https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-17 05:54:082023-07-07 09:15:54چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 2
939نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
امروز خدای مهربونم چند تا شگفتانه با حال مهمونم کرد، دوست دارم خوشحالیم را با شما عزیزان قسمت کنم.
اولیش که مربوط میشه به تماس دریافتی از بنده مخلص و موحد و به قول حمید عزیز حنیف، سعیده عزیزم که اینقدر خوشحال شدم که داشتم رو ابرا راه میرفتم. خدایا سپاس گذارم که دوستانی نصیبم کردی که نامشان، یادشان، صدایشان، دیدارشان، تو را به یادم می آورند. و این همان توصیف بندگان خاص خداست که دیدارشان تو را به یاد خدا بیاندازند.
دومیش، امروز داشتم قسمت صوتی 32 سفرنامه را گوش میدادم که استاد یه مسابقه برای اون قسمت و یه جایزه برای برنده در نظر گرفته بود.
اومدم تو سایت که ببینم قسمت های بعد خبری از اینکه چه کسی برنده است نبود. با خودم گفتم کاش میدونستم چه کسی برنده شده. رفتم امتیازها را نگاه کردم سید علی خوشدل بیشترین امتیاز رو گرفته بود، ولی کامنتش ربطی به مسابقه نداشت. گفتم سید علی که فکر نکنم باشه.بیخیال شدم تا نزدیک غروب اومدم تو سایت، گفتم برم یه کامنت از سید علی بخونم، کدوم رو بخونم، دلم گفت برو کامنت محصولات رو بخوانم رفتم و رسیدم به کامنت سید علی در عزت نفس. من عین کامنت رو اینجا کپی می کنم، تا همان طور که حس آرامشی در من ایجاد کرد برای شمای خواننده همین حس، امید و اطمینان رو به همراه داشته باشه.
(خواستم لینک بزارم، گفتم شاید کسی دوره عزت نفس رو نداشته باشه)
به نام خالق بی همتایی که عشق و معرفت پایه و بنیان کیهانش بوده و خواهد بود.
سلام به استاد عزیزم ، خانم شایسته مهربان و تمامی دوستان مهربان و زیبایم.
فقط می تونم بگم الله اکبر.
استاد دلم میخواد داستان عجیب زندگی و قانون رو بگم
داستان عجیب خدایی شدن
داستان اینکه چی شد بین این همه آدم شایسته ارحام و الطاف پاک الهی شدیم
خیلی وقته من کامنت نزاشتم و فقط روی خودم کار کردم به خودم فرصتی دادم برای رشد کردن
مثل داستان ورزش که مهم ترین عامل بعد از تغذیه مناسب خواب و استراحت هست و وقتی با خودمون رو راست باشیم میبینیم که قانون اصلی همون حال خوب هست وبس
اول دلم می خواد داستان اینکه چه جوری من دوره عزت نفس رو تهیه کردم بگم :
راستیتش استاد من از روز اولی که اومدم سایتتون خیلی دوره عزت نفس رو دوست داشتم تهیه کنم ولی خب اون موقع برام قیمت دوره خیلی بود!
آخه درآمدم اون موقع به ماهی 1 تومن هم نمیرسید الان که دارم این کامنت رو مینویسم تو یه روز برام 3 4 تومن خرج کردن خیلی طبیعی و راحته در حالی که شاید اون موقع روزی 50 تومن خرج می کردم کلا داغون بودم
امان از این دوره 12 قدم که چه کرد با من
من رو به دنیایی رسوند که برام رویایی محال بود!
حدود 2 3 ماه پیش بود که من می خواستم خودم دوره عزت نفس رو بخرم ولی حسم اجازه نمیداد حتی به مرحله پرداخت درگاه هم رسید ولی چیزی میگفت دست نگه دار
5 شنبه همون هفته که درگیر این حال و هوا بودم برای خریدن دیگه رهاش کردم گفتم بهش بچسبی بهش نمیرسی
و هرچی که برات مهم بشه به دستش نمیاری پس بسپرش دست خدا
داشتم با عزیز دلم صحبت می کردم ( عزیزی که از تو همین سایت ، از تو دوره قدم به هم رسیدیم از دو شهر دور از هم ! که بزرگ ترین معجزه زندگیمه و روزی کتابش میکنم حتما ) گفتم من نمی دونم چه جوری ولی دوره عزت نفس رو میگیرم ولی حسم میگه پولی بابتش پرداخت نمی کنم
من اون شب تا 4 صبح جمعه درگیر کار بودم و داشتم سایت طراحی میکردم که خوابم برد
اون زمان ، زمانی بود که سفرنامه آمریکا به قسمت 31 رسیده بود.
صبح جمعه من هیچ وقت نشده وقتی 4 صبح می خوابم زودتر از 12 بیدار شم! ولی اون روز ساعت 8 صبح از خواب یه چیزی بیدارم کرد ، گفت برو تلگرامت رو چک کن
بعد دیدم استاد مسابقه گذاشته
گفتم چه قدر عالی و گوشی رو انداختم و خوابیدم
یهو یه چیزی بهم گفت برو یه کامنت بزار تو مسابقه از حست بگو
خدا شاهده شاید 5 خط اول متن مسابقه رو هم نخوندم تو عالم خواب بیداری کامنت نوشتم و خوابیدم
اصلا نفهمیدم چی نوشتم ، فقط چون ذهنم عجیب خسته بود ، فقط حسم بود که نوشتم و بغض داشتم
و بعد فهمیدم موضوع مسابقه در مورد خلاصه اتفاقات تو 31 قسمت سفرنامه بود
درحالی که من فقط یک قسمت سفرنامه رو دیدم :)
باورم نمیشد برنده مسابقه شدم
و باورم نمیشد که برنده مسابقه شدم
بچه هایی از هم قدمی ها باهشون ارتباط داشتم هر جلسه کامنت های بی نظیر در مورد سفرنامه میزاشتن و اصلا اشکت در میومد از دقتشون ولی راستیتش من قول داده بودم اول با خودم رو راست بشم بعد فایل ببینم
و وقتی دیدم برنده مسابقه شدم فقط می خواستم گریه کنم
خانم فرهادی عزیز زندگ زدن به من و تبریک گفتن و گفتن آقای خوشدل من نمیدونستم کی برنده شده ولی قبل اینکه برنده رو ببینم و بهش تبریک بگم اسم شما سبز شده بود و من خیلی بغضم گرفت
می خوام بگم به قرآن از جایی که حساب نمی کنین خدا به شما روزی میده ها!
من این بغیرالحساب بودنش رو تست کردم تا باور کنم همینطوره!
یرزق من لا یحتسب !
اومدم تمام راه هایی که خدا میتونه بهم پروژه یا پول بده رو نوشتم
گفتم خب خدا تو که میگی بغیرالحساب ببینم از کجا پروژه میدی بهم!
و واییییی یه بنده خدایی اومده بود پکیج خونمون رو تعمیر کنه من نمیدونم مامانم چی شده بود به بنده خدا گفت بود پسرم طراح سایته و این بنده خدا به من زنگ زد برای سایت
گوشی رو می خواستم قطع کنم و فقط یک ساعت گریه کنم و بگم بابا الله اکبر
کی گفته مشتری نمی تونه خودش بیاد در بزنه بگه آقا دیشب خواب دیدم شما طراح سایتی ، بیا یه سایت برای ما بزن :))
خدا خیلی کارش درسته
و این شد که من اصلا از مسابقه خبر نداشتم و از جایی که خبر نداشتم برنده مسابقه ای شدم که شد عزت نفس!!!!
اما پارت دوم معجزه ، اینکه من هنوز تو کفم!
من تصمیم گرفتم بعد خرید دوره عزت نفس دوره رو شروع کنم ولی خب 1.5 ماه زمان برد تا اینکه با خودم کنار اومدم سر رو راست بودن با خودم و رفتم لیست فایل هارو دیدم و گفتم اع اینا قدیمیه که ، من همیشه دوست دارم فایل هارو با کیفیت ببینم و عاشق اینم که با بالا ترین کیفیت دانلود کنم ، از طرفی دلم می خواست دوره جدید باشه ، آخه آپدیت بودن خیلی مسئله مهمیه
من با اینکه چند بار فایل اول عزت نفس رو دانلود کردم مگه جسم میزاشت اجراش کنم ؟! :| ، حتی نتونستم فایل رو از حالت فشرده خارج کنم:|
گفتم خدایا من که نمی دونم داستان چیه ولی کاش اینا آپدیت بود
من چند روزه روانیی شدم !!!!
آخه چرا همون دوره ای که من می خواستم آپدیت شد؟
چرا انقدر سریع؟
من دوست داشتم جلسه جلسه بشه دوره عزت نفس حتی به ابراهیم جان گفتم!!
دلم می خواست هم پای بچه ها پیش برم!!!
همه اینا چرا اتفاق افتاد ، برای اینکه خدا بگه من تو خواسته ای داشته باش ، خودم خواستت رو میبرم در زمان و مکان مناسب بهت پاسخ میدم
استاد فقط می خوام بگم عاشقتم که به الهامتت عمل می کنی ، چرا که این الهاماتی که ما بهش عمل میکنه خواسته و درخواست انسان های دیگه می تونه باشه و من دارم یاد میگیرم وقتی به الهاماتم عمل می کنم نتنها باعث میشه خودم پیشرفت کنم بلکه عده ی دیگه هم لذت ببرن که انرژی و فرکانسش بر میگرده سمت خودم
رفقا من عاشق تک تکتونم
پیش به سوی موفقیت و فراتر از آن
امیدوارم در تک تک ثانیه های زندگیتون خدا رو حس کنین و همیشه شاد و خندون باشید و حال دلتون مشتی باشه
یا حق
<<<<<<<<<<<<<<
اینم داستان کسی که برنده مسابقه استاد شد.
خدایا سپاس گذارم. که هیچ پرسشی را بی پاسخ نمی گذاری.
استاد واقعا استادی در پناه حق روز به روز دریچه های معرفت و دانش به روی شما باز شود.
سلام به رضوان عزیز خواهر گلم. بهت تبریک میگم که تونستی با خانم شهریاری موحد و یکتاپرست هم مدار بشی و باهاش گفتگو کنی.
از سیدعلی خوشدل نوشته بودی. باورت میشه بارها و بارها توی زمان سفرنامه کامنت این مرد بزرگ رو میدیدم، و میدیدم که تاپ امتیازات شده، ولی اصلا عجیب کششی نداشتم کامنتشو بخونم. الان دارم میفهمم چرا … چون سیدعلی خوشدل مرد موحد و تحسین برانگیز اونقدری مدارش بالا بود که من نمیتونستم کامنتشو بخونم. من به کامنتش دسترسی نداشتم حتی توی دانلودیها . این قانون مدارها عجیب قانونیه. الله اکبر.چی بشه اون زمانی که من پاشم بیام عسلویه بیشتر بمونم، همه فکر کنن حمید امیری بخاطر پول اضافه کاری اومده سر کار، ولی خودش که میدونه برای تمرکز روی آموزش اومده … الان مدارم بره بالا و هدایت بشم برای اولین بار، خوندن کامنت سید علی خوشدل. قبلا هم اسم سید علی رو توی کامنت ها خونده بودم، که دوستان تحسینش میکنن. ولی هیچوقت کنجکاو نشدم که این مرد بزرگ کیه و چیکار کرده. ولی الان من کمی به مدار سید علی نزدیک شدم.
این پسر فوق العاده است. عجیب ایمان عملی داره، عجیب یکتاپرست و موحده، عجیب روی شونه های خدا نشسته و به خواسته هاش میرسه. و چیزی که ماجرا رو برای من جالبتر میکنه اینه که همین چند دقیقه پیش حقوقم واریز شد و من گفتم اولین چیزی که بخرم دوره عزت نفس باشه. بیام سراغ گوشی که دوره رو بخرم، اومدم دیدم یه sms دارم از طرف بمب انرژی سایت محمد مارکو فتحی ، پسر دوست داشتنی. نوشته«کاکو ، عزت نفس» و من شگفت زده از اینکه چطوری ممکنه، من اومدم سراغ گوشی تا دوره رو بخرم و چطوری محمد برای من بشه نشانه. هنوز شگفت زده ام. دوره رو خریدم. اومدم زیر آخرین فایل سایت کامنتتو دیدم، گفتم خب برم ببینم آبجی رضوان چی نوشته ، بعد ببینم کامنت سیدعلی خوشدل از دوره عزت نفس.
ببین من الان هنگ کردم… یکی یکی نشانه ها، و من میگم خدایا من که به هدایتت اعتماد دارم ولی یه میلیارد بار دیگه هم هدایتم کنی بازم از هدایتت شگفت زده میشم.
حتی الان نمیدونم بعد از این همه پر حرفی کامنتمو چطوری تموم کنم. هنوز شوکه ام. (ایموجی تعجب و حیرت به مقدار لازم)
تازه این تنها نشانه امروزم نبود ، صبح هم یه نشانه ای دیگه دیدم که توی پاسخ به یکی از بچه ها نوشتمش ، الان تنبلیم میشه دوباره بنویسم. و خدایی که هر بار منو شگفت زده میکنه.
خواهر بزرگوارم رضوان جان ، و همه دوستانی که بهم محبت دارید و این کامنت رو میخونید… از خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست میکنم. الهی که همیشه مثل الان من از هدایتهای رب العالمین شگفت زده بشین.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام داداش گُلم، حمید عزیز و موحد و مومن و خداجویم
این بار دوم است که دارم مینویسم اگه به سلامت ارسال بشه.بار اول که ساعت 5:30 در پارک با یه هوای عالی و خنک بود ،بعد از کلی با آب و تاب نوشتن و پایان کامنت، یادم به یه شعر افتاد خواستم براتون کپی کنم اومدم بیرون بدون ذخیره پاک شد، یه چند لحظه قهر کردم، بعد گفتم بیخیال بذار حالم رو خوب کنم، نگاهم افتاد به دوتا گنجشک که سرو صداشون توجه منو جلب کرد، گنجشک نر پرهاش رو باد کرده بود و بادی به غبغب انداخته بود و با حالت بپر بپر دور کنجشک ماده میچرخید، یه گنجشک نر دیگه اومد یه متریشون نشست، که اون گنجشک نره، با سرعت با حالت همون بپر بپر اومد براش، اونم دمش رو گذاشت رو کولش و رفت.
با دیدن این صحنه خنده ام گرفت.
و از حالت قهر دراومدم.
و بعد از پیاده روی اومدم سمت خونه یه گربه ناز دیدیم ازش عکس گرفتم، اومدم یکم اینورتر یه ببعی فضولی بود همش حالت یورتمه بپر بپر می کرد، بهش گفتم ها چیه یورتمه میری، خوشحالی چند روز دیگه قراره سرت رو ببُرند، قربانی اشرف مخلوقات بشی!
بعد اومدم این طرف تر یه 10 تا 15 مرغ و خروس با حال دیدیم اینقدر خوشکل و ناز بودن، اصلا دلم نمیخواست از پیششون برم، با خودم گفتم استاد حق داره، که به مرغ و خروس هاش میگه بچهها، واقعا چقدر زیبا هستند، همینطور که داشتم نگاهشون میکردم، یه خروس بزرگی قوقولی قو کرد، بعدش یه جوجه خروس قوقولی قو کرد، اینقدر صداش در برابر صدای اون یکی ضایع بود که خنده ام گرفت، بعد یه لحظه پشت سرم رو نگاه کردم، صاحبشان که پیرمردی بود رو دیدیم نشسته داره نگاهم میکنه.
تو دلم گفتم الان میگه این دیونه است، و همون شعری(البته نوحه است ولی میشه باهاش رقصید) که میخواستم برات بفرستم رو تو دلم میخوندم،
به ما میگن دیوونه
(اگه دیوونه ندیده ای به ما میگن دیوونه
اگه دیوونه شنیده ای به ما میگن دیوونه
منم یه روز عاقل بودم عشق تو مجنونم کرد
ز شهر عقل و عاقلا یکباره بیرونم کرد
به جرم عشق و عاشقی به ما میگن دیوونه
بزار ملامت بکنن یه خوب و بد میمونه
دل من از روز ازل اسیر یک نگاهه
حسین رو دوست داره مگه خاطر خواهی گناهه
دیوونه حسینم و ویروونه حسینم
خراب و مست گوشه میخونه حسینم
دل هرکی با یاری خوشه یار دل ما حسینه
ترانه ای که دل رو میبره صدای یا حسینه
عقل از سر من پریده و دیوونگی جا گرفته
حرف اگه داری با خدا بزن عقلم رو خدا گرفته
هرکی عاقله غمی داره روزگار درهمی داره
عاشق نشدی نمیدونی دیوونگی عالمی داره
بهشت من حسینه و سرشت من حسینه
نوشته کتاب سرنوشت من حسینه)
پیشنهاد میکنم بری گوشش بگیری، با حاله
تبریک میگم بخاطر خرید دوره بینظیر عزت نفس.
ان شاءالله به خورد تک تک سلول هایتان برود و یه حمید فولادین جدیدی ساخته بشه که توپ تکونش نده، الهی آمین.
سلام آقای امیری عزیز …ممنونم ازتون …که تجربه های زیباتون رو از نشانه ها و هدایت خدای بزرگمون نوشتید ممنونم که با این وقتی که اینجا گذاشتید باعث میشید که ایمان ما به نشانه ها بیشتر و بیشتر بشه ممنونم از دعای خوبتون …منم با نشانه ای عجیب دوره ی عزت نفس روخربدم
من بین دوره دوازده قدم و عزت نفس مونده بودم کدوم رو انتخاب کنم …تویی عقل کل همینجوری به ذهنم رسید یکم راجع به اعتماد به نفس و عزت نفس بخونم تا صفحه عقل کل برام باز شد دیدم در صفحه اول یک کامنت هست که نوشته بود من باید عزت نفس داشته باشم وقتی نام کامنت رو دیدم خشکم زد چون اسمش محبوبه بود و هم نام من ..و این نشونه بزرگی برای من بود که از بین هزاران کامنتی که راجع به عزت نفس هست کامنتی رو دیدم که دقیقا عزت نفس خواسته بود و دقیقا هم نام من بود ..
سلام و درود به شما خانم مهدوی بزرگوار. از شما سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون و منو ببخشید بخاطر این همه تأخیر در پاسخ دادن. یه وقتایی کارها زیاد میشه.
سوال شما اینجوری بود که بین دوتا شمش طلا کدوم رو انتخاب کنم و پاسخ اینه که هر دوشون. ولی اینکه نشانه ای رو دریافت کردین برای خرید دوره ارزشمند عزت نفس بسیار تحسین تون میکنم. استاد عباس منش خودشون خیلی روی دوره عزت نفس تاکید دارن که این دوره شالوده اصلی بقیه آموزشهاست. من دوره دوازده قدم رو تا قدم شش رفتم بالا. هر چند استاد اونجا هم نکاتی رو در مورد احساس خود ارزشی و توحید و عزت نفس بیان میکنن، ولی خب بخاطر همین ضعف در عزت نفس من نتونستم دوازده قدم رو پیش ببرم. حتی دوره شیوه حل مسائل زندگی هم به عزت نفس ربط داشت. ولی شما انتخاب بسیار خوبی کردین. بماند که من الان که دارم عزت نفس رو کار میکنم با خودم میگم این دوره چقدر برای من سنگینه، چقدر مدارش بالاست. یعنی من باید کمی دیگه صبوری میکردم.
مثل بالا رفتن از طبقات ساختمانه که بخوای پله ها رو دوتا دوتا رد کنی.
فقط به دو دلیل دارم ادامه میدم. یکی قانون مدارها و یکی اعتمادی که به استاد عباس منش دارم. صداقت و درستی آموزشهای استاد عباس منش همیشه و همیشه برای من اثبات شده است، استاد عباس منش بینظیره. از طرفی میدونم من مدارم تغییر کرده بود که دوره عزت نفس رو دریافت کردم و با کار کردن روی دوره عزت نفس باز هم مدارم تغییر خواهد کرد.
عزت نفس بهترین هدایت و بهترین انتخاب بوده برای شما. بهتون تبریک میگم و بسیار تحسین تون میکنم. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
تبریک می گم بابت خرید دوره عزت نفس انشاالله که با توکل به الله مهربان نتایج شگفت انگیزی بگیرید،
من همیشه وقتی کامنت های شما رو می خونم احساسم خیلی خوب میشه به خاطر اینکه هربار توی کامنت هاتون توجه ام به خودم و رشدم بیشتر میشه،توی یکی از فایل های اجرای توحید در عمل استاد فرمود شما وقتی روی خودتون کار می کنید به صورت طبیعی اتفاقات براتون رخد می ده شاید متوجه رشد و اتفاقاتو نشید وقتی هم دست از روی خود کار کردن برمی دارید به همان طبیعی برمی گردید عقب.
من همیشه وقتی کامنت های شما رو می خونم متوجه این رشد طبیعی می شم درست رشد پیشرفتم اروم اما بعضی وقت فکر می کنم پیشرفت نکردم با اینکه توی سایت می ام هر روز و سعی می کنم عملگرا باشم.هربار که که روزش من این احساس که عارفه چرا اینقدر لاکپشت وار رشد می کنی عارفه چرا اون نتایج که می خوام توی زندگیم نمی افته درست همان روز من هدایت میشم به کامنت شما به اون موج فرکانسی که توی جملات کامنت هاتون موج احساس خوب رو به من می ده. اقای سید علی خوشدل یکی از بچه های موحد سایت کامنت هاش همیشه از ارتباط قوی که با الله مهربان برقرار کرده و به قول استاد بر روی دوش خدا نشسته به مثل آب خوردن به خواسته هاش می رسه ،
و خدایش هم خیلی عملگرا هست وقتی احساسش باهش حرف می زنه ،
چنان آقای سید علی خوشدل رو مرد بزرگ خطاب کردید خواستم به شما برادر بزرگوارم بگم که شماهم مرد بزرگی هستید خودتون خبر ندارید،
این فضای سایت یه فضای عرفانی عارفانه است که هیچ حسادتی در بین بچه ها نیست همه از پیشرفت هم خوشحال میشیم تشویق و تحسین می کنیم از خرید هایی که دوستامون دارن چقدر حال دلم خوبه توی سایتم وکامنت دوستانی چون شما رو می خونم،آقای امیری وقتی شما درمورد اقای سید علی خوش دل چنین با حس حال خوب نوشتید که منو وادار به کامنت نوشتن کرد کامنت تون
از آموزهای استاد یادگرفتم وقتی تو رشد کنی وقتی باورت هات قوی باشه وقتی عزت نفست بالا باشه از پیشرفت دوستانت که از خودت کوچکترن خوشحال میشی،
چقدر این سایت دوستان خوبن این سایت برام یه دنیا یه عالم یه حهان دیگه اس با کل آدم هاش 6 ماه کامنت نوشتن مستمر توی سایت بودن و کامنت خوندن دوستان باعث شد دوستان سایتمون بشناسنم تا حدودی همیشه می گفتم خداجونم این سایت برام یه دنیا دیگه از واقعیت این جامعه است برام ،وقتی فکر کردم متوجه عوض شدن ادم ها و رفتارهاشون با خودم شدم اما باید بیشتر کار کنم بیشتر با دوستان سایتم خانواده عباسمنشی ام باشم تا منم مثل شما بتونم سریع تر همدار بشم با دوستان وشاگرد ممتازهای سایت،تا بتونم محصولاتی که توی دفترم توی لیست کارهای انجام دادنی خدا نوشتم بخرم تا همدار همراه بشم با دوستان
امدم یه تبریک خرید بنویسم کلی تایپ کردم.
خیلی خیلی خوشحالم که به خواسته اتون رسید خونده بودم توی کامنت هاتون که می خواهید دوره عزت نفس رو بخرید به همین خاطر امدم تبریک بگم چقدر حس حال خوبی می ده به آدم وقتی به خواسته اش می رسه انگاری یه پله به بالهای خدا نزدیکترمیشه، خدارو بابت سایت بابت تمامی دوستان مون سپاسگزارم.
سلام و درود به شما خانم محمودی عزیز. بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون.
واقعاً حق با شماست که ماهیت این سایت توحیدی اینقدر ارزشمنده که نه تنها کسی به رشد و موفقیت دیگری حسادت نمیکنه بلکه با تحسین و اشتیاق باعث انگیزه و حال خوب همدیگه هستن.
این همون توصیف اهل ایمان در قرآنه. «رحما بینهم» اهل ایمان در بین خودشون یه رحمت و مهربانی دارن. و اینم نیست جز الگوبرداری از استادان عزیزمون، استاد عباس منش و استاد شایسته.
وقتی استاد عباس منش اینقدر توصیه میکنه به تحسین دیگران، نه به حرف که به واقعیت و عمل ، و این صحبتش چون از یک حقیقت در وجود ایشون میاد من چرا شبیه استادم نباشم. اون هم در مورد یه انسان تحسین برانگیز چون سیدعلی خوشدل که اینقدر شجاعانه ایمان عملیش رو به اثبات رسانده.
و بسیار بسیار شما رو هم تحسین میکنم از این همه رشد و تعهدی که به تلاش مستمر دارید. ببینید انسان متوجه بزرگ شدن بچه خودش نمیشه ولی وقتی بعد از مدتی فامیل میاد خونه تون میگه فلانی بچه تون چقدر بزرگ شده. ما اونقدری سرمون به کار خودمون گرمه که حواسمون نیست داریم رشد میکنیم ولی قانون جواب میده ، همیشه جواب میده. مگه میشه شما هر روز کنترل ورودی داشته باشی از این نظر که منفی ها وارد نشه و فقط ورودی مثبت و زیبا بهش بدین و تمرین و شکرگزاری داشته باشید ، هر روز تحقیق کنید و مطالعه کنید و بعد از چند ماه هیچ تغییری نکرده باشید. قانون همیشه جواب میده.
از شما بخاطر کامنت ارزشمند تون بسیار ممنون و سپاسگزارم و براتون از درگاه خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
چقدر همیشه از خوندن کامنتات لذت می برم، می دونم که اینو زیاد میشنوی از دوستان، ولی واقعا عالی هستی… تحسینت می کنم برای این سطح از تعهد و کار کردن رو خودت و این رشدی که داری… جالبه که دیدم نوشته بودی قبلنا کامنتای سید علی رو می دیدی ولی اصلا کششی نداشتی به خوندنش و با خودم گفتم عه منم دقیقا همینجوری بودم تا دوسه ماه پیش و حتی یادمه که یه کامنتش کامنت برتر شده بود ولی کامنت رو که خوندم حس کردم خیلی مرتبط با اصل فایل نبود و تو دلم گفتم چرا باید کامنت برتر بشه (علامت خنده و خجالت) ولی به مرور این حس تغییر کرد یعنی بقول شما من مدارم یکم رفت بالاتر و تونستم با کامنتاش ارتباط برقرار کنم. الان به محض اینکه کامنتش بیاد میرم می خونم و لذت می برم بخصوص از نحوه ای که آیات قرآن رو بیان می کنه و تفسیر می کنه، واقعا لذت می برم. خدا رو شکر برای این قوانین فوق العاده ش، همین قانون تکامل چقد جذاب و شیرینه… اینکه نباید عجله داشته باشیم برای اون هدف آخر، از مسیر لذت ببریم و کار کنیم خودبخود به هدف می رسیم. خدایا عجب خدایی داریم ما، شکرت (علامت قلب)
شما رو هم بخاطر ارتباط با یه دوست فوق العاده ی عباسمنشی دیگه تحسین می کنم و امیدوارم خداوند این نعمت رو بزودی به من هم عطا کنه که با دوستان سایت در ارتباط باشم.
سلام و درود به شما خانم زمانی گرانقدر و بزرگوار. بسیار بسیار از شما ممنون و سپاسگزارم بخاطر پاسخی که به کامنتم دادین ،و منو ببخشید که با یک هفته تاخیر پاسخ مینویسم . فراموش نکرده بودم ولی کمی سرم شلوغ بود و یه سری کارها رو باید انجام میدادم و باعث شد که فعالیتم توی سایت کمی کمرنگ بشه.
چقدر با صحبتهای شما موافقم و اینکه همه چیز هدایته، و. همه چیز مداره. وقتی مدار انسان عوض میشه دوستان جدید میان، آدمهایی که شاید بارها و بارها دیده بودیم شون ولی تا پیش از این باهاشون هم مدار نبودیم.
از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست میکنم.
ازت سپاسگزارممممم برای تموم عشق و لطفی که بهم داشتی و داری
ممنونم ازت دوست عزیز توحیدی من
خیلی جالبه برام، من خودم خیلی خیلی دوووست داشتم که با ی سری بچه های سایت که احساس هم فرکانسی شددییید میکنم،ارتباط داشته باشم ،اما در تموم مسیر سعی کردم به حرف استاد عمل کنم،تموم تمرکزم رو بزارم روی بهبود شخصیت و رشد خودم و اجازه بدم جهان و خداوند آدم های هم فرکانس رو برام جووور کنه
و این اتفاق افتاد،توسط شما رضوان باهوش ،از جایی که عقل جن هم نمیرسید منو پیدا کردی :)))))
مسیری که اگر من میخواستم برم هیچ وقت به نتیجه نمیرسیدم :)
واقعا قانون همیشه جوابه ،ما فقط باید سمت خودمون رو عالی انجام بدیم و اگر این کارو خوب انجام بدیم،خداوند حتما و بی شک سمت خودش رو عالی انجام میده :)
دوستت دارم دوست عزیزم
و برات بهترین هارو میخوام
و ازت میخوام این دوهفته تموم تمرکز و انرژیت رو برای درست بزاری تا ١5تیر با خبرهای عالی مارو سوپرایز کنی
سلام درود به دوست عزیزم رضوان جان که هربار اسمت وکامنت می بینم یه حس دوستی آشنایت بهم می ده با لبخند ذوق می خونم
چقدر خوب توی این سایت دوستان خوبی چون شما رو دارم.
ممنون وسپاسگزارم که کامنت سیدعلی خوشدل برامون گذاشتی چقدر باورخوب درمن ایجاد کرد،کامنت های اقای سید علی همیشه از یه دوستی ناب با خدای خودش برقرار کرده همیشه توی کامنت هاش بیداد می کنه من صدای آقای خوشدل رو توی فایل های کلاب شنیدم.هربار که کامنت شو می خونم اون تُن صداش توی گوشم می پیچه
برای آقای خوشدل و همسرشون خانم کیانی فر آرزو خوشبختی سلامتی می کنم زوج خوشبخت سایت مون
رضوان جان دوست عزیزم برات بهترین ها رو آرزومند.
باورتون میشه من 6 ماه کامل هرروز توی سایت کامنت می خوندم و می نوشتم که 5تا ستاره هام 4 تاش زرد شد
چندوقتی دست از کامنت نوشتن وخوندن برداشتم فقط فایل گوش کردم.
چند روزی بود وقتی دیدم به دلیل فعالیت نکردنم رنگ ستاره که نشان فعالیت من توی سایت بود یه نصف کم شد ناراحت شدم چرا کوتاهی کردم من قرلر گذاشته بودم با خودم تا سالروز ورودم که اویل مردادماه به سایت 5تا ستاره هام زرد بشه وقتی
الان وقتی کامنت سیدعلی خوشدل گفتم خیلی خوشحال شدم
خیلی خوشحالم کردی رضوان جان با اشتراک گذاشتن کامنت سیدعلی.
درود و سلام خدمت رضوان عزیزم . دختر تو محشری بخدا.. نمیدونی چقدر تحسینت کردم
نمیدونی چقدر ازت تشکر کردم.. ووووااای چقدر این کامنت آقای خوشدل برام نشانه داشت واقعا ازت ممنون و سپاسگذارم
آخه من توی فروش به تضاد برخوردم و خیلی هم روی باورهام کار کردم و خیلی هم باورهای خوبی رو از کامنت دوستان درآوردم و نوشتم ولی این جمله ی آقای خوشدل قلبمو آروم کرد… اینکه گفت کی گفته مشتری نمی تونه خودش بیاد در بزنه
واقعا این جمله ی طلایی برام یک باور خوبی رو ایجاد .. مممنون رضوان عزیزم که سبب خیر شدی برام عاشقتم دختر می بوسمت ممنون و سپاس .. فکر کنم یک ترمز ذهنی برای مشتری داشتم اینکه فکر می کردم باید از طریق دیگه ای تبلیغ داشته باشم آخه توی سایت دیوار اطلاع رسانی کردم ولی اصلا مشتری خریداری نداشتم فقط سوال می کردند و یا وعده میدادند و شماره می گرفتند ولی خبری نبود .. منم همش توی ذهنم به این فکر بودم که شاید باید از طریق دیگه ای اطلاع رسانی کنم ولی با این کامنت بینظیرت شعله های امید رو در من زنده کردی .. واقعا چرا به این موضوع فکر نمی کردم
مثل همیشه از خوندن کامنتت لذت بردم. وااای چقد عالی که با یکی از دخترای گل سایت (که کامنتای ایشونم خیلی دوست دارم) در ارتباط هستی… عاااالیه این. اتفاقا این خواسته ی من هم هست و از خدا خواستم خودش جورش کنه هرطور و هروقت که صلاح می دونه.
به به چقدر جالب که انقدر هدایتی به کامنت سید علی خوشدل هدایت شدی. دیگه فک کنم الان سید علی برای همه ی ما اگه ممتازترین نباشه جزو شاگرد ممتازهاست. خوب رو رد کرده. این اتفاقش هم برای خرید دوره ی عزت نفس مثل خیلی اتفاقات دیگه ای که خودش تعریف می کنه مو به تن آدم سیخ می کنه از این همه توحید و دریافت الهامات و عمل به اونها. تازه نه تنها خرید دوره براش بطرز معجزه آسایی جور شد(البته که نباید بگم معجزه آسا چون درخواستش رو داده کدش رو نوشته و خروجی کدش چیزی جز این نیست) بلکه خواسته ش این بوده دوره آپدیت بشه و جلسه جلسه پا به پای بچه ها بره جلو و استاد در یک همزمانی بی نظیر اون تایم دوره رو آپدیت می کنن… خدای من تو چقدر فوق العاده ای… بعدشم باز نه فقط این! از خدا بغیر حساب ورودی می خواد خدا هم میگه بیا بنده ی خوب من اینم یه پروژه که توقعش رو نداشتی… وای که چقدر شیرینه این حس… خدایا شکرت. کمکم کن منم رو خودم انقدر کار کنم تا همچین تجربه های شیرینی رو داشته باشم. مرسی رضوان عزیزم از این کامنت شیرین و پر از حس خوب.
راستی رفتم تو پروفایلت که ایمیل رو فعال کنم وقتی کامنت می ذاری برام ایمیل بیاد چشمم به عکس پروفایلت افتاد منم دقیقا همچین عکسی رو دارم (علامت چشمک).
خدا رو شکر می کنم بابت وجود استاد نازنین و مریم نازنین تر و این سایت بهشتی و دوستان خوش فرکانسی مثل شما. مدتی هست که تو روز همش ذوق دارم یه وقتی پیدا کنم و بیام کامنت بیشتری بخونم و کلی لذت ببرم.
چقدر قشنگه چقدر عالی مکه اجی سعیده رو پیدا کردی و بنهایتتت خوشحالم لذت بردممم..
میخوام از تشکر کنم برای تمام قشنگی هایی که برامو میزاری برای سرچ کردنات تو سایت میدونم روزهای قشنگی پیش روت هست میدونم که فوق العاده ترینی الهی صد هزار بار شکر برای این اتفاقات عالی در پناه جان جانان باشی مرسی که هستی و لذت میبرم از این همه پیش رفتت.
و بیصبران منتظر جواب اون حرکتی هستم که توییه کامنت به حمید عزیزم گفتی حرکت چهل روزه بود یا که سی روز دقیق یادم نیستتت مشتاقم بیایی و تعریف کنی و بهمون بگی چی شد و چکار کردی و ازت یاد بگیریم در پناه الله باشی رفیق
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و هم خانواده ای های دوست داشتنی!
خدا رو شکر که بالاخره بعد از چندین روز خدا این فرصت رو برام فراهم کرد که این فایل فوق العاده رو ببینم و در موردش بنویسم!
چقدر این کلمه ی “هدایت” رو من دوست دارم… باورهای درست باعث میشه که من “هدایت شوم” به ایده های صحیح با آدم های مناسب در مکان مناسب…و اون وقته که تلاش ها جواب میده.
اون قسمت که گفتین ما در باره یه سری مسائل باورهای بهتری داریم…میخوام یه تجربه ی خودم رو share کنم و به خودم هم یادآوری کنم…
من در زمینه ی مهاجرت خیلی باورهای خوبی داشتم و دارم…من مطمئن بودم بالاخره مهاجرت میکنم و بدون کمترین دردسر یا حتی میتونم بگم بدون هیچ دردسر مهاجرت من به کانادا اتفاق افتاد و دقیقاً بعد از اینکه پرونده ی مهاجرت من قبول شد کلاً برنامه های مهاجرتی استان کبک که من از اون طریق اومده بودم تغییر کرد و کلی پرونده ریجکت و بسته شد!
یه موضوع دیگه اینکه خیلی ها اوایل که مهاجرت میکنن خیلی سختی میکشن ولی من خیلی راحت اومدم خونه ی خواهرم، یه خونه ی ویلایی خیلی بزرگ با 4 تا اتاق خواب و یه بیسمنت مجزا…با همه ی امکانات..همه ی کارای اداری و غیره و ذلک رو با کمک خواهرم که سال هاست اینجا زندگی میکنه انجام دادم بدون کوچکترین استرس یا دردسری…و خلاصه به قول بعضی ها خیلی لاکچری وار مهاجرت کردم… خدایا شکرت و خدایا ببخش که من خیلی راحت نعمت هات رو فراموش میکنیم و در دام ذهن نجواگر میوفتم و به نداشته هام فکر میکنم!
خدایا شکرت که استاد توی این فایل در مورد مسئله ای صحبت کرد که دقیقاً مسئله ی من هم هست! البته دوره ی عشق و مودت خیلی داره بهم کمک میکنه…خیلی چیزها رو در خودم پیدا کردم که نمیدونستم اینا ایراد کار من هستن…اکثر وقت ها هم وقتی استاد در مورد ترمزها صحبت میکنن همون لحظه ذهنم میگه خوب من که اینجوری نیستم…اما یه ذره که بیشتر به خودم فرصت میدم و عمیق تر میشم میبینم نه..منم به یه شکلی این ترمزها رو دارم.
چند تا از ترمزهایی که استاد توی این فایل بهش اشاره کردن:
– من از لحاظ ظاهری آدم جذاب و خوشگلی نیستم
من اول فکر کردم که این ترمز رو ندارم، چون واقعاً باور دارم که ظاهر زیبا و جذابی دارم و مدام هم اینو از اطرافیان میشنوم…ولی وقتی فکر کردم دیدم که یه چیزایی هست که گاهی پس زمینه ی ذهنم میگذره…مثلاً فکر میکنم اگر من پوست بهتری داشتم حتماً خیلی جذاب تر بودم، یا حتماً اگر کمی از این چاق تر بودم جذاب تر بودم…خیلی دارم روی عزت نفسم کار میکنم و میدونم که کلید یا یکی از کلیدهای پیدا کردن رابطه ی فوق العاده اینه که تو خودت با خودت در صلح و آرامش باشی…اگر یه زندگی یا آدم جذاب و جالب میخوای همین الان باید زندگی خودت جالب و جذاب باشه، نه اینکه منتظر باشی یکی بیاد بعد زندگیت جذاب بشه…ولی خوب اون افکار هم از ذهنم میگذره، یا شاید هم اون پُشت مُشت های ذهنم همینجوری نشسته :)))) که باید بیرونشون کنم کاملاً! و به قول استاد “باید روی خود ارزشمندی، عاشق خودت بودن و احترام به خودت کار کنی با همون ظاهر و اندامی که داری”
– باور اشتباه بعدی اینه که من توانایی خاصی ندارم و چیز خاصی بلد نیستم!
اگر تو در ذهنت، خودت برای خودت ارزش قائل باشی جهان برات ارزش قائل میشه
– همه ی آدمای درست و حسابی ازدواج کردن رفتن: باور کمبود!
هیچ وقت نیست که توی جهان کمبود باشه! همیشه آدم فوق العاده هست. اما اگر باور ما این باشه که نیست، ما پیداش نمیکنیم، ما هدایت نمیشیم به سمتش!
– من لایق یه رابطه ی عاشقانه نیستم.
من خیلی این ترمز رو داشتم، شاید هم از خود کم بینیم بوده…وقتی یه آدم فوق العاده میومد تو زندگیم، اولش تعجب میکردم که این برای من پیش اومده! مگه میشه؟ بعد ذهنم هی میگفت حتماً یه ایرادی یه گرفت و گیری چیزی بعداً پیدا میشه…به قول اینجایی ها too good to be true
چقدر این جمله ی مزخرفیه! باید بگیم too good and definitely true!
وقتی تو فکر میکنی لیاقت عشق رو نداری جهان بهت ثابت میکنه که نداری.
– من باید پرفکت باشم باید بی نقص باشم برای اینکه یه رابطه رو شروع کنم
هیچ کس در این جهان بی نقص نیست، برای اینکه باید پیشرفت کنیم. تو خودت رو با نقص های خودت بپذیر، روشون کار کن، بدون که این یه مسیر همیشگی برای پیشرفته، با خودت در صلح باش، خودتو لایق بدون با اونی که هستی، با کمی ها و زیادی هات، با نقص هات و نقاط قوتت، اون وقت ببین که جهان چقدر آدمای فوق العاده ای رو وارد زندگیت میکنه.
– افراد همیشه خیانت میکنن!
اینهمه آدم هستن دارن زندگی میکنن سالم و درست…چرا فکر میکنیم همه نامناسب هستن؟!
ولی وقتی نگا میکنی به دور و برت میبینی نه، خانمی بوده از شهرستان با یه فرد بسیار موفق ازدواج کرده و زندگی فوق العاده ای هم داره، و برعکس…
– من بهتره تنها باشم، دوست دارم تنها باشم!
اینکه انتخاب کنی تنها باشی هیچ ایرادی برش نیست. ولی خیلی مواقع این حرف و این جمله از انتخاب نمیاد از ترس داره میاد! از اینکه تلاش کردی یا خواستی ولی نشده و الان میگی که آقا من خودم انتخاب کردم که تنها باشم.
– اصلاً تو سرنوشت من این نوشته شده…عشق اصلاً به من نمیاد…مقدر شده!
هیچ چیزی برای ما مقدر نشده…اما اگر باور داشته باشیم مقدر شده، جهان ثابت میکنه که مقدر شده!
– من اصلاً تو روابط خوب نیستم، اصلاً بلد نیستم چه جوری ارتباط برقرار کنم!
و این باور باعث میشه که اصلاً نخوایم رابطه برقرار کنیم. ما از اول هیچی بلد نبودیم، یاد گرفتیم. روابط هم همینجوریه، آدم یاد میگیره. هر چیزی قابل یادگیریه!
– اگر من وارد رابطه بشم آزادیمو از دست میدم!
چون فکر میکنیم رابطه یعنی کنترل شدن. در صورتیکه رابطه ی واقعی و درست، رابطه ایه که هر فردی آزادی عمل خودشو داره علایق و سلایق خودشو داره و هر دو نفر احترام میذارن به سلایق همدیگه.
خدایا شکرت برای این فایل عالی و آگاهی هایی که ازش دریافت کردم!
استاد جان بی نهایت ازتون ممنونم!
عاشق شما و مریم جان و دوستان بی نظیرم در این خانواده ی صمیمی هستم!
درود و سلام خدمت یاسمن عزیز و زیبا.. یاسمن عزیزم ممنونم که لیست وار این باورهای محدود کننده رو اینجا نوشتی و گفته های استاد رو یاد آوری کردی عزیز در ضمن برای باورهای خوب و مثبتت برای مهاجرتی که داشتی تحسینت می کنم.. خدا رو شکر که همه ی کارهات براحتی و به آسونی و به زیبایی انجام شد.. اینکه خداوند پیشاپیش آدم حرکت میکنه و تمام کارها رو آسون میکنه واقعا بزرگترین نعمتی هستش که قابل ستایش هستش قبل از اینکه نگرانش باشی و قبل از اینکه تو به خواسته ات برسی همه ی شرایط رو فراهم کرده مانند خواهر نازنینت که دستی از دستان قدرتمند خداوند برات بود و بلطف خدای مهربان خواهر مهربانت زودتر از تو به اونجا مهاجرت کرده بود تا جاده ای رو برای توی عزیز دل فراهم کنه بازم بهت تبریک می گم و تحسینت می کنم که خداوند ترا آسان کرد برای آسانی های مهاجرت بینظرت .. خدارو صد هزار مرتبه شکر که تو الگویی شدی برام که می توان آسانی رو در زندگی مون تجربه کنیم. شاد و موفق و سربلند و سلامت باشی عزیزم
اول خواستم فقط امتیاز پنج ستاره بدم ولی گفتم حتما یک کامنت هم بنویسم و تحسین ت کنم و بازم بیا از موفقیت هات بنویس یاسمن جان عزیزم . از قول منم به خواهر عزیزت سلام برسون و بگو که ما هم دورادور بخاطر فرکانس بالایت تحسینت می کنیم..
ممنون و سپاس روز و شبت بخیریت و جشن و شادی و ایام بکامت شیرین و گوارا همراه با عشق الهی
درود و سلام خدمت یاسمن عزیز دلم ممنون و سپاسگذارم که برام نوشتی و وقت ارزشمندتو در اختیارم گذاشتی سپاس..
ممنونم که از اسمم خوشت اومده واقعا خودمم همیشه رویا رو ددوست داشتم ولی چند سالی هستش که یک ل بهش اضافه کردم که بشم تجملی ROYAL تجمل به معنای ثروتمند بودن برام معنا داره نه به اون معنای زرق و برق .. و خیلی احساس قدرت و ثروت بهم میده و رویای خالی بهم تجسم سازی رو میده حتی دخترم بهم میگه رویایی فکر می کنه چون تجسم سازی مو با صدای بلند ابراز می کنم و باید اعتراف کنم دست خودم نیست دوست دارم تجسمم رو فریاد بزنم ولی بعضی وقت ها خودمو کنترل می کنم چون نزدیک ترین افراد هم می تونند در مدار افکار ما نباشند..
ممنون یاسمن جون برام نوشتی عزیزم..
راستی می خواستم بدونم نسیم و سمیه زمانی خواهرهای شما هستند؟؟؟
گویا خانودگی در سایت خانواده گرم و صمیمی عباسمنش حضور پُر رنگی دارید .. چون خیلی چهره تون به هم شبیه هستش ..
در هر صورت بهترینع بهترین ها رو برای تو دوست عزیز یاسمن جان و برای همه مون آرزومند م
انشالله همونطور که اسم ROYAL رو برای خودتون انتخاب کردین برازنده ترین و شیک ترین ثروت ها و نعمت ها نصیبتون بشه!
بله نسیم زمانی و سمیه زمانی خواهرام هستن و فاطمه سلیمی مامانم (لبخند با گونه های گل انداخته)
مرسی از اینکه notice کردین!! واقعاً لذت میبرم که چنین دوستان ریزبین و نکته سنجی دارم تو این سایت…خدایا شکرت!
واقعاً برای ما لذت بخشه که باهم عضو این سایت هستیم و کلاً همش داریم در مورد قانون و پیشرفت هایی که داشتیم یا حس خوبی که از فلان فایل یا فلان کامنت گرفتیم صحبت میکنیم به جای حرفای چرت و پرت…البته پیش هم نیستیم، من و نسیم کانادا هستیم، سمیه آمریکاست و مامانم فعلاً ایران…ولی هر روز از طریق اسکایپ صحبت میکنیم و از هم صحبتی هم لذت میبریم…و این واقعاً یکی از شکرگزاری های هر شب منه!
باز هم از شما ممنونم رویا جان به خاطر وقتی که گذاشتید و پاسخی که به کامنتم دادید.
در پناه خدا بهترین ها نصیبتون بشه :)
پی نوشت: استاد کاشکی قابلیت ایموجی رو به صورت محدود میتونسین بذارین تو سایت! آقا ابراهیم که خدای برنامه نویسه، یه کاری کنه هر کس تو کامنتش مثلاً ماکزیمم 5 تا ایموجی بتونه بذاره (خخخ)
از بچگی خیلی رفتار خوبی نداشت با اینکه خیلی برام کارهای زیادی میکرد ولی همیشه جیغ میزد سرم
و میگفت من پسر میخواستم
بزرگ شدم و تمام رابطه هام به طرد شدن انجامید
با اینکه بهم میگفتن ما لنگه ی تورو جایی ندیدیم
ولی هیچ وقت پا پیش نمیگذاشتن و من خودم میرفتم از اون رابطه و افتخار هم میکردم که من اونو ول کردم ولی دلیلش چیز دیگری بود در ناخواداگاه
تا اینکه با یک روان شناس کاملا متفاوت اشنا شدم که
همین درس های استاد را بهش باور داشت ولی با روان شناسی یونگ تلفیق کرده بود
و وقتی من از ته دل خواستم از خدا که چرا اینجوری میشه اون خانم سر راهم قرار گرفت (اگر نباید اسمی ببرم اسمش را پاک کنین، خانم سوده هروی، موسسه زندگی سالم، دوره جدایی تا تعالی)
و بهم گفت ما به این جور ادم ها که مادرشون در کودکی این حرف ها بهش زدن را میگیم کودکانی که طرد شدن را درونی کردن
و بلا استثنا یا در روابط طرد و ترک میشن یا
خودشون اون رابطه را ترک میکنن(اصطلاح چمدون به دستی را بکار برد)
که با کوچک ترین نشانه از اینکه طرف دوستشون نداره (که اونم خودشون به خاطر اون حرفهای کودکی تفسیر میکنن)
چمدونشون که امادس فقط برمیدارن که برن
و نمیدونین من خیلی روی دوست داشتن کودکم کار کردم به واسطه اون خانم و الان عاشق مادرم شدم و رابطم باهاش عالی شده (وقتی بقیه اینجوری مینویسن ناخوداگاه ذهن فکر میکنه کار 2ماه بوده و خودش را با بقیه مقایسه میکنه نه این نتیجه کار 2سال هست)
در صورتی که قبلا چند بار در هفته با مادرم دعوا میکردم (اتفاقی که استاد میگه تکرار شونده خبر از چیزهایی از اون زیر میده)
و الان دیگه دعوا نمیکینم و حتی اگه بحث کوچکی شود سریع اشتی میشود
و یک شب که داشتم روی عزت نفس دوره استاد کار میکردم و احساسم به خودم خیلی خوب بود(قبلا احساس بی ارزشی داشتم فکر میکردم پسرها خوبن و ما سربار)
مامانم اومد توی اتاقم گریه افتاد و گفت تو خیلی خوب هستی من دختر مثل تو ندیدیم و این سالها من تورا ندیدم و همیشه ازت بدم میومد
و کلی گریه کرد
و اون مشاور گفت که اگر رابطت با مادرت خوب شد بدان ازدواجتم بعدش درست میشه چون یعنی اون کودک طرد شده شفا پیدا
…..
یک مورد دیگه که بود
من خیلی دوست داشتم ازدواج کنم و فکر میکردم اکی هستم و میگفتم مشکلی نیست چرا نمیشه؟
بعد من هر کس به صورت سنتی برای من خواستگار میومد
به شدت عصبانی میشدم( اون مشاور به من گفت عصبانیت نشانه سایه است از چی اون بدت میاد؟)
گفتم چون ترسو است
حالم از ازدواج سنتی بهم میخوره اینقد میترسه که مامانش و میفرسته و جلو واسش یکی رو بپسنده
و بعد یکدفعه یک اگاهی مثل پتک خورد توی سرم
که این منم که میترسم
این منم که میترسم طرد بشم و منو دوست نداشته باشه(کودک طرد شده ای که مادرش بهش گفته)من ترسو هستم
در صورتی که در خوداگاهم همه بخاطر شجاعت و بی باکی ام تحسین شدم و اصلا قبول نمیکردم من ترسو باشم
و اصلا از تعجب شاخ در اوردم که من یک درصدم فکر نمیکردم میترسم (کتاب نیمه تاریک وجود)
البته که اون کار کردن ها با اون خانم به تنهایی اصلا نتیجه نمی داد و با دوره های استاد خیلی خیلی کامل تر شد و با شناخت قانون ترس هام کمتر شد
آفرین به شجاعتت دختر. صد آفرین به پیگیریت در مورد اصلاح اون جنبه از وجودت که سالها آزارت می داد.
همه ما از پدر یا مادرمون گاهی انرژی منفی دریافت کردیم که باعث کدوزت خاطر و ایجاد باورهای اشتباه در مورد خودمون شده ولی معمولا به حد از اونها نفرت نمی رسه. شما حتما خیلی ضربه های پی در پی و سنگین خورده بودی که چنین حسی به مادرت داشتی. و صد البته که برگردوندن این ورق سنگین حتما کار دشوار و زمان بری بوده که از عهده هرکسی برنمیاد. مگر کسی که اونقدر با کتاب خوب خوندن و دوره خوب گوش دادن و کمک از اساتید سطح بالا روی خودش متعهدانه و با حوصله کار کنه که به این حد از خودشناسی برسه که عمق مطلب رو کشف و ضبط کنه. سر مچ ذهنشو بگیره مثل شما و اونجاست که درهای رحمت باز میشه و نتایج شگفت انگیز رقم می خورن.
بسیار بسیار تحت تاثیر اتفاقی که در مورد مادرت تعریف کردی قرار گرفتم و اشکم سرازیر شد. دقیقا طبق کتاب نیمه تاریک وجود پدر و مادر ما هم کودکی ترسیده و ناآگاه در درونشون دارن که در اون برهه از زمان نمی دونستن چه کاری درسته و چه تصمیم و حرفی حالشون رو خوب می کنه. بهترین کاری که در مورد خودشون و ما بلد بودند رو انجام دادند. که اون هم ناشی از رفتار پدر ومادر خودشون باهاشون بوده.
من هم گاهی که یادم میاد مادرم به خاطر کند بودنم در انجام کارها سرم داد می کشید و بهم می گفت سوزن یه کاره، الان که حرفهای استاد رو با دقت گوش میدم و کتابهای بیشتری خوندم از مادرم چیزی به دل نمی گیرم. میگم اون آدم فرز و سریعی بود و اعصابش خراب میشد منو می دید که خیلی پرحوصله ام.هزارتا کار داشته و نمی تونسته معطل من بمونه. نگران آینده من بوده که از زندگیم عقب نمونم. هی برای خودم تعبیرهای مثبت می سازم. و آخرش هم میگم منو در هر شرایطی دوست داشته ولی ظرفیتش در این حد بوده.
کار خیلی بزرگی کردی و حتما با همین روش و این استمراری که در پیدا کردن ریشه ترمزهات داری حتما و حتما در همه جنبه های زندگیت رشد چشمگیری می کنی از جمله در جذب یک عشق دوطرفه عالی و تعالی بخش.
سپاسگزارم از کامنت بسیار زیباتون و این هما انرژی مثبت
بله دقیقا همین است اونها مشکلات و تاثیرات باورهای مخرب والدین خودشون را داشتند و نا اگاهانه به ما انتقال دادن و چه بسا ماهم اگاه نمیشدیم همین کارو میکردیم
من حدودا پارسال همین موقع بود که اومدم جدی رو خودم کار کنم تو روابط ، البته تا قبل از اون هم خوب بود اما اون چیزی که میخواستم نبود و میخواستم بهتر بشم ، اومدم فقط روی ویژگی های خودم ، ویژگی های خوبی که دارم تمرکز میکردم ،با خودم بازگو میکردم ، دیگران رو دوست داشتم و ویژگی های مثبت دوستانم رو مینوشتم و روی اون تمرکز میکردم طوری شده بود که تا شهریور ماه همه بچه ها خیلی منو دوست داشتن و میگفتن اینو بهم که پسر تو خیلی باحال و دوست داشتنی هستی و این یکی از نتایج من روی کار کردن در روابط بود
استادی که برای من و احتمالا همه بچه های این سایت پیامبر و پیغام آور کلام خداست
خدایی که هیچ شباهتی به خدای موهومی که تو ذهنم ازش ساخته بودم نداره.
خدایی که آروم آروم دارم فکرشو میخونم و برعکس گذشته این خدا تاس نمیاندازه .
فایل قبلی که به ما هدیه دادین انقدر برای من پر از آگاهی و خیر و برکت بود که به تنهایی یک دوره بحساب میومد.
فایل قبلی با سوال هایی که در ذهنم ایجاد کرد منو با بخشی از ترمزهام روبرو کرد که فکر نمیکردم وجود داشته باشن.
و به لطف و عنایت خدا دارم روش کار میکنم
و اما این فایل:
اولش خیلی دوست داشتم در مورد مساعل مالی صحبت کنید .ولی ازون جایی که من بنده خاص خداوندم. ازون جایی که من همیشه باید بهترینها رو دریافت کنم. خدا از طریق پیامبرش بااجازه هم مثل همیشه به بهترینها هدایتم کرد
موضوعی که شما در موردش صحبت کردید گنج بود.
نه تنها در زمینه روابط بلکه در مورد تمام مساعل.
و ازون جایی که من موضوع مهم زندگیم موضوعات مالیه ، تصمیم گرفتم علاوه بر درس هایی که برای روابط ازش گرفتم تک تک نکاتی که گفتید در مورد مساعل مالی هم ازش الگو برداری کنم.
پس میخام مورد به مورد در باره مساعل مالی بنویسم.
که این ترمز ها دقیقا در مساعل مالی هم بچشم میخوره.
1. ترمزی بسیار بزرگ ، اینکه من ویژگیهای ظاهری عالی ندارم.
این مساله نه تنها در روابط بلکه در مباحث کاری هم بشدت میتونه ادمهارو از اصل دور کنه و درگیر فرعیات بیهوده ای بکنه که دقیقا وارد یک دور باطل بشن.مثال کاملا آشکارش زندگی کاری خودمه.
سالها پیش که هنوز دفتر کار نداشتم و با دوستانم بصورت شراکتی و پروژه ای کار میکردم همیشه این فکر تو سرم بود که من چون دفتر ندارم درامد ندارم.
ببین فلانی و فلانی و فلانی که یه دفتر شیک دارن چطور دارن پول پارو میکنند.
ببین فلانی که دفتر داره مشتریها براش صف میبندن.
اون زمان تمام عامل بدبختی ها و بیپولیهامو نداشتن دفتر کار میدونستم و توجیح ام هم این بود که مگه میشه یه مهندس دفتر کار نداشته باشه.
بالاخره تصمیم گرفتم شرافت رو کنار بزارم و تنهایی دفتر مستقل بزنم .اما آیا دفتر باعث شد من پیشرفتی بکنم؟ هرگز .
تا زمانی که تو یک عالی بیرون از خودت رو باعث خوشبختی یا بدبختیهای زندگیت میدونی داری از اصل دور میشی و مهم نیست چقدر تلاش فیزیکی میکنی ، اگر باورهات تغییر نکنه هیچ چیز تغییر نمیکنه.
مساله اینجاست که کسی که شرایط بیرونیو عامل میدونه ، هیچ وقت این عوانل تو ذهنت تموم نمیشه.
و تمام اون روزهایی که من دفتر داشتم ولی هنوز با استاد آشنا نشده بودم بااجازه هم به دنبال یه عاملی میگشتم که اونها رو باید تغییر بدم مثلا چون تبلیغات نگردم مشتری ندارم .چون دفترم شیک نیست مشتری ندارم چون مثلا کت و شلوار نمیپوشم چون ماشین فلان قیمتی ندارم چون گوشی آیفون ندارم چون …… ندارم مشتری ندارم.
و همون زمانها یادمه رفتم بزرگترین و بهترین و گرانترین بیلبورد شهرو واسه تبلیغات گرفتم و دو ماه تبلیغات کردم ولی یک نفر ( حتیییییی یک نفرررر ) هم مشتری برام نیومد.
چون اصلا مهم نیست چقدر عوانل بیرونیو تغییر میدی .اگه باورهات تغییر نکنه هیچ نتیجه ای حاصل نمیشه.
2. یه ترمز دیگه اینه که من چون توانایی خاصی ندارم مشتری ندارم و پول ندارم. چون مدرک خاصی ندارم استعداد خاصی ندارم ثروتمند نشدم.
هیچ انسانی وجود نداره که هیچ استعداد و توانایی نداشته باشه اما مساله اینجاست که ما چون خودمونو ناتوان و بی استعداد و بیعرضه میدونیم دنیا هم همینو به ما اثبات میکنه.
من هرگز آدم ناتوان و بی استعدادی نیستم و قبلا هم نبودم اما هیچ وقت خودمو یه آدم توانا نمیدونستم .البته الان کمی بهتر شدم ولی هنوز هم خیلی حای کار دارم.
من در دانشگاه تمام ترمها یا شاگرد اول بودم یا شاگرد ممتاز.من با معدل 19/15 از دانشگاه فارق التحصیل شدم.اما میدیدم تقریبا اکثر هم دوره ای هام که بزور نمره قبولی میگرفتند الان همشون آدمهای بسیار فعال و موفقی شدند و زندگیهای خوبی دارند.
با استعداد و تواناییهایی در حد یک دهم من.
اما وافی بود باهاشون ده دقیقه هم کلام بشی. آنچنان کارشون و خودشونو قبول داشتند که قبلا که قوانینو نمیدونستم کلی بهشون میخندیدم و مسخرشون میکردم.من میدیدم طرف تو دانشگاه یه خط صاف نمیتونه بکشه الان کلی هنرها و خلاقیتهاش داره تعریف میکنه.
منی که همیشه طرحهام جزو بهترینهای دانشگاه بود هنوز باید واسه دو قرون دوزار با کارفرما چونه بزنم یا با تقلا و تلاش فراوان کارو به تاییدش برسونم.( در زمینه معماری). اما فلانی که بزور درساشو پاس میکرد الان یجوری کارفرما ها براش خم و راست میشن انگار جلوی خدا وایستادن.
باز هم بعد از شناخت قوانین فهمیدم مهم نیست چقدر توانایی داری مهم اینه که چقدر خودت به خودت ایمان داری و چقدر خودت برای خودت و تواناییهات ارزش قاعلی.
اگر تو بهترین آرشیتکت دنیا باشی ولی خودتو باور نداشته باشی برای سیر کردن شکمت لنگی.
3. ترمز بعدی اینه که همه آدم خوبا و مشتری خوبا رو قبلا بردن و اونا دیگه نمیان با تو کار کنن. همه خوبها تموم شدن.
این ترمز داره فریاد میزنه باور به فراوانی نداری.
مشتریهای خوب یه تعداد محدودی بودن و اون یه عده هم توسط یه سری معمار خوش شانس جذب شدن و دیگه سر تو بی کلاه مونده.
پس هر چقدر تلاش کنی فایده نداره.
یعنی انگار باورها و نقش باورهای تو در این زمینه هییییچ تاثیری در شرایط و درآمد تو نداره.
در صورتی که این یک دروغه
اینکه تو این موضوعو باور کردی باعث شده اغلب مشتری خوبی بسراغ تو نیاد.
یا اگرم بیاد بواسطه همین افکار و باورها بره پشت سرهم نگاه نکنه
در همین لحظه علت این موضوعو درک گردم که علت اینکه بسیاری از مشتریهای ظاهرا خوب به من مراجعه میکردند ولی در نهایت منجر به قرار داد نمیشد احتمالا یه بخشیش مربوط به همین ترمز بوده
یعنی کارفرما میومد و ظاهرا با همه جیز اوکی بود. با مبلغ اوکی بود با کیفیت کار اوکی بود. اما یدفعه دیگه غیبش میزد.
و من میموندم و این سوال که آخه چرا؟.
اون که با همه جیز موافق بود. چیشد یهو؟
وقتی تو عمیقا باور داری مشتری خوبا تموم شدن
همین طرز فکر باعث میشه حتی اگر کسی هم بهت مراجعه کنه یهو غیب بشه.
نه به این دلیل که مشتری خوب وجود نداره بلکه تو این شرایطو خلق کردی. تو کدشو نوشتی.
الان که به لطف خدا دوره کشف قوانینو تهیه کردم میفهمم این کدها داره توسط خودم ران میشه.
و مهم نیست چقدر سعی میکنی عوانل بیرونیو تغییر بدی. تا زمانی که باورهات عوض نشه نتیجه همونیه که قبلا بوده.
4 . من لیاقت یه مشتری خوب و ثروتمند و خوش حسابو ندارم .
یه گام بعد از ترمز بعدی ممکنه باز این ترمز خودشو نشون بده.
یعنی تو با خودت بگی اوکی درسته که مشتریهای خوب زیادن ولی من به فلان دلیل لیاقت داشتن این مشتری خوبو ندارم.
با دلایلی که همش بخاطر بیماری کمالگرایی در ما ایجاد شده مثل اینکه :
من تخصص کافی ندارم
من به اندازه کافی مهارت ندارم
من تجربه ندارم
من دفتر شیک و خفن ندارم
من چون عضو نظام مهندسی نیستم پس مشتری خوب سمتم نمیاد
من چون پارتی ندارم و ….. تا دلیل بیربط دیگه.
مثلا من همین الان نزدیک به یک ساله که بصورت جدی هر روز دارم روی تواناییها و تخصصم وقت میزارم.
حدود سه ماه بصورت شبانه روزی اینکارو کروم الان هم هر روز حداقل یه جیز جدید تو کارم یاد میگیرم
حالا میخاد یه نکته در مورد طراحی باشه یا ضوابط نظام مهندسی باشه ضوابط شهرداری باشه یه نرم افزار جدید معماری باشه یه نکته اجرایی باشه یا هر چیزی شبیه به این.
در صورتی که دارم میبینم بیش از نود درصد هم صفهای من حتی یک کلمه در مورد کارشون نسیت به ده سال پیش تو دانشگاه رشدی نداشتن.
اما مساله اینجاست که کمالگرایی همیشه تو رو محکوم به کم بودن میکنه
همیشه ته ذهنت نجوا میکنه میگه تو کمی تو ناکافی هستی نو بدردبخور نیستی تو لایق نیستی.
اصلا مهم نیست همین الان تو از نود و نه درصد همکارهات قویتری اما از دریچه دید کمالگرایی تو کلا ضعیفی و بدر نمیخوری.
با بررسی خیلی موارد توی زندگی خودم بوضوح دارم میبینم من تقریبا تو تمام موارد همین افکارو داشتم و فقط با کمی تغییر چه درهایی رو به زندگیم باز شد.
همیشه میگفتم آدم خوب وجود نداره.اما الان در طول روز آدمها بزور میخان به ثابت کنند که جقدر خوبن.
از در و دیوار از زمین و آسمون برخوردهای خوب و محبت آمیز دریافت میکنم
یا مثلا من قبلا میگفتم من لیاقت سلامتیو ندارم
اما واقعیت چیز دیگه ای بود.
باز یک الگو از داستان های قرآن رو بیاد آوردم.
چون تمام داستانهای قرآن واسه اینه که یه باوری در ما بسازند که معمولا ما خلاف اونو فکر میکنیم.
حضرت عیسی در گهواره سخن گفت و مهم تر اینه که چی گفت.
گفت من بنده پاک و خاص خداوندم. من مایه خیر و برکت جهانیان هستم.
این که یه نوزاد در گهواره حرف بزنه و اولین چیزی که میگه داره این باور برامون میسازه که احساس لیاقت احتیاج به هیچ پیشنیازی نداره.
ما همین که متولد میشیم لیاقتمندی و ارزشمندی هم با ما زاده میشه. یعنی لیاقت جزو خصوصیات ماست. ولی ما همش دنبال یه عاملی میگردم که بواسطه اون برایم برای خودمون توجیحی بیاریم که به فلان دلیل لیاقت دارم.
5. من همیشه آدمهای نامناسیو جذب میکنم.
همیشه در گذشته روابط کاری خودم دقیقا بد ترین بدحسابترین بد سلیقه ترین غر غرو ترین ایرادگیر ترین و مشکلساز ترین کارفرماها رو داشتم .
یعنی با این که به دلیل باورهای مخرب حتی یک دهم بقیه پول میگرفتم ولی باز هم همیشه طلبکار بودند.
همیشه ایراد میگرفتند و باز همون دو قرون پولو نصفشو هم آخر کار نمیدادن چون یه دلیلی واسه اینکار پیدا میکردند.
و دارم میبینم که هر چی تونستم این نگاه تغییر بدم چه مشتریهای با شخصیت خوش حساب و محترم تری وارد دنیای کاریم شده و چقدر ارزش کارمو میفهمن و چقدر سپاسگزار ترن.
6 . تمام مشتریها آخرش با ناراحتی و دلخوری کارهاشونو با من قطع میکنند.
مهم نبود من واسه نگه داشتنشون چقدر باج میدم یا تلاش و تقلا میکنم. در نهایت یه دلیل مسخره ای برای ناراحتی و دلخوری وجود داشت.
چون من عمیقا به این مساله باور داشتم.
هر چقدر هم بیشتر سعی در حفظشون میکردم آخرش بیشتر میسوختم.
دقیقا مثل وابستگی تو روابط میمونه.
مهم نیست تو چقدر به طرفت میچسبی در نهایت تو نمیتونی اونو راضی نگه داری.
چون تو هیچ توانایی در خوشحال گردن اون نداری.
مشتری هم همینه.
مهم اینه گه تو چقدر خودتو و آرزوهاتو و تخصصتو باور داری و براش ارزش قاعلی
اگر غیر ازین باشه هر چقدر تلاش کنی نتیجه معکوس میگیری.
7 . من خیلی پیرم یا خیلی جوانم برای داشتن یه کسب و کار موفق و پولساز.
این هم یه باور مخربه که نجواها میخاد تو رو با این روش از موفقیت دور کنه.
اون هم با دلایل واهی.
چون که همین الان خیلی ها با سنی بسیار کمتر یا بسیار بیشتر از تو هستند که دارن تو کسب و کار خودشون پول های بسیار زیادی میسازند.
چیزی که پای ثروت و موفقیتو به زندگیت باز میکنه سن و سال نیست بلکه باورهای خودمونه.
اگه تو ذهنت داری با این توجیح دست به هیچ اقدام عملی نمیزنی چون فکر میکنی که سنی ازت گذشته ایم عامل نمیزاره هیچ رشدی در زمینه کاری یا مالی داشته باشی نه به این دلیل که این قانونشه بلکه بخاطر اینه که تو این باور داری .پس عملا دنیا بهت ثابت میکنه که درست فکر میکنی.
8 .من باید بینقص و پرفکت باشم تا بتونم یه شرایط فوق العاده در کار و بیزینس رو تجربه کنم.
این هم باز به خاطر همون بیماری کمالگراییه .
یعنی کمالگرایی جلوی هر گونه اقدام و فعالیت جدیدی میگیره با این توجیح که تو هنوز بینقص نیستی.
بقول استاد در دوره حل مساعل ،کمالگرایی استاد هدر بردن انرژی توئه.
استاد پرت کردن تو از مسیر درسته.
بدترین مشاوریه که میتونه وارد افکارت بشه و تو رو از حرکت و تغییر دور نگه داره.
در حقیقت هیچ چیز کاملی در دنیا وجود نداره
تمام بیزینسها با تمام نقصهاشون با تمام سوتی ها و ایراداتشون دارن قله های موفقیت فتح میکنند.
اگر غیر ازین بود که مثلا بنز مثلا فورد ، تسلا ، اپل ، گوگل ،آمازون و … باید فقط و فقط یه محصول تولید میکردن و میگفتن این دیگه ته ته کیفیت و تکنولوژیه و تا آخر دنیا دیگه نباید هیچ تغییری در محصولاتشون ایجاد میکردند.
اما ما میبینیم در واقعیت همه غول های دنیا هر محصولی تولید کردن چهار روز بعدش باز یا آپدیتش کردن یا فراخوان دادن کاسه رفع باگ ها و ایراداتشون.
چون هیچ چیزی پرفکت نیست و آدم با قدم برداشتن متوجه نواقص و ایراداتش میشه.
این باید یه الگوی خوب باشه برای اینکه من هیچ وقت به بی نقص بودن نمیرسم بلکه همیشه میتونم بهتر از قبل خودم باشم.
و اتفاقا این نواقص برای دنیا کاملا پذیرفته اس.
و فقط ما باید با ایرادات و ضعفهای خودمون به صلح برسیم و همیشه سعی کنیم یه درجه از روز قبل خودمون بهتر باشیم.
9. همه در نهایت پولمو میخورن همه آخرش ارزش کار آدمو نمیدونن.
این مورد هم من زیاد تجربه کردم
نه بخاطر اینکه قانونشه .
بلکه بخاطر اینکه من همرو همینطوری میدیدم
من چندین ماه پیش این ترمز کشف کردم.
یعنی دیدم من تمام ادمهارو دزد و کلاهبردار میدونم و هر کسی هم که به من مراجعه میکرد دقیقا همین کارو میکرد.
یعنی من با افکار خودم اکه تو بهشت هم کار میکردم باز یه عده کلاهبردار بهم مراجعه میکردن که پولمو میخوردن.
چون من با افکارم اونها رو دزد میکردم.
باورهای عمیق ما داره شرایط و دنیای اطراف مارو میسازه.
یقینا اگه خود خدا هم مشتری بود خدا هم باز کلاهم بر میداشت خخخخخخخ.
میخام بگم این ساز و کار دنیاست که باورهای ما به ما اثبات میشه.
در واقع تو اون شرایطو با افکارت خلق کردی.
10. من پولدار نیستم وضعم خوب نیست بابام بهم پول و سرمایه نداده پس عملا نمیتونم موفق و ثروتمند بشم.
عاشق این جمله استادم:
این یک توهم است.
اصلا مهم نیست چقدر بواسطه عوامل بیرونی میخای وضعیتت رو تغییر بدی.
اگه افکار و باوراات تغییر نکنه در نهایت شرایط تو هیچ تغییری نخواهد کرد.
یک نمونه خیلی نزدیک و واضحش یوی از بهترین دوستان خودمه.
که قبلا خیلی هم بهش حسادت میکردم
ما با هم شریک بودیم
ایشون حدود سه سال پیش با فروش خونه خودش و فروش خونه پدرش اقدام به ساخت و ساز کرد اونهم به شکل مشارکت در ساخت.
دقیقا همون زمانی که من اقدام به شروع تغییرات در خودم کردم بواسطه آشنایی با استاد
ایشون بدون طی تکامل و یا ایجاد تغییر در باورهاش صرفا چون دوست داشت اسمی در سطح شهر در کنه و احتمالا موفقیتهایی چماق کنه و بزنه تو سر پدر زنش ( چون یکی از شرایط ازدواجشون داشتن خونه بود که باید به نام عروس میزد ) یجورایی میخواست با این حرکت دهن ایشونو ببنده .
خلاصه شروع بکاری کرد که قبلا حتی کوچکترین تجربه و تکاملی در این زمینه طی نکرده بود.
کاریو شروع کرد که همه میگفتند پول توش هست.
حدود یکماه پیش چند ساعتی باهم بودیم و بهم گفت تو داری با یک ورشکسته حرف میزنی.
استاد باورت ن نمیشه در یک لحظه تمام این ده سال اخیر تو ذهنم مرور شد
تمام اون حسادتهای درونیم نسبت بهداین دوستم
تمام اون عوانلی که همیشه اون عوانلو باعث رشد و پیشرفت میدونستم
تمام اون کمک خای پدرش برای خرید خونه با زور قسط و وام
تمام تلاشهای پدر زنش برای اجبار به خرید خونه برای دادن جواب مثبت.
تمام این سه سال زحمت دوستم برای انجام کار فیزیکی بدون تغییر باورها
و در این لحظه دیدن حال و روز دوستم بعنوان یک ورشکسته.
تمام حرفهای استاد تو سرم میچرخید
این یک توهم است که فکر کنی میتونی بدون تغییر باورهات نتایج متفاوتی از قبل بگیری.
مهم نیست پدر زنت بزور خونه دارت میکنه نصفشو به نام دخترش میزنه تا خوشبختیشو تضمین کنه.
مهم نیست پدر و مادرت تمام سرمایه یک عمر کارمندی و بازنشستگی شونو که یه خونست میفروشن و در اختیارت میزارن
مهم نیست با پول پدرت ازدواج میکنی.
مهم نیست چقدر سعی میکنی قانونو دور بزنی.
مهم نیست چقدر میخای تکاملو دور بزنی
مهم نیست چقدر نقش باورها در ایجاد شرایط جدید در زندگیتو بی تاثیر میدونی
مهم نیست چقدر بخاطر حرف دیگران ظاهرت شبیه آدم های ثروتمند میکنی چون فکر میکنی اینه که اسم تو رو گنده میکنه
هیچ کدوم مهم نیست.
حالا چی مهمه؟
همین باورهاست که مهمه
درست سه سال پیش اون شروع به ساخت و ساز کرد
من هم شروع به ساخت و ساز کردم
اون ساختمونشو من هم خودمو.
روزهای اول شرایط بیرونی ما هیچ ربطی بهم نداشت.
اون در عرض چند هفته با نقدینگی که داشت ماشین جدید خرید سر و شکل زندگیش زیر و رو شد چهار پنج تا کارمند استخدام کرد دورش شلوغ شد اسمش کم و بیش بین مردم شنیده میشد
ولی من هیچ کدوم اینها رو نداشتم
سه سال پیش من یه آدم بیپول بودم که وضعیت زندگیم فاجعه بود روابطم فاجعه بود سلامتیم فاجعه بود کسب و کارم فاجعه بود هیییییچ چی نداشتم
یه زندگی در شرف طلاق
یه جسم بیمار که هر روز هم بدتر میشدم
بزور پول واسه گذران زندگیم داشتم
اما الان چی
الان هم هیچ شباهتی به هم نداریم.
اون همه چیزو از دست داده
پدر و مادر و همسر و پدر همسرش از ورشکستگی هنوز اطلاعی ندارند
یعنی فکر میکنند قرار بعد از دوسال سرمایشون چند برابر شده باشه.
بقول خودش شبها خواب نداره و کلی قرص میخوره
خانواده همسرش که شرط ازدواجشون خونه بوده احتمالا با این قضیه به راحتی کنار نخواهند اومد.
نه خودش و نه مدر و مادرش دیگه خونه ای ندارند.
مقداری پول براش مونده که احتمالا بتونه ساختمونو به پیش خریداران تحویل بده .تازه اگه بدهکار نشه
و اما من چی.
در تمام زمینه ها بصورت غیر قابل تصوری رشد کردم که هییییچ شباهتی به گذشته خودم ندارم
بالاخره بعد از سه سال دلیل تمام ناکامیهای مالیمو پیدا کردم.و به لطف خدا دارم نشانه های تغییر مالیو تو همین چند هفته میبینم
یکساله نه قرص و دارویی مصرف کردم نه بیماری داشتم
روابط ام با همه به شکل باورنکردنی خوب شده
چیزی بجز عشق و محبت از دیگران نمیبینم.
هزاران هزار ایراد در وجودم پیدا کردم که یا برطرف شدن یا دارم سعی میکنم برطرف کنم.
این برای من یک درس بسیار ارزشمند بود.
که تا باورهات تغییر نکنه هیچ چیز اون بیرون نمیتونه بصورت پایدار زندگیتو تغییر بده.
تغییر در ما بواسطه افکار و باورهای ما اتفاق میفته نه پول پدر و ….
11 .من بهتره تنها باشم
چون تنهایی در بحث مالی خیلی مصداق نداره میخام اینطوری به قضیه نگاه کنم:
من بهتره بیپول باشم.
چون اونی که تنهاست هزار بار سعی کرده ولی هر بار نتیجه نگرفته دیگه واسه این که جلوی رنج خودشو بگیره میگه من بهتره که تنها باشم.
نه به این خاطر که انتخابش این بوده بلکه چون راهی بجز این نداره
دقیقا مثل من تا قبل از دوره شیوه حل مساعل.
من تا قبل ازین دوره تونسته بودم تمام ابعاد زندگیم رو بصورت بنیادین تغییر بدم اما در زمینه مالی اوضاع هر روز بدتر از قبل میشد
یعنی من هزار بار سعی کرده بودم ولی چون نتیجه نمیگرفتم تصمیم گرفتم تسلیم بشم و بمیرم که اقاااا این یکی دیگه راهی نداره.
انگار اصلا قرار نیست من پولدار بشم.
چون من یه ترنز بسیار بزرگ تو وجودم بود.
این ترنز انقدر بزرگ بود که من هر جقدر هم باورهامو تو دوره ثروت یک تغییر میدادم به اندازه یک میلیمتر میرفتم جلو ولی دو هفته بعد سه متر میومدم عقب.
اون ترمز هم باور های اشتباه در مورد خدا بود.
12 .تو سرنوشت ما مقدر شده وارد یک رابطه عاشقانه نشم.
باز هم بیربط به مورد قبلی نیست
یعنی خدا چیزیو از قبل مقدر نکرده
بلکه خدا بارها میگه من به بندگانم ظلم نمیکنم
این یک دروغه
صلاح و مصلحتی وجود نداره
خواسته خداوند اینه که ما به خواسته مون برسیم
کلا نمد ….
اما چون ما دلیل اتفاقات زندگیمونو نمیدونستیم چون نمیدونستیم خودمون ناآگاهانه داریم با افکارمون زندگیمونو به بدترین شکل ممکن خلق میکنیم فکر میکردیم به صلاحمون نیست که موفق بشیم.
و تازه چقدر هم بخودشون افتخار میکردیم که من چقدر خوبم که تسلیم امر پروردگار شدم.
در صورتی که نهایت تسلیم بودن ما اینه که رشد کنیم و به آنچه میخایم برسیم.
13 من اصلا تو بیزینس خوب نیستم و من اصلا بلد نیستم.
هیچ کسی در بدو ورودش به این دنیا با توانایی خاصی به دنیا نیومده
همه مثل هم بودیم
همه مون بخاطر اوضاع و شرایط و رفتارها و برخوردهای خانواده و مدرسه و فرهنگ و مذهب در یه زمینه هایی رشد کردیم و تو یه زمینه هایی ضعف داریم.
باز مثال واضحش خودم هستم
من قبلا کامپیوتر میخوندم
هیییچی هم از کامپیوتر نفهمیدم
ده ترم درس خوندم ولی به اندازه یه کاردانی واحد پاس کرده بودم.
تقریبا هر ده ترم مشروط شدم
عاشق ساختمون بودم
کار پدرم هم همین بود
ساخت و ساز میکرد
دهه شستیها میدونن زمان ما ورود به دانشگاه غولی بود واسه خودش
و انصراف هز دانشگاه یه کار خبط و یه عمل قبیح بحساب میومد .
یعنی اگه طلاق میگرفتی خبرش کمتر از انصراف از دانشگاه بود.
اونهم پسر خانواده فلانی
مامانم گریه میکرد
بابام مخالف بود
خلاصه اوضاعی بود تو خونه
ولی من تصمیمم گرفته بودم.
برای اولین بار تو زندگیم میخاستم تصمیمی بگیرم و انجامش بدم که رضایت بقیه براممهم نبود
وقتی کارای انصراف تموم شد دقیقا سی روز تا کنکور معماری زمان بود.
دو روز طول کشید که کتابها و منابع تهیه کردم
و با ببست و هشت روز زمان شروع کردم به درس خوندن
عملا تو عمرم تا بحال درس نخونده بودم
اما اینبار من درس نمیخوندم بلکه داشتم عششششق میکردم
متوجه گزر زمان نمیشدم کتابارو میبلعیدم.
در عرص بیست و هشت روز آدمی که بالاترین نمره دوران دانشگاهش ده بود ادمی که نمره یک و دو هم تو کارنامه هر ترمش بود آدمی که معدل دیپلمش 10/57 بود شد رتبه نه کنکور معماری
روزی که وارد دانشگاه شدم حتی تلفظ کلماتی بلد نبودم .اصطلاحاتی وجود داشت که من تو اون بک ماه فقط تو کتابا خونده بودم و تلفظ درستشون نمیدونستم و همه بهم میخندیدن.
این آدم پنج ترم شاگرد اول دانشگاه شد.
این آدم حتی ترم اول که پدرش فوت کرد باز هم شاگرد اول شد.
مگه من چیزی از قبل بلد بودم
تمام هم دانشگاههام هم در هنرستان و هم کاردانی معماری خونده بودن.
اما اونها به گرد پای من هم نمیرسیدن
چون من یاد گرفتم. فقط خواستم و یاد گرفتم
تمام زندگی همینه
هیچ کس از اول چیزی بلد نیست
فقط باید ادامه بدی و یاد بگیری
14. اگه وارد رابطه بشم من آزادیهامو از دست میدم.
این مورد هم باز در مورد خودم صادقه
چند ماه پیش متوجه این ترمز هم شدم.
که اگه در زمینه کسب و کار رشد کنم و سرم شلوغ بشه دیگه وقت ندارم زندگی کنم وقت ندارم دوره های استادو کار کنم.
یعنی در یک کلام اگه کسب و کارم رونق بگیره من دیگه وقت واسه هیچ کار ندارم.
آزادیهایی از دست میدم
اما این یک اشتباهه.
از دست دادن آزادی ارتباطی به روابط یا کسب و کار نداره
من حتی خیلی شفاف اینو تو روابطم هم تجربه کردم
آنچه آزادی های تورو میگیره غل و زنجیرهای ذهنی و درونیه.
اگر تو این طوری باور کردی این اتفاق برات میفته.
مهم نیست تو تنهایی یا رابطه ای داری
اون غل و زنجیرها نمیزاره تحرکی بکنی
اگر تو ادنی هستی که برای خودش وقت نمیزاره مهم نیست تو رابطه باشی یا تنها باشی بالاخره قوی پیدا میشه که بهت اینو ثابت کنه.
اگر تو وابسته ای و وابستگی بخشی از شخصیت توئه مهم نیست رابطه دوستی باشه یا عاطفی یا دو تا همکار باهم. خلاصه تو وابسته هستی و ازین وابستگی رنج میکشی.
اگر تو فکر میکنی کسب و کار آزادی تو رو میگیره خلاصه یه مساله بی ارزش و بی اهمیت تو کسب و کارت آزادی تو رو میگیره
پس تصمیم با خودته که آیا میخای پول در بیاری و سرت به کسب و کارت گرم باشه یا میخای از بیکاری مگس بپرونی و درگیر یه مشکلی تو کسب و کارت باشی.
تو خلاصه آزادی نداری .چون تو اینو باور کردی
کسی و کارت آزادی تو رو نمیگیره بلکه افکارت جلوی آزادیها تو میگیره.
15. اگه من خودمو باز کنم و آزاد باشم تو رابطه حتما صدمه میبینم.
مصداقش تو کسب و کار و بیزینس اینه که اگه من آزاد باشم حتما یکی کلاهم بر میداره و پولمو میخوره
اما باز دلیلش باورهای ماست.
من هم همینطوری فکر میکردم
چون عامل اون اتفاقات تو کارمو به دزد بودن دیگران ربط میدادم
میگفتم ببین تا به کسی اعتماد میکنی پولتو میخوره
اما اصلا بحث چیز دیگه ای بود
من به حق و حقوقم نمیرسید بخلطر افکار بیماری زای خودم
ولی اینو به چیز دیگه ربط میدادم
دقیقا مثل کسی که فکر میکنه من عالی و بینقص اما چون خودمو آزاد گذاشتم همه میان یه آسیبی به من میزنند.
نه اون آسیب ها بدلیل باورهای خودته .
وگرنه اگر تو باورهات مناسب باشه مهم نیست چقدر شلی یا جقدر سفتی. لاجرم تو اتفاقات خوبو تجربه میکنی
باز مثال استاد که میگه من قبلا هزززاد جور سعی میکردم و پرس و جو میگردم آخرش تو هر معامله ای ضرر میکردم اما الان چشم بسته معامله میکنم ولی سود میکنم
16.واسه یه رابطه خوب باید کلیییی تلاش کنی اما آخرش هم معلوم نیست چی میشه.
واسه یه کسب و کار خوب کلی تلاش میکنی ولی آخرش ضرر میکنی و ورشکست میشی.
آیا این قانونشه؟ نه هرگز
الان اون دوست من که مثالشو بالاتر زدم میتونه نمونه عینی این موضوع باشه.
وقتی با باورهای نادرست کاریو انجام بدی مهم نیست چقدر تلاش میکنی .تو هیچ وقت به نتایج پایدار نمیرسی.تلاش فیزیکی نیست که تو رو ارتقا میده
باورهای درست تو رو به مسیری هدایت میکنه که تو به ساده ترین کم تقلا ترین و بدون مشکل ترین مسیر برای رشد دست پیدا میکنی.
17 . من اگه بخام وارد رابطه بشم باید ماسک بزنم و شخصیتمو تغییر بدم.
باز هم تجارت شخصی من در زمینه کسب و کار نشان دهنده اینه که اینها تفکرات اشتباهه که بین مردم رایجه
چون ما فکر میکنیم موفقیت ما به یه سری عوامل و ظواهر بیرونی ارتباط داره و ما باید برخلاف میل باطنی مون خودمونو بزور تو اون غالب جا بدیم احساس میکنیم یا باید ماسک بزنیم یا از موفقیت دور میشیم.
در صورتی که اینها همش فرعیات هستند.
یکی لباس اسپرت میپوشه و یه کار آفرین موفقه و یکی کت و شلوار میپوشه و موفقه .
اما چون ما دلیل موفقیتشو نمیدونستیم به لباسش ربطش میدادیم
یکی سیگار میکشه یکی نمیکشه
یکی ورزش میکنه یکی نمیکنه
یکی نظم شخصی داره یکی نداره
هزاران تا عامل وجود داره که هنه دنیا میخان اونها رو عانل موفقیت بدونن و اونها رو به عنوان یک غالب برای موفقیت اعلام کنگ بنابراین سعی میکن بزور خودشون اون شکلی کنن.
19 من نیاز دارم که یکی دیگه منو کامل کنه چون من کامل نیستم.
باز مصداقش در کسب و کار داشتن شریکه.
یعنی به یه دلایلی که خودتو کم ک ناکافی میدونی به دلیل عدم عزت نفس به دلیل عدم احساس لیاقت خودتو برای رسیدن به موفقیت ناکافی میدونی.
پس سعی میکنی دنبال یه نینه ای بگردی که تو رو کامل کنه
حالا اون نیمه یا پول و سرمایه داره که تو نداری
یا پارتی داره که تو نداری
یا موقعیت اجتماعی داره که تو نداری
یا مقبولیت اجتماعی و مدرک و … داره که تو نداری.
خلاصه بدلیل کافی نبودن خودت در دیگری بدنبال یه چیزی میگردی که نواقصتو پوشش بده تا تورو کامل کنه
که همه اینها به عدم احساس لیاقت برمیگرده
در صورتی که من اگه خودم و قدرتی که خدا در وجودم قرار داده باور کنم میدونم برای موفقیت کافی هستم.
و با این نگاه با این خود باوری در کنار هر مشتری قرار بگیرم احساس کمبود نمیکنم
بلکه من ارزشمندم و اون هم ارزشمنده و این ارزشمندی باعث خلق یک پروژه ارزشمند میشه.
20. اگه وارد رابطه بشم وابسته میشم.
در زمینه کسب و کار میشه اینطوری به موضوع نگاه کرد که مثلا اگر وارد یک رابطه کاری با فلان مشتری بشم باید برای نگه داشتنش باج بدم باید به خواسته های غیر معقول اش تن بدم.
باید درخواستهای اشتباه و غیر حرفه ای شو بپذیرم.
در صورتی که من اگه احساس لیاقت و ارزشمندی بکنم نیازی نیست برای حفظ یه مشتری بهش باج بدم.
بلکه من بواسطه کار ارزشمندم با اون مشتری کاری کردم که عملا بدلیل تخصص و ارزشمندیم نمیتونه با کس دیگه ای بجز من کار کنه.
و اگر یک درصد هم اون مشتری در مدار من نبود. اوکی به سلامت .
اونی که ضرر میکنه اونه نه من.
الان نمونه واضحش باز خود استاده
آیا استاد برای این همه کاربر در سایتش به کسی باج داده؟ آیا برای خوش اومدن یا نیومدن کسی حرفشو تغییر داده. آیا بزور خواسته کسیو راضی نگه داره.
آیا اصلا اگر اینکارو میکرد امروز تو این جایگاه بود.
ما زمانی به یه شخص یا به یه شرایط کاری وابسته میشیم که خودمونو ناکافی میدونیم و بدلیل باور به کمبود فکر میکنیم همین یه نفر همین یه مشتری همین یه موقعیت وجود داشت و اگر از دست بره دیگه من بدبخت میشم.
اما این یک توهمه.
مثل یه فوتبالیست که بجای اینکه سعی کنه توانایی هاشو ارتقا بده بره با التماس و با با کادو و رشوه مربی راضی نگه داره.
من به این نتیجه رسیدم که بجتی اینکه بخام دیگرانو راضی نگه دارم کیفیت کارمو انقدر بالا ببرم که آدمها نتونن منو نادیده بگیرن.
آدمها نتونن به جز من با کسی کار کنند.
دقیقا مثل کاری که استاد با همه ما کرده.
استاد عزیزم
این فایل باز هم برای من پر از درس و آگاهی بود.
و چقدر خدا رو شکر میکنم که این فایل گذاشتید.
آگاهیهای این فایل برای من که جلسه اول دوره کشف قوانین هستم خیلیییی ارزشمند بودم
پرجرأت چون با شجاعت به منِ قبلیتون حمله کردید و اون رو در هم شکستید و مخلص چون خیلی صادقانه ریز درونیاتتون رو بیان کردید.
من هم مثل شما از نگاه کسب و کار به این فایل استاد دقت کردم ولی کامنت شما بسیار پربارتر و عمیقتر بود. به همین خاطر برای من خیلی کاربردی بود. و از جنبه هایی اون ترمزها رو تبدیل به مسأله کسب و کار کردید که خیلی به درد من خورد.
من در مورد شریک داشتن خیلی نیاز به راهنمایی داشتم و در کامنت خودم هم اشاره کردم که باگ دارم ولی با خوندن نظر شما دیدم حرفتون درسته. حتی گوگل و اپل و بنز هم همیشه درحال اصلاح محصولاتشون هستند پس اصلا عجیب نیست که بتونیم محصولی تولید کنیم با این حد از آگاهی که الان داریم و اون محصول باگ هم داشته باشه ولی بعدا به مرور با آپدیت کردن خودمون محصولمون رو هم آپدیت کنیم و این چیزی از ارزش محصول ما کم نمیکنه.
خیلی خوب اشاره کردید به زیبا بودن از نگاه کسب و کار. من اصلا اینطوری بهش نگاه نکرده بودم ومتوجه شدم بله من هم باگ دارم اینجا. گاهی که سایت های مشابه ایده کاری خودم رو نگاه می کردم از دم و دستگاه استودیو و فیلمبرداریشون و نحوه اجرای کارشون یهو ترسی در دلم میفتاد که ناخودآگاه عقب می نشستم و می گفتم من که اصلا امکانات اینها رو ندارم پس شروع نکنم بهتره. کی میاد ویدیوی ساده منو که توی خونه خودم با موبایلم گرفتم ببینه ولی به یاد سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا و بقیه محصولات استاد که میفتم دوباره جون می گیرم و میگم هیچ ربطی به امکانات و شیک بودن نداره. اینا فقط بهانه است.
به هرحال بسیار ممنونم از آگاهیهایی که سخاوتمندانه و پر وپیمون در اختیارمون گذاشتید.
دیشب کامنت تون می خوندم خوابم برد نشد که کامنت بزارم.
باورتون میشه که من نیاز به این تجربه شما داشتم.
منم مثل شما مهندسی خوندم
مهندسی شهرسازی ارشد دارم و عضو سازمان نظام مهندسی هم هستم.
اما باورهای مخربی که در من هست و پیشنهاد کار بهم نشد به دلیل اینکه سابقه کار ندارم.
مقاله زیاد دارم چه علمی پژوهشی وچه isc ویه کتاب هم در حال تدوین وبرای چاپ دارم و 2تا مقاله درحال انجام
از لحاظ نرم افزاری هم به اتوکد و gis و کورل تسلط دارم واسکچاپ کمی کار کردم
هیچ کدوم اینااا که عوامل بیرونی هستند وقتی دنبال کار رفتم بعد دفاع پایان نامه که از آذر ماه اکثرجاها به دلیل سابقه کار نداشتن بهانه میشد
و دومین باور مخرب من به خاطر چادری بودن چون چند دفتر مهندسی که در بهتری نقاط شهرمون بود وقتی رزومه فرستادم و عکس توی رزومه رو دیدند در آن واحد برای مصاحبه برای فرداش قرار می ذاشتن وقتی منو با چادر می دیدند متوجه میشدم که منظورشون از ظاهر آراسته یعنی چه :)
عکس با مقنعه توی رزومه ،باعث شدچادری بودنم بشه برام یه باور مخرب و مانع گفتم خو خودم زنگ می زنم بنیاد مسکن درخواست طرح می دم و… وقتی زنگ زدم اینم بگم همزمان داشتم روی باورهای توحیدی و باور روابط کار می کردم با خودم اما نتایج ریز بود.
زنگ زدم بنیاد مسکن مهندسی رو بهم معرفی کردند و شماره شو بهم دادند اینم بگماا چون سابقه کار ندارم گفتم از
پروژه های طرح هادی روستایی شروع کنم.به این خاطر زنگ زدم بنیاد مسکن
شماره یه مهندس بهم دادند. شمارشو سیو نکردم اما زنگ زدم بهش همان تلفنی یکسری سوالات پرسید و سابقه کار پرسید گفتم ندارم و….
گفت اشکال نداره شما اجازه بده من برم دفتر باهمکارم صحبت کنم خبرشو بهتون می دم.به نظرم از تن صداش لحن برخوردش توی تماس خوب آمد،به خاطر اینکه اینم مثل بقیه سوتفاهم براش پیش نیاد بهشون گفتم که چادری هستم گفت خانم منم مسلمانم اعتقادات شما برام قابل احترام
گفت که 7تا طرح هادی دارم یکی شو می دم بهت گزارش نویسیشو انجام بده تا انشالله برای قراردادهای بعدی یه طرح هادی صفترتا100 می سپرم به خودت فقط اجازه بده من با همکارم یه مشورتی کنم. گذشت 3 هفته خبری نشد بهشون یکبار زنگ زدم گفت فایل می فرستمبراتون بازم گذشت 1 هفته خبری نشد.منم دیگه بی خیال این مهندس خوب شدم. گفتم هیچ اشکالی نداره خیر توی سایت همان روزا کامنت آقای نوروزی رو می خوندم که ایشونم مهندس معمار هستند ازتجسماتش پروژ برداشتن دریه منطقه لوکس مازندارن نوشته بود کلی ذوق کردم …
اتفاقی که افتاد مهندس زنگ زد گفت که حضوری بیا دفترم باهم صحبت کنیم و… با دوستم رفتم دوستم چادری اهل حجاب نیست حجابش طوری بود که همیشه حراست دانشگاه گیر می داد کم ازاین دوستا نداشتم چه کارشناسی چه ارشد وقتی به دوستم گفتموبه نظرت بی چادر بیام. گفت عارفه تو عاشق چادرتی خودت باش همانی دوست داری نزار مسائل دیگه تاثیروفشارش اذیتت کنه
باچادر ساق دست مثل همیشه محجبه رفتم.
چقدر برخوردش باهمون خوب بود چقدر دفترش بهم احساس خوبی داد چقدر همکارش خوب بود باورتون میشه دنبال کسی بودم دانشگاه شهید بهشتی تحصیل کرده باشه.دیروز که تلفنی بابت کار باهشون صحبت می کردم متوجه شدم شهیدبهشتی تحصیل کرده و..
یه مهندس فوق العاده بود حتی قبول کرد من کارم خونه انجام بدم براشون ارسال کنم در مجموع منو باهمکارش معرفی که در ارتباط باهش باشم.
یکسری باورها مخرب دارم که باید اصلاحشون کنم چون سابقه کار ندارم در رابطه بازپرداخت پروژ صحبت نکردم یعنی نشد با اینکه کلی مهارت دارم به خاطر سابقه ندارم باعث میشه در رابطه با حق حقوق صحبت نکنم وقتی دعوت به مصاحبه میشم.
2بار کامنت تون خوندم.وقتی من یه ذره باورهام تغییر کرد و روی خودم کار کردم خداهم کسی رو برام فرستاد که واقعا همکاری باهش بهم احساس خوب داد.باورتون میشه وقتی ازشون پرسیدم مهندس واقعیت من فکر کردم شما دیگه بهم زنگ نمی زنیدو… گفت فراموش کرده بودمت چی میشه طرف منو فراموش می کنه منم طی این مدت روی خودم کار می کردم و خدا کاری کرد که منو یادش اورد زنگ زد.
ازاینکه قدیه اپسیلون تغییر کردم خداهم آدم خوبه شو برام فرستاد همان روز هم جواب پذیرش مقاله ای که از پایان نامه ام داد بودم آمد و 2تا اتفاق خوب دیگه،
راستی دیگه برای این مهندس رزومه مو بعد از مصاحبه حضوری فرستادم :)
باید باورهام ریشه یابی کنم و روی خودم کار کنم وقتی دوستانی چون شما که مهندس هستند وچنین کامنت هایی می نویسید به ماها که اول کار هستیم هم انگیزه می ده هم باعث میشه باورهامو بهتر بشناسم.
براتون آرزوبهترین ها وقراردادهای عالی دارم.منتظر نتایج وکامنت هاتون هستم سپاسگزارمکه کامنت نوشتید. کامنت دوم تون خوندم.در مورد روابط کی هست که دراین زمینه مشکل نداشته باشه.توی زمینه روابط باید روی خودم کار کنم چه اجتماعی چه برای خلق یه رابطه عاطفی توام باعشق تعهد وفاداری همراه همدل هم بال هم پرواز هم باشیم درهمه جنبه های زندگی.
درپناه الله مهربان شادسلامت وثروتمند خوشبخت وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید.
به اسم اعظم الله شروع می کنم که همیشه تنها هدایتگر و پشتیبانم بوده
سلام می کنم به استاد قشنگم که واقعا وجودشون مایه خیر و برکت جهان منه.
سلام می کنم به دوستان عزیزم در سایت و برای همه عشق و درود می فرستم.
استاد جانم وقتی این فایل رو محبت کردید و گذاشتید توی سایت من یکمی در تنش و ترس بودم. می دونستم چرا. چونکه در مورد کسب و کاری که دارم برای انجامش تحقیق می کنم سایت های رو دیدم که دقیقا ایده منو دارن انجام میدن و خیلی پر و پیمون و جذاب هم هستن، و من تو ذوقم خورده که ایده ام توسط کسی دیگه قبلا فکر شده و به عمل رسیده.
با اینکه نشستم 20 تا باور قدرتمندکننده فراوانی نوشتم و هی تکرار کردم ولی مشخص بود که هنوز هم باور فراوانی رو نهادینه نکردم که اینقدر پنچر شدم، و هم اینکه باور شرک آلود نسبت به خدا دارم که اینقدر به این افراد قدرت دادم. همه اینها باعث خستگی ذهنیم شد و هرچی تلاش کردم روی این فایل تمرکز کنم و حس و حالمو خوب نگه دارم نشد تا دیروز.
از ظهر دست ترانه رو گرفتم و رفتیم بیرون تا شب. 5 ساعت بردمش باشگاه و پارک و بازار و خانه بازی تا بالاخره این حواس پرت کردنها و تلاش برای تمرکز روی زیباییها کار خودشو کرد.
با خودم گفتم کامنت نمی نویسم تا حالمو خوب کنم و بتونم مطلب با ارزشتری بنویسم.
مسئول خانه بازی خانم خیلی خوبیه که با هم رفیق شدیم. دیروز که من تلاش کرده بودم آگاهانه تمرکز کنم روی زیباییها تا حالم خوب بشه بعد از اینهمه مدت آشنایی اومد و پیشنهاد داد بچه هامون رو در وقتی جدا از ساعت کارش ببریم پارک و بیشتر صحبت کنیم و کلی هم از من و سبک فکریم تعریف کرد. این شد یک نشونه که حالم بهتر بشه.
بعد در زمانیکه ترانه توی خانه بازی مشغول بازی بود بالاخره گوشی رو دستم گرفتم و فایل رو دوباره گوش دادم و خلاصه نویسی کردم. اینم دومین نشونه.
امروز صبح هم توی یه کامنت دیگه مفصل نوشتم که سه چهارتا نشونه دیگه واسم اومد که دیگه واقعا حس می کنم عین بولدوزر شدم و آماده حرکت با قدرتم. الهی بی نهایت شکرت.
در مورد این فایل هم با اینکه من هنوز سعادت اینو نداشتم که دوره کشف قوانین رو تهیه و روش کار کنم ولی به همسرم گفتم استاد یه فایل 68 دقیقه ای گذاشته که خودش یک مینی دوره هست. انگار یه دوره کامل رو خلاصه کرده و رایگان گذاشته. اینقدر که هر جمله اش پر از نشانه و کد مهم و آگاهیه.
بی نهایت ازتون سپاسگزارم و ممنون از اینهمه دست بخشنده و صداقتتون.
من خداروشکر در روابط عاشقانه مشکل خاصی ندارم هرچند که در این زمینه هم خیلی از حرفهاتون راهنمایی های عالی دریافت کردم و میتونم رابطه رو خیلی بهتر از این بکنم. ولی مساله ای که دارم روش بیشتر کار می کنم کسب و کار هست پس باورهای مخربی رو که نام بردید بیشتر در این مورد بررسی کردم.
1- من به اندازه کافی زیبا نیستم.
راستش نتونستم معادل این باور رو در مورد کسب و کار پیدا کنم. ولی در روابط اینو تجربه کردم.
در نوجوانی به خاطر موهام مسخره شدم. موهای من جنسش خشکه و کمی فر هست. بنابراین کمی هم پف می ایسته. و چون خیلی هم بچه لاغری بودم خواهرم می گفت شبیه آباژوری. یا مثلا شبیه شیر نر هستی با اون یال هاش. دوستم هم می گفت موهات عین سیم ظرفشوییه. یا مثلا در دوران بلوغ بینیم ورم کرده بود بخاطرش مسخره میشدم. یا موهای پشت لبم.
ولی در کل باورهای عمیقی در مورد زیبا نبودنم نداشتم و شاید به همین خاطر هم هست هیچوقت هیچ نیازی به عمل زیبایی نمی دیدم و اهل آرایش هم نیستم زیاد. شاید گاهی رژ ملایم یا سرمه چشم. ولی در مورد موهام بخاطر تمسخر شدنها من سالهای سال موهامو سشوار می کشیدم و هی خشکتر هم میشد. ولی هیچوقت دست به کراتین کردنش نزدم فقط پروتئین تراپی کردم که تقویت بشه. تا اینکه یکی دوماه پیش به خودم گفتم چه نیازی هست که موهات از نظر اکثر جامعه زیبا به نظر بیاد؟ تازه موی فر که زیباترر هم هست. و الان تقریبا دو ماهه که من سشوار نمی کشم و موهام به نظرم خیلی هم قشنگه. شاید به این علت که عزت نفسم بالاتر رفته و ناخودآگاه تو این مساله هم خودشو نشون داده.
2-من قابلیت و توانایی خاصی ندارم که کسی جذبم بشه.
بله من در روابط تقریبا چنین باور مخفی رو داشتم که الان فهمیدم بوده و من ازش خبر نداشتم. و فکر می کردم درس خوندنم و مدرک کارشناسی ارشدمه که دیگران رو جذب من میکنه. من از خودم چیزی ندارم و مدرکم برای من ارزش و اعتبار ساخته. هر خواستگاری که می اومد تنها چیزی که داشتم که ارائه بدم مدرک تحصیلیم بود. در صورتیکه الان که فکرشو می کنم خیلی کمالات دارم در ذاتم که منو ارزشمند میکنه. مثل پاکی، همیشه امیدوار بودن، خوشبین بودن، راستگویی، ادب و نزاکت فردی و اجتماعی، احترام به حق دیگران، باهوش بودن و خیلی چیزهای دیگه که مثلا ارجحیت داره به حتی مهارتهای دیگه ام مثل شنا بلد بودن. آشپزی و نقاشی و کامپیوتر و خیاطی و نقش فرش کشیدن و غیره و غیره. ولی من اینها رو چرا نمی دیدم نمی دونم.
در مورد کسب و کار هم همینطوره.
من خودمو کارامد و دانا نمی دونستم. از بچگی یادمه که پدرم می گفت سعیده درسخون و باهوشه. زبانها رو زود یاد می گیره ولی در مورد خواهرم می گفت مهدیه خیلی تیز و زرنگه. مهدیه کاردانه. مهدیه مسائل رو از رو هوا می گیره. خوب این مقایسه در ناخودآگاه من نفوذ کرد و باورم شد در مورد کار و حل مسائل و ارتباطات من کاردان نیستم. من منظورها رو نمی گیرم و جهان هم این رو به من اثبات می کرد و این باور در من کاملا تقویت شد. بطوریکه اگر کسی خلافشو بهم می گفت تعجب می کردم و خیال می کردم داره الکی دلخوشم میکنه.
بنابراین کارهایی رو برای کسب درآمد انجام می دادم با پس زمینه شکست خوردن می رفتم(بدون اینکه ازش آگاه باشم) و منجر به شکست هم میشد.
خودم رو مستحق پول گرفتن نمی دونستم یا اینکه به اندازه بقیه هم صنفها درخواست پول کنم. و در مدار شکست و سردرگمی شغلی و فقر موندم.
3-باور کمبود
آخ که هرچی بگم کم گفتم. از وقتی یخورده سرچ کردم و دیدم چقدر سایتهای متنوعی هم برای آموزش فیزیک و هم برای استعدادیابی کودکان هست و تمام ایده های منو حتی کاملتر انجام دادند، باور کمبود رو در خودم بشدت حس کردم. خوبیش اینه که الان درونیات و ترمزهای خودمو متوجه میشم و رشته فکریم رو درک می کنم که بر اثر چی و در چه جهتیه. قبلا همینا رو هم نمی دونستم.
و همین باعث خستگی روحیم شد. حرکت منو کند کرد. انگیزه صبح بیدار شدنم رو داشت ازم می گرفت که به لطف الله و کمک گرفتن از راهکارهای استاد دردوره های مختلف از جمله 12 قدم و شیوه حل مسائل تونستم امروز خودم رو کنترل کنم و دوباره با فکر رفرش شده شروع کنم. حتی ایده جدیدی هم به ذهنم رسید که باید دیگه امروز عملیش کنم.
با خودم هی تکرار می کنم بی نهایت ایده جدید وجود داره که میتونه به من گفته بشه. بی هایت آدم هستند که میتونن به من دراین راه کمک کنن. بی نهایت افرادی بودند که کاری رو دیرتر از پیشروهای یک رشته شروع کردند ولی بهتر از اونها عمل کردند و دارند کسب درآمد می کنند. جهان به اندازه کافی برای همه ما منابع و ثروت بالقوه داره. هرکسی هر مقدار از این ایده ای که من دارم تونسته پول بسازه از من چیزی کم نشده و سهم من در جهان محفوظه.
در مورد ایجاد رابطه هم یک چنین باور کمبودی رو تا حدودی داشتم ولی خوب نتیجه ازدواجم نشون میده که در حد خیلی نامناسبی نبودم و باورهای فراوانیم در اون زمینه بهتر بوده. یا اینکه باورهای مخربم در جایی کمی بهبود پیدا کرده احتمالا.
4-من لایق یک رابطه عاشقانه (کسب و کار موفق و پولساز) نیستم.
در مورد رابطه من واقعا پاشنه آشیل داشتم. وقتی بچه بودم همیشه از مادرم که خیاط بود و لباسهای من و خواهرم رو خودش می دوخت می شنیدم چون لاغری باید فلان مدل لباس رو بپوشی. یا مثلا این پیراهن تو تن مهدیه(خواهرم) قشنگه چون پاهاش تپله. یا اینکه شبیه عدد 1 هستی. عین کتاب میمونی از لاغری. من اون موقع نمی دونستم که تاثیر عمیقی دارم از این حرفها دریافت می کنم و پایه های عزت نفسم داره هرروز شلتر و سست تر میشه. الهی شکر که الان میدونم که هیچوقت نباید ظاهر و باطن دخترم رو اینطوری قضاوت کنم و با الفاظ تضعیف کننده خطابش کنم.
این حس خوش اندام و جذاب نبودن در من بصورت لایق ندونستن خودم برای جذب پسرهای زیبا و خوش اندام شکل گرفت. اصلا خودم رو در حد ازدواج کردن هم نمی دیدم. و این شد که وقتی یه آقاپسر خیلی خوش تیپ و خوش اندام و خوش برخورد به سمت من جذب شد و شروع به تحسین من کرد باور نمی کردم. فکر می کردم فقط می خواد مخ بزنه. بعد که متوجه شدم واقعا منو دوست داره و عاشقم شده از بس که در عمق ذهنم برام بزرگ و دست نیافتنی بود از دستش دادم. خودش هم نفهمید چطور شد و تا سالها هنوز پیگیر من بود ولی خوب ازدواج کرده بود و من نمی خواستم باهاش ارتباطم رو حفظ کنم.
بعد از ضربه سنگینی که از این اتفاق بهم وارد شد کتابی رو بصورت اتفاقی دریافت کردم که شاید اولین آشنایی من با قانون جذب بود. کتاب “از دولت عشق” از کاترین پاندر. روشهایی برای خودارزشمندی و ارتباط با خدا و جذب خواسته ها. این شد که باورهای قدرتمندکننده ام در روابط بهتر شد و چند ماه بعدش ازدواجم شکل گرفت. و همسرم از خیلی جهتها عالیه به لطف خدا.
اما در مورد کسب و کار
توی مورد قبلی هم توضیح دادم. به نظرم مخلوطی از باور عدم فراوانی و باور عدم لیاقت دارم که مانع از این میشه که دست به عمل جدی و شجاعانه ای در مورد کار مد نظرم انجام بدم. و البته شاید سایر باورهای نادرست. اینکه با خودم میگم مگه غیر از فیزیک که تازه فراموشت هم شده چی بلدی؟ چه قابلیتی داری که مردم بابتش پول بدن؟ چه مشکلی رو از جهان حل کردی که لایق دریافت دستمزد هستی؟
بعد دوباره با خودم میگم مگه همه از اول همه چیز رو بلد بودن؟ مگه همه از اول سایتشون پر و پیمون بوده؟ خود استاد هم به تدریج سایتش رو کاملتر کرده و اشتباهاتی رو اصلاح کرده. چیزهایی رو به روزرسانی کرده. همه از کم و ساده شروع می کنند و به تدریج رشد می کنند. تو ایمان و توکلت کمه که این حرف رو میزنی. تو تکامل رو نادیده گرفتی که انتظار شاهکار از خودت داری در ابتدای کار.
5-همیشه آدمهای نامناسب رو جذب میکنم.
خیلی فکر نمی کنم در این زمینه مشکل داشته باشم واقعا. خداروشکر
6-همه روابط به رنج و ناراحتی ختم می شود.
در زمینه روابط چنین باوری ندارم. ولی در کسب و کار برای خودم بله. در مورد دیگران دیدم که بعضیا چطور از صفر به موفقیت می رسند ولی احساس می کنم خودم نمی تونم. ته ذهنم می شنوم که گاهی (نه همیشه) میگه چرا دوباره کاری رو شروع کنی که چند بار تلاش کردی و نتیجه نداده؟ اصلا تو مال استارت آپ نیستی. تو خلاق نیستی. تو کاردان نیستی.
باز هم اهرم رنج و لذت به دادم میرسه و هر روز منو متعهد نگه میداره. و باورهای لیاقت و ارزشمند و همچنین الگوبرداری از افراد موفق.
7-من برای یک رابطه زیادی جوان یا زیادی پیرم.
نه خداروشکر در هیچ موردی اینطوری فکر نمی کنم.
8-من باید بی نقص و کامل باشم تا رابطه ای (کاری) رو شروع کنم.
هم آره هم نه. یعنی هنوزم فکر می کنم باید توانایی هام رو افزایش بدم ولی نه در حد کمال و پرفکت بودن چون از نظر من هیچ انتهایی برای کمال وجود نداره.
9-همه خیانت می کنند.
الهی شکر اصلا نه در روابط نه در کار هیچ باور نادرستی در این زمینه ندارم. اصلا یکی از دلایلی که از گروه واتس اپی دوستام بیرون اومدم شنیدن همین حرفها بود. بی نهایت هر روز غر و شکایت و حرف از بیماری و خیانت و بی پولی و ناسپاسی دیگران. اصلا آدم سالم اونجا دیوانه میشد و خوشحالم که اون ارتباطات سمی رو قطع کردم.
10-من پولدار نیستم. سرمایه ندارم
اینم چنان مشکلی واسم نبوده. بخصوص الان با آموزشهای استاد قشنگ دیگه باورم شده از هیچ هم میشه پول ساخت.
البته در مورد روابط این اشتباه رو داشتم که فکر می کردم آدم پولدارها فقط دنبال پولدارها می گردن. و من نباید منتظر اونها باشم.
البته از جهتی این درست هم هست فکر کنم. از این لحاظ که افرادی که در مدار ثروت هستند جذب هم میشن. ولی نه اینکه الزاما هم مدار بودن عشق هم با خودش بیاره. عشق ممکنه در دو مدار مختلف مالی رو به هم پیوند بده.
11-من بهتر است تنها باشم
نه هیچوقت اینجوری فکر نکردم
12-اصلا در سرنوشت ما نوشته شده که بدبخت باشیم.
الهی شکر هییییییچ وقت این مسئله رو باور نکردم و بهش اعتقاد نداشتم. بخصوص الان که آموزه های استاد رو دنبال می کنم بیشتر باور به خالق بودن در من تقویت شده.
13-من اصلا در روابط خوب نیستم.
در رابطه عاشقانه همچین ترمزی نداشتم. یا بخوام ریزبینتر بشم شاید خییییییلی ضعیف و ریز چنین ترمزی داشتم. ولی کم اثر بوده.
در مورد کسب و کار ولی خیلی قوی تحت تاثیر این ترمز هستم. هنوز هم حس می کنم شمّ اقتصادی ندارم. روابط کاری رو بلد نیستم. موقعیتهای پولساز رو تشخیص نمیدم. مدیریت کسب و کار و رهبری یک تیم رو بلد نیستم و همیشه حرفم این بوده که باید مدیریت و رهبری و مهارتهای فروشندگی رو یاد بگیرم. راستش هنوز الگوی درستش رو هم دنبال نکردم که بهم اثبات کنه باورم غلطه. فقط چون به استاد اعتماد دارم متوجه شدم این باور درونی من غلطه و باید اصلاح بشه. از خدا میخوام هدایتم کنه به مسیردرست که باورم بشه هر ابزاری که برای هر کاری نیاز دارم از قبل در وجود من هست و من فقط باید ازش استفاده کنم.
14-اگر وارد رابطه یا کار بشم آزادی ام را از دست می دهم.
قبلا این باور رو داشتم ولی با تمرینات دوره شیوه حل مسائل زندگی الان احساس سبکی نسبت به این ترمز می کنم. میگم همونطوری که من گاهی با وجود خونه و بچه و زندگی ساعتها (مثلا 5 ساعت) می شینم پای یادگیری دوره هام در سایت استاد، میتونم کسب و کاری رو هم ران کنم که همینجوری انجام بشه. و من همزمان هم به کارهای خونه ام برسم هم به بچه ام. اصلا از الان نباید قضاوت کنم که شغل داخل منزل یا حتی بیرون منزل منو اسیر خودش میکنه و از ضروریات زندگیم میندازه. مگه من الان که روزی حداقل 3 -4 ساعت در سایت و سر تمرینهام و نوشتنی هام هستم آسیبی به رابطه ام با همسر و دخترم رسیده؟ مگه چیزی ازم کم شده؟ تازه دارم افزون هم میشم و آدمی بهتر از قبل. پس یک رابطه خوب یا کسب و کار مناسب نه تنها چیزی رو ازت نمی گیره بلکه بسیار نعمتهای ارزشمندی رو هم بهت اضافه می کنه.
15- اگر خودم رو برای همه باز کنم و اعتماد کنم صدمه می بینم.
در مورد کسب و کار نیازی نیست همه جا برای همه رهگشا باشم. کسی که در مدار من قرار بگیره جذب من میشه و اعتماد بین ما شکل می گیره.
من در روابطم هم خداروشکر این ترمز رو نداشتم. از اعتماد نمی ترسیدم ولی همه چیز رو هم به همه نمی گفتم. چون نیازی نبود.
16-باید شخصیتم رو عوض کنم و ماسک بزنم.
در کسب و کار فکر نمی کنم نیازی به ماسک زدن باشه. چون دارم الگوی موفقی رو مثل استاد و مریم جان می بینم. مگه آدم میتونه ماسک بزنه و اینهمه مدت یکدست بمونه و اینقدر هم تاثیرگذار باشه؟ پی باور اشتباهیه و من هم الان مقاومتی باهاش ندارم.
17- نیاز دارم کسی منو کامل کنه.
من در مورد روابط زیاد اینجوری فکر نمی کردم. ولی در کسب و کار بله. گاهی با خودم فکر می کنم یک تیم تشکیل بدم تا نقایص کار من رفع بشه. تصمیم و عقل جمعی بهتر از تصمیم یک نفره هست. روی این مسئله باگ دارم و فکر می کنم به راهنمایی بیشتر نیاز دارم.
اینها مسائلی بود که تونستم در مورد خودم تحلیل کنم. به استاد بزرگوارم تبریک میگم که در هر مسئله ای انقدر ریزبین و دقیق میشن که مو رو از ماست بیرون می کشن.
از استاد مهربونم بی نهایت سپاسگزارم که اینهمه آگاهی ارزشمند و قیمتی رو به رایگان در اختیار ما گذاشتند و این نشون دهنده صداقت و یکرنگی و دوری از هرگونه بخل و طمع در وجود ایشون هست.
انقدر نوشتم که دیگه سرگیجه گرفتم.
ممنون از شمایی که این کامنت رو وقت گذاشتی و خوندی. خدا به وقتتون برکت بده.
خدایا بابت دیدن این فایل و شنیدن این آگاهی ها بی نهایت ازت ممنونم.
استاد ممنونم که باعث میشی روز به روز بهتر درک کنم قوانین رو و این دو فایل ارزشمند باعث شده خیلی امیدوار بشم و احساس خیلی خوبی دارم از این که می تونم با کد نویسی زندگیم رو همونجوری که دوست دارم خلق کنم چون با این فایل اشکال کارم رو فهمیدم که چرا سالهاست نتونستم به خواسته هام برسم.
نکته های ارزشمندی که از این فایل دریافت کردم رو در ادامه می نویسم
اگر من باورهای درست متناسب با خواسته ام رو داشته باشم هدایت میشم به آدم های مناسب در زمان مناسب در مکان مناسب و ایده های درست بهم الهام میشه و می تونم راحت به خواسته ام و یا حتی بیش تر از اون برسم.
باورها یک شبه به وجود نیامدن که یک شبه هم از بین برن.
من سالهاست ارزو دارم همسرم یک شغل خوب داشته باشه و خیلی هم تلاش کردم ولی نشده چرا چون من باورهای سمی زیاد دارم چون من به همسرم و توانایی هاش ایمان ندارم. باور ندارم که بتونه کسب و کار خودش رو داشته باشه و بتونه بی نهایت پول بسازه. من به همسرم ایمان ندارم و گاهی اوقات احساس می کنم که بهم دروغ میکنه و سو ظن دارم. من دوست دارم همسرم کسب و کار خودش رو داشته باشه ولی دوست ندارم تنها باشم وهمش فکر می کنم اگه کسب و کار خودش رو داشته باشه مارو تنها میذاره و من خیلی دوست دارم وقت همسرم آزاد باشه تا زمان هایی از روز با هم باشیم و بریم پیاده روی. من باور ندارم که بشه با دست خالی کسب و کار خیلی موفقی رو شروع کرد و کار نیست کدوم کار ؟چیکار میشه کرد کاری که پول بسازی وجود نداره دیگه.
من آدم جذابی نیست و وقتی فکر می کنم می بینم این بخاطر حرفهایی که از مردم شنیدم و برای مردم یک معیار برای زیبایی وجود داره و اگه تو به اون معیار نزدیک باشی خوشگلی و نباشی خوشگل نیستی و باید بدونم که زیبایی و جذابیت به ظاهر نیست به درون آدم هاست. روی خود ارزشمندی رو عاشق خودت بودن احترام به خودت کار کنم و خودم رو همینجوری که هستم دوست داشته باشم ارزشمندی خودم رو به ظاهرم پیوند نزنم به رشد درونیم پیوند بزنم به ویژگی های درونیم که قابل رشد پیوند بزنم.
من به توانایی هام اعتماد ندارم و همش میگم که من چیز خاصی بلد نیستم و خودمو کم می بینم. فکر میکنم شغل خوب شغلی هست که از نظر مردم مهم باشه و دنبال شغلی میرم که از دیدگاه مردم خوبه و این باعث میشه نتونم شغل مورد علاقه ام رو پیدا کنم باید برای کاری که بلدم برای شغلی که بهش علاقه دارم ارزش قائل باشم و مهارت ها و توانایی هام رو بالا ببرم.
وقتیکه به خدا پناه میبریم ،خداوند از رحمت خودش برای ما میگستراند و از فرمان ما برایمان آماده میکند .
من میخوام هر ترمزی و که پیدا میکنم بیام و زیر این فایل بنویسم تا هم خودم بهتر درک کنم قوانین و هم با همه بچه های عشقولی این احساس بینظیر باز شدن قلبم مو مشترک بشم .
خدایا بینهایت سپاسگزارتم
ترمزهای روابط عاطفی
1- مرد خوشتیپ و جذاب ،همه زنها دنبالشن و اگه مرد هم خودش نخواد زن ها با عشوه و نقشه از راه به درش میکنن
چون چند تا از پسر عموهای پدرم خیلی خوشتیپ و پولدار بودن و همه شون خانوم باز و اهل مشروب و مواد بودن و مادربزرگم همیشه میگفت چون خوشتیپ و خوش چهره و پولدار هستن زنها ولشون نمیکنن
نتیجه این باور؛ همیشه با آدم های بد قیافه و معمولی و قد کوتاه بودم .
حتی پسرهای خوشتیپی که از فامیل ازم خواستگاری میکردن من میگفتم چون از فامیلِ دوست ندارم من میخوام با غریبه ازدواج کنم .
و کلا مرد جذاب = با مرد بد
2-زن خوب و موفق ، زنی که با سیاست باشه .
چون مادربزرگم زن پسر دایی پدرم رو همیشه مثال میزد و ی جورایی تو فامیل زبانزد بود همیشه با عنوان یک زنِ با سیاست مثال میزد و جالبه که اصلا این خانوم نه سواد داشت نه قیافه داشت نه هیکل اما شوهرش مثل پروانه دورش بود و بسیار ثروتمند بودن و محبوبِ کل فامیل ،همیشه هم خونه شون پر مهمون بود و یه جورایی قطب تعیین تکلیف فامیل ،با اینکه جوان بود و همه این موفقیت ها رو مادربزرگم به سیاست ِ این خانوم ربط میداد
و مامان من که هم با سواد بود و اهل مطالعه ، از خانواده سرشناس ، بسیار زیبا و قد بلند خوش چهره بود اما بسیار ساده و بی سیاست ، و در همه ابعاد زندگیش افتضاح بود از رابطه ، از ثروت و مادربزرگم (مادر پدرم)بهش میگفت ؛
زهره تو چون سیاست نداری ،بلد نیستی حسین و تو دستت مثل موم داشته باشی چون پدرم شرایط مالی خوبی داشت اما مامانم هیچوقت پول نداشت هیچ توقعی هم نداشت (البته الان میفهمم چون مادر آدم مذهبی بود و شیک بودن و لوکس زندگی کردن و درخواست از شوهر براش نشانه دوری از خدا بود )
نتیجه این باور برای من ؛
چون من شخصیت ساده یی دارم و دوست دارم بدون سیاست در لحظه خودم باشم مثل بچه ها ، یعنی اگه الان میخوام بخندم یا ی لباس ساده بپوشم یا با دست غذا بخورم و اینا مخالف باور من بود که زن با سیاست ،زن ِ موفقی ِ ،بنابراین هر وقت که میخواستم با سیاست باشم به شدت مورد عذاب و دوگانگی شخصیتی قرار میگرفتم و احساسم افتضاح بود و زمانیکه هم خودم بودم فکر میکردم آدم احمق و ساده لوحی هستم که لیاقت رابطه ی موفق و نداره
و سیاست و دورویی ، دروغ گفتن و فیلم بازی کردن میدونستم
شما عمق عملکرد باورها را ببینید فقط
3-مردم نمی بینن تو شکمت چیه اما لباس تنت و میبینن .
مادر بزرگم میلیاردها بار این و گفته بود ، اما چون پدرم باور نداشت خداروشکر وضعیتِ خوراکمون خوب بود اما ضربه این باور ، این بود که پدرم بخاطر مردم زندگی میکرد نه خودش
زن پدرم خیلی اذیتش میکرد اما پدرم بخاطر حرف مردم که نگن باز هم طلاق گرفته یا اینکه زن اول بد بود زن دوم چی و پدرم و مقصر بدونن همیشه تحمل کرد
نتیجه برای من ؛
همیشه تو روابط عاطفی ، روابط دوستی ،روابط کاری
یا باج میدادم یا پدر خودم و در میاوردم که مورد تایید بقیه باشم و اسمش هم گذاشته بود مهربونی یا دلسوز بقیه بودن
و چقدر خداوند قشنگ میگه که اونها خودشون به خودشون ظلم میکنن
4- زن خوب ،زنی که موقع نداری و بدبختی کنار شوهرش باشه
نتیجه این باور برای من ؛
من چون باور این و داشتم که خوش روزی و خوش قدم هستم همیشه در شرایطی قرار میگرفتم که پول بود رفاه برای من جور میشد ،اصلا ربطی به شرایط بیرون هم نداشت
اما اما اما چون باور دااشتم زن خوب زنی که موقع سختی کنار مردش ِ ، همیشه آدم هایی و جذب میکردم که پر از مشکل شخصیتی یا پولی بودن و من میخواستم حلال مشکلاتشون باشم چون درونم میخواست با این کار به خوب بودن برسه
و ی موضوع دیگه که داشت ؛
من چون شرایط رفاهی ام جور بود احساس بد بودن میکردم و باعث میشد فکر کنم چون پول هست رفاه هست پس من آدم بد و بی ارزشی هستم چون زمان سختی کنار این آدم نبودم
و الان که پولداره من هستم دارم ازش سواستفاده میکنم واسه همین اگه برام کادو میخرید باید جبران میکردم به هر طریقی که میتونستم و اصلا محبت دیدن و خدمات طرفم و باعث عذاب وجدان میشد که الان فکر میکنه من آدم سواستفاده گری هستم و دقیقا همین اتفاق هم میافتاد با اینکه من تمام تلاشم و میکردم که محبت و جبران کنم در آخر طرف میگفت تو دنبال منافع خودتی و همین باعث ی کدورت بزرگ و شروع بحث که من بخوام ثابت کنم بابا من این مدلی نیستم داری اشتباه میکنی و در نهایت بهم خوردن رابطه
و این فکر بد بودن باعث میشد فکر کنم کافی نیستم
باید ی کاری بکنم ، برای اینکه کافی بشم همش لباس میخریدم باورتون نمیشه گاهی روزی 4 یا 5 بار لباس عوض میکردم چون فکر میکردم خوب نیستم
موهام فرفری و فوق العاده اس اما میرفتم کراتینه میکردم که صاف شه تا بلکه خوب یا کافی بشم
الله اکبر
بخدا اصلا مبهوبتم
چقدر خودشناسی مهمه
خدایا نمیدونم چی بگم خودت از حال و احوالم باخبری
5- زن اگه از مرد سنش بیشتر باشه نشانه خراب بودنِ زنه
زن پدرم هر زنی که از شوهرش کوچیکتر بود میگفت زن خرابیه و با هزارتا نقشه زن یارو شده تا زندگیش و بالا بکشه و من این حرف و هزاران بار شنیدم
نتیجه برای من ؛
به شدت مقاومت داشتم با کسی که از خودم کوچیکتره دوست شم و برای خودم در قالب کلمات روشن فکرانه توجیه میکردم که
پسرا از لحاظ عقلی و منطق از دخترها عقب هستن و مرد اگه کوچکتر باشه آدم و درک نمیکنه و زندگی میشه بچه بازی
تجربه من ؛
بارها پسرهای فوق العاده اما کوچیکتر بهم پیشنهاد دادن اما با جدیت برخورد کردم که شما در حد فهم و شعور من نیستین
تو یکی از کمپ ها پسری بود که هفت سال از من کوچیکتر بود و بسیار خوش چهره و خوش اندام و فوق العاده مودب و توانمند ، مهربان طوری که همه دخترای کمپ عاشقش بودن و بهش میگفتن مرتضی هلو
آقا این پسر عاشق من شد و از طریق اینکه به دخترم گیتار آموزش بده دوست داشت بیشتر با من در ارتباط باشه ، میخواست بره خرید می اومد دم اتاقم میپرسید چیزی لازم نداری و کلی محبت میکرد اما خدا شاهده ذره یی برای من جذابیت نداشت که بخوام بهش توجه کنم و دیگه بنده خدا بعد از فکر کنم 7 الی 8 ماه پیشنهاد داد میشه شماره شما رو داشته باشم بیشتر همدیگرو بشناسیم من بهش گفتم چرا ؟؟؟؟
بعد بهش گفتم شما خیلی از من کوچیکتری و اصلا نمیتونم و جالبه رفتم با ی پسر خیلی معمولی بد اخلاق و غر غرو دوست شدم که شش سال از من بزرگتر بود کل کمپ هنگ کرده بودن که سارا دیوانه اس
اما من دیوانه نبودم باورهام و مداری که توش بودم طبق قانون داشت عمل میکرد
و اتفاقا اون تضاد باعث شد با تمام وجودم از خدا کمک بخوام و بگم خدایا من خسته شدم من نمیدونم
خودت نجاتم بده
من به آنچه از تو برسه فقیرم
خدایا دیگه تسلیمم
این آغاز هدایتم به خودشناسی بود
خدایا بابت تک تک لحظه ها تک تک تجربه هام سپاسگزارتم
استاد قربونت برم که میگی تضادها اومدن تا ما رو بزرگ کنن تا ما رو به خواسته هامون برسونن
خب تا ترمز های بعدی و موفقیت های بعدی و کامنت های بعدی همه تون و به خدای مهربونم میسپرم
استادم سلام من تک تک فایلهایی که میذارید رو سعی میکنم ببینم بخداوندی خدا قسم هر یک از این فایلها خودشون ی دوره هستند که میتونین در قبال اون میلیونها تومن هزینه بگیرید اما رایگان در اختیار ما میذارید ممنون ممنون ممنون
با این فایلی که دیدم بیشتر فهمیدم که چقدر پیدا کردن باورهای مخرب هنر میخواد که باید این هنر رو در خودمون به وجود بیاریم میدونید تک تک مانعهای ذهنی که در این فایل گفتید که در واقع به صورت باورهای سفت وسخت در ما ریشه دوانیده اند فقط ی مشت فکرهای معمولی به نظر من میومد که فقط هستند و وجود دارند و چیز دیگه ای نیستند البته تا قبل از دیدن این فایل !
استاد چطور و چگونه میخوایم از پس دینی که شما به گردن ما میذاریدو از پس شکرانه وجود شما در زندگیمون بر بیایم نمیدونم اما حالا میفهمم چرا استادانی مثل شما همیشه میگن اولین قدم اینه که مسئولیت زندگیت رو به دوش بگیر و گردن خدا ننداز این اولین کاریه که باید انجام بدی تا از این پله نگذری نمیتونی قدم بعدی رو برداری خدااااااااااای من چقدر عجیبه و در عین حال چقدر قشنگه اونوقت که میفهمی خودت با باورهات داری لحظه لحظه زندگیت رو میسازی و چه قدرتی به آدم میده
استادم در فایل قبل هم این سوال کردید که ما برای چی به این دنیا اومدیم اگر اومدیم خونه لاکچری و ماشین آخرین مدل به دست بیاریم که خوب اونوقت که روح بودیم اصلا احتیاجی به این چیزها نداشتیم نه خونه ای برای زندگی میخواستیم و نه ماشینی برای رفت و آمد هر چا میخواستیم میرفتیم و محدودیتی نداشتیم پس هدف ما از به دنیا اومدنمون چیه ؟ فقط خدای بالاسرتون میدونه این سوال با من و ذهن من چه کرد ؟!!
وقتی در فایلهاتون ازتون میشنوم در این مورد که مثلا هدف تو بوده و نتونستی بهش برسی بگرد و پاشنه آشیل خودت رو پیدا کن میدونید چرا سخته که بگردی و باور غلط رو در خودت پیدا کنی چون در واقع فکرهای ساده و پیش پا افتاده که اصلا فکرشو نمیکنیم هستن که دارن ما رو از پا در میارن که جلوی چشممون مثل پاندول ساعت دارن حرکت میکنن و خودشون رو به ما نشون میدن و ما با برداشتن اونها از سر راهمون خیلی راحت راهمون رو باز میکنیم اما نه که نه !!!!!! ما دنبال ی چیز پیچیده و دور از دسترس میگردیم و به جای اینکه با مسائل ساده و پیش پا افتاده برخورد کنیم تا خیلی ساده و راحت از جلومون برداشته بشن ای بابا کجااااااا ؟ میخوایم مهندسی و خیلی فرمولی و با راههای پیچیده این مسئله از سر راه ما برداشته بشن .
با مثالهایی که زدید فهمیدم در رابطه با هدفهایی که بهشون نرسیدم همون فکرهایی که فکرهای روزمره میدیدمشون و بهشون اهمیت نمیدادم و میگفتم خوب فکر تمام مردم همینه چیزی نیست که !!!! بقیه هم همین جور فکر میکنن !!!!!! همونها منو از اهدافم دور کرده حالا فهمیدم فرق شما که از اکثریت جامعه خودتون رو جدا کردید و منی که چسبیدم به اکثریت مردم و حتی ی وجب هم ازشون دور نمیشم در چیه ؟ شما در تمام لحظه لحظه های زندگیتون سعی میکنین غیر از اون جوری که بقیه مردم فکر میکنن فکر کنید و برای همین هم غیر از اون جوری که مردم زندگی میکنن زندگی میکنید فقط وفقط همین به همین سادگی هیچ چیز دیگه ای در میون نیست فقط همینه
و حالا میدونید کجاش یکم دردآوره اینکه در اون اولین فایلهاتون هم همین مسئله رو با ی سادگی خاص به ما میگفتید اما در قرآن هم میگه واااااای از غفلت انسان و امان از اون وقتی که انسان در مدارش نباشه وااااااای . من تازه دارم تا حدی عمق حرفهاتون رو درک میکنم و دارم میفهمم موفقیت به همین سادگیه که شما دارین بیان میکنین فقط باید دوره تکاملمون رو بگذرونیم و از اونجایی که حضرت محمد هم فرموده شرک از راه رفتن مورچه سیاه در روی سنگ سیاه در دل شب سیاه هم مخفی تره همینه اینها شرکها و گناهانی هست که سخت دیده میشه وگرنه از بین بردنشون فقط کمی همت میخواد اما اول باید پیداشون کنیم
استادم واقعا ممنون شما پیامبر زمانه اید شما ی پورتال و درگاه هستید که آگاهی های خداوند رو به ما میرسونید ما که نمیتونیم جبران کنیم خدا تک تک محبتهاتون رو براتون جبران کنه هر جا هستید موفقیت هم به دنبالتون باشه
من چندین ساله که دست و پا شکسته قوانین رو دنبال میکنم ولی بصورت حرفه ای هیچوقت وارد نشدم نمیخوام با حرفام و گفتن دغدغه هام قدرت بیشتری بهشون بدم و فاز مثبت اینجا رو بشکنم ولی با وجود انجام تکنیک ها و تمرینات زیاد نتیجه ندیدم نمیدونم باگ ذهنم چیه و گره کارم کجاست خواهش میکنم از دوستانی که این مسیر رو رفتن و موفق شدند مخصوصا آقای علی خوشدل بهم کمک کنید منم بتونم با افتخار از دست آوردهام بگم و موفقیت رو تجربه کنم
تقریبا هرروزه فایل های استاد رو گوش میکنم و سایت رو چک میکنم
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام خدای مهربونم که عاشقمی
سلام استاد نازنین ام، سلام مریم جان مهربان ام
سلام دوستان بینظیرم
امروز خدای مهربونم چند تا شگفتانه با حال مهمونم کرد، دوست دارم خوشحالیم را با شما عزیزان قسمت کنم.
اولیش که مربوط میشه به تماس دریافتی از بنده مخلص و موحد و به قول حمید عزیز حنیف، سعیده عزیزم که اینقدر خوشحال شدم که داشتم رو ابرا راه میرفتم. خدایا سپاس گذارم که دوستانی نصیبم کردی که نامشان، یادشان، صدایشان، دیدارشان، تو را به یادم می آورند. و این همان توصیف بندگان خاص خداست که دیدارشان تو را به یاد خدا بیاندازند.
دومیش، امروز داشتم قسمت صوتی 32 سفرنامه را گوش میدادم که استاد یه مسابقه برای اون قسمت و یه جایزه برای برنده در نظر گرفته بود.
اومدم تو سایت که ببینم قسمت های بعد خبری از اینکه چه کسی برنده است نبود. با خودم گفتم کاش میدونستم چه کسی برنده شده. رفتم امتیازها را نگاه کردم سید علی خوشدل بیشترین امتیاز رو گرفته بود، ولی کامنتش ربطی به مسابقه نداشت. گفتم سید علی که فکر نکنم باشه.بیخیال شدم تا نزدیک غروب اومدم تو سایت، گفتم برم یه کامنت از سید علی بخونم، کدوم رو بخونم، دلم گفت برو کامنت محصولات رو بخوانم رفتم و رسیدم به کامنت سید علی در عزت نفس. من عین کامنت رو اینجا کپی می کنم، تا همان طور که حس آرامشی در من ایجاد کرد برای شمای خواننده همین حس، امید و اطمینان رو به همراه داشته باشه.
(خواستم لینک بزارم، گفتم شاید کسی دوره عزت نفس رو نداشته باشه)
به نام خالق بی همتایی که عشق و معرفت پایه و بنیان کیهانش بوده و خواهد بود.
سلام به استاد عزیزم ، خانم شایسته مهربان و تمامی دوستان مهربان و زیبایم.
فقط می تونم بگم الله اکبر.
استاد دلم میخواد داستان عجیب زندگی و قانون رو بگم
داستان عجیب خدایی شدن
داستان اینکه چی شد بین این همه آدم شایسته ارحام و الطاف پاک الهی شدیم
خیلی وقته من کامنت نزاشتم و فقط روی خودم کار کردم به خودم فرصتی دادم برای رشد کردن
مثل داستان ورزش که مهم ترین عامل بعد از تغذیه مناسب خواب و استراحت هست و وقتی با خودمون رو راست باشیم میبینیم که قانون اصلی همون حال خوب هست وبس
اول دلم می خواد داستان اینکه چه جوری من دوره عزت نفس رو تهیه کردم بگم :
راستیتش استاد من از روز اولی که اومدم سایتتون خیلی دوره عزت نفس رو دوست داشتم تهیه کنم ولی خب اون موقع برام قیمت دوره خیلی بود!
آخه درآمدم اون موقع به ماهی 1 تومن هم نمیرسید الان که دارم این کامنت رو مینویسم تو یه روز برام 3 4 تومن خرج کردن خیلی طبیعی و راحته در حالی که شاید اون موقع روزی 50 تومن خرج می کردم کلا داغون بودم
امان از این دوره 12 قدم که چه کرد با من
من رو به دنیایی رسوند که برام رویایی محال بود!
حدود 2 3 ماه پیش بود که من می خواستم خودم دوره عزت نفس رو بخرم ولی حسم اجازه نمیداد حتی به مرحله پرداخت درگاه هم رسید ولی چیزی میگفت دست نگه دار
5 شنبه همون هفته که درگیر این حال و هوا بودم برای خریدن دیگه رهاش کردم گفتم بهش بچسبی بهش نمیرسی
و هرچی که برات مهم بشه به دستش نمیاری پس بسپرش دست خدا
داشتم با عزیز دلم صحبت می کردم ( عزیزی که از تو همین سایت ، از تو دوره قدم به هم رسیدیم از دو شهر دور از هم ! که بزرگ ترین معجزه زندگیمه و روزی کتابش میکنم حتما ) گفتم من نمی دونم چه جوری ولی دوره عزت نفس رو میگیرم ولی حسم میگه پولی بابتش پرداخت نمی کنم
من اون شب تا 4 صبح جمعه درگیر کار بودم و داشتم سایت طراحی میکردم که خوابم برد
اون زمان ، زمانی بود که سفرنامه آمریکا به قسمت 31 رسیده بود.
صبح جمعه من هیچ وقت نشده وقتی 4 صبح می خوابم زودتر از 12 بیدار شم! ولی اون روز ساعت 8 صبح از خواب یه چیزی بیدارم کرد ، گفت برو تلگرامت رو چک کن
بعد دیدم استاد مسابقه گذاشته
گفتم چه قدر عالی و گوشی رو انداختم و خوابیدم
یهو یه چیزی بهم گفت برو یه کامنت بزار تو مسابقه از حست بگو
خدا شاهده شاید 5 خط اول متن مسابقه رو هم نخوندم تو عالم خواب بیداری کامنت نوشتم و خوابیدم
اصلا نفهمیدم چی نوشتم ، فقط چون ذهنم عجیب خسته بود ، فقط حسم بود که نوشتم و بغض داشتم
و بعد فهمیدم موضوع مسابقه در مورد خلاصه اتفاقات تو 31 قسمت سفرنامه بود
درحالی که من فقط یک قسمت سفرنامه رو دیدم :)
باورم نمیشد برنده مسابقه شدم
و باورم نمیشد که برنده مسابقه شدم
بچه هایی از هم قدمی ها باهشون ارتباط داشتم هر جلسه کامنت های بی نظیر در مورد سفرنامه میزاشتن و اصلا اشکت در میومد از دقتشون ولی راستیتش من قول داده بودم اول با خودم رو راست بشم بعد فایل ببینم
و وقتی دیدم برنده مسابقه شدم فقط می خواستم گریه کنم
خانم فرهادی عزیز زندگ زدن به من و تبریک گفتن و گفتن آقای خوشدل من نمیدونستم کی برنده شده ولی قبل اینکه برنده رو ببینم و بهش تبریک بگم اسم شما سبز شده بود و من خیلی بغضم گرفت
می خوام بگم به قرآن از جایی که حساب نمی کنین خدا به شما روزی میده ها!
من این بغیرالحساب بودنش رو تست کردم تا باور کنم همینطوره!
یرزق من لا یحتسب !
اومدم تمام راه هایی که خدا میتونه بهم پروژه یا پول بده رو نوشتم
گفتم خب خدا تو که میگی بغیرالحساب ببینم از کجا پروژه میدی بهم!
و واییییی یه بنده خدایی اومده بود پکیج خونمون رو تعمیر کنه من نمیدونم مامانم چی شده بود به بنده خدا گفت بود پسرم طراح سایته و این بنده خدا به من زنگ زد برای سایت
گوشی رو می خواستم قطع کنم و فقط یک ساعت گریه کنم و بگم بابا الله اکبر
کی گفته مشتری نمی تونه خودش بیاد در بزنه بگه آقا دیشب خواب دیدم شما طراح سایتی ، بیا یه سایت برای ما بزن :))
خدا خیلی کارش درسته
و این شد که من اصلا از مسابقه خبر نداشتم و از جایی که خبر نداشتم برنده مسابقه ای شدم که شد عزت نفس!!!!
اما پارت دوم معجزه ، اینکه من هنوز تو کفم!
من تصمیم گرفتم بعد خرید دوره عزت نفس دوره رو شروع کنم ولی خب 1.5 ماه زمان برد تا اینکه با خودم کنار اومدم سر رو راست بودن با خودم و رفتم لیست فایل هارو دیدم و گفتم اع اینا قدیمیه که ، من همیشه دوست دارم فایل هارو با کیفیت ببینم و عاشق اینم که با بالا ترین کیفیت دانلود کنم ، از طرفی دلم می خواست دوره جدید باشه ، آخه آپدیت بودن خیلی مسئله مهمیه
من با اینکه چند بار فایل اول عزت نفس رو دانلود کردم مگه جسم میزاشت اجراش کنم ؟! :| ، حتی نتونستم فایل رو از حالت فشرده خارج کنم:|
گفتم خدایا من که نمی دونم داستان چیه ولی کاش اینا آپدیت بود
من چند روزه روانیی شدم !!!!
آخه چرا همون دوره ای که من می خواستم آپدیت شد؟
چرا انقدر سریع؟
من دوست داشتم جلسه جلسه بشه دوره عزت نفس حتی به ابراهیم جان گفتم!!
دلم می خواست هم پای بچه ها پیش برم!!!
همه اینا چرا اتفاق افتاد ، برای اینکه خدا بگه من تو خواسته ای داشته باش ، خودم خواستت رو میبرم در زمان و مکان مناسب بهت پاسخ میدم
استاد فقط می خوام بگم عاشقتم که به الهامتت عمل می کنی ، چرا که این الهاماتی که ما بهش عمل میکنه خواسته و درخواست انسان های دیگه می تونه باشه و من دارم یاد میگیرم وقتی به الهاماتم عمل می کنم نتنها باعث میشه خودم پیشرفت کنم بلکه عده ی دیگه هم لذت ببرن که انرژی و فرکانسش بر میگرده سمت خودم
رفقا من عاشق تک تکتونم
پیش به سوی موفقیت و فراتر از آن
امیدوارم در تک تک ثانیه های زندگیتون خدا رو حس کنین و همیشه شاد و خندون باشید و حال دلتون مشتی باشه
یا حق
<<<<<<<<<<<<<<
اینم داستان کسی که برنده مسابقه استاد شد.
خدایا سپاس گذارم. که هیچ پرسشی را بی پاسخ نمی گذاری.
استاد واقعا استادی در پناه حق روز به روز دریچه های معرفت و دانش به روی شما باز شود.
سلام به رضوان عزیز خواهر گلم. بهت تبریک میگم که تونستی با خانم شهریاری موحد و یکتاپرست هم مدار بشی و باهاش گفتگو کنی.
از سیدعلی خوشدل نوشته بودی. باورت میشه بارها و بارها توی زمان سفرنامه کامنت این مرد بزرگ رو میدیدم، و میدیدم که تاپ امتیازات شده، ولی اصلا عجیب کششی نداشتم کامنتشو بخونم. الان دارم میفهمم چرا … چون سیدعلی خوشدل مرد موحد و تحسین برانگیز اونقدری مدارش بالا بود که من نمیتونستم کامنتشو بخونم. من به کامنتش دسترسی نداشتم حتی توی دانلودیها . این قانون مدارها عجیب قانونیه. الله اکبر.چی بشه اون زمانی که من پاشم بیام عسلویه بیشتر بمونم، همه فکر کنن حمید امیری بخاطر پول اضافه کاری اومده سر کار، ولی خودش که میدونه برای تمرکز روی آموزش اومده … الان مدارم بره بالا و هدایت بشم برای اولین بار، خوندن کامنت سید علی خوشدل. قبلا هم اسم سید علی رو توی کامنت ها خونده بودم، که دوستان تحسینش میکنن. ولی هیچوقت کنجکاو نشدم که این مرد بزرگ کیه و چیکار کرده. ولی الان من کمی به مدار سید علی نزدیک شدم.
این پسر فوق العاده است. عجیب ایمان عملی داره، عجیب یکتاپرست و موحده، عجیب روی شونه های خدا نشسته و به خواسته هاش میرسه. و چیزی که ماجرا رو برای من جالبتر میکنه اینه که همین چند دقیقه پیش حقوقم واریز شد و من گفتم اولین چیزی که بخرم دوره عزت نفس باشه. بیام سراغ گوشی که دوره رو بخرم، اومدم دیدم یه sms دارم از طرف بمب انرژی سایت محمد مارکو فتحی ، پسر دوست داشتنی. نوشته«کاکو ، عزت نفس» و من شگفت زده از اینکه چطوری ممکنه، من اومدم سراغ گوشی تا دوره رو بخرم و چطوری محمد برای من بشه نشانه. هنوز شگفت زده ام. دوره رو خریدم. اومدم زیر آخرین فایل سایت کامنتتو دیدم، گفتم خب برم ببینم آبجی رضوان چی نوشته ، بعد ببینم کامنت سیدعلی خوشدل از دوره عزت نفس.
ببین من الان هنگ کردم… یکی یکی نشانه ها، و من میگم خدایا من که به هدایتت اعتماد دارم ولی یه میلیارد بار دیگه هم هدایتم کنی بازم از هدایتت شگفت زده میشم.
حتی الان نمیدونم بعد از این همه پر حرفی کامنتمو چطوری تموم کنم. هنوز شوکه ام. (ایموجی تعجب و حیرت به مقدار لازم)
تازه این تنها نشانه امروزم نبود ، صبح هم یه نشانه ای دیگه دیدم که توی پاسخ به یکی از بچه ها نوشتمش ، الان تنبلیم میشه دوباره بنویسم. و خدایی که هر بار منو شگفت زده میکنه.
خواهر بزرگوارم رضوان جان ، و همه دوستانی که بهم محبت دارید و این کامنت رو میخونید… از خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست میکنم. الهی که همیشه مثل الان من از هدایتهای رب العالمین شگفت زده بشین.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام داداش گُلم، حمید عزیز و موحد و مومن و خداجویم
این بار دوم است که دارم مینویسم اگه به سلامت ارسال بشه.بار اول که ساعت 5:30 در پارک با یه هوای عالی و خنک بود ،بعد از کلی با آب و تاب نوشتن و پایان کامنت، یادم به یه شعر افتاد خواستم براتون کپی کنم اومدم بیرون بدون ذخیره پاک شد، یه چند لحظه قهر کردم، بعد گفتم بیخیال بذار حالم رو خوب کنم، نگاهم افتاد به دوتا گنجشک که سرو صداشون توجه منو جلب کرد، گنجشک نر پرهاش رو باد کرده بود و بادی به غبغب انداخته بود و با حالت بپر بپر دور کنجشک ماده میچرخید، یه گنجشک نر دیگه اومد یه متریشون نشست، که اون گنجشک نره، با سرعت با حالت همون بپر بپر اومد براش، اونم دمش رو گذاشت رو کولش و رفت.
با دیدن این صحنه خنده ام گرفت.
و از حالت قهر دراومدم.
و بعد از پیاده روی اومدم سمت خونه یه گربه ناز دیدیم ازش عکس گرفتم، اومدم یکم اینورتر یه ببعی فضولی بود همش حالت یورتمه بپر بپر می کرد، بهش گفتم ها چیه یورتمه میری، خوشحالی چند روز دیگه قراره سرت رو ببُرند، قربانی اشرف مخلوقات بشی!
بعد اومدم این طرف تر یه 10 تا 15 مرغ و خروس با حال دیدیم اینقدر خوشکل و ناز بودن، اصلا دلم نمیخواست از پیششون برم، با خودم گفتم استاد حق داره، که به مرغ و خروس هاش میگه بچهها، واقعا چقدر زیبا هستند، همینطور که داشتم نگاهشون میکردم، یه خروس بزرگی قوقولی قو کرد، بعدش یه جوجه خروس قوقولی قو کرد، اینقدر صداش در برابر صدای اون یکی ضایع بود که خنده ام گرفت، بعد یه لحظه پشت سرم رو نگاه کردم، صاحبشان که پیرمردی بود رو دیدیم نشسته داره نگاهم میکنه.
تو دلم گفتم الان میگه این دیونه است، و همون شعری(البته نوحه است ولی میشه باهاش رقصید) که میخواستم برات بفرستم رو تو دلم میخوندم،
به ما میگن دیوونه
(اگه دیوونه ندیده ای به ما میگن دیوونه
اگه دیوونه شنیده ای به ما میگن دیوونه
منم یه روز عاقل بودم عشق تو مجنونم کرد
ز شهر عقل و عاقلا یکباره بیرونم کرد
به جرم عشق و عاشقی به ما میگن دیوونه
بزار ملامت بکنن یه خوب و بد میمونه
دل من از روز ازل اسیر یک نگاهه
حسین رو دوست داره مگه خاطر خواهی گناهه
دیوونه حسینم و ویروونه حسینم
خراب و مست گوشه میخونه حسینم
دل هرکی با یاری خوشه یار دل ما حسینه
ترانه ای که دل رو میبره صدای یا حسینه
عقل از سر من پریده و دیوونگی جا گرفته
حرف اگه داری با خدا بزن عقلم رو خدا گرفته
هرکی عاقله غمی داره روزگار درهمی داره
عاشق نشدی نمیدونی دیوونگی عالمی داره
بهشت من حسینه و سرشت من حسینه
نوشته کتاب سرنوشت من حسینه)
پیشنهاد میکنم بری گوشش بگیری، با حاله
تبریک میگم بخاطر خرید دوره بینظیر عزت نفس.
ان شاءالله به خورد تک تک سلول هایتان برود و یه حمید فولادین جدیدی ساخته بشه که توپ تکونش نده، الهی آمین.
در پناه حق روز به روز شیداتر و دیوانه تر محبوب
سلام آقای امیری عزیز …ممنونم ازتون …که تجربه های زیباتون رو از نشانه ها و هدایت خدای بزرگمون نوشتید ممنونم که با این وقتی که اینجا گذاشتید باعث میشید که ایمان ما به نشانه ها بیشتر و بیشتر بشه ممنونم از دعای خوبتون …منم با نشانه ای عجیب دوره ی عزت نفس روخربدم
من بین دوره دوازده قدم و عزت نفس مونده بودم کدوم رو انتخاب کنم …تویی عقل کل همینجوری به ذهنم رسید یکم راجع به اعتماد به نفس و عزت نفس بخونم تا صفحه عقل کل برام باز شد دیدم در صفحه اول یک کامنت هست که نوشته بود من باید عزت نفس داشته باشم وقتی نام کامنت رو دیدم خشکم زد چون اسمش محبوبه بود و هم نام من ..و این نشونه بزرگی برای من بود که از بین هزاران کامنتی که راجع به عزت نفس هست کامنتی رو دیدم که دقیقا عزت نفس خواسته بود و دقیقا هم نام من بود ..
سلام و درود به شما خانم مهدوی بزرگوار. از شما سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون و منو ببخشید بخاطر این همه تأخیر در پاسخ دادن. یه وقتایی کارها زیاد میشه.
سوال شما اینجوری بود که بین دوتا شمش طلا کدوم رو انتخاب کنم و پاسخ اینه که هر دوشون. ولی اینکه نشانه ای رو دریافت کردین برای خرید دوره ارزشمند عزت نفس بسیار تحسین تون میکنم. استاد عباس منش خودشون خیلی روی دوره عزت نفس تاکید دارن که این دوره شالوده اصلی بقیه آموزشهاست. من دوره دوازده قدم رو تا قدم شش رفتم بالا. هر چند استاد اونجا هم نکاتی رو در مورد احساس خود ارزشی و توحید و عزت نفس بیان میکنن، ولی خب بخاطر همین ضعف در عزت نفس من نتونستم دوازده قدم رو پیش ببرم. حتی دوره شیوه حل مسائل زندگی هم به عزت نفس ربط داشت. ولی شما انتخاب بسیار خوبی کردین. بماند که من الان که دارم عزت نفس رو کار میکنم با خودم میگم این دوره چقدر برای من سنگینه، چقدر مدارش بالاست. یعنی من باید کمی دیگه صبوری میکردم.
مثل بالا رفتن از طبقات ساختمانه که بخوای پله ها رو دوتا دوتا رد کنی.
فقط به دو دلیل دارم ادامه میدم. یکی قانون مدارها و یکی اعتمادی که به استاد عباس منش دارم. صداقت و درستی آموزشهای استاد عباس منش همیشه و همیشه برای من اثبات شده است، استاد عباس منش بینظیره. از طرفی میدونم من مدارم تغییر کرده بود که دوره عزت نفس رو دریافت کردم و با کار کردن روی دوره عزت نفس باز هم مدارم تغییر خواهد کرد.
عزت نفس بهترین هدایت و بهترین انتخاب بوده برای شما. بهتون تبریک میگم و بسیار تحسین تون میکنم. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام و درود به اقای امیری،
تبریک می گم بابت خرید دوره عزت نفس انشاالله که با توکل به الله مهربان نتایج شگفت انگیزی بگیرید،
من همیشه وقتی کامنت های شما رو می خونم احساسم خیلی خوب میشه به خاطر اینکه هربار توی کامنت هاتون توجه ام به خودم و رشدم بیشتر میشه،توی یکی از فایل های اجرای توحید در عمل استاد فرمود شما وقتی روی خودتون کار می کنید به صورت طبیعی اتفاقات براتون رخد می ده شاید متوجه رشد و اتفاقاتو نشید وقتی هم دست از روی خود کار کردن برمی دارید به همان طبیعی برمی گردید عقب.
من همیشه وقتی کامنت های شما رو می خونم متوجه این رشد طبیعی می شم درست رشد پیشرفتم اروم اما بعضی وقت فکر می کنم پیشرفت نکردم با اینکه توی سایت می ام هر روز و سعی می کنم عملگرا باشم.هربار که که روزش من این احساس که عارفه چرا اینقدر لاکپشت وار رشد می کنی عارفه چرا اون نتایج که می خوام توی زندگیم نمی افته درست همان روز من هدایت میشم به کامنت شما به اون موج فرکانسی که توی جملات کامنت هاتون موج احساس خوب رو به من می ده. اقای سید علی خوشدل یکی از بچه های موحد سایت کامنت هاش همیشه از ارتباط قوی که با الله مهربان برقرار کرده و به قول استاد بر روی دوش خدا نشسته به مثل آب خوردن به خواسته هاش می رسه ،
و خدایش هم خیلی عملگرا هست وقتی احساسش باهش حرف می زنه ،
چنان آقای سید علی خوشدل رو مرد بزرگ خطاب کردید خواستم به شما برادر بزرگوارم بگم که شماهم مرد بزرگی هستید خودتون خبر ندارید،
این فضای سایت یه فضای عرفانی عارفانه است که هیچ حسادتی در بین بچه ها نیست همه از پیشرفت هم خوشحال میشیم تشویق و تحسین می کنیم از خرید هایی که دوستامون دارن چقدر حال دلم خوبه توی سایتم وکامنت دوستانی چون شما رو می خونم،آقای امیری وقتی شما درمورد اقای سید علی خوش دل چنین با حس حال خوب نوشتید که منو وادار به کامنت نوشتن کرد کامنت تون
از آموزهای استاد یادگرفتم وقتی تو رشد کنی وقتی باورت هات قوی باشه وقتی عزت نفست بالا باشه از پیشرفت دوستانت که از خودت کوچکترن خوشحال میشی،
چقدر این سایت دوستان خوبن این سایت برام یه دنیا یه عالم یه حهان دیگه اس با کل آدم هاش 6 ماه کامنت نوشتن مستمر توی سایت بودن و کامنت خوندن دوستان باعث شد دوستان سایتمون بشناسنم تا حدودی همیشه می گفتم خداجونم این سایت برام یه دنیا دیگه از واقعیت این جامعه است برام ،وقتی فکر کردم متوجه عوض شدن ادم ها و رفتارهاشون با خودم شدم اما باید بیشتر کار کنم بیشتر با دوستان سایتم خانواده عباسمنشی ام باشم تا منم مثل شما بتونم سریع تر همدار بشم با دوستان وشاگرد ممتازهای سایت،تا بتونم محصولاتی که توی دفترم توی لیست کارهای انجام دادنی خدا نوشتم بخرم تا همدار همراه بشم با دوستان
امدم یه تبریک خرید بنویسم کلی تایپ کردم.
خیلی خیلی خوشحالم که به خواسته اتون رسید خونده بودم توی کامنت هاتون که می خواهید دوره عزت نفس رو بخرید به همین خاطر امدم تبریک بگم چقدر حس حال خوبی می ده به آدم وقتی به خواسته اش می رسه انگاری یه پله به بالهای خدا نزدیکترمیشه، خدارو بابت سایت بابت تمامی دوستان مون سپاسگزارم.
براتون آرزو بهترین هارو دارم منتظرخبرهای خوبتون ونتایج عالی تون هستم.
خدایاشکرت
درپناه الله یکتا.
سلام و درود به شما خانم محمودی عزیز. بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون.
واقعاً حق با شماست که ماهیت این سایت توحیدی اینقدر ارزشمنده که نه تنها کسی به رشد و موفقیت دیگری حسادت نمیکنه بلکه با تحسین و اشتیاق باعث انگیزه و حال خوب همدیگه هستن.
این همون توصیف اهل ایمان در قرآنه. «رحما بینهم» اهل ایمان در بین خودشون یه رحمت و مهربانی دارن. و اینم نیست جز الگوبرداری از استادان عزیزمون، استاد عباس منش و استاد شایسته.
وقتی استاد عباس منش اینقدر توصیه میکنه به تحسین دیگران، نه به حرف که به واقعیت و عمل ، و این صحبتش چون از یک حقیقت در وجود ایشون میاد من چرا شبیه استادم نباشم. اون هم در مورد یه انسان تحسین برانگیز چون سیدعلی خوشدل که اینقدر شجاعانه ایمان عملیش رو به اثبات رسانده.
و بسیار بسیار شما رو هم تحسین میکنم از این همه رشد و تعهدی که به تلاش مستمر دارید. ببینید انسان متوجه بزرگ شدن بچه خودش نمیشه ولی وقتی بعد از مدتی فامیل میاد خونه تون میگه فلانی بچه تون چقدر بزرگ شده. ما اونقدری سرمون به کار خودمون گرمه که حواسمون نیست داریم رشد میکنیم ولی قانون جواب میده ، همیشه جواب میده. مگه میشه شما هر روز کنترل ورودی داشته باشی از این نظر که منفی ها وارد نشه و فقط ورودی مثبت و زیبا بهش بدین و تمرین و شکرگزاری داشته باشید ، هر روز تحقیق کنید و مطالعه کنید و بعد از چند ماه هیچ تغییری نکرده باشید. قانون همیشه جواب میده.
از شما بخاطر کامنت ارزشمند تون بسیار ممنون و سپاسگزارم و براتون از درگاه خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام حمید عزیز
چقدر همیشه از خوندن کامنتات لذت می برم، می دونم که اینو زیاد میشنوی از دوستان، ولی واقعا عالی هستی… تحسینت می کنم برای این سطح از تعهد و کار کردن رو خودت و این رشدی که داری… جالبه که دیدم نوشته بودی قبلنا کامنتای سید علی رو می دیدی ولی اصلا کششی نداشتی به خوندنش و با خودم گفتم عه منم دقیقا همینجوری بودم تا دوسه ماه پیش و حتی یادمه که یه کامنتش کامنت برتر شده بود ولی کامنت رو که خوندم حس کردم خیلی مرتبط با اصل فایل نبود و تو دلم گفتم چرا باید کامنت برتر بشه (علامت خنده و خجالت) ولی به مرور این حس تغییر کرد یعنی بقول شما من مدارم یکم رفت بالاتر و تونستم با کامنتاش ارتباط برقرار کنم. الان به محض اینکه کامنتش بیاد میرم می خونم و لذت می برم بخصوص از نحوه ای که آیات قرآن رو بیان می کنه و تفسیر می کنه، واقعا لذت می برم. خدا رو شکر برای این قوانین فوق العاده ش، همین قانون تکامل چقد جذاب و شیرینه… اینکه نباید عجله داشته باشیم برای اون هدف آخر، از مسیر لذت ببریم و کار کنیم خودبخود به هدف می رسیم. خدایا عجب خدایی داریم ما، شکرت (علامت قلب)
شما رو هم بخاطر ارتباط با یه دوست فوق العاده ی عباسمنشی دیگه تحسین می کنم و امیدوارم خداوند این نعمت رو بزودی به من هم عطا کنه که با دوستان سایت در ارتباط باشم.
در پناه حق شاد و سلامت باشید
سلام و درود به شما خانم زمانی گرانقدر و بزرگوار. بسیار بسیار از شما ممنون و سپاسگزارم بخاطر پاسخی که به کامنتم دادین ،و منو ببخشید که با یک هفته تاخیر پاسخ مینویسم . فراموش نکرده بودم ولی کمی سرم شلوغ بود و یه سری کارها رو باید انجام میدادم و باعث شد که فعالیتم توی سایت کمی کمرنگ بشه.
چقدر با صحبتهای شما موافقم و اینکه همه چیز هدایته، و. همه چیز مداره. وقتی مدار انسان عوض میشه دوستان جدید میان، آدمهایی که شاید بارها و بارها دیده بودیم شون ولی تا پیش از این باهاشون هم مدار نبودیم.
از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست میکنم.
رضوان عزیزم سلام!
چقدر کار خوبی کردی که کامنت سید علی رو اینجا گذاشتی…مو به تنم راست شد…چقدر این بشر موحد و به خدا وصله!
چقدر میتونه در ما امید و اطمینان ایجاد کنه که تک تک ما هم اگر همینقدر ایمان داشته باشیم به خدا، به قدرتش،
به یگانگیش،
به فضلش،
به اینکه به همه ی ما به یک اندازه نزدیکه،
میتونیم جواب تک تک خواسته هامونو و حتی بیشتر و بهتر از اون بگیریم.
فقط کافیه راه بدیم،
جلوشو نگیریم،
نگیم چه جوری؟!
نترسیم از آینده
غمگین نباشیم از گذشته
لا خوف علیهم و لا هم یحزنون باشیم!
خدا رو شکر میکنم به خاطر وجود شما دوستان نازنین و آگاه در زندگیم…که هر روز از طریق شما و از هزار طریق دیگه باهام حرف میزنه و هدایت میکنه!
در پناه خدا باشی عزیزم :-*
رضوان عزیزم
سلام به روی ماهت
ازت سپاسگزارممممم برای تموم عشق و لطفی که بهم داشتی و داری
ممنونم ازت دوست عزیز توحیدی من
خیلی جالبه برام، من خودم خیلی خیلی دوووست داشتم که با ی سری بچه های سایت که احساس هم فرکانسی شددییید میکنم،ارتباط داشته باشم ،اما در تموم مسیر سعی کردم به حرف استاد عمل کنم،تموم تمرکزم رو بزارم روی بهبود شخصیت و رشد خودم و اجازه بدم جهان و خداوند آدم های هم فرکانس رو برام جووور کنه
و این اتفاق افتاد،توسط شما رضوان باهوش ،از جایی که عقل جن هم نمیرسید منو پیدا کردی :)))))
مسیری که اگر من میخواستم برم هیچ وقت به نتیجه نمیرسیدم :)
واقعا قانون همیشه جوابه ،ما فقط باید سمت خودمون رو عالی انجام بدیم و اگر این کارو خوب انجام بدیم،خداوند حتما و بی شک سمت خودش رو عالی انجام میده :)
دوستت دارم دوست عزیزم
و برات بهترین هارو میخوام
و ازت میخوام این دوهفته تموم تمرکز و انرژیت رو برای درست بزاری تا ١5تیر با خبرهای عالی مارو سوپرایز کنی
دوستت دارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت
قلب فراوان
سلام درود به دوست عزیزم رضوان جان که هربار اسمت وکامنت می بینم یه حس دوستی آشنایت بهم می ده با لبخند ذوق می خونم
چقدر خوب توی این سایت دوستان خوبی چون شما رو دارم.
ممنون وسپاسگزارم که کامنت سیدعلی خوشدل برامون گذاشتی چقدر باورخوب درمن ایجاد کرد،کامنت های اقای سید علی همیشه از یه دوستی ناب با خدای خودش برقرار کرده همیشه توی کامنت هاش بیداد می کنه من صدای آقای خوشدل رو توی فایل های کلاب شنیدم.هربار که کامنت شو می خونم اون تُن صداش توی گوشم می پیچه
برای آقای خوشدل و همسرشون خانم کیانی فر آرزو خوشبختی سلامتی می کنم زوج خوشبخت سایت مون
رضوان جان دوست عزیزم برات بهترین ها رو آرزومند.
باورتون میشه من 6 ماه کامل هرروز توی سایت کامنت می خوندم و می نوشتم که 5تا ستاره هام 4 تاش زرد شد
چندوقتی دست از کامنت نوشتن وخوندن برداشتم فقط فایل گوش کردم.
چند روزی بود وقتی دیدم به دلیل فعالیت نکردنم رنگ ستاره که نشان فعالیت من توی سایت بود یه نصف کم شد ناراحت شدم چرا کوتاهی کردم من قرلر گذاشته بودم با خودم تا سالروز ورودم که اویل مردادماه به سایت 5تا ستاره هام زرد بشه وقتی
الان وقتی کامنت سیدعلی خوشدل گفتم خیلی خوشحال شدم
خیلی خوشحالم کردی رضوان جان با اشتراک گذاشتن کامنت سیدعلی.
درپناه الله مهربان
سلام به رضوانه ی بهشتی عزیزمون
چقدر کامنتت حس خوبی داشت… مثل همیشه البته :)
چقدر خوب که با سعیده ی عزیز ارتباط گرفتین هردوتاتونو دوست دارم خیلی زیاد:)
و چقدر جالب بود که اینطور هدایتی به کامنت سید علی عزیز برخوردی
رضوان جان یک دنیا ممنون که کامنت ارزشمند و بی نظیر سید علی خوشدلمون رو اینجا کپی کردی، بسی لذت بردم و حظ کردم و اشک ریختم
و البته که به این باور که آقا مشتری هست، از هرجایی و به هر شکلی میتونه بیاد خیلی کمک کرد
بازم ممنون عزیزم از کامنت خوبت
در پناه و هدایت خدا باشی همیشه دوست عزیز
رضوان جان سلام
ازت ممنونم که این کامنت زیبا رو نوشتی
خدا رو شکر که اینقدر خوب رو خودت کار می کنی و خدا هم به این زیبایی شما رو به جواب سؤالت هدایت کرد
جالبه که من هم قبلاً کامنتای سید علی خوشدل توجهمو جلب نمی کرد و خیلی وقتا حتی بهش برخورد هم نمی کردم
بقول حمید آقای عزیز این قانون مدارها عجیب قانونیه الله اکبر
ازت سپاسگزارم که تجربه های خوبتو با ما به اشتراک گذاشتی
از خدا میخوام که در این مسیر زیبا روز بروز شادتر و موفقتر باشی
درود و سلام خدمت رضوان عزیزم . دختر تو محشری بخدا.. نمیدونی چقدر تحسینت کردم
نمیدونی چقدر ازت تشکر کردم.. ووووااای چقدر این کامنت آقای خوشدل برام نشانه داشت واقعا ازت ممنون و سپاسگذارم
آخه من توی فروش به تضاد برخوردم و خیلی هم روی باورهام کار کردم و خیلی هم باورهای خوبی رو از کامنت دوستان درآوردم و نوشتم ولی این جمله ی آقای خوشدل قلبمو آروم کرد… اینکه گفت کی گفته مشتری نمی تونه خودش بیاد در بزنه
واقعا این جمله ی طلایی برام یک باور خوبی رو ایجاد .. مممنون رضوان عزیزم که سبب خیر شدی برام عاشقتم دختر می بوسمت ممنون و سپاس .. فکر کنم یک ترمز ذهنی برای مشتری داشتم اینکه فکر می کردم باید از طریق دیگه ای تبلیغ داشته باشم آخه توی سایت دیوار اطلاع رسانی کردم ولی اصلا مشتری خریداری نداشتم فقط سوال می کردند و یا وعده میدادند و شماره می گرفتند ولی خبری نبود .. منم همش توی ذهنم به این فکر بودم که شاید باید از طریق دیگه ای اطلاع رسانی کنم ولی با این کامنت بینظیرت شعله های امید رو در من زنده کردی .. واقعا چرا به این موضوع فکر نمی کردم
کی گفته مشتری نمی تونه خودش بیاد در بزنه
سلام رضوان عزیز
مثل همیشه از خوندن کامنتت لذت بردم. وااای چقد عالی که با یکی از دخترای گل سایت (که کامنتای ایشونم خیلی دوست دارم) در ارتباط هستی… عاااالیه این. اتفاقا این خواسته ی من هم هست و از خدا خواستم خودش جورش کنه هرطور و هروقت که صلاح می دونه.
به به چقدر جالب که انقدر هدایتی به کامنت سید علی خوشدل هدایت شدی. دیگه فک کنم الان سید علی برای همه ی ما اگه ممتازترین نباشه جزو شاگرد ممتازهاست. خوب رو رد کرده. این اتفاقش هم برای خرید دوره ی عزت نفس مثل خیلی اتفاقات دیگه ای که خودش تعریف می کنه مو به تن آدم سیخ می کنه از این همه توحید و دریافت الهامات و عمل به اونها. تازه نه تنها خرید دوره براش بطرز معجزه آسایی جور شد(البته که نباید بگم معجزه آسا چون درخواستش رو داده کدش رو نوشته و خروجی کدش چیزی جز این نیست) بلکه خواسته ش این بوده دوره آپدیت بشه و جلسه جلسه پا به پای بچه ها بره جلو و استاد در یک همزمانی بی نظیر اون تایم دوره رو آپدیت می کنن… خدای من تو چقدر فوق العاده ای… بعدشم باز نه فقط این! از خدا بغیر حساب ورودی می خواد خدا هم میگه بیا بنده ی خوب من اینم یه پروژه که توقعش رو نداشتی… وای که چقدر شیرینه این حس… خدایا شکرت. کمکم کن منم رو خودم انقدر کار کنم تا همچین تجربه های شیرینی رو داشته باشم. مرسی رضوان عزیزم از این کامنت شیرین و پر از حس خوب.
راستی رفتم تو پروفایلت که ایمیل رو فعال کنم وقتی کامنت می ذاری برام ایمیل بیاد چشمم به عکس پروفایلت افتاد منم دقیقا همچین عکسی رو دارم (علامت چشمک).
خدا رو شکر می کنم بابت وجود استاد نازنین و مریم نازنین تر و این سایت بهشتی و دوستان خوش فرکانسی مثل شما. مدتی هست که تو روز همش ذوق دارم یه وقتی پیدا کنم و بیام کامنت بیشتری بخونم و کلی لذت ببرم.
خدایا شکرت
به نام خداوندی که من را انسان آفرید
سلام به رضوان عزیزم
رضوان جان چجوری ازت تشکر کنم؟؟؟؟ چجوری سپاس گزار باشم برای اینکه کامنت سید علی رو اینجا گذاشتی؟؟؟
باورت میشه وقتی شروع کردم به خوندنش از اول تا آخرش اشک ریختم از خوشحالی از این حال خوب
و من عاشق این گریه هام چون از حال خوبه از احساس خوبه
و اینکه تو توی مدار همچین کامنتی باشه
خدایاااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتت
انگار خدا داشت از زبون این بندش ، این دستش با من صحبت میکرد خداشاهده
خداییییییییییییییی مننننننننننننننننن ، من برات میمرمممممممممممممممممممم
رضوان عزیزم عاشقتمممممممممممممممم
بنام خداونده بخشنده ومهربانم
سلام اجی رضوان عزیز سلام
چقدر قشنگه چقدر عالی مکه اجی سعیده رو پیدا کردی و بنهایتتت خوشحالم لذت بردممم..
میخوام از تشکر کنم برای تمام قشنگی هایی که برامو میزاری برای سرچ کردنات تو سایت میدونم روزهای قشنگی پیش روت هست میدونم که فوق العاده ترینی الهی صد هزار بار شکر برای این اتفاقات عالی در پناه جان جانان باشی مرسی که هستی و لذت میبرم از این همه پیش رفتت.
و بیصبران منتظر جواب اون حرکتی هستم که توییه کامنت به حمید عزیزم گفتی حرکت چهل روزه بود یا که سی روز دقیق یادم نیستتت مشتاقم بیایی و تعریف کنی و بهمون بگی چی شد و چکار کردی و ازت یاد بگیریم در پناه الله باشی رفیق
از رب نازنیم واست سلامتی شادی ثروت و ارامش میخوام
به نام خدای یکتا و بی نیاز
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و هم خانواده ای های دوست داشتنی!
خدا رو شکر که بالاخره بعد از چندین روز خدا این فرصت رو برام فراهم کرد که این فایل فوق العاده رو ببینم و در موردش بنویسم!
چقدر این کلمه ی “هدایت” رو من دوست دارم… باورهای درست باعث میشه که من “هدایت شوم” به ایده های صحیح با آدم های مناسب در مکان مناسب…و اون وقته که تلاش ها جواب میده.
اون قسمت که گفتین ما در باره یه سری مسائل باورهای بهتری داریم…میخوام یه تجربه ی خودم رو share کنم و به خودم هم یادآوری کنم…
من در زمینه ی مهاجرت خیلی باورهای خوبی داشتم و دارم…من مطمئن بودم بالاخره مهاجرت میکنم و بدون کمترین دردسر یا حتی میتونم بگم بدون هیچ دردسر مهاجرت من به کانادا اتفاق افتاد و دقیقاً بعد از اینکه پرونده ی مهاجرت من قبول شد کلاً برنامه های مهاجرتی استان کبک که من از اون طریق اومده بودم تغییر کرد و کلی پرونده ریجکت و بسته شد!
یه موضوع دیگه اینکه خیلی ها اوایل که مهاجرت میکنن خیلی سختی میکشن ولی من خیلی راحت اومدم خونه ی خواهرم، یه خونه ی ویلایی خیلی بزرگ با 4 تا اتاق خواب و یه بیسمنت مجزا…با همه ی امکانات..همه ی کارای اداری و غیره و ذلک رو با کمک خواهرم که سال هاست اینجا زندگی میکنه انجام دادم بدون کوچکترین استرس یا دردسری…و خلاصه به قول بعضی ها خیلی لاکچری وار مهاجرت کردم… خدایا شکرت و خدایا ببخش که من خیلی راحت نعمت هات رو فراموش میکنیم و در دام ذهن نجواگر میوفتم و به نداشته هام فکر میکنم!
خدایا شکرت که استاد توی این فایل در مورد مسئله ای صحبت کرد که دقیقاً مسئله ی من هم هست! البته دوره ی عشق و مودت خیلی داره بهم کمک میکنه…خیلی چیزها رو در خودم پیدا کردم که نمیدونستم اینا ایراد کار من هستن…اکثر وقت ها هم وقتی استاد در مورد ترمزها صحبت میکنن همون لحظه ذهنم میگه خوب من که اینجوری نیستم…اما یه ذره که بیشتر به خودم فرصت میدم و عمیق تر میشم میبینم نه..منم به یه شکلی این ترمزها رو دارم.
چند تا از ترمزهایی که استاد توی این فایل بهش اشاره کردن:
– من از لحاظ ظاهری آدم جذاب و خوشگلی نیستم
من اول فکر کردم که این ترمز رو ندارم، چون واقعاً باور دارم که ظاهر زیبا و جذابی دارم و مدام هم اینو از اطرافیان میشنوم…ولی وقتی فکر کردم دیدم که یه چیزایی هست که گاهی پس زمینه ی ذهنم میگذره…مثلاً فکر میکنم اگر من پوست بهتری داشتم حتماً خیلی جذاب تر بودم، یا حتماً اگر کمی از این چاق تر بودم جذاب تر بودم…خیلی دارم روی عزت نفسم کار میکنم و میدونم که کلید یا یکی از کلیدهای پیدا کردن رابطه ی فوق العاده اینه که تو خودت با خودت در صلح و آرامش باشی…اگر یه زندگی یا آدم جذاب و جالب میخوای همین الان باید زندگی خودت جالب و جذاب باشه، نه اینکه منتظر باشی یکی بیاد بعد زندگیت جذاب بشه…ولی خوب اون افکار هم از ذهنم میگذره، یا شاید هم اون پُشت مُشت های ذهنم همینجوری نشسته :)))) که باید بیرونشون کنم کاملاً! و به قول استاد “باید روی خود ارزشمندی، عاشق خودت بودن و احترام به خودت کار کنی با همون ظاهر و اندامی که داری”
– باور اشتباه بعدی اینه که من توانایی خاصی ندارم و چیز خاصی بلد نیستم!
اگر تو در ذهنت، خودت برای خودت ارزش قائل باشی جهان برات ارزش قائل میشه
– همه ی آدمای درست و حسابی ازدواج کردن رفتن: باور کمبود!
هیچ وقت نیست که توی جهان کمبود باشه! همیشه آدم فوق العاده هست. اما اگر باور ما این باشه که نیست، ما پیداش نمیکنیم، ما هدایت نمیشیم به سمتش!
– من لایق یه رابطه ی عاشقانه نیستم.
من خیلی این ترمز رو داشتم، شاید هم از خود کم بینیم بوده…وقتی یه آدم فوق العاده میومد تو زندگیم، اولش تعجب میکردم که این برای من پیش اومده! مگه میشه؟ بعد ذهنم هی میگفت حتماً یه ایرادی یه گرفت و گیری چیزی بعداً پیدا میشه…به قول اینجایی ها too good to be true
چقدر این جمله ی مزخرفیه! باید بگیم too good and definitely true!
وقتی تو فکر میکنی لیاقت عشق رو نداری جهان بهت ثابت میکنه که نداری.
– من باید پرفکت باشم باید بی نقص باشم برای اینکه یه رابطه رو شروع کنم
هیچ کس در این جهان بی نقص نیست، برای اینکه باید پیشرفت کنیم. تو خودت رو با نقص های خودت بپذیر، روشون کار کن، بدون که این یه مسیر همیشگی برای پیشرفته، با خودت در صلح باش، خودتو لایق بدون با اونی که هستی، با کمی ها و زیادی هات، با نقص هات و نقاط قوتت، اون وقت ببین که جهان چقدر آدمای فوق العاده ای رو وارد زندگیت میکنه.
– افراد همیشه خیانت میکنن!
اینهمه آدم هستن دارن زندگی میکنن سالم و درست…چرا فکر میکنیم همه نامناسب هستن؟!
– من پولدار نیستم، وضعم خوب نیست…کدوم پسری میاد سراغ همچین دختری؟!
ولی وقتی نگا میکنی به دور و برت میبینی نه، خانمی بوده از شهرستان با یه فرد بسیار موفق ازدواج کرده و زندگی فوق العاده ای هم داره، و برعکس…
– من بهتره تنها باشم، دوست دارم تنها باشم!
اینکه انتخاب کنی تنها باشی هیچ ایرادی برش نیست. ولی خیلی مواقع این حرف و این جمله از انتخاب نمیاد از ترس داره میاد! از اینکه تلاش کردی یا خواستی ولی نشده و الان میگی که آقا من خودم انتخاب کردم که تنها باشم.
– اصلاً تو سرنوشت من این نوشته شده…عشق اصلاً به من نمیاد…مقدر شده!
هیچ چیزی برای ما مقدر نشده…اما اگر باور داشته باشیم مقدر شده، جهان ثابت میکنه که مقدر شده!
– من اصلاً تو روابط خوب نیستم، اصلاً بلد نیستم چه جوری ارتباط برقرار کنم!
و این باور باعث میشه که اصلاً نخوایم رابطه برقرار کنیم. ما از اول هیچی بلد نبودیم، یاد گرفتیم. روابط هم همینجوریه، آدم یاد میگیره. هر چیزی قابل یادگیریه!
– اگر من وارد رابطه بشم آزادیمو از دست میدم!
چون فکر میکنیم رابطه یعنی کنترل شدن. در صورتیکه رابطه ی واقعی و درست، رابطه ایه که هر فردی آزادی عمل خودشو داره علایق و سلایق خودشو داره و هر دو نفر احترام میذارن به سلایق همدیگه.
خدایا شکرت برای این فایل عالی و آگاهی هایی که ازش دریافت کردم!
استاد جان بی نهایت ازتون ممنونم!
عاشق شما و مریم جان و دوستان بی نظیرم در این خانواده ی صمیمی هستم!
در پناه خدا باشید!
درود و سلام خدمت یاسمن عزیز و زیبا.. یاسمن عزیزم ممنونم که لیست وار این باورهای محدود کننده رو اینجا نوشتی و گفته های استاد رو یاد آوری کردی عزیز در ضمن برای باورهای خوب و مثبتت برای مهاجرتی که داشتی تحسینت می کنم.. خدا رو شکر که همه ی کارهات براحتی و به آسونی و به زیبایی انجام شد.. اینکه خداوند پیشاپیش آدم حرکت میکنه و تمام کارها رو آسون میکنه واقعا بزرگترین نعمتی هستش که قابل ستایش هستش قبل از اینکه نگرانش باشی و قبل از اینکه تو به خواسته ات برسی همه ی شرایط رو فراهم کرده مانند خواهر نازنینت که دستی از دستان قدرتمند خداوند برات بود و بلطف خدای مهربان خواهر مهربانت زودتر از تو به اونجا مهاجرت کرده بود تا جاده ای رو برای توی عزیز دل فراهم کنه بازم بهت تبریک می گم و تحسینت می کنم که خداوند ترا آسان کرد برای آسانی های مهاجرت بینظرت .. خدارو صد هزار مرتبه شکر که تو الگویی شدی برام که می توان آسانی رو در زندگی مون تجربه کنیم. شاد و موفق و سربلند و سلامت باشی عزیزم
اول خواستم فقط امتیاز پنج ستاره بدم ولی گفتم حتما یک کامنت هم بنویسم و تحسین ت کنم و بازم بیا از موفقیت هات بنویس یاسمن جان عزیزم . از قول منم به خواهر عزیزت سلام برسون و بگو که ما هم دورادور بخاطر فرکانس بالایت تحسینت می کنیم..
ممنون و سپاس روز و شبت بخیریت و جشن و شادی و ایام بکامت شیرین و گوارا همراه با عشق الهی
سلام به شما رویای عزیز!
اول بگم چه اسم زیبایی دارید! من از بچگی یادمه این اسمو خیلی دوست داشتم و توی خاله بازی ها اسممو میذاشتم رویا :)))
خیلی ممنونم که وقت گذاشتین و برای دیدگاه من پاسخ نوشتین و این حس قشنگ رو به من منتقل کردین (قلب)!
تعبیر خیلی جالبی نوشته بودین:
باور به اینکه خداوند پیشاپیش ما حرکت میکنه و کارها رو برای ما آسون میکنه!
چقدر زندگی لذت بخش میشه اگر ما واقعاً به این جمله باور داشته باشیم و همیشه تو ذهنمون مرورش کنیم!
خدا رو شکر میکنم به خاطر این سایت و فضای فوق العاده ای که توش هستیم و میتونیم خیلی خوب از هم الگو و انگیزه و کلی حس خوب دریافت کنیم…
در پناه خدا بهترین ها رو برای شما آرزو میکنم رویا جان :-*
درود و سلام خدمت یاسمن عزیز دلم ممنون و سپاسگذارم که برام نوشتی و وقت ارزشمندتو در اختیارم گذاشتی سپاس..
ممنونم که از اسمم خوشت اومده واقعا خودمم همیشه رویا رو ددوست داشتم ولی چند سالی هستش که یک ل بهش اضافه کردم که بشم تجملی ROYAL تجمل به معنای ثروتمند بودن برام معنا داره نه به اون معنای زرق و برق .. و خیلی احساس قدرت و ثروت بهم میده و رویای خالی بهم تجسم سازی رو میده حتی دخترم بهم میگه رویایی فکر می کنه چون تجسم سازی مو با صدای بلند ابراز می کنم و باید اعتراف کنم دست خودم نیست دوست دارم تجسمم رو فریاد بزنم ولی بعضی وقت ها خودمو کنترل می کنم چون نزدیک ترین افراد هم می تونند در مدار افکار ما نباشند..
ممنون یاسمن جون برام نوشتی عزیزم..
راستی می خواستم بدونم نسیم و سمیه زمانی خواهرهای شما هستند؟؟؟
گویا خانودگی در سایت خانواده گرم و صمیمی عباسمنش حضور پُر رنگی دارید .. چون خیلی چهره تون به هم شبیه هستش ..
در هر صورت بهترینع بهترین ها رو برای تو دوست عزیز یاسمن جان و برای همه مون آرزومند م
ممنون و سپاس
سلام به رویای عزیز،
انشالله همونطور که اسم ROYAL رو برای خودتون انتخاب کردین برازنده ترین و شیک ترین ثروت ها و نعمت ها نصیبتون بشه!
بله نسیم زمانی و سمیه زمانی خواهرام هستن و فاطمه سلیمی مامانم (لبخند با گونه های گل انداخته)
مرسی از اینکه notice کردین!! واقعاً لذت میبرم که چنین دوستان ریزبین و نکته سنجی دارم تو این سایت…خدایا شکرت!
واقعاً برای ما لذت بخشه که باهم عضو این سایت هستیم و کلاً همش داریم در مورد قانون و پیشرفت هایی که داشتیم یا حس خوبی که از فلان فایل یا فلان کامنت گرفتیم صحبت میکنیم به جای حرفای چرت و پرت…البته پیش هم نیستیم، من و نسیم کانادا هستیم، سمیه آمریکاست و مامانم فعلاً ایران…ولی هر روز از طریق اسکایپ صحبت میکنیم و از هم صحبتی هم لذت میبریم…و این واقعاً یکی از شکرگزاری های هر شب منه!
باز هم از شما ممنونم رویا جان به خاطر وقتی که گذاشتید و پاسخی که به کامنتم دادید.
در پناه خدا بهترین ها نصیبتون بشه :)
پی نوشت: استاد کاشکی قابلیت ایموجی رو به صورت محدود میتونسین بذارین تو سایت! آقا ابراهیم که خدای برنامه نویسه، یه کاری کنه هر کس تو کامنتش مثلاً ماکزیمم 5 تا ایموجی بتونه بذاره (خخخ)
سلام استاد عزیزم
مطلبی مینویسم شاید مفید باشد برای اپدیت دوره
من دختری بودم که از مامانم بدم میومد
کاملا ناخوداگاه،
از بچگی خیلی رفتار خوبی نداشت با اینکه خیلی برام کارهای زیادی میکرد ولی همیشه جیغ میزد سرم
و میگفت من پسر میخواستم
بزرگ شدم و تمام رابطه هام به طرد شدن انجامید
با اینکه بهم میگفتن ما لنگه ی تورو جایی ندیدیم
ولی هیچ وقت پا پیش نمیگذاشتن و من خودم میرفتم از اون رابطه و افتخار هم میکردم که من اونو ول کردم ولی دلیلش چیز دیگری بود در ناخواداگاه
تا اینکه با یک روان شناس کاملا متفاوت اشنا شدم که
همین درس های استاد را بهش باور داشت ولی با روان شناسی یونگ تلفیق کرده بود
و وقتی من از ته دل خواستم از خدا که چرا اینجوری میشه اون خانم سر راهم قرار گرفت (اگر نباید اسمی ببرم اسمش را پاک کنین، خانم سوده هروی، موسسه زندگی سالم، دوره جدایی تا تعالی)
و بهم گفت ما به این جور ادم ها که مادرشون در کودکی این حرف ها بهش زدن را میگیم کودکانی که طرد شدن را درونی کردن
و بلا استثنا یا در روابط طرد و ترک میشن یا
خودشون اون رابطه را ترک میکنن(اصطلاح چمدون به دستی را بکار برد)
که با کوچک ترین نشانه از اینکه طرف دوستشون نداره (که اونم خودشون به خاطر اون حرفهای کودکی تفسیر میکنن)
چمدونشون که امادس فقط برمیدارن که برن
و نمیدونین من خیلی روی دوست داشتن کودکم کار کردم به واسطه اون خانم و الان عاشق مادرم شدم و رابطم باهاش عالی شده (وقتی بقیه اینجوری مینویسن ناخوداگاه ذهن فکر میکنه کار 2ماه بوده و خودش را با بقیه مقایسه میکنه نه این نتیجه کار 2سال هست)
در صورتی که قبلا چند بار در هفته با مادرم دعوا میکردم (اتفاقی که استاد میگه تکرار شونده خبر از چیزهایی از اون زیر میده)
و الان دیگه دعوا نمیکینم و حتی اگه بحث کوچکی شود سریع اشتی میشود
و یک شب که داشتم روی عزت نفس دوره استاد کار میکردم و احساسم به خودم خیلی خوب بود(قبلا احساس بی ارزشی داشتم فکر میکردم پسرها خوبن و ما سربار)
مامانم اومد توی اتاقم گریه افتاد و گفت تو خیلی خوب هستی من دختر مثل تو ندیدیم و این سالها من تورا ندیدم و همیشه ازت بدم میومد
و کلی گریه کرد
و اون مشاور گفت که اگر رابطت با مادرت خوب شد بدان ازدواجتم بعدش درست میشه چون یعنی اون کودک طرد شده شفا پیدا
…..
یک مورد دیگه که بود
من خیلی دوست داشتم ازدواج کنم و فکر میکردم اکی هستم و میگفتم مشکلی نیست چرا نمیشه؟
بعد من هر کس به صورت سنتی برای من خواستگار میومد
به شدت عصبانی میشدم( اون مشاور به من گفت عصبانیت نشانه سایه است از چی اون بدت میاد؟)
گفتم چون ترسو است
حالم از ازدواج سنتی بهم میخوره اینقد میترسه که مامانش و میفرسته و جلو واسش یکی رو بپسنده
و بعد یکدفعه یک اگاهی مثل پتک خورد توی سرم
که این منم که میترسم
این منم که میترسم طرد بشم و منو دوست نداشته باشه(کودک طرد شده ای که مادرش بهش گفته)من ترسو هستم
در صورتی که در خوداگاهم همه بخاطر شجاعت و بی باکی ام تحسین شدم و اصلا قبول نمیکردم من ترسو باشم
و اصلا از تعجب شاخ در اوردم که من یک درصدم فکر نمیکردم میترسم (کتاب نیمه تاریک وجود)
البته که اون کار کردن ها با اون خانم به تنهایی اصلا نتیجه نمی داد و با دوره های استاد خیلی خیلی کامل تر شد و با شناخت قانون ترس هام کمتر شد
و گرنه هیج جوره قانع نمیشدم
عالی هستی ، بدرخشی
سلام و عشق فراوان به شما خانم حیات عزیز
آفرین به شجاعتت دختر. صد آفرین به پیگیریت در مورد اصلاح اون جنبه از وجودت که سالها آزارت می داد.
همه ما از پدر یا مادرمون گاهی انرژی منفی دریافت کردیم که باعث کدوزت خاطر و ایجاد باورهای اشتباه در مورد خودمون شده ولی معمولا به حد از اونها نفرت نمی رسه. شما حتما خیلی ضربه های پی در پی و سنگین خورده بودی که چنین حسی به مادرت داشتی. و صد البته که برگردوندن این ورق سنگین حتما کار دشوار و زمان بری بوده که از عهده هرکسی برنمیاد. مگر کسی که اونقدر با کتاب خوب خوندن و دوره خوب گوش دادن و کمک از اساتید سطح بالا روی خودش متعهدانه و با حوصله کار کنه که به این حد از خودشناسی برسه که عمق مطلب رو کشف و ضبط کنه. سر مچ ذهنشو بگیره مثل شما و اونجاست که درهای رحمت باز میشه و نتایج شگفت انگیز رقم می خورن.
بسیار بسیار تحت تاثیر اتفاقی که در مورد مادرت تعریف کردی قرار گرفتم و اشکم سرازیر شد. دقیقا طبق کتاب نیمه تاریک وجود پدر و مادر ما هم کودکی ترسیده و ناآگاه در درونشون دارن که در اون برهه از زمان نمی دونستن چه کاری درسته و چه تصمیم و حرفی حالشون رو خوب می کنه. بهترین کاری که در مورد خودشون و ما بلد بودند رو انجام دادند. که اون هم ناشی از رفتار پدر ومادر خودشون باهاشون بوده.
من هم گاهی که یادم میاد مادرم به خاطر کند بودنم در انجام کارها سرم داد می کشید و بهم می گفت سوزن یه کاره، الان که حرفهای استاد رو با دقت گوش میدم و کتابهای بیشتری خوندم از مادرم چیزی به دل نمی گیرم. میگم اون آدم فرز و سریعی بود و اعصابش خراب میشد منو می دید که خیلی پرحوصله ام.هزارتا کار داشته و نمی تونسته معطل من بمونه. نگران آینده من بوده که از زندگیم عقب نمونم. هی برای خودم تعبیرهای مثبت می سازم. و آخرش هم میگم منو در هر شرایطی دوست داشته ولی ظرفیتش در این حد بوده.
کار خیلی بزرگی کردی و حتما با همین روش و این استمراری که در پیدا کردن ریشه ترمزهات داری حتما و حتما در همه جنبه های زندگیت رشد چشمگیری می کنی از جمله در جذب یک عشق دوطرفه عالی و تعالی بخش.
محکم و شادمانه به مسیرت ادامه بده دختر گل.
سلام اقای سعید
سپاسگزارم از کامنت بسیار زیباتون و این هما انرژی مثبت
بله دقیقا همین است اونها مشکلات و تاثیرات باورهای مخرب والدین خودشون را داشتند و نا اگاهانه به ما انتقال دادن و چه بسا ماهم اگاه نمیشدیم همین کارو میکردیم
امیدوارم عالی باشید و بدرخشید
و در هر جنبه از زندگیتون پیشرفت های عالی کنید
ببخشید خانم سعیده عزیز
من بیرون بودم درست اسمتون نخوندم
بازم عذرخواهی میکنم
ووممنونم بابت کامنت زیباتون
…
…
.
.Sorry, dear Saeeda
I was outside and didn’t read your name correctly
I apologize again
Thank you for your nice comment
…
…
.
.
..
.
..
..
.
..
آسف عزیزتی سعیده
کنت بالخارج ولم أقرأ اسمک بشکل صحیح
أعتذر مره أخرى
شکرا لتعلیقک الجمیل
…
…
.
.
..
.
..
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و بچه های سایت عباس منش
من حدودا پارسال همین موقع بود که اومدم جدی رو خودم کار کنم تو روابط ، البته تا قبل از اون هم خوب بود اما اون چیزی که میخواستم نبود و میخواستم بهتر بشم ، اومدم فقط روی ویژگی های خودم ، ویژگی های خوبی که دارم تمرکز میکردم ،با خودم بازگو میکردم ، دیگران رو دوست داشتم و ویژگی های مثبت دوستانم رو مینوشتم و روی اون تمرکز میکردم طوری شده بود که تا شهریور ماه همه بچه ها خیلی منو دوست داشتن و میگفتن اینو بهم که پسر تو خیلی باحال و دوست داشتنی هستی و این یکی از نتایج من روی کار کردن در روابط بود
سلام به استاد عزیزم
استادی که برای من و احتمالا همه بچه های این سایت پیامبر و پیغام آور کلام خداست
خدایی که هیچ شباهتی به خدای موهومی که تو ذهنم ازش ساخته بودم نداره.
خدایی که آروم آروم دارم فکرشو میخونم و برعکس گذشته این خدا تاس نمیاندازه .
فایل قبلی که به ما هدیه دادین انقدر برای من پر از آگاهی و خیر و برکت بود که به تنهایی یک دوره بحساب میومد.
فایل قبلی با سوال هایی که در ذهنم ایجاد کرد منو با بخشی از ترمزهام روبرو کرد که فکر نمیکردم وجود داشته باشن.
و به لطف و عنایت خدا دارم روش کار میکنم
و اما این فایل:
اولش خیلی دوست داشتم در مورد مساعل مالی صحبت کنید .ولی ازون جایی که من بنده خاص خداوندم. ازون جایی که من همیشه باید بهترینها رو دریافت کنم. خدا از طریق پیامبرش بااجازه هم مثل همیشه به بهترینها هدایتم کرد
موضوعی که شما در موردش صحبت کردید گنج بود.
نه تنها در زمینه روابط بلکه در مورد تمام مساعل.
و ازون جایی که من موضوع مهم زندگیم موضوعات مالیه ، تصمیم گرفتم علاوه بر درس هایی که برای روابط ازش گرفتم تک تک نکاتی که گفتید در مورد مساعل مالی هم ازش الگو برداری کنم.
پس میخام مورد به مورد در باره مساعل مالی بنویسم.
که این ترمز ها دقیقا در مساعل مالی هم بچشم میخوره.
1. ترمزی بسیار بزرگ ، اینکه من ویژگیهای ظاهری عالی ندارم.
این مساله نه تنها در روابط بلکه در مباحث کاری هم بشدت میتونه ادمهارو از اصل دور کنه و درگیر فرعیات بیهوده ای بکنه که دقیقا وارد یک دور باطل بشن.مثال کاملا آشکارش زندگی کاری خودمه.
سالها پیش که هنوز دفتر کار نداشتم و با دوستانم بصورت شراکتی و پروژه ای کار میکردم همیشه این فکر تو سرم بود که من چون دفتر ندارم درامد ندارم.
ببین فلانی و فلانی و فلانی که یه دفتر شیک دارن چطور دارن پول پارو میکنند.
ببین فلانی که دفتر داره مشتریها براش صف میبندن.
اون زمان تمام عامل بدبختی ها و بیپولیهامو نداشتن دفتر کار میدونستم و توجیح ام هم این بود که مگه میشه یه مهندس دفتر کار نداشته باشه.
بالاخره تصمیم گرفتم شرافت رو کنار بزارم و تنهایی دفتر مستقل بزنم .اما آیا دفتر باعث شد من پیشرفتی بکنم؟ هرگز .
تا زمانی که تو یک عالی بیرون از خودت رو باعث خوشبختی یا بدبختیهای زندگیت میدونی داری از اصل دور میشی و مهم نیست چقدر تلاش فیزیکی میکنی ، اگر باورهات تغییر نکنه هیچ چیز تغییر نمیکنه.
مساله اینجاست که کسی که شرایط بیرونیو عامل میدونه ، هیچ وقت این عوانل تو ذهنت تموم نمیشه.
و تمام اون روزهایی که من دفتر داشتم ولی هنوز با استاد آشنا نشده بودم بااجازه هم به دنبال یه عاملی میگشتم که اونها رو باید تغییر بدم مثلا چون تبلیغات نگردم مشتری ندارم .چون دفترم شیک نیست مشتری ندارم چون مثلا کت و شلوار نمیپوشم چون ماشین فلان قیمتی ندارم چون گوشی آیفون ندارم چون …… ندارم مشتری ندارم.
و همون زمانها یادمه رفتم بزرگترین و بهترین و گرانترین بیلبورد شهرو واسه تبلیغات گرفتم و دو ماه تبلیغات کردم ولی یک نفر ( حتیییییی یک نفرررر ) هم مشتری برام نیومد.
چون اصلا مهم نیست چقدر عوانل بیرونیو تغییر میدی .اگه باورهات تغییر نکنه هیچ نتیجه ای حاصل نمیشه.
2. یه ترمز دیگه اینه که من چون توانایی خاصی ندارم مشتری ندارم و پول ندارم. چون مدرک خاصی ندارم استعداد خاصی ندارم ثروتمند نشدم.
هیچ انسانی وجود نداره که هیچ استعداد و توانایی نداشته باشه اما مساله اینجاست که ما چون خودمونو ناتوان و بی استعداد و بیعرضه میدونیم دنیا هم همینو به ما اثبات میکنه.
من هرگز آدم ناتوان و بی استعدادی نیستم و قبلا هم نبودم اما هیچ وقت خودمو یه آدم توانا نمیدونستم .البته الان کمی بهتر شدم ولی هنوز هم خیلی حای کار دارم.
من در دانشگاه تمام ترمها یا شاگرد اول بودم یا شاگرد ممتاز.من با معدل 19/15 از دانشگاه فارق التحصیل شدم.اما میدیدم تقریبا اکثر هم دوره ای هام که بزور نمره قبولی میگرفتند الان همشون آدمهای بسیار فعال و موفقی شدند و زندگیهای خوبی دارند.
با استعداد و تواناییهایی در حد یک دهم من.
اما وافی بود باهاشون ده دقیقه هم کلام بشی. آنچنان کارشون و خودشونو قبول داشتند که قبلا که قوانینو نمیدونستم کلی بهشون میخندیدم و مسخرشون میکردم.من میدیدم طرف تو دانشگاه یه خط صاف نمیتونه بکشه الان کلی هنرها و خلاقیتهاش داره تعریف میکنه.
منی که همیشه طرحهام جزو بهترینهای دانشگاه بود هنوز باید واسه دو قرون دوزار با کارفرما چونه بزنم یا با تقلا و تلاش فراوان کارو به تاییدش برسونم.( در زمینه معماری). اما فلانی که بزور درساشو پاس میکرد الان یجوری کارفرما ها براش خم و راست میشن انگار جلوی خدا وایستادن.
باز هم بعد از شناخت قوانین فهمیدم مهم نیست چقدر توانایی داری مهم اینه که چقدر خودت به خودت ایمان داری و چقدر خودت برای خودت و تواناییهات ارزش قاعلی.
اگر تو بهترین آرشیتکت دنیا باشی ولی خودتو باور نداشته باشی برای سیر کردن شکمت لنگی.
3. ترمز بعدی اینه که همه آدم خوبا و مشتری خوبا رو قبلا بردن و اونا دیگه نمیان با تو کار کنن. همه خوبها تموم شدن.
این ترمز داره فریاد میزنه باور به فراوانی نداری.
مشتریهای خوب یه تعداد محدودی بودن و اون یه عده هم توسط یه سری معمار خوش شانس جذب شدن و دیگه سر تو بی کلاه مونده.
پس هر چقدر تلاش کنی فایده نداره.
یعنی انگار باورها و نقش باورهای تو در این زمینه هییییچ تاثیری در شرایط و درآمد تو نداره.
در صورتی که این یک دروغه
اینکه تو این موضوعو باور کردی باعث شده اغلب مشتری خوبی بسراغ تو نیاد.
یا اگرم بیاد بواسطه همین افکار و باورها بره پشت سرهم نگاه نکنه
در همین لحظه علت این موضوعو درک گردم که علت اینکه بسیاری از مشتریهای ظاهرا خوب به من مراجعه میکردند ولی در نهایت منجر به قرار داد نمیشد احتمالا یه بخشیش مربوط به همین ترمز بوده
یعنی کارفرما میومد و ظاهرا با همه جیز اوکی بود. با مبلغ اوکی بود با کیفیت کار اوکی بود. اما یدفعه دیگه غیبش میزد.
و من میموندم و این سوال که آخه چرا؟.
اون که با همه جیز موافق بود. چیشد یهو؟
وقتی تو عمیقا باور داری مشتری خوبا تموم شدن
همین طرز فکر باعث میشه حتی اگر کسی هم بهت مراجعه کنه یهو غیب بشه.
نه به این دلیل که مشتری خوب وجود نداره بلکه تو این شرایطو خلق کردی. تو کدشو نوشتی.
الان که به لطف خدا دوره کشف قوانینو تهیه کردم میفهمم این کدها داره توسط خودم ران میشه.
و مهم نیست چقدر سعی میکنی عوانل بیرونیو تغییر بدی. تا زمانی که باورهات عوض نشه نتیجه همونیه که قبلا بوده.
4 . من لیاقت یه مشتری خوب و ثروتمند و خوش حسابو ندارم .
یه گام بعد از ترمز بعدی ممکنه باز این ترمز خودشو نشون بده.
یعنی تو با خودت بگی اوکی درسته که مشتریهای خوب زیادن ولی من به فلان دلیل لیاقت داشتن این مشتری خوبو ندارم.
با دلایلی که همش بخاطر بیماری کمالگرایی در ما ایجاد شده مثل اینکه :
من تخصص کافی ندارم
من به اندازه کافی مهارت ندارم
من تجربه ندارم
من دفتر شیک و خفن ندارم
من چون عضو نظام مهندسی نیستم پس مشتری خوب سمتم نمیاد
من چون پارتی ندارم و ….. تا دلیل بیربط دیگه.
مثلا من همین الان نزدیک به یک ساله که بصورت جدی هر روز دارم روی تواناییها و تخصصم وقت میزارم.
حدود سه ماه بصورت شبانه روزی اینکارو کروم الان هم هر روز حداقل یه جیز جدید تو کارم یاد میگیرم
حالا میخاد یه نکته در مورد طراحی باشه یا ضوابط نظام مهندسی باشه ضوابط شهرداری باشه یه نرم افزار جدید معماری باشه یه نکته اجرایی باشه یا هر چیزی شبیه به این.
در صورتی که دارم میبینم بیش از نود درصد هم صفهای من حتی یک کلمه در مورد کارشون نسیت به ده سال پیش تو دانشگاه رشدی نداشتن.
اما مساله اینجاست که کمالگرایی همیشه تو رو محکوم به کم بودن میکنه
همیشه ته ذهنت نجوا میکنه میگه تو کمی تو ناکافی هستی نو بدردبخور نیستی تو لایق نیستی.
اصلا مهم نیست همین الان تو از نود و نه درصد همکارهات قویتری اما از دریچه دید کمالگرایی تو کلا ضعیفی و بدر نمیخوری.
با بررسی خیلی موارد توی زندگی خودم بوضوح دارم میبینم من تقریبا تو تمام موارد همین افکارو داشتم و فقط با کمی تغییر چه درهایی رو به زندگیم باز شد.
همیشه میگفتم آدم خوب وجود نداره.اما الان در طول روز آدمها بزور میخان به ثابت کنند که جقدر خوبن.
از در و دیوار از زمین و آسمون برخوردهای خوب و محبت آمیز دریافت میکنم
یا مثلا من قبلا میگفتم من لیاقت سلامتیو ندارم
اما واقعیت چیز دیگه ای بود.
باز یک الگو از داستان های قرآن رو بیاد آوردم.
چون تمام داستانهای قرآن واسه اینه که یه باوری در ما بسازند که معمولا ما خلاف اونو فکر میکنیم.
حضرت عیسی در گهواره سخن گفت و مهم تر اینه که چی گفت.
گفت من بنده پاک و خاص خداوندم. من مایه خیر و برکت جهانیان هستم.
این که یه نوزاد در گهواره حرف بزنه و اولین چیزی که میگه داره این باور برامون میسازه که احساس لیاقت احتیاج به هیچ پیشنیازی نداره.
ما همین که متولد میشیم لیاقتمندی و ارزشمندی هم با ما زاده میشه. یعنی لیاقت جزو خصوصیات ماست. ولی ما همش دنبال یه عاملی میگردم که بواسطه اون برایم برای خودمون توجیحی بیاریم که به فلان دلیل لیاقت دارم.
5. من همیشه آدمهای نامناسیو جذب میکنم.
همیشه در گذشته روابط کاری خودم دقیقا بد ترین بدحسابترین بد سلیقه ترین غر غرو ترین ایرادگیر ترین و مشکلساز ترین کارفرماها رو داشتم .
یعنی با این که به دلیل باورهای مخرب حتی یک دهم بقیه پول میگرفتم ولی باز هم همیشه طلبکار بودند.
همیشه ایراد میگرفتند و باز همون دو قرون پولو نصفشو هم آخر کار نمیدادن چون یه دلیلی واسه اینکار پیدا میکردند.
و دارم میبینم که هر چی تونستم این نگاه تغییر بدم چه مشتریهای با شخصیت خوش حساب و محترم تری وارد دنیای کاریم شده و چقدر ارزش کارمو میفهمن و چقدر سپاسگزار ترن.
6 . تمام مشتریها آخرش با ناراحتی و دلخوری کارهاشونو با من قطع میکنند.
مهم نبود من واسه نگه داشتنشون چقدر باج میدم یا تلاش و تقلا میکنم. در نهایت یه دلیل مسخره ای برای ناراحتی و دلخوری وجود داشت.
چون من عمیقا به این مساله باور داشتم.
هر چقدر هم بیشتر سعی در حفظشون میکردم آخرش بیشتر میسوختم.
دقیقا مثل وابستگی تو روابط میمونه.
مهم نیست تو چقدر به طرفت میچسبی در نهایت تو نمیتونی اونو راضی نگه داری.
چون تو هیچ توانایی در خوشحال گردن اون نداری.
مشتری هم همینه.
مهم اینه گه تو چقدر خودتو و آرزوهاتو و تخصصتو باور داری و براش ارزش قاعلی
اگر غیر ازین باشه هر چقدر تلاش کنی نتیجه معکوس میگیری.
7 . من خیلی پیرم یا خیلی جوانم برای داشتن یه کسب و کار موفق و پولساز.
این هم یه باور مخربه که نجواها میخاد تو رو با این روش از موفقیت دور کنه.
اون هم با دلایل واهی.
چون که همین الان خیلی ها با سنی بسیار کمتر یا بسیار بیشتر از تو هستند که دارن تو کسب و کار خودشون پول های بسیار زیادی میسازند.
چیزی که پای ثروت و موفقیتو به زندگیت باز میکنه سن و سال نیست بلکه باورهای خودمونه.
اگه تو ذهنت داری با این توجیح دست به هیچ اقدام عملی نمیزنی چون فکر میکنی که سنی ازت گذشته ایم عامل نمیزاره هیچ رشدی در زمینه کاری یا مالی داشته باشی نه به این دلیل که این قانونشه بلکه بخاطر اینه که تو این باور داری .پس عملا دنیا بهت ثابت میکنه که درست فکر میکنی.
8 .من باید بینقص و پرفکت باشم تا بتونم یه شرایط فوق العاده در کار و بیزینس رو تجربه کنم.
این هم باز به خاطر همون بیماری کمالگراییه .
یعنی کمالگرایی جلوی هر گونه اقدام و فعالیت جدیدی میگیره با این توجیح که تو هنوز بینقص نیستی.
بقول استاد در دوره حل مساعل ،کمالگرایی استاد هدر بردن انرژی توئه.
استاد پرت کردن تو از مسیر درسته.
بدترین مشاوریه که میتونه وارد افکارت بشه و تو رو از حرکت و تغییر دور نگه داره.
در حقیقت هیچ چیز کاملی در دنیا وجود نداره
تمام بیزینسها با تمام نقصهاشون با تمام سوتی ها و ایراداتشون دارن قله های موفقیت فتح میکنند.
اگر غیر ازین بود که مثلا بنز مثلا فورد ، تسلا ، اپل ، گوگل ،آمازون و … باید فقط و فقط یه محصول تولید میکردن و میگفتن این دیگه ته ته کیفیت و تکنولوژیه و تا آخر دنیا دیگه نباید هیچ تغییری در محصولاتشون ایجاد میکردند.
اما ما میبینیم در واقعیت همه غول های دنیا هر محصولی تولید کردن چهار روز بعدش باز یا آپدیتش کردن یا فراخوان دادن کاسه رفع باگ ها و ایراداتشون.
چون هیچ چیزی پرفکت نیست و آدم با قدم برداشتن متوجه نواقص و ایراداتش میشه.
این باید یه الگوی خوب باشه برای اینکه من هیچ وقت به بی نقص بودن نمیرسم بلکه همیشه میتونم بهتر از قبل خودم باشم.
و اتفاقا این نواقص برای دنیا کاملا پذیرفته اس.
و فقط ما باید با ایرادات و ضعفهای خودمون به صلح برسیم و همیشه سعی کنیم یه درجه از روز قبل خودمون بهتر باشیم.
9. همه در نهایت پولمو میخورن همه آخرش ارزش کار آدمو نمیدونن.
این مورد هم من زیاد تجربه کردم
نه بخاطر اینکه قانونشه .
بلکه بخاطر اینکه من همرو همینطوری میدیدم
من چندین ماه پیش این ترمز کشف کردم.
یعنی دیدم من تمام ادمهارو دزد و کلاهبردار میدونم و هر کسی هم که به من مراجعه میکرد دقیقا همین کارو میکرد.
یعنی من با افکار خودم اکه تو بهشت هم کار میکردم باز یه عده کلاهبردار بهم مراجعه میکردن که پولمو میخوردن.
چون من با افکارم اونها رو دزد میکردم.
باورهای عمیق ما داره شرایط و دنیای اطراف مارو میسازه.
یقینا اگه خود خدا هم مشتری بود خدا هم باز کلاهم بر میداشت خخخخخخخ.
میخام بگم این ساز و کار دنیاست که باورهای ما به ما اثبات میشه.
در واقع تو اون شرایطو با افکارت خلق کردی.
10. من پولدار نیستم وضعم خوب نیست بابام بهم پول و سرمایه نداده پس عملا نمیتونم موفق و ثروتمند بشم.
عاشق این جمله استادم:
این یک توهم است.
اصلا مهم نیست چقدر بواسطه عوامل بیرونی میخای وضعیتت رو تغییر بدی.
اگه افکار و باوراات تغییر نکنه در نهایت شرایط تو هیچ تغییری نخواهد کرد.
یک نمونه خیلی نزدیک و واضحش یوی از بهترین دوستان خودمه.
که قبلا خیلی هم بهش حسادت میکردم
ما با هم شریک بودیم
ایشون حدود سه سال پیش با فروش خونه خودش و فروش خونه پدرش اقدام به ساخت و ساز کرد اونهم به شکل مشارکت در ساخت.
دقیقا همون زمانی که من اقدام به شروع تغییرات در خودم کردم بواسطه آشنایی با استاد
ایشون بدون طی تکامل و یا ایجاد تغییر در باورهاش صرفا چون دوست داشت اسمی در سطح شهر در کنه و احتمالا موفقیتهایی چماق کنه و بزنه تو سر پدر زنش ( چون یکی از شرایط ازدواجشون داشتن خونه بود که باید به نام عروس میزد ) یجورایی میخواست با این حرکت دهن ایشونو ببنده .
خلاصه شروع بکاری کرد که قبلا حتی کوچکترین تجربه و تکاملی در این زمینه طی نکرده بود.
کاریو شروع کرد که همه میگفتند پول توش هست.
حدود یکماه پیش چند ساعتی باهم بودیم و بهم گفت تو داری با یک ورشکسته حرف میزنی.
استاد باورت ن نمیشه در یک لحظه تمام این ده سال اخیر تو ذهنم مرور شد
تمام اون حسادتهای درونیم نسبت بهداین دوستم
تمام اون عوانلی که همیشه اون عوانلو باعث رشد و پیشرفت میدونستم
تمام اون کمک خای پدرش برای خرید خونه با زور قسط و وام
تمام تلاشهای پدر زنش برای اجبار به خرید خونه برای دادن جواب مثبت.
تمام این سه سال زحمت دوستم برای انجام کار فیزیکی بدون تغییر باورها
و در این لحظه دیدن حال و روز دوستم بعنوان یک ورشکسته.
تمام حرفهای استاد تو سرم میچرخید
این یک توهم است که فکر کنی میتونی بدون تغییر باورهات نتایج متفاوتی از قبل بگیری.
مهم نیست پدر زنت بزور خونه دارت میکنه نصفشو به نام دخترش میزنه تا خوشبختیشو تضمین کنه.
مهم نیست پدر و مادرت تمام سرمایه یک عمر کارمندی و بازنشستگی شونو که یه خونست میفروشن و در اختیارت میزارن
مهم نیست با پول پدرت ازدواج میکنی.
مهم نیست چقدر سعی میکنی قانونو دور بزنی.
مهم نیست چقدر میخای تکاملو دور بزنی
مهم نیست چقدر نقش باورها در ایجاد شرایط جدید در زندگیتو بی تاثیر میدونی
مهم نیست چقدر بخاطر حرف دیگران ظاهرت شبیه آدم های ثروتمند میکنی چون فکر میکنی اینه که اسم تو رو گنده میکنه
هیچ کدوم مهم نیست.
حالا چی مهمه؟
همین باورهاست که مهمه
درست سه سال پیش اون شروع به ساخت و ساز کرد
من هم شروع به ساخت و ساز کردم
اون ساختمونشو من هم خودمو.
روزهای اول شرایط بیرونی ما هیچ ربطی بهم نداشت.
اون در عرض چند هفته با نقدینگی که داشت ماشین جدید خرید سر و شکل زندگیش زیر و رو شد چهار پنج تا کارمند استخدام کرد دورش شلوغ شد اسمش کم و بیش بین مردم شنیده میشد
ولی من هیچ کدوم اینها رو نداشتم
سه سال پیش من یه آدم بیپول بودم که وضعیت زندگیم فاجعه بود روابطم فاجعه بود سلامتیم فاجعه بود کسب و کارم فاجعه بود هیییییچ چی نداشتم
یه زندگی در شرف طلاق
یه جسم بیمار که هر روز هم بدتر میشدم
بزور پول واسه گذران زندگیم داشتم
اما الان چی
الان هم هیچ شباهتی به هم نداریم.
اون همه چیزو از دست داده
پدر و مادر و همسر و پدر همسرش از ورشکستگی هنوز اطلاعی ندارند
یعنی فکر میکنند قرار بعد از دوسال سرمایشون چند برابر شده باشه.
بقول خودش شبها خواب نداره و کلی قرص میخوره
خانواده همسرش که شرط ازدواجشون خونه بوده احتمالا با این قضیه به راحتی کنار نخواهند اومد.
نه خودش و نه مدر و مادرش دیگه خونه ای ندارند.
مقداری پول براش مونده که احتمالا بتونه ساختمونو به پیش خریداران تحویل بده .تازه اگه بدهکار نشه
و اما من چی.
در تمام زمینه ها بصورت غیر قابل تصوری رشد کردم که هییییچ شباهتی به گذشته خودم ندارم
بالاخره بعد از سه سال دلیل تمام ناکامیهای مالیمو پیدا کردم.و به لطف خدا دارم نشانه های تغییر مالیو تو همین چند هفته میبینم
یکساله نه قرص و دارویی مصرف کردم نه بیماری داشتم
روابط ام با همه به شکل باورنکردنی خوب شده
چیزی بجز عشق و محبت از دیگران نمیبینم.
هزاران هزار ایراد در وجودم پیدا کردم که یا برطرف شدن یا دارم سعی میکنم برطرف کنم.
این برای من یک درس بسیار ارزشمند بود.
که تا باورهات تغییر نکنه هیچ چیز اون بیرون نمیتونه بصورت پایدار زندگیتو تغییر بده.
تغییر در ما بواسطه افکار و باورهای ما اتفاق میفته نه پول پدر و ….
11 .من بهتره تنها باشم
چون تنهایی در بحث مالی خیلی مصداق نداره میخام اینطوری به قضیه نگاه کنم:
من بهتره بیپول باشم.
چون اونی که تنهاست هزار بار سعی کرده ولی هر بار نتیجه نگرفته دیگه واسه این که جلوی رنج خودشو بگیره میگه من بهتره که تنها باشم.
نه به این خاطر که انتخابش این بوده بلکه چون راهی بجز این نداره
دقیقا مثل من تا قبل از دوره شیوه حل مساعل.
من تا قبل ازین دوره تونسته بودم تمام ابعاد زندگیم رو بصورت بنیادین تغییر بدم اما در زمینه مالی اوضاع هر روز بدتر از قبل میشد
یعنی من هزار بار سعی کرده بودم ولی چون نتیجه نمیگرفتم تصمیم گرفتم تسلیم بشم و بمیرم که اقاااا این یکی دیگه راهی نداره.
انگار اصلا قرار نیست من پولدار بشم.
چون من یه ترنز بسیار بزرگ تو وجودم بود.
این ترنز انقدر بزرگ بود که من هر جقدر هم باورهامو تو دوره ثروت یک تغییر میدادم به اندازه یک میلیمتر میرفتم جلو ولی دو هفته بعد سه متر میومدم عقب.
اون ترمز هم باور های اشتباه در مورد خدا بود.
12 .تو سرنوشت ما مقدر شده وارد یک رابطه عاشقانه نشم.
باز هم بیربط به مورد قبلی نیست
یعنی خدا چیزیو از قبل مقدر نکرده
بلکه خدا بارها میگه من به بندگانم ظلم نمیکنم
این یک دروغه
صلاح و مصلحتی وجود نداره
خواسته خداوند اینه که ما به خواسته مون برسیم
کلا نمد ….
اما چون ما دلیل اتفاقات زندگیمونو نمیدونستیم چون نمیدونستیم خودمون ناآگاهانه داریم با افکارمون زندگیمونو به بدترین شکل ممکن خلق میکنیم فکر میکردیم به صلاحمون نیست که موفق بشیم.
و تازه چقدر هم بخودشون افتخار میکردیم که من چقدر خوبم که تسلیم امر پروردگار شدم.
در صورتی که نهایت تسلیم بودن ما اینه که رشد کنیم و به آنچه میخایم برسیم.
13 من اصلا تو بیزینس خوب نیستم و من اصلا بلد نیستم.
هیچ کسی در بدو ورودش به این دنیا با توانایی خاصی به دنیا نیومده
همه مثل هم بودیم
همه مون بخاطر اوضاع و شرایط و رفتارها و برخوردهای خانواده و مدرسه و فرهنگ و مذهب در یه زمینه هایی رشد کردیم و تو یه زمینه هایی ضعف داریم.
باز مثال واضحش خودم هستم
من قبلا کامپیوتر میخوندم
هیییچی هم از کامپیوتر نفهمیدم
ده ترم درس خوندم ولی به اندازه یه کاردانی واحد پاس کرده بودم.
تقریبا هر ده ترم مشروط شدم
عاشق ساختمون بودم
کار پدرم هم همین بود
ساخت و ساز میکرد
دهه شستیها میدونن زمان ما ورود به دانشگاه غولی بود واسه خودش
و انصراف هز دانشگاه یه کار خبط و یه عمل قبیح بحساب میومد .
یعنی اگه طلاق میگرفتی خبرش کمتر از انصراف از دانشگاه بود.
اونهم پسر خانواده فلانی
مامانم گریه میکرد
بابام مخالف بود
خلاصه اوضاعی بود تو خونه
ولی من تصمیمم گرفته بودم.
برای اولین بار تو زندگیم میخاستم تصمیمی بگیرم و انجامش بدم که رضایت بقیه براممهم نبود
وقتی کارای انصراف تموم شد دقیقا سی روز تا کنکور معماری زمان بود.
دو روز طول کشید که کتابها و منابع تهیه کردم
و با ببست و هشت روز زمان شروع کردم به درس خوندن
عملا تو عمرم تا بحال درس نخونده بودم
اما اینبار من درس نمیخوندم بلکه داشتم عششششق میکردم
متوجه گزر زمان نمیشدم کتابارو میبلعیدم.
در عرص بیست و هشت روز آدمی که بالاترین نمره دوران دانشگاهش ده بود ادمی که نمره یک و دو هم تو کارنامه هر ترمش بود آدمی که معدل دیپلمش 10/57 بود شد رتبه نه کنکور معماری
روزی که وارد دانشگاه شدم حتی تلفظ کلماتی بلد نبودم .اصطلاحاتی وجود داشت که من تو اون بک ماه فقط تو کتابا خونده بودم و تلفظ درستشون نمیدونستم و همه بهم میخندیدن.
این آدم پنج ترم شاگرد اول دانشگاه شد.
این آدم حتی ترم اول که پدرش فوت کرد باز هم شاگرد اول شد.
مگه من چیزی از قبل بلد بودم
تمام هم دانشگاههام هم در هنرستان و هم کاردانی معماری خونده بودن.
اما اونها به گرد پای من هم نمیرسیدن
چون من یاد گرفتم. فقط خواستم و یاد گرفتم
تمام زندگی همینه
هیچ کس از اول چیزی بلد نیست
فقط باید ادامه بدی و یاد بگیری
14. اگه وارد رابطه بشم من آزادیهامو از دست میدم.
این مورد هم باز در مورد خودم صادقه
چند ماه پیش متوجه این ترمز هم شدم.
که اگه در زمینه کسب و کار رشد کنم و سرم شلوغ بشه دیگه وقت ندارم زندگی کنم وقت ندارم دوره های استادو کار کنم.
یعنی در یک کلام اگه کسب و کارم رونق بگیره من دیگه وقت واسه هیچ کار ندارم.
آزادیهایی از دست میدم
اما این یک اشتباهه.
از دست دادن آزادی ارتباطی به روابط یا کسب و کار نداره
من حتی خیلی شفاف اینو تو روابطم هم تجربه کردم
آنچه آزادی های تورو میگیره غل و زنجیرهای ذهنی و درونیه.
اگر تو این طوری باور کردی این اتفاق برات میفته.
مهم نیست تو تنهایی یا رابطه ای داری
اون غل و زنجیرها نمیزاره تحرکی بکنی
اگر تو ادنی هستی که برای خودش وقت نمیزاره مهم نیست تو رابطه باشی یا تنها باشی بالاخره قوی پیدا میشه که بهت اینو ثابت کنه.
اگر تو وابسته ای و وابستگی بخشی از شخصیت توئه مهم نیست رابطه دوستی باشه یا عاطفی یا دو تا همکار باهم. خلاصه تو وابسته هستی و ازین وابستگی رنج میکشی.
اگر تو فکر میکنی کسب و کار آزادی تو رو میگیره خلاصه یه مساله بی ارزش و بی اهمیت تو کسب و کارت آزادی تو رو میگیره
پس تصمیم با خودته که آیا میخای پول در بیاری و سرت به کسب و کارت گرم باشه یا میخای از بیکاری مگس بپرونی و درگیر یه مشکلی تو کسب و کارت باشی.
تو خلاصه آزادی نداری .چون تو اینو باور کردی
کسی و کارت آزادی تو رو نمیگیره بلکه افکارت جلوی آزادیها تو میگیره.
15. اگه من خودمو باز کنم و آزاد باشم تو رابطه حتما صدمه میبینم.
مصداقش تو کسب و کار و بیزینس اینه که اگه من آزاد باشم حتما یکی کلاهم بر میداره و پولمو میخوره
اما باز دلیلش باورهای ماست.
من هم همینطوری فکر میکردم
چون عامل اون اتفاقات تو کارمو به دزد بودن دیگران ربط میدادم
میگفتم ببین تا به کسی اعتماد میکنی پولتو میخوره
اما اصلا بحث چیز دیگه ای بود
من به حق و حقوقم نمیرسید بخلطر افکار بیماری زای خودم
ولی اینو به چیز دیگه ربط میدادم
دقیقا مثل کسی که فکر میکنه من عالی و بینقص اما چون خودمو آزاد گذاشتم همه میان یه آسیبی به من میزنند.
نه اون آسیب ها بدلیل باورهای خودته .
وگرنه اگر تو باورهات مناسب باشه مهم نیست چقدر شلی یا جقدر سفتی. لاجرم تو اتفاقات خوبو تجربه میکنی
باز مثال استاد که میگه من قبلا هزززاد جور سعی میکردم و پرس و جو میگردم آخرش تو هر معامله ای ضرر میکردم اما الان چشم بسته معامله میکنم ولی سود میکنم
16.واسه یه رابطه خوب باید کلیییی تلاش کنی اما آخرش هم معلوم نیست چی میشه.
واسه یه کسب و کار خوب کلی تلاش میکنی ولی آخرش ضرر میکنی و ورشکست میشی.
آیا این قانونشه؟ نه هرگز
الان اون دوست من که مثالشو بالاتر زدم میتونه نمونه عینی این موضوع باشه.
وقتی با باورهای نادرست کاریو انجام بدی مهم نیست چقدر تلاش میکنی .تو هیچ وقت به نتایج پایدار نمیرسی.تلاش فیزیکی نیست که تو رو ارتقا میده
باورهای درست تو رو به مسیری هدایت میکنه که تو به ساده ترین کم تقلا ترین و بدون مشکل ترین مسیر برای رشد دست پیدا میکنی.
17 . من اگه بخام وارد رابطه بشم باید ماسک بزنم و شخصیتمو تغییر بدم.
باز هم تجارت شخصی من در زمینه کسب و کار نشان دهنده اینه که اینها تفکرات اشتباهه که بین مردم رایجه
چون ما فکر میکنیم موفقیت ما به یه سری عوامل و ظواهر بیرونی ارتباط داره و ما باید برخلاف میل باطنی مون خودمونو بزور تو اون غالب جا بدیم احساس میکنیم یا باید ماسک بزنیم یا از موفقیت دور میشیم.
در صورتی که اینها همش فرعیات هستند.
یکی لباس اسپرت میپوشه و یه کار آفرین موفقه و یکی کت و شلوار میپوشه و موفقه .
اما چون ما دلیل موفقیتشو نمیدونستیم به لباسش ربطش میدادیم
یکی سیگار میکشه یکی نمیکشه
یکی ورزش میکنه یکی نمیکنه
یکی نظم شخصی داره یکی نداره
هزاران تا عامل وجود داره که هنه دنیا میخان اونها رو عانل موفقیت بدونن و اونها رو به عنوان یک غالب برای موفقیت اعلام کنگ بنابراین سعی میکن بزور خودشون اون شکلی کنن.
اما اونها هیچ اهمیتی نداره
چون خودم تماااام اون راهها رو رفتم
ولی دریغ از ذره ای نتیجه.
حالا عامل چیه؟
همین باورها
19 من نیاز دارم که یکی دیگه منو کامل کنه چون من کامل نیستم.
باز مصداقش در کسب و کار داشتن شریکه.
یعنی به یه دلایلی که خودتو کم ک ناکافی میدونی به دلیل عدم عزت نفس به دلیل عدم احساس لیاقت خودتو برای رسیدن به موفقیت ناکافی میدونی.
پس سعی میکنی دنبال یه نینه ای بگردی که تو رو کامل کنه
حالا اون نیمه یا پول و سرمایه داره که تو نداری
یا پارتی داره که تو نداری
یا موقعیت اجتماعی داره که تو نداری
یا مقبولیت اجتماعی و مدرک و … داره که تو نداری.
خلاصه بدلیل کافی نبودن خودت در دیگری بدنبال یه چیزی میگردی که نواقصتو پوشش بده تا تورو کامل کنه
که همه اینها به عدم احساس لیاقت برمیگرده
در صورتی که من اگه خودم و قدرتی که خدا در وجودم قرار داده باور کنم میدونم برای موفقیت کافی هستم.
و با این نگاه با این خود باوری در کنار هر مشتری قرار بگیرم احساس کمبود نمیکنم
بلکه من ارزشمندم و اون هم ارزشمنده و این ارزشمندی باعث خلق یک پروژه ارزشمند میشه.
20. اگه وارد رابطه بشم وابسته میشم.
در زمینه کسب و کار میشه اینطوری به موضوع نگاه کرد که مثلا اگر وارد یک رابطه کاری با فلان مشتری بشم باید برای نگه داشتنش باج بدم باید به خواسته های غیر معقول اش تن بدم.
باید درخواستهای اشتباه و غیر حرفه ای شو بپذیرم.
در صورتی که من اگه احساس لیاقت و ارزشمندی بکنم نیازی نیست برای حفظ یه مشتری بهش باج بدم.
بلکه من بواسطه کار ارزشمندم با اون مشتری کاری کردم که عملا بدلیل تخصص و ارزشمندیم نمیتونه با کس دیگه ای بجز من کار کنه.
و اگر یک درصد هم اون مشتری در مدار من نبود. اوکی به سلامت .
اونی که ضرر میکنه اونه نه من.
الان نمونه واضحش باز خود استاده
آیا استاد برای این همه کاربر در سایتش به کسی باج داده؟ آیا برای خوش اومدن یا نیومدن کسی حرفشو تغییر داده. آیا بزور خواسته کسیو راضی نگه داره.
آیا اصلا اگر اینکارو میکرد امروز تو این جایگاه بود.
ما زمانی به یه شخص یا به یه شرایط کاری وابسته میشیم که خودمونو ناکافی میدونیم و بدلیل باور به کمبود فکر میکنیم همین یه نفر همین یه مشتری همین یه موقعیت وجود داشت و اگر از دست بره دیگه من بدبخت میشم.
اما این یک توهمه.
مثل یه فوتبالیست که بجای اینکه سعی کنه توانایی هاشو ارتقا بده بره با التماس و با با کادو و رشوه مربی راضی نگه داره.
من به این نتیجه رسیدم که بجتی اینکه بخام دیگرانو راضی نگه دارم کیفیت کارمو انقدر بالا ببرم که آدمها نتونن منو نادیده بگیرن.
آدمها نتونن به جز من با کسی کار کنند.
دقیقا مثل کاری که استاد با همه ما کرده.
استاد عزیزم
این فایل باز هم برای من پر از درس و آگاهی بود.
و چقدر خدا رو شکر میکنم که این فایل گذاشتید.
آگاهیهای این فایل برای من که جلسه اول دوره کشف قوانین هستم خیلیییی ارزشمند بودم
انگار یجورایی مکمل اون جلسه بود.
بینهایت از شما سپاسگزارم.
درود فراوان به شما آقای نارنجی ثانی پرجرأت و مخلص
پرجرأت چون با شجاعت به منِ قبلیتون حمله کردید و اون رو در هم شکستید و مخلص چون خیلی صادقانه ریز درونیاتتون رو بیان کردید.
من هم مثل شما از نگاه کسب و کار به این فایل استاد دقت کردم ولی کامنت شما بسیار پربارتر و عمیقتر بود. به همین خاطر برای من خیلی کاربردی بود. و از جنبه هایی اون ترمزها رو تبدیل به مسأله کسب و کار کردید که خیلی به درد من خورد.
من در مورد شریک داشتن خیلی نیاز به راهنمایی داشتم و در کامنت خودم هم اشاره کردم که باگ دارم ولی با خوندن نظر شما دیدم حرفتون درسته. حتی گوگل و اپل و بنز هم همیشه درحال اصلاح محصولاتشون هستند پس اصلا عجیب نیست که بتونیم محصولی تولید کنیم با این حد از آگاهی که الان داریم و اون محصول باگ هم داشته باشه ولی بعدا به مرور با آپدیت کردن خودمون محصولمون رو هم آپدیت کنیم و این چیزی از ارزش محصول ما کم نمیکنه.
خیلی خوب اشاره کردید به زیبا بودن از نگاه کسب و کار. من اصلا اینطوری بهش نگاه نکرده بودم ومتوجه شدم بله من هم باگ دارم اینجا. گاهی که سایت های مشابه ایده کاری خودم رو نگاه می کردم از دم و دستگاه استودیو و فیلمبرداریشون و نحوه اجرای کارشون یهو ترسی در دلم میفتاد که ناخودآگاه عقب می نشستم و می گفتم من که اصلا امکانات اینها رو ندارم پس شروع نکنم بهتره. کی میاد ویدیوی ساده منو که توی خونه خودم با موبایلم گرفتم ببینه ولی به یاد سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا و بقیه محصولات استاد که میفتم دوباره جون می گیرم و میگم هیچ ربطی به امکانات و شیک بودن نداره. اینا فقط بهانه است.
به هرحال بسیار ممنونم از آگاهیهایی که سخاوتمندانه و پر وپیمون در اختیارمون گذاشتید.
شادکام و موحد باشید در پناه حق
سلام دوست عزیزم
بسیار بسیار سپاسگزارم از لطفتون.
اول که استاد فایلو گذاشتن روی سایت با خودم گفتم ای کاش از کسب و کار میگفت.
اما بعد دیدم پرداختن به موضوع روابط باعث شد بشه از جنبه هایی به کسب و کار ارتباطش داد که خیلی خیلی جامع تر و ارزشمندتره .
و برای خودم هم خیلی کاربردی تر بود.
سلام و درود فراوان به آقای مهندس ثانی،
دیشب کامنت تون می خوندم خوابم برد نشد که کامنت بزارم.
باورتون میشه که من نیاز به این تجربه شما داشتم.
منم مثل شما مهندسی خوندم
مهندسی شهرسازی ارشد دارم و عضو سازمان نظام مهندسی هم هستم.
اما باورهای مخربی که در من هست و پیشنهاد کار بهم نشد به دلیل اینکه سابقه کار ندارم.
مقاله زیاد دارم چه علمی پژوهشی وچه isc ویه کتاب هم در حال تدوین وبرای چاپ دارم و 2تا مقاله درحال انجام
از لحاظ نرم افزاری هم به اتوکد و gis و کورل تسلط دارم واسکچاپ کمی کار کردم
هیچ کدوم اینااا که عوامل بیرونی هستند وقتی دنبال کار رفتم بعد دفاع پایان نامه که از آذر ماه اکثرجاها به دلیل سابقه کار نداشتن بهانه میشد
و دومین باور مخرب من به خاطر چادری بودن چون چند دفتر مهندسی که در بهتری نقاط شهرمون بود وقتی رزومه فرستادم و عکس توی رزومه رو دیدند در آن واحد برای مصاحبه برای فرداش قرار می ذاشتن وقتی منو با چادر می دیدند متوجه میشدم که منظورشون از ظاهر آراسته یعنی چه :)
عکس با مقنعه توی رزومه ،باعث شدچادری بودنم بشه برام یه باور مخرب و مانع گفتم خو خودم زنگ می زنم بنیاد مسکن درخواست طرح می دم و… وقتی زنگ زدم اینم بگم همزمان داشتم روی باورهای توحیدی و باور روابط کار می کردم با خودم اما نتایج ریز بود.
زنگ زدم بنیاد مسکن مهندسی رو بهم معرفی کردند و شماره شو بهم دادند اینم بگماا چون سابقه کار ندارم گفتم از
پروژه های طرح هادی روستایی شروع کنم.به این خاطر زنگ زدم بنیاد مسکن
شماره یه مهندس بهم دادند. شمارشو سیو نکردم اما زنگ زدم بهش همان تلفنی یکسری سوالات پرسید و سابقه کار پرسید گفتم ندارم و….
گفت اشکال نداره شما اجازه بده من برم دفتر باهمکارم صحبت کنم خبرشو بهتون می دم.به نظرم از تن صداش لحن برخوردش توی تماس خوب آمد،به خاطر اینکه اینم مثل بقیه سوتفاهم براش پیش نیاد بهشون گفتم که چادری هستم گفت خانم منم مسلمانم اعتقادات شما برام قابل احترام
گفت که 7تا طرح هادی دارم یکی شو می دم بهت گزارش نویسیشو انجام بده تا انشالله برای قراردادهای بعدی یه طرح هادی صفترتا100 می سپرم به خودت فقط اجازه بده من با همکارم یه مشورتی کنم. گذشت 3 هفته خبری نشد بهشون یکبار زنگ زدم گفت فایل می فرستمبراتون بازم گذشت 1 هفته خبری نشد.منم دیگه بی خیال این مهندس خوب شدم. گفتم هیچ اشکالی نداره خیر توی سایت همان روزا کامنت آقای نوروزی رو می خوندم که ایشونم مهندس معمار هستند ازتجسماتش پروژ برداشتن دریه منطقه لوکس مازندارن نوشته بود کلی ذوق کردم …
اتفاقی که افتاد مهندس زنگ زد گفت که حضوری بیا دفترم باهم صحبت کنیم و… با دوستم رفتم دوستم چادری اهل حجاب نیست حجابش طوری بود که همیشه حراست دانشگاه گیر می داد کم ازاین دوستا نداشتم چه کارشناسی چه ارشد وقتی به دوستم گفتموبه نظرت بی چادر بیام. گفت عارفه تو عاشق چادرتی خودت باش همانی دوست داری نزار مسائل دیگه تاثیروفشارش اذیتت کنه
باچادر ساق دست مثل همیشه محجبه رفتم.
چقدر برخوردش باهمون خوب بود چقدر دفترش بهم احساس خوبی داد چقدر همکارش خوب بود باورتون میشه دنبال کسی بودم دانشگاه شهید بهشتی تحصیل کرده باشه.دیروز که تلفنی بابت کار باهشون صحبت می کردم متوجه شدم شهیدبهشتی تحصیل کرده و..
یه مهندس فوق العاده بود حتی قبول کرد من کارم خونه انجام بدم براشون ارسال کنم در مجموع منو باهمکارش معرفی که در ارتباط باهش باشم.
یکسری باورها مخرب دارم که باید اصلاحشون کنم چون سابقه کار ندارم در رابطه بازپرداخت پروژ صحبت نکردم یعنی نشد با اینکه کلی مهارت دارم به خاطر سابقه ندارم باعث میشه در رابطه با حق حقوق صحبت نکنم وقتی دعوت به مصاحبه میشم.
2بار کامنت تون خوندم.وقتی من یه ذره باورهام تغییر کرد و روی خودم کار کردم خداهم کسی رو برام فرستاد که واقعا همکاری باهش بهم احساس خوب داد.باورتون میشه وقتی ازشون پرسیدم مهندس واقعیت من فکر کردم شما دیگه بهم زنگ نمی زنیدو… گفت فراموش کرده بودمت چی میشه طرف منو فراموش می کنه منم طی این مدت روی خودم کار می کردم و خدا کاری کرد که منو یادش اورد زنگ زد.
ازاینکه قدیه اپسیلون تغییر کردم خداهم آدم خوبه شو برام فرستاد همان روز هم جواب پذیرش مقاله ای که از پایان نامه ام داد بودم آمد و 2تا اتفاق خوب دیگه،
راستی دیگه برای این مهندس رزومه مو بعد از مصاحبه حضوری فرستادم :)
باید باورهام ریشه یابی کنم و روی خودم کار کنم وقتی دوستانی چون شما که مهندس هستند وچنین کامنت هایی می نویسید به ماها که اول کار هستیم هم انگیزه می ده هم باعث میشه باورهامو بهتر بشناسم.
براتون آرزوبهترین ها وقراردادهای عالی دارم.منتظر نتایج وکامنت هاتون هستم سپاسگزارمکه کامنت نوشتید. کامنت دوم تون خوندم.در مورد روابط کی هست که دراین زمینه مشکل نداشته باشه.توی زمینه روابط باید روی خودم کار کنم چه اجتماعی چه برای خلق یه رابطه عاطفی توام باعشق تعهد وفاداری همراه همدل هم بال هم پرواز هم باشیم درهمه جنبه های زندگی.
درپناه الله مهربان شادسلامت وثروتمند خوشبخت وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید.
سلام به حمید رضای عزیز
یعنی میخوام ازتون تشکر ویژه داشته باشم که دست و دلبازانه مینویسین
خیلی لذت میبرم از کامنت های شما و مثال هایی که میزنین
خداوندا به عظمت و بزرگیت توفیق فهم درست قوانین و بهمون بده و حمایتمون کن به قوانین درست عمل کنیم
خدایا به شکوه و جلالت بهمون شکوه و جلال بده
خدایا قطره وجودم و به اقیانوس بیکران وجودت پیوند میزنم و تنها از تو یاری میجویم خدایا خودت کمکون کن تا بهشتمون و خلق کنیم و لذت ببریم
ایشالا که بیای و با شادی و احساس بینظیرت از خلقِ زندگی رویایی ات بنویسی و ایمان میلیون ها نفر برای حرکت کردن و خلق کردن محکم تر کنی
سلام سارای عزیز و دوست داشتنی
هر بار که برام کامنت گذاشتید انقدر پر از مهر و عشق بوده که تمام وجودمو لرزانده.
من هم از صمیم قلب براتون بهترینها رو آرزو میکنم
کامنتتون تو جلسه اول کشف قوانینو خوندم ولی چدن سفر بودم هنوز نتونستم تمرین شروع کنم.
بیپروا نوشتن تون و شجاعتتون توی نوشته هاتون هر کسیو میخکوب میکنه.
این دوره قرار بد جور نتایجمونو زیر و رو کنه.
به اسم اعظم الله شروع می کنم که همیشه تنها هدایتگر و پشتیبانم بوده
سلام می کنم به استاد قشنگم که واقعا وجودشون مایه خیر و برکت جهان منه.
سلام می کنم به دوستان عزیزم در سایت و برای همه عشق و درود می فرستم.
استاد جانم وقتی این فایل رو محبت کردید و گذاشتید توی سایت من یکمی در تنش و ترس بودم. می دونستم چرا. چونکه در مورد کسب و کاری که دارم برای انجامش تحقیق می کنم سایت های رو دیدم که دقیقا ایده منو دارن انجام میدن و خیلی پر و پیمون و جذاب هم هستن، و من تو ذوقم خورده که ایده ام توسط کسی دیگه قبلا فکر شده و به عمل رسیده.
با اینکه نشستم 20 تا باور قدرتمندکننده فراوانی نوشتم و هی تکرار کردم ولی مشخص بود که هنوز هم باور فراوانی رو نهادینه نکردم که اینقدر پنچر شدم، و هم اینکه باور شرک آلود نسبت به خدا دارم که اینقدر به این افراد قدرت دادم. همه اینها باعث خستگی ذهنیم شد و هرچی تلاش کردم روی این فایل تمرکز کنم و حس و حالمو خوب نگه دارم نشد تا دیروز.
از ظهر دست ترانه رو گرفتم و رفتیم بیرون تا شب. 5 ساعت بردمش باشگاه و پارک و بازار و خانه بازی تا بالاخره این حواس پرت کردنها و تلاش برای تمرکز روی زیباییها کار خودشو کرد.
با خودم گفتم کامنت نمی نویسم تا حالمو خوب کنم و بتونم مطلب با ارزشتری بنویسم.
مسئول خانه بازی خانم خیلی خوبیه که با هم رفیق شدیم. دیروز که من تلاش کرده بودم آگاهانه تمرکز کنم روی زیباییها تا حالم خوب بشه بعد از اینهمه مدت آشنایی اومد و پیشنهاد داد بچه هامون رو در وقتی جدا از ساعت کارش ببریم پارک و بیشتر صحبت کنیم و کلی هم از من و سبک فکریم تعریف کرد. این شد یک نشونه که حالم بهتر بشه.
بعد در زمانیکه ترانه توی خانه بازی مشغول بازی بود بالاخره گوشی رو دستم گرفتم و فایل رو دوباره گوش دادم و خلاصه نویسی کردم. اینم دومین نشونه.
امروز صبح هم توی یه کامنت دیگه مفصل نوشتم که سه چهارتا نشونه دیگه واسم اومد که دیگه واقعا حس می کنم عین بولدوزر شدم و آماده حرکت با قدرتم. الهی بی نهایت شکرت.
در مورد این فایل هم با اینکه من هنوز سعادت اینو نداشتم که دوره کشف قوانین رو تهیه و روش کار کنم ولی به همسرم گفتم استاد یه فایل 68 دقیقه ای گذاشته که خودش یک مینی دوره هست. انگار یه دوره کامل رو خلاصه کرده و رایگان گذاشته. اینقدر که هر جمله اش پر از نشانه و کد مهم و آگاهیه.
بی نهایت ازتون سپاسگزارم و ممنون از اینهمه دست بخشنده و صداقتتون.
من خداروشکر در روابط عاشقانه مشکل خاصی ندارم هرچند که در این زمینه هم خیلی از حرفهاتون راهنمایی های عالی دریافت کردم و میتونم رابطه رو خیلی بهتر از این بکنم. ولی مساله ای که دارم روش بیشتر کار می کنم کسب و کار هست پس باورهای مخربی رو که نام بردید بیشتر در این مورد بررسی کردم.
1- من به اندازه کافی زیبا نیستم.
راستش نتونستم معادل این باور رو در مورد کسب و کار پیدا کنم. ولی در روابط اینو تجربه کردم.
در نوجوانی به خاطر موهام مسخره شدم. موهای من جنسش خشکه و کمی فر هست. بنابراین کمی هم پف می ایسته. و چون خیلی هم بچه لاغری بودم خواهرم می گفت شبیه آباژوری. یا مثلا شبیه شیر نر هستی با اون یال هاش. دوستم هم می گفت موهات عین سیم ظرفشوییه. یا مثلا در دوران بلوغ بینیم ورم کرده بود بخاطرش مسخره میشدم. یا موهای پشت لبم.
ولی در کل باورهای عمیقی در مورد زیبا نبودنم نداشتم و شاید به همین خاطر هم هست هیچوقت هیچ نیازی به عمل زیبایی نمی دیدم و اهل آرایش هم نیستم زیاد. شاید گاهی رژ ملایم یا سرمه چشم. ولی در مورد موهام بخاطر تمسخر شدنها من سالهای سال موهامو سشوار می کشیدم و هی خشکتر هم میشد. ولی هیچوقت دست به کراتین کردنش نزدم فقط پروتئین تراپی کردم که تقویت بشه. تا اینکه یکی دوماه پیش به خودم گفتم چه نیازی هست که موهات از نظر اکثر جامعه زیبا به نظر بیاد؟ تازه موی فر که زیباترر هم هست. و الان تقریبا دو ماهه که من سشوار نمی کشم و موهام به نظرم خیلی هم قشنگه. شاید به این علت که عزت نفسم بالاتر رفته و ناخودآگاه تو این مساله هم خودشو نشون داده.
2-من قابلیت و توانایی خاصی ندارم که کسی جذبم بشه.
بله من در روابط تقریبا چنین باور مخفی رو داشتم که الان فهمیدم بوده و من ازش خبر نداشتم. و فکر می کردم درس خوندنم و مدرک کارشناسی ارشدمه که دیگران رو جذب من میکنه. من از خودم چیزی ندارم و مدرکم برای من ارزش و اعتبار ساخته. هر خواستگاری که می اومد تنها چیزی که داشتم که ارائه بدم مدرک تحصیلیم بود. در صورتیکه الان که فکرشو می کنم خیلی کمالات دارم در ذاتم که منو ارزشمند میکنه. مثل پاکی، همیشه امیدوار بودن، خوشبین بودن، راستگویی، ادب و نزاکت فردی و اجتماعی، احترام به حق دیگران، باهوش بودن و خیلی چیزهای دیگه که مثلا ارجحیت داره به حتی مهارتهای دیگه ام مثل شنا بلد بودن. آشپزی و نقاشی و کامپیوتر و خیاطی و نقش فرش کشیدن و غیره و غیره. ولی من اینها رو چرا نمی دیدم نمی دونم.
در مورد کسب و کار هم همینطوره.
من خودمو کارامد و دانا نمی دونستم. از بچگی یادمه که پدرم می گفت سعیده درسخون و باهوشه. زبانها رو زود یاد می گیره ولی در مورد خواهرم می گفت مهدیه خیلی تیز و زرنگه. مهدیه کاردانه. مهدیه مسائل رو از رو هوا می گیره. خوب این مقایسه در ناخودآگاه من نفوذ کرد و باورم شد در مورد کار و حل مسائل و ارتباطات من کاردان نیستم. من منظورها رو نمی گیرم و جهان هم این رو به من اثبات می کرد و این باور در من کاملا تقویت شد. بطوریکه اگر کسی خلافشو بهم می گفت تعجب می کردم و خیال می کردم داره الکی دلخوشم میکنه.
بنابراین کارهایی رو برای کسب درآمد انجام می دادم با پس زمینه شکست خوردن می رفتم(بدون اینکه ازش آگاه باشم) و منجر به شکست هم میشد.
خودم رو مستحق پول گرفتن نمی دونستم یا اینکه به اندازه بقیه هم صنفها درخواست پول کنم. و در مدار شکست و سردرگمی شغلی و فقر موندم.
3-باور کمبود
آخ که هرچی بگم کم گفتم. از وقتی یخورده سرچ کردم و دیدم چقدر سایتهای متنوعی هم برای آموزش فیزیک و هم برای استعدادیابی کودکان هست و تمام ایده های منو حتی کاملتر انجام دادند، باور کمبود رو در خودم بشدت حس کردم. خوبیش اینه که الان درونیات و ترمزهای خودمو متوجه میشم و رشته فکریم رو درک می کنم که بر اثر چی و در چه جهتیه. قبلا همینا رو هم نمی دونستم.
و همین باعث خستگی روحیم شد. حرکت منو کند کرد. انگیزه صبح بیدار شدنم رو داشت ازم می گرفت که به لطف الله و کمک گرفتن از راهکارهای استاد دردوره های مختلف از جمله 12 قدم و شیوه حل مسائل تونستم امروز خودم رو کنترل کنم و دوباره با فکر رفرش شده شروع کنم. حتی ایده جدیدی هم به ذهنم رسید که باید دیگه امروز عملیش کنم.
با خودم هی تکرار می کنم بی نهایت ایده جدید وجود داره که میتونه به من گفته بشه. بی هایت آدم هستند که میتونن به من دراین راه کمک کنن. بی نهایت افرادی بودند که کاری رو دیرتر از پیشروهای یک رشته شروع کردند ولی بهتر از اونها عمل کردند و دارند کسب درآمد می کنند. جهان به اندازه کافی برای همه ما منابع و ثروت بالقوه داره. هرکسی هر مقدار از این ایده ای که من دارم تونسته پول بسازه از من چیزی کم نشده و سهم من در جهان محفوظه.
در مورد ایجاد رابطه هم یک چنین باور کمبودی رو تا حدودی داشتم ولی خوب نتیجه ازدواجم نشون میده که در حد خیلی نامناسبی نبودم و باورهای فراوانیم در اون زمینه بهتر بوده. یا اینکه باورهای مخربم در جایی کمی بهبود پیدا کرده احتمالا.
4-من لایق یک رابطه عاشقانه (کسب و کار موفق و پولساز) نیستم.
در مورد رابطه من واقعا پاشنه آشیل داشتم. وقتی بچه بودم همیشه از مادرم که خیاط بود و لباسهای من و خواهرم رو خودش می دوخت می شنیدم چون لاغری باید فلان مدل لباس رو بپوشی. یا مثلا این پیراهن تو تن مهدیه(خواهرم) قشنگه چون پاهاش تپله. یا اینکه شبیه عدد 1 هستی. عین کتاب میمونی از لاغری. من اون موقع نمی دونستم که تاثیر عمیقی دارم از این حرفها دریافت می کنم و پایه های عزت نفسم داره هرروز شلتر و سست تر میشه. الهی شکر که الان میدونم که هیچوقت نباید ظاهر و باطن دخترم رو اینطوری قضاوت کنم و با الفاظ تضعیف کننده خطابش کنم.
این حس خوش اندام و جذاب نبودن در من بصورت لایق ندونستن خودم برای جذب پسرهای زیبا و خوش اندام شکل گرفت. اصلا خودم رو در حد ازدواج کردن هم نمی دیدم. و این شد که وقتی یه آقاپسر خیلی خوش تیپ و خوش اندام و خوش برخورد به سمت من جذب شد و شروع به تحسین من کرد باور نمی کردم. فکر می کردم فقط می خواد مخ بزنه. بعد که متوجه شدم واقعا منو دوست داره و عاشقم شده از بس که در عمق ذهنم برام بزرگ و دست نیافتنی بود از دستش دادم. خودش هم نفهمید چطور شد و تا سالها هنوز پیگیر من بود ولی خوب ازدواج کرده بود و من نمی خواستم باهاش ارتباطم رو حفظ کنم.
بعد از ضربه سنگینی که از این اتفاق بهم وارد شد کتابی رو بصورت اتفاقی دریافت کردم که شاید اولین آشنایی من با قانون جذب بود. کتاب “از دولت عشق” از کاترین پاندر. روشهایی برای خودارزشمندی و ارتباط با خدا و جذب خواسته ها. این شد که باورهای قدرتمندکننده ام در روابط بهتر شد و چند ماه بعدش ازدواجم شکل گرفت. و همسرم از خیلی جهتها عالیه به لطف خدا.
اما در مورد کسب و کار
توی مورد قبلی هم توضیح دادم. به نظرم مخلوطی از باور عدم فراوانی و باور عدم لیاقت دارم که مانع از این میشه که دست به عمل جدی و شجاعانه ای در مورد کار مد نظرم انجام بدم. و البته شاید سایر باورهای نادرست. اینکه با خودم میگم مگه غیر از فیزیک که تازه فراموشت هم شده چی بلدی؟ چه قابلیتی داری که مردم بابتش پول بدن؟ چه مشکلی رو از جهان حل کردی که لایق دریافت دستمزد هستی؟
بعد دوباره با خودم میگم مگه همه از اول همه چیز رو بلد بودن؟ مگه همه از اول سایتشون پر و پیمون بوده؟ خود استاد هم به تدریج سایتش رو کاملتر کرده و اشتباهاتی رو اصلاح کرده. چیزهایی رو به روزرسانی کرده. همه از کم و ساده شروع می کنند و به تدریج رشد می کنند. تو ایمان و توکلت کمه که این حرف رو میزنی. تو تکامل رو نادیده گرفتی که انتظار شاهکار از خودت داری در ابتدای کار.
5-همیشه آدمهای نامناسب رو جذب میکنم.
خیلی فکر نمی کنم در این زمینه مشکل داشته باشم واقعا. خداروشکر
6-همه روابط به رنج و ناراحتی ختم می شود.
در زمینه روابط چنین باوری ندارم. ولی در کسب و کار برای خودم بله. در مورد دیگران دیدم که بعضیا چطور از صفر به موفقیت می رسند ولی احساس می کنم خودم نمی تونم. ته ذهنم می شنوم که گاهی (نه همیشه) میگه چرا دوباره کاری رو شروع کنی که چند بار تلاش کردی و نتیجه نداده؟ اصلا تو مال استارت آپ نیستی. تو خلاق نیستی. تو کاردان نیستی.
باز هم اهرم رنج و لذت به دادم میرسه و هر روز منو متعهد نگه میداره. و باورهای لیاقت و ارزشمند و همچنین الگوبرداری از افراد موفق.
7-من برای یک رابطه زیادی جوان یا زیادی پیرم.
نه خداروشکر در هیچ موردی اینطوری فکر نمی کنم.
8-من باید بی نقص و کامل باشم تا رابطه ای (کاری) رو شروع کنم.
هم آره هم نه. یعنی هنوزم فکر می کنم باید توانایی هام رو افزایش بدم ولی نه در حد کمال و پرفکت بودن چون از نظر من هیچ انتهایی برای کمال وجود نداره.
9-همه خیانت می کنند.
الهی شکر اصلا نه در روابط نه در کار هیچ باور نادرستی در این زمینه ندارم. اصلا یکی از دلایلی که از گروه واتس اپی دوستام بیرون اومدم شنیدن همین حرفها بود. بی نهایت هر روز غر و شکایت و حرف از بیماری و خیانت و بی پولی و ناسپاسی دیگران. اصلا آدم سالم اونجا دیوانه میشد و خوشحالم که اون ارتباطات سمی رو قطع کردم.
10-من پولدار نیستم. سرمایه ندارم
اینم چنان مشکلی واسم نبوده. بخصوص الان با آموزشهای استاد قشنگ دیگه باورم شده از هیچ هم میشه پول ساخت.
البته در مورد روابط این اشتباه رو داشتم که فکر می کردم آدم پولدارها فقط دنبال پولدارها می گردن. و من نباید منتظر اونها باشم.
البته از جهتی این درست هم هست فکر کنم. از این لحاظ که افرادی که در مدار ثروت هستند جذب هم میشن. ولی نه اینکه الزاما هم مدار بودن عشق هم با خودش بیاره. عشق ممکنه در دو مدار مختلف مالی رو به هم پیوند بده.
11-من بهتر است تنها باشم
نه هیچوقت اینجوری فکر نکردم
12-اصلا در سرنوشت ما نوشته شده که بدبخت باشیم.
الهی شکر هییییییچ وقت این مسئله رو باور نکردم و بهش اعتقاد نداشتم. بخصوص الان که آموزه های استاد رو دنبال می کنم بیشتر باور به خالق بودن در من تقویت شده.
13-من اصلا در روابط خوب نیستم.
در رابطه عاشقانه همچین ترمزی نداشتم. یا بخوام ریزبینتر بشم شاید خییییییلی ضعیف و ریز چنین ترمزی داشتم. ولی کم اثر بوده.
در مورد کسب و کار ولی خیلی قوی تحت تاثیر این ترمز هستم. هنوز هم حس می کنم شمّ اقتصادی ندارم. روابط کاری رو بلد نیستم. موقعیتهای پولساز رو تشخیص نمیدم. مدیریت کسب و کار و رهبری یک تیم رو بلد نیستم و همیشه حرفم این بوده که باید مدیریت و رهبری و مهارتهای فروشندگی رو یاد بگیرم. راستش هنوز الگوی درستش رو هم دنبال نکردم که بهم اثبات کنه باورم غلطه. فقط چون به استاد اعتماد دارم متوجه شدم این باور درونی من غلطه و باید اصلاح بشه. از خدا میخوام هدایتم کنه به مسیردرست که باورم بشه هر ابزاری که برای هر کاری نیاز دارم از قبل در وجود من هست و من فقط باید ازش استفاده کنم.
14-اگر وارد رابطه یا کار بشم آزادی ام را از دست می دهم.
قبلا این باور رو داشتم ولی با تمرینات دوره شیوه حل مسائل زندگی الان احساس سبکی نسبت به این ترمز می کنم. میگم همونطوری که من گاهی با وجود خونه و بچه و زندگی ساعتها (مثلا 5 ساعت) می شینم پای یادگیری دوره هام در سایت استاد، میتونم کسب و کاری رو هم ران کنم که همینجوری انجام بشه. و من همزمان هم به کارهای خونه ام برسم هم به بچه ام. اصلا از الان نباید قضاوت کنم که شغل داخل منزل یا حتی بیرون منزل منو اسیر خودش میکنه و از ضروریات زندگیم میندازه. مگه من الان که روزی حداقل 3 -4 ساعت در سایت و سر تمرینهام و نوشتنی هام هستم آسیبی به رابطه ام با همسر و دخترم رسیده؟ مگه چیزی ازم کم شده؟ تازه دارم افزون هم میشم و آدمی بهتر از قبل. پس یک رابطه خوب یا کسب و کار مناسب نه تنها چیزی رو ازت نمی گیره بلکه بسیار نعمتهای ارزشمندی رو هم بهت اضافه می کنه.
15- اگر خودم رو برای همه باز کنم و اعتماد کنم صدمه می بینم.
در مورد کسب و کار نیازی نیست همه جا برای همه رهگشا باشم. کسی که در مدار من قرار بگیره جذب من میشه و اعتماد بین ما شکل می گیره.
من در روابطم هم خداروشکر این ترمز رو نداشتم. از اعتماد نمی ترسیدم ولی همه چیز رو هم به همه نمی گفتم. چون نیازی نبود.
16-باید شخصیتم رو عوض کنم و ماسک بزنم.
در کسب و کار فکر نمی کنم نیازی به ماسک زدن باشه. چون دارم الگوی موفقی رو مثل استاد و مریم جان می بینم. مگه آدم میتونه ماسک بزنه و اینهمه مدت یکدست بمونه و اینقدر هم تاثیرگذار باشه؟ پی باور اشتباهیه و من هم الان مقاومتی باهاش ندارم.
17- نیاز دارم کسی منو کامل کنه.
من در مورد روابط زیاد اینجوری فکر نمی کردم. ولی در کسب و کار بله. گاهی با خودم فکر می کنم یک تیم تشکیل بدم تا نقایص کار من رفع بشه. تصمیم و عقل جمعی بهتر از تصمیم یک نفره هست. روی این مسئله باگ دارم و فکر می کنم به راهنمایی بیشتر نیاز دارم.
اینها مسائلی بود که تونستم در مورد خودم تحلیل کنم. به استاد بزرگوارم تبریک میگم که در هر مسئله ای انقدر ریزبین و دقیق میشن که مو رو از ماست بیرون می کشن.
از استاد مهربونم بی نهایت سپاسگزارم که اینهمه آگاهی ارزشمند و قیمتی رو به رایگان در اختیار ما گذاشتند و این نشون دهنده صداقت و یکرنگی و دوری از هرگونه بخل و طمع در وجود ایشون هست.
انقدر نوشتم که دیگه سرگیجه گرفتم.
ممنون از شمایی که این کامنت رو وقت گذاشتی و خوندی. خدا به وقتتون برکت بده.
عاشقتونم
به نام خدا سلام
خدایا بابت دیدن این فایل و شنیدن این آگاهی ها بی نهایت ازت ممنونم.
استاد ممنونم که باعث میشی روز به روز بهتر درک کنم قوانین رو و این دو فایل ارزشمند باعث شده خیلی امیدوار بشم و احساس خیلی خوبی دارم از این که می تونم با کد نویسی زندگیم رو همونجوری که دوست دارم خلق کنم چون با این فایل اشکال کارم رو فهمیدم که چرا سالهاست نتونستم به خواسته هام برسم.
نکته های ارزشمندی که از این فایل دریافت کردم رو در ادامه می نویسم
اگر من باورهای درست متناسب با خواسته ام رو داشته باشم هدایت میشم به آدم های مناسب در زمان مناسب در مکان مناسب و ایده های درست بهم الهام میشه و می تونم راحت به خواسته ام و یا حتی بیش تر از اون برسم.
باورها یک شبه به وجود نیامدن که یک شبه هم از بین برن.
من سالهاست ارزو دارم همسرم یک شغل خوب داشته باشه و خیلی هم تلاش کردم ولی نشده چرا چون من باورهای سمی زیاد دارم چون من به همسرم و توانایی هاش ایمان ندارم. باور ندارم که بتونه کسب و کار خودش رو داشته باشه و بتونه بی نهایت پول بسازه. من به همسرم ایمان ندارم و گاهی اوقات احساس می کنم که بهم دروغ میکنه و سو ظن دارم. من دوست دارم همسرم کسب و کار خودش رو داشته باشه ولی دوست ندارم تنها باشم وهمش فکر می کنم اگه کسب و کار خودش رو داشته باشه مارو تنها میذاره و من خیلی دوست دارم وقت همسرم آزاد باشه تا زمان هایی از روز با هم باشیم و بریم پیاده روی. من باور ندارم که بشه با دست خالی کسب و کار خیلی موفقی رو شروع کرد و کار نیست کدوم کار ؟چیکار میشه کرد کاری که پول بسازی وجود نداره دیگه.
من آدم جذابی نیست و وقتی فکر می کنم می بینم این بخاطر حرفهایی که از مردم شنیدم و برای مردم یک معیار برای زیبایی وجود داره و اگه تو به اون معیار نزدیک باشی خوشگلی و نباشی خوشگل نیستی و باید بدونم که زیبایی و جذابیت به ظاهر نیست به درون آدم هاست. روی خود ارزشمندی رو عاشق خودت بودن احترام به خودت کار کنم و خودم رو همینجوری که هستم دوست داشته باشم ارزشمندی خودم رو به ظاهرم پیوند نزنم به رشد درونیم پیوند بزنم به ویژگی های درونیم که قابل رشد پیوند بزنم.
من به توانایی هام اعتماد ندارم و همش میگم که من چیز خاصی بلد نیستم و خودمو کم می بینم. فکر میکنم شغل خوب شغلی هست که از نظر مردم مهم باشه و دنبال شغلی میرم که از دیدگاه مردم خوبه و این باعث میشه نتونم شغل مورد علاقه ام رو پیدا کنم باید برای کاری که بلدم برای شغلی که بهش علاقه دارم ارزش قائل باشم و مهارت ها و توانایی هام رو بالا ببرم.
ادامه دارد
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقًا
وقتیکه به خدا پناه میبریم ،خداوند از رحمت خودش برای ما میگستراند و از فرمان ما برایمان آماده میکند .
من میخوام هر ترمزی و که پیدا میکنم بیام و زیر این فایل بنویسم تا هم خودم بهتر درک کنم قوانین و هم با همه بچه های عشقولی این احساس بینظیر باز شدن قلبم مو مشترک بشم .
خدایا بینهایت سپاسگزارتم
ترمزهای روابط عاطفی
1- مرد خوشتیپ و جذاب ،همه زنها دنبالشن و اگه مرد هم خودش نخواد زن ها با عشوه و نقشه از راه به درش میکنن
چون چند تا از پسر عموهای پدرم خیلی خوشتیپ و پولدار بودن و همه شون خانوم باز و اهل مشروب و مواد بودن و مادربزرگم همیشه میگفت چون خوشتیپ و خوش چهره و پولدار هستن زنها ولشون نمیکنن
نتیجه این باور؛ همیشه با آدم های بد قیافه و معمولی و قد کوتاه بودم .
حتی پسرهای خوشتیپی که از فامیل ازم خواستگاری میکردن من میگفتم چون از فامیلِ دوست ندارم من میخوام با غریبه ازدواج کنم .
و کلا مرد جذاب = با مرد بد
2-زن خوب و موفق ، زنی که با سیاست باشه .
چون مادربزرگم زن پسر دایی پدرم رو همیشه مثال میزد و ی جورایی تو فامیل زبانزد بود همیشه با عنوان یک زنِ با سیاست مثال میزد و جالبه که اصلا این خانوم نه سواد داشت نه قیافه داشت نه هیکل اما شوهرش مثل پروانه دورش بود و بسیار ثروتمند بودن و محبوبِ کل فامیل ،همیشه هم خونه شون پر مهمون بود و یه جورایی قطب تعیین تکلیف فامیل ،با اینکه جوان بود و همه این موفقیت ها رو مادربزرگم به سیاست ِ این خانوم ربط میداد
و مامان من که هم با سواد بود و اهل مطالعه ، از خانواده سرشناس ، بسیار زیبا و قد بلند خوش چهره بود اما بسیار ساده و بی سیاست ، و در همه ابعاد زندگیش افتضاح بود از رابطه ، از ثروت و مادربزرگم (مادر پدرم)بهش میگفت ؛
زهره تو چون سیاست نداری ،بلد نیستی حسین و تو دستت مثل موم داشته باشی چون پدرم شرایط مالی خوبی داشت اما مامانم هیچوقت پول نداشت هیچ توقعی هم نداشت (البته الان میفهمم چون مادر آدم مذهبی بود و شیک بودن و لوکس زندگی کردن و درخواست از شوهر براش نشانه دوری از خدا بود )
نتیجه این باور برای من ؛
چون من شخصیت ساده یی دارم و دوست دارم بدون سیاست در لحظه خودم باشم مثل بچه ها ، یعنی اگه الان میخوام بخندم یا ی لباس ساده بپوشم یا با دست غذا بخورم و اینا مخالف باور من بود که زن با سیاست ،زن ِ موفقی ِ ،بنابراین هر وقت که میخواستم با سیاست باشم به شدت مورد عذاب و دوگانگی شخصیتی قرار میگرفتم و احساسم افتضاح بود و زمانیکه هم خودم بودم فکر میکردم آدم احمق و ساده لوحی هستم که لیاقت رابطه ی موفق و نداره
و سیاست و دورویی ، دروغ گفتن و فیلم بازی کردن میدونستم
شما عمق عملکرد باورها را ببینید فقط
3-مردم نمی بینن تو شکمت چیه اما لباس تنت و میبینن .
مادر بزرگم میلیاردها بار این و گفته بود ، اما چون پدرم باور نداشت خداروشکر وضعیتِ خوراکمون خوب بود اما ضربه این باور ، این بود که پدرم بخاطر مردم زندگی میکرد نه خودش
زن پدرم خیلی اذیتش میکرد اما پدرم بخاطر حرف مردم که نگن باز هم طلاق گرفته یا اینکه زن اول بد بود زن دوم چی و پدرم و مقصر بدونن همیشه تحمل کرد
نتیجه برای من ؛
همیشه تو روابط عاطفی ، روابط دوستی ،روابط کاری
یا باج میدادم یا پدر خودم و در میاوردم که مورد تایید بقیه باشم و اسمش هم گذاشته بود مهربونی یا دلسوز بقیه بودن
و چقدر خداوند قشنگ میگه که اونها خودشون به خودشون ظلم میکنن
4- زن خوب ،زنی که موقع نداری و بدبختی کنار شوهرش باشه
نتیجه این باور برای من ؛
من چون باور این و داشتم که خوش روزی و خوش قدم هستم همیشه در شرایطی قرار میگرفتم که پول بود رفاه برای من جور میشد ،اصلا ربطی به شرایط بیرون هم نداشت
اما اما اما چون باور دااشتم زن خوب زنی که موقع سختی کنار مردش ِ ، همیشه آدم هایی و جذب میکردم که پر از مشکل شخصیتی یا پولی بودن و من میخواستم حلال مشکلاتشون باشم چون درونم میخواست با این کار به خوب بودن برسه
و ی موضوع دیگه که داشت ؛
من چون شرایط رفاهی ام جور بود احساس بد بودن میکردم و باعث میشد فکر کنم چون پول هست رفاه هست پس من آدم بد و بی ارزشی هستم چون زمان سختی کنار این آدم نبودم
و الان که پولداره من هستم دارم ازش سواستفاده میکنم واسه همین اگه برام کادو میخرید باید جبران میکردم به هر طریقی که میتونستم و اصلا محبت دیدن و خدمات طرفم و باعث عذاب وجدان میشد که الان فکر میکنه من آدم سواستفاده گری هستم و دقیقا همین اتفاق هم میافتاد با اینکه من تمام تلاشم و میکردم که محبت و جبران کنم در آخر طرف میگفت تو دنبال منافع خودتی و همین باعث ی کدورت بزرگ و شروع بحث که من بخوام ثابت کنم بابا من این مدلی نیستم داری اشتباه میکنی و در نهایت بهم خوردن رابطه
و این فکر بد بودن باعث میشد فکر کنم کافی نیستم
باید ی کاری بکنم ، برای اینکه کافی بشم همش لباس میخریدم باورتون نمیشه گاهی روزی 4 یا 5 بار لباس عوض میکردم چون فکر میکردم خوب نیستم
موهام فرفری و فوق العاده اس اما میرفتم کراتینه میکردم که صاف شه تا بلکه خوب یا کافی بشم
الله اکبر
بخدا اصلا مبهوبتم
چقدر خودشناسی مهمه
خدایا نمیدونم چی بگم خودت از حال و احوالم باخبری
5- زن اگه از مرد سنش بیشتر باشه نشانه خراب بودنِ زنه
زن پدرم هر زنی که از شوهرش کوچیکتر بود میگفت زن خرابیه و با هزارتا نقشه زن یارو شده تا زندگیش و بالا بکشه و من این حرف و هزاران بار شنیدم
نتیجه برای من ؛
به شدت مقاومت داشتم با کسی که از خودم کوچیکتره دوست شم و برای خودم در قالب کلمات روشن فکرانه توجیه میکردم که
پسرا از لحاظ عقلی و منطق از دخترها عقب هستن و مرد اگه کوچکتر باشه آدم و درک نمیکنه و زندگی میشه بچه بازی
تجربه من ؛
بارها پسرهای فوق العاده اما کوچیکتر بهم پیشنهاد دادن اما با جدیت برخورد کردم که شما در حد فهم و شعور من نیستین
تو یکی از کمپ ها پسری بود که هفت سال از من کوچیکتر بود و بسیار خوش چهره و خوش اندام و فوق العاده مودب و توانمند ، مهربان طوری که همه دخترای کمپ عاشقش بودن و بهش میگفتن مرتضی هلو
آقا این پسر عاشق من شد و از طریق اینکه به دخترم گیتار آموزش بده دوست داشت بیشتر با من در ارتباط باشه ، میخواست بره خرید می اومد دم اتاقم میپرسید چیزی لازم نداری و کلی محبت میکرد اما خدا شاهده ذره یی برای من جذابیت نداشت که بخوام بهش توجه کنم و دیگه بنده خدا بعد از فکر کنم 7 الی 8 ماه پیشنهاد داد میشه شماره شما رو داشته باشم بیشتر همدیگرو بشناسیم من بهش گفتم چرا ؟؟؟؟
بعد بهش گفتم شما خیلی از من کوچیکتری و اصلا نمیتونم و جالبه رفتم با ی پسر خیلی معمولی بد اخلاق و غر غرو دوست شدم که شش سال از من بزرگتر بود کل کمپ هنگ کرده بودن که سارا دیوانه اس
اما من دیوانه نبودم باورهام و مداری که توش بودم طبق قانون داشت عمل میکرد
و اتفاقا اون تضاد باعث شد با تمام وجودم از خدا کمک بخوام و بگم خدایا من خسته شدم من نمیدونم
خودت نجاتم بده
من به آنچه از تو برسه فقیرم
خدایا دیگه تسلیمم
این آغاز هدایتم به خودشناسی بود
خدایا بابت تک تک لحظه ها تک تک تجربه هام سپاسگزارتم
استاد قربونت برم که میگی تضادها اومدن تا ما رو بزرگ کنن تا ما رو به خواسته هامون برسونن
خب تا ترمز های بعدی و موفقیت های بعدی و کامنت های بعدی همه تون و به خدای مهربونم میسپرم
عاشقتونممممممم
استادم سلام من تک تک فایلهایی که میذارید رو سعی میکنم ببینم بخداوندی خدا قسم هر یک از این فایلها خودشون ی دوره هستند که میتونین در قبال اون میلیونها تومن هزینه بگیرید اما رایگان در اختیار ما میذارید ممنون ممنون ممنون
با این فایلی که دیدم بیشتر فهمیدم که چقدر پیدا کردن باورهای مخرب هنر میخواد که باید این هنر رو در خودمون به وجود بیاریم میدونید تک تک مانعهای ذهنی که در این فایل گفتید که در واقع به صورت باورهای سفت وسخت در ما ریشه دوانیده اند فقط ی مشت فکرهای معمولی به نظر من میومد که فقط هستند و وجود دارند و چیز دیگه ای نیستند البته تا قبل از دیدن این فایل !
استاد چطور و چگونه میخوایم از پس دینی که شما به گردن ما میذاریدو از پس شکرانه وجود شما در زندگیمون بر بیایم نمیدونم اما حالا میفهمم چرا استادانی مثل شما همیشه میگن اولین قدم اینه که مسئولیت زندگیت رو به دوش بگیر و گردن خدا ننداز این اولین کاریه که باید انجام بدی تا از این پله نگذری نمیتونی قدم بعدی رو برداری خدااااااااااای من چقدر عجیبه و در عین حال چقدر قشنگه اونوقت که میفهمی خودت با باورهات داری لحظه لحظه زندگیت رو میسازی و چه قدرتی به آدم میده
استادم در فایل قبل هم این سوال کردید که ما برای چی به این دنیا اومدیم اگر اومدیم خونه لاکچری و ماشین آخرین مدل به دست بیاریم که خوب اونوقت که روح بودیم اصلا احتیاجی به این چیزها نداشتیم نه خونه ای برای زندگی میخواستیم و نه ماشینی برای رفت و آمد هر چا میخواستیم میرفتیم و محدودیتی نداشتیم پس هدف ما از به دنیا اومدنمون چیه ؟ فقط خدای بالاسرتون میدونه این سوال با من و ذهن من چه کرد ؟!!
وقتی در فایلهاتون ازتون میشنوم در این مورد که مثلا هدف تو بوده و نتونستی بهش برسی بگرد و پاشنه آشیل خودت رو پیدا کن میدونید چرا سخته که بگردی و باور غلط رو در خودت پیدا کنی چون در واقع فکرهای ساده و پیش پا افتاده که اصلا فکرشو نمیکنیم هستن که دارن ما رو از پا در میارن که جلوی چشممون مثل پاندول ساعت دارن حرکت میکنن و خودشون رو به ما نشون میدن و ما با برداشتن اونها از سر راهمون خیلی راحت راهمون رو باز میکنیم اما نه که نه !!!!!! ما دنبال ی چیز پیچیده و دور از دسترس میگردیم و به جای اینکه با مسائل ساده و پیش پا افتاده برخورد کنیم تا خیلی ساده و راحت از جلومون برداشته بشن ای بابا کجااااااا ؟ میخوایم مهندسی و خیلی فرمولی و با راههای پیچیده این مسئله از سر راه ما برداشته بشن .
با مثالهایی که زدید فهمیدم در رابطه با هدفهایی که بهشون نرسیدم همون فکرهایی که فکرهای روزمره میدیدمشون و بهشون اهمیت نمیدادم و میگفتم خوب فکر تمام مردم همینه چیزی نیست که !!!! بقیه هم همین جور فکر میکنن !!!!!! همونها منو از اهدافم دور کرده حالا فهمیدم فرق شما که از اکثریت جامعه خودتون رو جدا کردید و منی که چسبیدم به اکثریت مردم و حتی ی وجب هم ازشون دور نمیشم در چیه ؟ شما در تمام لحظه لحظه های زندگیتون سعی میکنین غیر از اون جوری که بقیه مردم فکر میکنن فکر کنید و برای همین هم غیر از اون جوری که مردم زندگی میکنن زندگی میکنید فقط وفقط همین به همین سادگی هیچ چیز دیگه ای در میون نیست فقط همینه
و حالا میدونید کجاش یکم دردآوره اینکه در اون اولین فایلهاتون هم همین مسئله رو با ی سادگی خاص به ما میگفتید اما در قرآن هم میگه واااااای از غفلت انسان و امان از اون وقتی که انسان در مدارش نباشه وااااااای . من تازه دارم تا حدی عمق حرفهاتون رو درک میکنم و دارم میفهمم موفقیت به همین سادگیه که شما دارین بیان میکنین فقط باید دوره تکاملمون رو بگذرونیم و از اونجایی که حضرت محمد هم فرموده شرک از راه رفتن مورچه سیاه در روی سنگ سیاه در دل شب سیاه هم مخفی تره همینه اینها شرکها و گناهانی هست که سخت دیده میشه وگرنه از بین بردنشون فقط کمی همت میخواد اما اول باید پیداشون کنیم
استادم واقعا ممنون شما پیامبر زمانه اید شما ی پورتال و درگاه هستید که آگاهی های خداوند رو به ما میرسونید ما که نمیتونیم جبران کنیم خدا تک تک محبتهاتون رو براتون جبران کنه هر جا هستید موفقیت هم به دنبالتون باشه
سلام به همه دوستان
من چندین ساله که دست و پا شکسته قوانین رو دنبال میکنم ولی بصورت حرفه ای هیچوقت وارد نشدم نمیخوام با حرفام و گفتن دغدغه هام قدرت بیشتری بهشون بدم و فاز مثبت اینجا رو بشکنم ولی با وجود انجام تکنیک ها و تمرینات زیاد نتیجه ندیدم نمیدونم باگ ذهنم چیه و گره کارم کجاست خواهش میکنم از دوستانی که این مسیر رو رفتن و موفق شدند مخصوصا آقای علی خوشدل بهم کمک کنید منم بتونم با افتخار از دست آوردهام بگم و موفقیت رو تجربه کنم
تقریبا هرروزه فایل های استاد رو گوش میکنم و سایت رو چک میکنم