چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟ - صفحه 31 (به ترتیب امتیاز)

1284 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    یزدان ملکی گفته:
    مدت عضویت: 1167 روز

    بنام خدا

    سلام به خانواده صمیمی عباس منش

    روز دهم سفر من

    کم گوی و گزیده گوی چون دُر تا ز اندک تو جهان شود پر

    شاید بزرگترین پاشنه آشیل من همین صحبت در مورد نازیبایی ها بوده والان خیلی کم شده و البته که هنوزم هست و دارم روش کار میکنم.طوری که در چهار ماه اخیر تقریبا یه روز درمیون یکی از خواسته هام تو ستاره قطبی هست که از خدا می‌خوام کلامم رو آگاهانه کنترل کنم و در مورد زیباییها حرف بزنم و خداروشکر خیلی عالی بوده تا الان .

    در مورد گفتگو های ذهنی خیلی باید بیشتر کارکنم.

    من به خودم متعهد میشم که تمام سعیمو بکنم تا آگاهانه فقط در مورد موضوعات و اتفاقات خوب صحبت کنم.

    سپاسگزارم استاد نازنین که هر روز کلی آگاهی به من میدی و کلی پاشنه آشیل هامو شناسایی میکنم و درسهای جدید یاد میگیرم.سپاسگزارم خانم شایسته دست طلا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    علیرضا لبیبی گفته:
    مدت عضویت: 254 روز

    با عرض سلآم خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    دیدگاه روز دهم

    خدا را سپاس که در این مسیر هدایت شده ام.

    من از این فایل بسیار زیبا فهمیدم که اصلا نباید راجب اتفاق های بد و عجیب و غریب صحبت کرد و بر عکس باید آگاهانه روی اتفاقات مثبت وخوب صحبت کرد زیرا با اینکار فرکانسشو به جهان هستی می فرستیم و صد در صد جهان به این فرکانسها پاسخ میدهد و از این اتفاقات خوب بیشتر در زندگی مون می افته.

    همگیتان را به خداوند منان میسپارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 645 روز

    به نام خداوند جان

    سلام به دوستان عزیزم

    در واقع اگر درست نگاه کنیم و به گذشته خودم نگاه کنم میبینم اون زمان که اتفاقی میوفتاد و در موردش صحبت میکردم دو حالت داشت یکی اینکه خودم رو قربانی شرایط و بدبخت نشان میدادم که بقیه برام دلشون بسوزه و دوم در مواردی هم از گفتن این ناجالب ها احساس این دست میداد که من تونستم ازش بیام بیرون

    اما در هر دو حالت یه فرکانس بد فرستاده میشد و به خاطر همین خیلی مشکلات و بیماری داشتم.

    اگر به دقت نگاه کنیم صحبت از این مسائل باعث نمیشد که طرف بتونه کاری انجام و فقط نهایت حس ترحم شخص برانگیخته میشه و ما بیشتر قربانی اتفاقات میشدیم

    یه تفکر بسیار اشتباه هست که افراد میخوان خودشون رو بدبخت تر از بقیه نشون بدن و برای همین مسابقه ای از بیشتر بدبخت نشون دادن خودشون به راه انداختن.

    امروز که به یک محله بالاشهر رفتم و ساختمان های زیبا و درحال ساخت رو تحسین میکردم و همینطور ساختمان هایی که مثل کاخ بودن . ثروت و فقر کاملا ذهنیه . کسی که کنترل ورودی بهتر داشته تونسته مدار به مدار رشد کنه و کسی که کنترل نداشته مدار به مدار به قعر رفته. یعنی خوشبختی و فقر رو خودمون داریم با توجهمون خلق میکینم

    و بیاد میاوردم که توی کارهایی بودم . چقدر کارگرها از اوضاعشون مینالدین و در سیکلی از اتفاقات ناجالب بودن و انگار یه روز خوش نداشتن و با اینکه صدبرابر صاحب کار کار میکردن انگار همین نالیدن ها مثل اتش باعث میشه که خرمن محصولشون بسوزه . زندگی ما آینه افکار و باورهای ماست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    Mmir- گفته:
    مدت عضویت: 477 روز

    باسلام خدمت استاد گرامی و عزیز

    روز دهم از تحول زندگی من

    کانون توجه اصل و اساس قانون هست و ما اینجاییم

    که یاد بگیریم چطوری وصل بشیم به اصل خودمون

    ومن امروز تعهد میدم که بد اینکه هواسم خیلی جمع هست

    اما خیلی وقت ها ناخواسته کانون توجه ما تغییر میکنه

    من امروز دوباره تعهد میدم که ثابت قدم ترباشم تواین مسیر الهی

    الله هدایتگرتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    حسن اندیشه گفته:
    مدت عضویت: 4014 روز

    با سلام و عرض ادب و احترام

    استاد عباس منش عزیز من خواستم که ایده ای که همین الآن با دیدن این فیلم کوتاه به نظرم رسید رو برای شما و دوستان عزیز همراه گروه تحقیقاتی عباس منش بیان کنم و آن هم اینکه اگر می شد جملاتی تاکیدی و کاربردی در زندگی را به عنوان مثال همینکه “اتفاقات بد زندگی را برای کسی تعریف نکنیم و فقط رویدادهای خوب زندگی را برای دیگران بازگو کنیم” را در جایی جمع کنیم و سرلوحه زندگی خود قرار دهیم بسیار بسیار به داشتن یک زندگی شاد کمک می کرد البته این را هم بگویم شاید همه ی ما این نکات رو بلد باشیم ولی اینکه یک راه حلی ارائه شود که از غفلت و فراموش کردن این نکات جلوگیری کند بسیار عالی می شود.و حالا از استاد عزیز و تمام دوستان خواهش می کنم که اگر در این زمینه ایده ای دارند، بیان بفرمایند.

    با تشکر از شما

    شاد و پیروز و موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    سید مسلم حکم آبادی گفته:
    مدت عضویت: 3793 روز

    “وقتی خواهان چیزی باشید که گمان نمی کنید امکان دستیابی به آن فراهم باشد، با آن همساز نیستید

    وقتی خواهان چیزی هستید اما از نداشتن آن آزرده اید باز هم در تعامل با آن بسر نمی برید.

    وقتی کسی را می بینید که همان چیزی را دارد که شما خواهانش هستید و احساس حسادت کنید با آن خواسته تان همساز نیستید.

    اگر ما جای شما بودیم تمام توجهمان را به همتراز کردن توجهمان با آن خواسته ها و اولویت هایی که ایجاد کرده ایم معطوف می داشتیم- هشیارانه مسیرمان را به جانب همسویی و همسازی می کشاندیم.”

    آموزه های ابراهام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مهناز عباسپور گفته:
    مدت عضویت: 4038 روز

    بنام خدا

    سلامی چو بوی خوش آشنایی…

    دهمین روز سفرنامه

    حدود ۲۱ سال پیش من از طریق استاد دیگری با مباحثی مشابه اما با بیانی دیگر و البته بسیار مختصر آشنا شدم و با تمرکز روی هدف و تکرارش و در نهایت باورش بدستش آوردم و همچنان با تمرکز بر نکات مثبت و پرهیز از ۱۲ مورد شامل:دروغ گفتن. غیبت کردن. قضاوت کردن. مقایسه کردن. دزدی کردن و… که همان توجه نکردن به ناخواسته ها و نشر ندادن فرکانس منفی است انسانی شدم بسیار پر انرژی و شاد و فکر میکردم با این شور و نشاط و عشقی که در وجودم هست میتوانم به همه خواسته هایم برسم. اما غافل از اینکه هنوز ترسها و باورهای غلطی در لایه های زیرین وجود داشت که باعث جذب فردی به زندگیم شد که پر بود از ترس و نا امیدی و من که آن زمان تندیس شجاعت و اعتماد بنفس و انرژی مثبت بودم به خیالم که می‌توانم با عشق و دادن باورهای درست به اوکمک کنم و با هم زندگی آرمانی بسازیم. اوایل که هنوز به منبع وصل بودم در جهاتی پیشرفت خیلی خوب بود اما یواش یواش انرژی منفی غالب شد و تمرکز از نکات مثبت بر نکات منفی قرار گرفت و… اما از آنجایی که من همیشه عاشق کتاب و مباحث خودشناسی و موفقیت بودم سالها در حال دست و پا زدن زندگیم مثل نوار قلب پایین و بالا رفته. زمانی که استاد عباسمنش سمینار قانون آفرینش را در تهران برگزار کردن من در اصفهان بودم و نتونستم برم ولی بلافاصله پکیجش را تهیه کردم اما باورتان نمی‌شود که فقط تا جلسه سوم گوش دادم و فقط چند روز تمریناتش را انجام دادم اما فقط با انجام فایل صوتی سپاسگزاری که همراه پکیج برایمال ارسال شد دقیقا در روز ۲۸ ام که من منتظر معجزه بودم دقیقا در رابطه با هدف اصلی که رفتن سر کار بود بصورتی معجزه وارتماسی با من گرفته شد و رفتم سرکار. اما همچنان با باورهای محدود کننده و زندگی مشترک در نوسان. بعد از مدتی با تلاش زیاد بسته روانشناسی ثروت ۱ را تهیه کردم اما باز هم مثل آن یکی نیمه تمام رها شد. و من مدتها به سراغ سایت نیامدم و تجارب ناخوشایندی طی کردم و پس از اینکه ماجرایی که به قول استاد با زور و فشار و مخالفت آغازش کردم با جنگیدن و مخالفت تمامش کردم و بعد از مدتی دوباره سر از سایت در آوردم و با کنکاش در آن و شنیدن فایلهای استاد ای کاشم به هوا رفت که چرا در آن مقطع اینها به گوشم نرسید اگر چه همچنان تنها پناهم کتاب بود اما نزشد. و من متهم بودم به اینکه فقط میخوانم و عمل نمیکنم. هرچه بیشتر فایل‌های استاد را گوش می‌کنم احساس میکنم هرچه می‌گویند را من تجربه کردم. این اوخر مدام در حال تشریح اتفاقات و اعمال غیرمنتظره و عجیب و غریبش برای دوستانم بودم و مدام از آنها بیشتر تجربه میکردم.

    امیدوارم بتوانم دوباره سرپا شوم و با پیدا کردن هدف و رسالت زندگیم و عمل به آموزه های استاد و تغییر باورهام نقشی موثر در گسترش جهان داشته باشم.

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    روح انگیز پورمحمدی گفته:
    مدت عضویت: 1947 روز

    به نام خدای هدایتگر

    روز دهم سفرنامه

    من شگفت زده شدم بااین فایل مات ومبهوت موندم من دقیقا چن روزی بود داشتم دنبال این میگشتم که چرا همه به من میگن خوش شانس

    ادمه ازهمون بچگی هرجا قرعه کشی بود اسم منو مینوشتن هرجا قرعه بود اسم من میومد اصلا توهمین بازیهای مار وپله من اکثرا شش میاوردم

    اللن تازه درک میکنم این موضوع برای من شاید یکی دوبار اتفاق افتاده به واسطه مدارم بعد که خودم باورش کردم دیگه شده جزو باورهام وفرکانس اینو دادم به جهان که من خوش شانسم یعنی بخوام مثال بزنم تاصبح باید بنوسیم

    ازعیدهای که برای همه مون مادرم لباس میگرفت ولی همیشه برای من اندازه بود برای خواهرهام نه ودقیقا همون لباس اونا اندازه من بود

    حتی بعدوازدواجم بهترین خریدها بین عروسهای فامیل برای من بود بدون کوچکترین دخالت اصلا من تازه عروس بودم پدرشوهرم که خیلی مذهبی وخشک بود کسی خنده اش روتدیده بود برای من کادو میگرفت لباس ادکلن طلا یعنی یا کفر عروسها ومادرشوهرم درمیومد یاهمه فکر میکردن من کار خاصی میکنم

    یاالان دیگه همه میگن من برم مهمونش بشم چون انقد روزی واتفاقای خوبی براشون میفته همه خوشحال میشن من برم خونه شون بین خواهر برادرهام معروفم

    اصلا همین دیروز بود خواهرم میگفت چرا تویه چیزی میخوای بخری یا داشته باشی فقط اینش مونده بیان دربزنن دم خونه بهت بدن

    ازدرکه میای بیرون کل خریدهات قطار میشن تا توفقط خرید کنی

    اصلا یه زن داداش دارم هروقت بره خرید منو میبره میگه توباشی همه چی جوره برای خرید

    من تاالان دقت نکرده بودم چرا چون باور کرده بودم که من خوش شانسم الان میدونم که بابا من همیشه هرجا میرم به خوشی های که اونجا اتفاق افتاده حرف میزنم فکر میکنم به بقیه میگم

    بقدری الان خوشحالم که دلیل این خوش شانسی ازنظر دیگران وازنظر خودم فرکانس درست ومثبت و پیدا کردم که حد نداره

    من چندین ساله دور از شهری درش متولد شدم زندگی میکنم برای همین درطول سال تابستونها میرم شهر خودمون برای دیدن پدر مادرم وخواهر برادرهام همیشه برای خانواده ام سواله چرا وقتی من میرم جشن وعروسی واتفاقای خوبه شاید باورتون نشه توهمه دعواهای خانوادگی یا هرچی من یا اونجا نبودم یابودم تواون مکان خاص نبودم بعدا فهمیدم خدایا همینجور که فکر میکنم قطار میشه اتفاقا و مثالها توذهنم خدایاشکرت

    چقدر شیرینه دونستن دلیل هم خوبش که بیشتر روش کار کنی هم باورهای بدش که دونستن ایرادها باعث حذف اونها وجایگزین باور خوبه

    الان میفهمم وقتی برادرم قبل من میرفت شهرمون بعدش میومد ناله میکرد وازاتفاقای بد میگفت ازمریضی پدرمادرم یا بلاهایی که تومسافرت سرشون اومده بعد من یه هفته بعد اون میرفتم میگفتم کو پس چرا الان خبری نیس بابا انقد عروسی میرم به مامانم میگم یه کم فرصت بدین استراحت کنیم😁

    اصلا حس اون دانشمند رو دارم که گفت یافتم یافتم

    الان دیگه میدونم توجواب اونها که به من میگن خوش شانس باید چی بگم

    چون واقعا یه وقتهایی دلم براشون میسوخت والان میبینم وقتی میخواستم دلشون نشکنه میومدم از مشکلات میگفتم که اونا انقد غصه نخورن زندگی من رو رواله وای چه اشتباهاتی

    خدایا من چقدر اون موقع نادان بودم

    فکر میکردم دارم همدردی میکنم یا نمیخوام فخر بفروشم

    خدایاشکرت بخاطر قوانین بدون تغییرت

    هرروز ی که تواین سایت هستم داره قدم به قدم رشد خودمو میبینم به چشمم وهمه زوایای زندگیم برام روشن میشه

    چه باورهای محدود کننده ام چه باورهای درستم مثل باور امروزم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    اسماعیل شاکری گفته:
    مدت عضویت: 2910 روز

    سلام و درود بر شما عزیزان

    زمانی که ما مدام در باره یک جنس اتفاقات صحبت کنیم در اصل داریم به اون جنس اتفاقات توجه میکنیم و در حال ارسال فرکانس های پی در پی و مداوم در مورد همون جنس اتفاق های ارسال میکنیم و چون مدم در حال ارسال این فرکانس ها هستیم این جنس فرکانس ها خیلی قدرت میگیره و چیزی که جهان از ما دریافت میکنه این هست که “من از این نوع اتفاق های بیشتر و بیشتر و بیشتر میخواهم” و نتیجه دریافت فرکانس های ما هم میشه اتفاقه ای بیشتر و بیشتر از همون جنس

    حالا اصلا برای جهان مهم نیست اون جنس فرکانس ها از نوع خواسته ما هست یا از نوع ناخواسته

    نتیجه دریافت اتفاقها شرایط و موقعیت ها از همون جنس

    و باز هم مهم نیست که در گذشته خواسته یا ناخواسته چه جنس فرکانسی میفرستادیم یا ترکیبی میفرستادیم از نوع خواسته و نا خواسته

    مهم این هست که از همین الان تصمیم جدی و جهاد اکبر بگیریم برای اینکه فقط و فقط و فقط در مورد اون دسته از اتفاق هایی صحبت کنیم که میخواهیم

    و وقتی که بر این تهد پایبند باشیم حتی اگر میزان صحبت کردن ما در جمع ها نصف هم بشه یعنی ما قبلا فرکانس ناخواسته ارسال میکردیم الان همون فرکانس ناخواسته رو رسال نمیکنیم و در نتیجه فرکانس های مثبت ما بیشتر قدرت میگیرن و سرعت رسیدن ما به خواسته هامون بیشتر میشه و اتفاق های زندگیمون هم بیشتر و بیشتر میشه و وقتی که در مورد این اتفاق ها و نتیجه های مثبت زندگیمون بیشتر صحبت میکنیم در اصل داریم فرکانسی به جهان ارسال میکنیم که ما از این اتفاق ها بیشتر و بیشتر میخواهیم و جواب جهان هم همواره مثبت هست و فرکانس مثبت های ما هر روز قوی وقوی تر خواهد شد که نتیجه این فرکانس ها میشه اتفاق های عالی تر انسان های عالی تر احساس عالی تر

    من از همین الان با خودم و خدای خودم عهد میبندم که تحت هیچ شرایطی در مورد چیز های که نمیخواهم و اتفاق هایی که نمیخواهم صحبت نکنم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    Hourie Aslani گفته:
    مدت عضویت: 2154 روز

    عالی بود این فایل و البته پاشنه آشیل من. خیلی ازماهابرامون پیش میاد برای اینکه توی جمعی جلب توجه کنیم می شینیم با آب و تاب درباره اتفاقات ناخوشایندی که برامون افتاده تعرف میکنیم و ته دلمون هم خوشحال میشیم از این همه توجه….

    من رفتم مسافرت توی راه وسط بیابون توی ظلمات شب ماشینم بنزین تموم کرد توی جاده گیر افتادم صدای حیوونا میومد حسابی ترسنااااک شده بود….بهترین دوستم که خیلی بهش اعتماد داشتم به هزار و یه ترفند سرم کلاه گذاشت دورم زد…..کسی که عاشقش بودم بهم خیانت کرد و هزار تا ماجرای دیگه که ساعت ها برای دویست نفر تعریف میکنیم و انتظار داریم باهامون همدردی کنن. فقط کافیه عکس این کارو انجام بدیم حتی اتفاقای خوب به ظاهر کوچیک و معمولی که خیلی ساده از کنارشون رد میشیم:

    امروز صبح که از خواب بیدار شدم هوا خیلی خوب بود و حسابی سرحال شدم….چای خوش طعمی سر صبح خوردم….گلدونای روی میز خیلی حس خوبی بهم میدن….آخر هفته کنار خانوادم خیلی خوش گذشت و حسابی لذت بردیم…به همین سادگی…امیدوارم بانوشتن این برگ از سفرنامه هم من و هم تمام همسفرای دوست داشتنی متعهد بشیم که فقط به زیبایی ها توجه کنیم و درموردشدن صحبت کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: