https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
از دخترم که یادمه عکس های توی هاردم و داشتم پاک میکردم دیدم وااااای یه عکس نی نی کچل تپلی بود من عاشقش بود،
دخترم عین عین همون بود!!!
و یا آشپزخونه مورد علاقمو عکسش و گرفتم
و موند گوشه هارد.
سال بعد همسرم موقع بازسازی منزل منو غافلگیر کرد و وقتی بعد سه ماه اومدم خونه دیدم کل آشپزخونه رو کوبیده و از اول ساخته با پنجره قدی یا کابینتهای سفید زیبا و….
ماه بعدش وقتی داشتم عکسها رو جعبه جا میکردم
دیدم عین عین همون آشپزخونه مورد علاقم که حتی همسرم ندیده بود اون عکسو!!!
برام ساخته بود… عین عین عکس.
و هزار نتیجه عالی دیگه
اما هدفی که نشده در مورد روابط هست
روابطم با خانواده درجه دو و اقوام و داشتن دوستان خوب
و درآمد و استقلال مالی
الان به لطف خدا بین 5تا 7میلیون ورودی دارم
بدون کار کردن
اما به درآمد از تخصص و هنرم نرسیدن
ساعتها از خوابم زدم
ساعتها فایل گوش کردم تمرین کردم
آموزش دیدم برای تولید محتوا و…
با کلی ذوق و…
اما نشد
و همینطور در مورد تناسب اندام
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
—درامد
—روابط خوب
—تناسب اندام
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
—در مورد درآمد من احساس میکردم با اینکه یک سال و نیمه تلاش میکنم اما اصلا تخصصصم در حد آموزش نیست(نقاشی روی پارچه)
که آخه چطور میتونن دوره بزارن در این حد پایین و بفروشن!!!!
حتی کسی هستن که پیج صد کایی دارن
و آموزشهای مجازیشون پارسال صدها میلیون درآوردن ولی واقعا نقاشیهاشون و پسر نه ساله منم انجام میده
—-در مورد روابط یکی از آشناهامون نه کمکی به کسی میکنه و نه محبت و رفتار محبت آمیز کمی نسبت به بقیه داره اما همه عاشقشن و براش کارهای زیادی انجام میدم و هدیه های عالی
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
—در مورد درآمد انگار اینکه در اوایل کارم خالم که خیلی برام عزیز بود بهم گفت این کار نون و آب میشه!!! کی پول میده به این کارا!!!
انگار نه ذهنم هست که کی میاد برای آموزش نقاشی پارچه هزینه کنه
—شاید عدم احساس لیاقتم
—یه ترمزم ته ذهنم هست که من چون تنهام و کمکی ندارم و دو تا بچه دارم وقتی کارم گسترده بشه ،شاگرد بگیرم و… نمیرسم کارهامون انجام بدم
و بچه هام نمیتونم درست مادری کنم
یا کارمو درست انجام نمیدم
—چسبندگی من به خواستم
یقین دارم آشپزخونه و دخترم و صدها نتیجمو خواستم و رها کردم اما
درآمد و روابط و انگار با تمرینهام نتونستم رها کنم
چون از بچگیم ناجی و مسئول بیشتر امور خانواده بودم ومن شاید 12-13ساله باید کمک میکردم به همه تو تنشها و مشکلات و…
وظیفه خودم میدونستم که باید تلاش کنم و از نظر مالی خانوادمو به سطح خوبی برسونم
و اگر نرسونم آدم بی فایده ای هستم و فرزند خوبی نیستم
این انگار با میخ فولادین ته ذهنم هست
و به خاطر این افکار چسبیدن به درآمد داشتن
و خوشی ها رو فراموش میکنم
———————————————–
درسته شش سال و نیمه توی سایتم اما انگار از همین امسال تو همین چند ماهه که بیشتر میفهمم
استاد من امسال هدفم و گذاشتم که ساختمان و میسازم تمام میکنم و بعدا میفروشم یعنی به هیچ عنوان پیشفروش نمیکنم تا الان هم که تقریبا نود درصد کار کردم نفروختم ولی الان که به اخراش رسیده نجواها میان که چرا نفروختی ؟ چرا گذاشتی سنگین بشه ؟ چرا مشتری اومد پسش زدی گفتی نه ؟ چرا دوستت دوتا واحداش و فروخت رفت زمین گرفت داره نقشه میکشه چرا چرا !!!؟ و خلاصه این چراها من و میترسونن و یادم میره که دلیل نفروختنم چی بود و میخواستم چه باوری را بسازم ، و الان یکم ترسیدم و دارم خودم و جمع و جور میکنم که ایمانم و از دست ندم و یه چیزی تو قلبم بهم میگه نوید عزیزم اگر با من بستی پس چرا نگرانی تو فقط ادامه بده من هوات و دارم من پشتتم تو فقط تمرکزت رو خودت باشه خودت و با کسی مقایسه نکن حسادت نکن مسابقه نزار فقط به من تکیه کن و کار درست و انجام بده عزیز دردانه من پسر خوب و مهربان از لحظه پایانی که اینقد ذوق و شوقش و داشتی که پنجره ها نصب بشن چراغ ها روشن بشن لابی شسته بشه ساختمان تمیز بشه لذت ببر ، هدف تو لذت بردنه نه از بقیه جلو زدن و رسیدن به خط پایان اگر تونستی ذهنت کنترل کنی و سپاسگزار این لحظه باشی من هم بهت بیشتر میدم زودتر میدم بهترش و میدم پس چین پیشونیت و باز کن نفس عمیق بکش و لذت ببر از این لحظه . من هستم
استاد کار میکنه این قانون بخدا کار میکنه و هر جا که کار نمیکنه ذهن من باورش نمیکنه و نمیپذیره و میگه چطور ؟ امروز تو دفترم نوشتم خدایا به خبر خوب بهم بده لیست کارهام و با نظم برام انجام بده زمانبندیش با تو انجام دادن با من خلاصه هنوز بیرون نرفته بودم تلفنم زنگ خورد مجری برق بود گفت امروز میایم برای نصب تیر برق تیر برقی که شش ماه منتظرش بودم و گفته بودند معلوم نیست کی نصب میشه ! من نگرانش نبودم چون برق موقت داشتیم و میگفتم هر وقت شد اشکال نداره و میدونم که اگر راجب به فروش واحد و خرید زمین هم همینجوری فکر کنم و ذهنم کنترل کنم انفاق میفته فقط باید باورش کنم
استاد تو زندگی من و کنفیکون کردی من و از قهر جهنم در آوردی و بهشت و بهم نشون دادی هر روزم و پر از نعمت و ثروت وبرکت کردی چشمم و به زیبایی هایی که همیشه بودند و من نمیدیدم باز کردی احساسم و جلا دادی زاویه دیدم و تغییر دادی باعث شدی بهترین دوست خودم باشم بهترین ها را برای خودم بخوام با خودم مهربان باشم بدنم دوست داشته باشم آرام باشم و از لحظه حالم لذت ببرم ( تو چو یوسفی و لیکن به درون نظر نداری ) دلیل رفتارام و بشناسم اقرار کنم که من این نواقص و دارم و میتونم تغییرشون بدم و به جاشون از اصول روحانی استفاده کنم باعث شدی که با اوس کریم خونه یکی بشم و هر روز باهاش برم بیرون بیام خونه باهاش مشورت کنم ازش کمک بخوام و باهاش زندگی کنم اره پیروز شدم من قصر عشق فتح کردم تو دلش نشستم
وای استاد وقتی داشتم فایل رو گوش میدادم با خودم گفتم من که برای کارهایی که میخوام انجام بدم تلاشی نمی کنم پس درست نیست کامنت بزارم و چیزی که نمیدونم رو بنویسم
امام امروز یه فایلی رو از شما گوش کردم که گفتید برید کامنت ها رو بخونید منم تصمیم گرفتم از همین فایل شروع کنم چندتا کامنت که خوندم منم دستم اومدم چی بنویسم
استاد جان من از روزی که قانون جذب رو تا حدودی فهمیدم تصمیم گرفتم زندگیم رو تغییر بدم و بخصوص از لحاظ مالی بتونم خودم رو بالا بکشم البته صفر بودم چون این درآمد داشتن واقعا بهم اعتماد به نفس میداد شاید الان یه 3 سالی بشه اما باور کنید بیشتر از 10 تا شغل رو پیش گرفتم اما همه بی نتیجه
کم از علی آقای خوشدل و سمیرا خانم نوری واقعا سپاسگزارم که تونستم با کامنت های این دو عزیز باگ های خودم رو بشناسم آره منم دقیقا خجالت میکشم که بخوام پول اضافه از کسی بگیرم میگم گناه داره اونم نداره
دقیقا همین قضاوت ها هست که نتونم برای خودم سود بگیرم این اواخر مار بازاریابی داشتم که واقعا دوستش داشتم و به نظر خودم نسبت به کارهای دیگه که پیش گرفته بودم عاشقانه براش تلاش کردم اما نتونستم در مقابل مخالفت های همسرم مقاومت کنم البته خودم هم دیگه از شرکت در کلاس و کارهای دیگه اش خسته شده بودم اونم گذاشتم کنار با اینکه روی این کارم خیلی با دیگران هم حرف زده بودم که من دیگه موفق میشم و ….
با اینکه چندتا از همکارام با اینکه اوایل از منم هم خیلی ضعیف تر و عواقب تر بودم ولی رشد فوق العاده داشتن خدا رو شکر و میگفتن که روی باورهای خودشون کار میکنن
تقریبا دوماه پیش دیگه از همه چیز ناامید با توکل به خدا آزمون استخدامی ثبت نام کردم و بعد از 13 سال فاصله از درس و دانشگاه خوندم و تا جایی که میشد تلاش کردم از شما و دوستان گل میخوام که برای من هم دعا کنید که نتیجه عالی برام داشته باشه
ممنونم از شما و تک تک دوستای گل که همین کامنت ها خودش واقعا یه کتاب عالی هست که میشه ازش کلی درس گرفت
زیااااااااااااااد هرچه دلتون بخواد استاد بعضیها نتیجه داد بعضیعا نتیجه نداشت
کلا قدیم من زندگیم من بدو هدف بدو بود
من 15 سال هست که دوتار مینوازم ساز اصیل ودلنواز ولی وقتی اومدم بررسی کردم دیدم یک مقام درست نمیتونم اجرا کنم
به لطف خدا با کمک 12 قدم بعد یک سال کارکردن ازوقتی استارت دوباره قدم روزدم
شروع کردم 2ماه هست خدارو شاهد میگیرم به اندازه 5سال پیشرفت داشتم
ج2
یکسری افرادی بودند که اینها مثل خودم وازخودم بدتر بودند
ولی یک سری بودند که میدیدم خیلی راحت به اهداف میرسند منظورم اینکه اهدافی که برای من هدف هست ولی برای بعضیها هدف نیست.
مثال
دایی من در رابطه با مریضی بیخیال هست من همیشه مراقبت میکردم ازهمه لحاظ یعنی ازتوکل بگیر تا توسل و….
ولی همیشه مریض بودم . دایی ما موقع کرونا بدون ماسک رفته بود بیمارستان که پرسنل باهاش دعوا کردن که این چه جورشه مگه نمیبینی همسرت درگیرشده واینقدر حالش بد هست میدونید گفت اصلا یک درصد بهش فکرم نکردم نه اینکه بگم من روی ذهنم کارکردم اصلا به بیمارشدن فکرنکردم فقط به فکر مراقبت ازهمسرم بودم
بعدش گفتم بیا ما رو ببین بعدشم من مریض شدم و دایی مریض نشد
جواب 3
برای بعضی کارها همش یه ندایی میاد که چی دنیا ارزش اینهمه تلاشو نداره ولی بهش میگم بحث تلاش نیست بحث پاداشی هست که بهمون داده میشه دراین دنیا تلاش ما میشه مثلا یه خونه لوکس ودراخرت میشه یه قصر
یه قصری با سنگهای شفاف ودرخشان وزیبا که هرقسمتش یک رنگ داره ویک باغ زیبا که همش صدای خدا هست صبح تا شب ولذت ولذت
وخیلی باورها که هست
یه چیزی استاد بگم همش یه حسی بهم میگه که تواون دوره استاد میگه چه کنیم برو اون دوره رو بگیر درصورتی که همین فایلی که رایگان گذاشتید
واقعا خودش قسمتی ازقدم 13 هست خیلی عالی بود لذت بردم برم باورهامو دوباره وصدباره بنویسم بلاخره ارام ارام نتیجه ها هم میاد همینطور که تا الان اومد
چقدراز طبیعت زیبای پرادایس لذت بردم وچقدراین پیاده روی به همراه درس های گرانبها دلچسب ولذت بخش بود
چه بارون زیبایی وچقدرهمه چیز درزمان درستش انجام میشه وقتی برنامه ریززندگیت خداباشه مثله این بارون زیبا ک دقیقا بعدازلذت بردنتون بهتون هدیه داده شد همه چیزسرجای درستش وزمان درستش
بریم واسه پاسخ ب سوالها ک قبل ازتایپ کردن ازخودم پرسیدم ووقتی ترمزوپیداکردم کلی ذوق کردم
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
خب خواسته وهدف من داشتن یه کارثابت بادرآمد ثابت منظورم ازدرامد ثابت این نیست ک تاسالها همون مبلغ منظورم ازثباتش دریافته مبلغه ینی یه ورودی ازیه کارثابت ک عاشقش باشم
خب من این باوروساختم ک بدون حتی انجام کار فیزیکی یاحالاداشتن شغلم میتونم درآمدداشته باشم ک خداروشکر ورودی دارم خب درکنارش چندین کارانجام میدم البته این سه کارپایه ثابتن ولی خب هی میچرخم داخلشون بااینکه برام درامدم دارن باوراشونم ساختم وازهرکدوم بخوام ب راحتی کسب درامد میکنم اما خب چون دارم میچرخم توشون براهمین رومبلغ خاصی میمونه اون ورودی ینی ب مرحله رشد نمیرسونمشون ک بخوام بگم مثلا شغله من اینه واین قدرورودی
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
دقیقا تو این سه کاری ک من انجام میدم وانتخاب کردم کلی آدم هست ک باشرایط من ب راحتی کسب درامد میکنن وروب رشدن والگوزیاد دارم چ توفامیل چ دوستان چ دیگرانی ک دیدم
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
خوب ک فک کردم دیدم ازیه طرف میخوام ک مستقل شم وخودم درامدداشته باشم ووظیفه الهیم روانجام بدم اونم با عشق وذوق ک ینی پام بدجورروگازه وحسابی هم روی باورام کارکردم ولی یه مدت پول درمیارم یک ماه باز میرم روکاردیگ بازروکاردیگ همینجورمیچرخم بینشون ولی یه بارم تمرکزم رویکیشون بود خیلی خوب بود روب رشد بود ولی باز ولش کردم رفتم رواون یکی کار
حالاگفتم دلیلش چیه حالافهمیدم چیه اون فیلمایی ک میدیدیم ک مثلا خانمه شوهرش پول داره پاش روپاش براخودش میریزه میپاشه بدون کارکردن ینی ازیه طرف انگارقبولم نداشتم من بخوام کارکنم مثلا منم مثه اونا باشم خب بشینم توخونه شوهرم کارکنه پولدارشه من خرج کنم ینی هم میخواستم خودم کارکنم ومستقل شم هم نمیخواستم دقیقا پام روگازوترمز همزمان
حالااومدم گفتم ببین اوناهمش فیلم بودن الان توواقعیت کلی الگو دارم هرآدمی ک میبینم ثروت داره خانمش هم خودش درامد داره ب هیچ عنوان پاش روپاش نیست مستقله واونا کلا بازی ثروت روبلدن وچقدر خوبه ک مستقل باشم واین اصن وظیفه الهیمه ک ثروت خلق کنم ب عنوان موجودی ک تنهااومده وتنهام ازدنیا میره ونباید بخوام ی عاملی بیرون ازمن بخواد منوب رفاه وراحتی برسونه درصورتی ک من لذت خریدروبادرامدخودم تجربه کردم وچقدرباعث میشه انگیزه وشوروشوق داشته باشم راکدنباشم شایدم یکی ازچیزایی ک باعث میشه هی انگیزم افت کنه همین باورباشه اون یکی بم کلی انگیزه میده ک بخوام مستقل شم وب گسترش جهان کمک کنم اما این یکی شوروشوقموکم میکنه واقعا خیلی جالبه وچقدلذت بردم ترمزموپیداکردم وازالان روش کارمیکنم نتیجشم ک هرچی بشه اول شماباخبرمیشین دیگ عشقام
اول از همه خدای یکتارو سپاس میگم که منم در مسیری هستم که عضو خانواده عباسمنش هستم. الهی شکر.
راستش من اصلا این فایلو گوش ندادم استاد نازنینم. و بعد از تایپ این دیدگاه حتما به سخنان شما گوش میدم که همیشه بوی خدارو میده .
استاد عزیزم من تصمیم گرفتم که سرعت تایپ ده انگشتی فارسیمو مثل انگلیسیم بالا ببرم. و این ایده بینظیر بهم الهم شد که هرروز به عنوان تمرین بیام و فایلها و دیدگاه های زیبای شما استاد عزیزم و خواهر ها و برادر های گلم رو بخونم و گوش بدم و در پاسخ آنچه که خداوند جاری میکنه رو تایپ کنم. الام راستش سرعت تایپ فارسی من افتضاخ ولی خوب من یکبار این چالشو تبدیل به فرصت کردم در تایپ انگلیسی پس بازهم میتونم. تازه اینبار با زبان مادری منه در مورد قوانین خدای بزرگ.
سلام و درود به استاد بهترینم و دوستان همراه و عزیزم
سلام مخصوص به خانم شایسته عزیزم و تشکر ویژه برای بروز رسانی دوره ها و فایل ها
من یک بار اینجا کامنت گذاشتم و خواسته های محقق نشده ام را نوشتم و ترمزهایی که فکر می کردم نوشتم. اما این بار می خواستم اینجا تشکر ویژه از استاد گرانقدرم بکنم که این سوالات را مطرح کردند و هر بار که این سوالات را می پرسند واقعا درهایی برای ما باز می شود که ناگفتنی است.
استاد همیشه تاکید دارند دیدگاه های دوستان را بخوانیم و من ازدیروز تا الان همینطور دارم کامنت ها را می خوانم و سیر نمی شوم. اینقدر که نظرات و ترمزهایی که دوستان در خود شناخته اند به من کمک می کند تصمییم گرفتم در دفترم ترمزهایی که فکر می کنم در خودم هست بنویسم تا فراموش نکنم.
راستش ترمزهای کلی را همه ی ما می دانیم و من خودم هم می گفتم که ترمز باور کمبود یا باور احساس عدم لیاقت را دارم. اما وقتی همین کلام کلی را دوستان در نوشته هایشان با جزئیات و اشاره به مورد خاص در خود می شناسند به من کمک می کند که خیلی خودم را دقیق تر واکاوی کنم.
مثلا در کامنت دوستمون آقای خوشدل وقتی گفتند من اگر طلا در ساحل پیدا کنم نمی توانم بپذیرم. می توانستم بگویم که ترمزهای ایشون از چه باورهای کلی نشات می گیرد ولی این اشاره آقای خوشدل به این مورد ناخوداگاه چراغهای زیادی در ذهنم روشن می کند. یا اشاره به اینکه باید حتما در برابر دیگران اگر کاری انجام می دهند 50 برابر جبران کنند.
یعنی این مثال در خود من برایم روشن کرد چقدر در گذشته در این مورد مشکل داشتم به همین دلیل چون خودم را اذیت می کردم که برای جبران فلان چیز را بخرم یا فلان کار را بکنم اصلا دوست نداشتم کسی کاری برایم انجام دهد. در واقع با دست خودم نعمت ها را از خودم دور می کردم.
اینکه اگر طلا یا پولی اینگونه پیدا کنم باور منفی بسیار قدرتمندی در ذهنم است که باد آورده را باد می برد. یعنی ناخوداگاه برای هر موهبتی باید زمینه و تلاش و کوشش فراهم باشد اگر نه این نعمت به من تعلق ندارد.
در مورد مسافرت امروز متوجه شدم ذهن من غیر از مواردی که در کامنت قبلی نوشتم درباره فراهم بودن هتل یا سوئیت مناسب الان این را هم کشف کردم اگر مسافت یک مقصدی طولانی باشد در ذهن من گویی یک کوه است و مدام ذهنم می گوید اوووووه کی می ره این همه راه را…. کی حوصله داره این همه زمان در ماشین بنشیند. اگر تونستم بلیط هواپیما بگیرم که عالی اگر نه ناخوداگاه در ذهنم ان مسافرت را خط می زنم.
همه ی اینها باعث شده که سفرهایم خیلی محدود باشد با اینکه یکی از آرزوهایم دیدن نقاط بیشتری از این کره خاکی است اما متاسفانه محقق نشده است.
خلاصه از همه ی دوستانم که این کامنت ها را گذاشتند و باعث شدند خیلی خیلی برای من راهگشا باشد سپاسگزارم.
نمیدونم این مطلب بنده رو میخونید یا نه ولی من یه سوال خیلی مهم واسم پیش اومده و فکر کنم یه ترمز هم باشه در عین حال؛
سوالم اینکه اگه ما یه ارزویی داشته باشیم ولی به صلاحمون نباشه به اون ارزو برسیم ینی خدا نخاد حالا تکلیف چیه؟
؛مثلا قصد داشته باشیم مهاجرت کنیم ولی به صلاح ما نباشه که مهاجرت کنیم در واقع خواست خدا نباشه که این مهاجرت شکل بگیره؛ حالا تکلیف چیه؟
ایا اصلا باید خواست خدا رو وارد شکل گیری ارزوها بکنیم یا نه؟مثلا بگیم خدا من تلاش فیزیکی و ذهنی میکنم اگه به صلاحم هست به این ارزو برسم اگه هم صلاح نیست که به یه چیز بهتر برسم؛یا اصلا نرسم؛
سوالی که شما دارین خیلی سوال ریشه ای و مفهومیه اگه واقعا دوست دارید به جواب کاملش برسید باید دوره قانون آفرینش رو تهیه کنید در بخش 10 این دوره به صورت کامل استاد دقیقا در مورد همین سوال به صورت کامل توضیح دادن
عنوانش اینه اصلا میخوایم ببینیم خواست خدا چیه؟؟؟خدا چه چیزی رو میخواد و چه چیزی رو نمیخواد
دوست عزیزم این خواسته به صلاحمه یعنی چی؟ یعنی حتی از به دست آوردنش میترسی و صلاحت رو بهونه میکنی.
یه جا استاد حرف جالبی زد که تو خواسته رو بدست بیار اگر نخواستی یه چیز جدید انتخاب کن.
پس الکی ترسها رو گردن خدا و صلاح ننداز. ببین تو فرصت کم زندگی دوست داری به چه چیزهایی برسی. برو به دست بیار بعد اگه باب میلت نبود که قطعا هست، تصمیمات جدید بگیر
دوران دبیرستانم که صحبت تمام بچه ها از دانشگاه و رشته ی تحصیلی واینا بوده من بیخال بیخیال بودم حتی یه کلمه چیزی از رشته تحصیلی و دانشگاه حرف نمیزدم این مال زمانیه که من تو عصر جدید و زمانی ک همه میگفتن فقط درس و تحصیل مهمه و خیلی خیلی واس همه مهم شده بود مدرک دانشگاهی زندگی میکردم اما واس من بی اهمیت ترین موضوع بود یعنی بچها داشتن خودشونو میکشتن من بیخیال .
همه رویای دانشگاه من رویای کار اونم چه کاری؟
(کارمندی) حالا شما فکرشو بکن من تو چه رویایی بودم.
خلاصه اینک من همش به این فکر میکردم که دوست دارم کارمند بشم و یه کار خیلی راحت داشته باشم
بدون اینک مدرک دانشگاهی داشته باشم
این خواسته ی من واس همه غیرممکن بود چون ما افرادی رو داشتیم با مدرک بالا دانشگاهی اما بیکار
اونم باز تاکید میکنم تو قرنی که همه میگفتن مگ میشه دانشگاه نرفت
اما خب من دوست نداشتم چون اصلا با قضیه دانشگاه و نوع تدریس و.. مشکل داشتم
کتاب میخوندم اونم زیاد ولی کتاب درسی اصلا
خلاصه این که
من بعد از دبیرستان هدایتم شدم به مسیری که
واسم شد خیلیم راحت اونم چه کاری؟
یه ساختمون تحت اختیار من
با ساعت کاری کم حدودا 4 ساعت
درامد بنسبت خوب رفت و امد هم محدودیت خاصی نداشت
میزان کار در روز حداکثر 1 ساعت اونم خیلی راحت
امکانات هم در حد خوب
هر کسی هم ک میپرسید مدرکت چیه
شاخ در میاورد میگفتم من دانشگاه نرفتم اما هرچقدر ک گذشت وتعداد پرسش ها زیاد شدو هی میگفتن اخه مگ میشه دختر تحصیل نکنه و زشته و ازین حرفا میخواستم استاد تسلیم بشم و برم دانشگاه بعد به خودم گفتم هدفت از رفتن به دانشگاه چیه قطعا جوابش همین یه کلمه بود (حرف مردم) به قول استاد به خودم گفتم گوربابای حرف مردم
و همونجا تموم کردم این داستاد رو
من برخلاف اطرافیانم استاد همه چیزو ساده بدست اوردم
همه میگفتن گواهینامه گرفتن سخته افسر به خانم ها بیشتر گیر میده و ازین حرفا
من مثل اب خوردن همون بار اول امتحان شهر رو قبول شدم کلی هم افسر تشویقم کرد و گفت واقعا خانم شماراننده ای
خرید ماشین براحتی در بهترین زمان جور شد اونم واقعا خیلی هدایتی و اسون
همه میگفتن دیگ نمیشه ماشین خرید
تو ازمونی ک مربوط به ارتقای شغلیم بود
همه ی همکارانم میگفتن خیلی سخته حجم کتابا زیاده و وقت محدود عمرا اگ قبول بشیم
من شاید دوروز خوندم
و سر جلسه ی امتحان گفتم خدا خودت جوابو بگو
بعد دیدم دقیقا همونایی که خونده بودم اومد
و قبول شدم
استاد من توی یسری از مسائل که راحت گرفتم و توکل کردم به خدا وهر خواسته ای که در من شکل میگرفت و میسپردم به خدا، بخدا قسم مثل اب خوردن فراهم میشد واسم و بطور طبیعی وارد زندگیم میشد
چون مقاومتی نداشتم زور الکی نزدم ترسم کمتر بود
اما یه جاهایی که مقاومت داشتم هرکاری کردم نشد
من عاشق کار املاکم و مدتیه دارم روش کار میکنم
امروز از خودم پرسیدم که چرا نمیتونم ازش پول بسازم
ترمزم چیه از خدا هدایت خواستم چون میدونم که جواب سوالمو بهم میده و فکر کردن به مسئله بیشتر منو گمراه میکنه از خدا خواستم و دیگ بهش فکر نکردم و مشغول به کار شدم
هدایتم شدم به کامنت اقای خوشدل و ترمز رو پیدا کردم
استاد واقعا منی که همیشه راحت بدست اوردم چرا
تو کار املاک نتوستم به خودم یاداوری کنم ک اینم میشه اینم راحته مثل تموم اتفاقای گذشته ک میخواستمو میشد
چرا نتوستنم
هربار که مشتری میومد من نتوستم بپذیرم که میتونم تو کاری که عاشقش هستم مثل اب خوردن پول بسازم
نتونستم این حد از راحتی رو بپذیرم ترسیدم نمیدونم چرا منی ک عادت داشتم براحتی ها انقدر دور شدم از راحتی هاو توکل
شاید انقدر که از مردم شنیدم ک میگفتن پول دراوردن سخته و نمیشه، احساس لیاقتم تحلیل رفت ، اعتماد بفسم کم شد ونقش خدا توی وجودم کم رنگ شد وهزاران هزار ترمز و باور مخرب اومد تو وجودم که یادم رفته بود من هر چی که میخواستمو راحت بدست اوردم
مشتری میومد سراغم اما باورهام دیگ مثل گذشته نبود نمیتونستم بپذیرم که انقدر راحت میتونم پول بسازم اونم منی ک همیشه راحت بدست اوردم
حالا چی شده بود ک من انقدر احساس لیاقتم کم شده ک نمیتونم توقع داشته باشم از خدا
نمیتونم باز بسپرم به جریان زندگی
نمیتونم رها باشم و اسون بگیرم
این ورودی ها با ذهن من چیکار کردن
چقدر مهمه کنترل ذهن چقدر مهمه یاداوری قانون
توی دوره دوازده قدم، قدم سوم جلسه سوم حرفاتون من رو برد به همه ی اون وقتایی ک راحت زندگی کردم و راحت خواسته هام وارد زندگیم شد و مرور کردم گذشته رو و بعد هدایت شدم به کامنت دوستی
قشنگ خداوند بهم گفت مشکل از کجاست
گره کجاست
ممنونم از شما استاد
ممنونم از خانم شایسته
ممنونم از دوستان
به امید الله مهربان ادامه میدم یادگیری قانون زندگی رو و مرور قانون رسیدن اسون به خواسته هارو در مکتب شما
دیروز کامنتی که روی این فایل گذاشتم یه خورده هیجانی شده بودم. ولی وقتی که بیشتر به موضوع این فایل پی بردم و سوالاتی که استاد مطرح کردن فکر کردم متوجه شدم که بله من هم همچنان دارم برای یکسری موضوعات تلاش فراوان میکنم. خود همین فایل میتونه شما رو به فکر فرو ببره. بیشتر فکر کنید که آیا واقعا جایی هست که من مدتهاست دارم تلاش میکنم ولی نتیجهای حاصل نمیشه یا اگر هم نتیجه باشه کمرنگه یا داره طول میکشه؟
یکی از موضوعاتی که من دارم تمام تلاشهای ممکن رو میکنم و انصافا هم انجامش دادم بحث افزایش فروش در کسب و کارم هست. بنابراین شما این موضوع رو داشته باشید که من در سوالها بازترش کنم.
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاشهای ممکن را انجام دادهای اما هنوز به آن نرسیدهای؟
افزایش فروش در کسب و کار.
من برای این موضوع احساس میکنم که اعمالم داره به حالت تقلا و تلاشهایی کشیده میشه که به نظرم اصلا نیازی نیست. البته من هیچوقت تبلیغات برای کارم انجام ندادم و به لطف خداوند و به اندازهای که روی باورهای خودم کار کردهام مشتریانم از راههایی که فکرشو نمیکردم با من آشنا شدهاند و کارها خوب پیش رفته. ولی این چند وقته، شاید بگم حدود 3 یا 4 ماه اخیر وقتی میخوام فروشم رو بالا ببرم به سمت متقاعدسازی زیاد مشتری دارم کشیده میشم و نگاه میکنم که میبینم که دارم زیادی مشتری رو متقاعد میکنم که بیاد از خدمات من استفاده بکنه. نگاه میکنم میبینم پایان این متقاعدسازی انرژی ذهنی و باارزش من داره هدر میره که اون انرژی رو میتونم بذارم روی حساب کردن روی نیروی هدایت. از زمانی که به دوره ثروت 3 هدایت شدم به لطف خداوند کارها داره خیلی راحتتر از قبل پیش میره ولی دوستان این سه سوال خیلی مهمه و همین که بهشون فکر میکنم و میخوام ریشهها رو شناسایی کنم میتونه هدایتگر من به سمت مسیرهای راحتتر بشه. آخه من دارم با چشم خودم میبینم که همون شرکتی که من میشناسم و تو حوزه کاری خودم هست بدون اینکه تبلیغ بکنه بدون اینکه زجر بکشه داره مشتریهای زیادی رو جذب میکنه و اتفاقا به نظرم مهارتهاش، خدماتش و علم و دانشی که داره همون چیزیه که من هم دارم. من هم به اندازه همون شرکت مهارت دارم، به همون اندازه راهها رو بلدم، حتی تیمی که بخواد ایدههای من رو پیدا کنه هم دارم، پس واقعا چه چیزی متفاوته؟ یا الگوی واضحی که ما میتونیم ببینیم در کسب و کار استاد عباسمنش هست. آیا استاد تبلیغی ازش دیدید؟ به نحوه آشنایی خودتون با استاد عباسمنش فکر کنید و به یاد بیارید. من خودم به طرز غیرقابل باوری با استاد آشنا شدم که اصلا فکرش رو نمیکردم و در همون فایل اول صداقت و فرکانس استاد رو دریافت کردم و از همون روز اول از همون ثانیه اول مصمم به تغییر زندگی به سمت شرایط دلخواهم شد. چی شد؟ چه اتفاقی افتاد؟ آیا استاد با من تماس گرفت که من رو متقاعد کنه که جون مادرت بیا از محصولات من استفاده کن؟ آیا حتی یکی از اعضای گروه تحقیقاتی عباسمنش با من بنده تماس گرفتن که ببین بیا از این دورههای استاد استفاده کن زندگیت متحول میشه اینجوری میشه اونجوری میشه؟ بخدا هیچکدوم از این اتفاقات نیفتاد برای من. پس چی میشه که این همه آدم عاشقانه میخوان از دورههای استاد رو داشته باشن؟ چی میشه این همه آدم مشتاق استفاده از محصولات، دورهها و فایلهای استاد هستن؟ من خیلی باید به این موضوع فکر کنم. البته اینها رو گفتم ولی اعتراف میکنم فاصله چیزیهایی که نوشتم با عملکرد من خیلی زیاده. من خیلی باید روی خودم کار کنم هنوز. ولی همین که این جرقه تو ذهنم زده شد همین که دارم به این سوالات فکر میکنم به نظرم خبر خیلی خوبیه و اگه متعهد بشم و اگه از خداوند هدایت بطلبم و بگم من هم میخوام به مسیری هدایت بشم که افراد و مشتریان مشتاق باشن از خدمات من استفاده کنن بدون اینکه من بخوام پوست خودم رو بکنم که متقاعدشون کنم.
به نظرم حتی تفاوت در ارزشهایی مانند صداقت نیست. اینکه بگیم من که نسبت به کسانی که در حوزه کاری خودم هست صداقت دارم من که به مشتریان دروغ نمیگم پس بذار این رو هم به مشتریان بگم که ببین من این کار انجام میدم من اون کارو انجام میدم و غیر مستقیم بهش بگم من انسان درستکاری هستم ها ببین فلان کارو برات درست انجام ندادن ولی من درست انجامش میدم و… من هر چقدر که دارم فکر میکنم میبینیم نه اینها هم تفاوتها را ایجاد نمیکنن. نمیخوام بگم حالا هر کاری دلمون خواست انجام بدیم و بعد روی باورهامون کار کنیم و بدون اینکه کاری کنیم مشتری به سمتمون بیاد. من باید با تمام وجود روی خودم کار کنم و اصل رو از فرع تشخیص بدم. تشخیص اصل. اگه صداقت شرط بود، اگر درستکاری شرط کافی بود، من افرادی رو میشناسم که اصلا میتونی زندگیت رو دارایهات رو هر چقدر که باشه بدی دستش و خیالت راحت باشه، انقدر که صادق و درستکارن. ولی چی میشه این فرد ثروتمند نمیشه و با تمام تلاشهایی که داره میکنه درآمدش حتی نصف قبل افزایش پیدا نمیکنه. الان که دارم این جملات رو مینویسم هی داره این زنگ ذهنم به صدا در میاد. حالا میفهمم که چرا هدایت شدم به دوره کشف قوانین و همون جلسه اول من رو داره کند و کاو میکنه. که واقعا تفاوتها رو ببینم و اصل رو بهتر و باز هم بهتر تشخیص بدم. بازم دارم به استاد عباسمنش و بیزینس مدلش فکر میکنم. بازم به یاد میارم که اون شرکتی که تو حوزه کاری ماست چطور داره بدون تبلیغ و بدون تقلا و بدون متقاعدسازی خیلی زیاد به راحتی خدماتش رو حتی با قیمت خیلی بالاتر از بقیه ارائه میده.
سوال 2: چه افرادی را میشناسی که با وجود تلاشهای کمتر، به سادگی به همان خواستهای رسیدهاند یا با وجود تلاشهای مشابه با شما، خواسته آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
خوب همانطور که دیدید در پاسخ سوال قبل من چه جزئیاتی رو عنوان کردم. اما دو تا از افرادی رو میشناسم که با تلاشهای خیلی کمتر دارن نتایج فوق العادهای میگیرن. یکی استاد عباسمنش و اون یکی هم شرکتی هست که در همین حوزه کاری من داره کار میکنه. من اینجا دارم مثال کسب و کار میزنم و موضوع من افزایش فروش بود.
هر چقدر که فکر میکنم میبینم که من به جواب و همه راهحلها دسترسی کامل دارم. استاد در دوره روانشناسی ثروت 3 تو بحث کسب و کار و رشد و توسعه آن خیلی کامل و جامع این موضوع رو توضیح میدن. ولی این سه سوال باعث شد که بیشتر و بیشتر فکر کنم و تفاوتها تشخیص بدم و نخوام که زجر بکشم و تقلا کنم و متقاعدسازی فراوان برای مشتری انجام بدم که بیا از خدمات من استفاده کن. یکی از مواردی که به ذهنم رسید و میتونه برای من الگو باشه همین باورهای استاد در مورد محصولات و کسب و کارش هست. استاد میگه که من روی خودم کار میکنم، من نتیجه تو دستمه، من به محصولات خودم ایمان دارم و میدونم که هر کسی متعهدانه ازشون استفاده کنه و بهشون عمل کنه همان نتایجی رو میگیره که من گرفتم. بعد استاد میگه که من روی خودم کار میکنم و جهان هم آدمهای هممدار با من و محصولاتم رو وارد سایتم میکنه. و حالا انصافا ما همگی نتیجه این نوع باور رو دارم در سایت عباسمنش دات کام میبینم. استاد میگه که من تا زمانی که دارم روی خودم کار میکنم و هر روز به دنبال بهبود خودم هستم به همون اندازه هم آدمهایی که به دنبال تغییر واقعی هستن هم خداوند به سمت من هدایت میکنه. الان خود من نزدیک به چهار ساله که با استاد دارم کار میکنم. من ایران هستم ایشون آمریکا. استاد هم نیومده زنگ در خونه ما رو بزنه و منو متقاعد کنه که بیا از محصولات من استفاده کن. این خود من بودم که تمایل به تغییر داشتم و همچنان دارم روی خودم کار کنم. تا زمانی هم که استاد روی خودش کار کنه من هم روی خودم کار کنم ما در مدار همدیگر هستیم و من میتونم از ایشون درس یاد بگیرم. خوب تموم شد دیگه، الان من هم باید بیام روی این باورها کار کنم. تکامل خودم رو طی کنم و ادامه بدم. میتونم از این الگو در کسب و کار خود استفاده کنم. البته بازم تاکید میکنم من در شروع این باورها هستم و باید روی خودم کار کنم. ولی از آنجایی که میدونم چطور از قانون استفاده کنم متعهدانه در مسیر درست میمونم و ارزشهای خودم رو به خاطر جذب مشتری زیر پا نمیگذارم. من تو همون جلسه اول کشف قوانین خیلی چیزها دستگیرم شد. استاد چنان در مورد سیستم و خداوند و قوانین زندگی خوب توضیح دادن و تمرین جلسه اول انقدر کاربردی و مفیده که الان فقط میخوام روی قدرتهای ذهنی که خداوند به من عطا کرده حساب کنم، قدرت باور به نیروی هدایت، تا اینکه بخوام روی قدرت فیزیکی و افزایش ساعات کاری و متقاعد سازی حساب کنم. امیدوارم تونسته باشم خوب توضیح بدم و بگم که منظور من چیه وقتی استاد میگه خدا همه کارها رو داره برای من انجام میده. اینکه استاد یکصدا در تمام فایلها داره توحید و یکتاپرستی رو فریاد میزنه. الان باز اگه بخوام در مورد همین هدایت و توحید بنویسم باز هم باید اشکها سرازیر شوند و این کامنت دقیقا طولش 10 برابر میشه. ولی همین اصل رو به یاد بیاریم که چه کسی خالق همه چیزه؟ کی داره ما رو هدایت میکنه؟ چه کسی هدایت ما را بر خود واجب دانسته است؟ پس چرا ما روش حساب نمیکنیم که کارها رو برامون انجام بده؟ با اینکه میدونیم باید توحید عملی داشته باشم ولی ببخشید باز هم میخوایم برگردیم به شیوههایی که نتیجه عقل انسانهاست مانند تبلیغات به فلان شیوه، مانند متقاعد سازی مشتری به فلان شیوه، به کار بردن فلان کلمات در فروش تلفنی و …
آخه ما مگر چقدر زور فیزیکی داریم، ما مگر چقدر تایم و زمان در طول روز داریم؟ مگه ایلان ماسک بیشتر از 24 ساعت از بقیه وقت داره در طول روز؟ مگه همین نواک جوکوویچ که دیشب با بردن یک جام تنیس دیگه به پرافتخارترین و بهترین تنیسور تاریخ تبدیل شد و از رافائل نادال و راجر فدرر پیشی گرفت و بیشترین جام رو کسب کرد از این دو نفر بیشتر تایم داره؟ آیا چیزی غیر از این بوده که باورهاش قویتر بوده نه داشتن زمان بیشتر از 24 ساعت؟ از مسی هم مثال بزنم که تمام جامها رو کسب کرده و همین جام جهانی بود که اونم به ویترین افتخاراتش اضافه کرد در حالی که بیشتر از رونالدو زجر و سختی نکشید و اتفاقا مسی هرگز سختی و زجر خاصی در طول دوران فوتبالی و حتی زندگی شخصی خودش نکشید و برید نگاه کنید و متوجه میشید همه چیز مثل آب خوردن براش اتفاق میفته بدون هیچ حاشیه و جدال خاصی و حتی شما خیلی توی رسانهها نمیبینیدش و اصلا هم علاقهای نداره دیده بشه.
البته سوالات این فایل رو من باید برای خودم به کار بگیرم و روی خودم کار کنم. ولی دیدن الگوهای این چنینی که در بالا مثال زدم میتونه بهم کمک کنه که واقعا یه وقت نزنه به سرم که بخوام مسیر سخت رو برم که توش تقلا و زجر باشه، که توش متقاعد سازیهای زیاد مشتری باشه.
سوال 3: چه باورهای محدود کنندهای (ترمزهای مخفی) را میتوانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواستهها نرسی؟
یکسری باورها و ترمزهای رو شناسایی کردم که توی دفترم نوشتم. البته میخوام با تمرکز بالا روی دوره کشف قوانین و ثروت 3 بیشتر روی خودم کار کنم تا پام رو از روی این ترمزها بردارم. ولی یکی از این ترمزها فکر میکنم احساس عدم لیاقت است. من فکر میکنم که خیلی بیشتر باید برای کار خودم ارزش قائل باشم. اینکه میخوام ارزش خودم و کار خودم رو به دیگران با متقاعد سازی اثبات کنم اینه که انگار میخوام دیدگاه دیگران رو هم نسبت به خودم تغییر بدم که این به نظرم مغایرت داره با چیزی که من از قوانین جهان دارم یاد میگیرم. باید روی خودم کار کنم. جالبه که من تجربه داشتم که روی خودم کار کردم، تمرکز داشتم روی خودم، روی افزایش مهارتها با عشق و علاقه تمرکز کردم، تو مسیر عشق و علاقهام به معنای واقعی بودم، مدام فایلهای توحید در عمل رو گوش دادم، روی زیباییها و نکات مثبت که حتی ربطی به کسب و کار هم نداره تمرکز کردم بعد مشتری از جایی که فکرشو نمیکردم به سمت من هدایت شده و حتی خودش بدون اینکه من بهش بگم به ارزش کار من به صداقت من به اون عشق و علاقهای که من داشتم پی برده. خیلی جالبه، همین الان به ذهنم اومد که بابا این الگو تو کسب و کار خودم هم اتفاق افتاده. پس چرا همین مسیر رو ادامه ندم؟ چرا دوباره و دوباره و بارها و بارها الگوهایی که مثال زدم رو به یاد بیارم و بگم که ببین میشه، ببین میشود. این میتونه در ابعاد وسیعتر هم اتفاق بیفته و تعداد مشتریها زیادتر هم بشه. تعداد کسانی که مشتاق باشن از خدمات من استفاده کنن زیادتر هم بشه، با همین الگو و با همین باورها و با همین جزئیاتی که توضیح دادم.
با نوشتن این کامنت تعهد جدید و جدیتری در من شکل گرفت. میخوام تمرکزی روی دوره کشف قوانین کار کنم و مسیر رو برای خودم راحتتر و لذتبخش تر کنم. ایمان دارم که تمام اتفاقات در زندگی و بیزینس من فقط و فقط و بدون استثناء به خاطر فرکانسهای غالب من است. باور دارم که ایمان بدون عمل مرگ است.
خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم.
سلام و عرض ادب
عدد مدت عضویتم در سایت
برای عذاب آور بود که
آخه شش سال و نیمه تو این مسیری!!!!
دوره خریدی …
چی کار کردی؟!!!
البته نتایج عالی هم داشتم
از خونه دلخواهم
از دخترم که یادمه عکس های توی هاردم و داشتم پاک میکردم دیدم وااااای یه عکس نی نی کچل تپلی بود من عاشقش بود،
دخترم عین عین همون بود!!!
و یا آشپزخونه مورد علاقمو عکسش و گرفتم
و موند گوشه هارد.
سال بعد همسرم موقع بازسازی منزل منو غافلگیر کرد و وقتی بعد سه ماه اومدم خونه دیدم کل آشپزخونه رو کوبیده و از اول ساخته با پنجره قدی یا کابینتهای سفید زیبا و….
ماه بعدش وقتی داشتم عکسها رو جعبه جا میکردم
دیدم عین عین همون آشپزخونه مورد علاقم که حتی همسرم ندیده بود اون عکسو!!!
برام ساخته بود… عین عین عکس.
و هزار نتیجه عالی دیگه
اما هدفی که نشده در مورد روابط هست
روابطم با خانواده درجه دو و اقوام و داشتن دوستان خوب
و درآمد و استقلال مالی
الان به لطف خدا بین 5تا 7میلیون ورودی دارم
بدون کار کردن
اما به درآمد از تخصص و هنرم نرسیدن
ساعتها از خوابم زدم
ساعتها فایل گوش کردم تمرین کردم
آموزش دیدم برای تولید محتوا و…
با کلی ذوق و…
اما نشد
و همینطور در مورد تناسب اندام
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
—درامد
—روابط خوب
—تناسب اندام
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
—در مورد درآمد من احساس میکردم با اینکه یک سال و نیمه تلاش میکنم اما اصلا تخصصصم در حد آموزش نیست(نقاشی روی پارچه)
بعد خانمی هستن درشهرستان آموزش میدن
هم حضوری هم مجازی و درآمد دارن و…
اما…. وای خدایا … نقاشی پرندشون و همسرم دید قهقهه میزد
که آخه چطور میتونن دوره بزارن در این حد پایین و بفروشن!!!!
حتی کسی هستن که پیج صد کایی دارن
و آموزشهای مجازیشون پارسال صدها میلیون درآوردن ولی واقعا نقاشیهاشون و پسر نه ساله منم انجام میده
—-در مورد روابط یکی از آشناهامون نه کمکی به کسی میکنه و نه محبت و رفتار محبت آمیز کمی نسبت به بقیه داره اما همه عاشقشن و براش کارهای زیادی انجام میدم و هدیه های عالی
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
—در مورد درآمد انگار اینکه در اوایل کارم خالم که خیلی برام عزیز بود بهم گفت این کار نون و آب میشه!!! کی پول میده به این کارا!!!
انگار نه ذهنم هست که کی میاد برای آموزش نقاشی پارچه هزینه کنه
—شاید عدم احساس لیاقتم
—یه ترمزم ته ذهنم هست که من چون تنهام و کمکی ندارم و دو تا بچه دارم وقتی کارم گسترده بشه ،شاگرد بگیرم و… نمیرسم کارهامون انجام بدم
و بچه هام نمیتونم درست مادری کنم
یا کارمو درست انجام نمیدم
—چسبندگی من به خواستم
یقین دارم آشپزخونه و دخترم و صدها نتیجمو خواستم و رها کردم اما
درآمد و روابط و انگار با تمرینهام نتونستم رها کنم
چون از بچگیم ناجی و مسئول بیشتر امور خانواده بودم ومن شاید 12-13ساله باید کمک میکردم به همه تو تنشها و مشکلات و…
وظیفه خودم میدونستم که باید تلاش کنم و از نظر مالی خانوادمو به سطح خوبی برسونم
و اگر نرسونم آدم بی فایده ای هستم و فرزند خوبی نیستم
این انگار با میخ فولادین ته ذهنم هست
و به خاطر این افکار چسبیدن به درآمد داشتن
و خوشی ها رو فراموش میکنم
———————————————–
درسته شش سال و نیمه توی سایتم اما انگار از همین امسال تو همین چند ماهه که بیشتر میفهمم
پرده ای از جلوی ذهنم برداشته شده
امیدوارم به لطف خدا و هدایتش
بتونم ترمزهای اصلی و پیدا کنم
و من هم بتونم راحت و آسان به خواسته هام برسم
سلام استاد عزیزم خانم شایسته عزیز و بچه های عزیز
استاد من امسال هدفم و گذاشتم که ساختمان و میسازم تمام میکنم و بعدا میفروشم یعنی به هیچ عنوان پیشفروش نمیکنم تا الان هم که تقریبا نود درصد کار کردم نفروختم ولی الان که به اخراش رسیده نجواها میان که چرا نفروختی ؟ چرا گذاشتی سنگین بشه ؟ چرا مشتری اومد پسش زدی گفتی نه ؟ چرا دوستت دوتا واحداش و فروخت رفت زمین گرفت داره نقشه میکشه چرا چرا !!!؟ و خلاصه این چراها من و میترسونن و یادم میره که دلیل نفروختنم چی بود و میخواستم چه باوری را بسازم ، و الان یکم ترسیدم و دارم خودم و جمع و جور میکنم که ایمانم و از دست ندم و یه چیزی تو قلبم بهم میگه نوید عزیزم اگر با من بستی پس چرا نگرانی تو فقط ادامه بده من هوات و دارم من پشتتم تو فقط تمرکزت رو خودت باشه خودت و با کسی مقایسه نکن حسادت نکن مسابقه نزار فقط به من تکیه کن و کار درست و انجام بده عزیز دردانه من پسر خوب و مهربان از لحظه پایانی که اینقد ذوق و شوقش و داشتی که پنجره ها نصب بشن چراغ ها روشن بشن لابی شسته بشه ساختمان تمیز بشه لذت ببر ، هدف تو لذت بردنه نه از بقیه جلو زدن و رسیدن به خط پایان اگر تونستی ذهنت کنترل کنی و سپاسگزار این لحظه باشی من هم بهت بیشتر میدم زودتر میدم بهترش و میدم پس چین پیشونیت و باز کن نفس عمیق بکش و لذت ببر از این لحظه . من هستم
استاد کار میکنه این قانون بخدا کار میکنه و هر جا که کار نمیکنه ذهن من باورش نمیکنه و نمیپذیره و میگه چطور ؟ امروز تو دفترم نوشتم خدایا به خبر خوب بهم بده لیست کارهام و با نظم برام انجام بده زمانبندیش با تو انجام دادن با من خلاصه هنوز بیرون نرفته بودم تلفنم زنگ خورد مجری برق بود گفت امروز میایم برای نصب تیر برق تیر برقی که شش ماه منتظرش بودم و گفته بودند معلوم نیست کی نصب میشه ! من نگرانش نبودم چون برق موقت داشتیم و میگفتم هر وقت شد اشکال نداره و میدونم که اگر راجب به فروش واحد و خرید زمین هم همینجوری فکر کنم و ذهنم کنترل کنم انفاق میفته فقط باید باورش کنم
استاد تو زندگی من و کنفیکون کردی من و از قهر جهنم در آوردی و بهشت و بهم نشون دادی هر روزم و پر از نعمت و ثروت وبرکت کردی چشمم و به زیبایی هایی که همیشه بودند و من نمیدیدم باز کردی احساسم و جلا دادی زاویه دیدم و تغییر دادی باعث شدی بهترین دوست خودم باشم بهترین ها را برای خودم بخوام با خودم مهربان باشم بدنم دوست داشته باشم آرام باشم و از لحظه حالم لذت ببرم ( تو چو یوسفی و لیکن به درون نظر نداری ) دلیل رفتارام و بشناسم اقرار کنم که من این نواقص و دارم و میتونم تغییرشون بدم و به جاشون از اصول روحانی استفاده کنم باعث شدی که با اوس کریم خونه یکی بشم و هر روز باهاش برم بیرون بیام خونه باهاش مشورت کنم ازش کمک بخوام و باهاش زندگی کنم اره پیروز شدم من قصر عشق فتح کردم تو دلش نشستم
خدایا شکرت بابت زندگی امروزم
سلام استاد عزیزم
سلام مریم بانو.
و سلام به همه دوستای عزیز
وای استاد وقتی داشتم فایل رو گوش میدادم با خودم گفتم من که برای کارهایی که میخوام انجام بدم تلاشی نمی کنم پس درست نیست کامنت بزارم و چیزی که نمیدونم رو بنویسم
امام امروز یه فایلی رو از شما گوش کردم که گفتید برید کامنت ها رو بخونید منم تصمیم گرفتم از همین فایل شروع کنم چندتا کامنت که خوندم منم دستم اومدم چی بنویسم
استاد جان من از روزی که قانون جذب رو تا حدودی فهمیدم تصمیم گرفتم زندگیم رو تغییر بدم و بخصوص از لحاظ مالی بتونم خودم رو بالا بکشم البته صفر بودم چون این درآمد داشتن واقعا بهم اعتماد به نفس میداد شاید الان یه 3 سالی بشه اما باور کنید بیشتر از 10 تا شغل رو پیش گرفتم اما همه بی نتیجه
کم از علی آقای خوشدل و سمیرا خانم نوری واقعا سپاسگزارم که تونستم با کامنت های این دو عزیز باگ های خودم رو بشناسم آره منم دقیقا خجالت میکشم که بخوام پول اضافه از کسی بگیرم میگم گناه داره اونم نداره
دقیقا همین قضاوت ها هست که نتونم برای خودم سود بگیرم این اواخر مار بازاریابی داشتم که واقعا دوستش داشتم و به نظر خودم نسبت به کارهای دیگه که پیش گرفته بودم عاشقانه براش تلاش کردم اما نتونستم در مقابل مخالفت های همسرم مقاومت کنم البته خودم هم دیگه از شرکت در کلاس و کارهای دیگه اش خسته شده بودم اونم گذاشتم کنار با اینکه روی این کارم خیلی با دیگران هم حرف زده بودم که من دیگه موفق میشم و ….
با اینکه چندتا از همکارام با اینکه اوایل از منم هم خیلی ضعیف تر و عواقب تر بودم ولی رشد فوق العاده داشتن خدا رو شکر و میگفتن که روی باورهای خودشون کار میکنن
تقریبا دوماه پیش دیگه از همه چیز ناامید با توکل به خدا آزمون استخدامی ثبت نام کردم و بعد از 13 سال فاصله از درس و دانشگاه خوندم و تا جایی که میشد تلاش کردم از شما و دوستان گل میخوام که برای من هم دعا کنید که نتیجه عالی برام داشته باشه
ممنونم از شما و تک تک دوستای گل که همین کامنت ها خودش واقعا یه کتاب عالی هست که میشه ازش کلی درس گرفت
سلام واحترام فراوان
الیاسم
جواب سوال اول
زیااااااااااااااد هرچه دلتون بخواد استاد بعضیها نتیجه داد بعضیعا نتیجه نداشت
کلا قدیم من زندگیم من بدو هدف بدو بود
من 15 سال هست که دوتار مینوازم ساز اصیل ودلنواز ولی وقتی اومدم بررسی کردم دیدم یک مقام درست نمیتونم اجرا کنم
به لطف خدا با کمک 12 قدم بعد یک سال کارکردن ازوقتی استارت دوباره قدم روزدم
شروع کردم 2ماه هست خدارو شاهد میگیرم به اندازه 5سال پیشرفت داشتم
ج2
یکسری افرادی بودند که اینها مثل خودم وازخودم بدتر بودند
ولی یک سری بودند که میدیدم خیلی راحت به اهداف میرسند منظورم اینکه اهدافی که برای من هدف هست ولی برای بعضیها هدف نیست.
مثال
دایی من در رابطه با مریضی بیخیال هست من همیشه مراقبت میکردم ازهمه لحاظ یعنی ازتوکل بگیر تا توسل و….
ولی همیشه مریض بودم . دایی ما موقع کرونا بدون ماسک رفته بود بیمارستان که پرسنل باهاش دعوا کردن که این چه جورشه مگه نمیبینی همسرت درگیرشده واینقدر حالش بد هست میدونید گفت اصلا یک درصد بهش فکرم نکردم نه اینکه بگم من روی ذهنم کارکردم اصلا به بیمارشدن فکرنکردم فقط به فکر مراقبت ازهمسرم بودم
بعدش گفتم بیا ما رو ببین بعدشم من مریض شدم و دایی مریض نشد
جواب 3
برای بعضی کارها همش یه ندایی میاد که چی دنیا ارزش اینهمه تلاشو نداره ولی بهش میگم بحث تلاش نیست بحث پاداشی هست که بهمون داده میشه دراین دنیا تلاش ما میشه مثلا یه خونه لوکس ودراخرت میشه یه قصر
یه قصری با سنگهای شفاف ودرخشان وزیبا که هرقسمتش یک رنگ داره ویک باغ زیبا که همش صدای خدا هست صبح تا شب ولذت ولذت
وخیلی باورها که هست
یه چیزی استاد بگم همش یه حسی بهم میگه که تواون دوره استاد میگه چه کنیم برو اون دوره رو بگیر درصورتی که همین فایلی که رایگان گذاشتید
واقعا خودش قسمتی ازقدم 13 هست خیلی عالی بود لذت بردم برم باورهامو دوباره وصدباره بنویسم بلاخره ارام ارام نتیجه ها هم میاد همینطور که تا الان اومد
خدا حفظتون کنه ممنون سپاس
بنام خداوندی ک هر لحظه درحال هدایت ماست
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت عزیزانم
چقدراز طبیعت زیبای پرادایس لذت بردم وچقدراین پیاده روی به همراه درس های گرانبها دلچسب ولذت بخش بود
چه بارون زیبایی وچقدرهمه چیز درزمان درستش انجام میشه وقتی برنامه ریززندگیت خداباشه مثله این بارون زیبا ک دقیقا بعدازلذت بردنتون بهتون هدیه داده شد همه چیزسرجای درستش وزمان درستش
بریم واسه پاسخ ب سوالها ک قبل ازتایپ کردن ازخودم پرسیدم ووقتی ترمزوپیداکردم کلی ذوق کردم
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
خب خواسته وهدف من داشتن یه کارثابت بادرآمد ثابت منظورم ازدرامد ثابت این نیست ک تاسالها همون مبلغ منظورم ازثباتش دریافته مبلغه ینی یه ورودی ازیه کارثابت ک عاشقش باشم
خب من این باوروساختم ک بدون حتی انجام کار فیزیکی یاحالاداشتن شغلم میتونم درآمدداشته باشم ک خداروشکر ورودی دارم خب درکنارش چندین کارانجام میدم البته این سه کارپایه ثابتن ولی خب هی میچرخم داخلشون بااینکه برام درامدم دارن باوراشونم ساختم وازهرکدوم بخوام ب راحتی کسب درامد میکنم اما خب چون دارم میچرخم توشون براهمین رومبلغ خاصی میمونه اون ورودی ینی ب مرحله رشد نمیرسونمشون ک بخوام بگم مثلا شغله من اینه واین قدرورودی
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
دقیقا تو این سه کاری ک من انجام میدم وانتخاب کردم کلی آدم هست ک باشرایط من ب راحتی کسب درامد میکنن وروب رشدن والگوزیاد دارم چ توفامیل چ دوستان چ دیگرانی ک دیدم
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
خوب ک فک کردم دیدم ازیه طرف میخوام ک مستقل شم وخودم درامدداشته باشم ووظیفه الهیم روانجام بدم اونم با عشق وذوق ک ینی پام بدجورروگازه وحسابی هم روی باورام کارکردم ولی یه مدت پول درمیارم یک ماه باز میرم روکاردیگ بازروکاردیگ همینجورمیچرخم بینشون ولی یه بارم تمرکزم رویکیشون بود خیلی خوب بود روب رشد بود ولی باز ولش کردم رفتم رواون یکی کار
حالاگفتم دلیلش چیه حالافهمیدم چیه اون فیلمایی ک میدیدیم ک مثلا خانمه شوهرش پول داره پاش روپاش براخودش میریزه میپاشه بدون کارکردن ینی ازیه طرف انگارقبولم نداشتم من بخوام کارکنم مثلا منم مثه اونا باشم خب بشینم توخونه شوهرم کارکنه پولدارشه من خرج کنم ینی هم میخواستم خودم کارکنم ومستقل شم هم نمیخواستم دقیقا پام روگازوترمز همزمان
حالااومدم گفتم ببین اوناهمش فیلم بودن الان توواقعیت کلی الگو دارم هرآدمی ک میبینم ثروت داره خانمش هم خودش درامد داره ب هیچ عنوان پاش روپاش نیست مستقله واونا کلا بازی ثروت روبلدن وچقدر خوبه ک مستقل باشم واین اصن وظیفه الهیمه ک ثروت خلق کنم ب عنوان موجودی ک تنهااومده وتنهام ازدنیا میره ونباید بخوام ی عاملی بیرون ازمن بخواد منوب رفاه وراحتی برسونه درصورتی ک من لذت خریدروبادرامدخودم تجربه کردم وچقدرباعث میشه انگیزه وشوروشوق داشته باشم راکدنباشم شایدم یکی ازچیزایی ک باعث میشه هی انگیزم افت کنه همین باورباشه اون یکی بم کلی انگیزه میده ک بخوام مستقل شم وب گسترش جهان کمک کنم اما این یکی شوروشوقموکم میکنه واقعا خیلی جالبه وچقدلذت بردم ترمزموپیداکردم وازالان روش کارمیکنم نتیجشم ک هرچی بشه اول شماباخبرمیشین دیگ عشقام
عاشقتونم درپناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشید
سلام استاد گلم
اول از همه خدای یکتارو سپاس میگم که منم در مسیری هستم که عضو خانواده عباسمنش هستم. الهی شکر.
راستش من اصلا این فایلو گوش ندادم استاد نازنینم. و بعد از تایپ این دیدگاه حتما به سخنان شما گوش میدم که همیشه بوی خدارو میده .
استاد عزیزم من تصمیم گرفتم که سرعت تایپ ده انگشتی فارسیمو مثل انگلیسیم بالا ببرم. و این ایده بینظیر بهم الهم شد که هرروز به عنوان تمرین بیام و فایلها و دیدگاه های زیبای شما استاد عزیزم و خواهر ها و برادر های گلم رو بخونم و گوش بدم و در پاسخ آنچه که خداوند جاری میکنه رو تایپ کنم. الام راستش سرعت تایپ فارسی من افتضاخ ولی خوب من یکبار این چالشو تبدیل به فرصت کردم در تایپ انگلیسی پس بازهم میتونم. تازه اینبار با زبان مادری منه در مورد قوانین خدای بزرگ.
سلام و درود به استاد بهترینم و دوستان همراه و عزیزم
سلام مخصوص به خانم شایسته عزیزم و تشکر ویژه برای بروز رسانی دوره ها و فایل ها
من یک بار اینجا کامنت گذاشتم و خواسته های محقق نشده ام را نوشتم و ترمزهایی که فکر می کردم نوشتم. اما این بار می خواستم اینجا تشکر ویژه از استاد گرانقدرم بکنم که این سوالات را مطرح کردند و هر بار که این سوالات را می پرسند واقعا درهایی برای ما باز می شود که ناگفتنی است.
استاد همیشه تاکید دارند دیدگاه های دوستان را بخوانیم و من ازدیروز تا الان همینطور دارم کامنت ها را می خوانم و سیر نمی شوم. اینقدر که نظرات و ترمزهایی که دوستان در خود شناخته اند به من کمک می کند تصمییم گرفتم در دفترم ترمزهایی که فکر می کنم در خودم هست بنویسم تا فراموش نکنم.
راستش ترمزهای کلی را همه ی ما می دانیم و من خودم هم می گفتم که ترمز باور کمبود یا باور احساس عدم لیاقت را دارم. اما وقتی همین کلام کلی را دوستان در نوشته هایشان با جزئیات و اشاره به مورد خاص در خود می شناسند به من کمک می کند که خیلی خودم را دقیق تر واکاوی کنم.
مثلا در کامنت دوستمون آقای خوشدل وقتی گفتند من اگر طلا در ساحل پیدا کنم نمی توانم بپذیرم. می توانستم بگویم که ترمزهای ایشون از چه باورهای کلی نشات می گیرد ولی این اشاره آقای خوشدل به این مورد ناخوداگاه چراغهای زیادی در ذهنم روشن می کند. یا اشاره به اینکه باید حتما در برابر دیگران اگر کاری انجام می دهند 50 برابر جبران کنند.
یعنی این مثال در خود من برایم روشن کرد چقدر در گذشته در این مورد مشکل داشتم به همین دلیل چون خودم را اذیت می کردم که برای جبران فلان چیز را بخرم یا فلان کار را بکنم اصلا دوست نداشتم کسی کاری برایم انجام دهد. در واقع با دست خودم نعمت ها را از خودم دور می کردم.
اینکه اگر طلا یا پولی اینگونه پیدا کنم باور منفی بسیار قدرتمندی در ذهنم است که باد آورده را باد می برد. یعنی ناخوداگاه برای هر موهبتی باید زمینه و تلاش و کوشش فراهم باشد اگر نه این نعمت به من تعلق ندارد.
در مورد مسافرت امروز متوجه شدم ذهن من غیر از مواردی که در کامنت قبلی نوشتم درباره فراهم بودن هتل یا سوئیت مناسب الان این را هم کشف کردم اگر مسافت یک مقصدی طولانی باشد در ذهن من گویی یک کوه است و مدام ذهنم می گوید اوووووه کی می ره این همه راه را…. کی حوصله داره این همه زمان در ماشین بنشیند. اگر تونستم بلیط هواپیما بگیرم که عالی اگر نه ناخوداگاه در ذهنم ان مسافرت را خط می زنم.
همه ی اینها باعث شده که سفرهایم خیلی محدود باشد با اینکه یکی از آرزوهایم دیدن نقاط بیشتری از این کره خاکی است اما متاسفانه محقق نشده است.
خلاصه از همه ی دوستانم که این کامنت ها را گذاشتند و باعث شدند خیلی خیلی برای من راهگشا باشد سپاسگزارم.
به نام خدای مهربان؛
سلام استاد گرامی و همچنین خانم شایسته عزیز؛
نمیدونم این مطلب بنده رو میخونید یا نه ولی من یه سوال خیلی مهم واسم پیش اومده و فکر کنم یه ترمز هم باشه در عین حال؛
سوالم اینکه اگه ما یه ارزویی داشته باشیم ولی به صلاحمون نباشه به اون ارزو برسیم ینی خدا نخاد حالا تکلیف چیه؟
؛مثلا قصد داشته باشیم مهاجرت کنیم ولی به صلاح ما نباشه که مهاجرت کنیم در واقع خواست خدا نباشه که این مهاجرت شکل بگیره؛ حالا تکلیف چیه؟
ایا اصلا باید خواست خدا رو وارد شکل گیری ارزوها بکنیم یا نه؟مثلا بگیم خدا من تلاش فیزیکی و ذهنی میکنم اگه به صلاحم هست به این ارزو برسم اگه هم صلاح نیست که به یه چیز بهتر برسم؛یا اصلا نرسم؛
لطفا جواب بدید چون فکر میکنم سوال خیلی ها باشه؛
با تشکر از شما؛
سلام
سوالی که شما دارین خیلی سوال ریشه ای و مفهومیه اگه واقعا دوست دارید به جواب کاملش برسید باید دوره قانون آفرینش رو تهیه کنید در بخش 10 این دوره به صورت کامل استاد دقیقا در مورد همین سوال به صورت کامل توضیح دادن
عنوانش اینه اصلا میخوایم ببینیم خواست خدا چیه؟؟؟خدا چه چیزی رو میخواد و چه چیزی رو نمیخواد
دوست عزیزم این خواسته به صلاحمه یعنی چی؟ یعنی حتی از به دست آوردنش میترسی و صلاحت رو بهونه میکنی.
یه جا استاد حرف جالبی زد که تو خواسته رو بدست بیار اگر نخواستی یه چیز جدید انتخاب کن.
پس الکی ترسها رو گردن خدا و صلاح ننداز. ببین تو فرصت کم زندگی دوست داری به چه چیزهایی برسی. برو به دست بیار بعد اگه باب میلت نبود که قطعا هست، تصمیمات جدید بگیر
سلام استاد
من زهرا صادقی متولد 1373/3/23هستم
استاد مثالم از خودمه
دوران دبیرستانم که صحبت تمام بچه ها از دانشگاه و رشته ی تحصیلی واینا بوده من بیخال بیخیال بودم حتی یه کلمه چیزی از رشته تحصیلی و دانشگاه حرف نمیزدم این مال زمانیه که من تو عصر جدید و زمانی ک همه میگفتن فقط درس و تحصیل مهمه و خیلی خیلی واس همه مهم شده بود مدرک دانشگاهی زندگی میکردم اما واس من بی اهمیت ترین موضوع بود یعنی بچها داشتن خودشونو میکشتن من بیخیال .
همه رویای دانشگاه من رویای کار اونم چه کاری؟
(کارمندی) حالا شما فکرشو بکن من تو چه رویایی بودم.
خلاصه اینک من همش به این فکر میکردم که دوست دارم کارمند بشم و یه کار خیلی راحت داشته باشم
بدون اینک مدرک دانشگاهی داشته باشم
این خواسته ی من واس همه غیرممکن بود چون ما افرادی رو داشتیم با مدرک بالا دانشگاهی اما بیکار
اونم باز تاکید میکنم تو قرنی که همه میگفتن مگ میشه دانشگاه نرفت
اما خب من دوست نداشتم چون اصلا با قضیه دانشگاه و نوع تدریس و.. مشکل داشتم
کتاب میخوندم اونم زیاد ولی کتاب درسی اصلا
خلاصه این که
من بعد از دبیرستان هدایتم شدم به مسیری که
واسم شد خیلیم راحت اونم چه کاری؟
یه ساختمون تحت اختیار من
با ساعت کاری کم حدودا 4 ساعت
درامد بنسبت خوب رفت و امد هم محدودیت خاصی نداشت
میزان کار در روز حداکثر 1 ساعت اونم خیلی راحت
امکانات هم در حد خوب
هر کسی هم ک میپرسید مدرکت چیه
شاخ در میاورد میگفتم من دانشگاه نرفتم اما هرچقدر ک گذشت وتعداد پرسش ها زیاد شدو هی میگفتن اخه مگ میشه دختر تحصیل نکنه و زشته و ازین حرفا میخواستم استاد تسلیم بشم و برم دانشگاه بعد به خودم گفتم هدفت از رفتن به دانشگاه چیه قطعا جوابش همین یه کلمه بود (حرف مردم) به قول استاد به خودم گفتم گوربابای حرف مردم
و همونجا تموم کردم این داستاد رو
من برخلاف اطرافیانم استاد همه چیزو ساده بدست اوردم
همه میگفتن گواهینامه گرفتن سخته افسر به خانم ها بیشتر گیر میده و ازین حرفا
من مثل اب خوردن همون بار اول امتحان شهر رو قبول شدم کلی هم افسر تشویقم کرد و گفت واقعا خانم شماراننده ای
خرید ماشین براحتی در بهترین زمان جور شد اونم واقعا خیلی هدایتی و اسون
همه میگفتن دیگ نمیشه ماشین خرید
تو ازمونی ک مربوط به ارتقای شغلیم بود
همه ی همکارانم میگفتن خیلی سخته حجم کتابا زیاده و وقت محدود عمرا اگ قبول بشیم
من شاید دوروز خوندم
و سر جلسه ی امتحان گفتم خدا خودت جوابو بگو
بعد دیدم دقیقا همونایی که خونده بودم اومد
و قبول شدم
استاد من توی یسری از مسائل که راحت گرفتم و توکل کردم به خدا وهر خواسته ای که در من شکل میگرفت و میسپردم به خدا، بخدا قسم مثل اب خوردن فراهم میشد واسم و بطور طبیعی وارد زندگیم میشد
چون مقاومتی نداشتم زور الکی نزدم ترسم کمتر بود
اما یه جاهایی که مقاومت داشتم هرکاری کردم نشد
من عاشق کار املاکم و مدتیه دارم روش کار میکنم
امروز از خودم پرسیدم که چرا نمیتونم ازش پول بسازم
ترمزم چیه از خدا هدایت خواستم چون میدونم که جواب سوالمو بهم میده و فکر کردن به مسئله بیشتر منو گمراه میکنه از خدا خواستم و دیگ بهش فکر نکردم و مشغول به کار شدم
هدایتم شدم به کامنت اقای خوشدل و ترمز رو پیدا کردم
استاد واقعا منی که همیشه راحت بدست اوردم چرا
تو کار املاک نتوستم به خودم یاداوری کنم ک اینم میشه اینم راحته مثل تموم اتفاقای گذشته ک میخواستمو میشد
چرا نتوستنم
هربار که مشتری میومد من نتوستم بپذیرم که میتونم تو کاری که عاشقش هستم مثل اب خوردن پول بسازم
نتونستم این حد از راحتی رو بپذیرم ترسیدم نمیدونم چرا منی ک عادت داشتم براحتی ها انقدر دور شدم از راحتی هاو توکل
شاید انقدر که از مردم شنیدم ک میگفتن پول دراوردن سخته و نمیشه، احساس لیاقتم تحلیل رفت ، اعتماد بفسم کم شد ونقش خدا توی وجودم کم رنگ شد وهزاران هزار ترمز و باور مخرب اومد تو وجودم که یادم رفته بود من هر چی که میخواستمو راحت بدست اوردم
مشتری میومد سراغم اما باورهام دیگ مثل گذشته نبود نمیتونستم بپذیرم که انقدر راحت میتونم پول بسازم اونم منی ک همیشه راحت بدست اوردم
حالا چی شده بود ک من انقدر احساس لیاقتم کم شده ک نمیتونم توقع داشته باشم از خدا
نمیتونم باز بسپرم به جریان زندگی
نمیتونم رها باشم و اسون بگیرم
این ورودی ها با ذهن من چیکار کردن
چقدر مهمه کنترل ذهن چقدر مهمه یاداوری قانون
توی دوره دوازده قدم، قدم سوم جلسه سوم حرفاتون من رو برد به همه ی اون وقتایی ک راحت زندگی کردم و راحت خواسته هام وارد زندگیم شد و مرور کردم گذشته رو و بعد هدایت شدم به کامنت دوستی
قشنگ خداوند بهم گفت مشکل از کجاست
گره کجاست
ممنونم از شما استاد
ممنونم از خانم شایسته
ممنونم از دوستان
به امید الله مهربان ادامه میدم یادگیری قانون زندگی رو و مرور قانون رسیدن اسون به خواسته هارو در مکتب شما
دیروز کامنتی که روی این فایل گذاشتم یه خورده هیجانی شده بودم. ولی وقتی که بیشتر به موضوع این فایل پی بردم و سوالاتی که استاد مطرح کردن فکر کردم متوجه شدم که بله من هم همچنان دارم برای یکسری موضوعات تلاش فراوان میکنم. خود همین فایل میتونه شما رو به فکر فرو ببره. بیشتر فکر کنید که آیا واقعا جایی هست که من مدتهاست دارم تلاش میکنم ولی نتیجهای حاصل نمیشه یا اگر هم نتیجه باشه کمرنگه یا داره طول میکشه؟
یکی از موضوعاتی که من دارم تمام تلاشهای ممکن رو میکنم و انصافا هم انجامش دادم بحث افزایش فروش در کسب و کارم هست. بنابراین شما این موضوع رو داشته باشید که من در سوالها بازترش کنم.
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاشهای ممکن را انجام دادهای اما هنوز به آن نرسیدهای؟
افزایش فروش در کسب و کار.
من برای این موضوع احساس میکنم که اعمالم داره به حالت تقلا و تلاشهایی کشیده میشه که به نظرم اصلا نیازی نیست. البته من هیچوقت تبلیغات برای کارم انجام ندادم و به لطف خداوند و به اندازهای که روی باورهای خودم کار کردهام مشتریانم از راههایی که فکرشو نمیکردم با من آشنا شدهاند و کارها خوب پیش رفته. ولی این چند وقته، شاید بگم حدود 3 یا 4 ماه اخیر وقتی میخوام فروشم رو بالا ببرم به سمت متقاعدسازی زیاد مشتری دارم کشیده میشم و نگاه میکنم که میبینم که دارم زیادی مشتری رو متقاعد میکنم که بیاد از خدمات من استفاده بکنه. نگاه میکنم میبینم پایان این متقاعدسازی انرژی ذهنی و باارزش من داره هدر میره که اون انرژی رو میتونم بذارم روی حساب کردن روی نیروی هدایت. از زمانی که به دوره ثروت 3 هدایت شدم به لطف خداوند کارها داره خیلی راحتتر از قبل پیش میره ولی دوستان این سه سوال خیلی مهمه و همین که بهشون فکر میکنم و میخوام ریشهها رو شناسایی کنم میتونه هدایتگر من به سمت مسیرهای راحتتر بشه. آخه من دارم با چشم خودم میبینم که همون شرکتی که من میشناسم و تو حوزه کاری خودم هست بدون اینکه تبلیغ بکنه بدون اینکه زجر بکشه داره مشتریهای زیادی رو جذب میکنه و اتفاقا به نظرم مهارتهاش، خدماتش و علم و دانشی که داره همون چیزیه که من هم دارم. من هم به اندازه همون شرکت مهارت دارم، به همون اندازه راهها رو بلدم، حتی تیمی که بخواد ایدههای من رو پیدا کنه هم دارم، پس واقعا چه چیزی متفاوته؟ یا الگوی واضحی که ما میتونیم ببینیم در کسب و کار استاد عباسمنش هست. آیا استاد تبلیغی ازش دیدید؟ به نحوه آشنایی خودتون با استاد عباسمنش فکر کنید و به یاد بیارید. من خودم به طرز غیرقابل باوری با استاد آشنا شدم که اصلا فکرش رو نمیکردم و در همون فایل اول صداقت و فرکانس استاد رو دریافت کردم و از همون روز اول از همون ثانیه اول مصمم به تغییر زندگی به سمت شرایط دلخواهم شد. چی شد؟ چه اتفاقی افتاد؟ آیا استاد با من تماس گرفت که من رو متقاعد کنه که جون مادرت بیا از محصولات من استفاده کن؟ آیا حتی یکی از اعضای گروه تحقیقاتی عباسمنش با من بنده تماس گرفتن که ببین بیا از این دورههای استاد استفاده کن زندگیت متحول میشه اینجوری میشه اونجوری میشه؟ بخدا هیچکدوم از این اتفاقات نیفتاد برای من. پس چی میشه که این همه آدم عاشقانه میخوان از دورههای استاد رو داشته باشن؟ چی میشه این همه آدم مشتاق استفاده از محصولات، دورهها و فایلهای استاد هستن؟ من خیلی باید به این موضوع فکر کنم. البته اینها رو گفتم ولی اعتراف میکنم فاصله چیزیهایی که نوشتم با عملکرد من خیلی زیاده. من خیلی باید روی خودم کار کنم هنوز. ولی همین که این جرقه تو ذهنم زده شد همین که دارم به این سوالات فکر میکنم به نظرم خبر خیلی خوبیه و اگه متعهد بشم و اگه از خداوند هدایت بطلبم و بگم من هم میخوام به مسیری هدایت بشم که افراد و مشتریان مشتاق باشن از خدمات من استفاده کنن بدون اینکه من بخوام پوست خودم رو بکنم که متقاعدشون کنم.
به نظرم حتی تفاوت در ارزشهایی مانند صداقت نیست. اینکه بگیم من که نسبت به کسانی که در حوزه کاری خودم هست صداقت دارم من که به مشتریان دروغ نمیگم پس بذار این رو هم به مشتریان بگم که ببین من این کار انجام میدم من اون کارو انجام میدم و غیر مستقیم بهش بگم من انسان درستکاری هستم ها ببین فلان کارو برات درست انجام ندادن ولی من درست انجامش میدم و… من هر چقدر که دارم فکر میکنم میبینیم نه اینها هم تفاوتها را ایجاد نمیکنن. نمیخوام بگم حالا هر کاری دلمون خواست انجام بدیم و بعد روی باورهامون کار کنیم و بدون اینکه کاری کنیم مشتری به سمتمون بیاد. من باید با تمام وجود روی خودم کار کنم و اصل رو از فرع تشخیص بدم. تشخیص اصل. اگه صداقت شرط بود، اگر درستکاری شرط کافی بود، من افرادی رو میشناسم که اصلا میتونی زندگیت رو دارایهات رو هر چقدر که باشه بدی دستش و خیالت راحت باشه، انقدر که صادق و درستکارن. ولی چی میشه این فرد ثروتمند نمیشه و با تمام تلاشهایی که داره میکنه درآمدش حتی نصف قبل افزایش پیدا نمیکنه. الان که دارم این جملات رو مینویسم هی داره این زنگ ذهنم به صدا در میاد. حالا میفهمم که چرا هدایت شدم به دوره کشف قوانین و همون جلسه اول من رو داره کند و کاو میکنه. که واقعا تفاوتها رو ببینم و اصل رو بهتر و باز هم بهتر تشخیص بدم. بازم دارم به استاد عباسمنش و بیزینس مدلش فکر میکنم. بازم به یاد میارم که اون شرکتی که تو حوزه کاری ماست چطور داره بدون تبلیغ و بدون تقلا و بدون متقاعدسازی خیلی زیاد به راحتی خدماتش رو حتی با قیمت خیلی بالاتر از بقیه ارائه میده.
سوال 2: چه افرادی را میشناسی که با وجود تلاشهای کمتر، به سادگی به همان خواستهای رسیدهاند یا با وجود تلاشهای مشابه با شما، خواسته آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
خوب همانطور که دیدید در پاسخ سوال قبل من چه جزئیاتی رو عنوان کردم. اما دو تا از افرادی رو میشناسم که با تلاشهای خیلی کمتر دارن نتایج فوق العادهای میگیرن. یکی استاد عباسمنش و اون یکی هم شرکتی هست که در همین حوزه کاری من داره کار میکنه. من اینجا دارم مثال کسب و کار میزنم و موضوع من افزایش فروش بود.
هر چقدر که فکر میکنم میبینم که من به جواب و همه راهحلها دسترسی کامل دارم. استاد در دوره روانشناسی ثروت 3 تو بحث کسب و کار و رشد و توسعه آن خیلی کامل و جامع این موضوع رو توضیح میدن. ولی این سه سوال باعث شد که بیشتر و بیشتر فکر کنم و تفاوتها تشخیص بدم و نخوام که زجر بکشم و تقلا کنم و متقاعدسازی فراوان برای مشتری انجام بدم که بیا از خدمات من استفاده کن. یکی از مواردی که به ذهنم رسید و میتونه برای من الگو باشه همین باورهای استاد در مورد محصولات و کسب و کارش هست. استاد میگه که من روی خودم کار میکنم، من نتیجه تو دستمه، من به محصولات خودم ایمان دارم و میدونم که هر کسی متعهدانه ازشون استفاده کنه و بهشون عمل کنه همان نتایجی رو میگیره که من گرفتم. بعد استاد میگه که من روی خودم کار میکنم و جهان هم آدمهای هممدار با من و محصولاتم رو وارد سایتم میکنه. و حالا انصافا ما همگی نتیجه این نوع باور رو دارم در سایت عباسمنش دات کام میبینم. استاد میگه که من تا زمانی که دارم روی خودم کار میکنم و هر روز به دنبال بهبود خودم هستم به همون اندازه هم آدمهایی که به دنبال تغییر واقعی هستن هم خداوند به سمت من هدایت میکنه. الان خود من نزدیک به چهار ساله که با استاد دارم کار میکنم. من ایران هستم ایشون آمریکا. استاد هم نیومده زنگ در خونه ما رو بزنه و منو متقاعد کنه که بیا از محصولات من استفاده کن. این خود من بودم که تمایل به تغییر داشتم و همچنان دارم روی خودم کار کنم. تا زمانی هم که استاد روی خودش کار کنه من هم روی خودم کار کنم ما در مدار همدیگر هستیم و من میتونم از ایشون درس یاد بگیرم. خوب تموم شد دیگه، الان من هم باید بیام روی این باورها کار کنم. تکامل خودم رو طی کنم و ادامه بدم. میتونم از این الگو در کسب و کار خود استفاده کنم. البته بازم تاکید میکنم من در شروع این باورها هستم و باید روی خودم کار کنم. ولی از آنجایی که میدونم چطور از قانون استفاده کنم متعهدانه در مسیر درست میمونم و ارزشهای خودم رو به خاطر جذب مشتری زیر پا نمیگذارم. من تو همون جلسه اول کشف قوانین خیلی چیزها دستگیرم شد. استاد چنان در مورد سیستم و خداوند و قوانین زندگی خوب توضیح دادن و تمرین جلسه اول انقدر کاربردی و مفیده که الان فقط میخوام روی قدرتهای ذهنی که خداوند به من عطا کرده حساب کنم، قدرت باور به نیروی هدایت، تا اینکه بخوام روی قدرت فیزیکی و افزایش ساعات کاری و متقاعد سازی حساب کنم. امیدوارم تونسته باشم خوب توضیح بدم و بگم که منظور من چیه وقتی استاد میگه خدا همه کارها رو داره برای من انجام میده. اینکه استاد یکصدا در تمام فایلها داره توحید و یکتاپرستی رو فریاد میزنه. الان باز اگه بخوام در مورد همین هدایت و توحید بنویسم باز هم باید اشکها سرازیر شوند و این کامنت دقیقا طولش 10 برابر میشه. ولی همین اصل رو به یاد بیاریم که چه کسی خالق همه چیزه؟ کی داره ما رو هدایت میکنه؟ چه کسی هدایت ما را بر خود واجب دانسته است؟ پس چرا ما روش حساب نمیکنیم که کارها رو برامون انجام بده؟ با اینکه میدونیم باید توحید عملی داشته باشم ولی ببخشید باز هم میخوایم برگردیم به شیوههایی که نتیجه عقل انسانهاست مانند تبلیغات به فلان شیوه، مانند متقاعد سازی مشتری به فلان شیوه، به کار بردن فلان کلمات در فروش تلفنی و …
آخه ما مگر چقدر زور فیزیکی داریم، ما مگر چقدر تایم و زمان در طول روز داریم؟ مگه ایلان ماسک بیشتر از 24 ساعت از بقیه وقت داره در طول روز؟ مگه همین نواک جوکوویچ که دیشب با بردن یک جام تنیس دیگه به پرافتخارترین و بهترین تنیسور تاریخ تبدیل شد و از رافائل نادال و راجر فدرر پیشی گرفت و بیشترین جام رو کسب کرد از این دو نفر بیشتر تایم داره؟ آیا چیزی غیر از این بوده که باورهاش قویتر بوده نه داشتن زمان بیشتر از 24 ساعت؟ از مسی هم مثال بزنم که تمام جامها رو کسب کرده و همین جام جهانی بود که اونم به ویترین افتخاراتش اضافه کرد در حالی که بیشتر از رونالدو زجر و سختی نکشید و اتفاقا مسی هرگز سختی و زجر خاصی در طول دوران فوتبالی و حتی زندگی شخصی خودش نکشید و برید نگاه کنید و متوجه میشید همه چیز مثل آب خوردن براش اتفاق میفته بدون هیچ حاشیه و جدال خاصی و حتی شما خیلی توی رسانهها نمیبینیدش و اصلا هم علاقهای نداره دیده بشه.
البته سوالات این فایل رو من باید برای خودم به کار بگیرم و روی خودم کار کنم. ولی دیدن الگوهای این چنینی که در بالا مثال زدم میتونه بهم کمک کنه که واقعا یه وقت نزنه به سرم که بخوام مسیر سخت رو برم که توش تقلا و زجر باشه، که توش متقاعد سازیهای زیاد مشتری باشه.
سوال 3: چه باورهای محدود کنندهای (ترمزهای مخفی) را میتوانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواستهها نرسی؟
یکسری باورها و ترمزهای رو شناسایی کردم که توی دفترم نوشتم. البته میخوام با تمرکز بالا روی دوره کشف قوانین و ثروت 3 بیشتر روی خودم کار کنم تا پام رو از روی این ترمزها بردارم. ولی یکی از این ترمزها فکر میکنم احساس عدم لیاقت است. من فکر میکنم که خیلی بیشتر باید برای کار خودم ارزش قائل باشم. اینکه میخوام ارزش خودم و کار خودم رو به دیگران با متقاعد سازی اثبات کنم اینه که انگار میخوام دیدگاه دیگران رو هم نسبت به خودم تغییر بدم که این به نظرم مغایرت داره با چیزی که من از قوانین جهان دارم یاد میگیرم. باید روی خودم کار کنم. جالبه که من تجربه داشتم که روی خودم کار کردم، تمرکز داشتم روی خودم، روی افزایش مهارتها با عشق و علاقه تمرکز کردم، تو مسیر عشق و علاقهام به معنای واقعی بودم، مدام فایلهای توحید در عمل رو گوش دادم، روی زیباییها و نکات مثبت که حتی ربطی به کسب و کار هم نداره تمرکز کردم بعد مشتری از جایی که فکرشو نمیکردم به سمت من هدایت شده و حتی خودش بدون اینکه من بهش بگم به ارزش کار من به صداقت من به اون عشق و علاقهای که من داشتم پی برده. خیلی جالبه، همین الان به ذهنم اومد که بابا این الگو تو کسب و کار خودم هم اتفاق افتاده. پس چرا همین مسیر رو ادامه ندم؟ چرا دوباره و دوباره و بارها و بارها الگوهایی که مثال زدم رو به یاد بیارم و بگم که ببین میشه، ببین میشود. این میتونه در ابعاد وسیعتر هم اتفاق بیفته و تعداد مشتریها زیادتر هم بشه. تعداد کسانی که مشتاق باشن از خدمات من استفاده کنن زیادتر هم بشه، با همین الگو و با همین باورها و با همین جزئیاتی که توضیح دادم.
با نوشتن این کامنت تعهد جدید و جدیتری در من شکل گرفت. میخوام تمرکزی روی دوره کشف قوانین کار کنم و مسیر رو برای خودم راحتتر و لذتبخش تر کنم. ایمان دارم که تمام اتفاقات در زندگی و بیزینس من فقط و فقط و بدون استثناء به خاطر فرکانسهای غالب من است. باور دارم که ایمان بدون عمل مرگ است.
خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم.
در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند باشید
سلام دوست عزیزم
بسیار عالی نوشتید
و چقدر فهمیدم که باید بیشتر و بیشتر روی باور هام کار کنم
بیشتر وبیشتر روی اصل بمونم
که اصل باور هاست
همه چی باورها
نرم اوی حاشیه ها
جمله ایمان بدون عمل یعنی مرگ واقعا خیلی مهمه
اینکه از الگو ها نوشتید خیلی عالی بود
اینکه وقتی اصل رو نفهمی کلا میری به حاشیه و به جواب نمیرسی
من کامنت های شما رو از طرق ایمیل فعال کردم
و لذت میبرم و انگیزه میگیرم
سپاس