چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟ - صفحه 30 (به ترتیب امتیاز)

1284 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب عبیداوی گفته:
    مدت عضویت: 1969 روز

    بنام خدای بزرگ

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنین

    رد پای من در روز دهم سفر👣

    خیلی از ما دوست داریم تو جمعی اگه هستیم مورد توجه قرار بگیریم و این توجه رو از یه راهی کسب میکنیم تو بیشتر موارد از راه تعریف کردن اتفاقاتی که برامون رخ داده و تو اغلب موارد اتفاقات منفی رو تعریف میکنیم

    چرا؟

    چون دنبال حرف و مبحثی هستیم که حدس میزنیم برای اون جمع جالب باشه و بهش توجه میکنن

    و ااز اونجا که اغلب مردم توجهشون به مشکلات هست ما هم همرنگ بقیه میشیم

    خیلی برام پیش اومده که تو همچین شرایطی قرار گرفتم و اتفاقات منفی رو با آب و تاب تعریف کردم یا از بدی های یه آدم گفتم و در نهایت دوباره و دوباره اون اتفاقات بد رو برای خودم جذب کردم

    استاد ما رو دعوت کردن به توجه به نکات مثبت به

    به شکر گذاری کردن به صدق بالحسنی

    لئن شکرتم لازیدنکم و الئن کفرتم ان عذابی لشدید

    به هر چی توجه کنم ( از راه نوشتن خوندن یا صحبت کردن ) فرکانسش رو میفرستم و به زندگیم دعوتش میکنم

    از الان با خودم قاطعانه تصمیم میگیرم که فقط خوبی ها رو به زندگیم دعوت کنم

    ما آدما موجودات اجتماعی هستیم بعضیامون برونگرا هستن

    دوست دارن صحبت کنن

    اگه این صحبت کردن در مورد منفی و ناخواسته ها باشه چی؟ یه تهدید بزرگه

    خب بیایم این تهدید رو به فرصت تبدیل کنیم

    صحبت کنیم اما از خوبی ها و اتفاقات مثبت زندگیمون نه از ناخواسته ها

    دنبال حس خوب و نکته ی مثبت تو هر چیزی باشیم

    به قول استاد اگه رفتار کسی بد بود با خودمون بگیم شاید اگه منم بودم همین رفتارو میکردم و ازش چشم پوشی کنیم

    اگه شرایط بر وفق مراد نبود ما شرایط دلخواه رو تجسم کنیم

    من صبح که پیاده میرم سر کار از یه کوچه ی خاکی با ساختمونای قدیمی رد میشم

    اونجا کاملا ذهنم رو ساکت میکنم و فقط به صداهای اطرافم گوش میدم

    صدای پرنده ها صدای باد صدای حرکت شاخه های درختا

    وقتی چشمامو میبندم صداها رو بلندتر میشنوم و خودمو تو جاده ی سرسبز و قشنگ تجسم میکنم

    هم تجسممو قوی میکنه و هم سکوت کردن رو تمرین میکنم

    خوبه که یاد بگیریم لازم نیست همیشه حرفی برای گفتن داشته باشیم اخه حرفی که مثبت نباشه یا سود فرکانسی برای منو مخاطب نداشته باشه گفتنش چه ارزشی داره؟

    زندگی خیلی زیباست سرشار از حادثه های قشنگ و تجربه های شیرین هیجان انگیز که داره ما رو صدا میکنه

    چرا با توجه به ناخواسته ها خودمونو محروم کنیم از نعمت ها

    خدا جونم گفته اگه شکرگذار باشی اگه به حضور من در هر لحظه توجه کنی که کنارتم و حافظ تو از هر بدی هستم

    من خوبی ها و نعمت های بیشتری تو زندگیت جاری میکنم تا بیشتر شاکر باشی

    چقد زیباست

    قانون به این سادگی

    شکرگذاری

    و شکرگذاری

    تنها هم شکرگذاری و توجه به خوبیها کافیه تا ما به نوک قله ی خوشبختی برسیم

    چون شکرگذاری فرکانس خداست

    توجه به خوبیها و زیبایی ها رو دیدن ، زاویه ی نگاه خداست

    اونوقت ما با خدا هماهنگ میشیم و یکی میشیم

    و اونوقت میتونیم لب تر کنیم و دستور بدیم و اجابت بشه

    ان اقول کون فیکون

    خدایا شکرت

    عاشقتم که هر لحظه منو هدایت میکنی و عملا بهم نشون میدی چقدر مشتاقی من به خواسته هام برسم

    سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    علیرضا خشاب نیا گفته:
    مدت عضویت: 1834 روز

    سلام بر استاد گرامی و سرکار خانوم شایسته عزیز و همه اعضای سایت روحانی عباس منش…

    خدارو از صمیم قلب شاکرم ب خاطر قرار گرفتن دراین مسیر … خدارو هزار مرتبع شکر میکنم ب خاطر آشنایی با استاد و این آگاهی ها، استاد نمیدونین ک چقدر همین مطلب ک صحبت کردن در مورد اتفاقات بد زندگی، منو آدم بدشانسی ساخته بود و چقدر من همه جا بارها و بارها درمورد اتفاقات بد زندگیم در تمام ابعاد حرف میزدم حتی در مورد کوچکترین مسائل ، اصلا ب جایی رسیده بود ک من میگشتم ببینم کجاها تو زندگیم بدشانسی آوردم و کنارهم میذاشتمشون تا ی جک یا استنداپ بشه و مدام واسه دوستام میگفتم تا بخندونمشون یا تو ابعاد بزرگتر ک ب ظاهر نقش قربانی رو پیدا میکردم همه جا با تعریف کردن درمورد اون اتفاق بد سعی میکردم نشون بدم ک چقدر ب من ظلم شده و حق من نادیده گرفته شده و مظلوم واقع شدم… من بارها و باره ازین اتفاقات میفتاد برام ی جوری ک دیگه عادی شده بود برام اون حجم از بی عدالتی یا بد شانسی… از وقتی با قانون اشنا شدم انگار دنیای من عوض شده، هرجا ک پا میذارم بهترین ادما جلو راهم میان، همه ب نحوی میخان کمکم کنن، حتی اگه اتفاق بدی هم میفته ب هیچکی درموردش نمیگم… منی ک وقتی ب ی اداره میرفتم ب مکافات یا طی بارها رفت و امد کارم راه می افتاد الان در کمترین زمان ممکن و آسونترین روش کارم راه میفته… طول هفته سر جمع من شاید پنج دقیقه حالم بد نباشه و دیگه همیشه حالم خوبه، انقدر اتفاقات معجزه آسا واسم رخ داده ک واقعا خودم تعجب میکنم… خیلیییی خوشحالم، خدارو هزار مرتبه شکر… با سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    دل شاه گفته:
    مدت عضویت: 1500 روز

    درووود

    دهمین روز از روزشمار تحول زندگی من 🥰🖐🏻

    امروز می خوام موفقیت بزرگمو جیــــــغ بزنم و برای خودم کِل و هوووورا بکشم و دلیل خوشحالیمو باهاتون به اشتراک بذارم و صمیمانه تشکر کنم از خدای خوبم ، استادِ عزیزم و همه ی انرژی های خوب جاری در این فضا_مکان و خودِ عزیزم که مدتهاست بصورت خودجوش، نورِ باطنم رو چراغِ راهِ خود قرار داده و اراده کرده که فلک را سقف بشکافد! و طرحی نو دراندازد! 🙃

    یکِ آبانه و من امشب پاداشِ تمام تلاشهای آخرین هفته ی این ماهمو گرفتم و البته کمی بیشتر ازون! 😍یکی از اهدافم این بود که حقوقم ۲تا ۳ برابر بشه و با اینکه نصف بیشتر ماهو سر کار نبودم ولی به لطفِ خدای مهربانم ۲ و نیم برابر شد سودم 😍 از ۲,۷۵۰ به ۷ میلیون ! خیلی رقمِ ناچیزیه ، نه؟؟

    نه! نه! برای من اصلا ! این برای من به مثابهِ شکافتنِ دیوارِ صوتی و خارج شدن از جَوِ بی لیاقتی هاست و اوج گرفتن به سمتِ بهشتِ بهروزی و شایستگی! این برای من یه موفقیت بزرگه چون فقط یه عدد نیست! یه مداره که عوض شده و کلی شواهد و نعمت و برکتِ دیگه به دنبال خودش آورده که مفصل میگم توی کامنتای بعدی! این مبلغ برای منی که خودم کارفرمای خودمم، حمایتِ پدرم رو در کنار خودم داشته م و بیشتر از ۱۰ ساله که توی این کارم خیییلی ناچیز باید باشه ! ولی برعکس ! برای من موفقیتِ خییییییییییییییلی بزرگیه و الان چند روزه که دارم به روشهای مختلف ِ سامورائی برای خودم جشن می گیرم !🤩🎉🎉🎉🥳 برای منی که سالها برای پدرم مجانی کار می کردم و به پول تو جیبیِ شاهانه ای که می گرفتم راضی بودم چون فکر می کردم خیلی بیشتر از درآمدیه که خودم می تونم به دست بیارم و هیچ اعتراضی نداشتم ! ( حقیقتا هم پول تو جیبیم خیلی بیشتر ازین حقوقم بود) چون فکر می کردم شَمِ اقتصادی ندارم و آدمِ پول درآوردن نیستم! .. از پسِ کارای خودم بر نمیام ! … انضباط ندارم و برای هیچ کسِ دیگه ای دو روزم نمی تونم کار کنم! نمی تونم روی خودم و قول و قرارام مسلط باشم! نمی تونم راجع به درآمدم پیش بینی کنم و با برنامه بهش برسم ! و با تماااام استعدادی که دیگران در من می دیدن پرررررر از انواع و اقسامِ نمی تونم های حوصله سر بر بودم! من پارسال تارگتم رو گذاشته بودم روی دو برابر شدن درآمدم و خرد خرد نوسان حقوقم شروع شده بود! یک مرتبه اسفند ماه و یه بار دیگه اردیبهشت ماه، رسیده بود به ۴ تومن ، اون موقع هنوز با استاد عباس منش نبودم و خودم برای خودم چله می گرفتم ولی اینجا به مراتب متمرکز تر از قبل شدم و خب البته از مدتها قبل، خودم به تنهایی طیِ طریق ها و کشف و شهود ها کردم و اعجازها دیدم حیررررت انگیززززز… که وصفشون شنیدنیه ولی در آخر از راهِ آسون و نزدیک منحرف شدم و امروز احساس می کنم دوباره به مسیر برگشتم .. امروز اینجا هستم و امیدوارم که عشقِ تو نهالِ حیرت آرَد ! ❤️ …

    القصه! سالها بود که می دونستم این روند اشتباهه و همیشه هم در تلاش برای اصلاحش بودم ولی چون نیاز شدید و واقعی به تغییرش نداشتم، توی کانفورت زونِ خودم امن و امان لَش کرده بودم و تکون نمی خوردم!

    اما بعد از ازدواجم جریان عوض شد!

    با اینکه نیازِ مالیِ خاصی نداشتیم، یه سری احساسِ کمبودها در من ایجاد شد که خودم با احساس بی ارزشی و ناشایستگی خلقشون کرده بودم! احساسی که قبلا تحتِ حمایت خانواده و توی خونه ی پدرم هیچوقت به این شدت خودش رو بروز نداده بود ! الان دقیقا می فهمم که همه ی اون شرایط رو خودم فراخوندم و به اندازه ی لیاقتم به من داده شد .. یا بهتر بگم ! به همون اندازه که نالایق بودم محروم شدم از لذت ها و دارایی ها و احساس ارزشمندی!

    کنسل کردنِ جشنِ عروسیمون بخاطر کرونا و جهیزیه ی پر از ایرادی که با احساسِ بی ارزشیِ تمام برای خودم جذب کرده بودم و مهمتر از اونا همین موضوعی که استاد توی همین فایل بهش پرداختن یعنی تمرکز کردن روی ناخواسته ها و صحبت کردن و گلایه کردن در موردشون و بقول همسرم ناشکری و ناسپاسیِ پنهان! همه ی اینها اهرمِ رنجِ قوی ای شد برای من ! همه ی این کاستی ها ساخته و پرداخته و جذبِ ۱۰۰ درصدِ خودمه ! همون‌طور که خوبی هایِ بی نهایتِ همسرم جذبِ خودمه! …. الهی صددددد هزاااااااااااااااااااااااار مرتبه شکر بخاطرِ این عقده های تازه! بخاطرِ این نیرو محرکه ی عظیم که باعث شده من با بخشهایِ ناخوبِ شخصیتِ خودم چشم توو چشم بشم ! زیرم داغ بشه ! بسوزم! این پا اون پا بشم و بالاخره از جایِ امنِ لعنتیم تکون بخورم و برم دنبالِ نسخه ی بهترِ خودم … همونی که همیشه توو رویاهام بود … اینطور که بوش میاد ، اون منِ متعالیِ من از لایِ همین نکبتا و تحقیرا و کمبودها و عقده ها می خواد بزنه بیرون! إن شاء الله 🙏

    هرازگاهی، هق هق کنان به درگاهِ خدا روو می کردم که : مرد را دردی اگر باشد خوش است .. دردِ بی دردی علاجش آتش است! خدایا یه دردِ بزرگی به من بده که منو بزرررررگ کنه مثل خودت! من خیلی کمم و این کم بودن داره اذیتم می کنه!

    حالا این آتیش به جونم افتاده ..دردِ بزرگتری نمی خوام چون حالا که دیگه مغزم از معلولیت درومده می دونم میشه از راهِ آسفالت هم به سعادت رسید !حالا دیگه راه افتادم و ایمان دارم که درد در توست، درمان هم در توست! خدایا حکمتت رو شکر .. عمیقااااا سپاسگزارم ازین مسیری که توش همراهمی و مثل ۱۰ سالِ قبل با تمامِ مویرگهام حسِت می کنم مهربونِ من !

    … الهی صد هزار کرور شکر 🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    زینب نوری پور گفته:
    مدت عضویت: 664 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و همسر مهربانشون ️️ استاد من درباره‌ی فایل دوم عزت نفس رو میخواستم بگم آره واقعا من ب این فکر کردم ک پیش آدمهای پولدار خودمو ضیعف نشون میدادم که دلشون ب حالم بسوزه واز نظر مالی مثلاً کمکم کنن ولی ب قول شماوجه بد اونها رو برانگیخته کرده و اصلا هم کمک نکردن.و خواستم ک ترحم و دلسوزی کنن و احساس قربانی شدن واقعا ب آدم چ کم ارزش میشیم ومن استاد پسرم هم همین طور است بعضی وقتا ب خاطر بعضی کارها خودشو در معرض انتقاد و قضاوت بی جا میزاره.ممنون از استاد عزیز و دلسوز.ببخشید استاد عزیز اگر حرف هام واضح نبود تشکر از زحمات شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2697 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    خداوند آسمانها و‌زمین و هر آنچه بین آن دوست

    فایل دهم

    چرا بعضی ها بدشانس هستند؟

    از زمان نوجوانی و‌کودکی فقط خودم برای خودم‌مهم بودم

    یعنی اگه گیر میدادم‌پول‌میخام پول باید میدادن

    مادرم همش میگفت پریسا سیریش میشه به آدم

    و‌طبق قانون‌همونجور پیش میرفت

    یه سری رفتارها باعث‌میشه که تو‌خود بخود تمرکزت روی خاسته ها باشه

    مثلا برام‌‌افت داشت و داره که یکی فکر کنه من وضع مالی بد یا رابطه عاطفی یا خلا ای دارم‌ تو زندکی پس همیشه ظاهر و‌حفظ میکردم و سعی میکردم خودم رو‌آدم باکلاسی نشون بدم

    یعنی ب غرورم بر میخورد که آدمها دلشون برام بسوزه

    حالا یادم نمیاد که لحظه ب لحظه اتفاقات چجوری برام میگذشت

    اما ی چارت بخام بدم حسرتی ندارم از گذشته که ای کاش بهتر میگذشت

    احساس قربانی شدن پایه این گفت و‌گو‌ها هست با دیکران

    دوست داری بگی من قربانی شده هستم تو این روند

    احساس ضعف و احساس ناتوانی

    احساس دوری از خدا

    احساس تک‌و‌تنها بودن

    رفیق شدن با نجواهای ذهن

    حالا بعضی ها هم دیگه عادت کردن

    واقعیتش من که 1/5 اینجوری بودم داشتم میمردم قشنگ مرگ و‌جلوی چشمهام دیدم

    «قضاوت ممنوع»

    به من چه خوب ،هر کی مدار و راه خودش و میتونه خودش انتخاب کنه

    اما سخته خیلی سخته رو‌ دور غرغر بیفتی

    خداوندا ب تو پناه میبرم

    ظرفیت من رو افزایش بده ،

    عاشقتون هستم ،سپاسگذارم ب خاطر کامنتهای عالیتون و خدانگهدار

    پریسا شعبانی از شهر زیبا و‌ثروتمند آمل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فاطمه نوری گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    سلام به استاد همیشه درحال رشدم

    ردپای دهم

    وقتی که این ویس رو گوش دادم متوجه یه اشتباه خیلی فاحش و ناخواسته در مورد خودم شدم.

    من هم مثل استاد قوانین جهان هستی و رشد و توسعه فردی آموزش میدم.

    بعد از شنیدن ویس از خودم پرسیدم آیا تو هم جایی از اتفاقات ناخواسته ی زندگیت صحبت میکنی؟ و دیدم متاسفانه بلهههههههه

    من در مورد تضادهای زندگیم عملکرد خیلی خیلی خوبی دارم و هر وقت تضادی مخصوصا با همسرم یا پسرم یا تضاد مالی پیش میومد من خیلی عالی کنترل ذهن داشتم و از دل اون تضاد برای خودم یه عالمه اتفاق مثبت خلق میکردم و با سربلندی از تضاد بیرون میومدم تا اینجای کار همه چیز خیلی خوب و عالی بود

    ولی اشکال از اونجایی شروع می‌شد که من همواره بعد از عبور از تضاد با سربلندی و شادی اون تضاد زندگیم رو و نحوه ی عملکرد خودم و عبور از تضادم رو به شاگردهام درس میدادم و این خیلی احساس خاص بودن و متفاوت بودن به من میداد و همیشه به خودم افتخار میکردم که چقدر قدرت بالایی در درک مفاهیم و قوانین جهان دارم و چقدر راحت از تضادها عبور میکنم و همیشه برام عجیب بود که منی که اینقدر قوانین رو درست اجرا میکنم چرا اینقدر تضادهای بزرگی رو توی زندگیم به صورت مداوم تجربه میکنم و نمیدونستم که با صحبت در مورد تضادهام و اینکه این عبور موفقیت آمیز از تضاد شده بود افتخار من و یکی از بزرگترین لذت های زندگیم چطور داشتم تضادهای بیشتر و بزرگتری رو به زندگیم جذب میکردم که به واسطه ی عبور از اونها احساس لیاقت و خوشحالی و خاص بودن بیشتری بکنم.

    و احساس لیاقت من خیلی زیاد گره خورده بود به یه عامل بیرونی یعنی عبور موفقیت آمیز از تضاد و بعد تعریف کردنش برای دیگران.

    احساس قدرت میکردم از اینکه مدام توی مرداب میفتم ولی غرق نمیشم.

    یادم رفته بود که به هر چیزی که توجه کنم جهان از همون جنس به زندگی من دعوت میکنه.

    واااای که چقدر این ذهن مکاره و چه جوری کاری میکنه که ما از قوانین بر علیه خودمون استفاده می‌کنیم.

    از امروز دیگه حرف زدن در مورد خودم و تضادهام و بررسی اینکه چطور موفق شدم از اون تضاد عبور کنم تعطییییییییییل.

    خدایا شکرت بابت هدایت های هر روزه ات

    استاد عاشقتم به خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    حمید خالقی گفته:
    مدت عضویت: 3921 روز

    علاوه بر این که نباید در مورد اتفاقات منفی صحبت کنیم که باعث جیبشون میشه و اینو به خودمون تعهد داده باشیم؛

    در مورد اتفاقات بد فکر هم نکنیم؛

    نگاه هم نکنیم

    گوش هم ندیم

    و با این کار کامل جلوی جذب اتفاقات منفی رو بگیریم

    البته تو این فایل به طور خاص استاد در مورد صحبت کردن اتفاقات منفی میگفتن که اتفاقا به نظر من صحبت کردن یه جورایی به آدم لذت میده

    یه جورایی ذهن آدم از صحبت کردن در مورد اتفاقات منفی بیشتر لذت میبره و سرگرم میشه تا گوش دادن و نوشتن و شنیدن و فکر کردن در مورد

    اتفاقات منفی …

    اما در مورد اتفاقات مثبت به نظر من فکر کردن بیشتر به آدم لذت میده و اثر گزار تر هستش چون دقیقا انگشت میزاره روی نقطه ریشه ای و حساس …

    چون وقتی من مینویسم یا صحبت میکنم یا نگاه میکنم حتما درموردشون فکر هم‌کردم یا دارم فکر میکنم

    پس وقتی فکر کردن رو کنترل میکنم چند تا ورودی دیگه رو هم هم زمان دارم کنترل میکنم ..

    انشا الله که همینطور باشه و بتونیم همه مون موفق و موید باشیم در پناه الله یکتا شاد و پیروز و موفق و سربلند و ثروتمند باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    عباسعلی ملک گفته:
    مدت عضویت: 3954 روز

    سلام آقا سامان

    به نکته ی خیلی خوبی اشاره کردی، خوشم میاد رو هر بحثی که استاد مطرح میکنند خوب فکر میکنی و نظرات ارزشمندی رو بیان میکنی.

    همان طور که استاد در فایل های رایگان قبلی گفتند: کلا بیماری (بیمار پنداری و بیمار انگاری) برای جلب توجه دیگران و گرفتن انرژی از اونهاست و به نظرم وقتی فرد بیماری در مورد بیماریش باکسی صحبت میکنه و موفق در جلب توجه اونها میشه، مغز و اون قسمتی که برای این جلب توجه نقشه کشیده بودن سعی میکنند این بار واقعا اون قسمت از بدن رو بیمارتر بکنند تا جلب توجه بیشتری سراغ آدم بیاد و نیاز خودشو ارضا کنه. و هر چقدر که موفق بشه جلب توجه کنه باز سعی میکنه اون شدت بیماری رو بیشتر کنه، که در ادامه رفته رفته وارد فاز بیماری مطلق میشه و جو اینجوری میشه که فرد به طور ناخواسته خودشو وارد یک چرخه ی مخرب میکنه و به خاطر نداشتن اعتماد بنفس و روح قوی، بدن خودشو میزنه داغون میکنه.

    شک نکنید تمام بیماری های ما یک علامت از بیماری های روحی هست ولی ما قادر به درکش نیستیم. و اصولا پایه تمام اونها برای جلب توجه و گرفتن انرژی از دیگران و شارژ شدن روحی هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    محمد میاحی گفته:
    مدت عضویت: 2600 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    می خواهم درباره اتفاقاتی را که دوست دارم در این هفته تجربه کنم بنویسم:

    خدایا ممنونت که بیش از آنچه در برنامه هایم بود انجام دادم

    خدا ممنونتم که روز به روز محفوظاتم بهتر میشن

    خدا شکرت که بعد از هزاران بار ریختن برنامه وعمل نکردن به آن در این هفته عمل کردم به بیش از آنچه برنامه ریخته بودم

    خدا ممنونتم که امروز و در این هفته شادی بی نظیری رو تجربه کردم

    خدا ممنونتم که با صحبت کردن میتونم اتفاقاتم رو خلق کنم

    خدا ممنونت هستم که در امتحان نمره کامل گرفتم

    خدا ممنونتم که این هفته بهترین هفته زندگی ام بود

    ممنونتم که رفتار دیگران با من آنقدر زیبا بود که ایمانم به قانون به ۱۰۰% رسید

    ممنونتم که خیلی عالی روی باور هایم کار کردم

    ممنونتم که به سوالم در عقل کل ۱۰ پاسخ داده شد

    خدا ممنونتم که دیدگاهم بیشترین امتیاز گرفت

    خدا ممنونتم که دوره دوازده قدم رو تهیه کردم

    خدا ممنونتم که پولی را که میخواستم به من داده شد

    خدا برای همه نعمت هایی که روز به روز برایم بیشتر می کنی ?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2450 روز

    سلام به همه ی بنده های خوب خدا

    استاد این حرفاتون منو یاد یکی از افراد فامیلمون انداخت.اکثر اوقاتی که میبینمش در حال درد و دل کردن و صحبت کردن از گرفتاری ها و مشکلات خودش و خانوادشه.

    تقریبا با همه خیلی صمیمی میشه و از زندگیش میگه.

    و این کار نه تنها حال خودش رو بد میکرد ، من میدیدم که افرادی هم که به حرفاش گوش میدن ناراحت و عصبی میشن!

    و یه جوری شده که انگار مشکلاتش تمومی نداره و هربار یه مشکل جدید واسه صحبت کردن ازش داره…

    استاد واقعا این قانون درست عمل میکنه..حال بد و شکایت حال بدتر میاره..

    حال خوب و شکر گذاری حال بهتر میاره…

    ما فقط باید متعهد باشیم به تمرکز روی نکات مثبت..

    خدارو شکر که توی یه همچین مسیری هستیم..لذت بخشه این زندگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: