چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟ - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

1284 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرزانه در مسیر آگاهی گفته:
    مدت عضویت: 1233 روز

    رد پای من در روز دهم سفرنامه

    سلام به استاد سراسر عشق و مریم خانوم عزیز

    چرا بعضی افراد بد شانس هستند؟

    من با یه دوستی اشنا شدم که معتقد بود بدشانس تر از اون ادم وجود نداره همیشه می‌گفت تمام دوستام اگه ازشون بپرسی بدشانس ترین فردی که دیدی کیه اسم منو میگفتن!

    جالب بود واسم ازش می‌پرسیدم مثلاً چی باعث شده ک اینجوری فکر کنی و یکی دوموردشو بگو؟

    بهم گفت من هرجایی ایران بخوام برم از شمال بگیر تا کویر لحظه ای که میرسم بارون و هوای بد میشه تا لحظه ای که پامو میزاشتم بیرون بهم میگفتن هوا عالی شد بارون بند اومد، این دوستمون با باور اینکه هرجایی بره هوا خراب میشه و بهش خوش نمی‌گذره در واقع شرایط رو واسه خودش از قبل فراهم می‌کرد.

    می‌گفت هرجایی پلیس ببینم چه راهنمایی چه انتظامی بدون هیچ دلیلی باید یه گیر بمن میدادن حتی توی اتوبوس 40 نفره اگه خوابم بودم بیدارم میکردن و ازم سوال و جواب میکردن!

    من که تا حدودی با قوانین اشنا بودم بهش گفتم ترس و نگرانیت باعث میشه اتفاقات و این شرایط ثابتو بخودت جذب کنی و گرنه چرا واسه بقیه اینجور پیش نمیاد؟!!!

    دوسه باری باهاش رفتم سفر و نزدیک هر ایست و بازرسی سریع صدای ضبط ماشین و کم میکرد خودشو مرتب میکرد و جدی می‌نشست و بمن می‌گفت پلیس پلیس یواش برو مراقب باش الان پیاده مون میکنن!!!!

    منم همیشه به حرفاش میخندیدمو می‌گفتم اون اتفاقات واسه تو افتاده قرار نیست منم تجربه کنم بعدشم پلیسا بامن دوستن و منو دوست دارن هیچوقت اذیتی از سمتشون به من وارد نمیشه و خب خیلی راحت بدون هیچ مسئله ای از ایست بازرسی رد می‌شدیم و این دوستمون در تعجب فقط سکوت میکرد.

    الان که فایل استادو گوش کردم از اون دوستم و تجربه سفرمون یادم اومد این دوستم دقیقا مصداق حرفهای استادهستن چون اکثر وقتا در حال تعریف اتفاقات عجیب و غریب بود و خب جهان هستی هم از همون جنس اتفاقات وارد زندگیش میکرد

    دوستم می‌گفت تو خیلی خوش شانسی و خب خدا برات پارتی بازی می‌کنه

    ولی من فکر میکنم جهان برای هیچکسی پارتی بازی نمیکنه و قوانین ثابت و بدون تغییر خداوند برای هممون یه جور عمل می‌کنه و اینکه چ شرایطی رو تجربه کنی بستگی به نوع نگاه و باورهات داره.

    استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم بابت این اگاهی های ناب

    از مریم جان عزیزم سپاسگزارم برای ایده ی فراهم کردن این سفرنامه

    در پناه الله یکتا شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3852 روز

      سلام و درود خانم پیروزی عزیز

      خیلی عالی و کاربردی مثال زدید

      آفرین

      کیف کردم

      دمتون گرم

      چقدر باورهای خوب و شیرین و خوشمزه و اساسی رو آوردید.

      یکسری از این باورها و جملات رو مدتیه روزانه دارم تکرار و تمرکز میکنم روشون حول و حوش اینها:

      من خوش شانسم همه باهام خوب برخورد میکنند.

      هر جا برم خرشانسم، خرشانسی اصن بد جور دنبالم میاد.

      آدمهای نیکوصفت و دوست داشتنی همش دنبال منن و سراغ منو میگیرن.

      همه منو دوست دارن و می‌خوان یک جورایی به من خدمت کنن و یاری برسونن،

      همه چیز به نفع خیر و خوشی من در جریانست.

      یادمه هر وقت صحبت از پارتی میشد مامانم بخوبی می‌گفت: پارتیت خداست.

      پارتی چیه! پارتی فقط خداونده،

      برای همینم دوران خدمت سربازیم که خیلیم نگران بودم سالها پیش وقتی میخواستم برم، وقتی ترسمو دادم به خدا، و پذیرفتم که خدا واسم پارتی میشه (چون قرار بود یک بنده خدایی کارمو درست کنه که نشد، خخخ) بعدها فهمیدم که واقعاً چقدر شرک آلود بود، البته اون موقع هم فهمیدم که باید توکل کنم و برم که همینکارم کردم، دیگه راحت و روون بهترین شهر و بهترین پادگان و یکی از بهترین قسمتها افتادم. بدون هیچ سفارشی.

      خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فرزانه در مسیر آگاهی گفته:
        مدت عضویت: 1233 روز

        سلام جناب رجبی عزیز ممنونم ازتون بابت توجه و نگاهتون

        من هم باورهای محدودکننده زیادی دارم که خیلی جاها عین ترمز دستی عالی و محکم عمل می‌کنه و واسم سخته همیشه و هر لحظه یادم بمونه که اینا فقط یه باوره و قابل تغییره همیشگی و ابدی نیست

        مامان بزرگم همیشه می‌گفت نفوس بد نزن یا همون پیش بینی کردن به بدی و شر

        من یاد گرفتم از بچگی حتی اگه شرایط خوب نیست هم حداقل نفوس بد نزنم و فکر میکنم این خیلی جاها باعث شده اتفاقات بد نیفته چون یه جورایی به استقبالش نمی‌رفتم.

        یکی از بزرگترین الطاف خداوند در زندگیم اشنا شدن با قوانین جهان هستی بوده که تونستم حداقل سعی کنم از زاویه بهتری به موضوعات نگاه کنم و هدایت شدن به سایت استاد و مخصوصا این سفرنامه شاید جایزه ی خداوند بمنه واسه اینکه حداقل یه جاهایی حتی کوچولو کوچولو بهش اعتماد میکنم و سعی میکنم فراموش نکنم تنها یک قدرت در جهان وجود داره اونم الله یکتا

        براتون از خداوند اگاهی، نور و هدایت میخوام.

        در پناه الله یکتا شاد باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    پونه گفته:
    مدت عضویت: 1084 روز

    سلام به استاد گرامی و مریم جان شایسته و دیگر دوستان همفرکانسی که قدمهایی کوچک اما متوالی رو در جهت تغییر باورهاشون برمیدارند.

    استاد جان دقیقا موردی رو‌که عنوان کردید رو من درک میکنم .هم در مورد خودم و هم این مورد رو در آدمهای دیگه دیدم که هرکس دقیقا اتفاقاتی رو بیشتر تجربه میکنه که در موردش صحبت و به اون توجه میکنه.

    مثلا کسانیکه به چشم و نذر اعتقاد دارند ، نه تنها همیشه مشغول پیشگیری هستند که مثلا فلان چیزو به فلانی نگین چشم میزنه ویا…..

    همیشه هم این افراد رو در حال وشرایطی میبینی که چشم خوردن و جالبه از خودشونم میپرسی چرا؟ میگن چشم و نظره دیگه.

    یا کسانیکه همیشه حرفاشون با یه آخ همراهه و مدام از بیماریهاشون حرف میزنن ،هر دفعه با یه بیماری جدید میبینیمشون.

    ما خودمون وقتی سفر میرفتیم ،حتی یه روزه،دوست داشتیم همیشه همه چی مطابق میل و خواستمون پیش بره و وقتی یه ناخواسته ای پیش میومد میگفتیم اگه فلان مورد پیش نمیومد خیلی خوب بود یا مثلا فلان چیز سفرمون رو خراب کرد و همیشه از اینجور ناخواسته ها تو زندگیمون فراوون بود.

    جوری که اصلا انگار خدا نشسته بود تا ناخواسته ها رو برامون طراحی کنه و حال ما رو بگیره و ما مدام دربارشون حرف میزدیم و چرا و چرا میکردیم و میگفتیم چرا مشکلات پشت سرهم برای ما فقط میاد.

    الان که چندساله طبق آموزشهای شما سعی میکنیم توجه و‌تمرکزمون روی نکات و نقاط مثبت تو زندگیمون باشه و اگه تضادی پیش میاد بگیم این یه تضاده ولش کن ،حل میشه و در موردش هی صحبت نمیکنیم و سعی میکنیم حرفهایی بزنیم که حس خوبی رو برامون به وجود میاره،به طرز شگفت انگیزی ،اتفاقات زندگیمون تغییر کرد.دیگه فاصله بین تضادها زیاد شد .

    ممنونم از شما که به ما غذای روح میدید.

    در پناه خدای مهربون باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3818 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    27 بهمن 1397

    ردپای روز دهم سفرم

    سلام، سلامی گرم و تازه با بویی پر از معجزه

    حالم خیلی خوبه خداروشکر

    اولین بارم هست این فایل ارزشمند استاد را میبینم و گوش میدم، مثل تمام فایل های گران بهای استاد، این فایل هم یک پازل از پازل بزرگ ذهنی و روحی من را کامل تر و با تکرار این آگاهی، پر رنگ تر و بولدتر از همیشه میشه.

    به خوبی یادمه که استاد توی قسمت ” فایل رایگان، هدف 2 ” در مورد “قدرتمندترین” فرکانس صحبت کردند، “کلام””

    هیچ فرکانسی قدرتمندتر از فرکانس کلام نیست. کلام زبانیه و هم تجسم

    ” تجسم”، “فکر” همه ی این ها بعد از “صحبت کردن” میاد.

    صحبت کردن با خودت ( اگر هم فرکانسی را نزدیکت نمیبینی) با هم فرکانسی (های) خودت

    و این ویژگی افراد ثروتمند و موفقِ که، صبح تا شب در مورد “خواسته ها” و “اهداف مقدسشان” صحبت میکنند، چون به خوبی میدونند که با “صحبت کردن” در مورد “خواسته ها” “زیبایی ها” اونها را بیشتر به زندگیشون دعوت میکنند و با هر رسیدن به “احساس خوب” در مورد اون خواسته، اون فاصله فرکانسی که بین “درخواست” تا “دریافت” را کم و کمتر میکنه و همینه که اول توی ذهن به اون خواسته یا هدفشون میرسن و بعد وقتی که در دنیای مادی به واقعیت می پیونده، طبیعیه!

    شگفت زده نمیشن.

    مثل خیلییی ها بوده که جایزه های میلیونی را برنده شدند ولی وقتی توی تماس تلفنی زنده با اون فرد “خوش شانس ” تماس گرفتند، اون کسی که برنده شده “فقط” خوشحاله همین و کسی که شگفت زده شده اون کسیه که تماس گرفته! (لبخند)

    آره ”

    خوش شانسی” را خودمون با توجه بر “نکات مثبت” و “زیبایی های خودمون” و “ماندن در احساس خوب” رقم میزنیم از نظر بقیه ناممکن یا حتی معجزه است ولی برای ما ( ثروتمندان واقعی ) فقط نتیجه ی طبیعی کاریه که آگاهانه و حتی بعد از مدتی که با بارهاا تمرین جوری که جزیی از وجودت میشه و بعدش به صورت ناخودآگاه و یا حتی در حالت پیش فرض یک مثبت اندیش هستی انجام میدیم.

    ما بزرگترین نعمت خدا را داریم، ” آزادی ”

    تو آزادی که هر جور دلت میخواد فکر کنی تجسم کنی عمل کنی

    چون تو،

    تنها ” خالق و معمار ” زندگی خودت هستی.

    هر “روز” به خودم میگم، بارها و بارها

    این تویی عزیز دل من، که خالق 100% شرایط تک تک لحظات زندگیت هستی.

    صفحه ی روبه روی تو، آینده ی تو یک بوم کاملا سفیده و این تویی که بایستی با زیباترین و با کیفیت ترین رنگ ها و شادترین رنگ ها، اون را “نقاشی” کنی به زیبایی تمام.

    دوستون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 583 روز

    سلام خدمت دوستان و استاد عزیزم

    خوشحالم که فایل روز دوم رو هم دیدم

    من قبلا با این موضوع اشنا بودم اما هنوز هم بعداز چندین ماه پرهیز هنوز نتوانستم کلامم رو اونجور که باید کنترل کنم خداروشکر من از بچگی وقتی تفریح یا مسافرت میرفتم تمام توجه و تمرکزم روی زیبایی ها بود و حتی وقتی جایی میرفتیم که به بقیه خوش نمیگذشت به من خوش گذشته بود ولی الان درباره ی پول هنوز مشکل دارم هنوزنمیتونم جلوی زبانم رو بگیرم که از گرونی نگم و امروز با شنیدن این فایل متوجه شدم که چرا هر کس به من میرسه میناله واز مشکلاتش ومریضی و بی پولی هاش میگه واقعا برام خسته کننده شده خوشحالم که یک ایراد دیگم رو شناسایی کردم و امیدوارم به لطف الله هرچه سریعتر برطرفش کنم

    من متعهد میشم که با کلامم به خودم ظلم نکنم

    با تشکر از استاد عزیز بابت اگاهی های نابشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    نوشین تقی پور گفته:
    مدت عضویت: 1943 روز

    به نام خداوند بزرگ با قوانین جالبش

    سلام

    امروز شد ده‌ روز که من روزشمار تحول زندگیم رو شروع کردم.

    این فایل ها واقعا گلچین شده و خیلی خیلی عالی و تکاملی هستند.

    داره باهاشون عزت نفسم هم میره بالا.

    اولین بار اونجا بود که گفتید صرفا فقط برای خوش اومدن دیگران کاری رو نکن و حرفی رو نزن.

    من اینکارو خیلی در ارتباط با دوستام میکردم و تصمیم گرفتم دیگه کلا انجامش ندم و خیلی حس رهایی بیشتری دارم. باور اینکه من همینطوری که الان هستم، دوست داشتنی و خوبم و لازم نیست کارهای اضافه برای اینکه دیگران دوسم داشته باشند انجام بدم. لازم نیست حتما همیشه بهشون حس خوبی بدم و خوشحال و راضیشون کنم تا دوسم داشته باشن!

    اتفاقا من گاهی هم خیلی رک و صریحم و دوستام از همین خوششون میاد و میگن تو دیگه هرچی بگی ما مطمئنیم نظر واقعیته و ادا درنمیاری.‌ با اینکه گاهی ممکنه ناراحتم بشن اما بازم خوششون میاد.

    پس حتما نباید مریم مقدس باشی تا ادم ها دوسِت داشته باشند. خودت باش. هم خود قشنگت هم خودی که طبیعتا یه ضعف هایی هم داره. اما با همه ی این ضعف ها باز هم لایق دوست داشته شدنه.

    یکی دیگه شم این بود که حتما فکر میکردم باید صحبت کنم و شوخی کنم و سر صحبت هارو باز کنم تا دیگران ازم خوششون بیاد. وگرنه میگن این چقد ساکته و کنارم بهشون خوش نمیگذره!

    کلا خیلی به خوشحال کردن دیگران اهمیت میدادم.

    زیاد مشخص نبود، اما ذهنمو کامل درگیر میکرد.

    خیلی دارم رو این کار میکنم که‌ خودمو همینطوری که هستم تمام و کمال دوست داشته باشم و دوست داشتنی بدونم. لازم نیست کار خاص و اضافه ای کنم تا دیگران دوسم داشته باشند.

    دارم‌ سعی میکنم که اصلا نیازمند خوش اومدن هیچ کس نباشم. آزاد و رها باشم از نظر دیگران در مورد خودم.

    خیلی حسش بهتره :)

    در مورد این فایل هم، من یه مدته که واقعا اگاهانه تلاش میکنم چیز های بدو نگم و نشنوم هم.

    این فایل توضیح خیلی کامل تر و جزئی تری از کنترل کانون توجه بود. که دقیقا یعنی چی و علت انجامش چیه.

    اینکه مریم جان گفت اینجوریه که شما تبدیل میشین به یک ادم خوش شانس!،

    راست میگین واقعا همینطوریه!

    وقتی من تعهد میدم که فقط و فقط خوبی ببینم و بشنوم و بگم، خب همشم تو زندگی خوبی میبینم و میشنوم دیگه!

    و اینجوری میشه که من واقعا یه ادم خوش شانس شناخته میشم! :)

    خیلی خوشحال و شاکرم که تو مدار این سفرنامه قرار گرفتم

    خداروشکر که روز به روز دارم از هر جهت بهتر میشم:)

    هر کدوم از این قسمت هارو باید بارها دید و کل کامنتاشم خوند!

    اینم از تعهدم به نوشتن کامنت در روز دهم، که دارم تو جاده و با 5 درصد شارژ و نت قطع و وصلی ثبتش میکنم :) بله تعهد اینجوریاست.

    تازه فایلم تو همین جاده خوندم و دیدم. •-•

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    سلام به بی نظیر ترین استاد توحیدی

    روزشمار تحول زندگی قسمت دهم

    من هیچ وقت یادم نمیاد که اینقدر ساکت شده باشم و بیشتر وقتها بجای صحبت کردن با دیگران در عالم خودم با خودم مشغول صحبت بوده باشم و این از زمانی شروع شده با صما استاد عزیز آشنا شدم

    من بخاطر محیط کاریم و سرو کله زدن با قشر جوان این باور داشتم که باید باهاشون گرم صحبت بشم تا با من صمیمی بشن و مشتریم بشن بخاطر همین هودمو مقید کرده بودم که با مشتریام همراه بشم هر چی میگن منم پیرو اونا باشم صحبت کنیم ،اغلب اوقات مشتریا شروع میکردن از مسائلی صحبت میکردن که اصلا جالب نبود و منم بی اختیار باهاشون همراه میشدم بطوری که زندگیم شده بود چرت و پرت گفتن ..

    اما وقتی که از استاد و آموزهای ایشون شنیدم که نباید راجب ناخواستها صحبت کنم تصمیم گرفتم حرف بیخود نزن و چرت پرت نگم البته که خیلی سخت بود برای منی که سالها شیوه زندگیم جور دیگه ای بود

    اما با تمام وجودم این قانون باور کردم بدون اینکه بفهممش فقط میگفتم استاد اینو گفته و من اجرا میکنم ..به همین منوال گذشت تا نتایج کم کم وارد زندگی من شد و فهمیدم داره اتفاقاتی میافته ،مثلا منی که 20 سال نمیتونستم راحت بخوابم بعد از چند ماه خوابم تنظیم شد و عین یه بچه کوچولو سرمو میزاشتم رو بالشت خوابم میبرد ،فکرهای الکی توی شرم کمتر شد آرومتر شدم و حالم داشت بهترو بهتر میشد

    بطوری که دیگه تصمیم گرفتم به همین منوال زندگی کنم و عادت کنم به شیوع از زندگی چون نتایجشو دیده بودم ،اما ماها طول کشید تا بفهمم چطور خودمو با خواستم هم فرکانس کنم و فکر میکردم یه تکنیک خاصی داره و بعضی وقتا خیلی کلافه میشدم تا اینکه یه روز بهم الهام شد،من هر وقت به چیزی توجه میکنم میافتم توی مدارش ،حالا چطور باید توجه کنم و این خودش یه سوال بود برام

    من هر وقت صحبت میکنم در مورد چیزی ،هر وقت فکر میکنم در موردش ،هر وقت تجسم میکنم ،در واقع دارم فرکانس اون چیز میفرستم و درارم بهش توجه میکنم به همین سادگی ،وقتی اسنو فهمیدم به خودم گفتم اینقدر ساده بود من نمیدونستم و دیگه با خودم تصمیم گرفتم که تعهد بدم فقط در مورد چیزهای حرف بزنم که میخوام نه چیزهای که نمیخوام و هر وقت خوب رو این موضوع کار کردم نتیجشم دیدم و هر وقت افسار ذهنم در رفتم نتیجه برعکس شد

    این فایل من قبلا دیدم ولی میخوام امروز به خودم تعهد بدم بیشتر کار کنم روش

    امروز یه اتفاقی برام افتاد که با اینکه اینقدر خوب رو خودم کار کرده بود ولی ذهنم خیلی داشت منو به بیراه میکشوند و این نشون میده جا داره رو ذهنم بیشتر کار کنم

    قضیه این بود که رفته بودم باشگاه و من معمولا توی باشگاه هنذفری میزارم فایلهای استاد گوش میدم امروزم همین کارو کردم گوشی گذاشتم جای که روی دستگاه ساخته شده برای گوشی و مشغول تمرین شدم یه هو دیدم ارتباطم با گوشی قطع شده و رفتم سراغ گوشی دیدم نیستش ،ذهنم شروع کرد به نجوا که گوشیم دزدیده شده و در حالی که اصلا نگران نبودم خودمو آروم کروم رفتم سمت در باشگاه که ببینم کجا ارتباط گدشی وصل میشه دیدم وصل شد پس فهمیدم گوشیم هنوز توی باشگاست فقط جابه جا شده خلاصه اینقدر چرخیدم توی باشگاه که دیدم گوشیم یه جای پرت گذاشته شده و فهمیدم که کار هر بنده خدای بود اشتباهی با گوشی خودش حملش کرد و وقتی فهمید گوشی خودش نبود همون جا گذاشتش

    خلاصه بخیر گذشت و از ظهر تا الان همش ذهنم میخواست بگه که گوشی یارو میخواست بدزده ولی منی که خودم بارها برام پیش اومده که وسیله ای رو بدون قصد اینطوری جابجا کنم مدام به ذهنم و نجواهاش میگم که بابا من خودمم همین کارو قبلا انجام دادم و اینطوری ذهنمو آروم میکنم که از فرکانسش بیام بیرون ..و البته که راجب این قضیه با هیچکس صحبت نمیکنم چون میدونم راجب هر چیزی صحبت کنی فقط داری فرکانسشو بیشتر میکنی و این یک قانون است ..

    سپاسگزارم از شما استاد بینظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    Farnazq گفته:
    مدت عضویت: 2890 روز

    سلام به استاد عزیز ، خانم شایسته مهربان و تمام اعضای این خانواده صمیمی و عالی. من هم کم و بیش درگیر این روند بودم و بعضی اتفاقات نامطلوب رو حتی چندین بار در جمع های مختلف تکرار میکردم.

    دیروز تصمیم گرفتم که خودم رو برای همیشه اصلاح کنم و اونقدر تمرین کنم این روند رو تا جزیی از سبک زندگی و رفتاریم بشه.

    دیروز موقعیتی پیش اومد برخلاف گذشته از خودم و موفقیتم در ترک شبکه های اجتماعی صحبت کردم و به اطرافیانم گفتم که تمام پیج هامو دی اکتیو کردم تا روزی که مطمین شم وابستگی بهشون ندارم. اولش از نگاه بقیه حس ترس داشتم که نه من همیشه باید ناله کنم پیش بقیه. تا با بقیه همدردی کنم. ولی بعد محکم به خودم گفتم نه! نیازی نیس همیشه من پیرو جمع باشم این متضاد بودن علاوه بر تاثیر مثبت بر خودم، حتی میتونه تاثیر بسیار مثبتی رو اطرافیانم بزاره. شاید اونا هم ازینکه وقت زیادی رو صرف شبکه های اجتماعی کردن ناراحتن و با این اقدام من و بیان این موفقیت من ، اون ها هم ترغیب بشن که اگر احیانا وابستگی دارن به راحتی کنار بزارن و به خوبیها و قشنگی های دنیای واقعی بیشتر توجه کنن.

    دیروز که از خودم و دستاوردام بطور مثبت صحبت کردم خیلی حسم به خودم خوب و عالی شد و تصمیم دارم که تمام تلاشم رو کنم تا دیگه جز کلام نیک بر زبانم نیارم.

    و اینکه این تمرین رو برای گفتگوهای ذهنیم هم انجام بدم و افکارمم رو هم مثبت کنم

    بی نهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    کیمیا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    سلام استادجانم

    اتفاقا دیشب این موضوع رو داشتم به یکی از هم فرکانسی های خودم میگفتم و امروز هم هدایت شدم به این فایل که دوباره برام همین موضوع تکرار بشه و مهر تأییدی باشه به همین روش

    اونم اینکه از زمانی که آگاهانه توجهم رو قسمت مثبت زندگی هست و اتفاقات بدی که بیرون میبینم رو دیگه خیلی خیلی آگاهانه تعریف نمیکنم اتفاقی که افتاده اینه که من الان اتفاق بد کمتری رو بیرون میبینم یا اینکه اگر میبینم و رومو برمیگردونم و توجهی بهش نمیکنم دیگه کلا از ذهنمم پاک میشه و اصلا مثل اوایل نیازی نیست خیلی تلاش کنم که نگم و اتفاقا اتفاق خوب بیشتر و بیشتری رو من بیرون میبینم

    انگار از زمانی که شما آگاهانه توجهت رو می‌بری رو زیبایی و قشنگی جهان شمارو هدایت می‌کنه به جایی که شما قشنگی و حس عالی تری بگیری دقیقاً جهان در زمان درست در مکان درست قرار دادن رو تو زندگیت اجرا می‌کنه

    مولانا در یک بیت از شعرش میگه

    این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

    این دقیقاً خود قانون هست که ما به هرچی توجه کنیم و بیشتر راجبش صحبت کنیم از جنس همون بیشتر و بیشتر میاریم در زندگیمون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    رها آزادی گفته:
    مدت عضویت: 3825 روز

    با سلام دوباره . میریم که ادامه بدیم روز دهم سفر زیبامون رو . ? هی دلم میخواد این جمله رو بگم نمیدونم چرا ” خیلی این منه جدید رو دوست دارم ” تا میخوام بنویسم این جمله میاد میگه من هستم ? .

    راستش منم جز همونا بودم در مورد اتفاقات بدم حرف میزدم راستش اینقدر زندگیم بد شده که چیزه خوبی هم برای گفتن ندارم . از این جهت میگم ‘بودم’ چون از الان متعهد شدم دیگه چیزای بد رو تعریف نکنم . والا بشینیم همو نگاه کنیم بهتره تا چیزای بد بگیم…

    چه بخوام قبول کنم چه نخوام این واقعیته که از تعریف چیزای بد لذت میبریم برای همین این کارو انجام میدیم . ولی این لذت یا تخلیه ی روانی لحظه ای هست و متاسفانه بعدش نتیجه ی بدی در پی داره . پس تمام تلاشم رو میکنم تا دیگه در مورد این موضوعات حرفی نزنم .

    شاد و پیروز و سربلند باشین?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    Negin Ourani گفته:
    مدت عضویت: 2315 روز

    به نام ربّ یگانه

    سیدجان و مریم جانم سلام امروز دهمین روز از این سفر پربرکته

    چه زیبا گفتین که صحبت کردن ابزار خلق خواسته هاست

    و ما با صحبت کردن به اون موضوع توجه میکنیم و به هرچه توجه کنیم آن را وارد زندگیمان میکنیم

    خلاصه عرض شود تعهد میدم آن مقدار نادلخواسته ای که برای دیگران بازگو میکردمو بازگو نکنم و مغزم را با اتفاقات مثبت و چیزایی که دوستشون دارم بمب باران کنم

    به بهانه ی این فایل میخوام چندتا اتفاقیو تعریف کنم به واسطه احساس خوبم و صحبت کردن درباره ی اینکه خداوند همیشه یاره من وخواستمو زود اجابت میکنه بوجود اومده

    بطور فوق العاده ای من تونستم کفشم رو از نیوکالکشن انتخاب کنم جالب اینجاست نیوکالکشن که هرگز تخفیف نداره تخفیف داشت و من کشف یک میلیون و دویست و پنجاهیو به لطف رب هفتصد خریدم که خود مرده زد زیر بارکد خوان از تعجب چشماش گرد شد گفت این کفش چرا انقدر تخفیف داره

    بعدشم بخاطر خریدم یک تیشرت با همون برند بهم رایگان هدیه دادن

    اتفاق دوم بین هزار نفر من ماشین لباسشویی بردم من ایمان دارم که خوش شانسم

    اپل استور بطور رایگان بعد از سالها که از خریدم میگذره برام اپلیکیشنی که نتونم بگیرمو برم بخوام برام نصب میکنه

    با خانواده قرار سفر داشتیم اونا قرار بود با قطار بیان من با هواپیما بیام

    من با هواپیما با سلامتی و خوشی رسیدم اما بقیه از قطار جا موندن

    توی مسیر کوهنوردی یکی یهو پیدا شد و کمکم کردتا نوک قله کمکم کرد

    هدایای زیادی بدون مناسبت دریافت میکنم

    همه ی افرادی که میشناسمشون و ارتباط دارم باهاشون خیلی باهام صادقن و عشق میورزن بهم

    احترام خیلی زیادی از همه ی اطرافیان علی الخصوص از کسایی که به بقیه ناسزا و توهین وار رفتار میکنن دریافت میکنم

    به هر چراغ قرمزی که میرسم فوری سبز میشه

    به هر ترافیکی که بر میخورم فوری باز میشه و روون میشه

    و …

    خداجونم دوستت دارم بشدت و ممنونتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: