"قدرت اراده" در مقابل نحوه عملکرد مغز انسان - صفحه 18

سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی و بینظیرم و مریم زیبا و دوستان عزیزم

استاد واقعا خداوند کافیه برای تمام جنبه های زندگی، هدایت خداوند پرفکت هست، هدایت به این سیستم بینظیر سلامتی خودش رحمتی هست برای همه

من از نتیجه م تو قانون سلامتی میگم و سپاسگذاری میکنم از شما استاد جانم که چطور آموزه هاتون در همه ی زمینه ها راه سعادت و نتیجه رو نشون میده به آسونی

من یک بیماری پوستی داشتم که چندسال درگیرش بودم، طوری که زندگی رو برای من سخت کرده بود و روی زیبایی م هم اثر گذاشته بود

یک سری دونه هایی درمیومد تو پوستم ،اوایل فقط دست بود ساعد بازو، بعد کم کم سر باز میکردن زخم میشدن و یعد چند روز خوب مبشد خودبخود ولی یه لکه ی ناجور ازش میموند. و پوست دستمم هم مث اگزما بود همیشه قرمز و خشک و خارش شدید ک گاهی میخاروندم خون میشد

خیلی دکتر رفتم نسخه های متعدد و حتی بار آخر هم از پوستم نمونه برداری شد، یک تیکه از بافت بزای تست سرطان پوست، که مشخص شد سرطان پوست نیست، ولی هز چی میپرسیدم چی هست نمیتوستن جواب درستی بدن، فقط هم دارو میدادن برای خشکی پوست و انتی بیوتیک برای دانه ها، که بعدا شما گفتین که بیماری خودایمنی هست.میگفتم به دکترا ک درمان این دونه یی ک الان هست اکی ، ولی درمانی بدین که دیگه درنیان ،قطع بشه، کلا درمان بشه،جوابی نداشتن.

خلاصه از بس رفتم دکتر، دیگه بیخیال شدم و پذیرفتم همینه که هست، وچجوری حل مساله کردم آشغالا رو کردم زیر مبل ،دیگه تو هر مهمونی و عروسی و جمعی بلوز آستین بلند میپوشیدم که لکه های دستم و دونه ها دیده نشن

ولی مساله رو حل نکنی ، میره بدتر برمیگرده، این اواخر شروع کرد دونه ها روی قسمت دیگه دراومدن، مخصوصا روی صورت

روی صورتمم بغل گوش و اینا درمیومد، بازم موهامو مینداختم روش دیده نمیشد

از این طرف خواهرم دوره قانون سلامتی رو داشت، و بعد از سالها ب وزن ایده آلش رسیده بود، ولی من چون لاغر بودم رنجی هم نداشتم، تنها دوره ای از استاد بود ک خواهرم خرید و من شروع نکردم در مدارش نبودم

من ب شدت معتاد فست فود و کاکایو شکلات بودم،طوری ک همکارام خواهرم هر کی گشنگش میشد از من خوراکی میخاست،معروف بودم،24 ساعته میخوردم،دوازده شب با چیپس و شکلات میخابیدم و

چهار صبح از گشنگی پا میشدم ی چیزی میخوردم، من هر لحظه میخوردم

طوری ک استاد دوره اول بعداز قانون سلامتی رفته بودن هواایی سفر دور آمریکا، من نتونستم ارتباط برقرار کنم با فایلا گفتم چ فایده تو کروز هستن گشنه،مگه حال میده اصن ینجور زندگی،غکر میکردم دارن زجر میکشن،فکر میکردم زنذگی استاد دیگه لذت بخش نیست،تا این حد برام رنج بود و غذا لذت

آخرا این دونه ها رو صورتم درمیومد و زنگ خطر بود، زتدگی زجر آور بود،هر صبح که از خوب پا میشدم میدیدم ی جا ی دونه جدید، و عسل میزدم که زوذتر خوب بشه و یک داستانی بود و زجر کشیدن

در لابلا نتایج بچه های دوره سلامتی رو میخوندم و خواهرم هی میگفت بدن قابلییت دازه خودشو درمان کنه و من اینو تکرار میکردم گاهی ک فشار میومد

تو ذهتم این بود ک این ی مریضی خاص هست و نیاز ب آزمایشای پیچیده و طولانی و یک درمان خفن و دکترای خفن داره، برا همین باورا ب این مسیرم هدایت شدم

ی بار این اواخر ک رو صورتم در اومدخسته شدم دیگه با خدا صحیت کردم من تسلیمم ،من تمام تلاشمو کردم تو بگو، این عادی نیست،همه مردم دارن عادی زنذگی میکنن لباس میپوشن،حموم میکنن، من چرا اینقدر زجر میکشم

بعد تو ذهنم اومد از دوره ی شیوه ی حل مسایل که تمام مسایل راهکار ساده داره و باید ساده پیش بره،بدن هم خودش قابلیت خوددرمانی داره دیگه باید حل بشه

تسلیم شدمو از خدا کمک خواستم، ولی همیشه طبق چیزی ک خودمون فکر میکنیم پیش نمیره،پلان خدا ممکنه متفاوت باشه.

چند روز بعد یک دونه دراومد بالای چشمم و با چ شدت که چشمم باز نمیشد و خیلی دردآور که سابقه نداشت تو این چندسال

حسم بد بود چنذ روز تا اینکه با خدا صحبت کردمو و بهم گفته شداین همون درمانه،تو تا این رنج شدید رو نداشته باشی نمیتونی شروع کنی و لذت خوراکی تو ذهنت بالاس

یعنی آموزه های استاد اینجوری وصلن بهم، توحید که از خدا بخای،تسلیم که خودت دیگه ذهنتو خاموش کن، شیوه ی حل مسایل که تمام مسایل راهکار ساده دارن، جلسه دوم کشف قوانین که شرایط سخت رو نپذیر و مسیر باید ساده باشه، دوره قانون سلامتی که بدن خودش قابلیت درمان خودش رو داره، باور الخیر فی ما وقع که اونطور شد بعد از تسلیم شدن، اینو هدایت ببینم و بعدش حسم خوب بشه و خواهرم بگه که شروع کن دوره رو، و خدای من که آگاهه که من چه مقاومتی دارم در این زمینه و رنج تا این حد شدید نشه شروع نمیکنم ،همه مث ی پازل درست میشه

راست بود، خواهرم بهم گفت بیا دوهفته طبق قانون سلامتی شروع کن، منم شروع کرذم با وجود اون رنج بالا بازم ذهتم مقاومت داشت ولی ادامه دادم

ظرف 28 روز کامل خوب شدمو و دیگه دونه هایی که هر دو سه روز درمیومدن قطع شدن تا الان ک سه ماهه، پوستمم نرم و صاف شده و قرمزیش از بین رفته، لکه هام خیلی کمرنگ شدن

اوایل ذهنمو راضی میکرذم دو هفته یکماه، خوب شدی برگرد، ولی الان میبینم ک اهرم رنج لذت تو ذهنم برعکس شده، این خوراکی ها دارن برام ترسناک میشن و این خوذش خبر خوبیه برای من

استاد سپاسگزارم از این آموزش های بینظیر و الهی

بهترین ها رو براتون میخام با عشق بهترین استاد و الگوی دنیا