چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 45

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهسا حبیبی گفته:
    مدت عضویت: 1434 روز

    سلام عزیزان دلم امیدوارم حال دل همتون عالی باشه

    اولین و بزرگترین هدف من لاغری بوده و هست

    خیلی ها رو دیدم لاغر کردن ولی هیچ کدوم ادامه دار نبودن یعنی برگشت داشتن بجز الان استاد عزیزم

    بزرگترین ترمز هم الان که فکر کردم اینه که تا یکی بهم میگه چه لاغر شدی ادامه نده دیگه همینقدر خوبه سریع ارادمو از دست میدادم و شل میکردم و برای لاغر کردن تلاشی نمیکردم

    الانم چون تو دوران شیردهی هستم با اینکه دوره قانون سلامتی رو خریدم ولی هنوز شروع نکردم

    در مورد وضعیت مالی هم خیلیا بودن ثروتمند شدند

    ولی پاشنه اشیل من زیاده در این مورد

    یکی اینکه همسرمو یه غول بزرگ کردم تو ذهنم که اجازه نمیده

    یکی اینکه من خیلی هنر مندی ها دارم ولی نمیدونم کدوم هنرمو ازش کسب درآمد کنم

    البته الان تو فکر تشکیل کلاس رقص هستم که اونم نیاز به اندام لاغر هست پس مجبورم صبر کنم تا وقتی که شروع کنم دوره رو بعد از لاغر شدنم اموزش رقص بدم

    تو بعضی موارد اعتماد بنفس عالی دارم ولی روی اندامم نه.اخه اضافه وزنم خیلیه

    تو روابطم زندگیم خوبه ولی درک همسرم کمه منم آدمی نیستم پیگیر چیزی بشم واسه همین تلاشی نمیکنم چون نمیتونم تغییرش بدم.هر کسی خودش باید تغییر کنه

    البته بعد بارداری و زایمانم خیلی روحیاتم شکننده شده و مثل قبل نیستم حوصله کاری رو ندارم و این عذابم میده نمیدونم چکار کنم.قبل بارداریم خیلی تو مسیر بودم ولی الان حس میکنم دور شدم.خسته شدم.بی انگیزه شدم.اینا همه پاشنه آشیل منن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    روشن جهانبخشی گفته:
    مدت عضویت: 962 روز

    سلام میکنم به استاد عزیز ودوست داشتنی وهمه دوستان.

    منم تجربه این رو داشتم که هرچقدر تلاش کردم نرسیده بودم به خواستم.گفتم بیام تجربه خودم با دوستان به اشتراک بزارم قبل از اشنایی با استاد من میخواستم یک ماشین پژو در حد مدل 90 بخرم اون موقع 70 80 تومن میشد بخری ولی به خاطر شرک وباورهای مخرب نخریدم تا قیمت ها کشید بالا من دزفول بودم وتا یک مدت میگفتم ماشین های اینجا بدرد نمیخورن توگرما همه داغون هستن اگر هم ماشینی شانسی خوب باشه قیمت بالا میگن میرم اصفهام اونجا همه ماشین ها خوبن خوب کی بریم فردا فردا چی شد. منصرف میشدم اگه بخوام برم اصفهان اینقد باید کرایه بدم اگه گریم نیا چی توی برنامه دیوار هم اگر پیدا میکردم ی قیمت زده بود من هم قیمت مد نظرم میگفتم بعد که اون فرد قبول میکرد میگفتم اگه ماشینش سالم بود ایقدر کم نمی کرد همینجوی ادامه میدادیم تا ماشین کشید بالا بعد دیگه نمی گفتم اصفها میگفتم خوب الان که دیگه گرون شد چکار کنم بیام برم ی ماشین دیگه بخرم البته هدف این بود که ماشین بخرم برم مسافر کشی قبلش خودم کارگری میکردم برای دیگران ی پولی امد توی دستم این ایده امد که برم مسافر کشی توی جاده بعد که ماشین قیمتش رفت بالااین ایده امد که ی وانت مدل 84 بخرم از 90 امد وانت 84 بازم اگر میخریدم خوب بود اما نخریدم ادامه برم میوه فروشی دورگردی خوب دوباره چی شد همون اتفاقات میرفتم حتا تا پای ماملع بعد یا سرقیمت یا خرج جزعی داشت به توافق نمی رسیدیم به صورت خلاصه گفتم اما فکرکنم من یک سال همیجوی دنبالم ماشین بودم واخرش هم همه پولی که داشتم به خاطر حماقت وحرص وتمع وترس از این که دارن تموم میشن وباید ی کاری کنم یکدفعه پول خوب دستم بیاد یک ماشین خوب بخرم و…همه پول از دستم رفت رسیدم به جایی که نون هم نداشتم بخورم ویک کار احمقانه دیگه که انجام دادم این بود که من حتی تا زمانی که یک ملیون توی حسابم داشتم سر کار نرفتم بخور بخواب ومیگفتم خدا بزرگه،

    در پناه الله شاد سلامت وموفق پیروز باشید،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    علی ش گفته:
    مدت عضویت: 2681 روز

    بنام خداوند ثروت بخش

    سلام به استاد و همراه گرامیشون و همه دوستان عزیزم

    استاد عزیزم، این فایل رو پنجشنبه شب وقتی به خانه باز می گشتم در مترو و در موبایلم دیدم. خیلی برایم جالب بود. چون همان روز داشتم فکر می کردم که چرا معادل زحماتی که کشیده ام و می کشم نتیجه نگرفته ام. چقدر دوست داشتم که جهان زود به سوال من پاسخ داد. از خداوند مهربان می خواهم در فرایند نوشتن کامنت برای این فایل، پاسخ پرسش شما که در واقع پرسش حد اقل شانزده هفده ساله من است را بیابم.

    نوشتن این کامنت رو با این جمله استاد از همین فایل شروع می کنم که جهان طوری ساخته شده که ما باید به هر هدفی که می خواهیم، به هر آرزویی که داریم و به هر خواسته ای که داریم ـ که در بسیاری از موارد اون خواسته حاصل برخورد با یک تضاد است ـ برسیم.

    همین جمله به نظرم یک شاه کلید است که با امید و انگیزه این کامنت رو بنویسیم.

    سوال اول استاد:

    1- آیا در زندگیم هدفی هست که برایش تلاش شبانه روزی کرده باشم و شبم را به روزم و روزم را به شبم دوخته باشم و نتیجه ای نگرفته باشم یا نتیجه در خودر زحماتی بی پایانی که کشیده ام نگرفته باشم ؟ بله. آن هدف چیست؟ ساختن فیلم بلند سینمایی

    ولی من از همین استاد و در همین صفحات یاد گرفته ام که ابتدا نعمتهای خودم را که از خداوند مهربان دارم بشمرم. به هدفهایی که رسیده ام توجه کنم. چون ذهن / شیطان سرکش است و می خواهد مارا زمین بزند که ما هیچ کاری در زندگی نکرده ایم. هیچ غلطی نتوانسته ایم بکنیم و موجود بی ارزش و بی مصرفی هستیم. البته شیطان در این روش حرفه ای شده و هرگز مستقیم به ما نمی گوید تو هیچ چیزی نیستی و هیچ چیزی نخواهی شد. بلکه از شیوه های گوناگون وارد شده و آرام آرام به خواسته اش می رسد ـ شیطان هم در این مسیر تکاملش را طی کرده است! ـ او در ما ایجاد تشویش، اضطراب و نگرانی می کند. به ما می گوید عمرت گذشت. دوستانت بیمه بازنشستگی و خانه بهتر و ماشین بهتر دارند اما تو عمرت را در راه هدفت گذاشته ای و نزدیک میانسالی هستی برگرد و به راهی برو که همه رفته اند ـ که خداوند تاکید کرده اکثر مردم نمی دانند و اکثر مردم نمی فهمند و اکثر مردم تفکر نمی کنند ـ وقتی در تضاد بین آنچه که اکثر مردم انجام می دهند یا ما آرزویش را داریم قرار بگیریم شیطان با نجوایش ادامه می دهد و ما را سست می کند و بدون اینکه به ما بگوید تو هیچ چیز نیستی و هیچ چیز نمی شوی، همان کاری را می کنیم که نتیجه چنین نجوایی است: هدفمان را رها می کنیم و همرنگ جماعت می شویم. اینگونه به ما می گوید تو هیچ چیز نیستی. و چه بسیار موارد بوده که تا آخر ادامه داده ایم و دیده ایم که فاصله بین آن لحظه تاریک و غبار آلود احساس شکست و خود پیروزی چقدر کوتاه بوده و مسرور می شویم از تسلیم نشدن و دفعاتی هم که رها کرده ایم می بینیم که ای دل غافل! چرا تسلیم شدم. من که تا پیروزی فاصله ای نداشتم. تینگونه است نجوای “تو هیچ چیز نمی شوی” شیطان.

    پس قدم اول در پاسخ دادن به این سوال استاد به نظر من این است که بگوییم آیا در این مسیر، اهداف کوچکتری یا حتی بزرگی داشته ام که محقق شده اند و مستقیم و غیر مستقیم یا من را به هدفم نزدیک کرده اند یا با آسان کردن شرایط جنبی زندگی، فرصت رسیدن به هدفم را ایجاد و راحت تر کرده اند؟ چون به قول استاد وقتی به سطوح پایین هرم خواسته هابرسیم می توانیم به سمت سطوح بالای هرم که فهم و درک و ایمان خداونداست برسیم .

    بله. بنابراین اول به اهدافی اشاره می کنم که محقق شده اند. خداوند فرموده اند مرا یاد کنید تا شما را یاد کنیم. آیا ذکر نعمتهای خداوند همانا یاد کردن خداوند نیست؟ بله هست. امروز جایی مطلبی خواندم وقتی مرتب به یاد خداوند هستیم، یاد خداوند، خداوند را ملزم می کند که پاسخ ما را بدهد. از این زاویه هم که به آیه مبارکه فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ نگاه کنیم زیباست.

    1 ـ موفقیت اول: من در سال 93 وقتی آزار و اذیتها در محیط کاری که دوستش نداشم به اوج رسید دیگر نتوانستم آن شرایط را تحمل کنم استعفا دادم و از اشغلی که 13 سال در آن بودم بالاخره بیرون آمدم. در واقع تضاد توهینهای محل کارم خواسته ای در من ایجاد کرد که بالاخره بر ترسهایم غلبه کنم و از محیطی که به آن تعلق نداشتم بیرون بیایم. و آمدم. بعد از بیرون آمدن، زبان انگلیسی را کاملتر کردم و زبان فرانسه خواندم. سپس خیلی راحت از دانشگاهی عالی در بلژیک پذیرش گرفتم و کمتر از دو سال بعد از بیرون آمدن در شغلی که دوستش نداشتم در قلب اروپا و در یکی از بهترین کشورها بودم.

    من با خشم و رنجش از کشور بیرون رفتم و نمی خواستم هرگز برگردم. اما وقتی با جدیت تحصیل می کردم، خودم با خودم منطقی فکر کردم که روابط مهمی در سالهای فیلمسازی در کشورم ساخته ام که از آنها استفاده نکرده ام. درسم تمام شد و با وجود داشتن اقامت اروپایی که باید می ماندم و تمدیدش می کردم به ایران برگشم. همه گفتند دیوانه شده ای. اما می دانستم دارم کار درست انجام می دهم. بعد از بازگشت، در فاصله دو یا سه ماه بعد، به عنوان مدیر آموزش در یکی از موسسه های آموزش عالی سینما مشغول به کار شدم.

    سپس از طریق همین شغل به مدیریت کارگاههای آموزشی یک جشنواره بین المللی و سپس به یک شغل مرتبط با علاقه ام هدایت شدم. برای من که سالها از رشته ای غیر مرتبط با علاقه ام کسب درآمد برای گذران زندگی می کردم، ساختن پول از رشته ای که درسش را خوانده ام و تدریس می کنم و علاقه دارم و کار در آن سبب رشد فنی و هنری من می شود حقیقتا رشدی بزرگ است. این پیشرفت وقتی چشمگیر تر می شود که می بینیم واقعا 90 درصد مردم در شغلی مشغول به کار هستند که هیچ ربطی به علاقه آنان ندارد زیرا به قول استاد فکر می کنند پول اتفاقا در آن رشته ای است که آنها به آن علاقه ندارند به همین دلیل عاشق نوازندگی کارمند اداره آب و فاضلاب می شود و عاشق فلسفه تکنسین تعمیر موتور لوکوموتیو مترو می شود.

    2 ـ موفقیت دوم: بعد از بازگشت به ایران توانستم وسایل زندگی کامل را خریداری کنم و همه را پیش از تورم شدید و افزایش قیمتها. الان که نگاه می کنم چگونه توانستم در کمتر از پنج ماه پس از بازگشت به ایران همه وسایل زندگی را از نو خریداری کنم و وقتی قیمت اکنون آن وسایل را با بهایی که آن موقع برای آنها پرداختم مقایسه می کنم می بینم چیزی جز هدایت الهی و معجزه خداوند نمی توانسته سبب شود بتوانم همه آن وسایل به طریقی که تقریبا همه آنها معجزه وار رخ می داد خریداری کنم. از یخچال و اجاق گاز و تلویزیون و ماشین لباسشویی گرفته تا فرش و مبل و … واقعا داستان هر کدام یک داستان هدایت الهی است

    3 ـ موفقیت سوم: توانستم آپارتمان قدیمی ام را با آپارتمانی بهتر در منطقه ای بهتر معاوضه کنم. داستان پیدا شدن مشتری خوب و سر به راه برای آن آپارتمان و یافتن آپارتمانی عالی با فرونشده ای عالی هم خودش داستانی از هدایت و حمایت الهی است که وقتی به آن فرایند نگاه می کنم هر لحظه حقیقتا به این سنت الهی بیشتر ایمان می آورم که : الله یدافع عن الذین آمنو/: خداوند از کسانی که به او ایمان دارند دفاع / حمایت می کند

    4 ـ قبل از سفر به اروپا بسیار آدم تلخ اندیشی بودم که همه فیلمهایم و همه فیلمنامه هایم سرشار از تیرگی و تلخی و جدایی و تنهایی بود. آن سفر اروپا و سپس بازگشت و تضاد بسیار شدیدی که در بدو ورود در ایران برایم رخ داد و ظاهرا دو سال آزارم داد (تازه اگر قوی تر بودم ازار نمی دیدم) سبب شده فیلبمنامه هایم سرشار از ایمان و عشق و امید به رسیدن و وصل بشوند. الان که به گذشته نگاه می کنم حقیقتا دوست ندارم هیچکدام از فیلمنامه های قدیمم که به قول دوستم “کلکسیون بزه اجتماعی” بودند را بسازم. الهام ایده هایی عالی در باره فیلمنامه هایی که مضمون همه آنها رسیدن و موفقیت است حقیقتا موفقیت است.

    5 ـ در دوره ای که همه می گویند همه چیز بدبختی و تیرگی است به خصوص از سال 97 تا کنون که همه می دانیم چه اتفاقاتی پشت سر هم در کشور اتفاق افتاده، من حقیقتا جز زیبایی ندیدم. هیچ کس قصد آزا مرا نداشته و هر کسی که در زندگیم وارد شده حلقه ای بوده از زنجیره خیر و نیکی. بعضی از کارهایم نتیجه نداده اند و برخی از آدمها قولهایی داده اند اما عمل نکرده اند اما همان قول و قرار ها منجر به نوشتن برنامه های یا فیلمنامه هایی شدند که یقین دارم روزی به کارم می آیند.

    6ـ در تضادی که برایم پیش آمد و هنوز با بخشی از آن دست و پنجه نرم می کنم از قید وابستگی به انسان در روابط رها شدم. دیگر فکر نمی کنم اگر شخص خاصی در زندگیم باشد خوشبخت هستم و اگر شخصی خاصی در زندگیم نباشد بیچاره هستم. این نگرش را حقیقتا وامدار دوره عشق و مدت در روابط استاد هستم. در مقطعی که درگیر آن تضاد بودم در دو دوره و هر دوره پنج یا شش بار همه دوره عشق و مودت در روابط را گوش کردم. یعنی شاید دوازده یا سیزده بار تمام دوره را از اول تا آخر گوش دادم. همینجا از استاد به عنوان معلمم حقیقتا قدردانی می کنم و از خداوند سپاسگزارم که به این دوره هدایت شدم. به همه بچه هایی درگیر روابط نا مناسب عاطفی هستند تهیه این دوره را توصیه می کنم

    7 ـ کسب و کار آنلاین خودم بر اساس علاقه ام را راه اندازی کردم. با همین امکانمات و شرایطی که دارم. درست است که سود خیلی زیادی ندارد اما سایت من الان در رده بندی مشاوره فیلمنامه سایت دوم کشور است. سایت من از سایت خیلی از اساتید این رشته که وقتی من نوجوان بودم می نوشتند بالاتر است.

    8 ـ خیلی خیلی نکات ریز و درشت دیگر هستند که نوشتن آنها شایدسبب شوند از هدف اصلی این نوشته دور شوم.

    خواستم بگویم حتی وقتی در یک هدف به نتیجه دلخواه نمی رسیم دهها و صدها نکات دیگر در زندگی است که می توانیم با تمرکز بر آنها همزمان که احساس بدبختی نمی کنیم احساس خوشبختی هم بکنیم. به قول استاد یعقوب نتوانست در تضاد از دست دادن یوسف با دوری فرند کنار بیاید و نابینا شد. برای یوسف که بد نشد. پادشاه شد. پس بیاییم بر اتفاقات خوب زندگیمتان هم تمرکز کنیم.

    سوال دوم استاد:

    آیا کسانی را می شناسم که در همین مدت که من کارم را شروع کرده ام، در مدت کمتر موفق شده اند یا به نتایج بهتری رسیده اند؟

    بله می شناسم. من سال 1379 با بیست و یک نفر دیگر در یک کلاس فیلمسازی بودیم. یک نفر از آنها الان کارگردان صاحب نامی شده و دیگری هم فیلمنامه نویس صاحب نامی. از آن جمع می توانم بگویم من نفر سوم هستم. اما با جرات می توانم بگویم نتایجی که گرفته ام ده درصد زحماتی که کشیده ام نیستند. من نمی دانم آن دو دوست دیگر دقیقا چه کارهایی کرده ام. نمی توانم بگویم کمتر از من کار کرده اند اما یقینا بیشتر از من کار نکرده اند. چون سوابق کاریشان را می دانم. این که چرا آنها موفق شده اند و من هنوز نتوانسته ام به نتایجی درخور زحماتم برسم برای خودم هم سوال است.

    و فیلمسازان موفقی می شناسم که با هم همکلاسی یا دوست نبوده ایم اما بعد از من شروع کرده اند و الان خیلی خیلی در کارشان موفق هستند. در مورد آنها هم نمی توانم نظر بدهم که چه کارهای کرده اند و چه کارهایی نکرده اند و کارهایی که کرده اند و کارهایی که نکرده اند را با چه باورهایی انجام داده اند.

    اما پاسخم به پرسش عمومی “آیا کسانی را می شناسم که در همین مدت که من کارم را شروع کرده ام، در مدت کمتر موفق شده اند یا به نتایج بهتری رسیده اند؟” بله است.

    سوال سوم استاد:

    چه پاشنه آشیلهایی داشته ام که سبب شده اند به نتایج در خورد زحماتم نرسم؟

    من دو سه روزی است که بعد از دیدن فایل، به این پرسش فکر م یکنم. حقیقتا نم یدانم. به دو مورد رسیده ام و آنها را می نیوسم. امید وارم بعد از نوشتن این کامنت و مطالعه کامنتهای استاد از طریق هدایت الهی به پاسخ پرسشم برسم.

    پاشنه آشیل اول: سالهای میانی فعالیتم وقتی از نتیجه نگرفتن و پاسخ نه شنیدن خسته شده بودم فکر می کردم چرا تهیه کنندگان باید از فیلمنامه های من خوششان بیاید و روی آن سرمایه گذاری کنند؟ این احساس عدم لیاقت در سالهای میای فعالیتم در من ایجاد شده بود. اما بعد از زندگی و تحصیل در اروپا حقیقتا این احساس در من از میان رفته واتفاقا بر عکس فکر می کنم اگر آنها با من کار کنند کارنامه کاریشان اعتبار بدست می آورد.

    پاشنه آشیل دوم: این پاشنه آشیل هنوز در من هست. دو سه سالی است سعی می کنم فیلمنامه خیلی خیلی ارزانی که در سینمای جهان به آن Zero budget می گویند بنویسم و با پول خودم آن را تهیه کنم. در صورتیکه خودم خوب می دانم این پاشنه آشیل از باور عدم فراوانی و از باور کمبود در اعماق ناخودآگاه من می آید. چون همین الان تعداد زیادی فیلم با بودجه های هنگفت ساخته می شود. پس مسئله نبودن بودجه نیست. مسئله فیلمنامه هم نیست. چون خودم خوب می دانم نویسنده خوبی و سوپروایزر فیلمنامه و مدرس فیلمنامه هستم. پس چرا خیلی ها با سطح دانش کمتر نتایج بسیار بهتر گرفته اند؟ در یکی از فایلها استاد گفتند استعداد مهم نیست. توانایی مهم نیست. باور مهم است. و این جمله آخر رو سه بار تکرار کردند. واقعاً از خداوند می خواهم باوری در من ایجاد شود که بتوانم به هدفم برسم. این رو هم اضافه کنم که الان با جدیت مشغول نت برداری از دوره روانشناسی ثروت 2 هستم. یعنی این نیاز رو حقیقتاً در خودم حس کرده ام و با جدیت مشغول ار روی آن هستم.

    استاد عزیز، در پایان از شما برای این فایل روشنگر فوق العاده سپاسگزاری می کنم. حقیقتاً و از اعماق وجود می گویم که دوستتان دارم. همین که چنین فایلی از سوی شما تولید شده نشان می دهد که پرسش شانزده هفده ساله من جواب دارد و سرانجام به پاسخ پرسشم می رسم و آن کد خراب را پیدا می کنم و رفعش می کنم و با کد صحیحی جایگزین می کنم. انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      صالح گفته:
      مدت عضویت: 1242 روز

      سلام به علی اقا

      واقعا ما تو رشته خودمون چی کم داریم از اونایی که تراز اول هستن؟

      همیشه این سوال رو از خودم میپرسم

      که من با اونی که بیشترین فروش رو داره و هر روز هم در حال گسترش هست چه فرقی داریم؟

      ایا اون خدای مهربان تر و ثروتمند تری رو میپرسته ؟

      ایا خونش سرخ تره؟

      ایا جهان با اون پسر خاله هست با من دشمن؟

      هیچ جوابی ذهن منطقیم براش نداره

      ذهن نجوا گرم هم پذیرفته که من با موفق ترین انسانها هیچ تفاوتی ندارم

      هر چقدر که هوش استعداد توانایی جسمی و… لازم بوده رو خداوند به رایگان به من هدیه داده

      چرا تمام توانم رو منظورم باور هست

      به کار نگیرم؟

      چرا خودم رو لایق تر از شخص دیگه ایی ندونم

      چرا سرم رو بالا نگیرم؟

      میخوام یکبار تو زندگیم مرد و مردونه اینکارو بکنم

      یعنی تمرکز 1000 درصدی بزارم روی هدفم

      همونجور که استاد در کارش گذاشت

      همون جور که مسی و رونالدو در فوتبال گذاشتن

      همونجور که انشتین در علم گذاشت

      همونجور که داوینچی تو نقاشی

      همونجور که چارلی چاپلین تو سینما

      همونجور که والت دیزنی

      ایلان ماسک

      گاندی

      و تمام انسان های تاریخ ساز تو رشته کاری خودشون گذاشتن بزارم

      میخوام یکبار تو زندگیم این تعهد تا پای جان رو بزارم ببینم چی میشه

      میخوام حد اقل پیش خودم سربلند باشم

      فیلم دیوانه از قفس بود فک کنم

      که اون دیوانه میگفت یه روزی بلاخره این آب سرد کن رو بلند میکنم میزنم شیشه رو میشکنم و از این دیوانه خونه فرار میکنم

      یه روزی آشوب شد

      و اون دیوانه هر کاری کرد نتونست یک سانت اون اب سرد کن رو تکون بده

      همه بهش خندیدن

      گفت چیه؟

      نخندین!

      من لا اقل تمام تلاشم رو کردم

      منم میخوام تمام تلاشم رو بکنم

      و قلبم گواهی میده که اگه تمامم رو بزارم معجزه میشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    سعیده و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 2398 روز

    به نام خدا سلام

    سلام به روی ماه استاد نازنینم که آگاهی هایی به این ارزشمندی رو رایگان در اختیار ما قرار میدهند

    بریم سراغ این فایل

    قبل از جواب دادن به این سه سوال چند تا نکته من از این فایل دریافت کردم

    این که من باید اهداف کاملا مشخصی داشته باشم و در خیلی از موارد اهداف من واضح نیست و کلی هست و مورد بعدی این که من برای رسیدن به اهدافم باید تلاش کنم چه ذهنی و چه جسمی و تلاش های مفید داشته باشم. ببخشیدا( خرکی کار نکنم) فکر کنم و بعد تلاش کنم.

    سوال اول

    من از بچگی یعنی از وقتی که خودمو شناختم دوست داشتم لوکس و لاکچری زندگی کنم و دوست نداشتم یک آدم معمولی باشم ثروتمند بودن جز آرزوهایی بزرگ من بود مجرد که بودم بخاطر شرایط خانواده ام نمی تونستم هر چیزی که دوست دارم رو بخرم و این آرزو در وجود من هی بزرگتر میشد تا وقتی که ازدواج کردم و شرایط مالی همسرم خوب نبود و من که از بچگی آرزوی ثروتمند بودن داشتم خیلی اذیت می شدم و فکر می کردم من برای این که بتونم به آرزوهای مالیم برسم باید همسرم شغل خوب با درآمد عالی داشته باشه و برای این که همسرم پولدار بشه هر کاری که فکرش رو بکنید کردم. پیش دعا نویس برو. نذر بکن. دعا بخون، قرآن بخون، نماز اول وقت بخون، هر کاری که دیگران می گفتن توش پول هست رو همسرم با اصرار و خواهش من میرفت توش ولی شکست می خورد و من انقدر به همسرم انگیزه میدادم کمکش می کردم ولی نمیشد که نمیشد تا وقتی که با استاد عباس منش آشنا شدم و شرایط زندگیم الان بهتر شده ولی خیلی خیلی با چیزی که من می خوام فاصله داره

    برای این که ثروتمند بشم شغل های مختلفی رو امتحان کردم بیمه، معلمی، کارهای هنری، حسابداری، انجام پروژه های آماری

    یک دوره خیلی گرون شرکت کردم که سخنران بشم و مباحث موفقیتی آموزش بدم ولی باز هم نشد.

    من برای این که ثروتمند بشم خیلی کمک همسرم بودم و همش بس انداز می کردم که اون بتونه با پولش کاری انجام بده ولی همیشه رویای داشتن شغل خوب همسر و ثروتمند شدن با من بود و روز به روز هم نا امید تر میشدم

    از این که نمی تونستم ساده ترین وسایل مورد نیازم رو بخرم نا امید میشدم ولی دوست صمیمی ام رو دیدم که همسرش به راحتی با وجود این که از همسر من خیلی سنش کمه شغل پیدا کرد و الان شغلی داره که درآمدش خیلی خوبه و هر چیزی که بخواد رو تقریبا می تونه بخره و رشد مالی خوبی داشتن در صورتی که خیلی خیلی خیلی کمتر از من و همسرم تلاش کردند و می کنند.

    به نظرم باورهای غلطی که باعث شده که نتونم شرایط مالی ایده آلم رو داشته باشم اول اینه که من دقیقا مشخص نکردم که چه میزان ثروت می خوام.

    اینجا می نویسم . من به اندازه ای ثروت می خوام که اولا ثروت فقط برای خودم باشم یعنی این که خودم ثروتمند باشم نه به واسطه همسرم ثروتمند بشم و دوما می خوام انقدری داشته باشم که مثل استاد هرچیزی رو که خواستم رو بتونم بهترینش رو به راحتی داشته باشم و آزادی زمانی و مکانی داشته باشم. در مرحله اول من می خوام توی متخصصین( یک منطقه ای است توی شهر همدان) صاحبخونه بشم و ماشین لکسوز خودمو داشته باشم و وسایل خونه ام از بهترین نوعش باشه، از آی کیا بخرم و بهترین لباس ها رو بپوشم یعنی هر چیزی رو که دیدم و خوشم اومد رو بتونم بخرم

    حالا چه باورهای مخربی نمی ذاره من به این خواسته ام برسم؟

    این کد مخرب رو چند ماهی هست که کشف کردم و اون اینه که من می خوام به واسطه همسرم ثروتمند بشم و این اشتباهه من باید خودم ثروتمند بشم و بجای این که تلاش کنم همسرم رشد کنه تمرکزمو بذارم روی خودم، چون این باور مخرب هم هست که اگه من رشد کنم و همسرم رشد نکنه ما به اختلاف می خوریم و من دوستش دارم و نمی خوام فاصله بینمون بیفته.

    چون هزاران بار شنیدم که گفتن فلانی رو می بینی که ثروتمنده، اون طلاق گرفته و اصلا رابطه خوب با همسرش نداره و اگه من ثروتمند بشم همسرم ضعیف میشه و میچسبه به من و من هم باید اون رو تامین کنم و من دوست ندارم با یک فرد ضعیف زندگی کنم من دوست دارم به همسرم افتخار کنم و بتونم بهش تکیه کنم. باور بعدی که از کامنت دوستان دریافت کردم و احساس می کنم که درون من هم هست اینه که من همه چیز رو به خودم سخت می گیرم و نمی تونم هر چیزی که راحت انجام میشه رو بپذیرم و همیشه سخت ترین راه ها رو انتخاب می کنم برای انجام کارهام و بسیار سخت کوشم. نمی تونم بپذیرم که میشه راحت ثروتمند شد و فکر می کنم یک کار خفن باید انجام داد. باور ندارم به توانایی های همسرم که می تونه ثروتمند بشه. باور ندارم به خودم که می تونم ثروتمند بشم. هنوز با تمام وجودم باور نکردم که من خالق تک تک لحظه های زندگیم هستم. همیشه کمبودها رو می بینم همیشه به نداشته هام فکر می کنم به جای این که به داشته هام فکر کنم. من به مردم اعتماد ندارم.فکر می کنم همه می خوان سرم کلاه بذارن. کار نیست که، این باورها رو میدونم ولی تو عمق وجودم ننشسته که میزان ثروت هیچ ربطی به تحصیلات و سرمایه اولیه و شرایط خانواده نداره. من از فقر از کمبود از نبودن پول می ترسم. احساس می کنم اگه ثروتمند بشم خانواده همسرم ازم سو استفاده می کنند. هر روز پول می خوان هر روز میان خونمون و منو به زحمت می اندازند و یا این که دیگه باهام خوب نمیشن و هر روز اختلاف پیش میاد. فکر می کنم پول و ثروت به انسان ها ارزش میده و ارزش انسانها رو با پول میسنجم.

    هدف بعدی که خیلی واسش تلاش کردم ولی تا الان به هیچ نتیجه ای نرسیدم اینه که کار مورد علاقه ام رو پیدا نکردم کاری که بتونم باهاش مثل استاد ثروت بسازم و مثل استاد منشاء اثر باشم، کاری که عاشقش باشم و گذر زمان رو حس نکنم و آزادی زمانی و مکانی داشته باشم کاری که کارآفرین باشم و خودم رئیس خودم باشم.

    از اطرافیانم کسی رو نمی شناسم که به این هدف مد نظر من رسیده باشن

    باورهای غلط این که منی که مادرم شغل باعث میشه که نتونم به زندگیم برسم به دخترم و همسرم برسم و اونا آسیب می بینند و خوبه که بشینم خونه و مواظب زندگیم و همسرم و فرزندم باشم و به تربیت اون فکر کنم ولی من آدمی نیستم که فقط یک زن خانه دار باشم من باید رشد کنم من باید هر روزم متفاوت تر از روز قبل باشه من باید با آدم ها ارتباط بگیرم من نمی تونم یک زن خانه دار باشم.

    باور مخرب بعدی این که اگه من رشد کنم و ثروتمند بشم باعث میشه با همسرم به مشکل بر بخورم و یا این که باعث میشم دیگه اون نره سر کار و وابسته به من باشه. و بخاطر این که من تامینش می کنم بره سراغ مواد و یا هوس بازی خودش.

    نمی تونم خودمو ببینم که یک کارآفرین شدم. احساس می کنم باید خیلی خیلی تلاش کنم و من به کارهای دیگه ام نمی رسم و زندگیم از برنامه می افته در صورتی که من عاشق نظم و برنامه ام. من خودمو باور ندارم که بتونم پول بسازم.باور ندارم که بتونم کاری عالی انجام بدم تا مردم بابتش پول بدن. باور ندارم که مردم ثروتمند هستند و حاضرن پول خرج کنند.

    ادامه دارد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      علی ش گفته:
      مدت عضویت: 2681 روز

      سعیده و مهدی عزیز، ممنون که انقدر خوب خودتو حلاجی کردی و بدون ترس از قضاوت. و چه خوب که می خواهی با همین همسر خوبی که داری ثروتمند بشی. انشالله کدهای مخرب ذهنت رو پیدا کنی. دعا می کنم موفق بشی. تو هم دعا کن که همه بچه هایی که این فایل رو گوشش دادند و مصمم هستند که کدهای مخرب ذهنشون رو پیدا کنند و از جمله حود من، بالاخره باگهای ذهنشون رو پیدا کنند. آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سعیده و مهدی گفته:
        مدت عضویت: 2398 روز

        سلام و عرض ادب ممنون که کامنت من رو خوندید و خوشحالم که تاثیر گذار بوده براتون

        من هم بسیار از خوندن کامنت شما لذت بردم خیلی عالی توضیح دادید و نحوه ی نوشتنتون عالی بود

        انشاا… همه دوستان عزیز عباس منشی موفق و ثروتمند و سعادتمند باشند.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فهیمه گفته:
      مدت عضویت: 1213 روز

      سلام به بهترین استاد دنیا و سلام به سعیده خانم عزیز ،واقعا از شما ممنونم به خاطر این کامنت زیبا من با خوندن کامنت شما تمام باورهای مخربم رو شناختم ،سپاسگزارم که نکته به نکته اشاره کردین لطفاً ادامه بدین

      و این اولین کامنت من بعد از شش ماه هست چون به قدری کمال گرا هستم که هنوز نتونستم یه کامنت ساده بنویسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سعیده و مهدی گفته:
        مدت عضویت: 2398 روز

        فهمیه عزیز سلام ممنونم شما لطف دارید

        نوشتن خیلی کمک می کنه حتما شروع کن

        استاد ما عشق و هر چی میگه باید بر روی چشم گذاشت و انجام داد چون یک عالمه فایده داره وقتی میگه کامنت بنویسید یک چیزی میدونه

        خداروشکر که کامنتم تونست بهتون کمک کنه خداروشکر

        خدایا برای دوستای خوبی مثل شما ممنونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام استاد

    استاد تو چقدر بزرگی

    تو چقدر مهربونی

    تو چقدر به خدا نزدیکی

    تو چه دست پر قدرت خدایی در زندگی هر کسی که حرف هات رو باور کند و تعهد به تغییر زندگی اش داشته باشد

    وقتی احساساتی میشم اشک امانم نمیده

    چند روزه حال و احوال عالی دارم

    چند روزه خیلی بهتر با خودم حال میکنم

    بچه هایی که دوره عزت نفس رو کار کردن

    عالی کار کردن و تمرین انجام دادن تایید میکنند که این دوره تا آخر عمر غذای روح تشنه ماست

    استاد از یک طرف ی حس بد میاد که باگ هام از گذشته به خاطر کمبود عزت نفس رو میفهمم

    منظور همون عمره گذشته

    یعنی همون تحقیر کردن خود

    نادیده گرفتن خود

    به معنای کامل ظلم به خود

    ولی از اون دوره یاد گرفتم توی گذشته نمونم و بهش فکر نکنم فقط به جاهای خوبش که بهم حس خوب میده توجه کنم

    و از ی طرف حس خوب نسبت به دریافت این آگاهی ها

    استاد شما این طرف داستان نیستی ببینی چه میکنی با ما

    چه حالی میشیم ما

    چقدر احساس سپاس گذاری میکنیم از خدا به خاطر دست مهربانش در زندگی ما

    استاد نمیخوام ازتون بت بسازم میخوام از خدای شما تشکر کنم

    از خدای خودم تشکر کنم به خاطر وجود شما

    شکرت شکرت

    استاد تا نصفه قسمت 2 رو گوش داده بودم که رسید به قسمت لیاقت

    در بحث روابط عاطفی

    سریع چیزی خاطرم اومد گفتم اینجا بنویسم بهتره

    استاد من باید ی دختر بینظیری وارد رابطه شدم‌

    دختر از همه لحاظ عالی

    کسی که کلی خواستگار داشت

    کسی که از یک خانواده عالی و ثروتمند بود

    دقیقا دقیقا همین جمله شما اتفاق افتاد

    بحث عدم لیاقت

    گفتم بابا این دختر و خانواده اش کجا من ی پسر روستایی و خانواده ضعیف کجا

    استاد شاید باورتون نشه رابطه ما 5 سال طول کشید که من هر کاری کردم تا این رابطه از بین بره

    چون واقعا تعجب کرده بودم

    چون اصلا ذهنم قبول نمیکرد که این دختر چطور و با چه عقلی عاشق من شده

    باور کنید چقدر این احساس عدم لیاقت ریشه عمیق در همه ابعاد زندگی داره

    تا حدی که این دختر گفت بیا با خانواده ما مهاجرت کنیم به خارج از کشور

    بعد احساس عدم لیاقت چه ها که نکرد

    میدونم‌که منم شرک داشتم و باور های اشتباه دیگه

    ولی بزرگترین ترمز من احساس عدم لیاقت بود

    استاد بی نهایت ازت ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    مرتضی نوجوان گفته:
    مدت عضویت: 2126 روز

    به نام خالق مهربان و هستی بخش سلام به خدای عزیزم که تنها یاور من است سلام به استاد زیبارو و زیبادل و خانم شایسته عزیز و همه بچه های خوب که در مسیر حق قدم بر میدارن.

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    در رابطه با سئوال خواسته های زیادی داشتم از جمله خواسته های مالی ، همچنین تاسیس شرکت خودم ،تشکیل کار مستقل برای خودم که با وجود انجام آن هنوز به نتیجه نرسیده

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟

    دوستان خودم هستن که بدون کمترین تلاش و با کمترین دانش به جایگاهی که دوست داشتن رسیدن

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    باور اول و مهمترین آن در مورد روابط احساس عدم لیاقاقت و کم بینی بودش من خیلی چاق بودم همیشه پدرم میگفت ببین خیلی چاقی کسی حاضر نیست با تو دوست بشه

    در محله ای زندگی میکردیم که تمام دوستان ما برای همدیگه القاب انتخاب میکردن همین باعث شد من در بچگی عدم لیاقت و عزت نفس داشته باشم

    یا در مورد بحث مالی همیشه پدر و پدر بزرگم میگفت روزی رو صبح زود میدن و من که همیشه خیلی میخوابیدم تو روانم این بود که من روزی ندارم یا تابحال با اینکه برخی محصولات استاد رو دارم هیچوقت به طور جدی روشون کار نکردم

    باورهای مخرب زیادی در وجودم هست مثل احساس عدم لیاقت یا اینکه تو تنبلی وهیچوقت نتونستم درآمد خاصی کسب کنم البته اگر هم درآمدی داشتم و بوده به صورت مقطعی بوده

    من یک ماشین شاسی بلند خیلی خوب تونستم بخرم ولی از وقتی خریدم بخاطر نداشتن اعتماد به خاطر اینکه فکر میکردم الان بخام این رو سوار شم ببرم بیرون ماشین خط نیفته ماشن صفر تصادف نکنه یا کیلومتر ماشین بالا نره و انقدر این نجواها سراغم اومد که بعد از یه مدت بدون اینکه زیاد بتونم ازش استفاده مجبور شدم بفروشمش که خیلی باورهای کهنه هنوز در وجودم هست که بتونم چه در زمینه روابط چه بعد مالی چه کاری ازش استفاده کنم و باورهامو استفاده کنم

    در پناه الله یکتا شاد سربلند ثروتمند در این دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2228 روز

    به نام خداوند مهربانی ها

    سلام عرض می کنم خدمت استاد عزیزم خانم شایسته و دیگر دوستانی که این دیدگاه را مطالعه می کنند

    سوال 1

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    رشد و گسترش کسب و کار خودم یعنی مشاور املاک

    سال 96 وارد شغل مشاور املاک شدم با یه ذهنیت پاک نسبت به این شغل

    من همین الان هم که دارم این دیدگاه رو می نویسم هنوز هم در همین شغل هستم

    سوال 2

    چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    یکی از دوست های خیلی نزدیکم که (زمانی که با استاد تازه آشنا شده بودم و هنوز نمیدونستم که شراکت اشتباهه!) حدود یک سال و خورده ای هم با هم شریک بودیم

    مدت زمانی که من با پارسا شریک بودم با وجود اینکه دو نفر بودیم که داشتیم از یه جیب می خوردیم ولی چون روی باورهایم عالی داشتم کار می کردم

    من در آمدم اون سال یعنی از اواخر تابستان 98 تا پاییز 99 حدوداً پنج شش برابر قبل شده بود

    قشنگ یادمه که تلاش های من اندازه همون قبل بود ولی باورهای متفاوت و بهتر از قبل و البته احساس خوبی که آگاهانه سعی می کردم برای خودم ایجاد کنم باعث شده بود که افزایش 500 الی 600 درصدی درآمد رو نسبت به سال قبل تجربه کنم

    من خرداد ماه 98 با شما آشنا شدم استاد و وارد سایت شدم، قبل از معرفی شدن سایت به من ، من با قانون خیلی دست و پا شکسته آشنا بودم ولی شما رو اصلاً نمی شناختم

    و همون بستن خودم به فایل های دانلودی که یادم نیست دقیق ولی از صبح تا شب، از شب تا صبح فایل گوش میدادم

    و با قدرت میگم (چون این موضوع خیلی خوب یادمه) اولین دست آورد من از بودن با شما آرامش بسیار بسیار زیادی بود که هرگز تا قبل از اون تجربه اش نکرده بودم

    من سال 96 افسرده بودم کلی دارو به طور روزانه مصرف می کردم و از زندگی سیر شده بودم!! سال 97 دیگه دارو مصرف نکردم به خاطر همون آشنایی با قانون یه مقداری حالم بهتر شده بود و میگفتم باید من به طور عادی حال دلم عالی باشه نه با قرص و دارو!!!

    همین ها هم باعث شد که به مدارهای بالاتر بیام و در نهایت با شما آشنا بشم

    برگردیم به موضوع اصلی یعنی پاسخ به سوال2

    پارسا خدا رو شکر الان اوضاعش نسبت به روز اول بارها و بارها بهتر شده

    از جایی که با دست خالی واقعاً صفر فقط در حد پول رهن خونه با یه دختر یه ساله و یه پسر 13 ساله با همسرش اومدن قم

    از شهرستان اومدن با ورشکستگی و حدود 500 ، 600 میلیون بدهی

    سال 98 این بدهی خیلی بود ها!! اگه اشتباه نکنم پراید اون موقع ها حدود 30 میلیون بود شاید هم کمتر!!

    روزهای اولی که اومده بود فکر می کنم حدوداً ماهی 1 میلیون درآمد داشت

    و

    این روز ها من دقیقاً نمیدونم ولی به طور حدودی ماهی 30 الی 40 میلیون درآمد رو داره و خدا رو شکر حدود نصف بدهی ها رو هم پرداخت کرده

    باز یک مثال دیگه «رضا»

    رضا هم از یه محله نسبتاً پایین قم ، چهار راه سرگردون در نیروگاه اومده بود سر کار املاک تو پردیسان تازه بعد از من هم اومد

    من پاییز 96 وارد املاک شدم

    اون پاییز 98 اومد

    خدا رو شکر در کمتر از یک سال شد بهترین کارشناس اون دفتری که من هم داخلش بودم

    (بهترین منظورم از لحاظ درآمد و سطح آورده ای هستش که هر ماه با قول نامه هاش وارد حساب دفتر می‌شد)

    اون دوستانی که تو املاک هستند با با این شغل آشنایی دارند بهتر می فهمن :)

    و زمانی که اومد یه تیبا 2 خشک تقریبا صفر داشت و یه موتور هوندا

    که اکثر وقت ها هم با هوندا می اومد میرفت

    ولی خدا رو شکر باورهاش تغییر کرد

    سرمایه اش بیشتر شد

    برلیانس اتومات خرید

    (یادمه یه سری من هم تنهایی نشستم پشت فرمون رفتم یه دوری زدم، سانروف هم باز کرده بودم و آهنگ های سامان جلیلی رو گوش میدادم :) ، خجالت نمیشکم از گفتن اینکه چقدر ذوق کرده بودم :) اتفاقاً می نویسم چون میدونم در آینده ای نه چندان دور وقتی ماشین اتومات سانروف دار خودم رو خریدم و اومدم این دیدگاه رو می خوانم خیلی حس خوبی بهم دست میده )

    بعد اون برلیانس ماشین هاش دو تا و سه تا و بعدش هم در نهایت خودش سرمایه گذاری در خرید و فروش ملک رو شروع کرد

    الان فکر می کنم بیشتر از یک ساله که خدا رو شکر خودش دفتر املاک زده و اوضاع کاسبیش خوبه

    برای خودش و دوست هاش هم خرید و فروش می کنه

    نا گفته نماند رضا وقتی اومد فقط 20 سالش بود!!

    باز یه مثال دیگه بخواهم بزنم «محمد» وقتی من باهاش آشنا شدم اون چند سالی بود تو کار املاک بود و ماشین زیر پاش یه MVM X33 بود

    محمد هم از من دو سه سال کوچیک تره

    خدا رو شکر سال 1400 بود فکر می کنم ، محمد هم رفت خودش دفتر زد

    الان هم تو منطقه خودمون همین شهرک پردیسان قم خیلی موفقه

    دفتر خیلی خوبی داره آورده ها بالاست

    چند تا کارشناس خیلی خوب داره

    نمیدونم چند تا واحد یا باغ داره (آخه یادمه اون موقع ها بهم میگفت دوست داره یه باغ ویلا هم داشته باشه)

    ولی ماشین زیر پاش آریزو فایو اتومات توربو شارژ هستش

    خلاصه خیلی از این آدم ها سراغ دارم که مثال بزنم

    من هم همون کارهایی که اون ها می کردن می کردم و می کنم

    تازه از نظر خودم تو یه سری زمینه ها مثلاً فن بیان و احترام به مشتری و … حتی بهترم

    و البته که نتیجه هم تو دستم هست

    بارها و بارها و بارها مشتری ها تلفنی یا حضوری کلی از من تشکر کردن و گفتن که من چقدر بهشون کمک کردم

    چه مشاور خوبی هستم و …. کلی دعای خیر برای من کردن

    سوال 3

    چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    ترمز شماره 1

    من برای رضای خدا مشاوره میدهم یا کارشناسی ملک انجام میدهم و توقع خاصی ندارم!!

    ترمز شماره 2

    من دوست ندارم با چرب زبونی و کلاه سر مردم گذاشتن یه ملکی رو بفروشم!!

    ترمز شماره 3

    من دوست ندارم روی خرید مشتری هایی که می خواهند با وام خرید کنند، کار کنم چون می دونم وام گرفتن یعنی شروع بدبختی

    و

    نمی خواهم در بدبخت شدن آدم ها شریک باشم ، نمی خواهم آدم بدی باشم!!

    ترمز شماره 4

    اسم مشاور املاکی ها بد در رفته و من هرکاری هم بکنم یعنی اگه دستم رو تا مچ عسل بکنم و بگذارم تو دهن مشتری باز هم گاز میگیره و بهم کمیسیون خوب نمیده

    چون باور عموم مردم اینه که من که زحمت خاصی نکشیدم زیر باد کولرگازی نشستم دارم کلاه سر مردم میزارم!!

    چرا باید بهم پول بدهند

    اصلاً این شیوه پول در آوردن درست نیست خدا رو خوش نمیاد

    برو کار کن مگو چیست کار!

    باد آورده رو باد می بره!

    پول باید سخت به دست بیاد تا حلال باشه اگه راحت پول بیاد تو حسابم یعنی حتما یه جای کارم می لنگه از راه نادرست پول در آوردم و خدا اون دنیا به حسابم میزاره!!

    ترمز شماره 5_

    مشتری ها خیلی سخت ملک می خرن چون تمام سرمایه زندگیشون رو آوردن برای خرید ملک

    لباس که نیستش که…

    باید طرف هزار تا ملک ببینه بررسی کنه و تجزیه تحلیل کنه تا خرید داشته باشه

    کلاً مردمانی که میان پردیسان برای خرید چون پردیسان به قیمت مناسب تر معروفه مردمان قشر ضعیف تر هستند و به همین علت قدرت ریسک پذیری بسیار پایینی دارند!!

    من به عنوان یک مشاور زُبده در املاک وظیفم اینه که با مشتری هایم صحبت کنم پوست خودمو بکنم!! تا اون ها خیالشون جمع بشه و با اطمینان خاطر خرید کنند!!

    ترمز شماره 6

    مشتری ها حاضرن جون بدهند ولی پول کمیسون املاک ندهند!! یعنی به طرز عجیبی زورشون میاد کمیسیون بدهند و ارزش کار ما املاکی ها رو نمی دونن

    یعنی همه مشتری ها سر و ته یه کرباسن !!!

    .

    .

    .

    فعلاً چیزی دیگه ای یادم نمیاد ولی احتمالا ترمز های مخرب دیگه ای هم دارم

    تا همین جا هم که نوشتم خودم واقعاً مغزم هنگ کرده که نههههه پسر من یه همچین ترمز هایی دارم و توقع در آمد هم دارم!!!

    در ادامه باز هم ترمز های مخفی ذهنم رو در این باره پیدا می کنم و میام می نویسم

    سپاسگزارم استاد به خاطر مطرح کردن این سوال های جادویی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    فاطمه و مسعود گفته:
    مدت عضویت: 1597 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی …

    باوری رو استاد گفتن که اومدم بینش هایی که خودم برای منطق کردنش برای ذهنم گفتم رو ،اینجا هم بگم ..

    استاد گفتن که :

    سیستم عصبی تمام آدم ها مثل هم است …

    بینش و منطقی کردن :

    از آنجایی که خداوند عادل است ،سیستم عصبی انسان هارا دقیقا مثل هم افریده ،و اگر کسی در جایی از دنیا توانسته کاری را انجام دهد ،پس ماهم میتوانیم ،زیرا که همه یک نوع ثابتی سیستم داریم ،حالا اگر کسی فکر میکند که بعضی بهتر از دیگری ست به دلیل اعتماد به نفس و عزت نفسشا است که در کودکی به انها داده شده ..به بعضی در کودکی مدام اعاماد به نفس و‌عزت نفس دادند و‌بعضی به خاطر بلد نبودن یا هر دلیلی مدام کودک‌خودرا سرزنش کردند و به او حس حقارت داده اند ،حالا ان کودک بزرگ شده و فکر میکند دیگران از اون بهترند و این باور غلطی بیش نیست …و میتوانید با کار کردن روی حس ارزشمندی و لیاقت خود این باور را در وجودتان نهادینه کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    محدثه گفته:
    مدت عضویت: 1734 روز

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    من از درامد ماهی یک میلیون بادروه 12قدم رسیدم به 7تومن اما این کافی نیست و استپ کرده. میخوام10برابر ویا بیشتر بشه

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    معصومه بااین که دوره اموزشی خاصی ندید وکارهم نکرده بود درامدش چند برابر من هستش

    یکی دیگه هم هستش اون هم درامدش بیشتر از منه

    مثلا یکی دیگه از دوستام تو همین لاین چندماه کارش رو شروع کرده درامدش نزدیک ب من هستش

    ویکی دیگه از دوستام تو لاین دیگه ای هستش واون هم مدت کمی شروع کرده و درامدش بیشتراز منه

    همه کسایی که میشناسم درامدشون بیشتراز منه و تو مدت خیلی خیلی کمتر باتلاش کمتر موفق شدن

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    به نظرم این بی تکلیف بودن توی کارم هستش

    من به میکاپ علاقه داشتم ولی هزینه وشرایطش رو نداشتم از خداپرسیدم برم تو چه لاینی میکاپ یاشینیون بعد خواب رنگ مو دیدم شرایطش فراهم شد پولش اوکی شد ومن از سال 97تواین کار هستم

    اما تازه یک سال به درامد نسبتا اوکی رسیدم بادوره 12قدم اما خیلی. کمه

    فکر میکنم به خاطر این که به کارم علاقه ندارم

    یاشاید هم چون 100٪کار رو بلد نیستم وتسلط کامل ندارم ازش فاصله میگیرم

    خلاصه عشق به کارم رو ندارم

    هیچ هدف گذاری براش ندارم مثلا بگم من میخوام تو این کار به این جایگاه برسم

    یااین که چون کارپر استرسی هستش وریسک داره وکار سختی هم هستش

    ولی خوبیش از میکاپ اینه که تایمش دست خودته وتعطیلی هم داره

    این که به کارم علاقه ندارم به خاطراین که خواب دیدم تو این کار موندم

    فک میکنم خدا از طریق این کار میخواد من رو به جایی برسونه

    فک میکنم کامل نیستم

    نمیدونم چیکار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سمانه امینی گفته:
    مدت عضویت: 958 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    سلام استاد

    چی بگم از اینکه چه قدر خدا پاسخ میده به خواسته هام ،اشک تو چشمامه اشک ذوق وقتی میشینم با خدا صحبت میکنم وبهش میگم خداجونم میخوام از همه نعمت هات داشته باشم تجربشون کنم به زیبایی و ازش میخوام که هدایتم کنه برای بهتر شدنم،برای درک آگاهی هایی که منو برای رسیدن به خواستم وعمل کردن بهشون کمک میکنه و خدا که همیشه استجابت میکنه باید گوشی دستم باشه و خدا هدایتی منو نزدیک کنه به این فایل خدا جونم سپاسگزارم…

    من این نکته رو خوب یاد گرفتم که هر موقع به تضادی بر میخورم (منی که همیشه دست اشاره به سمت بقیه بود)به خودم یاد آوری میکنم که سمانه تو داری در جهت مخالف قانون عمل میکنی و این هست که نتیجه دلخواه برات به وجود نمیاره

    و خیلی وقت ها تضاد ها برام به دو بخش تقسم میشن:

    _ تضادهایی که در وجودم باعث میشن خواسته هایی شکل بگیره

    _تضاد هایی که همیشه باهاشون مواجه هستم و برام همین طور تکرار میشن مخصوصا در رابطه عاطفی و اینجاست که میفهمم در ذهنم نجواها بیشتر قدرت گرفتن چون باورها والگو های متناسب با اون موضوع در ذهنم ایجاد نکردم به صورت منطقی…

    استاد هرچه قدر که میگذره به لطف خدا به خودم به احساساتم بیشتر آگاه میشم بیشتر و بهتر میفهمم که پاشنه آشیل کجاست کمتر توی احساسات منفی می مونم بهتر میفهمم که کجا چی نیازه که منطقی کنم برا خودم و عمل کنم ،

    شما قبل از قرار دادن دوره کشف قوانین با قیمت قبلی، خیلی واضح و آشکار بهم الهام شده بود که بخرمش ووقتی دیدمش دیگه یه نشونه دیدم از سمت خداوند هدایتگر..

    سپاس فراوان از استاد و مریم جان شایسته…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: