https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
طبق معمول خودم، پرانرژی ترین و دیوانه واررر ترین سلام دنیااا خدمت درست مست ترین های دنیا که نگاهشون متفاوت ِ درستِ رو خط راستِ
تایتل این قسمت را دیدم یاد یک آهنگی افتادم، بریم بخوانیمش با هم، اما به شکل قانونی. الهی به امید تو )
شاعر میگه، « یه آرزو کردم، یه نقشه کشیدم، چشمامو بستم، خوابشو دیدم، هیچ قلهای سخت نیست، کوهی بلند نیست، دوباره می رفتم حیف ولی وقت نیست، اگر خورشید قهر کرد یا حتی یه وقتی هوس کرد آسمون با کلی ستاره هوامونو داره، اگر دنیا لج کرد یه وقتی فرمونو کج کرد ماه بالا سرمهتاب جادهمونو روشن کرد …
سه خط بیا بالا و دوباره بخوانش!
و یکبار دیگه!
خدایا شکرت
خدایا شکرت برای یک روز دیگه یک فرصت دوباره زندگی، این میتونه تا به امروز آخرین کامنت من باشه چرا که واقعا من نمیدونم زنده میمونم یا نه … پس برای این لحظه خدایا تو را واقعا شکر میکنم برای همه ی چیزهایی که بهم اعطا کردی تا همین لحظه از تو سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم.
خداروشکر برای فایل جدید، دیدن دوستان اعضای گرم صمیمی خانواده ام دوباره و دوباره، شکرررر
چه پارادایس زیبایی چه بهشتی به به … دو سه روزی میشه از سفر برگشتم یک دور ایران را زدوم دوباره (خنده ) از خوزستان به شیراز، از اینجا به تهران و شهریار و ساوه و جاده ساوه-همدان و برگشت به لرستان و بروجرد و خوزستان … چه سفری چه دیدن دوستای بهشتی چه تولدی چه سوپرایزهایی چه بارون هایی چه هوایی چه آگاهی هایی الهی شکر الهی شکر .. خدایا شکرت به خاطر نعمت سفر چرا که واقعا نکات مثبت و منفیم را برام آوردی بالا و منو دوباره بهم شناسوندی.
گفتم پارادایس یاد این خاطره واقعی افتادم! اطراف مامونیه به جایی هدایت شدیم که یک شخصی با شریک اومده بود 100 هکتار زمین خشک و خالی را خریده بود و شروع کرده بود قطعه بندی کردن این زمین، بلوار ساختن برای این محل، چراغونی کردنش، امکانات را یکی یکی فراهم کردن و همینطور اسطبل اسب و یک جایی را درست کرده بود تا کسایی که زمین خریدند با خانواده میتونند بیان اونجا و به رایگان هر چی که دوست دارند میل کنند .. از قهوه تا غذا … حتی اومدند با نیروی انتظامی قرارداد بستند که بیان اینجا و یک محلی بسازند براشون تا امنیت اینجا را هم اوکی کنند و کلی کارهای دیگه .. اما داستان موفقیت فروش این قطعه ها از جایی شروع شد که شریک هاش باور نداشتند میشه اونجا را با اون قیمتی که باشه بفروشن به خاطر همین رهاش کردند و این شخص با پا گذاشتن رو ترس هاش با نشون دادن ایمانش، توکل بالا و اراده پولادین و تسلیم بودنش زمین ها را به قیمت چند برابر بیشتر فروش رفت … رفت …
و اگر فکر کردید که این پایان ماجراست بدونید سخــــت در اشتباهید! چرا؟
چون حالا این شخص رفته و یک زمین 110 هکتاری را خریده و روز از نو روزی از نو …
.
استاد جان
جواب سوال هوشمندانه شما اینه که اگر هدفی گذاشتم و نرسیدم بهش قطعا تلاشی براش نکردم یا اون جوری که بایستی تلاش میکردم تمرکزمو میذاشتم تمام وجودمو میذاشتم روش نذاشتم یا واقعا نمیخواستمش
این قسمت را از راهکارهای مریم عزیز که در سایت گذاشته یادمه که اگر هدفی داری و نمیرسی بهش دو دلیل داره، یا اینکه اولا میخوایش اونو ولی انقدر باور محدودکننده داری واسش که نمیتونی حرکت کنی پس بیخیالش میشی ولی بازم میخوایش! دوم اینکه اصلااا اون خواسته را نمیخوای از ته دل عمیقا انگار اون خواسته مال تو نیست اما چرا ظاهرا میخوایش به خاطر اینکه احتمالا به خاطر دیگران!
چقدر قشنگ مثال زدید استاد جان در مورد جنبه های متفاوت زندگی، و اوهوم ” گاز و ترمز ”
تو دقیقه 12 چه ابر خوشگل کوشولیی پشت سر شماست
جواب سوال دوم:
توی هدفی که تا نیمه ی اول سال براش گذاشتم، بله افراد زیادی هست که این کارو کردند توی مدت زمان خیلی کمتری مثل دو ماه از شروع فعالیتشون تونستند کانال یوتیوبشون را مانتایز کنند و به درامد دلاری برسند. تعداد این افراد هم داره هر روز بیشتر میشه.
جواب سوال سوم:
هر روز براش تلاش مستمرانه نکردم صادقانه و متاسفانه اونم به این دلیل که اهرمش توی ذهنم درست نیست وگرنه مثل هدف های قبل تیک تیک بمب بمب.
خداوند جهان را طوری طراحی کرده که ما به تضاد بربخوریم تا خواسته هامون به وضوح برسه
خداوند سیستم را جوری طراحی کرده که خواسته ی ما محقق بشه
استاد امروز از خدا میخواستم که روزی پر از آگاهی باشه اما فکر میکنم باید یک چیز دیگه را هم بهش اضافه کنم! و یا اضافه میکردم! “ عمل و پر از عمل.
امروز من با شنیدن اگاهیی های این فایل تمام دوره ها را برام مرور کرد، از توحید از بیزاری از شرک، از قانون تمرکز، قانون ثروت، قانون باور همه چیز داره برام مرور میشه اما روز پر از آگاهی با عملِ کردن به این دانسته هاس که پُر روزی میشه ))).
و چقدر قشنگ برام مرور شد که،
+ چقدررر عزت نفس مهمه و وقتی که تو عزت نفس بالایی داشته باشی میبیی این سد لعنتی بتنی استواررر سختتتتتتت را که جلوی ورود تو دیدن هر چیزی رفتن به هر جایی را میگیره و ازت محافظت میکنه مراقبت میکنه پس مهمه خیلی مهمه که تو اول بیای این سد را بسازی و چقدررر ورزشش ورزشش باشگاه رفتن منظم و مستمر بازم مینویسم ورزش مستمر و منظم ( برای من باشگاه ) این ذهن را تحت فشار وزنه گذاشتن اثر گذار بوده و هست چقدر حالم بهتر چقدر این سد را بهتر حالا درکش میکنم حسش میکنم این محافظت را میبینمش و سپاس گزارش هستم و سپاس گزار خودم هستم خودم که بها دادم و از همون دستی که دادم دارم میگیرم و لذت میبرم و با شما به اشتراک میذارم این درس را.
+ ورودی ها چقدر مهمن، چقدر مهمه که دوستای اطراف تو کی هستند و هر کی هستند دارند بیشتر روزشون در مورد چی صحبت میکنند چه باورهاایی را جاررر میزنند های ملت
+ مهمه که هر بار به خودت بگی و مرور کنی که کارهایی که کردی در گذشته را و به افتخار خودت بلند بشی و دست بزنی هوررا بکشی گریه کنی اشک بریزی و دوباره محکم تر از همیشه ادامه بدی درس هایی که گرفتی را مرور کنی بگی اگر تونستی به این و اون موفقیت برسی که یک روزی رویا بوده واست ولی من تونستم پس دوباره هم میتونم بیشتر و بیشترشو میخوام، این لحظه دیگه برنمیگرده من نمیخوام وقتی پیر شدم بگم، من که جوون بودم پیرهای امروزی را نگاه میکنم میگم من اینو نمیخوام من میخوام پیر باشم ولی بازمم جوون، دنیاا دیده به چی بوده که نرسیدم به هرچی که میخواستم رسیدم من لذت بردم تا اینجای زندگیم سپاس گزار بودم هر چقدر بودم نتیجه گرفتم … اینو میخوام منِ محمد، زندگی در هر لحظه به اندازه ی 100 سال!
+ مهمه این درک، نگاه من نسبت به راحتی وقتی دنیا را نگاه میکنم از نگاه جز به کل، وقتی کره ی زمین را میبینم و بالاتر میرم و از نگاه کیلومترهااا بالاتر کمی بازم بالاتر خارج از منظومه شمسی این منظومه را میبینم کمی بالاتر بازم، و میبینم که کل منظومه توی یک قسمتی از بازوی کهکشان راه شیری و خود milky way و بازم بگم؟! اره بالاترش بالاترش تا جایی که انقدررر کهکشان هست که همه و همه توی یک جایی به نام The Universe جمع میشن و خدا میدونه از رب العالمین که یعنی پروردگار جهانیان، توی جهان های دیگه بازم باشه و هست … میدونی همچین ربی که میاد اینا را میسازه و بی نیازه از عبادت من و تو از فضل و بخشش من و تو و قائم هست و ما نیازمند، و خدایی که چنین جهانی را خلق کرده با قوانین ثابت کد نویسی کرده و اصلا این جهان را براساس رشد نوشته و راهی جز رشد نداره و مای اشرف مخلوقات را توی این جهان که هستیم گذاشته و قدرت خلق زندگیمون را بهمون داده با قدرت افکارمون رب انقدرر بزرگگگگگ و ما، واقعا چه نیازی به سختی کشیدن نسبت به هر چیزی داره؟ هوم اصلا منطقی در نمیاد آخه ما خودشیم! و خودشم میگه که ما شمارو ضعیف آفریدیم و میگه که ما نیازی به زجر و سختی کشیدن شما نداریم، و خب از بچگی تو ذهن ما خواندن چیزهای دیگه را و چقدر سپاس گزارم از خدا از استاد که این باور را درستش گفته شد نشون داده شد و هر چقدرم باور کردیم بیشتر و بیشترشو از همین جنس که ادما چقدر راحت تر دارن به خواسته هاشون به خواسته هایی که یک روزی محال بوده و اصلا نمیشده بهش فکر کرد اصلا توی فکرت هم نمیومده الان جزیی روتین از زندگی بیشماری از همین اشرف مخلوقات شده.
+ این مهمه که هر روز به دنبال این باشی که چطور از این ساده تر بهتر قشنگ تر مفید تر و خدا پاسخ میده خداوند حمایت میکند.*
سپاس استاد جون مریم جون که برامون این قسمت فوق العاده را گرفتید
بی نهایت شما را تحسین میکنم به خاطر این روند رو به رشد و رشد بیشتر سایت و زندگی شخصیتون. عاشقتونممم من الهی شکر به خاطر وجود ارزشمندتون بهترین هاا را برراتون آرزو میکنم.
عاشق شما دوستای عزیزمم هم هستم خداروشکر میکنم برای وجود ارزشمندتون توی زندگی من الهی شکر
الله الله اللللله چه بارونییییی اووووووففف خداییی من خدایی من خدای من چه بارونی چه بارونی واییی اقااا نعمتتت اینجوریهه هاااا فراااووووننننننن یوهووووووو
خدا رو شکر که سفر پر باری داشتی انشالله دایم بسفر.. چقدر دوست دارم شیراز برم و دوستان رو اونجا ببینم به امید خدا خداوند خودش هدایتم می کنه.. انشالله همیشه خوش باشی
در مورد اون آقا که واسطه فروش زمین هکتاری شد و تقسیم کرد و فروخت بلوار و خیابان و غیره ..چقدر قشنگ تشخیص دادید که چقدر ایمان داشت و روی ترس هاش غلبه کرد… سفر پر باری داشتید ممنون که این موضوع رو برامون نوشتید
اون شعر قشنگ اول کامنتت فوق العاده بود من بجای سه بار چند بار خوندمش مرسی مرسی مارکو جان ممنون
از منظومه شمسی و کهکشان و یونیورس و این جهان هستی و خدایی که در وجود اشرف مخلوقاتش هست
مارکوی عزیز خیلی قشنگ نوشتی با اینکه تازه از سفر برگشتی و میدونم کلی بهت خوش گذشته ولی چقدر قشنگ همه چی رو نوشتی ممنون و سپاسگذارم خیلی دست به قلم زیبایی داری آدم میره توی عالم دیگه و تجسمش خلاق میشه..
ممنونم بابت وجود شما دوست عزیز
ممنونم بابت وجود یکا یک دوستان عزیز و ممنونم گفته های خانم شایسته رو برامون مرور کردی ممنون عزیز
خدا رو شاکرم که هدایت شدم در این صبح پنجشنبه به کامنت زیبات و کلی حس خوب و انرژی گرفتم. ممنونم که با مثالهایی که زدی باور فراوانی و ثروت رو در من تقویت کردی.
محمد جان عزیز امروز در تمرین کد نویسی که مربوط به دوره کشف قوانین است نوشته بودم که:
امروز دوست دارم ثروت و فراوانی نشونم ببینم
امروز دوست دارم بیشتر از دیروزم لذت ببرم
امروز دوست دارم انسانهای زیبایی رو ملاقات کنم و … و هنوز من از منزل خارج نشدم همه این خواسته هامو با خوندن کامنتت خلق شده احساس کردم و تیک خلق شدنشون رو زدم و خدا می دونه با این احساس خوبت که به ما هم سرایت کردی چه اتفاقات خوب دیگری برایم اتفاق بیفتد. مثل همیشه کامنت هات از جنس خودتن و سرشار از رهابودن و توحیدی بودن.
ممنونم مارکوی عزیز از اینکه هستی و کامنت میزاری؛ برایت عمل گرایی فول؛ سلامت فول؛ ثروت فول؛ حال خوش فول و در یک کلام آغوش خدا رو آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
سوال 1 : چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
جواب سوال اول : من سالهاست که در پی رشد مالی و افزایش درآمد هستم اما در مقاطعی کمی رشد کردم و بعد از مدت کوتاهی به نقطه اول برگشتم . تلاشهای زیادی کردم راههای زیادی را امتحان کردم کمی اوضاع بهتر میشه ولی خیلی زود اتفاقی میفته که نتایج از بین میره یا حتی بدتر از قبل میشه و من دلخوشی خودم را از دست میدم . درسته که خیلی زود امیدم را بدست میارم و دوباره حرکت میکنم اما بازهم این اتفاق تکراری رخ میده . یا مثلا همین دیروز شرایطی را جذب کردم که از کار من خیلی خوششون اومد و درخواست همکاری کردند اما مبلغی که پیشنهاد کردند خیلی کم بود و حالا از طرفی میدونم که ارزشش نداره و از طرفی استاد در جلسه 22 ثروت گفتند اگه تا الان پول یه بستنی را بهت نمیدادند ولی حالا کسی پیدا شده که پول یه بستنی را بهت بده برو کار را انجام بده و من واقعا نمیدونم چکار کنم از طرفی مبلغ پیشنهادی راضیم نمیکنه از طرفی مدام صدای استاد توی گوشمه. البته من خیلی بیشتر از پول یه بستنی از این کار درآوردم ولی چون مشتری ها همه از اطرافیان نزدیکم بودند و تعدادشون کم بوده برام موفقیت مالی محسوب نمیشه ضمن اینکه همون هم مقطعی بوده .
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده
جواب سوال دو : خب همکارانی را میشناسم که در شاخه کاری من و با یک پیج اینستاگرام و البته با مهارتی کمتر از من و کارهایی بسیار ساده تر از کارهای من فروش و درآمد خیلی بهتری دارند . یا مثلا شخصی را میشناسم که با گلدوزی روی مانتو درآمد بسیار بالایی داره و هر مانتو را به قیمت سه چهار میلیون میفروشه و به گفته خودش به محض اینکه کارها را استوری میکنه فروش میرند یعنی قبل از اینکه کارها را پست بذاره به فروش میرند .
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
جواب سوال سه : خب جواب این سوال خیلی مهمه . یکی اینکه نمیدونم چجوری کارهام را معرفی کنم یعنی نمیدونم اینجا باید توکل کنم تا خدا راه را برام باز کنه یا خودم باید برای جذب مشتری و فروش خوب کاری انجام بدمیا نه . و اینکه اصلا دوست ندارم کارهام را ببرم به مغازه ها نشون بدم که ازم بخرند یا برام بفروشند نمیدونم این اخلاق من درسته یا نه ولی من از این حرکت بیزارم چون هربار که این کار را در حرفه قبلیم انجام دادم بدتر باعث از بین رفتن عزت نفسم شده و حالا دلم می خواد در حرفه جدید که عاشقش هستم مشتری ها سمت من بیاند نه اینکه من برم دنبال مشتری . یه جا هم آقا ابراهیم از استاد پرسیدند اگر کسی کاری را شروع کنه و نخواد تبلیغ کنه چجوری باید خودش را معرفی کنه و استاد گفتند منظور من از اینکه میگم تبلیغ نکنید تبلیغ پولی هست والا شما برید خودتون و محصولتون را معرفی کنید و مثال خانمی که مدیر رستوران هانی بود زدند که غذا درست میکرد و به مغازه ها میداد و میگفت اگر خوشتون اومد بیایید پولش را بدید خب من از این طرز تبلیغ کردن بیزارم و از طرفی میگم چون از این حرکت بیزارم و انجامش نمیدم پس موفق نمیشم .
ترمز بعدیم اینه که از طریق شبکه های اجتماعی نمیشه کسب درآمد کرد چون ممکنه عمر این شبکه ها به پایان برسه یا فیلتر بشند که الان شدند .
ترمز بعد اینه که مشتری اون پولی که مدنظر من هست را پرداخت نمیکنه .
اینکه فکر میکنم با کار نقاشی روی چوب یا فلز نمیشه به آزادی زمانی و مکانی رسید چون برای درآمد بالاتر باید ساعات بیشتری کار کنم .
اینکه سفارشی کار کنم یا کار از قبل آماده کنم و برای فروش بذارم خب دومی برای من راحت تره ولی باورم اینه که اگه تعداد کارهای آماده شده زیاد بشه و کسی نخره چکار کنم . واقعا نمیخوام از کارم زده بشم ولی خب این ترمزها هستند .
من تا الان خیلی روی خودم کار کردم ولی هیچوقت اون دری از نعمت که استاد میگند برام باز نشده و درهای کوچیکی باز شده که خیلی زود بسته شدند .
الان تمرین سی روزه کشف قوانین را همزمان با توضیحات خانم شایسته عزیز شروع کردم و حتی توی این تمرین هم یه اتفاقات خوبی میفته ولی تا میام تأیید شون کنم و بابتشون خوشحال بشم میبینم فرداش ورق برمی گرده . نمیدونم بذارم به پای اتفاق نادلخواه در مسیر درست و به فال نیک بگیرم یا بگم ترمزی این وسط وجود داره .
ترمز دیگه ای که دارم اینه که انتظار دارم نتایج سریع رخ بدند و همین باعث میشه یکم که روی باورهام کار کردم برم دنبال نتیجه فیزیکیش جستجو کنم مثلا اگه ایده م و هدفم کار کردن در منزل باشه چند دقیقه حسم بهش خوب میشه و سریع میرم مثلا توی سایت دیوار یا جاهای اینجوری میگردم ببینم پیشنهادی در این زمینه هست یا نه . و چون در این مرحله هنوز باورهام تغییر اساسی نکردند به موارد بهتری هدایت نمیشم یعنی نمیتونم صبر کنم تا هدایت بشم و راه خودش باز بشه و خودم دنبال باز کردن راه میرم یعنی ته تهش باورم نمیشه که خدا راه را باز کنه و فکر می کنم خدا انتظار داره که خودم یه کاری بکنم .
مورد بعدی اینکه تفاوت نشانه ها و نتایج را گاهی تشخیص نمیدم یعنی نمیدونم کی نشانه س و باید فقط تأیید ش کنم و کی میتونه منجر به نتیجه بشه و باید براش اقدام کنم .
و مورد بعدی اینکه از بس این قضیه تکرار شده که اون موقعیت های کوچیکی که بوجود میاند با بدترین نتیجه محو میشند و از بین میرند دیگه کلا نسبت به موقعیت و فرصت های جدید حس خوبی ندارم و یه جورایی احساسم اونها را پس میزنه .
ممنونم استاد از اینکه این فرصت را فراهم کردید و این سوالات را مطرح کردید .
سلام ب اندیشه عزیزم ک همیشه کلی لذت بردم از کامنت ها ی فوق العاده شما
من دیروز کامنت شمارو خوندم و امروز موقع انجام کارهام نمیخاستم ذهنم درگیر چیزای الکی باشه و انگار ذهنم گشت و گشت و کامنت شما رو یاداوری کرد بهم..
از اونجایی ک منم تقریبا شرایطی مشابه شما را دارم ب ایده های ک این اواخر بهشون رسیدم رو دوست داشتم با شما ب اشتراک بزارم..
ب نظرم مهم ترین چیز انجام تمرین ستاره قطبی هست ک خیلی واقعا روزمو عالی میسازه و خاستن هر انچیزی ک اون روز نیاز داری خدا بهت بده، مثلا من ی روز گفتم خدایا بهم بگو بزرگترین ترمر من برای اینکه پیشرفت مالی ندارم چیه؟ خیلی واضح فهمیدم ک از بس ویدیو دزدی و نا امنی همسرم نشونم داده و بهم گفته ک مواظب باشم من خیلی وحشت ناک میترسم از ثروت و خوشبختی، هر وقت خودم رو تو ی موقعیت خوب تصور میکنم 100درصد ی بلا یا ی اتفاق بدی میاد داخل تصور ام و خوشی منو خراب میکنه،
البته ک هنوز هم میترسم ولی ی ذره بهتر شدم
در واقع میخام اینو بگم که هر سوالی داشته باشی خدا ب موقع جواب میده و هدایت میکنه هر سواای
بعد اینکه من باخوندن کامنت بچه هایی ک نتایج حوب گرفتن مثل اقای خوشدل و دیدن سریال ها ب این نتیجه رسیدم ک باید برا خودم نشونه بزارم مثلا من وقتی متوجه این موضوع شدم، داشتم فک میکردم ک چ نشونه ای داشته باشم و از قرعه کشی انجام دادم برای اینکه بفهمم خدا بهم چی میگه و همیشه پسرم برمیداره برام و با چند بار انجام قرعه کشی تو چند موضوع مختلف و نتیجه عالی گرفتن دیدم خیلی ساده با ساده ترین چیز ها میشه حرف خدازو فهمید، مثلا شما این سوال داری از خدا که، خدای خوبم من کار مورد علاقه ام رو پیداش کردم تو بهم بگو من ب فکر فروششون باشم یا فروش رو کامل بسپارم ب تو و باورهامو درست کنم؟؟ و نشونه بزارید اگه این اتفاق افتاد یعنی من من دنبال فروش باشم اگر نه ک خداوند همه چیزو درست میکنه، و وقتی ک خدا قراره همه چیزو درست کنه یعنی ک ب بهترین شکل و اسون ترین روش ممکن درست میشه
و ی چیز دیگه عجله برای رسیدن بنتیجه مالی و مهم بودن ثروت چیزیه ک منم خیلی درگیرش میشم ولی با این باور ک جهان خداوند پر از عدل هست و اگر من رو باورهام کار کنم نه تلاش فیزیکی و همه چیزو بسپارم ب خدا چون خدا میگه بنده های من شما فقط غمگین نباش و همه چیزو بسپار ب من و صبر داشته باش از جا های ک فکرشو نمکنید گره کارتون باز میشه و هدایت میشید،
و چند تا ایده برا فروش کارتون فضای مجازی مثل ایتا و باسلام و… واقعا فضای خوبی هست برای فروش همون خدای ک برای اقای عطار روشن اعضای کانال شونو مهیا میکنه یا برای استاد همچین اعضای ک عاشقانه فعالیت میکنن رو میفرسته
برای شما هم افرادی میفرسته ک با عشق و فارغ از قیمت کارتون، کارهارو میپسندن یا اصلا خرید های عمده بخوان و…. ک خدا بهتر میدونه بهترین مسیر برای شما چیه
و اینکه مرکز هنرهای دستی استانی ک زندگی میکنید هم میتونید نمونه کارتونو نشون بدید نه مغازه..
والبته نشونه بزارید برای هدایت خداوند و انشااله با باورهای عالی و تقسیم کار با خداوند و صبر خیلی زود ب بینهایت ثروت برسی دوست من
و این چند تا دعا ک دوستان کامنت گذاشته بودن و من خیلی لذت بردم برا شما هم میزارم. دوست دارم عزیزم و موفق باشی
فایزه:
تعقیبات نماز عشا:
«خدایا من نمیدانم روزیام در کجاست و آن را تنها بر پایه گمانهایی که بر خاطرم میگذرد میجویم و ازاینرو در جستجوی آن شهرها را زیر پا میگذارم، پس در آنچه که خواهان آنم همچون حیرت زدگانم، نمیدانم آیا در دشت است یا در کوه؟ در زمین است یا در آسمان؟ در خشکی است یا در دریا؟ نمیدانم به دست کیست و از جانب چه کسی است، ولی بهیقین میدانم که دانش آن نزد تو و اسباب آن به دست توست و تویی که آن را با لطف خویش تقسیم میکنی و با رحمت خود برای آن سبب فراهم میسازی؛ خدایا، پس بر محمد و خاندان او درود فرست و بار پروردگارا، روزی خود را بر من گستردهساز و به دست آوردنش را برایم آساننما و جای دریافتش را نزدیک قرار ده و با طلب آنچه برایم در آن روزی مقدر نکردهای به زحمتم میفکن، چه تو از آزردن من بینیازی و من به رحمتت نیازمندم، پس بر محمد و خاندان او درود فرست و با لطف و فضل خویش بر بندهات کرم نما، تو صاحب بخشش بزرگ هستی.
فایزه:
خدایا! آبروی ما را با داشتن حفظ بکن! خدایا! آبروی ما را با فقر نریز! خدایا! آنچه را که به ما میرسد، از توست. بکوشیم که بیواسطه از تو بگیریم، نه به وسیله این و آن بگیریم، تا از این و آن حقّشناسی کنیم و کسی که به ما چیزی نداد، گِله کنیم(امیرالمومنین)
فایزه:
خدایا اگر روزیام در آسمان است فرودش آور و اگر در زمین است، آشکارش کن و اگر دور است نزدیکش فرما و اگر نزدیک است، آسانش کن و اگر اندک است بسیارش گردان و برایم در آن برکت قرار ده.
فایزه:
شیوهی طبیعی ای که میگوید، ذات ما «ان اقول کن فیکون» است پس ناامیدی درباره خواستهها و امکان ناپذیر دانستنشان غیر طبیعی است
ذات ما «خالق لحظههایش به شیوهای که میخواهد باشد» است، پس برگی در باد بودن و واکنشگرا بودن نسبت به اتفاقات پیش رو، غیر طبیعی است
ذات ما ان مع العسر یسری است. پس نگرانی دربارهی مسائل و مشکلات پیش رو و ترس از مقابله با ناشناختههایی که تجربهشان لازمهی رشدمان است، غیر طبیعی است
ذات ما رابطهای به هم پیوسته و دو سویه، با قانونی دارد که «اجیب الدعوه الداء اذا دعان» است، پس در اضطرار بودن برای نتیجه نهایی و تقلا برای خواستهها، غیر طبیعی است. با سختی رسیدن به خواستهها، غیر طبیعی است.
سلاااام فائه جاااان من بسیاااار بسیااار از شماسپاسگزارم بابت جوابی که به کامنت دوستمون دادی … و چه جواب طولانی مفیدی:)))) چه قدر به واضح ترین و شفاف ترین شیوه ی ممکن توضیح دادی سوالات ایشون رو ، چه راه حل های های فوق العاده ای دادی و …..
چهههههه دعاهای زیبایی نوشتی عزیزه دل ممنونم ممنونم من عاااشق دعاهایی که نوشتید شدم :))))))))
طبق عادت همیشگی ام برای بهتر ارتباط گرفتن با بچه های سایت اول پروفایل شون و محصولاتی ک گرفتن رو میخونم که ی اشنایی اولیه ای داشته باشم باشون، و چقدر لذت بردم از سیر تکاملی تون و چقدر تحسینتون میکنم ک از سن کم شروع کردید این مسیر زیبا رو، ادامه دادین.
سلام به همه عزیزان، عجب فایلی بود این فایل، ممنونم ازتون.
و پاسخ من؛
1-هدفی که 3-4 ساله مورچه ای بهش دارم نزدیک میشم! من چندسالی بود که از شرایط کاری م ناراضی بودم ولی نمیدونستم باید چیکار کنم یا علاقه و رسالتم چیه. فقط میدونستم دلم یه چیزی مرتبط با شهود و نیروی درونی م میخواد، یه کاری درین رابطه. تا اینکه سه سال پیش من مهاجرت کردم اروپا و گشتم دنبال کار در همون زمینه قبلی.
و کارمندی برای من ارزش بود! طول کشید تا این باور شل شد که میشه برای خودت کارکنی و موفق شی، هم درآمد بالا هم تیم خوب هم لذت و خوشی.
کار پیدا نکردم و بعد حدود یکسال و کم کم با کلاس های هنر که رفتم (گفتم کنار کارم یه کارهنری که دوست دارم انجام بدم و یه سرگرمی بسازم برای آخرهفته هام) و دوره ثروتی که کار کردم کشیده شدم به سمت هنر. اینکه هنر بشه شغلم برای من غیرقابل باور بود، چون من حتی دو تا خط نمیتونستم بکشم. (معلم هنرم برای من چندجلسه اول خصوصی تمرین میفرستاد تا به حداقل کلاس بیسیک گروهی برسم!). این ترمزو هم داشتم که باید بسیار حرفه ای بود، درتمام زمینه های هنری مسلط بود تا بشه موفق شد، یعنی هم پرتره بکشی هم طبیعت هم سیاه قلم … تا برسه به حیطه تخصصی هنری خودت.
با وجود تمام این افکار و ترمزها، همون اول کار به من ایده ای درین زمینه داده شد که محصول هنری خاصی و تولید کنم و بفروشم. حدودا دو سال میشه… من در کنار یک کار پاره وقت مرتبط هنری هم دارم و برای شرکتی کار میکنم.
ولی اینقدر روال پیشرفت ایده م کند هست که من یکبار رهاش کردم و چسبیدم به همون کار پاره وقت که اونو بکنم کار تمام وقت اما جور نشد و همچنین از سرشوقی که به ایده م دارم دوباره بهش کشیده شدم که اینبار جورش میکنم. دوره عزت نفس و خریدم و همزمان روی اونم کار میکنم. اینقدر خودمو محصولاتمو پرزنت کردم همه جا که اینکار برام آب خوردن شده! اما نتیجه قطره ای هست…
3-4 ساله من درگیر این داستانم علیرغم تلاش ها و اقداماتم.
من چشیدم بارها این لذت و راحتی و که وقتی بخواد جور بشه به راحتی آب خوردن میره جلو، درهایی باز میشه که… با دیدن یک تبلیغ ساده تلویزیون یهو یه کار عالی پیداکردم یا تونستم یه کار خیلی خوب رو با یک مصاحبه ده دقیقه ای بگیرم.
2-قطعا هستند افرادی که بسیار راحتتر از من درهمین شرایط کار میکنند و حتی بعضا تخصص کمتری هم دارند. همکاری دارم که گاهی تو آتلیه او ورکشاپ میذارم، مشتریایی که من میبرم و همه کلی ازون خرید میکنن. روز اول بهش گفتم چقدر بهت برای ورکشاپ ها اجاره یا سهم بدم، گفت هیچی، تو برای من داری مشتری میاری تازه باید بهت چیزی هم بدم! اونا کلی از من خرید میکنن… و دقیقا همین هم شد.
3-در مورد باورهای محدود کننده که باعث میشه تلاش های من جواب نده؛ فکرمیکنم منم اینو دارم که تولید محصول، دستگاه و آتلیه و کلی مواد اولیه میخواد و ندارم! و دوم اینکه باید حرفه ای بشم تا ارزشمند باشه کارهام. اگه مشتری بگه فلان چیزو بکش من نتونم چی، و من اصلا نمیتونم اسم خودمو بذارم هنرمند. علیرغم اینکه سه ساله دارم واقعا تمرین و تلاش میکنم. هنرمند کسیه که درسشو خونده و سالها کسب تجربه کرده و همه چی بلده بکشه.
و من فکرمیکنم برای موفقیت و تمام قدمهاش باید خودم زحمت بکشم و برسم بهش، اگه کسی این وسط کمک کنه از ارزش کارمن کم میشه و مفت خوری محسوب میشه! خودت نکردی که… این خودت نکردی که در تمام جنبه های زندگیم هست! این غذارو که خودت درست نکردی، این طرح و که خودت همه شو نکشیدی و …
سوال ؛چه خواسته یا هدفی داشتی بااینکه تمام تلاشهای ممکن راانجام داده ای هنوز به ان نرسیده ای؟
جواب ؛منم قبل از اشنایی با اموزه های استاد ،مشکل مالی شدید ،مشکل درروابط،سلامتی ،مشکل روحی روانی ،توقع بیش از حدودرعین حال بی توقع و…ازاین جور مشکلات خیلی زیاد داشتم وبرای حل این مشکلات بشدت تلاش بیهوده میکردم تااینکه ی روز اعلام ناتوانی کردم وجهان هستی خیلی سریع به کمکم اومد واستادرو سرراه من قرارداد،خدایاشککککرتتتت برای وجود استاد
یک سال ونیم بااین سایت اشنا شدم وخیلی مداوم فایلهای دانلودی رو گوش میدم صب به عشق گوش دادن اموزه ها ازخواب بیدارمیشم
خدارو شکر روابطم باهمسر وفرزندانم عالی شده ی خانواده ی فوق العاده گرم صمیمی دارم ،
خیلی سالم وپرانرژی شدم ،
روحیه فوق العاده بالای دارم ،
تقریبا رفتارهام متعادل شده دیگه افراط وتفریط نمیکنم ،
دیگه دلسوزی نمیکنم اگه کاری برای کسی انجام بدم فقط عشق ،
اینا همش معجزه های این سایت خداروشکر که من تواین سایت جهانی عضوم الهی شکر ،الهی شکر
نداشتن عزت نفس من اصلا خودمو دوس نداشتم چون توخانواده ای بزرگ شده بودم جنسیت خیلی براشون مهم بود هرکاری میکردم میگفتن تو دختری این کار واسه تو خیلی زشته ،بخاطر جنسیت هیچ وقت خودمو دوس نداشتم
همیشه کارای مردونه انجام میدادم،من خونه و ماشین خریدم ولی چون زن بودم بنام خودم نزدم
وازدستشون دادم وبعداز 20سال کارکردن مداوم هنوز تونقطه ی صفرم
به یاری خدا وکمک اموزه های استاد من تمام باورهای محدود کننده یا همون قفلهای ذهنیم رو باز میکنم میرم تا موفق بشم وبیام ازموفقیتهای مالیم براتون بنویسم
استاد بینهایت ازتون سپاسگزارم که خیلی ساده راه راست رو به من یاددادید الهی که خیر دنیا واخرت نصیبتان بشه ،
به نام خدای اجایتگره خواسته ها به شرط ایمان به شرط پاکی دل
سلامودرود به استادعزیزم ومریم جان وتمومه دوستان ارزشمندم
این کامنتو مینویسم اول برای خودم بعد برای اون دسته از خانمهایی که آرزوی داشتن فرزند دختر یاپسرهستن و ترمزهایی که من دوروز پیش از ذهنم بیرون کشیدم رو اینجا ردپا کنم.
وچقدر خداوند زود اجابت میکنه خواسته ها رو،اون ماهستیم که پامونو همراه با یک بلوک گذاشتیم روی ترمز و انتظارداریم ماشینِ رسیدن به خواسته هامون با سرعت برقوباد به هدفمون برسه!
1_چه خواسته ای دارم و باوجود تلاش فراوان هنوز به آن نرسیده ام؟
خواسته ی مندرسال401تجربه ی داشتن فرزند پسربود و باوجود تلاش فراوان البته نه ذهنی بلکه از طریق عامل های بیرونی ازجمله برنامه های غذایی که بهم خیلی ازافرادی که اجراکرده بودن و داشتن فرزند پسررو تجربه کرده بودن بهم پیشنهاد میدادن،و درآخر هم نتیجه ی برعکس گرفتم!
میدونید استاد درواقع من یجورایی خودمو به گمراهی کشوندم یعنی فقط عامل بیرونی رو دخیل دونستم و میگفتم خوب قانون پسردارشدن یعنی رعایت این نوع رژیم غذایی!!یاقانون دختردارشدن رعایت یک نوع دیگه از رژیم غذایی!
ولی چون خودمو توگمراهی انداخته بودم هیچوقت این سوالو نکردم ازخودم که چرااا خیلی ازافراد توی فامیلمون بوده که هیچ نوع رژیم خوراکیی رو رعایت نکرده و بدون هیچ تلاشی صاحب چندینو چند تا فرزند پسرشده!
وبرعکس خیلی ها مثل خوده من باوجود تلاش فراوان وخوردن خوراکیهای مختلف توی چندینوچندماه بازم نتیجه ی برعکس میگیرن
حتی برعکس این قضیه روهم دیدم که خیلی ها فرزند دختر دوست دارن و باجود تلاش فراوان و رعایت رژیم غذایی مربوط به دختردارشدن،دوباره فرزند پسر رو تجربه کردن
فقط هم بااین جمله خودمو گول میزدم که خدا برای هرچیزی قانون گذاشته برای این موردهم قانون گذاشته که بدن جوری تنظیم بشه که کروموزوم ایکس و وای مرد باتوجه به اون رژیم غذایی به سمت ایکس خانم بره
و تازه فهمیدم که من علاوه بررعایت این رژیم خیلی باگهای محدودکننده توذهنم هست که اجازه نمیده این خواسته روتجربه کنم و یجورایی با کسب این نوع اطلاعات بیرونی رنگ خدارو کمرنگ کرده بودم!
من کلی ترمز توی ذهنم پیداکردم
1)اینکه من بدنم همیشه تنظیمه که کرموزوم ایکس رو فقط دریافت کنه،چرااینومیگفتم،چون اکثرفامیل مابیشترفرزنددختر اووردن تا فرزندپسر
ومن عمیقاًاین توی ذهنم بوده که خوب همه ی ما ژنتیکی فقط دختردارمیشیم!
حالامن میخواستم بارعایت رژیم غذایی شاخ قولی بشکنم!یعنی دقیقا توی ذهنم شاخ قول شکستن بود!که این خودش دوباره یه ترمزی بود برای من که دوباره منوازخواستم دورکنه
دقیقاهمین باورو هم همسرم داره یعنی الان متوجه شدم که قبلا این حرفو زیادزده بود،که شماژنتیکی بیشتر صاحب فرزند دخترمیشید!وخوب باهمین باورمون دوتامون قدرت داده بودیم به یک عامل بیرون ازخودمون!!
2)اینکه اونایی که راحت چندینوچندتا فرزندپسرمیارن به این خاطره که خوب بدنشون جوری تنظیمه که فقط کروموزوم وای رو میتونن دریافت کنن!!اصلا باورهای فاجعه ی زبادی پیداکردم که خودم فقط میخندم:)
3)اکثراونایی که تونستن فرزندپسرروتجربه کنن حتما هزینه ی زیادی کردن یا با عمل آی وی اف تونستن به خواستشون برسن
و خوب دیده بودم دوباره خیلی ها هم حتی باعمل آی وی اف هم جواب نگرفته بودن و میگفتم خوب پس یک عامل دیگه هم غیراز آیوی اف دخیله
استادخجالت میکشم این باور چهارممو بگم ولی باورکنید که دست خودم نبوده و مطمئنا زیر اون تپه های محدودکننده ی ذهنم بخاطرعقاید گذشتم خاکش کرده بودم وبلاخره باکلی جراحی کشیدمش بیرون
چهارمین باوربسیارمخرب وبسیارمحدودم این بودکه خوب خوده خدا به خیره من نمیبینه که بهم فرزندپسرعطاکنه چون افرادحسود زیاد دوروبره من هست واگه خدابهم پسربده ممکنه یک بلایی سره منوبچم بیارن!!!
وپنجمین باوری که من دراین موردداشتم اینه که خیلی ها ورد زبانشون شده دخترا بهتراز پسران،البته این حرفو کسانی میزنن که خودشون باوجودتلاش فراوان نتونستن پسرروتجربه کنن و بااین جمله خودشون رو توجیه میکنن که نه خوب شد خدابهمون دختر داد،پسرا دردسربیشتری نسبت به دخترا دارن
وباهمین منطق ضعیف ازخواستشون دست میکشن!
ومن هم انگاریجورایی درگیراین باور خودمو کرده بودم
ودرادامه ی داستان اتفاقی که برام افتاد این بودکه من فرزنددومم هم صاحب فرزنددخترشدم و بسیارمتعجب شدم که چراتلاش فراوان من جواب نداد؟!
یعنی انتظارم این بود باجود تلاش بیرونی فراوان وتلاش ذهنی بسیارکم برم سونوگرافی و دکتربهم بگه بچتون پسره!!!
ودیده بودم خیلی ازافرادی که یجورایی مثل آب خوردن درخواست میدن که مادوست داریم پسرداربشیم و درحین علی بی غمی وبدون هیچ رژیم غذایی و بدون هیچ استرسی صاحب دوقلوی پسرشدن!
خلاصه بعدازپنج ماه ازبارداریم فهمیدم که فرزندداخل شکمم دچار مشکلی شده که گویا نمیتونم بارداریمو ادامه بدم،ومتأسفانه ازدستش دادم
من بااینکه دیگه دکتربهم گفته بود فرزندتون دختره ولی بازهم توی رؤیاهام بایک پسربچه بازی میکردم وشبها قبل ازخواب بادخترم کلی راجب اینکه اگه احتمال یک درصد بچمون پسرباشه صحبت میکردیم وکلی احساسمونو خوب میکردیم که چی میشه اگه پسرباشه و زودبه دنیابیاد و باهاش اینحوری بازی میکنیمو وووو کلی رؤیاپردازی دیگه
و باورکنید استاد باکلی احساس خوب میخوابیدیم جوریکه انقدر باذوق چشمامو میبستم و تو رؤیاهام باهاش بازی میکردم که ناصف شب من خوابم نمیبرد
حالا برام سوال شده که یعنی چون این فرکانسای خوب رو حالاآگاهانه یاناآگاهانه میفرستادم،این اتفاق برای فرزندم پیش اومد و نشد که به زندگیش ادامه بده؟؟!
نمیدونم ولی من واقعا سعی کردم که تواون مدت پنج شش ماه بارداریم احساسمو خوب نگه دارم و جوری حال روحیم عااالی بود که هرکسی منو میدید فکرمیکرد من اولین فرزندمو باردارم و یجورایی انقدر حاله دلم عالی بود که باورکنید احساس میکنم بهترین روزای عمرم این چندماه بود،ازبس که حالواحساسم خوب بود،و همیشه شبها قبل ازخواب رؤیا پردازی میکردم که اگه احتمال یک درصد فرزندم پسرباشه این کارومیکنم براش اون کارو و و خلاصه کلی توذهنم منودخترم باهاش بازی میکردیم البته توی ذهنمون
بعداز ازدست دادم بچم دوباره خیلی زود خودمو جموجورکردم و نذاشتم احساسم خیلی بدبشه چون اینو صد درصد قبول دارم ک ادامه دادن به احساس بد شرایط بدتریو برام پیش میاره
و الان با باور صد درصد اینو میگم و متعهدمیشم که ازین به بعد برای هررررررررر خواسته ای فقط و فقط روی ذهنم متمرکز بشم،و نه هیییچ عامل بیرونی،
و خودمو رها وتسلیم و سرسپرده به خدای قدرتمندم بسپارم و بذارم اون خودش درزمان منطقیش و درزمان مناسبش به شرایطی هدایتم کنه که بتونم ان شالله این خواسته روتجربه کنم
البته این باورایی که توی ذهنم پیداکردم منطق هاشون هم برای خودم ایجادکردم،واحساس میکنم مقاومتم نسبت به این خواسته کمترشده
من قبل ازباردارشدنم واقعا مقاومت زیادی دلشتم یعنی درواقع اون اضطراب و اون استرس بیش ازحد که نکنه جواب نده باعث شد که من توگمراهی بیوفتم و خودمو به صورت صددرصد به خدا نسپارم و یجورایی باعامل بیرونی رنگ خدارو کمرنگ کرده بودم!
این کامنتو اینجا درج میکنم،تااگه دوباره ذهن چموش من میخواست برای این خواستم عامل بیرونی رو دخیل بدونه بیام ودوباره حرفهام رو به خودم مرور کنم و بگم که فقط و فقط عامل رسیدن به تمومه خواسته هامون،لذت بردن از لحظه لحظه ی زندگیه،علی بی غم بودنه،تسلیمو رهابودنه،متوکل بودن به خداونده،و بسپاریم خودمونو به جریان هدایت که خودش درزمان وموقعیت مناسب به هرآنچه که آرزوشو داریم مارو هدایت کنه
حتی اگه یچیزی مثل خوردنی یا رفتن به یک دکتری یا اززبان یک فردی یه حرفیو شنیدن و بهش عمل کردن باشه
اون خودش میدونه و بسسسس
اون به همه چیز آگاهه و بسسس
اون به همه چیزمسلطه و بسسس
اون قدرت هرکاریو داره و بسسس
منم که چیزی نمیدونم
منم که نااگاهم و به هییچ چیزی مسلط نیستم
و قدرت هیچ کاریو ندارم،اگر که اراده ی خدا تواون کارنباشه
خیلی خوشحالم که تونستم باورهامو تو این خواسته پیداکنم،امیدوارم که بتونم این خواسته رو به زودی تجربه کنم و ایمانمو نسبت به قانون بدون تغییرخداوند بیشترکنم
البته این تضادی که بهش برخوردم احساس میکنم برام خیلی خوب بود،چون تونستم بیشتر به قانون توجه به ناخواسته ها پی ببرم و بفهمم که به هرآنچه توجه کنم و قدرت بدم وارد زندگیم میکنه،میخواد خوشم بیاد ومیخواد خوشم نیاد
ازتون ممنونم بابت این فایل گرانبها که من یک روز قبل از این فایل کلی صفحه داشتم راجب ترمزهای این خواستم پرمیکردم ودلیلومنطقای درست رو کنارش میوردم
وچقدرخدا به موقع شمارو به این فایل هدایت کرد و برای من بود این فایل تا ازخواستم دست نکشم و ایمانمو فقط بیشترکنم و همه چیو بسپارم ب الله تا ب وقتش منو به این خواستم برسونه
سلام خدمت استاد عزیزتر از جان و مریم دوست داشتنی که من به زن بودنش افتخار میکنم. با دیدن سریال های زندگی در بهشت و سفر به آمریکا چقدر چیز از مریم یاد گرفتم. همراه بودن با شریک زندگیم. شجاع بودن. ابراز عشق و علاقه. شاکر بودن برای ریزترین مسائل زندگیم. دیدن زیبایی ها و تمرکز بر روی اونها. راستش من خیلی وقتا برا کار کردن تو خونه غرغر میکردم. فکر میکردم باید یه نفر بیارم و کارای خونم رو برام انجام بده و تمیز کنه. اما وقتی توی سریال زندگی در بهشت، استاد توضیح داد که مریم جان چطور اونهمه کثیفی و سوسکهای کلبه چوبی رو با چه دیدگاه های زیبایی خودش تمیز کرد. با خودم گفتم آره .چرا من هیچوقت از این زاویه به این موضوع نگاه نکردم. بعد ازون همه کارای خونه رو خودم با لذت انجام میدم و شکرگزاری میکنم برای ذره ذره اش.برای اینکه خونه دارم که تمیز کنم. خونم فلان جارو داره فلان چیزو داره. جسم سالم دارم که میتونم خونه خوشگلم رو خودم تمیز کنم. و خیلی چیزای دیگه. که اگه بخوام همه رو بنویسم خیلی طولانی میشه. ازش یاد گرفتم پا روی ترسام بذارم. وقتی دیدم توی کلبه توی 60 هکتار اونم آمریکا میتونه تنها بمونه. گفتم چرا من نتونم توی شهر خودم توی یه آپارتمان 150 متری تنها بمونم. چون همیشه از تنهایی وحشت داشتم. ولی با دیدن ایشون خدارو شکر الان خیلی بهتر شدم. اینکه یه زن چقدر میتونه قوی باشه با اراده باشه و….. خلاصه بگم که الگوی منی عشقم.
حالا بریم سراغ این فایل:
گرچه من فکر میکنم استاد خودش جواب این سوالها رو توی فایل دادن. اما منم میخوام نظر خودمو بدم و ردپا بذارم. میدونی استاد وقتی فایل رو گوش دادم تصمیم گرفتم منصفانه به قضیه نگاه کنم و الکی شو آف نکنم که آی من خیلی تلاش کردم پس چرا نتیجه نمیگیرم.اومدم این چندسالی رو که با شما آشنا شدم تو ذهنم مرور کردم و همه خواسته های ریز و درشتم رو آوردم جلو چشمم. دیدم هیچ خواسته ای ندارم که واقعا براش تلاش کرده باشم (البته تلاش ذهنی) و بهش نرسیده باشم. اگر خواسته ای هست که هنوز بهش نرسیدم واسه اینه که واقعا براش تلاش نکردم.بذارین یکم بازش کنم:
نگاه کردم دیدم به خواسته هایی رسیدم که برام قابل باور تر بوده و براش باورسازی کردم.
نسبت بهش رهاتر بودم.
براش احساس لیاقت داشتم.
طبیعی میدونستم که باید اونو داشته باشم.
وابستش نبودم .
و اونا که بهش نرسیدم کلاهمو قاضی کردم دیدم نه هنوز ته دلم خودم باور ندارم که میشه اینو داشته باشم.
یا برام خنده داره من اینو داشته باشم
یا فکر میکنم اونا که این خواسته رو دارن خاص هستن (که برمیگرده به عزت نفس و احساس لیاقتم)
یا واقعا اونجوری که باید مشتاق رسیدن بهش نیستم.
ته ذهنم فک میکنم با رسیدن به این خواسته ممکنه یکی دوتا چیز دیگه رو از دست بدم.
و….
استاد من فکر میکنم اگر ما قانون رو درست درک کنیم و درست بهش عمل کنیم هیچ خواسته ای وجود نداره که براش تلاش کنیم و بهش نرسیم.
نمیدونید چقدر خواسته ریز و درشت داشتم که تو این مدت، ساده و بدیهی بهش رسیدم. اما همشون خواسته هایی بودن که بهشون وابسته نبودم. به قول شما ، میگفتم شد شد نشد هم اشکال نداره. همینجوری هم دارم لذت میبرم. اگه بشه عالی میشه ولی اگه نشه هم اتفاق خاصی نمی افته.
استاد شاید بیشتر از 50 تا دفتر نوشتم از حرفای شما، از شکرگزاری هام و از تمرکز بر زیبایی ها.
وقتی خونم رو نگاه میکنم میبینم خط به خط خونه ای که دارم توش زندگی میکنم گوشه به گوشش.طبقش.تعداد اتاقاش .متراژش. موقعیت ساختمان ااشپزخونش و…. دقیقا همونه که میخواستم همونه که نوشتم و پیشاپیش براش شکرگزاری کردم، از اینهمه دقت قانون اشک تو چشام جمع میشه. وقتی میبینم همه چیز خونم رو خودم توی ذهنم ساختم جز یه موردش. میبینم چون احساس لیاقت، زندگی کردن تو اون محله رو نداشتم، همه چیزم خونم همونه که میخواستم اما وقتی مینوشتم تو کدوم محله باشه خودمم ته دلم میگفتم نه بابا مگه میشه فلان جا خونه بخرم. بماند که علاوه بر احساس لیاقت تکاملمم رو هم طی نکرده بودم. یعنی یه نفر از مستاجری نمیتونه بره فلان محله فلان خونه رو بخره.
وقتی باغمونو میبینم بارها اشک شوق و شکرگزاری میریزم. چون مو نمیزنه با زندگی در بهشت شما. از بس نگاش کردم تحسین کردم لذت برردم و گفتم که منم اینارو دوس دارم و نوشتم که چی میخوام. با دیدن پرادایس دیدم آره منم این چیزارو دوس دارم و ازش لذت میبرم. نشستم تو ذهنم ساختم.نوشتم و شکرگزاری کردم و جوری تو ذهنم ازش لذت میبردم که وقتی بهش فکر میکردم مور مور میشدم و ناخودآگاه میخندیدم.
استاد باغ ما به بزرگی پرادایس نیست .اما اگه بگم ازونم زیباتر هست دروغ نگفتم. استاد نوشتم و شکرگزاری کردم خدایا شکرت که باغ ما اینقدر متراژ داره.تو منطقه خوش آب و هوایی هست. یکیو داره که بهش برسه. لب جادست و ویوی زیبایی داره و….
الان باغ ما لب جادست.تو خوش آب و هواترین منطقه. یه نگهبان داره که چه ما باشیم چه نباشیم بهش میرسه.یازده هکتاره و دو هزار مترش واسه ماست. اما ما ویوی یازده هکتارو داریم ویوی بی نظیر کوه و دشت. عین شما یه چشمه و استخر و چندتا مرغ و خروس. چقدر زندگی ما تو این باغ شبیه زندگی شماست توی پرادایس. از بس سریال زندگی در بهشت رو دیدم و تحسین کردم. خدارو شکر .راستی یه چیز بامزه. اون آقایی که صاحب یازده هکتار بود و ما دوهزار مترو ازش خریدیم یه تراکتور هم داره توی باغ . بهمون گفته هروقت خواستیم میتونیم ازش استفاده کنیم.:)
و اما اینکه آیا کسی هست که کمتر تلاش کنه و بیشتر و زودتر از من به خواستش برسه. راستشو بخوای از وقتی شما گفتین که ما حتی اگه با یه نفر زندگی هم بکنیم نمیتونیم بفهمیم که عمیقا چه باورهایی داره. کلا تمرکزم رو از آدمها برداشتم. و وقتی میبینم کسی موفق تره با خودم میگم کیمیا لابد باورهاش بهتر از تو بوده. فک کنم بهتره تمرکزمون روی خودمون باشه اونجوری بهتر و زودتر به نتیجه برسیم.
و در آخر در مورد ترمزها اینو بگم اون چیزی که نتیجه این چندسال کار کردن من روی خودم هست. به این نتیجه رسیدم که باور مخرب احساس لیاقت و باور کمبود تو 99.9 درصد ماها ریشه داره و متاسفانه خیلی هم عمیق هست. و باید هر روز روی این دوتا کار کنیم.
استاد من الان دارم روی دوازده قدم کار میکنم. اما نمیدونید چه اشتیاقی پیدا کردم برا خریدن و شروع دوره کشف قوانین. اشناا هر چه سریعتر میخرم و میام از نتایج بی نظیرش براتون مینویسم.
استاد نمیدونید چقدر دوستون دارم. و چقدر سپاسگزار خداوند هستم که منو در این مدار زیبا قرار داده که با این قانون آرامشو زیبایی و لذت و ثروت رو وارد زندگیم کرده. الهی هزاران بار شکر
این سومین کامنتی هست که دارم روی این فایل میزارم و هر چقدر ذهنم میگفت کافیه قلبم می گفت فقط انجامش بده..
سوال اینه که چجوری با سرعت هر چه تموم تر میتونیم به خواسته هامون برسیم و افرادی که خیلی راحت تر از ما دارن این کار را انجام میدن چه ویژگی متفاوتی دارند؟
یادم میاد وقتی تازه میخواستم تو یوتیوب شروع به فعالیت کنم آدم هایی را می دیدم که چند تا کانال داشتند و از صبح تا آخر شب روی اون کار می کردند و از طرفی آدم هایی هم بودند که خیلی به قول شما سوت زنان و با لذت فقط با یک دهم کار اون ها نتیجه میگرفتن!
اولش خیلی باور هام خوب نبود و از طرفی دوست داشتم خیلی هم زود به درآمد برسم، اون بخشی از آموزش ها که به نفع من بود را یاد می گرفتم و تو بقیه موارد کار خودم را انجام میدادم تا کانال اول شکست خورد،
بعد از یکسال فهمیدم که اصلا بهش علاقه نداشتم و فقط به خاطر درآمد انجامش میدادم. این جا بود که اولین درس مهم تو کسب و کار را یاد گرفتم.
هدف ما لذت بردن از زندگیمون هست نه فقط کسب درآمد و اگر دنبال علایق خودت باشی ثروت خودش به عنوان پاداش اون لذت بردن وارد زندگیت میشه…
کانال دوم را زدم و به این فکر کردم که چه ویژگی تو من هست که بیشتر از همه دوستش دارم و از بچگی به خاطر علایق خودم دنبالش کردم..
یادم اومد از بچگی اندام خوبی داشتم و مدام ورزش میکردم..
حتی شکم 6 تکه و اندامی که بقیه تو رویاشون می بینند را هم خیلی زود بدست آورده بودم اون هم با لذت چون عاشق ورزش کردن بودن نه با رژیم سخت یا حتی ساعت ها دویدن…
یه کانالی زدم در مورد ورزش هایی که خودم همیشه تو خونه انجام میدادم و نتایجی که گرفته بودم و نتیجه باور کردنی نبود فقط ظرف 3 ماه به اندازه یکسال کانال قبلی رشد کردم…
اول از همه چون بازی درآمد زایی تو یوتیوب را خوب یاد گرفته بودم و بعد چون عاشق کاری بودم که انجامش میدادم..
همین جوری که رفتیم جلو تر باور غلط بعدی خودش را نشون داد، ذهنم می گفت ایران جای خوبی برای پول درآوردن نیست و باید از ایران بری..
این قضیه مصادف شد با اون اتفاقات ایران تو چند ماه پیش و من راهی نداشتم به جز اینکه برم سربازی..
چون میخواستم از ایران برم و از طرفی وقتی رفتم سربازی تموم اون نتایج هم نابود شد..
زمانبندی کرده بودم که تو تایمی که نیستم ویدیو ها خودشون آپلود بشن و من کارم را انجام بدم ولی مگه غیر از اینه که تا وقتی باور های غلط داشته باشیم تلاش فیزیکی دیگه معنی زیادی نمیده..
برگشتم از سربازی و دوباره شروع کردم به فعالیت ولی این بار نه به لین خاطر که از جایی که هستم فرار کنم، بلکه فقط میخوام لذت ببرم و زمانی که خودش آماده بشه مهاجرت کنم..
باور هام را در مورد مهاجرت عوض کنم چون اگه با باور های غلط مهاجرت کنم احتمالا کشور بعدی هم قراره بد تر از الان باشه..
باور هام را عوض کنم چون برای کسی که باور های محدود کننده و شرک داره همه جا پر از مسائل نا خواسته میشه..
مرسی بابت سایت بی نظیر تون و از خانم شایسته هم سپاس گزارم به خاطر اینکه همیشه بهترین دانشجوی این اگاهی ها بودن و خیلی وقت ها تموم نقاط قوت و ضعف خودم را با نگاه کردن بهشون بهتر درک می کنم،
اینکه چقدر خوب به قانون عمل می کنند بی نهایت تحسین بر انگیزه و ممنونم که خدا همه ما را تا این نقطه هدایت کرده..
سلام استاد جان، نتونستم تا آخر فایل صبر کنم گفتم من این کامنتو باید بنویسم و بعدش میرم تا آخر فایلو گوش میدم و بعدشم چند بار دیگه گوش میدم و بعد تمرینش رو دوباره کاملتر انجام میدم، استاد جان من توی دوره ی کشف قوانین هستم خیلی وقت بود بهش سر نزده بودم اما از وقتی به روزرسانی شده و با اضافه شدن تمرینات میفهمم چطور صحبتاتونو تبدیل کنم به عمل، کار کردن با دوره برام راحتتر و لذتبخش تر شده.
طبق عادت کمالگرایی میخواستم بزارم فایل تموم بشه بیست بار دیگه ام گوش بدم و یه کامنت پرفکت بنویسم و بعد اینجا بفرستمش و برا اغلب فایلاتون همین فکر رو کردم که در نهایت میتونید حدس بزنید آخرش چی شده؟بله هیچ کامنتی نوشته نشد و فراموش شد اون فایل تا فایل بعدی.
الان میخوام آسون بگیرم و دست و پا شکسته گوش بدم دست و پا شکسته کامنت بنویسم دست و پا شکسته برم جلو، هر چقدر وقت شد هر چقدر توانم بود به قول قرآن فاقرءوا ما تیسر…
اما اجازه نمیدم کمال گرایی کوهی از فایل و تمرین و باور محدودی که باید هزاران بار کار بشه روش تا تغییر کنه جلو روم بیاره تا اصلا رغبت نکنم دنبال ترمزا بگردم یا کوچکترین قدمی برا تغییر بردارم.
استاد جان مشکل من این نیست که نسبت به ترمزام آگاهی ندارم شاید ترمز کمالگرایی و احساس قربانی شدن و احساس گناه تا قبل خرید دوره ی عزت نفس زیاد برام واضح نبود اما از وقتی دوره ی عزت نفس رو گرفتم خیلی به ترمزام واقف شدم خیلی بینا و آگاه شدم درباره شون، حتی باورم دارم که اگر این ترمزا برداشته بشه چه اتفاقات خارق العاده ای در پیش هست چون قبلا تجربه اش رو داشتم اما همین کمالگرایی باعث شده که منتظر یه روز پرفکت باشم تا بشینم به صورت پرفکت رو خودم کار کنم اما نه دیگه گول ذهنمو نمیخورم الان در حالی دارم تایپمیکنم که اصلا در وضعیت و شرایط پرفکتی نیستم و تایم آزادم ندارم، زندگیم حسابی شلوغه اما من نمیخوام بحث کار ذهنی رو حتی در شلوغترین حالت و شرایطم کنار بگذارم.
خیلی وقتایی دلم میخواد برم یه جای خلوت، حداقل سه ماه کسی رو نبینم سه ماه کسی باهام کاری نداشته باشه و فقط بشینم دفترها پر کنم هزاران بار فایلا روگوش بدم و هزاران بار در مورد ترمزهام بنویسم اما میدونم که اگر این شرایطم پیش نیاد لابلای همین روزمرگی هامم میتونم این کار رو بکنم، بنابراین همین الان مینویسم تمرینم رو:
آره استاد در مورد من دلیل لاکپشتی وار بودن نتایجم همین ترمزهاس و یکی از همون ترمزا همین ترمزیه که خودتون بهش اشاره فرمودید، اینکه میترسم پولدار بشم دوستامو از دست بدم یا فامیل پشت سرم حرف بزنن یا بگن از راه نادرست پولدار شده، این تازه یکی از ترمزهای مالیمه، بله من با توجه به اینکه در خانواده ی محروم بزرگ شدم ناخواسته، خواسته ام ثروته و خیلی ام براش تلاش کردم خیلی جسارت ها و ایمان ها نشون دادم، من کارمندی رو رها کردم اومدم تو مسیر علاقه ام کلی مهارت کسب کردم کلی پیش این و اون شاگردی کردم کلی دویدم و پنج ساله دارم تلاش میکنم براش اما خواهرخودم که دوساله اومده تو این شغل، همین شغلی که علاقه ی منه و من انتخابش کردم (فقط رشته اش باهام فرق داره) درآمدش ده ها برابر منه، نه تلاش منو داشته نه با قانون آشناس نه خیلی موارد دیگه اما ناخودآگاه ترمزاش کمتره، چون خواهرمه میشناسمش میدونم دلیل نتایج اش ترمزای کمترشه، مخصوصا ترمزای مذهبی ای که من دارم رو اون نداره یا کمتر از من داره.
اما به خودم قول دادم روشون کار کنم، تازه دوره ی عزت نفس رو خریدم دو ماهی میشه و دارم رو خودم کار میکنم با قدرت دارم کار میکنم، میدونم که به زودی زود میام و از برداشتن ترمزهام و اتفاقات فوق العاده ای که بعد برداشتن ترمزا رخ داده در سایت مینویسم ایمان دارم که این روز خیلی خیلی نزدیکه.
*
رفتم ادامه ی فایل رو دیدم و هنوز فرصت برای ویرایش بود گفتم بیام اضافه کنم به کامنتم.
استاد جان اون باران شدید و زیبای آخر فایل میدونید چی میخواست بگه؟ خدا به من و همه ی بچه های سایت میخواست بگه اگر ترمزاتونو بردارید به فاصله ی کوتاه (پنج دقیقه بعد از هوای کاملا معمولی) نتایج مثل باران سیل آسا میاد تو زندگیتون، تا پنج دقه قبلش به قول استاد خبری نبود، حتما ترمزاس نمیزاره ببینیم، ما هم فکر میکنیم خبری نیست تو زندگیمون اما کافیه ترمزا رو برداریم اونوقت در فاصله ای اندک مبهوت میشیم چون به قول استاد جان پامون از قبل رو گاز بوده، آره استاد جان من اینو برداشت کردم از باران زیبای آخر فایل، جور دیگه ای نمیشد برداشت کنی.
حدود یک هفته است که رابطه ی عاطفیم با همسرم به تنش کشیده شده،هدف پارسالم روابط عاطفی بود و تونسته بودم با تلاش فراوان بلاخره به رابطه ی عاطفی عالی رسیده بودم،همسرم هفته ای یکبار حداقل واسم گل میخرید،بخاطر مناسبت های زندگیمون منو سورپرایز میکرد،هرجا میخواست بره دلش میخواست بامن بره،و هزار تا نکته ی مثبت دیگه
هدف امسالم کنکور بود و اینقدر براش زمان گذاشتم که بتونم دانشگاه علوم پزشکی تهران قبول بشم،و هدف پارسالم اوکی شده بود و خیلی کم داشتم رو خودم کار میکردم،و این باعث شده بود که نکات مثبت همسرم رو کمتر ببینم و نکات منفیش و پررنگ تر ببینم و حواسم کامل به درسم بود و اصلا برای همسرم وقت نذاشتم،این باعث شد که همسرم جبهه بگیره و فکر کنه با قبول شدنم تو کنکور من حتما اون رو رها خواهم کرد،و مخالفت میکرد با درس خوندن من،و از طرفی من مقاومت کردم برای درس نخوندن،مشکلات هر روز بزرگتر شد و هر روز بیشتر از هم فاصله گرفتیم،متاسفانه ایشون وارد رابطه ی دیگه ای شده که بوضوح برای من ثابت شده که ایشون با فرد سومی در ارتباط هستند،خواستم تعقیبش کنم و بقول خودم مچش و بگیرم اما گفتم من یه انسان عادی نیستم که واکنش گرا باشم،از خدا کمک خواستم و بقران پناه بردم و نیت کردم و قرآن رو باز کردم و آیات 178و179سوره آل عمران اومد
چقدر زیبا گفت که (گمان نکن که ما به آنها مهلت دادیم چون دوسشون داریم،بلکه مهلت دادیم تا پیمانه گناهشون سربره و با این امتحان بدسرشت رو از پاک سرشت جدا کنیم)دقیقا همون گفته ی استاد که گفتند الطیبون للطیبات
بخاطر همین الهام از خداوند دست از کنترل و وابستگی و قضاوت برداشتم و همسرم رو رها کردم
ننیدونم چقدر موفق خواهم شد ولی الان چندتا کار انجام میدم
1رفع وابستگی
2کنترل نکردن
3کور کر و لال شدن
4توجه به نکات مثبت
احساس لیاقت
5نگاه نکردن به شرایط کنونی
خیلی سخته ولی فقط با کلام الله خودم رو آروم میکنم تا نجنگم تا نبازم
الان یه هفته است که این جهاد اکبر رو شروع کردم و نمیدونم کی به نتیجه خواهم رسید اما مطمئنم اگر این مسیر رو برم بلاخره موفق میشم
از شما هم خانواده ای عزیزم میخوام که با دعای خیرتون برام انرژی مثبت بفرستید تا بتونم همسرم رو از اون رابطه ی سمی خارج کنم یا از زندگیم حذف بشه و به مسیر رسالتم(پزشکی)هدایت بشم
دوباره ممنونم بابت این هدیه الهی که روی سایت قرار دادید!
من چی بگم از خدای رحمان و رحیم
از خدایی که اگر کلا مسیر کج هم بریم،ولی اگر بخوایم، هدایتمون میکنه!
خوب بلده چطوری قدم به قدم هدایتت کنه!
چند وقتی ذهنم درگیر بود که چطوری باید باور هامو در زمینه ثروت تغییر بدم و درخواست از خدا این بود که کمکم کنه و راه رو بهم نشون بده
و هر روز مینویسم که خدایا امروز هم شواهد و مدارکی نشونم بده که باور هام قوی تر بشه و ورودی مثبت داشته باشم تا باور های قدرتمند کننده تری برام شکل بگیره!
خدا هم که کارشو خوب بلده و هر روز نشانه از آدم هایی که فکرشو نمیکردم، دور و اطرافم ، اتفاق ها و فایل های شما و نشانه سایت در این مسیر کمکم میکنن و الانم این فایل بی نظیر!
مثلا توی نشانه ام، فایل استعاره گاز و ترمز برام اومد و ایندفعه خیلی قشنگ تر درکش کردم و فهمیدم وقتی من دارم گاز میدم و شور و شوق دارم برای هدفم ولی از اون ور دارم با باور های محدودکننده ذهنم ترمز میگیرم،معلومه که ماشین حرکت نمیکنه! معلومه که نتیجه حاصل نمیشه!
و با برطرف کردن ترمز ها ، در هایی از نعمت به روم باز میشه و به قول خانم شایسته ، کلی تلاش هات از قبل که باید نتیجه می داد اما نمی داد،الان بخاطر برداشتن ترمز ها، نتیجه اون تلاش ها وارد زندگیت میشه و گاز میدی و ماشین حرکت میکنه و مثل شما به راحتی سوت زنان در جنگل لذت میبری و به خواسته هات به راحتی و به راحتی میرسه!
چون قرارمون هم همینه ، ما باید به راحتی به خواسته مون برسیم!
ولی توی ذهنم برعکس این بوده…!
رسیدن به خواسته ها راحته و خدا جهان رو مسخر ما کرده که هر خواسته ای داشته باشیم به راحتی سریع اجابت میشه! اگر ما جلوش رو نگیریم و ترمز نداشته باشیم ،طبیعبه که هرچی خواستیم رو بهش برسیم،نعمت و ثروت و سلامتی ،طبیعیه!
تا الان هرچی رو خواسته ام به راحتی بهش رسیدم
،سریع تا درخواست میکنم اجابت میشه،
و همشون یک الگو داشتند و اونم مقاومت نداشتن من و باور های خوب درمورد خواسته ها بوده!
ولی درمورد مسائل مالی ترمز هایی در ذهنم هست که چند تاییش که رو دارم روش کار میکنم واقعا خدا بهم ثابت کرد که مشکل از باور هام بوده…
آقاا همه چی باوره،این جهان کلش و اساس باور های ماستتت
!
از وقتی اون چند تا رو درست کردم ،اتفاقایی افتاد و مشتری های اومدن که تا حالا براش زور میزدم ولی اتفاق نیوفتاد،اصلا اتفاق های عجیببب!
تا الان نمیشد چون چند تا باور بچگانه و اشتباه جلوش رو گرفته بودن!
+هر چی میخوای فقط باید باور هات رو درموردش درست کنی!
چون جهان اینجوریه که میگه:
هرچی تو بگی ،من میگم چشم و بهت ثابت میکنم که حق با توعه و تو درست میگی!)
#اگر فکر کنی که جهان سرشار از ثروته و پر از خوبی و اتفاقات خوبه ، بهت ثابت میکنه که تو درست میگی و همونا رو نشونت میده!
#و اگر فکر کنی که جهان خیلی بده و همه آدم ها بدن، بازم میگی تو درست میگی و شرایطی رو نشونت میده و جلوی راهت میزاره که تایید میکنه که همونیه که تو فکر میکنی!
من مشکلی باهات ندارم،تو درست میگی!!
پس اگر هرچی بگیم ،همونه و خالق شرایط و دنیا خودمونیم،پس چرا باور های محدود کننده رو به عنوان یه مؤلفه ثابت نگه داریم!
چرا درمورد هر چیزی بخوایم باور هم جهت به خواسته مون رو نسازیم!
چرا ترمز ها برنداریم تا خواسته ها لاجرم وارد زندگیمون بشن..!
اینا سوالای خودمم بود، که چرا انقدر سیستم جهان راحته،ولی من داشتم زور میزدم تا یه جور دیگه درستش کنم ،چرا عمل نمیکردم؟
چون نمیخواستم باور هامو درست کنم ، چون توی ذهنم این بود که کار کردن روی باور ها کار سختیه!
چون ترمز درمورد ثروت داشتم و فکر میکردم که:
ثروت چیز سختیه و همه جهان درگیر مسائل مالین و جهان هم فقط آدمهایی رو رو سرراهم میزاشت که باورمو تایید کنه،که بگی تو درست میگی!
چون فکر میکردم و میکنم( چون هنوز کاملا برطرف نشده) که اگر بخوام ثروتمند بشم وقتم رو میگیره و کسب و کار چیز سختیه و باید براش جونت رو بزاری و از همه چی بزنی ، با اینکه این همه آدم دارن به راحتی پول در بیارن و به راحتی کسب و کارشون رو میچرخونن!
این شواهد همشون مثال نقضه و باید اینا رو به خودم انقدررر نشون بدم و الگو ها رو ببینم،تا ذهنم بفهمه که یجور دیگه هم میشه ، از یه راه دیگه هم میشه به نتیجه رسید!
آقااا، من اصلا همه چیز راحت میخوام ، من بنده سوگلی خدام و باید همه چیز به راحتی مسخر من باشه، پول باید به راحتی بیاد، سلامتی باید به راحتی بیاد، باید بهترین روابطتو داشته باشم ، باید هرچیزی خواسته به راحتی بدستش بیارم
کی گفته باید اصلا سختی و وشقت بکشی
من نیومدم توی جهان که سختی بکشم
هرکاری که داری براش سختی میکشی، یعنی داری راه رو اشتباه میری!
خدا جان، ما رو آسون کن برای آسونی ها!
انقدر همههه چیز رو توی ذهنم سخت کرده بودم که داشتم کلا بیخیال همه چی میشدم،چون ذهنم اهرم رنج و لذت رو اشتباه شناخته بود و داشت سعی میکرد از رنج فرار کنه و به لذت برسه ، چون رسیدن به هدفم رو ،توی ذهنم مساوی کرده بودم رنج!!
اینم فهمیدم که هم باید باور های ثروتمون درست باشه و هم توحید!و این دوتا جدا نیستند!
و باید در تمام جنبه ها روی خودمون کار کنیم و باور هامون رو درست کنیم ، مثل شما!
اگر همون خواسته ها و همون شرایط برای یکنفر دیگه ساده تر میشه ، پس میتونه برای ما هم بشه!
تنها دلیل تفاوت ما باور هامونه،نه هیچچیز دیگه!
نه هیچکس از لحظ ذهنی باهوش تره نه چیز دیگه،همه ما یک سیستم داریم و به یک اندازه به خدا نزدیکیم ولی باورهامونه که تفاوت توی رندگیمون ایجاد میکنه!
من اگر واقعا میخوام زندگیم تغییر کنه،باید متعهدانه روی باور هام همیشهه کار کنم و تغییرشون بدم به نحوی که به من کمک کنه و منو به خواسته هام برسونه!اون باوری که به من کمک میکنه!
چون خداوند وعده داده که ما رو به خواسته هامون میرسونه و بهترین اجابتگره ولی اگر ما به خودمون ظلم نکنیم و جلوی نعمت ها رو با ترمز هامون نگیریم!
چون با حرف زدن و نوشتن باور هامون خیلی بهتر مشخص میشه و هرموقع بخوام درونم رو روشن کنم میام که کامنت بزارم!
استاد جان، این همزمانی خداوند چقدر قشنگه، دقیقا میدونه به موقعش چه فایلی رو بزاره که به همه کمک کنه!
سپاسگزارم بابت کلام زیبا و نتایجتون!
و خیلی راحت مسیری که رفتید رو برامون آشکار میکنید و بهمون در جت بهبود زندگیمون کمک میکنید!
واقعا هر روز داره همه چیز بهتر و قشنگتر میشه!
واقعا اساس این جهان اینه که هرچیزی بخوایم میشه!
و خواسته مون توسط بهترین اجابتگر جهان اجابت میشه!
لازم نیست عجله کنیم و فکر کنیم عقب موندیم ، ما باید آرامش داشته باشم و از مسیر بهبود زندگیمون لذت ببریم ، بابد بدونیم تمام این درس هایی که توی مسیر میگیریم برای رشدمون لازمه!
خدا هرچی بخوایم فقط میگه از من بخواه ، من هر چی بخوای بهت میدم ، فقط بهمون میگه چشم، میگه من بهترین اجابتگرم و اجابت میکنم خواسته هاتو!
الهی به امید تو …
طبق معمول خودم، پرانرژی ترین و دیوانه واررر ترین سلام دنیااا خدمت درست مست ترین های دنیا که نگاهشون متفاوت ِ درستِ رو خط راستِ
تایتل این قسمت را دیدم یاد یک آهنگی افتادم، بریم بخوانیمش با هم، اما به شکل قانونی. الهی به امید تو )
شاعر میگه، « یه آرزو کردم، یه نقشه کشیدم، چشمامو بستم، خوابشو دیدم، هیچ قلهای سخت نیست، کوهی بلند نیست، دوباره می رفتم حیف ولی وقت نیست، اگر خورشید قهر کرد یا حتی یه وقتی هوس کرد آسمون با کلی ستاره هوامونو داره، اگر دنیا لج کرد یه وقتی فرمونو کج کرد ماه بالا سرمهتاب جادهمونو روشن کرد …
سه خط بیا بالا و دوباره بخوانش!
و یکبار دیگه!
خدایا شکرت
خدایا شکرت برای یک روز دیگه یک فرصت دوباره زندگی، این میتونه تا به امروز آخرین کامنت من باشه چرا که واقعا من نمیدونم زنده میمونم یا نه … پس برای این لحظه خدایا تو را واقعا شکر میکنم برای همه ی چیزهایی که بهم اعطا کردی تا همین لحظه از تو سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم.
خداروشکر برای فایل جدید، دیدن دوستان اعضای گرم صمیمی خانواده ام دوباره و دوباره، شکرررر
چه پارادایس زیبایی چه بهشتی به به … دو سه روزی میشه از سفر برگشتم یک دور ایران را زدوم دوباره (خنده ) از خوزستان به شیراز، از اینجا به تهران و شهریار و ساوه و جاده ساوه-همدان و برگشت به لرستان و بروجرد و خوزستان … چه سفری چه دیدن دوستای بهشتی چه تولدی چه سوپرایزهایی چه بارون هایی چه هوایی چه آگاهی هایی الهی شکر الهی شکر .. خدایا شکرت به خاطر نعمت سفر چرا که واقعا نکات مثبت و منفیم را برام آوردی بالا و منو دوباره بهم شناسوندی.
گفتم پارادایس یاد این خاطره واقعی افتادم! اطراف مامونیه به جایی هدایت شدیم که یک شخصی با شریک اومده بود 100 هکتار زمین خشک و خالی را خریده بود و شروع کرده بود قطعه بندی کردن این زمین، بلوار ساختن برای این محل، چراغونی کردنش، امکانات را یکی یکی فراهم کردن و همینطور اسطبل اسب و یک جایی را درست کرده بود تا کسایی که زمین خریدند با خانواده میتونند بیان اونجا و به رایگان هر چی که دوست دارند میل کنند .. از قهوه تا غذا … حتی اومدند با نیروی انتظامی قرارداد بستند که بیان اینجا و یک محلی بسازند براشون تا امنیت اینجا را هم اوکی کنند و کلی کارهای دیگه .. اما داستان موفقیت فروش این قطعه ها از جایی شروع شد که شریک هاش باور نداشتند میشه اونجا را با اون قیمتی که باشه بفروشن به خاطر همین رهاش کردند و این شخص با پا گذاشتن رو ترس هاش با نشون دادن ایمانش، توکل بالا و اراده پولادین و تسلیم بودنش زمین ها را به قیمت چند برابر بیشتر فروش رفت … رفت …
و اگر فکر کردید که این پایان ماجراست بدونید سخــــت در اشتباهید! چرا؟
چون حالا این شخص رفته و یک زمین 110 هکتاری را خریده و روز از نو روزی از نو …
.
استاد جان
جواب سوال هوشمندانه شما اینه که اگر هدفی گذاشتم و نرسیدم بهش قطعا تلاشی براش نکردم یا اون جوری که بایستی تلاش میکردم تمرکزمو میذاشتم تمام وجودمو میذاشتم روش نذاشتم یا واقعا نمیخواستمش
این قسمت را از راهکارهای مریم عزیز که در سایت گذاشته یادمه که اگر هدفی داری و نمیرسی بهش دو دلیل داره، یا اینکه اولا میخوایش اونو ولی انقدر باور محدودکننده داری واسش که نمیتونی حرکت کنی پس بیخیالش میشی ولی بازم میخوایش! دوم اینکه اصلااا اون خواسته را نمیخوای از ته دل عمیقا انگار اون خواسته مال تو نیست اما چرا ظاهرا میخوایش به خاطر اینکه احتمالا به خاطر دیگران!
چقدر قشنگ مثال زدید استاد جان در مورد جنبه های متفاوت زندگی، و اوهوم ” گاز و ترمز ”
تو دقیقه 12 چه ابر خوشگل کوشولیی پشت سر شماست
جواب سوال دوم:
توی هدفی که تا نیمه ی اول سال براش گذاشتم، بله افراد زیادی هست که این کارو کردند توی مدت زمان خیلی کمتری مثل دو ماه از شروع فعالیتشون تونستند کانال یوتیوبشون را مانتایز کنند و به درامد دلاری برسند. تعداد این افراد هم داره هر روز بیشتر میشه.
جواب سوال سوم:
هر روز براش تلاش مستمرانه نکردم صادقانه و متاسفانه اونم به این دلیل که اهرمش توی ذهنم درست نیست وگرنه مثل هدف های قبل تیک تیک بمب بمب.
خداوند جهان را طوری طراحی کرده که ما به تضاد بربخوریم تا خواسته هامون به وضوح برسه
خداوند سیستم را جوری طراحی کرده که خواسته ی ما محقق بشه
استاد امروز از خدا میخواستم که روزی پر از آگاهی باشه اما فکر میکنم باید یک چیز دیگه را هم بهش اضافه کنم! و یا اضافه میکردم! “ عمل و پر از عمل.
امروز من با شنیدن اگاهیی های این فایل تمام دوره ها را برام مرور کرد، از توحید از بیزاری از شرک، از قانون تمرکز، قانون ثروت، قانون باور همه چیز داره برام مرور میشه اما روز پر از آگاهی با عملِ کردن به این دانسته هاس که پُر روزی میشه ))).
و چقدر قشنگ برام مرور شد که،
+ چقدررر عزت نفس مهمه و وقتی که تو عزت نفس بالایی داشته باشی میبیی این سد لعنتی بتنی استواررر سختتتتتتت را که جلوی ورود تو دیدن هر چیزی رفتن به هر جایی را میگیره و ازت محافظت میکنه مراقبت میکنه پس مهمه خیلی مهمه که تو اول بیای این سد را بسازی و چقدررر ورزشش ورزشش باشگاه رفتن منظم و مستمر بازم مینویسم ورزش مستمر و منظم ( برای من باشگاه ) این ذهن را تحت فشار وزنه گذاشتن اثر گذار بوده و هست چقدر حالم بهتر چقدر این سد را بهتر حالا درکش میکنم حسش میکنم این محافظت را میبینمش و سپاس گزارش هستم و سپاس گزار خودم هستم خودم که بها دادم و از همون دستی که دادم دارم میگیرم و لذت میبرم و با شما به اشتراک میذارم این درس را.
+ ورودی ها چقدر مهمن، چقدر مهمه که دوستای اطراف تو کی هستند و هر کی هستند دارند بیشتر روزشون در مورد چی صحبت میکنند چه باورهاایی را جاررر میزنند های ملت
+ مهمه که هر بار به خودت بگی و مرور کنی که کارهایی که کردی در گذشته را و به افتخار خودت بلند بشی و دست بزنی هوررا بکشی گریه کنی اشک بریزی و دوباره محکم تر از همیشه ادامه بدی درس هایی که گرفتی را مرور کنی بگی اگر تونستی به این و اون موفقیت برسی که یک روزی رویا بوده واست ولی من تونستم پس دوباره هم میتونم بیشتر و بیشترشو میخوام، این لحظه دیگه برنمیگرده من نمیخوام وقتی پیر شدم بگم، من که جوون بودم پیرهای امروزی را نگاه میکنم میگم من اینو نمیخوام من میخوام پیر باشم ولی بازمم جوون، دنیاا دیده به چی بوده که نرسیدم به هرچی که میخواستم رسیدم من لذت بردم تا اینجای زندگیم سپاس گزار بودم هر چقدر بودم نتیجه گرفتم … اینو میخوام منِ محمد، زندگی در هر لحظه به اندازه ی 100 سال!
+ مهمه این درک، نگاه من نسبت به راحتی وقتی دنیا را نگاه میکنم از نگاه جز به کل، وقتی کره ی زمین را میبینم و بالاتر میرم و از نگاه کیلومترهااا بالاتر کمی بازم بالاتر خارج از منظومه شمسی این منظومه را میبینم کمی بالاتر بازم، و میبینم که کل منظومه توی یک قسمتی از بازوی کهکشان راه شیری و خود milky way و بازم بگم؟! اره بالاترش بالاترش تا جایی که انقدررر کهکشان هست که همه و همه توی یک جایی به نام The Universe جمع میشن و خدا میدونه از رب العالمین که یعنی پروردگار جهانیان، توی جهان های دیگه بازم باشه و هست … میدونی همچین ربی که میاد اینا را میسازه و بی نیازه از عبادت من و تو از فضل و بخشش من و تو و قائم هست و ما نیازمند، و خدایی که چنین جهانی را خلق کرده با قوانین ثابت کد نویسی کرده و اصلا این جهان را براساس رشد نوشته و راهی جز رشد نداره و مای اشرف مخلوقات را توی این جهان که هستیم گذاشته و قدرت خلق زندگیمون را بهمون داده با قدرت افکارمون رب انقدرر بزرگگگگگ و ما، واقعا چه نیازی به سختی کشیدن نسبت به هر چیزی داره؟ هوم اصلا منطقی در نمیاد آخه ما خودشیم! و خودشم میگه که ما شمارو ضعیف آفریدیم و میگه که ما نیازی به زجر و سختی کشیدن شما نداریم، و خب از بچگی تو ذهن ما خواندن چیزهای دیگه را و چقدر سپاس گزارم از خدا از استاد که این باور را درستش گفته شد نشون داده شد و هر چقدرم باور کردیم بیشتر و بیشترشو از همین جنس که ادما چقدر راحت تر دارن به خواسته هاشون به خواسته هایی که یک روزی محال بوده و اصلا نمیشده بهش فکر کرد اصلا توی فکرت هم نمیومده الان جزیی روتین از زندگی بیشماری از همین اشرف مخلوقات شده.
+ این مهمه که هر روز به دنبال این باشی که چطور از این ساده تر بهتر قشنگ تر مفید تر و خدا پاسخ میده خداوند حمایت میکند.*
سپاس استاد جون مریم جون که برامون این قسمت فوق العاده را گرفتید
بی نهایت شما را تحسین میکنم به خاطر این روند رو به رشد و رشد بیشتر سایت و زندگی شخصیتون. عاشقتونممم من الهی شکر به خاطر وجود ارزشمندتون بهترین هاا را برراتون آرزو میکنم.
عاشق شما دوستای عزیزمم هم هستم خداروشکر میکنم برای وجود ارزشمندتون توی زندگی من الهی شکر
الله الله اللللله چه بارونییییی اووووووففف خداییی من خدایی من خدای من چه بارونی چه بارونی واییی اقااا نعمتتت اینجوریهه هاااا فراااووووننننننن یوهووووووو
درود و سلام خدمت آقا محمد عزیز..
خدا رو شکر که سفر پر باری داشتی انشالله دایم بسفر.. چقدر دوست دارم شیراز برم و دوستان رو اونجا ببینم به امید خدا خداوند خودش هدایتم می کنه.. انشالله همیشه خوش باشی
در مورد اون آقا که واسطه فروش زمین هکتاری شد و تقسیم کرد و فروخت بلوار و خیابان و غیره ..چقدر قشنگ تشخیص دادید که چقدر ایمان داشت و روی ترس هاش غلبه کرد… سفر پر باری داشتید ممنون که این موضوع رو برامون نوشتید
اون شعر قشنگ اول کامنتت فوق العاده بود من بجای سه بار چند بار خوندمش مرسی مرسی مارکو جان ممنون
از منظومه شمسی و کهکشان و یونیورس و این جهان هستی و خدایی که در وجود اشرف مخلوقاتش هست
مارکوی عزیز خیلی قشنگ نوشتی با اینکه تازه از سفر برگشتی و میدونم کلی بهت خوش گذشته ولی چقدر قشنگ همه چی رو نوشتی ممنون و سپاسگذارم خیلی دست به قلم زیبایی داری آدم میره توی عالم دیگه و تجسمش خلاق میشه..
ممنونم بابت وجود شما دوست عزیز
ممنونم بابت وجود یکا یک دوستان عزیز و ممنونم گفته های خانم شایسته رو برامون مرور کردی ممنون عزیز
سلام و درود خدا بر مارکوی عزیز
خدا رو شاکرم که هدایت شدم در این صبح پنجشنبه به کامنت زیبات و کلی حس خوب و انرژی گرفتم. ممنونم که با مثالهایی که زدی باور فراوانی و ثروت رو در من تقویت کردی.
محمد جان عزیز امروز در تمرین کد نویسی که مربوط به دوره کشف قوانین است نوشته بودم که:
امروز دوست دارم ثروت و فراوانی نشونم ببینم
امروز دوست دارم بیشتر از دیروزم لذت ببرم
امروز دوست دارم انسانهای زیبایی رو ملاقات کنم و … و هنوز من از منزل خارج نشدم همه این خواسته هامو با خوندن کامنتت خلق شده احساس کردم و تیک خلق شدنشون رو زدم و خدا می دونه با این احساس خوبت که به ما هم سرایت کردی چه اتفاقات خوب دیگری برایم اتفاق بیفتد. مثل همیشه کامنت هات از جنس خودتن و سرشار از رهابودن و توحیدی بودن.
ممنونم مارکوی عزیز از اینکه هستی و کامنت میزاری؛ برایت عمل گرایی فول؛ سلامت فول؛ ثروت فول؛ حال خوش فول و در یک کلام آغوش خدا رو آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
سلام استاد عزیزم
سلام خانم شایسته نازنین
سوال 1 : چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
جواب سوال اول : من سالهاست که در پی رشد مالی و افزایش درآمد هستم اما در مقاطعی کمی رشد کردم و بعد از مدت کوتاهی به نقطه اول برگشتم . تلاشهای زیادی کردم راههای زیادی را امتحان کردم کمی اوضاع بهتر میشه ولی خیلی زود اتفاقی میفته که نتایج از بین میره یا حتی بدتر از قبل میشه و من دلخوشی خودم را از دست میدم . درسته که خیلی زود امیدم را بدست میارم و دوباره حرکت میکنم اما بازهم این اتفاق تکراری رخ میده . یا مثلا همین دیروز شرایطی را جذب کردم که از کار من خیلی خوششون اومد و درخواست همکاری کردند اما مبلغی که پیشنهاد کردند خیلی کم بود و حالا از طرفی میدونم که ارزشش نداره و از طرفی استاد در جلسه 22 ثروت گفتند اگه تا الان پول یه بستنی را بهت نمیدادند ولی حالا کسی پیدا شده که پول یه بستنی را بهت بده برو کار را انجام بده و من واقعا نمیدونم چکار کنم از طرفی مبلغ پیشنهادی راضیم نمیکنه از طرفی مدام صدای استاد توی گوشمه. البته من خیلی بیشتر از پول یه بستنی از این کار درآوردم ولی چون مشتری ها همه از اطرافیان نزدیکم بودند و تعدادشون کم بوده برام موفقیت مالی محسوب نمیشه ضمن اینکه همون هم مقطعی بوده .
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده
جواب سوال دو : خب همکارانی را میشناسم که در شاخه کاری من و با یک پیج اینستاگرام و البته با مهارتی کمتر از من و کارهایی بسیار ساده تر از کارهای من فروش و درآمد خیلی بهتری دارند . یا مثلا شخصی را میشناسم که با گلدوزی روی مانتو درآمد بسیار بالایی داره و هر مانتو را به قیمت سه چهار میلیون میفروشه و به گفته خودش به محض اینکه کارها را استوری میکنه فروش میرند یعنی قبل از اینکه کارها را پست بذاره به فروش میرند .
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
جواب سوال سه : خب جواب این سوال خیلی مهمه . یکی اینکه نمیدونم چجوری کارهام را معرفی کنم یعنی نمیدونم اینجا باید توکل کنم تا خدا راه را برام باز کنه یا خودم باید برای جذب مشتری و فروش خوب کاری انجام بدمیا نه . و اینکه اصلا دوست ندارم کارهام را ببرم به مغازه ها نشون بدم که ازم بخرند یا برام بفروشند نمیدونم این اخلاق من درسته یا نه ولی من از این حرکت بیزارم چون هربار که این کار را در حرفه قبلیم انجام دادم بدتر باعث از بین رفتن عزت نفسم شده و حالا دلم می خواد در حرفه جدید که عاشقش هستم مشتری ها سمت من بیاند نه اینکه من برم دنبال مشتری . یه جا هم آقا ابراهیم از استاد پرسیدند اگر کسی کاری را شروع کنه و نخواد تبلیغ کنه چجوری باید خودش را معرفی کنه و استاد گفتند منظور من از اینکه میگم تبلیغ نکنید تبلیغ پولی هست والا شما برید خودتون و محصولتون را معرفی کنید و مثال خانمی که مدیر رستوران هانی بود زدند که غذا درست میکرد و به مغازه ها میداد و میگفت اگر خوشتون اومد بیایید پولش را بدید خب من از این طرز تبلیغ کردن بیزارم و از طرفی میگم چون از این حرکت بیزارم و انجامش نمیدم پس موفق نمیشم .
ترمز بعدیم اینه که از طریق شبکه های اجتماعی نمیشه کسب درآمد کرد چون ممکنه عمر این شبکه ها به پایان برسه یا فیلتر بشند که الان شدند .
ترمز بعد اینه که مشتری اون پولی که مدنظر من هست را پرداخت نمیکنه .
اینکه فکر میکنم با کار نقاشی روی چوب یا فلز نمیشه به آزادی زمانی و مکانی رسید چون برای درآمد بالاتر باید ساعات بیشتری کار کنم .
اینکه سفارشی کار کنم یا کار از قبل آماده کنم و برای فروش بذارم خب دومی برای من راحت تره ولی باورم اینه که اگه تعداد کارهای آماده شده زیاد بشه و کسی نخره چکار کنم . واقعا نمیخوام از کارم زده بشم ولی خب این ترمزها هستند .
من تا الان خیلی روی خودم کار کردم ولی هیچوقت اون دری از نعمت که استاد میگند برام باز نشده و درهای کوچیکی باز شده که خیلی زود بسته شدند .
الان تمرین سی روزه کشف قوانین را همزمان با توضیحات خانم شایسته عزیز شروع کردم و حتی توی این تمرین هم یه اتفاقات خوبی میفته ولی تا میام تأیید شون کنم و بابتشون خوشحال بشم میبینم فرداش ورق برمی گرده . نمیدونم بذارم به پای اتفاق نادلخواه در مسیر درست و به فال نیک بگیرم یا بگم ترمزی این وسط وجود داره .
ترمز دیگه ای که دارم اینه که انتظار دارم نتایج سریع رخ بدند و همین باعث میشه یکم که روی باورهام کار کردم برم دنبال نتیجه فیزیکیش جستجو کنم مثلا اگه ایده م و هدفم کار کردن در منزل باشه چند دقیقه حسم بهش خوب میشه و سریع میرم مثلا توی سایت دیوار یا جاهای اینجوری میگردم ببینم پیشنهادی در این زمینه هست یا نه . و چون در این مرحله هنوز باورهام تغییر اساسی نکردند به موارد بهتری هدایت نمیشم یعنی نمیتونم صبر کنم تا هدایت بشم و راه خودش باز بشه و خودم دنبال باز کردن راه میرم یعنی ته تهش باورم نمیشه که خدا راه را باز کنه و فکر می کنم خدا انتظار داره که خودم یه کاری بکنم .
مورد بعدی اینکه تفاوت نشانه ها و نتایج را گاهی تشخیص نمیدم یعنی نمیدونم کی نشانه س و باید فقط تأیید ش کنم و کی میتونه منجر به نتیجه بشه و باید براش اقدام کنم .
و مورد بعدی اینکه از بس این قضیه تکرار شده که اون موقعیت های کوچیکی که بوجود میاند با بدترین نتیجه محو میشند و از بین میرند دیگه کلا نسبت به موقعیت و فرصت های جدید حس خوبی ندارم و یه جورایی احساسم اونها را پس میزنه .
ممنونم استاد از اینکه این فرصت را فراهم کردید و این سوالات را مطرح کردید .
نام خدایی ک میدهد بی منت
سلام ب اندیشه عزیزم ک همیشه کلی لذت بردم از کامنت ها ی فوق العاده شما
من دیروز کامنت شمارو خوندم و امروز موقع انجام کارهام نمیخاستم ذهنم درگیر چیزای الکی باشه و انگار ذهنم گشت و گشت و کامنت شما رو یاداوری کرد بهم..
از اونجایی ک منم تقریبا شرایطی مشابه شما را دارم ب ایده های ک این اواخر بهشون رسیدم رو دوست داشتم با شما ب اشتراک بزارم..
ب نظرم مهم ترین چیز انجام تمرین ستاره قطبی هست ک خیلی واقعا روزمو عالی میسازه و خاستن هر انچیزی ک اون روز نیاز داری خدا بهت بده، مثلا من ی روز گفتم خدایا بهم بگو بزرگترین ترمر من برای اینکه پیشرفت مالی ندارم چیه؟ خیلی واضح فهمیدم ک از بس ویدیو دزدی و نا امنی همسرم نشونم داده و بهم گفته ک مواظب باشم من خیلی وحشت ناک میترسم از ثروت و خوشبختی، هر وقت خودم رو تو ی موقعیت خوب تصور میکنم 100درصد ی بلا یا ی اتفاق بدی میاد داخل تصور ام و خوشی منو خراب میکنه،
البته ک هنوز هم میترسم ولی ی ذره بهتر شدم
در واقع میخام اینو بگم که هر سوالی داشته باشی خدا ب موقع جواب میده و هدایت میکنه هر سواای
بعد اینکه من باخوندن کامنت بچه هایی ک نتایج حوب گرفتن مثل اقای خوشدل و دیدن سریال ها ب این نتیجه رسیدم ک باید برا خودم نشونه بزارم مثلا من وقتی متوجه این موضوع شدم، داشتم فک میکردم ک چ نشونه ای داشته باشم و از قرعه کشی انجام دادم برای اینکه بفهمم خدا بهم چی میگه و همیشه پسرم برمیداره برام و با چند بار انجام قرعه کشی تو چند موضوع مختلف و نتیجه عالی گرفتن دیدم خیلی ساده با ساده ترین چیز ها میشه حرف خدازو فهمید، مثلا شما این سوال داری از خدا که، خدای خوبم من کار مورد علاقه ام رو پیداش کردم تو بهم بگو من ب فکر فروششون باشم یا فروش رو کامل بسپارم ب تو و باورهامو درست کنم؟؟ و نشونه بزارید اگه این اتفاق افتاد یعنی من من دنبال فروش باشم اگر نه ک خداوند همه چیزو درست میکنه، و وقتی ک خدا قراره همه چیزو درست کنه یعنی ک ب بهترین شکل و اسون ترین روش ممکن درست میشه
و ی چیز دیگه عجله برای رسیدن بنتیجه مالی و مهم بودن ثروت چیزیه ک منم خیلی درگیرش میشم ولی با این باور ک جهان خداوند پر از عدل هست و اگر من رو باورهام کار کنم نه تلاش فیزیکی و همه چیزو بسپارم ب خدا چون خدا میگه بنده های من شما فقط غمگین نباش و همه چیزو بسپار ب من و صبر داشته باش از جا های ک فکرشو نمکنید گره کارتون باز میشه و هدایت میشید،
و چند تا ایده برا فروش کارتون فضای مجازی مثل ایتا و باسلام و… واقعا فضای خوبی هست برای فروش همون خدای ک برای اقای عطار روشن اعضای کانال شونو مهیا میکنه یا برای استاد همچین اعضای ک عاشقانه فعالیت میکنن رو میفرسته
برای شما هم افرادی میفرسته ک با عشق و فارغ از قیمت کارتون، کارهارو میپسندن یا اصلا خرید های عمده بخوان و…. ک خدا بهتر میدونه بهترین مسیر برای شما چیه
و اینکه مرکز هنرهای دستی استانی ک زندگی میکنید هم میتونید نمونه کارتونو نشون بدید نه مغازه..
والبته نشونه بزارید برای هدایت خداوند و انشااله با باورهای عالی و تقسیم کار با خداوند و صبر خیلی زود ب بینهایت ثروت برسی دوست من
و این چند تا دعا ک دوستان کامنت گذاشته بودن و من خیلی لذت بردم برا شما هم میزارم. دوست دارم عزیزم و موفق باشی
فایزه:
تعقیبات نماز عشا:
«خدایا من نمیدانم روزیام در کجاست و آن را تنها بر پایه گمانهایی که بر خاطرم میگذرد میجویم و ازاینرو در جستجوی آن شهرها را زیر پا میگذارم، پس در آنچه که خواهان آنم همچون حیرت زدگانم، نمیدانم آیا در دشت است یا در کوه؟ در زمین است یا در آسمان؟ در خشکی است یا در دریا؟ نمیدانم به دست کیست و از جانب چه کسی است، ولی بهیقین میدانم که دانش آن نزد تو و اسباب آن به دست توست و تویی که آن را با لطف خویش تقسیم میکنی و با رحمت خود برای آن سبب فراهم میسازی؛ خدایا، پس بر محمد و خاندان او درود فرست و بار پروردگارا، روزی خود را بر من گستردهساز و به دست آوردنش را برایم آساننما و جای دریافتش را نزدیک قرار ده و با طلب آنچه برایم در آن روزی مقدر نکردهای به زحمتم میفکن، چه تو از آزردن من بینیازی و من به رحمتت نیازمندم، پس بر محمد و خاندان او درود فرست و با لطف و فضل خویش بر بندهات کرم نما، تو صاحب بخشش بزرگ هستی.
فایزه:
خدایا! آبروی ما را با داشتن حفظ بکن! خدایا! آبروی ما را با فقر نریز! خدایا! آنچه را که به ما میرسد، از توست. بکوشیم که بیواسطه از تو بگیریم، نه به وسیله این و آن بگیریم، تا از این و آن حقّشناسی کنیم و کسی که به ما چیزی نداد، گِله کنیم(امیرالمومنین)
فایزه:
خدایا اگر روزیام در آسمان است فرودش آور و اگر در زمین است، آشکارش کن و اگر دور است نزدیکش فرما و اگر نزدیک است، آسانش کن و اگر اندک است بسیارش گردان و برایم در آن برکت قرار ده.
فایزه:
شیوهی طبیعی ای که میگوید، ذات ما «ان اقول کن فیکون» است پس ناامیدی درباره خواستهها و امکان ناپذیر دانستنشان غیر طبیعی است
ذات ما «خالق لحظههایش به شیوهای که میخواهد باشد» است، پس برگی در باد بودن و واکنشگرا بودن نسبت به اتفاقات پیش رو، غیر طبیعی است
ذات ما ان مع العسر یسری است. پس نگرانی دربارهی مسائل و مشکلات پیش رو و ترس از مقابله با ناشناختههایی که تجربهشان لازمهی رشدمان است، غیر طبیعی است
ذات ما رابطهای به هم پیوسته و دو سویه، با قانونی دارد که «اجیب الدعوه الداء اذا دعان» است، پس در اضطرار بودن برای نتیجه نهایی و تقلا برای خواستهها، غیر طبیعی است. با سختی رسیدن به خواستهها، غیر طبیعی است.
سلاااام فائه جاااان من بسیاااار بسیااار از شماسپاسگزارم بابت جوابی که به کامنت دوستمون دادی … و چه جواب طولانی مفیدی:)))) چه قدر به واضح ترین و شفاف ترین شیوه ی ممکن توضیح دادی سوالات ایشون رو ، چه راه حل های های فوق العاده ای دادی و …..
چهههههه دعاهای زیبایی نوشتی عزیزه دل ممنونم ممنونم من عاااشق دعاهایی که نوشتید شدم :))))))))
بهم کلی ارامش و خاطر قلب داد :)
عاشقتم من مررررسی
سلام عزیزم
طبق عادت همیشگی ام برای بهتر ارتباط گرفتن با بچه های سایت اول پروفایل شون و محصولاتی ک گرفتن رو میخونم که ی اشنایی اولیه ای داشته باشم باشون، و چقدر لذت بردم از سیر تکاملی تون و چقدر تحسینتون میکنم ک از سن کم شروع کردید این مسیر زیبا رو، ادامه دادین.
انشاالله امریکا ببینمتون دوست زیبا و موفق ام
سلام به همه عزیزان، عجب فایلی بود این فایل، ممنونم ازتون.
و پاسخ من؛
1-هدفی که 3-4 ساله مورچه ای بهش دارم نزدیک میشم! من چندسالی بود که از شرایط کاری م ناراضی بودم ولی نمیدونستم باید چیکار کنم یا علاقه و رسالتم چیه. فقط میدونستم دلم یه چیزی مرتبط با شهود و نیروی درونی م میخواد، یه کاری درین رابطه. تا اینکه سه سال پیش من مهاجرت کردم اروپا و گشتم دنبال کار در همون زمینه قبلی.
و کارمندی برای من ارزش بود! طول کشید تا این باور شل شد که میشه برای خودت کارکنی و موفق شی، هم درآمد بالا هم تیم خوب هم لذت و خوشی.
کار پیدا نکردم و بعد حدود یکسال و کم کم با کلاس های هنر که رفتم (گفتم کنار کارم یه کارهنری که دوست دارم انجام بدم و یه سرگرمی بسازم برای آخرهفته هام) و دوره ثروتی که کار کردم کشیده شدم به سمت هنر. اینکه هنر بشه شغلم برای من غیرقابل باور بود، چون من حتی دو تا خط نمیتونستم بکشم. (معلم هنرم برای من چندجلسه اول خصوصی تمرین میفرستاد تا به حداقل کلاس بیسیک گروهی برسم!). این ترمزو هم داشتم که باید بسیار حرفه ای بود، درتمام زمینه های هنری مسلط بود تا بشه موفق شد، یعنی هم پرتره بکشی هم طبیعت هم سیاه قلم … تا برسه به حیطه تخصصی هنری خودت.
با وجود تمام این افکار و ترمزها، همون اول کار به من ایده ای درین زمینه داده شد که محصول هنری خاصی و تولید کنم و بفروشم. حدودا دو سال میشه… من در کنار یک کار پاره وقت مرتبط هنری هم دارم و برای شرکتی کار میکنم.
ولی اینقدر روال پیشرفت ایده م کند هست که من یکبار رهاش کردم و چسبیدم به همون کار پاره وقت که اونو بکنم کار تمام وقت اما جور نشد و همچنین از سرشوقی که به ایده م دارم دوباره بهش کشیده شدم که اینبار جورش میکنم. دوره عزت نفس و خریدم و همزمان روی اونم کار میکنم. اینقدر خودمو محصولاتمو پرزنت کردم همه جا که اینکار برام آب خوردن شده! اما نتیجه قطره ای هست…
3-4 ساله من درگیر این داستانم علیرغم تلاش ها و اقداماتم.
من چشیدم بارها این لذت و راحتی و که وقتی بخواد جور بشه به راحتی آب خوردن میره جلو، درهایی باز میشه که… با دیدن یک تبلیغ ساده تلویزیون یهو یه کار عالی پیداکردم یا تونستم یه کار خیلی خوب رو با یک مصاحبه ده دقیقه ای بگیرم.
2-قطعا هستند افرادی که بسیار راحتتر از من درهمین شرایط کار میکنند و حتی بعضا تخصص کمتری هم دارند. همکاری دارم که گاهی تو آتلیه او ورکشاپ میذارم، مشتریایی که من میبرم و همه کلی ازون خرید میکنن. روز اول بهش گفتم چقدر بهت برای ورکشاپ ها اجاره یا سهم بدم، گفت هیچی، تو برای من داری مشتری میاری تازه باید بهت چیزی هم بدم! اونا کلی از من خرید میکنن… و دقیقا همین هم شد.
3-در مورد باورهای محدود کننده که باعث میشه تلاش های من جواب نده؛ فکرمیکنم منم اینو دارم که تولید محصول، دستگاه و آتلیه و کلی مواد اولیه میخواد و ندارم! و دوم اینکه باید حرفه ای بشم تا ارزشمند باشه کارهام. اگه مشتری بگه فلان چیزو بکش من نتونم چی، و من اصلا نمیتونم اسم خودمو بذارم هنرمند. علیرغم اینکه سه ساله دارم واقعا تمرین و تلاش میکنم. هنرمند کسیه که درسشو خونده و سالها کسب تجربه کرده و همه چی بلده بکشه.
و من فکرمیکنم برای موفقیت و تمام قدمهاش باید خودم زحمت بکشم و برسم بهش، اگه کسی این وسط کمک کنه از ارزش کارمن کم میشه و مفت خوری محسوب میشه! خودت نکردی که… این خودت نکردی که در تمام جنبه های زندگیم هست! این غذارو که خودت درست نکردی، این طرح و که خودت همه شو نکشیدی و …
بنام بی نام او
سلام استاد جان وخانم شایسته ی باعشق ودوستان عزیزم
دوستان من اولین بار دراین قسمت نظر مینویسم
سوال ؛چه خواسته یا هدفی داشتی بااینکه تمام تلاشهای ممکن راانجام داده ای هنوز به ان نرسیده ای؟
جواب ؛منم قبل از اشنایی با اموزه های استاد ،مشکل مالی شدید ،مشکل درروابط،سلامتی ،مشکل روحی روانی ،توقع بیش از حدودرعین حال بی توقع و…ازاین جور مشکلات خیلی زیاد داشتم وبرای حل این مشکلات بشدت تلاش بیهوده میکردم تااینکه ی روز اعلام ناتوانی کردم وجهان هستی خیلی سریع به کمکم اومد واستادرو سرراه من قرارداد،خدایاشککککرتتتت برای وجود استاد
یک سال ونیم بااین سایت اشنا شدم وخیلی مداوم فایلهای دانلودی رو گوش میدم صب به عشق گوش دادن اموزه ها ازخواب بیدارمیشم
خدارو شکر روابطم باهمسر وفرزندانم عالی شده ی خانواده ی فوق العاده گرم صمیمی دارم ،
خیلی سالم وپرانرژی شدم ،
روحیه فوق العاده بالای دارم ،
تقریبا رفتارهام متعادل شده دیگه افراط وتفریط نمیکنم ،
دیگه دلسوزی نمیکنم اگه کاری برای کسی انجام بدم فقط عشق ،
اینا همش معجزه های این سایت خداروشکر که من تواین سایت جهانی عضوم الهی شکر ،الهی شکر
حالا ازنظرمالی خیلی خیلی خیلی زیاد تلاش کردم ونتیجه ندیدم ،
باورهای محدود کننده ؛
نداشتن عزت نفس من اصلا خودمو دوس نداشتم چون توخانواده ای بزرگ شده بودم جنسیت خیلی براشون مهم بود هرکاری میکردم میگفتن تو دختری این کار واسه تو خیلی زشته ،بخاطر جنسیت هیچ وقت خودمو دوس نداشتم
همیشه کارای مردونه انجام میدادم،من خونه و ماشین خریدم ولی چون زن بودم بنام خودم نزدم
وازدستشون دادم وبعداز 20سال کارکردن مداوم هنوز تونقطه ی صفرم
به یاری خدا وکمک اموزه های استاد من تمام باورهای محدود کننده یا همون قفلهای ذهنیم رو باز میکنم میرم تا موفق بشم وبیام ازموفقیتهای مالیم براتون بنویسم
استاد بینهایت ازتون سپاسگزارم که خیلی ساده راه راست رو به من یاددادید الهی که خیر دنیا واخرت نصیبتان بشه ،
ودستدارشما
به نام خدای اجایتگره خواسته ها به شرط ایمان به شرط پاکی دل
سلامودرود به استادعزیزم ومریم جان وتمومه دوستان ارزشمندم
این کامنتو مینویسم اول برای خودم بعد برای اون دسته از خانمهایی که آرزوی داشتن فرزند دختر یاپسرهستن و ترمزهایی که من دوروز پیش از ذهنم بیرون کشیدم رو اینجا ردپا کنم.
وچقدر خداوند زود اجابت میکنه خواسته ها رو،اون ماهستیم که پامونو همراه با یک بلوک گذاشتیم روی ترمز و انتظارداریم ماشینِ رسیدن به خواسته هامون با سرعت برقوباد به هدفمون برسه!
1_چه خواسته ای دارم و باوجود تلاش فراوان هنوز به آن نرسیده ام؟
خواسته ی مندرسال401تجربه ی داشتن فرزند پسربود و باوجود تلاش فراوان البته نه ذهنی بلکه از طریق عامل های بیرونی ازجمله برنامه های غذایی که بهم خیلی ازافرادی که اجراکرده بودن و داشتن فرزند پسررو تجربه کرده بودن بهم پیشنهاد میدادن،و درآخر هم نتیجه ی برعکس گرفتم!
میدونید استاد درواقع من یجورایی خودمو به گمراهی کشوندم یعنی فقط عامل بیرونی رو دخیل دونستم و میگفتم خوب قانون پسردارشدن یعنی رعایت این نوع رژیم غذایی!!یاقانون دختردارشدن رعایت یک نوع دیگه از رژیم غذایی!
ولی چون خودمو توگمراهی انداخته بودم هیچوقت این سوالو نکردم ازخودم که چرااا خیلی ازافراد توی فامیلمون بوده که هیچ نوع رژیم خوراکیی رو رعایت نکرده و بدون هیچ تلاشی صاحب چندینو چند تا فرزند پسرشده!
وبرعکس خیلی ها مثل خوده من باوجود تلاش فراوان وخوردن خوراکیهای مختلف توی چندینوچندماه بازم نتیجه ی برعکس میگیرن
حتی برعکس این قضیه روهم دیدم که خیلی ها فرزند دختر دوست دارن و باجود تلاش فراوان و رعایت رژیم غذایی مربوط به دختردارشدن،دوباره فرزند پسر رو تجربه کردن
فقط هم بااین جمله خودمو گول میزدم که خدا برای هرچیزی قانون گذاشته برای این موردهم قانون گذاشته که بدن جوری تنظیم بشه که کروموزوم ایکس و وای مرد باتوجه به اون رژیم غذایی به سمت ایکس خانم بره
و تازه فهمیدم که من علاوه بررعایت این رژیم خیلی باگهای محدودکننده توذهنم هست که اجازه نمیده این خواسته روتجربه کنم و یجورایی با کسب این نوع اطلاعات بیرونی رنگ خدارو کمرنگ کرده بودم!
من کلی ترمز توی ذهنم پیداکردم
1)اینکه من بدنم همیشه تنظیمه که کرموزوم ایکس رو فقط دریافت کنه،چرااینومیگفتم،چون اکثرفامیل مابیشترفرزنددختر اووردن تا فرزندپسر
ومن عمیقاًاین توی ذهنم بوده که خوب همه ی ما ژنتیکی فقط دختردارمیشیم!
حالامن میخواستم بارعایت رژیم غذایی شاخ قولی بشکنم!یعنی دقیقا توی ذهنم شاخ قول شکستن بود!که این خودش دوباره یه ترمزی بود برای من که دوباره منوازخواستم دورکنه
دقیقاهمین باورو هم همسرم داره یعنی الان متوجه شدم که قبلا این حرفو زیادزده بود،که شماژنتیکی بیشتر صاحب فرزند دخترمیشید!وخوب باهمین باورمون دوتامون قدرت داده بودیم به یک عامل بیرون ازخودمون!!
2)اینکه اونایی که راحت چندینوچندتا فرزندپسرمیارن به این خاطره که خوب بدنشون جوری تنظیمه که فقط کروموزوم وای رو میتونن دریافت کنن!!اصلا باورهای فاجعه ی زبادی پیداکردم که خودم فقط میخندم:)
3)اکثراونایی که تونستن فرزندپسرروتجربه کنن حتما هزینه ی زیادی کردن یا با عمل آی وی اف تونستن به خواستشون برسن
و خوب دیده بودم دوباره خیلی ها هم حتی باعمل آی وی اف هم جواب نگرفته بودن و میگفتم خوب پس یک عامل دیگه هم غیراز آیوی اف دخیله
استادخجالت میکشم این باور چهارممو بگم ولی باورکنید که دست خودم نبوده و مطمئنا زیر اون تپه های محدودکننده ی ذهنم بخاطرعقاید گذشتم خاکش کرده بودم وبلاخره باکلی جراحی کشیدمش بیرون
چهارمین باوربسیارمخرب وبسیارمحدودم این بودکه خوب خوده خدا به خیره من نمیبینه که بهم فرزندپسرعطاکنه چون افرادحسود زیاد دوروبره من هست واگه خدابهم پسربده ممکنه یک بلایی سره منوبچم بیارن!!!
وپنجمین باوری که من دراین موردداشتم اینه که خیلی ها ورد زبانشون شده دخترا بهتراز پسران،البته این حرفو کسانی میزنن که خودشون باوجودتلاش فراوان نتونستن پسرروتجربه کنن و بااین جمله خودشون رو توجیه میکنن که نه خوب شد خدابهمون دختر داد،پسرا دردسربیشتری نسبت به دخترا دارن
وباهمین منطق ضعیف ازخواستشون دست میکشن!
ومن هم انگاریجورایی درگیراین باور خودمو کرده بودم
ودرادامه ی داستان اتفاقی که برام افتاد این بودکه من فرزنددومم هم صاحب فرزنددخترشدم و بسیارمتعجب شدم که چراتلاش فراوان من جواب نداد؟!
یعنی انتظارم این بود باجود تلاش بیرونی فراوان وتلاش ذهنی بسیارکم برم سونوگرافی و دکتربهم بگه بچتون پسره!!!
ودیده بودم خیلی ازافرادی که یجورایی مثل آب خوردن درخواست میدن که مادوست داریم پسرداربشیم و درحین علی بی غمی وبدون هیچ رژیم غذایی و بدون هیچ استرسی صاحب دوقلوی پسرشدن!
خلاصه بعدازپنج ماه ازبارداریم فهمیدم که فرزندداخل شکمم دچار مشکلی شده که گویا نمیتونم بارداریمو ادامه بدم،ومتأسفانه ازدستش دادم
من بااینکه دیگه دکتربهم گفته بود فرزندتون دختره ولی بازهم توی رؤیاهام بایک پسربچه بازی میکردم وشبها قبل ازخواب بادخترم کلی راجب اینکه اگه احتمال یک درصد بچمون پسرباشه صحبت میکردیم وکلی احساسمونو خوب میکردیم که چی میشه اگه پسرباشه و زودبه دنیابیاد و باهاش اینحوری بازی میکنیمو وووو کلی رؤیاپردازی دیگه
و باورکنید استاد باکلی احساس خوب میخوابیدیم جوریکه انقدر باذوق چشمامو میبستم و تو رؤیاهام باهاش بازی میکردم که ناصف شب من خوابم نمیبرد
حالا برام سوال شده که یعنی چون این فرکانسای خوب رو حالاآگاهانه یاناآگاهانه میفرستادم،این اتفاق برای فرزندم پیش اومد و نشد که به زندگیش ادامه بده؟؟!
نمیدونم ولی من واقعا سعی کردم که تواون مدت پنج شش ماه بارداریم احساسمو خوب نگه دارم و جوری حال روحیم عااالی بود که هرکسی منو میدید فکرمیکرد من اولین فرزندمو باردارم و یجورایی انقدر حاله دلم عالی بود که باورکنید احساس میکنم بهترین روزای عمرم این چندماه بود،ازبس که حالواحساسم خوب بود،و همیشه شبها قبل ازخواب رؤیا پردازی میکردم که اگه احتمال یک درصد فرزندم پسرباشه این کارومیکنم براش اون کارو و و خلاصه کلی توذهنم منودخترم باهاش بازی میکردیم البته توی ذهنمون
بعداز ازدست دادم بچم دوباره خیلی زود خودمو جموجورکردم و نذاشتم احساسم خیلی بدبشه چون اینو صد درصد قبول دارم ک ادامه دادن به احساس بد شرایط بدتریو برام پیش میاره
و الان با باور صد درصد اینو میگم و متعهدمیشم که ازین به بعد برای هررررررررر خواسته ای فقط و فقط روی ذهنم متمرکز بشم،و نه هیییچ عامل بیرونی،
و خودمو رها وتسلیم و سرسپرده به خدای قدرتمندم بسپارم و بذارم اون خودش درزمان منطقیش و درزمان مناسبش به شرایطی هدایتم کنه که بتونم ان شالله این خواسته روتجربه کنم
البته این باورایی که توی ذهنم پیداکردم منطق هاشون هم برای خودم ایجادکردم،واحساس میکنم مقاومتم نسبت به این خواسته کمترشده
من قبل ازباردارشدنم واقعا مقاومت زیادی دلشتم یعنی درواقع اون اضطراب و اون استرس بیش ازحد که نکنه جواب نده باعث شد که من توگمراهی بیوفتم و خودمو به صورت صددرصد به خدا نسپارم و یجورایی باعامل بیرونی رنگ خدارو کمرنگ کرده بودم!
این کامنتو اینجا درج میکنم،تااگه دوباره ذهن چموش من میخواست برای این خواستم عامل بیرونی رو دخیل بدونه بیام ودوباره حرفهام رو به خودم مرور کنم و بگم که فقط و فقط عامل رسیدن به تمومه خواسته هامون،لذت بردن از لحظه لحظه ی زندگیه،علی بی غم بودنه،تسلیمو رهابودنه،متوکل بودن به خداونده،و بسپاریم خودمونو به جریان هدایت که خودش درزمان وموقعیت مناسب به هرآنچه که آرزوشو داریم مارو هدایت کنه
حتی اگه یچیزی مثل خوردنی یا رفتن به یک دکتری یا اززبان یک فردی یه حرفیو شنیدن و بهش عمل کردن باشه
اون خودش میدونه و بسسسس
اون به همه چیز آگاهه و بسسس
اون به همه چیزمسلطه و بسسس
اون قدرت هرکاریو داره و بسسس
منم که چیزی نمیدونم
منم که نااگاهم و به هییچ چیزی مسلط نیستم
و قدرت هیچ کاریو ندارم،اگر که اراده ی خدا تواون کارنباشه
خیلی خوشحالم که تونستم باورهامو تو این خواسته پیداکنم،امیدوارم که بتونم این خواسته رو به زودی تجربه کنم و ایمانمو نسبت به قانون بدون تغییرخداوند بیشترکنم
البته این تضادی که بهش برخوردم احساس میکنم برام خیلی خوب بود،چون تونستم بیشتر به قانون توجه به ناخواسته ها پی ببرم و بفهمم که به هرآنچه توجه کنم و قدرت بدم وارد زندگیم میکنه،میخواد خوشم بیاد ومیخواد خوشم نیاد
ازتون ممنونم بابت این فایل گرانبها که من یک روز قبل از این فایل کلی صفحه داشتم راجب ترمزهای این خواستم پرمیکردم ودلیلومنطقای درست رو کنارش میوردم
وچقدرخدا به موقع شمارو به این فایل هدایت کرد و برای من بود این فایل تا ازخواستم دست نکشم و ایمانمو فقط بیشترکنم و همه چیو بسپارم ب الله تا ب وقتش منو به این خواستم برسونه
درپناه خدای رب العالمین میسپارمون
سلام خدمت استاد عزیزتر از جان و مریم دوست داشتنی که من به زن بودنش افتخار میکنم. با دیدن سریال های زندگی در بهشت و سفر به آمریکا چقدر چیز از مریم یاد گرفتم. همراه بودن با شریک زندگیم. شجاع بودن. ابراز عشق و علاقه. شاکر بودن برای ریزترین مسائل زندگیم. دیدن زیبایی ها و تمرکز بر روی اونها. راستش من خیلی وقتا برا کار کردن تو خونه غرغر میکردم. فکر میکردم باید یه نفر بیارم و کارای خونم رو برام انجام بده و تمیز کنه. اما وقتی توی سریال زندگی در بهشت، استاد توضیح داد که مریم جان چطور اونهمه کثیفی و سوسکهای کلبه چوبی رو با چه دیدگاه های زیبایی خودش تمیز کرد. با خودم گفتم آره .چرا من هیچوقت از این زاویه به این موضوع نگاه نکردم. بعد ازون همه کارای خونه رو خودم با لذت انجام میدم و شکرگزاری میکنم برای ذره ذره اش.برای اینکه خونه دارم که تمیز کنم. خونم فلان جارو داره فلان چیزو داره. جسم سالم دارم که میتونم خونه خوشگلم رو خودم تمیز کنم. و خیلی چیزای دیگه. که اگه بخوام همه رو بنویسم خیلی طولانی میشه. ازش یاد گرفتم پا روی ترسام بذارم. وقتی دیدم توی کلبه توی 60 هکتار اونم آمریکا میتونه تنها بمونه. گفتم چرا من نتونم توی شهر خودم توی یه آپارتمان 150 متری تنها بمونم. چون همیشه از تنهایی وحشت داشتم. ولی با دیدن ایشون خدارو شکر الان خیلی بهتر شدم. اینکه یه زن چقدر میتونه قوی باشه با اراده باشه و….. خلاصه بگم که الگوی منی عشقم.
حالا بریم سراغ این فایل:
گرچه من فکر میکنم استاد خودش جواب این سوالها رو توی فایل دادن. اما منم میخوام نظر خودمو بدم و ردپا بذارم. میدونی استاد وقتی فایل رو گوش دادم تصمیم گرفتم منصفانه به قضیه نگاه کنم و الکی شو آف نکنم که آی من خیلی تلاش کردم پس چرا نتیجه نمیگیرم.اومدم این چندسالی رو که با شما آشنا شدم تو ذهنم مرور کردم و همه خواسته های ریز و درشتم رو آوردم جلو چشمم. دیدم هیچ خواسته ای ندارم که واقعا براش تلاش کرده باشم (البته تلاش ذهنی) و بهش نرسیده باشم. اگر خواسته ای هست که هنوز بهش نرسیدم واسه اینه که واقعا براش تلاش نکردم.بذارین یکم بازش کنم:
نگاه کردم دیدم به خواسته هایی رسیدم که برام قابل باور تر بوده و براش باورسازی کردم.
نسبت بهش رهاتر بودم.
براش احساس لیاقت داشتم.
طبیعی میدونستم که باید اونو داشته باشم.
وابستش نبودم .
و اونا که بهش نرسیدم کلاهمو قاضی کردم دیدم نه هنوز ته دلم خودم باور ندارم که میشه اینو داشته باشم.
یا برام خنده داره من اینو داشته باشم
یا فکر میکنم اونا که این خواسته رو دارن خاص هستن (که برمیگرده به عزت نفس و احساس لیاقتم)
یا واقعا اونجوری که باید مشتاق رسیدن بهش نیستم.
ته ذهنم فک میکنم با رسیدن به این خواسته ممکنه یکی دوتا چیز دیگه رو از دست بدم.
و….
استاد من فکر میکنم اگر ما قانون رو درست درک کنیم و درست بهش عمل کنیم هیچ خواسته ای وجود نداره که براش تلاش کنیم و بهش نرسیم.
نمیدونید چقدر خواسته ریز و درشت داشتم که تو این مدت، ساده و بدیهی بهش رسیدم. اما همشون خواسته هایی بودن که بهشون وابسته نبودم. به قول شما ، میگفتم شد شد نشد هم اشکال نداره. همینجوری هم دارم لذت میبرم. اگه بشه عالی میشه ولی اگه نشه هم اتفاق خاصی نمی افته.
استاد شاید بیشتر از 50 تا دفتر نوشتم از حرفای شما، از شکرگزاری هام و از تمرکز بر زیبایی ها.
وقتی خونم رو نگاه میکنم میبینم خط به خط خونه ای که دارم توش زندگی میکنم گوشه به گوشش.طبقش.تعداد اتاقاش .متراژش. موقعیت ساختمان ااشپزخونش و…. دقیقا همونه که میخواستم همونه که نوشتم و پیشاپیش براش شکرگزاری کردم، از اینهمه دقت قانون اشک تو چشام جمع میشه. وقتی میبینم همه چیز خونم رو خودم توی ذهنم ساختم جز یه موردش. میبینم چون احساس لیاقت، زندگی کردن تو اون محله رو نداشتم، همه چیزم خونم همونه که میخواستم اما وقتی مینوشتم تو کدوم محله باشه خودمم ته دلم میگفتم نه بابا مگه میشه فلان جا خونه بخرم. بماند که علاوه بر احساس لیاقت تکاملمم رو هم طی نکرده بودم. یعنی یه نفر از مستاجری نمیتونه بره فلان محله فلان خونه رو بخره.
وقتی باغمونو میبینم بارها اشک شوق و شکرگزاری میریزم. چون مو نمیزنه با زندگی در بهشت شما. از بس نگاش کردم تحسین کردم لذت برردم و گفتم که منم اینارو دوس دارم و نوشتم که چی میخوام. با دیدن پرادایس دیدم آره منم این چیزارو دوس دارم و ازش لذت میبرم. نشستم تو ذهنم ساختم.نوشتم و شکرگزاری کردم و جوری تو ذهنم ازش لذت میبردم که وقتی بهش فکر میکردم مور مور میشدم و ناخودآگاه میخندیدم.
استاد باغ ما به بزرگی پرادایس نیست .اما اگه بگم ازونم زیباتر هست دروغ نگفتم. استاد نوشتم و شکرگزاری کردم خدایا شکرت که باغ ما اینقدر متراژ داره.تو منطقه خوش آب و هوایی هست. یکیو داره که بهش برسه. لب جادست و ویوی زیبایی داره و….
الان باغ ما لب جادست.تو خوش آب و هواترین منطقه. یه نگهبان داره که چه ما باشیم چه نباشیم بهش میرسه.یازده هکتاره و دو هزار مترش واسه ماست. اما ما ویوی یازده هکتارو داریم ویوی بی نظیر کوه و دشت. عین شما یه چشمه و استخر و چندتا مرغ و خروس. چقدر زندگی ما تو این باغ شبیه زندگی شماست توی پرادایس. از بس سریال زندگی در بهشت رو دیدم و تحسین کردم. خدارو شکر .راستی یه چیز بامزه. اون آقایی که صاحب یازده هکتار بود و ما دوهزار مترو ازش خریدیم یه تراکتور هم داره توی باغ . بهمون گفته هروقت خواستیم میتونیم ازش استفاده کنیم.:)
و اما اینکه آیا کسی هست که کمتر تلاش کنه و بیشتر و زودتر از من به خواستش برسه. راستشو بخوای از وقتی شما گفتین که ما حتی اگه با یه نفر زندگی هم بکنیم نمیتونیم بفهمیم که عمیقا چه باورهایی داره. کلا تمرکزم رو از آدمها برداشتم. و وقتی میبینم کسی موفق تره با خودم میگم کیمیا لابد باورهاش بهتر از تو بوده. فک کنم بهتره تمرکزمون روی خودمون باشه اونجوری بهتر و زودتر به نتیجه برسیم.
و در آخر در مورد ترمزها اینو بگم اون چیزی که نتیجه این چندسال کار کردن من روی خودم هست. به این نتیجه رسیدم که باور مخرب احساس لیاقت و باور کمبود تو 99.9 درصد ماها ریشه داره و متاسفانه خیلی هم عمیق هست. و باید هر روز روی این دوتا کار کنیم.
استاد من الان دارم روی دوازده قدم کار میکنم. اما نمیدونید چه اشتیاقی پیدا کردم برا خریدن و شروع دوره کشف قوانین. اشناا هر چه سریعتر میخرم و میام از نتایج بی نظیرش براتون مینویسم.
استاد نمیدونید چقدر دوستون دارم. و چقدر سپاسگزار خداوند هستم که منو در این مدار زیبا قرار داده که با این قانون آرامشو زیبایی و لذت و ثروت رو وارد زندگیم کرده. الهی هزاران بار شکر
خدایا سپاسگزارتم اونقدر که شایسته سپاسگزاری هستی
سلام استاد جان سلام
این سومین کامنتی هست که دارم روی این فایل میزارم و هر چقدر ذهنم میگفت کافیه قلبم می گفت فقط انجامش بده..
سوال اینه که چجوری با سرعت هر چه تموم تر میتونیم به خواسته هامون برسیم و افرادی که خیلی راحت تر از ما دارن این کار را انجام میدن چه ویژگی متفاوتی دارند؟
یادم میاد وقتی تازه میخواستم تو یوتیوب شروع به فعالیت کنم آدم هایی را می دیدم که چند تا کانال داشتند و از صبح تا آخر شب روی اون کار می کردند و از طرفی آدم هایی هم بودند که خیلی به قول شما سوت زنان و با لذت فقط با یک دهم کار اون ها نتیجه میگرفتن!
اولش خیلی باور هام خوب نبود و از طرفی دوست داشتم خیلی هم زود به درآمد برسم، اون بخشی از آموزش ها که به نفع من بود را یاد می گرفتم و تو بقیه موارد کار خودم را انجام میدادم تا کانال اول شکست خورد،
بعد از یکسال فهمیدم که اصلا بهش علاقه نداشتم و فقط به خاطر درآمد انجامش میدادم. این جا بود که اولین درس مهم تو کسب و کار را یاد گرفتم.
هدف ما لذت بردن از زندگیمون هست نه فقط کسب درآمد و اگر دنبال علایق خودت باشی ثروت خودش به عنوان پاداش اون لذت بردن وارد زندگیت میشه…
کانال دوم را زدم و به این فکر کردم که چه ویژگی تو من هست که بیشتر از همه دوستش دارم و از بچگی به خاطر علایق خودم دنبالش کردم..
یادم اومد از بچگی اندام خوبی داشتم و مدام ورزش میکردم..
حتی شکم 6 تکه و اندامی که بقیه تو رویاشون می بینند را هم خیلی زود بدست آورده بودم اون هم با لذت چون عاشق ورزش کردن بودن نه با رژیم سخت یا حتی ساعت ها دویدن…
یه کانالی زدم در مورد ورزش هایی که خودم همیشه تو خونه انجام میدادم و نتایجی که گرفته بودم و نتیجه باور کردنی نبود فقط ظرف 3 ماه به اندازه یکسال کانال قبلی رشد کردم…
اول از همه چون بازی درآمد زایی تو یوتیوب را خوب یاد گرفته بودم و بعد چون عاشق کاری بودم که انجامش میدادم..
همین جوری که رفتیم جلو تر باور غلط بعدی خودش را نشون داد، ذهنم می گفت ایران جای خوبی برای پول درآوردن نیست و باید از ایران بری..
این قضیه مصادف شد با اون اتفاقات ایران تو چند ماه پیش و من راهی نداشتم به جز اینکه برم سربازی..
چون میخواستم از ایران برم و از طرفی وقتی رفتم سربازی تموم اون نتایج هم نابود شد..
زمانبندی کرده بودم که تو تایمی که نیستم ویدیو ها خودشون آپلود بشن و من کارم را انجام بدم ولی مگه غیر از اینه که تا وقتی باور های غلط داشته باشیم تلاش فیزیکی دیگه معنی زیادی نمیده..
برگشتم از سربازی و دوباره شروع کردم به فعالیت ولی این بار نه به لین خاطر که از جایی که هستم فرار کنم، بلکه فقط میخوام لذت ببرم و زمانی که خودش آماده بشه مهاجرت کنم..
باور هام را در مورد مهاجرت عوض کنم چون اگه با باور های غلط مهاجرت کنم احتمالا کشور بعدی هم قراره بد تر از الان باشه..
باور هام را عوض کنم چون برای کسی که باور های محدود کننده و شرک داره همه جا پر از مسائل نا خواسته میشه..
مرسی بابت سایت بی نظیر تون و از خانم شایسته هم سپاس گزارم به خاطر اینکه همیشه بهترین دانشجوی این اگاهی ها بودن و خیلی وقت ها تموم نقاط قوت و ضعف خودم را با نگاه کردن بهشون بهتر درک می کنم،
اینکه چقدر خوب به قانون عمل می کنند بی نهایت تحسین بر انگیزه و ممنونم که خدا همه ما را تا این نقطه هدایت کرده..
سلام استاد جان، نتونستم تا آخر فایل صبر کنم گفتم من این کامنتو باید بنویسم و بعدش میرم تا آخر فایلو گوش میدم و بعدشم چند بار دیگه گوش میدم و بعد تمرینش رو دوباره کاملتر انجام میدم، استاد جان من توی دوره ی کشف قوانین هستم خیلی وقت بود بهش سر نزده بودم اما از وقتی به روزرسانی شده و با اضافه شدن تمرینات میفهمم چطور صحبتاتونو تبدیل کنم به عمل، کار کردن با دوره برام راحتتر و لذتبخش تر شده.
طبق عادت کمالگرایی میخواستم بزارم فایل تموم بشه بیست بار دیگه ام گوش بدم و یه کامنت پرفکت بنویسم و بعد اینجا بفرستمش و برا اغلب فایلاتون همین فکر رو کردم که در نهایت میتونید حدس بزنید آخرش چی شده؟بله هیچ کامنتی نوشته نشد و فراموش شد اون فایل تا فایل بعدی.
الان میخوام آسون بگیرم و دست و پا شکسته گوش بدم دست و پا شکسته کامنت بنویسم دست و پا شکسته برم جلو، هر چقدر وقت شد هر چقدر توانم بود به قول قرآن فاقرءوا ما تیسر…
اما اجازه نمیدم کمال گرایی کوهی از فایل و تمرین و باور محدودی که باید هزاران بار کار بشه روش تا تغییر کنه جلو روم بیاره تا اصلا رغبت نکنم دنبال ترمزا بگردم یا کوچکترین قدمی برا تغییر بردارم.
استاد جان مشکل من این نیست که نسبت به ترمزام آگاهی ندارم شاید ترمز کمالگرایی و احساس قربانی شدن و احساس گناه تا قبل خرید دوره ی عزت نفس زیاد برام واضح نبود اما از وقتی دوره ی عزت نفس رو گرفتم خیلی به ترمزام واقف شدم خیلی بینا و آگاه شدم درباره شون، حتی باورم دارم که اگر این ترمزا برداشته بشه چه اتفاقات خارق العاده ای در پیش هست چون قبلا تجربه اش رو داشتم اما همین کمالگرایی باعث شده که منتظر یه روز پرفکت باشم تا بشینم به صورت پرفکت رو خودم کار کنم اما نه دیگه گول ذهنمو نمیخورم الان در حالی دارم تایپمیکنم که اصلا در وضعیت و شرایط پرفکتی نیستم و تایم آزادم ندارم، زندگیم حسابی شلوغه اما من نمیخوام بحث کار ذهنی رو حتی در شلوغترین حالت و شرایطم کنار بگذارم.
خیلی وقتایی دلم میخواد برم یه جای خلوت، حداقل سه ماه کسی رو نبینم سه ماه کسی باهام کاری نداشته باشه و فقط بشینم دفترها پر کنم هزاران بار فایلا روگوش بدم و هزاران بار در مورد ترمزهام بنویسم اما میدونم که اگر این شرایطم پیش نیاد لابلای همین روزمرگی هامم میتونم این کار رو بکنم، بنابراین همین الان مینویسم تمرینم رو:
آره استاد در مورد من دلیل لاکپشتی وار بودن نتایجم همین ترمزهاس و یکی از همون ترمزا همین ترمزیه که خودتون بهش اشاره فرمودید، اینکه میترسم پولدار بشم دوستامو از دست بدم یا فامیل پشت سرم حرف بزنن یا بگن از راه نادرست پولدار شده، این تازه یکی از ترمزهای مالیمه، بله من با توجه به اینکه در خانواده ی محروم بزرگ شدم ناخواسته، خواسته ام ثروته و خیلی ام براش تلاش کردم خیلی جسارت ها و ایمان ها نشون دادم، من کارمندی رو رها کردم اومدم تو مسیر علاقه ام کلی مهارت کسب کردم کلی پیش این و اون شاگردی کردم کلی دویدم و پنج ساله دارم تلاش میکنم براش اما خواهرخودم که دوساله اومده تو این شغل، همین شغلی که علاقه ی منه و من انتخابش کردم (فقط رشته اش باهام فرق داره) درآمدش ده ها برابر منه، نه تلاش منو داشته نه با قانون آشناس نه خیلی موارد دیگه اما ناخودآگاه ترمزاش کمتره، چون خواهرمه میشناسمش میدونم دلیل نتایج اش ترمزای کمترشه، مخصوصا ترمزای مذهبی ای که من دارم رو اون نداره یا کمتر از من داره.
اما به خودم قول دادم روشون کار کنم، تازه دوره ی عزت نفس رو خریدم دو ماهی میشه و دارم رو خودم کار میکنم با قدرت دارم کار میکنم، میدونم که به زودی زود میام و از برداشتن ترمزهام و اتفاقات فوق العاده ای که بعد برداشتن ترمزا رخ داده در سایت مینویسم ایمان دارم که این روز خیلی خیلی نزدیکه.
*
رفتم ادامه ی فایل رو دیدم و هنوز فرصت برای ویرایش بود گفتم بیام اضافه کنم به کامنتم.
استاد جان اون باران شدید و زیبای آخر فایل میدونید چی میخواست بگه؟ خدا به من و همه ی بچه های سایت میخواست بگه اگر ترمزاتونو بردارید به فاصله ی کوتاه (پنج دقیقه بعد از هوای کاملا معمولی) نتایج مثل باران سیل آسا میاد تو زندگیتون، تا پنج دقه قبلش به قول استاد خبری نبود، حتما ترمزاس نمیزاره ببینیم، ما هم فکر میکنیم خبری نیست تو زندگیمون اما کافیه ترمزا رو برداریم اونوقت در فاصله ای اندک مبهوت میشیم چون به قول استاد جان پامون از قبل رو گاز بوده، آره استاد جان من اینو برداشت کردم از باران زیبای آخر فایل، جور دیگه ای نمیشد برداشت کنی.
بنام الله یکتا
حدود یک هفته است که رابطه ی عاطفیم با همسرم به تنش کشیده شده،هدف پارسالم روابط عاطفی بود و تونسته بودم با تلاش فراوان بلاخره به رابطه ی عاطفی عالی رسیده بودم،همسرم هفته ای یکبار حداقل واسم گل میخرید،بخاطر مناسبت های زندگیمون منو سورپرایز میکرد،هرجا میخواست بره دلش میخواست بامن بره،و هزار تا نکته ی مثبت دیگه
هدف امسالم کنکور بود و اینقدر براش زمان گذاشتم که بتونم دانشگاه علوم پزشکی تهران قبول بشم،و هدف پارسالم اوکی شده بود و خیلی کم داشتم رو خودم کار میکردم،و این باعث شده بود که نکات مثبت همسرم رو کمتر ببینم و نکات منفیش و پررنگ تر ببینم و حواسم کامل به درسم بود و اصلا برای همسرم وقت نذاشتم،این باعث شد که همسرم جبهه بگیره و فکر کنه با قبول شدنم تو کنکور من حتما اون رو رها خواهم کرد،و مخالفت میکرد با درس خوندن من،و از طرفی من مقاومت کردم برای درس نخوندن،مشکلات هر روز بزرگتر شد و هر روز بیشتر از هم فاصله گرفتیم،متاسفانه ایشون وارد رابطه ی دیگه ای شده که بوضوح برای من ثابت شده که ایشون با فرد سومی در ارتباط هستند،خواستم تعقیبش کنم و بقول خودم مچش و بگیرم اما گفتم من یه انسان عادی نیستم که واکنش گرا باشم،از خدا کمک خواستم و بقران پناه بردم و نیت کردم و قرآن رو باز کردم و آیات 178و179سوره آل عمران اومد
چقدر زیبا گفت که (گمان نکن که ما به آنها مهلت دادیم چون دوسشون داریم،بلکه مهلت دادیم تا پیمانه گناهشون سربره و با این امتحان بدسرشت رو از پاک سرشت جدا کنیم)دقیقا همون گفته ی استاد که گفتند الطیبون للطیبات
بخاطر همین الهام از خداوند دست از کنترل و وابستگی و قضاوت برداشتم و همسرم رو رها کردم
ننیدونم چقدر موفق خواهم شد ولی الان چندتا کار انجام میدم
1رفع وابستگی
2کنترل نکردن
3کور کر و لال شدن
4توجه به نکات مثبت
احساس لیاقت
5نگاه نکردن به شرایط کنونی
خیلی سخته ولی فقط با کلام الله خودم رو آروم میکنم تا نجنگم تا نبازم
الان یه هفته است که این جهاد اکبر رو شروع کردم و نمیدونم کی به نتیجه خواهم رسید اما مطمئنم اگر این مسیر رو برم بلاخره موفق میشم
از شما هم خانواده ای عزیزم میخوام که با دعای خیرتون برام انرژی مثبت بفرستید تا بتونم همسرم رو از اون رابطه ی سمی خارج کنم یا از زندگیم حذف بشه و به مسیر رسالتم(پزشکی)هدایت بشم
خیلی زود میام و از نتایج طلایی خودم مینویسم
به نام رب یاری دهنده ما!)!
سلام استاد جان و مریم بانو جان)!
دوباره ممنونم بابت این هدیه الهی که روی سایت قرار دادید!
من چی بگم از خدای رحمان و رحیم
از خدایی که اگر کلا مسیر کج هم بریم،ولی اگر بخوایم، هدایتمون میکنه!
خوب بلده چطوری قدم به قدم هدایتت کنه!
چند وقتی ذهنم درگیر بود که چطوری باید باور هامو در زمینه ثروت تغییر بدم و درخواست از خدا این بود که کمکم کنه و راه رو بهم نشون بده
و هر روز مینویسم که خدایا امروز هم شواهد و مدارکی نشونم بده که باور هام قوی تر بشه و ورودی مثبت داشته باشم تا باور های قدرتمند کننده تری برام شکل بگیره!
خدا هم که کارشو خوب بلده و هر روز نشانه از آدم هایی که فکرشو نمیکردم، دور و اطرافم ، اتفاق ها و فایل های شما و نشانه سایت در این مسیر کمکم میکنن و الانم این فایل بی نظیر!
مثلا توی نشانه ام، فایل استعاره گاز و ترمز برام اومد و ایندفعه خیلی قشنگ تر درکش کردم و فهمیدم وقتی من دارم گاز میدم و شور و شوق دارم برای هدفم ولی از اون ور دارم با باور های محدودکننده ذهنم ترمز میگیرم،معلومه که ماشین حرکت نمیکنه! معلومه که نتیجه حاصل نمیشه!
و با برطرف کردن ترمز ها ، در هایی از نعمت به روم باز میشه و به قول خانم شایسته ، کلی تلاش هات از قبل که باید نتیجه می داد اما نمی داد،الان بخاطر برداشتن ترمز ها، نتیجه اون تلاش ها وارد زندگیت میشه و گاز میدی و ماشین حرکت میکنه و مثل شما به راحتی سوت زنان در جنگل لذت میبری و به خواسته هات به راحتی و به راحتی میرسه!
چون قرارمون هم همینه ، ما باید به راحتی به خواسته مون برسیم!
ولی توی ذهنم برعکس این بوده…!
رسیدن به خواسته ها راحته و خدا جهان رو مسخر ما کرده که هر خواسته ای داشته باشیم به راحتی سریع اجابت میشه! اگر ما جلوش رو نگیریم و ترمز نداشته باشیم ،طبیعبه که هرچی خواستیم رو بهش برسیم،نعمت و ثروت و سلامتی ،طبیعیه!
تا الان هرچی رو خواسته ام به راحتی بهش رسیدم
،سریع تا درخواست میکنم اجابت میشه،
و همشون یک الگو داشتند و اونم مقاومت نداشتن من و باور های خوب درمورد خواسته ها بوده!
ولی درمورد مسائل مالی ترمز هایی در ذهنم هست که چند تاییش که رو دارم روش کار میکنم واقعا خدا بهم ثابت کرد که مشکل از باور هام بوده…
آقاا همه چی باوره،این جهان کلش و اساس باور های ماستتت
!
از وقتی اون چند تا رو درست کردم ،اتفاقایی افتاد و مشتری های اومدن که تا حالا براش زور میزدم ولی اتفاق نیوفتاد،اصلا اتفاق های عجیببب!
تا الان نمیشد چون چند تا باور بچگانه و اشتباه جلوش رو گرفته بودن!
+هر چی میخوای فقط باید باور هات رو درموردش درست کنی!
چون جهان اینجوریه که میگه:
هرچی تو بگی ،من میگم چشم و بهت ثابت میکنم که حق با توعه و تو درست میگی!)
#اگر فکر کنی که جهان سرشار از ثروته و پر از خوبی و اتفاقات خوبه ، بهت ثابت میکنه که تو درست میگی و همونا رو نشونت میده!
#و اگر فکر کنی که جهان خیلی بده و همه آدم ها بدن، بازم میگی تو درست میگی و شرایطی رو نشونت میده و جلوی راهت میزاره که تایید میکنه که همونیه که تو فکر میکنی!
من مشکلی باهات ندارم،تو درست میگی!!
پس اگر هرچی بگیم ،همونه و خالق شرایط و دنیا خودمونیم،پس چرا باور های محدود کننده رو به عنوان یه مؤلفه ثابت نگه داریم!
چرا درمورد هر چیزی بخوایم باور هم جهت به خواسته مون رو نسازیم!
چرا ترمز ها برنداریم تا خواسته ها لاجرم وارد زندگیمون بشن..!
اینا سوالای خودمم بود، که چرا انقدر سیستم جهان راحته،ولی من داشتم زور میزدم تا یه جور دیگه درستش کنم ،چرا عمل نمیکردم؟
چون نمیخواستم باور هامو درست کنم ، چون توی ذهنم این بود که کار کردن روی باور ها کار سختیه!
چون ترمز درمورد ثروت داشتم و فکر میکردم که:
ثروت چیز سختیه و همه جهان درگیر مسائل مالین و جهان هم فقط آدمهایی رو رو سرراهم میزاشت که باورمو تایید کنه،که بگی تو درست میگی!
چون فکر میکردم و میکنم( چون هنوز کاملا برطرف نشده) که اگر بخوام ثروتمند بشم وقتم رو میگیره و کسب و کار چیز سختیه و باید براش جونت رو بزاری و از همه چی بزنی ، با اینکه این همه آدم دارن به راحتی پول در بیارن و به راحتی کسب و کارشون رو میچرخونن!
این شواهد همشون مثال نقضه و باید اینا رو به خودم انقدررر نشون بدم و الگو ها رو ببینم،تا ذهنم بفهمه که یجور دیگه هم میشه ، از یه راه دیگه هم میشه به نتیجه رسید!
آقااا، من اصلا همه چیز راحت میخوام ، من بنده سوگلی خدام و باید همه چیز به راحتی مسخر من باشه، پول باید به راحتی بیاد، سلامتی باید به راحتی بیاد، باید بهترین روابطتو داشته باشم ، باید هرچیزی خواسته به راحتی بدستش بیارم
کی گفته باید اصلا سختی و وشقت بکشی
من نیومدم توی جهان که سختی بکشم
هرکاری که داری براش سختی میکشی، یعنی داری راه رو اشتباه میری!
خدا جان، ما رو آسون کن برای آسونی ها!
انقدر همههه چیز رو توی ذهنم سخت کرده بودم که داشتم کلا بیخیال همه چی میشدم،چون ذهنم اهرم رنج و لذت رو اشتباه شناخته بود و داشت سعی میکرد از رنج فرار کنه و به لذت برسه ، چون رسیدن به هدفم رو ،توی ذهنم مساوی کرده بودم رنج!!
اینم فهمیدم که هم باید باور های ثروتمون درست باشه و هم توحید!و این دوتا جدا نیستند!
و باید در تمام جنبه ها روی خودمون کار کنیم و باور هامون رو درست کنیم ، مثل شما!
اگر همون خواسته ها و همون شرایط برای یکنفر دیگه ساده تر میشه ، پس میتونه برای ما هم بشه!
تنها دلیل تفاوت ما باور هامونه،نه هیچچیز دیگه!
نه هیچکس از لحظ ذهنی باهوش تره نه چیز دیگه،همه ما یک سیستم داریم و به یک اندازه به خدا نزدیکیم ولی باورهامونه که تفاوت توی رندگیمون ایجاد میکنه!
من اگر واقعا میخوام زندگیم تغییر کنه،باید متعهدانه روی باور هام همیشهه کار کنم و تغییرشون بدم به نحوی که به من کمک کنه و منو به خواسته هام برسونه!اون باوری که به من کمک میکنه!
چون خداوند وعده داده که ما رو به خواسته هامون میرسونه و بهترین اجابتگره ولی اگر ما به خودمون ظلم نکنیم و جلوی نعمت ها رو با ترمز هامون نگیریم!
احساس میکنم وقتی کامنت میزارم خیلی حالم خوب میشه ، چون خدا مینویسه کمکم میکنی هرچی درونمه جلوی خودم خالی کنم و بفهمم دارم چیکار میکنم!
چون با حرف زدن و نوشتن باور هامون خیلی بهتر مشخص میشه و هرموقع بخوام درونم رو روشن کنم میام که کامنت بزارم!
استاد جان، این همزمانی خداوند چقدر قشنگه، دقیقا میدونه به موقعش چه فایلی رو بزاره که به همه کمک کنه!
سپاسگزارم بابت کلام زیبا و نتایجتون!
و خیلی راحت مسیری که رفتید رو برامون آشکار میکنید و بهمون در جت بهبود زندگیمون کمک میکنید!
واقعا هر روز داره همه چیز بهتر و قشنگتر میشه!
واقعا اساس این جهان اینه که هرچیزی بخوایم میشه!
و خواسته مون توسط بهترین اجابتگر جهان اجابت میشه!
لازم نیست عجله کنیم و فکر کنیم عقب موندیم ، ما باید آرامش داشته باشم و از مسیر بهبود زندگیمون لذت ببریم ، بابد بدونیم تمام این درس هایی که توی مسیر میگیریم برای رشدمون لازمه!
خدا هرچی بخوایم فقط میگه از من بخواه ، من هر چی بخوای بهت میدم ، فقط بهمون میگه چشم، میگه من بهترین اجابتگرم و اجابت میکنم خواسته هاتو!
چون زور من از همه بیشتره
،چون من میدونم تو چجوری به خواسته ات میرسی
چون من فقط راهشو بلدم
نگران هیچی نباش،من حواسم به همه چی هست)!
به یادگار ،ردپای عزیز!