چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 23

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فردین زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1412 روز

    سلام دوستان

    خواسته های که انتخاب کردم و براش تلاش کردم و محقق نشده هنوز؟ازدواج خودم،حالا ترمز هایی که پیدا کردم چی،من آنقدر اون فردای متاهلی رو بزرگ کردم توی ذهنم که آنقدر مثلاً اتفاق عجیب و غریب در کنار یکی دیگه قدم زدم با اینکه من آنقدر روش کار کردم هنوز اون تصویر تیره و تار یا اینکه تمام دنیا اصلا استوپ خورده و همه انگشت به دهن بگن وایبی ببین چه انتخابی کرد بعد این همه تلاش و به موفقیت رسید یعنی آنقدر کمالگرایی رو الگو خودم قرار دادم که اصلا مسیر حرکت رو گم کردم و یه منطق هوایی ساختم برای خودم که آقا من تمام عمر تلاش کنم خودم رو هم نمیتونم بشناسم چه برسه به یک انسان دیگه و هزار تا داستان دیگه

    دوستان خودم که به راحتی ازدواج کردن؟اقا باورشون اینکه بابا خبری نیست هیچ جا اون هم یک فردی مثل من و خیلی راحت گرفتن به خودشون و کار هم به راحتی انجام شد و میبینم چقدر هم حالشون خوب,,

    حالا یه مثال از خودم بزنم مثلاً لیسانس گرفتم توی ذهن من هیچ غول بزرگی نبود یا اصلا این تصویر که من رو مهندس صدا کنم یا این داستان ها نبود و خیلی راحت همه چی پیش رفت ولی دوستانی دارم که میگن اگر من هم درس خونده بودم اصلا زندگیم تغییر میکرد و آدم ها به دو دسته تقسیم میشن با سواد و بی سواد و من جز بی سواد ها هستم و این باورها اصلا نگذاشت که این ها به دیپلم درست و حسابی داشته باشن.

    من تو همین چند روز هم مدار میشم با آگاهی های کشف قوانین و این بزرگترین چالش حداقل ده سال اخیرم رو جوابش رو پیدا میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  2. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1001 روز

    به نام خدا

    چرا با وجود تلاش فراوان به خواسته  هام نرسیدم

    وقتی  موضوع فایل رو دیدم خیلی ذوق زده شدم و سریع فایل رو گوش کردم

    چون شاید بگم روزی نیست که این سوال رو از خودم نمیپرسم

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    من قبل از آشنایی با قوانین اصلا حتی به فکر داشتن درآمد نبودم و کار کردن زن رو خیلی بد میدونستم و همیشه فکر میکردم اکر من درآمد داشته باشم حتما رفتارم عوض میشه و زندگیم از هم میپاشه

    ولی وقتی با قوانین آشنا شدم یه حس خوبی داشتم از اینکه من میتونم به هر خواسته ای برسم.

    تقریبا یک سال و 5 ماهه که با این مسیر آشنا شدم

    وقتی فهمیدم آدم بدون هدف با مرده فرقی نداره

    یه دفتر برای خودم برداشتم و هدف هامو نوشتم

    هدف اول داشتن درآمد

    رسیدن به اندام دلخواهم

    داشتن یه پوست خوب

    خرید ماشین و خونه و….

    هی که تو مسیر پیش رفتم دیدم یه سری هدف ها اصلا برام مهم نیست و کنار گذاشتمشون ولی این چند تا هدف مخصوصا داشتن درآمد خیلی برام مهم بود

    فهمیده بودم که باید روی ذهنم کار کمم برای همین طلایی که داشتم رو فروختم و یه دوره خریدم به خیال خودم رو باورام کار میکردم و یه سری ایده ها به ذهنم می‌اومد خیلی ترس داشتم بیشتر از حرف مردم خیلی از ایده ها رو انجام نمی‌دادم و اونایی هم که انحام دادم به نتیجه نرسید

    اصلا درک نکرده بودم کار کردن رو باورها یعنی چی

    خیلی ذوق زده بودم و به همسرم فقط از روزای خوب آینده میگفتم

    از رسیدن به تک تک خواسته هام

    ولی خب خبری نبود

    هرچند مدت یکبار میرفتم یه حرفه ای رو یاد میگرفتم و بازم خبری از نتیجه نبود

    مدام هم این نجوا که تو اصلا برای هدفت تلاش نمیکنی باید شبو روزت رو ببندی به هدف تا نتیجه بگیری تو ذهنم میچرخید و حسم رو بد می‌کردچون اصلا نمیتونستم اینجوری پیش برم

    شروع میکردم به مقایسه خودم با هم حوزه هام و اتفاقی که در آخر می‌افتاد این بود که اون کاررو کنار میزاشتم و چند مدت بعد میدیدم اونی که مثلا با من شروع کرده چقدر پیشرفت کرده

    و خیلی وقتا به این نتیجه می‌رسیدم که من حتی نمیتونم تلاش ذهنی رو هم خوب انجام بدم و من به موفقیت نمیتونم برسم

    ولی ادامه دادم و فایل ها رو گوش میکردم چون یه صدایی ته دلم میگفت تو ادامه بده بهت گفته میشه

    هر روز به سایت سر میزدم ولی کار کردن رو باور ها رو درک نکرده بودم وقتی استاد میگفت کار کردن رو باورها یه دکمه نیست که بزنی و تموم شه یه روند درک نمیکردم یعنی چی

    میگفتم من چند تا باور مینویسم و هزار بار در روز به خودم میگم و تموم حله باورم عوض میشه

    بعد میرفتم زن های خونه داری رو میدیم که از همین مسیر رفتن و الان درآمد دارن

    حسم‌بد میشد که چرا پس برای من حتی یه پول کم هم نمیاد

    من انسان فراموش کار نتایج کوچیک رو نمیدیدم و تایید نمیکردم

    تکامل رو درک نمیکردم و فقط چسبیده بودم به هدف

    فکر میکردم فقط از راه مهارتی که کسب کردم  ثروت باید بیاد

    و همین باعث می‌شد پول های دیکه ای که وارد زندگیم میشه رو نبینم

    لحظه ی حال رو نبینم

    هر ماه هدفم رو میزاشتم کم کردن وزنم

    با اینکه قانون باور ها رو به ظاهر فهمیده بودم ولی بازم به هدف نمیرسیدم

    برای داشتن پوست خوب هر دکتر .هر روش رو امتحان کرده بودم ولی نتیجه نمی‌داد و در آخر به این نتیجه رسیده بودم که خدا منو دوست نداره آنقدر گناه کارم هر کسی رو یه جوری عذاب میده منم با این پوست عذاب میده

    از هر مسیری میخواستم برای موفقیت برم پوستم میشد مانعم

    تمرکزم رو می‌گرفت و حسم رو بد می‌کرد

    نمیتونستم با خودم ارتباط بگیرم و خودمو دوست داشته باشم

    تا اینکه چند روز پیش یه صدایی درونم گفت کتاب رویاها رو شروع کنم و گوش کردم به این صدا و حالا میفهمم چقدر کار درستی کردم چون باعث شد این فایل ها رو بهتر درک کنم

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    تقریبا میتونم بگم خیلی از الگو هایی که پیدا کردم خیلیی راحت به اون هدفی که من داشتم رسیدن و خیلی زودتر

    من همیشه با خودم میگفتم چون من آدم شجاع و ریسک پذیری نیستم

    اونا خیلی شجاعن

    ولی وقتی باهاشون ارتباط میگرفتم میدیدم اونا هم تو شروع خیلی کارها ترس دارن سر در گم میشن ولی در نهایت یه جمله میگن میریم تو دلش تا ببینیم خدادچی میخاد

    اونا انجام میدادن با ترس هاشون

    کسایی رو دیدم که حتی بعد من شروع کردن برای تناسب اندام و به نتیجه رسیدن اما من هنوز در تلاش کم کردن وزن هستم

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    بعد از اینکه ادامه دادم وفایل هارو گوش میکردم یه پول خیلی راحت به دستم رسید و من بدون تامل دوره عزت نفس رو خریدم متوجه شدم چقدر باورای من در مورد توانایی هام و احساس لیاقت ایراد داره

    دونه دونه باگ هامو شناسایی کردم و به نظرم مهمترین ایراد من عدم احساس لیاقت

    من اصلا خودمو لایق نمیدونستم خیلی تلاش میکردم ولی در نهایت این ترمز منو از حرکت نگه می‌داشت

    و نتیجه اش میشد این احساس بد که چرا پس من به نتیجه نمیرسم

    چرا همش دارم هدفامو مینویسم و یکدومش ن تیک نمییخوره

    با دوره عزت نفس خیلی حالم بهتر شد با خودم

    فهمیدم خیلی از هدف هامو بخاطر تایید گرفتن از دیگران میخام

    و همین موضوع باعث شده از لحطه حال مهمترین لحظات زندگیم غافل بشم و لذت نبرم

    هر روز می‌نشستم یه برنامه سنگین برای افزایش مهارت می‌نوشتم که باید این تمرین هارو انجام بدم و کالی اتفاق سر راهم قرار می‌گرفت که نمیتونستم انجامش بدم

    و در نهایت میگفتم ولش کن خدا هم نمیخاد من رو خودم کار کنم

    همه ی اینا بخاطر درک اشتباه من از قانون بود

    من برای ساختن باور جدید باید آنقدر این باورا و تکرار کمم و مهمتر نشونه های تاییدش رو ببینم و موفقیت های کوچیکم رو تایید و تحسین کمم تازه میتونم بگم‌من برای تغییر باور تلاش کردم .

    فکر کردن به استعاره ترمز و گاز خیلی حالمو خب میکنه

    چون میدونم اگه ترمز ها رو شناسایی کنم دیگهداین ماشین حرکت میکنه و کار من فقط لدت بردن از مناظری هست  که میبینم

    این ماشین مثل ماشین تسلا هوشمند و مسیر بهش گفته شده خودش منو میببره کافیه من پامو نزارم رو ترمز

    که البته برداشت این ترمز ها یه شبه نیست

    و درک همیت موضوع بهم کمک‌میکنه که احساسم رو خوب نگه دارم و نتیجه های کوچیکم ببینم

    من اون خواسته ها رو میخام که لذت بیشتر از زندگی ببرم

    و اینو فراموش میکنم که باید الان از همین لحطه لدت ببرم  تا جهان منو هدایت کنه به لذت های بیشتر

    وقتی میبینم استاد بعد اینهمه سال هنوزم به فکر بهبود و کار کردن رو باوراشونه و تو این چند سال اخیر به تناسب اندام رسیدن از خودم توقع بی جا ندارم

    من باید از راه خیلی ساده به خواسته ام برسم اگه میبینم رسیدن به خواسته سخته پس یعنی مسیری که دارم میرم اشتباهه

    من یه هدف برآب خودم تعیین می‌کرد کل روز بهش فک میکردم و تو این فکر بودم که چیکار کنم بهتر بشم تواین مسیر به خودم می‌اومدم میدیدم با بچه هام بازی نکردم

    کارای خونم مونده و میگفتم من اصلا درآمد رو نمیخام بیخیالش و فردا هیچ کاری نکردم چون روز قبلش به حدی خسته میشدم که حد نداشت و بعد تازه یه کوچولو درک کردم

    همه چیزباوره

    من وقتی رو باورم کار کنم تعهد میاد چون باور دارم نتیجه میده

    برای خودم یه هدف کوچیک تعیین میکنم و به همین شیوه پیش میرم و میام از نتایجم اینجا مینویسم  به امید خدا

    استادعزیزم از شما و خانم شایسته ی نازنین تشکر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    بهجت مشفق گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    درود به همه عزیزان دلم

    استاد عزیزم اول از همه تشکر میکنم بخاطر این فایل فوق العاده فوق العاده ارزشمند که کلی تمرین عملی و کاربردی و مفید به ما دادین و هر چه از ارزش این فایل بگم کم گفتم.

    من امروز صبح این فایل رو برای اولین بار گوش کردم. راستش اولش به ارزش واقعی این فایل و تمرین هاش پی نبردم.

    تا اینکه شروع به انجام این تمرین ها کردم.

    انجام این تمرین ها، منو عمیقاً به فکر فرو برد و یه تلنگر خیلی بزرگ برای من بود.

    الان دارم چکاپ فرکانسی جدیدمو مینویسم و میخوام با چکاپ 6 ماه قبلم مقایسه کنم و ببینم واقعا تو این 6 ماهه، چه اهدافی بودن که میخواستم، ولی بهشون نرسیدم و یا سرعت رشدشون خیلی پایینه و دارم دوباره بازنویسی واصلاحشون میکنم.

    همه ما درگیر روزمرگی های زندگی میشیم و بعد یه مدت، اصلا یادمون میره که دقیقا باید چیکار کنیم و آیا این مسیری که داریم میریم، ما رو به غایت اصلی زندگیمون واصل میکنه یا نه؟

    چقدر خوبه که هر از گاهی دوباره خودمونو بازکاوی کنیم و ببینیم دقیقا کجای پلن اصلی زندگیمون قرار داریم و دقیقا باید چه کارهایی رو از روتین های زندگیمون حذف کنیم و چه کارهایی رو باید حتما اضافه کنیم.

    چقدر خوبه که هر از گاهی بتونیم از حاشیه امنی که برای خودمون و زندگیمون ایجاد کردیم خارج بشیم و ببینیم چی هستیم و خلاصه اینکه تو داستان شگفت انگیز زندگیمون، چند چندیم؟

    ممنونم استاد عزیزم که هر از گاهی، این تلنگرو به ما میزنین که حواسمون باشه داریم چیکار میکنیم و از پلن و اهداف اصلی زندگیمون دور نشیم.

    بعضی اوقات انقد درگیر حواشی امن زندگیمون میشیم که اصلا یادمون میره که اهداف اصلیمون چی بودن و قرار بوده چه کارهایی رو به انجام برسونیم و بعضی اوقاتم، خودمونو گول میزنیم که آره مهم اینه که امروز کارای مفید انجام دادم و وقتمو به بطالت حروم نکردم ولی غافل از اینکه فقط این موضوع کافی نیست.

    بعضی اوقات بخاطر ترمزهای مخفی و باور های غلط انگار داریم با سرعت هرچه تمامتر و تلاش فراوان و بی وقفه، فقط روی تردمیل میدویدم بدون آنکه در واقعیت حتی یک قدم هم رو به جلو بریم.

    امروز فهمیدم فقط هدر ندادن وقت و مفید کار کردن و تلاش فراوان مهم نیست.

    بلکه مهم اینه که واقعا تابحال چقدر از اهداف و خواسته های مهم زندگیت محقق شدن یا بهشون نزدیک شدی یا سرعت رشدت دقیقا چقدره؟ و اینکه اگر با وجود تلاش فراوان به خواسته هامون نمیرسیم بگردیم دنبال ترمز ها و کد های درست رو با توجه به ترمزها و باورهای غلطی که شناسایی میکنیم، دوباره از نو طراحی و اجرا کنیم و هر روز به دویدن بی ثمر روی تردمیل ادامه ندیم.

    من امروز کلا کارامو کنسل کردم و میخوام اهدافی که در طول زندگیم بهشون نرسیدم و باورها و ترمزهای غلطی که مانع رسیدن من به اون اهداف شده رو شناسایی کنم و به امید خدا دوباره پلن های جدید با چشم انداز ویژه به ترمزها و باور های غلطم طراحی کنم و ایشالله از فردا شروع به اجراشون میکنم.

    …..

    از این موارد که بگذریم استاد عزیزم با گوش دادن این فایل، یک سوالی در ذهن من مطرح شد که گفتم با شما هم در میون بزارم.

    سوالم در مورد استفاده از قانون تمرکزه که ازتون میخوام درصورت امکان، این موضوع رو برامون باز کنید و شرح بدید.

    من تمامی دوره های شما رو خریداری کردم و یه جورایی تمام دوره ها رو انقد گوش کردم که تقریبا خیلیاشونو حفظ هستم.

    شما تو ابتدای این فایل گفتین که خیلیا برای رسیدن به موفقیت میگن که باید تمام تمرکز و تمام توانتون رو روی اون موضوع بزارین و باید شب و روزتون رو بهم بدوزین تا به موفقیت برسین و تاکید کردین که شما با این دیدگاه مخالف هستین.

    از طرف دیگه من قبلا از آموزه های شما برداشت کرده بودم که باید تمام تمرکز و تمام توان را روی هدف کلیدی و اصلی گذاشت تا سریعتر به نتیجه دلخواه برسیم.

    مثلا در دوره روانشناسی ثروت سه، قسمت 9 و قسمت دوم کشف قوانین و مصاحبه با عرشیا و اون ویدئو که قبل از سفر برای تمرکز روی زبان انگلیسی و یا مواردی که درمورد قانون سلامتی و یا کار کردن روی با تمام تمرکز روی قرآن توضیح دادین، من برداشتم از قانون تمرکز این بود که باید تمام تمرکز روی هدف اصلی و کلیدی باشه و باید بتونیم حواشی رو کاملا حذف کنیم و اگر شبانه روز تمام تمرکزمون روی هدف اصلیمون باشه، خیلی سریعتر به خواستمون می‌رسیم .

    مثلا اگه بتونیم یکی دوماه بصورت تمام وقت روی اون موضوع کار کنیم، خیلی زود مستر اون امر میشیم و بعنوان مثال راهی که باید یکساله طی بشه رو شاید بتونیم تو مدت خیلی خیلی کوتاه‌تر طی کنیم و حتی استاد اون حوزه بشیم.

    امروز که این فایل رو گوش کردم ذهنم یک مقدار درگیر شد و گفتم که از خودتون سوال کنم که اگر تونستین لطفا این موضوع رو برامون بازکنید تا این مطلب بصورت درست تو ذهنمون جا بیفته.

    بسیار بسیار سپاسگزارم از این فایل ارزشمندتون که بنظرم ارزشش خیلی خیلی بالاست و کمکمون میکنه که خیلی راحت بتونیم باگ ها و ترمزهای مخفی که با وجود تلاش های مستمر، مانع رسیدن ما به اهدافمون بوده رو شناسایی و اصلاحشون کنیم.

    متشکرم بخاطر سخاوت و مهربانی های همیشگی شما که این فایل ها رو بصورت رایگان در اختیار ما قرار میدین و خداراشاکر هستم بخاطر وجود گرانبها و ارزشمند خودتون

    همیشه شاد، تندرست، سعادتمند و ثروتمند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    عاطفه گفته:
    مدت عضویت: 1082 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    استاد من دقیقا توی مرحله ای از زندگیم هستم که مدام از خودم میپرسم پس چرا نتیجه نمیده، یا نتیجه راضی کننده نیست؟ چرا استاپ شدم و چرا جلو نمیرم؟

    با دیدن این فایلتون تصمیم خودم رو گرفتم، گفتم میدونم با وجود تمام فعالیت هام ولی اونجور که میخوام نمیشه و هر روز حال روحیم رو به این خاطر بهم میریزه اما تسلیم شدنی تو کارم نیست و انقدر ادامه میدم که هر روز بهتر از دیروز از تمام جنبه های زندگیم بشم، در خال حاضر تمام داراییم 68 هزار تومنه تا بیست روز دیگه انقدر خوب و رو خودم کار بکنم که بتونم هزینه ی خرید قانون کشف قوانین و قدم پنجم رو بسازم و برم تو دل بزرگترین ترسم که فکر میکنم خواندن قرآن باشه، با خواندن کامت حمید عزیز دیدم با وجود اینکه سالهاست میخوام شروع کنم به خواندن قرآن و درک درست ان، هیچوقت دست به عمل نمیزدم تنها کاری که میکردم قرآن رو میاوردم خاک هاشو پاک میکردم میزاشتمش رو میزم دوروز بعد مامانم دوباره میزاشتش سر جاش، ولی واقعا همیشه میترسیدم بخونمش و اون چیزی که دوست ندارم رو بگه، در حالی که به صورت خود اگاه میدونم تنها چیزایی که میتونم زندگیمو تغیر بدم توش نوشته، و از امروز شروع میکنم به خواندنش و همچنین هیچوقت با میل و رقبت نمیومدم کامنت های بچه هارو بخونم جز موارد کمی، از امروز حتی شده 2کامن روزانه میخونم تا بتونم از تجربیات و راه کار های دوستان استفاده کنم، امید دارم که بیست روز دیگه این دو دوره را در سبد خریدم تصفیه کنم و شروع کنم به کار کردنش.

    ممنونم از شما استاد عزیزم که انقدر عالی و صادقانه بهمون اموزش میدید،

    سپاسگزارم از خانم شایسته عزیز که همه جوره شاهد زحمات و عشقشون هستیم.

    و سپاسگزارم از دوستان گلم که تجربیات و راه کار هاشون رو با ما درمیان میگذارند،

    و در اخر سپاسگزارم از خدای عزیزم که همیشه و هر لحظه کنارمه و هدایتم میکنه و تنهام نمیگزارد، واقعا سپاسگزارم، سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    افروز گفته:
    مدت عضویت: 2108 روز

    با سلام استاد عباسمنش عزیز

    اول از همه بگم که مکان زندگی شما فوق العاده زیباست..هر بار بادیدنش حیرت میکنم..مخصوصا از دیدن این باران شلاقی به قولی rain shower..با ایکه خودم در شهر رشت زندگی میکنم معروف به شهر باران..ولی بارون همیشه برای من مثل معجزست و تکراری و عادی نمیشه..و همچنین پدر من استخر پرورش ماهیان گرمابی دارن..یه فضای زیبا مثل مکان زندگی شما..با این تفاوت که آب ورودی به این استخرها از رودخانه هستش و برام خیلی حیرت انگیز هستش که استخر شما از آب پاک و شیرین و گوارای چشمه تشکیل شده.. البته که سوالی برام پیش اومد..آبی که برای شرب و شست شو در استخر پدرم استفاده میشه آب چاه هستش که بخاطر آهن بالا هم طعم خوبی نداره و هم باعث تیره شدن پوست و سطوحی میشه که روش میریزه..سوالم این هستش که آب آشامیدنی شما که مطمئنا از عمق بیشتری به سطح زمین رسانده می شود آیا این ویژگی را دارد یا خیر؟ بنطر نمیاد که داشته باشد و دوم اینکه چرا از همان آب چشمه لوله نکشدید برای مصرف روزانه؟

    با عرض معذرت, بخاطر دیدن صحنه ی باران زیبای آخر از بحث اصلی دور شدم..بر می گردم به موضوع صحبت

    استاد عزیز خب من چند سال هستش که عضو سایت شما هستم و غیر از اون دو سه سال قبل تر هم چون هنوز انگار که تکاملم را طی نکرده بودم , بدون اینکه عضو سایت باشم در یوتیوب فایل هاتون رو گوش میدادم.

    من یک مشاور تغذیه و رژیم درمانی هستم..32 سال سن دارم و البته که از نظر خودم و بقیه جوونتر از سن واقعیم نشون میدم.به جد میتونم بگم که از بچگی سخت کوش بودم..تا سوم راهنمایی همیشه شاگرد اول بودم و همیشه سرگروه بودم..تمام مقاطعم رو در بهترین دانشگاه های دولتی شیراز و شهید بهشتی تهران خوندم..و باز هم میتونم بگم که به جد از همون بچگی تا به الان به قول گاندی سعی کردم تحت هر شرایطی از مسیر راستی و درستی خارج نشم و همواره انسانیت برام اولویت بوده.البته که ما انسانیم و نجواهای شیطانی همیشه هست ولی به سرعت اختیارم رو ب دست گرفتم و تقریبا هیچوقت نگذاشتم که نجواهای شیطانی خودش رو در عرصه ی عمل نمایان بکند.به جز نجوای شیطانی غم و اندوه که مدت هاست ک نتونستم بصورت پایدار کنترلش کنم. می تونم بگم که در بچگی یک بچه ی فوووووق العاده شاد بودم و عاشق بازی و لذت می بردن از همه ی دقایق.. فکر میکنم فقط در همون زمان بود که به معنای واقعی در لحظه شاد بودم..ولی این احساس رفته رفته کم و کمتر شدو در دوران دبیرستان هم در رفتارم و هم در درسم خودش رو ظاهر کرد و طولانیش نکنم که دوران دبیرستانم تقریبا دوران سیاه زندگیم بود من از تمام درس های سخت دبیرستان عقب موندم و با اینکه در مدرسه ی نمونه درس میخوندم ولی شاگرد تنبل شده بودم و خب معدلم خیلی افت کرد..ولی بعد از دبیرستان خودم رو جمع کردم و با همت و تلاش شما فکر کنید که درس های سختی مثل عربی شیمی فیزیک و همه ی درس های دیگه رو به صورت خودخوان و فقط با کمک کتاب های کمک آموزشی عمقی خواندم و البته که چون هیچ وقت وضع مالی خوبی نداشتیم نهایتا دو سه کلاس آموزشی هم به سختی ثبت نام کردم و رفتم و در نهایت هم که یک رتبه ی خیلی عالی ولی لب مرزی آوردم..رتبه ی 1300 منطقه یک تجربی که همه میدونن این رتبه یعنی چی..ولی با اختلاف کم از آرزوی همیشگیم پزشکی جا موندم و بخاطر شرایط بد مالی حتی آزاد و بین الملل هم شرکت نکردم و این حسرت تا ابد با من موند…هرچند که خودم صلاحم رو نمیدونم..شاید اون رشته ب صلاحم نبود..شاید همین رشته ی تغذیه که خواندم برایم بهتر بود..ولی نمیتونم کتمان کنم که ترمز های فکری فوووق العاده زیادی هم که داشتم بی تاثیر نبوده اند..با قدرت می تونم بگم که آشنایی با شما در یوتیوب وقتی که یک شب با تمام وجود تمنای این رو داشتم که خداوند به من بفهماند که هست و نیاز داشتم که ایمانم قوی بشود..و با هدایت شدن به سمت فایلی از شما در دیگه ای از زندگی به روی من باز شد و کم کم احساس کردم که آدم دیگه ای شدم و دیدم تفکرم رفته رفته وسیع تر و وسیع تر شد..و خیلی وقت ها انقدر احساس میکنم آگاهی هام بالا میره که نگران ظرف وجودیم میشم که آیا متناسب با آگاهی هام اون هم رشد میکنه؟D :D :D: خلاصه اینکه استاد عزیز با نگاه کردن به اطرافیانم احساس میکنم خیلی بیشتر ااز بقیه فکر میکنم خیلی خیلی زیاد..در هر لحظه از زندگیم مشغول یک کار مفیدی هستم..از خواندن کتاب های مرتبط با رشته ی تغذیه گرفته تا اطلاعات دیگر..از یک جایی به بعداحساس کردم ک دیدن سریال های ایرانی یا خارجی..دیدن فیلم های مختلف هرچند هم که قشنگ باشن زاده ی تفکر یک فیلمنامه نویس و یک کارگردان هستن که اونها هم ذهن انسانی دارن پر از ترمز های فکری و باورهای محدود کننده و غلط..که ناخوداگاه در ذهن ما تاثیرشان را میگذارند..مخصوصا سریال ها که حتی اگر هیچ محتوایی هم نداشته باشند..آدم را معتاد میکنند که بی هدف این وقت ارزشمندشان را تا آخرین قسمت روی آنها بگذارند..چه بسا که خیلی ها چندین فصل دارند که کلی ذهنت مشغول مییی ماند که آیا چه زمانی این فصل بعدی می آید که فقط ببینم تا آخر این مسخره چه می شود…بنابراین تقریبا دیگر فیلم و سریال نمیبینم مگر در مواردی…و بجای آن شروع کردم مستند های خیلی زیادی دیدم که حداقل اتفاقات واقعی بودند..برای اینکه بفهمم بر روی این کره ی زمین تا بحال چه گذشته..و یک جورهایی روند قوانین خداوند را بر این دنیا تا حد کمی هم که شده درک کنم..با خیلی ها که صحبت میکنم حتی اطلاعات کمی هم راجع به چیزهایی که من میگویم و میدانم ندارند..خیلی وقت ها می گویم بخاطر همین است ک این کشور به این روز افتاده چون تعداد افرادی که عمیق فکر میکنند و اطلاعات بالا دارند کم هستش و تا تعداد افراد متفکر از بقیه جمعیت این کشور بیشتر نشود وضعیت این کشور عوض نخواهد شد. :( همه ی اینها به کنار ..خب گفتم من از یوتیوب با فایل هاتون شروع کردم بعد در سایتتون ثبت نام کردم و شروع کردم و تقریبا فکر کنم تمام فایل های دانلودیتون رو دیدم و تا همین الان هم فکر کنم اولین کاری هستش ک بعد از بیدار شدن از خواب انجام میدم..کم کم با خودم کنار اومدم که برای دوره های شما هزینه پرداخت کنم و خب وضع مالیم که خوب نبود و نیست.. ولی پول برای دوره ی اول خیلی معجزه وار جور شد و با عزت نفس شروع کردم..دوره ی دوازده قدم رو تا حدی خریدم..بخاطر رشته ام فکر کنم جزو اولین نفراتی بودم که دوره ی سلامتی رو خریدم ..از لحاظ رابطه ی عاطفی و رابطه با پدر و مادر ودوستان خب هیچ وقت به اون چیزی ک دوست داشتم نرسیدم..دوستان خوبی داشتم ولی همیشه بوده که از دوستانم ضربه خوردم .. اون رابطه ی دوستانه و دلخواهم رو با مادرم نداشتم..برادرم هم که هیچ …یکی از بزرگتترین غصه های من در زندگی هستش.. هیچ وقت رابطه ی خوبی با هم نداشتیم و بودنش اکثرا دردسر و نبودنش هم دارم کنار میام ک برام فرقی نداشته باشه و فکر کنم که از اول برادری نداشتم..رابطه ی عاطفی هم ندارم حتی الان..و از همه بدتر که به تازگی بهترین دوستم رفتار فوق العاده زشت و عجیبی رو با من داشت به یکباره..حالا نمیخواهم فلسفه ی قربانی شدن رو بقول شما مطرح کنم ولی من دلیلش را نمیدانم..من همیشه سعی کردم در مسیر راستی و درستی باشم ولی اینها مسائلی هستند که در زندگی من بوده و هست و یک سیکل معیوب هستتش که واقا ازشون رها نمیشم..دوره ی روابط رو خریدم و دارم مینویسمش و خب هنوز نتیجه ای ب اون صورت نگرفتم واینکه همیشه آرزوم بود که دوره ی روانشناسی ثروت یک رو بخرم ..هزینش برام زیاد بود ولی یک دوره مطب داشتم و هزینه اش جور شد..یک مساله ی جالبی که بلا استثنا در همه ی دوره های شما تکرار شده برام..وقتی اولین بار این دوره هارو فقط می شنوم انگار ک چون ظرفم هنوز کوچک هستش بعد از اتمام دوره می گفتم و می گویم فقط همین؟!!!! ولی وقتی شروع میکنم و جمله به جمله ی اون آگاهی هارو در دفتری می نویسم از هر جمله به حیرت میام و می گویم وااای چقدر آگاهییی..چرا من اینها رو انگار نشنیده بودم..بعضی وقت ها دستم از نوشتن درد میگیره و میگویم استاد عاخه یعنی هر جمله ی شما طلاست..نمیتونم که یدونشو ننویسم..و وقتی در پایان دوره یک دور از رویش دوباره میخوانم سرررشاااار از آگاهی میشم و شمارو دعا میکنم و خداوند را شکر میکنم که شمارو پیدا کردم و هم زبان منید و میتونم از آگاهی های شما استفاده کنم.الان به تازگی نوشتن دوره ی ثروت یک را تمام کردم و البته ک هنوز از رویش یک دور نخواندم..

    ولی با همه ی این حرفها می خواستم بگم که من خب آگاهی های خیلی زیادی بدست آوردم..دفتررررهاااا پر کردم و میکنم.. از دوره های شما گرفته تا حتی دوره های رایگان ک دارم اونهارو هم مینویسم..از دفتر آرزوها و خواسته ها..دفتر شکر گذاری..دفتر قدردانی که به تازگی در آن از تلاش ها و زحمت هایی که کشیدم قدردانی میکنم.. از سعی کردن برای دیدن هر نعمت کوچیک..از همواره ب فکر خدا بودن و بقول گاندی در مسیر راستی و درستی بودن..هرچند که آدم های باآگاهی های خییییلی بیشتر از من وجود دارند مثل خود شما.. ولی من مطمئنم که خیییییلی زیادند افرادی که مثل من آگاهی ندارند..اصلا کارهایی ک من میکنم رو نکردند..اصلا اونقدر درس نخواندند کتابی نخواندند اصصصلا حوصله اش را ندارند که بنشینند و روی خودشان کار کنند و این چیزها..وقتی کم و بیش راجع ب یکسری مسائل حرف میزنم هاج و واج فقط من رو نگاه میکنند یا یسری وقت ها که یکسری چیزها را نباید بگویم و میپرد از دهنم فکر میکنند شستشوی مغزی شدم یا مالیخولیایی حرف میزنم و فلان..البته ک خیلییی به توصیه ی شما مسائل را باز نمیکنم. ولی میخواستم بگم با وجود همه ی این حرف ها سرعت پیشرفت در زندگی من خیییییلییی کم است..هنوز تقریبا چیزی از خودم ندارم.. احساس میکنم یک اضطراب اجتماعی هم با من هستش که روابطم ناموفق اند هرچند ک عزت نفسم خیلییی بهتر شده..به نسبت تلااااشی ک من میکنم..نتیجه خیلی زیادی نمیگیرم..خیییلی آروم..خیلی کم..اصلا راضی کننده نیست..بیشترین مساله الان قسمت مالیست..هرچند امیدوارم یک روزی یک کارافرین بزرگ خواهم شد ولی اصلا راضی کننده نیست برام..و اینکه من مطب هم داشتم ولی دیدم آدم موندن در فضای دربسته ی مطب هم نیستم..خیلی با مردم خوش برخورد بودم میدیدم ک مرا دوست داشتند ولی من اون کار رو دوست نداشتم..من عاشق طبیعتم…یک دفتر دارم که علایقم و استعداد های احتمالیم رو در اون می نویسم..ولی هنوز نمیدانم که علاقه ی واقعی من چی هستش..چیزی ک همیشه به اون تاکید میکنید.. نمیدونم اون چه کاری هستش که حاضرم به خاطرش غذا نخورم .. شبا نخوابم.. از عشق زیاد.. فقط بخوام اون رو انجام بدم و همون هم برام پول بسازه..پیداش نکردم و واقا فرسودم کرده و انرژیم رو گرفته…جدای از اینها..با اینکه گفتم در بچگی بچه ی شاد و پرانرژی بودم ولی خیلی وقته که تقریبا چیزی من رو به صورت پایدار شاد نمیکنه با وجود شکرگزاری و تقریبا لذتی از زندگی نمیبرم و یک تنهایی عظیم..البته ک خودم رو دوست دارم و احساس ارزشمندی دارم..ولی خب نتایجم برام خییییلی کمه…فکر میکنم با وجود تمام دوره های ارزشمند شما ..تا زمانی که علاقه ی واقعیم رو پیدا نکنم به اون حس خوب و اون نتیجه ی مطلوب نمیرسم. واقعا چطور میشه اون رو پیداش کرد؟!

    البته بگم که خیلی راه هارو میرم و نصفه و نیمه ولش میکنم چون اون حس خوب رو ب من نمیده..و اینکه شبانه روز از خداوند میخوام ک به من الهام بکنه..ولی این اتفاق نمیفته..دریغ از یک کلام ک مغز محدود من بفهمتش..با وجود قلب پاک و تلاش زیاد..حتی اگر فکر کنم چیزی یا فکری الهامی از طرف خداست..دنبالش را میگیرم ولی تا نصفه ی راه دیگرپیامی ب ذهنم نمی آید ک فکر کنم الهامی از خداوندست که ادامه ی راه را ب من بگوید.. و خب رهایش میکنم..

    براستی شما چطور انقدر راحت الهامات رو دریافت میکنید؟

    ممنونم که وقت میگذارید و مطالعه میکنید..امیدوارم که خیلی بیراهه نرفته باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  6. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1582 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم..

    ممنونم وسپاسگزار، استاد جانم که با تهیه این فایلهای پراز عشق، تلاش میکنید مارو به چالش بکشید،اینکه من هر روز بیام سایت در کنار گوش دادن فایلهای دوره ها و خوندن کامنتها و کامنت گذاشتن و تمرکز روی خودم و بالا نگهداشتن سطح فرکانس وآگاهیهام،با فایلهای جدید وپر چالشی روبرو میشم که کمکم میکنه خودم رو بسنجم، ببینم اصلا کجای کارم، کجای راهم، چون اگه خودم این سوالات رو از خودم بکنم معلومه که ذهن نجواگرم کلی دلیل وبرهان میاره تا بازی به نفع من تموم و فیصله پیدا کنه، اما وقتی استاد از شاگرد این سوالات رو داشته باشه، شاگرد خودش رو موظف میدونه صادقانه جواب بده یعنی رجوع کنه به درون خودش و خودش رو کنکاش کنه وبریزه بیرون….

    سوال اول….چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    در مورد سوال اول باید بگم خیلی وقته با فراگرفتن قوانین وبه کار گیری قوانین توی امورات زندگیم، برای من هیچ کاری نشد نداره، یعنی اصلا سوال بی جواب وکار نشدنی برای من وجود نداره، چون من باتوجه به قانون تکامل، باتوجه به تغییراتی که توی باورهام به وجود اومده در مورد خواسته هام و قوانین جهان هستی و درک وجود فرکانسها، بادر نظر گرفتن شرایطم وقتی بخوام یعنی صد درصد بخوام کاریو انجام بدم به راحتی انجامش میدم، وتوی 90 درصد هم نتیجه عالی میگیریم، چرا؟؟

    چون من فقط ایده هایی رو اجرایی میکنم که توسط الهاماتم بهم گفته شده، نه فقط صرفا برم دنبال رویاها و ارزوهای بزرگ ودوردرازم…

    یه مثال میزنم، من میخواستم توی حرفه ای که دوست دارم یه دوره آموزشی ببینم که باید از رشت میرفتم تهران وچند روز توی هتل یا مسافرخونه می موندم تا بتونم توی آموزشگاه شرکت کنم و دوره رو بگذرونم، اما از اونجایی که انجام اینکار برام هزینه بر زمان بر و یه کم نسبت به شرایطم سخت به نظر میرسید، خواسته ام رو دقیقا توی تمرین ستاره قطبیم نوشتم، به این صورت که خدای خوبم من نیاز دارم که این دوره رو بگذرونم و فکر میکنم خیلی خیلی برای من مفید هست ومنو ارتقاء میده، اما از اونجا که من نمیدونم بهترین برای من چطور معنا میشه، از شما خدای خوبم میخوام که از بهترین طریق منو آموزش بدی، چند روز گذشت و من از یه طریق خیلی راحت وآسون تونستم همون دوره رو به صورت مجازی دریافت کنم، واز طریق سایت وبا مبلغی حدود 80 درصد ارزانتر وکمتر از اون هزینه ای که باید میرفتم وعملی اون آموزشهارو میدیدم، تو دوره ها شرکت کردم وبسیار بسیار هم راضی هستم…خدارو صدهزار مرتبه شکر

    حرفهای شمارو که باید با طلاء نوشت و شما الگوی همیشگی زندگی من هستید ومنم همیشه سعی میکنم اونچه که به ما می آموزید رو وحی منزل بدونم، وقتی سیدحسین عباسمنش میگه فرکانس همه چیزه، کنترل ذهن همه چیزه((یعنی تقوا داشتن))) خب واقعا درسته، ومنم کلا اموراتم رو اینطوری پیش میبرم، درخواست میکنم، هدایت می خوام،سعی میکنم نسبت به الهامات وایده ها هوشیار باشم و اگه با شرایطم تطابق داشت سریعا بهش عمل میکنم و از نظر من به قول شما اصلا هم نیاز به تلاش زیاد وزجر کشیدن نداره…

    نصف راهو میشه راحت با همون ایمان و تجسم خلاق پیش رفت، نصف دیگشم باخدا شراکتی، که از اون نصف بیشتر سهم خداست…همینقدر راحت

    سوال دوم‌…چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    خب در مورد جواب سوال دوم، من چندتا مورد می شناسم که توحیطه کاری من،یه روزی شروع کردن به تلاش کردن، و الان جزء افراد برتر توی حیطه ی کاری خودشون هستند وهمزمان هم کسایی بودن که از همون زمان تا به امروز یا اصلا هیچ پیشرفتی نداشتند، یا از اون حرفه اومدن بیرون، ویا شکست خوردند وکلا سرخورده شدن ومیگن نمیشده ، بدون پارتی، بدون پول وسرمایه زیاد، با داشتن بچه، با داشتن شوهر، با داشتن فلان شرایط اصلا امکانش وجود نداشته و با همین توجیهات ترجیح دادند بی خیال هدف وخواستشون بشن و به جای پیشرفت وترقی،در جا زدن رو، ویا درآمد کم توی شغلی که دوست ندارند رو تجربه کنند..

    حالا بریم سراغ اون شخصی که از نظر من پیشرفت کرد وحالا برای منم الگو شده، ایشون یه روزی خانه دار بوده، وهمسرشون مخالف کار کردن ایشون توبیرون خونه بودن، اما ایشون کم کم با تمرین قانون برانگیختگی در روابط حالا به صورت نااگاهانه تونسته همسرشون رو راضی کنه که راننده اسنپ بشن و بعدش باپولهایی که پس انداز میکردن میرفتن تو حیطه ی حرفه ای که دوست داشتند آموزش می دیدند، و کم کم طوری قوی شدند که تونستند توی حرفه ی مورد علاقشون مشغول به کار بشند وحالا بعد حدود 5و6 سال ایشون توی حرفشون یه شخص مطرح والبته کاربلد هستند شکر خدا…

    سوال سوم..چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    همون زمان من چیکار کردم؟؟ من به واسطه ی باورهای اشتباه ونادرستم، باور اینکه هرچی بیرون کار کردم بسه، اصلا مگه میخوام چیکار اینهمه تلاش و کار رو, سخته، نمیشه، باید کلی زجر بکشی، از تفریحت بزنی، مدام باید با آدمها درگیر باشی، حالا تو دنیا پره از خانومهایی که تواین حرفه هستند من نباشم مگه چی میشی، مگه همه باید به آرزوهاشون برسند، اصلا ازدواج کنم شوهرم خرجمو بده بهتره و…..هزارتا دلیل وبرهان دیگه ، از حرفه ای که نه تنها دوستش داشتم بلکه عاشقش هم بودم وهستم کنار کشیدم وآرزوهامو به دست فراموشی دادم تا زمانیکه الان چند ماهه به لطف کارکرد 12 قدم شروع کردم و دارم به لطف الله خوب پیش میرم، باعشق وعلاقه، با درک قوانین جهان هستی،درک قانون تکامل و البته انجام صد درصد سهم ونقشم برای پیشرفت و ارتقاء هر روزه خودم واینکه تا به خواسته ام نرسم از پانشینم..با امید به الله مهربان

    یه فرق خیلی خیلی بزرگ هست بین افرادی که تلاش میکنند وموفق میشن وافرادیکه با تلاشهای زیاد به اهدافشون نمی رسند، اونم اینه که آدمهای موفق با کوچیکترین پیشرفت ،انگیزه میگیرن و باقدرت سپاسگزارانه وباعشق،ادامه میدند واز شکست ها نمی ترسند و کم نمیارن..

    اما افراد ناموفق، اصلا پیشرفتهای کوچیک رو نمی بینند وبا کوچیکترین مشکل ومانع کم میارن و جا میزنن و شکست رو خودشون به خودشون هدیه میدن….

    انشالله که به لطف الله همواره توی این مسیر پرخیروبرکت هممون ثابت قدم باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  7. -
    حسین شیهکی گفته:
    مدت عضویت: 1055 روز

    سلام استاد جان

    از دیروز که این فایل را روی سایت دیدم تا الان مدام دارم در موردش فکر می کنم،

    امروز شروع کردم به کامنت گذاشتن و همین طور دیدم کامنت دوم و کامنت سوم و الان رسیدیم به کامنت هفتمی که دارم روی این فایل میزارم.

    دیدم از هر زاویه ای دارم به زندگیم نگاه می کنم تموم اتفاقات همین بوده و هر جایی که من خیلی سخت گرفتم از طرفی آدم هایی بودن که با یک هزارم تلاش من ازم بیشتر نتیجه گرفتند.

    از اونجایی که قبلا دوره کشف قوانین را گوش داده بودم آمادگی صحبت هاتون را داشتم و انگار اون کلیدی که باید پیدا می شد را کاملا دیدم.

    من تو یزد متولد شدم و تا الان هم تو یزد زندگی می کنم.

    امروز هوا خیلی گرم بود و من طبق معمول داشتم با دوچرخه از سر کار میومدم خونه، یه دفعه نمیدونم چی شد ولی احساسم شروع کرد باهام حرف زدن و گفت چرا این همه ساله داری با دوچرخه این ور و اون ور میری؟

    اون هم تو سرما و گرمای یزد؟

    یادم میاد تا همین چند سال پیش کار های مختلفی را امتحان کرده بودم و اتفاقا تو یکی از آخرین کار هایی که داشتم بعضی وقت ها مجبور بودیم زیر آفتاب کار کنیم یا حتی تو محیط های بسته موتورخونه و گرم…

    یک رفیقی داشتم که با هم کار می کردیم و همیشه خیلی زود شکایت می کرد و می گفت این چه کاریه که ما داریم؟

    خودشو کاملا با دستمال و کلاه می پوشوند و من همیشه تو ذهنم می گفتم چقدر لوسه…

    اما حالا که نگاه می کنم می بینم انگار این خودم بودم که همیشه خودم را برای سختی کشیدن آماده کرده بودم..

    چند سال گذشته و کارم را عوض کردم، چیزی که دوست داشتم را پیدا کردم و خیلی راحت تر پول در میارم، درآمدم دو برابر شده..

    چون توانایی های خودم را باور کردم و وارد بازار فروش شدم..

    ولی از بچگی بابام و مادرم همیشه پیاده این طرف و اون طرف می رفتند و حتی یادمه روز های تعطیل ممکن بود از این طرف شهر تا اون طرف شهر را بریم و تاکسی نگیریم چون پولش را نداشتیم!

    حالا سال ها گذشته ولی انگار من خودم را هنوز لایق بیشتر از دوچرخه نمیدونم و هنوز زیر آفتاب و گرما این ور و اون ور میرم..

    دوستام خیلی هاشون ماشین و موتور های خوب خریدند ولی من هنوز فکر می کنم دوچرخه سواری بهتره!

    همین الان که رسیدم خونه دیدم بابام هنوز کولر را روشن نکرده و همیشه همین جوری رفتار می کنیم..

    واقعا چقدر احساس لیاقت مهمه و من چقدر خوشحالم که امروز این نقطه ضعف خودم را پیدا کردم..

    خدایا واقعا ازت ممنونم به خاطر تموم تضاد هایی که اومدن تا ما را به خواسته هامون برسونند..

    خدایا واقعا ازت ممنونم به خاطر جهانی که تا این اندازه دقیق عمل می کنه و اگر این من هستم که این اتفاقات را جذب کردم پس خودم میتونم تغییرش بدم..

    استاد عباس منش ازت ممنونم که توحید و قدرت ندادن به عوامل بیرونی را میشه توی تک تک سلول های بدن و رفتارت دید و ازت ممنونم که باهامون به اشتراکش گذاشتی..

    از خانم شایسته ممنونم که لطف کردن و این ویدیو را با عشق گرفتن..

    واقعا چه دقت و ظرافتی تو تک تک لحظه های فیلم برداری شون دیده می شد.

    چقدر حواسشون بود وقتی از لابه لای بوته ها رد میشن جلو تر حرکت کنن و وقتی کنار دریاچه قرار می گیرید کنارتون باشند تا ما نمای زیبای پاردایس را ببینیم..

    چقدر بدون لرزش و واقعی فیلم گرفته بودید، بهتر از هر فیلم برداری که هزار ساعت براش تمرین کرده چون با عشق انجامش دادید نه از روی اجبار یا دستمزد..

    چقدر نمای پاردایس رویایی بود و چقدر برای چند لحظه از هم زمانی اون بارون و ضبط ویدیو لذت بردم..

    دیروز یزد هم بارون اومد و هم دقیقا قبل از اینکه بارون بیاد سر کار رسیدم…

    واقعا که به هر چیزی توجه کنی تو زندگیتون اتفاق می افته..

    چقدر اون فواره تو پس زمینه زیبا بود و چقدر باور فراوانی تون را تحسین می کنم..

    اگر من بودم احتمالا می گفتم بابا ولش کن..

    صدای بارون را میزارم تو اسپیکر تا صبح صدای آب بده…

    ولی شما بدون باور محدودیت این کار را انجام دادید..

    واقعا که لایق این همه فراوانی و نعمتی که در اختیار دارید هستید و پاردایس حق طبیعی و بدون شک زندگی شماست..

    واقعا که رابطتون را تحسین می کنم و شما لایق تموم چیزی هستید که دارید تجربش می کنید..

    واقعا استاد جان میتونم هر روز تصور کنم چقدر احساس سپاس گزاری داره توی اون لوکیشن بودن و تجربه کردن این همه نعمت و فراوانی..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1146 روز

    چراباوجودتلاش فراوان به خواسته هایم نرسیدم.

    سلام به استاد خوشتیپه قشنگم .

    وبه مریم عزیزوهمه ی دوستان گلم.

    چ خواسته یاهدفی داشتم یادارم که باوجودتلاشهای زیاد،هنوزبه اون نرسیدم؟!

    استادبابت بدست اووردن ثروت هنوز به اون چیزی که میخاستم نرسیدم .

    اتفاقات خوب زیادافتاده .درآمدهمسرم نسبت به سه سال پیش کلی تغییرکرده.

    سبک ورویه زندگیمون ازهرلحاظ خیلی بهترازقبل شده.

    مشکل مالی نداریم خداروشکر.

    راحت می‌خریم میخوریم می‌پوشیم .

    جایی میریم می‌آییم.امانه مسافرت‌های خارجی .

    ماشین خوب سوارمیشیم امانه ماشین خارجی.

    آپارتمان گرفتیم امانه خونه ویلایی بزرگی که خودم آرزوشوداشتم ودارم.

    ولی 70درصدازاون کمبودهایی که توزندگیمون داشتیم رفع شدن.

    و خیلی ازنگرانی هاوترسهامون ازبین رفته.

    البته تمام تلاش من و همسرم فکری وتغییرباورهابوده.

    همسرم ازاون دسته مردهایی نیست که زور زیادی بزنه،اتفاقاخونسرده.

    منم درراستای تغییرافکاروباورهام تلاش کردم .تلاش منم ذهنی بوده .یه سال به طورخیلی جدی دارم روی رفع نواقصم وتمامی افکار وباورهام کارمیکنم.

    چون باتجترب قبلی خودم متوجه شدم تمام مسیری که درش قرارداشتن اشتباه بوده .

    اومدم مسیرتازه ای بااستادشروع کردم تانتایج بهتری کسب کنم.

    من هیچی نداشتم و هیچ لذتی اززندگی نمیبردم.

    ومدام به همسرم سرکوفت میزدم که تومردی نیستی که ازپس زندگیت بربیایی!

    تمام نگرشم این بود که ایشون به هر طریقی بایدمنوبه خواسته هام برسونه.

    به هیچ وجه این نگاه رونداشتم که خودم به تنهایی عامل خوشبختی یابدبختی زندگیم هستم.

    چون یک خانم خانه دار هستم .میگفتم که من دخالتی تواین موضوعات ندارم و وظیفه همسرمه که منوبه آرزوهام برسونه.

    چ‌ افرادی رومیشناسی که باوجودتلاش کمتربه سادگی به همون خواسته رسیده؟

    یه عمو دارم وضعیت زندگیش تقریبا شبیه مابود.هم سن هم هستیم .

    اماایشون تواین سن، خونه ویلایی وباغ وباغچه بیرون ازشهرومغازه برای خودش و همسرش وماشین خارجی خودش وخانمش روداره.

    خرج و مخارج وتفریحاتشون هم قابل مقایسه بامانیست.فکرمیکنم چندبرابرما،خرج میکنن.چون دیدم فرزندانش و همسرش چ خرج ومخارجهای سنگینی دارن.

    ازاون دسته افرادی هم هستن که مهمون، خونشون زیادمیره.

    مهمونیهای بزرگ که کل فامیل رودعوت کنن، هم زیادمیگیرن.

    تنها تواین عموم راحتی وآسایش مالی رومیبینم .

    البته ازاین نظر که زیادتلاش نکرده باشه .

    واگرنه افرادثروتمندزیاد هستن که بازحمت وسختی پولدار شدن.

    البته استاد،ماتووجوداین آدما نیستیم .وصحبتی هم دراین رابطه باچنین افرادی نداشتیم .تنها چیزی که بوده قضاوت سطحی مانسبت به این افرادهستش که ب نظرمون راحت ودرمدت زمان کمی ثروتمند شدن.

    البته من نظرخودمو،دررابطه باعموی خودم گفتم .

    یه لحظه به ذهنم اومد که شایداونم سختی کشیده باشه ،منتهی من ازش مطلع نیستم .

    استادباورهای اکثریت آدما،ضعیفه.

    افکارهاداغون داغون .پای صحبت هرکدوم که بشینی کلی حرف برات میزنن که باباورهاومنطقهای الان ما فرق داره.

    تنها چیزی که این وسط هست اینه که من پای صحبت کسی نمیشینم وبه همین جهت هرجاباشم حتی پیش افراد غریبه ،بازمیتونم حس کنم که باچ افکاروباورهایی دنبال بدست اووردن ثروت هستن.

    باچندجمله ی اولشون میتونی ترمزهاشونوشناسایی کنی .

    البته مااگه خیلی زرنگیم بهتره ترمزهای خودمونوشناسایی کنیم .

    سوال سومتون همین بود که چ باورهای محدودکننده ای رومیتونیم درذهن خودشناسی کنی که فکرمیکنی باعث شده که باوجوداین همه تلاش بازهم به خواستت نرسی؟!

    ازخدامیخام کمک کنه تاصادقانه وموشکافانه پاسخ این سوال روبدم.

    اول ازهمه که استادجون ،باور نمیکنم که بشه ماهم مثل شماکه الگوی بزرگ وقوی ماهستیدوپیروراه وروش شماهستیم ،ثروتمندبشیم .

    منظورم اینه هرچقدرم کارکنیم چ تلاش فیزیکی چ ذهنی ،مثل شماثروتمندنمیشیم .

    همین یه ترمزذهنی بزرگی تووجودمن هستش .چرا؟چون من ازصب تاشب دارم حرفای چنین فردی روگوش میدم .

    بالاخره این ترمز خودش قفل ذهنی برام بوجودمیاره.

    دوم اینکه نگاهم به همسرم بود.اینکه وظیفه ی ایشونه که منوبه خواسته هام برسونه .

    خودهمین نکته وباور،ترمزهایی تو ذهن من بوجودمیووردکه مانع دیدن خدامیشد.

    خدایی که خودش به تنهایی تووجودمنه وربطی نداره به اینکه بگه فلانی بروخاهش یادرخاستتوبه یه نفر دیگه بگو،تامن برات انجامش بدم.

    من به تنهایی میتونم بااین باورکه خداهرچیزی روکه من بخام بهم میده ،توقعم روازروی همسریاافراددیگه بردارم.

    ولی یه چیزدیگه تازگیاتوصحبتهای استادمتوجه شدم که البته که من به تنهایی به خواسته هام میرسم .چه جوری وچه شکلیش هم به من ربطی نداره .

    امااستادگفتن اگه زن ومردباهم درکنارهم باورهاشونو،قوی کنن وهردودرمسیردرست باشن زودتربه خواسته هاشون میرسن.بنظرم منطقی وطبیعی هستش.

    اینم چیزیه که با همسرم تازگیا هماهنگ شدیم .ومن هرچی قفل ذهنی وترمزتوروابطم داشتم،را دارم ازبین میبرم تااون هماهنگی بیشترصورت بگیره.

    میخام بگم خود،من عامل ایجادفاصله بین خودم و همسرم بودم وترمزهای زیادی تواین زمینه داشتم که هر کدوم رودارم شناسایی میکنم تاروابط بهتری داشته باشم. چون متوجه شدم که نداشتن رابطه ی خوب ،ماروازرسیدن به خواسته هامون دورمیکنه.

    به خاطرخودم وزودتررسیدن به خواسته هام ولذت بردن بیشتراززندگیم این ترمزمم شکستم .

    ولی درکناراین ترمزها،هنوزموانعی میبینم که باعث باورناپذیری من به ثروتمند شدن میشه.

    اینکه نه بابا،ماکه نمی‌تونیم مثل ثروتمندان واقعی ثروتمند بشیم .ته تش یه خونه بزرگ بخریم ویه ماشین خوب و یه باغ یاویلایی .

    بعدبه این میگن ثروتمند!البته که نه.

    من دوست دارم انقدی ثروت داشته باشم که راحت هروقت دلم خاست برم دنیاروبچرخم .

    حتی اگه بشه خارج ازکشورخونه داشته باشم .الآنم که دارم می‌نویسم توذهنم اومدکه دیگه زیادی توقع نداشته باش.

    میبینید هنوزباورهام ضعیف هستن .

    ازخودم پرسیدم چراباورنمیکنی که میشود؟

    به خاطراینکه صددرصدباورنمیکنم که خداوندراحت به من نعمت وثروت فراوان بدهد.

    اینکه بگیدخودتولایق نمیدونی یانمیبینی ،بگم که اتفاقاخودمولایق می‌دونم ومیبینم .هیچ کمبودی تووجودم‌ خودم نمی‌بینم .ازسرغرورنمیگم .اینوگفتم که بدونیدهمچین ترمزی توذهنم نمیاد.

    خودمم دست کم نمی‌گیرم .نمی‌دونم شایدم دارم میگیرم .

    من یه خانم خانه دار، بااین سن بااین شرایط بااین همسربااین وضعیت تواین مکان بااین امکانات ،مگه میشه ؟!ینی واقعن میشه منم ثروتمندثروتمندبشم.

    منی که خودمولایق داشتنش میبینم چرافکرمیکنم ممکنه بدسش نیارم؟!

    بله حالامتوجه شدم اینجا چ ترمزی داشتم .

    اینکه باعقل ودرک خودم میام این مسائل رومیسنجم .

    آیااستادنگفته شمافقط باورکنید.

    به چ جوری وچطوربدست اووردنش کاری نداشته باشید.

    من ازاین قانون استادتبیعت کردم امافقط درموردموضوعات ومسائل کوچیک مالی .

    انقدکه بامشکلات مالی درگیربودیم حالا ،که یه کم راحت شدیم وراحت زندگی میکنیم ،حواسمون به رسیدن به خواسته های بزرگمون نیست که داریم باچ ترمزهایی اونا روازخودمون دورمیکنیم.

    استادروابط خوب من عامل بسیاربسیارمهمی در رسیدن من به خواسته هام هست ..

    میخام بگم اگه ثروت زیادمیخام ،فکرنکنم فقط موانعهاتواین زمینه هستن .

    وقتی توروابط باهمسریاهرفرددیگه ای ،اوکی نباشم ،حتمن احساسات خوب زیادی نخواهم داشت.بنابراین چطوربادرگیری ذهنی درزمینه ی روابط ،ذهنم درست معطوف بشه به ثروت ساختن .

    حتمن خیلی جاها،ب خاطرداشتن احساس بد،اختلالهایی هم درزمینه ی ثروت ساختن بوجودمیاریم.

    مثل خودم که بقدری روابطم به مشکل خورده بود که هرچقدر هم میخاستم افکاروباورهامومتمرکزکنم برای رسیدن به خواسته های مالیم ،نمیشد.

    پس بی ربط به هم نیستن .

    حتی داشتن سلامتی هم عامل مهمی هستش .

    اگه ازخودم، ازاندامم ازسلامتی تنم ،احساس رضایت نداشته باشم وقفل ذهنی بابت این مسائل داشته باشم ،چطورمیتونم احساس خوبی داشته باشم ؟

    چطوربیام باورهاموبرای روابط یاثروت یاهرچیزدیگه ،درست بکنم.

    شایدکلامم درست بگه ،شایدفکرکنم مسیرمم درسته امادرونم آشوبه .

    میدونید استاد،الان به این درک رسیدم که هرخواسته ای که داشته باشم ،بایدازهمه بعدوازهمه ی زوایا،حال من خوب باشه.

    حس خوب توروابط ،حس خوب ازداشتن سلامتیت،حس به خاطر انگیزه هایی که بابت ثروت داری میسازی ،ارتباطتت باخدا،همه وهمه باهم پکیج خوشبختی وسعادت روبرات به ارمغان میاره.

    وظیفه ی من اینه توهمه ی زمینه هاخودمو،تغییربدم .

    افکاروباورهام توهمه ی زمینه ها درست کارکنه.

    اگه همه چی سرجاش درست باشه ،میتونم باقدرت به هرآنچه میخام برسم.

    همه ی اینا(سلامتی ،ثروت،روابط،ارتباط باخدا)باهم ودرکنارهم دنیای خوب وقشنگ رابرات میسازن.

    کم کاری توهرموضوعی باعث عقب گردی وعدم پیشرفت تو برای رسیدن به خواسته هاته.

    پس این ترمزهاهمه جاودرهمه ی زمینه هاباماهستن

    شایدتامیاییم یکیشودرست کنیم اون یکی میلنگه .

    انگارهنوزبلدنیستیم یافکرنمیکنیم میشودهمه چیزروباهم داشت.

    امیدوارم تونسته باشم حسم روبابت پاسخ به این سوال درست بیان کرده باشم.

    استادجونم ممنونم وسپاسگزارم ازت بامطراح کردن سوالهای قشنگت .

    اگه بخوام صادقانه بگم :

    همین امروز چندتاازترمزهاموشناختم .وچندموردازقفل ذهنیهامو،فهمیدم چی هستن.اماهنوزبابت چندمورد،به خصوص ثروت زیادداشتن ،هنوزترمزهایی دارم که جوابشم صددرصدنمیدونم چیاهستش!

    همیشه صحبتهای استاد، قدرت وانگیزه ی ماروبالامیبره.

    انشالله که به درک رفع این ترمزهام برسم.

    استادجونم عاشقتم .خیلی عزیزی برام .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    فررانه فلاح گفته:
    مدت عضویت: 1091 روز

    بهنام یگانه هستی عالم ….. سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز وبچه های سایت بزرگ استاد عباس منش بازم سپازگذارم بابت این فایل زیبا و طراحی این سوالات که ذهن ما رو بازی میده و باعث میشه بیشتر و عمیق تر فکر کنیم باور کن استاد جان به این فایل احتیاج داشتیم. در مورد سوال اول که چه هدفی داشتیم که باود تلاش زیا به اون هدف نرسیدم…اول یه توضیح کوچیک در مورد خودم بدم که من بهیارم و مشغول به کار ستم..اما بنا به دلایلی از این کار راضی نیستم دوست دارم برای خودم کار کنم و درامد داشته باشم به فرو شندگی علاقه دارم کنار کارم به فروختن لباس مشغول هستم اما حس میکنم درامدم اضاف نمیشه و اون چیزی که می خوام نیست با اینکه به تهران میرم و خودم خریذ میزنم و این همه راه و مسافت میرم..میخوام استاد جواب سوال دومتم که ترمزهایی هست که به هدفت نمی رسی. رو بدم …با توجه به گوش دادن فایلت متوجه شدم که من همه جنسامو قرضی میدم و حس میکنم که پول نقد دست مردم نیست با اینکه اجنسام زیاد گرون نیست همیشه همین فکر دارم که هیچکی از من نقد خریذاری نمیکنه و چون من در خانه پوشاک میفروشم باید به همه به صورت اقساط لباس بفروشم و اها الان یه چیز دیگه به دهنم اومد که من احساس لیاقت ندارم و اینکه حس میکنم لباسهای من خوب نیستن مردم لباسهای من رو نمیخرن..اینا تو ذهن من وجود داره و هر لحظه توی گوش من نجوا میکنه…….استاد من مچشو کرفتم و میخوام به صورت تمرکزی روش دهنم کار کنم انشالله که به نتیجه میرسم و میام اینجا برای شما مینویسم……بازم سپاسگدارم از همه دوستان که کامنت من رو میحونن و همچنین از استاد عزیزم بابت تهیه این فایل زیبا……خداحفظت کنه……..در چناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    انور و سعیده بانو گفته:
    مدت عضویت: 3439 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    1-ازدواج

    اول بگم این دوره کشف قوانین فک کنم برگرده به سال 97 تولید شد اون موقع استاد مختصر توضیحاتی توی فایل رایگان میداد منم با همون فایل رایگانش تونستم بزرگترین مسئله زندگیم که چندسال بود درگیرش بودم حل کنم خدایا شکرت

    نشستم نوشتم چرا من تا مرحله اخر ازدواج و خواستگاری وفلان میرم بعدا بهم میخوره یا حتما کیس هایی که بهم معرفی میشه یه ایرادی داره!!!

    یادمه باتمام وجود بهش فک کردم حدود 7تا ترمز نوشتم و 3تاش اصلی بود و خیلی جالب دلایل منطقی برای رد کردنشون آوردم که بابا چرا من اینطور فک میکنم خیلی منطقی و درستش اینه که این دروغ ها تو ذهنم نباشه و ازپواج خیلی طبیعی هست این شرایطی که من دارم هزازان نفر حاضرن و ممنونن که بامن ازدواج کنن و منم مث تمام دوستام که الان ازدواج کردن و براحتی زندگیشونو جلو میبرن منم میتونم چرا نتونم؟!! خیلی از این دلایل منطقی نوشتم و حمله کردم به ترمزهام و معجزه رخ داد

    شاید بگین چطور؟

    یه دوستم هم که هم سن و سال بودیم تقریبا اونم میخواست ازدواج کنه ولی شرایطش متفاوت بود

    اگه موردی بهش پیشنهاد میدادن برای اون خوب نبود ولی برای من همخوانی داشت بهم میگفت

    حالا بعد رفع ترمزها همون دوستم موردی که 8ماه قبل بهش معرفی کرده بودن رو یادش افتاد بهم بگه️

    چی شد چرا 8ماه بود نگفته بود ولی بعد رفع ترمز مطرحش کرد

    البته اینو بعدا که بهش فک کردم فهمیدم

    خلاصه الان سعیده خانم گل اومده تو زندگیم و خیلی بابت بودنش از خدای خودم سپاسگزارم

    2-کسب و کار شخصیم

    من برای این مورد هم خیلی تلاش کردم ولی خدایی نمیدونم چرا تا تهش نمی رفتم و همه چی خراب میشد ترمزم عدم احساس لیاقته که من خودم میتونم به تنهایی پول بسازم و برای کسی کار کنم این یه ترمز و باگ بزرگه با اینکه توی 5سال حدود 1.5ملیارد پول ساختم ولی واقعیت مستقل نبودم شریک داشتم یا برای یکی کار کردم

    1- تمرکزم روی کارم نیست

    2- احساس لیاقت ندارم

    3-باور نکردم که من خالق ٪ زندگی. خودم هستم و از تغییر شرایط بیرونی میترسم

    4- زود زود یادم میره هدفم رو بیخیال میشم وقتی یکم اوضاع بهتر میشه

    حالا باید این ترمزها رو.رفع کنم تا این خواسته بزرگم برآورده شه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت