https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد عزیزم باز هم با طرح سوالاتتون منو شگفت زده کردین وااااقعا ک شما بینظیرین استاد ، راستش باید بگم ک این سوال دقیقا سوالی هست ک من چند وقت اخیر از خودم میپرسیدم و کم و بیش ریشه هاش رو توی وجودم پیدا کردم، شاید این راه هدایتی باشه بدای من و عزیزان دیگه، اما ب قول علی آقای خوشدل ” آیا فقط پیدا کردن این ریشه ها و باگ ها توی وجودمون کافیه؟؟” واقعا ک ب تنهایی کافی نیست و برای خلق نتیجه باید اصلاح بشه
از کجا شروع کنم و از کجا بگم ک گفتنی ها بسیاره…
اولین سوالی ک بخوام جواب بدم این هست ک : از چهارسال پیش تا ب همین الان برای رسیدن ب دو هدف یا بهتره بگم خواسته عمیقم (( داشتن و ساختن یک رابطه عاطفی سالم و عاشقانه و دومیش رسیدن ب نتیجه مالی دلخواه)) خیلیییییییی خیلییییییی زیاد تلاش کردم بیشتر میتونم بگم تلاش هام برای داشتن یک رابطه عاطفی عاشقانه بوده و هست اما انگار ن انگار ، انگار توی این دو مسئله زندگی من شده تردمیل، دویدن و نرسیدن و خسته شدن ،اما تا کی؟..
روی عزت نفسم کار کردم و نتیجه دلخواهم رخ نداد ، روی احساس لیاقتم کار کردم و نتیجه دلخواهم رخ نداد و هرچی آدم ناسالم بوده و هست انگار باید دقیقا وارد زندگی من بشه…
نمیگم من توی کار کردن روی خودم کم کاری کردم نه
ب اندازه ای ک روی خودم کار کردم و وقت گذاشتم برای بهبود خودم نتیجه هم گرفتم ، اما خب باورهایی ک توی ذهن من ران هست و داره اجرا میشه قوی تر هست و داره اتفاقات زندگی من رو خلق میکنه اگر بخوام راحت تر درمورد باورهام در مورد رابطه عاطفی توضیح بدم (( من باور دارم ک من برای فرد مورد نظرم کافی نیستم ک این باور ریشه در احساس عدم لیاقت من داره ، من باور دارم ک من لایق دریافت عشق نیستم ،باور دارم ک اگر شخصی برای من وقت بزاره و ب من محبت کنه در واقع داره ب من لطف میکنه و داره وقتش رو با بودن کنار من هدر میده و ب همین خاطره ک هیییچ پسری ب خاطر این فرکانس عجیب غریب و داغون من نمیتونه کنار من بمونه ، و چیزی ک برای همه عجیبه اینه ک ب من میگن ” تو با این همه خوشگلی و ویژگی های خوب و کلی مهارت هایی ک بلدی اصلا نباید تنها باشی و اتفاقا باید با بهترین پسر شهرتون وارد رابطه بشی” این موضوع برای دیگران عجیبه ولی برای من نه ،چون من نتیجه فرکان هارو میدونم و از باورهای خودم آگاهم و دلیلش هم برام واضحه ک چرا اون رابطه ای ک میخوام رخ نمیده، و ب قول علی آقای خوشدل اگر کسی ب من محبتی بکنه یا کاری رو برای من انجام بده تا 50 برابرش رو براش جبران نکنم ول کن قضیه نمیشم ک خب تمام اینها ریشه در احساس عدم لیاقت داره ک استاد توی دوره عزت نفس و دوازده قدم در موردش خوب توضیح دادن، یا مثلا ب خاطر سرکوب هایی ک توی دوران کودکیم شدم و یادمه همیشه بهم میگفتن کسی جز نون خشکی و نمکی و گاری چی نمیاد با تو ازدواج بکنه!!!
این حرفی بود ک توی بچگیم بااار ها و باارها ب من گفته میشد توسط اطرافیان و بزرگترهام، دنبال مقصر نیستم ب قول استاد تو بچگیمون پدر مادر و … سرکوبمون میکردن اما حالا خودمون این کار رو انجام میدیم و خودمون خودمون رو له و سرکوب میکنیم ، ب هر حال شاید ایت بهترین تضاد و مسئله ای هست ک من باید حلش کنم،اما این حرف ها درون من باور ساخت اون هم باوری نهادینه ک من لایق نیستم ،بهتره بگم لایق هرچیزی ک تو دنیا خوب باشه نیستم ، این باوریه ک تمااام اتفاقات زندگی من و هر فردی ک این باور رو داشته باشه رقم میزنه چ اون فرد دوست داشته باشه و چ دوست نداشته باشه…
من تلاش های زیادی کردم ، اینکه صفحات دفترم رو پر میکردم و مینوشتم و مینوشتم … اما واقعا نوشتن هم کافی نیست ، مهم ترین راه اینه ک وقتی باگ و باور غلطی رو درون خودمون پیدا میکنیم و بعد از اینکه مینویسیمش باید روی اون باگ کار کنیم تا اصلاح بشه ،اگر ک میخوایم نتیجه دلخواهمون رو بگیریم ک ب قول استاد: چون از قبل هم پامون روی ترمز بوده و هم گاز ب محض اینکه پامون رو از روی ترمز برداریم پرواز میکنیم و درهایی از رحمت و نعمت ب رومون باز میشه ، داشتم درمورد باورهایی ک دارم توضیح میدادم ، من باور دارم ک تمام رابطه های عاطفی ب خیانت ختم میشه و ب عینه دیدم دختر یا پسرِ همه چیز تمام و ایده آل و زیبا و پولدار و خوش اخلاقی رو ک پارتنرش بهش خیانت کرده و شخص دیگه ای رو جایگزینش کرده و انقققققدرررررر این الگو رو ب عینه دیدم ک دیگه برام باور و منطق شده ک تو اصلا مهم نیست ک چقدر خوشگل و پولدار و باشخصیت و همه چیز تمام باشی ، مهم اینه ک در نهاایت بهت خیانت میشه، شااید اگر قبل تر ها یک چنین چیزی رو میدیدم ب طرفی ک خیانت کرده فحش میدادم، اما الان ک داستان فرکانس ها و باورها رو میدونم ،میفهمم ک اصصصلاا مهم نیست ک چقدر زیبا و پولدار و …. هستی ،(( فقققط مهم اینه ک چه باوری نسبت ب خودت و رابطه و آدمها داری)) تموم شدو رفت تماام داستان همینه.
در واقع پول و زیبایی و محل تولد و اندام و اینها ملاک اصلی نیست ب خدا ک ملاک اصلی نیست اگر ب زیبایی باشه پس چرا ما کلی دختر و پسر خوشگل داریم ک بهشون خیانت شده یا تنها هستن؟؟؟ اگر ب پول دار بودن باشه پس چرا کلیییی آدم پول دار داریم ک ازشون تو رابطه سوء استفاده و اخاذی شده؟؟؟
من راه های مختلفی رو رفتم قبل تر ها ، اون موقع ها ک داستان فرکانس هارو نمیدونستم و اصلا با استاد آشنا نبودم ،فکر میکردم اگر شیک لباس بپوشم و هفت قلم آرایش بکنم و عطر فلان بزنم و با کلاس رفتار کنم دیگه همه پسرا کشته مُردَم میشن ،این راهو تا تهههش رفتم و بی نتیجه برگشتم و اما میفهمم ک یک چیزی وجود داره فرا تر از اینهایی ک من و ما فکر میکنیم…
همه چیز باوره همه چیز باوره همه چیز باوره…
همه چیز فرکانسه همه چیز احساس لیاقته همه چیز اینه ک تو توی مسیر درست باشی ، همه چیز اینه ک تو اصل رو از فرع بشناشی ، همین و بس…
بخدا ک چیز دیگه ای جز این نیست
در مورد پول و استقلال مالی هم بگم ک کلییی تلاش کردم ،سرکار رفتم و تمامِ خودم رو میزاشتم تا کارم رو با کیفیت بالا انجام بدم ولی این اصلاااا کافی نیست ، مهم باوریه ک من دارم ،حالا باور من چیه؟! مگه پول ب همین راحتیا ب دست میاد، مگه علف خرسه، اگه من پول خوبی دربیارم فلان آدم ب من حسادت میکنه ،گناه داره دلش میسوزه وووو……. کلییییی باور داغون دیگه ک باعث میشه من هدایت بشم ب کارهایی ک درامد خاصی برای من ندارن و اصصصلا هم مهم نیست ک من چقدر تلاش میکنم و با کیفیت کارم رو انجام میدم ،مهم اینه ک باورهای من داره این اتفاقات رو رقم میزنه…
و واقعا من هم آدمی نیستم ک اگر توی زندگیم باگ و مسئله ای وجود داشته باشه بخوام دست روی دست بزارم و هیچ کاری نکنم واااااقعا تلاش میکنم و حرکت میکنم و خیلییی ب لحاظ ذهنی تلاش میکنم اما خب یک سری باور ها وجود داره ک پاشنه آشیل من هست و تا اونها درست نشوند نتیجه دلخواه اتفاق نمی افتد.
و در جواب دومین سوال باید بگم ک راستش من کسی رو ندیدم مثل خودم ک انقدر دنبال پاشنه های آشیل توی وجود خودش بگرده اما دیدم افرادی رو ک شاید ب لحاظ قیافه و اندام واقعا زیبایی خاصی ندارن و جذاب ب نظر نمیرسن اما با افرادی وارد رابطه شدن ک بسیار متعهد و زیبا و خوش برخورد و پولدار هستن و شاهد تلاش های اون افراد هم بودم و میدیدم ک واقعا میخوان و دنبال این میگردن ک چطور رابطه خوب و سالم زیبایی بسازن و راه هم بهشون نشون داده شده…
ولی اون الگویی ک من میخوام و اون چیزی ک خواسته من هست رو تا ب الان تو زندگیم چنین فردی رو ندیدم ،شاید این هم ب خاطر مداریه ک من توش هستم ب لحاظ عاطفی ، ک نمیتونم آدمهایی رو ببینم ک یک زندگی عاشقانه و یک رابطه عالی دارن و لذت میبرن.
ولی ب هرحال هستن و دیدم کسانی رو ک رابطه عاطفی خوبی برای خودشون دارن و لذت هم میبرن و یا بدون اینکه بخوان خودشون رو اذیت بکنن سرکار میرن و درآمد خوبی هم دارن و اتفاقا حالشون هم خوبه…
و خب ب طبع درجهت خواستشون هم تلاش کردن و نتیجه هم گرفتن…
ب قول استاد عزیز ک میگن ” چطور میشه ک دوتا فرد توی یک فضای فرکانسی مشابه بزرگ میشن و زندگی میکنن ،اما نتایج یکی از اونها با فرد دیگه کاملاااا متفاوته و هییچ ربطی ب هم ندارن؟” حالا ممکنه از لحاظ مالی باشه، از لحاظ عاطفی باشه، از لحاظ سلامتی باشه، از لحاظ معنویت باشه و یا هرررر چیز دیگه ای …
حالا سوال مهم من این هست ک ” من ک کلیی پاشنه آشیل توی وجودم پیدا کردم و نوشتم و از ترمزهام تا حدودی آگاه هستم ، و ب این پذیرش هم رسیدم ک خلق زندگی من دست خود من هست دست باور ها و فرکانس هام هست و نه چیز دیگه ای، حالا باید چکار کنم ک بتونم پام رو از روی ترمز بردارم؟؟ حالا دیگه باید چکار کنم ک نتیجه رخ بدهد؟؟ ))
چون این جور ک من دارم میبینم با این همه تلاشی ک من میکنم ب لحاظ ذهنی و کار کردن روی باورهام ولی سرعت رخ دادن نتایجم بسیارر بسیار کند هست مثل راه رفتن لاکپشت ، خب اگر پام رو از روی ترمز برندارم و یا همین جوری پیش بره عملا من ب خواستم نمیرسم و هممون دیدیم افرادی رو ک زندگی کردن و پیر شدن و با کلی آرزوهایی ک ب هیچ کدومشون نرسیدن از این دنیا رفتن.
من میخوام جزء اون دسته از آدمهایی باشم ک تمااام زندگی و دنیا رو تجربه میکنه و لذت میبره و بعد با
کوله باری از شادی رضایت از این دنیا میره ،خب الگوی بینظیری هم داریم مثل استاد عباس منش عزیز ک از هر جهت دارن از زندگیشون لذت میبرن و ن ترسی دارن از آینده و ن غمی از گذشته.
این بهترین الگویی ک هست هممون میتونیم داشته باشیم.
و در آخر بگم ،فقط هم زندگیم ب این شکل نبوده ک دائما پام روی ترمز باشه و ب خواسته هام نرسم نه، من درمورد پاشنه های آشیل صحبت میکنم ک خب هرر انسانی توی وجودش ترمزها و باورهای محدودکننده ای داره ،اتفاقا من خیلی اوقات خواسته هایی رو داشتم ک فقط با تجسم نتیجه ،اون خواسته ام رو خلق کردم و بهشون رسیدم و یا گاهی اوقات با نوشتن و درخواست کردن از خداوند بهشون به راحتترین شکل ممکنه رسیدم بهتره بگم از مسیری ک فکرش رو هم نمیکردم خواسته ام رقم خورده و یا حتی با نوشتم خواسته ام ب شکل ستاره قطبی اون خواسته و اتفاق خوب رو خلق کردم.
ک خب قطعا این مثال درمورد هممون صدق میکنه
و میدونیم ک خواسته ها باید بعد از تولدشون رخ بدن و اما و اگر و شاید هم نداره
اما ما اینجا درمورد پاشنه های آشیلمون فکر و صحبت میکنیم ک ب امید خداوند پیداشون میکنیم و بهههترین نتایجمون رو باهم ب اشتراک میزاریم و میشیم الگوی خوبی برای هم و دیگران و لذت میبریم انشالله ب امید خدا
همین جا دعا میکنم ک انشالله هممون و تمام کسایی ک طلب هدایت میکنن درهایی از رحمت و نعمت ب رومون باز بشه و ب اون خواسته هایی ک سالهاست دنبالشون هستیم برسیم فقط با یک چیز ( برداشتن پامون از روی ترمز )
از خداوند میخوام ک کمکمون بکنه تا بتونیم علاوه بر شناسایی ترمز ها ،پامون رو از روی اونها برداریم تا بفهمیم لذت پرواز و رسیدن یعنی چی…
الهی آمین
الهی آمین
الهی آمین
استاد عزیزم بیییینهایت ازتون سپاس گذارم بازهم ب خاطر طرح این چنین سوالات عالی و درجه یکی ک دقیقا عمیق ترین چیزهارو از وجودمون بیرون میکشید عاشقتونم استاد عزیزم و بانو شایسته زیبا زیبا رو️️
سلام خدای قشنگم قربونت برم که همیشه منو هدایت میکنی به سمت بهترینا و چقدر هدایت به این فایل در بهترین موقعیت بود.
سلام استاد قشنگم سلام مریم عزیزم
خسته نباشید
سوال1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
اول از همه احساس کردم ذهنم خالیه و من تا حالا برای هیچ هدفی تلاش نکردم. و همینجا به یک ترمز رسیدم اینکه من از پس تضادها بر نیومدم از پس همون تضادهای اول راه.
موقعی که درس میخوندم، با اینکه واقعا میخوندم نتیجه ای نمیداد چقدر ناامیدم میکرد.
یا وقتی دلم میخواست علاقه ام یعنی ساخت چیزایی که دوست دارم رو شروع کنم و من تلاش میکمم باورهام براش درست کنم اما اقدام نمیکنم. ساخت مجسمه رو دوست داشتم یسری وسایل رو تهیه کردم اما بعد از چندتا کار دیدم من نمیتونم خیلی خوب چهره رو بکشم و بیخیالش شدم. میخواستم گلدوزی رو یادبگیرم چون حس خوبی به من میداد اما همون اول که تلاش کردم و دیدم تو باراول نشد بیخیال شدم. من همیشه تو همون اولین تضادها موندم و ادامه ندادم و حرکت نکردم. همیشه گفتم اینکه اسونه پس چرا من نمیتونم؟ بلافاصله بعد اینکه نمیشو بیخیالش میشدم.
نکتهی خوبی رو از خودم فهمیدم چیزی که مدتیه ذهن من رو درگیر خودش کرده. اینکه میخوام مهارت یادبگیرم اما چقدر سریع میزنم زیرش و رهاش میکنم. من باید متعهد اون باشم.
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
اما در کنار من مادرم بود که بدون هیچ تصویری خودش تلاش میکرد و میساخت اما تا من میدیدم نمیشه بیخیالش شدم.
یا تو کارای مختلف وقتی میدیم خواهرم باهم که تلاش میکردیم من خته میشدم و بیخیال اون صبورانه مسیر رو طی میکرد. اما من تا نمیشد رها میکردم.
یا وقتی درس میخونم همکلاسی هام رو که میبینم خیلی کمتر از من میخونند اما توی امتحانا مثل من هستند.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
باور عدم لیاقت که من نمیتونم و احساس لیاقت
باور اینکه من نمیتونم از پس تضادها بر بیام و اینکه تلاش های من جواب نمیده من نمیتونم
باور به اینکه یعنی اصلا میشه؟ برای منم میشه
باور عدم اعتماد بنفس و عزت نفس
چقدر سوال های خوبی بودند استاد من الان فهمیدم چرا شروع نمیکنم. چون از اینکه هی هر هدفی رو اول راه ول کردم و گفتم. من باید شخصبت حل مسئله بسازم.
با اینکه میبینم وقتی میمونم پای کار یاد میگیریم چقدر لذت بخشه
و قول میدم به اهدافم میرسم و شخصیت حل تضاد و مسائل میسازم
خدایا شکرت بابت این شناختی که از خودم پیدا کردم و این هدایت
دوستان خوبم خیلییدوستتون دارم خوشحالم کامنتاتون رو میخونمم
خیلی خوشحال شدم که این جملات زیبا رو بهم گفتید. بهم انرژی خیلی خوبی داد. مرسی بابت این حال خوب.
انشالله شما هم که تو این مسیر زیبا این مسیر رشد و آگاهی قدم گذاشتید همیشه روبه جلو حرکت کنید که لایق بهترینایید.
مچکرم ازتون همهی اینها بخاطر اگاهی هایی بود که استاد بهم یاد داده و خداروشکر میکنم و سپاسگذارم برای این سایت بی نظیر که مارو به خواسته هامون میرسونه.
که هم صنف من اومد چسبید کنار من ارزانسرا زد من خودمو بکل باختم منی که ازاین مرحله ارزان رد شدم به آرزوی جنسای اورجینال برسم رسیدم ولی بااومدن این ادم قلبم سنگین شد چند روز حالم اوکی پر انرژی چند روز بعد توجه وتایید و افکار سنگین میاد سراغم واینکه مغازه شد سه برابر دیگه مسیروگم کردم گفتم دیگه چه هدفی بذارم روزانه مبلغو درخواست میکردم قبلا میومد الان ترمزام زیاد شده دوره روانشناسی ثروت عزت نفس رو خریدم ولی تو همون جلسه های اول موندم
1.چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام دادی اما هنوز به آن نرسیده ای؟
راستش هدف و خواسته من مالی بود و از پارسال شروع کردم به کارکردن روی افکار و باورهام و با دوره 12 قدم و عزت نفس پیش اومدم و به لطف خدا به هدفم هم رسیدم یعنی بعد یه دوره درهای رحمت الهی به روی من باز شد و بهمن وار همه چیز یهو عالی شد . از همسرم که کاملا وابسته ش بودم و بدون اطلاع اون آب هم نمیخوردم جدا شدم و تمام اختیارات و آزادیم برگشت .دخترم 2سال منتظر درست شدن کارش بود که اتفاق افتاد و حقوق خوبی گرفت که الان کمک خرجمه ،پول پیش خونه به راحتی واسم جور شد. همه اطرافیان شروع کردن به کمک و هوای ما رو داشتن . واسه تولدم گوشی کادو گرفتم از مامانم .از شرکت دخترم کلی مواد غذایی بهمون دادن که اصلا قبل این سابقه نداشت همچین کاری کنن.وکلی اتفاقات ریزو درشت که هر روز باعث میشد من سجده شکر به جای بیارم .
ومن توی خواسته هام نوشتم که میخوام ورودی مالی از کار خودم باشه یهو تمام کسانی که بهمون چپ و راست لطف میکردن همه چی با هم تموم شد . اولش گیج شدم که چی شد ؟ اما بعد که فکر کردم متوجه شدم از کجا آب میخوره چون من خودم خواستم ثروتم از ورودی کار خودم باشه . اونم یک ساله که دارم آموزش میبینم و هنوز شروع نکردم و امروز بعد دیدن این فایل متوجه شدم که باور اشتباه من همینه و نباید درهای ورودی رحمت رو میبستم و راه مشخص میکردم.
2.چه افرادی را میشناسی که با وجود تلاش های کمتر به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما خواسته های آنها محقق شده ؟
یکی از اساتیدم که به صورت مجازی ازش آموزش میبینم داستان رسیدن به موفقیتش رو توی اینستا گذاشته بود من بعد خوندن داستان زندگی اون انگیزه گرفتم که همون راه رو پیش ببرم .ایشون بعد 5 سال از همین حرفه ای که من دارم آموزش میبینم بسیار موفق شده و ثروت عظیمی به دست آورده .توی خاطراتش نوشته بود شروع کارش از فروختن گوشواره ای مادرش بوده و حالا بسیار موفقه .منم هر روز به خودم یادآوری میکنم اون تکاملش رو طی کرده منم باید صبور باشم و با آگاهی پیش برم و تکامل طی کنم تا موفق بشم، فقط با خودم تکرار میکنم من زودتر و بهتر به نتیجه میرسم چون راز جهان هستی رو میدونم و با آگاهیها و آموزشهای شما دارم پیش میرم .
3. چه باورهای محدود کننده ای(ترمزهای مخفی) را میتوانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باعث شده که با وجود اینهمه تلاش باز هم به آن خواسته ها نرسی ؟
اولین باور اینکه من باید حتما از طریق کارم به ثروت برسم . دوم اینکه من آدم کمالگرایی هستم تا مطمئن نباشم کارم رو عالی و بدون نقص انجام میدم جرات ندارم مشتری قبول کنم و از شروع کار میترسم .
این موضوع باعث شده با وجود اینکه برنامه سنگینی برای کار کردن روی خودم و آموزش دیدن توی روز گذاشتم اما حس کنم یه طناب محکم منو یکجا نگه داشته و اجازه حرکت و شروع به من نمیده . هر روز حس میکنم داره دیر میشه و من عقب موندم و ماه ها پیش باید شروع میکردم اما باز هم قدرت حرکت ندارم و این موضوع باعث شده از دست خودم عصبی باشم .
حالا با دیدن این فایل فوق العاده متوجه شدم باید باورهای منفی رو در مورد راه های رسیدن به ثروت و ترس و کمالگرایی رو تبدیل به باورهای مثبت کنم و پامو از روی ترمز بردارم مطمئنم به محض اینکه پامو از روی ترمز بردارم بهمنی از ثروت و رحمت الهی وارد زندگیم میشه به لطف الله مهربان .
استاد شما زندگی منو تبدیل به بهشت کردی ممنون و سپاسگذارم خدا همیشه حافظ و نگهدارتون باشه که واقعا پیامبر زمانه ای .
سلام به استاد عزیزم ،خانم شایسته مهربونم وتمام دوستان هم فرکانسی ام در این سایت الهی ،
بازم اومدم به تعهدم عمل کنم و بنویسم و از خدا خواستم کمکم کنه استاد درک کردم که نوشتن (کتابه) واقعا روزم میسازه و حالم خوب میکنه و این یعنی در نوشتن قدرتها نهفته است. خدایا شکرت (الحمد لله)
استاد توجه به نکات مثبت و زیباییها کار هر لحظه من در این روزهایم شده و چه اتفاقاتی برام بهمراه داره خدایا شکرت
به به باز استاد عزیزم میبینم در پرادایس زیبا ، بهشت خداوند بروی زمین و خدای من بارونی که در آخر فایل دیونم کرد و اشک می ریختم و سپاسگزاری میکردم دلم بارون میخواست اینم بارون زینب خانوم.
حالا قراره استادم یه فایل پر از آگاهی درباره تحقق خواسته ها و نحوه هماهنگ شدن با این قانون برای شاگردانش ضبط کنه سپاس از مریم جانم که همراه همیشگی استادمون هستن.
و اما سوالاتی که استاد در این فایل مطرح کردن و پاسخ دادن به این سوالات و تامل در پاسخ دوستانم که قراره چه آگاهی های ارزشمندی رو دریافت کنم.
سوال 1
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
استاد من تا گرفتن مدرک دیپلم شاگرد زرنگه کلاس بودم خیلی درس میخواندم و شاگرد سختکوشی بودم نمرات همیشه عالی و خوب با این همه تلاشی که میکردم باید کنکور براحتی رد میکردم و رشته خوب تو بهترین دانشگاه قبول میشدم یادمه برا کنکور تمام وقت درس میخوندم بسته آموزشی تهیه کردم تقریبا 3 سال پشت کنکور بودم رشته ای که میخواستم و دانشگاهی که آرزوش داشتم دانشگاه شهید چمران اهواز نشد که نشد
سال بعدش مجاز شدم به انتخاب رشته و رتبه خوبی برای پذیرش دانشگاه فرهنگیان آوردم تا مصاحبه رفتم یادمه مصاحبه ام هم عالی بود و دیگه باید قبول میشدم و به طرز عجیبی رد شدم و اون سال پیام نور قبول شدم که نیازی به این همه تلاش سخت نبود اصلا.
سوال 2
چه افرادی را میشناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده آمد یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟
روز مصاحبه با یکی از بچه ها آشنا شدم که اونم مجاز شده بود البته رتبه اش از من کمتر بود و حتی میگفت زیاد آمادگی نداره تلاشش خیلی کمتر از من بود با روزی چند ساعت تونسته بود مجاز بشه یادمه خیلی ریلکس بود استرس نداشت یجورایی توکل بخدا کرده بود آرامش داشت ولی خوب اینارو من الان درک میکنم ما در یک شرایط مشابه بودیم اون نتیجه گرفت قبول شد و من رد شدم.
سوال 3
چه باورهای محدود کننده ای را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنید باعث شده که با وجود این همه تلاش ،باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
اولین بار محدود کننده و مخرب:
خیلی باید درس بخونی سختی بکشی این درس خوندنت برای قبولی کافی نیس. به قول استاد پدرت هم باید در بیاد تا نتیجه بگیری.
دومین باور محدود کننده؛:
قبول شدن تو دانشگاه دولتی رو سخت میدونستم و اینکه فقط کسای خاصی قبول میشن و این همان حس عدم لیاقت
من خودم لایق قبول شدن نمیدونستم. ای وای بر من چه باورهای مخربی که من نداشتم.
و اما سومین باور محدود کننده و شرک آلود :
که آقا سهمیه شهدا و جانبازان و فلان فلان سهمیه برا ما که دیگه چیزی نمیمونه من دست دیگران رو تو قبول شدنم دخیل کردم و نه توکل برا الله یکتا و ایمان به او.
و الان درک کردم که باور کل قضیه است. وقتی باورهای درستی داشته باشی خداوند تورو به بینهایت راههای آسون هدایت میکنه و در حالی که از مسیر تلاش و هدفت لذت میبری به نتیجه میرسی. اگر باورهایی درست میبود من با توجه به اینکه از مسیر درس خواندن لذت میبردم خیلی راحت دانشگاهی که آرزوش داشتم قبول میشدمم.
استاد جانم این فایل واقعا پر از آگاهی است دیگه باید عمل کنم باورهای محدود کننده رو بکشم بیرون تا نتایج ببینم خیلی راحت والسلام .
در پناه الله یکتا شاد ،پیرز،سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشین.
من خیلی خیلی مقاومت داشت ذهنم برای نوشتن، دو بار فایل رو گوش دادم و برای بار سوم چند ثانیه اول فایل یهو چیزی تو ذهنم گفت بنویس بخدا این فایل جدیده حتما استاد میخونه شاید اینی که فرمودند بعد این فایل و کامنت هاش احتمال داره فایل جدید بسازن شاید کامنت تو هم جز اونا باشه و در باره ش صحبت کنن، فایل و استوپ کردم و مینویسم.
من از وقتی که یادم میاد خیلی به درس خوندن اهمیت میدادم! یعنی خیلی درس میخوندم حداقل تو خانواده خودم به یاد ندارم کسی مثل من شب و روز درس خونده باشه! بچه که بودم تنها هدفم این بود شاگرد اول بشم و جایزه بگیرم و مامانم که میاد مدرسه احوال درس و اخلاقمو میپرسه بعدش برگرده و همممش ازم تعریف کنه و خوشحال بشن با پدرم.
شاید باورتون نشه من از وقتی یادم میاد وقتی نماز می خوندم بعد از سلامتی پدر و مادرم تنها دعام این بود خدایا این ماه این ترم این سال هم باز من شاگرد اول کلاس بشم!
خیلی تلاش کردم و حقیقتا همیشه هم من شاگرد اول بودم.
اما در نهایت نتیجه کنکور و دانشگاهم اونی نشد که باید میدیدم، میدونید راستش من همیشه یه چیزی تو ذهنم هست یا نمیدونم شاید تو ذهنم به وجود آوردن مثلا خواهرم همیشه بهم میگفت شیما درس میخونه ولی اینقدره که تا بره سر جلسه امتحان هرچی میدونه رو خالی کنه رو برگه و بیست بشه ولی بعدش که میاد خونه دیگه صفر صفره؟!
من نمیدونم چرا همیشه چون خواهر بزرگترم بود حرفشو خیلی قبول داشتم، شاید چیزی تو ناخودآگاهم این رو پذیرفت و اعتماد به نفسمو از دست دادم، با اینکه بعدشم من درسهامو بلد بودم واقعا و کلی برای همکلاسی هام که میومدن خونه مون تدریس میکردم و براشون توضیح میدادم ولی این حرف خواهرم هیچ وقت از ذهنم پاک نشد ینی من نتونستم پاکش کنم، تا رسید به کنکور و کلی کتاب و جزوه و درس سه سال و …… الی آخر
آخرشم هیمن خواهرم که پنج سالم از من بزرگتر بود و حرفاشوهمه حتی پدر مادرمم قبول داشتن گفت کتابهای من خوبه و همین ها رو بخون!
و من همین کارو کردم غافل از اینکه آغا چهار سال یکبار نظام تغییر میکنه ایشون که کتابهاش برای پنج سال پیشه تازه حدددداقل!
القصه با اینکه من معدلم بالا بود و میتونستم بورسیه آزمون های قلم چی بشم بازم مدیر مدرسه اسم من و دوستمو معرفی نکرد سهمیه بورس شهرستان ما هم دو نفر بود که مدیر مدرسه شیف بعدی مدرسه ما، دانش آموزاشو اول معرفی کرد و ظرفیت تکمیل شد و از اینم جا موندیم.
خلاصه بگم این از وضع درسی مون اگرچه من الان مدرک فوق لیسانس دارم و رتبه خوبی هم در دکتری کسب کردم و الان نه به طوری رسمی ولی هم در مدرسه تدریس میکنم و هم در جهاد کشاورزی ولی چیزی که من براش تلاش کردم اینها نبود.
نکته بعدی شرایط مالیه و استخدام شدنم، این هم برام خیلی مهمه ولی در واقع من یک مشکل عاطفی برام پیش اومد، 22 بهمن سال 97 که تازه من فارغ التحصیل شده بودم از دانشگاه و برگشتم خونه که مثلا دیگه ازدواج کنم و نشد! به خاطر یک سری دلایلی که در اولین سوالم در عقل کل هستش اونجا نوشتم و در نهایت کل زندگی من رو تحت تاثیر قرار داد و میتونم بگم شاید اوایل سال 1401 کم کم تونستم به خودم بیام.
مسله بعدی که الان اولویت من در زندگیم هست بحث روابطه!
من بعد از اون شکست در روابط عافیم روابطی که در واقع اولین و آخرین عشق من در زندگیم بود به شدت افسرده شدم در حدی که حتی خودم رو لایق خندیدن نمیدیدم یعنی حتی بعد یکی دو سال به محض اینکه لبخندی رو لبم میومد یه چیزی تو ذهنم می گفت تو دیگه چرا میخندی خیلی خوشبخت و خوشحالی؟ و دوباره و دوباره….
به کمک فایل های رایگان شما شب و روزم رو می گذروندم حتی با صدای شما میخوابیدم و بلند میشدم مدام صدای شما تو گوشم بود و الانم هست کم کم تونستم تا حدودی سرپا بشم، البته که من بعد فارغ التحصیلیم تو آموزشگاه علوم پایه کار می کردم و الان هم اونجا مشغولم ولی خب اون وقتا با دل شکسته و فقط میخواستم که از محیط خونه دور بشم و خودم رو مشغول کنم ،اواسط سال 1401 بود که به خودم گفتم بزار یه تلاشی بکنم یه تغییری یه پیشرفتی نمیشه که من هی فایل گوش بدم و در جا بزنم تصمیم گرفتم برم مدارس درخواست کار بدم و رفتم و شکر خدا اونجا دو تا درس بهم دادن که تدریس کنم.
بعدش همون سال تو آزمون دکتری شرکت کردم و شکر خدا رتبه 6 هم آوردم، اما واقعیتش نرفتم چون بخاطر تخصص خودم به جهاد کشاورزی هم مراجعه کرده بودم که شاید طرحی بود شرکت کنم، شکر خدا اونجا هم از برج هشت 1401 مشغول به کار شدم و دیگه دکتری رو نرفتم.
تو این مسیر کاری با یه آقایی آشنا شدم، سر صحبت باز شد و یه چند باری با همدیگه صحبت های جزئی و کوتاهی داشتیم تا اینکه یه شب باهام درد دل کردند که گویا ایشون هم یک نفر تو زندگیشون بوده و با هم که بودند تصادف میکنند و این خانم فوت می کنند و این آغا هم تقریبا پنج سال از این حادثه میگذره و اصلا نتونستند که فراموش کنند.
بعد این به من گفتند که مسیر زندگیشون مشخصه و میخوان تا آخر عمر تنها بمونند. الان هم کم و بیش با هم صحبت می کنیم ولی در ایشون هیچ اشتیاقی نمی بینم و در کل خیلی بی اهمیت هستند، واقعا نمیدونم کلا با ایشون کات کنم یا اجازه بدم همین طوری پیش بره؟
یعنی میخوام بگم من بعد اون شکست عاطفی اجازه دادم که یک نفر بیاد تو زندگیم ولی این هم ایجوریه!
واقعا نمیدونم چیکار کنم من خودم رو قبول دارم میدونم لیاقت یه همسر و یه عشق پاک رو دارم، من به توانایی های خودم ایمان دارم اما در بحث استارت و شروع یک رابطه واقعا این ذهنیت رو دارم که چون دخترم خیلی محدودیت دارم و اینکه اصلا نمیدونم چیکار کنم.
ازتون میخوام استاد عزیزم راهنماییم بفرمایید چون الان شرایط خرید دوره ها رو ندارم.
اول اینکه آیا آگاهانه این فرد رو از زندگیم حذف کنم؟ یا اینکه نه (اگر من تغییر نکنم نفر بعدی هم همینه فقط اسم و ظاهرش تغییر میکنه) بخوام روی خودم کار کنم برای این کار چه تمرینی رو پیشنهاد میدید؟
دوم اینکه اگربخاطر وجود این آقا سپاسگذاری کنم یعنی رفتارهای محبت آمیزی یا رفتاری که به دلم بشینه رو از این آقا ببینم و سپاسگزاری کنم آیا باید اسم این آقا باشه تو سپاسگزاری هام اینطوری تمرکز بر یک شخص خاص نمیشه؟
دوست عزیزم وقتی شما مشخصات اون اقا رو گفتید من توجه م جلب شد به اخلاق و روحیه ی خودتون ….با خودم گفتم عه اینکه کپی خودشه شما ایشون رو جذب کردید شما چیزی که خودتون هستید رو جذب میکنید ….سوال برای شخص خودم این بود : من دوست دارم که رابطه عاطفی از جنس عشق و احترام و اشتیاق و درک متقابل دقیقا عین رابطه ی استاد عزیز و مریم جان داشته باشم که همدل و هم فکرم باشه درکم کنه خب جواب حالا چیه ؟ اگر قانون اینه که من اون چیزی که هستم رو جذب میکنم اول ببینم در ظاهر خودمو چقدر دوست دارم و بعد ببینم در باطن چقدر خودمو دوست دارم یعنی من به خودم میرسم ؟ برای خودم ارزش قائلم ؟ به خودم احترام میذارم ؟ من ادمی.هستم که اخلاق خوبی داشته باشه ؟؟ ایا خودم ادم باهوش و خلاقی هستم که یه پارتنر باهوش و خلاق دوست دارم ؟؟؟ ایا من خودم قوانین رو بلدم و میتونم فکر خدا رو بدرستی بخونم که توقع دارم همسر اینده م این ویژگی رو داشته باشه و ذر.مورد قوانین با هم حرف بزنیم ساعت ها و.ساعت ها ؟؟ ایا من خودم اینجوری هستم ؟؟ دوست عزیزم همونطور که میدونی جهان ایینه خود ماست هر کدوم از ما در یک جهان در حال حرکت هستیم بقیه چیزایی که میبینم اعم از انسان ها وقایع یا شرایط همگی ایینه خودمون هستن ……من دوست دارم شخص مورد علاقه م خیلی مهربون باشه و حیوانات رو دوست داشته باشه مثلا ….یا دوست دارم که حرف مردم براش ذره ای اهمیت نداشته باشه …حالا بیام ببینم خودم هم اینا رو دارم یا نه …..شما معیار هاتون رو مشخص کنید بنظرم اول ببینید چی دوست دارید چه ظاهری میخواید ته دلتون چه اخلاقی و چه رفتاری دوست دارید از همسر اینده تون ببینید و بعد این رو هم فراموش نکنید که هر ادمی که برای برقراری رابطه عاطفی نزدیک شما میشه دقیقا کپی فرکانس هایی هستش که فرستادید قانون بی نقص عمل میکنه شک نکنید خودتون با دست خودتون از قبل فرستادید ……هر چی اومد توی ذهنم براتون نوشتم امیدوارم به دلتون بشینه و جوابتون رو پیدا کنید ….براتون ارزوی ارامش و شادی و لذت بردن از تک تک لحظاتتون رو دارم هم بدون پارتنر و هم با پارتنر
اول اینکه واااااقعا ممنونم بخاطر پاسخ زیبایی که نوشتید برام ، واقعا با خوندنش حس فوق العاده ای گرفتم.
دوست عزیزم شما نوشتید ( وقتی شما مشخصات اون اقا رو گفتید من توجه م جلب شد به اخلاق و روحیه ی خودتون) میشه بفرمایید شما چه وجه اشتراکی بین ویژگی های من و اون آقا توجهتون رو جلب کرد؟
در اینکه من فرکانسهایی فرستادم و ایشون رو جذب کردم شکی نیست در این که اگر ایشون در مسیر من قرار گرفته حتما شبیه خودم هستند هم شکی نیست، اما دوست دارم بدونم شما از مطالب من چی دیدید؟
استاد از تمامی فایلهای باارزشتون که باعث هدایت ماست این فایل بی نظیر واقعا به همه ی ما کمک های فوق العاده ای میکنه من معمولا بعد از دیدن هر فایل چند کامنت از عزیزان میخوندم اما اینجا من ده ها کامنت خوندم چون میتونم اون موانع واون باورهای مخفی خودم را راحتتر بکشم بیرون
درمورد سوال اول باید بگم بله من نیز توی خیلی موارد چیزی را میخواستم وزحمت شاید به اون صورتی نکشیدم که بگم خیلی تلاش کردم اما بی تفاوت هم نبودم ولی هم توی روابط مشکل داشتم وهم توی مسایل مالی
من از زمانی که با شما آشنا شدم در زمینه ی شناخت وتوکل ودر زمینه ی توحیدی بودن عالی شدم یعنی باورهام به شدت ایرادداشت اینکه احساس گناه که مبادا نمازم غذا بشه خداوند چه عقوبتی برای من داره استاد با آموزهای شما یاد گرفتم دیگران را هرگز قضاوت نکنم اصراری برای هدایت کردن دیگران وچقدر خدای واقعی را پیداکردم در روابطم با دیگران عالی شدم آنها را درک میکنم وعزت نفسم عالی شده استاد قبلابه دلیل عدم لیاقت خودم را در برابر دیگران کوچک وخوار وذلیل میکردم خصوصا در برابر خانواده شوهر وآنان به خود اجازه میدادن هر گونه دوست دارند با من رفتار کنند اما فهمیدم نه من لایق بهترینها هستم لایق استقلال فکری دارای حریم شخصی در زندگی وبا تکامل پیش رفتم والان تونستم موفق باشم اما استاد در مورد مسائل مالی هنوز نه ولی امیدوار
من باتوجه به کامنتها خیلی از باورهای مخربم راشناسایی کردم یکی اینکه من حوفه ی آرایشگری دارم باورم براین بود که بابا توی هر محله چند تا آرایشگر وجود داره ودیگه اشباع شده یا مشتری کجا بوده مردم از گرسنگی دارن میمیرن بیان آرایشگاه یا آرایشگری شغل بی برکت وحتی شنیده بودم پولش کراهت دارد واستاد خودم در زمینه ی آرایشگری توی زندگیش شکست خورده بود وهمسرش بهش خیانت وبعد طلاق حالا این خانم مدام از اینکه مردها چه موجودات پستی هستند البته باعرض معذرت از همه ی آقایون محترم
اینها در ذهن من باورهای قربانی شدن راایجاد کرد ودیگری عدم لیاقت یا اگر من تلاش کنم وکار کنم از کارهای خانه داری وهمسرداری وتربیت بچه هایم غافل خواهم شد ومعلوم نیست چه اتفاقاتی براشون بیفته ومن اینجا ایمان نداشتن خودم را نیز شناسایی کردم باور داشتم که آرایشگرها انسانهای خوبی نیستن وهنوز هم باورهای بیشتری را میتونم بیرون بکشم
واینکه کسانی که به راحتی کسب درآمد میکنن
بله یک استاد دیگری که من پیششون بودم آموزشگاه داره وعالی کارمیکنه وتازه همسر وبچه هاش به سرش قسم میخورند وخودش میگه من بچه هام بسیار خودکفا شده اند وبسیار کمک حالم هستند وکافی غذا بپزم کلی ازم تشکر میکنن واینها برای من بسیار جالبن استاد هم اکنون من درآمد بسیا ناچیزی دارم اما انشاالله با شناسایی باورهای غلط وکار کردن روی خودم قول میدم به زودی از نتایج عالی خود براتون بنویسم پایدار باشید
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
جواب 1؛ خواسته من از چندین سال پیش داشتن استقلال مالی بوده، ولی به آن نرسیده ام
از این مسیر الهی سود زیادی به من رسیده ” خداشناسی ، آرامش، مهاجرت به شهر دلخواهم، آزادانه و مستقل زندگی کردن، حذف ارتباطات با انسانهای منفی ونادرست، داشتن خانه بهتر،
اما یک آرزوی بزرگ در دل دارم آن هم ثروتمند بودن و زندگی در کمال استقلال مالی، در طول مسیر بارها پول به زندگیم آمده،مدتی همه چیز عالیه بوده ولی ادامه دار نبوده وبعد از مدتی
من در می اندیشه به پرداختن هزینه های معمولی زندگیم
این بزگترین خواسته ی من بوده و هست ولی به آن نرسیدم، همه کار کرده ام شغل های زیادی را تجربه و رها کرده ام و به سوی تجربه ای دیگر ، اما مدتی خوب و بعد از مدتی هیچ پولی نداشته ام، و روز از نو.…
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
از نزدیکان و کسانی که در زندگی ام بوده اند کسی را به یاد نمی آورم که موفق شده باشد، در خانواده و فامیل های من همه تقریبا از کمبود ثروت رنج میبرند
از دوستان و کسانی که با آن ها همکار بودم هم کسی را به یاد ندارم
فقط 1نفر را میشناسم و آن هم خود استاد عباسمنش است که از گذشته ای که از او میدانم و زندگی حال حاظر او نهایت شکوه است
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
چند روزی است در تمرین ستاره قطبی از خدا خواستم که من رو به خودشناسی بیشتری برساند و چندروزی است واقعا جواب های درست و منطقی دریافت میکنم که باوجود این ترمز ها واقعا طبیعی است که منبه هدفم تاکنون نرسیده ام و اگر پولی آمده به علت سوراخ بودن ظرفم آن مول سریع از زندگی ام رفته و من دائما درحال یک تجربه تکرار به اسم بی پولی بوده ام
حقیقتا قبول دارم من اینگونه بوده ام…
اولیش نداشتن توانایی حل مسئله
خیلی اولش مقاومت دارم و فکرمیکنم چرا اوضاع اینه، باید اوضاع خوب باشه و انقدر کاری نمیکنم که جهان مجبورم میکنه که تغییر کنم و مسئله فعلی رو حل کنم، اصلا راضی کننده نیست باید خیلی بهتر بشم تو این مورد
( و جهان به افرادی که مسائل بیشتری رو حل کن پاداش بیشتری میدهد)
یکی دیگر وقتی پولی وارد حسابم میشود دیگر به فکر آینده نیستم و تنبل میشوم
و کاری نمیکنم، و همه چیز را موکول به بعد میکنم و انقدر کاری نمیکنم که پولم تمام میشود و مجبور میشوم فکر کنیم. حرکتی انجام دهم
و بعدی من هیچ وقت طبق هدف قدم به قدم حرکت نکرده ام
یا هدف را نوشته ام و حرکتی نکرده ام
یا حرکت کردم و هدف مشخصی و واضحی نداشتم و به روز مرگی خورده ام
با وجود این همه ترمز
من خودم به خودم ضلم کرده ام
خداوند همیشه یارو یاور و هدایتگر من بوده و من نتایج زیادی گرفته ام
من بیشتر ضعفم در عملگرا بودن هست
چون من با تغییر باورهایم با افراد موفق و ثروت زیادی همراه شدم که روزی آرزوی من بود با آنها 1دقیقه صحبت کنم، ولی با تغییر باور هایم از طرف آنها به منپیشنهاد کار شد، از جاهای دیگر پیشنهاد کار شد، از طرف دامادمون ک یه بیزنس من خوبِ پیشنهاد کار شد، ولی من با آنها جلو رفتم و مسیر درست رو رها کردم… مسیری که دستان خداوند رو وارد زندگیم کرد. من فراموش کردم و ورودی هایم رو کنترل نکردم. و همه چیز آرام آرام خراب شد، مثل داستان قورباغه در آبی که دارد گرم میشود……..من بیشترین ضعفم و ترمزم عملگرا بودن است، عمل کردن به قانون است.
ایمان بدون عمل واقعا حرفی مفت است
از خدای یکتا و بی همتا یاری میخوام تا این ترمز هارو رفع کنم و این نعمت بی نظیر الهی به زندگی من سرازیر شود
نظر من این است که شاید وقتی کسی برای ما کاری میکند و در پی جبرانش هستیم چون ما فکر میکنیم که این نعمت از طرف اون فرد است که برای ما داده شده درحالیکه اون نعمت از جانب خداوند به ما است و این نعمت پاداشی از طرف خدا است به فریکانس های ما وقتی اگر ما اون فرد را وسیله بدانیم قسمی که استاد میگوید وقتی که فردی برایش کاری را انجام میدهد از فرد تشکر میکند ولی در دلش میداند که این فقد دست از دستان خداست و از خدای خود سپاس گذاری میکند .
در کل این بر میگرده به احساس لیاقت در وجود مان .
به امید اینکه بتوانیم ترمز های خود را حل کنیم و در مسیر نعمت خدا حرکت کنیم .
با تشکر از همه دوستان که با عشق کامنت میزارند تا همه ازش استفاده کنن .
در پناه الله شاد سالم ثروت مند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید.
سلام به استاد عزیزم سلام به خانم شایسته عزیز و سلام به خونواده عزیزم
وقتی به سوال اول فکر کردم دیدم من هر هدفی رو مشخص کردم واضح کردم و آوردمش روی کاغذ به اندازه کافی بهش هروز فکر کردم و هروز واسش قدم برداشتم به راحتی بهش رسیدم و اگر الان یکسری اهداف دارم که بهش نرسیدم اولا خیلی واضح نکردم توی ذهنم و روی کاغذ و دوما قدم هایی که باید مشخص میکردم یا حتی اگر مشخص کردم رو بر نداشتم و عمل نکردم یعنی اولا ایراد از خودم بوده و دوما بزرگ نکردن اهدافم یعنی اونقدری که باید احساس لیاقت نکردم که اهدافم رو بزرگتر کنم نه اینکه بلند پروازی کنم نه یخورده بزرگتر
الان چند وقتیه هدف مالی که مشخص میکنم قدم برمیدارم بهش میرسم و درگیر حاشیه میشم برمیگردم عقب که پاشنه آشیلم دقیقا همینه که نتونستم طولانی مدت روی هدفم متمرکز بمونم خدارو صد هزار مرتبه شکر پیشرفت درآمدی خیلی خوبی داشتم جوری که از موقعی که استفاده از قوانین رو شروع کردم در آمدم تا 80 برابر هم بالا رفته ولی به دلیل خارج شدنم از مسیر و عدم تمرکز دوباره برگشتم عقب خیلی از اهداف کوچیک و بزرگی که انتخاب کردم و قدم برداشتم رو تیک زدم ولی باز از دست دادمشون و دقیقا به خاطر عدم احساس لیاقت بوده
الان هم اون هدفی که خیلی واسش تلاش کردم واسم همون پیشرفت مالی که هنوز به اون چیزی که توی ذهنم هست نرسیدم به اون استقلال مالی و زمانی و مکانی که اونقدری ثروت وارد زندگیم بشه و تایم داشته باشم که مثل استاد بتونم هر موقع که خواستم به راحتی سفر کنم و لذت ببرم با اینکه همین الان هم به محض اینکه تایم خالی و مرخصی از کارم میگیرم با همین امکاناتی که دارم که ناگفته نماند همین هارو هم جزو اهدافم بود که الان دارم باهاشون سفر میکنم و کمپ میزنم و لذت میبرم ولی من او آزادی زمانی و مکانی و استقلال مالی رو میخوام واسه امسال یک هدف مالی انتخاب کردم که دارم قدمهاشو بر میدارم ولی یه جای کارم ایراد داره که هنوز اتفاقی نیوفتاده و اونم عدم احساس لیاقته که هدف گذاشتم دوره 12 قدم رو تموم کردم (کل قدمهاشو خریدم تا قدم 11 هم پیش رفتم برگشتم از اول مرور کنم تا قدم 11 و بعد قدم 12 رو شروع میکنم) بعد دوره احساس لیاقت رو شروع کنم و اینم بگم که هدف اولی که برای امسال تعیین کردم طبق فایل استاد که اول سال گذاشت و نشونه من بود بالا بردن احساس لیاقتمه که پایه تمام موفقیت هاست و از اول امسال در این زمینه رشد خوبی داشتم ولی هنوز خیلی جای کار دارم و بزودی میام از نتایجم از این اهدافم واستون مینویسم
انشالا در پناه الله مهربان شاد و پیروز و ثروتمند باشید
سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار
استاد عزیزم باز هم با طرح سوالاتتون منو شگفت زده کردین وااااقعا ک شما بینظیرین استاد ، راستش باید بگم ک این سوال دقیقا سوالی هست ک من چند وقت اخیر از خودم میپرسیدم و کم و بیش ریشه هاش رو توی وجودم پیدا کردم، شاید این راه هدایتی باشه بدای من و عزیزان دیگه، اما ب قول علی آقای خوشدل ” آیا فقط پیدا کردن این ریشه ها و باگ ها توی وجودمون کافیه؟؟” واقعا ک ب تنهایی کافی نیست و برای خلق نتیجه باید اصلاح بشه
از کجا شروع کنم و از کجا بگم ک گفتنی ها بسیاره…
اولین سوالی ک بخوام جواب بدم این هست ک : از چهارسال پیش تا ب همین الان برای رسیدن ب دو هدف یا بهتره بگم خواسته عمیقم (( داشتن و ساختن یک رابطه عاطفی سالم و عاشقانه و دومیش رسیدن ب نتیجه مالی دلخواه)) خیلیییییییی خیلییییییی زیاد تلاش کردم بیشتر میتونم بگم تلاش هام برای داشتن یک رابطه عاطفی عاشقانه بوده و هست اما انگار ن انگار ، انگار توی این دو مسئله زندگی من شده تردمیل، دویدن و نرسیدن و خسته شدن ،اما تا کی؟..
روی عزت نفسم کار کردم و نتیجه دلخواهم رخ نداد ، روی احساس لیاقتم کار کردم و نتیجه دلخواهم رخ نداد و هرچی آدم ناسالم بوده و هست انگار باید دقیقا وارد زندگی من بشه…
نمیگم من توی کار کردن روی خودم کم کاری کردم نه
ب اندازه ای ک روی خودم کار کردم و وقت گذاشتم برای بهبود خودم نتیجه هم گرفتم ، اما خب باورهایی ک توی ذهن من ران هست و داره اجرا میشه قوی تر هست و داره اتفاقات زندگی من رو خلق میکنه اگر بخوام راحت تر درمورد باورهام در مورد رابطه عاطفی توضیح بدم (( من باور دارم ک من برای فرد مورد نظرم کافی نیستم ک این باور ریشه در احساس عدم لیاقت من داره ، من باور دارم ک من لایق دریافت عشق نیستم ،باور دارم ک اگر شخصی برای من وقت بزاره و ب من محبت کنه در واقع داره ب من لطف میکنه و داره وقتش رو با بودن کنار من هدر میده و ب همین خاطره ک هیییچ پسری ب خاطر این فرکانس عجیب غریب و داغون من نمیتونه کنار من بمونه ، و چیزی ک برای همه عجیبه اینه ک ب من میگن ” تو با این همه خوشگلی و ویژگی های خوب و کلی مهارت هایی ک بلدی اصلا نباید تنها باشی و اتفاقا باید با بهترین پسر شهرتون وارد رابطه بشی” این موضوع برای دیگران عجیبه ولی برای من نه ،چون من نتیجه فرکان هارو میدونم و از باورهای خودم آگاهم و دلیلش هم برام واضحه ک چرا اون رابطه ای ک میخوام رخ نمیده، و ب قول علی آقای خوشدل اگر کسی ب من محبتی بکنه یا کاری رو برای من انجام بده تا 50 برابرش رو براش جبران نکنم ول کن قضیه نمیشم ک خب تمام اینها ریشه در احساس عدم لیاقت داره ک استاد توی دوره عزت نفس و دوازده قدم در موردش خوب توضیح دادن، یا مثلا ب خاطر سرکوب هایی ک توی دوران کودکیم شدم و یادمه همیشه بهم میگفتن کسی جز نون خشکی و نمکی و گاری چی نمیاد با تو ازدواج بکنه!!!
این حرفی بود ک توی بچگیم بااار ها و باارها ب من گفته میشد توسط اطرافیان و بزرگترهام، دنبال مقصر نیستم ب قول استاد تو بچگیمون پدر مادر و … سرکوبمون میکردن اما حالا خودمون این کار رو انجام میدیم و خودمون خودمون رو له و سرکوب میکنیم ، ب هر حال شاید ایت بهترین تضاد و مسئله ای هست ک من باید حلش کنم،اما این حرف ها درون من باور ساخت اون هم باوری نهادینه ک من لایق نیستم ،بهتره بگم لایق هرچیزی ک تو دنیا خوب باشه نیستم ، این باوریه ک تمااام اتفاقات زندگی من و هر فردی ک این باور رو داشته باشه رقم میزنه چ اون فرد دوست داشته باشه و چ دوست نداشته باشه…
من تلاش های زیادی کردم ، اینکه صفحات دفترم رو پر میکردم و مینوشتم و مینوشتم … اما واقعا نوشتن هم کافی نیست ، مهم ترین راه اینه ک وقتی باگ و باور غلطی رو درون خودمون پیدا میکنیم و بعد از اینکه مینویسیمش باید روی اون باگ کار کنیم تا اصلاح بشه ،اگر ک میخوایم نتیجه دلخواهمون رو بگیریم ک ب قول استاد: چون از قبل هم پامون روی ترمز بوده و هم گاز ب محض اینکه پامون رو از روی ترمز برداریم پرواز میکنیم و درهایی از رحمت و نعمت ب رومون باز میشه ، داشتم درمورد باورهایی ک دارم توضیح میدادم ، من باور دارم ک تمام رابطه های عاطفی ب خیانت ختم میشه و ب عینه دیدم دختر یا پسرِ همه چیز تمام و ایده آل و زیبا و پولدار و خوش اخلاقی رو ک پارتنرش بهش خیانت کرده و شخص دیگه ای رو جایگزینش کرده و انقققققدرررررر این الگو رو ب عینه دیدم ک دیگه برام باور و منطق شده ک تو اصلا مهم نیست ک چقدر خوشگل و پولدار و باشخصیت و همه چیز تمام باشی ، مهم اینه ک در نهاایت بهت خیانت میشه، شااید اگر قبل تر ها یک چنین چیزی رو میدیدم ب طرفی ک خیانت کرده فحش میدادم، اما الان ک داستان فرکانس ها و باورها رو میدونم ،میفهمم ک اصصصلاا مهم نیست ک چقدر زیبا و پولدار و …. هستی ،(( فقققط مهم اینه ک چه باوری نسبت ب خودت و رابطه و آدمها داری)) تموم شدو رفت تماام داستان همینه.
در واقع پول و زیبایی و محل تولد و اندام و اینها ملاک اصلی نیست ب خدا ک ملاک اصلی نیست اگر ب زیبایی باشه پس چرا ما کلی دختر و پسر خوشگل داریم ک بهشون خیانت شده یا تنها هستن؟؟؟ اگر ب پول دار بودن باشه پس چرا کلیییی آدم پول دار داریم ک ازشون تو رابطه سوء استفاده و اخاذی شده؟؟؟
من راه های مختلفی رو رفتم قبل تر ها ، اون موقع ها ک داستان فرکانس هارو نمیدونستم و اصلا با استاد آشنا نبودم ،فکر میکردم اگر شیک لباس بپوشم و هفت قلم آرایش بکنم و عطر فلان بزنم و با کلاس رفتار کنم دیگه همه پسرا کشته مُردَم میشن ،این راهو تا تهههش رفتم و بی نتیجه برگشتم و اما میفهمم ک یک چیزی وجود داره فرا تر از اینهایی ک من و ما فکر میکنیم…
همه چیز باوره همه چیز باوره همه چیز باوره…
همه چیز فرکانسه همه چیز احساس لیاقته همه چیز اینه ک تو توی مسیر درست باشی ، همه چیز اینه ک تو اصل رو از فرع بشناشی ، همین و بس…
بخدا ک چیز دیگه ای جز این نیست
در مورد پول و استقلال مالی هم بگم ک کلییی تلاش کردم ،سرکار رفتم و تمامِ خودم رو میزاشتم تا کارم رو با کیفیت بالا انجام بدم ولی این اصلاااا کافی نیست ، مهم باوریه ک من دارم ،حالا باور من چیه؟! مگه پول ب همین راحتیا ب دست میاد، مگه علف خرسه، اگه من پول خوبی دربیارم فلان آدم ب من حسادت میکنه ،گناه داره دلش میسوزه وووو……. کلییییی باور داغون دیگه ک باعث میشه من هدایت بشم ب کارهایی ک درامد خاصی برای من ندارن و اصصصلا هم مهم نیست ک من چقدر تلاش میکنم و با کیفیت کارم رو انجام میدم ،مهم اینه ک باورهای من داره این اتفاقات رو رقم میزنه…
و واقعا من هم آدمی نیستم ک اگر توی زندگیم باگ و مسئله ای وجود داشته باشه بخوام دست روی دست بزارم و هیچ کاری نکنم واااااقعا تلاش میکنم و حرکت میکنم و خیلییی ب لحاظ ذهنی تلاش میکنم اما خب یک سری باور ها وجود داره ک پاشنه آشیل من هست و تا اونها درست نشوند نتیجه دلخواه اتفاق نمی افتد.
و در جواب دومین سوال باید بگم ک راستش من کسی رو ندیدم مثل خودم ک انقدر دنبال پاشنه های آشیل توی وجود خودش بگرده اما دیدم افرادی رو ک شاید ب لحاظ قیافه و اندام واقعا زیبایی خاصی ندارن و جذاب ب نظر نمیرسن اما با افرادی وارد رابطه شدن ک بسیار متعهد و زیبا و خوش برخورد و پولدار هستن و شاهد تلاش های اون افراد هم بودم و میدیدم ک واقعا میخوان و دنبال این میگردن ک چطور رابطه خوب و سالم زیبایی بسازن و راه هم بهشون نشون داده شده…
ولی اون الگویی ک من میخوام و اون چیزی ک خواسته من هست رو تا ب الان تو زندگیم چنین فردی رو ندیدم ،شاید این هم ب خاطر مداریه ک من توش هستم ب لحاظ عاطفی ، ک نمیتونم آدمهایی رو ببینم ک یک زندگی عاشقانه و یک رابطه عالی دارن و لذت میبرن.
ولی ب هرحال هستن و دیدم کسانی رو ک رابطه عاطفی خوبی برای خودشون دارن و لذت هم میبرن و یا بدون اینکه بخوان خودشون رو اذیت بکنن سرکار میرن و درآمد خوبی هم دارن و اتفاقا حالشون هم خوبه…
و خب ب طبع درجهت خواستشون هم تلاش کردن و نتیجه هم گرفتن…
ب قول استاد عزیز ک میگن ” چطور میشه ک دوتا فرد توی یک فضای فرکانسی مشابه بزرگ میشن و زندگی میکنن ،اما نتایج یکی از اونها با فرد دیگه کاملاااا متفاوته و هییچ ربطی ب هم ندارن؟” حالا ممکنه از لحاظ مالی باشه، از لحاظ عاطفی باشه، از لحاظ سلامتی باشه، از لحاظ معنویت باشه و یا هرررر چیز دیگه ای …
حالا سوال مهم من این هست ک ” من ک کلیی پاشنه آشیل توی وجودم پیدا کردم و نوشتم و از ترمزهام تا حدودی آگاه هستم ، و ب این پذیرش هم رسیدم ک خلق زندگی من دست خود من هست دست باور ها و فرکانس هام هست و نه چیز دیگه ای، حالا باید چکار کنم ک بتونم پام رو از روی ترمز بردارم؟؟ حالا دیگه باید چکار کنم ک نتیجه رخ بدهد؟؟ ))
چون این جور ک من دارم میبینم با این همه تلاشی ک من میکنم ب لحاظ ذهنی و کار کردن روی باورهام ولی سرعت رخ دادن نتایجم بسیارر بسیار کند هست مثل راه رفتن لاکپشت ، خب اگر پام رو از روی ترمز برندارم و یا همین جوری پیش بره عملا من ب خواستم نمیرسم و هممون دیدیم افرادی رو ک زندگی کردن و پیر شدن و با کلی آرزوهایی ک ب هیچ کدومشون نرسیدن از این دنیا رفتن.
من میخوام جزء اون دسته از آدمهایی باشم ک تمااام زندگی و دنیا رو تجربه میکنه و لذت میبره و بعد با
کوله باری از شادی رضایت از این دنیا میره ،خب الگوی بینظیری هم داریم مثل استاد عباس منش عزیز ک از هر جهت دارن از زندگیشون لذت میبرن و ن ترسی دارن از آینده و ن غمی از گذشته.
این بهترین الگویی ک هست هممون میتونیم داشته باشیم.
و در آخر بگم ،فقط هم زندگیم ب این شکل نبوده ک دائما پام روی ترمز باشه و ب خواسته هام نرسم نه، من درمورد پاشنه های آشیل صحبت میکنم ک خب هرر انسانی توی وجودش ترمزها و باورهای محدودکننده ای داره ،اتفاقا من خیلی اوقات خواسته هایی رو داشتم ک فقط با تجسم نتیجه ،اون خواسته ام رو خلق کردم و بهشون رسیدم و یا گاهی اوقات با نوشتن و درخواست کردن از خداوند بهشون به راحتترین شکل ممکنه رسیدم بهتره بگم از مسیری ک فکرش رو هم نمیکردم خواسته ام رقم خورده و یا حتی با نوشتم خواسته ام ب شکل ستاره قطبی اون خواسته و اتفاق خوب رو خلق کردم.
ک خب قطعا این مثال درمورد هممون صدق میکنه
و میدونیم ک خواسته ها باید بعد از تولدشون رخ بدن و اما و اگر و شاید هم نداره
اما ما اینجا درمورد پاشنه های آشیلمون فکر و صحبت میکنیم ک ب امید خداوند پیداشون میکنیم و بهههترین نتایجمون رو باهم ب اشتراک میزاریم و میشیم الگوی خوبی برای هم و دیگران و لذت میبریم انشالله ب امید خدا
همین جا دعا میکنم ک انشالله هممون و تمام کسایی ک طلب هدایت میکنن درهایی از رحمت و نعمت ب رومون باز بشه و ب اون خواسته هایی ک سالهاست دنبالشون هستیم برسیم فقط با یک چیز ( برداشتن پامون از روی ترمز )
از خداوند میخوام ک کمکمون بکنه تا بتونیم علاوه بر شناسایی ترمز ها ،پامون رو از روی اونها برداریم تا بفهمیم لذت پرواز و رسیدن یعنی چی…
الهی آمین
الهی آمین
الهی آمین
استاد عزیزم بیییینهایت ازتون سپاس گذارم بازهم ب خاطر طرح این چنین سوالات عالی و درجه یکی ک دقیقا عمیق ترین چیزهارو از وجودمون بیرون میکشید عاشقتونم استاد عزیزم و بانو شایسته زیبا زیبا رو️️
سلام خدای قشنگم قربونت برم که همیشه منو هدایت میکنی به سمت بهترینا و چقدر هدایت به این فایل در بهترین موقعیت بود.
سلام استاد قشنگم سلام مریم عزیزم
خسته نباشید
سوال1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
اول از همه احساس کردم ذهنم خالیه و من تا حالا برای هیچ هدفی تلاش نکردم. و همینجا به یک ترمز رسیدم اینکه من از پس تضادها بر نیومدم از پس همون تضادهای اول راه.
موقعی که درس میخوندم، با اینکه واقعا میخوندم نتیجه ای نمیداد چقدر ناامیدم میکرد.
یا وقتی دلم میخواست علاقه ام یعنی ساخت چیزایی که دوست دارم رو شروع کنم و من تلاش میکمم باورهام براش درست کنم اما اقدام نمیکنم. ساخت مجسمه رو دوست داشتم یسری وسایل رو تهیه کردم اما بعد از چندتا کار دیدم من نمیتونم خیلی خوب چهره رو بکشم و بیخیالش شدم. میخواستم گلدوزی رو یادبگیرم چون حس خوبی به من میداد اما همون اول که تلاش کردم و دیدم تو باراول نشد بیخیال شدم. من همیشه تو همون اولین تضادها موندم و ادامه ندادم و حرکت نکردم. همیشه گفتم اینکه اسونه پس چرا من نمیتونم؟ بلافاصله بعد اینکه نمیشو بیخیالش میشدم.
نکتهی خوبی رو از خودم فهمیدم چیزی که مدتیه ذهن من رو درگیر خودش کرده. اینکه میخوام مهارت یادبگیرم اما چقدر سریع میزنم زیرش و رهاش میکنم. من باید متعهد اون باشم.
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
اما در کنار من مادرم بود که بدون هیچ تصویری خودش تلاش میکرد و میساخت اما تا من میدیدم نمیشه بیخیالش شدم.
یا تو کارای مختلف وقتی میدیم خواهرم باهم که تلاش میکردیم من خته میشدم و بیخیال اون صبورانه مسیر رو طی میکرد. اما من تا نمیشد رها میکردم.
یا وقتی درس میخونم همکلاسی هام رو که میبینم خیلی کمتر از من میخونند اما توی امتحانا مثل من هستند.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
باور عدم لیاقت که من نمیتونم و احساس لیاقت
باور اینکه من نمیتونم از پس تضادها بر بیام و اینکه تلاش های من جواب نمیده من نمیتونم
باور به اینکه یعنی اصلا میشه؟ برای منم میشه
باور عدم اعتماد بنفس و عزت نفس
چقدر سوال های خوبی بودند استاد من الان فهمیدم چرا شروع نمیکنم. چون از اینکه هی هر هدفی رو اول راه ول کردم و گفتم. من باید شخصبت حل مسئله بسازم.
با اینکه میبینم وقتی میمونم پای کار یاد میگیریم چقدر لذت بخشه
و قول میدم به اهدافم میرسم و شخصیت حل تضاد و مسائل میسازم
خدایا شکرت بابت این شناختی که از خودم پیدا کردم و این هدایت
دوستان خوبم خیلییدوستتون دارم خوشحالم کامنتاتون رو میخونمم
بوس بهتونن
دوست عزیز
انشااله تو مسیرتان پابرجا و محکم ادامه بدید چون بی شک لایق بهترینا هستید که میل به بهتر شدن و رشد در شما هست .
چقدر قشنگ که تا حدی باورهای محدود کنندتون شناسایی کردید و این خودش یعنی نصف راه ناخودآگاه رفته اید به امید رشد و آگاهی رو به افزایش همه ما کنار هم.
سلام دوست قشنگم
خیلی خوشحال شدم که این جملات زیبا رو بهم گفتید. بهم انرژی خیلی خوبی داد. مرسی بابت این حال خوب.
انشالله شما هم که تو این مسیر زیبا این مسیر رشد و آگاهی قدم گذاشتید همیشه روبه جلو حرکت کنید که لایق بهترینایید.
مچکرم ازتون همهی اینها بخاطر اگاهی هایی بود که استاد بهم یاد داده و خداروشکر میکنم و سپاسگذارم برای این سایت بی نظیر که مارو به خواسته هامون میرسونه.
سلام به استاد عزیزم و دوستای عباس منشی
من 11ساله کاسبم قرار بود امسال مغازه رو بخرم
که هم صنف من اومد چسبید کنار من ارزانسرا زد من خودمو بکل باختم منی که ازاین مرحله ارزان رد شدم به آرزوی جنسای اورجینال برسم رسیدم ولی بااومدن این ادم قلبم سنگین شد چند روز حالم اوکی پر انرژی چند روز بعد توجه وتایید و افکار سنگین میاد سراغم واینکه مغازه شد سه برابر دیگه مسیروگم کردم گفتم دیگه چه هدفی بذارم روزانه مبلغو درخواست میکردم قبلا میومد الان ترمزام زیاد شده دوره روانشناسی ثروت عزت نفس رو خریدم ولی تو همون جلسه های اول موندم
الان میدونم ترمزام چیه ولی نمیتونم حلشون کنم
سلام به استاد بی نظیرم و همراهان موفقم
1.چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام دادی اما هنوز به آن نرسیده ای؟
راستش هدف و خواسته من مالی بود و از پارسال شروع کردم به کارکردن روی افکار و باورهام و با دوره 12 قدم و عزت نفس پیش اومدم و به لطف خدا به هدفم هم رسیدم یعنی بعد یه دوره درهای رحمت الهی به روی من باز شد و بهمن وار همه چیز یهو عالی شد . از همسرم که کاملا وابسته ش بودم و بدون اطلاع اون آب هم نمیخوردم جدا شدم و تمام اختیارات و آزادیم برگشت .دخترم 2سال منتظر درست شدن کارش بود که اتفاق افتاد و حقوق خوبی گرفت که الان کمک خرجمه ،پول پیش خونه به راحتی واسم جور شد. همه اطرافیان شروع کردن به کمک و هوای ما رو داشتن . واسه تولدم گوشی کادو گرفتم از مامانم .از شرکت دخترم کلی مواد غذایی بهمون دادن که اصلا قبل این سابقه نداشت همچین کاری کنن.وکلی اتفاقات ریزو درشت که هر روز باعث میشد من سجده شکر به جای بیارم .
ومن توی خواسته هام نوشتم که میخوام ورودی مالی از کار خودم باشه یهو تمام کسانی که بهمون چپ و راست لطف میکردن همه چی با هم تموم شد . اولش گیج شدم که چی شد ؟ اما بعد که فکر کردم متوجه شدم از کجا آب میخوره چون من خودم خواستم ثروتم از ورودی کار خودم باشه . اونم یک ساله که دارم آموزش میبینم و هنوز شروع نکردم و امروز بعد دیدن این فایل متوجه شدم که باور اشتباه من همینه و نباید درهای ورودی رحمت رو میبستم و راه مشخص میکردم.
2.چه افرادی را میشناسی که با وجود تلاش های کمتر به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما خواسته های آنها محقق شده ؟
یکی از اساتیدم که به صورت مجازی ازش آموزش میبینم داستان رسیدن به موفقیتش رو توی اینستا گذاشته بود من بعد خوندن داستان زندگی اون انگیزه گرفتم که همون راه رو پیش ببرم .ایشون بعد 5 سال از همین حرفه ای که من دارم آموزش میبینم بسیار موفق شده و ثروت عظیمی به دست آورده .توی خاطراتش نوشته بود شروع کارش از فروختن گوشواره ای مادرش بوده و حالا بسیار موفقه .منم هر روز به خودم یادآوری میکنم اون تکاملش رو طی کرده منم باید صبور باشم و با آگاهی پیش برم و تکامل طی کنم تا موفق بشم، فقط با خودم تکرار میکنم من زودتر و بهتر به نتیجه میرسم چون راز جهان هستی رو میدونم و با آگاهیها و آموزشهای شما دارم پیش میرم .
3. چه باورهای محدود کننده ای(ترمزهای مخفی) را میتوانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باعث شده که با وجود اینهمه تلاش باز هم به آن خواسته ها نرسی ؟
اولین باور اینکه من باید حتما از طریق کارم به ثروت برسم . دوم اینکه من آدم کمالگرایی هستم تا مطمئن نباشم کارم رو عالی و بدون نقص انجام میدم جرات ندارم مشتری قبول کنم و از شروع کار میترسم .
این موضوع باعث شده با وجود اینکه برنامه سنگینی برای کار کردن روی خودم و آموزش دیدن توی روز گذاشتم اما حس کنم یه طناب محکم منو یکجا نگه داشته و اجازه حرکت و شروع به من نمیده . هر روز حس میکنم داره دیر میشه و من عقب موندم و ماه ها پیش باید شروع میکردم اما باز هم قدرت حرکت ندارم و این موضوع باعث شده از دست خودم عصبی باشم .
حالا با دیدن این فایل فوق العاده متوجه شدم باید باورهای منفی رو در مورد راه های رسیدن به ثروت و ترس و کمالگرایی رو تبدیل به باورهای مثبت کنم و پامو از روی ترمز بردارم مطمئنم به محض اینکه پامو از روی ترمز بردارم بهمنی از ثروت و رحمت الهی وارد زندگیم میشه به لطف الله مهربان .
استاد شما زندگی منو تبدیل به بهشت کردی ممنون و سپاسگذارم خدا همیشه حافظ و نگهدارتون باشه که واقعا پیامبر زمانه ای .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم ،خانم شایسته مهربونم وتمام دوستان هم فرکانسی ام در این سایت الهی ،
بازم اومدم به تعهدم عمل کنم و بنویسم و از خدا خواستم کمکم کنه استاد درک کردم که نوشتن (کتابه) واقعا روزم میسازه و حالم خوب میکنه و این یعنی در نوشتن قدرتها نهفته است. خدایا شکرت (الحمد لله)
استاد توجه به نکات مثبت و زیباییها کار هر لحظه من در این روزهایم شده و چه اتفاقاتی برام بهمراه داره خدایا شکرت
به به باز استاد عزیزم میبینم در پرادایس زیبا ، بهشت خداوند بروی زمین و خدای من بارونی که در آخر فایل دیونم کرد و اشک می ریختم و سپاسگزاری میکردم دلم بارون میخواست اینم بارون زینب خانوم.
حالا قراره استادم یه فایل پر از آگاهی درباره تحقق خواسته ها و نحوه هماهنگ شدن با این قانون برای شاگردانش ضبط کنه سپاس از مریم جانم که همراه همیشگی استادمون هستن.
و اما سوالاتی که استاد در این فایل مطرح کردن و پاسخ دادن به این سوالات و تامل در پاسخ دوستانم که قراره چه آگاهی های ارزشمندی رو دریافت کنم.
سوال 1
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
استاد من تا گرفتن مدرک دیپلم شاگرد زرنگه کلاس بودم خیلی درس میخواندم و شاگرد سختکوشی بودم نمرات همیشه عالی و خوب با این همه تلاشی که میکردم باید کنکور براحتی رد میکردم و رشته خوب تو بهترین دانشگاه قبول میشدم یادمه برا کنکور تمام وقت درس میخوندم بسته آموزشی تهیه کردم تقریبا 3 سال پشت کنکور بودم رشته ای که میخواستم و دانشگاهی که آرزوش داشتم دانشگاه شهید چمران اهواز نشد که نشد
سال بعدش مجاز شدم به انتخاب رشته و رتبه خوبی برای پذیرش دانشگاه فرهنگیان آوردم تا مصاحبه رفتم یادمه مصاحبه ام هم عالی بود و دیگه باید قبول میشدم و به طرز عجیبی رد شدم و اون سال پیام نور قبول شدم که نیازی به این همه تلاش سخت نبود اصلا.
سوال 2
چه افرادی را میشناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده آمد یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟
روز مصاحبه با یکی از بچه ها آشنا شدم که اونم مجاز شده بود البته رتبه اش از من کمتر بود و حتی میگفت زیاد آمادگی نداره تلاشش خیلی کمتر از من بود با روزی چند ساعت تونسته بود مجاز بشه یادمه خیلی ریلکس بود استرس نداشت یجورایی توکل بخدا کرده بود آرامش داشت ولی خوب اینارو من الان درک میکنم ما در یک شرایط مشابه بودیم اون نتیجه گرفت قبول شد و من رد شدم.
سوال 3
چه باورهای محدود کننده ای را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنید باعث شده که با وجود این همه تلاش ،باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
اولین بار محدود کننده و مخرب:
خیلی باید درس بخونی سختی بکشی این درس خوندنت برای قبولی کافی نیس. به قول استاد پدرت هم باید در بیاد تا نتیجه بگیری.
دومین باور محدود کننده؛:
قبول شدن تو دانشگاه دولتی رو سخت میدونستم و اینکه فقط کسای خاصی قبول میشن و این همان حس عدم لیاقت
من خودم لایق قبول شدن نمیدونستم. ای وای بر من چه باورهای مخربی که من نداشتم.
و اما سومین باور محدود کننده و شرک آلود :
که آقا سهمیه شهدا و جانبازان و فلان فلان سهمیه برا ما که دیگه چیزی نمیمونه من دست دیگران رو تو قبول شدنم دخیل کردم و نه توکل برا الله یکتا و ایمان به او.
و الان درک کردم که باور کل قضیه است. وقتی باورهای درستی داشته باشی خداوند تورو به بینهایت راههای آسون هدایت میکنه و در حالی که از مسیر تلاش و هدفت لذت میبری به نتیجه میرسی. اگر باورهایی درست میبود من با توجه به اینکه از مسیر درس خواندن لذت میبردم خیلی راحت دانشگاهی که آرزوش داشتم قبول میشدمم.
استاد جانم این فایل واقعا پر از آگاهی است دیگه باید عمل کنم باورهای محدود کننده رو بکشم بیرون تا نتایج ببینم خیلی راحت والسلام .
در پناه الله یکتا شاد ،پیرز،سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشین.
سلام سلام.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی.
من خیلی خیلی مقاومت داشت ذهنم برای نوشتن، دو بار فایل رو گوش دادم و برای بار سوم چند ثانیه اول فایل یهو چیزی تو ذهنم گفت بنویس بخدا این فایل جدیده حتما استاد میخونه شاید اینی که فرمودند بعد این فایل و کامنت هاش احتمال داره فایل جدید بسازن شاید کامنت تو هم جز اونا باشه و در باره ش صحبت کنن، فایل و استوپ کردم و مینویسم.
من از وقتی که یادم میاد خیلی به درس خوندن اهمیت میدادم! یعنی خیلی درس میخوندم حداقل تو خانواده خودم به یاد ندارم کسی مثل من شب و روز درس خونده باشه! بچه که بودم تنها هدفم این بود شاگرد اول بشم و جایزه بگیرم و مامانم که میاد مدرسه احوال درس و اخلاقمو میپرسه بعدش برگرده و همممش ازم تعریف کنه و خوشحال بشن با پدرم.
شاید باورتون نشه من از وقتی یادم میاد وقتی نماز می خوندم بعد از سلامتی پدر و مادرم تنها دعام این بود خدایا این ماه این ترم این سال هم باز من شاگرد اول کلاس بشم!
خیلی تلاش کردم و حقیقتا همیشه هم من شاگرد اول بودم.
اما در نهایت نتیجه کنکور و دانشگاهم اونی نشد که باید میدیدم، میدونید راستش من همیشه یه چیزی تو ذهنم هست یا نمیدونم شاید تو ذهنم به وجود آوردن مثلا خواهرم همیشه بهم میگفت شیما درس میخونه ولی اینقدره که تا بره سر جلسه امتحان هرچی میدونه رو خالی کنه رو برگه و بیست بشه ولی بعدش که میاد خونه دیگه صفر صفره؟!
من نمیدونم چرا همیشه چون خواهر بزرگترم بود حرفشو خیلی قبول داشتم، شاید چیزی تو ناخودآگاهم این رو پذیرفت و اعتماد به نفسمو از دست دادم، با اینکه بعدشم من درسهامو بلد بودم واقعا و کلی برای همکلاسی هام که میومدن خونه مون تدریس میکردم و براشون توضیح میدادم ولی این حرف خواهرم هیچ وقت از ذهنم پاک نشد ینی من نتونستم پاکش کنم، تا رسید به کنکور و کلی کتاب و جزوه و درس سه سال و …… الی آخر
آخرشم هیمن خواهرم که پنج سالم از من بزرگتر بود و حرفاشوهمه حتی پدر مادرمم قبول داشتن گفت کتابهای من خوبه و همین ها رو بخون!
و من همین کارو کردم غافل از اینکه آغا چهار سال یکبار نظام تغییر میکنه ایشون که کتابهاش برای پنج سال پیشه تازه حدددداقل!
القصه با اینکه من معدلم بالا بود و میتونستم بورسیه آزمون های قلم چی بشم بازم مدیر مدرسه اسم من و دوستمو معرفی نکرد سهمیه بورس شهرستان ما هم دو نفر بود که مدیر مدرسه شیف بعدی مدرسه ما، دانش آموزاشو اول معرفی کرد و ظرفیت تکمیل شد و از اینم جا موندیم.
خلاصه بگم این از وضع درسی مون اگرچه من الان مدرک فوق لیسانس دارم و رتبه خوبی هم در دکتری کسب کردم و الان نه به طوری رسمی ولی هم در مدرسه تدریس میکنم و هم در جهاد کشاورزی ولی چیزی که من براش تلاش کردم اینها نبود.
نکته بعدی شرایط مالیه و استخدام شدنم، این هم برام خیلی مهمه ولی در واقع من یک مشکل عاطفی برام پیش اومد، 22 بهمن سال 97 که تازه من فارغ التحصیل شده بودم از دانشگاه و برگشتم خونه که مثلا دیگه ازدواج کنم و نشد! به خاطر یک سری دلایلی که در اولین سوالم در عقل کل هستش اونجا نوشتم و در نهایت کل زندگی من رو تحت تاثیر قرار داد و میتونم بگم شاید اوایل سال 1401 کم کم تونستم به خودم بیام.
مسله بعدی که الان اولویت من در زندگیم هست بحث روابطه!
من بعد از اون شکست در روابط عافیم روابطی که در واقع اولین و آخرین عشق من در زندگیم بود به شدت افسرده شدم در حدی که حتی خودم رو لایق خندیدن نمیدیدم یعنی حتی بعد یکی دو سال به محض اینکه لبخندی رو لبم میومد یه چیزی تو ذهنم می گفت تو دیگه چرا میخندی خیلی خوشبخت و خوشحالی؟ و دوباره و دوباره….
به کمک فایل های رایگان شما شب و روزم رو می گذروندم حتی با صدای شما میخوابیدم و بلند میشدم مدام صدای شما تو گوشم بود و الانم هست کم کم تونستم تا حدودی سرپا بشم، البته که من بعد فارغ التحصیلیم تو آموزشگاه علوم پایه کار می کردم و الان هم اونجا مشغولم ولی خب اون وقتا با دل شکسته و فقط میخواستم که از محیط خونه دور بشم و خودم رو مشغول کنم ،اواسط سال 1401 بود که به خودم گفتم بزار یه تلاشی بکنم یه تغییری یه پیشرفتی نمیشه که من هی فایل گوش بدم و در جا بزنم تصمیم گرفتم برم مدارس درخواست کار بدم و رفتم و شکر خدا اونجا دو تا درس بهم دادن که تدریس کنم.
بعدش همون سال تو آزمون دکتری شرکت کردم و شکر خدا رتبه 6 هم آوردم، اما واقعیتش نرفتم چون بخاطر تخصص خودم به جهاد کشاورزی هم مراجعه کرده بودم که شاید طرحی بود شرکت کنم، شکر خدا اونجا هم از برج هشت 1401 مشغول به کار شدم و دیگه دکتری رو نرفتم.
تو این مسیر کاری با یه آقایی آشنا شدم، سر صحبت باز شد و یه چند باری با همدیگه صحبت های جزئی و کوتاهی داشتیم تا اینکه یه شب باهام درد دل کردند که گویا ایشون هم یک نفر تو زندگیشون بوده و با هم که بودند تصادف میکنند و این خانم فوت می کنند و این آغا هم تقریبا پنج سال از این حادثه میگذره و اصلا نتونستند که فراموش کنند.
بعد این به من گفتند که مسیر زندگیشون مشخصه و میخوان تا آخر عمر تنها بمونند. الان هم کم و بیش با هم صحبت می کنیم ولی در ایشون هیچ اشتیاقی نمی بینم و در کل خیلی بی اهمیت هستند، واقعا نمیدونم کلا با ایشون کات کنم یا اجازه بدم همین طوری پیش بره؟
یعنی میخوام بگم من بعد اون شکست عاطفی اجازه دادم که یک نفر بیاد تو زندگیم ولی این هم ایجوریه!
واقعا نمیدونم چیکار کنم من خودم رو قبول دارم میدونم لیاقت یه همسر و یه عشق پاک رو دارم، من به توانایی های خودم ایمان دارم اما در بحث استارت و شروع یک رابطه واقعا این ذهنیت رو دارم که چون دخترم خیلی محدودیت دارم و اینکه اصلا نمیدونم چیکار کنم.
ازتون میخوام استاد عزیزم راهنماییم بفرمایید چون الان شرایط خرید دوره ها رو ندارم.
اول اینکه آیا آگاهانه این فرد رو از زندگیم حذف کنم؟ یا اینکه نه (اگر من تغییر نکنم نفر بعدی هم همینه فقط اسم و ظاهرش تغییر میکنه) بخوام روی خودم کار کنم برای این کار چه تمرینی رو پیشنهاد میدید؟
دوم اینکه اگربخاطر وجود این آقا سپاسگذاری کنم یعنی رفتارهای محبت آمیزی یا رفتاری که به دلم بشینه رو از این آقا ببینم و سپاسگزاری کنم آیا باید اسم این آقا باشه تو سپاسگزاری هام اینطوری تمرکز بر یک شخص خاص نمیشه؟
همیشه خوشبخت بمونید.
دوست عزیزم وقتی شما مشخصات اون اقا رو گفتید من توجه م جلب شد به اخلاق و روحیه ی خودتون ….با خودم گفتم عه اینکه کپی خودشه شما ایشون رو جذب کردید شما چیزی که خودتون هستید رو جذب میکنید ….سوال برای شخص خودم این بود : من دوست دارم که رابطه عاطفی از جنس عشق و احترام و اشتیاق و درک متقابل دقیقا عین رابطه ی استاد عزیز و مریم جان داشته باشم که همدل و هم فکرم باشه درکم کنه خب جواب حالا چیه ؟ اگر قانون اینه که من اون چیزی که هستم رو جذب میکنم اول ببینم در ظاهر خودمو چقدر دوست دارم و بعد ببینم در باطن چقدر خودمو دوست دارم یعنی من به خودم میرسم ؟ برای خودم ارزش قائلم ؟ به خودم احترام میذارم ؟ من ادمی.هستم که اخلاق خوبی داشته باشه ؟؟ ایا خودم ادم باهوش و خلاقی هستم که یه پارتنر باهوش و خلاق دوست دارم ؟؟؟ ایا من خودم قوانین رو بلدم و میتونم فکر خدا رو بدرستی بخونم که توقع دارم همسر اینده م این ویژگی رو داشته باشه و ذر.مورد قوانین با هم حرف بزنیم ساعت ها و.ساعت ها ؟؟ ایا من خودم اینجوری هستم ؟؟ دوست عزیزم همونطور که میدونی جهان ایینه خود ماست هر کدوم از ما در یک جهان در حال حرکت هستیم بقیه چیزایی که میبینم اعم از انسان ها وقایع یا شرایط همگی ایینه خودمون هستن ……من دوست دارم شخص مورد علاقه م خیلی مهربون باشه و حیوانات رو دوست داشته باشه مثلا ….یا دوست دارم که حرف مردم براش ذره ای اهمیت نداشته باشه …حالا بیام ببینم خودم هم اینا رو دارم یا نه …..شما معیار هاتون رو مشخص کنید بنظرم اول ببینید چی دوست دارید چه ظاهری میخواید ته دلتون چه اخلاقی و چه رفتاری دوست دارید از همسر اینده تون ببینید و بعد این رو هم فراموش نکنید که هر ادمی که برای برقراری رابطه عاطفی نزدیک شما میشه دقیقا کپی فرکانس هایی هستش که فرستادید قانون بی نقص عمل میکنه شک نکنید خودتون با دست خودتون از قبل فرستادید ……هر چی اومد توی ذهنم براتون نوشتم امیدوارم به دلتون بشینه و جوابتون رو پیدا کنید ….براتون ارزوی ارامش و شادی و لذت بردن از تک تک لحظاتتون رو دارم هم بدون پارتنر و هم با پارتنر
سلام دوست عزیزم
اول اینکه واااااقعا ممنونم بخاطر پاسخ زیبایی که نوشتید برام ، واقعا با خوندنش حس فوق العاده ای گرفتم.
دوست عزیزم شما نوشتید ( وقتی شما مشخصات اون اقا رو گفتید من توجه م جلب شد به اخلاق و روحیه ی خودتون) میشه بفرمایید شما چه وجه اشتراکی بین ویژگی های من و اون آقا توجهتون رو جلب کرد؟
در اینکه من فرکانسهایی فرستادم و ایشون رو جذب کردم شکی نیست در این که اگر ایشون در مسیر من قرار گرفته حتما شبیه خودم هستند هم شکی نیست، اما دوست دارم بدونم شما از مطالب من چی دیدید؟
سلام
ببینید من نمیخوام قضاوتی داشته باشم
فقط یدونه ش رو اشاره میکنم شما خودتون متن خودتون رو بخونید متوجه میشید
تشابه توی داستان زندگی این عاقا احساس این عاقا در طی اون مدت و داستان زندگی شما و احساس شماست
جواب هر سوالی درون ماست
سلام به استاد عزیز وهمفرکانسیهای عزیزم
استاد از تمامی فایلهای باارزشتون که باعث هدایت ماست این فایل بی نظیر واقعا به همه ی ما کمک های فوق العاده ای میکنه من معمولا بعد از دیدن هر فایل چند کامنت از عزیزان میخوندم اما اینجا من ده ها کامنت خوندم چون میتونم اون موانع واون باورهای مخفی خودم را راحتتر بکشم بیرون
درمورد سوال اول باید بگم بله من نیز توی خیلی موارد چیزی را میخواستم وزحمت شاید به اون صورتی نکشیدم که بگم خیلی تلاش کردم اما بی تفاوت هم نبودم ولی هم توی روابط مشکل داشتم وهم توی مسایل مالی
من از زمانی که با شما آشنا شدم در زمینه ی شناخت وتوکل ودر زمینه ی توحیدی بودن عالی شدم یعنی باورهام به شدت ایرادداشت اینکه احساس گناه که مبادا نمازم غذا بشه خداوند چه عقوبتی برای من داره استاد با آموزهای شما یاد گرفتم دیگران را هرگز قضاوت نکنم اصراری برای هدایت کردن دیگران وچقدر خدای واقعی را پیداکردم در روابطم با دیگران عالی شدم آنها را درک میکنم وعزت نفسم عالی شده استاد قبلابه دلیل عدم لیاقت خودم را در برابر دیگران کوچک وخوار وذلیل میکردم خصوصا در برابر خانواده شوهر وآنان به خود اجازه میدادن هر گونه دوست دارند با من رفتار کنند اما فهمیدم نه من لایق بهترینها هستم لایق استقلال فکری دارای حریم شخصی در زندگی وبا تکامل پیش رفتم والان تونستم موفق باشم اما استاد در مورد مسائل مالی هنوز نه ولی امیدوار
من باتوجه به کامنتها خیلی از باورهای مخربم راشناسایی کردم یکی اینکه من حوفه ی آرایشگری دارم باورم براین بود که بابا توی هر محله چند تا آرایشگر وجود داره ودیگه اشباع شده یا مشتری کجا بوده مردم از گرسنگی دارن میمیرن بیان آرایشگاه یا آرایشگری شغل بی برکت وحتی شنیده بودم پولش کراهت دارد واستاد خودم در زمینه ی آرایشگری توی زندگیش شکست خورده بود وهمسرش بهش خیانت وبعد طلاق حالا این خانم مدام از اینکه مردها چه موجودات پستی هستند البته باعرض معذرت از همه ی آقایون محترم
اینها در ذهن من باورهای قربانی شدن راایجاد کرد ودیگری عدم لیاقت یا اگر من تلاش کنم وکار کنم از کارهای خانه داری وهمسرداری وتربیت بچه هایم غافل خواهم شد ومعلوم نیست چه اتفاقاتی براشون بیفته ومن اینجا ایمان نداشتن خودم را نیز شناسایی کردم باور داشتم که آرایشگرها انسانهای خوبی نیستن وهنوز هم باورهای بیشتری را میتونم بیرون بکشم
واینکه کسانی که به راحتی کسب درآمد میکنن
بله یک استاد دیگری که من پیششون بودم آموزشگاه داره وعالی کارمیکنه وتازه همسر وبچه هاش به سرش قسم میخورند وخودش میگه من بچه هام بسیار خودکفا شده اند وبسیار کمک حالم هستند وکافی غذا بپزم کلی ازم تشکر میکنن واینها برای من بسیار جالبن استاد هم اکنون من درآمد بسیا ناچیزی دارم اما انشاالله با شناسایی باورهای غلط وکار کردن روی خودم قول میدم به زودی از نتایج عالی خود براتون بنویسم پایدار باشید
سلام به استاد عباسمنش و خانواده عزیزم
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
جواب 1؛ خواسته من از چندین سال پیش داشتن استقلال مالی بوده، ولی به آن نرسیده ام
از این مسیر الهی سود زیادی به من رسیده ” خداشناسی ، آرامش، مهاجرت به شهر دلخواهم، آزادانه و مستقل زندگی کردن، حذف ارتباطات با انسانهای منفی ونادرست، داشتن خانه بهتر،
اما یک آرزوی بزرگ در دل دارم آن هم ثروتمند بودن و زندگی در کمال استقلال مالی، در طول مسیر بارها پول به زندگیم آمده،مدتی همه چیز عالیه بوده ولی ادامه دار نبوده وبعد از مدتی
من در می اندیشه به پرداختن هزینه های معمولی زندگیم
این بزگترین خواسته ی من بوده و هست ولی به آن نرسیدم، همه کار کرده ام شغل های زیادی را تجربه و رها کرده ام و به سوی تجربه ای دیگر ، اما مدتی خوب و بعد از مدتی هیچ پولی نداشته ام، و روز از نو.…
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
از نزدیکان و کسانی که در زندگی ام بوده اند کسی را به یاد نمی آورم که موفق شده باشد، در خانواده و فامیل های من همه تقریبا از کمبود ثروت رنج میبرند
از دوستان و کسانی که با آن ها همکار بودم هم کسی را به یاد ندارم
فقط 1نفر را میشناسم و آن هم خود استاد عباسمنش است که از گذشته ای که از او میدانم و زندگی حال حاظر او نهایت شکوه است
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
چند روزی است در تمرین ستاره قطبی از خدا خواستم که من رو به خودشناسی بیشتری برساند و چندروزی است واقعا جواب های درست و منطقی دریافت میکنم که باوجود این ترمز ها واقعا طبیعی است که منبه هدفم تاکنون نرسیده ام و اگر پولی آمده به علت سوراخ بودن ظرفم آن مول سریع از زندگی ام رفته و من دائما درحال یک تجربه تکرار به اسم بی پولی بوده ام
حقیقتا قبول دارم من اینگونه بوده ام…
اولیش نداشتن توانایی حل مسئله
خیلی اولش مقاومت دارم و فکرمیکنم چرا اوضاع اینه، باید اوضاع خوب باشه و انقدر کاری نمیکنم که جهان مجبورم میکنه که تغییر کنم و مسئله فعلی رو حل کنم، اصلا راضی کننده نیست باید خیلی بهتر بشم تو این مورد
( و جهان به افرادی که مسائل بیشتری رو حل کن پاداش بیشتری میدهد)
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
2’ترمز بعدی وبسیار مهم؛ این است که میخواهم چیزی را بفروشم تا چیزدیگری را تهیه کنم یا هزینه هایی را پرداخت کنم
این نشان میدهد که من نمیتوانم پولش را بسازم… و فراوانی را باورندارم
سالها اینگونه بوده و ترمز بسیار بزرگی برای پیشترفت مالی من بوده است
و پس ذهنم این بوده حالا اگر بی پول شدم فلان چیز را میفروشم، یا از مادرم پول میگیرم به عنوان قرض
از این پس هیچ وقت چیزی را نمیفروشم برای خرید چیز دیگر یا پرداخت هزینه هایی
مثل باور قدرتمندی که یهودیها دارند
. . . .. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
بعدی ته ته ته ذهنم ترس از خراب شدن اوضاع مالی و مجبور شدن به کاری که مورد علاقه ام نیست و حرف و کنایه دیگران
این هم ینی بی ایمانی به قدرت به کلام رب
که میگوید ادعونی استجب لکم
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
یکی دیگر وقتی پولی وارد حسابم میشود دیگر به فکر آینده نیستم و تنبل میشوم
و کاری نمیکنم، و همه چیز را موکول به بعد میکنم و انقدر کاری نمیکنم که پولم تمام میشود و مجبور میشوم فکر کنیم. حرکتی انجام دهم
و بعدی من هیچ وقت طبق هدف قدم به قدم حرکت نکرده ام
یا هدف را نوشته ام و حرکتی نکرده ام
یا حرکت کردم و هدف مشخصی و واضحی نداشتم و به روز مرگی خورده ام
با وجود این همه ترمز
من خودم به خودم ضلم کرده ام
خداوند همیشه یارو یاور و هدایتگر من بوده و من نتایج زیادی گرفته ام
من بیشتر ضعفم در عملگرا بودن هست
چون من با تغییر باورهایم با افراد موفق و ثروت زیادی همراه شدم که روزی آرزوی من بود با آنها 1دقیقه صحبت کنم، ولی با تغییر باور هایم از طرف آنها به منپیشنهاد کار شد، از جاهای دیگر پیشنهاد کار شد، از طرف دامادمون ک یه بیزنس من خوبِ پیشنهاد کار شد، ولی من با آنها جلو رفتم و مسیر درست رو رها کردم… مسیری که دستان خداوند رو وارد زندگیم کرد. من فراموش کردم و ورودی هایم رو کنترل نکردم. و همه چیز آرام آرام خراب شد، مثل داستان قورباغه در آبی که دارد گرم میشود……..من بیشترین ضعفم و ترمزم عملگرا بودن است، عمل کردن به قانون است.
ایمان بدون عمل واقعا حرفی مفت است
از خدای یکتا و بی همتا یاری میخوام تا این ترمز هارو رفع کنم و این نعمت بی نظیر الهی به زندگی من سرازیر شود
سلام به همه دوستان .
نظر من این است که شاید وقتی کسی برای ما کاری میکند و در پی جبرانش هستیم چون ما فکر میکنیم که این نعمت از طرف اون فرد است که برای ما داده شده درحالیکه اون نعمت از جانب خداوند به ما است و این نعمت پاداشی از طرف خدا است به فریکانس های ما وقتی اگر ما اون فرد را وسیله بدانیم قسمی که استاد میگوید وقتی که فردی برایش کاری را انجام میدهد از فرد تشکر میکند ولی در دلش میداند که این فقد دست از دستان خداست و از خدای خود سپاس گذاری میکند .
در کل این بر میگرده به احساس لیاقت در وجود مان .
به امید اینکه بتوانیم ترمز های خود را حل کنیم و در مسیر نعمت خدا حرکت کنیم .
با تشکر از همه دوستان که با عشق کامنت میزارند تا همه ازش استفاده کنن .
در پناه الله شاد سالم ثروت مند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید.
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم سلام به خانم شایسته عزیز و سلام به خونواده عزیزم
وقتی به سوال اول فکر کردم دیدم من هر هدفی رو مشخص کردم واضح کردم و آوردمش روی کاغذ به اندازه کافی بهش هروز فکر کردم و هروز واسش قدم برداشتم به راحتی بهش رسیدم و اگر الان یکسری اهداف دارم که بهش نرسیدم اولا خیلی واضح نکردم توی ذهنم و روی کاغذ و دوما قدم هایی که باید مشخص میکردم یا حتی اگر مشخص کردم رو بر نداشتم و عمل نکردم یعنی اولا ایراد از خودم بوده و دوما بزرگ نکردن اهدافم یعنی اونقدری که باید احساس لیاقت نکردم که اهدافم رو بزرگتر کنم نه اینکه بلند پروازی کنم نه یخورده بزرگتر
الان چند وقتیه هدف مالی که مشخص میکنم قدم برمیدارم بهش میرسم و درگیر حاشیه میشم برمیگردم عقب که پاشنه آشیلم دقیقا همینه که نتونستم طولانی مدت روی هدفم متمرکز بمونم خدارو صد هزار مرتبه شکر پیشرفت درآمدی خیلی خوبی داشتم جوری که از موقعی که استفاده از قوانین رو شروع کردم در آمدم تا 80 برابر هم بالا رفته ولی به دلیل خارج شدنم از مسیر و عدم تمرکز دوباره برگشتم عقب خیلی از اهداف کوچیک و بزرگی که انتخاب کردم و قدم برداشتم رو تیک زدم ولی باز از دست دادمشون و دقیقا به خاطر عدم احساس لیاقت بوده
الان هم اون هدفی که خیلی واسش تلاش کردم واسم همون پیشرفت مالی که هنوز به اون چیزی که توی ذهنم هست نرسیدم به اون استقلال مالی و زمانی و مکانی که اونقدری ثروت وارد زندگیم بشه و تایم داشته باشم که مثل استاد بتونم هر موقع که خواستم به راحتی سفر کنم و لذت ببرم با اینکه همین الان هم به محض اینکه تایم خالی و مرخصی از کارم میگیرم با همین امکاناتی که دارم که ناگفته نماند همین هارو هم جزو اهدافم بود که الان دارم باهاشون سفر میکنم و کمپ میزنم و لذت میبرم ولی من او آزادی زمانی و مکانی و استقلال مالی رو میخوام واسه امسال یک هدف مالی انتخاب کردم که دارم قدمهاشو بر میدارم ولی یه جای کارم ایراد داره که هنوز اتفاقی نیوفتاده و اونم عدم احساس لیاقته که هدف گذاشتم دوره 12 قدم رو تموم کردم (کل قدمهاشو خریدم تا قدم 11 هم پیش رفتم برگشتم از اول مرور کنم تا قدم 11 و بعد قدم 12 رو شروع میکنم) بعد دوره احساس لیاقت رو شروع کنم و اینم بگم که هدف اولی که برای امسال تعیین کردم طبق فایل استاد که اول سال گذاشت و نشونه من بود بالا بردن احساس لیاقتمه که پایه تمام موفقیت هاست و از اول امسال در این زمینه رشد خوبی داشتم ولی هنوز خیلی جای کار دارم و بزودی میام از نتایجم از این اهدافم واستون مینویسم
انشالا در پناه الله مهربان شاد و پیروز و ثروتمند باشید
عاشقتونم
خدانگهدار