https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیز خانم شایسته ی مهربون و همه ی دوستای خوبم.
استاد کامنت من متفاوت هست از چیزی که گفتین توی این فایل چون درواقع من جوابی برای این سه تا سؤال ندارم. من توی زندگیم بیشتر جزء دسته ی دوم بودم که فرمودید با این که هدف گذاری میکنن ولی حرکتی نمیکنن برای اهداف شون.
اما یه تجربه از خودم میخوام بگم که همین چندماه پیش برام اتفاق افتاد:
من تا حالا هیچ وسیله ی نقلیه ای نداشتم و همیشه پیاده و با اتوبوس و تاکسی اینور اونور میرفتم. پارسال (سال 1401) به لطف خدا مشغول به کاری شدم که درآمدم چند برابر کار قبلی شد و البته امسال هم باز درآمدم بالاتر رفته و کاری هم هست که بهش علاقه مند شدم. این درآمد بالاتر باعث شد که به فکر این بیفتم که ماشین بخرم. یه بار با دایی خودم (که نقاش ماشین هست و خرید و فروش ماشین هم میکنه) صحبت کردم که ماشین چی سراغ داری و با چقدر پول میشه یه ماشین دست دوم روپا و سالم خرید و از این صحبتها. داییم تجربه های خودش رو گفت و میگفت که هروقت نصف پول ماشین رو داشتی اقدام کن و بقیه ش هم جور میشه. اگه بخوای صبر کنی تا پول جمع کنی و بعد بخری گرون تر میشه و دیگه نمیتونی بخری.
وقتی این حرفا رو میزد وسوسه انگیز بود. منم شرایطی داشتم (و دارم) که خیلی راحت میتونستم هرماه 7 یا 8 میلیون تومن قسط بدم.
ولی پیش خودم گفتم میخوام نقد بخرم نمیخوام وام داشته باشم قسط بدم نسیه بگیرم چک بدم پول قرض کنم و از این چیزا. میخوام شب که میخوابم هیچ نگرانی نداشته باشم واسه این که بدهی دارم.
و بی خیالش شدم و گفتم بذار پول میذارم کنار و هروقت که پول ماشین کامل شد میخرم.
از اینجا به بعد یه عالمه همزمانی و معجزه باعث شد که خیلی راحت بتونم صاحب ماشین بشم.
داستان از این قراره که من بهمن ماه پارسال شاید حدود 10 میلیون تومن پول داشتم (شایدم کمتر) که پدرم گفت 80 میلیون تومن میریزم به حسابت که یه ماشین پیش خرید کنی و بقیه ی پولش رو هم خودت بده وقتی ماشین رو تحویل دادن. برای خواهرم هم همین کار رو کرد که ثبت نام کنه. ولی من با خودم گفتم نمیخوام دغدغه و نگرانی داشته باشم که تا 9 ماه بعد که زمان تحویل ماشین هست پول بذارم کنار که مابقی پول ماشین رو بدم و اگه پولش کامل نشه چیکار کنم. بازم پیش خودم گفتم میخوام پول کامل ماشین رو داشته باشم و بخرم. و جالبه که بابام هم قبول کرد. البته در مورد بابام هم بگم که خداوند دلش رو نرم کرد که این کارو بکنه وگرنه بابام همون کسی هست که وقتی سال 89 کنکور دادم و دانشگاه دولتی قبول نشدم منو از خونه انداخت بیرون. کسی که هیچوقت از این جور کارها ی پرخرج برای من و مادرم نمیکرد و نمیکنه و کسی نیست که پولدار و سرمایه دار باشه همیشه از لحاظ مالی خیلی معمولی بوده. از سال 93 پدر و مادرم طلاق گرفتن و جدا زندگی میکنیم الآن. و من توی این چند سال باهاش تلفنی اصلا صحبت نکردم و باهاش کاری نداشتم و در مجموع چندبار دیدمش اونم توی مهمونی یا مراسم ترحیم.
خلاصه وقتی این پول اومد توی حسابم به دایی م زنگ زدم و گفتم ماشین سراغ داری؟ گفت اتفاقا خیلی خوب شد الآن زنگ زدی. یه ماشین تصادفی خریده بودم قبلا که نتونستم درستش کنم و پول کم آوردم همین فردا میخواستم بفروشمش. میذارم واسه تو. کم کار و خوب هم هست.
بعدش بابام گفت که 20 میلیون دیگه هم میریزم به حسابت که بشه 100 میلیون تومن منم خیلی خوشحال شدم. البته بابام گفت که من گنج پیدا نکرم و هیچ ارثی هم بهم نرسیده برای هر هزار تومن از این پول زحمت کشیدم (هنوز هم باورم نمیشه که بابام این مقدار پول رو به من هدیه داده. اصلا و ابدا فکرشو نمیکردم یه روزی همچین کاری بکنه واسه من)
دایی م گفت که این ماشین رو برات جمع میکنم تمام شده ش برای تو 120 میلیون میشه در صورتی که این ماشین با این مدل حداقل 150 میلیون تومن قیمت داره ولی من از تو سود نمیخوام فقط هزینه هایی که کردم رو ازت میگیرم (خدایا شکرت)
ماشین رو داده بود به صافکار که درستش کنه و اون بدقولی کرده بود و بعد یک ماه و نیم دست به ماشین نزده بود. ولی این به نفع من شد چرا که باعث شد داییم یه فکر دیگه بکنه: قبلا یه ماشین مزایده ای (توقیف شده توسط پلیس) خریده بود با قیمت خیلی پایین که قطعاتی که نیاز هست رو ازش باز کنه و ببنده روی ماشین من. اون ماشین مزایده ای کاملا سالم و فابریک بود فقط چند سال توی پارکینگ زیر آفتاب بوده و رنگش آفتاب سوخته شده بود. دایی م گفت مجوز تعویض اتاق و تعویض رنگ برای ماشین تو میگیرم و موتورش رو سوار میکنم روی این بدنه که کاملا سالم هست و بعد رنگش میکنم. (خدایا شکرت)
البته نزدیک 4 ماه طول کشیده ولی من مشکلی ندارم چون مدام با خودم مرور میکردم که چطور خدا کارها رو راحت برای من پیش برد که بتونم ماشین بخرم.
چند روز پیش داشتم با دایی م حرف میزدم گفت شانست خوبه یه نفر میخواست لاستیک های ماشینش رو اسپرت کنه چهار حلقه لاستیک سالم و تقریبا نو روی ماشینش بود برات خریدم 1 میلیون تومن (درصورتی که یه دونه اش رو بخوای بخری بالای 1 میلیون هست)
یه نفر دیگه از مشتری هام روکش صندلی های ماشینشو عوض کرده و روکش های قبلیش که سالم هم هستن رو رایگان بهم داد. میذارم واسه تو.
یه ضبط jvc خوب هم دارم با باند میبندم روی ماشینت برو حالشو ببر.
خودمم بیمه ش میکنم برات.
الآن که دارم این کامنت رو مینویسم کار رنگ ماشین تقریبا تموم شده و تا یک هفته دیگه آماده است و تعویض پلاک شده.
به همین راحتی کارها انجام شد و نتیجه اش این شد که من به خواسته ام رسیدم بدون نگرانی و زجر کشیدن بدون بدهی بدون وام بدون قرض بدون چک بدون نسیه به راحتی به راحتی
من در کل کمتر از 20 میلیون تومن خودم پرداخت کردم و ماشینی رو خریدم که الآن 160 میلیون (و شاید بیشتر) قیمت داره
سلام استاد عزیزم بسیار ممنونم از شما بابت این حرف های ارزشمند تان که خیلی برای من هست و سپاسگزارم از رب العالمینم بابت هدایت شما و من به مسیر مستقیم.
1- استاد مسئله من مسئله مالی هست که من به مدت بیشتر از یک سال هست وارد کار مورد علاقه ام که دیزاین انترفیس و تجربه کار بری هست شدم و من طبق علایق و عشقم این بخش رو انتخاب کردم و به معنای واقعی شروع کردم به یادگیری درمورد این کارم ولی نتونستم آنچنان پولی که باید میساختم بسازم و جالبیش این هست که من اصلا با این رشته با انجام یک پروژه ای واقعی آشنا شدم طوریکه اول من داشتم برنامه نویسی رو کار میکردم و یکی از دوستانم نیاز به وبسایت داشت که قبل کد نویسی باید دیزاین میشد و اون منو گفت بیا تو این رو دیزاین کن و من قبلش اصلا درمورد دیزاین چیزی نمیدونستم و اونا گفتن برو توی یک هفته چیزهایی که لازم هست برای شروع کارت رو یاد بگیر بعد این رو شروع کن و بعد من رفتم توی اون یک هفته توی یوتیوب هر آن چیزی که لازم بود رو یاد بگیرم تا بفهمم اصلا این بخش کارش چجوری هست بعد بیشتر آشنا شدم و هر لحظه هم شور و شوقم بیشتر و بیشتر میشد برای انجام دادنش و فهمیدم که من اصلا میخام این رشته رو پیش ببرم و بعدش بخاطر شور و شوقی که گرفتم شب ها تا دیر وقت فکر میکردم و یاد میگرفتم درمورد دیزاین تا بتونم پروژه دوستم رو انجام بدم و من واقعا تونستم توی یک هفته خودم رو در حد انجام پروژه واقعی برسونم و پروژه رو تکمیل کنم و خیلی خوب هدایت میشدم به راه حل های خیلی ساده و عالی و در نتیجه من با کار مورد علاقه ام با انجام یک پروژه ای واقعی شروع کردم. و بعدش بخاطریکه کارم خوب بود دیدم دوباره دو تا از دوستان دیگه هم پروژه برام آوردن که بیا تو دیزاینت خوب هست این دو تا پروژه وبسایت رو دیزاینش رو انجام بده برامون و پول شو پرداخت میکنیم و منم بخاطر شور شوقم گفتم باشه و اونارو هم تکمیل کردم و در حالیکه هر دوی اونا از کارم راضی بودن ولی من میدیم ته ذهنم یک سری نجواها هست که میگه تو به اندازه کافی آموزش ندیدی نباید پروژه های واقعی کار کنی این پولی که گرفتی خیلی زیاد گرفتی به اندازه پولی که گرفتی تو اونقدر کارت خوب نبود و تو باید آموزش بیشتر ببینی تو باید یک آلمه کلاس ها رو تکمیل کنی و بفهمی تا اینکه اون پول رو ارزشش رو داشته باشه که بگیری و بعد از اون همینطور گذشت و من فقط هر روز آموزش میدیدم و کار میکردم و الان انقدر کارم عالی شده که از اون موقعی که من پروژه های اولم رو کار کردم کارم خیلی حرفه ای تر شده ولی همش روی پروژه هایی هست که پیش خودم برای تمرین کار کردم و دیگه من پروژه ای واقعی که از مشتری بگیرم دریافت نکردم و حتی بیشترین پولی که ساختم از همون پروژه هایی بود که من تازه توی این بخش آمده بودم و علم کمتری داشتم نسبت به الان خودم. و یا با اشخاصی روبرو شدم که میگفتن ما پول نداریم پول پروژه رو بهت بدیم یا بهم پول خیلی کمی پیشنهاد میدادن با وجودیکه تجربه و آگاهیم و دیدن آموزش تلاشم بیشتر از اون روز های اولم شده ولی پول ساختنم بیشتر نشده که هیچ کمتر هم شده و حتی مدتی از بین رفته بود.
و الان هم که اصلا مشتری برام نیست در حالیکه اون تجربه و کار بلد بودن و هرروز درحال یادگیری رو دارم.
2- درمورد دوستانم نمیدونم ولی یک شخصی که هم کلاسی دانشگاهم بود و ایشون از من خیلی دیرتر شروع کرده بود و حتی کارش هم به اندازه ای که من کار میکنم اونقدر حرفه ای نیست ولی دیدم که توی لینکدین عکس پروژه ای که انجام داده بود رو گذاشته بود برام جالب بود اون یک لحظه یاد همین مثال شما افتادم استاد که میگفتین شاگردا تون که پیش تون میامد نتایج بزرگ مالی میگرفتن ولی خودتون نتایج مالی تون بالا نمی رفت و یک لحظه احساس کردم که منم در همون شرایط شما قرار گرفتم
3- استاد فکر میکنم همین احساس لیاقت هست چون وقتی که همون موقع ها میخاستم پول پروژه ای رو که انجام دادم بگیرم ذهنم نجوا میشد تو در حد این پول کارت خوب نبود این مهارت رو که همه گی بلدن این کع چیزی نیست میخای انقد پول بگیری، تو باید هنوزم بیشتر یاد بگیری باید بیشتر ویدیوهای آموزشی کار کنی بیشتر بیشتر … تو هنوز به اون مرحله پروژه های واقعی نرسیدی
و در نتیجه وقتی میخاستم که قیمت بالاتری بگم واسه پروژه هام اصلا اون احساس لیاقت رو نمیدیدم و اگه به مشتری میگفتم پول بیشتر پرداخت کنی میگفت ما پول نداریم و یا اصلا مشتری نداشتم و بعد یه مدتی توی ذهنم اصلا نجوا شد که پروژه کم هست یا پروژه نیست و ….
استاد فکر میکنم خداوند این فایل رو برای من فرستاده چون من همین سوال ها رو خیلی از خداوند میپرسیدم که چرا اینطوری هست و برام جای تعجب بود که من وقتی اصلا آن چنان تجربه کافی نداشتم تونستم پروژه بگیرم و پول بسازم ولی وقتی که تجربم بالاتر رفت و کارمم که حرفه ای تر شد من پول ساختنم کمتر و مشتری هم کمتر، این چه مشکلی در من هست چیکار کنم چه راه حلی هست براش.
پای خواندن کامنتت، کلی خودم رو خوردم.عصبانی شدم! چون انگار خودم رو میدیدم!!
اینو گفتم که بدونید شما تنها به چنین مشکلی دچار نیستید! این اعتقاد به کمبود، از عزت نفس پایین میاد. بعد ذهن شروع میکنه اطرافش رو با حقیقت وجودی خودش دیزاین کنه…مبادا فرم با محتوا جور در نیاد!!
خودش رو که تغییر نمیده، چون فکر میکنه کاملاً برحقه! پس ارتعاش میفرسته و منبع خیر و برکت و شانس رو کور میکنه تا همه چی با هم جور باشه و کسی هم شک نکنه!!
ببین، اینقدر قدرت داشتی که با دست خالی ، بدون مهارت این کار رو جور کردی و بعد هم وقتی مهارتت به اوج رسیده، کورش کردی!!
قدرت انسان! اینه که منو متحیر میکنه! هنوز هم از این داستان سورپرایز میشم و هنوز هم برام باور نکردنی یه!
خب، منی که افکارم از شما هم داغون تره، نمیتونم توصیه ای بهتون بکنم…فقط قدرت و مهارتتون رو تحسین میکنم! شما فوق العاده ارزشمند هستید! و لایق دستمزدهای بسیار بسیار زیاد! فقط اینو از من قبول کنید!
دقیقا من هم همین مشکل را دارم و داستان شما خیلی مشابه داستان من هست . من هم اوایل که کارم را شروع کرده بودم درآمد خیلی بهتری داشتم و هرچه بیشتر کسب مهارت کردم درآمدم و نجواهای ذهنم بیشتر شد ولی من یک علت برای این موضوع پیدا کردم و اون اینه که ما جزء اون دسته از افرادی هستیم که ثروت ساختن را فقط در کسب مهارت و کار و تلاش زیاد میبینیم در حالیکه استاد بارها گفته که ثروت با باور ساخته میشه یعنی یک توازنی باید بین این دوتا یعنی تلاش و مهارت و باور وجود داشته باشه و از اونجا که همیشه باور حرف اول را میزنه باید بیشتر روی ذهن کار کرد تا روی مهارت به طوریکه ورود ثروت بیشتر از کسب مهارت باشه که باعث احساس خوب و امید به آینده مالی و استمرار ذوق و شوق در کار مورد علاقه بشه
من دوستی داشتم که بینهایت بینهایت هنرمند بود و تابلو های بزرگ و خاص نقاشی میکرد،اینقدر خلاقانه و زیبا نقاشی و خط و میکس میکرد و اصلا با رنگ ها بازی میکرد که هر کسی تابلو هاش و میدی. عاشقشون میشد واقعا هنرمندِ
و خیلی تابلو کشیده و اساتید قیمت های خیلی خوبی رو تابلو هاش گذاشتن اما هیچکس ازش خرید نمیکنه و چون این ادم و از نزدیک میشناسم و با روحیاتش آشنا هستم میدونم خیلی باورهای اشتباه و محدود کننده یی داره
نمونه بعدی
دوستم که ارایشگر و کارش بینظیره و از شش صبح مشتری داره تا 12 شب حتی تعطیلات هم کار میکنه و خیلی هم دستش سریع و هم خیلی مهارت داره
و حدود 10سال میشه که میشناسمش اما خدا شاهده هم سالنش جاره اس هم خونه اجاره یی
همیشه هم برای پول میناله
میخوام بهت بگم همه چی باور ِ
اصلا ربطی به توانایی یا مهارت نداره
اگه باورت و درست کنی پول میاد
ی دوست دیگه ام که باور عالی داشت
هر وقت خونه اش دوره همی بود ،در کمدش و باز میکرد و همه لباس های خودش که بارها پوشیده بود با قیمت های بالا به مهمونا میفروخت و همیشه بهش میگفتم مینا تو رو خدا ساخته برای فروش
سمیه جونم ایشالا که با فرکانس پول یکی بشی و از آسمان و زمین پول به سمت جاری بشه عزیزم
سلام دوستان عزیزم بسیار سپاسگزارم از کامنت های ارزشمند و بینظیر تون
این کامنت ها و حرف هایی که برام گفتین باز هم باعث شد که من بیشتر فکر کنم درمورد ذهنم و باور های تاریکی که از سال های گذشته با من بودند و عمیق شدم به سال های سال قبل و اتفاقاتش و آدم هاش
و باعث شد که یک کامنت بسیار عمیق از ذهنم بنویسم و باز هم به شناختن ذهنم بیشتر کمک کرد.
و بعد نوشتن اون کامنت بسیار احساس رهایی کردم و خیلی به احساس خوبی رسیدم امیدوارم بتونم که این پاشنه آشیل رو در وجودم ریشه کن کنم به لطف خداوند.
خدایا شکرت بابت وجود چنین استادی و دوستانی و سایتی.
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر امروز که دارم دایت شدم به فایل زیبا
سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر که به بار دیگه چشمم این زیباییها را دید و لذت میبرم
خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر این دریاچه ی زیبا
خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر این فواره ی زیبا
خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر این جنگل زیبا و دوست داشتنی
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر این اندام زیبای استاد عزیزم
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر این روابط عالی که بین استاد و مریم جان هست و من لذت میبرم که این رابطه ی رویایی استاد و میبینم
خدایا هزاران مرتبه شکر بابت این همه و نعمت و ثروتی که هست و ازبینهایت راه به زندگی من وارد میشود
1چه خواسته ویا هدفی داری با اینکه خیلی تلاش کردی بهش نرسیده ای
من خیلی دوست داشتم مربی طراحی و دوخت بشم
چندین سال تو آموزشگاهی بودم و کنار استاد کار میکردم و تمام دورها را دیدم و با تلاش زیاد آخرش نتونستم به دست داشته ام برسم و بعد گفتم خوب اشکال ندارد مزن میزنم واونم خیلی تلاش کردم ولی به نتیجه نرسیدم
2 افرادی را میشناسید که توانستند به خواستشون با تلاش کمتر برسند
همون شاگردهای که میمند آموزشگاه و اموزشون میدادیم بعد از یک سال به راحتی توانستند مزن بزنند و موفق باشند
3چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها
احساس عدم لیاقت وکمالگرایی باعث شده که من با وجود تلاش شبانه روزی نتونم به خواسته هام برسم برای مزن نگفتم من باید بهترین و با کیفیت ترین لباس و تحویل بدم کلا تو کار از خودم خیلی توقع دارم اگه یه اشتباه کنم خودم و خیلی سر زنش میکنم همیشه بقیه را از خودم بهتر میبینم در هر زمینه ای
استاد من خودم همهموش این سوال میپرسم که من خودم استفاده هدف به رفتن تیمملی یا به تیم خوب که هست
و خلیی تلاش میکنم و نمیرسم هفته 4یا5 بار تمرین میکنم ولی تا هنوز نرسیدم
استاد این سوال کا مطرح کرد که چرا به با تلاش فراوان ولی به خواستم نمیرسد بنوشید
من دارم ترمز ها ذهنی رو پیدا میکنم
یکه از ترمز ذهنی این که پارتی نداری
دوم ترمز ذهنی این تو از خانواده فقیر به هستی
سوم احساس لایق واقعا پاشنه آشیل من بود و است و خلیی باید روش کار کنم
این که میگم ناآگاها میگم ذهنم هموش همین جواب رو میدادی برام الان واقعا جواب این سوال واقعا گرفتم که چرا به تیم ملی دعوت یان اصل راه پیدا نمیکنم در صورتی همین چند وقت پیش یه بازیکن باهم تمرین میکردم به طور مجهزه آسا دعوت شد و یه ارود بازی کرد اومد
من بازهم پیش خودم گفتم باید تلاش زیادتر کنی تا به اون مقصد برسی برای گفتم خلیی چیزها گفتم تا ذهن رو آرام کنم
سلام به استاد باورها، سلام به مریم بانوی عزیز و دوست داشتنی و سلام به همه دوستای عزیزم در خانواده صمیمی عباس منش، امیدوارم حال همگی عالی باشه.
استاد جان، این فایل بی نظیر بود، من نمیدونم چی بگم از این فایل از اون تیکه ای که گفتید حتی مهم نیست که چقدر شور و شوق دارید برای یه کاری، وقتی ترمزها خیلی قوی باشه مهم نیست چقدر تلاش میکنی برای اون خواسته، نتایج خیلی کمه. استاد جان باز هم باید بگم توی این فایل ترکوندید. واقعا عالی بود.
استاد جان خیلی لذت بردم که گفتید خداوند ساز و کار جهان رو طوری طراحی کرده که ما با برخورد به تضادها خواسته هایی در ما شکل بگیرد و خداوند و جهان میخواهد که اون خواسته ها محقق شوند.
خیلی لذت بردم از این نکته که گفتید که وقتی روی ترمزها به صورت اساسی کار میکنید، چون از قبل پاتون روی گاز بوده به آسانی به خواسته هاتون میرسید که باورتون نمیشه. استاد جان عاشق بشکن زدن هاتم.
استاد جان، چقدر به این فایل نیاز داشتم. یکی از سوالهایی که توی ذهنم تکرار میشد این بود که من متوجه نمیشم یه جایی استاد میگه برو توی دل ترس هات، برای مثال اگه شغلت راضی کننده نیست، برو به یه شغل دیگه، شغلی که داری رو گسترشش بده، نگران نباش که من که توی شغل قبلی وارد هستم، از کار جدید چیزی نمیدونم. یه جایی هم میگن مهم نیست که چقدر تلاش میکنی که مثلا مهاجرت کنی به یه شهر یا کشور دیگه، مهم نیست که از رابطه با این آدم جدا بشی بری توی رابطه با یه آدم دیگه، مهم نیست که چقدر تلاش میکنی که از شغلت استعفا بدی و بری توی یه شغل دیگه، باز هم میبینی که توی شغل جدید مثلا صاحب کار ارزش زحمتهای شما رو نمیدونه، یا وارد یه رابطه جدید شدی، اما این رابطه از قبلیه هم بدتره، یا گفتی میرم به یه شهر یا کشور دیگه اونجا پیشرفت میکنم، میبینی اون پیشرفت رخ نداده و هر جایی بری آسمون همین رنگه، برام سوال بود که این تلاشه که همون تلاش هست، چرا توی یک موقعیت جواب میده اما یه جای دیگه جواب نمیده؟ داستان چیه؟
نمیگم همین الانش کل داستان رو فهمیدم، اما این فایل بهم کمک کرد بهتر داستان رو بگیرم. توی حالت اول که استاد میگه حمله کنید به دل ترسها، حرکت کنید و به این صورت ایمانتون رو نشون بدید، ترمز بزرگی توی ذهن ما وجود نداره که اگر وجود داشته باشه میره توی حالت دوم. یا تلاش میکنی و جواب میدهد، بِدِل ترس ها میری و جواب میگیری که اگر دقیق بشی میبینی مقاومت خاصی نداشتی یا تلاش میکنی ولی جواب نمیگیری که در این صورت یه سری ترمزها توی ذهنمون داریم که از منطقی هم منطقی تر شدن، بخاطر همینه که تغییرشون انرژی و زمان میخواد، یعنی منطق صحیح میخواد در جهت تقویت باور قدرتمندکننده.
انجام تمرین:
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
– من یه خواسته ای درخصوص ازدواج دارم. دوست دارم فرد مورد نظرم رو پیدا کنم، حالا چه اقداماتی انجام دادم: اینکه بارها دعا خوندم که: ربنا ای صاحب اختیار ما، به ما از جانب همسر و فرزندان مایه چشم روشنی عطا بفرما و ما را پیشوا و الگوی کسانیکه ذهن خود را کنترل میکنند قرار ده و به این صورت درخواست فرستادم. اینکه چندین بار به یه سری جلسات آشنایی با افراد مختلف رفتم (همراه با خانواده)، حتی همین امروز هم با دو خانم غریبه چند کلمه ای صحبت کردم (خیلی کوتاه) که این ترسه بریزه. حتی امروز یه آگهی تبلیغاتی توی یه جمعی از خانم های دانشجو که 5 یا 6 نفر بودن انجام دادم، دقیقا نمیدونم باید چی کار کنم که خواسته ام محقق بشه.
– توی یادگیری و صحبت کردن به زبان انگلیسی من به خاطر دارم یه مدت کتاب داستان سطح بندی میخوندم که زبانم رو خوب کنم، بعد از یه مدت رها میکردم، بعد دوباره یه مدت نرم افزار رزتا استون کار کردم، اون هم رها کردم، یه مدت فیلم آموزشی English today کار کردم، اون هم رها شد، الان یه مدت پیوسته هست که دارم پادکست زبان گوش میدم و مینویسم و تکرار میکنم، میتونم با کلمات ساده صحبت کنم، اما هنوز اون نتیجه مد نظرم رخ نداده.
– خواسته دارم که وضعیت سلامتی موهام رو بهبود بدم، چون در قسمت فرق سرم موهام کم پشت شده. اقداماتی که انجام دادم این بوده که یه مدت قطره تقویت کننده، ژل تقویت کننده و شامپوی حرفه ای استفاده میکردم، الان از یه شامپوی دیگه ای استفاده میکنم که اون هم پروتئینه و عالیه از اون قطره و ژل هم دیگه استفاده ای نمیکنم. راستش رو بخواین یه مقداری مصرف برنج رو کم کردم ولی قطع نکردم، با این وجود نتیجه برام راضی کننده نبوده.
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
– من سه مورد از پسر دایی هام ازدواج کردن که تقریبا هم سن و سال هستیم، یک از دوستای صمیمیم عقد کرده که توی دوره کارشناسی هم کلاسی بودیم و این دوستم چون معلمه، میره خونه یکی از شاگردهاش (تا بهشون درس بده، چیزی که اطلاع دارم) یه خانمی رو میبینه و الان میدونم که عقد هستن خدا رو شکر. یکی دیگه از دوستام توی دوره کارشناسی با یه خانمی آشنا شد و الان نمیدونم عقد هستن یا ازدواج کردن و همه این موارد راحت اتفاق افتاده خدا رو شکر و اینکه رابطه عاطفی قشنگی دارن.
– من یکی از دوستام رو میشناسم که زبان انگلیسیش خیلی خوبه، طوریکه به راحتی میتونه صحبت کنه، اما باز هم مطالعه داره و یاد میگیره، یکی دیگه از دوستام یک بار که توی دوره کارشناسی رفتم توی اتاقشون، یه نرم افزاری نصب کرده بود که مثلا هر پنج دقیقه ای یه جمله انگلیسی رو بهش نشون میداد و تمرین میکرد (من یه بار به اتاقشون رفتم و زیاد باهاش ارتباط ندارم). بعد همین دوستم دیدم که دوره آموزش زبان انگلیسی برگزار کرده. یکی دیگه از دوستای ارشدم یادم میاد که بصورت معمولی برای زبان وقت میذاشت، اینطور نبود که هر روز ببینمش که زبان میخونه و تاکید کنه روی مطالعه زبان ولی زبانش خوب بود.
– درخصوص موی سر راستش دوستایی رو میشناسم که شکل ظاهری موهاشون خوبه، انگار بصورت طبیعی موهاشون خوبه، اما درخصوص جزییاتش چیزی نمیدونم، نمیدونم که به تضاد برخورد کردن در این زمینه یا نه یا اگر به تضاد خوردن چقدر تلاش کردن که مسئله شون حل بشه. قاعدتا یه سری از دوستام هم باید باشن که به صورت طبیعی و بدون هیچ مشکلی موهای خیلی عالیی دارن.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
– اولین باور همونطور که استاد گفتن باور عدم احساس لیاقت هست، من خودم رو لایق ارتباط عاطفی داشتن با یه خانم نمیدونم. مورد بعدی اینکه من باور دارم که واقعا برای یه پسر درست نیست که دوست دختر داشته باشه و همچنین برای یه دختر درست نیست که دوست پسر داشته باشه. اگر با اینترنت و بواسطه شبکه های اجتماعی آشنا شده باشن که این رابطه اصلا درست نیست، آدم نمیدونه اون فردی که داره باهاش چت میکنه پسره، دختره، اصلا راست میگه یا دروغ؟ هیچی مشخص نیست. من باور دارم که وقتی با یه خانم غریبه دارم حرف میزنم، اون خانم فکر میکنه من قصدم حتما ازدواجه، درحالیکه مثلا من میخوام ترسم از صحبت کردن با جنس مخالف بریزه و اعتماد بنفسم رو تقویت کنم. یه مورد دیگه اینکه وقتی با یه خانم غریبه صحبت میکنم اون خانم فکر میکنه چرا این آقا داره ازم سوال میپرسم، حتما میخواد سرم کلاه بذاره یا ازم سوء استفاده کنه یا میخواد ازم اطلاعات بگیره که باز هم سوء استفاده کنه.
– توی یادگیری زبان انگلیسی من باور دارم که نمیتونم زبان یاد بگیرم، نمیتونم صحبت کنم، یادگیری زبان خیلی سخته.
– توی بحث سلامتی موهام، شاید خنده دار به نظر بیاد ولی فکر میکنم موهام از بدن من جدا هستن، شاید به این دلیل که دیدم بعضی مواقع موهام میریزه و راحت جدا میشه ولی وصل نمیشه. من فکر میکنم دیگه فایده نداره، هر کاری هم که انجام بدم این ریزش موهام هر بار بیشتر میشه. یه بار هم شنیدم که یکی از نزدیکانم میگفت مو تا وقتی رنگ دانه هاش فعالن این موها ریزش دارن ولی زمانیکه سفید شدن، دیگه نمیریزن.
امیدوارم همه دوستان گلم در پناه خدای بزرگ همیشه شاد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
جالبه اون قسمت از کامنت رو اول نخواستم بنویسم یه الهامی بهم شد که بنویسم الان که کامنت شما رو خوندم اون هم به صورت تصادفی خیلی برام جالب بود گفتم احتمالا خداوند خواسته شما رو هدایت کنه و نخواستم به کامنت شما پاسخ بدم گفتم خداوند خودش هدایتتون میکنه ولی بهم گفته شد که براتون بنویسم امیدوارم استفاده بکنید
و نکته دیگه اینه که به حرف دیگران توجه نکنید و این باور که برای تقویت موهاتون راه حلی وجود نداره رو نپذیرید همیشه به کسانی که موهای زیبا دارند نگاه کنید و تحسین کنید و از خداوند بخواهید که اونجور موهایی رو هم نصیب شما کنه و خودتون رو لایق داشتن موهای زیبا بدونید
به افرادی که مو ندارند توجه نکنید
به افرادی که با خودشون برای نداشتن موی سر شوخی می کنند یا با کچل ها و طاس ها شوخی میکنند همراه نشید و نخندید
دوست گرامی دوست دارم در باره جذب همسر حرفهایی بزنم شاید کمک کنم
اولین مسئله شما عزت نفسه شما زن را یک موجود عجیب و غریب تو ذهنتون ساختید
اونها اصلا موجودات عجیبی نیستن به قیافه هاشون نگاه نکن (معذرت میخواهماز خانمها) ولی فکر کن از مرد ها کمتر حالیشونه تا تو ذهنت اون ارزشی که باعث شده ازت دور بشن کم بشه
بشین با مادرت خواهرت دو کلام صحبت کن و بدون که همه خانم ها همینن چیز خاصی از یک دیگر زیادتر ندارن
خداوند گفته من از جنس خودتون براتون همسر خلق کردم
بسیار زنهای زیبا و خوش اخلاق و مناسب برای شما هست
عزت نفس شما خیلی کمه که خودت را از آنها کمتر میبینی و حتی نمیتونی بدون ترس و لرز باهاشون صحبت کنی
من وقتی میخواستم ازدواج کنم میگفتم همانطور که من میخواهم یک زن مناسب برای خودم اختیار کنم بینهایت دختر خوب هم هست که دم بختن و میخواهن با یک پسر خوب مثل من ازدواج کنن آیا تو خانوادتون هیچ دختری نیست که دوست داره با یک مرد خوب ازدواج کنه پس اینو برای خودت الگو کن که بسیارن دخترهایی که دوست دارن با شما ازدواج کنن
همانطور که اینور یک مرد عاشق و دوست داشنی هست که دوست داره با یک خانم تشکیل خانواده بده
اونورم یک خانم با همین خواسته ها هست
بابا یک کاری بکن آقا رضا این همه زن خوب هست که دوست دارن ازدواج کنن موندن دستمون دنبال مرد خوب میگردن یک کاری بکن
اگه فکر میکنی خانمها کمن
یه نگاهی به آمارها بکن به دانشگاهها به تعداد زیاد دانشجوهای دختر، ببین چقدر زن هست که از سن ازدواجشون داره میگذره
خدارو صد هزار مرتبه شکر که باشما وسایت شما آشنا شدم
از آگاهی های که اختیار مون مگذارید بینهایت سپاسگزارم
مدت است که باسایت آشنا شدم کم بیش روی خودم کارکردم بااستفاده از فایل های رایگان
اما کنترل ذهن بشدت کار سخت است برام از دوستانم خواهش میکنم راهنمایی ام کند
سوال 1.
چی خواسته یا هدفی داشتی وداری بااینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
1. نتیجه گرفتن از قانون یا از کارکردن روی خودم که بفهمم کارم راهم درست است
2. ازدواج چند جا وچند بار خواستگاری رفتم اما جواب نه داد
سوال دوم
چه افرادی را میشناسی که باتلاش کم تر به همان خواسته رسیدن
یکی از دوستام ازدواج کرد بدون اینکه پول داشته باشه (حدودا با20ت )رفت خواستگاری ازدواج کرد فامیل ودوستاش کمک کرد پدر زنش هم خونه داد بهش خیلی عالی زندگی می کند بعد یه سال نیم حدودا
البته از قوانین آگاهی نداره
سوال سوم
چه باور محدود کننده (ترمز مخفی) میتوانید در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باوجود اینهمه تلاش باز به خواسته ات نرسی
عدم احساس لیاقت و ارزشمندی
واقعا نقطه ضعف من اس از دوستان عزیز میخوام در این مورد راهنمایی ام کنید
استاد لذت بردم از این فایل .من بارها تو زندگیم هدفگذاری کردم اما هیچ وقت به نتیجه نرسیده چند روز اول باذوق شروع کردم اما بعداز یه مدت ناامید میشدم و رهاش میکردم وباز دوباره میگفتم ایندفعه دیگه حتما ادامه میدم سعی کردم به قول شما استاد عزیز یه هدف کوتاه مدت انتخاب کنم وادامش بدم ونتیجه بگیرم و بعد برم سراغ هدف بعدی یه هدف 21 روزه رو شروع کردم و به نتیجه رسید.خداروشکر خیلی خوب شد و الان دارم لذت اون نتیجه رو میبینم.اما هدفهای زیادی دارم که در بلندمدت به نتیجه میرسه سخته. کنترل ذهن اما همه سعی خودمو دارم میکنم که ذهنمو کنترل کنم ممنون از شما که این خانواده صمیمی رو تشکیل دادین ومنم عضو ای خانواده ام باتشکر از شما استاد عزیز در پناه الله یکتا
واقعا مریم جان من هر روز و همیشه تحسینتون می کنم که از شاگران ممتاز و نمونه استاد هستید که اینقدر زیبا کار کردید و می کنید روی خودتون و این قدر ظرف وجودتون بزگ شده و هر لحظه بزرگتر هم می شه.
و به استاد تبریک می گم به خاطر چنین شاگردی که خود به مرتبه استادی رسیده
الان که می خواستم کامنت بچه ها رو بخونم دیدم هنوز کسی کامنت نذاشته و من هم وقتی می خواستم قبل اینکه کامنت قبلی رو بنویسم می خواشتم جوابها رو توی دفترم بنویسم (چون تایپ کردن یکم برام سخته) که حسی گفت توی کامنت بنویسم.
و الان هم می خواستم معجزه ها و هدایتها و نشانه های ربم رو توی این 24 ساعت برای هدایتم بنویسم.
دیشب همون اقوام که توی کامنت قبل در موردش نوشتم اتفاقی به خانه ما آمد و با هم باز اتفاقی برای پیاده روی رفتیم . من بعضی اوقات اون احساس حسادت یا رقابت با ایشون میومد سراغم که سعی می کردم روی خودم کار کنم و به جای حسادت باید بتونم تحسینش کنم و از راهها و هدایتهای مختلف خداوند برای این کار استفاده کرده و می کنم.
مثلا به خودم می گم از اونجا که همه ما بخشی از خداوند هستیم ، پس همه یک موجودیم و من با تحسین اون در واقع خودم رو تحسین می کنم . و اینکه خداوند اون شخص رو در مدار من قرار داده تا به من بگه این نشانه ست که تو هم داری به خواسته ات می رسی. و این تحسین کردن بهای رسیدن من به خواسته ام هست و باید به احساس خوب در اون برسم.
و دیشب موقع پیاده روی یه فرصتی شد که به خدای خودم گفتم خدایا من هم می خواهم در مسیر علایقم همینطور پیشرفت و پیشرفت داشته باشم و توی مسیر خودم بیفتم. جایی که بهترین خودم رو به جهان عرضه کنم.
وبعد موقع پیاده روی حرف می زدیم و در مورد خاطرات تابستانهای بچگی اش که چقدر آزاد و رها از هر دغدغه ای به کلاسهای مختلف و تفریحات مختلف می پرداخته و من توی ذهنم گفتم من تابستانهای بچه گی ام همیشه دوست داشتم کلاس زبان بروم و اون هم برای رشد و پیشرفتم برای همون هم پول نبود چه برسه اصلا بخوام دنبال کلاسهای تفریحی و مورد علاقه ام بروم . اصلا وقتی از بچگی یادم میاد همیشه روی خواسته هامون باید پا میگذاشتیم و آنها رو ندید می گرفتیم. و از آونجا که من یه آدمی بودم که درون خودم سعی می کردم دیدم رو جوری تغییردبدم که احساسم بد نشه ، یادم هست که همیشه پیش خودم فکر می کردم هر چه بیشتر خواسته ها و لذتها م رو ندید بگیرم در واقع آدم خودساخته و محکمتری هستم و به طبع اون آدم موفق تر توی زندگی هستم. کسی که هیچ چیزی نمی تونه اون رو بشکنه و از بین ببره.
و الان می بینم همین نگاه به ظاهر درستم پاشنه آشیل من هست و اجازه نمی ده که من بفهمم واقعا از چی لذت می برم و دوست دارم چه چیزی رو توی این فرصتی که خداوند بهم داده تجربه کنم و لذت ببرم.
ایده ای که آمد به مدت 40 روز ، هر روز یک کاری که به من لذت می ده رو انجام بدم و طی این 40 روز روی فایلهای عزت نفس و خودارزشی ام کار کنم.
امیدوارم خداوند کمکم کنه که همیشه نشانه ها رو به وضوح ببینم و بفهمم و با ایمان قوی عمل کنم و نتایج رو ببینم و همینطور تا زنده ام این مسیر روی طی کنم.
اینکه گفتین فکر میکردین اگر خواسته هاتونو ندیده بگیرید آدم محکم تر و خود ساخته ای میشید نکته خیلی مهمی بود که فکر میکنم در وجود من هم هست و هیچ وقت تا حالا بهش توجه نکرده بودم
ممنون از کامنتتون که باعث خودشناسی بیشتر من شد چون واقعا مانعی رو در وجود من شناسایی کرد که تا حالا بهش توجه نکرده بودم
سلام و وقت بخیر و ممنون از استاد عباس منش و تیم خوبتون
هدفی که من دارم شاغل شدنم هست خیلی دوست دارم از لحاظ مالی مستقل شم و درآمد داشته باشم ارشد حقوق دارم و دوباره شروع کردم به درس خوندن برای آزمون وکالت ولی علی رغم تلاش هام قبول نشدم
افراد زیادی رو هم دیدم که براحتی و با مطالعه بسیار کم قبول شدن الانم وکیل هستن وحتی اطلاعات من از اونا بیشتره و همیشه برام سوال بوده پس چطوری اینا قبول شدن ….
تنها دلیلی که به ذهنم میاد عدم تمرکز هست هیچ راه حلی برای اینکه بتونم با تمرکز درس بخونم به ذهنم نمیاد
4سال است در حال متارکه هستم خیلی روی باور هام کار میکنم همین جدا شدنم رو معجزه میدونم چون یه جورایی قبل از آشنایی با استاد امکان ناپذیر میدونستم،من حاضر به بخشش مهریه شدم در قبال طلاق ولی همسر سابق 4سال است که میگه در صورتی طلاق میدهم که پولی به من بدهی …
طی این 4سال بسیار رو خودم کار کردم که بتونم ذهنم رو کنترل کنم وبسیار امیدوار بودم و سعی میکردم از مسیر لذت ببرم درس بگیرم
سعی میکردم بعد از هر جلسه دادگاه زیاد توی ناراحتی و حال بد نمونم و….
یک سری اتفاقاتی که به نفع من باشه و خواسته ام هم بود برام اتفاق افتاد همونی میشد که میخواستم،وباز هم معجزه ….
میگفتم باطل شدن اسم همسر تو شناسنامه ام خودش اتفاق میفته بالاخره من بیام از این فرصت استفاده کنم درس بخونم همین الانم به کارم میاد خوشحال بودم از اینکه خیلی چیزا یاد گرفتم و کارای مربوط به پروندمو خودم انجام میدادم ….
ولی دوسال است که نزدیک آزمون درمورد پروندام اتفاقاتی رخ میدهد و تمرکز رو ازم میگیره وکلا حواسم میره روی پرونده طلاقم….
در مورد این موضوع نمیدونم چیکار کنم به تازگی دیگه خیلی از این وضعیتم خسته شدم بعد از 10 اردیبهشت جلسه داشتیم دادخواست طلاق دادم کلا بهم ریختم
به شدت احساس میکردم دیگه آخرشه و راضی به طلاق توافقی میشه با وجود اینکه دوروبریام میگفتن نه مگه اون طلاقت میده ولی ته دلم خوشحال بودم و امید داشتم ….
ولی باز زد زیرش ….
الانمنزدیک آزمون و منی که بریدم از درس
از اون ورم باید 27 خرداد برم دنبال بقیه کارای دادگاه دوباره
از این ورم به شدت دلم میخواد شاغل بشم و درآمد داشته باشم
@1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
درآمدم بیشتر کنم ماهیانه قیمت رفته بالا و ولی من خیلی بالاتر از این حرفا میخام فعالیتم کار فیزیکی تآ الااان سعی میکردم کاره فیزیکی بیشتر کنم ولی یه چیزی داره قلقلکم میکنه میگه باورهاتو بزرگ تر کن لیاقت تو بزرگ تر بکن خدایی شکرت بابت این هدایت های ناب الان تو حرفا شنیدم یکی از نزدیکامون با کار روی باور هاش گوشی خوب خریده دهنمممم قشنگ وا موند اصلا مگه تو این مداراس اونم میگف یه سال کار کرده یه پرومک 14 فک کنم همچین چیزی بود خرید اوووف خیلی حال کردم درسته همین راهو میرم باورهام درس نتیجه بزرگتررر
@2.چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
خخ اون همین چند دقیقه پیش یه گوشی خیلی خوب خریده ینی انقد راحت انقد پول داشته که اینو بخره خواسته اش خیلی بزرگ بود خرید و دیافت کرد همین فامیلامون باورشو برا شون خیلی سخت بود ولی اون باورشو درس کرد و راحت خرید پس من باورهام قویتر میکنم ثروت خیلی راحته از همین الانه من میشه ثروت بیشترو بیشتر و راحت تر کرددد چجور قدم به قدم هدایتم میکنی
منم درامد ماهینانه 30 تومن راحت میخام با ازادی زمانی که دارم ازادی مکانی هم میخام هر جا میخام راحت برممخدایی شکرتتت خیلی احساس خوب و شوق دارم اینکه میشه خواسته هامو یکی یکی براورده کنم یام من ارزوهامو میکنم حرکت میکنم بهترین وقت ونزدیک دریافت میکنمممم بزرگام فعلا ایناس ولی جدیدا خیلی خواسته پشته خواسته درس میکنم فک کنم زهنم میخاد گیجم کنه ولی میدونم روابط وخیلی چیزای قشنگ تو زندگیم بیشتر شده خدایی شکرتتت و این مهم ترینشم درامد ماهیانه 30 تومن راحت البته من خانه دارم و میشد ماهینانه درامد داشت و راحت پولت توش پول باشه و خرید بزنی و بیشتر بیشتر بشه میشه راحت با باور های قشنگ قشنگ پول در اورد مث اینکه پول در اوردن راحته ثروتمند شدن راحته پول دراودن خیلی لذت بخش پول در اوردن مهم ترین کاره پول در اوردن خیلی راحته و میتونم و لیاقت دارم درامد ماهیانه 30 داشته باشم خدا کلی گنج داره و میتونم من راحت دریافت میکنم درامد ماهیانه 30 تومن شکرررت خدایی
@3.چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
اینکه واقعا میشه با این خانه داری میخوری میخابی میچرخی کاره سخت نمیکنی ثروتمند بشی
اینکه واقعا کارش خیلی راحته بشینی احساستو خوب بکنی پول راحت بیاد تو جیبت اونم زیاااااد
اینکه واقعاا انقد پول در اوردن راحت واقعااا این حرکت این قدم برداری باور چی باید بگم اخه مگه میشه این همه چیز میخام خیلی سخته بگیشون اخه من لیاقتشو دارم
پول زیاددد راحت بیاد تو کارتت و توهم راحت خرید کنی لذت ببری
#کلن خداروشکر بیشتر وقتا احساسم خیلی خوبه
باید بگم به همه اینا ارررره
میشود
میشود مثل استاد راحت راحت کلی ثروت داشت
خیلی راحت حسابت کلی پول توش هس و بیشترو بیشتتتررررر هم میشه راحت خیلی بیشتررر من چیزی که هس از خدا میخام رقم مثلا میگم 10 بعددد میگممم نه مثلا 20 نه 3000 یکم هنگ میشه خخخ باید بیشتروش کار کنم باور پزیر تر بشه برام پول زیاد تو حساب مثلا 30 تومن چیه 30 تو ماه به ماه بیشترم میشه مثلا راحت میتونم 10 برااام خودم خرج کنم اوووف خیلی حال میده چقد لذت میبرم هر چی میبینی خاستی راحت بردار ببر اینو هم میخام فقط نگاه کن و لذت شووو ببر و منمممم بیشار بیشترش کنم دهنت بازززز بمونه
سلام به استاد عزیز خانم شایسته ی مهربون و همه ی دوستای خوبم.
استاد کامنت من متفاوت هست از چیزی که گفتین توی این فایل چون درواقع من جوابی برای این سه تا سؤال ندارم. من توی زندگیم بیشتر جزء دسته ی دوم بودم که فرمودید با این که هدف گذاری میکنن ولی حرکتی نمیکنن برای اهداف شون.
اما یه تجربه از خودم میخوام بگم که همین چندماه پیش برام اتفاق افتاد:
من تا حالا هیچ وسیله ی نقلیه ای نداشتم و همیشه پیاده و با اتوبوس و تاکسی اینور اونور میرفتم. پارسال (سال 1401) به لطف خدا مشغول به کاری شدم که درآمدم چند برابر کار قبلی شد و البته امسال هم باز درآمدم بالاتر رفته و کاری هم هست که بهش علاقه مند شدم. این درآمد بالاتر باعث شد که به فکر این بیفتم که ماشین بخرم. یه بار با دایی خودم (که نقاش ماشین هست و خرید و فروش ماشین هم میکنه) صحبت کردم که ماشین چی سراغ داری و با چقدر پول میشه یه ماشین دست دوم روپا و سالم خرید و از این صحبتها. داییم تجربه های خودش رو گفت و میگفت که هروقت نصف پول ماشین رو داشتی اقدام کن و بقیه ش هم جور میشه. اگه بخوای صبر کنی تا پول جمع کنی و بعد بخری گرون تر میشه و دیگه نمیتونی بخری.
وقتی این حرفا رو میزد وسوسه انگیز بود. منم شرایطی داشتم (و دارم) که خیلی راحت میتونستم هرماه 7 یا 8 میلیون تومن قسط بدم.
ولی پیش خودم گفتم میخوام نقد بخرم نمیخوام وام داشته باشم قسط بدم نسیه بگیرم چک بدم پول قرض کنم و از این چیزا. میخوام شب که میخوابم هیچ نگرانی نداشته باشم واسه این که بدهی دارم.
و بی خیالش شدم و گفتم بذار پول میذارم کنار و هروقت که پول ماشین کامل شد میخرم.
از اینجا به بعد یه عالمه همزمانی و معجزه باعث شد که خیلی راحت بتونم صاحب ماشین بشم.
داستان از این قراره که من بهمن ماه پارسال شاید حدود 10 میلیون تومن پول داشتم (شایدم کمتر) که پدرم گفت 80 میلیون تومن میریزم به حسابت که یه ماشین پیش خرید کنی و بقیه ی پولش رو هم خودت بده وقتی ماشین رو تحویل دادن. برای خواهرم هم همین کار رو کرد که ثبت نام کنه. ولی من با خودم گفتم نمیخوام دغدغه و نگرانی داشته باشم که تا 9 ماه بعد که زمان تحویل ماشین هست پول بذارم کنار که مابقی پول ماشین رو بدم و اگه پولش کامل نشه چیکار کنم. بازم پیش خودم گفتم میخوام پول کامل ماشین رو داشته باشم و بخرم. و جالبه که بابام هم قبول کرد. البته در مورد بابام هم بگم که خداوند دلش رو نرم کرد که این کارو بکنه وگرنه بابام همون کسی هست که وقتی سال 89 کنکور دادم و دانشگاه دولتی قبول نشدم منو از خونه انداخت بیرون. کسی که هیچوقت از این جور کارها ی پرخرج برای من و مادرم نمیکرد و نمیکنه و کسی نیست که پولدار و سرمایه دار باشه همیشه از لحاظ مالی خیلی معمولی بوده. از سال 93 پدر و مادرم طلاق گرفتن و جدا زندگی میکنیم الآن. و من توی این چند سال باهاش تلفنی اصلا صحبت نکردم و باهاش کاری نداشتم و در مجموع چندبار دیدمش اونم توی مهمونی یا مراسم ترحیم.
خلاصه وقتی این پول اومد توی حسابم به دایی م زنگ زدم و گفتم ماشین سراغ داری؟ گفت اتفاقا خیلی خوب شد الآن زنگ زدی. یه ماشین تصادفی خریده بودم قبلا که نتونستم درستش کنم و پول کم آوردم همین فردا میخواستم بفروشمش. میذارم واسه تو. کم کار و خوب هم هست.
بعدش بابام گفت که 20 میلیون دیگه هم میریزم به حسابت که بشه 100 میلیون تومن منم خیلی خوشحال شدم. البته بابام گفت که من گنج پیدا نکرم و هیچ ارثی هم بهم نرسیده برای هر هزار تومن از این پول زحمت کشیدم (هنوز هم باورم نمیشه که بابام این مقدار پول رو به من هدیه داده. اصلا و ابدا فکرشو نمیکردم یه روزی همچین کاری بکنه واسه من)
دایی م گفت که این ماشین رو برات جمع میکنم تمام شده ش برای تو 120 میلیون میشه در صورتی که این ماشین با این مدل حداقل 150 میلیون تومن قیمت داره ولی من از تو سود نمیخوام فقط هزینه هایی که کردم رو ازت میگیرم (خدایا شکرت)
ماشین رو داده بود به صافکار که درستش کنه و اون بدقولی کرده بود و بعد یک ماه و نیم دست به ماشین نزده بود. ولی این به نفع من شد چرا که باعث شد داییم یه فکر دیگه بکنه: قبلا یه ماشین مزایده ای (توقیف شده توسط پلیس) خریده بود با قیمت خیلی پایین که قطعاتی که نیاز هست رو ازش باز کنه و ببنده روی ماشین من. اون ماشین مزایده ای کاملا سالم و فابریک بود فقط چند سال توی پارکینگ زیر آفتاب بوده و رنگش آفتاب سوخته شده بود. دایی م گفت مجوز تعویض اتاق و تعویض رنگ برای ماشین تو میگیرم و موتورش رو سوار میکنم روی این بدنه که کاملا سالم هست و بعد رنگش میکنم. (خدایا شکرت)
البته نزدیک 4 ماه طول کشیده ولی من مشکلی ندارم چون مدام با خودم مرور میکردم که چطور خدا کارها رو راحت برای من پیش برد که بتونم ماشین بخرم.
چند روز پیش داشتم با دایی م حرف میزدم گفت شانست خوبه یه نفر میخواست لاستیک های ماشینش رو اسپرت کنه چهار حلقه لاستیک سالم و تقریبا نو روی ماشینش بود برات خریدم 1 میلیون تومن (درصورتی که یه دونه اش رو بخوای بخری بالای 1 میلیون هست)
یه نفر دیگه از مشتری هام روکش صندلی های ماشینشو عوض کرده و روکش های قبلیش که سالم هم هستن رو رایگان بهم داد. میذارم واسه تو.
یه ضبط jvc خوب هم دارم با باند میبندم روی ماشینت برو حالشو ببر.
خودمم بیمه ش میکنم برات.
الآن که دارم این کامنت رو مینویسم کار رنگ ماشین تقریبا تموم شده و تا یک هفته دیگه آماده است و تعویض پلاک شده.
به همین راحتی کارها انجام شد و نتیجه اش این شد که من به خواسته ام رسیدم بدون نگرانی و زجر کشیدن بدون بدهی بدون وام بدون قرض بدون چک بدون نسیه به راحتی به راحتی
من در کل کمتر از 20 میلیون تومن خودم پرداخت کردم و ماشینی رو خریدم که الآن 160 میلیون (و شاید بیشتر) قیمت داره
خدایا شکرت
ممنونم که خوندید
شاد و موفق باشید
سلام استاد عزیزم بسیار ممنونم از شما بابت این حرف های ارزشمند تان که خیلی برای من هست و سپاسگزارم از رب العالمینم بابت هدایت شما و من به مسیر مستقیم.
1- استاد مسئله من مسئله مالی هست که من به مدت بیشتر از یک سال هست وارد کار مورد علاقه ام که دیزاین انترفیس و تجربه کار بری هست شدم و من طبق علایق و عشقم این بخش رو انتخاب کردم و به معنای واقعی شروع کردم به یادگیری درمورد این کارم ولی نتونستم آنچنان پولی که باید میساختم بسازم و جالبیش این هست که من اصلا با این رشته با انجام یک پروژه ای واقعی آشنا شدم طوریکه اول من داشتم برنامه نویسی رو کار میکردم و یکی از دوستانم نیاز به وبسایت داشت که قبل کد نویسی باید دیزاین میشد و اون منو گفت بیا تو این رو دیزاین کن و من قبلش اصلا درمورد دیزاین چیزی نمیدونستم و اونا گفتن برو توی یک هفته چیزهایی که لازم هست برای شروع کارت رو یاد بگیر بعد این رو شروع کن و بعد من رفتم توی اون یک هفته توی یوتیوب هر آن چیزی که لازم بود رو یاد بگیرم تا بفهمم اصلا این بخش کارش چجوری هست بعد بیشتر آشنا شدم و هر لحظه هم شور و شوقم بیشتر و بیشتر میشد برای انجام دادنش و فهمیدم که من اصلا میخام این رشته رو پیش ببرم و بعدش بخاطر شور و شوقی که گرفتم شب ها تا دیر وقت فکر میکردم و یاد میگرفتم درمورد دیزاین تا بتونم پروژه دوستم رو انجام بدم و من واقعا تونستم توی یک هفته خودم رو در حد انجام پروژه واقعی برسونم و پروژه رو تکمیل کنم و خیلی خوب هدایت میشدم به راه حل های خیلی ساده و عالی و در نتیجه من با کار مورد علاقه ام با انجام یک پروژه ای واقعی شروع کردم. و بعدش بخاطریکه کارم خوب بود دیدم دوباره دو تا از دوستان دیگه هم پروژه برام آوردن که بیا تو دیزاینت خوب هست این دو تا پروژه وبسایت رو دیزاینش رو انجام بده برامون و پول شو پرداخت میکنیم و منم بخاطر شور شوقم گفتم باشه و اونارو هم تکمیل کردم و در حالیکه هر دوی اونا از کارم راضی بودن ولی من میدیم ته ذهنم یک سری نجواها هست که میگه تو به اندازه کافی آموزش ندیدی نباید پروژه های واقعی کار کنی این پولی که گرفتی خیلی زیاد گرفتی به اندازه پولی که گرفتی تو اونقدر کارت خوب نبود و تو باید آموزش بیشتر ببینی تو باید یک آلمه کلاس ها رو تکمیل کنی و بفهمی تا اینکه اون پول رو ارزشش رو داشته باشه که بگیری و بعد از اون همینطور گذشت و من فقط هر روز آموزش میدیدم و کار میکردم و الان انقدر کارم عالی شده که از اون موقعی که من پروژه های اولم رو کار کردم کارم خیلی حرفه ای تر شده ولی همش روی پروژه هایی هست که پیش خودم برای تمرین کار کردم و دیگه من پروژه ای واقعی که از مشتری بگیرم دریافت نکردم و حتی بیشترین پولی که ساختم از همون پروژه هایی بود که من تازه توی این بخش آمده بودم و علم کمتری داشتم نسبت به الان خودم. و یا با اشخاصی روبرو شدم که میگفتن ما پول نداریم پول پروژه رو بهت بدیم یا بهم پول خیلی کمی پیشنهاد میدادن با وجودیکه تجربه و آگاهیم و دیدن آموزش تلاشم بیشتر از اون روز های اولم شده ولی پول ساختنم بیشتر نشده که هیچ کمتر هم شده و حتی مدتی از بین رفته بود.
و الان هم که اصلا مشتری برام نیست در حالیکه اون تجربه و کار بلد بودن و هرروز درحال یادگیری رو دارم.
2- درمورد دوستانم نمیدونم ولی یک شخصی که هم کلاسی دانشگاهم بود و ایشون از من خیلی دیرتر شروع کرده بود و حتی کارش هم به اندازه ای که من کار میکنم اونقدر حرفه ای نیست ولی دیدم که توی لینکدین عکس پروژه ای که انجام داده بود رو گذاشته بود برام جالب بود اون یک لحظه یاد همین مثال شما افتادم استاد که میگفتین شاگردا تون که پیش تون میامد نتایج بزرگ مالی میگرفتن ولی خودتون نتایج مالی تون بالا نمی رفت و یک لحظه احساس کردم که منم در همون شرایط شما قرار گرفتم
3- استاد فکر میکنم همین احساس لیاقت هست چون وقتی که همون موقع ها میخاستم پول پروژه ای رو که انجام دادم بگیرم ذهنم نجوا میشد تو در حد این پول کارت خوب نبود این مهارت رو که همه گی بلدن این کع چیزی نیست میخای انقد پول بگیری، تو باید هنوزم بیشتر یاد بگیری باید بیشتر ویدیوهای آموزشی کار کنی بیشتر بیشتر … تو هنوز به اون مرحله پروژه های واقعی نرسیدی
و در نتیجه وقتی میخاستم که قیمت بالاتری بگم واسه پروژه هام اصلا اون احساس لیاقت رو نمیدیدم و اگه به مشتری میگفتم پول بیشتر پرداخت کنی میگفت ما پول نداریم و یا اصلا مشتری نداشتم و بعد یه مدتی توی ذهنم اصلا نجوا شد که پروژه کم هست یا پروژه نیست و ….
استاد فکر میکنم خداوند این فایل رو برای من فرستاده چون من همین سوال ها رو خیلی از خداوند میپرسیدم که چرا اینطوری هست و برام جای تعجب بود که من وقتی اصلا آن چنان تجربه کافی نداشتم تونستم پروژه بگیرم و پول بسازم ولی وقتی که تجربم بالاتر رفت و کارمم که حرفه ای تر شد من پول ساختنم کمتر و مشتری هم کمتر، این چه مشکلی در من هست چیکار کنم چه راه حلی هست براش.
خدایا شکرت بابت شنیدن سوال ها و حرف هام.
سلام دوست عزیزم
پای خواندن کامنتت، کلی خودم رو خوردم.عصبانی شدم! چون انگار خودم رو میدیدم!!
اینو گفتم که بدونید شما تنها به چنین مشکلی دچار نیستید! این اعتقاد به کمبود، از عزت نفس پایین میاد. بعد ذهن شروع میکنه اطرافش رو با حقیقت وجودی خودش دیزاین کنه…مبادا فرم با محتوا جور در نیاد!!
خودش رو که تغییر نمیده، چون فکر میکنه کاملاً برحقه! پس ارتعاش میفرسته و منبع خیر و برکت و شانس رو کور میکنه تا همه چی با هم جور باشه و کسی هم شک نکنه!!
ببین، اینقدر قدرت داشتی که با دست خالی ، بدون مهارت این کار رو جور کردی و بعد هم وقتی مهارتت به اوج رسیده، کورش کردی!!
قدرت انسان! اینه که منو متحیر میکنه! هنوز هم از این داستان سورپرایز میشم و هنوز هم برام باور نکردنی یه!
خب، منی که افکارم از شما هم داغون تره، نمیتونم توصیه ای بهتون بکنم…فقط قدرت و مهارتتون رو تحسین میکنم! شما فوق العاده ارزشمند هستید! و لایق دستمزدهای بسیار بسیار زیاد! فقط اینو از من قبول کنید!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام سمیه عزیز
دقیقا من هم همین مشکل را دارم و داستان شما خیلی مشابه داستان من هست . من هم اوایل که کارم را شروع کرده بودم درآمد خیلی بهتری داشتم و هرچه بیشتر کسب مهارت کردم درآمدم و نجواهای ذهنم بیشتر شد ولی من یک علت برای این موضوع پیدا کردم و اون اینه که ما جزء اون دسته از افرادی هستیم که ثروت ساختن را فقط در کسب مهارت و کار و تلاش زیاد میبینیم در حالیکه استاد بارها گفته که ثروت با باور ساخته میشه یعنی یک توازنی باید بین این دوتا یعنی تلاش و مهارت و باور وجود داشته باشه و از اونجا که همیشه باور حرف اول را میزنه باید بیشتر روی ذهن کار کرد تا روی مهارت به طوریکه ورود ثروت بیشتر از کسب مهارت باشه که باعث احساس خوب و امید به آینده مالی و استمرار ذوق و شوق در کار مورد علاقه بشه
بنام خدای مهربان
سلام به روی ماهت سمیه جونم
تحسینت میکنم که با عشق مهارتت و بالا بردی
من ی تجربه دارم شاید به شما کمک کنه
من دوستی داشتم که بینهایت بینهایت هنرمند بود و تابلو های بزرگ و خاص نقاشی میکرد،اینقدر خلاقانه و زیبا نقاشی و خط و میکس میکرد و اصلا با رنگ ها بازی میکرد که هر کسی تابلو هاش و میدی. عاشقشون میشد واقعا هنرمندِ
و خیلی تابلو کشیده و اساتید قیمت های خیلی خوبی رو تابلو هاش گذاشتن اما هیچکس ازش خرید نمیکنه و چون این ادم و از نزدیک میشناسم و با روحیاتش آشنا هستم میدونم خیلی باورهای اشتباه و محدود کننده یی داره
نمونه بعدی
دوستم که ارایشگر و کارش بینظیره و از شش صبح مشتری داره تا 12 شب حتی تعطیلات هم کار میکنه و خیلی هم دستش سریع و هم خیلی مهارت داره
و حدود 10سال میشه که میشناسمش اما خدا شاهده هم سالنش جاره اس هم خونه اجاره یی
همیشه هم برای پول میناله
میخوام بهت بگم همه چی باور ِ
اصلا ربطی به توانایی یا مهارت نداره
اگه باورت و درست کنی پول میاد
ی دوست دیگه ام که باور عالی داشت
هر وقت خونه اش دوره همی بود ،در کمدش و باز میکرد و همه لباس های خودش که بارها پوشیده بود با قیمت های بالا به مهمونا میفروخت و همیشه بهش میگفتم مینا تو رو خدا ساخته برای فروش
سمیه جونم ایشالا که با فرکانس پول یکی بشی و از آسمان و زمین پول به سمت جاری بشه عزیزم
سلام دوستان عزیزم بسیار سپاسگزارم از کامنت های ارزشمند و بینظیر تون
این کامنت ها و حرف هایی که برام گفتین باز هم باعث شد که من بیشتر فکر کنم درمورد ذهنم و باور های تاریکی که از سال های گذشته با من بودند و عمیق شدم به سال های سال قبل و اتفاقاتش و آدم هاش
و باعث شد که یک کامنت بسیار عمیق از ذهنم بنویسم و باز هم به شناختن ذهنم بیشتر کمک کرد.
و بعد نوشتن اون کامنت بسیار احساس رهایی کردم و خیلی به احساس خوبی رسیدم امیدوارم بتونم که این پاشنه آشیل رو در وجودم ریشه کن کنم به لطف خداوند.
خدایا شکرت بابت وجود چنین استادی و دوستانی و سایتی.
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر امروز که دارم دایت شدم به فایل زیبا
سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر که به بار دیگه چشمم این زیباییها را دید و لذت میبرم
خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر این دریاچه ی زیبا
خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر این فواره ی زیبا
خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر این جنگل زیبا و دوست داشتنی
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر این اندام زیبای استاد عزیزم
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر این روابط عالی که بین استاد و مریم جان هست و من لذت میبرم که این رابطه ی رویایی استاد و میبینم
خدایا هزاران مرتبه شکر بابت این همه و نعمت و ثروتی که هست و ازبینهایت راه به زندگی من وارد میشود
1چه خواسته ویا هدفی داری با اینکه خیلی تلاش کردی بهش نرسیده ای
من خیلی دوست داشتم مربی طراحی و دوخت بشم
چندین سال تو آموزشگاهی بودم و کنار استاد کار میکردم و تمام دورها را دیدم و با تلاش زیاد آخرش نتونستم به دست داشته ام برسم و بعد گفتم خوب اشکال ندارد مزن میزنم واونم خیلی تلاش کردم ولی به نتیجه نرسیدم
2 افرادی را میشناسید که توانستند به خواستشون با تلاش کمتر برسند
همون شاگردهای که میمند آموزشگاه و اموزشون میدادیم بعد از یک سال به راحتی توانستند مزن بزنند و موفق باشند
3چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها
احساس عدم لیاقت وکمالگرایی باعث شده که من با وجود تلاش شبانه روزی نتونم به خواسته هام برسم برای مزن نگفتم من باید بهترین و با کیفیت ترین لباس و تحویل بدم کلا تو کار از خودم خیلی توقع دارم اگه یه اشتباه کنم خودم و خیلی سر زنش میکنم همیشه بقیه را از خودم بهتر میبینم در هر زمینه ای
سلام به دوستان هم فرکانسی
من ساکن افعانستان هستم اول بار کامنت مینویسم
ویک سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
استاد من خودم همهموش این سوال میپرسم که من خودم استفاده هدف به رفتن تیمملی یا به تیم خوب که هست
و خلیی تلاش میکنم و نمیرسم هفته 4یا5 بار تمرین میکنم ولی تا هنوز نرسیدم
استاد این سوال کا مطرح کرد که چرا به با تلاش فراوان ولی به خواستم نمیرسد بنوشید
من دارم ترمز ها ذهنی رو پیدا میکنم
یکه از ترمز ذهنی این که پارتی نداری
دوم ترمز ذهنی این تو از خانواده فقیر به هستی
سوم احساس لایق واقعا پاشنه آشیل من بود و است و خلیی باید روش کار کنم
این که میگم ناآگاها میگم ذهنم هموش همین جواب رو میدادی برام الان واقعا جواب این سوال واقعا گرفتم که چرا به تیم ملی دعوت یان اصل راه پیدا نمیکنم در صورتی همین چند وقت پیش یه بازیکن باهم تمرین میکردم به طور مجهزه آسا دعوت شد و یه ارود بازی کرد اومد
من بازهم پیش خودم گفتم باید تلاش زیادتر کنی تا به اون مقصد برسی برای گفتم خلیی چیزها گفتم تا ذهن رو آرام کنم
هنوز میدونی که خلیی ترمزها ذهنی که روی کار کنم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد باورها، سلام به مریم بانوی عزیز و دوست داشتنی و سلام به همه دوستای عزیزم در خانواده صمیمی عباس منش، امیدوارم حال همگی عالی باشه.
استاد جان، این فایل بی نظیر بود، من نمیدونم چی بگم از این فایل از اون تیکه ای که گفتید حتی مهم نیست که چقدر شور و شوق دارید برای یه کاری، وقتی ترمزها خیلی قوی باشه مهم نیست چقدر تلاش میکنی برای اون خواسته، نتایج خیلی کمه. استاد جان باز هم باید بگم توی این فایل ترکوندید. واقعا عالی بود.
استاد جان خیلی لذت بردم که گفتید خداوند ساز و کار جهان رو طوری طراحی کرده که ما با برخورد به تضادها خواسته هایی در ما شکل بگیرد و خداوند و جهان میخواهد که اون خواسته ها محقق شوند.
خیلی لذت بردم از این نکته که گفتید که وقتی روی ترمزها به صورت اساسی کار میکنید، چون از قبل پاتون روی گاز بوده به آسانی به خواسته هاتون میرسید که باورتون نمیشه. استاد جان عاشق بشکن زدن هاتم.
استاد جان، چقدر به این فایل نیاز داشتم. یکی از سوالهایی که توی ذهنم تکرار میشد این بود که من متوجه نمیشم یه جایی استاد میگه برو توی دل ترس هات، برای مثال اگه شغلت راضی کننده نیست، برو به یه شغل دیگه، شغلی که داری رو گسترشش بده، نگران نباش که من که توی شغل قبلی وارد هستم، از کار جدید چیزی نمیدونم. یه جایی هم میگن مهم نیست که چقدر تلاش میکنی که مثلا مهاجرت کنی به یه شهر یا کشور دیگه، مهم نیست که از رابطه با این آدم جدا بشی بری توی رابطه با یه آدم دیگه، مهم نیست که چقدر تلاش میکنی که از شغلت استعفا بدی و بری توی یه شغل دیگه، باز هم میبینی که توی شغل جدید مثلا صاحب کار ارزش زحمتهای شما رو نمیدونه، یا وارد یه رابطه جدید شدی، اما این رابطه از قبلیه هم بدتره، یا گفتی میرم به یه شهر یا کشور دیگه اونجا پیشرفت میکنم، میبینی اون پیشرفت رخ نداده و هر جایی بری آسمون همین رنگه، برام سوال بود که این تلاشه که همون تلاش هست، چرا توی یک موقعیت جواب میده اما یه جای دیگه جواب نمیده؟ داستان چیه؟
نمیگم همین الانش کل داستان رو فهمیدم، اما این فایل بهم کمک کرد بهتر داستان رو بگیرم. توی حالت اول که استاد میگه حمله کنید به دل ترسها، حرکت کنید و به این صورت ایمانتون رو نشون بدید، ترمز بزرگی توی ذهن ما وجود نداره که اگر وجود داشته باشه میره توی حالت دوم. یا تلاش میکنی و جواب میدهد، بِدِل ترس ها میری و جواب میگیری که اگر دقیق بشی میبینی مقاومت خاصی نداشتی یا تلاش میکنی ولی جواب نمیگیری که در این صورت یه سری ترمزها توی ذهنمون داریم که از منطقی هم منطقی تر شدن، بخاطر همینه که تغییرشون انرژی و زمان میخواد، یعنی منطق صحیح میخواد در جهت تقویت باور قدرتمندکننده.
انجام تمرین:
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
– من یه خواسته ای درخصوص ازدواج دارم. دوست دارم فرد مورد نظرم رو پیدا کنم، حالا چه اقداماتی انجام دادم: اینکه بارها دعا خوندم که: ربنا ای صاحب اختیار ما، به ما از جانب همسر و فرزندان مایه چشم روشنی عطا بفرما و ما را پیشوا و الگوی کسانیکه ذهن خود را کنترل میکنند قرار ده و به این صورت درخواست فرستادم. اینکه چندین بار به یه سری جلسات آشنایی با افراد مختلف رفتم (همراه با خانواده)، حتی همین امروز هم با دو خانم غریبه چند کلمه ای صحبت کردم (خیلی کوتاه) که این ترسه بریزه. حتی امروز یه آگهی تبلیغاتی توی یه جمعی از خانم های دانشجو که 5 یا 6 نفر بودن انجام دادم، دقیقا نمیدونم باید چی کار کنم که خواسته ام محقق بشه.
– توی یادگیری و صحبت کردن به زبان انگلیسی من به خاطر دارم یه مدت کتاب داستان سطح بندی میخوندم که زبانم رو خوب کنم، بعد از یه مدت رها میکردم، بعد دوباره یه مدت نرم افزار رزتا استون کار کردم، اون هم رها کردم، یه مدت فیلم آموزشی English today کار کردم، اون هم رها شد، الان یه مدت پیوسته هست که دارم پادکست زبان گوش میدم و مینویسم و تکرار میکنم، میتونم با کلمات ساده صحبت کنم، اما هنوز اون نتیجه مد نظرم رخ نداده.
– خواسته دارم که وضعیت سلامتی موهام رو بهبود بدم، چون در قسمت فرق سرم موهام کم پشت شده. اقداماتی که انجام دادم این بوده که یه مدت قطره تقویت کننده، ژل تقویت کننده و شامپوی حرفه ای استفاده میکردم، الان از یه شامپوی دیگه ای استفاده میکنم که اون هم پروتئینه و عالیه از اون قطره و ژل هم دیگه استفاده ای نمیکنم. راستش رو بخواین یه مقداری مصرف برنج رو کم کردم ولی قطع نکردم، با این وجود نتیجه برام راضی کننده نبوده.
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
– من سه مورد از پسر دایی هام ازدواج کردن که تقریبا هم سن و سال هستیم، یک از دوستای صمیمیم عقد کرده که توی دوره کارشناسی هم کلاسی بودیم و این دوستم چون معلمه، میره خونه یکی از شاگردهاش (تا بهشون درس بده، چیزی که اطلاع دارم) یه خانمی رو میبینه و الان میدونم که عقد هستن خدا رو شکر. یکی دیگه از دوستام توی دوره کارشناسی با یه خانمی آشنا شد و الان نمیدونم عقد هستن یا ازدواج کردن و همه این موارد راحت اتفاق افتاده خدا رو شکر و اینکه رابطه عاطفی قشنگی دارن.
– من یکی از دوستام رو میشناسم که زبان انگلیسیش خیلی خوبه، طوریکه به راحتی میتونه صحبت کنه، اما باز هم مطالعه داره و یاد میگیره، یکی دیگه از دوستام یک بار که توی دوره کارشناسی رفتم توی اتاقشون، یه نرم افزاری نصب کرده بود که مثلا هر پنج دقیقه ای یه جمله انگلیسی رو بهش نشون میداد و تمرین میکرد (من یه بار به اتاقشون رفتم و زیاد باهاش ارتباط ندارم). بعد همین دوستم دیدم که دوره آموزش زبان انگلیسی برگزار کرده. یکی دیگه از دوستای ارشدم یادم میاد که بصورت معمولی برای زبان وقت میذاشت، اینطور نبود که هر روز ببینمش که زبان میخونه و تاکید کنه روی مطالعه زبان ولی زبانش خوب بود.
– درخصوص موی سر راستش دوستایی رو میشناسم که شکل ظاهری موهاشون خوبه، انگار بصورت طبیعی موهاشون خوبه، اما درخصوص جزییاتش چیزی نمیدونم، نمیدونم که به تضاد برخورد کردن در این زمینه یا نه یا اگر به تضاد خوردن چقدر تلاش کردن که مسئله شون حل بشه. قاعدتا یه سری از دوستام هم باید باشن که به صورت طبیعی و بدون هیچ مشکلی موهای خیلی عالیی دارن.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
– اولین باور همونطور که استاد گفتن باور عدم احساس لیاقت هست، من خودم رو لایق ارتباط عاطفی داشتن با یه خانم نمیدونم. مورد بعدی اینکه من باور دارم که واقعا برای یه پسر درست نیست که دوست دختر داشته باشه و همچنین برای یه دختر درست نیست که دوست پسر داشته باشه. اگر با اینترنت و بواسطه شبکه های اجتماعی آشنا شده باشن که این رابطه اصلا درست نیست، آدم نمیدونه اون فردی که داره باهاش چت میکنه پسره، دختره، اصلا راست میگه یا دروغ؟ هیچی مشخص نیست. من باور دارم که وقتی با یه خانم غریبه دارم حرف میزنم، اون خانم فکر میکنه من قصدم حتما ازدواجه، درحالیکه مثلا من میخوام ترسم از صحبت کردن با جنس مخالف بریزه و اعتماد بنفسم رو تقویت کنم. یه مورد دیگه اینکه وقتی با یه خانم غریبه صحبت میکنم اون خانم فکر میکنه چرا این آقا داره ازم سوال میپرسم، حتما میخواد سرم کلاه بذاره یا ازم سوء استفاده کنه یا میخواد ازم اطلاعات بگیره که باز هم سوء استفاده کنه.
– توی یادگیری زبان انگلیسی من باور دارم که نمیتونم زبان یاد بگیرم، نمیتونم صحبت کنم، یادگیری زبان خیلی سخته.
– توی بحث سلامتی موهام، شاید خنده دار به نظر بیاد ولی فکر میکنم موهام از بدن من جدا هستن، شاید به این دلیل که دیدم بعضی مواقع موهام میریزه و راحت جدا میشه ولی وصل نمیشه. من فکر میکنم دیگه فایده نداره، هر کاری هم که انجام بدم این ریزش موهام هر بار بیشتر میشه. یه بار هم شنیدم که یکی از نزدیکانم میگفت مو تا وقتی رنگ دانه هاش فعالن این موها ریزش دارن ولی زمانیکه سفید شدن، دیگه نمیریزن.
امیدوارم همه دوستان گلم در پناه خدای بزرگ همیشه شاد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام دوست عزیز
برای رفع مشکل مو هاتون کامنت من رو بخونین
جالبه اون قسمت از کامنت رو اول نخواستم بنویسم یه الهامی بهم شد که بنویسم الان که کامنت شما رو خوندم اون هم به صورت تصادفی خیلی برام جالب بود گفتم احتمالا خداوند خواسته شما رو هدایت کنه و نخواستم به کامنت شما پاسخ بدم گفتم خداوند خودش هدایتتون میکنه ولی بهم گفته شد که براتون بنویسم امیدوارم استفاده بکنید
و نکته دیگه اینه که به حرف دیگران توجه نکنید و این باور که برای تقویت موهاتون راه حلی وجود نداره رو نپذیرید همیشه به کسانی که موهای زیبا دارند نگاه کنید و تحسین کنید و از خداوند بخواهید که اونجور موهایی رو هم نصیب شما کنه و خودتون رو لایق داشتن موهای زیبا بدونید
به افرادی که مو ندارند توجه نکنید
به افرادی که با خودشون برای نداشتن موی سر شوخی می کنند یا با کچل ها و طاس ها شوخی میکنند همراه نشید و نخندید
کربو هیدرات کمتر بخورید
گوشت کبابی همراه چربی بیشتر مصرف کنید
موفق باشید
سلام آقای ملتفت
دوست گرامی دوست دارم در باره جذب همسر حرفهایی بزنم شاید کمک کنم
اولین مسئله شما عزت نفسه شما زن را یک موجود عجیب و غریب تو ذهنتون ساختید
اونها اصلا موجودات عجیبی نیستن به قیافه هاشون نگاه نکن (معذرت میخواهماز خانمها) ولی فکر کن از مرد ها کمتر حالیشونه تا تو ذهنت اون ارزشی که باعث شده ازت دور بشن کم بشه
بشین با مادرت خواهرت دو کلام صحبت کن و بدون که همه خانم ها همینن چیز خاصی از یک دیگر زیادتر ندارن
خداوند گفته من از جنس خودتون براتون همسر خلق کردم
بسیار زنهای زیبا و خوش اخلاق و مناسب برای شما هست
عزت نفس شما خیلی کمه که خودت را از آنها کمتر میبینی و حتی نمیتونی بدون ترس و لرز باهاشون صحبت کنی
من وقتی میخواستم ازدواج کنم میگفتم همانطور که من میخواهم یک زن مناسب برای خودم اختیار کنم بینهایت دختر خوب هم هست که دم بختن و میخواهن با یک پسر خوب مثل من ازدواج کنن آیا تو خانوادتون هیچ دختری نیست که دوست داره با یک مرد خوب ازدواج کنه پس اینو برای خودت الگو کن که بسیارن دخترهایی که دوست دارن با شما ازدواج کنن
همانطور که اینور یک مرد عاشق و دوست داشنی هست که دوست داره با یک خانم تشکیل خانواده بده
اونورم یک خانم با همین خواسته ها هست
بابا یک کاری بکن آقا رضا این همه زن خوب هست که دوست دارن ازدواج کنن موندن دستمون دنبال مرد خوب میگردن یک کاری بکن
اگه فکر میکنی خانمها کمن
یه نگاهی به آمارها بکن به دانشگاهها به تعداد زیاد دانشجوهای دختر، ببین چقدر زن هست که از سن ازدواجشون داره میگذره
موفق باشی دوست من
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
خدارو صد هزار مرتبه شکر که باشما وسایت شما آشنا شدم
از آگاهی های که اختیار مون مگذارید بینهایت سپاسگزارم
مدت است که باسایت آشنا شدم کم بیش روی خودم کارکردم بااستفاده از فایل های رایگان
اما کنترل ذهن بشدت کار سخت است برام از دوستانم خواهش میکنم راهنمایی ام کند
سوال 1.
چی خواسته یا هدفی داشتی وداری بااینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
1. نتیجه گرفتن از قانون یا از کارکردن روی خودم که بفهمم کارم راهم درست است
2. ازدواج چند جا وچند بار خواستگاری رفتم اما جواب نه داد
سوال دوم
چه افرادی را میشناسی که باتلاش کم تر به همان خواسته رسیدن
یکی از دوستام ازدواج کرد بدون اینکه پول داشته باشه (حدودا با20ت )رفت خواستگاری ازدواج کرد فامیل ودوستاش کمک کرد پدر زنش هم خونه داد بهش خیلی عالی زندگی می کند بعد یه سال نیم حدودا
البته از قوانین آگاهی نداره
سوال سوم
چه باور محدود کننده (ترمز مخفی) میتوانید در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باوجود اینهمه تلاش باز به خواسته ات نرسی
عدم احساس لیاقت و ارزشمندی
واقعا نقطه ضعف من اس از دوستان عزیز میخوام در این مورد راهنمایی ام کنید
در پناه حق
سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم و مریم جان گلم
استاد لذت بردم از این فایل .من بارها تو زندگیم هدفگذاری کردم اما هیچ وقت به نتیجه نرسیده چند روز اول باذوق شروع کردم اما بعداز یه مدت ناامید میشدم و رهاش میکردم وباز دوباره میگفتم ایندفعه دیگه حتما ادامه میدم سعی کردم به قول شما استاد عزیز یه هدف کوتاه مدت انتخاب کنم وادامش بدم ونتیجه بگیرم و بعد برم سراغ هدف بعدی یه هدف 21 روزه رو شروع کردم و به نتیجه رسید.خداروشکر خیلی خوب شد و الان دارم لذت اون نتیجه رو میبینم.اما هدفهای زیادی دارم که در بلندمدت به نتیجه میرسه سخته. کنترل ذهن اما همه سعی خودمو دارم میکنم که ذهنمو کنترل کنم ممنون از شما که این خانواده صمیمی رو تشکیل دادین ومنم عضو ای خانواده ام باتشکر از شما استاد عزیز در پناه الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربانم
واقعا مریم جان من هر روز و همیشه تحسینتون می کنم که از شاگران ممتاز و نمونه استاد هستید که اینقدر زیبا کار کردید و می کنید روی خودتون و این قدر ظرف وجودتون بزگ شده و هر لحظه بزرگتر هم می شه.
و به استاد تبریک می گم به خاطر چنین شاگردی که خود به مرتبه استادی رسیده
الان که می خواستم کامنت بچه ها رو بخونم دیدم هنوز کسی کامنت نذاشته و من هم وقتی می خواستم قبل اینکه کامنت قبلی رو بنویسم می خواشتم جوابها رو توی دفترم بنویسم (چون تایپ کردن یکم برام سخته) که حسی گفت توی کامنت بنویسم.
و الان هم می خواستم معجزه ها و هدایتها و نشانه های ربم رو توی این 24 ساعت برای هدایتم بنویسم.
دیشب همون اقوام که توی کامنت قبل در موردش نوشتم اتفاقی به خانه ما آمد و با هم باز اتفاقی برای پیاده روی رفتیم . من بعضی اوقات اون احساس حسادت یا رقابت با ایشون میومد سراغم که سعی می کردم روی خودم کار کنم و به جای حسادت باید بتونم تحسینش کنم و از راهها و هدایتهای مختلف خداوند برای این کار استفاده کرده و می کنم.
مثلا به خودم می گم از اونجا که همه ما بخشی از خداوند هستیم ، پس همه یک موجودیم و من با تحسین اون در واقع خودم رو تحسین می کنم . و اینکه خداوند اون شخص رو در مدار من قرار داده تا به من بگه این نشانه ست که تو هم داری به خواسته ات می رسی. و این تحسین کردن بهای رسیدن من به خواسته ام هست و باید به احساس خوب در اون برسم.
و دیشب موقع پیاده روی یه فرصتی شد که به خدای خودم گفتم خدایا من هم می خواهم در مسیر علایقم همینطور پیشرفت و پیشرفت داشته باشم و توی مسیر خودم بیفتم. جایی که بهترین خودم رو به جهان عرضه کنم.
وبعد موقع پیاده روی حرف می زدیم و در مورد خاطرات تابستانهای بچگی اش که چقدر آزاد و رها از هر دغدغه ای به کلاسهای مختلف و تفریحات مختلف می پرداخته و من توی ذهنم گفتم من تابستانهای بچه گی ام همیشه دوست داشتم کلاس زبان بروم و اون هم برای رشد و پیشرفتم برای همون هم پول نبود چه برسه اصلا بخوام دنبال کلاسهای تفریحی و مورد علاقه ام بروم . اصلا وقتی از بچگی یادم میاد همیشه روی خواسته هامون باید پا میگذاشتیم و آنها رو ندید می گرفتیم. و از آونجا که من یه آدمی بودم که درون خودم سعی می کردم دیدم رو جوری تغییردبدم که احساسم بد نشه ، یادم هست که همیشه پیش خودم فکر می کردم هر چه بیشتر خواسته ها و لذتها م رو ندید بگیرم در واقع آدم خودساخته و محکمتری هستم و به طبع اون آدم موفق تر توی زندگی هستم. کسی که هیچ چیزی نمی تونه اون رو بشکنه و از بین ببره.
و الان می بینم همین نگاه به ظاهر درستم پاشنه آشیل من هست و اجازه نمی ده که من بفهمم واقعا از چی لذت می برم و دوست دارم چه چیزی رو توی این فرصتی که خداوند بهم داده تجربه کنم و لذت ببرم.
ایده ای که آمد به مدت 40 روز ، هر روز یک کاری که به من لذت می ده رو انجام بدم و طی این 40 روز روی فایلهای عزت نفس و خودارزشی ام کار کنم.
امیدوارم خداوند کمکم کنه که همیشه نشانه ها رو به وضوح ببینم و بفهمم و با ایمان قوی عمل کنم و نتایج رو ببینم و همینطور تا زنده ام این مسیر روی طی کنم.
و این آرزو رو برای همه دوستان هم دارم.
سلام به شما فاطمه عزیز
اینکه گفتین فکر میکردین اگر خواسته هاتونو ندیده بگیرید آدم محکم تر و خود ساخته ای میشید نکته خیلی مهمی بود که فکر میکنم در وجود من هم هست و هیچ وقت تا حالا بهش توجه نکرده بودم
ممنون از کامنتتون که باعث خودشناسی بیشتر من شد چون واقعا مانعی رو در وجود من شناسایی کرد که تا حالا بهش توجه نکرده بودم
به نام خدای مهربانم
سلام و وقت بخیر و ممنون از استاد عباس منش و تیم خوبتون
هدفی که من دارم شاغل شدنم هست خیلی دوست دارم از لحاظ مالی مستقل شم و درآمد داشته باشم ارشد حقوق دارم و دوباره شروع کردم به درس خوندن برای آزمون وکالت ولی علی رغم تلاش هام قبول نشدم
افراد زیادی رو هم دیدم که براحتی و با مطالعه بسیار کم قبول شدن الانم وکیل هستن وحتی اطلاعات من از اونا بیشتره و همیشه برام سوال بوده پس چطوری اینا قبول شدن ….
تنها دلیلی که به ذهنم میاد عدم تمرکز هست هیچ راه حلی برای اینکه بتونم با تمرکز درس بخونم به ذهنم نمیاد
4سال است در حال متارکه هستم خیلی روی باور هام کار میکنم همین جدا شدنم رو معجزه میدونم چون یه جورایی قبل از آشنایی با استاد امکان ناپذیر میدونستم،من حاضر به بخشش مهریه شدم در قبال طلاق ولی همسر سابق 4سال است که میگه در صورتی طلاق میدهم که پولی به من بدهی …
طی این 4سال بسیار رو خودم کار کردم که بتونم ذهنم رو کنترل کنم وبسیار امیدوار بودم و سعی میکردم از مسیر لذت ببرم درس بگیرم
سعی میکردم بعد از هر جلسه دادگاه زیاد توی ناراحتی و حال بد نمونم و….
یک سری اتفاقاتی که به نفع من باشه و خواسته ام هم بود برام اتفاق افتاد همونی میشد که میخواستم،وباز هم معجزه ….
میگفتم باطل شدن اسم همسر تو شناسنامه ام خودش اتفاق میفته بالاخره من بیام از این فرصت استفاده کنم درس بخونم همین الانم به کارم میاد خوشحال بودم از اینکه خیلی چیزا یاد گرفتم و کارای مربوط به پروندمو خودم انجام میدادم ….
ولی دوسال است که نزدیک آزمون درمورد پروندام اتفاقاتی رخ میدهد و تمرکز رو ازم میگیره وکلا حواسم میره روی پرونده طلاقم….
در مورد این موضوع نمیدونم چیکار کنم به تازگی دیگه خیلی از این وضعیتم خسته شدم بعد از 10 اردیبهشت جلسه داشتیم دادخواست طلاق دادم کلا بهم ریختم
به شدت احساس میکردم دیگه آخرشه و راضی به طلاق توافقی میشه با وجود اینکه دوروبریام میگفتن نه مگه اون طلاقت میده ولی ته دلم خوشحال بودم و امید داشتم ….
ولی باز زد زیرش ….
الانمنزدیک آزمون و منی که بریدم از درس
از اون ورم باید 27 خرداد برم دنبال بقیه کارای دادگاه دوباره
از این ورم به شدت دلم میخواد شاغل بشم و درآمد داشته باشم
@1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
درآمدم بیشتر کنم ماهیانه قیمت رفته بالا و ولی من خیلی بالاتر از این حرفا میخام فعالیتم کار فیزیکی تآ الااان سعی میکردم کاره فیزیکی بیشتر کنم ولی یه چیزی داره قلقلکم میکنه میگه باورهاتو بزرگ تر کن لیاقت تو بزرگ تر بکن خدایی شکرت بابت این هدایت های ناب الان تو حرفا شنیدم یکی از نزدیکامون با کار روی باور هاش گوشی خوب خریده دهنمممم قشنگ وا موند اصلا مگه تو این مداراس اونم میگف یه سال کار کرده یه پرومک 14 فک کنم همچین چیزی بود خرید اوووف خیلی حال کردم درسته همین راهو میرم باورهام درس نتیجه بزرگتررر
@2.چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
خخ اون همین چند دقیقه پیش یه گوشی خیلی خوب خریده ینی انقد راحت انقد پول داشته که اینو بخره خواسته اش خیلی بزرگ بود خرید و دیافت کرد همین فامیلامون باورشو برا شون خیلی سخت بود ولی اون باورشو درس کرد و راحت خرید پس من باورهام قویتر میکنم ثروت خیلی راحته از همین الانه من میشه ثروت بیشترو بیشتر و راحت تر کرددد چجور قدم به قدم هدایتم میکنی
منم درامد ماهینانه 30 تومن راحت میخام با ازادی زمانی که دارم ازادی مکانی هم میخام هر جا میخام راحت برممخدایی شکرتتت خیلی احساس خوب و شوق دارم اینکه میشه خواسته هامو یکی یکی براورده کنم یام من ارزوهامو میکنم حرکت میکنم بهترین وقت ونزدیک دریافت میکنمممم بزرگام فعلا ایناس ولی جدیدا خیلی خواسته پشته خواسته درس میکنم فک کنم زهنم میخاد گیجم کنه ولی میدونم روابط وخیلی چیزای قشنگ تو زندگیم بیشتر شده خدایی شکرتتت و این مهم ترینشم درامد ماهیانه 30 تومن راحت البته من خانه دارم و میشد ماهینانه درامد داشت و راحت پولت توش پول باشه و خرید بزنی و بیشتر بیشتر بشه میشه راحت با باور های قشنگ قشنگ پول در اورد مث اینکه پول در اوردن راحته ثروتمند شدن راحته پول دراودن خیلی لذت بخش پول در اوردن مهم ترین کاره پول در اوردن خیلی راحته و میتونم و لیاقت دارم درامد ماهیانه 30 داشته باشم خدا کلی گنج داره و میتونم من راحت دریافت میکنم درامد ماهیانه 30 تومن شکرررت خدایی
@3.چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
اینکه واقعا میشه با این خانه داری میخوری میخابی میچرخی کاره سخت نمیکنی ثروتمند بشی
اینکه واقعا کارش خیلی راحته بشینی احساستو خوب بکنی پول راحت بیاد تو جیبت اونم زیاااااد
اینکه واقعاا انقد پول در اوردن راحت واقعااا این حرکت این قدم برداری باور چی باید بگم اخه مگه میشه این همه چیز میخام خیلی سخته بگیشون اخه من لیاقتشو دارم
پول زیاددد راحت بیاد تو کارتت و توهم راحت خرید کنی لذت ببری
#کلن خداروشکر بیشتر وقتا احساسم خیلی خوبه
باید بگم به همه اینا ارررره
میشود
میشود مثل استاد راحت راحت کلی ثروت داشت
خیلی راحت حسابت کلی پول توش هس و بیشترو بیشتتتررررر هم میشه راحت خیلی بیشتررر من چیزی که هس از خدا میخام رقم مثلا میگم 10 بعددد میگممم نه مثلا 20 نه 3000 یکم هنگ میشه خخخ باید بیشتروش کار کنم باور پزیر تر بشه برام پول زیاد تو حساب مثلا 30 تومن چیه 30 تو ماه به ماه بیشترم میشه مثلا راحت میتونم 10 برااام خودم خرج کنم اوووف خیلی حال میده چقد لذت میبرم هر چی میبینی خاستی راحت بردار ببر اینو هم میخام فقط نگاه کن و لذت شووو ببر و منمممم بیشار بیشترش کنم دهنت بازززز بمونه