چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 2 - صفحه 29

939 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد حسین امیدی فر گفته:
    مدت عضویت: 828 روز

    سلام به همه دوستان واستاد عزیز

    من تازه میفهمم که همه زندگی ما داشتن رابطه

    زیباست البته فقط با خدا اون هم اگه بتونیم رابطه خودمون رو با خدا برقرار کنیم و خدا را کاملا بشناسیم وتمام زندگی خود را به اوبسپاریم طوری زندگی را مدیریت میکنه برامون که نیازی نیست ما برای حل مسائل زندگی دست و پا بزنیم ویا با دیگران ارتباط خاصی برقرار کنیم وفقط انسانها رو به عنوان یک‌هم نوع ببینیم واز دیدن انها لذت ببریم واز دیدن اعمال انها ونتیجه گرفتن انسانها درس بگیریم و ازنتایج مثبت انها در زندگی حود استفاده کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    دختر توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 1208 روز

    سلام استاد عزیزم و تمام دوستان هم فرکانسی !

    استاد این فایلتون کلی اگاهی داشت من خیلی از این ترمز هارو دارم و باید روشون کار کنم .

    میخوام داستان اشناییم با یک اقا پسرو بگم .

    من چند ماه پیش ویژگی هایی که میخواستم طرفم داشته باشه نوشتم بعدش یک پسری وارد زندگی من شده بود خیلی عاشق بود همیشه میگفت تو تنها کسی هستی که ارزوم شدی! من هرروز بیشتر جذبش میشدم بیشتر میگفتم چقد خوبه چقد موفقه و …

    هدفش از اول ازدواج بود . دوماه گذشت …. من دیگه این فکرا تو سرم میومد این پسره خیلی خوبه بابا من که چیزی ندارم حتی یه بار بهش گفتم که تو با من حیفی مگه من چی دارم … من احساس بی ارزشی میکردم و وابستش شدم و این پسر بی نهایت عاشقم بود این رابطه خیلی خیلی ناباورانه غیر منتظره از طرف ایشون با دروغ از بین رفت… کسی که 85 درصد ویژگی میخواستمو داشت و فوق العاده عاشق بوداا اخرش یجوری رفت که من دهنم باز موند

    من تو اون مدت که باهم بودیم حتی به من اجازه نمیداد بگم خداحافظ و همه حرفاش اینجوری بود که ما تا ابد باهمیم ….

    این رابطه به خاطر وابستگی و بی ارزشی ترکید !!!

    یه نکته دیگه من شدیدا روی ایشون حساب کرده بودم روی قولاش روی قسماش روی حرفاش واقعا احساس میکردم دوستم داره اما دیگه دیگه …

    اخرش قانون بدون دلسوزی و به صورت سیستمی به فرکانسامون جواب میده و این رابطه رو شکوند …

    استاد حرفتون حقه …

    قانون خطا نداره ….

    این داستانو اینجا نوشتم برام بمونه …

    خیلی جای کار دارم …

    استاد من دختری هستم 20 ساله چند روزه به صورت جدی شروع کردم کار کردن روی خودمو … شکرگزاری میکنم … تمرکز بر نکات مثبت … فایل میبینم ….

    استاد من یه دختریم که به راحتی تشخیص میدم که توی ذهنم چه خبره و چه کد مخربی وجود داره …. ولی اصلا خیلی سخت هستش برام تغییر کد مخرب و تبدیل اون به کد قدرتمند کننده …

    کلا طریقه تغییر پاشنه اشیل و باورای اصلی برام سخته …

    انشالله که هدایت بشم …

    دوستان اگر تجربه ای درمورد تغییر باورهابه صورت بنیادین دارن خوشحال میشم برام کامنت کنن …

    از خداوند بی نهایت سپاسگزارم …

    از استاد عزیز سپاسگزارم …

    از دوستان فوق العادم سپاسگزارم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      امین اطمینان گفته:
      مدت عضویت: 2421 روز

      سلام

      اول این باور را به وجود بیار که خداوند بهترین حاکم ممکنه

      و این دنیا را به بهترین وجه برای ما ساخته تا توش از زندگی مون لذت ببریم

      این به نظر من مهم‌ترین و بنیادین ترین باور هست

      دوم شما قدرت دارید هرجای این دنیای بزرگ که خدا براتون ساخته برید و از هرچی دوست داشتید لذت ببرید یعنی قدرت دارید زندگی تون را هرجور دوست دارید بسازید

      سوم چطور این زندگی را بسازید ؟

      با همون روحی که خداوند به شما داده

      روح شما وجه مشترک شما با همه انسان های موفق هست هر انسان موفقی از قدرت روح ش و هدایت خداوند استفاده کرده که شما هم به هردو دسترسی دارید پس می تونید جز موفق ترین افراد باشید

      چهارم نشانه هایی که تغییر این باورها را تایید می کنه و نشون میده جهان جای لذت بخش هست شما می تونید زندکی تون را بسازید و شما هم می تونید موفق بشید را پیدا کنید و دایم به خودتون یادآوری کنید

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ارزو طلائی گفته:
    مدت عضویت: 1444 روز

    سلام استاد عزیز

    سلام خانم شایسته عزیز

    همیشه از خداوند یک ازدواج عالی میخواستم وبه لطف پروردگار به سمت کسانی که روابط عاطفی عالی داشتند هدایتم میشدم موقعی که این افراط را میدیدم کلی ذوق میکردم و باور میکردم که میشه روابط عالی داشت از بس که شنیده بودم رولبط الان درب و داغونه یا اصلا نمیشه رابطه خوب داشت چون جامعه بده، زمانه بده، این چیزا مال افسانه هاست ولی من هر بار که زوج های خوشبخت را می دیدم باورام قوی تر میشد که میشود میشود

    یادمه یک مدتی از خداوندمی خواستم به سمت عالی ترین رایطه عاطفی هدایت شوم که به فاصله کوتاهی با استاد و خانم شایسته اشنا شدم و ایمانم صدرصدی شد

    این فایل هم جواب درخواستهای من بود

    انگار توی تمامی مواردی که استاد تو فایل گفتن من یکجورایی دارم لنگ میزنم و باورای اشتباهی دارم هر مورد که استاد میگفت کمی با خودم فکر میکردم میگفتم اره من این ایراد را دارم بعضی ها بادرصد بالا بعضی ها با درصد پایین تر و خوشحالم که خیلی از ایرادهامو پیدا کردم

    زیبایی

    خیلی مشکل با این مسئله ندارم شاید یک زمانهای کوتاهی حساس شده باشم اما دیدن یک سری اتفاقات باعث شد که ذرک کنم زیبایی خیلی نقشی در خوشبختی نخواهد داشت همکارم دختر بسیار تا بسیار زیبا،خوش تیب و قیافه ای بود خیلی هم به خودش میرسید و واقعا هم زیبا میشد همه و خودش این باورو داشتند که با این قیافه ازدواج عالی خواهد داشت، همه میگفتتند تیپ و قیافه ات از ان مدلهایی است که مردها میپسندند ولی این فرد در سن بالا با فردی که از نظر تیپ و قیافه نقطه مقابل خودش بودازدواج کرد ،طرف مقابلش فردی عصبی وایراد گیر،و…اصلا ذره ای توجه به زیبایی هاش خانمش نداشت و گویا با این خانم فقط به این دلیل زدواج کرده بوذ که به رخ یک عده ای بکشد ، بر اساس انچه همکارم تعریف میکرد همسرش رفتار بسیار سرد سردی باهاش داشت که ایشون همان اوایل چندین بار تصمیم به طلااق گرفت

    اما شخص دیگری قیافه کوتاه و چاق با یک شکم بزرگ که انگار 4قلو حامله است از این قیافه هایی که به اصطلاح اقایون نمیپسندند با مردی که نقطه مقابل خودش از نظر تیپ و قیافه بود ازدواج کرد و بسیار هم همدیگرو دوست دارند با دیدن اتفاقاتی شبیه این بارها و بارها بهم ثابت شده که زیبایی نمیتواند نقش مهمی در ازدواج عالی داشته باشه

    احساس لیاقت

    استاد اینجا صحبت جالبی در مورد احساس لیاقت داشتند که گویا با صحبتهایی که شنیده و خونده بودم متفاوت بود

    مدتی تو زمینه ازدواج مطالعه میکردم و وفایلهای اساتیید این حوزه را گوش میدادم اکثرا این بحث را مطرح میکردند بافردی که دقیقا هم سطخ و مثل شما ست نه بالااتر از خودتون ازدواج کننیدچرا که غیر از رفتار به جدایی ختم میشود و اگر موردی غیر هم سطح داشنیید نپذیرید و یا خواستگاری نروید حتی از نظر سنی، دینی مذهبی منطقه جغرافیایی و تحصیلات و……مثل هم باشید و داستانها و داستانها تعریف میکردند ذر مورد افرادی که غیراز این عمل کردندو چه زندگی های تلخی داشتند

    ولی کامنت دوستان را که میخوندم مواردی نوشته بودند که فقط به خاطر احساس بی لیاقتی طرف مقابلشون رهاشون کرده بود نه چیز دیگه ای

    باور کمبود

    این باور یکی از خانمان براندازترین باورهایی است که میتواند در ازدواج وجود داشته باشد این اواخر شاهد ازدواج های بسیار درب و داغونی بودم که از همین باور نشات میگرفت خصوصا بین خانمها این باور قوی تر است در نتیجه فرد با یکی پر از مشکلات روحی و اخلاقی ازدواج میکرد چونکه اعتقاد داشت مرد خوب نیست یا تو جنگ کشته شدند این بده بهتر از هیچی است اعتقاد داشتند این افراد را میریم ان جور که خواستیم میسازیم و چقدر این افراد تشویق میشدند که بروید این افراد راکمک کنید در مسیر درستی قرار گیرند و ثواب ببرید

    که اغلب اوقات این اتفاق نمی افتاد و ان خانم شرایط بسیار بسیار سختی رو تحمل میکرد و میگفت شرایط جامعه این جوریه دیگه باید تحمل کرد سرنوشت ما این بوده

    یابا این باور کمبود چندین نفر چه اقا چه خانم با هم سر به دست اوردن یک ادم به اصطلاح خوب دعوا میکردنند چون دیگه نیست

    از خدواند هدایت میخواهم برای ساختن باورهای عالی خصوصا احسااس لیاقت یاری ام کند

    متشکرم استاد

    مشتاق دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    عفت عجمی گفته:
    مدت عضویت: 765 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش عزیز و مریم جان و دیگر عزیزان.

    من مدتهاست که میخوام پیام بزارم ولی تجربه ای نداشتم ومیترسیدم نکنه بد بنویسم.ولی با حرفهای این فایل استاد بالاخره تصمیم گرفتم چند کلمه بنویسم،وباور کنم که منهم میتونم بنویسم.

    واقعا از خدای مهربان سپاسگزارم که منو به این سایت هدایت کرد تا با استاد عزیز آشنا بشم که همچون برادری دلسوز باتمام وجود تلاش میکنند که آموخته هایی که سالها برایش زحمت کشیدند رو در اختیار ما قرار بدن،تا ماهم بتونیم روش درست زندگی کردن رو بیاموزیم با تغییر باورهای نادرستمون.

    من خودم یکسالی هست توی رابطه با دیگران دچار چالش شدم وبا این فایل استاد متوجه شدم که میتونم خودم رو تغییر بدم اگر پام رو ازروی ترمزهام بردارم.مثلا اینکه من لیاقت این زندگی خوب رو ندارم،یادمه چند سال پیش ماشین برلیانس خریدیم ولی من به جای ذوق و لذت گریه میکردم،به کسی چیزی نگفتم ولی تودلم به خودم میگفتم چرا خواهرم ماشین نداره و ما دوتا داریم«آخه این ماشین دوممون بود».

    الان میفهمم که اون روز چه کار بدی کردم که احساس لیاقت رو در خودم نمیدیدم.

    ویا اینکه در آشپزی عالیم ولی ترمز اینکه من نمیتونم ازین بهتر باشم نگذاشته که من تو این زمینه پیشرفت کنم با اینکه یکی از رویاهامه داشتن یک رستوران یا آشپزخونه.ویا حتی شیرینی پزی.

    خلاصه اگر بخوام بگم خیلی ازین باورهای غلط دارم،که خیلیاشون دارن زندگی منو نابود میکنن.

    ولی الان خیلی خوشحالم که با شما استاد عزیز آشنا شدم تا تلاش کنم برای تغییر زندگی بهم ریخته ی خودم باشکر نعمتها و باور اینکه خدا برایم میخواهد.

    وکلام آخر استاد آنچه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند

    مطمئنا حرفهایی که شما از دل میگید بردل وجان ما میشینه.انقدر حرفاتون به دلم نشسته که باعث شده پیام بزارم براتون.

    درپناه ایزد یکتا موفق وسالم باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1383 روز

    سلام استاد عزیزم

    میخام بگم این دوتا فایل بیشتر از هر فایل دیگه ای که تا حالا گوش دادم منو وادار کرد که عملگرا باشم

    شاید به این دلیله که دقیقا به موضوعی میپردازه که بزرگترین خواسته ی من تو زندگیم بوده و هست و بخاطر همینم بیشترین ترمز و باورهای محدود کننده ی من هم تو همین حوزه س

    تو بحث روابط بطور کلی، و مخصوصا رابطه ی عاشقانه

    چقدر قشنگ ترمزام رو دونه به دونه بیان کردین و توضیح دادین

    چندین بار فایل رو نگا کردم و یبار هم همراه نگاه کردن یادداشت کردم و خیلی بهم کمک کرد که بدونم تو ذهنم چی میگذره

    میخام دونه دونه اونا رو بگم و توضیح بدم امیدوارم خدای مهربون کمکم کنه تا براشون راه حل مناسب پیدا کنم و هدایت بشم به جواب درست و بعد هم خدای مهربون توانایی عمل کردن بهم بده

    ترمز اول:

    نداشتن زیبایی ظاهری

    من سالهای زیادی و از وقتی خیلی کوچک بودم این باور رو داشتم که من زیبا نیستم و خاطره ای که من یادم میاد از زمان بچگیم اینه که همیشه تو جمع بزرگترا یکی از دخترای فامیلمون بود که بارها به خواهرای من که ازم بزرگتر بودن اینو جلو من گفته بود که : این بچه آخری شما نمیدونم به کی رفته که انقدر زشته!!!

    و منم همیشه این جمله تو ذهنم بود و همیشه فکر میکردم من زشتم، من با این فکر بزرگ شدم رفتم دانشگاه وارد جامعه شدم و همیشه فکر میکردم چون من زشتم کسی باهام دوست نمیشه، کسی نمیخاد با من وارد رابطه بشه و…

    البته من خاستگارای زیادی داشتم تو روستای خودمون و فکر میکردم اونا بخاطر خونواده خوبی که دارم بخاطر اینکه خودم دختر خوب و مناسبی هستم از نظر شخصیتی، و این چیزا، میان سمت من، وگرنه من اصلا خودمو قبول نداشتم،

    حتی دوتا از خاستگارام واقعا عاشقم بودن و دو سال هم صبر کردن که من نظرم عوض بشه و بهشون جواب مثبت بدم اما من نمیتونستم درک کنم که چرا باید اونا عاشق من باشن وقتی اینهمه دختر خوشگل هست و من زشتم!!

    من تقریبا همه چیو ربط میدادم به زشت بودنم!!!

    چند بارتو رابطه ی عاطفیم به شدت به طرف وابسته شدم و بعدهم بخاطر باورهای داغونی که داشتم رابطه به بدترین شکل ممکن به جدایی ختم میشد و من همیشه میگفتم ای کاش من زیباتر بودم و اونموقع حتما کنار گذاشته نمیشدم و این رابطه تموم نمیشد.

    خلاصه اینکه من همیییشه خودمو یه دختر زشت میدیدم و حتی اگه کسی بهم میگفت خوشگلم ، من اونقدر زشت بودنم رو باور کرده بودم که میگفتم اونا اینجوری میگن که من خوشحال بشم نه اینکه من واقعا زیبا باشم.

    البته خدا رو شکر به لطف خدای مهربون الان چندین ساله که فکر میکنم واقعا خیلی زیبا هستم و هر کی میگه صورت زیبایی داری تایید میکنم

    و همین باور خودم باعث شد با شخصی ازدواج کنم که هر روز بهم یادآوری میکنه که چقدر صورت زیبایی دارم چقدر اندام زیبایی دارم و یبار گفت من چون بخاطر کارم که طراحی دکوراسیون داخلیه و چندین روز تو خونه ی مردم کار میکنم و خیلی از خانما رو بدون آرایش میبینم تازه میفهمم که اونا اصلا خوشگل نیستن و بیرون از خونه با کللی آرایش خوشگل میشن اما تو ذاتا زیبایی بدون هیچگونه آرایشی،

    و میخام بگم وقتی خودم باور کردم که زیبا هستم واقعا چهره م تغییر کرد، اینو هم خودم میگم و هم از خیلیا که بعد از چند سال منو میبینن شنیدم که چقدر عوض شدی و چقد زیبا شدی و این در حالیه که من اصلا به صورتم دست نزدم و هیچ تغییر عملی ایجاد نکردم، تغییر فقط تو ذهنم و تو باور من ایجاد شد و الان همیشه وقتی میرم جلو آینه میگم واقعا زیبام و بخاطر زیباییم سپاسگذار خداوندم.

    این ترمزی بود که در گذشته خیلی شدید داشتم و الان نمیگم که کاملا رفع شده اما خداروشکر خیلی خیلی کمرنگ شده.

    ترمز دوم :

    من توانایی خاصی ندارم و اون فاکتورهایی که جامعه برای ارزشمند دونستن یه انسان تعیین کرده رو ندارم،

    این ترمز رو هم من شدیدا تو گذشته داشتم و برای همین تو دانشگاه تو رشته ای که علاقه و توانایی توش نداشتم درس خوندم که مهندسی بود و همیشه دوست داشتم مدرکم و بگیرم و مهندس بشم و برم سر کار تا بشم خانوم مهندس و خیلی انسان ارزشمندی بشم،

    و چون نتونستم به این خواسته برسم و هیچی از رشته م نمیدونستم و به دلیل عدم علاقه دنبال یادگیریش هم نرفتم، خودم رو بی ارزش میدیدم و عزت نفسم بشدت پایین بود و همیشه ازین بابت ناراحت بودم که چرا اونجوری که خاستم نشد و اگه من الان مهندس بودم حتما انسان ارزشمندی بودم و همه منو میخاستن و میتونستم ازدواج موفقی داشته باشم،

    البته این باور مخرب هم ، به لطف خدا چندین سالع که با دیدن الگوهای مناسبی که اطرافم میدیدم و میشنیدم کمرنگ شد چون زیاد دیدم و شنیدم که دخترای که نه دانشگاه رفته بودن و نه حتی شاغل بودن اما با یه آدم مناسب ازدواج کردن.

    ترمز سوم :

    همه ی آدمای درست حسابی رفتن و کسی نمونده

    اینو که فکر میکنم تو یه برهه ای از زندگیم یجورایی این باور و داشتم به این صورت که : خب من تو روستا زندگی میکنم که همه همدیگه رو میشناسن و خب همیشه میگفتم پسرای مناسب روستامون همه ازدواج کردن و تو سن من پسر مناسب نیست و من اگه بخام ازدواج کنم باید از جای دیگه باشه ، و چون خارج از روستا دانشگا بودم و زندگی میکردم همش میگفتم باید ازینجا آدم مناسب پیدا کنم و همش هم بخاطر باورهای مخرب زیادی که داشتم آدمای نامناسب رو جذب میکردم ،

    اما وقتی تلاش کردن و زور زدن و چسبیدن به این خواسته م برا پیدا کردن آدم مناسب رو متوقف کردم ، جهان از داخل همون روستامون همسرم رو که خیلی انسان مناسبی هست و عاشقمه رو به سمتم هدایت کرد و خیلیم زود ازدواج کردیم حتی خودمم نمیدونم چجوری راضی شدم و باهاش ازدواج کردم و هر چقدر بیشتر میشناسمش میفهمم که چقدر نکات مثبت داره که البته ذهن ناخودآگاه و منفی بین من همیشه منفی ها رو میبینه و باعث ایجاد ناراحتی میشه و برا همینه که الان اینجام و دارم سعی میکنم مشکلم رو حل کنم.

    ترمز چهارم :

    من لایق یه رابطه ی عاشقانه نیستم

    آره این بزرگترین پاشنه آشیل منه ؛ احساس عدم لیاقت ، نه تنها تو رابطه بلکه تو همه چی و همونطور که شما گفتین استاد، وقتی اینجوری فک میکنی جهان هم بهت ثابت میکنه که درست فکر میکنی،

    دوتا مثال تو این زمینه دارم که در ادامه میگم

    1- یادمه چندین سال قبل وقتی مجرد بودم، یه خاستگار داشتم که از نزدیک نمیشناختمش و توسط یکی از اقواممون بهش معرفی شده بودم و اونم بعد دیدن من و تحقیق در مورد خودم و خونواده م اومد و بهم پیشنهاد ازدواج داد، تو ذهن من اون آدم خیلی عالی بود، یه پسر تحصیلکرده که استاد داشنگاه بود از خونواده ی اصیل و ثروتمند ، تو کار خودش خیلی موفق بود، محترم و متشخص بود باورهای زیبایی در مورد عشق و رابطه داشت و خلاصه اینکه از نظر من خیلی خوب بود و من خودمو لایق این آدم تا این حد خوب نمیدونستم،

    و اگه بخام صادق باشم من خودم و خیلی کمتر از اون میدونستم و اینجوری فکر میکردم که اون هنوز منو کامل نشناخته و یه مدت که بیشتر با هم باشیم و وقتی که منو شناخت و فهمید که اونقدرا هم آدم با ارزشی نیستم دیگه رابطه رو ادامه نمیده و باهام ازدواج نمیکنه، پس بهتره خودم همی الان بهش جواب رد بدم

    و بخاطر این فکر و باور، بدون اینکه بهش فکر کنم بهش جواب رد دادم و گفتم نمیخام با شما ازدواج کنم.

    همین قدر تباه!!!!

    2- مورد دوم باز یه خاستگار داشتم که از یه خونواده خیلی اصیل و ثروتمند پسر خوشتیپ و موفق

    البته من زیاد نمیشناختمش و نمیدونم آدم مناسبی بود یا نه اما من فکر میکردم خییییلی آدم مناسبی برای ازدواجه چون از خونواده ای بودن که تقریبا مشهور و مطرح بودن و یجورایی هر دختری دوس داشت با یکی از پسرای این خونواده ازدواج کنه،

    و وقتی اومد خاستگاری من من اصلا باورم نمیشد و اینو یه اتفاق خییلی بزرگ میدونستم و تو ذهنم نگران فاصله طبقاتی که بین خونواده هامون بود بودم ، و کلا فک میکردم خیییلی عجیب غریبه که همچین آدمی اومده خاستگاری من، و جهان هم به من ثابت کرد که درست فکر میکنم و فقط بعد چند روز رابطه مون بهم خورد یجوری که اصلا خودمم نمیدونستم چی شد که اینجوری شد!!!

    ترمز پنجم :

    من همیشه آدمای نامناسب رو جذب میکنم

    البته که من این باور و خیلی شدید داشتم و جهان هم همیشه به من ثابت میکرد که درست دارم فکر میکنم

    هنوزم این باور و کمرنگ تر از قبل دارم ، نه تنها در مورد رابطه عاطفی بلکه در مورد هر نوع رابطه ای ، حتی این که من تو هر مغازه ای میرم برا خرید، فروشنده آدم خوبی نیس و میخاد سرم کلاه بزاره و همیشه م همینجوری میشه

    یا مثلا میرم آرایشگاه، برا ناخن یا کراتین و رنگ مو و …و آرایشگره به من ک میرسه دل به کار نمیده یا خسته س یا عجله داره یا به هر دلیلی کاری ک برا من انجام میده به کیفیت اون کاری که برا بقیه انجام میده نیس.

    ترمز ششم:

    من باید بی نقص بشم تا آدم مناسب و جذب کنم

    آره اینو من داشتم و برا همینم خیلی دیر ازدواج کردم و البته که هیچوقت بی نقص نبودم و نشدم و نخاهم شد چون این روند رو به رشده، اما این باور ناخودآگاه هنوزم باعث میشه خیلی رو رفتارای همسرم حساس بشم و از ویژگیهای منفی خیلی خیلی کوچک اذیت بشم و اونو بزرگ کنم تا حدی که تموم مثبتها و خوبیهای همسرم رو اون لحظه یادم میره و میگم چرااااا باید اینجور باشه چرا باید اونجور باشه ، و با اینکه خودم کلی نقص دارم ناخودآگاه توقع دارم اون بی نقص باشه،البته که دارم رو خودم کار میکنم و هر بار آگاهانه به خودم یادآور میشم که آدم بی نقص وجود نداره و همونطور که من نقص دارم باید نقص های اونم بپذیرم.

    حتی این باور بعضی وقتا که یه تضادی تو رابطمون به وجود میاره این فکر از ذهنم عبور میکنه که : من تو ازدواج عجله کردم، و الان بهتره جدا بشم و یه مدت رو خودم کار کنم تا بی نقص بشم و بعد یع آدم بی نقص و جذب کنم و باهاش ازدواج کنم ،

    ترمز هفتم:

    من دوس دارم تنها باشم

    بازم بعضی وقتا این فکر به ذهنم میاد که من کلا برا رابطه عاطفی آدم مناسبی نیستم و خیلی مشکل دارم خیلی وابسته میشم خیلی کمبود محبت دارم و…، بخاطر تمام اینا کسی نمیتونه منو تحمل کنه پس بهتره تنها باشم.

    ترمز هشتم :

    من اصلا تو روابط خوب نیستم بلد نیستم چجوری ارتباط برقرار کنم،

    این باور تو من خیلی قوی بود بطوریکه همیشه هر پسری که روز اول باهاش وارد رابطع میشدم کللی بهم جذب میشد و از من خوشش میومد و بعد چند مدت دوتا پا داشت دوتا دیگه م قرض میگرفت و فرار میکرد، حتی اگه از همون اول به قصد ازدواج و خاستگاری میومد،

    همه همیشه بهم میگفتن خواهشا تو با خاستگارات قبل ازدواج مدت طولانی نمیخاد برا آشنایی زمان بزارید که طرف و فراری میدی،

    و این باور در مورد تمام روابط من صدق میکنه،

    من اصلا نمیتونم به راحتی رابطه برقرار کنم حتی با خونواده خودم یا خونواده همسرم

    حتی با همسرم، بطوریکه ما اصلا حرفای مشترک باهم نداریم و اصلا زیاد حرف نمیزنیم باهم، حتی قبل ازدواج و تو دوره آشنایی که معمولا دختر و پسر صبح تا شب و شب تا صبح یا در حال چت کردن هستن یا تلفنی صحبت کردن، بازم ما هیچ حرفی باهم نداشتیم و اصلا حرف نمیزدیم

    و الان یکی از خواسته هام اینع که بتونیم با همسرم حرف برا گفتن داشته باشیم و از حرف زدن باهم لذت ببریم

    و نقطه ی جالبش اینه که همسرم زود با همه جور میشه خیلی راحت حرف میزنه و اصلا آدم کم حرفی نیس و همیشه و همه جا و تو هر جمعی حرف برا گفتن داره

    اما با من نه،

    یعنی مشکل از جانب اون نیس بلکه از طرف خودمه

    و بخاطر این باورم تقریبا همیشه گوشه گیرم و خونه نشینم و بدون همسرم هیچ جا نمیرم، و تالا نشده بدون همسرم حتی برم خونه مامانش چون اگه تنها برم اونجا فک میکنم باید یه گوشه ساکت بشینم و هیچی برا گفتن ندارم

    کلا ارتباط برقرار کردن چه با غریبه ها و چه با آشنا برام کار خیلی خیلی سختیه!!!

    و کلللی ترمز و باور محدود کننده دیگه که باید پیداشون کنم و روشون کار کنم ، چون واقعا واقعا تو بحث روابط خیلی خیلی کار دارم تا درست بشه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    فاطمه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2122 روز

    باسلام خدمت دوستان عزیز….

    خیلی با خودم کانجار رفتم ک بنویسم یا نه…اما گفتم باید بنویسم از شکستی ک خوردم،خیلی نا امید وداغونم…اما هربار حرفای استاد میاد تو گوشم ک هراتفاقی ک میافته اول ازهمه خودتون مقصرید،میگم حتما مقصرم.گاهی اوقات ک اصلا میگم همه چی الکیه ،،،خیلی باورکردنش برام سخته…بزار براتون از اول توضیح بدم ک جی شده….

    من قبلا هم کامنت گذاشتم وراجع ب کسب وکارم گفتم…

    از اون جایی ک خیلی دلم میخواست یه کسبو کار برای خودم داشتم .با خواهرم یه شبه تصمیم میگیریم ک یه کار جدید رو راه بندازیم ،،،فک کنم بزرگترین اشتباهم هم همین بود ک یک شبه تصمیم گرفتیمو واجراییش کردیم به این دلیل میگم ک کم تجربه بودیم ،ناپخته وخام بودیم…باید بیشتر تحقیق میکردیم..به هرحال شروع کردیم اولش خوب بود اما بعد مشتری نبود ،مشتری ها فقط زنگ میزدن ولی کسی سمت ما نمیاومد..

    یکی دیگه از دلایل شکست من همین عدم لیاقت بود ک هی نجواهایی میاومد تو ذهنم وبا خودم میگفتم کی واسه این کار پول میده ،حالا چرا مارو انتخاب کردن چرا جایی دیگه نرفتن،،، وکم کم ترس ودلهره اومد سمتمون اجاره مغازه رو چطور پرداخت کنیم،چرا مشتری نیست واین حرفا….

    ما اصلا تبلیغی نداشتیم به گفته خود استاد ک خدا تبلیغ شما رو میکنه اما از یه جایی ب بعد دیدیم همه میگن کسی تو شهر شما رو نمیشناسه باید تبلیغ کنید تا مردم شما رو بببینن وما پا گذاشتیم رو حرف استاد وتبلیغات کردیم ولی فایده نداشت …روز به روز استرس ونگرانیمون بیشتر میشد خدایا چرا مشتری ها نمیان ،،،نمیدونید چقدر بده حتی تو یک ماه مشتری نداشته باشید حتی تو 5 ماه هم ما مشتری نداستیم…اما گفتیم درست میشه،،،نشستیم فکر کردیم گفتیم استاد گفته با وام شروع ب کار نکنید خب مابخشی از کارمون رو وام گرفته بودیم وتصمیم گرفتیم وام رو بهر نحوه ی شده تسویه کنیم به لطف خدا از جایی ک فکرشو نمیکردیم وام رو تسویه کردیم یکی از نگرانی هامون حذف شد…اما همچنان مشتری نبود..بعد گفتیم خب نباید دست رو دست بزاریم بشینیم تا مشتری بیاد باید به قول استاد خودمون تبلیغ خودمون رو بکنیم. ما تراکت چاپ کردیم وخودمون به در ودیوار چسبوندیم هر مغازه ای برای خرید میرفتیم کارمون رو معرفی میکردیم تمام مدراس شهرمون رفتیم و تبلیغ سالمون رو کردیم اما دریغ از یک مشتری،،،این حرفا رو ک بهتون میکم شاید براتون چیز ساده ای باشه اما برای ما خیلی سخت بود ک تو مدارس بریم وبراشون صحبت کنیم چون بعضی ها استقبال نمیکردن…اینکه تو شهر تبلیغ بچسبونیم کار راحتی نبود اما گفتیم نباید بیکار باشیم هنوز هم نمیفهمم چرا با وجود این کار ها یک مشتری هم اضافه نشد…باورش دبگه سخت بود وبعد یکسال واندی تصمیم گرفتیم سالن رو جمع کنین…الان هم همه وسایلو گذاشتیم برای فروش…

    باور کنید خیلی کار کردیم اما نتیجه نگرفتیم خیلی با خودم کلنجار رفتم ک چرا نشد…کاری بود ک خیلی علاقه داشتیم…

    اما نشد…

    به نظر خودم مهمترین عدم لیاقت بود بعد کم تجربه بودن…

    اما هربار ک بهش فکر میکنم میگم هرجور هم بوده مگه میشه 5ماه مشتری نیاد سمتت…

    استاد عزیز بنظرم یه دوره تهیه کنید راجع ب عدم لیاقت…چون خیلی پاشنه اشیل ما حساب میشه.

    ازدوستان عزیز هم میخوام نظراتشون رو بگن تا من بیشتر متوجه اشتباهم بشم…

    ممنون از همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مهدی دهقان گفته:
    مدت عضویت: 1034 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و همسر گرامیشون خانوم شایسته عزیز و همه دوستانی که دارن روی خودشون کار میکنن تا بهترین هارو برای خودشون رقم بزنن…

    لطفا لطفا لطفا کامنت منو تا انتها بخونین چون خیلی الگوی خوبی هستم برای روابط و مطمئنم که ذهنتون خوب منطقی میشه

    من سال 95 دانشجوی رشته تربیت بدنی شدم

    همیشه به خدا میگفتم خدایا ی دختر خوب بیار توی زندگیم که با هم خوب باشیم بگیم بخندیم خوش بگذرونیم باهم رابطه خوبی داشته باشیم میگفتم اخلاقش اینجوری باشه اونجوری باشه کامل مشخصات کسی رو که میخواستم به خدا میگفتم من همش اینو از خدا میخواستم اون زمان هیچی از قانون نمیدونستم فقط از خدا خواسته هامو میخواستم الان که بهش فکر میکنم میبینم چقدر قشنگ ناخوداگاه قانون رو اجرا کردم..

    بعدش ورودی های 97 تربیت بدنیمون اومدن و ی دوقلو توی دختراشون بود و ناهمسان بودن و من خیلی از یکیشون خوشم اومد اسمشم زهراس بعدش همینجوری روش نظر داشتم و توی سوله ورزشیمون بعضی وقتا که فوتبال دستی بازی میکردیم این دوتاهم میومدن و بازی میکردن بعد کم کم حرف زدنامون شروع شد و ی روز که توی دانشگاه تنها بود رفتم پیشش و شمارشو گرفتم بعدش جونم براتون بگه که من خودم تیپ و قیافه معمولی دارم و زهرا هم دختر خوب و خوشگل و ورزشکاریه بعدش کم کم باهم اشنا شدیم و دوست شدیم همینجوری که از رابطمون میگذشت من فهمیدم که این همون دختریه که از خدا میخواستم با همون مشخصات و همون اخلاق همش خداروشکر میکردم که خدا توی زندگیم همچین دختری رو اورده الان که دارم این کامنت و مینویسم 4 سال از رابطمون میگذره میخوام اینارو بگم که این باور ها براتون منطقی بشه 1‌.اینکه من ظاهر و تیپم معمولیه ولی خودمو خوشتیپ میدونم 2.بخدا قسم به جون عزیزترین هام قسم میخورم هنوز که هنوزه نشده ما یک روز باهم قهر باشیم همیشه باهم خوب بودیم و هستیم خداروشکر من نه پولدارم نه ماشین دارم نه خونه دارم نه خیلی هیکلم فقط این رابطه خوب و عالی رو از خدا خواستم همین بخدا رابطه خوب داشتن اصلا ربطی به هیچی نداره به هیچی ازتون میخوام این باور های غلطی که توی زندگی به گوشمون خورده رو باور نکنین بخدا با هیچی هم میشه رابطه فوق العاده داشت بدون هیچ دعوایی بخدا کلی حرف دارم از رابطم باهاتون بگم کاش میشد ی ویسی چیزی بفرستم فقط واستون حرف بزنم تا بدونین تا باور کنین تا واستون منطقی بشه که خیلی راحت و اسون میشه بهترین رابطه رو تجربه کرد..خداروشکر چند ماهی هست با قوانین اشنا شدم و دارم روی خودم کار میکنم و میخوام یک زندگی فوق العاده رو با عشقم بسازم..واستون از خدا همونجوری که همون سال های پیش رابطه خوب و عالی واسه خودم میخواستم برای شما عزیزان هم میخوام

    با تشکر از عوامل سایت

    خیلی خوشحالم که این کامنت رو گذاشتم تا دوستان بخونن

    خدایاشکرت دوستت دارمم

    خدایاشکرت دوستت دارمم

    خدایاشکرت دوستت دارمم

    شبتون بهشت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  8. -
    پروانه کاکویی گفته:
    مدت عضویت: 1275 روز

    استاد عزیز سلام

    میدونم که حالتون عالیه چون شما قانون دنیارو درک کردین و توبالاترین مدارهای فرکانسی هستین ازهر نظر.

    این روزها کار همیشگی من این شده که سرکار ،موقع پیاده روی، تومسیر و خلاصه هرجایی فایلای استاد رو گوش میدم و این فایل رو تقریبا هر روز گوش میدم و وقتی برای بار دهم یابیشتر داشتم گوش میدادم باخودم میگفتم دیگه تمام جملاتشو درست شنیدم و احتمالا کلمه جدیدی تواین فایل نیست برام ولی …

    درکمال ناباوری موقع گوش دادن بازم به جملات جدید برمیخوردم.

    این جمله ی استاد رو باورکردم که باورهای ما یک شبه به وجود نیومدن که یه شبه از بین برن

    پس

    باید خیلی درموردباورهای جدید بخونیم

    گوش بدیم

    حرف بزنیم(حتی باخودمون)

    تاباورهای جدیدی بسازیم.

    باورهای ثروت ساز ،باورهایی که ارامش و روابط خوب به زندگیمون بیارن.

    حدود ده روز از گذاشتن این فایل میگذره و من الان تازه اومدم نظربذارم چون فکرمیکنم باید برای خودم رد پا بذارم.

    همین جا به خودم قول میدم که روی این بخش زندگیم خیلی کارکنم و تاسال اینده این موقع باورهای نامناسبی که درمورد روابط دارمو تبدیل کنم به باورهای زندگی بخش .

    که خداروشکر از روابطی ک تا الان داشتم راضی بودم و فرد خوبی بودم توی رابطه تاجایی که اون رابطه کار میکرده.

    با ارزوی صلح

    و سلامتی

    برای همه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    زهرا سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 2314 روز

    با سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و همه دوستان خوب و هم فرکانسم

    من قبلاها یک جمله ای رو به شوخی گاهی میگفتم

    “مردها مثل جای پارک میمونن، خوبهاشون قبلا پر شده- هرچی مونده یا کوچیکه یا جلوی درِ خونه مَردم”

    به شوخی و خنده

    اما ضمیر ناخوداگاهم اینو باور کرده بود و همینو نشونم میداد

    تا اینکه از یک جایی به بعد این باور رو در خودم تغییر دادم

    طبق گفته استاد الگوهای خوب رو پیدا میکردم و روابط عاشقانه اشون رو با همسرانشون تحسین میکردم و حتی اگر میشد به خودشون هم میگفتم

    هی با خودم تکرار میکردم و خدا رو شکر میکردم

    “خدایا شکرت که اینهمه مرد نازنین آفریدی و بهترینش رو وارد زندگی من کردی …”

    و از اونجا که جهان به خواست ها و سپاسگزاریهای شما جواب میده، در کمال ناباوری یک مرد نازنین که خیلی از خصوصیاتش اونی بود که میخواستم از کیلومترها دورتر، وارد زندگی من شد و طی مدت کوتاهی آشنایی، ازدواج کردیم

    باور کنیم که ما خوب وکافی و عالی هستیم و از خدا بهترین ها رو بخواهیم و خودمون رو لایق بهترینها بدونیم

    با ضمیر ناخوداگاهمون منفی و نادلخواه صحبت نکنیم- حتی به شوخی!!

    استاد همیشه میگن از هرچی که حرف بزنی و تمرکزت رو رویش بذاری، جهان از همون بهت میده

    حتی اگر بگی اونو نمیخوام

    فقط به چیزهایی که میخوای فکر کن و راجع بهش حرف بزن

    حالا وقتی میبینم هوا آلوده است و بینی ام داره از دود میسوزه، میگم:

    ” خدایا شکرت برای این هوای عالی و اینهمه سرسبزی و زیبایی …”

    ما عالی هستیم و کافی و لایق بهترینهاییم و مدام باید روی خودمون کار کنیم.

    استاد عزیز، سپاس بابت آموزه های عالیتون و خودتون که الگویید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    الهه پوراحمدی گفته:
    مدت عضویت: 1420 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته دوستداشتنی و تمام دوستان هم خانواده خودم.

    استااااااااد عزیزم چی بگم اخه من برای این فایل؟ ؟؟!!!!!

    استاد مطالب این ویدئوتون و کامنتهاش من رو دگرگون کرد. امسال هدف من این بود که ترمزهامو برای ایجاد رابطه عاطفی و عاشقانه شناسایی کنم و رفع کنم. استاد انگار شما این ویدئو رو برای من گرفتین و اپلود کردین با دیدن وشنیدن این فیلم و حتی با دیدن عنوانش، اول ذوق کردم و بعد بارها و بارها اشک ریختم، بعد راه رفتم، باهاش رقصیدم، در موردش با خودم و یکی از دوستانم صحبت کردم . عشق کردم، نوشتم و ….

    نمی تونستم شعف خودم رو پنهان کنم و مدام بخدا میگفتم مرررسی که به استاد گفتی این ویدئو رو بزارن. حتی زنگ زدم به یکی از دوستانم و گفتم استاد برای من یه ویدئو گذاشتن میتونی ببینی (خخخ).

    استاد من همه ترمزهایی که گفتین رو داشتم. بعضی هاشو خودم شناسایی کردم قبلا و دارم از بین میبرمشون. بعضی هاشونم که اصلا نمیدونستم به قول خودتون این کجای ذهن من بوده ؟؟!!!!! چرا انقدر در لفافه شیک و قشنگ؟؟؟

    همون جا به محض شنیدن حرفهاتون ،یه گروه تلگرام خودم با خودم تشکیل دادم و اسمش رو گذاشتم ترمز. تمرکز کردم رو ترمزهایی که شما در روابط گفتین و تعمیمش دادم به داشتن درامد بالا و ثروت.

    نوشتم دونه به دونه ترمزهایی که پیدا میکردم .

    جالب اینه که خیلی سخخخت بود نوشتن شون . دقیقا انگار یه زخم کهنه عفونی رو داشتم تخلیه میکردم .

    اولش ترسناک بود. مثل اینکه مثلا خودت دست خودت رو جراحی کنی . بعدش دردناک شد و بعد هم که حس کردم عفونت داره تخلیه میشه احساس ارامش بهم دست داد. اخه یکسال من مشخصا و با تمرکز لیزری داشتم رو بدست آوردن درآمد بیشتر و بهبود رابطه عاطفی تلاش میکردم . همش میگفتم کجای کارم مشکل داره که نتایج کمتر از تلاش من داره بوجود میاد. از رو فایل رایگان چند سال پیش تون میدونستم ترمز دارم. اما یکم گیج بودم .

    حتی اومدم اول سال اسم سالم رو گذاشتم ارتباط عاطفی درست و ازدواج و از خدا خواستم من رو هدایت کنه که موانع ذهنیمو بردارم و مسیر رسیدن به خواسته ام هموار بشه. اخه شما تو همون ویدئو میگفتین جهان و خداوند سریع الجابه . بنابراین با خودم میگفتم پس من مشکل دارم ولی نمیدونستم چی هستن. الان فهمیدم چه ترمزهایی دارم ..

    هر موقع اومدم کامنت بزارم برای این فایل ، انقدر درگیر خوندن کامنتها میشدم که نمیرسیدم کامنت بزارم. ساعتها مینشستم میخوندم و ترمزهای خودمو میکشیدم بیرون. مواردی که حتی فکر میکردم اونها برای من یک حسن هست در رابطه عاطفی اما فهمیدم همون یه ترمزه. به طرق مختلف تو ذهنم دارم براشون باور درست میسازم و مدام باخودم تکرار میکنم و مهمتر از همه الان دقیقا فهمیدم که باید وارد قسمت عملیاتی بشم. مثلا من با فردی که در ارتباط عاطفی هستم بتونم ترمزهامو رفع کنم و باور درست جایگزین کنم.

    استاد من کلی ترمز و الگوی تکرار شونده داشتم و دارم و الان دارم رفعشون میکنم. استاد به زودی زود میام برای شما و همه دوستان کامنت میزارم که دیدین من با رفع ترمزهام رسیدم به رابطه عاطفی درست و عاشقانه ای که میخواستم.

    میدونم خداوند از بینهایت طریق من رو هدایت میکنه.

    استاد عزیزم ازتون ممنونم

    خدای من ازت ممنونممممم. مرسی که هستی . مرسی که انقد خوبی . ممنونم ممنونم مرررسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: