چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 35

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 2028 روز

    سلام ودرود

    1.خواستم در جهت رفتن ب سمت کاری ک بهش علاقه دارم و در واقع کشف اون علاقم ک هنوز موفق نشدم

    بااینکه خیلی بوده ک میخاستم کشفش کنم راستش الان دارم کارای مورد علاقم ک کودک درونم با شوق میره سمتش انجام میدم ولی ی کار ک تمرکزی روش زمان بزارم ن وهنوز تو کارمندی موندم بااینکه قلبم خیلی بیشتر ازین میخاد

    میخام کسی باشم ک صاحب بیزینسشه و از کارش لذت میبره

    2. من مثلا ی دوستی دارم ک واقعا خیلی راحت تر زندگی کرد کمتر درس خوند تفریحاشم کرد الان تو کاری ک دوس داره هس هر روزم داره گسترشش میده و خوب خدماتشو ارائه میکنه و پول میسازه و منم برای خدماتی ک ب خوبی ارائه میده بهش مراجعه میکنم و واقعا چ ارامشی تو کارشه دقیقا این فرد کسی بود ک شاید بگم نصف من تلاش میکرد و الانم از کارش لذت میبره

    3. نداشتن اعتماد بنفس کافی خودباوری

    ترس از رها کردن موقعیت فعلی

    نمیدونم چ توانایی های عالی دارم و همونایی ک دارم باورشون ندارم خودمو باور ندارم هنوز

    برا همین کاری ک انجام بدم میگم ارزش نداره چون درواقع خودم رو ارزشمندو لایق نمیدونم

    فک میکنم مهارتم کارم پولساز نیس

    برا همین دنبال کارایی رفتم ک گفتن برو تو این کار پول هس ک واقعا ب نتیجه نمیرسه

    کمبود ایمان و حساب کردن روی نیروی هدایت زیادی فکر میکنم و اقدام نمیکنم مخصوصا در همین زمینه کاری البته جدیدا هدایت شدم نشونرو جدی کردم و ب سمتش اولین قدم رو برداشتم عالی بود خداروشکر انشالله در کامنتای بعدی اگ قدم های بعدیم اجرا کنم درموردش بیشتر میگم

    من عاشق این جملتم استاد: تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت ک چون باید کرد

    در پناه عشق و نور پایدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    مریم جوان گفته:
    مدت عضویت: 1325 روز

    بنام یکتای یزدان

    سلام استاد عزیز و مریم بانوی دوست داشتنی من

    چند روزی بود که به ناامیدی رسیده بودم که چرا با اینکه دارم تلاش میکنم و وقت میزارم نتیجه هام خیلی آهسته و کند هست و بصورت سینوسی داره پیش میره و دیگه موقع نوشتن نکات یا گوش کردن به فایلها اون اشتیاق قبل رو نداشتم و با خودم و ذهنم در کلنجار بودم که چه سدی جلوی راه من هست که نتیجه دلخواهم بدست نمیاد و این سوال رو از خدا میپرسیدم و از شر شیطان به خودش پناه میبردم که از ناامیدی منو رها کنه تا اینکه فایل روی سایت اومد بارها و بارها گوش کردم و کامنتها رو خوندم تا اینکه الان آماده شدم برای نوشتن و پاسخ به این سوالات ارزشمند .

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    ==== از اونجا که فرزند ارشد خانواده بودم و شش بچه بعد از من بود و همیشه خونه ما شلوغ و پر رفت و آمد بود و مسئولیت های زیادی بعهده من بود این برای من یک باور شد که من باید همیشه از همه حمایت کنم ، مراقب دیگران باشم و به این ترتیب هیچ زمانی اولویتم خودم نبودم و هیچ زمان اجازه رفتن به خانه دوستان یا مسافرت مجردی نداشتم حتی زمانی که میخواستم به گردش علمی با مدرسه بروم باید کلی گریه میکردم و التماس میکردم بنابراین برای حل این مساله به اشتباه وارد بحث ازدواج با یک فرد اشتباه شدم که بعد از تحمل 15 سال در نهایت جدا شدم

    ==== همیشه سعی میکردم خودم و زمانم و درآمدم رو وقف دیگران کنم فرقی نمیکرد طرف مقابل دوست ، خانواده ، همسر یا فرزند یا حتی یک غریبه باشد و این باعث شده بود حس مسئولیت کنم به همه

    و از طرفی فکر میکردم که من موظف به تغییر دیگران هستم و من میتونم راه زندگی رو به اونها نشون در حالیکه خودم در یک مسیر نامشخص بودم

    البته چک و لگد زیادی از جهان خوردم ولی خیلی دیر متوجه شدم و مهم اینه که متوجه شدم (استیکرخنده)

    و تمام اینها باعث شد خیلی از خواسته ها در من به واقعیت نرسد و همیشه از اشتباه ترین راه میرفتم

    ==== خواسته بعدی که بهش نرسیدم داشتن یک رابطه مناسب است با اینکه از تنهایی خودم بینهایت لذت میبرم و اصلا حوصله ام هم سر نمیرود و تنهایی کافه میرم رستوران میرم کوه و پیاده روی و خرید میرم برای خودم کادو و تولد میگیرم و رها هستم و به هیچکس هم وابستگی عاطفی ندارم بجز پسرم ولی هنوز موفق به ایجاد رابطه نشدم

    === خواسته بعدی که بهش نرسیدم یادگیری زبان انگلیسی هست هزاران دوره ثبت نام کردم ، انواع پکیج ها رو گرفتم ، معلم خصوصی گرفتم ولی هیچ ……….

    ==== خواسته بعدی که بهش نرسیدم البته شرایطم بعد از ورود به سایت نسبت به قبل خیلی فرق کرده اینکه ثروتمند بشم با اینکه شبانه روز خودم رو دوختم به فایلها و محصولات اما روندم خیلی کند هست و به نتیجه دلخواهم نرسیدم

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    دقیقا یکی از دختران فامیل که هیج سوادی نداشت اصلا آداب و معاشرت نمیدانست هیچ زیبایی نمیتونستی در اون پیدا کنی یعنی 100- بود یک ازدواج فوق العاده با یک پسر زیبا و جذاب داشت و الان حدود 27 سال هست که با هم زندگی میکنن و کلی از این رو به اون رو شده

    دوستانی قبلا داشتم که فقط وقت اونها به خوشگذرانی و لذت بردن و رفتن به انواع مسافرتها بود و از در و دیوار برای اونها ثروت میبارید و شادی و لذت

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    نداشتن اعتماد بنفس و ارزش قائل نشدن برای خودم اینکه خودم رو هیچوقت لایق ندونستم ، اینکه در رابطه همیشه تصورم این هست که سنم بالاست و در روابط الان خیلی باید بروز باشی با اینکه زیبا هستم خوش استایل هستم ( به لطف دوره قانون سلامتی ) مستقل هستم اهل معاشرت هستم ولی همش احساس ضعف شخصیتی دارم و یکی دیگه از باورام اینه که چون پسرم 100% با من زندگی میکنه ( البته 22 سالش هست ) و تمام مسئولیتهای اون با من هست همیشه به اون فکر میکنم و بنظرم میاد اگه شخصی وارد زندگی من شود به اون صدمه وارد میشود یا اینکه گاهی فکر میکنم ورود ی شخص دیگه به زندگی من باعث این میشه که آرامش و آزادی خودم رو از دست بدم و باید همیشه جوابگو باشم مثلا دوستام رو بارها دیده بودم که باید لوکیشن میدادن یا تماس تصویری میگرفتن که بعد از دیدن رابطه شما و مریم عزیز تقریبا این باور محو شد

    در مورد یادگیری زبان بزرگترین پاشنه آشیل من اینه که زبان فرار است ، زود فراموش میکنم ، من الان قادر به یادگیری نیستم ، ذهنم یاری نمیکنه

    متاسفانه در مورد ثروت هنوز نتونستم پاشنه آشیلم رو پیدا کنم با اینکه دارم رو ثروت 1 کار میکنم هنوز دقیق نتونستم اونو پیدا کنم شاید ضعف من در باور فراوانی باشه یا شاید دارم عجله میکنم با اینکه خیلی قانون تکامل رو در نظر میگیرم

    و در تمام اینها وقتی دقت میکنم میبینم عدم اعتماد بنفس و لایق ندونستن خودم داره خود نمایی میکنه

    جا داره از تمام دوستان بابت کامنتهای فوق العاده اونها تشکر کنم

    استاد جان مثل همیشه بینظرید دوستتون دارم و مریم بانو جان ی بوس به لپت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    Maedeh Maleki گفته:
    مدت عضویت: 835 روز

    سلام استاد عزیزم من مائده هستم من مدتی هست حدود 3ماه نزدیکای 4ماه میشه مادرم را از دست دادم مادرم یه دفعه در کبدش ظایعات دیده شد سرطان و توی 20روز مادرم سست شد تمام بدنش و شدید حالش بد شد و من فقط گریه میکردم مادرم را جلوی چشمام می‌دیدم که داره از دست میره و بعد هم از بیمارستان خبر دادن که مادرتون فوت شده و مادرم به رحمت خدا رفت و من همه‌ی تلاشم را کردم که مرگ مادرم را بپذیرم و شاد باشم تا چند روزی حالم خوب میشه اوج میگیرم امیدوار میشم انگیزه پیدا میکنم اما دوباره افت میکنم و دوباره گریه میکنم و میگم زندگی بدون مادرم را نمی‌خوام و سخت ناامید میشم من پدری نداشتم توی زندگیم و مادرم برام هم پدر بود و هم مادر و من از بچگی ام حتی یک ثانیه هم احساس نبود پدر را نکردم اون از ما جدا زندگی میکرد و من و خواهر و برادرهام با مادرمون بودیم و فکر نمی‌کردم این اتفاق بیفته و اینقدر وابسته به مادرم باشم در صورتی که میگفتم آدم باید مثل ابراهیم پیامبر باشه ولی وقتی مادرم بیمار شد فهمیدم من فقط کلامی میگفتم اما عمیقاً وابسته مادرم بودم بچه آخری خانواده هستم و مادرم خیلی بهم توجه و محبت میکرد والان که نیست انگار یه تیکه از پازل زندگیم گم شده هرچی تلاش میکنم روحیه ام را بالا ببرم و شکرگزاری کنم تا سه چهار روز عالی میشم و اصلا با شکرگزاری ارتباط دائمی و خوب برقرار نمیکنم ولی دوباره یاد مادرم میفتم و اشک از چشمانم جاری میشه و خیلی اذیت میشم و عذاب وجدان و احساس گناه دارم که کاش بیشتر قدرش را میدونستم کاش یه موقعی هایی که از کوره در می‌رفتم سرش داد نمی‌زدم کاش بیشتر بهش اهمیت میدادم و میگم من خودم کاری به به خواهر و برادرهام ندارم من خودم اونقدر که باید به مادرم از نظر خودم نیکی نکردم و میگم نمیدونم میتونم ادامه بدم به زندگی با این احساس گناه با این حس نبود مادر و حس ناامیدی و میگم همش تقصیر ما بچه ها بود که مادر بیمار شد چون حرص و جوش مارو خیلی میخورد و اگر بهش بیشتر اهمیت میدادم زودتر می‌فهمیدم و زودتر درمانش را شروع میکردیم و الان کنارمون بود و الان واقعا همه تلاشم را می‌کنم که بتونم شاد بشم و مرگ مادرم را بپذیرم و روحیه آن را بالا ببرم و با روحیه قوی به زندگیم ادامه بدم اما یه حس بد و دلتنگی میاد سراغم و دنیا را جلوی چشمام تیره و تار می‌کنه گاهی وقت ها قید همه شو میزنم و میگم برم پیش مامانم این حس تا این حد بد هست استاد عزیزم می‌دونم که کامنت بچه ها را با عشق می‌خونید اما من از شما درخواستی دارم که کامنت من را بخونید و جواب بدید یا یه فایل با همین موضوع مرگ عزیزانمون ضبط کنید و برروی سایت بزارید اینکه چطور با این قضیه عذاب وجدان و احساس گناه برای از دست دادن عزیزامون کنار بیایم خیلی خوشحال میشم درخواستم را قبول کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2024 روز

      سلام عزیزم.یک فایل درقسمت دانلودها به نام ما بی انتها هستیم در این مورد توضیح داده شده اون خیلی دید آدم رو نسبت به مرگ تغییر میدهد.هیچ اشتباهی در جهان رخ نمیدهد همه چی سرجای خودشه.هر اتفاقی چه خوب چه بد میفته بازتاب فرکانسهاست.خود گذشت زمان شما رو آروم تر میکند.همینکه که باز هم زمانهایی داری تلاش میکنی که حالت رو خوب نگه داری باز هم برنده ای

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    امیرحسین خواجوی گفته:
    مدت عضویت: 1693 روز

    آقا من وقتی درآمدم از 3 میلیون به 15 میلیون رسید نه باورهای ثروت ساز رو روش کار کردم نه ایده ی خاصی به ذهنم اومد نه جنس هام بیشتر شد نه مغازه بر خیابون اصلی گرفتم نه هیچ چیز دیگه

    فقط روی عزت نفس ام کار کردم فقط باور کردم که من شاهکار خلقتم باور کردم من بهترین هستم باور کردم واقعی باور کردم

    البته روی باور فراوانی هم کار کردم که نعمت های خداوند مثل پول و ثروت مثل باران درحال باریدن هست و بی انتهاست واقعی  باور کردم

    بطوری که طرز راه رفتنم تغییر کرد

    طرز نشستنم تغییر کرد

    طرز برخورد با آدم ها و صحبت کردن باهاشون تغییر کرد.

    درآمدم رفت بالا

    ماه اول 5 میلیون

    من کار کردم بازم

    ماه دوم 10 میلیون

    احساس لیاقت ام بیشتر شد من توی اون تایم برای اولین بار بود رفتم رستوران غذا خودرم

    برای اولین بار بود رفتم هتل اسپرسو طبقه 21 بالاترین طبقه اسپرسو خوردم

    ماه سوم 15 میلیون درآمد

    از این درآمد خوشحال بودم ولی واسم عجیب و غیر قابل باور نبود انگار طبیعیه و باید اینطوری باشه

    تا اینکه کار کردن روی عزت نفس کنار گذاشته شد

    درآمد شد 10 میلیون

    من که اون موقع نمیدونستم دلیل بالا رفتن درآمدم کار کردن روی خودم هست پس دلیلش رو نمیدونستم

    درآمد شد 5 میلیون و این چرخه ادامه پیدا کرد

    تا اینکه من یه روز فکر کردم چی شد درآمدم رفت بالا

    به خودم گفتم تو اون برهه من روی خودم کار می‌کردم

    5 صبح از خواب بیدار میشدم هوا تاریک بود

    میرفتم میدوییدم تو پارک و بعد تو خیابونا

    بعد نون تازه میگرفتم میومدم خونه صبحونه میخوردم و درحالی که همه خواب بودن من روی خودم کار می‌کردم

    اینکارا رو کردم درآمد رفت بالا

    وقتی روی خودم کار می‌کردم ایده ها میومد.

    ترس ها کمتر میشد و اقدام های درست بیشتر

    و این روند منو از 3 میلیون به 15 میلیون سال 99 رسوند

    اون موقع درآمد اوسا کار ماهی 6 ملیون بود اوسا کار حرفه ای

    چون داداشم اوسا کار هستند تو کار گچکاری من درآمدم 15 میلیون اصلا باورشون نمیشد

    یه روز خواب دیدم همین چند روز پیش خواب دیدم تو خوابم یه ویدیو از امام خمینی پیدا شده که انگار بصورت خصوصی ضبط شده بود و به اطرافیانش میگفت: روی باورهاتون کار کرد

    و من دیگه هیچی نفهمیدم و صبح تا از خواب بیدار شدم یادداشت کردم

    اینو هدایتی از خداوند پذیرفتم

    من فکر میکنم افرادی که به موفقیت های بزرگ رسیدند از این قوانین باخبر بودند وگرنه به این موفقیت نمی‌رسیدند

    کاری ندارم که تو سیاست چه کارهایی انجام دادند همین که یک نفر میشه رهبر یعنی جهان احساس لیاقت رو دیده در وجودش و اونو به خواسته اش رسونده

    یا دونالد ترامپ یا نلسون ماندلا اینا خودشون رو لایق دونستند

    یه ویدیو از ترامپ میدیم میگفت:

    من یه دوستی دارم این در کل آدم موفقی نبود تو زندگیش ولی همیشه با بلیط فرست کلاس پرواز می‌کرد

    بهش میگفتم اینکارو نکن با همون بلیط معمولی سفر کن

    اون به حرفم گوش نداد و همیشه با بلیط فرست کلاس پرواز می‌کرد

    اون میخواست ذهنش باور کنه که بهترینه لایق بهترینه

    بعد از یه مدتی اون خیلی خیلی موفق شد خیلی زیاد.

    بنابراین هر کاری که فکر میکنی ذهنت باور میکنه که تو لایق بهترین هستی انجام بده

    من به این موضوع فکر کردم و این ایده به ذهنم اومد که هر ماه 10 درصد از درآمدم رو برم رستوران های شیک غذا بخورم یا نوشیدنی بخورم یا برم هتل اسپیناس که خیلی شیک هست طبقه آخرش رستوران هست برم یه غذایی بخورم

    هم پول دارها رو میبینم لذت میبرم هم رابطه های قشنگ دختر پسر ها رو میبینم لذت میبرم و انگیزه ام برای پیشرفت و رو به جلو حرکت کردن بیشتر میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  5. -
    Amin Iloon گفته:
    مدت عضویت: 895 روز

    به نام خدا

    بریم سراغ کامنت برای این قسمت بی نظیر

    سوال اول اینکه من خیلی وقت گذاشتم که زبان انگلیسی ام رو تقویت کنم و بیش از 2 سال به کلاس زبان رفتم ولی انچنان که باید یاد میگرفتم یاد نگرفتم

    ولی واقعا اگر دو سال به صورت تمرکزی پیش میرفتم خیلی بهتر بود

    حتی به نظرم دو بار 90 روز زبان نصرت رو تمرکزی کار نیکردم ریزالت یا نتیجه بهتر بود…

    لب کلام اینکه من قریب به دو سال کتاب موفقیت می خوندم و همش میگفتن که چندین هدف داشته باش و هر روز ی تیکه کوچیک براش وقت بگزار تا اینکه 3 تا 5 سال دیگه به هدف هات برسی

    مثلا زبان 10 دقیقه

    پیاده روی 20 دقیقه

    مطالعه کتاب موفقیت 5 صفحه

    و…

    در حالی که خرید دوره عزت نفس و تمرکز روی شغل مورد علاقه و فقط با کار کردن روی نقاط قوت توانایی

    تونستم بهترین لب تاپ که ی قدم از استاندارد هام بهتر بود رو بخرم و شروع کنم به یادگیری برنامه نویسی و الان دارم به دو نفر اموزش میدم که یکیش خیلی جادویی هس

    من حقیقتا یک سال قبل رفتم استانمون برای کار

    و اولین کار املاک بود که بعد از 20 روز گذاشتمش کنار

    و بعد رفتم سراغ اسنپ – تاکسی انلاین

    خب خدا را شکر درآمد داشتم در حد کارمندان ولی چیزی نبود که من میخواستم – با عشق سر کار نمیرفتم و کم حوصله می شدم

    ولی شکر خدا بعدش برگشتم و وارد سایت شدم و الان دارم میترکونم…

    و من مطمئنم که ی پام رو ترمز هست و اگر ترمز رو رها کنم چون دور موتور بالا هس ماشین دنده اتوماتم فرار میکنه…

    خدا را شکر بابت این بارون بی نظیر و لذت بخش

    خدایا شکر بابت این هوای بی نظیر

    بابت این بهشت زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      مانلیا گفته:
      مدت عضویت: 1590 روز

      سلام محمد عزیز

      چه قدر دقیق به این ویژگی کتابای موفقیت و انگیزشی اشاره کردی

      اینکه میگن ده تا هدف داشته باش برا هر کدومش روی یک ساعت وقت بذار و این روند رو هر روز انجام بده تا بعد سه سال ، پنج سال و … یوهو یه دفعه موفق میشی …

      من خودم خیییلی وقته کتاب نمیخونم خیییلی وقته

      چندین ساله فقط رو فایلای استاد بودم خداروشکر

      چند روز پیش کتاب اثرمرکب از دارن هاردی دست مامانم بود ، برش داشتم چند صفحه اولشو خوندم

      دیدم مثلا برای حوضه سلامتی نوشته روزانه دویست کالری کمتر بخور ، یعنی میشه اندازه کالری یه سس روی ساندویچ اونو نریز رو ساندویچت ، و بیست دیقه پیاده روی . همین

      و بعد از دو سال میبینی چه قدر خوش هیکل تر از دوستت شدی

      خب منی که دوره قانون سلامتی ام میدونم چه قدر چرته این حرف

      ادم ساندویچ بخوره ولی سس نریزه روش تا بعد دو سال نتیجه شو بگیره

      اره خوبه سس نخوری ولی وقتی یه اشغال دیگه داری به جاش میخوری چه فایده داره ؟؟

      یا مثلا روزی ده صفحه کتاب بخونی

      اصلا ادمی که روزی ده صفحه بگیریم مثلا زبان بخونه به خدا هیچی که ازش نمیفهمه تازه ازش بعده یک مدت کوتاه زده میشه و بدت میاد از همون چیزی که دوسش داشتی بعد یک مدت کوتاهی ، اصن مغزت نمیذاره برسه به چند ماه چه برسه دو سال … چون این روش یادگیری برای مغز نیست …

      مغز عاشق تمرکز روی یک چیزه

      روح ما عاشق تمرکز روی یک چیزه

      این کتابها نقش حس شهودی و الهامات و روانی رو هم کامل فراموش میکنن

      اینکه وقتی ادم متمرکز باشه رو یک چیزی چه قدر این تمرکز باعث میشه شهودت و الهامات هم به کمکت بیان و هدایتت کنن

      چه قدر از نظر روانی وقتی رو فقط یک چیز تمرکز داری علاقه مند تر میشی بهش هر روز اشتیاقت براش بیشتر میشه

      و الان که این کامنتت رو خوندم فهمیدم دقیقا چرا من که دوران نوجوانی یعنی از ده دوازده سالگی تا شونزده سالگی کتاب موفقیتی و روانشناسی ، فلسفی زیاد میخوندم یک دفعه علاقه ام رو از دست دادم و الان چهار پنج ساله کتابی نخوندم . و باید زور بزنم برم چند صفحه ازین کتابا رو بخونم ( البته به جز کتابای سایت استاد عباسمنش )

      و دقیقا همینطوره که میگی

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1913 روز

    به نام رب هدایتگرم

    سلام به دوستان عزیزم

    از دیروز بالای ده مرتبه این فایلو گوش دادم

    درباره حال و هوای منه این فایل! تسلیم خداوند شدم چون ذهنم دیگه راهکاری نداره..خدایا من تسلیمم

    با چشمانی پر از اشک مینویسم.

    در ابتدا بگم که من یک بیمار کمالگرا هستم که بیماری ام مثل سرطان فوق پیشرفته تمام ابعاد زندگیمو گرفته و فلجم کرده ..کمالگراییم اونقدر شدیده که ذهنم تمام تلاشهای منو نادیده میگیره و بی اهمیت جلوه میده

    حتی وقتی این فایلو گوش میدادم ذهنم خیلی تلاش کرد و الانم تلاشش ادامه داره که منو جز گروه اول دسته بندی کنه!!

    میگه این تلاش نیست تو کاری نکردی اگه تلاش میکردی الان نتیجه های بزرگ دستت بود پس کو موفقیت؟ کو پیشرفت؟ اینکارایی ک‌میکنی تلاش محسوب نمیشه تو راهت غلطه بقیه بهترن نتایجت اونقدر کوچیکه که خجالت داره تو ب اینا میگی نتیجه!!

    اما من بهش میگم ببین هرروز پای برنامه های بیخود نیستم،همیشه توی این سایتم،درحال خوندن کامنت و مطالب مفیدم،درحال آموزش دیدنم،روزها باحس خوب دنبال نکات مثبتم ،مثل بچه های کوچیک از هرچیزی لذت میبرم،شادم،باعشق کارامو میکنم،کلی زندگیم با قبل متفاوت شده،وقتی سپاسگزاری میکنم حسم نابه و اشکم جاری میشه،سعی میکنم متفاوت از قبل فکر کنم و عملم متفاوت باشه آرومتر و رهاترشدم یکمی دوستام جنسشون متفاوت شده یکمی شرایط مالیم بهتر شده یکمی زندگیم روون تر شده روی باورهام در حال کارکردنم و هر باوری حسمو بد میکنه کنار میذارمو……بازم بگم ذهن عزیزم؟؟قانع شدی؟؟ تمام اینها تلاشه و نتیجه و قلبم تاییدش میکنه ولی متاسفانه ذهنم جوری برنامه ریزی شده که تلاش رو فقط کارِ فیزیکی میدونه و به سختی میتونم قانعش کنم.

    ذهنم میگه:

    نابرده رنج گنج میسر نمیشود

    مزد آن گرفت جان برادر، که کار کرد

    میدونم منشا این باور چیه و چرا ذهنم اینجوریه ،من از اول عمرم تا الان که سی سالمه هیچکسی رو تو اطرافیانم ندیدم که ثروتمند و موفق باشه،هیچکسی رو ندیدم به راحتی پول دربیاره و آرام باشه،هیچکسی رو ندیدم از کارهای ذهنی پول دربیاره،هیچکسی رو ندیدم فکرش درگیر خرج و مخارجش نباشه،هیچکسی رو ندیدم با خیال راحت بره مسافرت،هیچکسی رو ندیدم حتی یکنفرو ندیدم که بتونم ازش الگو بگیرم….

    همه اطرافیانم سخت مشغول دویدن بودن برا یک لقمه نونِ به قول خودشون حلال!

    و‌همه باور دارند برای پول درآوردن و موفق شدن باید عرق بریزیم و دستهامون پینه ببنده !

    .سخته و دردداره که بپذیرم این باورها توی ذهن منم هست که تلاش فقط تلاش فیزیکیه سخت !حتی اگه یکذره پیشرفت میکنی اگه تلاش فیزیکی پشتش نباشه بادآورده رو باد میبره

    برای همین ذهن کمالگرای من سعی داره کارهای ذهنیم رو بی اهمیت جلوه بده و نتایجی که گرفتمو نادیده بگیره و بگه نتیجه باید دهن پرکن باشه!!!بگه تو هر مبحثی نتیجه میخوای باید تلاش فیزیکی سختی بکنی…

    اما من درحال بهبودم ،خیلی خیلی مقاومت ذهنم زیاده

    اما من امیدوارم چون ساکن نیستم هرروز یک اپلیسون دنبال بهبودم هرروز به دنبال خودشناسی ام

    من جز همون افرادی هستم که به زعم کلی تلاش و حرکت مثبت اما نتیجه دلخواهمو نگرفتم

    سوال1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    ««تو جنبه های مختلف کلی هدف داشتم و دارم اما نتایج خرد و کوچیک بوده در حدی نبوده که راضی باشم من بابت همین نتایج کوچیک سپاسگزارم ولی قانع نیستم حق من بیشتر از اینا باید باشه .

    مثلا بحث روابط: هدفم رو گذاشتم روی بهبود روابط خانوادگی ام و برای این هدف هرروز تمام توجهمو روی ویژگی های مثبت افراد خانوادم میذاشتم ،اونها رو پاره ای از خودم میدونستم و عشق بی قیدوشرطم رو بهشون ابراز میکردم بی منت کاری براشون میکردم و گاهی اوقات مثلا هدیه براشون میخریدم اما با تمام این تلاشها روابط من بهتر که نشد هیچ هرروز بدتر و داغونترم میشد و مثلا بحث با مامانم پیش میومد و بالا میگرفت ،من میگفتم چرا اینجوری شد من که همش توجهم به ویژگی های خوبشه من ک همش تحسینش میکنم هرجایی که رفتم از ویژگی های خوب مامانم گفتم پس چرا نتیجه معکوسه.

    یا تو روابط اجتماعی هدفم این بود با افراد به سادگی و راحتی ارتباط بگیرم دوستهای جدید پیدا کنم

    کلی باور خوب ساختم اینکه مردم چه مرد چه زن همه عالی هستند و هرکسی ارزشمنده و بهترین آدمِ و همه ما یکی هستیم و خدایی هستیم

    سعی میکردم با مردم جامعه مهربون باشم و به هیچ نکته منفی توجه نکنم

    اما خب نتیجه چیزی نبود که میخاستم .

    یا تو روابط عاطفی دوست داشتم و دارم با فردی آشنا بشم که هم مدار باشیم توجهمون روی اصل باشه و رابطه پایداری داشته باشم عشقم بی قید و‌شرط باشه

    ویژگی های خودمو نوشتم هرروز خودمو تحسین میکردم به نکات مثبت خودم و اطرافیانم توجه میکردم رابطه استاد و خانم شایسته رو تحسین میکردم اما نتیجه ای ک میگرفتم موقتی بود و راضیم نمیکرد.

    بحث مالی: هدفم کسب درآمد پایدار از شغل فعلی یا پیدا کردن شغل دلخواهمه

    به فراوانی های اطرافم توجه میکردم

    کسب وکارهای پررونق رو تحسین میکردم

    باور ساختم که خدا مساوی است با ثروت

    باافراد ثروتمند حرف میزدم تا باور کنم بهترین آدمها ثروتمندانن تا حدودی تو این مورد خیلی خیلی باورم عوض شد

    اما نتایج من سینوسی بود و هست اصلا درآمد بالای پایدار نداشتم هراز گاهی از نظر مالی صفر میشم و در کل نتیجه راضی کننده نیست.

    بحث سلامتی: با قانون سلامتی یکسال بیشتره که پیش میرم، خیلی نتیجه های خوب گرفتم یسری علائم که نشون از بیماری های آینده میداد کم شده

    بدنم که میخاستم عضله ای بشه تا حد خیلی خوبی رشد کرده حجم عضلاتم زیاد شده

    اما تو یک نقطه ای ثابت شدم یعنی تقریباا 80درصد به نتیجه دلخواه رسیدم ولی این هشتاد درصد، 100 نمیشه!!

    مثلا علائم ظاهری بیماری کم شده ولی صفر نشده

    رشد عضلاتم بیشتر شد ولی به هدفم که مشخص کرده بودم نرسیدم با وجود تلاش و ورزش و رعایت قانون سلامتی ….

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    «« دوستم در بحث روابط خیلی نتایج عالی میگیره کلی دوست و رفیق داره ،توی هر جمعی بره خیلی زود همه باهاش رفیق میشن ،روابط خانوادگی،اجتماعی و عاطفیش همیشه خوبه

    من بیشتر از دوستم به احساساتم اهمیت میدادم ولی اون خیلی خونسرد بود و هست

    با اینکه اون از نظر من کار خاصی نمیکرد ولی دوستداشتنی تر بود ،روابطش پایدارتر بود در تمام روابطش طرف مقابل خیلی باهاش راحت و صمیمی بود (الان که اینجا نوشتم متوجه شدم دوستم خیلی خیلی خودش هست،همیشه ریلکس بود اصلا برای بقیه خودشو اذیت نمیکرد مثلا در جمع های دوستانه و ناآشنا هیچوقت سعی نمیکرد شروع کننده رابطه باشه ساکت و آروم یجا مینشست مشغول خودش بود و این بقیه بودند که تمایل داشتند ارتباط برقرار کنند )

    من کلی وقت میذاشتم فایل گوش میدادم یادداشت میکردم برا هدفم تجسم میکردم و تو سایت همیشه فعال بودم اما دوستم نه از جذب چیزی میدونه نه روی خودش کار میکرد وقتی ب مدت دوسال باهم زندگی کردیم اون همیشه وقتای بیکاریشو یا میخوابید یا خودشو با فیلم و سریال مشغول میکرد ولی من شبها تا دیروقت فایل مینوشتم مدام شکرگزاریامو مینوشتم و کلا تلاش بیشتر ….و نتایج ما خیلی متفاوت بود از هر لحاظ ! اون با اکثر همکاراش صمیمی بود ولی من نه

    اون رابطه اجتماعی قشنگی داشت ولی من نه

    اون عشق و عاشقی قشنگی تجربه میکرد ولی من نه

    همیشه تحسینش میکنم چون خیلی راحت بود اصلا دنیا رو سخت نمیگرفت مثلا تو بحث روابط من خیلی دیر به آدما اعتماد میکردم و همون اول کلی معیار و ملاک داشتم که اصلا رابطه شکل نمیگرفت ولی اون خیلی راحت ارتباط برقرار میکرد گاهی خواسته هایی که داشت با اینکه همون اول رابطه طرف مقابلش شرایطشو نداشت ولی بعد از مدتی از گذشت رابطه به خواسته اش میرسید.

    یعنی دوست من بسیار بیخیال بود وهست و دل به جریان خدا سپرده بود من اینو میفهمم از مرور زندگیش. و الانم ازدواج کرده و بسیار بسیار راضیه از زندگیش خداروشکر.

    در بحث مالی من خیلی محکم و بااراده کار میکردم متفاوت زندگی میکردم آگاهیامو در تمام جهات رشد میدادم ولی دوست و آشنا رو‌میبینم که تحصیلاتشون از من پایینتره ،به اندازه من مستقل نیستن ،ب اندازه من تلاش نکردند ،اصلا هیچ اطلاعاتیم ندارند ولی به طرز عجیبی خیلی نتایج مالی بزرگی گرفتند و مدام به سمت صعود درحال حرکتن و حتی دیرتر از من وارد محیط کار شدند.

    برای سلامتی از بچه های سایت و کسانیکه میشناسم خیلیا بودند که تو کامنتها مینویسند 100درصد نتیجه گرفتند و هرروز در حال بهترشدن هستن ولی من با اینکه تمام مطالب دوره سلامتی رو حفظم واقعا!حتی میتونم آموزشش بدم با تمام جزییات چون هزاران بار گوششون دادم اصلا من اون دوره رو اونموقع قورت دادم با جزییات کامل بهش عمل کردم با جون و دل وقت گذاشتم ولی نتایج هنوزم 100 نشده سوزنش رو ی عددی گیر کرده!

    .

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    روابط

    خب این سوال خیلی جای فکر داره

    کلی باور مخرب کشف کردم مثلا:

    « در روابط خانوادگی باورم اینه که اگه روابطم با اونا خوب بشه همین باعث میشه همیشه همراهشون باشم ازم توقع دارند و منو از اصل دور میکنند! این باور باعث شده ناخودآگاه از خانواده دوری کنم تمایل زیادی نداشته باشم که روابطم خوب بشه.

    یا باور دارم اگه با خانوادم روابطم خوب بشه اونها به خودشون اجازه میدن تو تمام کارام دخالت کنند و من اینو اصلا نمیخام!! ناخودآگاهم نمیذاره رابطه خوبی تجربه کنم.

    یا باور دارم اگر رابطم با خانوادم خوب بشه ازم توقعات عجیب غریب داشته باشند و من اینو نمیخام!!!

    تو‌ روابط اجتماعی:

    باور دارم افراد فقط با کسانی ارتباط میگیرند که براشون منفعت داشته باشند ی سودی بهشون برسه و من چ سودی میتونم به افراد برسونم؟پس مانع شده تا روابط اجتماعی خوبی داشته باشم.

    یا این باور که هرکسی یکروز باهات رفیق شد چیزی ازت میچاپه و بعدش خدافظ مدت این رفاقت اندکه پس این رفاقت های اجتماعی فایده نداره!!

    یا این باور که در دراز مدت تمام روابط اجتماعی مشکلی ایجاد میکنند پس همون بهتر از اول هیچ رابطه ای نباشه!!

    یا این باور که خونه و زندگی ما خیلی شیک و عالی نیست که مثلا کسی رو دعوت کنیم خوشش بیاد! وسایل شیک و آنچنانی نداریم برای اینکه اگه رابطه اجتماعی داشتم بتونم دعوتشون کنم به خونمون!!!

    یا اینکه خانوادم از روابط اجتماعی من راضی نیستن و‌خوششون نمیاد من دوست و آشنای اینمدلی پیدا کنم ممکنه مامانم ناراحت بشه چون فرهنگش فرق داره!!

    در روابط عاطفی :

    باور اینکه من هنوز آمادگی ندارم وارد رابطه بشم من کامل نیستم!!

    ی باور خیلی منفی پیدا کردم که میگه تو تیپ و اندام عالی نداری هیچ کسی از تو خوشش نمیاد!!!من تو هر رابطه ای بودم برای طرف مقابل جذاب بودم و انداممو دوس داشتن ولی انگار خودم خودمو قبول ندارم و خودم مهمترم ارزش خودمو به تیپ و اندام میدونم و خیلیم کمالگرام!!

    باور اینکه آدمی ک من میخوام خیلی کمه و اصلا وجود نداره!

    من باور دارم خاص و‌متفاوتم ولی ازونور بوم افتادم چون همین باور باعث شده فکر کنم که فقط خودم خاصم و کسی مث من نیست!!!!!!!!!

    باور اینکه با این معیارا و‌ملاکام رابطه خیلی خشک و جدی میشه و کسی نمیتونه این مدل رابطه رو تحمل کنه!

    باور اینکه همه پسرا فقط به ظاهر اهمیت میدن سطحی نگر هستند و من اینجور آدمی نمیخام!!

    باور اینکه اگه‌اون آدم محدودیت فکری داشته باشه چی!! پس اصلا رابطه ای نداشته باشم بهتره

    باور اینکه تو رابطه اذیت میشم وباید کارای خاص بکنم آزادیم گرفته میشه از اصل دور میشم !!

    ی باور مخفی دیگه اینکه خانوادم مذهبی هستند با ارتباط دختر و پسر موافق نیستند و من نمیخام ناراحتشون کنم!!

    باور اینکه افراد فقط با دخترای پولدار وارد رابطه میشن ما که وضعمون خوب نیست نمیتونیم رابطه های خوب داشته باشیم!!

    من دلم میخاد قبل از ازدواج با فرد مورد نظر چندمدتی درارتباط باشم و شناخت پیدا کنم ولی چون خانوادم با ارتباطات اینمدلی مخالفت میکنند پس من هم ازدواج نمیکنم و‌وارد رابطه عاطفی نمیشم!!چون اگه رابطه داشته باشم مجبور میشم دروغ بگم و مخفی کاری کنم نمیخام خانوادم فکر بد درموردم بکنن. پس من ناخودآگاهم نمیخاد رابطه داشته باشم برای همین روابطم کوتاه مدتن

    از بچگی روابط دختر و‌پسر رو برام نفی کردن تو مدرسه خیلی این مورد توسط معلم پرورشی یا دینی قبیح شمرده میشد و میگفتند پاکیتون از دست میره!!و من تو ذهنم مونده حتی اگه با یک پسر حرف بزنم دیگه‌اون دختر پاک و‌معصوم نیستم!!

    همین باور باعث شده تو رابطه هایی که برقرار میکنم احساس گناه کنم و نتیجه اینکه رابطه هام بعد مدت کوتاهی ازبین میره.

    برای این مورد یاد دوسه سال پیشم افتادم که باعث شد باورای مخربم تقویت بشه

    من با کسی در ارتباط بودم که عاشقانه منو دوس داشت از همه زندگیش شناخت پیدا کرده بودم از خودش و…. این موضوع رو با مامانم مطرح کردم که آقایی هست از ی طریقی به هم معرفی شدیم و من این مقدار شناخت رو ازش دارم قصدش ازدواجه مامان نظرت چیه؟

    مامانم اولین حرفی که زد با جبهه گیری گفت تو کی وقت کردی اینهمه باهاش حرف بزنی؟؟؟؟

    تو چرا با یک آقای نامحرم اینقدر حرف زدی!!!

    و این حرف مامانم باعث شد من احساس گناه کنم !! من به مامانم نگفته بودم با این آقا چندمدته در ارتباطم فقط از صحبتهامون گفتم و‌واکنشش اینقدر بد بود حالا اگه بفهمه باهاش بیرونم رفتم و رابطمون عاشقانه س چی! خب این رابطه عاشقانه هم به سادگی تموم شد .

    در بحث مالی

    باورهای مخرب مالیم خیلی زیاده مهمتریناش مذهبی شاید

    دین ما با ثروت مخالفه!!

    ثروتمند بشی کارای خلاف باید بکنی!!

    اینکه من دنبال پول درآوردن باشم باعث خجالتم میشه و این باورو خانواده بهم داده !من هروقت از پول حرف زدم اعضای خانواده سریع حرفمو‌قطع کردند و گفتند خجالت نمیکشی اینقدر پول پول میکنی!!!

    من حتی جرات نداشتم به خانوادم بگم فلانقدر حقوق میگیرم! چون حقوقم زیاد بود و اونها بد میدونستند!!

    ی باور مخفی مالی دیگه اینکه بی پول و فقیر باشم تا همیشه احساس قربانی بودن بکنم!! بتونم غر بزنم و بنالم و اینجوری خلا خودمو پر کنم!!

    باور مخفی دیگه اینکه اگه من ثروتمند بشم همه اطرافیان مخصوصا خانواده ازم توقع دارند! و من اینو نمیخام پس ناخودآگاهم مخالف ثروتمندیمه

    ی باور ریز و‌مخفی دیگه اینکه فقرا دلسوزتر و‌مهربونتر و بخشنده تر از افراد دیگه هستند این باور بارها و بارها از زبون خانواده ام و اطرافیانم مثلا خاله ها و پسرعمو ها شنیدم که سالهای پیش شاید 50 سال پیش وقتی نیازمندی درِ خونه پدربزرگم رو برای کمک میزده با اینکه وضع مالی خوبی نداشتند اما بهش جا و‌مکان و غذا میدادن‌ولی فلانی که پولدار محل بوده هیچی ب این فقیرا نمیداده خانوادم اینو جز افتخاراتشون میدونن!!!و میگن پولدارا خسیسن بی احساسن!! و این باور تو‌ناخودآگاهم هست که اگه پولدار بشم خشک و بی احساس میشم!!

    در بحث سلامتی:

    با اینکه در شروع دوره صددرصد ایمان داشتم ولی الان میگم مثلا فلان میوه هم خاصیت زیاد داره من که برام ممنوعه پس از فوایدش محرومم!!

    باور اینکه کربوهیدرات خیلیم بد نیس برای بدن لازمه و عامل رشد عضلاتم کربوهیدراتم هست!! این باور توسط مربیان باشگاه بهم القا شده

    باور اینکه فقط باید گوشت قرمز بخوری تا صددرصد نتیجه بگیری مرغ و‌ماهی و تخم‌مرغ فایده نداره و تو ک الان شرایط مالیت برا هرروز گوشت قرمز خوردن مناسب نیس حتی پختن گوشت قرمز بصورت نرم‌و‌کبابیم بلد نیستی پس صدددصد نتیجه نمیگیری!!

    باور اینکه رشد عضلات به ژنتیک ربط داره و تا ی سنی میشه رشد کرد بعدش نمیشه باعث شده تو یک نقطه متوقف بشم!!

    این باور از همکارم بهم رسید که میگفت تو سنت گذشته دیگه عضلانی نمیشی !

    (جدای از تمام این باورها من متوجه شدم باور لیاقت در من ضعیف یا نزدیک به صفره و باید جهاداکبر به راه بندازم حسم میگه اگر همین باورو درست کنم نتایجم هزار برابر میشه)

    میدونم باورهای دیگه ای هم هست و عمیقا باید تفکر کنم ولی در مرحله اول همینا رو پیدا کردم.

    استاد مهربانم عالی بود این فایل

    ازاوندسته فایلایی که آدم راهی جز تفکر نداره و بعدش همش بهبوده و تلاش برای رفع موانع

    خیلی ممنونم برای تهیه این فایل ارزشمند

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    بهاره دهقان گفته:
    مدت عضویت: 2200 روز

    سلام به استاد عزیز

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    1_ گرافیک دیزاینر حرفه ای بشم و از راه سایت های فریلنسری درآمد میلیون دلاری کسب کنم تا الان کلاس ها و آموزش های مربوطه مثل فتوشاپ،ایلوستریتور،طراحی لوگو و … دیدم ولی تمرینات خیلی کم انجام میدم هنوز بصورت حرفه ای انجام نمیدم تلاشم کمه بعضی وقتها خوبه ولی بعضی وقتها خیلی کمه یا اصلا

    2_زبان انگلیسی رو خیلی خوب یاد بگیرم نصفه رها کردم رفتم سراغ زبان آلمانی اون هم نصفه رها کردم الان هم دوست دارم دوباره انگلیسی شروع کردم ولی محکم و پرقدرت نمیخونم

    3_به امریکا مهاجرت کنم چون عاشق امریکا هستم هوای خوبی داره کشور آزادیه پراز فرصت ها خیلی قشنگه

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟

    اطراف خودم کسی ندیدم چندتا از بلاگرها در اینستاگرام میشناسم که واقعا از راه گرافیک به درآمد خیلی بالا رسیدن جوری مسلط شدن که تدریس هم می‌کنند

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    در مورد گرافیک تا حالا واسه هرکسی کار کردم بهم گفتن طراحی کن واست رزومه میشه من این کار زیاد انجام دادم و رایگان هم انجام دادم باعث شده نسبت بهش دلسرد بشم و تلاشم کمتر شده تا حالا از راه گرافیک درآمدکسب نکردم.یا اینکه میگن کسی پول واسه تبلیغات نمیده طبیعتا انگیزه ام کم میشه.

    واسه یادگیری زبان چون تکلیفم واسه مهاجرت مشخص نشده دوتا زبان آلمانی و انگلیسی کامل تمام نکردم من خیلی زیاد امریکا رو دوست دارم براساس تحقیقاتی که کردم امریکا خیلی سخت مهاجر پذیره قرار شد از راه مهاجرت به آلمان بعد از اینکه اقامت آلمانم درست شد بتونم از اونجا واسه مهاجرت به امریکا اقدام کنم از طرفی آلمان و دیگر کشورهای اروپایی خیلی سرده و من تحمل هوای سرد اونجا رو ندارم و زبان آلمانی خیلی سخته کلا منصرف شدم. و همچنان به اهدافم فکر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    محسن بکرانی گفته:
    مدت عضویت: 1764 روز

    سلام خدمت تنها استادی در جهان که واقعا لقب استاد برازنده اونه و من با همه وجودم میپرستمش و احترام خاصی واسش قائلم.اونقدر این جهان به من فشار آورده که برای اولین بار دارم کامنت مینویسم و یه سوال دارم از شما استاد عزیزم و همه کسانی که روزی در این جایگاهی که الان من هستم بودند و بالاخره راهشون رو پیدا کردند.من حدود سه ساله روی برنامه های استاد کار میکنم و این باعث شد دوتا قدم به من الهام بشه و من هردوشونو انجام دادم و الان هشت ماهه که میگذره از قدم دومی که برداشتم ولی نمیدونم چرا قدم سوم به من الهام نمیشه.من بیست سال اعتیاد داشتم و بهم الهام شد که اگه ترک کنم قدم سوم بهم گفته میشه.و من با درد و عذاب وحشتناک این کار رو کردم و الان هشت ماهه پاکم ولی نمیدونم چرا خدا به قولی که بهم داده عمل نمیکنه.و من کم کم دارم ناامید میشم و حتی یه موقع هایی وسوسه میشم حتی و حالم خیلی بد میشه.حتی احساس فوق العاده ای که تو این سه سال داشتم داره کم رنگ میشه.از شما عزیزان درخواست دارم اگه راهنمایی دارین به من بکنین.همش تو دلم میگم این چه تکاملیه که بعد از سه سال تموم نمیشه.هشت ماهه که از قدم دومی که برداشتم میگذره ولی نمیدونم چرا قدم سوم بهم گفته نمیشه.دارم دیوونه میشم.اصلا دلم نمیخاست اولین کامنتی که به شما استاد عزیز میدم اینطوری باشه ولی واقعا چاره ای نداشتم.استاد شما چقدر انسان دوست داشتنی هستی.کاملا مشخصه عشق زیادی رو تو زندگیتون تجربه کردین.استاد از خدا میخام عمر طولانی بهت بده و همیشه سایه ات بالاسره ما باشه…خیلی دیوونتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      اعظم م گفته:
      مدت عضویت: 1340 روز

      برادر عزیز و گرامی

      احسنت وآفرین بر اراده ی الهی شما که توانستید از از بهران اعتیاد عبور کنید

      چه قدر عالی و خوب به الهامات توجه کردید ،،فقط کافیه از لحظه به لحظه ی زندگی لذت ببرید و حرکت کنید،،هدایت هارا دریافت خواهید کرد،،منتظر معجزه نباشید معجزه درون شما رخ داده است،،شما رها شده آید ،،،،پس بگذارید این رهایی با لذت بردن شما از زندگی آرام آرام نهادینه شود،،،پس آنگاه هدایت های الهی را دریافت خواهید کرد

      تسلیم خدای بزرگ باشید ولذت ببرید،،تا هدایت ها خود را به شما نشان دهند،،کافی است با عمق جان لذت برده و متوقف نشوید ،،،تا از این مرحله عبور کنید

      شما لایق بهترین ها هستید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سارا رحیم زاده گفته:
    مدت عضویت: 2012 روز

    سلام وقت همه دوستان بخیر

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان

    سوال 1:

    استقلال مالی که میخاستم داشته باشم

    در سالهای اخیر یکبار در آتلیه ،عکاسی میکردم اما تمرکزم آنچنان روی کار نبود،درآمدم هم کم بود،با آمدن فرد دیگری من از آنجا بیرون آمدم‌.

    در 1 سال گذشته مشغول به کار دیگری در همین زمینه شدم که تمرکزم روی کار بود و روی خودم هم کار می‌کردم و همه چیز جادویی پیش می‌رفت حتی مدتی بدون اینکه کار کنم حقوق دریافت می کردم و هم حقوق عالی بود و هم اطرافیان، همه چیز برایم عالی بود تا اینکه با آمدن یک شخص و یک سری اتفاقات دوباره از کار بیکار شدم….

    سوال 2:

    در حیطه کاری خودم خیلی ها هستند که دارند کار می کنند و به راحتی و با تلاش کم مدتهاست در زمینه کاری خودم فعال هستند

    سوال 3؛

    به نظرم چیزی که بهش فکر کردم با توجه به الگوهای تکرار شونده من ترس از دست دادن کار رو داشتم

    عدم لیاقت هم جزئی از از آن هست که من کارم رو ارزشمند نمیدونستم و مدام فکر این بودم که شخصی بیاد که کارش از من بهتر باشه ،یه جاهایی هم خودم رو لایق این همه خوشی نمی‌دانستم.

    این چیزهایی بوده که تا الان پیدا کردم ….

    ممنون از شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیز برای صبط این فایل سرشار از آگاهی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    زهرا طاهری گفته:
    مدت عضویت: 1765 روز

    بنام الله بخشنده ومهربان

    باسلام به استاد عشق؛ سلام به خانم شایسته گرامی

    1_چه خواسته ای یاهدفی داشتی، یاداری وبااینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به

    آن نرسیده ای؟

    من خیلی سال هست که خیاطی میکردم ولی عشقی کارمیکردم مثلن هروقت حوصله داشتم، وچون قانون نمیدونستم قبلن وبلد نبودم هدفی برای خودم داشته باشم رهاش میکردم وجدی کارنمیکردم.

    تااینکه باسایت استاد آشنا شدم. وانگیزه گرفتم که باید خودم شاغل باشم وکسب درآمد کنم هرچندهمسرم همیشع ساپورتم میکنه ونیازی ندلشتم. ولی مشتلق شدم که خودم بایدتلاش کنم وشروع کردم اتاق کارم را جدا کردم. چرخ پیشرفته گرفتم میز برش خریدم کلی ابزار کار جدید برای راحتی گرفتم! کلاس خیاطی جدید رفتم وآموزشهای بهتر یادورفتم کل تابستان توی گرما میرفتم چون میگفتم هدف دارم وبایدتمرکزی روی چیزی که بهش علاقه دارم تلاش کنم تا بهتریادبگیرم! خلاصه رفتم چندین کارگاه وتولیدی سرزدم کلی فیلم آموزشی گرفتم وشروع بکارکردم. جالب اینجاست تااستارت یع کاری رامیزنم فوری مشتری برام میاد.. ولی ازاونجایی که خسته میشدم وچشمام ضعیف بایدعینک بزنم کمردرد میگرفتم.. دوباره مشتری کمتر میگرفتم واستراحت میکردم احساس خستگی وشایدتنبلی میکنم.. من نتونستم هنوز کسب درآمد عالی داشته باشم

    بافتنی هم ازکیف بافی گرفته تاعروسک لباس پتو همه چی توکارهنری عالیم ولی نتونستم بااینهمه مهارت که دارم پول بسازم.

    2_چه افرادی رامیشناسی که باوجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواستع رسیده اند. ویا باوجود تلاش های مشابه باشما خواسته ی آنها محقق شده. است

    آره من دوستی دارم که چند سالی ازمن کوچیکتره.. وبه هدفش رسیده.

    قبلن توی خونه ش یه اتاق داشت وخیاطی میکرد بایک چرخ ساده ومشتری های زیادی داشت وبااینکه من خیلی بیشترازاو حرفه ای تربودم ولی او هزارماشالله باعشق وعلاقه کارمیکرد.. کم کم که گذشت.. بچه هاش بزرگترشدن اتاق کارش را بع بچه هاش داد.

    وتوی حیاطتشون یه کانکس خرید واونجا کارمیکرد یه قدم جلوتر رفت

    وچرخ جدید خرید اتوی بهتر. حالا دوتاچرخ خیاطی داشت و کاراش راحتر شده بود

    بعدازمدتی دوباره یه مغازه توی حیاط خونشون درست کرد که در مغازه توی کوچه بود.. مشتری های فراوان هم داشت ازهمه جا..

    سال بعد بادرآمد خودش یه ماشین خرید. ویک مغازه توی خیابان خرید.. وباچند نفر شاگرد وچندین چرخ خیاطی الان تقریبا تولیدی کوچکی راه انداخته ومن همیشع تحسینش میکنم این خانم موفق را

    وتنها راه موفق شدنش هم عشق وعلاقش به کارش بود همیشه وزبر وزرنگ بود مهربون وخوش رو.. براش آرزوی موفقیت روزافزون میکنم.. چون استادگفتع باحزییات بنویسید من نوشتم

    3_چه باورهای محدود کننده ای. رامیتوانی در ذهن خود شناسایی کنی. که فکرمیکنی. باعث شده که باوجود این همه تلاش بازهم به آن خواسته نرسی؟

    یکی ازباورهای محدود کننده ام این بود که سنم بالا رفته دیگه من بایداستراحت کنم کاربرای چی..

    وشاید چون همسرم بهم پول میده تنبلی میکنم.. واینکه جسمم ناتوان شده کمر درد شدید چشمام صعیف شدن وکارخیاطی خیلی ظریف هست ودقت زیاد میخاد منو از خواستم دورکرده بسشتر بخاطر جسمم که درده.. تنبلی میکنم گاهی اوقات.. وباورمحدود کننده دیگه کارهای خونه ام خیلی زیاد شستن ظرفعام نظافت آشپزی اینا کلی وقت وانرژیم میگیره که دیگه حوصلع کار دیگه ای روندارم

    وگرنع علاقه هم دارم به کارم هم بافتنی هم خیاطی… توفکر شاگرد هم بودم بیاد کمکم ولی انگار ترمز دارم ونمیتونم قدم بردارم لطفا استاد دراین مورد راهنماییم کنین

    کسی که علاقع به کارش داره وجسمش بیمار چکارکنه. بیرون ازمنزل دوستندارم کارکنم.

    ممننون استادگرامی که این آگاهی ها رو دراختیار مامیگزارین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: