چه کسی مالک توست؟! - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

1261 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم جلالی گفته:
    مدت عضویت: 3491 روز

    سلام

    استاد عزیز و مهربانم بینهایت سپاسگذام خیلی عالی بود …لطفا از این نوع فایلها بیشتر تهیه کنید بسیار لذت بردم و کلی دعاتون کردم به خاطر این آگاهی های ارزشمندتون .امیدوارم همیشه شاد و سلامت و موفق باشید…??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1300 روز

    به نام خداوندی ‌ک بی حساب می بخشاید اگر باورش کنم.

    سلام ب استاد عزیز و دوستانم

    استاد یادمه دقیقا 2 ماه قبل از اشنایی با شما من رفتم سمت بیراهه، همین خانواده روتشیلد یهودی به کل مغزم شست و شو داده شد، چون من شخصیت پیگیر و جوگیری دارم و وارد یک سری کلاس های بی مورد هم شدم و پیش رفتم و پیش رفتم.

    ولی خدا چقد منو دوست داشت ک نذاشت پیش برم و جوری با یکی از دستانش پای من رو قطع کرد از اون کلاس های توهم زا. دستی ک انگار فقط برای همون وظیفه از پیش تعیین شده قرار بود با من آشنا بشه و حتی بعد از گذشت حدود 3 سال نه خبری نه هیچ.

    واقعا وقتی ب برنامه ریزی خداوند فکر میکنم میفهمم ک چقدر بی عیب و نقصه کاراش.

    و من رو یک راست اورد اینجا و ثبت نام در سایت انجام شد، خدا میخواست این شخصیت پیگیر و مسئول توی راه راستش قدم برداره و رشد کنه، میدونست من اگر راهی رو برم تا تهش هستم، همینطور ک تا الان شاید ب تعداد انگشتان دست روزی رو با مطالب شما سر نکرده باشم انشالله در آینده هم ادامه دار خواهد بود.

    میخوام از یکی معجزاتی ک دیروز برام پیش اومده بگم براتون، من حدود 1/5 ماهه ک مغازه مو افتتاح کردم و دیروز صاحب مغازه تماس گرفتن با من و گفتن این ماه نمیخواد کرایه بدی، و من میگفتم برای چی عمو ؟ واقعا ؟ گفتن بله نمیخواد بدی. و قطع کردن. من صدای خدا رو شنیدم، معنی از تو حرکت از خدا برکت. همیشه وقتی تجارب دوستانم رو میخوندم از این جور معجزات میگفتم وااااو خدایا چه معجزه زیبایی کردی براشون. و این حرف برای اطرافیانم خیلی عجیبه و اسمش رو میزارن شانس و میگن چه آدم خوبیه، آره انسان شریف و محترمی هستن ولی چرا من با این انسان برخورد کردم؟ چرا ایشون ب من بخشیدن کرایه شون رو ؟ چون میدونم با مستاجر قبلی این برخورد رو نداشتن. این رو جایزه ای از سمت خدا میدونم، حالا ک نوشتم یادم افتاد چند روز پیش از خدا خواستم بهم هدیه بده گفتم دوست دارم هدیه دریافت کنم و چه زیبا بود هدیه اش.

    و من عاشق این دلگرمی های خداوندم ک این نشانه هاش باعث ادامه مسیرم میشن.عاشقتم و منتظر معجزات بعدی ؛))

    و شجاعت بعدی ک انجام دادم رفتن در دل کوه در تاریکی شب. اونجا ایستادم و ب کوه ها و آسمان پر ستاره و سکوت شب گوش دادم، ترس داشتم ولی ایستادم، اولین تجربه رو با ایمانی نیم بند انجام دادم ولی پله ای بود ک باید برمیداشتم برای اقدامات بزرگتر، میخواهم قله رو تا انتها برم انشالله برام آسون تره حالا ک فکرش رو میکنم چون من از پس نجواهای قبلش براومدم و تجربه شو دارم، همون خدایی ک تا الان از من محافظت کرده، همون خدایی ک توی روز از من محافظت کرده توی شب هم همون خداست.و تمام موجودات بنده او هستن، لشکریان آسمان و زمین از آن اوست. مینویسم از این تصمیم جدید هم…

    استاد سپاسگزارم بابت نشان دادن قوانین و آسان شدن زندگی مان، قدردان تان هستم و با تعهد در این مسیر میمانم ب یاری خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    علی شهناز گفته:
    مدت عضویت: 1174 روز

    بنام الله بسیار بخشنده و بی حساب روزی دهنده من

    سلام استاد یکتا پرست

    سلام مریم بانوی توحیدی

    سلام هم مسیرهای دنبال توحید

    بله استاد وقتی فکر میکنم تنها دلیل بدبختی هر کسی که من میشناسم شرک هستش و هر چقدر به آدمهایی که به جایی رسیدن نگاه میکنم تنها عامل خوشبختی توحیدی عمل کردنشون هست، از خودم بخوام بگم منم سالها دچار این توهم توطئه بودم چه روزهایی بود که فکر میکردم فلانی باید رئیس جمهور بشه تا من استخدام بشم، چه روزهایی بود میرفتم دفتر فلان شهردار و با سری افکنده منتش را میکشیدم که بهم کار بده چون قدرتو از خدا گرفته بودم و داده بودم به بنده خدا بله زندگیم سرتاسر از شرک بود اگه به قول شما استاد، خداوند بخشنده نبود تا الان هزار بار باید کفن پوسونده بودم خدایا سپاسگزارم به خاطر بخشندگیت سالها با این شرکها زندگی کردم ولی همیشه ته دلم حس میکردم یکی کنار وایساده بهم میگه مسیر درست و راحت اینه و بهم میگه بنده من قدرت دست اون شهردار نیست قدرت دسته منه منم همشو دادم به خودت و به باورهات

    استاد خدارو هزار مرتبه شکر از وقتی با شما آشنا شدم اول خدارو شناختم بعد با کمک خدا تکاملی دارم به سمت توحید حرکت میکنم

    اینم بگم علارغم همه تلاشم متوجه شدم که شرک چقدر به تار و پود من نفوذ کرده هر وقت فکر میکنم توحیدی تر شدم خدا به یه رفتاری یادم میاره اینم هست این شرکه حواستو جمع کن

    ولی همین جا تعهد میدم

    با کمک خدا توحید مسیری هستش که تا لحظه ای که زنده باشم به سمتش حرکت میکنم و از رب بزرگم میخوام خودش کمکم کنه تا از شرک یه روزی کلا تمیز و پاک بشم

    نا امید نیستم به این آرزوی بزرگی که دارم چرا که نا امیدی ام خودش شرکه

    استاد سپاسگزارم که در مسیر توحید موندید تا راهنما و دست خداوند باشید برا من و همه بچه ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    فاطمه محسنی گفته:
    مدت عضویت: 480 روز

    به نام خداوند قدرتمند من

    به نام خداوند هوشمند و حکیم …

    به نام خداوند عاشق و هادی ….

    سلاممم استاد سلام دوستان عزیزم خیلی خوشحالم ‌که امروز هم این توفیقو دارم که نفس بکشم و زندگی کنم و توحیدی تر بشم …

    امروز اومدم یک ردپا بزارم برای فاطمه ای ک بعدها این کامنتو میاد بازم میخونه …

    من فاطمم اهل کشور افغانستان ..

    من در ایران زندگی میکنم … مدت هاست میخوام یک کارت عابربانک بگیرم منتها هرگز پیش نرفت هیچ بانکی حسابی برای اتباع باز نمیکرد …

    چند سال پیش نوشته بودم که من میخوام از فلان بانک کارت بگیرم ..

    و امروز من این کارتو از همون بانک گرفتم ..

    وقتی مدارکو داشتم تحویل میدادم اقایی که کارمند بانک بودن گفتن فلان مدرکت هست گفتم نه

    گفت نمیشه ها ولی واست انجام میدم و انجام شد ..

    این یک مثال خیلی کوچیکه ولی من خوشحالم ..

    من از صبح همش توی وجودم میگفتم قدرت از آن خداست و لاغیر …

    فقط روی خدا حساب باز کن …

    حرفای فایلای توحیدی استاد که یک هفته است هرروز گوش میدم توی گوشم بود و تکرار میکردم ..

    و انجام شد خدای من انجام داد‌..

    خدایا شکرت

    فاطمه ای که بعدن این کامنتو میخونی ..

    درسایی که امروز گرفتی یادت باشع

    فقط خداست قدرتمند و درعین حال عاشق من تا خواسته هامو اجابت بکنه ..

    و یادت باشه

    همه ی خواسته ها درزمان درستش اجابت میشه

    فاطمه یادت باشع این کلیده

    توی این قسمت قضیه باید تسلیم باشی …

    من قبلا که میخواستم کارت بگیرم شغلی نداشتم و امروز که این درسای توحیدیو بلدم و شغل دارم وقتش بود ک خواستم اجابت بشه و بزرگتر بشم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محمد گفته:
      مدت عضویت: 1073 روز

      سلام به فاطه خانم

      خیلی کامنت زیبایی بود

      وقتی قدرت رو از عوامل بیرونی بگیری و به خدا بدی اتفاقاتی میفته که باورت نمیشه انقدر عجیب مثل اینکه نوشتید مشکل تون حل شد با اینکه مدارک ناقص بود

      شما قدرت رو از عومل بیرونی گرفتید قطعا در طی این مسیر خیلی ها گفتن نمیشه گفتن نمیذارن

      ولی شما این ها رو باور نکردید

      شما خدا باور کردید و خدا برای شما شغل شد خدا اون ادم شد که کارت تون رو اوکی کرد

      تحسین میکنم شما رو

      خدایا شکرت

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 432 روز

    یه خاطره از نگرانی بابت حسادت همکارا و مافوقم

    چند ماه بود که توی یه پروژه مهم شرکت کار می‌کردم. کارم خیلی خوب پیش می‌رفت، پروژه داشت عالی جلو می‌رفت و مدیرا هم حسابی راضی بودن. گزارش‌هایی که از تیم ما بالا می‌رفت، پر از تعریف و تمجید از نتایج کارم بود. اما مشکل از جایی شروع شد که حس کردم همکارام زیادی دارن بهم حساس می‌شن.

    یهو متوجه شدم که بعضیا زیرچشمی نگاهم می‌کنن، توی جلسات حرفای درگوشی می‌زنن، و یه طوری رفتار می‌کنن انگار از موفقیتم خوششون نمیاد. از یه طرف، برای پیش بردن پروژه به من نیاز داشتن و نمی‌تونستن کارمو نادیده بگیرن، اما از طرف دیگه، حسادتشون تحریک شده بود و این حسو می‌تونستم تو رفتاراشون ببینم.

    کم‌کم این فکر که “نکنه اینا بخوان زیرآبمو بزنن؟” یا “اگه پشت سرم حرف بزنن چی؟” ذهنمو درگیر کرد. انگار هی روی حسادتشون تمرکز می‌کردم و ناخودآگاه بهش قدرت می‌دادم. هرچی بیشتر نگرانشون می‌شدم، بیشتر احساس می‌کردم که فضا سنگین‌تر می‌شه.

    اما یه روز با خودم گفتم: “خب که چی؟ اینا هرچقدر هم حسادت کنن، بازم برای موفقیت خودشون به کار من نیاز دارن! اگه من کارمو درست انجام بدم، هیچ‌کسی نمی‌تونه جلو پیشرفتمو بگیره.”

    از اون روز، دیگه به حسادت و قضاوت‌های الکی‌شون فکر نکردم. تمرکزم رو گذاشتم روی کار خودم و هر روز قوی‌تر شدم. جالب اینجاست که وقتی دیگه بهش اهمیت ندادم، انگار اون فضا هم کم‌رنگ‌تر شد. خودم راحت‌تر شدم و نتیجه کارام حتی بهتر از قبل شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    حسن رضا نوغابي گفته:
    مدت عضویت: 2403 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی

    در تورات خواندم که بنی اسرائیل از خدا درخواست حاکم و پادشاه داشتند که خدا خشمگین می شود و مجازات سختی را برای آنها در نظر می گیرد چرا؟

    چون از حاکم جهان غافل شدند و نمی دانستند خدا حاکم است و خدا رب است .

    شرک یعنی شما در جهان چند رب می بینی و به غیر خدا امید داری و از غیر خدا می ترسی

    انسان خالق است و یا مخلوق

    تحقیقات من نشان می دهد در زندگی من دو نفر خالق هستند من و خدا

    من خالق افکار و احساسات خود هستم

    و خدا خالق جهان بیرون هست

    و خدا جهان بیرون را بر اساس فرکانس های مغزی و قلبی من تغییر می دهد .

    بقیه چکاره اند ؟

    دستان خدا هستند و همه نسبت به من معصوم هستند و اگر به آنها قدرت بدهم که آنها می توانند من را نابود کنند و یا بدبخت کنند ، شرک است

    مثلاً بگویم فلانی من را بدبخت کرد و پول من را دزدید و یا به من صدمه زد و ……

    هیچ کس طبق نص قرآن هیچ کاری نمی تواند بکند مگر خدا بخواد حتی خود من .

    چرا؟

    جهان بیرون جهان عمل نیست ، جهان عکس العمل است

    جهان درون ، جهان عمل است و ما می توانیم جهان درون را تغییر دهیم و بعد از مدتی آثار آن در جهان بیرون آشکار می شود .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    سمیرا نظری گفته:
    مدت عضویت: 3073 روز

    به نام خدایی ک از رگ گردن ب ما نزدیک تره

    من اشتباه کردم من خیلی ضربه خوردم تو زندگیم العان ک دارم می نویسم با کوله باری غم و اشک دارم می نویسم تا رد پایی از خودم ب جا بزارم برای خودم برای تمام عزیزانی ک با عشق میخونند و شاید یه صدم درصد براشون مفید باشه یادم از بچگی چون پدرم معتاد بود مامان م همیشه دنبالش بود همیشه مواظب بود ک یه زمان کار اشتباه نکنه یه وقتهایی من و با خودش میبرد دنبال پدرم ک کار ی نکنه و من میدیم تو همون عالم بچگی همیشه از این کار متنفر بودم و اصلا یادم نبود ک خودم دارم از همون الگوها تو زندگی خودم استفاده میکنم تا دیروز این فایل و دیدم و شبش با یه تضادی ک همیشه از اول ازدواج م با هاش دسته و پنجه نرم میکردم و همیشه برام.سوال بود ک چرا من چرا من باید همش دنبال همسرم باشم چرا تا اینکه دیشب جواب سوالم و گرفتم ناخواسته همون باورهایی ک از بچگی باهاش بودم و تمام مثل صفحه ای جلوی چشمم نمایان شد داشتم با همون ها زندگی میکردم و اصلا متوجه ش نبودم و سوال م همیشه از خدا این بود ک چرا من چرا من باید این تاوان و بدم و العان فهمیدم ک من خودم مو جای خدا گذاشتم من میخوام خودم مراقب دیگران باشم تا تو چاله نیافتند آخه چرا مگه من خدا هم مگه من به غیر از تغییر خودم میتونم دیگران و تغییر بدم هزار بار از استاد شنیدم ک ما فقط میتونیم خودمون و تغییر بدیم ولی درک نکردم ولی شرک داشتم و هزاران ولی ک امروز فهمیدم ک همه شون ک با هزاران تضاد وارد زندگیم شد تا به من بفهمونه ک بنده من کاری به دیگران نداشته باش اصلا دیگرانی نیستند تو خودتی با خدای خودت خدایا شکرت دیشب تو دهنی خیلی بزرگی خوردم تا بفهمم تو زندگی م خودم و جای خدا نزارم بخوام خدایی کنم

    خدایا همین جا توی این مکان مقدس تعهد میدم با تک تک سلول ها م تعهد میدم ک کاری به هیچ کس نداشته باشم فقط روی باورهای خودم کار کنم و فقط خودم و تغییر بدم خدایا کمک م کن تا به این تعهد وفادار بمونم دستم و بگیر من تسلیم تسلیم هستم

    از استاد عزیزم و تمام عزیزانی ک برای این سایت زحمت می کشند تا ما به همین راحتی بتونیم راحت صبحت کنیم و از احساسات مون برای همدیگه بگیم بینهایت سپاسگزارم و دست تک تک تون و از راه دور میبوسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    امیر اهری پور گفته:
    مدت عضویت: 3278 روز

    سلام استاد خیلی عالی بود عالی عالی عالی خیلی خیلی عالی بود

    با اینکه خیلی از فایلهای شمارو چندین با گوش کردم به نظرم امروز یکی از بهترین روزهای زندگی بود واقعا ممنون از خدا خیلی خیلی سپاسگزارم که منو تو این راه قرارداده و با فرشته ای مثله شما اشنا کرده فوق العاده بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    ارمان مشایخی گفته:
    مدت عضویت: 3583 روز

    نمیدونم پیش خودت چه فکری کردی این حرف زدی 80 درصد ثروت جهان تا جای که من یادم بیل گیتس نفر اول بوده تازه آدم عاقل تا وقتی که چیزی با چشم خودش ندیده نباید باور کنه

    انشالا که همه به راه راست هدایت بشن

    تو ای بنده من

    بدان من همیشه بیدارم

    و منتظر …

    مبادا لحظه ای تو مرا بخوانی و بی پاسخت بگذارم …

    مبادا تو ناامید ، از من هم دوری کنی …

    حتی نمیخواهم لحظه ای تو را بی پناه و درمانده ببینم ،

    وقتی که میدانم چقدر تو را دوست دارم و تو به این عشق نیازمندی …

    هرگز تنهایت نمیگذارم …

    صدایم کن …

    مرا با عمق وجود صدایم کن

    من همیشه بیدارم

    و مراقب تو …

    باور کنید٬ نیروی آدمی بیکران است.

    باور کنید٬

    هیچ کاری از اراده آدمی خارج نیست.

    باور کنید خدایی دارید که هرآنچه ازته دلت بخواهید میدهد واز هرکسی

    برایت مهربانتر نزدیکتر است باور کنید٬ لایق بودن

    هستید.

    ? باور کنید٬ که اکنون مهمترین لحظه است

    .باور کنید٬ که روح شما قدرت صعود به ماورا را دارد.

    ? باور کنید٬ که شما هم می‌توانید‌‌.

    و تمام باورهای خود را از ته دل باور کنید. تا زندگی٬ شما را باور کند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    مرضيه محمديان گفته:
    مدت عضویت: 3192 روز

    سلام به استاد کار درستم

    وسلام به همه دوستان عزیزم

    بازم خدا تا راه و گم کردم مچم رو گرفت ،دوستان من مدتی خودم رو درگیر تغییر دکور خونه و تعمیرات خونه کرده بودم و تمام فکر و ذکرم شده بود خونه ،با اینکه هر روز شکر گزاری ،نوشتن آرزوها و خواندن قرآن رو فراموش نکردم ولی کاملا حس میکردم از مدار درست خارج شدم دوباره کارها و حرف هایی که مدت ها تلاش کردم تا ترک شون کنم رو انجام میدادم به چیزهایی که اذیتم میکرد توجه میکردم راجع بهشون حرف میزدم اعتراض میکردم و همش به خودم میگفتم چرا دوباره شدی مرضیه قبل ،کاملا حس میکردم مقابل آدم ها گارد گرفتم ،تا میدیدم همسرم داره با شریکش حرف میزنه بهش غر میزدم که چرا اینکارو میکنه جلوی من نباید حرف بزنه ،چون من خاطرات و تجربیات خوبی با اون آدم ها نداشتم و با اینکه با شوهرم همکار بودم ولی به خاطر اون آدم ها اومدم بیرون ،البته این درست ترین تصمیم زندگی ام بود و از این بابت هر ثانیه خدا رو شکر میکنم که بهم کمک کرد راهم رو پیدا کنم ،یک سال تمام رو خودم کار کردم تا این ادم ها رو ببخشم و فراموششون کنم و موفق هم شده بودم و آرام بودم و مشغول تلاش برای بهتر کردن شخصیتم و رسیدن به خواسته هایم بودم نمی دونید چقدر آرامش در زندگی ام جاری شد رابطه ام با همسرم علاقه ای که بهم داشتین هزاران برابر بهتر و بیشتر شد و من با خدای خودم ارتباط خوبی داشتم ،ولی فقط همین یک ماه که درگیر چیز های بی اهمییت شدم و حواسم به مراقبه نبودم انگار همه چیز صد پله رفت پایین تر ،بچه ها تو یک ماه دوتا تصادف داشتم که یکیش رو من اصلا مقصر نبودم و بعدی هم به طرز عجیبی اصلا نفهمیدم کی خوردم به در و شیشه خورد شد ریخت روم ،خیلی ناراحت شدم که چی شده چه فرکانسی میدم که اینطوری میشه از خدا خواستم بهم بگه چیکار دارم میکنم ،میدونید چی فهمیدم ؟من هر دوبار که تصادف کردم تو مسیر رفتن به کلاس هایی بودم که همیشه آروزم بود و هر بار با کلی ذوق میرفتم ،ولی تو این یک ماه چون ذهنم جای دیگه بود هر بار با اکراه میرفتم یا کنسل میکردم و به خودم میگفتم کارای خونه که تموم بشه دوباره با انرژی ادامه میدم،ولی به نظرم کاءنات وقتی میدیدن من میلی به انجام اون کارها ندارم به قول استاد من رو با چیزهای دیگه مشغول میکردن( مثلا همین تصادف هایی که داشتم)تا درگیر اونا باشم چون دیگه هدفام برام بی اهمییت شده بود.دوستان تازه فهمیدم استاد میگه مراقبه

    ،یعنی چی ؟

    مراقبه مثل یه زنجیره کافی یه روز یه تیکه از اون زنجیر رو شل ببندی اونوقت کل زنجیر پاره میشه و تمام تلاشت به باد میره

    امروز در حالی این فایل که مربوط به سفرمون با خانم شایسته است رو دیدم که دیشب به چیزی گیر دادم و گریه کردم که خودم متعجب موندم که چی شد چرا دوباره داری میترسی از آدم ها و شریک واسه خدا قائل میشی(جالبه شب تا صبح بی اختیار تو خواب میگفتم بخواهید تا به شما داده شود)همسرم میگفت به حرف های عباسمنش فکر کن ببین دیشب کارت درست بود؟من میدونم که کارم اصلا با قوانینی که یاد گرفتم هماهنگ نبود ،صبح تا موضوع امروز سفر رو دیدم بی اختیار اشکم راه افتاد به خودم گفتم وای خدایا عاشقتم چقدر با من خوبی چقدر هوامو داری درست زمانی که به این فکر کردم که اگه یک سری آدم ها برگردن زندگی ام دوباره با سختی مواجه میشه و شرک کردم خیلی ساده باهام حرف زدی و بهم گفتی حواست باشه داری مسیر و اشتباه میری

    بچه ها تمام خطا های من به خاطر مراقبه و تمرکز نکردن بود و بد جوری ام چوبش رو خوردم ،

    استاد عزیزم وخانم شایسته ممنونم که دست خدا شدین تا من دوباره به خودم بیام و هر روز زنجیر رسیدن به سعادت و شادی و آرامش رو محکم و محکم تر ببندم .

    خدایا شکرت واسه همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: