چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 33

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهرانه گفته:
    مدت عضویت: 891 روز

    سپاسگزار خداوند مهربانم که استاد عزیزم و مریم عزیزدلم و این گروه پر تلاش رو در مسیر هدایت من قرار داد شاکر خداوند که چه خوب مسیری چه خوب افرادی و چه خوب هدایتی برای بنده ای می‌خواهد که گریه های شبانه اش درخواست چنین هدایتی بوده با تمام وجود.

    عرض سلام و ادب

    سالها قبل وارد زندگی شدم که نتیجه اش به خواست همسرم به جدایی منجر شد در نتیجه مسائلی که بعد از جدایی اتفاق افتاد مسئله ما به پروسه دادگاه و قضایی کشید با وجود تلاش بسیار و رای ابتدایی قوی ولی این پروسه به نفع همسر سابقم به اتمام رسید.

    در صورتیکه با وجود عدم حضور ایشون در ایران در مدت کوتاه‌تری از من و با تلاش کمتر از من نتیجه به رای ایشون برگشت.

    تجربه ای که در این حین میتونه برای من درس باشه و ترمز ذهنی من محسوب میشه این هست که:

    حتما چون ایشون ثروتمند تر از منه با وجود ٢ وکیل تونست به این موفقیت دست پیدا کنه

    شاید اون دانسته یا نادانسته به خاطر ثروت زیادش براش مهم نبود که برنده باشه یا بازنده ولی به خاطر ضعفم در این مورد به این خواسته میترسیدم که اون برنده پرونده بشه و من ناکام بمونم و همین ترس و نگرانی و عدم آرامش منو از نعمت برد محروم کرد.

    شاید این موضوع مورد دعوی حق من نبوده که بهش دست پیدا نکردم.

    شاید من لیاقت کافی برای دریافت این نعمت نداشتم.

    شاید جدایی من از این همه نعمت برای اون بوده که درست عمل نکردم و خداوند منو از اون نعمت محروم کرده.

    و شاید خداوند خواسته به من درسی بده که حواسم رو جمع تر کنم و در مورد مشابه برنده پروسه باشم.

    شاید در جای دیگر و در زمانی دیگر این نعمت و از کس دیگه قراره به من برسه.

    شاید تشویش خاطر و استرسی که در حین روال پروسه داشتم منو از خواسته دور تر و دورتر میکرده و اون آرامش بیشتری با توجه به تجربه بیشتر داشته و قانون حس خوب و اتفاقات خوب رو بهتر من درک کرده بوده.

    شاید بعضی از موارد و افکار و ذهنیت ها درست باشه و شاید هم نباشه خداوندی که ی خواسته ای رو در دل انسان قرار میده راههای رسیدن به اون رو هم درش قرار داده پس اگر من فکر میکنم مستحق دریافت اون نیستم این ترمز ذهنی منه که خودم رو از داشتن اون نعمت محروم کردم.

    مهمترین اصلی که از استاد عزیزم یاد گرفتم اینه که لحظات شاد و آرامش بینظیری رو دارم تجربه میکنم و کنترلم به شرایط و اتفاقات بیشتر شده و مطمئنم همین موضوع بستر رو برای رسیدن به خواسته هایم با تلاش منطقی و در کوتاه مدت فراهم خواهد آورد.

    حداقل سود این یادگیری میتونه این باشه که در مدتی که خداوند به امانت در اختیار من قرار داده نعمت آرامش و شادی رو تجربه میکنم که در این زمان خیلی‌ها با داشتم امکانات بالا تجربش نکردن و من مطئنم با کنترل رو افکار و ذهنم و حفظ آرامش در کنار این ٢ نعمت نعمت ثروت و ارتباط عالی هم در زندگیم پدیدار میشه.

    با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    امیر کاظمی منش گفته:
    مدت عضویت: 1788 روز

    باسلام خدمت بزرگترین استاد زندگی در دنیا.

    استاد گرامی امروز با دیدن این فایلتون به نتیجه ای رسیدم و درسی گرفتم که شاید مدت مدیدی است از آثار و عواقبش رنج میبرم . بهتر است سریعا به اصل مطلب اشاره کنم . من سالها است که در تهران به کار خرید ، بازسازی و فروش آپارتمان اشتغال دارم. ولی چند سالی است که تعداد خرید و فروش هایم بشدت کم شده است . دلیل آن را به عناوین مرتبط نسبت میدادم . گاهی میگفتم زمستان است و مردم نمیخرند . گاهی میگفتم محرم و صفر است . گاهی مشکل را به ماه رمضان نسبت میدادم . گاهی به ارزان شدن دلار . گاهی رکود سالیانه ملک . گاهی به زیاد شدن دست در این کار و … البته گاهی هم به بخت و اقبال .

    زمان گذشت تا حدود 6 الی 7 ماه پیش بخاطر همین رکودهای طولانی مدت تصمیم گرفتم به ساختمان سازی رو بیاورم . کاری که 15 تا 20 سال پیش چند بار انجام داده بودم و دستی در آن دارم . باخود میاندیشیدم که شاید با اینکار از شر نخریدن و رکود فعلی خلاص شوم و حداقل یکسالی را درگیر ساخت باشم تا فروش . برای اینکار باید دو سه عدد از آپارتمان های موجود را میفروختم تا یک ملک کلنگی بخرم . جواز بگیرم و شروع کنم . اما متاسفانه آپارتمان های فعلی بهیچعنوان فروش نمیرفت . قابل توجه اینکه آپارتمان های من همگی تقریبا بدون عیب و نقص خاصی هستند و در جای خوب هم قرار گرفته اند و دلیل فنی برای عدم پسند مشتری وجود ندارد . مدتی فکر کردم قیمت را بالا گذاشته ام . با این فکر کلی تحقیقات کردم و چه از املاک چه از وبسایت های تخصصی قیمت را هم درآوردم و دیدم کاملا بقیمت منطقی و معقول قیمت گذاری کرده ام و با اینحال کمی قیمت را کاهش دادم و باز هم کار پیش نرفت که نرفت !

    دیگر به جایی رسیدم که کار را به خداوند نسبت دادم و گفتم شاید صلاح خداوند بر این است و صبوری پیشه کردم تا ببینم چه میشود .

    امروز که این فایل شما را دیدم از اعماق وجودم به فکر فرو رفتم که نکند من هم ترمزی دارم که نمیتوانم ملک بفروشم ؟

    واقعا چه ترمزی وجود دارد که مانع فروش املاک من میشود ؟. رونق و رکود امری طبیعی است . لیکن این بند آمدن کار فروش برای این مدت طولانی اصلا طبیعی نیست ؟!

    یک آن جواب به ذهنم الهام شد . بله فکر میکنم اشکال را یافتم . من چند سالی است که از یک اتفاق ترس شدیدی دارم و این فکر این اتفاق همیشه در مواقع فروش کل وجود من را به لرزه میاندازد . آن اتفاق این است که : با توجه به روند افزایش همیشگی ملک در ایران . من وقت فروش ترس عجیبی دارم که مبادا بفروشم و با بالا رفتن قیمت ملک از بازار جا بمانم و بدبخت بشوم . مبادا بفروشم و دیگر نتوانم بخرم . و این فکر که : حالا که یکسره ملک رو به بالا است ، برای چه بفروشم ؟ ملک خودش دارد روز به روز گران تر میشود . من چرا بفروشم و در ریسک خرید قرار بگیرم ؟ برد با آن کسی است که ملک را نگه میدارد . خرید و فروش ملک ، آن قسمت فروشش اشتباه است و ممکن است انسان را عقب بیاندازد و …

    بله این ترس فروش ملک همیشه تن من را میلرزاند . بارها پای معامله فروش رفتم و به کوچکترین بهانه ای مجلس را ترک کردم . ولی بلعکس برای خرید همیشه عجله داشتم و معمولا زیر بار هر شرایطی برای بسته شدن قرارداد خرید میرفتم . خیلی وقت ها املاک زنگ میزد که مشتری برایت داریم بجای خوشحالی حسی از غم و نگرانی در وجود من مینشست . این بود که این ترمز رفته رفته موجب آن شد که توانایی فروش خود را از دست بدهم . و در کار ما اگر فروش نباشد ، طبعا خریدی هم نیست و این یعنی عدم کارکرد و بیکار شدن . بهرحال با کمک شما و تعمقی که کردم دیدم واقعا ترمز کار من ترس از فروش بوده و این عامل است که با وجود میلیارها تومان سرمایه ، کار من را به مرز بیکاری و رکود دائم کشانده است .

    احسنت بر شما استاد دانا و گرامی که انقدر زیبا و دقیق و علمی ما را راهنمایی میکنید . شما در حقیقت مشکلات ما را فرموله میکنید و در جلوی ما قرار میدهید . کافی است ما عدد در فرمول شما قرار بدهیم و به جواب نهایی برسیم . جوابی که چاره مستقیم مشکلات ماست .

    از امروز تصمیم گرفتم با مدد الهی این ترس را که ترمز من شده است کنار بگذارم و بدانم که با هر فروش میتوان بهترین خرید را داشت و با هر خرید بهترین فروش .

    به خود قول میدهم که دیگر از فروش نترسم . انشالله که خداوند یار و مددکار همه ما خصوصا استاد بزرگوارمان جناب آقای عباسمنش باشد . درود خداوند بر شما . ارادتمند امیر کاظمی منش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      محبوبه ثمره گفته:
      مدت عضویت: 2175 روز

      سلام آقای کاظمی دوست همفرکانسی عزیز

      امیدوارم که حال دلتون عالی باشه با فروش زیبا و پرسود واحدتون عالیترم بشه

      خیلی ممنونم بابت این کامنتتون

      حالا چرا بنده کامنت شمارو انتخاب کردم در پاسخگویی ؟

      خوب چون شغل همسر بنده هم دقیقا مثل شماست و اونم دقیقا تو همین مسعله گیر کرده

      ملکی رو مدتها پیش خریدیم که در اون منطقه از لحاظ زیبایی و متراژ و لوکیشن و متریال و همه چیزای خوب دیگه بینظیره

      بطوریکه هر مشاوری میبینه انگشت بدهن میمونه که عجب ملک بینظیری اما مدتها بواسطه ترمز همسرم که دقیقا مشابه ترمز ذهنی شماست فروش نمیره

      دیشب خدا هدایتم کرد بسمت کامنت شما همینجور که داشتم دونه دونه کامنتهای بچه هارو روی این فایل استاد میخوندم رسیدم به کامنت شما و خیلی خیلی برام جالب توجه بود که ای داد بیدا

      چقد مسعله این دوست عزیز شکل ماست و وقتی همسرم اومد خونه بهش گفتم جریان رو

      وگفتم نکنه تو هم میترسی از فروش واحد که اگه بفروشم گرون میشه گفتم بله میترسم

      و بعد کامنت شما رو براش خوندم

      چقد دنیا زیبا کارشو انجام میده و چقد من خوشحال شدم ترمز ذهنی همسرم رو شناختم اونم بواسطه شما دوست عزیز

      امیدوارم امروز که 25 خرداد 02 هست

      خداوند خریدار واقعی و مشتری بینظیری رو بسمت واحد ما و شما هدایت کنه تا ما هم ازین خوان نعمت الهی بهرهمند بشیم و دوباره در جریان کار و تلاش و خرید و فروشهای عالی قرار بگیریم

      از خدای منان سپاسگذارم که از طریق شما ترمز ذهنی مارو نشونمون داد تا در جهت رفع اون تلاش کنیم و بعدم از شما ممنونم که دست خدا شدین برای حل مسعله زندگیم

      موفق و پاینده باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        امیر کاظمی منش گفته:
        مدت عضویت: 1788 روز

        سلام و درود محضر گرامی همراه فرکانسی عزیز سرکار خانم ثمره .

        پاسخ شما را همان زمان که تحریر کردید مطالعه کردم و دعا کردم که خداوند به همه ما توفیق دهد بتوانیم توجه کامل را به فرمایشات استاد بزرگوارمان جناب استاد آقای عباس منش داشته باشیم که صحبت هایشان بی شک حکم فرمان ایزدی دارد و امکان ندارد کسی با اخلاص و عمل دقیق با آن رفتار کند و نتیجه نگیرد .

        آن موقع تصمیم گرفته بودم که با استفاده از رهنمود های استاد جلو بروم و وقتی جواب پیام زیبا و صمیمی شما را بدهم که نتیجه در دستانم باشد.

        آن روزها بشدت مستاصل و افسرده و ناراحت بودم . با افتخار امروز با نتیجه ای که در دست دارم با شما صحبت میکنم .

        نتیجه ای که صد در صد اش لطف خداوند مهربان بود و راهنمایش صد در صد عمل واقعی و ریشه ای به فرامین استاد.

        امروز یکی از بهترین ملک های کلنگی که بخاطر شرایط خاصی که دارد تقریبا 3 برابر ملک هایی که آن روزها آرزوی خریدش را داشته ام سود ساخت و ساز دارد خریده و بنام اینجانب است.

        برای جواز ساخت اقدام شده و بخشی از کار هم به انجام رسیده است .

        خانم ثمره یا هر دوست دیگری که این پیام را میخواند . میخواهم جوری فریاد بکشم که تمام کسانی که هنوز نسبت به درس های این استاد بزرگ کوچکترین شک و شبهه دارند . بدانند که بخدا قسم وضعیت مالی. موقعیت اجتماعی . وضع روحی و جسمی . اعتماد به نفس . احترام و منزلت . روابط خانوادگی . روابط رفاقتی با دوستان . حال و احوال . عزت نفس . معنویت و ارتباط با خداوند و …. دهها و صدها مورد دیگر در من امروز با کمتر از یکسال پیش که این پیام را در سایت گذاشتم و تصمیم گرفتم برای تغییر کلام استاد را وحی منذل بدانم و بس . زمین تا ورای آسمانها تغییر کرده است.

        چند سال است عضو سایت هستم و همیشه در حاله ای از شک و تردید پیگیر بودم. فقط این سوال لعنتی در ذهنم بود که : ” استاد میگویند. ولی آخه چطور ؟؟ ” ولی فقط پس از 6 ماه که دل واقعی به دل استاد بزرگ دادم . خودم هم نفهمیدم چگونه آنقدر تغییر کردم. بخدا همه چیز یکدفعه درست شد .

        کجایند آنان که هنوز مردد هستند تا من به ایشان بگویم که بخدا یک ثانیه تاخیر در اجرای عملی فرمایشات استاد مطابق صد سال ضرر و زیان است .

        اگر همسرتان هنوز ترس دارد . هنوز شک و شبهه دارد . مثل اون روزهای من ؟!

        از قول من به ایشان بگویید فقط باید به درب خانه پروردگار برود. فقط از او یاری و هدایت بطلبد . او خودش همه چیز را برایش درست خواهد کرد .

        چطور به درب خانه خدا رفتن را هم استاد بزرگ جناب آقای سید حسین عباس منش بهتر از هر کس در این دنیا به افراد می آموزند.

        از همان فایل های رایگان سایت هم شروع کنند کافی است و تا حد خود خود نتیجه ما را میبرد. توضیحات بیشتر و باور بالاتر و عمل بیشتر و طبعا نتیجه بیشتر هم با محصولات تخصصی محقق میشود انشالله .

        در پایان برای بزرگترین استاد دنیا . داعی الله . جناب آقای عباس منش . جنابعالی و همه رهپویان راه خداوند و دوستان و سروران سایت آرزوی صحت و سلامت و موفقیت های بالا و بالاتر میکنم . ارادتمند . امیر کاظمی منش

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    فرنگیس محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2648 روز

    سلام استاد جان

    این دومین کامنت من روی فایل ارزشمند است تا به الان از خوندن کامنت های دوستان به این نتیجه رسیدم که بزرگترین دلیل ناکامی ها و عدم موفقیت های من در رسیدن به اهداف ام با وجود تلاش و پیگیری مداوم فایل ها و کار کردن روی ذهنم :

    عدم لیاقت و ارزشمندی و در صلح نبودن با خودم،

    باورهای مخرب در زمینه مالی و کار نکردن مداوم روی باور های مالی

    عجله کردن و رها نبودن نسبت به نتیجه

    در بعضی موارد عدم کنترل ورودی ها یا باور های غلط در زمینه کسب و کارم و افتادن تو یه سیکل معیوب

    عدم تمرکز کافی

    انتظار بیش از حد به نسبت تلاشم

    کمال گرایی و به تعویق انداختن خیلی از کارها و برنامه ها برای زمانی که مثلاً خیلی توش حرفه ای بشم همه فن حریف بشم (ولی دیروز تو نشانه های من از گفتگوی شما با ابراهیم عزیز متوجه شدم که حتی مدیر فنی سایت به زبان خودش گفت زمانی که شما بهش می گفتید که ابراهیم تو میتونی، من به تو ایمان دارم ،این جمله رومیشنیده اما 100 در صد باور نمی کرده و فقط تلاش کرد ه و در این مسیر همزمان با کار آموزش هم میده و باور داشته هر آنچه لازم بوده یاد میگیره و بعد که تو خیلی از برنامه هاش موفق بوده خیلی از باگ ها ی سایت را پیدا می کرده،و موفق بوده ، کم کم این اعتماد به نفس را پیدا کرده که بله من میتونم

    مدیر سایت به این بزرگی هم در حین کار در حال آموزش دیدن بوده ،اون وقت این چه انتظار بیخودی که من از خودم دارم ،که بزار خودم حرفه ای بشم بد قدم های بزرگ رو بردارم

    خوب اگر حتی ابراهیم مثل من عمل می کرده کمال گرا بوده و گفته نه استاد بزارین من برم و آموزش آموزش ببینم و بهترین این کار بشم بعد بیام و با هم همکاری کنیم یا اینکه پیشنهادی که چند بار با شما مطرح کردند که بزارید ،یک نفر کنار دست من باشه و به من کمک کنه من تنهایی از عهده این کار بر نمیام رو اگر شما قبول می‌کردید ، اون وقت چقدر باورهای همون یک نفر میتونست روی مدیر سایت تون تاثیر گذار باشه

    چقدر روند شکل گیری اعتماد به نفسش ممکن بود تغییر پیدا کنه ،که آره من تنهایی نتونستم با کمک فلانی تونستم ،پس به تنهایی انقدر هم توانمند نیستم )

    استاد جان، امکان داره لطفاً چند وقتی فایل جدید نزارید ، تا تمام کامنت های ارزشمند دوستان رو بخونیم

    البته که کامنت های تمام فایلها بهتر از مطالعه کتابهای موفقیت استو قابل مقایسه با هم نیستند

    ولی یکی کامنتهای این فایل یکی هم کامنتهای درسهایی که از یک بازی ، به شدت م برایم درس داشت ، کامنت ها ،یه جورایی آدم و جلو میندازن، برگه تقلب محسوب می شن برای شناسایی باگ ها،

    برای دقیق بودن تو عملکرد و رفتار هات و شناسایی دلیل انجام این رفتار ها ،اصلا نمیخوام حتی یکی از کامنت ها را از دست بدم

    واقعاً کامنت ها فوق‌العاده اند

    از شما و تمام تیم اجرایی گروه عباس منش عزیز و تمام دوستانم بابت به اشتراک گذاشتن این آگاهی ها سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    زهرا کهدویی گفته:
    مدت عضویت: 1902 روز

    سلام استاد عزیزم. امیدوارم خوب باشید.

    من خیلی وقته دارم به این سوال فکر می کنم. حتی قبل از اینکه شما این فایل رو بذارین. سه ماه پیش، که داشتم برای سال جدید برنامه ریزی می کردم توی دفترم، خودم از کارم خندم گرفت. یه صدایی بهم گفت ” چه فایده هرسال اینهمه می نویسی، هیچی به هیچی!”. تازه هدف های غیرقابل دسیبایی و چیزهایی که خیلی از نظرم غیرقابل بارو بودن رو نمی نوشتم.. کوچیک کوچیک..سه ماه پیش که داشتم اینا رو می نوشتم میشد دقیقا 3 سال و نیم که من با شما آشنا شده بودم. اون زمان 17 سالم بود. خیلی هم زندگیم جالب نبود. مادرم عزت نفس و کشف قوانین رو تهیه کرده بودن، منم همینجوری یکم این و یکم اون، به قول شما مثل مسکن فایلاتون رو گوش میدادم. یه سال به این شکل گذشت. سال دوم اما جدی شدم. فهمیدم ایراد کارم این توهمی هست که میگم” من روی باور هام کار می کنم خدا خودش درها رو باز می کنه.” بعد شروع کردم با جدیت چیزی رو که دوست داشتم خوندم و کار کردم و شب و روزم رو بستم بهش.( من زبان می خونم توی دانشگاه، اون زمان هم اصلا زبانم خوب نبود.)

    همزمان فایل های شما هم گوش میدادم. می دیدم که از اون محصولات واقعا چیزی نمی‌فهمم و اصلا نمی تونم تمرینی انجام بدم. یکسال دیگه هم گذشت. یکی از ایرادات من این بود که من خیلی سطحی از صحبت های شما برداشت می کردم. اصلا متوجه اصل منظورتون نمی شدم! تنها اتفاق مثبتی که افتاده بود درسم واقعا خوب شده بود و این خودش کمک کرد که بتونم توی مسیر بمونم و هرموقع نا امید می شدم، به خودم می گفتم ببین چقدر درسم بهتر شده چون تعهد داشتم و اگر توی جنبه های دیگه ام استفاده کنم حتما نتیجه میگیرم. درصورتی هم هرررر کاری می کردم جای دیگه نتیجه ای نبود. مثلا گفتم برم کار پیدا کنم و از علاقه ام پول دربیارم. گفتم اگر بشینم توی خونه که کسی قرار نیست به من کار بده. خودم میرفتم آموزشگاههای مختلفت می‌پرسیدم که دبیر زبان می خوان یا نه.. یکی از این آموزشگاه ها قبول کرد و من رفتم مشغول به کار شدم. حقوقش بسیار بسیار بسیار کم بود. یعنی نسبت به جاهای دیگه یه سوم به من می‌دادند. یا مثلا میدیدم بعضی از دوستانم هم کار می‌کردند با اینکه سوادشون به طرز چشمگیری از من کمتر بود اما دو، سه برابر بیشتر از من میگرفتن و رفتاری که باهاشون میشد خیلی بهتر بود. من هرچی خوب کار می کردم و دختر خوبی! بودم باز هم صاحب کارم خیلی رفتار تندی داشت. نمی خواستم هم از اونجا بیام بیرون چون می گفتم اگر رفتار خوبی با من نمیشه بخاطر منه دیگه.. من فرکانس هام رو عوض کنم اوضاعم بهتر میشه. شروع کردم سپاس گزاری و توجه برنکات مثبت. اما انگار که داشتم ادا در میاوردم که مثلا سر خدا کلاه بذارم. اصلا حالم خوب نمیشد. با اینکه نکات مثبتی که اونجا بود و نعمت هایی هم داشتم، نمی تونستم عمیقا با حال خوب راجبشون صحبت کنم. اول فکر کردم که شاید باید یه مدت حتی شده با حال بد ادامه بدم، بعدش دیگه خودش خوب میشه و راه میوفتم و خوب یادش میگیرم. توی این تقریبا 4 سال من بیش از 6،7 تا دفتر و سر رسید پر کردم، هی می نوشتم هی می نوشتم، اما انگار نه انگار که هیچی عوض بشه…

    تا اینکه گذشت و گفتم شاید باید محصول بخرم. چون شما گفته بودین اگر کسی می خواد موفق بشه باید بها بپردازه. (اینم یکی از چیزهایی بود که من خیلی سطحی برداشت کردم.) به سختی واقعا کار کردم و پولام رو جمع کردم تا تونستم دوره کسب و کار شخصی و قدم اول رو تهیه کنم.( در بازه زمانی مختلفی این دو رو خریدم.) شاید بگم هیچ کدوم رو نتونستم حتی یه دور کامل فقط گوش بدم! مثلا تمرین ستاره قطبی… انقدر شما ازش تعریف می کردین، بچه ها نتایجشون رو می گفتن… بعد من اصلا نمی فهمیدم یعنی چی! صبح که بیدار می شدم دفتر رو باز می کردم و اصلا نمی دونستم چی بنویسم. اصلا انگار خواسته ای نداشتم. هر روز چیزهای تکراری و خیلی پیش پا افتاده ای می نوشتم که بیشترشون هم رخ نمی داد… مثلا رابطه ی خوبی داشته باشم.. درسام رو خوب بخونم… جواب فلان سوالم رو پیدا کنم… فلان غذا رو بخورم… بازم فکر کردم که شاید باید این کار رو بار ها انجام بدم تا یادش بگیرم… ماه ها انجام دادم. دلسرد می شدم… ولی می گفتم نه باید انجام بدی. اینهمه آدم کار کردن نتیجه گرفتن تو هم باید انجام بدی. گذشت و گذشت… گفتم شاید اگر بیام زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا ببینم همه چیز بهتر بشه. چندین د چند قسمت از هرکدوم دانلود می کردم. میدیم و کامنت ها رو میخوندم. اصلا این احساسی که بقیه داشتن که وااای این چه قشنگهه واااای من تحسین می کنم اون زیبایی رو، اصلا من اینطور نبودم. نهایتا این بود که یه لبخند می زدم و به زور مثلا می خواستم به خودم بگم که آره چقدر همه چیز خوب است…! و استاد تمام کارهایی که شما می گفتین رو انجام می‌دادم. سعی می کردم کمتر با آدم های منفی برم و بیام و بیشتر توی خونه تنها بودم. به جز یکی دوتا پیام رسان ضروری( اونم برای گروه های درسی)، هیچ شبکه ی اجتماعی نداشتم. درسم رو خوب می خوندم. فایل های شما رو بارها گوش میدادم اما هیچ تغییری در احساس من به وجود نیومد. بعد مثلا میدیم دوستانی که توی کلاب هوس با شما صحبت می کردن در مدت زمان کمتر از من نتایج خوبی گرفته بودن اما من نه… حتی میدیدم آقای عطار روشن توی اون ویدئو که فرستاده بودن، می گفتن توی چندماه چقدر عادت هاشون و شخصیتشون و نتایجشون تغییر کرده…من هیچ چیز جدیدی رو نمی تونستم در خودم پیدا کنم که تغییر کرده باشم… این درحالی بود که هرکاری شما میگفتین من انجام میدادم. می گفتین پا روی ترس هاتون بذارین. من از دوچرخه سواری و رانندگی می ترسیدم، رفتم یادش گرفتم. از صحبت کردن توی جمع می ترسیدم، خودم داوطلب می شدم انجامش میدادم، از تاریکی می ترسیدم، می رفتم جاهای تاریک و… ولی بعد از انجام هیچ کدوم هیچ احساس خوب یا غرور یا اعتماد به نفسی در من به وجود نمیومد. با اینکه یه سری دوست های نامناسبم رو گذاشته بودم کنار، هیچ آدم جدیدی وارد زندگی من نشده بود. چون می فهمیدم که من تغییری نکردم. من خودم هنوز دوست دارم بشینم غیبت کنم، بشینم توی شبکه های اجتماعی بگردم، تنبلی کنم، مثل قبل فکر کنم و… از طرفی هم دوست نداشتم اینکار هارو انجام بدم. ولی نمیدونستم چجوری…

    تا همین سه ماه پیش که داشتم برای سال جدید برنامه ریزی می کردم. متوجه یه موضوع مهم شدم… موضوع خیلی خیلی مهم. اونم اینکه:

    من اصلا حرف های شما رو باور نمی کردم!

    و فقط فکر می کردم که باور می کنم!

    یعنی اصلی ترین موضوعی که شما مطرح می کردین رو من در نا خوداگاه اصلا نپذیرفته بودم.

    ” افکار و باور های ما شرایط ما رو خلق می کنند.”

    بعد به خودم اومدم دیدم با اینکه شاید توی این چند سال یه ملیون بار این حرف به گوشم خورده بود، اما نمی فهمیدمش…

    و نکته دقیقا همینه که تا زمانی که این موضوع درست جا نیوفته، هیچ چیز دیگه ای در من اثر نمی کنه، حالا من بیام صبح تا شب شب تا صبح فایل گوش بدم…

    فایده نداره…

    خوشحال بودم که این موضوع رو فهمیدم، از طرفی هم نمیدونستم باید چکار کنم که بتونم اینو باور کنم.

    خب گفتم میشینم و هی تکرار می کنم عبارت تاکیدی می نویسم که شاید باورم بشه…یه ماه دیگه هم گذشت…

    تا اینکه یک ماه پیش فکر کردم که شاید اصلا فایل های شما برای من سطحش خیلی بالاست و من هنوز آماده ی شنیدن این صحبت ها نیستم. به خودم گفتم میرم سراغ کتاب ها… از خواندن کتاب های نویسنده های دیگه شروع می کنم… و همین کار رو هم کردم… و الان یه ماهی میشه که اینکا رو انجام میدم و وقتی مثلا یه چند دقیقه به فایل شما گوش میدم خیلی صحبت هاتون رو بهتر می فهمم…چیز هایی که قبلا نمیشنیدم رو بهتر می فهمم.. یا مثلا به خودم میگم چرا همیچین موضوعی رو من انقدر کج برداشت کرده بودم!!

    خلاصه که بله…

    الان تنها کاری که فکر می کنم باید انجام بدم، اینه که کتاب های خوب رو بگیرم و آروم آروم بخونم و فکر کنم تا کم کم بتونم از فایل های شما خوب و درست استفاده کنم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    اکرم هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1419 روز

    سلام به استاد عزیز

    خداوند بزرگ رو سپاسگزارم که منو در فرکانس شنیدن این باورهای زیبا و حقیقی قرار داد.

    خداوند خواسته ها رو خودش در دل ما گذاشته

    و خودش براورده کردن اون خواسته ها رو برای ما تضمین کرده

    و اصلا خودش با تضاد ها میخواد یادمون بیاره چیا میخواستیم تا طلب کنیم و عطا کنه

    چونکه کریمه

    و از عطا لذت میبره

    و کارش عطا کردنه

    وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً

    خب همه چی اینجا با هم میخونه

    همه چی جور درمیاد

    ولی این ما هستیم که هنوز تو بهت و حیرت و ناباوری هستیم

    شاید این باورو داریم که خواسته های ما یه چیز غیر مجازه این دنیایی و مادیه و فقط ما اونو تو ذهن خودمون ساختیم و حالا برای بدست آوردنش هیچ حمایتی نمیشیم چون خدا فقط در مورد آخرت به ما توصیه هایی کرده

    ولی خودم بعد از اینکه سالها این دعا رو در قنوتم خوندم به چشم خودم در قران دیدم که

    رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ

    آره همش نقص از عدم باور و ایمانه

    سوالی که دارم اون ملکی که خداوند به سلیمان عطا کرد

    آیا سلیمان نشست دو دوتا چهارتا کرد که خب یه زمینی از پدرم بهم رسیده اول اونو میرم میسازم بعد میفروشمش تو طلا سرمایه گذاری میکنم بعد اون ساخت و سارو انجام میدم و در آخر اون ملکی که از خدا خواستم اینجوری بدست میارم؟

    البته که نه

    پس چرا من وقتی یه ماشین از خدا میخوام ، این ذهن منطقی میاد میگه خب ، فلان سرمایه گذاری رو کردی ، تو فلان تاریخ با احتساب تمام مسایل انقدر پول به دستت میرسه و بعدش تازه اون ماشینی که میخواستی بخری قیمتش رفته تا اونوقت بالا و تو باید راضی بشی به یکی کمتر و این استجاب خداست ، الهی شکر ، کلاهتم باید بندازی بالا

    نعععع

    اینا نقص ایمانه

    قطعا تو زمان سلیمان علیه السلام هم دنیا نمودِ ظاهری خودشو داشته و اونموقع هم مردم در سطح خودشون ذهنای منطقی داشتن ، وگرنه که همگی در ثروت و نعمت بی انتها زندگی میکردن،

    الان خب نمود دنیا تغییر کرده برای ذهن منطقی و دو دوتا چهارتا کن و بی ایمان

    برای ذهن هایی که فکر میکنن توی این دنیا رها شده هستند

    و فقط خودشون باید آجر به آجر روی هم بذارن

    هدایتی نیست، تصاعدی نیست ، معجزه ای نیست ، فرکانسی نیست

    نه آقاجان

    ایمان نیست

    این مردم مورچه وار روی کره زمین آسمون خراش هم که بسازن وجب به وجب زمینو و به هر تکنولوژی دهن پرکنی که برسن و هر قانون محکمی که وضع کنن ، خدا همون خداست

    خدای سکه 200 هزارتومنی دقیقا همون خدای سکه ی 30 میلیون تومنیه

    فقط این ما هستیم که با بی ایمانی از رقم وحشت کردیم

    استاد نقص تا یه حد زیادی همیناست

    و عدم لیاقت البته

    که تا یه حد زیادی با از خود گذشتگی و مامانبزرگ بازی لینک شده!!

    سر سفره غذا که کم باشه اولین نفر مامانه که سیره و میل نداره

    بذار بچه لباس نو بخره ، حالا تو مهم نیست همون قبلیا رو میتونی که استفاده کنی

    آرایشگاه برای چی بری ، خودت که میتونی کار خودتو انجام بدی ، پولو حروم نکن

    گوشاتو تیز کن ببین مردم گفتن کجا ارزونه ، کجا تخفیف داره؟ حتی اگر اونور شهرم بودپاشو برو پیداش کن از اونجا بخر

    و باور کمبود هم بهش پیوند بخوره

    200 تا مغازه برو قیمت یه جنسو بگیر ببین کدوم 5 تومن ارزونتره

    پول تو کیفت باشه ولی تو بارون وایسی تو ایستگاه اتوبوس

    اصلا این باور لیاقت که ما بدون احتساب نتایجمون و عناوینمون آدمای با ارزشی هستیم ، این احتیاج به منطق خیلی قوی داره تا بشه باورش کرد.

    مگه میشه نتیجه نگرفته باشی و لایق باشی!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!

    و یه مورد دیگش ترمزای خانوماست برای اوضاع مالی

    چون زن موفق و پولدار و قدرتمند تو ذهن ما خوب ساخته نشده

    مثلا یه مورد زن موفق که تلویزیون کلی نشون دادن یه خانومی بود شرکت حمل و نقل داشت و خودش نشون میداد کامیون و تریلی میروند! و اصلا استایل مردونه پیدا کرده بود

    البته که دمش گرم ، واقعا حقشه خانومی که تا این حد جرات داره و میره تو دل ترسا و ساختار شکنی میکنه و اینجور به ثروت رسیده

    ولی یه جوری به آدم القا میشه ثروت میخوای ؟ باید شاخ غولو بشکنی

    اصلا ترمز های خانوما خیللللللی تو بحث مالی بیشتره

    باید خانم موفق پیدا کرد

    دیدش از نزدیک

    باورش کرد

    مثلا من خودم توی یه خیابون اصلی شهر یه ساختمون بزرگ در حال ساخت دیدم . رو تابلوش نوشته بود مالک خانم فلانی

    واقعا لذت بردم که میشود بابا جان

    خانم سرمایه دار وجود داره

    نمونه تاریخیش حضرت خدیجه

    در اون جامعه ای که دخترو زنده به گور میکردن

    انقدر مرد سالار

    تو بیای به همچین موفقیتی برسی از لحاظ مالی

    و بعدش بیای همفرکانس آخرین پیامبر خدا بشی که رحمت للعالمینه!!!!

    میشود بخدا میشود

    ای ذهن ببین

    چرا من تو هر بیزنسی که بودم همیشه درآمدم از یه حد مشخصی بالاتر نرفت

    با اینکه همیشه صاحبکار و مشتری راضی بودن و کارم مثال زدنی بود

    درامد مردا بیشتره پس من باید همیشه فاصله معنی داری از درامد شوهرم داشته باشم

    مگه میشه من انقدر درآمد داشته باشم ، حالا من که کار خاصی نمیکنم ، بقیه بهتر از من هستن

    تو بیزنس آشپزخانه خانگیم میگفتم تا یه حد خیلی معقولی هزینه آماده سازی بگیر ، مردم نمیتونن بخرن

    قیمتا رو نبر بالا، بذار توان خرید داشته باشن

    پس اونا که پیج داشتن با قیمتای فوق العاده بالا ، اونا چطور موفق بودن؟

    یا اگه اینجوری باشه اون مغازه های فوق لوکس که باید در مغازه شونو تخته کنن آخه کی میتونه این قیمتا رو بپردازه

    البته که اونا با حس لیاقتشون میرن توی فرکانسی که مشتری توی اون مدار وجود داره که اصلا این پولا براش پول خورده

    و منم با این احساس لیاقتم موندم تو مداری که مشترس سعی کنه هموم قیمت فوق منصفانه منو بخواد ازم تخفیف بگیره

    و اون عدم احساس لیاقتم از کمبود ایمان و ترس میاد

    بترسم مشتری نیاد

    بترسم کار پیدا نشه

    بترسم پول توی کیفم تموم بشه

    ترس ترس ترس

    إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ

    خداوندا ترس از شیطانه از تو نیست

    من امید دارم از اولیا تو باشم

    کمکم کن

    اتفاقا خداوند وعده فضل میده

    فضل در لغت به معنای افزونی و زیادتی در چیزی است و در قرآن به معنای برترى و عطیّه و احسان و رحمت است.

    خداروشکر بهتر شدم از قبل

    و به نسبت تغییر فرکانسم اوضاع زندگی از جهاتی تغییراتی داشته

    ولی به کمتر از عالی ترین راضی نیستم

    و مطمئنم خودش این فرکانس درخواست منو دریافت کرده که الان در این مسیر فوق العادا هستم و مطمئنم که عطا میکنه

    ازش میخوام بهم ایمان بیشتر بده

    و هر لحظه بیشتر خودشو در زندگی من ثابت کنه

    به یقین برسم

    استاد متشکرم از شما

    امیدوارم کامنتای فوق العاده مون شما رو به وجد بیاره و یه فایل طوفانی برامون بذارین

    شما فوق العاده این

    اصلا آدم باورا رو از زبون شما میشنوه فرق میکنه تا از هرجای دیگه شنیده باشه

    بمبارانمون کنین با منطق های فوق العاده تون درباره ایمان و باور لیاقت و باور فراوانی

    متشکرم ازتون

    و از دوستان عزیزم با کامنت های فوق العاده شون

    اصلا حس میکنم نسبت به قبل یه جورایی فرکانس همگی مون در حال تغییرات خاصیه

    نمیدونم شما هم حس میکنین یا نه

    نمیدونم شاید همیشه همینجور بوده و من تازه با تغییر فرکانسم احساسم تغییر کرده

    هر چی که هست خیره

    الهی شکر

    مرسی هستین

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    متین فنایی گفته:
    مدت عضویت: 1259 روز

    سلام استاد عزیزم وقت بخیر

    استاد من قبلا بار ها و بارها این اتفاق برام افتاده که با وجود تلاش فراوان مخصوصا در زمینه های مالی نتایج خوبی نگرفتم اما در عین حال در زمینه های مختلف دیگه مثل تناسب اندام ، و برنده شدن در مسابقات علمی و پیروزی در مسابقات ورزشی و رتبه خوب در کنکور موفق بودم اما همیشه هرچقدر توی زمینه های مالی تلاش کردم به نتیجه ای نرسیدم.

    اما به تازگی یه کار جدید شروع کردم و در مورد کار جدیدم و کار هایی که میخوام بکنم و ایده هام به هیچ کس تا حالا نگفتم چون میدونستم منو نا امید میکنند یا مسخرم میکنند اما واقعا تا اینجای کار نتایج خوبی گرفتم نسبت به انرژی کمی که میزارم و نسبت به سرمایه ای که برای این کار اختصاص دادم

    و الان که به گذشته نگاه میکنم میبینم هر جا توی زندگیم موفقیت هایی بدست اوردم دهنمو بسته نگه داشته بودم و راجب کارام و ایده هام و اهدافم حرفی نمیزدم با اطرافیانم

    و از طرف دیگه الان که به ناکامی هام فکر میکنم میبینم که همیشه اول مسیر راجب کار هایی که میخواستم بکنم یا اهدافم با بقیه حرف میزدم و حتی اگه غیر مستقیم هم حرفی بهم نمیزدند اما من انرژی های منفیشونو دریافت میکردم و حس میکردم روی من و روی اون کاری که میخوام انجام بدم تاثیر میگذاره و اخرشم یا با وجود تلاش فراوان نتیجه نمیگرفتم یا وسطای راه نا امید میشدم و دست میکشدیم چون نشونه هایی از رشد در اون کار نمیدیدم

    بنظرم شاید سکوت نکردن و صحبت کردن با دیگران راجب اهداف و مسیر رسیدن به خواسته ها یکی از عواملی باشه که میتونه مانع موفقیت بشه

    میخوام بدونم این ایده من درسته؟ نظر شما راجب این قضیه چیه؟ ایا این کار درستیه که من سعی میکنم کار هایی که میخوام انجام بدم رو با بقیه در میون نگذارم و از بقیه مخفی نگه دارم یا حتی بخاطر این پنهون کردن اهداف و خواسته ها و مسیرم گاهی دروغ بگم به اطرافیانم؟

    این منو خیلی اذیت میکنه که گاهی مجبور به دروغ میشم چون اصلا دوست ندارم این کار رو انجام بدم اما گاهی وقتا چاره ای ندارم

    میشه منو راهنمایی بفرمایید و راجب مسئله سکوت و حرف نزدن با دیگران در باره خواسته ها و اهداف و مسیر رسیدن بهشون صحبتی بکنید و دلیل اصلی این قضیه رو بگید که چه اتفاقی میوفته وقتی سکوت میکنیم؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مریم قادری گفته:
    مدت عضویت: 1515 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم. سلام به مریم خانم و سلام به همه بچه های سایت.

    استاد چند روزی بود که من همش فکر میکردم منکه دارم برای هدفم تلاش میکنم و این همه تغییر کردم پس چرا نتیجه نمیاد، دیگه راستش داشتم ناامید میشدم اما با دیدن این فایل فهمیدم پای یک ترمز در میان است یه ذره امیدوارتر شدم ولی یه سوال هم دارم که اخر متنم مینویسم

    خب بریم سراغ جواب سوال ها:

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    من با توجه به تضادی که در زندگیم پیش اومد خیلی دوس دارم یه رابطه عاطفی عاشقانه داشته باشم

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    هم بچه های سایت و هم یه عالمه از اطرافیانم

    از بچه های سایت :

    زینب مظاهری

    غزل عطایی

    زهره خانم و آقا میلاد

    هلنا و همسرشون

    از اطرافیانم هم:

    دختر دایی هام

    دختر عموم

    دختر عمه

    دوستام

    دختر همسایه هامون

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    یکیش که قطعا بحث اعتماد به نفس و عزت نفسم بود که واقعا با دوره عزت نفس خیلی خیلی تغییر کردم یادمه استاد توی دوره یه مثال زدید که مثلا یکی عزت نفس پایینی داره میخواد از جلوی بنگاه ماشین رد بشه زود نگاشو میکنه اون ور تا یه وخ صاحب بنگاه نبیندش و بگه تو چرا دیگه ماشینا رو نگاه میکنی … یاد خودم افتادم که من اینقدر دیگران و خودم، خودم رو تحقیر کرده بودم که وقتی از دور مزون لباس عروس میدیدم از دور نگاهش می کردم ولی وقتی میرسیدم نزدیک مغازه مثلا اون طرف خیابون رو نگاه میکردم که صاحب مزون من رو نبینه و با خودش بگه این دختر زشت هم لباس عروسا رو نگاه میکنه،(از گذشته ام خیلی از این جور مثال ها دارم که اصلا خودم رو لایق یه ازدواج خوب نمیدونستم اماااا الان به لطف خدا و با کمک شما استاد نازنین خیلی چیزها فرق کرده، خیلی عوض شدم حتی اطرافیانم هم این موضوع رو قشنگ فهمیدن)

    روزی که استاد این فایل رو گذاشتین بعد از گوش کردن از خدا خواستم هدایتم کنه و ترمز به من نشون بده وقتی روی دکمه نشانه من زدم بخش دهم قانون آفرینش برام اومد که شما در مورد روابط گفته بودین

    من این دوره رو ندارم فقط متن زیر فایل رو خوندم و نکته برداری کردم

    نکته ها اینا بودن:

    *بالاترین اولویت کنترل کانون توجه

    *زیبایی های خودت و اطرافیانت و جهان اطرافت رو ببینی این جوری باعث میشه به صلح درونی برسی و کنترل کانون توجه ات راحت تر بشه

    *باور کن که یه رابطه از هر نظر کامل وجود داره

    * تحسین کن آدم هایی که روابط مورد دلخواه تو رو دارند

    ( واقعا هدایت قشنگ و به جایی بود)

    یه ترمز دیگه که همون روزی که فایل گذاشتین بهش رسیدم اینکه من هنوز خلاء دارم و میخوام با ازدواج با یه مرد خیلی فوق العاده چشم و چال بقیه رو در بیارم(خخخ… اما جالبه حالا که دارم به این خلاء ها و دلیل ازدواجم فکر میکنم از همون پریروز گفت و گوهای ذهنیم دارن تغییر میکنن انگار همه رو بیشتر دوس دارم دیگه علاقه ای به چشم و چال درآوردن ندارم و حس میکنم ازدواج رو واسه خودم میخوام نه برای بقیه)

    راستش همیشه همه به من میگفتن تو بدبختی و فلان و همیشه تحقیر میشدم ( چون چند سال پیش کسی اومد پیش مامانم و گفت من آینده مریم رو میدونم اون میون همه دخترات دختری هست که سیاه بخت میشه و روی خوشبختی نمبینه و تقدیرش اینه، خب خیلی جالب اتفاقاتی که بعد از حرف اون پیش میومد کاملا حرفاش رو تایید میکرد، اما من توی دلم گفتم من باید خوشبخت بشم باید نظر خدا رو عوض کنم چند سال به روش روحانی ها عمل میکردم اما هیچ اتفاق مثبتی که نیفتاد هیچ بلکه اوضاع بدتر هم داشت میشد تا اینکه بالاخره آخرای مهر سال 99 از طریق یکی از اساتید قانون جدب با این مباحث آشنا شدم و از اخرای اردیبهشت سال 1400 با شما استاد آشنا شدم و با پول خودم دوره های از شما رو تهیه کردم ….

    و دارم روی خودم کار میکنم ولی راستش دیگه خسته شدم من فقط نشونه میبینم من یه دفتر دارم که نشونه ها رو مینویسم از سال پیش نشونه ها رو نوشتم تا الان دویست و خورده ای شده ولی هنوز به هدفم نرسیدم

    یه سوال دارم:

    شما میگید ما باید تا اخر عمرمون روی خودمون کار کنیم پس همیشه یه ترمزی وجود خواهد داشت که ما باید رفعش کنیم و به همون اندازه نتایج وارد زندگیمون میشه، خب منکه واقعا روی خودم کار کردم خیلی هم تغییر کردم ولی همچنان پای یک ترمز در میان است منکه دیگه خسته شدم این ترمزا که هیچ وقت تموم نمیشن….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1268 روز

      سلام دوست عزیز

      بهتون تبریک میگم که دائمآ دارید روی خودتون کار می کنید و بقول خودتون خدا رو شکر کلی نتیجه گرفته اید.

      در مورد سوالتون که چرا باید تا آخر عمر روی خودمان و باورهایمان کار کنیم؟! اگر بخوام به زبان ساده در قالب مثالی بگم

      دلیلش اینست که همانگونه که ما تا آخر عمرمان برای زنده موندن نیاز به اکسیژن داریم؛ نیاز به آب و غذا داریم؛ اگه میخواهیم خوب زندگی کنیم و اتفاقات خوب رو خلق کنیم باید به این روند ادامه بدیم.

      شما اگه یک وعده سیر سیر غذا بخورید بعد چند ساعت باز گشنه میشید و نیاز به خوردن غذا پیدا می کنید تا انرژی لازم برای بدنتان را تامین کنید. ما با کار کردن روی باورهامون داریم به ذهنمون انرژی تزریق میکنیم تا نیازهای ما را برآورده و خلق کند.

      وقتی که داریم روی خودمان و باورهایمان کار می کنیم انگار وارد رستورانی شدیم که همه نوع غذایی فراهم است و ما هر غذایی رو که دلمون بخواد سفارش میدیم و دریافت میکنیم. حال اگر ما کار کردن روی خودمان و باورهایمان را متوقف کنیم انگار وارد همان رستوران شده ایم و میبینیم که هیچ غذایی باقی نمانده و اگر هم مانده ته مانده غذای مشتریان است که نه تنها غذای مورد علاقه ما قطعآ نیست بلکه کیفیت مورد نظرمان هم نخواهد داشت که بتوانیم از آن لذت ببریم. ( ناخواسته های زندگیمان را جذب میکنیم)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مریم قادری گفته:
        مدت عضویت: 1515 روز

        سلام آقای زرگوشی عزیز

        بله بله کاملا درست میگین

        اما منظورم این بود که دیگه بعد از این همه تغییرات که توی شخصیتم به وجود آوردم باید نتیجه ش وارد زندگیم میشد

        مثلا من توی فایل ها از استاد میشنیدم یا از کامنتهای بچه ها میخوندم که میگفتن وقتی فلان ترمز رو برطرفش کردیم سیلی از نعمت و برکت وارد زندگیمون شد و به فلان خواسته رسیدیم

        راستش منم هی به خودم نگاه میکردم با خودم میگفتم خدایی خیلی تغییر کردم خیلی از زنجیرها رو از دست و پام باز کردم پس چرا اون نتیجه ای که من میخوام رو نمیگیریم!!!

        در حالی که خدایی خیلی نتیجه های دیگه گرفته بودم اما من میگفتم چرا نمیشه پس چرا ازدواج نمیکنم

        آخه همش با خودم میگفتم اونهایی هم که ازدواج کردند ترمزهاشون رو که به صفر نرسوندن قطعا هنوز دارند پس چرا اونها ازدواج کردند ولی من نه

        ولی فک کنم جواب سوالم این باشه که اونها ترمز دارند ولی خب توی وجودشون کمرنگش کردند مثل اینکه من هنوز ترمزای قوی دارم

        باید بشینم منم کمرنگشون کنم

        ممنونم ازتون بابت کامنت قشنگتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
        • -
          ابراهیم خانلرپور گفته:
          مدت عضویت: 2135 روز

          سلام وقت بخیر

          در مورد ترمزها درست گفتید اما چیزی که برای جذب تو همه موضوعات مهمه «انرژیه» .

          شما تمرمزها رو رفع میکنید اما آیا سوخت لازم برای رسیدن اون خواسته به خودتونو به جهان میدید ؟

          آیا شما خواسته رو کاملا واضح مشخص کردین ؟

          آیا واقعا ته ذهنتون میخواین بهش برسین و احساس دریافت و حضورشو حس میکنین یا باری به هر جهت هست ؟

          آیا مثلا در مورد ارتباطات مشخصات شخص دلخواه رو نوشتین ؟

          در خودتون واقعا احساس لیاقت رسیدن به همچین آدمی رو میبینین؟

          خواسته زمانی به شما میرسه که باهاش هم فرکانس بشین . یعنی تایمی که داشتنشو حس میکنین . مثلا می تونین چشماتونو ببندین و همسر دلخواهتونو کنارتون حس کنین و احساس عشق یا محبت بهش داشته باشین که بعدش حالتون خوب بشه ؟

          اگه مدتی با همین احساس و با نوشتن ویژگی های همسر دلخواه تون ، خودتونو در مدار عشق نگه دارین قطعا جهان برای جواب دادن به درخواست تون به تکاپو میافته .

          باید مثل شخصی که عاشق فلان کس بوده که شما میشناختینش و کلا تا مدتها روحیه و شخصیتش فرق کرده بود ، شما هم تغییر رو احساس کنید تا متوجه بشین که در مدار عشقین اونوقته که جهان در بهترین شرایط شما رو به خواسته تون میرسونه

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            مریم قادری گفته:
            مدت عضویت: 1515 روز

            سلام به آقا ابراهیم عزیز

            کامنتی که نوشتین فوق العاده بود، دو سه بار خوندمش

            چند روز قبل با نشانه هایی که خدا بهم نشون داد از طریق دکمه نشانه من و فایل معرکه استاد در مورد توحید عملی و حالا این کامنت بی نظیر شما….آقا انگار هی خدا بهم داره نشون میده راهت درسته ادامه بده…

            دارم روی خودم با جدیت بیشتر و باور بیشتر کار میکنم

            ازتون ممنونم دوست عزیز

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سیروس حدادی گفته:
    مدت عضویت: 1593 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته فعال و باانگیزه، و همه اعضای سایت.

    در پاسخ به سوالات استاد عزیز، باید بگم من پاسخ زیاد دارم، ولی هدفی که طولانی‌ترین زمان رو واسش گذاشتم رو می‌نویسم.

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    من از سال 77 تا 78 در تهران سرباز بودم، اون موقع کلاس‌های موفقیت مثل الان زیاد نبود، من دوره یکی از اساتید معروف رو رفتم که هنوز هم فعال و شناخته‌شده هستند. یادم میاد در برگشت از کلاس، در جلسه‌ای که درباره هدف‌گذاری صحبت شد فکر می‌کردم چه چیزی رو دوست دارم که خیلی بزرگه و بخاطر ترسم سروقتش نمی‌رم، همونجا این هدف رو که مهاجرت به آمریکا بود پیدا کردم. طبق گفته استادمون قدم اول رو برداشتم، با وکیل‌های مختلف صحبت کردم و تصمیم گرفتم به مجرد پایان سربازی اقدام به تقویت زبان انگلیسی کنم، این کار رو از سال 79 شروع کردم، طی این مدت همیشه لاتاری ثبت‌نام می‌کردم و چون این هدفم در ذهنم سخت بود، در کنارش به مهاجرت به کانادا فکر کردم. داشتم کلاس می‌رفتم که سر و کله آزمون آیلتس پیدا شد، واسه همین رفتم سروقت کلاس‌های آیلتس. از اون موقع من کلاس‌های مختلفی رفتم، معلم خصوصی گرفتم، و خیلی روی زبانم کار کردم و وقت گذاشتم. طی این مدت ازدواج کردم، بچه دار شدم، و روزهایی بود که خانمم سر کار بود، من بچه روی پام بود و من جزوه زبان دستم بود. بخاطر همین قضیه تبلت و لپ‌تاپ خریدم که از این زمان استفاده کنم (تا اون موقع نداشتم و هنوز گوشی‌های اسمارت نیومده بود)

    در این مدت مقصد مورد نظرمم رو هم بخاطر تغییر قوانین چندین بار عوض کردم، شغل من از لیست مشاغل مورد نیاز کانادا خارج شد، رفتم سر وقت استرالیا. داشتم آماده می‌شدم واسه آزمون که استرالیا نمره مورد پذیرشش رو از 6 به 7 تغییر دادم. خیلی تلاش کردم به این نمره برسم، حتی گفتن توی ایران نمره کم میدن، رفتم ارمنستان امتحان دادم. به نیوزیلند که به اون موقع نمره اوورال 6.5 رو هم قبول می‌کرد راضی شده بودم. طی این مدت حتی در تخصصم خودم را آپدیت نمی‌کردم و می‌گفتم بعد از آوردن نمره آیلتس. عملا تمام تخم‌مرغ‌هام رو توی یک سبد گذاشته بودم و اون مهاجرت بود، نه فکر استخدام بودم، نه خرید خونه و ماشین. اواخر گفتن اگر نمی‌تونی نمره آیلتس بگیری، برو آزمون PTE امتحان بده، اون رو هم رفتم ترکیه امتحان دادم، خلاصه 12 بار آزمون آیلتس دادم و هیچکدوم به نتیجه نرسید. اطرافیان هم در کنایه انداختن کم نگذاشتن. بک بار نمره‌ام به 6.5 رسید، خودم رو توی نیوزیلند می‌دیدیم که بعد از تحقیق فهمیدم قوانینش تغییر کرده و از استرالیا و کانادا هم سخت‌تر شده. یک ترم رفتم کلاس آلمانی تا واسه اونجا اقدام کنم. دیگه کشورهایی مثل گرجستان، اوکراین، ترکیه و هرجایی رو که بگین بررسی کردم. آخرین کشوری که اقدام کردم ویزای کار آفریقای جنوبی بود، این یکی رو تونستم بگیرم، ولی چون از اول قرار بود همسر و پسرم ایران بمونن و من تنها برم و بعد 9 ماه به من بپیوندن، خانمم لحظه آخر جا زد و اونجا هم منتفی شد.

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    من افراد زیادی رو می‌شناسم که زمان کوتاهی وقت گذاشتن، آزمون دادن و رفتن، بین همکاران، اقوام. من هم واسه خودم توجیه می‌آوردم که اون یکی دانشجو بوده، شغلش درس خوندن بوده، شرایطش با من فرق می‌کرده، یا اون یکی همسرش پایه بوده، با هم درس خوندن، یا خانمش درس خونده و شوهرش کار می‌کرده، یا اون یکی مادرخانمش همسرش رو از مهاجرت نمی‌ترسونده و دقیقه آخر رای‌اش رو عوض نکرده و … .

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    الان که یک سری از درس‌های استاد رو شنیده، می‌دونم که ترمزهای زیادی داشتم.

    • همیشه می‌گفتم من لیسنینگم ضعیفه، نمره هم بیارم اونجا چکار کنم؟

    • همیشه بعد از امتحاناتی که فکر می‌کردم نمره رو میارم، توی فاصله دو هفته‌ای که نمرات اعلام بشه با خودم می‌گفتم: “حالا واقعا برم؟”

    • یک ترمز خنده‌دار هم داشتم که چون استاد هم توی دوره قانون آفرینش گفتن، من هم اینجا می‌گم، یکی از نگرانی‌هام هم نبودن شیر آب در توالت فرنگی‌هاشون بود.

    • در مورد آخر که آفریقای جنوبی بود، فرمون ماشین که سمت راست بود دغدغه من شده بود.

    • یادمه یک فیلم از جیم‌کری دیدم که اسمش یادم نمیاد، توی اون فیلم جیم‌کری کلا جلوی دوربین بود، و هر وقت می‌خواست از شهر خارج بشه، اتفاقی واسش میافتاد که نتونه بره، چون از فضای تحت پوشش دوربین‌ها خارج می‌شد. من همیشه حس می‌کردم و حتی به شوخی با دوستانم می‌گفتم من جیم‌کری هستم.

    • دیگه نگرانی‌هایی که دلار داره گرون میشه و زیاد پول نمی‌تونم ببرم، اونجا کار پیدا کنم یا نه، توی این مدت پولم تموم نشه، غربت، خانواده‌ای که مثل کارتون گالیور می‌گفتن: “تو موفق نمی‌شی، من می‌دونم” همه بخشی از ترمزهای من بود.

    در پایان از استاد عزیز و خانم شایسته گرامی واسه تهیه این فایل و همه فایل‌های دیگه تشکر می‌کنم.

    بدرود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    مهسا آبسری گفته:
    مدت عضویت: 863 روز

    بنام خداوند هدایتگرم به سمت خوبی‌ها ‌و زیبایی ها

    سلام استادعزیزم مرسی که همیشه با این فایلا و سوالات جذابتون مارو به چالش میکشونین با خودمون با درونمون

    اولین هدفی که من میتونم ازش یاد کنم استاد عزیزم ازدواجم با همسرم بود ما حدود ده دوازده سال همدیگه رو دوس داشتیم هدفمون ازدواج بود اما اصلا اقدامی نمیکردیم واسه این هدف بخاطر باورهای مخربمون و ترس های زیادی که تو وجودمون بود از مخالفت والدینمون اصلا اقدام نمیکردیم و همیشه فقط تخیل میکردیم و باهم حرف میزدیم دزدکی کاری که اصلا دوس نداشتیم و احساس خوبی بهمون نمیداد ولی ما هیچ حرکتی بخاطر خواستمون نمیکردیم اما حالا که دارم فک میکنم از همون سالی که تصمیم گرفتیم پا روی ترسامون بزاریم و مطرحش کنیم و اقدام کنیم برای ازدواج اصلا از همون سال درها باز شد و اصلا مخالفتها اونطور که ما فک میکردیم نبود ترسناک نبود واقعا ترس فقط ی توهمه از طرف شیطان که اجازه نمیده ما حرکت کنیم ما وقتی اقدام به ازدواج کردیم همون سال باهم ازدواج کردیم ی جور باور نکردنی و معجزه آسا ما که اونموقع قانونو بلد نبودیم اما الان فک میکنیم میگیم خدایا تو بزرگ‌ترین معجزه رو اونروزا انجام دادی واسمون چون ما به این خواستن متعهد بودیم و ناامید نبودیم اما بزرگ‌ترین ترمزمون ترس مخالفت والدین بود که وقتی رفتیم تو دلش اون ترس تموم شد و اتفاق افتاد

    دومین هدفی که یادم میاد در مورد بچه دار شدنمون بود که یکسال طول کشید و با اینکه تلاش‌های زیادی میکردیم چه دکترا که نمیرفتم چه داروها که مصرف میکردم اما بزرگ‌ترین ترمز من تو رسیدن به این هدف این بود که من این خواسته رو خیلی بهش چسبیده بودم اصلا شب و روزم شده بود فک کردن به اینکه چرا بچه دار نمیشم اما وقتی اواخر سال 98 مصادف با بیماری کرونا شد من اصلا گفتم خدایا حتما خیریتی هست که من به خواستم نمیرسم و همین که رها کردم و گفتم خدایا تو میدونی من نمیدونم از ته قلبم گفتم همون ماه اول من به خواستم رسیدم بازم معجزه وار بدون اینکه دیگه دکتر برم و دارو مصرف کنم من به خواستم رسیدم و خدا پسر خوشگلمو بهم داد یکی از معجزات زندگیمون

    سومین هدفم کارم هست که من اولش پرستار بودم ولی چون اصلا از کارم متنفر بودم و با سختی میرفتم سرکار دوسش نداشتم پس دیگه کلا رهاش کردم و سرکار نرفتم وقتی بچه دار شده بودم و باید توی خونه میموندم دوس داشتم کارم تو خونه و آنلاین باشه این ایده به ذهنم اومد که ی پیج آنلاین شاپ لباس بزنم و تو خونه کارمو شروع کنم فقط ده تومن پس انداز داشتم که رفتم با توکل به خدا جنس خریدم و پیجمو زدم و شروع کردم یکسال اول که خیلی باورام مشکل داشت و هنوز با شما آشنا نشده بودم تبلیغات میکردم تند و تند که فالوور بگیرم فک میکردم فالوور زیاد اگه داشته باشم پیشرفت میکنم یکسالی اینکارو کردم تا اینکه دیدم من دارم فقط پول تبلیغات میدم و هیچی واسم نمیمونه تهشم که این فالوورا همشون واقعی نبودن که خیلیاشون فیک بود همسرم خیلی فایلای شما رو گوش میداد خیلی بهم میگف بیا گوش بده اما من اصلا توجه نمیکردم تا اینکه یروز ی فایل گفتگو با دوستان رو داشت گوش میداد که زهرا جون داشت صحبت می‌کرد و من ناخودآگاه جذب این فایل شدم و دیگه اصلا عاشق سایتتون شدم ولی بازم اوایلش خوب کمتر توی مدار بودم فقط تفریحی گوش میدادم و اون لحظه حالم خوب می‌شد و بعد رها میکردم ولی خیلی تونستم روی خودم کار کنم موفقیتای زیادی رو تونستم بدست بیارم تو زندگیم ترسای زیادی بود که با آموزه های شما تونستم برم تو دلشون ی فوبیای وحشتناک از گربه داشتم که پیش دکتر روانپزشکم رفته بودم بخاطرش چون زندگیمو مختل کرده بود از ترس نمیتونستم از خونه بیرون بیام(یعنی تا این حد فاجعه بود ترسم) ولی با آموزه هاتون با گوش دادن دوره عزت نفس بهش غلبه کردم و خداروشکر الان کیفیت زندگیم چقد بالا رفته چقد راحت میتونم از کنارشون رد بشم بدون اینکه بترسم

    اما در مورد ثروت ترمزام خیلی خیلی خیلی زیاده البته دروغ چرا در این مورد روی خودم جدی کار نکرده بودم و فقط قایلا رو گوش میدادم اما استاد من نزدیک به دو سه هفته اس که واقعا بخودم قول دادم تعهد دادم که جدی باشم و کارهای عملی زیادی تو این دو سه هفته واسه هدفم انجام دادم ایده های زیادی بهم الهام شده که سعی کردم با اینکه اصلا منطقی نبوده اما انجامشون بدم و حالم عالیه حسم قشنگه من شب و روز ندارم استاد من مدام درحال گوش دادن به فایلای رایگان هستم من مدام در حال انجام تمرینات هستم و با خودم عهد بستم برای موفقیت من ایمان دارم که این بار دیگه تعهدم واقعیه چون شور و شوقم زیاده چون الان آگاهی‌هام خیلی بیشتر شده و من الان دارم جلسه چهارم ثروت یک رو میخونم و هر جلسه با دفتر و خودکار میشینم بارها هر جلسه رو از اول پلی میکنم گوش میدم و نکات رو مینویسم و هر روز درحال پیدا کردن باگ های خودمم هر روز خودمو بررسی میکنم ببینم چه ترمزایی دارم و انقدر ترمزام زیاده که باورم نمیشد به هر موردی که برمیخورم میگم خدایاااا من این ترمزم دارم من تو این موردم باور اشتباه دارم من اینجام مشکل دارم هر بار که ثروت رو میخونم و خودمو بررسی میکنم درمورد کارم میبینم چقد من ذهن مریضی دارم چطور تا حالا با این ذهن مخرب انتظار ی زندگی سالم و شاد داشتم اما استاد الان احساس پرواز میکنم به خودم افتخار میکنم هنوز هیچ نتیجه مالی نگرفتم اما نشونه هاش میاد و من با جون و دلم نشونه ها رو تحسین میکنم و توی دفترم مینویسم و ذوق میکنم و حالم خوبه من رها شدم و همه چی رو به رب فرمانروای جهان سپردم

    با اهرم رنج و لذت فعلا دوتا از کارایی که در مورد کارم واسم رنج و سختی بود دارم روش کار میکنم و خداروشکر تا حدودی موفق شدم اقداماتی انجام دادم که به خود واقعیم نزدیک شدم مثل اینکه تصمیم گرفتم به هیچ عنوان غیبت نکنم (که با اینکه شرایطش پیش اومده من ادامه ندادم و حرفو عوض کردم و ذهنمو تونستم تا حدودی کنترل کنم) فیلم و سریال و شبکه اجتماعی رو کنار گذاشتم منی که عاشق دیدن سریال بودم الان اصلا ازشون متنفرم دوس ندارم تلویزیون روشن بشه الان تلویزیون ما فقط یا برنامه زبان پسرم رو نشون میده یا سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکاست

    من هر شب قرآن میخونم و الان میفهمم داره چی میگه الان وقتی میخونم با همه ی قلبم احساس میکنم خدا داره باهام حرف میزنه و چقدر داره واضح همه قانونو توضیح میده

    استاد الان ساعت نزدیک چهار صبحه ولی من چنان ذوقی دارم که دوس دارم همینطور بنویسم نمیشه حال خوب و احساس خوب رو نوشت و توضیح داد اما من هر چی که دارم تجربه میکنم بخاطر شماست بخاطر حضورتون توی زندگیم خداروشکر که هستین و زبان خداوند شدین واسه این همه آدمی که خداشونو گم کرده بودن و اشتباه ی خدای دیگه جای این خدای رئوف و مهربون رو میپرستیدن

    من دارم روی هدف کسب و کار و ثروتم کار میکنم و ایمان دارم خیلی زود مثل دوتا هدف اولی که گفتم زودتر از اونا به خواستم خواهم رسید من موفقیتهام رو میام اینجا مینویسم که واسه خودم رد پا باشه و بدونم از کجا به کجا رسیدم

    من اون پیج اول رو که با تبلیغات زیاد و هزینه ها رسونده بودم به چهار هزار فالوور همین دوهفته پیش با الهامی که بهم شد کلا دیلیت اکانت کردم و ی پیج جدید زدم که تو این پیج هیچ تلاشی هیچ تلاشی واسه جذب فالوور ندارم الان در حال حاضر چهارتا فالوور دارم و هر روز دارم کارم رو با کیفیت بالاتر تو پیجم قرار میدم هر روز محصولم رو میزارم بدون اینکه الگوریتم اینستا واسم مهم باشه و عامل بیرونی توی کارم دخیل باشع( البته اینکه میگم تبلیغات نمیکنم و الگوریتم اینستا واسم مهم نیست هنوز دارم روش کار میکنم یکی از بزرگ‌ترین ترمزهای من تو این کسب و کارم همینه و من هرروز دارم فایلایی که شما کلا مارکتینگ رو نقض کردین تبلیغات رو نقض کردین و اینکه چطور با باورهای درستتون سایت زدین و معجزه آسا روی اولین فایلتون 600تا کامنت اومد این واسه کسایی که سئو و مارکتینگ رو قبول دارن غیر منطقیه واسه منم غیر منطقی بود اما دارم هر روز کار میکنم فایل بجای کوچک کردن خواسته ات باورهایت را بزرگ کن من عااشق این فایلم)و من ایمان دارم خدا منو وارد مداری میکنه که توش مشتری باشه نه فالوور، دوس داشتم اینم بگم که یادم بمونه چطوری خودمو صفر کردم و با کمک الله بالا میام و موفق میشم

    سپاسگذارم استاد عزیزم مریم نازنینم خدا واسمون حفظتون کنه چقد خوبه که زمان حیات من با حیات شما یکی شده عااشقانه دوستون ندارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 101 رای:
    • -
      رضا احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1745 روز

      سلام بر دوست عزیز ، مهسا خانم

      چقدر از خوندن کامنت شما لذت بردم

      از این شور و اشتیاقتون

      از احساس خوبتون

      این کامنت شما برای من یک نشانه بود که برم فایل “بجای کوچک کردن خواسته هایت باورهایت را بزرگتر کن گوش کنم”

      واقعا در عرصه تبلیغات و جذب مشتری و الگوریتم شبکه های اجتماعی ، استاد عباس منش یک مثال نقضه برای ادعاهای همه این اساتید اینستا و یوتیوب و ….

      استاد عباس منش چه اصلی را رعایت میکند که اینجوری نتیجه گرفته؟؟

      یا یک مثال دیگر برای نقض این قوانین بازاریابی و تکنیک فروش و جذب مشتری

      حضرت محمد

      او یک پسری بود که قبل از تولد پدرش را از دست داد و در همان کودکی مادرش را

      او یک انسانی بود که به اذعان قرآن نه خواندن بلد بود و نه نوشتن

      الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ

      (آیه157اعراف)

      مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ

      (آیه52 شوری)

      خواندن و نوشتن بلد نبود ، چه برسه به تکنیک فروش و و بازاریابی و تبلیغات و الگوریتم و…

      اصلا آن زمان های شبکه اجتماعی نبود…

      ولی چه میشود که محصول حضرت محمد که قرآن است اینگونه پرفروش ترین کتاب عالم میشود که در خانه هر مسلمانی حداقل یک نسخه از آن هست؟؟

      در مساجد و …دیگر بماند

      واقعا جواب این سوال گمشده ما در بحث فروش و بازاریابی و… است

      و جوابش در یک کلمه است

      توحید

      و توحید یعنی یکی شدن با خدا

      یعنی تو نباشی و او باشد

      وقتی که تو نباشی مثل حضرت محمد

      وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ

      (آیه17انفال)

      میشوی

      خدا در تو تجلی میکند و برایت کارها را انجام میدهد

      تو یک کار بکن

      رها باش و به او اعتماد کن

      و مباش

      به قول عطار

      تو مباش اصلا ، کمال این است و بس

      تو ز تو لا شو وصال این است و بس

      آری ؛ مباش

      دقیقا مثل زمانی که میخواهی جراحی کنی ، کاملا بیهوش میشوی و و نیست میشوی تا دکتر بتواند جراحی خودش را انجام دهد

      دقیقا همینجوری باید در برابر خدا نیست شویم

      دقیقا مثل داستان بچه دار شدنتون که رها شدین و نیست شدین و آن وقت نتیجه آمد…

      واقعا تحسین میکنم شما را که به این جایگاه رسیدین ، و منتظر دیدن نتایج بی نظیرتان هستیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        مهسا آبسری گفته:
        مدت عضویت: 863 روز

        سلام آقا رضا خیلی خیلی سپاسگزارم بخاطر این محبتتون که انقد وقت گذاشتین و این کامنت بی نظیر رو برام نوشتین خداروشکر که برادری مثل شما دارم واقعا از کامنتتون لذت بردم واقعا چه خوب گفتین درمورد محصول پیامبر که نه خوندن بلد بود و نه نوشتن اما محصولش تبلیغ شد خدا اینکارو کرد باورهای پیامبر اینکارو کرد ایمان پیامبر اینکارو کرد اما ما فک میکنیم خدا فقط برای پیامبرانی معجزه میکنه در صورتی که خدا توی قرآن چندین بار گفته که ما به شما الهام میکنیم مشکل ما آدما اینه که فقط به منطقمون رجوع میکنیم اگه قلبمون که فراتر از منطقه رو اصل قرار بدیم و الهاماتی که بهمون میشه رو دریافت کنیم طبق گفته قرآن در سوره بقره آیه63 که میفرماید:

        وقتی عهد بستی و از تو پیمان گرفتیم آنچه که به شما داده ایم را با قدرت دریافت کنید و آنچه را در آن است حفظ کنید تا پرهیزگار شوید

        پرهیزگار به معنای کسی که میتونه کنترل ذهن و نفس داشته باشه

        یعنی باید به عهدمون وفا کنیم و نشونه ها و الهامات رو جدی بگیریم حتی اگه غیر منطقی باشه

        ما هنوز تسلیم نشدیم اگر بشیم اگه باور کنیم که اتفاقات رو فقط خودمون رقم میزنیم و بدونیم که جواب خواسته های ما به درگاه خداوند فقط بله است و این ما هستیم که اون بله رو بخاطر ترمزهای ذهنیمون(که ریشه همه ترمزهای ما از شرکه)دریافت نمیکنیم و روی باورهای توحیدیمون کار کنیم

        اونوقته که درها باز میشه و نتایج دیده میشه مثل استاد که همیشه در مورد گاز و کنارش ترمز استفاده میکنه اگه ما گازو بگیریم ولی نتونیم ترمزهامون رو شناسایی کنیم فایده نداره من دارم فایل های توحیدی رو میخونم و بهتون پیشنهاد میکنم برای رفع ترمزهای ذهنی که منبعش شرکه حتتما فایلهای توحیدی بخصوص توحید عملی5 رو هم گوش بدین بارها و بارها خود استاد همیشه میگن که زندگی من وقتی تغییر کرد که باورهای توحیدیم رو ساختم.

        بازم از تحسینتون و دعای قشنگتون سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 812 روز

      بنام الله مهربان

      سلام دارم خدمت خواهر توحیدیم مهسای بی نهایت

      منم چند روزی هست درگیرم کارامم و نشد و جهان اجازه نداد کامنت بنویسم ..

      هر الان از سر کار اومدم و کامنت شما خواهر عزیزم رو خوندم و هدایت شدم .

      خدایا شکرت …

      خدایاشکرت…

      به خاطر ازدواجتون

      به خاطر بچه ی سالمتون

      به خاطر باورهای ثروت سازتون و چقدر لذت بردم

      خدایا شکرت و هزاران بار شکر …

      چقدر با احساس نوشتی .اشک ما رو در آوردی.

      انشاءالله به تمام خواسته هاتون میرسید.

      به قول استاد بیشتر از اون انشاءالله.

      هر کجا هستید شاد شاد باشید . خداوند بهتون سلامتی عطا کنه …و درکنار خانوادتون روزهای خوبی رو تجربه کنید .و امیدوارم هر روز به سمت خواسته هاتون ثروت و سلامتی و روابط خوب و عاشقانه هدایت بشید .و زندگی به کامتون باشه. حال دلتون عالی .

      مرسی از کامنت تون

      منتظر کامنت های قشنگ و تاثیر گذار تون هستیم.

      دستتون دارم

      واز صمیم قلب بهترین ها رو براتون آرزومندم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مهسا آبسری گفته:
        مدت عضویت: 863 روز

        سلام میکنم خدمت شما آقای بساطیان واقعا از این همه صافی دل و روح پاکتون که همیشه بهم انگیزه میدین سپاسگذارم خداروشکر میکنم بخاطر داشتن خانواده ای مثل شما خداروهزاربار شکر بخاطر این هدایت قشنگ و این سایت بی نظیر چی از این قشنگ تره که آدم هر روز آگاهی‌هاش زیاد بشه و هرروز مورد تحسین انسان‌های عالی و زلالی مثل شما قرار بگیره سپاسگزارم از توجه‌تون و از تحسینتون و از دعای قشنگتون هزار برابر بیشتر از این تحسین زیبایی و ثروت جاری توی زندگیتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      آنا گفته:
      مدت عضویت: 1699 روز

      مهسای عزیز

      ممنونم برای کامنت عالی،و بموقعت برای من

      چند روز بود که یک فایل قدیمی از استاد در فایل‌های رایگان دیده بودم و استاد گفته بودن کسب و کار بدون تبلیغ کردن نمیشه و من برای کارم تبلیغ میکنم.

      در تضاد بود با سایر فایلهای ثروت و دیگه ای که راجع به کسب و کار بود و من مردد شده بودم که شاید اشتباه میکنم که تا الان تبلیغی برای کارم نکردم.

      هرچند رشد خوبی داشتم ولی برای رشد بیشتر میگفتم شاید باید تبلیغ کنم استادم که تو این فایل گفتن تبلیغ نیازه.

      ولی با راه و روش و باوری که خود استاد برام ساخته بود در تضاد بود.

      از خدا خواسته بودم هدایتم کنه.

      گفتم خدایا این کامنتهارو میخونم ببینم کسی گفته راجع به تبلیغ که هدایتم کنی

      تا خیلی سریع بعد از چندتا کامنت از زبون شما هدایتم کرد.

      ممنونم که اومدی و کامنتت رو ثبت کردی و راهی شدی برای هدایت من

      امیدوارم استاد هم اون فایل قدیمی رو آپدیت کنن و اون بخشش رو حذف کنن.

      خداروشکر که فرزندی سلامت دارین و انشاله سلامتی توشه راهش باشه تا ابد.

      خداروشکر که کنار کسی هستی که دوستش داری. تا ابد عشق همراهتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      آنا گفته:
      مدت عضویت: 1699 روز

      مهسای عزیز

      ممنونم برای کامنت عالی،و بموقعت برای من

      چند روز بود که یک فایل قدیمی از استاد در فایل‌های رایگان دیده بودم و استاد گفته بودن کسب و کار بدون تبلیغ کردن نمیشه و من برای کارم تبلیغ میکنم.

      در تضاد بود با سایر فایلهای ثروت و دیگه ای که راجع به کسب و کار بود و من مردد شده بودم که شاید اشتباه میکنم که تا الان تبلیغی برای کارم نکردم.

      هرچند رشد خوبی داشتم ولی برای رشد بیشتر میگفتم شاید باید تبلیغ کنم استادم که تو این فایل گفتن تبلیغ نیازه.

      ولی با راه و روش و باوری که خود استاد برام ساخته بود در تضاد بود.

      از خدا خواسته بودم هدایتم کنه.

      گفتم خدایا این کامنتهارو میخونم ببینم کسی گفته راجع به تبلیغ که هدایتم کنی

      تا خیلی سریع بعد از چندتا کامنت از زبون شما هدایتم کرد.

      ممنونم که اومدی و کامنتت رو ثبت کردی و راهی شدی برای هدایت من

      امیدوارم استاد هم اون فایل قدیمی رو آپدیت کنن و اون بخشش رو حذف کنن.

      خداروشکر که فرزندی سلامت دارین و انشاله سلامتی توشه راهش باشه تا ابد.

      خداروشکر که کنار کسی هستی که دوستش داری. تا ابد عشق همراهتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مهسا آبسری گفته:
        مدت عضویت: 863 روز

        آنا جان عزیزم

        خداروشکر که کامنتم باعث شد که راهگشا باشه واسه خواهر خوبم خداروشکر عزیزم انشالا که همیشه تو تمام مراحل زندگیت بدون ترمز همینطور گاز بدی و بری جلو و همیشه هدایت رو از خداوند دریافت کنی عاشقتم عزیزم

        فقط آنا جان فک نکنم استاد جایی گفته باشه تبلیغات خوبه میشه اسم اون فایل رو بنویسی کدوم فایل بوده شاید اشتباه متوجه منظور فایل شده باشی بنظرم بازم اون فایل رو گوش بده ببین واقعا منظور چی بوده

        استاد همیشه میگه من از همون اول اولم که تازه وارد این کار شدم من تبلیغات رو که بابتش بخوای پول بدی رو قبول نداشتم شریکهای کاریش قبول داشتن ولی استاد قبول نداشته اگه بدون پول خودت خودتو تبلیغ کنی اشکال نداره استاد میگه اگه بخوای واسه تبلیغات هزینه کنی اون تبلیغ اشتباهه اون پول رو که میخوای بدی به دیگران رو رو خودت سرمایه گذرای کن

        آنای عزیزم ممنونم بخاطر دعای قشنگی که برام کردی بازتاب این دعا هزاربرابر بعنوان عشق و محبت و ثروت و خوشبختی جاری توی زندگیت..

        خداروشکر بخاطر خانواده خوبی مثل شما که همیشه در حال تحسین کردن هستن و پر از انرژی مثبته مسیری که توش هستیم فقط زیبایی و انرژی مثبته خداروهزاربار سپاسگذارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          آنا گفته:
          مدت عضویت: 1699 روز

          مهسای عزیزم ممنونم از لطفت و پاسخ زیبا و پر مهرت

          بله فایل با ارزش “یک پاسخ ساده اما کارا”

          این هم لینک فایل هست. داخل کامنتها دیدم دوستان هم برخی مثل من مردد شده بودن در خصوص همان بحث تبلیغ

          abasmanesh.com

          فکر میکنم نیاز به آپدیت و یا حذف یک سری بخش‌ها داره چون خود فایل خیلی ارزشمنده

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
          • -
            مهسا آبسری گفته:
            مدت عضویت: 863 روز

            بنام خدای هدایتگرم

            سلام آنا جان

            من حیفم اومد که جواب کامنتتون درباره فایل[ یک پاسخ ساده اما کارا] رو ندم.

            عزیزم امیدوارم این جواب هم برای شما و هم برای کسی که هدایت میشه به این کامنت مفید باشه

            آنا جان من این فایل رو قبلا زیاد گوش دادم الانم که شما فرستادین بارها گوش دادم و مطمئنتر شدم که تو کسب و کارم نیاز به تبلیغات ندارم.

            استاد همیشه روی این موضوع تبلیغات از همون اول تاکید کرده که نباید انجام بشه و این خصلت عالی استاد که من عاشقشم اینه که من هیچوقت هیچوقت هیچ فایلیش رو گوش نکردم که ی فایل دیگشو نقض کنه و همیشه حرفش یکی بوده از همون فایلای اول اول تا همین فایلی که چند روز گذاشته

            و ایشون همیشه گفتن هزینه ای بابت تبلیغات پرداخت نکنین شما وقتی روی خودتون کار کنین جهان شمارو هدایت میکنه به اون مسیر درست به اون تبلیغات درست که بابتش لازم نیست پولی پرداخت کنی

            در مورد این فایل استاد داره جواب بچه هایی رو میده که ازش انتقاد کردن که چرا تو فایلای رایگانت همیشه تبلیغ محصولاتت رو میکنی(بله ایشون تو فایلای رایگان در مورد محصولاتشون خودشون تبلیغ میکنن)و این مورد خیلی فرق میکنه با اون تبلیغاتی که مد نظر ماست تبلیغات خیلی خوبه خودت تبلیغ کنی برای محصولت از محصولت بگی اما استاد حرفشون اینه واسه کارتون هزینه ای بابت تبلیغات پرداخت نکنین اون هزینه رو روی خودتون بزارین روی مهارتهاتون و بعد شما هدایت میشین.

            امیدوارم تونسته باشم منظورم رو بیان کنم عزیزم

            برات آرزوی خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت دارم آنای عزیزم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    نیلوفر قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1138 روز

    به نام خالق زیبا و قدرت مند

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی که با این عشق همیشه از استاد فیلم میگیرن و تو این مسیر هدایتی کمک بزرگی هستن برای همه ی بچه های سایت

    روزی که این فایل رو شنیدم بین زمین و هوا بودم

    اصلا عین دیوونه ها راه میرفتم و با خودم حرف میزدم !!!!!!

    انگار که از کما اومده باشم بیرون

    انگیزه گرفتم شوقم زیاد شد امیدوار شدم

    چون تو مسیر خواسته هام انقدر کند همه چیز پیش میره و انقدر این چرخه سخت میچرخه که داشتم ناامید میشدم یا فکر میکردم باید خواستم رو تغییر بدم تا اینکه هدایت من از یک خواب شروع شد

    خوابی شهودی …..

    دیدم یه کسی با اشگ داره بهم میگه نیلوفر من میترسم گفتم از چی گفت از اینکه رقص رو یه خاطر پول رها کنی بغلش کردم و گفتم نترس من دارم میرم سر تمرین نگران هیچی نباش عشقم داره منو پیش میبره هر روز از خواب بیدار شدم گریم گرفت

    انگار‌خدا بود

    خدا میدونه چقدر عشق تو وجودمه و من هرجا مقاومت داشته باشم یه چیز رو خوب باور کردم

    خدا عاشق گسترش جهانه

    و مسیر موفقیت من و رسیدن به خواسته هام به گسترش جهان کمک میکنه

    و خدا صد در صد حمایتت میکنه زمانی که تلاش تورو ببینه حرکت تورو ببینه

    اما مدتی بود یادم‌رفته بود علاوه بر حرکت باید باور های درست داشته باشی

    اون روز داشتم‌راجب رقص با دونفر صحبت میکردم و گفتم

    مهم نیس که شما چند ساله دنسر هستید

    مهم اینه اون زمان رو درست استفاده کنید تا به موفقیت برسید

    زمان رو توی مسیر درست باید بزارید

    من تو مسیر غلط زمان‌گذاشتم و به هیچ‌نتیجه ای نرسیدم

    ولی زمانی که فهمیدم بازی چیه همه چیز خیلی تو یک زمان طبیعی و حتی گاهی با سرعت بالا داره پیش میره تو روند‌پیشرفتم

    بعد که شبش فکر کردم دیدم در مورد خواسته هامم همینه

    من واسه خواسته ام تلاش کردم زمان‌گذاشتم اما باور های غلط داشته باشم ده سال دیگه ام زمان بزارم و تلاش شبانه روز کنم فایده نداره

    و هدایت خدا یکشنبه کلا اینطوری بودم که

    خدایا هرچقدر به هدایت گری تو ایمان بیارم کمه

    انقدر همه چیز زنجیزه وار من رو هدایت کرد‌که عشق کردم

    و به خودم گفتم عاشقتم که مثل یه پر سبک خودت رو سپردی به نسیم هدایت الهی تا هرجا خواست ببره تورو

    چون این فایل همزمان شد با سوالات من و سوالات من همزمان شد با این فایل و این فایل هم زمان شد با جلسه چهارم دوره بی نظیر عزت نفس که الان دارم روش کار میکنم و استاد تو این قسمت راجب اینکه چطور به این باور برسیم که هرچی دیگران بهش رسیدن رو ماهم میتونیم بهش برسیم حرف میزنن….

    خداروشکر میکنم واقعا….

    حالا میخوام جواب سوالات رو بدم

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    1) داشتن کلاس رقص و گرفتن شاگرد

    2) داشتن درامد از موضوع مورد علاقم

    3) شرکت در دوره قانون سلامتی

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟

    1):داشتن کلاس رقص و گرفتن شاگرد

    در مورد خواسته اول ام من واقعا تلاش کردم

    یعنی خیالم راحته هیچ جا‌کم نذاشتم از تمرین کردن که تو هر شرایطی بوده تو هررررر شرایطی

    از تست دادن و درخواست کردن تو کل باشگاه های شهرم کرج

    از تحقیقات تئوری که چقدرررر عمیق و عالی انجام دادم اینکار رو

    واقعا روزی نبوده که واسه هدفم قدم برندارم حتی شده یه قدم کوچیک تعهد دادم به خودم واسه اینکار و سرش ام موندم

    اما نتیجه نداده ! یعنی سر خب مهارتم که واقعا از نتیجه راضیم اما یه شاگرد نتونستم بگیرم !!!

    و این خواسته این نیست که الان داشته باشم

    5 ساله دارمش و یک ساله سرش خیلی جدیم و تلاش میکنم قبلا تلاشی نبود اما الان ک هست دیگه واسم منطقی نیست نرسیدن بهش

    اما میشناسم کسایی رو که چقدر راحت با تلاش کمتر و زمان کمتر نتیجه گرفتن

    تو دوستانم نه اما

    یسری افراد رو تو اینستاگرام میبینم که یک عالمه شاگرد دارن ورکشاپ میزارن عالم آدم میریزن تو ورکشاپشون بعد من از کجا میفهمم زمان و تلاش کمتر بوده از اونجایی که توانایی هاش از من کمتره سواد و درکش از من کمتره

    حتی تو شهرم میرم سر کلاس ها میبینم مربی اصلا انقدری بلد نیست که میتونه شاگرد من باشه اما کلی شاگرد داره باز !!!!!

    2) داشتن درامد از موضوع مورد علاقم

    در این موردم که خب هیچی منافاتی با خواسته اولم نداره دلیل اینکه جدا نوشتم اینه که خواسته اولم علاوه بر پول بحث تست کردن ایده هام واسه آموزش و داشتن تجربه واسم بسیار مهمه به همین دلیل جدا نوشتم

    اما در این مورد باید بگم که یکی از دوستانم طی یک سال تا دوسال تلاش مربی بدن سازی شده و خب کلی شاگرد داره البته نمیگم درامدش خیلی خوبه درسته شاگرد زیاد داره اما خب میدونم درآمد انچنانی نیست به خاطر حالا یسری محدودیت هاش

    اما خب من همون هم الان آرزومه داشته باشم

    واقعا توی 24 سالی که زندگی کردن نشده یه درامد ثابت داشته باشم نه بتونم روش حساب کنم هرچی بوده پروژه ای و تو زمان محدود بوده الان تو این یک سالیم که تمام تمرکزم رو گذاشتم روی رقص توقع داشتم بعد 6 ماه حداقل یه درامد کم حتی داشته باشم

    و نشد یعنی چون رشته ام گرافیک بوده از طریق گرافیک درامد داشتم اما رقص و توش اینهمه مهارت دارم حتی یه هزار تومنی نبوده و این موضوع فشار های زیادی رو گاهی روم میاره که با کنترل ذهنم تلاش میکنم توجهی بهش نکنم اما میدونم که یکی از ریشه های ترس و بی عزت نفس شدنم همینه و نمیتونم انکارش ام کنم

    اما این دوست من واقعا نمیتونم بگم باز اندازه من تلاش داشته

    چون زمستون میومد پارک میدید من دارم تمرین میکنم یک دقیقه دووم نمیاورد و سریع میگفت بریم یه جای گرم بعد من اونجا تمرین میکردم و واسش تعجب بود !!!!!

    البته نمیگم خودش تمرین نداشته اما حداقل تو شرایط راحت تری بوده تمرینش

    اما من با عشق تمرین میکردم اونجا بدون اینکه واسم سخت باشه چون عاشق کاری بودم که میکردم

    و مثال دیگه همین دنسر هایی که اطراف من هستن و میبینم واقعا توانایی شون به اندازه من نیست اما نه نتها شاگرد و درامد دران بلکه شاگرد های خیلی خوب و متعهدیم دارن

    و خیلی از بچه های سایت که میبینم چطور با باور های درست دارن از علاقشون پول در میارن

    3) شرکت در دوره قانون سلامتی

    خیلی از بچه های سایت به راحتی تو این دوره شرکت کردن و نتیجه عالی گرفتن

    حتی پارسال تابستون با یه دختری تو پارک آشنا شدم بحث به جایی رفت که گفت آره من قانون سلامتی استاد رو خریدم و حتی با سایت آشنا نبود فقط اون دوره رو خریده بود و خیلی راحت و من اون موقع با جون دل دلم میخواست تو دوره شرکت کنم

    و اون دختری که هم سن من هم بود انقدر راحت به این هدف رسیده بوده

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    راستش در مورد ترمز هام خیلی مطمعن نیستم اما اون چیزایی که احساس میکنم شاید باعثش بوده رو مینوسم اما بعد ها که به خواستم رسیدم باز یه کامنت زیر همین فایل میزارم دقیق تر راجب ترمز هام و باور هایی که روشون کار کردم صحبت میکنم

    1) داشتن کلاس رقص و گرفتن شاگرد

    ترمز اول : حس میکنم که شاگرد کمه و خب اگه مربیم ام هست که کلی شاگرد داره مگه شهر من چقدر بزرگه و متقاضی رقص داره اینهمه مربی هست کی میاد تو کلاس من ثبت نام کنه یا اصلا کی منو میشناسه و پیدا میکنه (عدم وجود فراوانی)

    ترمز دوم : حس میکنم خشم من نسبت به مهارت کم مربیا باعث حسادت و احساس قربانی شدن من شده که تو کامنت هام قلبمم توضیح داده بودم و دارم رو این باور کار میکنم خداروشکر با وجود دوره عزت نفس

    ترمز سوم : اصلا کی به رقص علاقه منده ؟؟؟؟

    اینهمه رشته چرا بیان hip hop و waacking کار کنن !!!!

    و جالبه جای اینکه مهارت تخصصی من باعث رشد مالیم بشه به من این محدودیت رو داده که ببین همه میان رقص که قر بدن و خوش بگذرونن کی آموزش اصولی‌میخواد اخه ؟ کی آموزش تخصصی میخواد؟؟

    اصلا کی براش مهمه که این مفاهیمی که تو از رقص درک کردی رو بشنوه که تا حالا هیچ دنسری تو ایران راجبش حرفم نزده !!!!!

    کی به اینکه رقص هنره و باید دید هنری بهش داشت اهمیت میده

    همه‌فقط دوست دارن که یسری ویدیو رو کاور کنن تا خفن تر باشن تو جمع دوستاشون !!!!!!

    ترمز چهارم : کلاس رقص زمانت رو محدود میکنه و یه ناشناخته اس

    جالبه با اینکه انقدر این خواسته تو وجودم پر رنگه میترسم که برم تو دل ناشناخته هام من سابقه نداشتم یه‌تعهد این چنینی داشته باشم و میترسم که سر این تعهدم بمونم البته این ترمز نسبت به بقیه راحت تر واسم حل کردنش

    چون جالبه تو موضوعات بالا عوامل بیرونی رو دخیل میدونم و حس میکنم باید رو توحیدم بیشتر کار کنم

    2) داشتن درامد از موضوع مورد علاقم

    ترمز اول : کی رو دیدی از کارش راضی باشه ؟؟؟

    البته انصافا خوب روش کار کردم خیلیییی مثال اوردم واسه خودم همیشه اما حس میکنم باز جای کار داره

    ترمز دوم : هیچ دنسری درامد بالا نداره و توام‌چون ثروت میخوای از این طریق شاید بهش نرسی

    انصافا رو این باورم خوب کار کردم و اینم باز جای کار داره

    چون همش دنسرای پر درامد رو مثال میزنم اما میفهمم که باز ذهنم میگه نه این سبکش فرق داره این قدش اینطوریه این هیکلش اینطوریه این فلانه….

    و خداروشکر الان که رو جلسه چهار عزت نفسم دارم رو این ترمز کار میکنم واقعا خدارو صد هزار مرتبه شکر

    ترمز سوم : پول سخت به دست میاد و چون تو توی مسیر علاقتی باید سخت کار کنی که حداقل اگه لذت میبری از کارت ولی با تلاش فراوان باشه باز و چون پول سخت به دست میاد هدف توام سخت به دست میاد (اینا رو انگار خدا الان بهم گفت قبلا بهش نرسیده بودم…… )

    باید رو اینکه پول آسون به دست میاد کار کنم

    ترمز چهارم : به بقیه میخوای بگی کلاس رقص داری راجب چه فکری میکنن نمیگن اینهمه درس خوند اخرم درامدش رو اینطوری داره !!!!!

    که خداروشکر باز هم به لطف دوره عزت نفس دارم رو این موضوع کار میکنم

    3) شرکت در دوره قانون سلامتی

    ترمز اول : چون درامد نداری نمیتونی غذاتو از خانواده جدا کنی و به سبک خودت تغذیه داشته باشی و مجبوری که با ساز دیگران برقصی حتی که دوره رو بخری نمیتونی پاش تعهد باستی و کم میاری

    ترمز دوم : چون تو رژیم های زیادی شکست خوردم از اینکه این بار هم پای این تعهد واینستم میترسم و فکر میکنم بالاخره میرسه روزی که دلت کیک بخواد شیرینی بخواد و نتونی دووم بیاری و همه چیز از بین بره

    اما باید شمارو استاد واسه خودم الگو قرار بدم

    که قبلا مثل من آدمی بودید که عاشق غذا بودید اما حالا انقدر زیبا تغذیه تون اصلاح شده اصلا قبلا غذا خوردن شمارو و لذت بردنتون رو از غذا و خوراکی میدیدم یاد خودم میافتادم که من هم همینقدر عاشق غذا خوردنم ولی باز یه ترمزی که هست میگم نه استاد انسانیه که از تو قدرت مند تره از نظر ذهنی و تونسته که قوی ادامه بده و باز هم این ترمز که دیگران با ما فرق دارن میاد سراغم ولی باید باور کنم چیزی از دیگران کم ندارم …

    ترمز سوم : انقدر این تغییر واسه منی که ارزوم بوده از بچگی اضافه وزنم درست بشه بیشتر از هرچیزی بزرگه که میترسم بهش نرسم و باید رسیدن به این خواسته رو برای خودم طبیعی و بدیهی کنم

    ترمز چهارم : تو مهمونیا میخوام چیکار کنم :/

    واقعا قبول دارم ترمز مسخره ایه :///////

    اما چون خانواده من به شدت اهل مهمونی رفتن و مهمونی گرفتنن و منم بارها رژیمم تو همین مهمونیا شروع شکستش بوده این رفته تو ذهنم و باید این باور رو هم روش کار کنم

    _

    در اخر سپاس گزارم بی نهایت از خدا و از شما استاد

    با این وجود من متوجه شدم کجای کار میلنگه و کجا باید انرژی بزارم

    یادمه تو اگاهی های دوره ثروت 2 گفتید این تغییر باور ها واسه کسیه که مهارت داره اما نمیتونه ازش پول در بیاره و حالا من خیالم راحته که عالی کار کردم‌و دارم میکنم مهارتم عالیه و حالا باید فقققققط تمرکز بزارم رو تغییر این باور ها و این مسیر رو راحت تر ادامه بدم و در کنار تمرینات فیزیکی تمرینات ذهنیم رو جدی تر بگیرم

    خداروشکر که ترمز هام رو شناسایی کردم

    استاد واسه این فایل صد میلیون بار تشکر کنم باز کمه

    چطور این خوبی شمارو جبران کنم که این اگاهی هارو به صورت هدیه به ما میدید …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
    • -
      ناسیا لطفی گفته:
      مدت عضویت: 1201 روز

      سلام نیلوفر جان ،وقتت به شادی وروشنی .آفرین به این همه شهامتت وصداقتت عزیزم که کلی از باورهای مخربت رو گفتی واینقدر از درون خودت وترمزهات آگاهی.وچقققدر عالی که دوره ی عزت نفس رو تهیه کردی باور کن تمام چیزهایی که گفتی به همین عزت نفس ما بر می گرده وشما هم که تهیه اش کردی ومطمئن باش با کارکردن روی آموزشهای این دوره کلی تغییرات در شرایطت ایجاد میشه .به درجه ای می رسی که با دمپایی وشلوار تو کوچه می ری نون می خری واصلا برات مهم نیست بقیه چی فکر می کنند(چون یکی از باگهای من از کودکی همین بوده)،همونطور که من میرم وخیلیا چپ چپ نگاه می کنند ومن با خودم می گم ناسیا اصلا نگرش اینا تو زندگی تو چه تاثیری داره .واقعا احساس لیاقت وارزشمندی درهایی از برکت وثروت وفراوانی رو تو زندگی من باز کرد .نیلوفر جان این رو به عنوان مثال برات مطرح می کنم چون من یوگا کار کنم وخوب هم کار می کنم ولی مدرکی هنوز ندارم و چون رو باورهام کار کردم هر جا میرم یه دفعه یه صحبتی از یوگا به میون میاد ومنی که قبل از این فکر می کردم کی میاد یوگا تو فرهنگ ما خیلی باهاش آشنا نیستن،ولی همون موقع که می فهمن من یوگا کار می کنم ،شماره ی منو میگیرن ومن میگم من مدرکی ندارم ولی میگن اشکالی نداره وقتی میان پیشم برای تمرین ،جلسه ی بعد رو هم وقت میگیرن .عزیز دلم خواستم بگم که شما با این همه مهارت و تخصص مطمئن باش اگر روی احساس ارزشمندیت کار کنی ،می ترکونی ،خداوند از جاهایی که فکرش رو نمی کنی مشتری وهنراموز برات جور می کنه ،برات تبلیغ می کنه،کارت رو خاص جلوه میده.شما با این‌همه آگاهی از ذهنت مطمئنم که به زودی میای ومی نویسی از موفقیت‌های بیشترت.

      امیدوارم پر از حس ها و اتفاقات عالی در پناه حق باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        الهام لطیف گفته:
        مدت عضویت: 1553 روز

        سلام به شما دوست عزیزم ناسیا خانم

        راهنمایی های ارزشمندتون برای دوست عزیزمون نیلوفر رو تحسین میکنم.

        داشتم فکر میکردم اگر ناسیا خانمی باشی که من میشناسم،

        همکار هم هستیم،و یکبار هم در برنامه اینستاگرام به شما پیام دادم و متوجه شدم که از بچه های پرادایس و سایت هستین.

        امیدوارم در یوگا و کارهای مورد علاقه تون بسیار موفق باشین.

        منهم از دوستداران یوگا هستم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          ناسیا لطفی گفته:
          مدت عضویت: 1201 روز

          دوست عزیزم سلام ،وقت شما به شادی وروشنی ،به به چقققدر خوشحالم از آشنایی با شما ،ببخش عزیزم اگر شما رو به جا نمیارم ،چون دایرکتها زیاد بود ولی احتمالا همون موقع هم خیلی باید خوشحال بوده باشم از پیام پر مهرت،الهی شکر که شما رو اینجا تو سایت الهی استاد عزیزم می بینم .امیدوارم پر از برکت جاری واتفاقهای خوب باشی دوست مهربونم ️

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        نیلوفر قاسمی گفته:
        مدت عضویت: 1138 روز

        سلام به دوست عزیزم

        اول از همه‌که چقدر اسم شما زیبا و خاصه

        از شما سپاس گزارم که با مثال زیبایی که از خودتون زدید من رو به این باور های زیبا بیشتر اگاه کردید

        با تمام وجود از لطف و مهر شما سپاس گزارم

        اینکه میگید خدا برات تبلیغ میکنه و کارت رو خاص جلوه میده‌واقعا زیبا بوددد چون با تموم‌ وجود حس کردم‌من‌این باور رو نسبت به خدا نداشتم و حالا باید رو این باورم کار‌کنم‌:)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          ناسیا لطفی گفته:
          مدت عضویت: 1201 روز

          سلام نیلوفر مهربون وهنرمند،وقتت به شادی وروشنی

          ممنونم از مهرت ️ من خودم هم اسمم رو خیلی دوست دارم .مطمئنم با این درجه از آگاهی به مسیرهای عالی هدایت میشی چون هنر تو واقعا خاصه .ودرست میگی وقتی فقط به خودش توکل می کنیم ،همه چیز رو برای ما آسون می کنه جوری که راضیه راضی میشیم چون در قرآن فرموده «لعلک ارضی »

          در پناه حق پر از اتفاقهای عالی باشی عزیزم ️

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمدرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1331 روز

      سلام

      عالی بود دختر

      واقعا کیف کردم

      چقدر عالی به خودت فکر کنی

      به ترس هات

      به ترمز هات

      چقدر توانمندی که رفتی سراغ علاقه ات

      الان هرکسی جرات رفتن به سمت علاقه اش رو نداره

      چقدر‌خوب در مورد ترمز هات گفتی

      تو اگه با همین فرمون بری

      و باور هات رو درست کنی

      کنترل ذهن داشته باشی

      بهترین ایران میشی در کمتر از یکسال و حالا کمتر و یا بیشتر

      چون عالی داری پیش میری

      تبریک میگم بهت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      امیرحسین خواجوی گفته:
      مدت عضویت: 1692 روز

      سلام خانم نیلوفر

      افرین به پیدا کردن باورهای محدود کننده

      اولا اینو بگم تا خواستم واستون کامنت بزارم ذهنم گفت کامنت نزار خودت به نتایج بزرگی نرسیدی میخوای قانون رو به بقیه یاد اور بشی؟

      منم به ذهنم توجهی نکردم و اومدم براتون کامنت بزارم

      اتفاقا منم دیروز جلسه 4 عزت نفس رو دیدم

      اگه خاطرتون باشه تو جلسه 4 استاد میگن: فکر نکنید افرادی که به موفقیت رسیدن نجواهای ذهنی ندارند. نه اونا هم نجوا دارند ولی تونستند کنترلش کنند

      یا خوده خدا تو قران میگه:

      ما همه ی شما رو از یک نفس افریدیم.

      این یعنی چی؟ یعنی اینکه همه ما از یک قدرت ذهنی برخورداریم. همه ذهن نجواگر داریم که سرکش هست امل افرادی که موفق شدند تونستند این ذهن رو کنترل کنند (که واقعا کار سختیه تو همش باید حواسش بهش باشه یا بهتره بگم باید اگاهانه ذهنمون رو سمت موضوعاتی هدایت کنیم خوراکی بهش بدیم که احساس بهتری به ما میدن)

      مثلا خوده من یه حسی بهم گفت برو هتل اسپیناس

      رفتم چقدر ثروت و فراوانی رو دیدم

      چقدر ماشین های چند میلیاردی دیدم

      چقدر دختر پسر هایی رو باهم دیدم که تو رستوران دارن لذت میبرند

      این شد ورودی ذهن من

      امروز هم دارم سعی میکنم ذهنم رو روی اون فراوانی که دیشب دیدم بزارم احساسم خوب میشه خواسته در قلبم ایجاد میشه که منم باید از کسب و کارم ثروت بسازم یک شریک عاطفی داشته باشم باهاش بیام اینجا و لذت ببرم

      توجه کردن به اینا میشه کنترل ذهن

      دیدن کسانی که موفقیت مد نظر مارو بدست اوردن میشه فکت میشه واقعیت

      پس هر وقت ذهنتون میاد بگه نمیشه سخته و فلانه و اینا ، بهش میگی این تونسته منم میتونم راهش رو پیدا میکنم

      البته عزت نفس داشتن باعث میشه قوی توی مسیر بمونیم و عدم وجود عزت نفس باعث میشه ذهن کنترل زندگی مارو بدست بگیره و روز خوش نخواهیم داشت

      بنظر من احساس عدم لیاقت بزرگترین باور و کد مخربی هست که در ذهن خوده من و خیلیا داره ران میشه اما ناآگاهانه

      مثلا میگم من دوست دارم مشتری زیادی داشته باشم از اون ور هم مشتری میاد جنس بخره در ناخوداگاهم میگم نخره بهتره چون میخوام احساس ترهم و قربانی شدن رو تجربه کنم که بخاطر عدم وجود عزت نفس هست

      خلاصه که عزت نفس مثل ستون های یک خونه هستند و بقیه باور ها روی عزت نفس قرار میگره مثل باور فراوانی و اینا

      توکل به خدا بتونیم این سنگربان رو در وجودمون نهادینه کنیم تا به سوی کمال خوشبختی و عشق و ارامش حرکت کنیم

      براتون بهترین های خداوند رو اروز میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        نیلوفر قاسمی گفته:
        مدت عضویت: 1138 روز

        سلام به دوست عزیز هم فرکانسیم

        واقعا وقتی پاسخ های شما عزیزان رو میخونم یا ایمیل های خانم شایسته عزیز رو احساس میکنم‌ خدا یک عالمه دوست عالی به من داده که تو این مسیر با تمام‌قوا به من‌کمک کنن باور های مناسب بدن انگیزه بدن

        و چقدر لذت میبرم از شدت خلوص شما عزیزانم

        واقعا رفتن به جاهایی که فراوانی رو به یاد آدم بیاره یکی از بهترین تمرین هاست من خودم تو محلی که زندگی میکنم خیلی رستوران و کافه هست

        عصرا که میرم پیاده روی هی به خودم یاد آور میشم که ماهی یه رستوران یا کافه داره باز میشه اینجا بعد‌جالبه که همیشه زودتر از همه متوجه باز شدنشون میشم

        یا فروشگاه و میوه فروشی میرم هی به خودم میگم که چقدر فراوانی هست یه زمان حتی اگر پول هم داشتی باز داشتن امکانات سخت بود اما الان زمانی که به ثروت برسی همه جور امکانات و محصولاتی در دسترسه

        یا همین دیدن روابط قبلا به خاطر شکست هایی که داشتم نفرت داشتم از دیدن دونفر باهم اما الان با عشق تحسین میکنم ذوق میکنم و تو دلم میگم من هم همچین روابطی رو میخوام جذب کنم ولی میدونم بسیار زیاد مقاومت دارم که باید روشون کار کنم

        خلاصه تمرین هایی که مثال زدید بسیار زیبا بودن و سپاس گزارم از لطف زیاد شما واستون آرزوی موفقیت های روز افزون میکنم ️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      بهینا گفته:
      مدت عضویت: 1158 روز

      سلام نیلوفر عزیز

      خواستم بگم تو شما دومین کامنت این فایل هستی که خوندم و برام جالب بود شما ام دنسری… چون منم دنسرم و مدتی هست کار میکنم…راجع به اینکه آیا کسی آموزش اصولی میخواد و آیا تو ایران کسی به این موضوع توجه میکنه..باید بگم بله البته که خیلی ها هستن.. من فکر کنم یه چند سالی از شما کوچیک ترم و در بین اطرافیانم خیلی ها هستن که عاشق هیپ هاپن… الان حتی سبکای کانتمپرری و رباتیک هم متقاضی های زیادی توی ایران دارن…سبکای شما هم قطعا همینطوره و فقط نیازه که اون افراد رو پیدا کنین… مخصوصا هیپ هاپ که شناخته ترین سبک بین مردم هست… بحثی که هست بله خیلی موافقم با حرفتون که میگید خیلی مربی ها هستن که مهارت کافی ندارن … الان جدیدا از هر 10 نفر تو ایران 7 نفرشون میگن که دنسرن و 5 نفرشون مربی برای همین حرفاتون رو درک میکنم..

      شما روی هدفتون متمرکز شید،پیج تون رو افزایش بدید،از خودتون ویدیو های بهتر از بقیخ بذارید که مهارتتون دیده بشه.. بعد اعلام کنید که ورک شاپ میذارید مطمئنم کسایی هستن که شرکت کنن.

      مخصوصا اینکه مهارت و تجربه شما از خیلی های دیگه بالاتره

      ولی به نظرم بیشتر روی موضوع فراوانی کار کنید… هیچ محدودیتی برای شاگرد نیست و هیچ مربی ای حق شاگردای کس دیگه ای رو نخورده.. به این فکر کنید که هر چقدر که مربی های رقص بیشتر باشن افراد بیشتری به رقص علاقه مند میشن و این کمیونیتی بزرگ تر میشه.

      هیچ مسابقه و رقابتی این وسط نیست و باور فراوانی رو بیشتر تمرین کنید

      علاقه شما به رقص کامل نوید این رو میده که میتونید توش موفق بشید

      با آرزوی بهترین ها براتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: