هدفی متفاوت برای سال جدید - صفحه 49
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/03/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-03-18 06:29:522024-03-18 06:42:05هدفی متفاوت برای سال جدیدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
سلام به همه دوستان خوبم
خدایا ازت سپاسگزارم برای دریافت این آگاهی های ارزشمند
من هنوز دوره احساس لیاقت و نخریدم ولی دارم با همین فایلهای رایگان ایراد های خودم و پیدا میکنم و روش کار میکنم
وقتی که اومدیم خونه جدیدمون با همسایه طبقه بالایی مون دوست شدیم و باهم ارتباط داشتیم
اوایل که تازه اومده بودیم چون ما رو نمیشناختن خیلی رعایت میکردن که از خونشون سر و صدایی پایین نیاد
ولی یه مدت که گذشت و یه کم باهم ارتباط برقرار کردیم دیدم که اصلا دیگه رعایت نمیکنن و تا یه حدی که دیگه اصلا براشون مهم نبود الان نصفه شبه و ما خواب هستیم
مخصوصا صدای صندلی هاشون و مبل هاشون از بس روی سرامیک ها میکشیدن که من بعضی وقتا با صدای جابجایی صندلی ها نصفه شب بیدار میشدم از خواب
اوایل هر وقت مارو میدیدن میگفتن که ببخشید اگه سر و صدایی چیزی هست و از این حرفا
ما هم هی میگفتیم نه اشکال نداره نه مهم نیست
بعد از یه مدت احساس کردم دیگه اصلا براشون مهم نیست و انگار از این رابطه داره سو استفاده میشه
این اواخر دیدم که واقعا دارم اذیت میشم از دستشون و دارم شرایط و تحمل میکنم و بهشون حرفی نمیزنم
چرا؟
به خاطر کمبود عزت نفس
البته اینم میتونم بگم که پدرم یه آدمی هست که میگه اشکال نداره بزار ما اذیت بشیم ولی مردم راحت باشن
اگه ما اذیت بشیم مهم نیست ولی دیگران یه وقت اذیت نشن
منم همیشه اینطوری بودم و فکر میکردم این رفتار درستیه و این عادت و داشتم که خودم مهم نیستم ولی دیگران مهم هستن
من حرفی نزنم که کسی ناراحت نشه
من حرفی نزنم که دیگران راحت باشن
تا اینکه چند روز پیش دیدم واقعا دارم از دست همسایه مون اذیت میشم و خیلی هم سختم بود که بخوام بهشون چیزی بگم یا اعتراض کنم
ولی یه روز بهشون زنگ زدم و خیلی محترمانه گفتم که سر و صداتون خیلی زیاد هست و باعث ایجاد مزاحمت برای ما شده
ما میخوایم استراحت کنیم لطفا یه کم رعایت کنید
و اینکه یه فکری هم برای صندلی هاتون بکنین چون خیلی سر و صداشون میاد پایین
ایشون که یه خانومی هستن که چند سال هم از من بزرگتر هست کلی معذرت خواهی کرد و دیدم فرداش خودش بهم زنگ زد
کلی معذرت خواهی کرد و گفت در اولین فرصت یه فکری برای صندلی هامون میکنیم که صداش شما رو اذیت نکنه
و بهم گفت میدونم که سر وصدای ما زیاده و شما تا الانم خیلی صبوری کردین
یعنی طرف خودش میدونه داره مزاحمت ایجاد میکنه ولی چون ما هیچی نمیگفتیم و به قول استاد با شوخی و خنده رفع و رجوعش میکردیم اونا هم به خودشون اجازه میدادن که حتی نصفه شب هم سر و صدا کنن
یه جایی من فکر میکردم که باید به نکات مثبت توجه کنم و این اعتراض من میشه تمرکز بر نکات منفی
ولی دیدم نه من به بهانه اینکه باید به نکات مثبت توجه کنم دارم رو نداشتن اعتماد به نفسم سرپوش میزارم و جایی که باید اعتماد به نفسم و نشون بدم دارم فرار میکنم
من اعتماد به نفس ندارم که به طرف بگم
یا برای آسایش و راحتی خودم ارزش قائل نیستم بعد دارم به بهانه اینکه نباید به نکات منفی توجه کنم خودم و اذیت میکنم و میگم خودش درست میشه
من هیچی نگم من اذیت بشم و بیام به نکات مثبت توجه کنم و اینا خودشون درست میشن
ولی به خودم گفتم این یک مسئله ست که باید حل بشه
تا تو بهشون نگی ما داریم اذیت میشیم که اون نمیفهمه و به کار خودش ادامه میده و فکر میکنه تو از شرایط راضی هستی که حرفی نمیزنی
البته همسرم بهم میگفت که باید بهشون بگیم من میگفتم نه زشته ولش کن چیزی نگو
ولی وقتی دیدم دارم اذیت میشم
خیلی محترمانه خودم بهشون گفتم و از اون موقع هم دیگه سر و صدایی نشد ما هم دیگه اذیت نمیشیم
اگه ما خیلی خوب رو خودمون کار کرده باشیم و خودمون و بشناسییم متوجه میشیم کجاها باید عزت نفس مون و نشون بدیم و کجاها باید برای خودمون ارزش قائل باشیم ولی ازش فرار میکنیم
خدایا ازت سپاسگزارم که بهم فرصت نوشتن دادی
سلام بهت مونای عزیزم امیدورام حالت عالی باشه
ازت ممنونم بابت کامنتی که نوشتی
دقیقا اشاره کردی به پاشنه آشیلی که مدتیه درگیرشم
اینکه به بهانه ی تمرکز بر نکات مثبت بیایم سرپوش بذاریم روی کمبود عزت نفسمون و همش مواجه شدن با مسائلمون رو به تعویق بندازیم
همش از موقعیت هایی که باید عزت نفسمون رو نشون بدیم فرار کنیم.
این قسمت از نوشته هات دقیقا اشاره کرد به پاشنه آشیل من :
«یه جایی من فکر میکردم که باید به نکات مثبت توجه کنم و این اعتراض من میشه تمرکز بر نکات منفی
ولی دیدم نه من به بهانه اینکه باید به نکات مثبت توجه کنم دارم رو نداشتن اعتماد به نفسم سرپوش میزارم و جایی که باید اعتماد به نفسم و نشون بدم دارم فرار میکنم»
اتفاقا دقیقا امروز رفتم تو دل یکی از ترس ها که بخاطر کمبود عزت نفس به وجود اومده بود و با اون شخصی که از صحبت باهاش میترسیدم ، قاطعانه و محکم حرف زدم و کلی روی اعتماد به نفسم تاثیر گذاشت چون اینبار دیگه فرار نکردم و رفتم تو دلش
ازت ممنونم عزیزم که باعث شدی این نکات رو به خودم یادآور بشم
به نام خداوند هدایتگر
سلام به ژینای عزیزم
سال نو رو بهت تبریک میگم دوست خوبم
ازت ممنونم عزیز دلم که برام نوشتی و خوشحالم کردی
خدارو شکر که برات مفید بوده
منم تحسینت میکنم که با ترست روبه رو شدی و جایی که لازم بود اعتماد به نفست و نشون دادی و قاطعانه و محکم حرفت و زدی
با همین اقدام کردن و رفتن تو دل ترست کلی عزت نفست تقویت میشه و جهان بهت پاداش میده
خدارو شکر که اینجا هستیم و بهم کمک میکنیم
برات آرزوی بهترین ها رو دارم و امیدوارم امسال برات پر از اتفاقات قشنگ باشه
در پناه الله یکتا باشی عزیزم
سلام مونا جان
دوست خوبم چقدر درس داشت کامنت شما ازت ممنون و سپاسگزارم
بسیار تحسینتون میکنم که تحمل نکردید, اصل رو از فرع تشخیص دادید, با شجاعت و با اعتماد به نفس به کائنات خداوند پیام ارزشمندی ارسال کردید
انشاءالله هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد, سالم, پولدار و پیروز باشید
به نام خداوند هدایتگر
سلام دوست خوبم زهرا جان
سال نو رو بهت تبریک میگم عزیزم انشالا که سالی پر از ثروت و برکت و سلامتی و عشق و شادی داشته باشی عزیزم
زهرا جان ازت ممنونم که برام نوشتی
خدارو شکر که برات مفید بوده عزیزم
انشالا که امسال برات پر از اتفاقات قشنگ باشه
در پناه خدا باشی عزیزم
سلام مونا جان.
سال نو مبارک باشه برات.
کامنتت رو دوست داشتم چون دست گذاشتی روی نکته ی درستی:
ولی دیدم نه من به بهانه اینکه باید به نکات مثبت توجه کنم دارم رو نداشتن اعتماد به نفسم سرپوش میزارم و جایی که باید اعتماد به نفسم و نشون بدم دارم فرار میکنم
ولی به خودم گفتم این یک مسئله ست که باید حل بشه
دقیقا چیزیه که اواخر بهش رسیدم.
اینکه یه مسایلی اعراض (نادیده گرفتن) میخوان.
یه مسایلی حل کردن میخوان.
یعنی به قول شما، نمیشه پشتشون پنهان شد و گفت به خاطر توجه نکردن به نازیبایی ها ازشون اعراض میکنم.
یادمه تو عقل کل و توضیحات خوب اقا ابراهیم اونجا، تونستم به یه تحلیل خوب با خودم برسم در این دو مورد.
و البته به این نتیجه رسیدم اشکالی نداره اگه اولش بلد نیستی اعراض راه حله یا حل مسیله...
تو اقدام کن، به مرور زمان و در مسیر یاد خواهی گرفت و عضله ات تقویت میشه تو موارد بعدی که راهکار درست برای هر موردی چیه.
شجاعتِ گفتنت رو تحسین میکنم.
خیلی عالیه که تو مسیر لیاقت و ارزشمندیِ درونی هستی.
برات بهترین ها رو آرزو میکنم عزیزم.
خدایا شکرت که هستی.
به نام خداوند هدایتگر
سلام سمانه جان دوست خوبم
منم سال نو رو بهت تبریک میگم عزیزم
امیدوارم که در کنار خانواده عزیزت بهترین اتفاقها برات رقم بخوره و با اومدن نی نی قشنگتون خیر و برکت و ثروت و عشق خداوند بیشتر از قبل تو زندگی تون جاری بشه
ممنونم که برام نوشتی عزیزم
خوشحالم که دوستان خوبی مثل تو دارم که بهم دیگه کمک میکنیم برای حرکت در مسیر درست
عاشقتم عزیزم
در پناه خدا باشی
به نام هدایت الله
سلام خدمت خواهر خوبم مونا دوست هم فرکانسی وتوحیدی سایت
از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان چقدر انرژی گرفتم وشما را تحسین کردم از این قلم زیبایی که دارید
سال نوروز هم تبریک میگم امیدوارم در سال جدید بهترین نتایجها موفقیت ها را با کارد باور ها وعمل کرد درست شما به دست بیارید وما هم خوشحال بشیم
هر کجای کره خاکی که هستی امیدوارم همیشه بدرخشید
در پناه الله یکتا شاد سلامت و سعادتمند باشید انشاالله
به نام خداوند هدایتگر
سلام به شما دوست ارزشمندم
من هم سال نو رو به شما تبریک میگم و امیدوارم که امسال براتون پر از ثروت و سلامتی و شادی و اتفاقات قشنگ باشه
انشالا برای شما هم بهترین نتایج و موفقیتها رقم بخوره
ممنونم که برام نوشتین و خوشحالم که براتون مفید بوده
در پناه خدای مهربان باشید
سلام به استاد عزیزم ومریم جان وسلام به خانواده بزرگ و ارزشمندم سال نو همگی مبارک انشالله سالی پراز رشد وبرکت داشته باشید
من دوسالی هست که دوره عزت نفس رو خریدم گاهی عمل میکنم گاهی هم نه،ولی امسال قبل سال تحویل تصمیم گرفتم به جای اینکه ازین شاخه به اون شاخه بپرم روی یک گزینه تمرکز کنم که مهم ترین هم هست وگفتم من روی عزت نفس کار میکنم بعد بقیه موارد
چون اساس همه چیز عزت نفسه،نشستم و هر فکر و نظر منفی که به خودم داشتن رو نوشتم یعنی هر چیزی که به من احساس منفی میدادو جلوش تضاد اون افکار ونوشتم خیلی جوابهای منطقی بود انصافآ،مثلآ اینکه من خیلی جذاب نیستم وتضادش=جذاب بودن آدمها به احساس لیاقت آنها بستگی داره واینکه چقدر خودشان را دوست دارند وقیافه اصلآ مهم نیست به علاوه من خیلی هم زیبا هستم
بعد که استاد اون ویدئو رو به اشتراک گذاشتن برای من یک نشانه بود که مسیرت درسته و اینکه پرقدرت در همین مسیر ادامه بده،من هرروز اون موارد رو میخونم واگر مواردی به ذهنم برسه اضافه میکنم ومطمئنم اگه همینطور ادامه بدم وروی عزت نفسم کار کنم به فرد دیگه ای در آخرسال تبدیل میشم باتوکل برخدا
برای همتون آرزوی بهترینهارو در سال جدید دارم️
بنام خدا سلام به استاد عزیز و مریم جان
خداو شکر میکنم که بازم از یکی از فایل های بینظیر شمارو گوش دادام و ایشالله او طور که حقش هست بهش عمل کنم
کار کردن روی خود مون که خیلی کار ساده ای نیست اما تمام زنده گی مون بسته گی به این موضوع داره استاد جان خیلی نکته ای خوبی رو توضیح دادید خیلی خیلی از شما سپاسگذارم
یا اینه که میدونم اول باید خودم از درون تغیر کنم اما بازم حواسم پرت میشه همه مون اینطوری هستیم همش خوایم یه چیزی رو از بیرون تغیر بدم در حالی که باید همین خورده عادت ها رو تغیر بدیم استاد الان که دارم این کامنت رو مینویسم دلم میگیره و چشامم پر از اشک میشه
که چرا از این آموزش ها ساده رد میشیم و دنبال یه چیزی دیگه استیم یه آدم خیلی عجیب غریب یا یه کتابی که خیلی قیمتش بالا باشه نمیدونم
با این که همه چی برام روشنه راه رو از شما یاد گرفتم بازم همیشه سعی میکنم که با اعتماد بنفس باشم احساس لیاقت بیشتری داشته باشم
سلام وعرض تبریک سال نو
خدمت استاد جان دل ومریم بانو
چقدر این دوره احساس لیاقت ترکوند اسفندماه منو از همه لحاظ پرداخت بدهی میلیاردی از طریق ورودی درامد و جهش ده برابریم بالا برد در یکماه وهمه چیز در جهان احساس لیاقته و بس احساس خودارزشمندی ،تو هزاری دوره روانشناسی ثروت عبارات تاکیدی باورهای قدرتمند مالی در درونت ایجاد کنی، ولی عمیقا خودت لایق ندونی و این احساس لیاقت و از این جنس افکار به جهان هستی ندی،بی نتیجه بودن و وقت تلف کردن وچقدر من ارزش قائل شدم برای کار ارزشمندم در این ماه وحتی برای قرادادهای جدید درصد بالا اعلام کردم
چون کارم ارزشمند و مقدس
من سال 1403 رو سال احساس لیاقت و احساس ارزشمندی خودم نامگزاری کردم
خدای من چقدر این جهانت باحاله ،اینکه پاسخ فرکانس هارو در لحظه بر میگردونی ومن واقعا مثل شما تو هر زمینه مخصوصا زمینه مالی رشد عالی داشتم بعلت لایق دونستن خودم تو این موقعیت و احساس ارزشمندی و لیاقت خودم بوده ، اما بزرگترین ضعف من در روابط و فدا کردن و تمام کردن خودم برای همه و الویت دسته دوم بودن خودم در زندگی بوده دغدغه من حل مسائل دیگران بدون حتی درخواستشون از من بوده و نقش ناجی و خدارو بازی کردن بوده که بزرگترین اسیب بوده و همین فرکانس بی ارزشی که به جهان هستی دادم از طریق خود اون نفرات با بی احترامی بهم برگشته
و خداروشکر که فهمیدم مشکل دلسوز بودن نبود
همه چیز قانونه در این جهان هستی و طبق منطق من افکاری که به جهان ساطع کردم مدام حس بی ارزشی خودم بوده و نداشتن اولویت برای خودم بوده
و اما من براحتی خالق رویاهام هستم و به اندازه کافی طعم خوشبختی مالی چشیدم ولی کل ثروت جهان در اختیارت باشه و حس ارزشمندی مکملش نباشه مثل چرخ پنچر یه ماشین
و اما سمیرا سال 1403برای خودش هدفگزاری میکنه و اینجا میزارم که به شرط حیات سال 1404 بیام بخونم و متوجه روند رشدم بشم به صورت مکتوب
1-هدفمن رشد شخصیتی خودم و دوست داشتن خودم و احترام گذاشتن به خودم
و ایجاد ویژگی هایی در درونم که منو به این حس ارزشمندی خودم هرروز نزدیک و نزدیک ترم کنه
2-سمیرا امسال از طریق قانون سلامتی به وزن ایده ال میرسه حداقل 20کیلو کاهش وزن در یکسال و طی کردن روند تکامل ورزش جز لاینفک زندگیم
ویژگی های لازم برای رسیدن این هدف ورزش کردن و غذای سالم و مراقبت از سلامتیم
3-حذف ادم های سمی زندگیم هرچقدر هم نزدیک باشن اعم از خانواده
ویژگی لازم برای رسیدن به این نتیجه ،کنترل روابط اولویت داشتن خودم قبل ازهمه ، کمک کردن در صورت درخواست دیگران ،ترک دلیوزی های بیجا ،نقش خدا رو باز نکردن و مسئولیت نداشتن نسبت به زندگژ دیگران
4-احترام بیشتر گذاشتن به کسانی که بهم احترام میزارن
5-اموزش دیدن و ترک فضای مجازی امروز 8فروردین اینستاگرامم حذف کردم و جای چرخیدن ساعت ها در اکسپلور وقت برای دوره احیاس لیاقت و قانون سلامتی
6-هدایت خداوند و خرید دوره کشف قوانین زندگی و کار کردن رو ترمز ها و باورهای محدود کننده و جایگزین کردن افکار و باور های قدرتمند
خدایا شکرت برای هدایتت برای این اموزش برای این فایل عالی که بزرگترین تلنگر زندگیم بود و پاسنه آشیل ضعف روابطیم فهمیدم که حس عدم ارزشمندی و داشتن احساس لیاقت خودم بود
خداوند میبینه چقدر برای خودمون ارزش قائلیم و ظرفم چقدر بزرگ امسال رو احساس لیاقتم کار میکنم و ظرف و پیمانه مو بزرگ و بزرگ تر میکنم
هر غذایی رو امسال به جسم و روحم نمیدم
برای زمان ووقت خودم ارزش قائلم
خدایی که جز توکسی نیست بهترین ها رابرایم فراهم کن و هرگز دست از هدایت من برندار
آمین
با آرزوی شادی و تندرستی توام با احساس لیاقت برای تک تک عزیزانم
سلام دوست همفرکانسی ام.سال نومبارک.تبریک میگم به شما بابت برنامه ریزی عالی که انجام دادی برای این سال پُربرکت امیدوارم که در تک تک آیتم هایی که گفتی موفق باشی وخبرهای خوبتو بخونیم .دوره قانون سلامتی واقعا معجزه میکنه اگر درست اجرا بشه 20کیلویی که گفتی درماه اول بدون زحمت وناراحتی کم خواهی کرد .به امید روزهای پُرازسلامتی وشادی بیشتر برای شما وخانواده محترم.درپناه خداباشی
خدایا شکر
خدایا کمکم کن کامنتم بخاطر دل خودم و احساس خوب الانم باشه
کلماتت رو جاری کن
استاد سلام
یادت میاد تو دوازده قدم انگشت اشارهتو گذاشتی روی گونهت و گفتی از وقتی قوانین رو درک کردی تو بندرعباس با شرجی بودن و آبسوز بودن هوا داشتی قدم میزدی و اشک میریختی؟ میگفتی لطیف شدی؟ انگار قلبت باز شده بود؟
الان من تو اون حالم، تازه فهمیدم قصه روزگار چیه
الان لمس کردم اون انگشتی که کشیدی روی گونت و گفتی لذت میبردم و اشک میریختم
خدا ، این خدای عاشق ، چیکار میکنه با دل آدم
روانشناسی ثروت یک ، جلسه 9 و 19 ، منو داره دیوونه میکنه ، نمیدونم ، شاید الان نفهمم ولی خیلی اتفاقا داره میفته
الان احساس میکنم استاد وقتی میگفتی هدف ما از زندگی لذت بردنه یعنی چی ، منم قلبم باز شده منم دارم از الانم لذت میبرم ، قراره تغییر هایی تو زندگیم رخ بده که عمررررراً اگه بدون خدا توانایی شو داشته باشم
میخوام پا بذارم به مسیر مورد علاقم ، الان ذوق دارم ، میدونم و درک کردم چیکار کردی شما استاد
وقتی فهمیدی خدا ، این خدای عاشقی ، تورو فرستاده چیکار کنی و چه تغییر هایی در دنیا شکل بدی ، از اون وضعیت که خیلی باب دل کسی نیست ، یه جمله گفتی و همون جمله داره مغز منو منفجر میکنه
گفتی : خدایا ، عشق و حال با من ، بقیه کارا (ثروت و نعمت و سلامتی و رابطه عالی و…) با تو
خییلی این جمله خوبه ، الان درکش کردم ، چقدر این خدا اهل دله
این خدای عاشقی ، یه قانونی گذاشته و گفته هرکی عشق و حال کنه و در مسیر درست باشه و به من ایمان داشته باشه هواشو دارم ، دستشو میگیرم ، ثروت که سهله ، بهشتی که در قران صدبار گفتم در اخرت میبنیید رو در همین دنیا بهش میدم ، نمونش استاد عباسمنش
خییلی حرفه دیگه دنبال پول نباشی ، نه اینکه بدت بیاد نه ، اینکه برای امورات زندگیت چشم به هیچ شغلی نداشته باشی ، که فلان شغل باعث میشه زندگیت بچرخه ، همرو بذاری کنار و این جرأت و جسارت و شجاعت رو داشته باشی و بری توی مسیری که اصلا 80ملیون ایرانی فکرشو نمیکردن کسی از این مسیر پول بسازه ، بسازه چیه بابا پول و ثروت پاداش بگیرع از خدا، هیچکس فکرشو نمیکرد ، ولی تو استاد یه ایمانی داشتی یه شجاعتی داشتی که واقعا تو دنیا خیلی تعدادشون کمه همچین ادمایی
زن و زندگی و بچه و بدهی و کار و حرف مردم رو سپردی دست الله و رفتی سراغ چیزی که باهاش زنده بودنو تجربه میکردی ، سراغ چیزی رفتی که شغل نبود ، پولی توش نبود ، اما قانون رو درک کرده بودی که فقط و فقط مسیر علایق ماست که مارو به همه چیز میرسونه ، مسیری که عاشقیو تجربع میکنی و لذت میبری از اینکه زمان از دستت در رفته ، حال میکنی ، نه برای پول ، بلکه برای سپاسگذاری از خدایی که عشقو بهت نشون داد
بابا چیه این خدا اصلا
میگع عشقو حال با تو پول و نعمت با من
اینهمه زمان طول کشیده دنیا رو به اینجا برسونه بعد بیاد بگه ای بنده من ، برو کارهایی بکن که دوست داری ، منم هواتو دارم
در نگاه اول خیلی مسخرست، خیلی جای فکر داره این قانون خدا ، اصلا خیلی حرفه که تو بری لذت ببری و خدا با این کار حال کنه ، مگ میشه تو لذت ببری و خدا نگات کنه و از تو بیشتر لذت ببره؟
استاد ، حرکتی که شروع کردی بی پایانه و تا دنیا پابرجاست پاداششو میگیری
استاد خیلی جرأت میخوادا ، یعنی هرچی فکر میکنم میبینیم چقدر باید خدای دلت بزرگ باشع چقدر ایمان داشته باشی که با اینکه کسی اینارو بهت نگفته ، الگویی نداشتی تو خانواده یا شهرت ، چیزیو که احساس کردی درسته با جسارت تمام انجام بدی
و دنیای عاشقیِ خدارو گسترش بدی ، اصلا شما اینکارو نکردی ، اون ایمانی که تو وجودت بود برای شروع این مسیر ، خدا کاشته بود تو دلت ، خدا خودش خواست عاشقیو ترویج کنی ،
وااااای از این خدای من، خودش با این مسیر هدایتت کرد سایت بزنی و یک عده افراد رو دورت جمع کرد تا اون عاشق شدنی که یاد گرفتیو یاد اونها همبدی
داشتم عکسایی که در فایل اشنایی با سایت گذاشته بودید نگا میکردم، عکس سمینار ها و تورهای خداپرستی
استاد ، نمیدونی چه جرأتی بهم دادی ، وقتی دیدم از وضعیت ناجالب توی اتاق سیمانی ، به چه جایی هدایت شدی ، چه آدمهایی که دارن عاشقانه آموزش میبینن
اینو بهم فهموندی که بابا تو خود پای در راه بنه و ناله نکن چیزی نپرس ، پای در راه عاشقی بنه ، پای در راه موردعلاقت بذار ، و هیچ مپرس ، خدا گویدت که چون باید کرد
من الان قم هستم ، هوا عالیه ، هوای دلم عالیتر ، چون یچیزی رو درک کردم که نمیتونستم باشما به اشتراک نذارم ، باید رد پا میذاشتم
کار خدا خیلی خووووبه اصلا
فکر کن تو جای خدا هستی ، عاشق و دیووانه چیزی هستی که خلق کردی ، با اینکه خیلی چیزا خلق کردی ولی این یکیو خیلی بهش بهادادی ، کل مخلوقاتت رو به حمد این مخلوقت فراخوندی
تا اینجا اوکی ؟
بعد این مخلوق تو ، خودش خواسته بره توی زمین و احساسی که توی خدا داریو تجربع کنه ، خودش خواسته بره و آزاد و خود مختار چیزی که میخوادو خلق کنه
بعد تو که خالقش هستی این اجازرو بهش دادی ، فرستادیش زمین ، اما انقدر عاشقش بودی نتونسی تنهاش بذاری ، یه بخشی از وجودت رو باخودش برد زمین
وقتی این مخلوق تو ، بدنیا میاد پاکه ، ولی از اونجایی که خواسته ازاد باشه و خودش باشه ، شروع میکنه به خلق کردن چیزایی که ناخواستشه
اون بخشی از وجودت که باهاش به زمین فرستادی از این زندگی مخلوقت راضی نیست ، اون بخش زیبای وجودت دلش میخواد این مخلوق تو در زمین هم همه چی داشته باشه ، توهم که عاشقشی ، خب چیکار کردی؟ دوباره روی زمین همه چیزو در اختیارش گذاشتی ، همه کار و همه فداکاریی برای این مخلوقت کردی ، ولی این مخلوق تورو یادش رفت ، گمراه شد ، متکبر شد ، فکر کرد چقدر توانمنده ، چقدر خود ستا شد ، این مخلوق اومد به هم نوعان خودش قدرت داد و فکر کرد اونا میتونن بهش نعمت بدن ثروت بدن کار بدن پارتی کنن براش ، یعنی به کل یادش رفت اومده زمین که خلق کنه ، که تجربه کنه مثل تو بودن رو
ولی باز ، باز دلت نیومد این بندتو ول کنی ، بخش وجودیت که باهاش به زمین فرستادیو گذاشتی راهنماش ، انقدر تضاد تو زندگیش ایجاد کردی که این مخلوق هدایت شد به اصل خودش
تورو دوباره یادش اومد ، ولی خودش نخواست که ، تو یادش انداختی ، یعنی عشقی که تو به این مخلوق داری باعث شد دوباره یه چیزایی یادش بیاد ، میبینی چقدر بخشنده ای؟
با خودت گفتی حالا که این مخلوق سر به زیر شده ، حالا که خواسته هاش مشخص شده حالا که تنها قدرت رو در وجود من میبینه ، حالا وقتشه اون یکاری کنه
تویی که خالقشی اومدی قانونی بهش یاد دادی ، قانون عاشقی ، با اینکه این مخلوق اینهمه بدی بهت کرد ، تورو یادش رفت ، اومدی دستشو گرفتی
بازم ازش چیزی نخواستی ، با اینکه اینقدر عاشقشی
با اینکه اینقدر بهش بها دادی و کل مخلوقاتت رو به سجدش نشوندی بازم ازش انتظاری نداشتی ، بازم نخواستی برای تو یکاری بکنه ، بهش گفتی برو و کارهایی رو انجام بده که لذت میبری ، بهش گفتی ای مخلوق ، به چی علاقه مندی ؟ برو اونکارو بکن ، منم هواتو دارم
تمام نعمت های دنیا رو فدای سرش کردی ، بخاطر چی اخه ؟ یعنی انقدر تو خاکی هستی انقدر تو خوبی که نیومدی بهش بگی خودتو فدای من کن ، بهش گفتی عشق و حال کن ، من پاداش میدم بهت
میبینی چقدر سخاوتمندی تو ؟
تو که خالق همه چیز و هیچ چیز هستی با این همه دبدبه و کبکبه ، خودتو در اختیار بندهت قرار دادی!
نعمتهایی رو بهش دادی که هیچ سودی برات نداشت ، ولی انقدر عاشقشی که از لذت بردن مخلوقت بیشتر لذت میبری ، دنیارو جوری ساختی که همه چیز حول محور لذت بردن این مخلوقت باشع ، و پاداش خودت چی؟پاداش اینهمه فداکاری که برای بندت کردی چی ؟ هیچی!
خودتو جوری شرطی کردی که فقط وقتی این مخلوقم لذت برد و حالش و احساسش خوب بود ، اونموقعست که اونم برات جبران کرده ، یعنی این بنده های تو ، اگه تو زندگی زمینیشون هرچقدر بیشتر لذت ببرن و بیشتر عشق و حال کنن تو هم بیشتر لذت میبری ، سپاسگذاریو گذاشتی در لذت بردن مخلوقاتت از نعماتی که بهش دادی
میبینی چقدر خدای عاشقی هستی تو ؟
همه کاری براش کردی فقط ازش انتظار داشتی لذت ببره از چیزایی که داره ، لذت ببره از انجام دادن کارایی که عاشقشه ، این عشق واقعیه ، عشقی بدون چشم داشت ، عشقی که حاصلش لذت بردن مخلوقاتته ، و لذت بردن مخلوقاتت میشه لذت بردن تو
استاد تو فضای عجیبی هستم ، جمله هام دست خودم نیست ، از دل میاد
خدایی داریم که همه کاری کرده برامون و منتی سرمون نگذاشته که هیچ ، گفته لذت ببر بیشتر بهت میبخشم
خدایا ، اون جرأتی که بع استاد دادیو ازت میخوام ، یه جسارتی بهم بدی که از رفتن به سمت لذتهای بیشتر نترسم و نجواها حریفم نشن ، جسارتی بهم بده که کل دنیارو بذارم کنار و برم سمت عشقو حال ، نعمت هم که میاد از سمتت دیگه ، شرط خودت این بوده ، خودت گفتی ای مخلوق من ، تو لذت ببری انگار من لذت بردم ، برو عشقو حال کن،ثروت و نعمت از من
استاد میخوام دعوتت کنم به یک شعر خدایی
یک شعر بینهایت زیبا
بی تابی و دلبر و دلدار، حاصل عمرم مستی و راستیست
منم آن مجنون که ندارد لیلی ندارد هیچی ندارد
بخدا دل بچگی میخواد ، هیچی نمیخواد زندگی میخواد
بخدا من دنیارو دیدم هرچی دویدم هیچی ندیدم
چه کنم چه کنم نکن ای دل من ، که دلم به خدا وصله ، آروم بگیر دل
دل و دل نکن ای دل من که خدا با توئه همه جا،جون من دنیا دو روزه
مممممممنننن ، یه پرنده رهایممم
هِییییی، غم مخور بشنو صدایم
منننن ، با خودم حالم چه خوبه
ممننن ، تنهایی حالم چه خوبه
حال من حال عجیبی ست
هیچکسی فکر کسی نیست
غم نخور که خبری نیست
قصه ی این زندگی هیچی نیست
شعر بالا اهنگ پرنده رها اثر شارومین هستش ، استاد پیشنهاد میکنم این اهنگو گوش بدی وقتی داری کامنتمو میخونی ، این احساس خوبی که دارم شماروهم دربرمیگیره
خدایا شکرت
استاد خیلی دوستت دارم ، در پناه خدای عاشقی ها هرروز لذت های بیشتر رو برات آرزو میکنم
سلام مجدد
استاد ، خدا بهم الهامی کرد و جسارتی بهم داد و تونستم همین الان استعفامو بدم ، با اینکه خیلی مسائل مالی دارم اما مثل شما عمل کردم ، با خدا معامله کردم ،
گفتم اگه میخوای لذت ببری از لذت بردنم، مسائل منو حل کن ، من فقط سکت علایقم میرم ، بقیه کارا با خودت ، اونم گفت چشم ، اون از من مشتاق ترع برای لذت بردنم
خدا بهم جسارتو داد ، اونم نیم ساعت بعد از گذاشتن کامنت ، خدای سریع الجواب ، خدای وهاب ،
دیگه قصه رو میبندیم دیگه ، قرارمون با خدا این شد
لذت بردن از من ، ثروت و نعمت با خدا
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم عزیزم و دوستان گلم
استاد سپاسگزارم ازتون برای تمام آموزه هاتون ،مخصوصا دوره ی احساس لیاقت. دیدین بعضی تجربه ها رو هر چقدر برای یکنفر توصیف کنید تا خودش تجربه نکنه نمیفهمه چی میگین،خلاصه درک اون تجربه از توان کلمات خارجن ،فقط باید حس بشن تجربه بشن.
استاد دوره ی لیاقت هم همینطوره، تا نشنوی تکرار نکنی عمل نکنی ،نمیشه پی برد ب این داستان.
اصلا درکی ک از جهان،مسایلت،اتفاقاتات،اهدافت،روابطت داری با احساس لیاقت، یا بدون احساس لیاقت از زمین تا آسمون فرق داره.
این جمله ک من ارزشمندم بدون قید و شرط چقدر زندگی رو عوض میکنه، هدفگذاری رو عوض میکنه.
من تو دوره ی چلنجینگ از زندگیم هستم،با دوره ی احساس لیاقت یک حسی دارم که یک زره آهنی دارم درمقابل این تضادها، و مهمتر از همه یک دوست صمیمی یک تکیه گاه دارم در هز شرایطی هر موقعیتی،هز چالشی،هر تضادی، که عاشقانه و صبورانه در کنارم هست و منو پذیرفته همینطور ک هستم و کنارم هست تا آخرش.
بنظرم بزرگترین دستاورد این دوره تا الان برای من این بوده که دیگه ترسم از خودم کمتر شده، قضاوت خودم از خودم کمتر شده، نامهربانی و سرزنشم از خودم کمتر شده، دشمن منتقد خودم نیستم، مهربان شدم با خودم ،دوست شدم با خودم واین چقدر حال منو خوب کرده، چ آرامشی داده
قبلا چالشی مشکلی پیش میومد،اولین چیزی ک ب فکزم میرسید این بود که به خواهر بزرگم ک خیلی با هم صمیمی هستیم و با هم رو این دوره ها کار میکنیم بگم، و اون همیشه نقش یک دوست خوب رو بازی میکرد و حالم خوب میشد، یعنی با ایشون صمیمی تراز خودم بوذم، ولی الان با خودم صمیمی تر شدم، میتونم ب خودم عشق حمایت انگیزه بدم بدون سرزتش قضاوت.
قبلا همش دنبال تایید و تحسین از دیگزان بودم،الان میتونم تو چشای خودم طولانی نگاه کنم تو آیینه و از زیباییهام برای خودم بگم و قضاوت نکنم خودمو.
و یک دستاورد دیگه اینکه نشتی انرژیمو پیدا کردم،
احساس خوب من مثل یویو بود و دقیقا نمیتونستم بفهمم مشکل کجاست. یعنی مشکل رو میدونستم ولی ریشه ش رو نمیدونستم.
من با خواهر کوچکترم همیشه مشکل داشتم بحث دعوا اختلاف نظر، یک روز خوب چند روز دعوا. واین از لحاظ احساسی منو پایین میاورد ،طوری ک کارمیکردم حالم خوب بود، دوبارع حال بد، دوباره کلی تلاش ک ب حال قبل برگردم.
و خیلی تصمیمات هم گرفته بودم ک حل کنم،چند روزی میشد،بازم نمیشد
تا اینکه با کار کردن روی احساس لیاقت و ارزشمند دونستن خودم و رفیق شدن با خودم و درک بهتر از قانون جهان،خداوند منو هدایت کرد ک مشکلم کجاست
مشکل من عدم درک درست قانون جهان، بی لیاقتی،وابستگی بود
من با خواهر بزرگم ک با هم دوره ها رو کار میکرذیم رابطه ی بسیار صمیمی داریم ،ک ساعت ها حرف داریم برای گفتن، ولی چزا چون ما در یک فرکانس بودیم و تلاشی لارم نبود و همش لذت بود
ولی با خواهر کوچکترم که اصلا اعتقادی نداره ب قانون و مثل اکثریت جامعه زندگی میکنه و دایم اخبار بحث غر توقع داره،، میخواستم همون رابطه ی صمیمی رو داشته باشم ، که عملا نمیشد چون کارمیکردم رو فرکانس هام هیجانی میشدم میومدم پیش ایشون، ایشون هم در این فرکانس نبودن و منتهی میشد ب دلخوری بحث. من داشتم در جای اشتباه زور میزدم
حالا ب چ دلایلی میخواستم این رابطه نه تنها حفظ بشه ،بلکه صمیمی و با کیفیت بشع ،همونطور ک با خواهرم بزرگم هست
اول: من چون مهاجرت کردیم تو یک کشور غریب و از خواهر بزرگم هم دور شدم، و اینجا دوست آشنا کسی نیست، حتما میگفتم باید با این صمیمی باشم اینجا ک بگردیم و دوست باشیم.
من دچار جهل شده بودم ،قانون جهان رو فراموش کرده بودیم، من تمام وردی از شبکه های اجتماعی و دوستان رو کنار گذاشته بودم ، اما خواهرم رو نمیتونستم کنار بذارم، چرا؟
بخاطر احساس گناه ک از عدم لیاقت میاد، من فکر میکردم اگر رابطه ی صمیمی با اعضای خانواده م نداشته باشم، آدم بدی هستم
فراموش کرده بودم ک آنچه ما رو بهم وصل میکنه ، مدار فرکانسی هست نه پیوند خونی. و ما مسول نیستیم وظیفه نداریم ک تا آخر عمر با خانواده صمیمی باشیم و رابطه ی نزدیک ، اگر اونها در مدار نباشن جدا میشن
و مثال جدایی استاد از همسر سابقشون رو بیادم آورد خداوند و اینکه نشتی انرژی استاد بسته شد.
من آرامش خودم،انتخاب خودم رو مهم نمیدونستم، من کار میکردم جهان میخواست منو جدا کنه، من نمیذاشتم و باز برمیگشتم ب خونه ی اول.
من دنبال تایید مادرم بودم، ک میگفت بچه های مردم با هم صمیمی ان، من فکر میکردم اگر منم صمیمی نباشم یعنی یکجای کار میلنگه، من خودمو مقایسه میکرذم، و درست بودن اعمال و رفتارمو در مثل بقیه بودن میسنجیدم ن احساسم.
من از نداشتن دوست و همصحبت اینجا مترسیدم، ولی الان خودم دوست خودم شدم، با خودم صحبت میکنم،عشق میدم، تایید میکنم،خرید،پیاده روی با لذت
این عدم احساس لیاقت و نیاز ب تایید شدن طوری منو میکشید پایین و دچار جهل کرده بود ک اصن بقیه ی نتایج خوبم تو زمینه ی مالی، رفاهی، توحید،سلامتی رو نمیدیدم، و میگفتم حتما من درست کار نکردم و عمل نکردم به قانون، اگر نه ک ابن رابطه م درست میشد
بله من درست عمل نمیکردم، ولی ن به اینخاطر ک رابطه م با خواهرم درست نمیشد
به این خاطر ک من چسبیده بودم به یک آدم و میخاستم فقط صمیمیت رو با این آذم تجربه کنم و طبق قانون هم باشیم در صورتی ک ایشون اصلا علاقه و اعتقادی ندارن
من قبلا فکر میکردم ک وابستگی فقط مختص ب رابطه با جنس مخالف هست، ولی الان متوجه شدم یکی از بزرگترینهاش میتونه در مورد خانواده باشع که حالا چون رابطه ی خونی داریم و باورها و احساس گناه هم داریم ک ما مسولیم در برابر اینا، و یا اینا مسولن در برابر من، ک از شرک میاد، از عدم درک قانون جهان میاد، تا وقتی اینجوری فکر کنم نمیتونم پیشرفت چشمگیری داشته باشم، چون موفقیت جمعی وجود نداره
احساس لیاقت بهم کمک کرد ک خودمو از لحاظ ذهنی رها کردم، درسته از نظر فزیکی جدا نشدیم، ولی اینم جسارت میخاد ک از نظر ذهنی خودتو رها کنی از این وابستگی ک بگی من میخام خوشبختی پیشرفت و عشق رو تجربه کنم، حتی اگر خانواده م هم کنارم نباشن.
ک این فرق میکنه با دفعه های قبل ک بخاطر ناراحتی قطع رابطع کردی
اینبار تمرکزم رو روی خوذم گذاشتم با احساس خوب ولی چ باورهایی پشت این اقدام هست ک انقدر آرامش رو برای من آورده
1. من همبنجوری کافی و لایقم ،ارزشمندم
2. من با دیدگاه بقیه تعریف نمیشم، رابطه با یک آدم خاص موفقیت منو تعریف نمیکنه
3. ما با کسانی خانواده هستیم و دوست هستیم ک همفرکانسیم ن الزاما رابطه ی خونی داریم
4. من مسول درصد برخوردها و زوابطم هستم، پس هیچکس مسول نبست، هیچکس هیچ بدی ب من نکرده، پس من رها هستم و کینه ای ندارم
5. من مسولیتی در قبال زندگی کسی ندارم،و بقیه هم مسولیتی در قبال من
6.من وقتی میخام تغییر کنم همه ی مولفه ها رو رها کتم، و دست خدا رو باز بذارم، تعیین نکنم ک میخام ب خوشبختی برسم با این شرایط با این آدم
8. این آدما هم همشون ارزشمندن صرفا بخاطر اینکه ب دنیا اومدن، اگر مطابق توقعات من نیستن، ابن اونا رو بی ارزش نمیکنه، هم من ارزشمندم هم اونا،فقط در یک مسیر نیستیم، و دیگع تقلا نکنم
7. من ارزشمندم حتی اگر تنها باشم ،حتی اگر فعلا انتخاب این مسیر منجر به تنهاییم باشه، من خودمو دارم،خداوند رو دارم، و در زمان مناسب ک فرکانسها م قویتر بشن خداوند انسانهای جدید و همفرکانس رو برام میفرسته اگر من نچسبم ب آدم خاصی
9.من ارزشمندم و لیاقت تجربه روابط با کیفیت رو دارم، و از روابط نامناسب میام بیرون ،ولو اون رابطه با هر کسی باشه
10.تو دوره ی لیاقت شما گفتین کسی ک احساس لیاقت نداره،از سکوت میترسه، همش میخاد هر جایی هست ی حرفی چیزی باشه، و درسته من میترسیدم از این سکوت ک بین منو خواهرم بود چون اتاقمون یکی هست، و احساس گناه داشتم در مقابل این سکوت و خودمو مسول میدونستم، و آدم بدی میدیدم اگر همصحبت نشم، الان نمیترسم از این سکوت، در کنار همیم ولی بدون حرف بحث دعوا، و احساس مسولیت و گناه هم نمیکنم ک شادش کنم،سرگمش کنم
من فهمیدم، این پاشنه ی آشیل منه، احساس مسولیت گناه در برابر خانواده م و من ارزشمندی و خوب بودنمو گره زدم بودم به رضایت خانواده و معیار موفقیتم هم صمیمی بودن با اونا و تمام انرژیم هم صرف این مساله میشد، ولی با احساس لیاقت و توحید و درک درست فرکانس این جسارت رو پیدا کردم،تو ذهنم تمام کنم این مسیر و تقلای بیهوده رو ک زنذگیم مثل دویدن روی تردمیل شده بود، ب هیچجا نمیرسید
چند روزه که با ابن درک و عمل به آرامش و صلح بینظیری رسیدم
استاد سپاسگزارم برای این آموزش های بینظیر و گرانبهاتون
عاشقتونم استاد عزیزم
به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید
سلااااااام خدمت تمام دوستان و استاد جانم
الان که این کامنت را مینویسم دو سه روزی میشود که از مسافرت برگشتیم سفر ما از اصفهان به سمت چابهار و بعد بندرعباس و شیراز و یاسوج بود و خدا میدونه در این سفر چقدر قدرت و زیبایی های خداوند و تنوع نعمت هاش و فراوانی نعمت هاش را دیدیم از مسیر هایی که تفاوت پوشش گیاهیش آدم را وجد و میآورد تا فراوانی شتر و گاو و بز در جاده ها و جاری شد آب در سوراخ سوراخ های کوه
ولی اتفاق معجزه آسایی که رخ داد باعث شد که من بخوام اینجا به اشتراک بزارم
خاطرم هست هر وقت کنار دریای عمان بودم و اون شکوه عزمت دریا را میدیم که جایی آرام هست و چند متر اون طرف تر به قدر خروشان است که قد موج از سخره هم بالا تر میزنه دائم این تیکه از شعر پروین اعتصامی میومد تو ذهنم و زمزمه میکردم ما به دریا حکم طوفان میدهیم و….
القصه….
شب بود و داشتیم از شهر زرآباد به سمت بندر جاسک میرفتیم جاده دوطرفه بود و بیشتر ماشین ها از سمت روبرو با نور بالا میومدند و دیدن جاده برای همسرم سخت بود که ناگهان وسط جاده یک موتوری دید و داد سمت جاده خاکی و بعد دوباره به سمت جاده و چون سرعت 110 تا بود جمع کردن ماشین سخت شد و ما دست کم وسط جاده چهار دور داشتیم می چرخیدیم همه ما میدونیم تو اون سرعت اونم جاده دو طرفه که هر آن امکان داره ماشینی دیگه ای بیاد و برخورد صورت بگیره چه فاجعه ای رخ خواهد داد و من که از یک ترمز سریع قلبم تو دهنم میومد اینبار تو هین چرخیدن هی به همسرم میگفتم مهدی تو میتونی ماشین را نگه داری که به لطف الله تو خاکی سمت مقابل ایست کردیم
خاک همه جا را گرفته بود و من پیدا شدم و نشستم و فقط میگفتم خدایا شکرت
از روستاهای اطراف اومدند سمتمون و پسره گفت ما داشتیم بازی میکردیم که دیدیم ماشین شما همین طور داره میچرخه وسط جاده
تازه همسرم دیده بود که همون لحظه که نگه داشته کنار تایر جلو یه سنگ بزرگ بوده که اگه بهش برخورد میکردیم تو اون شیب ماشین چپ میکرد
نمیدونید چقدر دل ما آرام بود من حتی به همسرم و بچه ها گفتم تو اون لحظه در عین ترس خودش ولی احساس میکردم توی گهواره خداوند هستم و دقیقا باز یاد این تیکه شعر افتادم که ما به دریا حکم طوفان میدهیم
حالا فکر کنید همسرم دائم در سفر و جاده هاست و آدمی نبوده که تازه زده باشه تو جاده ولی خدا میخواست که ما بدونیم هر لحظه کنار ماست و اولین استراحت گاه ایستادیم و نماز شکر خوندیم و پسرم تو سجده داشت گریه میکرد و اومد به من گفت مامان من واقعا خدارا دیدم همش میخواستم خدا خودش را به من نشون بده و واقعا دیدمش نورش. ا تو هین اون اتفاق دیدم و تو برگشت دائم گریه میکرد و میگفت مامان تا بوته های توی جاده را میبینم انگار خدا را میبینم و احساس میکنم کل جهان برای من آفریده شده
گفتم عزیزم اصل قانون جهان که استاد دارند یادمون میدند همینه و تو الان با واقع درک کردی
به خانواده ام گفتم روز دوم عید ما میتونست الان جور دیگه ای باشه و الان سالمبم بدون اینکه خشی به کسی افتاده باشه پس حتما ما باید پیدا کنیم رسالتمون از ابن فرصت دوباره زندگی که بهمون داده شده چیه
در کل خیلی سفر پر از آگاهی بود برامون از تمام جنبه ها خدایا شکرت
بنام خداوند بخشنده ی مهربان ”
سلام به همگی ”
بر سر کوچه ی احساس که رسیدم دلم هوای خدا کرد.
دستم را روی قلبم گذاشتم. درست درآن هیاهو بر روی زمین نشستم. انگار کسی مرا به خود راه داد.
آماده ام بگویم خدایا دوستت دارم .
زیرا همیشه شماره اش ثابت است .
نه کانال خاصی ”
داره. نه گروهای بیشمار ”
نه مخاطب خاص ”
او بامن است هر کجا که باشم ”
خدا رو دوست دارم زیرا تلفنش همیشه آنتن میدهد .
خدا برای همه خداست.
خدا رو دوست دارم زیرا هیچگاه پیغام مرا بی پاسخ نگذاشت.
من فکر کردم پاسخ نمی دهد .
فکر میکردم خدا با من قهر است.
گوشم را گرفتم، سالهای سال گذشت.
تا دستم را برداشتم.
صدای بر من خواند .به خانه ات خوش آمدی ، نازنین بنده خداوند.
خدا رو دوست دارم زیرا هیچگاه قول پوچ به من نداد.
هیچگاه به من پشت نکرد .
هیچگاه مرا تنها نگذاشت.
خداوند را دوست دارم. زیرا شب را برای آرامش من قرار داده. در دل شب الهاماتی را بر قلبم نازل کرد .
که قوانینش رو بشناسم.
خداوند را دوست دارم زیرا هر وقت سر را روی شانه اش گذاشتم شانه خالی نکرد .
در ذات خداوند شانه خالی کردن معنایی ندارد.
خداوند را دوست دارم. حتی زمانی که من خود را دوست نداشتم. و با خود قهر بودم به من لبخندی زد و گفت من در هنگام آفرینش تو به خودم آفرین گفتم ”
زمین و آسمان به ذات مقدس تو سجده کردن .چطور دلت میآید. به بنده نازنین من چنین رفتاربکنی؟
خدا را دوست دارم. زیرا هیچ وقت مرا قضاوت نکرد .
هیچ وقت مرا محاکمه نکرد .
هیچ وقت توی ذوقم نزد .
خدا را دوست دارم چون اون خدا بودن را خوب بلد است.
به من آموخت لبخند بزنم .
در نهایت قدرت خدمت کنم.
ببخشم از آنچه دوست دارم.
زیرا وقتی رها میکنم. خدا می شوم.
آنقدر لذت میبرم که زمین و آسمان ها رو به کرنش آرزوهایم می کشانم.
خدا را دوست دارم. زیرا در لحظه ی تولدم. او تنها کسی بود که در گوشم خواند .اکنون آغاز رسالت توست.
زمین بی صبرانه منتظر توست.
به زمین خوش آمدی.نازنین بنده ی خداوند.
خدا را دوست دارم. چون از رگ گردن به من نزدیک تر است.
او خودش رابه من بخشید .
و به من اعتماد کرد .خودش می گوید .
از روح خودم بر تو دمیدم.
چه چیزی زیباتر از یکی شدن با خداوند
خدا را دوست دارم.
زیرا هر وقت خندیدم با من خندید .
هر وقت گریه کردم اشک های مرا پاک کرد .
دستانم را گرفت و بر من خواند زمانی می توانی گریه کنی . که از آن گریه کردن قویتر و قدر تمند تر شوی ؟
مبادا یادت برود .خدا نمرده است.
که تو زانوی غم در بغل بگیری؟
خدا نمرده است.
خدا نمرده است.
زیرا بخشندگی را خوب بلد است.
هر وقت چیزی را از او خواستم او خودش را به من داد.
خداوند همه رو انسان صدا زد .
نه نژادی را برتری داد. نه دینی را برتری داد.
همانا شما به سوی من باز گرداننده خواهید شد .
زمین را مسخر شما و پادشاه زمین کردم.
از میوه های پاک بخورید. و خدا را سپاس گوید.
خدا را دوست دارم. زیرا او همیشه به من امید داد .
همیشه همراهیم کرد .
همیشه مرا هول داد .همیشه مرا از زمین بلند کرد. می توانست مچم را بگیرد ولی دستم را گرفت ”
خدا را دوست دارم زیرا او به من نزدیک است. من هیچ وقت حس نکردم او غریبه است.
زیرا لبخندش را زمان موفقیت هایم میدیدم ”
برای من پرنده می شود که آواز می خواند .
برای من توپی میشود که هم بازی من میشود .
خداوندا این همه لطف نشانه ی چیست .
پاسخ داد . تو بندگی کن تا من بنده نوازت باشم ”
خدا را دوست دارم زیرا همه دست رد به سینه ام زدن.
پاهای لرزان مرا نگه داشت .ستونی محکم بر پشتم گذاشت.
نفس گرمی به سینه ام داد .
و کلامی به زبانم جاری ساخت ”
و گفت بخوان به نام پروردگارت، همانا تو را از گل خشک شده ای آفرید .
آری من خدا را دوست دارم.
چگونه عاشقش نباشم ؟
چطور به غیر از او به کسی دل ببندم؟
تو
باشی
او را نمی پرسی؟ ؟؟!!!
تو باشی دلت نمی خواهد روی شانه هایش بنشینی؟!
و بخواهد به تو نشان دهدتمام جهان را ؟! تو باشی نمی خواهی ؟؟؟!!!
از قوانین جهان برای تو بگوید .
و گرم گرم با تو باشد . و باهم لبخند بزنید .
وقتی با خدایی پادشاه عالمی .
خورشید زیبا را ببین .
ماه قشنگش را نظاره کن .
غوغای ستارگان را با چشمانت نگاه کن .
زمین و طبیعت عاشق را با قلبت نظاره کن .
ببین حیوانات چقدر زیبایند.
چقدر لذت بخش است .
مرا میبینی که همه جا هستم، کدام یک از نشانه های مرا انکار میکنی ؟؟!!!
جهانی را با قوانین برای تو خلق کردم”
آری خداوند چقدر مهربان و صمیمی و نزدیک است .
با خدا درد دل کن . از غم هایت نگو. از شادی هایت بگو…
با خدا صحبت کن .
او دستی میشود و پای میشود که به سمت تو می آید . و قلبی میشود که عاشق میکند .
دلم نمیاد اینو نگم دوستان
خدا را دوست دارم.
زیرا ‘
همه جا هست و در هیچ کجا نیست ”
خدا را براتون آرزومندم “
بنام خداوندی که به شدت کافی است
سلام به استاد گرانقدرم ومریم نازنینم ودوستان الهی وارزشمندم
خداراسپاسگزارم که به من فرصت نوشتن داد
بهار جدید را به شما استاد ومریم عزیزم وتمام دوستان ارزشمندم تبریک عرض میکنم وامیدوارم سالی متفاوت تر وپربارتر از سالهای قبل را پیش رو داشته باشید
در کامنت قبلی اشاره کردم که هدف امسالم تغییر شخصیتم ویژگی های رفتاری انتخاب کردم دلیل این انتخابم هم این بود که تا خودم تغییر نکنم شرایطم هم تغییر نمیکند
چند شب قبل ،شب اول عید داشتم تو ذهنم تمام اتفاقات سال 1402 را مرور میکردم به خودم گفتم فهیمه ،سالی که گذشت چه دست آوردی برات داشت چکار کردی برا خودت
مهمترین کاری که برا خودم کردم تمرکزم را گذاشتم رو فایلهای سفر به دور آمریکا وبودن در سایت وکامنت نوشتن وکامنت خواندن وخرید دوره دوازده قدم ،احساس لیاقت،
استاد جان من به طور حتم میگم از مهر ماه 1401 شروع کردم به طور جدی رو خودم کار کردن ،کنترل ورودیها وتا حد زیادی کنترل نجواهای ذهنم شاید بالای 20 بار من جلسه اول قدم اول را گوش داده باشم با وجود تضادهای زیادی که داشتم صبر کردم وقتی متوجه شدم خداوند فرصتی دوباره برای زندگی به من داده ازش خواستم کمکم کنه تا آنطور که شایسته است از این فرصت استفاده کنم وبه تمام معنا به خودش توکل کردم من دعایی که آبجیم از ملا گرفته بود برای بهبودی وبدست آوردن سلامتیم به ایشون برگردوندم وگفتم خدای من قدرتش از اینا بالاتره ،در این مدت هر لحظه کم آوردم وخدارا کنار خودم حس کردم وهمیشه این تیکه از صحبت شما در فایل انگیزشی شماره 3 تو ذهنم پژاوک میشد خسته بشو ولی نا امید نشو ،در آن شرایط به ظاهر سخت ،بعضی اوقات آنقدر فشار زیاد بود وبخاطر آن شرایط پرتوقع وزود رنج شده بودم خدا یادم داد از کسی توقعی نداشته باشم یادم داد وقتی منو داری یعنی همه چی داری استاد تو یکسال وچند ماه گذشته به قدری از لحاظ شخصیتی ورفتاری تغییر کردم که خودم تعجب میکنم من اگر همسرم چند دقیقه دیرتر از هر روز به خانه میومد دیگه آنروز را جهنم میکردم برا خودم وایشون ولی الان اصلا رفتار قبل را ندارم هر موقعه بیاد با روی خوش ازش استقبال میکنم وایشون هم با محبت جریان دیرتر آمدنش را به من میگه حتی بدون اینکه من ازش سوال کنم
قبلا سعی میکردم تا جاییکه میشه کسی را قضاوت نکنم ولی اکثر وقتها که تو رفتارم دقیق می شدم میدیدم به زبان کسی را قضاوت نمیکنم ولی در ذهنم اینکار را انجام میدم که رو این موضوع هم بخوبی کار کردم
روابطم را خیلی محدود کردم، ورودیهای ذهنم را کنترل کردم
یاد گرفتم به جای درخواست کردن وکمک گرفتن از دیگران از خداوند درخواست کنم وکمک بگیرم (فقط روی خدا حساب کنم)حتی همسرم
خیلی خیلی سپاسگزارتر از قبل شدم
قبلا فکر میکردم اینکه میتونم روی زمین بشینم وبلند بشم طبیعی هست وباید اینجوری باشد ولی الان درک کردم تمام این تواناییها اعتبارش به خداوند بر میگرده که بدون اذن او برگی از درخت نمی افته وتا او نخواد نفس حبس شده در سینه ام آزاد نمیشه
استاد من تمام تضادهای این یکسال گذشته را با سربلندی پشت سر گذاشتم هرروز رشد کردم وبزرگتر شدم تا جاییکه بهبودی کامل من را دکتر میگفت 3 سال طول میکشه روند خیلی خیلی سریعتری داشت خیلی از مسائلی که دیگران درگیرش شدند برا من اتفاق نیفتاد مثل عمل جراحی و..
استاد اردیبهشت 1401 همسرم یه قطعه زمین خریده بود برای ساخت منزل که تازه تمام پول زمین را تا مهرماه طول کشید پرداخت کند ولی امسال به لطف الله آن زمین تبدیل شده به یک خانه لوکس وشیک طبق سلیقه خودمون
در مورد شغلم میترسیدم که بیرون بیام بلاخره هم موقعیت خوبی داشتم وهم حقوق بالایی تا پارسال پا روی ترسام گذاشتم واستعفا دادم واز مدیرمون خواستم تسویه منو بزند قبل از اینکار فکرمیکردم با نبود در آمد من چقدر قرار زندگی سخت باشد در صورتیکه برعکس از بی نهایت راه رزق ونعمت وارد زندگی ام شد همان شرکت با اینکه تسویه کرده بود تا چند ماه بعد از آن پاداش مدیریتی را برامن لحاظ میکردند
یه منزل مسکونی شریکی داشتم که شریکم به هیچ وجه حاضر نبود حتی کلید آن خونه را به من بده چند بار دادگاه رفتیم فایده نداشت آنقدر که یهمن سال 1401 خواستم نصف قیمت آن هم به صورت قسطی بفروشم ولی یه حسی بهم گفت اینکار را نکن رها کن حتی من سند سه دانگ وشناسنامه ساختمان را داده بودم به خریدار ولی دیگه پیگیر نشدم گفتم پس خدایا میسپارم به خودت درست استاد مهر 1402 خود آن طرف مشتری پیدا کرد برا خانه وگفت فروشنده ای گفتم بله ولی نقد من دوبرابر قیمت سال قبل را نقد فروختم
بعد از کار کردن دوره احساس لیاقت که اصلا نمیتونم توصیف کنم روابط عالی که باهمسرم واطرافیان وحتی با خودم دارم وهر روز تعجب میکنم که خداوند چگونه دل انسان ها را به تسخیر من در می آورد هر روز نعمت ورزق بیشتر
مجددا دارم دوره احساس لیاقت را کار میکنم وایندفعه با صداقت بیشتر وخود افشایی بیشتر وخدا میداند چه معجزاتی به همراه خواهد داشت
یه نکته هم بگم در مورد دوره ارزشمند دوازده قدم ،من چند ماه طول کشید تا قدم اول را کامل کار کنم ودرک کنم وهنوز هم حس میکنم روحم تشنه آن آگاهیهاست وقتی قدم دوم را شروع کردم به جلسه پنج که رسیدم ده روز طول کشید تا این جلسه را تموم کنم ومن در این جلسه بوضوح قانون تکامل را درک کردم تربیت ذهنم جهت تمرکز بر روی نکات مثبت
اصلا قصد نوشتن کامنت نداشتم ولی دوسه روز حسم میگه برو زیر فایل جدید بنویس تا بعد یادت بمونه از چه مسیری گذشتی وبا چه ابزاری
ابزار من آگاهیهای دوره ها وفایلهای رایگان به خصوص فایلهای سفر به دور آمریکا وبکار بردن کلمه الخیر فی ماوقع در شرایط نازیبا بود
در پناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم و تمامی اعضای این خانواده توحیدی
همین الان داشتم سوره ابراهیم رو مطالعه میکردم خداوند میفرماید که شما رو اگر سپاس گذاری کنید می افزایم خب این سپاس گذاری حال من رو خوب میکنه و از اون جایی که جهان مثل آینه داره عمل میکنه و از اونجایی که انرژی های مشابه همه دیگر رو جذب میکنن پس اگر من سپاس گذاری کنم و احساسم خوب بشود و این احساس خوب رو ادامه بدهم جهان مثل آینه عمل میکند و از جنس همان احساس وارد چرخه زندگی من میکند …خیلی این حرفا رو شنیدیم از استاد عباس منش ولی خدا میدونه هربار این هارو مرور میکنم برام تازگی داره من هر روز مرور میکنم روزی بعضا 15ساعت الانم که ایام عید هست از شش صبح تا 9شب8شب من فقط روی خودم کار میکنم و بعدشم میخابم و انقدر من دارم اینارو تکرارررر میکنم بازم تازس برام هرباری که تکرار میکنم انگار تازه شنیدمش خیلی جالبه
همه چیز خداوند هست سلول بخش اصلی هر چیزی هست همه چیز این انرژی هست انرژی حاکم بر جهان و من طبق تکاملی که طی شد مغزم جوری خلق شد که میتوانم با مغزم تمرکز و توجه کنم و جهانم مثل آینه عمل میکنه به هرچیزی توجه کنم تمرکز روش بزارم از جنس همان چیز وارد چرخه زندگی من میکنه و این اول و آخری هم نداره همینطور که افراد بی نهایت یا نامحدود پول ساختن
آیه:
لّٗا نُّمِدُّ هَـٰٓؤُلَآءِ وَهَـٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّکَۚ وَمَا کَانَ عَطَآءُ رَبِّکَ مَحۡظُورًا
این آیه دقیقا داره میگه انرژی های مشابه هم دیگر رو جذب میکنن افکار مشابه افکار مشابه جذب میکنن
پس نیاز نیست چیزی بیرون من تغییر کنه من باید بیام صد درصد تمرکز خودم رو بزارم روی بزرگ تر کردن ظرف درونم بعد جهان مثل آینه عمل میکنه و انرژی های مشابه همو جذب میکنن
و من در شرایطی قرار میگیرم که دلخواهم هست دوسش دارم و تا وقتی دارم این روند رو ادامه میدم یعنی ورودی هامو کنترل میکنم و فقط توجه میکنم به خاسته همین طور نتایج پایدارتر و بزرگتر میشود چون این قانونه و ثابت هست
البته که قانونی هم وجود داره به نام قانون تکامل که باید با رعایت قانون تکامل پیش برم یعنی من و همه افراد سایت یه مسیر در پیش داریم توی این مسیر تضاد هم داریم من هر روز تضاد حل میکنم فقط بعضی مواقع تضاد ها بزرگتر میشن زمان هایی که بزرگتر شدن باید من بیشتر جلوی واکنش ذهنمو بگیرم باید توی مسیر بمونم باید بدونم اصل چیه باید بدونم احساس خوب مساوی اتفاقات خوب و جهان داره مثل آینه عمل میکنه و انرژی های مشابه هم دیگر رو جذب میکنن پس نباید بزارم احساسم بد بشه باید افکار منفی رو از همان ابتدا خنثی کنم نباید بزارم رشد کنن افکار منفی
من اگر قانون رو درک کنم خیلی بهتر زندگی میکنم تا این که بخام دنبال پول و این چیزا اول مسیر باشممم نه من به شخصه خودم دنبال پول نیستم چون کسی که دنبال پوله به نظر من قانون رو درست درک نکرده ولی کسی که دنبال بزرگتر کردن ظرفش هست دنبال توحید هست اون سازکار جهان رو درک کرده چون اون خانه ها اون ویلاها اون ماشین ها اون طلاها اون مسافرت ها اون کالاها هستن ولی در اختیار من نیستن چرا ؟
چون من ظرفم بزرگ نشده اگر ظرف من بزرگ بشه من طبق قانون در شرایطی قرار میگیرم که اون وسایل وارد چرخه زندگی من میشوند با رعایت قانون تکامل نه یه شبه …
بابا من بیام ظرفم رو بزرگ کنم یه عمر خودمو زجر دادم بابا من بیام طبق قانون زندگی کنم طبق قاااانون ببینم قانون چی میگه
قانون میگه :من یه موجود فرکانسی هستم که خداوند قدرت خودش رو درون من گذاشته که من میتوانم انرژی رو از شکلی به شکل دیگر تغییر حالت بدم با چه ابزاری تمرکز با چه ابزاری توجه
الان میفهمم وقتی به مارک زوکربرگ گفتن چرا همیشه یه لباس تن میکنی گفت چون میخام تمرکزم سر پوشیدن لباس خرج نشه من دارم میسازم هر لحظه خدا داره منو اجابت میکنه هر لحظه نه با دهانممم با توجه ام با تمرکزم من باید بیام اینووووو مدیریت کنم بابااااااااااااااااااااااااااااا
ای داد
خدا گواهه خدا شاهد نهان و آشکار همه رو میدونه من به تمام خاسته هام به راحتی میرسم از این به بعد حالا چندتا شم مثال میزنم از ماشین خونه و کالا زندگی:
من عاشق ماشین های بریتانیایی هستم رولز رویس کالینان .بنتلی کوپه . رنجرور.و البته آلمانی مرسدس میباخ s580
من عاشق خانه لب ساحل هستم مخصوصا لوکیشن هایی مثل (malibu وsanta barbara)
و عاشق مسافرت با کشتی های کروز و عاشق تکنولوژی های روز دنیا با کیفیت ترین ها کدوم ها هستن هموناااا
خلاصه الان دیگه خیلی خوشحالم چرا چون به تمام خاسته هام به آسانی میرسم چرا به آسانی چون من خالقم من همه کارم و روح من تکه از وجود خداوند هست و من خدای زندگی خودم هستم و جهان فقط و فقط به تمرکز من و توجه من پاسخ میدهد و چرا به آسانی چون نهنگ ها دلفین ها دارن به آسانی توی اقیانوس ها زندگی میکنن چون پرندگان به آسانی پرواز میکنن چون مورچه پانزده برابر وزن خودش رو به آسانی جا به جا میکنه چون کهکشان ها به آسانی در حال حرکتند و همه چیز یه چیزه انرژی منم تکه ایی از این انرژی هستممم و آسانی ویژگی روح منه راحتی آسانی مسیر درست هست مسیر این انرژی حاکم بر جهانه و هرچقدر مسیر راحت تر و آسان تر شه یعنی مسیر درست تره دقیق تره …
چه خدای خوبی داریم حالا باید شروع کنیم به ساختن ابزار ما چیه کانون توجه تمرکز
مرحله اول کنترل کردن صددرصد ورودی ها تا جایی که بشه
مرحله دوم توجه صد درصد به خاسته به چیزهایی که بهمون احساس خوب میدهد چون احساس خوب مساوی اتفاقات خوب
مرحله سوم پایداری و مداومت در این مسیر استقامت داشتن صبر کردن روی همین موج ماندن
مرحله چهارم دریافت خاسته هات وتمامممم
من که دارم میسازم با توجهم حالا بیام بهش جهت بدم حالا بیام بهش جهت درست بدم و خدایا چی بگم الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر
استاد به یقین رسیدم نمیتونم احساسم رو بیان کنم با کلمات فقط میخام بگم آمریکا همو ملاقات میکنیم یعنی میتونم الان یه با یه انگشتم زمین نگه دارم مثل توپ قلش بدممم بابا اصلا باورم نمیشه
اره دیگه من الان به تمام خاسته هام یقین دارم که میرسم فقط من یه مسیر در پیش دارم و اگر به عهدم وفا کنم و طبق قانون إلهی پیش برم همه چیز به شکل طبیعیش وارد چرخه زندگی من میشود و بازگشتم هم به سوی خداست و من مالک ذره گرد غبار در هوا هم نیستم کلا اشرف مخلوقات شدم تا جهان گسترش بدم و بعدشم خوشحال شاد و به قول قرآن تسلیم جان از تنم بیرون بیاد و طبق قرآن کسی که توی این دنیای مادی خوب زندگی کنه اون دنیا هم جاش خوبه
یقین بهترین چیز دنیاست
یقین
یقین
یقین
عاشقتم استاد عزیزم
خدانگهدار