چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟ - صفحه 1

594 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عاطفه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 703 روز

    به نام خدای نور

    سلام به استاد عزیزدلمم و بانوشایسته دوسداشتنیی.

    استاد نمیدونید چقدر ازاین هماهنگی دیدن فایلتون و حرفاتون و با افکار و احساس من یکی بود استاد من هنوزمم با دیدن معجزات خداوند و هماهنگی شوکه میشم و اینا همه از قدرت و بزرگی خداوند رحمان هست.

    من پیج کاری در اینستاگرام دارم و سعی میکنم کنترل شده ازاین فضا استفاده کنم و درحد پست و استوری باشه ولی گاهی ازدستم درمیره و امشبم ازاون شبا بود…

    داشتم استوریا همکارام رو میدیدم و چون معمولا گاهی نکته های مفیدی میذارن برای آگاهی بیشتر معمولا استوری افراد مشخصی از کسایی که مستر حرفه من هستن میبینم که اون وسط استوری یکی از دوستام سین خورد که بله با دیدن استوریش اونجا نجواهاشروع شد.

    توذهنم مرور میشد منم همچین تجربه ای میخوام منم آزادی اینطور میخوام چقدر راحتی و آزادی داره و… بعد با خودم گفتم نه نهه تحسین کن نذار حست بد بشه جمع کن خودت رو،حتی تا چند دقیقه بعدش مرور شد اره فلان مستر چقدر راحت فراوانی مشتری رو داره داره خواسته من و زندگی میکنه و…

    استاد دقیقا همون طور که میگین بود برام نعمت هامو فراموش کردم حتی فراموش کردم که من چطور افراد موفق حرفه کاریم رو تحسین میکردم با حس خوب من خیلی خوب میتونم با حس خوب تحسین کنم و حتی یکی از دوستام بارها بهم گفت خیلی خوبه که اینطوری و کلی تحسینت میکنم(ایشونم شاگرد شماست) یعنی میخوام بگم دراون لحظه من همه اینارو فراموش کرده بودم و فقط نجوا زمزمه میشد که گفتم نه درست نیست میرم سایت گام 22 رو دوباره ببینم نکته برداری کنم کامنت بذارم که تا اومدم توی سایت و فایل جدیدو دیدم چشام برق زد گفتم ارهه خودشه این نشونه من اصلا ازنوشته روی فایل مشخصه.

    خلاصه وسایل تمرین کارمو اماده کردم و فایل و پخش کردم و ازلحظه زندگیم لذت بردم و بازم باید فایل ببینم و نکته برداری کنم چون واقعا نیاز دارم مو به مو با دقت بیشتری حرفاتون رو گوش بدم.

    استاد نکته خوب شخصیتی که به لطف خداوند و سایت شما ساختم اینه که کل این نجواها بتون بگم بیشتر ده دقیقه شایدم کمتر بیشتر پنج دقیقه طول نکشید و من خودمو جمع و جور کردم یعنی کلا طوریم نمیتونم دراحساس بد بمونم انگار زنگی میخوره توذهنم که احساستو بهتر کن حتی شده یکوچولووو بهتر،کمالگرا نباش انجامش بده نگو باید عالی باشم و اگر احساسم بد شد دیگه تمومه،فقط انجامش بده و کمیی بهترم بشی عالیه.

    استاد این مثال هایی که میزدین توذهنم مرور شد که همه اطرافیانم میگن مشتری و موفق شدن فقط توی منطقه های بالاشهر اتفاق می افته و تو میخوای کارت بگیره باید بری با سالنای اونجا همکاری کنی همههه اطرافیانم بارها اینو بهم گفتن و این انگار برای من باورپذیرشده بود که الان که توی اون منطقه خاصی که اونا میگن نیستم برای همینه فراوانی مشتری رو تجربه نکردم و پیشرفت مالی نداشتم…

    درصورتی که منطقه ای که الان محل کارمه جزو منطقه های خوبه شهرمه و واقعا کلی من اونجا ادم ثروتمند دیدم و کلی سالنای بزرگ و پر مشتری دقیقا مثل همون سالنای اون منطقه خاصی که بالاشهره و اطرافیانم میگفتن.

    بعد کار کردن روی خودم تصمیم گرفتم که فقط چون اونا گفتن اینطوره اینکارو انجام ندم و همینجا فعلا بمونم و قدرت رو ازعوامل بیرون بگیرم و به خودم یاداوری کنم که خودم خالق زندگی خودمم نه عوامل بیرون.

    اول قصد داشتم برم با سالنای اون منطقه همکاری کنم فقط برای اینکه اوضاع بهتر بشه ولی حس خوبی به اینکار نداشتم وحس کردم با اینکار دارم اشغالارو زیر مبل قایم میکنم و این مسئله رو از ریشه حل نمیکنم ولی باز نجوا اومد که نه تو خودت و لایق اون فرکانس نمیبینی ولی با خودم کلنجار رفتم دیدم نه من چون برام جدیده همه چیز اونجا کمی استرسشو دارما اگر بخوام همکاری کنم با اونا ولی طبیعی برام چون جدید و ناشناختس ولی درعین حال شجاعت و جرعتشم دارم برم تودلش به موقش چون فهمیدم هیچ ناشناخته ای اونقدر ترسناک و سخت نیست و اینا فقط ساخته ذهنه.

    خلاصه استاد من تصمیم گرفتم از همینجایی که هستم فراوانی مشتری و ثروت و تجربه کنم و بعد قدم بعدی رو خداوند هدایت میکنه درزمان و مکان مناسبش.

    شروع کردم کار کردن روی خودم و پیدا کردن ترمزهاو ساختن باورهای ثروت خداروشکر اوضاع خیلی بهترشد اروم ترم ارامش دارم شبا راحت میخوابم کارتم پول داره و ازاون خالی بودن کارتم دیگه خبری نیست نیازای ریزریزمو برطرف میکنم به اسانی و ازجایی که فکرش رو نمیکنم خداوند برام مشتری میفرسته و مشتری هایی پیش من میان که واقعا خانمای محترم و باشعوری هستن که موقع انجام خدماتشون کلی لذت میبرم.

    هنوز به اون صورت فراوانی مشتری رو تجربه نکردم ولی خداروشکر مشتری دارم و روزایی هم که مشتری ندارم سعی میکنم خداروشکر کنم و حسم و خوب نگه دارم و توی اون تایم خالی روی خودم کارکنم‌.

    امروز کتاب (چونه فکر خدارا بخوانیم) رو تموم کردم استاد واقعا این کتاب شاهکاره و فوق العادس.

    خیلی بهتر از قبل یادگرفتم پول بسازم فرکانس خواستم رو بفرستم به خواسته هام توجه کنم و نگران رزق و روزی نباشم چون خداوند رزق هرروزم رو بهم میده و ازجایی که فکرش رو نمیکنم مشتری میاره به کسب و کارم.

    خدایاشکرت بابت این آگاهی ها،بابت این حس خوب و بابت این مشتری های عالی.

    شاد،سلامت،موفق و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 125 رای:
    • -
      زهرا علیپور گفته:
      مدت عضویت: 954 روز

      سلام به دوست عزیز وهمکارم عاطفه جان

      خیلی از خوندن کامتتت لذت بردم تمام حرفهایی که زدی دقیقا توی ذهن منم میچرخید و چقد این همزمانی خوندن کامنتت عالی بود

      منم سالندارم و توی مشهد کار میکنم و این روزها به خاطر ورود به اینستاگرام کمی دچار مقایسه شدم و حس وحالم داشت بهم میریخت که بازم استاد دستم رو گرفت به لطف خدا وبا صحبتاشون یه گوش مالی حسابی بهم داد .

      منم همین افکار توی ذهنم میپیچید که تو باید جاتو عوض کنی به محله ی پولدارتری بری و اینجا مردم خسیسن و دنبال تخفیف بعد نگاهی کردم دیدم من طی این سالی که اینجا بودم آدم های پولدار زیادی اومدن به سالنم که حتی یکبار هم تخفیف نخواستن و با کمال احترام تمام هزینه ها رو پرداخت کردن ولی ذهن من بدنبال اینه که همه چی رو از یاد ببرم وبه کمبود فکر کنم

      زمانی بوده که من درامدهای عالی داشتم شاید از قسمت های مختلف شهر مشتری داشتم حتی زمانیکه پیج فعالی نداشتم

      ومشتری برام مشتری اورده بدون اینکه حتی نمونه کار بخواد با اطمینان کامل

      ولی وقتی وارد فضای مجازی میشم دوباره احساس رقابت وجاماندن میکنم

      ولی امروز فهمیدم که خدا داره بهم همه چی رو یاداوری میکنه بنده ی من آرام باش و دراین مسیری که بهت دارم میگم پیش برو و نتایج می ایند

      خدا میدونه که فردا چه اتفاقی پیش رویم هست و باز میام وبرات مینویسم که توهم ایمانت قوی تر بشه وخوشحال میشم توهم از اتفاقاتت برام بنویسی .

      برات بهترین ها رو ارزو میکنم

      درپناه الله یکتا شاد سلامت و پیروز باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        عاطفه عباسی گفته:
        مدت عضویت: 703 روز

        سلام زهرای عزیزم امیدوارم حالت خوب باشه.

        زهرا جونم من توی لاین مژه دراهواز مشغول به کار هستم و سالنی که باش همکاری میکنم هنوز راه اندازی نشده و تابلو نداره،یعنی کسی نمیدونه اینجا سالن زیبایی هست…

        ولی خداروشکر من مشتری دارم ازجاهایی که فکرش رو نمیکنم خدا رزق هرروزم رو بهم میده مثلا صبح همین روزی که کامنتم و نوشتم خالم زنگ زد عروسی دعوت میخوام بیام سمتت برام مژه بذاری.درحالی که من اصلا هیچ ایده ای نداشتم رزق امروزم چطور قراره بیاد فقط اروم ترم حس خوبه و همه چی به بهترین شکلش داره پیش میره خداروشکر واقعا.

        زهرا جونم اوایل همکاریم با اون سالن من منتظر راه اندازی بودم و فکر میکردم چون راه اندازی نشده و تابلو نداره من مشتری ندارم و روزها گذشت من میرفتم سالن تمرین میکردم برمیگشتم خونه بدون مشتری و ورودی مالی اون روزها بشدت به کنترل ذهنم نیاز داشتم چون واقعا آزار دهنده بود برام این روند حالم خوب بود ها ولی چون وردری مالی نداشتم خیلی اذیت میشدم یادم نمیاد با کدوم فایل و اصلا چطوری فقط میدونم تکاملم طی شد و فهمیدم من قدرت رو دادم دست عوامل بیرونی… مثلا سالن تابلو نداره مثلاهنوز راه اندازی نشده مثلا هیچکس نمیدونه اینجا سالن هست چطور قراره مشتری بیاد برام و…

        تا به خودم اومدم گفتم مگه من خالق زندگی خودم نیستم؟مگه خدای من نگفته ازجایی که فکرشو نمیکنی بهت رزق و روزی میدم؟(البته بگما خیلی نجوا اومد که جامو عوض کنم ولی تصمیم گرفتم همینجا بمونم و یادبگیرم خودم پول بسازم و مشتری داشته باشم و منتظر مدیر سالن نباشم بهم مشتری بده که واقعا خیلی خوب دارم اینکارو یادمیگیرم و میدونم برای بعدها اگر خواستم اتاقی یا تختی کرایه کنم یاحالا برای بعدها وقتی خواستم آکادمی خودم رو بزنم همه اینا خیلی کمکم میکنن که من توی اون وضع تونستم پول بسازم و مشتری داشته باشم پس با کمک و هدایت های خدا از پس هرکاری برمیام)

        زهرای قشنگم فقط اینو بدون عوامل بیرون موقعیت منطقه هررررچی که بیرون ازما هیییچ تاثیری روی زندگی ما نداره تا وقتی که ما اینو باورکنیم و قدرت رو ازاونا بگیریم وقدرت رو بدیم به خدای خودمون و خودمون،من وقتی تونستم مشتری داشته باشم که فهمیدم عوامل بیرون تاثیری ندارن من وقتی چرخ زندگیم روون تر پیش رفت که قدرت رو دادم به خدا من هنوز توی اینکار عالییی نیستم ولی بهتر قبلم و معجزه هاشو واقعا دارم میبینم توهم همینکارو کن تمام فکرای محدود کننده رو بنویس و تضاد اوناهاروهم بنویس یعنی باورهای بهترشون و اونارو تکرار کن شده بخونیشون یا صدای خودتو ویس بگیری و هرروز گوش بدی چون من اینکارو انجام میدم و خیلی برام جوابه برای تکرار باورهای مناسب یبار امتحانش کن اگر باش اوکی بودی همینکارو ادامه بده اگرم نبودی که هیچ بجاش یبارم شده امتحانش کردی.

        واقعا برات آرزوی موفقیت بیشتر و فراوانی مشتری و ثروت رو میکنم و چقدر تحسینت میکنم که سالنداری و امیدوارم سالنت هرروز پررونق و پررزق و مشتری باشه برات.

        زهرای قشنگم سپاسگذارم ازت بابت پاسخی که برام نوشتی واقعا از کامنتت لذت بردم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          زهرا علیپور گفته:
          مدت عضویت: 954 روز

          سلام دوست عزیزم

          خیلی خوشحال ازخوندن کامنتت و خیلی لذت بردن بابت ساخت باورهای قوی منم از بعد نوشتن برات و یاداوری اینکه تو قبلا تونستی وخداوند کمکت کرده و کلی مشتری جذب کردی بدون اینکه تبلیغاتی انجام بدی خداوند دوباره به فرکانس من پاسخ داد وکلی مشتری برام فرستاد افراد جدید وحتی افرادی که قبلا اومده بودن پیشم

          خیلی خوشحال شدم ازاینکه فقط درفرکانس مناسب قرار بگیری خداوند سریع پاسخ میدهد

          ازتمرین عالی که گفتی حتما استفاده میکنم منم قصد ندارم جامو عوض کنم چون من همینجا که هستم کلی مشتری داشتم و میدونم که نجواهای ذهنم باعث این اتفاق شد ولی میخوام اینقد اینکار رو ادامه بدم که اگر هم دوباره به مکان جدیدی برم خیلی با باورهای محکم تر وقوی تر جذب های بالاتری داشته باشم .

          من با انجام خدمات عالی و با ایمان به اینکه روزی رسانم فقط خداست هرجایی که باشم باید بتونم درآمد داشته باشم و پول بسازم .

          ایده های جدیدی رو دریافت کردم ومیدونم که با انجامشون کلی به درآمدم افزوده خواهدشد .

          سپاس ازت که نوشتی خوشحال میشم از اتفاقات جدیدت برام بنویسی .

          درپناه خدا باشی دوست عزیزم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            عاطفه عباسی گفته:
            مدت عضویت: 703 روز

            به نام خدای نور

            زهرای عزیزم سلام،امیدوارم حالت عالی باشه.

            راستش من قرار بود برای یکی دیگه ازدوستان پاسخ بنویسم ولی هدایت شدم به نوشته شما و وقتی اخر کامنتتون رو خوندم که گفتین خوشحال میشین از اتفاقات جدیدم برات بنویسم یه حسی بم گفت برات پاسخی بنویسم ازاتفاقات جدیدم منم گفتم چشم مینویسم…

            واقعا نمیدونم خداوند قراره چطور هدایتتون کنه با خوندن دوباره کامنتتون یا دیدن دوباره ی فایل ولی حس قوی بود که گفت حتما براتون بنویسم.

            خب اتفاقات جدید من به این صورت پیش رفت که من با اون سالن همکاری میکردم ولی باز یه حسی بم گفت الان وقتشه جاتو عوض کنی منم ایده ای نداشتم و همینطور گذشت که استوری یکی ازهمکارام رو باز کردم دیدم اگهی استخدام نیرو زده برای سالن توی یکی از بهترین و پولدارترین محله های شهرمون دقیقا همون سالنایی که توی کامنت قبلیم ازشون اسم بردم که همه میگفتن باید اونجا برم و…

            که من این رو یه نشونه دیدم و تماس گرفتم کسی جواب نداد گفتم حتما خیره و رهاش کردم فردای اون روز ظهر باز یادش افتادم گفتم بذار حالا باز تماس بگیرم و تماس گرفتم و قرار مصاحبه رو چیدم و رفتم و همه چی به صورت معجزه وار و عالی پیش رفت.

            اونا ازمن نخواستن که مدل بزنم و حتی ازم پرسیدن که باماهمکاری میکنی؟

            یعنی جواب مثبت از طرف اونا نبود اونا قبول کرده بودن و حالا من بودم که باید یه جواب مثبت یا منفی میدادم:)

            خلاصه من قبول کردم و برای یکی دوروز بعدش بام هماهنگ کردن یه خانم دکتری نوبت گرفته که خیلی روی مژه هاش حساس و کلی صحبت دیگه تا مطنئن بشن کارمو به بهترین شکل انجام میدم برای من همه ی شرایط جدید بود و کمی موقع رفتن استرسشو داشتم ولی ته دلم راحت بود ته دلم خدا بم میگفت چیزی نیست میتونی ودلم قرص شده بود.

            بم گفته بودن که اگه این خانم دکتر راضی رفتن که ادامه همکاری داریم اگر نه که هیچی دیگه منم پرو پرو گفتم نه من ازکارم مطمئنم میدونم راضی میرن:))

            (استاد این اعتماد بنفس و این محکم حرف زدنا و این احساس لیاقتا همه بخاطر آموزش های شماست وگرنه عاطفه قدیم کیلومترها با این عاطفه فاصله داره خلاصه استاد عاشقتونممم)

            بعدم این خانم دکتر خیلی دوسداشتنی و خوش اخلاق و زیبا بودن که با لبخند رضایت ازپیشم رفتن و خداروشکر اوضاع خیلی بهتره و دارم میرسم به اون لحظه ای که نوبت های روزانم پر میشن و یا درروز دوتا مشتری داشته باشم خیلی نشونه هایی از مشتری میبینم خداروشکر که همه اینا بخاطر رها کردن و مطمئن شدن ازاینه که خداروزی من رو میده و خیال راحت بودنه که من نگرانی ندارم چون خدا روزیم رو میده و کار کردن روی باورهای فراوانی و ثروت.

            کتاب هایی که رویا نیستن فصل اول رو خوندم خیلی فوق العاده بود و بنظرم بخش عظیمی ازاون اگاهی های توی کتاب باعث شد که من به خواستم هدایت بشم و اون رو باور پذیر بدونم.

            توی هرشرایطی که باشیم باز شرایط بهتر و بهتر میشه البته با کارکردن مداوم روی باورهامون و من این رو قشنگ زندگی کردم.

            زهرای عزیزم حالا من برات مینویسم که خییلی خوشحال میشمم از اتفاقات جدیدت برام بنویسی از مشتری و سالنت برام بگی.

            امیدوارم هدایت الهی رو دریافت کرده باشی من فقط چیزی که خدا بم گفت رو انجام دادم.

            موفق باشی دوست قشنگم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              زهرا علیپور گفته:
              مدت عضویت: 954 روز

              سلام دوست قشنگم

              امروز دوشنبه 22 بهمن ماه

              یک روز برفی بسیار زیباست

              گفتم امروز برات بنویسم وازت تشکر کنم بابت اینکه برام نوشتی .

              درلحظاتی که نیاز داشتم نوشته ی زیبات رو دریافت کردم وکلی حس وحال خوب گرفتم .

              دوست خوب وارزشمندم خیلی خوشحال شدم که تغییر مدار پیدا کردی و به مکان جدید مهاجرت کردی .

              خداروشکر میکنم که پرمشتری شدی و حالا نتیجه ی تمرکز و کنترل ذهنت مشخص شد ..

              منم اتفاقهای خوبی داشتم .

              مشتریای جدیدی به سمتم اومدن که تقریبا همفرکانس هم هستیم

              خیلی از مشتریام انرژی مثبت ولول بالایی دارند و مطمئنم که خداوند تبلیغات من رو به عهده گرفته .

              چون منم هیچ تبلیغاتی ندارم و فقط برای هرنفر بهترین کارم رو انجام میدم و اون واسم مشتری بعدی رو میاره .

              ومشتریای قبلی کمی کم شدند ولی جهان پراز فراوانیست ومن باید روی این قضیه کار کنم ونگران نباشم چون دوباره انسانهای بسیار ثروتمندتری روسر راهم میزاره .

              یه موضوع دیگه که دوست داشتم انجام بدم ولی نمیدونستم که چطور شروع کنم

              خداوند یک انسانی رو فرستاد که اجناس رو برام تهیه کرد و آورد سالنم و من الان میتونم از فروش این لوازم بهداشتی هم درآمد داشته باشم .

              فقط من میخواستم ولی خداوند تمام کارها رو برام انجام داد وبازخورد مشتریام خیلی خوب بود .

              من بدون سرمایه دارم اجناس رو میفروشم اونم اجناس با کیفیت .

              لتفاقات بسیار زیادی افتاده که سعی میکنم برات دوباره بنویسم .

              توهم برام بنویس خوشحال میشم و حس خوب میگیرم .

              درپناه الله باشی دوست خوبم .

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      بهار بختیاری گفته:
      مدت عضویت: 1669 روز

      سلام عاطفه جان

      من چند وقتی هست که زیر فایلهای جدید استاد نوشتنم نیاد ولی تصمیم گرفتم کسایی که دلی تحسین میکنم برای خودشان هم بنویسم تا هم من تمرکز بیشتری روی زیبایی ها داشته باشم و هم نشانه ای باشد برای دوستانم.

      چقدر تحسینت کردم هدایت در جایی که شدی، که فکر کردی مرغ همسایه غازه ولی خدا بهت گفت نه عشقم هر چیزی که هستی کافی و به اندازه و ارزشمند هستی. خیلی این هدایت در جا را تحسین میکنم.

      تحسین میکنم که به حرف تکامل گوش دادی و آشغالا را زیر مبل نزدی و به جای عوض کردن جای کسب و کارت، دیدت را به کسب و کارت و باورهات عوض کردی و خدا را شکر که مشتری داری، پول تو کارتت داری.

      تحسینت میکنم دختر برای شجاعتت و درستکاری و تقوایی که داری.

      خداوند به تو از خزانه ی غیبش ، برکتی به وسعت آسمانها و زمین اهدا کند.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
      • -
        عاطفه عباسی گفته:
        مدت عضویت: 703 روز

        سلام بهار عزیزم،مهربونم سپاسگذارم ازت بابت این پاسخ پرمهرو محبتت سپاسگذارم ازت که کلی حس خوب رو به قلبم سرازیر کردی.

        بهار جونم گاهی نجوا میاد که اینکار وقت تلف کردنه که با سالنی همکاری کنی که حتی راه اندازی نشده و تابلویی حتی نداره ولی برای تقویت باورهام و ایمان بیشتر به اینکه خودم خالق زندگی خودمم و یاد بگیرم قدرت رو بدم به خداوند و خودم ونه به محل کارم نه به مدیر سالن و کلا عوامل بیرونی و با تکرار باورهای درست باورهایی مثل خداوند ازجایی که فکرش رو نمیکنم بهم مشتری میده خداوند خودش گفته ازجایی که فکرش رو نمیکنم بهم رزق و روزی میده و بهار عزیزم شاید باورت نشه من همه اینارو دارم زندگی میکنم واقعا نمیدونم چطور اصلا فقط چیده میشه مشتری میاد و این باورم ساختم که هرمشتری که دیگه نیاد سمتم ده تا بهتر اون رو خدا میفرسته به کسب و کارم چون اوایل کارم اذیت میشدم و ترس اینو داشتم دیگه مشتریم نیاد سمتم درحالی که کارم تمیز و فوق العادس و با بهترین متریاله ولی باز اون احساس لیاقته و اون باور کمبوده این ترس و مینداخت به جونم…

        خداروشکر میکنم که به همچین جایی هدایت شدم چون کلیی توی کارم پیشرفت کردم،خدماتم رو با کیفیت بالاتر ارائه میدم کلی باورهای درست ساختم و کلی باورهای مخربم پیدا کردم که دارم بهبودشون میدم.

        چقدر اون تحسین کردن و گفتن اینکه به حرف تکامل گوش دادم بجا بود تکامل… واقعا تکامل تمام ماجراست و اینکه نخوام عجله کنم و حسم رو بد کنم واقعابهش نیاز داشتم برام یاداوری بشه ازت کلیی سپاسگذارم قشنگم.

        بهارجونم منم خیلی تحسینت میکنم بابت این تحسین کردنای دلی و ازاینکه انقدر با خودت درصلحی که میتونی انقدر قشنگ تحسین کنی و وقت بذاری و برای دیگران پاسخی بنویسی.

        بهار قشنگم برات آرزوی موفقیت بیشترر و کلی تجربه جدید و قشنگ میکنم و امیدوارم چرخ زندگیت خییلی رووون ترالان پیش بره.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 1511 روز

      سلام دوست عزیزم بعد مدتهای طولانی دارم کامنت می‌زارم و خوندن کامنت شما باعث شد چون منم دارم در لاین پاکسازی و فشیال پوست کار میکنم و همش همه میگن ورا نمیری بالا شهر و لی حسم میکه خدایه اونجا و اینجا یکیه همین جا من مشتری های خوبی دارم ولی تعدادشون خیلی زیاد نیست و نجوا ها میاد منم گاهی مقایسه میکنم

      ولی باور کن با ابنکه مشتری اونقدر که من میخام ندارم ولی پولم خیلی برکت داره و کانت شما باعث شد بفهمم منم مشرک هستم چون عامل بیرونی رو دخیل میدونم گاهی که به کمبود توجه میکنم

      خدا رو شکر بابت داشتن دوستانی چون شما از استاد هم سپاسکزارم که این بستر عالی را یرای ما باز کردند خدایا شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 1511 روز

      درود و صد بردورد

      دوست عزیزم بعد مدتهای طولانی دارم کامنت می‌زارم و خوندن کامنت شما باعث شد چون منم دارم در لاین پاکسازی و فشیال پوست کار میکنم و همش همه میگن ورا نمیری بالا شهر و لی حسم میکه خدایه اونجا و اینجا یکیه همین جا من مشتری های خوبی دارم ولی تعدادشون خیلی زیاد نیست و نجوا ها میاد منم گاهی مقایسه میکنم

      ولی باور کن با ابنکه مشتری اونقدر که من میخام ندارم ولی پولم خیلی برکت داره و کانت شما باعث شد بفهمم منم مشرک هستم چون عامل بیرونی رو دخیل میدونم گاهی که به کمبود توجه میکنم

      خدا رو شکر بابت داشتن دوستانی چون شما از استاد هم سپاسکزارم که این بستر عالی را یرای ما باز کردند خدایا شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 1511 روز

      درود و صد بردورد

      همکار گرامی

      بعد مدتهای طولانی دارم کامنت می‌زارم و خوندن کامنت شما باعث شد چون منم دارم در لاین پاکسازی و فشیال پوست کار میکنم و همش همه میگن ورا نمیری بالا شهر و لی حسم میکه خدایه اونجا و اینجا یکیه همین جا من مشتری های خوبی دارم ولی تعدادشون خیلی زیاد نیست و نجوا ها میاد منم گاهی مقایسه میکنم

      ولی باور کن با ابنکه مشتری اونقدر که من میخام ندارم ولی پولم خیلی برکت داره و کانت شما باعث شد بفهمم منم مشرک هستم چون عامل بیرونی رو دخیل میدونم گاهی که به کمبود توجه میکنم

      خدا رو شکر بابت داشتن دوستانی چون شما از استاد هم سپاسکزارم که این بستر عالی را یرای ما باز کردند خدایا شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 1511 روز

      درود و صد بردورد

      همکار گرامی

      بعد مدتهای طولانی دارم کامنت می‌زارم و خوندن کامنت شما باعث شد چون منم دارم در لاین پاکسازی و فشیال پوست کار میکنم و همش همه میگن وچرا نمیری بالا شهر و لی حسم میکه خدایه اونجا و اینجا یکیه همین جا من مشتری های خوبی دارم ولی تعدادشون خیلی زیاد نیست و نجوا ها میاد منم گاهی مقایسه میکنم

      ولی باور کن با ابنکه مشتری اونقدر که من میخام ندارم ولی پولم خیلی برکت داره و کانت شما باعث شد بفهمم منم مشرک هستم چون عامل بیرونی رو دخیل میدونم گاهی که به کمبود توجه میکنم

      خدا رو شکر بابت داشتن دوستانی چون شما از استاد هم سپاسکزارم که این بستر عالی را یرای ما باز کردند خدایا شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    شاهین آقایی گفته:
    مدت عضویت: 1929 روز

    سلام خدمت دوستان عزیزم و استاد عباس مش

    قبل از شروع بگم از خدا میخوام سایه شما رو از روی سر ما کم نکنه که همیشه چراغ راه من بودید

    الان میفهمم که خدا چطور هدایتت میکنه برای پیدا کردن راه حل ها در مسیر و این نیاز به درک قانون تکامل و تکرار مکرر داره

    من زمانی به این فایل هدایت شدم که دنبال جواب برای این چرخه معیوب اتفاقات بودم

    من دقیقه ١٨ این فایل ارزشمند قطع کردم و اومدم کامنت بزارم

    این فایل ها انقدر برایم ارزش داره که باید هر چند دقیقه یکبار تفکر کرد

    من با اینکه چند سال هست که دارم از فایل ها استفاده میکنم بطور مداوم هنوز هم مثل اول اشتیاق دارم براشون

    تو این چند دقیقه اول ترمزی پیدا کردم که قسم میخورم آنقدر مخفی بود که نمیدیدمش

    و من چندین سال هست که درگیرشم

    من در شرایطی که اوضاع خیلی خوب داشت بهتر میشد و جوانه زده بود بدون هیچ تجربه ای با همین فکر که خارج بهتر است برم اوضاع تغییر میکنه مهاجرت کردم الان بعد پنج سال ناراحت نیستم و خیلی راضی هستم چقدر پخته تر شدم و رشد کردم و اگر به عقب برگردم باز این کار را انجام میدهم ولی با اهداف بهتر و دیدگاه بهتر

    جالب اینجاست که اینجا هم من درگیر این موضوع هستم به حدی که ترمزی بزرگ شده

    حالا اینجام میگم ایران بودم بهتر بود ای کاش جای دیگه ای بودم ،من برم جای دیگه اوضاع بهتر میشه

    بارها خواستم برگردم

    و داشتم فکر میکردم چرا شرایط دو روز خوب میشه دوباره به حالت صفر برمیگرده

    آخه همه چیز درسته قطعا باید نتیجه بگیرم

    غافل از این ترمزهای ذهنی که ما را در بند اسارت قرار داده اند

    من هر جا میرم سرکار یه مشکلی پیش میاد دقیقا مشابه هم و همه یک رفتار رو دارند و یک نتیجه یکسان دو روز خوب و پرفکت بعد از چند وقت آنقدر فشار زیاد میشه محل کارم را ترک میکنم با دلایل خیلی منطقی که این کشور اینجوریه ارزش قائل نیستن برای هنر ، چرا من هنوز اینجام و مقایسه ها شروع میشه تا جایی که همه از چشمم دشمن میشن

    و جهان هم ثابت میکنه که این کشور بدترین کشور دنیاست ، این صاحب کار بدترین آدم است و هزاران دلیل به ظاهرمنطقی

    درست در قسمت مالی هم به همین روال هست جالبه در مرکز شهر بهترین نقطه درست در یک فضای کاری همکارم در ساعت کاری خودش مشتری داره در ساعت کاری من هیچکس نمیاد

    من باید اوضاع را تغییر بدم اگر واقعا این را با افکارم بوجود آوردم پس قراره با افکار جدید اتفاقات هم تغییر کند

    من امروز تصمیم گرفتم از کارم استعفا بدم و برای خودم مستقل کار کنم

    درست امروز یک کارآموز جدید با من تماس گرفت و یک مشتری قدیمی این نشانه خوبی است

    اینجا من از فضای ذهنی قبلی خارج شدم که این اتفاق افتاد

    و تصمیم دارم با تغییراتی در برنامه ام با توکل به خدا شروع کنم فعالیت ها و زمانبدی جدید را داشته باشم

    قطعا خودم را سرزنش نمیکنم و به خودم تعهدی دوباره میدهم تا شرایط بهتری ایجاد کنم

    همین جایی که هستم ،بهترین جایگاه برای شروع است اگر قرار باشه هدایت بشم به جای بهتر در زمان خودش اتفاق میفتد

    من خالق شرایط زندگی ام هستم

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 78 رای:
  3. -
    یاسمن ایزانلو گفته:
    مدت عضویت: 1311 روز

    کامنت بیست و هفتم

    14 دی 1403

    تعهد اول:

    امروز اون چیزی که میخواستم بگم رو نوشتم که به ادامه ی ویدیویی که گرفته بودم اضافه کنمش. بازم کلمات رو سبک سنگین میکنم اما کل مطلب رو میدونم چیه.

    تعهد دوم:

    گزارش کارم رو توی کامنت نوشتم.

    تعهد سوم:

    خداوند بزرگوارم شکرت که امروز به همراه همسر و فرزندم رفتیم خرید ‌مواد غذایی. خداوندا سپاسگزارم که انرژی خوراکی وارد زندگیمون کردی که بتونیم با سلامتی و آرامش روحی و جسمی به زندگیمون ادامه بدیم.

    پروردگارا شکرت به خاطر اینکه بعد از خرید رفتیم توی پارک قدم زدیم.

    سپاسگزارم که شهربازی باز بود و برای بار اول، فرزندم رو بردیم شهربازی که محیط رو ببینه و با صداها آشنا بشه. خداوندا شکرت. دخترکم پارسال این موقع ها توی شکم من به اندازه ی یک بلوبری بود. اما امسال در آغوش گرفتمش و دارم از حضورش در زندگیم لذت میبرم. خدای بزرگوارم عظمتت رو شکر میکنم. قدرت و توانت رو می ستایم. شکرت. هزاران بار شکرت. خودت براش بهترین محافظ باش. سپاسگزارم.

    پروردگاراشکرت که امشب خونه رو با همسر مهربانم تمیز کردیم و برق انداختیم. شکرت به خاطر خونه ای که مال خودمونه و شکرت به خاطر تمام وسایلی که برای تمیزی خونه استفاده کردیم. شکرت به خاطر همسر نازنینم که توی کارهای زیادی کمکم میکنه. شکرت.

    خداوندا شکرت به خاطر غذای فوق العاده ای که تونستم بپزم.

    پروردگارا شکرت که با همسرم کلی گفتیم و خندیدیم. سپاسگزارم به خاطر تمام اتفاقات زیبایی که در زندگیمون میفته.

    خداشکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      بهار بختیاری گفته:
      مدت عضویت: 1669 روز

      یاسمن عزیزم سلام

      من چند وقتی هست که زیر فایلهای جدید استاد نوشتنم نیاد ولی تصمیم گرفتم کسایی که دلی تحسین میکنم برای خودشان هم بنویسم تا هم من تمرکز بیشتری روی زیبایی ها داشته باشم و هم نشانه ای باشد برای دوستانم.

      این کامنت بیست و هفتم شماست و جالبه بدونید من نمیدانم از چه زمانی ایمیل کامنت های شما را فعال کرده بودم و دقیقا از وقتی که داری کامنت می‌نویسی من مثل یک سریال قصه ات را دنبال کردم.

      از دختر ملوس پنج ماهه ات.

      از رابطه ی زیبایت با همسرش و خانواده اش

      از صلح درونی با خودت

      از چسباندن آگهی ها به دیوار

      از نشان دادن ایمان برای طراحی دوره ی آنلاین حتی اگر کسی نباشد.

      از رفتن به دل ترس هات در برگزاری کلاس آنلاین

      از حاضر کردن غذاها به صورت هفتگی

      از خوابیدن دختر عروسکت و رفتن تو سراغ کارهایت

      از صداهایی که دخترت برای اولین بار درآورد.

      از خانه ای که به اسم خودتان هست.

      از خنده ها و رابطه ی در صلح با هست.

      از استیصالت، که خدایا راهم درسته؟ توهم زدم؟ نمیدانم چه کنم!!

      و هزاران هزار موضوع دیگر

      یاسمن عزیز خیلی برام تحسین برانگیزی.

      خیلی شجاعی

      و همان مصداق کسانی هستی که به غیب ایمان دارند.

      دختر برو جلو که درها برات باز میشه.

      مگر میشه سپاسگزار باشی و شجاع باشی و درها باز نشود.

      دختر جان

      الهی که خداوند از خزانه ی غیبش بر تو ببارد و ببارد.

      عشق و رحمت و ثروت و پول و شادی و آرامش

      ببارد و ببارد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
      • -
        یاسمن ایزانلو گفته:
        مدت عضویت: 1311 روز

        خداوند بزرگوارم را شکر میکنم که اینطور زیبا از زبان شما بهار جان با من سخن گفت.

        کامنت شما در این صبح زیبای زمستانی جان دوباره ای به من بخشید.

        دقیقا در جایی که نجوا روزنه ای پیدا کرده بود و داشت در افکارم میتاخت، حسی به من گفت برای کنترل ذهن به سایت سر بزنم.

        کامنت دلی شما نشانه ای محکم برای من بود از ادامه دادن و جا نزدن…از سپاسگزارتر شدن…از بیشتر تقوا پیشه کردن.

        این کلمات زیبا مسیر زندگی من را شرح میداد، و من آنقدر سرگرم بودم که نمیفهمیدم زندگی ام چقدر شگفت انگیز است!

        بهار جان از خداوند مهربان برایت بهترین ها را آرزو میکنم.

        این حد از احساس لذتی که در من زنده کردید برایم باور نکردنی بود.

        مسیر زندگیتان سبز و روشن.

        امروزم با کامنت زیبای شما گلستان شد.

        سپاسگزارم از شمای عزیز و مهربان.

        خداوند حافظ شما و عزیزانتان باشد.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1900 روز

    به نام خالق

    سلاممم سلاممم استاد جان

    خدایااا شکرت که ابتدای اومدن فایل جدید من این فایل رو دارم گوش میدم و خدایا شکرت که دوباره آگاهی های جدید اومده خدایا شکرت که هر روز پر انرژی تر از روز قبل استاد برامون آگاهی های ناب میاره خدایا شکرت که استاد خدا از طریق شما با من حرف میزنه خدایا شکرت که استاد من این مسیر رو انتخاب کردم و چقدر حس میکنم سبکم استاد و مسیر ها داره باز میشه انگار روحم داره نفس میکشه با آگاهی های این سایت

    استاد سپاسگزارم بابت اینکه اینقدر ریز بینانه همه چی رو بیان میکنید خدایا شکرت که استاد دارم یاد میگیرم با این فایل برای داشته های خودم ارزش بیشتری قائل بشم استاد از دوره لیاقت به اینور من اینو یکسره دارم تمرین میکنم فقط داشته های دیگران برام بزرگ نباشه که تمرکزم روی حال خوب خودم با داشته هام و خوشبختیم باشه اینکه اینجایی که هستم سالها پیش یه آرزو بود برام و با دوره های شما الان به اون ها رسیدم و الان به جای حسرت خوردن برای داشتن اون آرزو ها دارم لذت میبرم از داشتنشون خداروشکر میکنم که امشب دقیقا قبل از اومدن تو سایت با یه چالش قدرت عزت نفس روبرو شدم که تونستم با حس خوب اون چالش رو به پایان ببرم

    خدایا شکرت که بهترین حال رو توی این لحظه دارم خدایا شکرت بابت تک تک ثانیه های زندگیم خدایا شکرت برای شهر زیبایی که دارم خدایا شکرت بابت خونه پر از عشق و زیبایی که دارم خدایا شکرت که کلی تجربه های زیبا توی این مدت درس ها و دوره های استاد داشتم و دارم

    خدایا شکرت که در نقطه ای که هستم دارم حس خوب میگیرم و حال خوب رو تجربه میکنم خدایا شکرت

    مرسی استاد عزیز بابت این آگاهی دقیقا اون زمان ها که وارد دوره های شما نشده بودم تمرکزم یکسره روی منفی ها بود و یکسره منفی و منفی و الان که به این آگاهی ها رسیدم حتی جاهایی شرایطی باشه منفی تمام تلاشم رو میکنم که مثبت هاشو ببینم

    و دقیقا من امشب قسمت های مثبت این چالش رو تمرکز کردم دیشب قبل از حل این چالش اهرم رنج و لذت رو برای تصمیمم بررسی کردم و واقعا این اهرم رنج و لذت نتیجه عالی داد استاد جانم

    واقعا شکر داره بودن من توی این نقطه از حس ارزشمندی و حس عزت نفس و اینکه چقدر این دوره احساس لیاقت مثل اسمش ارزشمند هست و استاد خداروشکر که چنان با شما ارتباط عمیق روحی میگیریم که هر وقت نیازمون هست فایل مورد نظر در لحظه میاد اون فایل

    خدایا شکرت که یاد گرفتم تمرکزم روی مثبت های همه ماجراها هست خدایا شکرت که دارم زیباترین لحظه ها رو در هر سناریو سازی یا جهان اطرافم میبینم

    خدایا کمکم کن شکرگزارتر باشم خدایا شکرگزاری برای داشته هام رو درونم هر روز بیشتر و بیشتر کن

    خدایا کمکم کن هر روز این مثبت اندیشی و زیبا ببینی و مثبت بینی رو درونم بیشتر تقویت کن

    زیبا دیدن واقعا یه هنر هست تمرکز بر نقاط مثبت هنر هست

    پس همینجا یه استپ کنم و از خودم بپرسم به چه چیزی توجه میکنی؟؟

    زمانی که من این سوال رو هر لحظه از خودم بپرسم روتین ذهنم میشه و بهم یادآوری میشه که بهتر ببینم و توجه ام رو ببرم روی نقاط مثبت افراد اطرافم و بتونم این مدلی با این سوال کنترل توجه و تمرکزم رو به دست بگیرم

    خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  5. -
    علی شهناز گفته:
    مدت عضویت: 1152 روز

    بنام خدا

    استاد اینو بگم من امروز با خودم فکر میکردم تفاوت من با شما چیه در مورد قوانین به این 3 چیز رسیدم

    1_شما چیز درستی که میدانی سریع تبدیل میکنی به عمل و میشه جزو شخصیت شما

    2_با ایمان ادامه میدهید اون روند درست را

    3_نتایج کوچیک هم که حاصل میشه میبینید و به خودتون میگید و میدانید اون نتیجه از کجا آب میخوره

    چون به این موضوع فکر میکردم گفتم اینجا بنویسم

    در مورد فایل استاد همه حرفهاتونو با گوشت و پوست و استخون درک کردم چقدر این فایل به تقویت باورهام کمک کرد چون دقیقه تازگیها یه تمرینی شروع کردم یه تخته وایت برد گرفتم هر هفته رو یه اسمس میزارم روش و تو اون یه هفته بالاترین تعهد رو میدم که عمل کنم این هفته اسمش کنترل ورودی بود و چقدر ارتباط داشت به فایل و نشانه بود برام با توکل به خدا این هفته تلوزیون حتی یه دقیقه ندیدم ، شبکه های اجتماعی یه لحظه نبودم به جاش شکارچی جنبه های مثبت شدم

    در مورد بخش دوم که مسئولیت زندگی خودمونو قبول نمیکنیم دقیقا درسته من استاد چند ماهی میشه برای درمان این داستان شروع کردم اول شکرگزاریهام مینویسم من خالق زندگی خودم هستم یه جایی یه کامنتی از یکی از دوستان خوندم جالب بود نوشته بود اگه یکی تو خیابون تو گوشم بزنه تمرین کردم میگم من خلق کردم اون کاره ای نیست بعد فهمیدم چقدر مهمه درک کنم خودم خالق زندگیم هستم چه مثبت و چه منفی یکیم این که من اینو مرتبط کردم با شرک برا همین خیلی سعی میکنم واقعا رعایت کنم

    الان استاد خدارو هزاران بار شکر من خیلی بهتر شدم اول خدا بعد سایت شما و بعد دوره احساس لیاقت

    استاد به نظر من هر کسی روزی چند ساعت تو این سایت باشه راهی نداره جز پیشرفت و من اینو فهمیدم خداروشکر و هر روز تو سایت هستم خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  6. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿٩٨مائده)

    بدانید مسلماً خدا سخت کیفر،و بسیار آمرزنده و مهربان است.

    مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ ﴿٩٩مائده)

    بر عهده پیامبر جز رساندن [پیام خدا] نیست. و خدا آنچه را آشکار می کنید و آنچه را پنهان می دارید، می داند.

    ===================================

    سلام به استاد عباس منش عزیزم

    سلام به استاد شایسته ی مهربانم

    سلام به رفیق های غار حرا

    آقااااا حالتون چطوره؟!عیدتون مبارک ،صد سال به این سال ها،سال نوتون نوروز ،نوروزتون پیروز :)))

    حالا درسته ما شمال ایرانیم ولی بهرحال فایل پربرکت جدید از شمال فلوریدا اومده،یک تبریک که میتونیم بگیم:)))

    خداااا می‌دونه از اول سال نوی میلادی تا اول سال نوی قشنگ خودمون که با شروع بهاره…چقدر ما انسان های بهتری شدیم ،چقدر توحیدی تر شدیم ،چقدر خوشحال تریم…چقدر راضی تریم …

    اگر که مسیر درست رو ادامه بدیم،اگر سرمون رو تو‌ برف نکنیم،اگر من بلدم هارو بزاریم کنار،اگر همیشه ظرفمون رو برای دریافت آگاهی های جدید خالی نگه داریم،اگر فرمون رو بدیم دست اون بالایی،اگر بیایم آگاهانه روی عیب و ایراد هامون کار کنیم،اگر هر روز به افکاری که داره توی ذهن ما می‌چرخه آگاه باشیم،اگر بتونیم افکارمون رو به سمت مثبت جهت بدیم ،اگر به اتفاقات واکنش نشون ندیم،اگر مسئولیت کل زندگیمون رو برعهده بگیریم….و به قول استاد جان :همه جور سعی کنیم به قانون در حد توانمون عمل کنیم….اون وقت میبینیم زندگی چه بهشتی میشه…اون وقت میفهمیم‌ ما خالق زندگیمون بودیم از همون ا‌ول…فقط مسیر رو اشتباه رفته بودیم…

    خدارو صدهزار مرتبه شکر برای یک فایلِ جدیدِ پربرکتِ سفید،صورتیِ جذاب …

    استاد جون دیگه رکورد زدم،این بار هم فایل جدید رو،روی هوا گرفتم،هنوز روی بنر سایت هم نیومده بود من اون پایین مایینا،دیدمش!

    آره استاد من اینجوری سایت رو شخم میزنم همیشه!شوخیه مگه؟!حضرت محمد چند سال،سالی یک ماه میرفته توی غار حرا برای مراقبه ،اونم فقط یک غارِ سنگیِ خشک و خالی …بعد من باید با چه دقتی،با چه تمرکزی ازین نعمت بزرگی که توی زندگیم هست استفاده کنم؟!

    منی که بارها و بارها تجربه دریافت الهامات رو داشتم،میدونم دریافت الهامات با کیفیت تر،چقدر نیاز به سکوت ذهن و باز شدن قلب داره،مثلا یکی از اون الهاماتی که خیلی واضح و شفاف،فروردین امسال دریافت کردم،این ندا بود که میگفت:برو کیش!برو کیش!برو کیش!

    استاد میدونید من چه زمانی این الهام رو دریافت کردم؟!دقیقا چند روزی بود بسیار تمرکزی روی سایت داشتم کار می‌کردم ،کامنت می‌نوشتم ،میخوندم و فایل گوش میکردم و دقیقا شب قبلش،آخرین صدایی که شنیدم صدای عبارت تاکیدی های شما در جلسه ٢ قدم ٩ بود و بعد فردا صبح داشتم بازم به صدای شما در نشانه ی روزانه م،گوش میدادم که داشتید درمورد سوره ی شمس توضیح میدادید که خداوند هفت بار قسم خورده که ما خیر و شرتون رو بهتون الهام میکنیم،به خدایی که میپرستم قسم میخورم هنوز صدای شمارو داشتم می‌شنیدم با هندزفری ولی انگار یک چیزی،خارج از بعد زمان و مکان اومد وسط این صحبت ها و می‌گفت برو کیش برو کیش برو کیش …

    دیگه صدای شمارو در پس زمینه،خیلی مبهم میشنیدم،اما اون ندا خیلی بلند بود… فکر‌میکنم این اولین باری بود که من توبیداری و هوشیاری کامل،این الهام واضح و‌با کیفیت رو دریافت کردم که بعدش اون اتفاقات بعدی رخ داد …

    خب منی که مسیر درست رو می‌دونم ،باید همون رو بزارم روی تکرار ،این ذهنِ چموش،هرچی دلش میخواد بزار بگه،ذهن اصلا کارش همینه که حرف های بی پایه و اساس بزنه…

    حتی الان به بهانه های واهی می‌گفت حالا باشه فردا اگر خواستی برای این فایل کامنت بنویس،حالا لازم نیست بیای بگی بازم استاد مسیرت رو رگلاژ کرده،حالا لازم نیست هی بیای بنویسی،یا ازونور میگه میخوای شوآف کنی؟که چی مثلا؟!حالا لازم نیست توی هر فایلی شما رد پا بزاری!!!

    منم دیگه بازیش رو شناختم استاد،دیگه وقتی باهاش مچ میندازم،اکثرا مچشو میخوابونم!بهش گفتم اتفاقا بخاطر تمرین ستاره ی قطبیمم که شده کامنتم رو مینویسم،من مینویسم برای خودم و بعد حتی اگر استاد کامنت رو خوند و بجای انتشار حذفش کرد ،من میگم اوکی،مهم این تمرینی بود که من انجامش دادم،نتیجه ش رو همین لحظه که دارم مینویسم گرفتم،بقیه ش پاداش اکستراست،اومد چه خوب،نیومد بازم من این وسط سود کردم…!

    این شد که گوشی رو دستم گرفتم و گفتم بسم الله،شروع میکنم …و تا الان هنووووز نرسیدم به مطلب خود فایل و چقدر این مرور قانون و توحید و اتفاقات مثبت گذشته م برام احساس خوب داشت،چقدر به یادم اومد استمرار در کدوم مسیر،برام نتایج بزرگ خلق کرده …و قدم هام رو محکمتر‌ و استوارتر کرد …

    استاد جانم،ازت ممنونم،انشالله به جبران تموم این مشاوره های خصوصی میلیون دلاری،یک روزی نه چندان دور میام میشینم کنارتون و به عنوان دانشجویی که از وقتیکه جوجه توحیدی چند روزه بوده،توی سایتتون رد پا داره و تمموووم این مسیر رو از صفر تا به الآن ،مطلقا ،فقط از آموزش ها و فایل های شما استفاده کرده،با عشق براتون توضیح میدم که چه جوری پله به پله،با رعایت قانون تکامل،به بیش از اون چیزی که میخواستم رسیدم و اون موقع دیدن لبخند رضایت شما،یکی از بزرگترین پاداش های تموم این مسیری که من با کنترل ذهن طی کردم…

    استاد جان،دست تسلیم من بالا !

    من این مدت به شدت روی نکات منفی والدینم علی الخصوص مادرم که انصافا نکته ی منفی خاصی نداره و فقط اعتقادات شخصی خودشه و این موضوع به من هیچ ربطی نداره،تمرکز کرده بودم شدید!

    یعنی قشنگ بین خودم و مادرم یک دیوار میدیدم،یک چیزی که حائل شده بود بین من و ایشون،شبیه یک عینک دودی که بی دلیل همه چیز رو تاریک نشون میداد…

    مادری که انقدربرای من توی زندگیم زحمت کشیده،انقدر برای دخترهای من زحمت کشیده و همچنان هم‌ داره با تموم وجودش برای ما کار میکنه،که من اگر کل زندگیم رو به پاش بریزم ،جبران محبت هاش نمیشه …

    من…من با تمرکز روی یک دونه ناخواسته،هزارتا ویژگی مثبتش رو ندیدم،دورت بگردم مامان قشنگم…ازت معذرت می‌خوام …از صمیم قلبم …من به خودم ظلم کردم ،خدایا تو منو ببخش.

    لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

    چندتا برنامه چیدم برای فردا …

    یک)نوشتن ویژگی های مثبت پدر و مادرم توی دفتر و سپاسگزاری از خداوند برای این همه عشقی که من ناآگاهانه ایگنورش کردم .

    دو)گوش کردن به جلسه ١ دوره ی عشق و مودت و مرور آگاهی های اون جلسه برای اجرای روحیه شکرگزاری در هر لحظه از زندگی

    سه)شاید یک هدیه ی کوچیک برای مادرم گرفتم،هرچند که همه چیز توی ذهن من اتفاق افتاده وهیچ حرف ناخواسته ای بین ما رد و بدل نشده ولی این قلب باید از هر لکه ی سیاهی پاک باشه…حتی شده یک شاخه گل بگیرم،باید بغلش کنم،ببوسمش،و بگم خیلی دوستت دارم مامان ،ازت ممنونم که توی زندگی هستی،تو بهترین مادر دنیایی.

    چهار)به این فایل جدید پر از آگاهی گوش بدم و مطالب مهمش رو مرور کنم.

    خدارو صدهزار مرتبه شکر که بازم هم مسیرم به سمت توحیدِ بیشتر،رگلاژ شد…

    استاد جان مرسی که مثل همیشه،قبل ازینکه وارد جاده خاکی بشیم دستمون رو میگیری و دوباره راه رو بهمون نشون میدی.

    خداوند شمارو برای ما حفظ کنه که حضورتون برای ما،رحمت پروردگاره…

    در پناه نور باشید استاد جان

    به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و مکان

    قلب فراوانِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 371 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 1547 روز

      سلام سعیده عزیزم

      اومدم بگم قبل از خوندن کامنتت داشتم با خودم فکر می کردم که چقدر لذت داره وقتی که نویفیکیشن برام میاد که سعیده و بقیه دوستان عزیزم کامنت گذاشتن و میگم وای آخ جون قبل از اینکه بخوابم می تونم کلی کامنت بخونم و لذت ببرم، و تا گوشی رو برداشتم و اومدم قسمت کامنت های این فایل جدید یهوووو چهره زیبای شما رو روی صفحه اول دیدم گفتم نه بابا اشتباه شده این فایل قبلی هست اومدم از اول بازم دیدم کامنت شما هست، ممنونم که از خودت اینجا ردپا میگذاری و به ما هم یادآوری می کنی که مسیر خودمون و اتفاقات اون رو هی یادآوری کنیم و هدایت ها و لطف بی انتهای خداوند رو تو این مسیر درک کنیم، بیشتر لذت ببریم و بیشتر تلاش کنیم که در این مسیر ادامه بدیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2222 روز

      بسم‌الله الرحمن الرحیم العلیم الحکیم

      «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً»

      سلام سعیده قشنگم، سعیده ی سعیده، سعیده ی نویسنده الهامات الهی. بوووووس به روی ماهت

      نوشتی” مادر ” ،بی اختیار اشک از چشمانم سرازیر شد

      سعیده جانم یه خواسته ای ازت دارم، اونم اینه که وقتی رفتی پیش مامانت از طرف من دست و سر و پیشونی اش رو بوس کن سلامش رو برسون و بهش بگو :رضوان ندیده عاشق شماست چرا که شما عزیز دردونه خدا هستی که در 6 آیه بصورت مستقیم سفارش شما رو کرده.

      خیلی دوست دارم رفیق. راستی بابت اون آهنگی هم که پیشنهاد دادی ممنون ام خیلی عالیه.

      سعیده جان در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند باشی مهربانم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1282 روز

        رضوان عزیزم سلام

        ازت ممنونم که لطف کردی و برام نوشتی،رفیقی که خیلی وقته با قلب مهربونش در کنار منه و در تموم این مسیری که اومدم دلگرمی هاش برای من هدیه ای از طرف خدا بوده…یادم نرفته اسفند پارسال برام الهامات الله رو با این شعر آوردی و چقدر قدم هام رو محکمتر کردی:خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم؛در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست.

        دوستت دارم رفیق و برای قلب روشنت،صبر جمیل طلب میکنم،اون مادری که من توی عکسی که برام فرستاده بودی،روی ماهش رودیدم،قطعا جاش در بهشته و نفس مطمئنه ش در کنار پروردگارش آرام گرفته…

        برات بهترین هارو میخوام رفیقِ خون گرم جنوبی من،خودت میدونی چقدر دوستت دارم.

        به امید دیدار روی ماهت در بهترین زمان ومکان

        قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      معصومه پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 1136 روز

      سلام سعیده جان خواهر عزیزم

      اشک من در اومد به خاطر محبتت به مادرت حتما انجامش بده واز جان و دل به مادر عشق بده

      چون بعضی اوقات خیلی زود، دیر میشه

      من حالا که مادرم را 8ماهه از دست دادم همیشه خودم را عذاب میدم کاش بیشتر به مادرم می‌رسیدم کاش دستش را می بوسیدم و باهاش راحت تر بودم

      کاش از جان و دل عشقم را بهش نشان میدادم اما دیر شده وحسرتش برام مونده

      انشاالله سایه پدر و مادرت همیشه روسرت باشه با آرامش زندگی کنی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      امیر بهاری گفته:
      مدت عضویت: 2250 روز

      سلام و درود با یه انرژی بینهایت از اعماق قلبم به بهترین شهریاریه این دنیا….

      دیروز بطور اتفاقی رفتم و دیدگاه های خودمو مرور کردم وبسی لذت بردم از طریق چیزایی که ربم بهم گفته بود ومنم نوشته بودم یکی از زیباترین هاش زیر فایل توحید عملی قسمت ده فک کنم بعد از یه اتفاق زیبا اومدم وبراتون کامنت گذاشتم نمیدونم وقت کردیدبخوندید یانه انی وی اگر این کامنتم به دستتون رسید موظفید که برید و اون کامنت رو هم یافته و مطالعه نمایید…بهبه وی در نگارش مطالب بصورت کتابی بسیارمتبحر بود…خخخ ..این شوخیم به پاس قدردانی وپاسخبه شوخیای بانمک شما وسط شلوغیای کلاس…خواهر عزیزم ازت سپاسگزارم بابت وجودت تو این دنیا و خصوصا تو این سایت بهشتی وازت ممنونم بابت تک تک آگاهیی هایی که بهت نازل میشه و اونارو میاری به اشتراک میزاری با دست و دلی باز…مرسی این کامنتت هم خیلی خیلی خوب بود همونطور که خودت همیشه میگی برا خودت مینویسی و این ردپاها برای تقویت ایمانته ولی بدون بنفیتش به همکلاسیای گلت هم میرسه چه بخوای چ نخوای…

      ممنونم که هستی ورزق بینهایت وآرامش و ثروت پایدار رو برات از خداوند میخوام…امیربهاری ثروتمند وبالیاقت

      1403/10/15

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1282 روز

        سلام آقای بهادری

        سپاسگزارم ازتون که برام نوشتید،تحسین شما،تجلی قلب روشن شماست.

        آقای بهادری،من پروفایلتون رو برای پیدا کردن کامنت در توحید عملی ده زیر و رو کردم،اما شما اونجا کامنت ننوشتی،بلکه در فایل(مثل ابوموسی نباشیم) برام پاسخ نوشته بودید.

        اما این شما نبودی که اشتباه کردید،این الله مهربانم بود که از دست و قلم شما جاری شد تا برای من هدایت هارو بفرسته و من رو به فایل هایی هدایت کنه که باید بهش گوش بدم…

        سپاسگزارم از شما که به ندای قلبتون گوش کردید و برام پیغام آوردید.

        براتون بهترین هارو آرزو میکنم از هرچیزی که خودتون میخواید…دست حق به همراتون همیشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      مجتبی انجیله گفته:
      مدت عضویت: 804 روز

      بنام خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک است

      سلام به استاد توحیدی و یکتا پرست و خانم شایسته گل

      سلام به آبجی سعیده گل پرانرژی

      وسلام به تمامی دانشجوهاوسایت الهی

      خدا قوت به همگی

      زمانی که آبجی سعیده کامنت رو با آیه قرآنی میخونم به خودم میگم این هدایت رب العالمین که از زبان من از نشانه‌ها ی من بر بنده توحیدی من است که مجی انرژی برو حالش رو ببر هیچ چیز تو این دنیا الکی و الله بختکی نیست الخیر فی ما وقع

      آبجی سعیده ممنون از کامنت

      آبجی سعیده به خدا کار خداست اون همه کارها رو میکنه اصلا من نمیدونم چطور سر در نمیارم دستم به چیه خورده که هر کامنتی میذاری بهم میرسه اینا همه نشانه های رب العالمین است برام

      بهترینها رو از فرمانروای کل کیهان عالمیان سیارات برای تمامی مخلوقات جهان خواستارم

      مجی انرژی از کرج

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مرضیه لری پور گفته:
      مدت عضویت: 1791 روز

      سلام سعیده جان

      چه تصمیم خوبی در مورد پدر و مادر عزیزت گرفتی

      پدر و مادر ما همیشه در هر زمان با توجه به آگاهی هایی که داشتن بهترین کار رو برای ما کردند ولی ما گاهی ازشون دلگیریم و یه جورایی دوست داریم عقب موندنامون رو به گردن شون بندازیم.

      اونا دست خدا برای خلق ما هستند ما از اوناییم جزئی از وجودشون( مگه ما اسپرم و تخمک پدر و مادرمون نیستیم؟) پس احساسی که در وجودشون ایجاد می کنیم ما رو هم متاثر می کنه

      خدا پدر و مادر نازنینت رو حفظ کنه

      دست پدر و مادرت رو ببوس

      اگه جلوی پدر و مادر کبرمون رو کنار بذاریم می تونیم بگیم در مقابل خدا هم توضع داریم و خاشع هستیم. تو قران بعد از یکتاپرستی توصیه به پدر و مادر شده! بهانه های ذهن هم برای انجام ندادن این کار باشه برای خودش

      از صمیم قلب ببخششون و ازشون بخواه ببخشندت

      تا نور بباره به قلب منورت

      واقعا یکی از آرزوها و حسرت های زندگیم نبودن پدر و مادرم هست تا پاشون رو ببوسم و رو چشمم بذارمشون

      پدر و مادر نعمتند و اسبابی با سرعت نور برای ارتقا به مدار بالاتر و کنترل ذهن در موردشون عجیب بالا می بره آدم رو. زیاد دیدم که میگم و خودم هم تجربه کردم

      دوستدارت: مرضیه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1078 روز

      به نام خدا

      کامنت محمدحسن جان

      سلام خاله سعیده جان

      هم کامنت شما را خوندم و هم به ویس شما گوش دادم خیلی دوستت دارم

      دیشب بهم گفتی اتفاقات خدارو بگم

      امروز در مدرسه من خودکار جایزه گرفتم وبا یه پسری از کلاس ششم رفیق شدم تو زنگ تفریح

      خب با خودکارم اول اومدم خونه و شکرگزاری نوشتم

      تموم تعریف هایی که ازم کردی هم تو دفترم با لبخند نوشتم وبعد ویژگی مثبت خودم نوشتم

      چند روز پیش من نقاشی درس علوم را کشیدم و هلیسا هم طرف دیگه برگه ی من نقاشی خودش را کشیده بود

      وقتی که دیدم خیلی از کارش عصبانی شدم و

      خواستم برم تو اتاق باهاش دعوا کنم

      صدای خاله بازی کردنش با عروسک هاش می اومد و میشنیدم .

      چشمم افتاد به برگه ای که مامانم روی در اتاق مون نوشته و چسبونده بود

      ما بچه های مهربانی هستیم

      لطفا با خنده در بزنید و وارد شوید

      همین جمله را که خوندم دیگه عصبانی وارد اتاق نشدم و اومدم برگه نقاشی رو تو پوشه گذاشتم و به هلیسا حرفی نزدم و فردا بردم مدرسه و به خانم معلم ماجرا رو تعریف کردم و خانم هم خندید و نمره نقاشی راکامل بهم داد

      خواستم بگم که چقدر مهربون بودن خوبه

      چقدر قشنگه که هلیسا با عروسک هاش بازی کرد و ناراحتش نکردم

      هلیسا عاشق موشک های کاغذی هست که من واسش درست میکنم

      هلیسا دختر مهربونی هست و من باید درس ها و نقاشی وتکالیفم را جای بهتری قراربدم یا به هلیسا توضیح بدم که اشتباهی نقاشی نکشه

      حتما برای نیلا جان ونیکا جان هم

      از این موشک های کاغذی درست میکنم .

      خاله سعیده لطفا کف دست هات بوس کن و بچسبون به صورتت از طرف من .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 103 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1282 روز

        سلام به دلنشین ترین و خوشگل ترین نقطه ی آبی دنیا …

        سلام به روی ماهت خاله،چقدرررر من دوستت دارم،چقدررر تو خوبی پسر

        اگر بدونی با خوندن جمله ی اول (کامنت محمدحسن جان)،وقتی فهمیدم شما برام نوشتی چقدررر ذوق کردم،چشم مامانت روشن :)))

        مگه چندتا محمدحسن توی دنیا هست که انقدر خوشگل باشه!؟انقدر خوب باشه!؟انقدر مهربون باشه!؟توحیدی باشه؟!شکرگزاری بنویسه!؟تمرین آگهی بازرگانی انجام بده!؟با خواهرش مهربونی کنه؟!وقتی خاله سعیده ش منتظر یک پیغام از طرف خداست،به قلب کوچکیش الهام بشه که برای من آیه ی قرآن بفرسته!؟

        میدونی محمدحسن،من خیییییلی خوشبختم که خدا شما رو بهم داده،خیلی زیاد…از فکر کردن بهتون چشام پر از اشک میشه…ازینکه خدا چقدر مهربونه که شمارو به زندگی من هدیه داده…

        خاله ازت ممنونم که صبحم با نقطه ی آبی قشنگ شما شروع شد،من مطمئنم با خودکار جادویتت میتونی کلی اتفاقات عالی برای خودت خلق کنی و حالشو ببری…

        میدونم که الان مدرسه ای،به مامان سفارش کردم وقتی اومدی یَک ماااچ محکم از طرف من ،به صورت مثل ماهت بزنه،تا پاسخ من به دستت برسه….هدیه ی من برای تو…آیه های شیرینِ (119_128)سوره ی نحله…هروقت این کامنت به دستت رسید برو بخونش و حالشو ببر…آخه از طرف خدا اومده برات پسرِ ابراهیم نشان من.

        عااااشقتم خاله و دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمت.

        جات که روی دوش خداست،فقط حااالشو ببر…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
        • -
          فرزانه الهی گفته:
          مدت عضویت: 2580 روز

          سلام سعیده جان

          امیدوارم این کامنت در بهترین زمان و مکان الهی به دستت برسه

          استاد میگن مادر یک جهان جادویی زندگی می‌کنیم

          و هرروز خدا به من اینو عملاً نشون می‌ده

          دیشب پاسخ شما به محمد حسن جان رو‌خوندم و رفتم سراغ سوره نحل و آیه هایی که گفتی و قبل از خواب خودمو غرق کردم در لذت و شیرینی آیه ها

          نشونه امروز من قسمت 216 سریال سفر به دور آمریکا بود

          ندیدم سریال رو

          کامنتهای پر امتیاز رو باز کردم قلبم هم‌ ندا می‌داد اول کامنت شماست

          خدای من

          خیلی قلبی شدم

          شما اول اون کامنت رو هم با همین آیه های سوره نحل شروع کرده بودین و بعدش نتایجتون رو از دوره عشق و مودت نوشته بودین

          حالا منم فوکوسم رو این دوره است

          چه هدایت هایی که کامنت شما برای من داشت بماند که من دانم و خدای من

          فقط حسم بهم گفت برات بنویسم شاید کامنت شما در اون قسمت برای خودتون هم بنفیتی داشته باشه که این همه من مشتاق نوشتن شدم برات

          ممنونم از صبر و استمرارت

          می بوسمت

          در پناه نورالنور باشی عزیزم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1282 روز

            سلام فرزانه ی عزیزم

            چطوری بنده ی خوب خدا!؟

            بینهایت ازت سپاسگزارم که به ندای قلبت گوش کردی و برام نوشتی.

            جریان هدایت واضح،سلیس،در درست ترین زمان و مکان دریافت شد…

            برات بهترین هارو آرزو میکنم رفیق.

            دست حق به همراهت باشه همیشه…

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2221 روز

        سلام محمدحسن جان

        خاله تو چقدر دوست داشتنی هستی آخه؟؟ هم خودت، هم هلیسا، هم مامان و بابا… چقدر تحسینت کردم که تو این سن کم یاد گرفتی کنترل ذهن رو… با اینکه از نقاشی کشیدن هلیسا اول ناراحت شدی ولی وقتی چشمت به اون جمله افتاده دیگه از عصبانیت خبری نبوده… دیگه جاش خدا رو هم شکر کردی… می دونی محمدحسن جان، خدا خیلی دوستت داره که تو این سن انقدر تو رو به خودش نزدیک کرده… اینا چیزایی هستن که خیییلی از آدم بزرگا اگه بلد بودن الان خیییلی خوشحال‌تر و شادتر زندگی می کردن ولی بلد نیستن!! و دنبال یاد گرفتنش هم نیستن… خدا رو شکر که ماها یادگرفتیم این قوانین رو… خیلی دوستت دارم خاله… میشه به جای من بری و یه ماچ از لپ هلیسا بکنی؟ و به هلیسا هم بگی از طرف من تو رو ماچ کنه باشه؟ عاشق دوتاتونم خاله :))))

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
      • -
        شیرین انصاری گفته:
        مدت عضویت: 1290 روز

        سلام تو چنین شیرین چرایی پسر؟چقدر من عاشق توهستم شما کامنت برا خاله سعیده که عزیزدل من هم هست نوشتی ولی من نتونستم برات ننویسم دوست داشتم بهت بگم قدر این قلب پر از نور خدا روبدون از خداوند نور وروشنایی وحال خوب برای خودت وخانواده محترمت خواهانم محمد حسن جان منم دوتا پسر درجه یک دارم که باتو عزیز دلم میشن سه تا.حالا دستهای خوشگلت رو ببوس وبه جای من بکش تو صورت الهی وخوشگلت.این جمله زیبا رو از خودت یاد گرفتم قلبم روشن شد با خوندن کامنت زیبای شما.خدانگهدار قلب مهربونت شیرینم‌

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        فاطمه سليمى گفته:
        مدت عضویت: 1759 روز

        سلام محمد حسن جان

        من مامانِ خاله سمیه و مامان بزرگِ تینا و لیلین هستم

        چقدر شما پسر خوب و دوست داشتنی هستی از همه لحاظ

        دیروز کامنتتو خوندم خیلی خیلی زیبا بود واقعاً لذت بردم از خوندنش

        سپاسگزارم که نوشتی

        شما برای خاله سعیده نوشتی ولی همه ما استفاده کردیم و لذت بردیم

        شما با سن کمی که داری چقدر خوب

        توجه به نکات مثبت می کنی

        شکرگزاری می کنی

        کنترل ذهن می کنی

        و با احساس لیاقت ویژگیهای مثبت خودتو تو دفتر می نویسی

        کاری که هنوز بعضی از ماها خوب بلد نیستیم و باید از شما یاد بگیریم

        چقدر قشنگ مرحله به مرحله کنترل ذهنت رو بخاطر عصبانی شدن از اینکه هلیسا جان رو برگه علوم شما نقاشی کشیده بود توضیح دادی

        چقدر زیبا درسی که از این اتفاق گرفتی رو نوشتی که

        من باید درس ها و نقاشی و تکالیفم را جای بهتری قراربدم یا به هلیسا توضیح بدم که اشتباهی نقاشی نکشه

        خیلی خیلی تحسینت می کنم

        مامان رو هم خیلی تحسین می کنم که اون نوشته زیبا رو به در اتاقتون چسبونده:

        ما بچه های مهربانی هستیم

        لطفاً با خنده در بزنید و وارد شوید

        و شما با دیدن اون نوشته تونستی ذهنتو کنترل کنی

        محمد حسن جان قدر خودتو بدون

        قدر خانواده تو بدون

        آدمای زیادی نیستن که از سن کم به مسیر درست هدایت بشن

        چقدر این جمله تو دوست داشتم

        خواستم بگم که چقدر مهربون بودن خوبه

        درسته مهربون بودن خیلی خیلی خوبه

        این دومین بار بود که دیروز این جمله رو شنیدم، قبل از اون همسرم هم همین جمله رو گفته بود

        واقعاً مهربون بودن خوبه

        خلاصه که محمد حسن جان کامنتت خیلی حس خوبی بمن داد و پر از نکات درس آموز بود

        باز هم ازت تشکر می کنم پسر خوب و مهربون و قشنگم

        خیلی دوست دارم عزیزم بقول خاله سعیده بوس به کله ات

        ازطرف من مامان و هلیسا جان رو بوس کن

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        زکیه لرستانی گفته:
        مدت عضویت: 1726 روز

        سلام ب محمد حسن عزیزم

        خوبی قربونت برم

        چقد دلم تنگ شده بود برای کامنت های قشنگت

        چقد تو پسر فوق العاده ای هستی محمد حسن جان

        چقد خوب داری روی خودت کار میکنی عزیزم

        خیییلی بهت افتخار کردم

        و ازت یادگرفتم ک با کسی دعوا نکنم

        و حواسم باشه نقاشی ها مو کجا میزارم

        و برای بقیه توضیح بدم ک

        اگه اشتباهی کاری انجام دادن دیگه تکرار نکنن

        تو هم خیییلی مهربونی عزیزخاله

        هلیسا هم خییلی دخترفوق العاده ای هست

        مامان و بابای قشنگ توحیدی ت هم بی‌نظیرن

        محمد حسن جان میشه بیشتر کامنت بنویسی

        نمیدونی ک چقددد انرژی میگیرم از کامنتهای قشنگت

        و چقددد دوست دارم

        روی ماهتو میبوسم عزیزدلممم

        من عاشق شما هستم:))

        ب خدای بزرگ میسپارمت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محمدرضا صادقی گفته:
      مدت عضویت: 865 روز

      سلام خدمت سعیده عزیز

      امیدوارم حالتون خوب باشه

      سال نو شما هم مبارک و سالی پر برکت و نعمت براتون آرزومندم

      من خودم اینقدر توی موضوع این فایل مشکل دارم که وقتی شما از جلساتی که میخواید برید و گوش بدید و تمرین کنید گفتید، ذهنم گفت چه فایده تو که اون دوره هارو نداری

      درصورتی که حتی یکسری جلسات از دوره هایی که جدید تهیه کردم رو حتی هنوز مشاهده نکردم چه برسه تا یادداشتشون کنم و تمریناتشون رو انجام بدم

      و البته که قراره تا عید نوروز کللی توحیدی تر بشیم

      وقتی نعمتی به این بزرگی داریم، کامنتای شما دوستان عزیزو داریم، معلومه که کلی نعمت در انتظار ماست

      من خودم تصمیم گرفتم تا بشینم سریال زندگی در بهشت رو ببینم و نکات مثبتشو یادداشت کنم واقعاً تاثیرشو تو همین پنج روزی که شروع کردم دارم می بینم

      از کامنتتون متشکرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      Ehsan Moqadam گفته:
      مدت عضویت: 1925 روز

      درود بر شما سعیده جان خوش‌انرژی

      مطلبی را اینجا بهش اشاره کردین که حسم بهم گفت بیام بازترش کنم چون به‌شحصه به خودم خیلی کمک کرده

      بدون شک یکی از بزرگ‌ترین موهبت‌هایی که خداوند به من در این مسیر عطا کرد این بود که هرچقدر آگاهی‌هارو بهتر درک کردم در برابر پدر و‌ مادرم متواضع‌تر و ارادتمندتر شدم.

      اوایل وقتی یه جمله‌هایی رو ازشون میشنیدم که میگفتن ما مثلا جلو پدر و مادرمون پامون رو دراز نمکردیم حالا شماها اینجوری دارید رفتار میکنید به ما(با یه حالتی که انگار بهشون بی‌احترامی شده یا توقع دارند از فرزندانشون) من پیش خودم میگفتم آقا من نمی‌خوام جوری رفتار کنم که شما راضی باشین، شما اشتباه میکنید که توقع دارین من شبیه شما باشم، به همین خاطر از جایگاه صمیمیت و احترام دورتر میشدم نسبت بهشون.

      شاید به ظاهر این گفت‌وگوی درونی من کاملا درست و منطبق باشه با قانون اما در واقعیت من داشتم از جایگاه نامناسب با این قضیه برخورد میکردم، حالا من خیلی اهل مقایسه خصوصا درخصوص پدر و مادرم نبودم اما همیشه حساس بودم نسبت به کوچک‌ترین رفتارهای از زعم من ناصحیحشون و فکر میکردم به اینکه آیا من نمی‌تونستم در خانواده بهتری متولد بشم؟

      اتفاقا همین چند روز پیش در گفت‌وگو با یکی از دوستان هم‌مسیر خودم این سوال رو پرسیدم که اگر نخوای احساسی به این سوال نگاه کنی آیا همین رندگی رو انتخاب میکردی؟ یعنی همین خونه و خانواده و شکل وقیافه؟

      چون همیشه استاد درباره این صحبت میکردن که ما خودمون انتخاب کردیم که همچین شرایطی رو داشته باشیم من درکش نمی‌کردم یعنی نمیفهمیدم منطق این صحبت چیه اما بعد از اینکه دوستم جواب سوال رو داد و نظر من رو پرسید بهش گفتم ببین هرچقدر بیشتر به نظم و دقت جهان فکر میکنم بیشتر برام منطقی و مسجل میشه که جایگاهی که الان هستم درست‌ترین و دقیق‌ترین چیزیه که باید باشه و هیچ اشتباه و بی‌عدالتی رخ نداده و هرآنچه من نیاز دارم به من داده شده و می‌شود، یعنی با این ادعا می‌خوام بگم اگر در شرایط خانوادگی نامناسبی هم بودم باز هم راضی بودم چون انگیزهام برای پیشرفت احتمالا خیلی شدیدتر از شاید همین الانم میشد.

      اگر نیروی جاذبه یک درصد کم و زیاد بود الان جهان متلاشی میشد

      اگر فرکانس صدای مورچه یک هرتز پایین‌تر بود تمام انسان‌ها کر میشدند.

      وقتی این جهان انقدر دقیقه چطور میشه شک کرد به بی‌عدالتی خداوند؟

      چرا راه دور برم؟ وقتی من نگاه میکنم به زندگی خودم و میبینم که همین شرایط خانوادگی چقدر به من کمک کرد برای پیشرفت به خوبی میفهمم که چقدر خداوند به من لطف داشته.

      اگر صداقت و رفتار درستی دارم به ارث رسیده و تکامل یافته از پدر و مادرمه و اگر پیشرفتی در سایر ابعاد دارم برخورد با تضادهای پدر و مادرمه که باعث شده من فکر کنم و تغییر و بهبود بدم اما هرگز ادعا ندارم که من بهتر از پد و مادرم هستم.

      اتفاقا همین دیشب به مادرم میگفتم داشت از من تعریف میکرد گفتم که من آگاه هستم به رفتارهای خوبم اما هرگز خدای من گواهه 1٪ ادعا ندارم من آدم بهتری از شما هستم، درصورتی‌که قبلا اینجوری فکر نمیکردم و غرور داشتم.

      همه اینارو گفتم که این رو بگم که اگر برگردیم به اصل و اساس قانون که احساس خوب و سپاس‌گزاری و توجه مثبت ما زندگی مارو به سمت بهتر هدایت میکنه خیلی بیشتر و آگاهانه‌تر نسبت به جهان اطرافمون و به‌ویژه پدر و مادرمون رفتار میکنیم، چقدر متواضع‌تر میشیم نسبت به این عزیزان و همین رفتار چه رحمت و آرامشی رو جاری میکنه در زندگیمون.

      هرجای قرآن رو بگردی درباره انفاق درباره تمرکز بر نکات مثبت اول میگه پدر و مادر، بعد من همیشه میگفتم پیش خودم خدایا چی تو این نیکی و نگاه مثبت به پدر و مادر هست که انقدر در قرآن دربارش صحبت شده بعد بهم گفته شد که آقا این اولین چیزیه که باید درست کنی، اگر نگاه مثبت داشته باشی نسبت به پدر و مادرت نشان دادی که اولا درس‌هات رو خوب یاد گرفتی دوما به اندازه‌ای که حس نامناسب به این اشخاص داری به همان اندازه نشان میدی که با خودت و خداوند در صلح نیستی و جایگاه خودت رو درک نکردی و کافر هستی، سوما اگر انفاق رو درست درک کردی بشی خدا گفته جوری باید باشه و از چیزی باشه که سرش منت نذاری پس اگر خیلی ادعا داری که تغییر کردی نمی‌خواد خیلی به خودت زحمت بدی فکر میکنی خیلی عوض شدی خوش اخلاق شدی یکم بیشتر به پدر و مادرت محبت و نگاه محبت‌آمیز داشته باش، نمی‌خواد فکر کنی من اگه می‌خوام مادر یا پدرم رو خوشحال کنم حتما باید فلان کار مالی رو انجام بدم، خدا اول قلب آدم رو تسخیر میکنه بعد همه چی به آدم میده پس تو هم همین کار رو بکن اول با محبت قلب پدر و مادرت رو تسخیر کن بعد این فرکانس همه چیزهای خوب لازم رو خودش جذب میکنه.

      اصلا انگار این کار شروع درک بهتر قانون و ورود نعمت‌های بیشتر به زندگیه، اگر می‌خوای سپاس‌گزاری، توجه بر نکات مثبت، انفاق و هر موضوع دیگه‌ای رو بهتر درک کنی از همینجا شروع میشه و تقریبا میتونم بگم ندیدم انسانی که خیلی موفق باشه و رفتار درستی نسبت به پدر و مادرش نداشته باشه.

      چقدر تفاوت داره وقتی آدم آگاه باشه به درستی یک رفتار درست و نتایجش و انجامش بده تا زمانی که فقط شنیده باشه که خوبه؟!

      خود من که احساس میکنم خیلی بیشتر باید روی این موضوع کار کنم، ان‌شالله که خداوند هم به همه بیشتر کمک کنه در این مسیر که سپاس‌گزارتر، متواضع‌تر و متوجه‌تر باشیم نسبت به خوبی‌های حانوادمون چون همه چیز از همین نقطه شروع میشه

      (این رو هم بگم که منظورم از پدر و مادر آدم‌هایی هستند که مارو تربیت کردند و ما در کنار اون‌ها رشد کردیم)

      بازهم سپاس‌گزارم سعیده‌جان که کامنتت موجب شد این تذکرات را به خودم بدم و یادآور بشم که چقدر خداوند بهم لطف داشته و سپاس‌گزارتر بشم به درگاه خداوند

      امیدوارم که همیشه حال دل همگی عالی باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1282 روز

        سلام آقا احسان

        سپاسگزارم از لطف و محبتتون،بابت یک کامنتِ طولانی و پر برکت…

        خیلی لذت بردم و خیلی ازت یاد گرفتم،چقدر منطق های ذهنی خوبی رو پیدا کردی برای اینکه روحیه تواضع و فروتنی رو در مقابل پدر و مادرمون حفظ کنیم.

        همین الان که من دارم به کامنت شما پاسخ میدم،پدرم نشسته داره برای درس علومِ نیلا نیکا،ماشین درست میکنه با وسایل دور ریختنی…همین چقدر نعمت و‌ثروت و برکته برای من؟!

        راستش خیلی دلم میخواد برم محکمم بغلش کنم و ببوسمش و بعدشم در برم:) ولی هنوز به اون مدار نرسیدم،ولی همینکه الان مدت هاست رابطه مون در آرامشه خداروووصد هزار مرتبه شکر.

        ازت ممنونم که برام نوشتی،همیشه کامنتاتون پر از آگاهیه،ضمن اینکه نثر سلیسی که دارید خیلی کانون تمرکز ذهن رو روی اصل حفظ میکنه.

        بهترین هارو براتون آرزو‌میکنم،از هرچیزی که خودتون میخواید..دست حق به همراتون همیشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
      • -
        زکیه لرستانی گفته:
        مدت عضویت: 1726 روز

        بنام خدای رحمان

        سلام ب احسان جان عزیزم

        خیییلی خیییلی ازت ممنونم بخاطر آگاهی های ارزشمندی ک ب اشتراک گذاشتی

        چقد زیبا گفتی:

        خدا اول قلب آدم و تسخیر میکنه بعد همه چی ب آدم میده

        پس تو هم همین کارو بکن:

        اول با محبت قلب پدر و مادرت و تسخیر کن

        بعد این فرکانس همه ی چیزهای خوب لازم رو خودش جذب میکنه

        اصلا انگار این کار شروع درک بهتر قانون و ورود نعمتهای بیشتر ب زندگیه

        اگر میخوایی سپاسگزاری، توجه ب نکات مثبت،انفاق و هر موضوع دیگه ای رو بهتر درک کنی ،ازهمین جا شروع میشه

        و تقریبا میتونم بگم ندیدم انسانی ک خیلی موفق باشه و رفتار درستی نسبت ب پدر و مادرش نداشته باشه

        اصن قلب من بازشد با خوندن این آگاهی های ناب و خدای درونم بهم گفت ارررره درسته

        همینه باید این کارو انجام بدی

        میدونی احسان جان

        این روزا حس میکنم قلبم داره بزرگتر میشه

        تا حالا همچین حسی نداشتم

        خییلی حس قشنگیه

        امروز پدر خوابیده بود کنار بخاری ی پتو هم پوشیده بود و صدای نفس هاشو داشتم می‌شنیدم

        تو دلم گفتم خدایا شکرت بخاطر نفس های پدرم خدایا شکرت ک سالمه

        دیروز مادرم بعد 13 روز از مسافرت برگشت چقدد خوشحال شدم بغلش کردم

        میدونی قبلا من ازاین کارا نمیکردم

        مادر ی ضدآفتاب برام گرفته بود برای خودشم ی آبرسان

        باعشق بهم گفت اگه خواستی از آبرسانم هم بزن

        گفتم عاشقتم مادر و بغلش کردم وسایلی ک لازم داشتم و آورده بود

        و خواهرم هم کلی هدیه برام فرستاده بود

        حس میکنم دارم بهتر توجه میکنم ب زیبایی ها شون

        راحت‌تر میگذرم از خیلی حاشیه ها

        و حسم خیلی قشنگتره

        با اسم قشنگ صداشون میزنم

        و سعی میکنم هرکاری ک تو خونه براشون انجام میدم با عشق و حس خوب انجام بدم

        رابطه مون خییلی بهتر شده نسبت ب گذشته

        اصن شکراب بود بینمون

        امروز مادر لباسها روک شسته بود انداخت تو خشک کن لباسشویی

        بعد یهو ی صدای بلندی اومد ازش

        ک سریع بستم خشک کن رو

        وقتی بازش کردم دیدم خیلی لباس چپونده تو خشک کن خخخخخ

        و اون در طوری ک میزاره رو خشک کن گیر کرده ب دیواره اش ک محرکه

        همزمان ک صدای لباسشویی بلند شد پدر و داداشم یاهم گفتن چیییی شد

        سریع گفتم هیچی الان درست میشه مادر هول کرده بود گفتم الان درست میشه صب کن

        خیلی سفت بود باید از دیواره اش جدا میکردیم درش رو

        ک ناخودآگاه بلند گفتم یا الله یا الرحمن

        بعد چند ثانیه ب راحتی دراومد گفتم خدایا شکرت

        چقدر راحت میشه کارها با تو

        الهی صدهزار مرتبه شکرت

        مرررسی احسان عزیزم

        عاشقتممم پسر

        چقددد انرژی کامنتهاتو دوست دارم قشنگ حسش میکنم:))

        برات بهترینها رو از الله یکتا میخوام

        شاد و موفق و ثروتمند باشی و سیمت وصل باشه ب

        رب فرمانروای جهانیان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سمیه زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2221 روز

      سلام به سعیده جانم رفیق قدیمی و صمیمی… چطوری دختر خوب و توحیدی؟ چقدددددر دلم برات تنگ شده، برا صدات برا وویسای توحیدی :))) به امید خدا در بهترین زمان تلگرامت هم درست میشه و باز صدات رو می شنوم… خدا رو هزاران بار شکر می کنم برای وجود نازنینانی مثل تو، مثل فاطمه جانم و سعیده جان که باهاتون در ارتباطم…

      خدای شیرینم، نازنینم شکرت برای خواهرا و مامان توحیدیم، شکرت برای همسرم که درک بالایی داره و عاشقانه هم رو دوست داریم، شکرت برای تینا و لیلین که زندگیم رو روشن‌تر از همیشه کردن…

      الان ساعت 6:32 صبح هست و من از 5:15 که صدای لیلی خانوم رو از مانیتور شنیدم و رفتم که پستونک بهش بدم تا به خوابش ادامه بده، دیگه خوابم نبرد… نمی دونم نیم ساعت یا بیشتر با خدای مهربون و عزیزم خلوت کردم و کلی سپاسگزاری…دونه دونه افراد دور و برم رو تو ذهنم آوردم و براشون سپاسگزاری کردم… چقدر آدم خوب دور و برمه… با چه آدمای نازنین و توحیدیی در ارتباطم… خدایا شکرت… شکرت که بهترین استاد و راهنما رو دارم. شکرت که تو سایتی هستم که دریای بی کرانی از آگاهیه… پر از دوستان و همراهانی که خوندن کامنتاشون کلییی درس داره برام…

      (ببخشید سعیده جان اومدم پاسخ بنویسم برات ولی ظاهرا باید ستاره قطبی و شکرگزاریم رو می نوشتم… دیگه فرمون دست من نیست دیگه در جریانی خودت :))))

      شکرت خدای مهربونم برای دو استادی که خالصانه و سخاوتمندانه اییینقدر آگاهی و برنامه ی رشد رو برامون می ذارن و کمکمون می کنن مهاجرت کنیم به مدارهای بالاتر… دیگه چی از این بهتر خدایی؟؟

      سعیده جان اون جمله ت که اگر هر روز به افکاری که داره توی ذهن ما می‌چرخه آگاه باشیم،اگر بتونیم افکارمون رو به سمت مثبت جهت بدیم تو ذهنم زنگ زد وقتی می خوندم… چقدر این ذهن قدرت داره و چقدر اگر افسارش رو بدست بگیریم می تونیم غوغا کنیم… باید چاهارچشمی حواسمون باشه بهش… ولش کنی رفته رو دیفالتی که سال‌های سال روش تنظیم بوده، بدیهی دونستن نکات مثبت و بولد کردن نکات منفی… حتی خیلی جاها فکر می کنم حواسم جمعه و تمرکزم رو نکات مثبته ولی بعد می بینم نه حسم به اندازه ای که باید عالی نیست بعد کنکاش می کنم می بینم عه عه عه خیلی زیرپوستی دارم به اون نکته منفیه توجه می کنم… خدا رو شکر که خودش از رگ گردن بهم نزدیکتره…قبل نوشتن داشتم حسش می کردم… نزدیکیش رو… اینکه من بخشی از خودشم، بهش وصلم و می گفتم خداجونم شیرینم دلبرم تو منبع و اصل قدرت و هرآنچه در جهان هست هستی… و من به تو وصلم پس باید بتونم کولاک کنم… باید باور کنم که هرآنچه رو که بخوام می تونم خلق کنم پس قدرت من هم بی انتهاست… اگر این اتصاله وصل بمونه، اگر اصل قدرت رو از تو بدونم، اگر توکل کنم و همه چی رو به تو بسپرم، اگر رو ذهن منطقی خودم حساب نکنم…

      خداجونم میشه کمکم کنی اینا رو یادم نره؟ میشه دستم رو بگیری بذاری رو شونه ت و فرمون رو خودت همیشه بگیری؟ میشه نورت رو همیشه بر من بباری و نذاری چیزی حائل بشه بین من و هدایتهات؟

      خدایا شکرت برای این صلات اول صبح… شکرت برای وجود دو استادم و دوستانم و کامنتاشون…

      سعیده جانم، رفیقم، خودت می دونی که چقدددر دوست دارم و خداوند مهربان رو شاکرم برای وجودت در زندگیم…

      مطمئنم در بهترین زمان و مکان می بینمت و انقدر محکم بغلت می کنم که نگو… تو فقط یه اشاره بکن، چایی دمه اونم با اون هلایی که فاطمه جان موقع انداختن تو قوری خدا رو شکر می کنه براش (چشمای قلبی)…

      به خدای مهربون و وهاب و رزاق می سپارمت… برم که الان لیلین بیدار میشه برای شیر صبحش :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2002 روز

        با یاد خدای هدایتگرم

        سمیه جانم سلام به روی ماه نازنینت

        امیدوارم خودت و تمام خانواده در بهترین حال باشید.

        منم خیلی مفتخرم که در دایره ارتباطی شما قرار دارم و میتونم از نزدیکتر باهات ارتباط بگیرم.

        ازت یاد می گیرم و البته انرژی.

        چه سپاسگزاریهای خالصانه ای نوشتی که فرکانس خلوص و قدرتش از میشیگان تا کرج و به اعماق قلب من رسید.

        هر چه بیشتر یاد بگیریم سپاسگزارتر باشیم، کمتر حرص و جوش میخوریم، کمتر حسادت و عجله و اشتباه میاد سراغمون، کمتر ذهنمون شلوغ میشه و کمتر مقایسه می کنیم.

        در عوض بیشتر به مدل خودمون زندگی می کنیم، بیشتر احساس بی نیازی می کنیم، بیشتر به اونچه که فقط و فقط مخصوص منه تا من راضی بشم پی میبریم، و بیشتر به خدا نزدیک میشیم.

        من خدا رو حسش می کنم که نگاهم میکنه و لبخند میزنه وقتایی که از خودش درخواست می کنم و چشممو از غیر خودش می بندم.

        رضایت و خوشحالی خدا رو حس می کنم زمانهایی که تلاشمو می کنم که دچار شرک و کفران نعمت نشم، قدر سرمایه عمرم رو بدونم و وقت تلف نکنم. انرژی ذهنیم رو هدر ندم و تمرکز بذارم روی نعمتهام.

        من این انرژی رو بخدا قسم دریافتش می کنم. خدا خودش داره برام راه باز میکنه، وقت آزاد میکنه، بیدار نگهم میداره با سرحالی.

        منی که خوشخواب کل خاندان بودم.

        میدونی از کجا اینا رو می فهمم؟

        از اینجا که مثلا من دارم تنهایی دوره احساس لیاقت رو کار می کنم ولی ابراهیم یه روز از بیرون میاد خونه و میگه این دوره احساس لیاقت استاد عجب چیزیه، امروز سر صف نونوایی یه خانم می خواست به دروغ با پررویی جای منو بگیره، اگه قبلا بود هیچی بهش نمی گفتم ولی الان با احترام جوابشو دادم و نوبت خودمو حفظ کردم.

        این یعنی بدون اینکه من زوری بزنم ابراهیم هم داره به میل خودش گوش میده و یاد می گیره. داره عمل میکنه.

        این یعنی نعمت. این یعنی نتیجه! خدایا شکرت!

        نمی دونم چرا دارم اینا رو اینجا می نویسم ولی بقول سعیده جان فرمون دیگه دست من نیست.

        اگه من همچنان در فرکانس معیوب حسرت خوردن بودم که چرا بعضیا زن و شوهری شاگرد استاد عباسمنش هستن ولی ابراهیمِ من نمیاد تو مسیر، که کار به اینجا نمی کشید.

        قبلا ابراهیم نمی گفت استاد، می گفت عباسمنش. الان بهش میگه استاد. این برلی من نتیجه است.

        یعنی ایشون رو به استادی قبول کرده و شاگردش شده.

        کاش استاد اجازه میداد استیکر بذاریم. دلم می خواست هزار تا استیکر چشم قلبی بذارم الان!

        دلم داره بال بال میزنه از خوشحالی.

        خیلی خیلی به داشتن رفقای تکدانه ای مثل شما گیلاسهای تکدانه ی باغِ آبادِ سایت افتخار می کنم و ازتون با عشق درس یاد می گیرم.

        شماها ترجمه حرفهای استاد برای من هستید. هرچند که خود استاد زندگیشون در عمل هم ترجمه است هم دوبله هم زیرنویس.

        انقدر همه چیز رو واضح و شفاف در اختیار ما گذاشتن که آموزشهاشون داره جزیی از ژنمون میشه.

        عاشقتم دوست قشنگم. تینای نازنین و لیلین شیرینمو ببوس.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
      • -
        لیلا رضایی گفته:
        مدت عضویت: 1080 روز

        سلام سمیه عزیزم رفیق توحیدی من

        ساعت 12 شب هست و من هدایت شدم به کامنت زیبای شما

        از اون جایی که توی کامنت قبلی نقطه آبی از شما دریافت کردم و خیلی خوشحال شدم از جوابی که واسم نوشتی و دوست داشتم فورا واست بنویسم و تشکر کنم

        ولی از اصلی که خودت توی کامنت نوشتی استفاده کردم و سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم برای جوابی که مشخص بود قلبم باز نشده و دلی نیست

        خدا رو شکر این روزها دارم روی خودم کار میکنم چیزهایی که ذهنم به من فشار میاره زود باش این کار و انجام بده داره دیر میشه …

        یا اینکه میگه اگر از فلانی احول پرسی نکنی ممکنه ازت ناراحت بشه

        سعی میکنم به ذهنم بهایی ندم و با آرامش بیشتری کارهامو انجام بدم

        خیلی دوست دارم مثل دوستهای توحیدی سایت به قلبم گوش بدم و مسیر درست رو انتخاب کنم

        دوست دارم تا میتونم به ذهنم کم محلی کنم تا بتونم صدای خدا رو و هدایت هاش رو بهتر متوجه بشم

        ولی الان که کامنتت رو خوندم انگار قلب و دستم باز بود برای نوشتن

        و به قول خودت در زمان مناسبش هست و امیدوارم انرژیش رو دریافت کنی

        ( خدا رو هزاران بار شکر برای همین قدم ها و کارهای کوچیکی که از شما عزیزان یاد میگیرم )

        از جوابی که توی کامنت قبلیم نوشتی بسیار ممنونم ازت و در بهترین زمان دریافتش کردم از طرف من لیلین عزیز رو ببوس

        خدا هر دوی اونها رو برای شما حفظ کنه

        خدا آرامش و لذتی که قراره از طریق فرزندانت تجربه کنی رو انشالله روزی شما کنه و با وجودشون مسیر توحیدیتون هر روز پایدارتر بشه

        سمیه جون راهنمایی شما واسه دخترم بسیار مهم بود و هماهنگ بود با این کامنت شما که ذهن ما همش دنبال بولد کردن نکات منفی هست

        خود من هم پاشنه آشیلم هست و باید همیشه مراقب ذهنم باشم که به چه کار دخترم دارم توجه میکنم پس همون رو دارم برای روزهای آینده خلق میکنم چقدر این مکان توحیدی خوبه که هر آنچه از دیگران هم یاد گرفتین (فاطمه عزیز) برای من هم باز گو کردین و اینکه زندگی میتونه خیلی آسون باشه و میتونه در کنار عزیزان لحظات با شادی و لذت بگذره اگررررر ما بتونیم نگاه و توجهمون رو از نکات منفی برداریم

        اگررررر بتونیم برای حل مسئله توجهمون رو از روی خود مسئله برداریم

        خود من درگیر مسائلی میشم بعد طلبکارانه به خدا میگم من که دارم روی خودم کار میکنم پس چرا این مسئله تکرار میشه ولی وقتی دقت میکنم میبینم من تمرکزم کاملا روی خود مسئله است و همون حرص و جوش ها رو دارم پس باید به خودم زحمت بدم و زاویه دیدم رو تغییر بدم

        خلاصه دوست عزیزم سپاسگزارم که واسم وقت گذاشتی و از تجربه خودت نوشتی و نوری شدی برای مسیرم

        با خوندن این کامنت شما هم چقدرررر احساس عالی ازت گرفتم

        به قدری حس شکر گزاریت عالی بود که پای گوشی بودم و داشت خوابم میبرد ولی با خوندن اون خواب از چشمم پرید و من را وادار به نوشتن کرد و با شکر گزاری شما من هم شکر کردم خدایی را که از رگ گردن به ما نزدیکتره و تحسینت کردم برای آدم های خوب توحیدی که دور و برتونه

        و چقدر درست و دقیق گفتین که

        ” خیلی جاها فکر می کنم حواسم جمعه و تمرکزم رو نکات مثبته ولی بعد می بینم نه حسم به اندازه ای که باید عالی نیست بعد کنکاش می کنم می بینم عه عه عه خیلی زیرپوستی دارم به اون نکته منفیه توجه می کنم”

        خدا رو شکر که صلات اول صبح شما برای من صلات آخر شب شد و این انرژی و ارتعاش رو برای سپاسگزاری خدا از شما دریافت کردم و منم برای داشته هام شکر گزاری کردم

        میبوسمت سمیه عزیزم

        از تو سپاسگزارم که واسم مینویسی

        از خدا میخوام به ثروت و معنویت و سلامتی و سعادت زندگی شما برکت روز افزون بده

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 987 روز

      سلام و درود فراوان به دوست توحیدی سعیده جان

      بابت اون آهنگ

      ممنونم از دیروز همش گوش می‌کنم و برای دخترم فرستادم

      چقدر خوشحال شدم از مادر عزیزت گفتی

      من هم باید برم به مادرم بگم چقدر دوستش دارم کمی برام سخته ولی برام نشونه بود

      چقدر لذت میبرم از کامنت هات

      میدونم تمام دوستان حس خوبی دارن از کامنت شما

      از دیدن استاد گفتی بغض کردم راستش آرزوی منه

      چقدر از مسیرت قشنگ گفتی

      خبرت هست که از خوبی خود بی خبری

      بخدا خوبتر ازخوبتر از خوبتری

      میبوسمت از راه دور

      همیشه باش برامون بنویس حتما استاد از این خوشحاله که برای بچه هاش میگی حس ام میگه استاد ازت راضیه خیلی چون نتیجه گرفتی چون استمرار داری چون با قرآن انس گرفتی …

      انشاالله همیشه بدرخشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2224 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربان

      سلام سعیده جان ، امیدوارم عالی باشی در پناه حق شاد و سالم باشی ان‌شاءالله

      بابت دوتا موضوع دوست داشتم ازت تشکر کنم

      1- اینکه چقدر سلام و احوال پرسی شما با استاد گرم و صمیمی بود و چقدر لذت بردم از این خونگرمی و شوخ طبعی شما

      2- چقدر خوب اهمیت دیدگاه نوشتن ‌و استمرار ورزیدن در این مسیر رو‌ قید کردی ، یک تلنگر بود …

      خدا شما رو حفظ کنه ان‌شاءالله

      سپاسگزارم و به دستات توانمند رب می سپارمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    الهام باخرد گفته:
    مدت عضویت: 335 روز

    سلام استاد جانم

    سال جدید میلادی شما مباارک و به خیر و شادی انشالله

    چقدر عالی توضیح دادید مثال ها عالی بودند ومن که الان درگیر رابطه خودم با همسرم هستم یه مثال به ذهنم اومد که چرا از 30‌ روز ماه 15 روزش باهم‌عالی هستیم 15 روزش قمر در عقرب و اونم اینکه من همش فکر میکنم مشکل از اونه و من ایرادی ندارم من ازش خیلی بهترم من کارام عالیه بدون ایراده من بالاترم من باعث شدم اون اینجایی که هست باشه من خوبم‌اون بد ولی با حرفاتون امشب به این فکر کردم که حتما من هم بدی هایی دارم چرا اونارو پیدا نکنم چرا جبهه میگیرم وقتی به خودم میگم تو چه بدی هایی داری و ازش فرار میکنم خودمو کامل میبینم در حالیکه باید به این فکر کنم که من چه کار ها و حرفا و رفتار هایی میتونم داشته باشم تا رابطمون همیشه خوب بمونه و من چیکار کنم که این باور غلط که اون برای من ارزشی قائل نیست رو از بین ببرم استاد ازتون میخوام کمکم کنید که چطور بتونم این باور رو عوَض کنم که همسرم برای پدر و مادر و خانواده خودش بیشتر از من ارزش قائله ؟؟بنویسم و دنبالش بگردم مگه نه ؟؟که کجاها منو بیشتر خواسته حرف منو بیشتر قبول داشته کجاها من مهم تر بودم اینطوری باورم تقویت میشه خداروشکر که سوالمو پرسیدم و جوابم بهم گفته شد خداروشکر بابت بودنت استاد جان خدایا بابت زندگی قشنگی که بهم دادی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 992 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم وخانوم شایسته مهربانم

    وهمه دوستان

    من هنوز فایل رونشنیدم ولی میخوام کامنت بنویسم حس میکنم نیاز دارم به نوشتن نیاز دارم به اینکه به خودم یه چیزایی رویادآور بشم

    خدایا به توپناه میبرم از این فراموش کاری خودم ازاینکه چقددددد درزندگی من بهبود ایجاد کردی ولی من هنوز بعضی وقتا ازت یادم میره یادم میره خدایی دارم نزدیک خدایی دارم مهربان

    امروز غروب اومدم از خونه بیرون استاد به آسمون نگاه کردم بینهایت آسمون قشنگ شده بود رنگای زردونارنجی که باهم ترکیب شده بود وزیبایی خواصی روبه وجود آورده بود عقل واز سر آدم می‌برد خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    علی شهناز گفته:
    مدت عضویت: 1152 روز

    بنام خدا

    من هنوز فایلو نگاه نکردم ولی دوس داشتم قبل نگاه کردن فایل دیدگاه خودمو بنویسم

    من الان در وضعیتی هستم که خداروشکر با استفاده از دوره احساس لیاقت و مداومت در مرور این دوره خیلی کم شده مرغ همسایه برام غاز بشه ولی همچنان این ویژگی رو دارم هر چقدر تو وجودم ریز میشم میبینم اره اون گنده هاش الان نیست ولی ریزترهاش هست مثلا همین امروز فایل سفر به دور امریکا قسمت 33 بود فکر کنم نگاه میکردم یه خونواده ای اروی خودشونو به استاد و خانم شایسته نشون میدن و خودشونم میان اروی استاد رو میبینن من همون لحظه تو ذهنم این بود که اگه من بودم ناامید میشدم میگفتم منم اروی دارم مردم هم اروی دارن دلم خوشه ولی دیدم اون خونواده امریکایی چقدر داشتن لذت میبردن با همون چیزی که داشتن ولی فکر میکنم برای این که این چرخه قطع بشه باید سپاسگزار تر باشم و برگردم به جلسه اول دوره لیاقت که مقایسه کار درستی نیست چرا که ما هر کدام کهکشانهای جدایی هستیم و مقایسه سیب و پرتقال درست نیست الان یه مدتیه مرتب شکرگزاری میکنم خیلی بهتر شدم به نظر من راهکار خوبیه و فکر میکنم دارم نزدیک میشم به فرکانس دوره شکرگزاری استاد که ایشالا در اون دوره باشم و بتونم هم مدار باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1001 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم و دوستان گلم

    خدارو شکر برای این فایل جدید پراز اگاهی

    خداروشکر دوباره چشممون به جمال استاد عزیزم روشن شد

    موضوع:چرا مرغ همسایه غازه

    چون ما هرکجا هستیم ذهنمون مارو فریب میده برای اینکه توی لحظه نباشیم بهش میگن دزد لحظه ها

    این کار شیطان باما میکنه که همیشه شک ودودلی توذهنمون ایجاد کنه تا ما حس کنیم که جایی دیگه خوبه اینجا اصلأ خوب نیست

    من قبلاً به شدت اینجوری بودم ولی ازوقتی قدم نهم وعبارات تاکیدی که استاد توش این عبارت تکرار میکرد که من درزمان مناسب در مکان مناسب هستم خدایا مارو هدایت کن درزمان درست درمکان درست قرار بگیریم

    ولی هنوز اینو مدام میگم خوش به حال خارجیا

    چون حس میکنم واقعاً خوشبختن وسالیان سال یکی ازخواسته هام مهاجرت از ایرانه

    ولی توی موارد دیگه مسائل دیگه اصلأ این حرف نمیزنم که خوش به حال فلانیا که ازمن خوشبخت ترن ،

    من فکر میکنم از خود کم بینی وعدم اعتماد به نفس میاد این مقایسه خودمون با بقیه

    اینکه بیرون دیگران بادرون خودم مقایسه کنم اصلأ منطقی نیست چون من خیلی از مسائل پشت پرده رو نمیبینم پس قطعا نمیتونم دیدگاه درستی نسبت به اون شرایط داشته باشم

    من میدونم هرچقدر دیدگاهم باورم این باشه من تمام مدت در فرکانس منفی هستم وهرگز لذت زندگی رو تجربه نمیکنم

    من میتونم اینجایی که هستم رو تغییر باورام بهشت کنم وبرعکس باباور غلط اینجایی که هستم رو جهنم ببینم همه چیز به خودمون مربوطه درسته همیشه یک سری شرایط هست که نادلخواهه وباید تمرکزمو بردارم واعراض کنم وباکنترل ذهنم سعی کنم حسمو خوب نگه دارم این تمرین خیلی خوب تونستم تو شرایط نادلخواه انجام بدم

    استاد عزیزم عاشقتم که دوباره این مساله مهم یاداوری کردین که مرغ همسایه رو غاز نبینم نگاه درست ومثبتی به شرایط داشته باشم واز لحظه های زندگیم لذت ببرم فارغ ازهر چیزی که دوست ندارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای: