چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 43

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 812 روز

    به نام خدا

    ردپای 48

    استاد عزیز سلام

    باید اعتراف کنم که خیلی خوشحالم که تصمیم گرفتم وارد این سایت بشم

    اگه این سایت نبود من درگیر اخبار و فیلم و سریال یوتیوب و چت و… بودم درحالی که اون سمت ماجرا زندگی ،آرامش قبل از طوفان بود

    و همه اون کارها وسیله ای برای فرار من بود !

    اما از وقتی صبحم با اینجا شروع میکنم و شب رو با کامنتی به پایان میرسونم، زندگی بی‌نظیر شده تازه من مدام به خودم مژده میدم که تازه اول راهی صبر کن سحر نزدیک است

    اون وقت آزاد اختصاص دادم به فایل ها که تمام نیاز منو برطرف می‌کرد

    دیگه نیازی به دیدن فیلم و سریال نبود ،دیگه نیازی به دونستن اخبار نبود ،دیگه نیازی به یوتیوب نبود چون سریال ها هم فان بود هم دیدن کلی زیبایی و هم آموزش

    حتی دیگه نیازی به موسیقی نبود ،چی جالب تر همخوانی استاد با اهنگ یا موسیقی های آرامش بخش که با تصاویر معرکه همراه بود

    حتی دیگه نیازی به ساعت ها چت کردن نبود ،کلی کامنت فوق‌العاده که دنیارو از دریچه دید آدم های همفرکانس نشون میداد

    همه این نعمت ها یه سمت ،چیزهای بی‌نظیری که یاد گرفتم ،صدها قدمی که در راستا اهدافم برداشتم ،امید و ایمان و توحید که در من جوانه زد

    اینکه الان اینجام نتیجه درخواست ها بود که به لطف خدا اجابت شد

    فردا روز مهمی برام ،نمیدونم اگه خدا نبود چطور جرئت قدم برداشتن پیدا میکردم

    چون قبلا هم به اینجا مسیر می‌رسیدم اما ترس مانع ادامه دادن می‌شد

    استاد عزیزم واقعا خوشحالم و این خوشحالی و امید مدیون زحمات شمام واقعا خودم موظف به موفق شدن میدونم ،برای اولین بار احساس لیاقت دارم!برای خودم ،خانواده و شما .

    از خدا براتون بهترین هارو آرزو میکنم

    از خدا میخوام که بهم قدرت بده تا این چالش هم از پسش بربیام

    تازه میفهمم وقتی میگن امیدت به خدا باشه یعنی چی!!قبلا فقط یه جمله قشنگ بود اما الان واقعا امیدم به خداس (درحد تکامل )

    یه نکته خیلی جالب بگم !شما گفتی وقتی کسی چیزی میخواد و براش با ایمان قدم برمیداره جهان کمکش میکنه دل هارو براش نرم میکنه و….

    یکی از اطرافیان خودش خودجوش پیگیر یکی از کارهای من شده

    هر روز زندگی با قانون برام یه زیبایی جدید به همراه داره ،ممنون که باعث شدید بهشت تجربه کنم

    اجرتون با خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      امیرحسین سالارزاده گفته:
      مدت عضویت: 1749 روز

      به نام خدای عاشق وکمک کننده خدایی که هم نزدیکه هم عاشقانه دوست داره که کمکم کنه وکمکمون کنه

      سلام فاطمه خانوم امیدوارم که حالتون عالی باشه وپرازانرژی خداوند

      خیلی خوشحال ازتوضیحات زیبایی که دادین وایده هاتون مخصوصا اینکه به جای چت کردن باآدمهایی که چیزی بهمون اضافه نمیکنن وقت میزاری وکامنت میخونی یا کامنت مینویسی وبه جای دیدن سریال های تلوزیونی سریال سفربه دورامریکا وسریال زندگی دربهشت رو میبینی که واقعا درس زندگی میدن وتمرکز برروی زیبایی هاس

      درمورد هدف وچالشی که داری هم ازخدای مهربان میخوام که کارهارو برات آسون کنه وآسون بشی برای آسونی ها ودرمدارآسونی ها قراربگیری ودستان خدابه کمکت بیان وخداهم بانرم کردن دلها کاری کنه که به سجده بیفتی چون بارها تجربه ش کردم

      برات بهترین هارو میخوام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        Fatima گفته:
        مدت عضویت: 812 روز

        سلام آقای سالارزاده

        خیلی ممنون بابت کامنتتون و حس خوبی که منتقل کردید

        خداروشکر برای دوستای خوبی که برای بقیه خوبی میخوان

        چقدر براتون خوشحالم که حضور خدا بارها تجربه کردید،امیدوارم بیش از پیش از بودنش لذت ببرید

        سپاسگزارم

        در پناه خدا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ایوب عبدی گفته:
    مدت عضویت: 1713 روز

    سلام خدمت استاد و همه عزیزان

    سپاسگزارم بخاطر آماده کردن این فایل که مارو به فکر برد

    اول میخوام در مورد روابط بنویسم که همونطور که استاد اشاره کردن باور احساس لیاقت ندارم باور من طبق شنیده ها و دیده هام از بچگی رتبه بندی بوده.بعضی آدما از ما بهترن،مؤمن ترن،بزرگترن،خوشکل ترو خوشقیافه ترن،بعضیا باکلاس ترن،ثروتمندن،قدرت دارن و… و اینا همه از ما بهترن و ما لیاقت نداریم که بااینا باشم اگرم یه جایی با ما صحبت کردن یا یه لبخندی زدن فقط خواستن در حق ما یه لطفی بکنن و ما نباید پررو بشیم و فکر کنیم خبریه. انقدر این برای من تکرار شده که شده یه باور قوی. بعضی وقتا یکی یه لطفی در حقم میکنه ومن انقدر ازش تشکر میکنم و سعی جبران کردن دارم البته یه تلاش های کوچکی داشتم که احساس لیاقت ایجاد کنم و به همون اندازه رفتار آدم های اطرافم باهام عوض شده ولی هیچ وقت نتونستم آدم های جدید مثبت جذب کنم. من باور دارم آدم های مناسب آدم های دوست داشتنی وجود دارن ولی وقتی نزدیکشونم احساس هیچی میکنم. یه حسی مث اینکه اونا چه نیازی به من دارن؟بود و نبود من هیچ فرقی براشون نمیکنه. وقتی میتونن با یکی بهتر از من باشن چرا من؟ و کلا وجود خودم رو بی‌معنا میدونم و این چیزیه که میخوام از این به بعد رو خودم کار کنم احساس لیاقت.

    یه کسایی رو میشناسم که هیچ ویژگی خاصی ندارن و همیشه وقتی با آدمهایی برخورد میکنن که من فک میکنن از ما بهترن خیلی خوب عمل میکنن. وقتی دقیق شدم فهمیدم اینا اصلا این توی ذهنشون نیست که فلانی از من بهتره و خیلی راحت ارتباط برقرار میکنن راحت سوال میپرسن جواب میدن و درخواست میکنن. یکی از کارایی که میخوام بکنم الگو گرفتن از این افراده

    دوم مسئله ثروته که همیشه چیز غیر قابل فهمی بوده برام تا زمانی که با استاد آشنا شدم.هر کاری که کردم یه مدت پول داشتم یه مدت کم آوردم یه روز فروشم زیاد بوده و یه روز هیچی نفروختم البته هنوز اینو نفهمیدم با اینکه زیاد از خودم پرسیدم اگرم کسی میدونه لطفا بهم بگه. اگر باورم خرابه چرا اصلا فروش دارم یا کار دارم اگر خوبه چرا یه روز عالیه یه روز بد؟البته اینم بگم اون روز که بد بوده بیشتر روی خودم کار کردم و با عشق اومدم سرکار به امید روز قبل که کار عالی بوده پس چرا اینجوری میشه؟

    حالا 9ماهه که مشغول خیاطیم و مغازه خودم رو دارم از همه لحاظ پیشرفت هایی داشتم ولی هنوز این بود و نبوده هست. مشکل دیگه ام به قول استاد دوست نبودن با پول بود که دارم بهتر میشم البته به مقدار خیلی کم ولی همونم عالیه چون تا حالا همونم نبوده.

    دوستانی دارم که خیلی راحت میتونن پول ذخیره کنن و خودشون رو در مواقع لازم کنترل کنن و رابطه خوبی با پول دارن. ایناهم کسانی هستن که دارم ازشون الگو میگیرم تا بتونم با پول راحت تر باشم.

    در مورد گواهینامه این من بودم که بهتر از دوستام عمل کردم آیین نامه اول و شهری دوم در حالی که دوستام دیگه خسته شدن از بس که رد شدن بیشتر از منم رانندگی بلدن و کتابو میخوندن ولی هر وقت میرن سر امتحان یکی از باورهاشون اینه که من نمیتونم،اینبارم رد میشم،شانس ندارم و …

    ولی من باورم این بود که میتونم به آدم مناسب برمیخورم و خدا دستم رو به سوال های درست هدایت میکنه و خلاصه راحت گرفتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    آیلا خرسند گفته:
    مدت عضویت: 827 روز

    سلام و درود به استاد عزیز و پرتجربه و خانم شایسته که انقدر حرفه ای این منظره رو فیلم میگیرن .

    اول که این ویدیو رو باز کردم توجهم به منظره جلب شد . هر بار که گوشه ای ازین منظره رو میبینم بیشتر به وجد میام و حس خوبی درونم اینجاد میشه . این ویو پشت دقیقا مثل کارت پستاله همینجور زیبا و سبز .

    و اما راجب سوال ها . من خیلی اتفاقی این ویدیو رو دیشب دیدم و جواب خیلی از معماهای ذهنی من بود که تو هیچ کتابی پیدا نمیکردم و از کسی هم نمیشنیدم . بقیه هم درست مثل ما عقیده دارند که تنها با تلاش خیلی زیاد میشه موفق شد و همین . هیچکس از فاکتور های ظریفی که بازدهی کار ما رو بیشتر میکنه سخن نمیگفت تا اینکه شما تجربه عینی خودتون رو در اختیار ما گذاشتین .

    استاد من دانش آموزم و تیرماه کنکور دارم و با وجود تلاش های فراوان و تست زدن زیاد پیشرفتم خیلی ذره ای و به قول معروف قطره چکونی بود . همیشه فکر میکردم که بقیه از من بهترند و احساس کافی نبودن میکردم و یا مغزم بر علیه من میشد هر بار که تو اگه قرار بود خوب بشی باید امتحانتو کامل 20 میشدی یا هزاران جملاتی که بر علیه من بودن تو مغزم پلی میشد و گریز کردن ازونا کار راحتی نیست و زمان بره .

    دیشب که فایلتونو دیدم باعث شد که امروز اون پیشرفتی که میخوام رو ببینم . خیلی راحت و معجزه آور .

    استاد من امروز ازمون جامع داشتم و با اعتماد به نفس رفتم سرجلسه و از اول صبح با افکار مثبت و القاگر خودمو وادار به دیدن روشنایی ها کردم .

    قبلا با مدیریت زمان مشکل داشتم و نمیتونستم کل اطلاعاتی که بلدم رو تو زمان کافی روی برگه پیاده کنم . اما امروز واقعا به طرز عجیبی معجزه شد حتی با تموم کردن هر دفترچه 4 5 مین اضافه میوردم و به سراغ سوال هایی که نزده بودم میرفتم . هیچ ازمونی نبود که من به تمام سوال هاش برسم و بخونمشون اما امروز …

    تونستم یک دور تمام سوال هارو بخونم و تصمیم بگیرم کدوم سوالات رو جواب بدم و چقدر حس دلنشینی داشت و همینطور که پیش میرفت دلنشین تر میشد .

    همیشه آرزو داشتم واسه یکبارم که شده بعد آزمون موقعی که ازم میپرسن چطور بود به معنای واقعی کلمه بگم خیلی عالی بود و امروز این اتفاق افتاد .

    واقعا خدا رو شکر میکنم که گاهی وقتا یجاهایی درست وقتی که انتظارش رو نداری کسایی پیدا میشن که برات راهو روشن میکنن یا تلنگر بهت میزنن و فرشته نجاتت میشن درست مثل شما استاد عزیز .

    در پاسخ به اون سوال که با تلاش کمتر نتیجه بهتر گرفتن . بله یکی از دوستام که با تایم مطالعه کم و تفریح های زیاد نتایج خیلی مطلوبی داشت کمی بیشتر که بهش نگاه کردم فهمیدم که اون هم درست مثل چیزایی که گفتین باور های محکمی داره . هرگاه کسی نمره اش بهتر ازون میشد اهمیت نمیداد و هر زمان که نمره اش کمتر میشد خودشو نمیشکست و خیلی مصمم و با اعتماد به نفس بود .

    باور کرده بود که میتونه رویاهای بزرگ داشته باشه و بهشون برسه .

    ترمز های اکثر ماها از احساس کافی نبودن میاد حتی وقتی همه چیز خوب پیش میره با خودمون میگیم باورنکردنیه و احساس لیاقت نمیکنیم و به محض اینکه احساس لیاقت نمیکنیم اون نعمت از ما سلب میشه . ترمز دیگه ای که نقش بسزایی داره اطرافیان و خانواده ما هست که راجب ما نظراتی دارن که تنها درمورد شکست های ما گفته میشه بجای اینکه موفقیت های ما رو یادآور بشن و بهمون بگن که تو اون موقعیت های قبلی چه رویکردی داشتی و موفق شدی الانم همونو پیش ببر متناسب با کاری که انجام میدی .

    بجای اینکه همراه ما بشن و علت شکست رو دریابیم و اون رو بهبود ببخشیم تنها به نتیجه کار نگار میکنن و مارو بیشتر سرخورده میکنن .

    عامل دیگه که خیلی خیلی مخرب هست مقایسه شدنه و ادمو تا مرز نابودی میبره و هر چی بیشتربه این عاملا فکر میکنم میبینم راس همه اینا عزت نفس و احساس کافی نبودنه .

    این ویدیو خیلی سودمند بود هم از جهت اگاهی و هم ازینکه ماها فکر نکنیم چیزی کم داریم . با خوندن کامنتا فهمیدیم که تنها ما نیستیم و خیلی از ماها این چیزا رو تجربه کردیم و چون تا بحال ازش صحبتی نشده فکر کردیم که تنها مشکل خودمونیم . این کامنتا نشون داد که ما فقط موفقیت افراد رو میبینم و خبری از فراز و نشیب های اونا نداریم در حالی که هی مقایسه میکنیم و میگیم فلانی خوش شانس بود یا فلانی باباش پولدار بود و….

    کامنتا درون مارو آشکار کرد در واقع . بازم ممنونم از استاد عزیز که مطالب واقعی رو میگن نه زرد رو .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    همای اوج سعادت گفته:
    مدت عضویت: 3850 روز

    یکی از تمرینهای بسیار خوبی که به ما در کشف ترمزها کمک می کند این است که هر فرد این جمله من…. هستم را کامل کند.

    منتها در طول روز و در طول هفته و به خصوص هنگام بروز شرایط منفی ببیند هنگام گفتگوهای درونی با خود، چگونه خود را توصیف می کند.

    و با این کار کمک می کند که ترمزهای خود را بشناسد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    سمیرا نوری گفته:
    مدت عضویت: 2101 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم بانو دوست داشتنی

    خدارو شاکرم که من رو در فرکانس دریافت این آگاهی ها قرار داد.

    عجب قانون نابی: سیستم جهان طوری تعبیه شده که مارو به هر خواسته ای که ازش داشته باشیم میرسونه و اون هم در کمال راحتی و لذت به شرط آنکه در ابتدا باورهای درستی در مورد خواستمون داشته باشم و در جهت درست عملگرا باشیم.

    به بی نهایت بودن خداوند و دست های غیبش ایمان داشته باشیم و گوش به فرمان هدایت خداوند باشیم و تکامل خودمون رو در جهت رسیدن به خواسته طی کنیم و هر روز با احساس خوب قدمی در جهت رسیدن به خواستمون برداریم.

    حالا بریم سراغ اهدافی که براشون تلاش فراوان کردم ولی نشد و جواب الباقی سوالات:

    1. قبولی در آزمون محاسبات نظام مهندسی

    اوووف که چقدر خلاصه نویسی کردم چقدر خوندم و تمرین کردم ولی هر بار جواب ازمون که میومد جلوش نوشته بود مردود

    حالا چرا اینجوری بود؟ الان دلیش میفهمم که من یه پام رو گاز بود و یه پام روی ترمز.

    ازمون سخته، هر کسی که نمیتونه قبول بشه، باید خیلی بیفتی تا قبول بشی، مگه چقدر میخوای ازش درآمد داشته باشی، اصلا مگه بهت کارم ارجاع میخوره، من فقط خوندم ولی وقت که نکردم تست بزنم، سرعت تست زدنم پایینه‌ و ….

    اینا نجواهای ذهن منیه که همیشه شاگرد اول دانشگاه و مدرسه بودم و نشد تو کارم نبوده

    وای که چقدر اجتماع رو ذهن ادم تاثیر میزاره و منم که اصلا کنترل ذهن نمیدونستم اون موقع ها

    خلاصه انقدر ازمون دادم و نشد تا اینکه بیخیالش شدم الان که استاد اولش گفت چه تلاش های بی نتیجه ای داشتید اولش گفتم خداروشکر که من تلاش بی نتیجه نداشتم بعد که کمی فکر کردم دیدم چقدر تلاش بی نتیجه دارم و فراموش کردم اهداف گذشتم رو.

    هر ساله هزاران نفر تو این ازمون قبول میشن ولی انقدر من در فرکانس قبول نشدن بودم حتی نمیدیم افرادی رو از اطرافیانم که قبول بشن تو این ازمون یا فقط یک نفر رو شنیدم قبول شده دلیل قبولیش رو شانس و … گذاشتم حتی یادم نمیاد کی بود که شنیدم قبول شده فقط یادمه تو دانشگاه درسش خوب نبود اینم باورهای محدودکنندم میاد که سریع خوب نبودن درسش رو برام بلد کرد. من بخاطر فرکانس پایینم حتی تحسین نکردم همکلاسیم که قبول شده رو.

    خلاصه الگو بی الگو. الگویی نداشتم از قبولی در آزمون.

    2. پذیرش در مقطع دکترا

    انقدر باورهای محدود کنندم زیاده در مورد پذیرش دکترا که حتی بهم مجال اقدام عملی رو هم نمیده!!!

    تو که حتی یه مقاله کنفرانسی نداری اصلا تو ازمونم قبول بشی کی به تو پذیرش میده تو مصاحبه اخه

    تو اصلا مقاله نوشتن بلد نیستی

    تو که زبانت زیر صفره چطور میخوای دکترا بخونی اخه

    مگه نباید یکسال بعد پذیرش مدرک زبان ارائه کنی

    منکه استادی رو نمیشناسم که بخواد ازم حمایت کنه تو جلسه مصاحبه

    منکه برنامه نویسی های پیشرفته بلد نیستم

    اصلا دکترا بخونی که چی بشه؟ تهش 50 تومن بزارن رو حقوقت؟ با کدوم پارتی میخوای هیئت علمی بشی؟ اصلا مگه کار هیئت علمی راحته؟ هر سال باید کلی مقاله بدی اگه هیئت علمی بشی و …

    اینا تعدادی از باورهای محدود کنتده منه که کارشناسی ارشد عمران از دانشگاه تهران رو دارم که تقریبا 90 درصد دوستانم بدون زبان و مقاله دکترا خوندن مدرکشم گرفتن.

    احساس عدم لیاقت و باورهای محدود کننده چه کرده با من. منی که تقریبا تمام دوستان بدون داشتن زبان، مقاله یا بلد بودن زبان برنامه نویسی خاصی به راحتی پذیرش شدن و حتی مدرکشونم گرفتن ولی باورهای مخرب من دست و پام رو بسته بود و نمیذاشت حتی به قبولی فکر کنم چه برسه بخوام اقدامی براش انجام بدم.

    الگو دور و برم زیاد بود که قبول شدن ولی من انگار نمیدیمشون و برای قبولی هر کدومشون یه دلیلی میاوردم توی ذهنم.

    3. یادگیری زبان انگلیسی

    این زبان که از بچگی کابوس منه. اصلا انقدر مقاومت ذهنی دارم براش که حد و اندازه نداره

    حالا باورهای محدود کنندم: منکه بچگی کلاس زبان نرفتم. منکه اصلا تلفظم افتضاحه. منکه نمیتونم حتی لغات ساده رو درست تلفظ کنم چه برسه که بخوام درست انگلیسی حرف بزنم یا صحبت هارو به انگلیسی بفهمم یا اصلا انگلیسی بنویسم. یادگیریش خیلی سخته. لغاتش هزار تا معنی دارن. کلمه هاش شبیه هم هستن. باید کسی که زبانش عالیه تو خونه باهات انگلیسی صحبت بکنه تا یاد بگیری. زبان فراره.

    الگو هم که الی ماشالله پر دور و بر ادم هست ولی من گور و کر بودم از دیدنشون تحسینشون و الگو گرفتن ازشون

    4. خوندن قران به روش استاد عباسمنش تا درک درستی ازش داشته باشم.

    منکه نمیتونم انقدر وقت بزارم براش تا کلمه به کلمه ترجمه کنم اصلا درک درستی از لغات عربی ندارم. خیلی قرآن سنگینه. چند پهلو هستش ازش برداشت های متفاوتی میشه کرد. من توان درک صحیحش ندارم و …

    درحالیکه میبینم بچه های سایت چقدر برداشت های ساده و روان و در حد فرکانس خودشون از قرآن دارم. کیف میکنم وقتی برداشت بچه ها رو از ایات میخونم

    همه بچه های سایت میتونن که ایات برای خودشون ترجمه و تفسیر میکنن میتونن الگو من باشن

    5. قبولی تو آزمون کارشناسان رسمی دادگستری

    اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه: مگه کسیم تو این ازمون قبول میشه! خیییییلی سخته، اصلا منابعش خیلی زیاده، مگه میشه اون همه منبع خوند

    الگو هم که زیاده چون هر بار ازمون بزارن کلی ادم تو این ازمون ها قبول میشه ولی من حتی یدونه از این افراد ندیدم چون تو فرکانسش به هیچ عنوان نیستم.

    6. روابط با همسرم

    همسرم مرد نازنینیه و خیلی دوستم داره ولی من چون از قانون استفاده نمیکردم خیلی موفق نبودم اصلا تا قبل استاد که الگوی مناسبی نداشتم.

    دلایلش هم عدم احساس لیاقت و وابستگی هستش. هر وقت روی عزت نفسم و احساس لیاقتم کار میکنم و طبق قانون عمل میکنم همه چیز درست پیش میره تا یادم میره و میشم ادم سابق همه چیز خراب میشه.

    تمام دلیل موفق نشدن هام خودم هستم فقط و فقط خودم که ورودی ذهنم کنترل نکردم به نکات مثبت توجه نکردم و …

    اهداف دیگه مثل تناسب اندام و یادگیری نرم افزارای تخصصی و … رو هم دارم ولی اینجا این اهدافم رو نوشتم تا به لطف و یاری خدا بعد از رسیدن بهشون بیام زیر این کامنت بنویسم که میشود. من تونستم با استفاده از قانون به اهدافم برسم.

    استاد ممنونم که اهداف از یاد رفتم رو بهم یادآوری کردی تا دوباره تلاش کنم برای ساختن سمیرایی که همیشه آرزوش رو داشتم.

    عاشقتونم. به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    یکتا سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1589 روز

    سلام استاد جان

    سلام به همه عزیزان

    استاد قشنگم من 3 سال بود خیلی دوست داشتم

    دوره کشف قوانین زندگی را بخرم

    ولی نمیشد

    شما وقتی بروز رسانیش کردید و قیمت جدید دیدم

    گفتم پس فعلا نمی تونم بخرم

    بد سریع بخودم گفتم چرا من نمی تونم بخرم

    از کجا معلوم شاید زودتر از 15 تیر پول دوره برام بیاد

    تو ستاره قطبی نوشتم دوست دارم تا هفته بد این دوره رو بخرم خیلی راحت پولش برام برسه

    وااای استاد عزیزم امروز کل پول دوره برام ریخته شد

    و من براحتی این دوره رو خریدم به قدری خوشحال هستم که فقط چند بار سجده شکر رفتم

    از پروردگارم ممنونم ک راحت پول این دوره برام تهیه شد

    استاد چند سال پیش خیلی دوست داشتم 12 قدم بگیرم

    ولی هر کاری میکردم نمیشد اونم خیلی راحت پول هر قدمش برام تهیه میشه تو هفته اولش تهیه میشه برام و الان هم دوره شیوع حل مسائل خریدم هم دوره

    کشف قوانین زندگی استاد میخوام تمرکزی رو دورهام

    کار کنم بزودی میام از نتایجم براتون مینویسم

    استاد جان از شما و خانم شایسته عزیز تشکر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    سعید لامعی گفته:
    مدت عضویت: 1182 روز

    به نام‌ الله که بی نهایت بخشایشگر و با رحمت است.

    سلام و‌عرض ادب و احترام به استادِ جان که ماشاالله روز به روز عالی تر و جوون تر میشه ، و همچنین همه دوستان عزیزم در این سایتِ الهی و معنوی که مطالب و آگاهی هایش تمام آن چیزی که یک‌ فرد لازم داره برای رسیدن به “فوز العظیم ” که خدا در قرآن گفته که همان رضای خداست ، را دارد.که البته به نظر من رضای خدا یعنی همین ایمان ویقین ما به توانایی هایمان و فقط تکیه کردن بر یگانه قدرتِ خیر جهان، و تعهد و انرژی گذاشتن برای تغییر و رشد ، و دستیابی به همه خواسته هایمان برای اینکه جهان را جای بهتری برای زندگی کردن کنیم، و دستی از دستان خدا باشیم برای گسترش عشق ، ثروت، سعادت و سلامتی در جهانِ زیبا و پر از نعمت و شگفتی های الله یکتا.

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    من قبل از این که شروع کنم تغییرات در زندگی ایم رو دقیقا فقط تنها راه رسیدن به خواسته هام و‌هدف ام رو تلاش بدون وقفه می دانستم، از دوران مدرسه و کنکور و دانشگاه گرفته تا زمانی که وارد محیط کار و رابطه عاطفی و‌ ازداج شدم. دقیقا یادمه که بدون استثنا تمام معلم های ما معتقد بودند که فقط باید از صبح تا شب کلی درس بخونی حتی شب هم خیلی کم تر بخوابی تا بتونی تو‌کنکور قبول بشی ، اره ، این یه تیکه اش هیچ وقت از یادم نمیره که می گفتند که تو‌ دورانی که کنکوری هستی همه تفریح ها و مهمونی ها و خیلی چیز های دیگه رو باید تعطیل کنی و حتی کم بخوابی و‌فقط حفظ کنی و تست بزنی تا قبول بشی ، یعنی فقط تلاش زیاد و فقط سختی مساوی است با نتیجه و موفقیت . که دقیقا من همون موقع با این که خیلی باور کرده بودم این روش رو ولی همیشه ته قلبم میگفتم که این طوری نباید باشه و‌یه جای کار ایراد داره، و همون موقع خیلی ها رو می دیدم که بدون کم‌ترین تلاش به راحتی وارد دانشگاه می شدند. و این باعث شد که من قبل از کنکور کاملا باور کنم که من نتیجه فوق العاده تو‌ کنکور نخواهم گرفت و نهایت یه واحدِ نزدیکِ دانشگاه آزاد قبول بشم هم برام کافیه ، چون صد در صد من اون آدمی که معلم ها می گفتن نبودم و اصلا اون همه سختی برام‌ قابل قبول نبود.و دقیقا تو دانشگاه هم‌ که همون آزادِ نزدیکِ خونمون بود ( اشاره به خواسته ام که واضح خواسته بودم و همون موقع که هیچ آگاهی نداشتم دقیقا بهش رسیدم) هم به فوق دیپلم راضی شدم چون برای لیسانس هم باید چرخه مزخرف کنکور برایم‌ تکرار میشد و یه غیر از مدرک هیچ‌ چیزی برام‌ نداشت و‌ فقط اصرار خانواده بود که باز هم شرکت کنم که این بار دیگه قبول نکردم ،و وارد بازار کار شدم که باز هم‌ باوره تلاش زیاد و سختی زیاد کشیدن برای رسیدن به اهداف و‌خواسته ها داشت کار میکرد تا قبل از آشنایی با استاد و مفاهیم جدیدی که یاد میگرفتم.

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    حقیقت رو بخوام بگم خیلی کم در اطرافیانم افرادی بودند که با تلاش کم تر بخواهند به خواسته ای برسند ولی چندین مورد بودند که گفتم تو‌ همون دوران مدرسه و‌ کنکور چند نفری بودند که با تلاش کم نتایج عالی می گرفتند. عموی کوچک‌ ام هم دقیقا از این دست افرادی هست که با تلاش فیزیکی خیلی کم تر نتایج خیلی بهتر و عالی تر رو گرفته در زمینه مالی ، و من دقیقا یادمه که زمانی که وضعیت مالی پدر من خیلی بهتر از عمو یم بود و پدر من اعتقاد به تلاش زیاد و سخت کوشی داشت و در ضمن همیشه عمویم را هم انتقاد میکرد ولی بعد از چند سال ورق برگشت و‌ هزار ماشاالله وضع مالی عمویم با تلاش خیلی کم تر‌ و با یک سری تصمیمات درست و البته افکاری بهتر و‌ قوی در مورد پول و‌ثروت چندین برابر از پدرم و‌ حتی خیلی از فامیل بهتر و‌عالی تر شد. دقیقا یادم هست که هر وقت کامیون و ماشین سنگین به روزی وارد بازار میشد همیشه عموی من جز افرادی بود که ثبت نام میکرد و معتقد بود که ماشین رو بعد از چندین سال باید عوض کنی که هم خودت راحت باشی هم خرج ماشین کم باشه و چون نو‌ هست احتمال خرابی اش توی جاده خیلی کم هست ،زودتر بار رو به مقصد میرسونی و‌بیشتر‌می تونی کرایه بگیری و تازه سرمایه ات هم حفظ میشه. ولی پدر من تا آخر عمر با همون کامیون هایی که 20 سال پیش خریده بود و من هر وقت بهش میگفتم مثل عمو ماشین نو و به روز بخر میگفت که ماشین ما هم‌ که قدیمی هست راه میره و ماشین عمو هم که نو‌ هست راه میره چرا الکی این همه پول بدم تا عوضش کنم، و دقیقا با توجه به آگاهی های امروزم‌ پدرم مصداق عدم باور به فراوانی هم بود و ذهن بسیار‌ فقیری داشت، و اما عموی من اینقدر این موفقیت ها رو تکرار کرد تا هدایت شد به خرید نمایشگاه تو شهرک‌ کامیون های تهران و البته کلی موفقت های دیگر ولی پدر من تا یک‌ ماه قبل از فوتش هنوز هم در سن 66 سالگی مشغول رانندگی با تریلی و معتقد به سخت کوشی بود در حالی که هم زمان عموی من در حالی که ده سال از پدرم کوچک‌ تر بود حداقل 20 برابر پدرم سرمایه داشت در حالی که بسیار بسیار فعالیتِ کم تر و بسیار راحت تری از پدرم داشت.

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    خدا رو شکر من بواسطه این که دوره کشف قوانین زندگی رو سال گذشته خریدم و به آگاهی ها و تمرین هایش متعهدانه عمل کردم ونتیجه هم گرفتم به همین دلیل در‌مورد مفهوم گاز و ترمز آشنایی کامل دارم . ترمز ها یا همون باورهای محدود کننده ما دارند کار‌ میکنند و تا موقعی که وقت و‌انرژی نزاریم‌ و‌ شناسایی شون نکنیم و با باورهای نامحدود بی اثرشون نکنیم جلوی ورود پول، افراد ،ایده ها و …. را به زندگی مان خواهند گرفت. من الان در زمینه خرید و‌ فروش زمین و ویلا و ساخت ویلا فعالیت میکنم که تقریبا از همون روز اول با توجه به شخصیت ام‌ و افکار و‌ باورهام موفق بودم و تقریبا هیچ وقت ضرر نکردم ، من اول راهم و در این 3 سال که تو این کار هستم تازه یکسال هست بعد از کار‌کردن جدی روی همین دوره کشف قوانین و بعد روانشناسی ثروت الان با قدرت و حال خوب دارم پیش میرم و هر روز بهتر و‌ بهتر میشم، و دلیل این که بعد از این دوره ها نتایج بهتر و بهتر شده کار کردن همیشگی روی باور و ترمزهاست. یکی از ترمز های من که بسیار روش کار‌کردم و ریشه اش رو هم در خانواده و‌ مخصوصا پدرم‌ کشف کردم‌ این بود همیشه پدرم‌ میگفت ما هر چیزی یا مالی رو بخریم ، موقع خرید طلاست و موقعی که بخواهیم بفروشیم اخی میشه. شاید باورش برای بعضی ها سخت باشه ولی تکرار چند صد باره این حرف باعث شده بود که من در زمینه فروش که بسیار قوی بودم و هستم ، فایل های بقیه و البته برای خیلی از دوستانم رو به راحتی بفروشم ولی زمین ها و ویلا هایی که برای خودم هست رو یا نفروشم یا دیر تر و یا سخت تر بفروشم . می دونید موقعی که داشتم در‌مورد این‌ ترمز می‌نوشتم و‌ جدی شده بودم‌ برای پیدا کردن این ترمز و رفع کردنش چقققققققدر احساس ام خوب بود و‌ مدام بهتر میشد و بعدش انگار کاملا خالی شدم و دقیقا فهمیدم‌ که این مرد نازنین( استاد عباس منش) ، دقیقا این ها رو‌ حس کرده و‌ تجربه کرده که اینقدر با یقین حرف میزنه. و من دقیقا بعد از چند وقت کار کردن روی این ترمز و بالا نگه داشتن احساس خوب ام و اعتماد و یقین به خدای خودم که یگانه قدرت جهان است زیر سایه اجرای توحید در عمل به‌ راحتی و با بهترین شرایط زمین های خودم رو هم فروختم با حال خوب و بسیار راحت و هدایتی، و این باور رو ساختم‌ که “زمین و ویلاهای من طلا هستند و کلی مشتری دارند که عاشق زمین های من هستند”، و البته باوری دیگه که “زمین های من سکه دار هستند”.

    بچه ها ترمزها و باورهای محدود کننده رو جدی بگیرید ، باور کنید باور کنید باور‌کنید که دارن کار میکنند و‌ شما هر چی رو که باور کنید جهان به شما ثابت خواهد کرد و تجربه خواهید کرد .

    خدای مهربانم را بی نهایت سپاس که بازهم به من سعادت داد که کامنت بنویسم و از آگاهی های ناب این سایت ارزشمند بهره مند بشوم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    محدثه سوفسطائی گفته:
    مدت عضویت: 2171 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان بهتر از گلم

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    یکی از هدف هایی که من داشتم این بود که سال 98 من کنکور تجربی داشتم و تمام فکرم شده بود قبولی پزشکی تهران اونم با رتبه یک و قبول نشدم تمام تلاش های ممکن میکردم باورتون میشه من از 8 صبح تا 12 شب کتابخانه میموندم

    این داستان خیلی بررسی کردم که اصلا چرا من این هدف داشتم رسیدم به کمبود عزت نفس و اعتماد بنفسی که میخواستم خودم به خانواده ثابت کنم تا بتونم جواب زحمات آنها را بدم تا بتونم راضی شون کنم تا بتونم آرزو شون برآورده کنم چون اون ها فکر میکردن موفقیت و خوشبختی من تو پزشک شدنه چون براساس شواهد شون دیده بودن پزشک ها موفق ترند ثروتمند ترن موقعیت اجتماعی بالایی دارند و…

    اما این افکار محدوده خیلی محدود که حالا تو سوال سوم مفصل میگم

    من واقعا درس میخوندم کلی کتاب کنکور تست و مشاور از تهران داشتمم اما نشد چون خودم نخواستم که خلقش کنم از یک طرف پام روی کلی ترمز از یک طرف دیگه پام روی خواسته ای که واقعا برای خودم نبود…

    کلی مانع تو ذهنم داشتم کلی دلیل که نمیتونم اما بدجوری هم زور میزدم برای رسیدن

    و دقیقا یادمه نتایج که اومد خودم به خانواده گفتم میدونستم من قبول نمیشم و میخوام یک سال دیگه بخوانم و بازم قصدم همون پزشکی بود اما خدا من آوردم اینجا تا خودم بشناسم

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    سال دومی که قصد مطالعه مجدد برای کنکور داشتم دقیقا همون تابستان هدایت شدم به سایت استاد عباس منش و شروع تغییرات از اونجا شروع شد و من نشستم رتبه برتر ها را فیلم مصاحبه هاشون میدیدم قشنگ یادمه رتبه 1 کنکور تجربی 94 آقای علیرضا احمدی اگه اشتباه نکنم میگفت من روزی حداکثر 5 ساعت میخوندم

    و جمله دقیقش بگم میگفت میدونستم رتبه اول منم اوج لذت اوج راحتی اوج شادی و لذت اما چرا برای من این همه زجر داشت چون من خودم زجر با افکارم ساختم

    به جای خوندن های شبانه من که از 12 ساعت شاید 5 ساعتش مفید بوده اون 5 ساعت میخوند اما مطالعه هوشمندانه ای که برابر 12 ساعت من میشد

    حرفهاش نهایت اعتماد به نفس بود تازه ایشون بگم از 4 سال برق شریف که خونده بود تصمیم میگیره بیاد پزشکی بخونه ببین میگفت خیلی ها با من مخالفت کردن اما من میدونستم برای چی میخوام بیام و برام مهم نبود تازه نشسته بود خودش زیست که من 3 سال میخوندم خودخوان میخونده میگفت اولاش هیچی نمی‌فهمیدم اما اون سال 94 بالا ترین درصد زیست زده بود میگفت میرفتم از بچه های سال های قبل مشورت میگرفتم

    من همیشه مصاحبه این بچه ها را که میدیدم از خونسردی شون حرصم میگرفت چون نمیتونستم بپذیرم میتونه همه چی راحت بگذره همه چی باید تو ذهنم سخت میگذشت با دوستانم که حرف می‌زدیم میگفتم اینا انگار دیونه اند

    درصورتیکه اونا نهایت آرامشی اند که مومن داره

    تلاشش میکنه تلاش هوشمندانه نه احمقانه بدو بدو نداره تو عجله و رقابت نیست

    مثال دوم آقای علیرضا براتی بود رتبه اول کنکور 95 تجربی که میگفت من بهترین سال های عمرم بود کنکور تازه انگار بعد کنکور خانواده ازش بیماری مادرش هم مخفی کرده بودن(تو فایل شیوه صحیح الگوبرداری استاد میگن وقتی باورهات درست باشه همه چی برات فراهم یک مادر دلسوز یک خانواده همراه این دقیقا همین مثاله که ارامش براش فراهم بوده چون باید به خواسته اش میرسیده) میگفت من سال کنکور ورزش حرفه ای باشگاهم ترک نمیشد هفته قبل کنکورم رفتم باشگاه

    حالا من دو سال نه کلاس زبانم ادامه دادم نه ورزش میکردم که خودش باعث 25 کیلوگرم اضافه وزن شد چرا؟ چون باور کمبود زمان فرصت داشتم میترسیدم اگه یک ساعتم بره تمومه وقت ندارم نمیشه من حتی لذت بودن با خانواده را هم از خودم دریغ کرده بودم تنها غذا میخوردم

    یعنی ببینید چی میگمممم اما همه اینا کم کم کم تو سال دوم شروع کرد به تغییر

    بازم ایشون تو مصاحبه که باهاش کرده بودن میگفت شب قبل آزمون از قلم چی اومده بودن خونه مون که پیشاپیش مصاحبه کنند چون طبق نتایج آزمون های آزمایشی نتیجه معلوم شده بود که من قطعا جز 10 نفر اولم و من به خانواده ام گفتم من نفر اولم

    واقعا این حرفا چیو نشون میده اعتماد بنفس لایق بودنم قبول دونستن خودشون راحت گرفتن همه چی لذت بردن از مسیر

    میگفت من با ذوق و شوق دنبال حل مسائلم بودم اگر تو یک آزمون آزمایشی درصد فیزیکم میومد پایین میشستم یک روز بررسی میکردم که چرا و برای آزمون بعدی استراتژی جدید میچیدم که رشد درصدم ببینم نگران نمیشدم از این حل مسئله لذت میبردم

    من یادمه گریه میکردم اگه درصدم منفی میشد و یک روز اصلا درس نمیخوندم الله اکبر اینا یعنی ذهن حل مسئله داره میدونه با حل شون راه حل پیاده میکنه

    یک مثال دیگه بزنم از آقای علیرضا رستگار که بعد از سربازی اونم تغییر رشته میدن و تو سه تا کنکور تجربی هنر و فنی حرفه ای شرکت میکنه فقط تو چهار ماه تجربی رتبه 1 سال 87 و هنر انگار 7 یا 17 شدن اون یکی هم جز 10 نفر اول شده بودن این مثال زدم برای باور کمبود زمانی که داشتم 9 ماه کم میدیدم برای همین اصلا قبل از اولین کنکورم میگفت با خودم من یک سال دیگه هم میومونم و همونم شد

    من باید همه اینا را تجربه میکردم تا بفهمم آقا مهم نیست چقدر زمان داری مهم اینه چطوری ازش استفاده میکنی که به اینجایی میرسم که همین هفته که گذشته من 5 تا امتحان پایان ترم از دروس تخصصی ترم 6 پشت سر هم با موفقیت گذروندم خدایا شکرت شکرت شکرت

    خیلی خوشحالم دارم اینا مینویسم با تمام ذوق دارم مینویسم اینا درسهای زندگی منه اصلا سال دوم خودش فوق العاده ترین بوداا سراسر خیر

    حالا قسمت های جذاب ماجرا هم هست

    یک الگو راحت رسیدن دیگه هم یکی از هم سن و سالی های من تو خانواده که پایین تر هم میگم براتون ایشون خیلیی راحت گیره من یادمه تو سال کنکور من هیچ جا مهمونی نمیرفتم اون همه جا میومد حتی برای مامانش آشپزی میکرد

    و با رتبه سه رقمی برق صنعتی شریف قبول شد

    یادمه میدیدم تو مهمونی ها تو دل شلوغی دفتر هاش میخوند خلاصه لذت میبرد من خیلی سخت گیر بودم فکر میکردم من درست میگم

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    جذاب ترین قسمت ماجرا که دارم روی این ذهن عزیزم حسابی کار میکنم و هعی داره دستش برام رو میشه خیلی خدایی جذابه

    باور ناتوانی در تست زدن آزمون و یادگیری

    اینکه باید صد بار بخونم تا یادبگیرم سرعت مطالعه ام پایین آورده بود

    بجای تمرکز روی کیفیت مطالعه تمرکزم روی کمیت مطالعه بود که آره باید هر روز بالای 12 ساعت بخونم

    اینا همش باوره کمبوده ها کمبود فرصت زمان موفقیت

    لایق نبودن برای دانشگاه های تهران و پزشکی

    اینکه دانش آموز استعداد درخشان نبودنم

    من معلم های خوبی نداشتم

    بچه ها کلاس مون بی انگیزن

    خواهرم تو خونه اذیت میکنه

    بدلیل اینکه موفقیت های قبلیم حساب نمیکردم و خودم آدم ضعیف میدیدم اعتماد به نفس نداشتم عزت نفس نداشتم و حالا میخواستم با این قبولی بدرخشم که آقا منم ببینید منم هستم من هم میتوانم و چون این رشته و دانشگاه خیلی خاص بود اینم انتخابم شده بود

    خانواده ام نمیتونند کلاس کنکور ثبت نامم کنند

    خانواده ام موقعیت اجتماعی عالی ندارن (فکر میکردم فقط اونایی که مامان و بابا هاشون مهندس و دکترن میتونند کنکور قبول بشن)

    زمان کمه اون سال چون مدرسه هم میرفتم(سال آخر )و همزمان کنکور میخوندم میگفتم فایده نداره نمیشه باید تمام زمانم برای خودم باشه و اینم یکی دیگه از دلایلی که یک سال دیگه موندم و همین نشونم داد موضوع زمان نبود عشقم موضوع باورهات بودن که مانع شدن از اون زمان استفاده نبری باورهای محدود کورم کرده بودن نمیدیدم زمانی که دارم را

    من مشاور خوب ندارم

    برنامه درسی خوبی نداشتم

    این کتابها خوب نیستند من کلی کتاب خریدم که استفاده هم نشد درست و حسابی

    اونایی که سهمیه ارشد و ایثارگر دارند حق ما را می‌خورند ما نمی‌توانیم قبول بشیم

    بچه های سهمیه دار مانع من میشند

    حالا من کار خودم درست نبودااا تمام گیرم اینا بودن در صورتیکه رتبه 1 از یک خانواده متوسط تو یک شهرستان بظاهر پایین تر از اصفهان بود

    من گیرم این بود که اونا که تو تهران اند و مدرسان تهران سطح بالاتری دارن معلم هاشون خیلی خوب کار میکنند

    اما اینا همه بهانه ذهنم برای درست و حسابی تلاش نکردن بود چون روی من فشاری بود که خودم ایجاد کرده بودم(انتخاب ناآگاهانه) برای اینکه دختر خوب خانواده باشم و مورد تایید مادرم بخصوص که راضیش کنم (چون همیشه ازم انتظار بهترین شدن داشت بعضی وقت ها زور میزد که منو بهترین جلوه بده مثلا یادمه سر مدارس تیزهوشان من قبول نشدم و دو تا هم سن داشتم تو فامیل که اونا قبول شدن و خب خیلی سرکوب شدیدی بود براش چون من ‌و هعی با اونا مقایسه میکرد از همین جاها آتش رقابت باهاشون تو دلم افتاده بود حتی تو ذهننم باهاشون جنگ داشتم )دنباله رو حرف بقیه که بهم میگفتن خانم دکتر چون همیشه معدل 20 و شاگرد اول بودم تصمیم گرفتم که پزشکی برم و این دیگه تو خانواده افتاده بود تو زبان همه خانم دکتر خانم دکتر حالا ببین چه فشاری روی خودته که از درون باور نداری که میتونی قبول بشی و ناتوانی از اینکه این موفقیت کسب کنی از اون طرف بهت میگن خانم دکتر و من در طی این فشار خودم حبس کرده بودم تو خونه و سعی میکردم درس بخونم چون میشستم سر درس کلی نجوا اگر نشه چی ؟ اینطوری فایده نداره؟ این مشاور فایده نداره؟ و خب از اونجایی که همش تو خونه بودم انتظار میرفت خیلی درس میخونه و باید رتبه بشه ولی نتیجه اصلا جالب نبود

    اینا همه درصورتیکه بود که من اینا خواسته ام نبود من نمیدونستم چی میخوام و این خواسته برام خیلی خیلی بزرگ بود و همش برای اینکه خودم آروم کنم یاده لذت و ذوق پدر و مادرم از قبولیم می‌افتادم بعد تازه خیلی از چیزهایی که قلبییی دوست نداشتم برای خودم لذت بخش جلوه میدادم مثلا بودن در محیط بیمارستان و خدمت به بیماران و ساعت های خیلی زیاد کار و فعالیت در بیمارستان و….

    خودم کافی نمیدیدم

    لایق قبولی نمیدیدم

    اما همه اینا کم کم شروع به تغییر کد

    من سال 98 که اومده بودم سایت هیچی از موفقیت تحصیلی پیدا نمیکردم (چون در مدارش نبودم) یادمه یک سوال هم پرسیده بودم تو عقل کل درباره باورها که دوستان عزیزم جواب داده بودن و..،اما فکر میکردم قانون برای کنکور و اینا جواب نمیده و این شد که من از مهر 98 که باز با همان محدثه قبلی شروع کردم به درس خوندن، خیلی کم شد استفاده ام از آگاهی های سایت ولی هر موقع برمیگشتم سراسر ذوق و شوق و احساس خوب شدن میشدم و بعد دوباره این انگیزه می‌خوابید ایمانم بالا و پایین میشد

    من تمام باورم برای موفقیت تو کنکور شبانه روزی درس خوندن و زجر کشیدن بود اصلا انگار قرار نبود ی لذتی در کار باشه برای همینم روی باور خاصی کار نمیکردم اما کم کم احساسم شروع به خوب شدن کرد از زمانی که تسلیمممم شدم دیگه واقعا زیر فشار این همه درس خوندنهای بی نتیجه کم آوردم( مشاورم روزی 13 ساعت برام برنامه مینوشت و من دیگه نمیتونستم درس بخونم )و دیگه درس خوندن کم کردم دیگه خسته شده بودم یادمه از اسفند ماه دیگه روزی یک ساعت میخوندم اما روی سایت بودم با خودم میگفتم این درس خوندنه که فایده نداشت بزار ببینم سایت استاد قانون چی میگه و شروع کردم به شکرگزاری و… فکر کردن فکر کردن…

    و احساسم از ترس از نشدن روی قبول شدن کار میشد کم کم میگفتم محدثه یک ساعت بخون اما لذت ببر بیا با دید حل مسئله روی تست ها کار کنیم و کم کم با خواهر کوچیکمم برای اینکه حس و حالم خوب کنم بازی می‌کردم قبلا به شدت باهاش بحث داشتم تمام فشار های روم روش وارد میکردم دعوا و بحث و اینا

    روی احساس خوبم خیلی کار کردم روی اینکه آقا منم لایق اینم برم دانشگاه منم میتونم روزانه قبول بشم سال 99 (اینو خیلی کار کردم یادمه از اردیبهشت 99 هر روز مینوشتمش) کم کم با دوستان جدید تو سایت استاد عباس منش آشنا شدم که اتفاقا همه میخواستیم پزشکی تهران قبول بشیم و خیلی الگوهای قبولی که براحتی و با لذت قبول شده بودن و من تمام تمرکزم شده بود روی احساس خوبم اما خوب باورها اون زیر بودن هنوز عمقی کار نشده بود اما ایمانم کم کم داشت رشد میکرد روی خدا حساب باز کردن به جای عقل و منطقم دیگه برنامه های مشاورم عمل نمی‌کردم فقط هر چی خدا میگفت مثلا میشستم کنکور های سال قبل میزدم اونم اگه حس و حالم خوب بود یک دفتر داشتم مینوشتم هعی از همه چی میگفتم

    کم کم هدایت شدم که اصلا من چی دوست دارم رفتم به گذشته و دیدم من از راهنمایی کنجکاو سوالات ذهنم شده بودم در حوزه ژنتیک و زیست شناسی و … میترسیدم اینو به خانواده بگم چون مخالفت از همون راهنمایی نشون داده بودن میگفتن این رشته ها توش پول نیست موفق نمیشی آینده نداره ولی من همش میگفتم نه آدم تو مسیر علاقه اش موفقه خلاصه این فراموش شد تا دوباره زنده شد خدا هدایتم کرد

    کم کم روی این باور که من با هر رتبه ای که بیارم میرم دانشگاه روزانه درس میخونم کار میکردم

    منم لایقم لایق دانشگاه رفتن لایق تحصیل در دانشگاه و میتونم خدا کمکم میکنه خدا قبولم میکنه خدا همه کاره منه و از همه مهم تر حس خوب کار میکردم

    سال 99 برای کرونا کنکور از تیر افتاد آخر مرداد و من بازم فرصت برای بهتر کار کردن روی افکارم و حس و حال خوبم اون وسط کمی هم درس میخوندم

    کم کم شروع کردم سرچ کردن راجب قبولی رشته ها تو سایت های مختلف و میدیدم که عه با چه رتبه هایی قبول شدن پس رتبه هم مهم نیست

    چرا زور میزدم رتبه یک بشم ؟

    هنوزم به خانواده نگفته بودم برای تغییر رشته اما گفتم میخوام برم همون که میخوام

    خلاصه با تموم حس و حال خوبم رفتم سر جلسه با خدا رفتم و اومدم رها بودم و فقط میگفتم منم امسال میرم دانشگاه منم قبول میشم فقط هم روزانه میخوام

    با این که رشته شفاف تر شده بود خیالم راحت تر شده بود از قبولی چون میگفتم من پزشکی قبول نمیشم

    رتبه ها اومدن با سال قبل 2000 تا فرق داشت و بهتر شده بود(شاید باورتون نشه من حتی بعضی تست ها را شانسی میزدم)

    یادمه دوباره شروع شدن ترس هام و گریه هام قبول نمیشم و اینا باز خدا را گفت دختر پس ایمانت کجا رفته مگه نگفتی من قبولم میرم دانشگاه روزانه بیا ببرمت

    همون شب برای مامانم از ی موسسه همایش انتخاب رشته اومده بود آخه نمیخواستم انتخاب رشته کنم اما خدایی بگم ها بیشتر گریه هام از ترس مامانم بود ته قلبم روشن بود

    خلاصه ثبت نام کردم فرداش رفتم

    حرفاش خدا بود خود خدا بود

    با گریه رفتم و با خنده برگشتم

    گفت آقا مهم نیست رتبه ات چنده تو به ترتیب علاقه ات رشته و دانشگاه بزن بیا پایین

    همینم شد ‌‌

    خدا همه چی میشه برات

    امیدم شده بود در دل دل تاریکی آخه من با رتبه 5 رقمی کجا قبول بشم ؟

    همون سال چون کرونا بود همه دانشگاه ها مجازی بودن منم همه دانشگاه ها را زدم گفتم هر جا باشه میرم روزانه باشه

    نشستم همه گرایشهای زیست شناسی گیاهی جانوری سلولی و میکروبیولوژی زدم

    با دانشگاه های مختلف و ته تهش هم چند تا شیمی زدم

    مامانم اینا میگفتن آخه زیست جانوری که چی؟

    گفتم من فقط میخوام بزنم دقیقا صدای قلبم بود انتخاب رشته کردم

    بعدش نشسته بودم سایتهای دانشگاه ها بررسی میکردم یک دانشگاه بود دانشگاه دامغان از کلاس و آزمایشگاه هاش فیلم گذاشته بود من هعی اینو میدیدم به مامانم و اینا هم نشون دادم

    دقیقا مهر که نتایج اومد

    من زیست شناسی جانوری روزانه دامغان قبول شده بودم و خداروشکر چون مجازی بود من دو ترم اول تو خونه بودم و سر کلاس دانشگاه

    الله اکبر به این خدا

    یادمه میگفتم من هر جا قبول بشم دو ترم می‌خوانم مهمانی میگیرم میام دانشگاه اصفهان همونم شد بعد دو ترم اومدم دانشگاه اصفهان از جایی که فکرش هم نمی‌کردم موافقت شد

    خدا موافقت کرد

    دقیقا خدا به خواسته هامون شکل میگیره هر چی بخوای همون میشه برات براش هم فرقی نداره سال اول قبولی نمیخواستم درصورتیکه با همون رتبه سال بعدش قبول شدم

    الله اکبر به این خدا و قوانین بی نقصش که برات همه چیز و همه کس میشه

    خلاصه بگم که من الان ترم 6 هستم و دارم دانشگاه اصفهان درس میخونم با بهترین اساتید و همکلاسی ها و فضای آموزشی و یک دانشگاه بزرگ زیبا بهشته طبیعتش

    و جذاب تر استاد با همه این تغییرات پارسال

    من برای آزمون ارشد آزمایشی اقدام کردم ببینم چند چندم دیدم به به امسال نتایج اومد من رتبه 107 شدم و مجاز به انتخاب رشته این دقیقا نتیجه تغییرات باورهام بودااا من اصلا کار خاصی نکردم همون درسهایی که برای امتحاناتم خونده بودم همون

    این نتیجه فقط و فقط بهم نشون داد دیدی محدثه جونم تو فقط تو مسیر علاقه ات باش دیدی همه چی باورهاته مطمئنم امسال که آزمون ارشد اصلیم هست نتیجه بهتری میگیرم

    اینا همش بهم نشون میده که همه جا زندگی من یودم و افکارم و خدایی که بهشون بدون قضاوت شکل می‌داده

    و من تو این مسیر همش در حال رشد بودم و هستم و خدا رو بینهایت شکر که هر چی دارم از خودشه تازه دارم میفهمم چقدر به ذهنم بی اعتماد بودم میخواستم 100 بار بخونم تا بفهمم

    و استاد از شما هم بینهایت سپاسگزارم واقعا اگر من هدایت نمیشدم زیر بار این فشار خودساخته خیلی خیلی باید له میشدم

    خوشحالم و خداروشکر میکنم الان اینجام خودش بود و هست هر چی دارم خودشه به خدا

    اون خانواده ای که موافق نبودن الان بهم افتخار میکنند من اصلا از رتبه ام نگفته بودم اما مامانم که فهمید از خوشحالیش فقط سعدی نفهمیده بود تازه این برای من خیلی کوچیکه حالا که فهمیدم چه قدرتی درون منه من بزرگتر میخوام

    بیشتر میخوام بهتر میخوام و میدونم همش هدایت میشم هعی مسیر برام شفاف و شفاف تر میشه هر واحد درسی که میخوانم به کلی سوالهای ذهنیم جواب میده سر بعضی کلاسهام از خوشحالیم گریه ام میگرفت بعضی اساتیدم آنقدر سراسر عشقن

    حالا دارم الگو های موفق در حوزه علوم زیستی میبینم که با علم شون دارن چه مسائلی حل میکنند و کلی ثروت خلق میکنند

    حالا میفهمم ثروتمند شدن به رشته فلان نیست به افکارته مثال بارزش استادم هستند آقای مجید مرادمند عنکبوت شناسی که الان دارند فرصت مطالعاتی میگذرونند در دانشگاه هامبورگ آلمان و دارند تدریس میکنند اونجا

    اونوقت که میگه موفقیت تو پزشکیه ؟

    نمیگم نیست میگم برای هر کی علاقه اش تو چیزی هست که میخواد

    استادم میگفت من عشق جانوران بودم و هستم

    حالا جالبه براتون بگم من با این هدایتم به زیست جانوری فهمیدم این گرایشهایی که هست همه داریم درسهای مشترکی میخونیم و در واقع فرق خاصی نداریم

    (همه چی سر جای درست خودشه من به این هدایت ایمان دارم)

    خدایا شکرت شکرت بینهایت شکرت

    استاد با تمام قلبم سپاسگزار حضورتون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  9. -
    مونا ترحمی گفته:
    مدت عضویت: 2113 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز

    سلام به همه دوستان ارزشمندم

    چقدر کامنت های این فایل آگاهی داره

    خدایا شکرت که هدایتم میکنی به مسیری که ترمزهام رو پیدا کنم و حرکت کنم

    استاد جان با آگاهی های این فایل و خوندن کامنت های بچه ها یه ترمزی تو خودم پیدا کردم

    و فهمیدم چرا یک سری افراد راحت پول میسازن ولی برای من دقیقا شده مثل یو یو

    یه مدت خوبه دوباره میاد پایین

    از دیشب از خدا هدایت خواستم که جواب مسئله ام رو بهم بگه

    و هدایت شدم به کامنت یکی از بچه ها و فهمیدم منم این ترمز و دارم که

    برای پول درآوردن باید سخت کار کنی باید تلاش فیزیکی زیادی انجام بدی

    اصلا نمیتونم ببینم پول راحت بیاد سمت من

    الان خدا بهم یه سری آگاهی داد و فهمیدم که

    من از خدا یه درخواستی داشتم که خدایا میخوام کارهام راحت تر انجام بشه میخوام آزادی زمانی بیشتری داشته باشم دوست دارم راحت تر پول بسازم

    من و هدایت کن به مسیرهایی که راحت پول بسازم

    بعد تو کامنت های قبلیم گفتم که با همسرم تصمیم گرفتیم دفتر و جمع کنیم

    این ایده هم از یکی از دوستامون الگو گرفتیم که تو شغل خودمون هست

    دیدیم تو خونه هست و دفتر کار هم نداره ولی مثل آب خوردن داره پول میسازه از همین شغل

    پروژه میگیره میره سر کار و تایمش دست خودشه و یه سری کارها رو هم تو خونه داره انجام میده

    ما هم با هدایت خدا این کار و انجام دادیم و خیلی راحت مسیر برامون باز شد

    از روزی که ما اومدیم تو خونه کار کنیم و درخواست من از خدا این بود که خدایا ما رو هدایت کن به مسیری که راحت تر پول بسازیم

    از در و دیوار پول میومد

    از راههای ساده و راحت پول میومد

    اصلا انگار خدا همه آدم ها رو بسیج کرده بود که بیان به ما روزی برسونن

    من گفتم خدایا ایول همینه من خواستم و تو اجابت کردی

    چقدر راحت داره پول میاد

    این روند ادامه داشت و من خوشحال و خندان و سپاسگزار

    راههای ساده چی بود ؟ مثلا یه مشتری که ما سه سال پیش براش کار انجام داده بودیم زنگ میزد میگفت این چند تا دونه فایل و برام ادیت کنی چقدر میشه ؟ من میگفتم یک میلیون و پونصد

    اونم راحت قبول میکرد و من شاید نیم ساعت وقت میزاشتم و کار و تو تلگرام براش ارسال میکردم و پولم همون لحظه واریز میشد

    این یه موردش بود و پول مثل این از راههای مختلف و راحت وارد حسابم میشد

    کم کم نجواها شروع شد که مسخره کردی خودتو؟

    اینم شد کار ؟

    یه فایل ارسال کردی یک و پونصد اومده به حسابت خوشحالی ؟

    در صورتی که من داشتم پول هنرم رو میگرفتم ولی چون راحت بود ذهنم نمیتونست ببینه

    یا مثلا مشتری محصولاتش رو میاورد میگفت برام عکاسی تبلیغاتی انجام بدین

    ما هم تو خونه از محصولاتش عکاسی کردیم

    کلا شاید 4 یا 5 ساعت تو روز وقت گذاشتیم و کار هم عالی شد و مشتری چقدرراضی بود

    ما چند ساعت وقت گذاشتیم 5 میلیون اومد تو حساب و چقدر این کار برامون لذت بخش بود

    بدون اینکه هزینه ای برامون داشته باشه همش سود بود

    کار بود پول بود و چون ما عاشق کارمون هستیم برامون مثل تفریح هم بود

    پول داشت میومد همه چیز خوب بود

    بعد ما آزادی زمانی هم داشتیم

    چند روز با همسرم میرفتیم پارک بدمینتون بازی میکردیم

    بعد دوباره ذهنم شروع کرد به نجوا کردن الان همه مردم سر کارن وسط روز شما اومدین بدمینتون بازی میکنین ؟

    بابا برو یه فکری کن یه ایده ای بده یه اموزشی ببین

    الان همکارات سرکارن همه

    یعنی میخواستم بگم من آزادی زمانی رو میخواستم و اینکه کارهام راحت بشه و پولم راحت بیاد میخواستم

    و خداوند هم هدایتمون کرد به همون مسیر

    ولی ذهنم نمیتونست ببینه این راحت بودن رو

    اینم از کجا فهمیدم ؟

    فهمیدم پدرم این باورها رو داره و منم دارم

    یه وقتایی میشد که ما وسط روز میرفتیم خونه پدر و مادرم

    قبلا چون همیشه تو دفتر بودیم شبا که دفتر و میبستیم میرفتیم خونشون

    دیدم چند سری که وسط روز میریم پدرم براش سواله چرا ما بیکاریم؟

    چرا سر کار نیستیم ؟

    حالا در صورتی که مثلا صبح دو ساعت تایم گذاشتیم رفتیم کار انجام دادیم اومدیم 5 میلیون اومده تو حساب یا ده میلیون اومده تو حساب

    یعنی در عرض دو ساعت ما کلی درآمد داشتیم

    ولی تو ذهن پدر من اینه که اصلا زشته مخصوصا برای یه مرد (یعنی همسرم) این تایم روز سرکار نباشه تو خونه باشه

    یعنی تو ذهنش اینه باید صبح ساعت 6 بری از خونه بیرون شب بیای خونه

    این یعنی کار

    این یعنی پول درآوردن

    مثلا یک هفته میریم مسافرت

    حالا تو این یه هفته کلی مشتری زنگ میزنن و سفارش کار میدن یا تایم رزرو میکنن و بیعانه میریزن

    یعنی پوله داره میاد

    ما هم داریم لذت میبریم

    و تو ذهن بابام اینه یک هفته سر کار نرفتی؟

    مگه کار نداری؟

    یعنی تو این مدت بارها از من پرسیده کار ندارین؟

    میفهمم که نگرانه و نمیتونه بپذیره که تو لذت ببر تو آزادی زمانی داشته باش پولم میاد

    خوب منم این باورها رو از پدرم گرفتم دیگه

    من از دیشب دارم میگم خدایا چرا همه چیز خوب بود ولی احساس میکنم روند درآمدیمون کم شد؟

    چرا دیگه انقدر راحت پول نمیاد؟

    خدایا ترمزم چیه؟

    بعد دیدم خوب بابا من اصلا نتونستم ببینم پول داره راحت میاد

    خدا که داشت کارش و انجام میداد

    مشتری که بود پول که بود کار که بود ولی

    انقدر ذهنم نجوا کرد

    انقدر کارم و بی ارزش و مسخره جلوه داد

    انقدر فرکانس این و فرستادم که باید سخت کار کنی تا پول بیاد خوب همین شد دیگه

    استاد سپاسگزارم ازت

    میخواستم بگم ترمزم اینه که فکر میکنم باید سخت کار کنی تا ثروتمند بشی

    اصلا فکر نمیکردم این ترمزرو داشته باشم

    ولی الان تو تنهایی خودم وقتی اومدم روند این مدت و مرور کردم دیدم آره ترمزم اینه

    خدایا هدایتم کن به راه راست به راه کسانی که به آنان نعمت داده ای

    نه کسانی که بر آنان غضب کرده ای و نه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  10. -
    حسن یزدانی گفته:
    مدت عضویت: 2085 روز

    با سلام خدمت شما استاد عزیز و بچه ها

    استاد من یکی از خواسته هایی که داشتم روابط و ازدواج بود و چندین و چند سال تلاش های مختلفی کردم مثلا خواستگاری های مختلف روی شخصیتم کار کردم روی احساس لیاقتم برای داشتن یک رابطه ی خوب کار کردم ولی هر دفعه نمی شد

    این در حالی بود که در اطرافیانم دوستانم و اقوامم می دیدم کسایی که هم سن من یا کمتر از سن من داشتن خیلی راحت تر و در زمان کمتری از من ازدواج کردن

    من حتی استاد برای اینکه ازدواج کنم شغلم رو هم چندین بار تغییر دادم چونکه اطرافیانم و خودم بعد یه مدتی به این نتیجه رسیدم که شغلم باعث شده که دیر ازدواج کنم و باید شغلی داشته باشم که اون دختر خوشش بیاد

    اما هیچ کدوم از این تغییر کردن ها افاقه نکرد تا اینکه بعد از دیدن این ویدئوی ارزشمند تا حدودی دستم اومده که چه جاهایی پام روی ترمز بوده

    من وارد رابطه شدن رو دوست دارم اما باوری که بعد از ازدواج باید همش کار کنم و سختی بکشم برای پول در آوردن و هزینه کردن برای زندگی مشترک

    باعث شده که من نتونم وارد یک رابطه بشم با وجود تلاش هایی که کردم .

    و همون طور که گفتم اطرافیانم با شغل های معمولی تر از من الان هزینه های یک زندگی مشترک رو دارن میدن و استاد امیدوارم بتونم وارد این دوره شگفت انگیز بشم و این ترمزها رو از زندگیم حذف کنم

    تشکر می کنم از شما استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: