال قبل به دلیل کمبود عزت نفس روم نمیشد جلو یه نفر برقصم!!! آگاهانه با کار کردن روی خودم و رفتن توی دل ترسم الان بچههای خوابگاه منو توی این حوزه هیولا میدونن چون همیشه پای ثابت رقصم و اکثر اوقات اون وسط در حال هنرنماییم خخخ انصافن خیلی قشنگ میرقصم
وابستگی خاصی هم به خانوادهام و فامیل و دوستام ندارم… بازم بودن بین جماعت زیادی از همسن و سالام و تفاوت رو دیدن باعث شد بهتر خودمو بشناسم و ویژگیهامو برام بولدتر کرد… خدایا شکرت
همون اولی که رفتم دانشگاه بچهها میپرسیدن دلت تنگ نشده میگفتم نه اونا تعجب میکردن، یکی از همکلاسیام میگفت خوشبحالت چطور میتونی؟ میگفت من بخاطر این ایلامو انتخاب کردم که اصلاااا نمیتونم از خانواده دور بشم!!
من انقد با تنهایی خودم حال میکنم مثلن خودم میرفتم کافه و باشگاه و… بچهها اصلا باورشون نمیشد میگفتن با دوست پسرت رفتی؟! وقتی دیدم باور نمیکنن بحث نکردم گفتم اوکی آره خخخ
یه بار از یکی از ترم بالاییهامون شنیدم که مسیر دانشگاه تا خوابگاهو تنهایی پیاده اومده همونجا الگو گرفتم و مغزم گفت دییینگ خودشه، منم میخوام تجربه کنم! چند روز طول نکشید که عملیش کردم! از دانشگاه که بام ایلامه تا خوابگاه حدود 9 کیلومتر پیاده روی کردم تاریخ 13 اسفندماه 1402، وقتی هم اتاقیام فهمیدن مخشون داشت سوت میکشید بازم باور نمیکردن که تنهایی اینکارو کرده باشم خخخ یه بار میگفتن دل شیر داری یه بار میگفتن رکوردتو باید توی گینس ثبت کنن و…در زمان پیاده روی چنان احساس سبکی و پرواز داشتم فوقالعاده تجربه جدید و قشنگی بود خدایا شکرت بارها جاهایی رفتم فقطم با توکل به رب و استفاده از گوگل مپ انقد خوشحالم که تجربه کردم اینارو انگار تمام دنیا برا منه
اردوهایی که دانشگاه برگزار میکنه رو تا جایی که خبر داشتم رفتم! اینجا باز بچهها باهام شوخی میکردن میگفتن تو که هر اردویی میشه میری چرا اینو نرفتی خخخ
میرفتیم اردو ؛ بچهها از حجم وسایل من تعجب میکردن! از نظر اونا کم بود و من از حجم وسایل اونا تعجب میکردم خخخ
من و دوستام قانون شکنی میکردیم و میرفتیم بازارو میگشتیم و سرگروه هی شاکی میشد که گروه شما چرا هر دفعه جیم میزنید و میرین خوشگذرونی خخخخ
یه مثال دیگه : بچهها میخندیدن میگفتن خوشبحالت وسایل آرایشیت همینه: کرم و رژ !
زمستون گذشته برای اینکه بدونم به همین دو قلمم وابسته نشدم چون هر روز با آرایش میرفتم دانشگاه،، اومدم حدود دو هفته بدون حتی ضدآفتابم رفتم دانشگاه و دیدم اوکیم و راحتم
خدایا شکرت
زندگی در تمام ابعاد برای من آسون شده، لذتبخش شده و اینو مدیون آموزشهای شما هستم استاد عزیزم یک دنیا ممنونم ازتون
در نهایت به این نتیجه رسیدم این ویژگیهایی که گفتم از قبل ورود به این مسیر هم داشتم ولی انقد باور محدود کننده زیادی داشتم که اجازه بروز به این ویژگی رو نمیدادن
الان با یکم کار کردن روی باورهام اینقدررر نسبت به قبلنم تغییر کردم!!!
خداااایا شکرت زیاد
الحمدالله رب العالمین
انشاءالله در پناه الله یکتا پیروز و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
درود. تبریک به خاطر مطلب فوق العاده ای که نوشتید ومن لذت بردم وخوشحالم یک همشهری وهم استانی رادرخانواده بزرگ عباسمنشی ها میبینم و این شروع اتفاقات زیبا وبزرگ برای همه هم استانی ها ایلامی وبرای شماست .. ما بچه های استان ایلام که فرکانس مثبت داریم هرهفته یک جلسه حضوری داریم درآینده نزدیک همایشهای گروهی بزرگ برگزار میکنیم..به امید داشتن ایران پرازانسانهای موفق وثروتمند .
سلام و عرض ادب خدمت دوست همفرکانسی
سپاسگزارم بابت لطف و توجه و محبت شما
بسیار تحسین تون میکنم که انقدر خوب دارین روی خودتون کار میکنید و باعث گسترش جهان میشین
بهترینها رو براتون آرزو میکنم
انشاءالله روز به روز بیشتر رشد و پیشرفت داشته باشید در تمام زمینه ها
در پناه الله یکتا پیروز و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
به نام خدای مهربانی ها
به نام خداوند بزرگ و رحیم
خدای که از دانه نهال میسازد و نهال را غرق شگوفه میکند
خدای که از نطفه ناچیز انسان توانمند میسازد
خدای که باران را می فرستد و جهان را زیباتر میسازد
خدای که جان میدهد
خدای که همه چیز میشود همه کس را
خدای که خیلیییییی خداست
خدای که به بنده نوازی مشهور هست
خدای که بهترین خلق کننده گان هست
خدای که بیشتر از ما رشد پیشرفت و موفقیت ما را میخواهد
خدای که در رگ رگ ما جاری هست
خدای که نفس ما را میکشد قلب ما را میتپد
خدای که ما را کافی لایق و ارزشمند آفریده
خدای که روزی دهنده تمام مخلوقاتش هست
خدای که برگی بدون اذن او از درخت نمی افتد
خدای که خیلیییی حواسش به من هست
و خدای که نزدیکتر از رگ گردن به من هست
سلامم معشوق من سلام یار همیشه گی من سلاممم رفیق دلبر جانم عزیز قلبم تورا برای تمام نعمت هایت سپاسگذار هستم خدایاا شکرت برای همه چیز خدایا شکرت برای نعمت زنده گی خدایا شکرت برای تجربه های که دارم
خدایااااااااا شکرت کرورررر کروررر شکرت برای خوشبختی بدون قیط و شرط
خدای عزیزمم شکرت برای خوشحالی عمیق درونی که از حس کردن حضور تو میاید
خدایاااا شکرت برای پرواز قلبم
خدایااااا شکرت برای حس ارزشمندی من
خدایاااا شکرت برای صدای پرنده هایت
الهی کرورررر کرورررر شکرت
چقدررررررر دوستتتتتتتت دارم ای خدا
چقدرررررر من عاشقتم یا رب
مرسی مرسی مرسی برای همه کس و برای همه چیز خدای من عزیز من
سلاممم استاد عزیزم سلامم مریم عزیزم سلامم به تمام رفیق های عزیزم
چقدررررر خوشحالم که میتوانم بنویسم میتوانم از احساس های خوبی که در قلب دارم اینجا ثبت بکنم چقدررر خوب هست که احساس ارامش دارم
چقدررر خوب هست که احساس امنیت دارم بخاطرر وجود خدا در قلبم
الهی شکرت شکرت شکرت
روز هایم خیلییی زیباتر شده زنده گیم قشنگتر شده آرامشم بیشتر شده زهن آگاهی هم عالی تر شده
حواسم به افکارم هست دیگر حالم با افکار منفی بد نمیشود چون یاد گرفتم نظاره گر شان باشم
دیگر هیچ کسی را قضاوت نمیکنم فقط تمرین دارم که نظاره گر باشم مانند کودکان
و معشوقم را همه جا در همه کس بیبیبینم و نگاهی عشق داشته باشم
تمرین دارم که با همه چی و همه کس عاشقی کنم چون همه اوست
خدا در همه جا هست
خدا همه چیز هست
خدا همه کاره هست
استاد عزیزم من این فایل های تان را نه دیدم ولی قلبم گفت بنویس یاد گرفتم از قلبم پیروی کنم یاد گرفتم تمرین دارم به صدای قلبم گوش بدهم و به حس هایم خودم را کوک کنم
یاد گرفتم همیشه پیرو قلبم باشم
و بنابر این هر چی جریان هدایت گفت هر چی قلبم گفت مینویسم
الهی به امید تو
استاد عزیزم به نظر من نیت ما خیلیییی مهم هست برای مهاجرت که نیت و انگیزه ما چی هست برای چی میخواهیم مهاجرت کنیم
چون من خودم در گذشته نیتم برای مهاجرت این بود که من ارزشمند نیستم مهاجرت کنم ارزشمند میشوم چون افغانستان کشور بی ارزشی هست
من کافی نیستم مهاجرت کنم کافی میشم
من خوشحال نیستم مهاجرت کنم دیگر همه چی عالی میشود و من خوشحال میشوم
من اینجا به درد نمیخورم مهاجرت کنم موفق میشوم پیشرفت میکنم کافی میشوم به درد بخور میشم
هر کس مهاجرت کرده مهم شده جلب توجه کرده ارزشمند شده منم مهاجرت کنم مردم همین نظر به من دارد
مهاجرت کنم که پولدار شوم ارزشمند شوم
مهاجرت کنم که بتوانم لباس های که دوست دارم بپوشم از نظر دیگران زیبا و شیک بیایم اون زمان من خوب هستم من عالی هستم من خوشبخت هستم
من مهاجرت کنم خوشبخت میشوم و همش هر طیاره که از بالای آسمان خانه ما میگذشت من چشممم میخورد و در دل میگفتم چی وقت من مهاجرت کنم و همش عجله هم داشتم دعا و چی وقت چی وقت خداایاا بود چون نیت هایم غلط بود و فکر میکردم مهاجرت کنم همه چی عالی میشه من خوشبخت میشوم من کافی میشوم من ارزشمند میشوم
یا بیشتر اوقات صبح ها که از خواب بلند میشدم احساس عقب ماندن داشتم فکر میکردم اونایی که مهاجرت کردند خیلییی پیشرفت کردند فلانی را بیبیبین من عقب ماندم از همه من باید مهاجرت کنم تا عقب نمانم تا پیشرفت کنم
تمام نیت های من این بود
از وقتی به این افکار و نیت هایم آگاه شدم
مچ خودم را گرفتم و آمده ام درستش را تمرین کردم
گفتم پاکیزه عزیزم
قانون یک قانون هست
آسمان یک آسمان هست
زمین یک زمین هست
خدا یک خداست
مسیر یک مسیر هست
هر جا هستی جای درستت هست
حتما برای رشد ات همین جا نیاز هست
همه چیز توسط خداوند حمایت شده هست مسیر تو توسط خدا حمایت میشود عجله استرس را از خودت دور کن آرامش داشته باش حسرت را دور بریز
و آمده ام نیت هایم را درست کردم
گفتم من همین جا هم ارزشمند هستم چون ارزشمندی من درون من هست من ارزشمند به دنیا آمدیم با تغییر جغرافیا من ارزشمند نمیشوم چون ارزشمندی من با من به دنیا آمده و همین حالا هم دارمش
آرامتر شدم
بعد گفتم همین که هستم نفس میکشم خوب کافی و به درد بخور هستم نیاز نیست جای خاص باشم آدمی دیگری باشم نه وجود من برای دنیا مهم و ارزشمند هست وجود من برای دنیا مهم و حتمی بود که من وارد این جهان شدیم
من کافی هستم من به دردبخور هستم نیاز نیست که من امریکا باشم بعد کافی شوم به درد بخور شوم ارزشمند شوم نه من همین حالا هم کافی ارزشمند و به درد بخور و مفید هستم
و آرامشم بیشتر بیشتر بیشتر شد
و بعد گفتم مهم نیست من از نگاهی دیگران چگونه هستم (( چون خیلیییی وقتا زمانی که دیگران به من نگاه میکردند و میگفتند هنوز نرفتی مهاجرت نکردی در کنج خانه هستی احساسم بد میشد حس بی ارزشی میکردم چون ارزشمندیم را به مهاجرت و نگاهی دیگران گره زده بودم و دوباره گرفتم ))
من هر جا باشم در هر شرایطی باشم پیشرفت میکنم همه چیز به نفع من هست به خیر من هست و من همیشه در حال پیشرفت هستم
اینجا من در حال یاد گیری هستم در حال پیشرفت هستم در حال بهتر شدن هستم و احساس عقب بودن از خودم دور کردم بیشتر آرام شدم
آمدم مقایسه را از خودم دور کردم دیگر خودم را با کسانی که مهاجرت کردند مقایسه نکردم و فهمیدم هر جای هستم بهترین جا هست برای بودنم مسیر ما تمام انسان ها متفاوت هست شاید اینجا برای پیشرفت من عالی هست و اون کشور هم برای پیشرفت اون آدم خدا بهتر از من میداند و همیشه برایم بهترین ها را میخواهد و من را در بهترین موقعیت ها قرارر میدهد تا یاد بیگرم و پیشرفت کنم و خواستم با چشم قلبم تمام اینا را بیبیبینم
دیگر وقتی اینا را به خودم گفتم آرام شدم و نیت هایم را دانستم عجله ام برای مهاجرت کمتر شد
سپردم دست خدا
آرامشم بیشتر شد
فهمیدم که من اینجا هم میتوانم با نگاهی درست خوشحالی را از عمق قلبم تجربه کنم
اینجا هم میتوانم پیشرفت کنم چون قانون همه جا یکی هست و من نان باور هایم را میخورم
اینجا هم میتوانم زنده گی بهتری را تجربه کنم
اینجا هم میتوانم ارزشمندی و خوشبختی را حس کنم پس نیاز نیست هیچ چیز را موکول به جای دیگر کنم
اینجا هم میتوانم بدون قیط و شرط عاشق خودم باشم و نیاز نیست برای خودم شرط تعیین کنم اگر فلان کشور باشی فلان شرایط را داشته باشی فلان اندام را داشته باشی فلان چهره و استایل داشته باشی من دوستتت دارم اون زمان خوب میشی
یاد گرفتم همین جا همین لحظه از خودم از حضورم از بودنم تشکر کنم و با تمام قلب خودم را بغل کنم و بگویم تو همین حالا هم کافی هستی ارزشمند هستی خوب هستی آرام باش من اینجام کنارت و همیشه ازت حمایت میکنم من دوستتت دارم مرسی که هستی
و یاد گرفتم من هر چیزی را برای حسی میخایم
مهاجرت برای یک حس میخایم دوست دارم اون حس را تجربه بکنم
رابطه را برای تجربه یک حسی میخایم
شغل را برای تجربه یک حسی میخایم
و یاد میگرم که اون حس را همین لحظه تمرین کنم تا بتوانم همرایش هم انرژی هم فرکانس شوم و در زمان مناسب جذبش کنم
الهی شکرت الهی کرورررر کروررر شکرت برای تغییر شخصیتم
خیلییییی شخصیت من تغیییر کرده هست
خودم از درون حس میکنم که یک آدمی دیگری شدیم
حس میکنم بزرگتر شدم آرامتر شدم
با خدا شدیم
عاشق شدم
مهربان شدم
و و
خدایااااااا کرورررر کروررررر شکرت
خدایااا دوستتت دارم مرسی که هستی
استاد عزیزم مرسی که هستی
جهان هستی مرسی که هستی
پاکیزه مرسی که هستی
خدا مرسی که هستی
الهی شکرت کرورررر کرورررر شکرت
الهی که پول نعمت ثروت خوشبختی فراوانی و عشق بدوددددد به دنبال مان
سلام به پاکیزه عزیزم
دختر دوست داشتنی
الهی کروررر کروررر شکر بخاطر وجود پاکیزه مهربان وتوحیدی
خدایا شکر که برامون مینویسی تا حالمون رو خوب کنی
پاکیزه جان هر وقت درجه توحیدم پایین میاد فورا میام کامنتای تورو میخونم هر کامنتی که ازت میخونم وصل میشم به توحید
چقد خوب مینویسی بازم بنویس برامون
شاید رسالتت اینه که برامون از کشور افغانستان از توحید بنویسی آرزو میکنم که مهاجرت به هرجا که کردی این توحیدی بودنت رو انتشار بدی میدونی چقدر به ما آرامش میدی همیشه تو دلم تحسینت میکردم و امتیاز 5رو بهت میدادم ولی با خوندن کامنت سعیده جون تشویق شدم به پاسخ دادن و تحسین کردن به کامنتایی که حالمو خوب میکنن که یکیشون هم تویی دختر زیبای توحیدی
امیدوارم که هرجاهستی دلت خوش لبت خندون وغرق ثروت و نعمت الهی باشی
به نام خدای بزرگ و مهربان
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
خدای که عشق مطلق هست
خدای که نور چشم های من هست
خدای که نور امید در دل من هست
خدای که بهترین رفیق من هست
خدای که در وجود من حضور دارد
خدای که همیشه حواسش به ما هست
خدای که همه چیز من میشود
خدای که عشق من هست
خدای که قلب مرا میتپد نفس مرا میکشد
خدای که به بودنش عادت کردم
خدای که نزدیکتر از رگ گردن من هست
خدای که همیشه همه جا هست
خدای که از پرده چشم من نگاه میکند
خدای که بهترین رفیق من هست
خدای که در هر قطره باران هست
خدای که در لبخند آدم ها هست
خدای که در نگاهی کودکان هست
خدای که در نسیم ملایم هست
خدای که در برگ زیبایی سبز درختان هست
خدای که برگی بدون اذنش از درخت نمی افتد
خدای که همیشه راه را نشان میدهد
خدای که عشق وجود من هست
خدای که خیلیییی خداست
چقدررر من دوست دارم خدا
سلامممم صد سلاامممممممممم به فریبای عزیزم
خانم مهربان دوست داشنتی و نازنین
فریبای عزیزم عکس پروفایل زیبایت وادارم کرد به تحسین صورت زیبایت قلب مهربان و روح بزرگت
عزیزممم شکرررر وجودت
شکرررررر حضورت
شکرررررر نگاهی زیبایت
چقدررررررررر حضورت در این کره زمین دلنشین هست
شکرررر که هستی شکررررر که مینویسی
تشکرررر که با قلب زیبایت قلبم را روشن کردی
دوستتتتتت دارم جان من
مرسی که نوشتی
بوس بوس بوس
به نام الله یکتا
سلام استاد عزیزم
واقعا جای این دو تا فایل کنار داستان هدایت الهی خالی بود
من خودم خیلی از مواردی که توضیح دادین رو توی خودم دیدم که دارم
منتهی این بخشی که گفتین اگر اونجایی که هستین احساس خوشبختی میکنین نیاز نیست مهاجرت کنین منو به فکر فرو برد
چون با خودم گفتم مثل شما هروقت به نهایت چیزی که خواستم اینجا رسیدم اونوقت مهاجرت میکنم، ولی الان کمی میخوام بیشتر فکر کنم که آیا اون موقع که به تمام چیزهایی که خواستم رسیدم، نیازه که مهاجرت کنم یا نه فقط مسافرت کنم
آیا نیازه که از همه چیز دل بکنم یا نه بمونم و به زندگی زیبای خودم ادامه بدم و سالی چند بار مسافرت خارج از کشور برم واسه تنوع
و اینا رو با توجه به رشته و شغل و زندگیم باید بسنجم
شاید اونقدری که فکر میکنم نیاز نداشته باشم مهاجرت کنم
شاید کنجکاوی های درونم با مسافرت هم برطرف بشه بصورت مقطعی
اینو منی دارم میگم که قبل از این دو فایل میگفتم من قطعا مهاجرت میکنم و عمرا اگه بمونم
ولی الان به قول شما بیشتر میخوام تعقل کتم
من کاملا از تغییر اسقبال میکنم
کاملا رزیلینس دارم
کنجکاوم
وابستگی ندارم به خانواده و فامیل و دوستام
مهارت های جدیدو به راحتی و سرعت یاد میگیرم ولی چندین و چند شاگرد تا حالا داشتم که بینهایت ثروتمند بودن و همواره در حال مسافرت های خارج از کشور
جوری که هرجای دنیا هرچیزی به هرمقداری که میخوان میتونن داشته باشن ولی سنشونم خیلی بالاس و هنوز دارن ایران زندگی میکنن و پادشاهانه هم زندگی میکنن.
اینا یه چراغایی تو ذهنم روشن کرد که همه نیاز ندارن مهاجرت کنن تا ثروتمند و موفق بشن
همه نیاز ندارن ایمانشونو با مهاجرت خارج از کشور نشون بدن
همه نیاز ندارن دور بشن از جایی که بودن
خیلی جالب بود فکر نمیکردم یه روزی این حرفارم بزنم
ممنون از شما که این قسمت از فکر منو باز کردید استادجانم
عاشقتونم
دستتون در دست الله یکتا
سلام و درود
خدارو شکر می کنم بابت تمام نعمات و آگاهی ها
من عاشق سفرو شناخت ناشناخته ها و هیجان و تازگی ام اما تازه فهمیدم هنوز آمادگی مهاجرت رو ندارم نه تا وقتی که همینجایی که هستم و در جایگاه فعلی خوشبختی رو احساس نکنم، من باید یاد بگیرم از درون خوشبخت باشم
وقتی الان خودم رو با گذشته مقایسه میکنم میبینم خیلی پیشرفت کردم اما راضی نیستم چون همیشه دنبال کمال و بهتر شدن هستم انگار میخوام خودم رو ثابت کنم همیشه در حال جنگیدنم حداقل در ذهن خودم، میخوام از الانم لذت ببرم از همین جایی که هستم، هربار که رها کردم بطور معجزه آسایی پیشرفت کردمو به خواسته هام رسیدم و من هربار فراموش میکنم و اینقدر در جا میزنم تا اینکه به خودم بیام، این بار میخوام آگاهانه تر خوشبختی رو زندگی کنم و میدونم خداوند در ادامه مسیر منو به بهترین ها هدایت میکنه
به نام خدایی که هر آنچه دارم از فضل ورزاقیت اوست
من تسلیم و سرسپرده در مقابل هدایتش هستم چون واااااقعا بی هدایت خدا من هیچم خدایا آنی و کمتر از آنی منو به حال خودم وامگذار
سلام به استاد ودوستان عزیزم
خوب استادجان من با این صحبتهای شما درک کردم تو هر تصمیمی که برای تغییر و بهبود زندگیم میگیرم احساس خوشبختی و رضایت درونی رو اصل و اساس قرار بدم چون نهایتا محقق شدن خواسته من بااااید منجر به احساس خوشبختی و رضایت بیشتر ختم بشه
استاد هروقت حرف از مهاجرت میافتاد من دو تا گزینه تو ذهنم بولد میشد که میگفتم این دو مورد انگیزاننده قوی برای مهاجرت من هست یکی آزادی بیشتر و یکی هم توحیدیتر شدن ساختن شخصیت قویتر و رشد یافته تر
صادقانه میتونم با این صحبتهای شما بگم که با این همه ویژگیهای مهمی که باید تو شخصیت و عملکردم ایجاد کنم مقاومت دارم با تعدادی از ویژگیها راحتر هستم ولی بعضی هاش تو ذهنم خیلی سخت و دشوار اومد
چیزی که روحیه من خیلی بهش گرایش داره احساس خوبه امنیت و آزادی آرامش و شادی و زندگی آسون وطبیعی و لذت بخشه در واقع آسون شدن برای اسونیها هست
در استیتی که الان هستم واقعا آرامش و امنیت و تا حدودی آزادی بیشتر نسبت به قبل و زندگی رونتر رو دارم تجربه میکنم شخصیتم خیلی بهتر و رشد یافته تر شده البته که کمال گرایی گاهی باعث میشه از صلح درونی با خودم فاصله بگیرم اما ادامه میدم با تعهد و استمرار بیشتر تا این روند منو لاجرم به آزادی و آرامش و امنیت و رضایت درونی و خوشبختی بیشتر برسونه و میدونم نقطه کمالی نیست میشه و به بینهایت آزادی در همه جنبه هامیشه رسید
دومین ویژگی که خیلی دوست دارم تو وجودم نهادینه بشه داشتن شخصیت توحیدی و فقط و فقط متوکل بودن به تنها قدرت مطلق خدا هست که ابن مورد در حال حاضر با یه سری مسائلی که دارم سعی میکنم با هدایت خداوند با باورهای درست تو خودم بسازم خیلی خوب شدم ولی میدونم نیاره که خیلی بهتر و نهادینه تر بشه تو وجودم بشه جزئی از شخصیتم
تو این شرایطی که در حال حاضر دارم روی این دو مورد که تو مهاجرت فکر میکردم فقط در من ایجاد میشه دارم کار میکنم پس اینجا میفهمم تو همین شرایط هم به اون دو مورد که انگیزاننده من برای مهاجرت بود دارم با حل مسائلم دارم خوب کار میکنم لزوما نیاز نیست فقط تو مهاجرت این رشد رو درک کنم و به خودم ثابت کنم من توحیدی شدم من الردی دارم توحیدی تر و آزادانه تر زندگی میکنم
مسائل زندگی من زمانی حل شده که باورها و شخصیت من تغییر کرده توحیدی تر عمل کردم
در حال حاضر احساس خوشبختی و رضایت درونی دارم و واقعا هدف من برای مهاجرت اصلا انگیزاننده و واقعی و مهم نیست .درک کردم تو همین جا هم میتونم آزادی بیشتر و توحیدی شدن رو با هدایت الله با حل مسائل زندگیم در خودم ایجاد کنم نه اینکه این باور رو داشته باشم آدمهایی که فقط مهاجرت کردن توحیدیتر و آزادتر هستند با مثالهایی که شما استاد جان از دوستانتون گفتید خیلللللللللی از کج فهمی منو از ذهنم بیرون آورد واقعا فهمیدم میتونم با تغییر شخصیتم از همین جا هم رشد کنم و لذت ببرم خوشبخت باشم
اگر تسلیم و سرسپرده به هدایتهای خداوند باشم بدون مقاومت خداوند روی شونه های قدرتمند خودش منو میبره به بهترین زمان و مکان و موقعیت تا من آزادی و امنیت و شادی و لذت وخوشبختی بیشتری رو تجربه کنم
استادجان عاشقتم که چنین فایل ارزنده ای رو آماده کردید تا من با خودم و جهان اطرافم بیشتر در صلح و دوستی باشم سپاسگزاره نعمتهای بی نهایتی رو که تو این لحظه و در همین جا دارم باشم و اصل رو از فرع تشخیص بدم که احساس خوشبختی درونی هست و دنباله رو خواسته ها و هدفهای دیگران نباشم خواسته واقعی خودم رو که از خودشناسی میاد بشناسم و اونو پیگیری کنم
خدایا شکرت در مدار دیدن این فایل و درک اگاهیها و خودشناسی بیشتر خودم و نوشتن برای این فایل با هدایت خداوند بودم