چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟ - صفحه 42 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-18.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-06-24 21:44:182021-11-09 05:11:00چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
🌹به نام ربّ فرمانراوای هدایتگر🌹
بازم خداجونم هدایتم کرد تا تعهدی که دارم رو اجرا کنم، پایبند باشم و روز دهم این سفرناممو با ردپاهام👣👣👣👣👣👣👣👣👣👣نیروی نامرئی غیبی درونمو بزرگتر کنم،الهی صدهزار مرتبه شکر🌹
هر روز یه درس خوب یه نکته اساسی بزرگ.
چقدر قشنگه که احساسامونو اینجا بیان میکنیم.
چقدر این نوشته ها متفاوته جنسشون.
پر از نور💫
خدایا شکرت.
واقعا توجهاتمون داره زندگیمونو رقم میزنه.💥
وقتی دیگه این قانونو درکش کنی واقعا نمیای راجب اتفاقاتی که هر چند یک بار که به ظاهر بد هستن،راجبشون حرف بزنی.
ما که دیگه اینقد این ذهن چموشو مچشو گرفتیم که دیگه جرات توجه به احساس بدو نداره😊
در اصل خاموشش کردیم ذهنو و این چراغ آگاهی رو دیگه روشن کردیم که اون مسیرو بهمون بگه با احساس خوب.
الهی شکرت برای درک این همه آگاهی.
رها بودن و توحیدی زندگی کردن خودش کلی از مسائلو برامون حل کرده.
در اصل توحیدی زندگی کردن انگار توی هر لحظه جوابارو داره بهت میگه،نه یک ثانیه بعدش نه یک ساعت بعدش،توی همون لحظه حال💫جوابا بهت گفته میشه.
تو توجهتو ببر رو شکرگذاری و نکات مثبت.قانون کار خودشو میکنه.🍁
هر فایلتون استاد گنجیه مال خودش.
دوستون دارم خیلی زیاد🌹❤💗❤💗❤💗🌹
به نام تو که بهترینی ❤️💚
سلام و درود
با دیدن این فایل من با توجه به زندگی و تجارب خودم به این برداشت پرسیدم که اتفاقاً من افرادی رو میشناسم که افتخار میکنن به اینکه عجیبترین اتفاقات زندگی براشون میافته. آنقدر عجیب که سالهاست از بچههاشون تا فک و فامیل دارن بهشون خیانت میکنن و اونها چون آدمهای خوبی هستن این اتفاقات براشون میافته.
یعنی قربانی بودن براشون لذتبخش هست. به این معنی که من خوبم و چون خوبم آدمهای بد منو اذیت میکنن و اگر بد باشم من هم میشم یکی مثل بقیه و بد میشم و بدی میکنم. یعنی ذهن آنقدر آدم رو گمراه میکنه با دلایل خیلی خیلی پیچیده تا ساکت بشی و بپذیری که این مسیری که درش هستی درسته.
به این سیکل باطل که نگاه میکنم و میبینم هر بار توسط رفتارهای یک سری افراد سورپرایز میشن و مدام در یک باتلاق دست و پا میزنن، خیلی به خودم تذکر میدم که حواست باشه و ببین که تمرکز بر ناخواستهای که اتفاقاً به دلایل فرهنگی برای قشری ستودنی هست چه بلایی بر سر کیفیت یک زندگی میاره.
یکی از این اشتباهات فرهنگی در جامعهای که من باهاش روبرو هستم همین هست که من آنقدر آدم خوبی هستم که آدمهای بدی دور منو گرفتن و من با بدی کردن اونها ناراحت میشم و هیچ کاری نمیکنم، و این داستان رو آنقدر تعریف میکنم تا یک مهر تأییدی بشه بر اینکه بقیه بدونن من آدم خوبه هستم و غافل از اینکه این کار ساده که کلی باور اشتباه و شرک آمیز درش هست تنها بدبختی و رنج بیشتر رو برام به همراه میاره.
یکی دیگش اینه که زنی که با فشارهایی که از سمت خانواده همسر بهش وارد میشه کنار میاد و اونو میپذیره تا زندگیش رو حفظ کنه، زنی ستودنی هست و به نظر بقیه آدم درستی هست، و این باور چهها که بر سر جامعه زنان ما نیاورده.
کنار هر مادری بشینی داستانها داره از ظلمهایی که بهش شده و اون پذیرفته چون فکر میکنه این راه درسته و در ادامه میبینی که شاید اصلا اون پدر و مادر شوهر از دنیا رفتن اما همچنان کسان دیگری هستن که موجب آزار این مادر هستن. من در خودم باورهای عمیقی از این نقشی که زن در جامعه من داره پیدا کردم که هرگز نمیخوام در زندگی من عملی بشه ولی خیلی مقاومت دارم برای شکستن این باورها. ایمان دارم که با کارکردن روی باورهای میتونم از شرشون خلاص بشم و خودمو نجات بدم از دنیای پر از ظلمی که برای زنان سرزمینم ساخته شده. پس نتیجه میگیرم که هرگز و هرگز به بدشانسیهام توجه نکنم و اونها رو یکتضاد مناسب بدونم که اومدن تا منو هدایت کنن به خواستههام که منو به بهشت میبرن، بهشتی روی همین زمین،بهشتی که مدام حالم خوبه و تنها سخن نیک و مدح پروردگار از زبانم خارج میشه.
من تعهد میدم به خودم که ناظر بر افکارم باشم و حس قربانی بودن با ستودنِ آنچه که بدشانسی نامیده میشه رو به زندگیم دعوت نکنم و البته که میدونم ذهن چموش من نجواها خواهد کرد چون من در این زمینه سابقه تاریخی عمیقی دارم.
ردپای روز دهم من
۱۴۰۰٫۵٫۲۳
سلام و عشق خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته محترم و همه همقطاران گل
مصداق آگاهی ای که استاد امروز استاد تو این فایل گفتن رو زیاد دیدم.آدمهایی که هربار میبینمشون یه ماجرای عجیب غریب برای تعریف کردن دارن که با کلی اشتیاق و آب و تاب تعریفش میکنن.جالبه که همیشه هم یه سوژه خاص برای به فنا رفتنشون وجود داره و هربار ماجراشون خفن تر از دفعه قبله.همیشه هم بلا سرشون میاد .
و اما به دستور خانوم شایسته عزیز تو این برگ از سفرنامه قرار شد تحلیلی از کانون توجه امروزمون داشته باشیم و بهترینهاشون رو انعکاس بدیم.
توجه امروز من غالبش روی آیندم بود روی خواسته های آینده نزدیک.
بهترینش که حالمو خیلی خیلی خوب کرد توجه به ماشین مورد نظرم بود که هدفگذاری کردم بخرمش.
یه توجه دیگه که امروز متمرکز بودم روش و حالمو خوب کرد یه تجسم انجام یه سری کارای مورد علاقم برای اطرافیانم بود.
اینکه در آینده نزدیک چقدر میتونم با شاد کردن عزیزانم از لحظات زندگیم بیشترلذت ببرم .
یک توجه دیگه که امروز باعث اعتماد هرچه بیشترم به خدا شد دیدن و شنیدن یه ماجرا بود در اطرافیانم که حاکی از بازگشت بی چون و چرای اعمال و افکار و نیات ما انسانها به خودمون بود.حتی بعضی از اعضای خانوادم با دیدن این موضوع حالشون بد شد یا دلسوزی کردن ولی من نه تنها حس بد نگرفتم بلکه به عینه دیدم که کار خدا چقدر بی عیب و نقصه چقدر دقیق و با حساب کتابه.انگار یک بار دیگه به فروانروایی و ربوبیت خدا دلگرم شدم.انگار خدا داشت بهم میگفت ببین همه کاره منما دلت قرص باشه فک نکنی آدما میتونن کاری باهات کنن.
خدارو شکر میکنم که تا حد خیلی خیلی زیادی میتونم کانون توجهم رو کنترل کنم و هربار که دارم بی راهه فرکانسی میرم خیلی زود آلارمم روشن میشه و با منحرف کردن ذهن و کلام و توجهم به فرکانسی برمیگردم که حالمو بهتر کنه.خدارو صدهزاربار شکر.
سلام به دوستان عزیزم
سلام به استاد همیشه در حرکت
وسلامبه مریم بانوی در صلح
منمیخام تجربه شخصی خودم رو در این مورد بگم وامیدوارم که درسای خوبی بتونم بگیرم از این حرفا و امیدوارم برای دوستان هم مفید باشه
خب من از اونجایی که شخصیت ضعیفی داشتم و سعی میکردم با اتفاقاتی جالب یا نا جالب که بعضیاش رو هم اصلا تجربه نکرده بودم و ساخته ذهنم یا تجربه شخص دیگه ای با هنر نمایی ذهنم بود رو به بقیه بگم و دربارش حرف بزنم
خب بسیار عزت نفس پائینی داشتم حس میکردم اگه چیزایی رو بگم که برای بقیه جالب باشه من فردی خاص و متفاوت میشم
نمیدونم کسی مثه گذشته من بوده یا نه اما واقعا من خیلی درس گرفتم از گذشتم و خدارو شاکرم بابت این گذشته
دقیقا همین حرف زدن و فکر کردن درباره ی چیزای ناجالب باعثمیشد که اتفاقای ناجالبی هم واسم بیوفته البته بعضیاشم که مثلا درباره ی چیزایی بود که نداشتمش و برای بقیه تعریفش میکردم نااگاهانه داشتم همونا رو جذب میکردم چه مثبت چه منفی
نقاب های زیادی داشتم که این باعثشده بود که خودمم نشناسم و خودمم ندونم پیش کی چی هستم
ینی انقدر شخصیت های متفاوت داشتم که نمیدونستم در واقع من کی هستم😂😂
خدایا شکرت
این حسی که حالا من داشتم و بعضیا هم شاید داشته باشن یه حس کمبود توجهه که فرد میخواد با تایید دیگران یا مثلا دیدن متعجب شدن دیگران جبرانش کنه
دقیقا نکته بسیار مهمی توی این فایل گفته شده امروز داشتم درباره ی نشتی های فرکانسی که دارم فکر میکردم
و دقیقا خیلی برام واضح شد خب منی که میدونم موجودی فرکانسی هستم و هر حرف من هر چیزی که میشنوم میبینم ونگاهم به اون قضیه یه فرکانسه که قطعا جوابی رو هم به دنبال داره چقدر متعهدم به حرف زدن شنیدن و فکر کردن درباره ی چیزی که میخوام
چقدر اگاهانه دارم فرکانس میفرستم
خدایا شکرت هر چقدر که تکامل ما در این زمینه طی میشه بیشتر به خودشناسی میرسیم وبیشتر اصل رو درک میکنیم
اصلی که میگه فرکانس تو زندگیتو خلق میکنه
اگه میخای زندگیت جوری باشه که دلت میخواد پس همون فرکانس رو هم بفرست
نیاز به کار عجیب و غریبی نیست فقط فرکانستو چک کن
خداروشکر میکنم خیلی دارم متعهد تر میشم خیلی بهتر تصمیم میگیرم ودرکم خیلی بهتر شده اما هنوز اول اول اول راهم
خدارو شکر الان یه موقعیتی برامپیش اومده که با تمرکز بهتری رو خواسته هام کار کنم
تنها کاری که میتونم بکنم تحسین وتایید زیبایی ها و دیدن همه چیز به عنوان نشانه ای از طرف خدا برای رساندن من به خواستم هست
کار کردن متعهدانه روی باور ها که من همین امروز سعی کردم از صبح کانون توجهم رو جهت بدم به سمت خواسته هام وکار کردن رو باور هام همین امروز نتایج کاملا برامواضح بود و مثه روز برام روشنه که من قدرت کامل خلق زندگیمو دارم و این قدرت از جانب خدای مهربونم بهم داده شده
خدارو شکر از گذشتم بسیار راضی ام و بسیار برای من درس داشته تمام اتفاقات به ظاهر نا جالب برام کلی درس داشته و منو رشد داده
درسی که از این فایل گرفتم دادن تعهدی غیر قابل مذاکره به خودم برای تحسین زیبایی ها برای صحبت کردن درباره ی اتفاقات دلخواهم و تعهد به حرف نزدن درباره ی ناخواستم
تمرکزبیشتر بر روی خواسته هام
تمرکز رویدرون نه بیرون
عاشقتم استاد بسیار درس خوبی بود
عاشقتم مریم شایسته عزیز بابت این سفر
درضمن این برگ ده از سفر بود بسیار برگ پر بار و پر برکتی بود
خدایا شکرت بابت این اگاهیی ها و درس های بسیار زیبا و به خاطر حضورم در این جمع و در این مسیر ❤️❤️
برای همه ی عزیزان استاد و مریم شایسته عزیز بهترینا رو در دنیا و اخرت ارزومندم ❤️❤️
در پناه یگانه الله قدرتمند❤️
سلام دهمین روز سفر و همچنان اگاهی های نابی که هیچ کجا دیگری به گوشم نرسیده است.
میخواستم بگم اینکه ما از اتفاقات خوب زندگیمون تعریف نمیکنیم به یک فرهنگ تبدیل شده طوری که اگر کسی هم بخواد تعریف کنه فورا بقیه مورد قضاوتش قرار میدهند وهمه میترسیم که از اتفاقات خوبمون تا تعریف کنیم یه جورایی کار تا جالبی به نظر میرسه برعکس تعریف اتفاقات بد یه جورایی مورد استقبال قرار میگیره و همیشه تشویق میشیم برای اینکه داخل جمع حرفی برای گفتن داشته باشیم اتفاقات بد را داخل ذهنمون مرور کنیم.واین همان نقطه شروع فراخواندن همان اتفاقات به درون زندگیمان اینکه بتونیم همواره در زندگی توجهمان را از روی اتفاقات بد برداریم و فقط اتفاقات خوب را در ذهن مان بازسازی کنیم به توجه وتمرین زیادی نیاز داره اما هر چه بیشتر پیش میرویم کنترل این موضوع به مراتب راحتتر میشود اما نه اینکه به طور کامل قابل کنترل باشد ذهن دایم لغزش دارد و هر بار این ماییم که باید به تمرکز ذهن جهت دهی بکنیم
ردِ پای روزِ دهم…
خب ازونجایی که من خیلیییی فکر میکنم و تو زمینه ی فکر کردن عالی عمل میکنم داشتم با خودم میگفتم این فایل داره درمورد کانون توجه صحبت میکنه
“توجه” به هر چیزی یعنی دستورِ من به کائنات
اصلا توجه یعنی چی؟ یعنی تمام حواسم رو بدم به موضوعِ مورد نظرم
حالا چرا این سوالارو از خودم کردم؟! چون کل ماجرا به توجه برمیگرده
من داشتم یکی از مقاله های خانوم شایسته رو مطالعه میکردم و چیزی که خانوم شایسته خیلی روش تاکید داشتن توجه بود
توجهِ ما افکار مارو شکل میده
توجهِ ما احساسات مارو بوجود میاره و نه صرفا فکر کردن!
اما افکار من از توجه من ناشی میشه پس احساس رو بوجود میاره
چون ممکنه من نگاهم به غروب خورشید باشه اما توجهم(حواسم) به اون مشکله توی زندگیم باشه! و در نتیجه فرکانس ارسالی من ماهیتِ احساسِ ساخته شدست…مثل ترس،نگرانی،ناراحتی و…
توجهمون باید روی اتفاقات خوشایند باشه تا بیشترو بیشتر رخ بده
خداروشکر من اگر اتفاق بدی برام بیفته چیزی نمیگم ینی قشنگ یاد گرفتم تعریف نکنم
امروز به یه موضوعی پی بردم با اینکه یه سری نتایج وارد زندگیم شدن اما هنوز قانونو انگار به صورت کارا تر متوجه نشدم!
خیلی فراتر از حالِ خوبه،خیلی فراتر از چند تا اتفاق خوبه
قانون خلقِ زندگیه اما با تمووومه وجودم به این قانون فکر میکنم خیلی دوست دارم بیشتر درک کنم ولی ازونجا که تکامل رو باید در نظر گرفت هرچقدرم که فکر کنم در حدِ مدار و تکاملِ الانم میفهمم
توجه به خواسته ها=خلقِ اتفاقاتِ خوشایند
توجه به نکات مثبت خودش یه نوع خلق کردنه خلقِ اتفاقاتی که دوستشون داریم
اما یه نکته اینجاست اونم اینه که انگار توجهِ آگاهانه بخاطرِ عادت ذهن به ناخواسته ها احساس خوب رو دیر تر یا سخت تر بوجود میاره یا یه جورایی عجیبه براش که بخواد این روند رو تکرار کنه
روندِ خلقِ اتفاقاتِ دلخواه:
_کنترل ورودی ها که مرتبط با خواسته ها هستن که این کار افکار و توجه های پراکنده رو از بین میبره
_افکارِ غالب با کنترل ورودی ها شکل میگیره
_کم کم کانون توجه مارو شکل میده و ما روزانه گفتگوهای ذهنی مرتبط با افکارِ غالب رو خواهیم داشت
_پس در نتیجه توجه ما تغییر میکنه(البته کم کم)
_و احساس ما شکل میگیره احساس مرحله ی آفرینشه احساس از کجا میاد؟؟؟ از افکاری که در اثرِ توجهِ زیااااااد شکل گرفتن توجه زیاد
حتی مثلا اگر ما میخواییم به زیباییا توجه کنیم جوری باشه که احساس رو درگیر کنه
و اینکارم حتی تمرین لازمه!! مثلا برای اینکه بخواییم به یه گل توجه کنیم که حالمونو خوب کنه میاییم بیشتر درموردش حرف میزنیم یه جوری که ذهن بپذیره اون زیبایی رو!
رو هوا بگیم عه چقدر زیبا نه فایده نداره!! من امتحان کردماااا و دارم روش کار میکنم
توی تعریف کردن اتفاقاتم همینه طرف میاد یه سااااعت اتفاقو زیر نظر میگیره با جزییاااات و فکر میکنه چقدررر زندگیه خاص و عجیبی داره خب معلومه احساساتش درگیر میشن
و تنها راهِ توجه درست ادامه دادن توی مسیر زیباییهاست دیگه کم کم خود به خود باهرررر چیزه خوب و زیبایی حالمون خوب میشه
که لازمه ی این اتفاق فوق العاده تکامله تکاااامل وتکامل بیشتر تکاملِ فرکانسیه نه صرفا تجربی و زمانی!
به نام الله یکتا
روز دهم از روز شمار تحول زندگی من
سلام و عرض ادب و خسته نباشید خدمت استاد عزیزم و مایک دوس داشتنی و مریم جون با اینکه تو این فایل حضور نداره 😉
استآاااآد شما چقدر عالی هستین .
خدای من چقدر ساده و راحت راهکار میدین .
راهکار عملی برای خوش شانسی .
تصمیم و تعهد به اینکه راجع به اتفاقت بد زندگی صحبت نکنیم.
تموم شد و رفت … به همین سادگی
اگه به این تعهدمون پایبند باشیم در واقع داریم کانون توجهمون رو از روی اتفاقاتی که نمیخواییم بیوفتن بر میداریم و توجه میکنیم به اتفاقات خوب و این خودش علتی میشه برا اینکه این اتفاقات نمود بیشتری پیدا کنن.
یه نکته اساسی و کلیدی
کنترل ذهن، خودداری از تمرکز بر ناخواسته ها، تمرکز بر روی نکات مثبت و در پایان : تولید مثل اتفاقات خوشایند.
خدایاااااا شکرت بابت این آگاهای ها ،
خدایا شکرت بابت هایت من و دوستانم
و تشکر ویژه از شما استاد عزیز
دوستتون دارم
در پناه الله یکتا شاد ، سربلند ، ثروتمند ، سعادتمند و سلامت باشین در دنیا و آخرت ❤
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستانم
✍🏻الان دیگه خیلی خوب درک میکنم که همه اون بظاهر درد و دل کردنا و از مشکلات گفتنا همش بخاطر دیده شدن،بخاطر احساس دلسوزی دیگران،بخاطر نداشتن عزت نفس بود
چون قدرت رو بیرون از خودم میدیدم و یه آدم بی اراده در برابر اتفاقات زندگیم
اما الان به لطف هدایت خداوند و استاد که راهنمای راهم شده خیلی بهتر درک میکنم که همه اون سلسله اتفاقات بد بخاطر توجه خودم روی مشکلات بود که همش از کمبود عزت نفس و شرک میاد چون من نه خودم رو باور داشتم و نه نیروی برتر جهان رو
✍🏻استاد الان یه مدته که نشتی انرژیمو میفهمم و کم کاری خودم رو میبینم اما تا این فایل رو شنیدم به خودم تعهد دادم با تمرکز بیشتر روی فایل ها و با تمرکز فقط درباره اتفاقات مثبتی که برام میافته حرف بزنم تمرکزم فقط روی زیبایی ها باشه تا اتفاقات خوب بیشتری برام رخ بده چون منم که با فرکانسم اتفاقات زندگیم رو رقم میزنم.
❤️استاد جانم از خدا میخوام هر روز بیشتر از قبل اتفاقات مثبت رو تو زندگیتون بیاره.
سلام درود بیکران روزتون بخیرو شادی… از دو روز پیش دارم فکر میکنم خودم کیه که باهاش به صلح برسم؟
حتی برخلاف همیشه نه فایلی گوش کردم نه هیچی، انگار منتظر به سکوت هستم، به سکوت قوی تا درونم شروع کنه خودش را متجلی کنه و نشون بده، ولی خوب دیگه امروز ادامه دادم برنامه رو جواب اون سوال رو دنبالش میگردم و مسیر را پیش میرم…
میدونی چرا؟
چون خیلی قشنگه، من تصمیم گرفتم همه آموزه هام را نادیده بگیرم و روی خودم زیبا و منسجم کار کنم، خوب خدا هدایتم کرد به سمت خانواده عباس منش بعدش فایل هدایت و بعدش و پیکج های خریدنی، که وقتی به خدا گفتم تو این اوضاع پول از کجا بیارم بخرم…
انگار دستم و بگیره بیاره گذاشته روز اول تقویم روز شمار من و شروع کردم، دارم میبینم خیلی جالب برنامه بهم میده روزگار زندگیم را تغییر میده، عادتهام را تغییر میده…
فعالیتم را بیشتر میکنه میدونی انگار یه طورایی داره پاکم میکنه و آماده ام میکنه برای اون روزی که بتونم هدفم را بنویسم و بخوامش و بدستش بیارم، حس میکنم درخت بامبو هستم… الان دارم از زیر رشد میکنم و از درون…
ولی خیلی حس قشنگیه، هر روز آموزش و تمرین…
دقیقا منم همین آدم خاصه داستان بودم…
برای توجه و جذابیت پوست خودمو کندم..ولی جالب بود برام وقتی داشتیم فایل را گوش میدادم خوب هر روز نکات مهم فایل هارو مینویسم، اگر کاری گفته بشه حتما مینویسم تمرین و جلوش کار را مینویسم که بعدا تو مرور و الان تو ذهنم قویتر بمونه…
خلاصه دارم یه سبک زندگی حسابی با عادت میسازم… خیلی جذابه و حس قشنگی داره، فقط میتونم بگم نصیبتون بشه که تجربه کردن حس زیبا کی بود مانند خواندن و شنیدن…
اره همین که داشتم گوش میکردم اتفاقات باحال دیروز تا حالا رو نوشتم، باورتون بشه حدود ده مورد و جذاب و خوب که خودم از نوشتنتش به وجد اومدم و حس زیبا داشتم ذوق دارم یه گوش پیدا کنم براش بگم…
بذار برای شما بگم:
من هر روز صبح تا شب میام کتابخانه درس خواندن و شبها همدو ساعت تو خونه از صبح ساعت شش که بیدار میشم ساعت هشت کتابخانه شروع به مطالعه میکنم تا نه شب و بعد نه نیم تا یازده و نیم بعدشم غش صبح زود دوباره…
خوب روزهای اول جالب بود و جذاب ولی به مرور داشت میشد تکراری و منم یه شخصیت شیطون و پویا یه جا نشستن سختم بود، گفتم بذار جذابش کنم، با خودم گفتم بببن( این حرفها مال سه ماه پیشه) تو فکر کن وکیل شدی خوب هر روز باید پاشی بری دفتر و مطالعه کنی و روی خودت کار کنی،پس از همین الان هر روز کتابخانه رفتن مثل دفتر رفتن و مطالعه کار روزانه اته پس زیبا و با حس خوب انجامش بده لذت ببر…
و حالا هر روز میام سرکار و برای رشد کسب و کارم تلاش میکنم، خوب حالا علمیه، مگه چیه خیلیم قشنگه تجربه کنین خیلی حس خوبیه…
پریشب گفتم جمعه روز استراحته، صبح زود بیدار شدم مثل هر روز ولی دوباره خوابیدم، گفتم امروز لذت میبرم یکم دیگه خوابیدم و بیدار شدم دلم معجون میخواست، یکی از دوستان زنگم زد گفت بیا همو ببینیم بعدش دعوتم کردم معجون، بعدش ناهار دعوت شدم جایی دیگه، بعدش چایی و شیرینی نارنجکی خیلی دوست دارم، دیگه اومدم خونه استراحت کردم و تا شب خوب بود دوستان رو دیدم و خندیدم…
امروز صبح رفتم قهوه خوردم پیاده بودم، یکی از دوستان(غریبه بودا، فقط هرروز دهه مغازه قهوه فروشی میدیدمش)منو رسوند دمه کتابخانه خیلی خوب بود از خدا خواسته بودم یه وسیله باشه، بعدش مامانم اومد دمه سالن بهم سر زد(خیلی برام جالب بود)، بعدش رفتم دمه مغازه آب بخرم با یه دوستی آشنا شدم خیلی خوب بود دوست جدید و خوش برخورد( دنبال رشد بود تو زندگیش)، بعدش یه مغازه دار بد اخلاق بالاخره باهام خیلی خوب و گرم رفتار کرد، از روز اول گفته بودم خوش اخلاقش میکنم…
و خیلی اتفاقات دیگه، خوشحالم بابت امروز و اینکه. دیدم چقدر اتفاق خوب برام می افته،خداروسپاس...
روز خوبی داشته باشین، عالیه من متعهد شدم از امروز فقط در مورد خوبی هام بگم و بشنوم…
راستی دلم میخواد خودم را بشناسم تا به صلح برسم، هر کسی کمکی داره بگه…
امیدوارم روزی که کامنت هام دیده و خونده بشه…
روزگارتان شاد و موفق و سربلند و سرافراز و پیروز و رو به رشد…
با عشق به هدف که زیباترین لحظات زندگی را می سازه…
ردپای روز دهم
به نام خدا، سلام به همگی سلام به استاد عزیز ، سلام به مریم بانوی زیبا😍🥰
این فایل رو چندین بار گوش دادم
فکر میکنم خیلی هامون ناخودآگاه این رفتار در وجودمون رخنه کرده و گاهاً متوجهش هم نیستیم و تو لوپ تکرار این موضوع گیر افتادیم
برام جالب بود چون قبلا من هم یه جورایی این کار رو میکردم دوست داشتم در مورد مشکلاتم بگم الانم هم میگم ها اما وقتی متوجه میشم سعی میکنم کمتر کنم و از اون بحث بیام بیرون
امروز خیلی اتفاقی درمورد موضوعی ازم سوال شد که واقعا یه برهه ای از زندگی من رو به چالش کشیده بود( البته الانم اثراتش هنوز هست اما بینهایت به لطف خدا و استاد عزیزم که عاشقشم کمرنگ شده ) خیلی راحت به جای اینکه اون خاطره بد رو یاداوری کنم و برم تو جلد مظلوم نمایی که آره من این هم خوبی به فلانی کردم و اونطوری جوابمو داد خیلی راحت بحث رو با یه کلمه خیلی مودبانه تغییر دادم و اجازه ندادم که سحر مظلوم نما خودنمایی کنه و همون لحظه که داشتم اینکارو میکردم انگار قند تو دلم آب میکردن خودم حس میکردم آگاهانه بود تغییر روندم و لذت بردم که از درون تغییر کردم نه بزور
درواقع درونم فرمان حرفها رو میداد نه ذهنم
این برام خیلی لذت بخش بود و امیدوارم همینطوری روندم رو به جلو باشه
برای این همه مهربونی ممنونم ازتون و شکر گذار خدا هستم که منو با شما آشنا کرد
دوستتون دارم یه دنیاااااااااا❤😘🙏