چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟ - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-18.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-06-24 21:44:182021-11-09 05:11:00چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای هدایتگرم
سلام استاد جانم
.
روز دهم روز شمار تحول زندگی من 16 آذر 1401:
10 روز گذشت از شروع روزشمار تحول زندگی من و خوشحال و سپاسگزارم که تونستم در این ده روز متعهدانه به فایلها گوش بدم و در حد توانم عمل کنم و از خودم رد پایی برای هر فایل به جا بذارم
در این 10 روز خدارو بی نهایت شکر برکات و نعماتش بیش از پیش ب زندگیم جاری شده و من واقعا دارم میبینم ک وقتی متعهد میشی برای تغییر برای رشد برای پیشرفت، چطور خداوند بهت پاداش میده و میگه دمت گرم بنده نازنینم حالا که اینقدر مشتاق خداگونه شدنی پس بگیر که اومد پاداش ها و نعمتهای بی انتهای منو
البته که من به اندازه ظرفم نعمتهاشو دریافت میکنم اما هرچقدر دارم روی خودم روی باورهام روی فایلها و گوش دادنشون و عمل کردن بهشون کار میکنم، دارم پیشرفت بهتری در تمام جنبه های زندگیم میکنم
استاد میدونید چیه این فایلها و کلا زندگی بر پایه قانون داره منو در تمام جنبه ها رشد میده و ب وضوح میرسونه
به من ایده کسب و کار داد.
به من جرات حرکت کردن داد.
به من مشتری و اعتبار داد
به من ایمان ب محصولم رو بخشید
به من اعتماد به نفس برای ارائه محصولم رو بخشید
به من وضوح بیشتر و بهتر در مورد خواسته هامو بخشید
به من باور فراوانی رو به اندازه ظرف الانم بخشید
و من مطمئنم همه چیز ازین بهترم میشه
همیشه میتونه اوضاع از این بهترم بشه
اینکه چیزی نیست..
خدارو شاکرم اما قانع نیستم
حرکت میکنم ادامه میدم و هر روز بهبود دائمی و هر روز تست کردن ایده های جدید در کسب و کارم و هر روز پیشرفت و پیشرفت و پیشرفت…
.
خب بریم سراغ فایل ارزشمند امروز:
توی این فایل من فهمیدم که نباید راجبه اتفاقات ناگوار و تلخ زندگیم و روزمرم با کسی صحبت کنم
باید بتونم کلامم رو، زبانم رو کنترل کنم و کلام ابزار قوی برای کنترل ذهنه
اگر من ناآگاهانه بیام از اتفاقات تلخم برای خانوادم برای دوستام تعریف کنم از همون جنس اتفاقات رو بیشتر و بیشتر دارم ب زندگیم دعوت میکنم و این فاجعه ست!!
من واقعا سعی کردم و از این به بعد بیشتر سعی میکنم که فقط و فقط از اتفاقات خوبم از زیبایی ها از نکات مثبت برای بقیه تعریف کنم
استاد من واقعا اینو بارها و بارها تجربه کردم که وقتایی ک نتونستم ذهنمو در مقابل رفتار بد طرف مقابلم کنترل کنم و اومدم اون رفتار بد رو اون تجربه تلخ رو در مورد اون شخص برای خانوادم تعریف کردم، چقدر دیدِ خانوادم رو ب اون آدم منفی کردم که حتی بعدش وقتی من رابطم با اون آدم خوب شد، خانوادم همچنان دیدشون منفی بود و بک گراند داشتن نسبت بهش!
وای چقدر مهمه این کنترل کلام
زبان سرخ سر سبز را میدهد بر باد!
بااااااااید حواسم باشه چی دارم میگم
باید خیلی بیشتر مراقب باشم
میدونید باید تمرین کنم از این به بعد وقتی جایی میرم پیش کسی میرم تجربه ای دارم حتی مثلا پیش دندون پزشک میرم، وقتی میام خونه فقط و فقط از خوبی ها از نکات مثبت اون اتفاق و اون آدم بگم و اینطوری هم احساس خودم بهتره هم احساس کسانی ک دارم باهاشون صحبت میکنم و هم اون اتفاق خوب بیشتر و بیشتر به زندگیم میاد
موضوع اینجاست که وقتی میای از یه اتفاق منفی تعریف میکنی ، به همینجا ختم نمیشه
بازم تو موقعیت های مختلف حتی اگه خودت کوتاه بیای، اونایی ک شنونده اون اتفاق تلخ از زبان تو بودن، باز بیادت میارن که آره یادته اون تجربه منفی رو داشتی یادته اون آدم چیکار کرد و باز بیشتر در این باتلاق فرو میری!
خیلی دیدم افرادی که تا میشینن تو جمعی، فقط از مسائل زندگیشون میگن که آره فلان زمین رو خریدم مشکل پیدا کرد یارو سرم کلاه گذاشت، یا فلانی پولمو بالا کشید یا فلانی خونمو بد ساخت تحویل داد و …
فارغ از بار منفی این حرفا، اصلا به نظرم این حرفا اون شخص رو انسان ضعیفی جلوه میده و طرف داره عملا میگه من بدبختم و بقیه مرتب دارن گولم میزنن!
وای چقدر بده احساس ترحم بقیه رو برانگیختن… حالم بد میشه ازینکه کسی بهم بگه آخی طفلکی و بخواد برام دلش بسوزه!!!
پس باید به خودم قول بدم که با کلامم فقط و فقط قدرت رو مرتعش کنم نه ضعف و ترحم
از کلامم از این عصای معجزه گر فقط برای رشدم و احساس خوبم استفاده کنم
.
خدایا بهم کمک کن در این مسیر مستقیم ثابت قدم بمونم
خدایا هدایتم کن به آسانی ها و نعمتها
خدایا هدایتم کن که بیشتر تسلیم تو باشم و تو بهم بگی و من بگم چشم انجامش میدم و تمام
.
سپاسگزارم استاد عزیزم عاشقتونم بی اندازه. خیلی قدرتون رو میدونم خیلی زیاد…………
.
با عشق
الهه
سلام خدارو شکر میکنم که من جزو آدمای خوشانسی هستم که با این سایت و شما دوستان موفق در ارتباطم و هم فرکانسیم.
من امروز واقعا روز شگفت انگیزی داشتم کانون توجهم رو ارتباط با خدای خودم بود و لحظات بیشتری نسبت به روزای قبل حسش کردم خیلی جالبه امروز که خوندنی های این فایلو خوندم و گوشش کردم با انسانها درلحظه ایی برخورد کردم که داشتن از اتفاقای عجیب غریبی که براشون اتفاق میوفته و ناخواسته هاشون صحبت میکردن سریع هدفونمو گذاشتم تو گوشم موزیکمو پلی کردم و به خودم گفتم ببین این خودش یه نشونس ها که داره قانونو تایید میکنه که به هرچی توجه کنی همونو جذب میکنی.
خدارو شکر که نشونه هارو متوجه میشم*
هرلحظه دارم قدرت ذهنو بیشتر باور میکنم خدارو شکر میکنم که همچین ذهن قدرت مندی دارم* شب موقع برگشتن به خونه خیلی سریع تاکسی گیرم اومد با راننده تاکسی و مسافرای دیگه یه ارتباط دوستانه برقرار شد که خیلی لذت بردم یه تیکه سنگک خوشمزه دست یکیشون بود تعارف کرد یه تیک من کندم بعد راننده گفت یه تیکه هم بده من خودش یه تیکه هم داد مسافر جلوییه گفت مزه دهنتو عوض کن سنگکه خوشمزس و فلان
من به اونکه نون داد تعارف کردم کرایشو حساب کنم اون تعارفه من کرد راننده میگفت قابل نداره و اینا رسیدم آزادی ??یه تاکسی دیگه سوار شدم اول میخواست بره چندتا خیابون دورتراز مقصد من؛ سوار نشدم یه مسافرم داشت برا اون یکی مقصد یهو دیدم دنده عقب گرفت اومد گفت بشین میریم اول مقصد تو با اون یکی مسافره توافق کرده بودن خلاصه اومدیم.
من هرشب یه چند دقیقه ایی از سرخیابون پیاده روی دارم تا منزل امشب هم سرد بود هم حسشم نداشتم سره خیابونمون اومدم پیاده شم گفت بزار چهارارو ببیچشم بعد پیاده شو گفتم میخوای این خیابونو بری پایین گفت اره گفتم پس منم وسطای همین خیابون پیاده میشم خلاصه منو اورد تا سرکوچمون خیلی حال داد.
خوش شانسی بعدی و بزرگم این بود :
بعداز ظهر مامانم زنگ زد گفت امشب ما میریم شهرستان من حواسم نبود که کیلیدام پیشم نیست رسیدم دره خونه دستم کردم جیبم یادم افتاد کیلدام موندن تو کوله پشتی باشگام توخونه” مادرمم نمیدونست کیلیدامو نبردم.
(خونمون ویلاییه) از بالای در دیدم دره ورودی قفله بخدا یه چیزی بهم میگفت تو امشب پشت در نمیومنی از بالای در حیاط اومدم داخل دیدم به به قفلو در ورودی رو درست نزدن? تکون تکونش دادم باز شد دویدم تو خونه قرانو بقل کردم گفتم خدایا ممنون شکرت بابت اینهمه اتفاقای خوب .
سوار تاکسیه هم که شدم نزدیک مقصدم انگار میدونستم این میره تاسر کوچمون با ذهنم داشتم تلاش میکردم که اتفاقی که میخوام بیوفته
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت استاد عزیزم ،مریم عزیز و تمامی دوستان
استاد من این تجربه کردم که از زمانی که تصمیم گرفتم هیچ وقت حتی یه حرف در مورد ناخواسته ها و نازیبایی حرفی نزنم و توجه نکنم چرخ زندگیم روون شده ،روغنکاری شده و حال و احساسم عالی و اتفاقات عالی برام رخ میده و اگر به تضادی هم بربخورم دیگه اصلا بهم نمیریزم کنترل ذهن برام راحت شده به لطف الله
خدایا شکرت که در این مسیر زیبا هستم و خدارو شکر که استادی چون استاد عباسمنش دارم .
در پناه الله یکتا شاد،سعادتمند و ثروتمند باشین .
سلام استاد خوبم … منم با نظر شما کاملا موافقم … لزومی نداره هر اتفاق بدی که توو زندگی به وجود میاد تعریفش کنیم … هر چقد به اتفاقای بد بیشتر بیمحلی کنی به همون میزان هم توو زندگیت کمرنگ میشن (توجه نکردن به ناخواسته ها یا اعراض / فصل دوم کتاب رویاهایی که رویا نیستند قدرت افکار)
سلام
هر یک از فایل های استاد که می شنوم مثل یه تیکه از پازل هستن که به پرسش هایی که تو ذهن من ایجاد میشه پاسخ میدن.با دیدن این فایل متوجه شدم سال های سال تو چه دامی افتاده بودم.من هر اتفاق بد و عجیب و غریبی که تو روابطم پیش میومد با آب و تاب واسه دوستام تعریف میکردم و نمیدونم چرا لذت میبردم که دیگران چشماشون از تعجب گرد میشه و باورشون نمیشه که همچین اتفاقایی واسه من افتاده.متشکرم استاد بابت این فایل زیباتون.
به نام خدای هدایتگر مهربان
خانم امیری عزیز دوست نوپای آمده به مسیر عشق وتوحید
بابت ورودتان تبریک بابت تحولتان تحسین .
همه ی ما آمده آیم تغییر کنیم همگی هر روز یک درجه .بهتر شدن را زمانی فهمیدم که در پی بهتر شدنی هرروز باشم .خداروسپاسگزارم که همقدم های عالی در این مسیر توحید دارم وپیام رسانا ن صادق وامانت داری چون استاد مهربانم ودریاییم وخانم شایسته ? عزیز دل همه ما .وتمامی هم نفس های که عاشقانه کار میکنند تا محفل عشق وتوحید در مدار خود خود به خود بچرخد .
این راه پایانی ندارد .
امیدوارم شاهد رشد و پیشرفت و موفقیت تان در تمامی جنبه ها باشیم .در پناه امان وامان الهی .
به نام رب هدایتگرم.
نشونه امروزم 17 تیر،نعمتی از سوی پروردگارم.
چرا بعضی از افراد بد شانس هستند؟؟
جهان نمیفهمه فرکانسی که تو میفرستی خوبه یا بد،وظیفه ش اینه فرکانساتو به شکل اتفاقات مختلفِ همسنگِ خیلی دقیق به زندگیت وارد کنه.
ما با یک سیستم روبروییم
ما خالق همه اتفاقات خودمون هستیم
چقدر قشنگه که هر جوری خواستی زندگیتو خلق کنی.
در مورد تعریف کردن اتفاقات زندگی برای بقیه به شدت زاویه دید هرکسی نقش مهمی داره.
من افرادی رو دیدم که الان خداروشکر وضع مالی خوبی دارند ولی از شرایط 20سال پیش که شرایط مالی بدی داشتند،داستانهای اشکبار تعریف میکنن میل به قربانی بودن رو خیلی واضح در داستانهاشون متوجه میشم. وضعیت بد مالی خودشون رو از چشم خانواده و پدر بی پولش میبینه، از کارفرمای خسیسش،از مردم بی رحم اطرافش و …..
در هرجمعی که هستند شروع میکنن به تعریف داستان گذشته و از دید خودشون غمناک! و بقیه رو مقصر میدونن
و من به عینه دیدم چه اتفاقای بدی بعدش براشون رخ میده مثلا تو خیابون گوشی ازشون دزدیدن، درگیر بیماری و عمل جراحی میشن، خرابی های مکرر ماشین یا مثلا تو مسافرتها اتفاقات ناجالبی جذب میکنن و……
ولی این افراد هیچوقت به رابطه بین اتفاقات زندگیشون و حرفها و احساسات معمول روزمره فکر نمیکنند ،چون خودشون رو برگی در باد میدونن.
.
مدتی پیش با بچه ای 10 ساله از پدر و مادری که به شدت منفی هستند ،صحبت میکردم .این بچه پاک و مظلوم کاملا شبیه پدر و مادرش شده بود
خیلی خیلی برام عجیب بود بچه ای که باید توی این سن فقط بازی کنه و شاد باشه چطور میتونه اینقدر دیدش منفی و انتقادی باشه
تازه از سفر برگشته بود ازش پرسیدم سفر خوش گذشت؟؟ گفت نه خوب نبود دریا کثیف بود،سوییتی که گرفتیم کهنه بود، هوا بد بود ، با فلانیها بهمون خوش نگذشت و……..
قبلا همین حرفها رو از مادر این بچه شنیده بودم!
گفتم عزیزم مگه بازی نکردی؟ مگه شنا نکردی؟ مگه شن بازی نکردی؟ مگه تو جنگل و کوه پیاده روی نکردی؟مگه میوه جنگلی نخوردی؟
به محض یادآوری من،گفت آره خیلی خوب بود من شناکردم،با خرگوشم بازی کردم تو دریا ماهی گرفتم و……کلی اتفاقات خوب تعریف کرد و شارژ شد.
خیلی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم اهمیت همنشین خوب برام واضح شد،این بچه مدام با پدر ومادرش بوده و حرفهای اونهارو میشنیده و باور کرده بود سفری که رفتن بد بوده تموم شادیهای سفرو نادیده گرفته بود و از زاویه دید پدر و مادرش به این سفر نگاه میکرد.
چقد نقش خانواده مهمه .
«……………………………………………………………..»
خداروشکر من خودم قبل از آشناییم با استاد نسبت به شهرهای مختلف دید خاصی نداشتم یعنی همه رو با دید مثبت نگاه میکردم و میکنم هیچوقت نگفتم فلان شهری ها بدن یا اینجورن.
پارسال که تهران بودم هرکسی منو میدید دیدگاه خودشو میخاست تحمیل کنه مواظب باش تهرانیها گرگن! مواظب باش سرتو کلاه نذارن!
خیلی تعجب میکنم چطور ممکنه کسی که تا حالا تهران نبوده زندگی نکرده با تهرانیها اینجوری قضاوت میکنه حالا نه تهران ،برای هر شهری.
به هرکی بگم توی تهران جز خوبی و آدم های شرافتمند و باشخصیت چیز دیگه ای ندیدم باور نمیکنن ،متهم به دروغگویی میشم خوب منم اصراری ندارم حتما حرفمو باور کنن
بهرحال من تجربه ی خوبی داشتم تو تهرانو همین مهمه.
شهرای دیگه ای رفتم فقط خوبی دیدم تهرانو مثال زدم چون خیلی دید منفی نسبت بهش زیاد هست.
«…………………………………………………………….»
با وارد شدن به این مسیر الهی فکرم رو روی زیبایی ها گذاشتم اما الان که دقت کردم روی تعهدم خیلی پایبند نبودم مثلا در جمع های دوستانه یا خانوادگی خیلی از داستانهای منفی بقیه رو شنیدم و گوش کردم و گاها اظهار نظر کردم و اینجوری توجیه میکنم که فلانجا رودروایسی داشتم به حرفش گوش کردم،جای دیگه مجبور بودم گوش کنم و…..
همین دیشب مهمون داشتیم کسی که خیلی خودشو تو جزییات زندگی بقیه وارد میکنه متکلم وحده شده بود و از خیانتهای مردا و زنهای متاهل تعریف میکرد
چندباری از جمع مهمونا خارج شدم رفتم تو اتاق ،هربار بعد از نیم ساعت که برمیگشتم ، با تعجب فراوان هنوز بحثش تموم نشده بود و داغتر شده بود
بالاخره طاقت نیاوردم و خاستم حرفاش قطع بشه بهش گفتم زندگی هرکسی یجوریه نباید وارد زندگیشون بشی همه آدما که بد نیستن
ولی اون فرد حرفمو قطع کرد وگفت من دیدم که میگم خیانتهای زیادی توجامعه دیدم!!!!
البته قبلشم بهم گفته بود تو زیادی خوشی!
همون لحظه مچ خودمو گرفتم ،چرا وارد بحثش شدم چرا خواستم نصیحت کنم؟گفتم نجمه کاش حرفی نمیزدی ومثل قبل اعراض میکردی.
به این نتیجه رسیدم که تعهد غیرقابل مذاکره ای با خودم ندارم .
و الان که این فایلو برای بار هفتم و هشتم شاید بیشتر پلی کردم ی صدایی بهم گفت نجمه تو اگر همین اصل رو رعایت کنی اگر فقط به همین تعهدت پایبند باشی ،زندگیت هزار برابر با کیفیتتر میشه.
………………………
اعتراف
استادجان من دوره عزت نفس،قانون آفرینش،شیوه حل مسئله،کتابهای شما،قانون سلامتی رو دارم ولی هرکدوم رو نصفه و نیمه کار کردم
ی باگ بزرگی دارم که مانع کارکردنم میشه با اینکه نتایجی که گرفتم خیلی عالیه ولی ذهنم مدام انکار میکنه و اونهارو عادی نشون میده .
از اول سال نوی 1402 خیلی حالم دگرگونه،در حال فکر کردن به زندگیم و نحوه نگرشم به دنیام اتفاقای این سه ماهو خیلی دقیق بررسی میکنم
وقتی توی رفتارام ریز میشم میبینم خیلی سطحی قانونو قبول کردم و هنوز برای درک قانون مشکل دارم.
دوسه ساله دور خودم چرخیدم و به خودم ظلم کردم
چون خودمو به یکباره با حجم زیادی از اطلاعات درگیر کردم و میخاستم همه رو باهم بفهمم همه رو باهم بکار ببندم چندتا هدف با هم انتخاب میکردم
تکاملو طی نکردم و….
نمیخام خودمو سرزنش کنم چون فایده ای نداره .
ولی این فایل که هدایت امروزم بود تعهدی رو بهم یادآوری کرد که با رعایتش دریچه های نعمت الهی برام بیشتر و بیشتر باز میشه.
خدایا من تسلیمم
تو بهم کمک کن از همین فایل شروع کنم
الهی به امید تو
در پناه الله یکتا باشید
بنام خدای بخشنده مهربانم
سلام ب استاد جانم و هم سفران عزیزم
وسلام ب زکیه عزیزم با ورژن جدید ومتفاوت با سال های گذشته
روز10سفرنامه
خداروشکر میکنم و خوشحالم باب تغییرات درونی ک درمن شکل گرفته وهرروز دارم بیشتر رشد میکنم و ظرف وجودم و بزرگتر میکنم ب لطف خدای مهربانم
خدایا ازت هدایت میخوام ک بتونم بنویسم هرآنچه ک لازمه ب یادم بیار
و بر قلمم جاری شو
امروز مامانم و بابام داشتن درمورد پیاده روی اربعین صحبت میکردن
و فک کنم تلویزیون هم داشت ی چیزایی ونشون میداد
ک اینقد زائرا زیاد شدن ک حتی کرایه اتوبوس وماشین و بلیط هواپیما سه برابرشده
بعد یاد گذشته افتادم چند سال پیش قبل از آشنایی با این مسیر الهی
من اون موقع بزرگ ترین آرزوم زیارت امام رضا(ع) و رفتن ب کربلا بود
یعنی رویام بود وهیچ آرزوی دیگه ای نداشتم واینکه فقط ازدواج کنم:))
چقد سقف آرزوهام کوتاه بود
حالا چرا مبخواستم برم زیارت واینقد مهم بود برام
اول اینکه تو قیامت این عزیزان منو شفاعت کنند و از خشم وغضب خدای بی رحم و منتقم نجاتم بدن
و دوم ابنکه فقط ازدواج کنم
چون فک میکردم با ازدواج کردن دیگه خوشبخت میشم
جالب اینجا بود ک هیچ تصوری از یک کیس ایده آل نداشتم یعنی اصلا نمیدونستم خواسته م چیه چه ویژگی هایی و میخوام همسرم داشته باشه
ب عبارت دبگه خودمو نمیشناختم اصلا
و تا اون موقع با هیچ پسری رابطه نداشتم
از قضا ی خواستگارم اومد برام ک ایشونم همین دیدگاه داشت ب امام های عزیز
و جالب اینکه همیشه تکیه امام حسین و داشتن
ولی از لحاظ مالی اصلا شرایط خوبی نداشتن وهمیشه اتفاقات عجیب و غریبی برای خودش وخانواده ش میفتاد
و من هم چون تکیه داشتن و انگار معیار ازدواجم این بود ک شخص مورد نظرم هم مذهبی باشه وعاشق امام حسین
دیگه ب چیزی فک نکردم و قبول کردم بدون هیچ شناختی
و رفتیم خون آزمایش ک جواب مثبت شد
بعد یک هفته طول نکشید ک فهمیدم
ما مناسب هم نیستیم
چرا چون دقیقا مث هم بودیم
خودمونو دوست نداشتیم
عزت نفس نداشتیم
امام پرست بودیم و یکتا پرست
و هر دو میگفتیم پول چرک کفه دسته
چقد قانون فرکانس دقیقه خدای من
دقیقا ایشون نتیجه افکار باورها وفرکانسم بود
و خداروشکر بیدار شدم
و بعد یکسال ونیم دوسال هدایت شدم ب این مسیر خداروشکر
امروز متوجه شدم چقد تغییر کردم
چقدر آرامشم بیشتر شده
چقد خدا دوسمداره ک منو با ابن تضاد بیدار کرد قبل ازاینکه فرصتم تموم بشه تواین دنیا
امروز متوجه شدم چقد دنیام رنگی وشاد
شده نسبت ب قبل
چقدرخودمو بیشتر دوسدارم
چقد اعتماد ب نفسم بیشتر شده
چقد قشنگ دارم تکاملم و طی میکنم
چقد خدا سریع جوابمو میده و هدایتم میکنه
چقد توانایی دارم ک ارزشمند و مفیده
چقد زیبا هستم حتی بدون آرایش هم خودمو دوست دارم
چقد راحتتر میتونم نه بگم
چقدر دیدم بزرگتر شده
چقد راحت نشانه ها رو دریافت و درک میکنم
و امروز متوجه شدم دقیقا چیو میخوام
چ ویژگی هایی دوسدارم ک همسرم داشته باشه
من دوسدارم رابطه رویایی مث استاد ومریم عزیزم داشته باشم
پراز آرامش
پراز عشق
پراز صلح
پراز تحسین
پراز ازادی
و باعث رشدم بشه هم از لحاظ روحی وهم لحاظ روانی هماهنگ باشیم باهم
امروز فهمیدم من یکتا پرست شدم و تمام تلاشمو دارم میکنم ک قدرت و تنها ب خدا بدم تو ذهنم و همه چی و از خودش بخوام ن از هیچ واسطه ای
خدای عزیزم ازت سپاسگزارم ک بیدارم کردی قبل از اینکه جاهل و نادان از ابن دنیا برم
بمیرید بمیرید دراین عشق بمیرید
دراین عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید وز این مرگ مترسبد
کز این خاک برآید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید وز این نفس ببرید
ک این نفس چو بنداست وشما همچو اسیرید
بمیرید بمیرید ب پیش شه زیبا
بره شاه چو مردید همه شاه وشهیدید
و…
به نام صاحب قوانین بی تغییر جهان
سلام استاد عزیزم
تحسین میکنم این حد از تعهد و پیگیری رو
شما برای قوانینی که کشف کردین و تحقیق روی اونا همه جارو گشتین کلی ادم دیدین و فهمیدین اسمون همه جا یه رنگه فهمیدین این قوانین تو یه داهات تو ایران همونطور اجرا میشه که داره تو دل اروپا اجرا میشه
شما یه روزی قران رو خوندی و بهش متعهد شدی و تصمیم گرفتی هر چی گفته بگی چشم و بخاطر همین مصداق این ایه شدین که میگه سفر کنید و تو دنیا بگردید و با عاقبت دیگران اشنا بشید و عبرت بگیرید
استاد من خیلی وقته تعهد قوی دادم به خودم که اصلا درمورد اتفاقات بد یا ناخواسته هام صحبت نکنم و نود و پنج درصد میشه گفت متعهد بودم گاهی یه چیزی تو دلم وول میخورد که بگم و احساس ترحم بخرم یا بقیه بگن ببین فلانی چقد قویه یا خودمو قربانی و بدبخت نشون بدم اما تونستم جلوشو بگیرم و مدتهاست که نه غیبت کردم نه درمورد ناخواسته حرف زدم نه درمورد کسی صحبت کردم میتونم بگم تو این مورد خیلی خوب عمل کردم و به خودم افرین میگم و بخاطر همینه که اتفاقات ناخواسته واسم کم پیش میاد و گه گاه که پیش میاد سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم
الهی قوانین هستی را سپاس، هدایتم را سپاس، درکم را سپاس
ما عادت داریم که در مورد مسائل و اتفاقات بد و خوب زندگی صحبت کنیم.
در مورد اتفاقات خوب اگه صحبت بشه، طبق قانون هستی باعث اتفاقات خوب بیشتری میشه، مثلا قبول شدن در آزمون، شرکت در همایش، یادگرفتن مطلب جدید، فروش بیشتر، بازدید از مکان دیدنی و ...
و اگر در مورد اتفاقات بد صحبت بشه، باز هم طبق قانون هستی، اتفاقات بد بیشتری رو جذب میکنیم،
مثل تصادف، دزدی، شکست، خرابی وسیله نقلیه، سوختن غذا، گیر کردن در برف و کولاک، آلودگی هوا و …
چون ما در مورد هر چیزی که صحبت میکنیم، توجه و تمرکزمون میره همون سمت، و از همون جنس بیشتر وارد زندگیمون میشه.
اتفاقات خواسته و ناخواسته در زندگی همه ما وجود داره. ولی باید آگاهانه تمرکزمون رو روی خواسته ها بذاریم.
سپاس بابت آگاهی های دوره
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عباس منش عزیز
سلام به خانم شایسته گرامی و همه دوستان هم سفر عزیزم
من یه بار کامل کل سفر نامه دیدم نت برداری کردم اما میخوام اینجا دوتا تعهد به خودم بدم
اولین تعهد درباره سفر نامه که میخوام دوباره به یاری خدا فایل گوش کنم با این درک پیدا کردم بهش عمل کنم
سید حمیدرضا جمالی فر در تاریخ ۲۲/۱۲/۱۴۰۰ تعهد میدم هر روز یک فایل گوش بدم به اندازه درک بهش عمل کنم به امید خدا
دومین تعهد که دررابطه با این فایل کوتاه فوق العاده استاد که پر از آگاهی بود برام
تو سفر قبل بار ها این فرکانسی بودن صحبت استاد برای خودم تکرار کردم که دلیل جذب شدنم به این سایت جذاب بودنش این فرکانس بالا خدا و استاد عزیز
سید حمید رضا جمالی فر هستم در تاریخ ۲۲/۱۲/۱۴۰۰ متعهد میشم در هر جمع و محفل قرار گرفتم فقط از اتفاق های خوب زندگی ام تعریف کنم خدایا خودت کمک کن این اولین قدم عملی برای درک و اجرا قوانین
خدایا شکرت با کمک الله تونستم به نجوا شیطان غلبه کنم و تعهد بنویسم تا قبل نوشتم نجوا میکرد نمیخواد حالا مکتوب کنی از این به بعد یادت هست چه جوری عمل کنی
خداروشکر تونستم اولین قدم بردارم
به امید موفقیت بیشتر در مسیر لذت بخش درک قوانین جهان هستی
خدایا شکرت این آگاهی روزی ام قرار دادی ❤️❤️❤️