روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد گرانقدرم
سلام به زیبانگار سرکار خانم شایسته گرامی
سلام به دوستان پر تلاشم
((شغل جدید من: بزرگ کردن سطل
پیدا کردن سوراخ های این سطل
و تعمیر سوراخ های سطل ))
دقیقه : 17.55
همیشه دلم می خواست شغلی داشته باشم که به آن عشق بورزم، هنگام انجام دادنش زمان را فراموش کنم و برای دیدن نتایج آن مشتاق باشم . نویسندگی را دوست داشتم و شروع کردم و نتیجه گرفتم اما حالا من خودم را استخدام کرده ام برای یک شغل جدید !!!!! که توانایی نوشتنم را برای گذاشتن رد پایم لازم دارم. ??
برای این که کشف کنم که چرا قدم های اولیه من سطحی و محو بوده و آرام آرام با هدایت الهی و دستان قدرتمندش استاد گرامی و دوست پر تلاشم خانم شایسته گرامی و بقیه دوستان نازنین عمیق می شود .من به این رد پاها نیاز دارم که رشد آگاهی ، شناخت خدایم ، شناخت خودم و شناخت هستی لایزال را درک کنم . این روند رشدوتکاملِ من در عرصه سلامتی، روابط، معنویت و مهمتر از همه ثروت که معنوی ترین کار جهان است و دیدن نشانه ها دلم را قرص می کند که راه را درست آمده ام .شغل درستی را انتخاب کرده ام و گام هایم را استوارتر بر می دارم و با خودم تکرار و تکرار می کنم که( می شود ).
به درستی که برداشتن ترمز مهمی مانند سطل سوراخ :
– نیاز به تکرار و تاکید باورهای قدرتمند کننده دارد.?
– نیاز به مراقبه مداوم بر اندیشه ها و رفتارم در طول روز دارد.?
– نیاز به ماندن در حال خوب دارد .?
و این سفر عالی برایم این امکان و ظرف را فراهم می کند تا هر روز کارت بزنم و با اشتیاق پشت میز بنشینم .
دفترچه ی سپاس گزاری ام را باز کنم .در زیر تاریخ روز و در اولین پاراگراف ابتدا نشانه های برکت هر روز را تحسین و ثبت کنم .
در پاراگراف دوم مواهب و داشته هایم را سپاس بگویم .
در پاراگراف های بعدی جمله های تاکیدی را با عشق رقم بزنم . ?
در انتها صفحه ی ۱۰۷ آرزو را عاشقانه مروری کنم و آن ها را که انجام شده است تیک بزنم و قند توی دلم آب شود و زیر لب بگویم
” ای خدای بی شریک تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت ….” .
استاد گرامی
این تلاش تان که هر از گاهی که حس می کنید ما نیاز به یک تلنگر داریم تا از خط خارج نشویم قابل تحسین است . این که می بینیم کسانی پشت صحنه برای رشد و پیشرفت ما در همه ی زمینه هاعاشقانه تلاش میکنند جای تشکر فراوان دارد .پس در مقابلِ این انرژی هر دم فزاینده از جانب شما که به جز هدایت الهی نیست، ما هم با تمرین و کامنت های حاکی از دیدن نشانه ها و رسیدن به خواسته ها خود را در کوران فرکانس و مدار عشق الهی ، سلامتی ، روابط عالی و ثروت قرار می دهیم .
هدایت الهی نور راه مان باشد.
سپاسگزارم
–
سلام به استاد عباسمنش عزیز وهمه خانواده صمیمی وهم فرکانی ام.حدود یک سال و چندماه است که با استا اشنا شده ام و هشتاد درصد محصولات استاد راتهیه کرده ام . ولی به قدری اگاهی ناب وخالص در فایل دهم جهانبی توحیدی یک توسط استاد گفته شده که فرصت استفاده از بقیه محصولات رو که تهیه کردهام رو ندارم . الان در این مدت به گفته استا عمل کرده وبه صورت چراغ خاموش رو خودم کار میکنم .الان مدت دو ماه است که روزی چهار پنج بار فایل دهم از محصول جهانبینی توحیدی را گوش میکنم.برای من وهر کس دیگر که بخواهدمیتواند ۹۰ درصد قوانین را از همین فایل یاد بگیرد و روز و شبهایی برای خود بسازد که گویی همیشه وهر لحطه تازه متولد میشود. شاکر خداونی هستم که مرا برای تهیه این فایل هدایت ویاری نمود و این گونه مرا به راه راست هدایت کرده . دیدن همین فایل کل زندگی بی روح مرا عوض کرد.و باعث شده سکوتم رو بشکنم واعتراف کنم که زندگیم در حال تغیر است .به برکت همین فایل و اگاهیهای نابش. روزهایی که برایم تکراری بودن دیگر تکراری نیستن هر روز روز تولد من است از منیت خودم .هر روز بارها وبارها این فایل رو گوش میدم و هر دفعه انگاری بار اول است که ای فایل را میشنوم و لحظه به لحظه به فرکانس بالاتر میروم .گفتنی زیاد است واین اولین کامنت من بعد یک سال وچند ماه اشنایی با استاد است بی انصافی بود که از خدای خودم واز استاد تشکر نمیکردم .ممنون استاد عزیزم به خاطر این همه اگاهی که با این فایل در اختیار ما میگذارد
سلام بر حسن ملایی عزیزم 🌸
برادر نازنین عباس منشی ام 🌼
سپاسگزارم برای نوشته تون 🙏🌸تبریک میگم بهتون که اکثر محصولات استاد رو تهیه کردید و در اختیار دارید .
این خودش لطف بزرگی از سمت پروردگار هست که در مدار درک و دریافت قوانین هستید .
خدا رو شکر می کنم 🙏🌸
تحسین تون می کنم برای این حجم از درک و فهم از فایل جهان بینی توحیدی 👏👏
چقدر خوب گفتید 👏
چقدر خوشحالم براتون که گفتید هرروز متولد میشید و هرروز روز نو و تازه ای رو تجربه می کنید .
خدا رو شکر می کنم 🙏🌸
من هم با تمام وجود دوست دارم هرچه بیشتر این احساس رو تجربه کنم . گرچه از زمان درک بهتر قوانین و اجرای آنها در جزیی ترین مسایل زندگی م زندگی بسیار تغییر کرده و تازه شده اما همیشه بهتری وجود داره . سپاسگزارم که خواستن مرا قوی تر کردید 🙏🌸
دوستتان دارم ❤️
خداوند عاشق شماست❤️
سلامممممم درود به همه عزیزان انشالاه که حال دلتون عالی باشه
حال استاد عزیزم و خانم شایسته گل و عالی هم عالی باشه
خوب بعد از 5 ماه دوباره برگشتم که کامنت بزارم
و بزارید سر فصل های بهتون بدم که به چه چیزی های رسیدم
1تصمیم گرفتم روز شمار رو شروع کنم و به صورت روتین گوش بدم فایل های استاد و کامنت ها رو بخونم_ وووو
(( کامنت بزارم برای اینکه کامنت بزارم خیلی مغزم داره مقاومت میکنه و میخوام انجام بدم تا عادت کنم چون واقعا جواب میده ))
2 اتفاق های که این چند ماه گذشته
3 نتیجه گیری
میخوام در مورد اینها صحبت کنم
بزن بریم براش
من دیجیتال ارتیست هستم و دو بعدی کار میکنم و 3 بعدی کمی بلدم ولی خوبه وبیشتر مدل های ساده کاراکتر های ساده رو میتونم 3 بعدی بسازم و متریال اینا بهشون بدم
برمیگردم به 5 ماه پیش من یک کامنت گذاشتم و رفتم ولی من هیچ وقت شنیدن فایل هارو توقف نکردم همیشه هر روز حداقل یک فایل رو گوش میدادم و تازگی دیگه رسیدیم به قدم 12 از 12 تا و واقعا شاهکاری بود لذت بردم از اینکه اینقد راحت تونستم قوانین رو درک کنم بعد از 1 سال خورده ای واقعا تغییرات زیادی داشتم
خیلی خیلی تجارب باحالی داشتم
نمیدونم از کجا بگم درس های یاد گرفتم که واقعا توی سن 19 سالگی برام باید با طلای روی پوستم حک بشه
درس های که از همه گرفتم از بچه های سایت از دوستانم از کارفرما ها از استاد ها
دنیا برام تغییر کرد من یک فرد تنها بودم 90 درصد مواقع توی خونه بودم قبل 12 قدم
میترسیدم برم سرکار
میترسیدم از اینکه شاید مهارت هام کافی نباشن
همونجا بود که خدا بهم گفت برای پیشرفت باید با استاد عباس منش کار کنم
و اونجا استارت کار خورد بعد از اینکه مادرم رسید قدم 2 من ستاره قطبی انجام میدادم ولی میدونید نمیگرفتم چی هست
بعد از قوانین استفاده میکردم و به نتایج عالی میرسیدم
خلاصه نتایج رو میگم خداییش خیلی خیلی زیاده از این به بعد توی کامنت هام بیشتر صحبت میکنم و میگم
وارد اولین کارم شدم و شدم جزو نفرات اول اون شرکت 30 نفره
و حقوق خوب
تونستم محیتاج کاری که الان دارم رو بخرم و قدم های بیشتر
و کلییییی کار دیگه
بعد تمرین و تمرین توی تابستان و رفتن برای کار اموزی در یک استودیو بازی سازی
اولین بازی رو ساختم و منتشر کردم به عنوان ارتیست دو بعدی
و بعد از 2 ماه کار اموز استخدام شدم و شدم مدیر تیم طراحی بعد از 1 ماه 3 نفر زیردست داشتم
واقعا افراد عالی بودن
جایگاه خودم رو داشتم
تجربه هام با ارزش بود
حرفم برو بود
و حقوق هم داشتم
و بازی میساختم
3 بازی دو بعدی
2 بازی 3 بعدی ساختم
انیمیشن ساختم
و توی این گیر بیری مهارت هام رو میبردم بالا قوی تر میکردم خودم رو و همین طوری فایل گوش میکردم خوب به جایی رسیدیم که دیگه باید بریم برای توضیحات بلند
من اول اومدم به خدا گفتم من ازادی زمانی ، مالی ، مکانی میخوام باید چکار کنم
اینم بگم من این حرفه هارو فقط به مادرم اعضایی این سایت دارم میزنم و هیچ جا گفته نشده تا به الان
بعد با خدا صحبت کردم خیلی صحبت کردم و بعد اومد در قدم اول بهم گفت برو سرکار
رفتم و قدم اول به اتمام رسید بهم گفت از کار بیا بیرون و تمرین بیشتری توی حوزه ارت داشته باش
و بعد از چند وقت اومدم بیرون
گفتم حالا چی گفت فقط تمرین طراحی بکن
تمرین کردم 2 ماه و بعد منو فرستاد استودیو گفتم حالا چی گفت لذت ببر
و اینا جزو خواسته هام بود که ناخواسته میخواستم
کار توی یک تیم دوست داشتنی
مدیر شدن
اعتبار داشتن
خیلیا دیگه
به طرز عجیبی و زود همشون رخ داد
بعد چند ماه اونجا بودم و یک هو میدونید ، الهام کرد بیا بیرون
موقعی بود که من تازه حقوق رفته بود بالا و کار دستم اومده بود منم وقتی ببینم جایی برام سود نداره سریع در میرم و
نمیشینم بیکار که نفس بگیرم میخوام همه چیز برام سود داشته باشه
خلاصه بعد از مدتی اومدم بیرون و فوق العاده عالی بود
بزارید یکم برگردم عقب
من به جایی رسیدم که میتونستم با هوش مصنوعی ها به راحتی کار کنم و ازشون کار بگیرم در حد لالیگا و کیفیت بالا
خلاصه به یک مهارت فوق العاده عالی رسیده بودم
بعد این حس بی استفاده شده کاره برام بود نمیدونم چطوری احتمال از بچگی ساخته شده درونم
و وقتی این حس بیاد دیگه تموم هدف جدید ساخته شده میشه برام وهر چه سریع تر میخوام ازش بیام بیرون و برم سراغ اون چیز جدید و برای اومدن بیرون ازش هرکاری میکنم که برم
خلاصه اومدم بیرون اول ایده های چرتی اومد توی سرم که فلان میکنیم پشمدان میکنم و خلاصه کلی چرت پرت
یک شب زمستونی دور کرسی جمع بودیم داشتیم حرف میزدیم و سریال میدیدم خلاصه اینجوری بودم که یک الهام یهویی شد میدونید داشتیم در مورد اموزش اینا صحبت میکردیم که یکهو ماتم زد
خدا قدم بعدی رو گفت
و اینم بگم تا مدت 6 الی 8 ماه فقط قدم بلند مدتم این بود که طراحیم رو خوب کنم و این هینت خدا بود به من
و منم داشتم توی اون تایم انجام میدادم یک هو قدم بعدی رو گفت
گفت حالا که تسلیم شدی این راهه و این مسیرت معین
اصلا کرک و پرم ریخت باورم نمیشد
بهم گفت دورتو بساز
و اینجا بود که باید قدم های جدید رو طی میکردم و باور های مزخرف رو بشکنم و برم بالا
همه چیز یکهویی بود رفتم توی اتاقم شروع کردم به صحبت کردن باهاش بهم گفت معین
تو استعداد و توانایشش رو ساختی و الان کاملا اماده هستی برای اموزش و قبلشم یک خانم رو اموزش 3d داده بودم
برام سر فصل هارو اماده کرد همه چیز رو اماده کرد
نمیدونم باور میکنید یا نه از موقعی که شروع کردم با خدا کار کردن چیز هایی گفته و رفتم انجام دادم و به کلید های دادن بدونم قفلی الان یکی یکی اون قفل ها داره باز میشن و چقدد ارزشمند هستن اون کلید ها واقعا سپاس گذارم
الان همشون رو دارم بکار میبرم و حس میکنم که دیگه واقعا نزدیکم به ثروت و ازادی مالی
بعضی وقتا واقعا میخوام گریه کنم
خیلی ممنونم استاد عباس منش
حالا چرا میخوام کامنت بزارم فهمیدم خیلی خیلی متعهد هستم به روتین و برای همین
گفتم من چندین بار بوده که فایل گوش ندادم و نتونستم کنترل ذهن بکنم و همش از اول برگشتم و حالم بهم میخوره از این یو یو بودن از اینکه هی برگردم از اول عوقم میگیره
نتیجه گرفتم اگه هر روز کامنت بزارم میتونم کنترل ذهن بکنم میتونم نتایج بهتر بدست بیارم امیدوارم بتونم این روتین رو انجام بدم امید نه باید انجام بدم.
اینجا هم میگم که زیرش نزنم
و اینکه چرا اومدم اینجا فصل 1
یک هویی بحثش پیش اومد من دیده بودم این بخش رو ولی هیچ وقت نفهمیدم چیه
تا اینکه مادرم شروع کرد به فعالیت توی این بخش و منم شروع کردم
و اینم از این
حالا نتیجه که گرفتم
قوانین جواب میدن اینکه من به هرچی توجه کنم وارد زندگیم میشه
اینکه دنیا به افکار من بستگی داره
به احساس من
من ده ها بار تستش کردم این قانون رو به صورت اگاهانه
دیدم وقتی دارم توجه میکنم به زیبایی ، زیبایی رخ میده
وقتی توجه میکنم به زشتی به ناپاکی بدی رخ میده
بهتر میتونم احساساتم رو بفهمم
قدرت کنترلم روی ذهنم به شدتتتت کمه ولی خوبه که فهمیدم
جواب میده اینها
اینها قانون این دنیا هستن
من همیشه انیمه میبینم و میگفتم کاشکی ماهم وقتی به این دنیا اومدیم بهمون میگفتن قانون چیه بهمون راهنما میدادن
تا اینکه با استاد رو برو شدم و بعد از چند مدت درک کردم و هنوز به اون درک کلی نرسیدم
از این کار خسته نمیشم
حوصلم سر نمیره
خواسته هام رو براورده میکنه
من میخوام دنیا های مختلفی با تخیلاتم برای خودم بسازم زندگیشون کنم
کاراکتر هاشو بسازم زندگی هاشونو بنویسم و بزارم زندگی کنن توی مغزم
من میخوام داستان های بنویسم و تصویر های بکشم که توشون باور ها درست باشن
توی دنیا هام از قوانین استفاده کنم
چون توی این دنیا هم دارن استفاده میشن
این دنیا زیباست
این خدا زیباست
همه چیز زیباست
به قول خود استاد توی یک فایل گفته بودن هیچ چیزی که خدا خلق کرده باشه زشت نیست
مغزم فکوس کرد روی اینکه یک زشتی ببینم که خدا خلق کرده واقعا هیچ چیزی ندیدم حتی زشت ترین ها هم زیبا بودن
مثلا خراش روی یک میز زیبا بود
خراش ها رو دیوار واقعا زیبا هستن
سنگ ها
زمین ها
انواع خاک ها
موجودات خدا
واقعا کارش درسته
اینم از اتمام این کامنت و استارت یک روتین با دوستان هم مسیر و همیشگی خودم
بریم برای هم مدار شدن با زیبایی های خدا
تا درود دیگر بدرود
با افتخار معین کوه پیما
واقعآ دمت گرم نوشی جونت
اول سلام بعد بقول خودتون آقا چی یک کمنت خفن گذاشتی چقدر عالی بود من باخواندن این کمنت تون نه تنها کیف کردم بلکی واقعآ چقدر دیدم عوض شد نسبت به نوشتن کمنت در سایت، اینکه همه ما یک انرژی در دارون خود داریم یک هدایتگر داریم
من تا همین لحظه که کمنت تون را نخوانده بودم میدانستم ما یک انرژی هدایتگر داریم ولی هرگز مفکوره این که ازش هدایت بیخواهم را نداشتم
و بعد خواندن کمنت خفن تان منم تصمیم گرفتم بعد ازاین لحظه برای هر کار و قدم برداشتنم از انرژی هدایتگرم هدایت بیخواهم
بازهم واقعآ دمت گرم خیلی خفن هستی البته آشنایی شما را با سایت هم خواندم خیلی خیلی عالی بود خفن هستی
اولآ سپاسگزاری خدای هدایتگرم هستم که منو به کمنت زیبا وخفن شما هدایت کرد
و بعد از شمام سپاسگزارم که واقعآ کمنت عالی گذاشتین و کلی درس داشت برام
و همچنان از استاد عزیزمون بی نهایت سپاسگزارم که باعث شد همچون فضای رو بوجود بیاره
که ما خودمون وخدای مون را بسیار عالی بیشناسیم واقعآ دم استادم گرم دم خودم گرم که با خفنا هممدار هستم دست تون درد نکنه به امیدی خدا همیشه همونطور خفن، عالی وموفق باشین
سلام خیلی خیلی خوشحال شدم که کامنتم به شما کمک کرد خیلی خوشحالم از اینکه این تصمیم رو شروع کردم واقعا نتایج رخ میدن
من توی ستاره قطبی نوشته بودم میخوام افراد هم مدار خودم به سمت من بیان
و اینه قانون درحال جواب دادن واقعا خیلی ممنونم که حستون رو گفتید
کامنت گذاشتن توی سایت عالیه فقط دیر فهمیدیم که مشکلی نیست الان توی مدارش هستم و فهمیدم
چقد خوشحال شدم که کامنت که گذاشتید با زبان خودتون بود خیلی خیلی ممنونم
لذت بردم پیروز و موفق باشید
سلام عرض ادب خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان ودوستان هم فرکانسی خودم
قبل از هرچیز خداوند را شاکرم بابت اینکه در این جمع وخانواده صمیمی هستم
تواین چند سالی که از شروع من در این مسیر زیبا میگذره هیچ موقع به اندازه الان اینقدر عزت نفس هوش وحواسم را به خودش جلب نکرده بود هرروز که میگذره بیشتر به خودم یاد آوری میکنم که روی خودم کار کنم ویکی از تمرینات هرروز صبح ستاره قطبی من یاداشت کردن همین موضوع هست که یادم باشه که در طول روز بهش توجه زیاد داشته باشم
الان داره باورم بیشتر میشه که عزت نفس پایه واساس رشد ما در همه جوانب زندگی هست
الان ساعت 7صبح هست که به تعهد خودم نسبت به نوشتن دیدگاهم عمل کردم الهی شکر
در پناه الله مهربان شاد شاد باشیم
خدا رو شکر دارم خیلی خوب پیش میرم خدا رو شکر حال دلم خوبه امروز برای اولین بار که با خدا حرف زدم بعد از مدتها از نمازم لذت بردم نه اون نمازی که همیشه میخوندم نمازی که خودم کیف کردم خدا رو شکر
وقتی خودمون لذت میبریم، وقتی خودمون شادیم، وقتی با خودمون هماهنگیم یعنی در مسیر درستیم. یعنی ذهنمون رو کنترل کردیم. یعنی واقعا داریم نماز میخونیم. یعنی واقعا داریم فرکانس مناسب رو ارسال میکنیم چون صلاه چیزی نیست جز توجه احساسی مثبت که نتیجش احساس خوب و آرامش هست و این یعنی کنترل ذهن (تقوا) که همون مسیر مستقیمی هست که ما رو به سمت افرادی که به اون ها نعمت داده شده هدایت میکنه، نه افرادی که بر اونها خشم گرفته میشه و نه گمراهان که این همون تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم هست.
سلام
سمفونی
اکنون که دارم با شما عزیزان گپ میزنم ،منظورم دقیقا همین لحظه است،اتفاق هایی درون من در حال رخ دادن است.
لحظه ای چشمانم را میبندم،ورای زمین و زمان ومکان روحم را به پرواز در می آورم،چه لحظه باشکوهی!!!باران در حال باریدن است،از قفس ذهن و اتاق خواب غفلت بیرون میپرم،موها و پیرهنم در این سمفونی به رقص در آمده اند،اتفاقی در دلم افتاده است،اقیانوسی درونم جاری است،اقیانوسی به پهنای عشق و به عمق آگاهی.
آری در عمق اقیانوس به پرواز درآمده ام،اکنونم را در آغوش دارم و به رسم تبادل برای او آواز سرمیدهم و اونیز آنچنان با ریتم آن میرقصد که گویی تنها من و او در این جهان جاری هستیم،آوازی که سکوت و آرامش و صلحی که بین من و کائنات است را فریاد میزند و رقصی که از سکون و استواری جریان نشئت میگیرد.قطرات باران روی پلکهایم و گونه هایم می افتند و هریک مسیری را دنبال میکنند.یکی از پشت گوشم سر میخورد و روی پیرهنم می افتد،دیگری به جوی آب،گویی هریک در سفری است.اشکهایم طاقت نمی آورند و به بیرون میجهند تا آنها هم در این مراسم با شکوه دوستان آسمانیشان شرکت کنند و از غافله عقب نمانند.
هر لحظه را هزار سال میزیم گویی در لحظه جاویدان شده ام.دیگر از دریای مواج تلاطم افکار خبری نیست چرا که پلی ساخته ام از جنس آزادی با آلیاژی از وحدت وجود و ترنم لحظه ها،پلی که عشق را تا صدرت المنتها میبرد،این پل، من و خودم و تمام کائنات را به هم پیوند میدهد ،پیوندی ناگسستنی.آری گام در راهی گذاشته ام که هربار لحظه ای بیشتر ببینم و بیدار باشم و هر بار لحظه ای بیشتر از معجزه ی اکنون سرشار شوم.
آسمان ابری ست ولی اینبار خورشید را درخشنده تر از همیشه میبینم،هوای بیرون سرد است اما درونم آتشفشانی فوران کرده است و تمام وجودم را با گرمای عشق در آغوش کشیده است.
میبینم اینبار نه باچشم سر که با چشم دل.
گویی من هم در سفری هیجان انگیز به سر میبرم ،از کجا معلوم شاید من همان قطره هستم ،شاید همان گنجشک روی بام کلبه ی چوبی پدر بزرگ،شاید همان اسبی هستم که ساحل به ساحل میدود تا به مادرش برسد شاید من همه چیزم و شاید همه چیز یک چیز است ولی این را میدانم که همه ی ما در سفریم,سفری دائمی به سمت کمال،بینهایت و ابدیت.
این قسمتی از کتاب [ما در زمان غوطه وریم یا زمان درما]هست که به تازگی آن را به کتاب اضافه کرده ام.
این متن از تمام وجود من نشئت گرفته و حس وصف ناپذیری موقع خواندن اون به من دست میده که میخواستم آن را با شما هم به اشتراک بگذارم،
امیدوارم که از خوندن اون لذت ببرید.
بسیار زیبا بود
من هم دقیقا چنین احساسی و چنین حرفهایی رو با خودم زمزمه میکنم
مخصوصا وقتی که استخر میرم
موقعبی وزنی احساس میکنم در اغوش خدا هستم سبک و رها و تمام فکرم معطوف اوست ..
عالی بود آترین عزیز
موقع خوندنش حس می کردم روحم داره پرواز میکنه ممنونم از این حس زیبایی که با کامنتتون به من دادید.
آرزوی بهترین ها برای شما و خانواده عزیز عباس منشی ام دارم به خصوص استاد عباس منش، مریم عزیز، تیم تحقیقاتی و شما دوست عزیزم
از صمیم قلبم دوستتون دارم
🌷🌷به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مهربان🌷🌷
سلاااام به هم کلاسی های عزیزم.
سلاام به استاد عباسمنشِ عزیز
و
سلاام به مریمِ شایسته ی ممهربانم.
بانامِ الله آغاز میکنم کنفرانسِ روزِ پنجمِ کلاس در سفرنامه م رو:
به نامِ الله…
ای که ناگَه آمدی ، ناگه مَرو
منزلِ مَه آمدی،بی مَه مرو
یک دو برگی دفترِ دل را بخوان
در رَهِ دل آمدی ،گمره مرو
ما مقاومت داریم در تغییر،
چون تغییر سخته.بزرگترین چالشِ دنیا برای انسان ((البته بنظرم برای تمامِ موجودات))تغییره.
سخت تغییر میکنیم چون تغییر دردناکه.
من هم شغل های زیادی عوض کردم چرا که دقیقا به قولِ استاد چون باخودم فکر میکردم که چیزِ تازه ای برای من نداره و آگاهی ای به من نمیده و تواناییِ من رو هم که بیشتر نمیکنه هییییچ،من رو عقب تر هم میکشه.باشکست هایی مواجه شدم اما هیچوقت کم نیاوردم و خودم رو زیاد نکوبیدم.گفتم اشکال نداره درست میشه این نشد یکی دیگه…دفعه ی بعد…
شاید اگرمیموندم تجربه ها و آگاهی هایی ک الان دارم رو نداشتن.آگاهی های در حدِ خودم البته.
شاید اگر میموندم آرزوهام رو میکشتم درخودم و حاضرنمیشدم برای تغییرِ وضعیتم حرکتی کنم.اگرمیموندم با سایتِ عباسمنش آشنا نمیشدم قطعا و واردِ این مسیرِ پرخیر و برکت نمیشدم.
بااارها توی زندگیم از صفر شروع کردم حتی خداشاهده زیرِ صفر رفتم و خخخیلی سسسختی هاکشیدم اما ناامید نشدم و دوباره بلند شدم.اما چون باورهای غلط داشتم و دارم درباره ی ثروت وخخخخیلیییییی باید روش کارکنم،تغییرِ چشمگیری در بحثِ مالی نداشتم.چون من اون موقع ها ،فففقط
از لحاظِ جغرافیایی جام رو عوض کردم من محلِ کارم رو و نوعِ کارم رو تغییر دادم حتی توی یه هتلِ پنج ستاره در یک سمتِ عالی و شیک و با پرستیژ مشغول به کار شدم کاری که قطعا هههر کس جای من بود دودستی میچسبید به اون کار و اون کار برای خخخخیلیها آرزو بود ولی باز هم بعد از چندماه به این فکر کردم که دارم توانایی ها واستعدادهام رو میکُشم و به این فکر کردم که موندن و گیر کردن توو یک وضعیتِ یک شکل و تکراری آب رو میگَندونه من که دیگه انسانم…به این فکر کردم که مثلا من ۵سالِ دیگه به چی میرسم اینجا؟پنج سالِ دیگه نهایتِ رشدم کجاست؟
با اینکه کار،کارِ شیکی بود اما من رهاش کردم چون دیگه چیزی به من اضافه نمیکرد و فقط توو اون مدت درس هام رو از اون محیط گرفتم.اعتمادِ به نفسم خیلی بالارفت.جراتِ صحبت به زبانِ انگلیسی با مهمانانِ آمریکایی و چینی و هندی و کانادایی.
پس من این نکته رو در این فایل یاد گرفتم و به خودِ اوم سالهام نسبت دادم که استاد علاوه بر تغییرِ مکان،بیشتر و بیشتر و بیشتر روی باورهاش کار کرده و اینجا من فهمیدم مممهم ترین تغییر در تغییرِ باورهای من و افکارم و نوعِ دیدم به زندگیمه و مسائلی ک باهاشون روبرو میشم.
نه فقط تغییرِ شغل و مکان …
دیدم خخخخیلی داره بهم فشار میاد
دیدم داره به شخصیتِ وجودیم بَرمیخوره.
غیرتی شدم رو خودم.
بهم بَرخورد که زندگیم داره جورِ ناجوری میگذره.
باخودم گفتم تو هههمین حالا خخخخیلی خوبی.خخخخیلی از همسن و سالهات ک دنیبالِ حاله زَنَک بازی هستن داری دنبالِ راه میگردی که خودت رو رشد میدی.و از خداوند راهکار خواستم.
الآن میفهمم که این به قولِ استاد چَک و لگدهای جهان وقتی بیشتر میشه ک رو ناخواسته ها توجه کنی و من این قانونِ به این بزرگی رو ننننمیدونستم.
((اصلا انگار تمرین های سفرنامه داره طبقِ یه هماهنگیِ خاصی جلو میره
روزِ چهارم مربوط بود به نکاتِ مثبت..
و ناخودآگاه داره واردِ روزهای بعدی میشه.))
من خداروشکر مممیییخواستم تغییر کنم اما نمیدونستم کجای کار میلَنگه.این ضربه هایی ک خوردم نه تنها من رو نا امید نکرد بلکه میلم به رشد و پیشرفت بیشترشد.
استاد!نشانه های من برای تغییر،نا آگاهی هام بود.میدونستم که من هیچی نمیدونم.میدونستم من خخخیلی ناآگاهم.و همیییشه فنجونم خااالی بود و هست.
نشانه های تغییر ِ آرزو،
روزمرگی ها بود
تحقیرها
دَرجا زدن ها
عقب ماندگی ها
دَرجا زدن ها
لذت نبردن از زندگیم
اصرااااااار برای پیشرفت
و نشستم مقایسه کردم *شدتِ دردِ تغییر کردن و شدتِ تحقیرها و حسرت های زندگیم رو
اینکه کدوم دردناک تره برام.اینکه نتونستم کمکی به خانواده م کنم…کمکی به خودم…و تکراری بودن و تَلَف کردنِ زندگیم…
قطعا تحملِ اینهمه تکرار،خخخخیلیییی سسسسسخت تر بود…
چون وقتی به روش های مختلف تحقیر میشدم قلبم به درد میومد و احساس میکردم عزّتم داره زیرِ سوال میره…
به این فکر کردم که انسانی که خداوند اشرفِ مخلوقات خطابش میکنه نباید اینجوری زندگی کنه نباید درجا بزنه…
باید تغییر کنم.تغییر بر من واجبه.
اگر تغییر نکنم و مهاجرت نکنم به قولِ خداوند…((مهاجرت نه فقط به معنای جابجایی از شهری به شهری دیگه…از کشوری به یه کشورِ دیگه…
))شاید مهاجرت به معنای سفر از مداری به مدارِ دیگه
از فکری به یه فکرِ دیگه…
حابجایی و مهاجرت از لحاظِ اعتماد بنفس…
جابجایی و مهاجرت از لحاظِ ایمان و اعتقاد به خداوند…
جابجایی و مهاجرت از لحاظِ انجامِ کار و عملکرد…
جابجایی و مهاجرت از آرزوی قبل به یک آرزوی بهتر حتی روزی یک قدم…
اینها هم میتونه یه جور جابجایی باشه.
بله.تغییر دردناکه.شاید خخخیلی ها خودشون میدونن که بخوان و تغییر کنن،رشد میکنن ولی آیا همه حاضرن تعییر کنن؟حاضرن بهاش رو بپردازن؟بها که فقط پول نیست.
همینکه بخوای انرژی بزاری برای تغییر،این انرژی،یک جور بهاست…
زمان و وقتی ک قراره برای تغییر بزاری،این زمان و وقت،یک بهاست…
تمرین هارو انجام دادن ،بَهاست…
اینها کارِ ههرکسی نیست.
باید ابراهیم وار اراده کنی
موسی وار ایمان بیاری
محمد وار بخوانی به نامِ پروردگار
عباسمنش وار آگاهانه تمرکز کنی بر هدف و زیباییهاو احساست رو خوب نگه داری.
و تشنه باشی…تشنه ی موفقیت…
آیا همه به یک اندازه ایمان دارن؟
همه باور دارن که با این آگاهی هاییکه وحیِ مُنزَل هستن و استاد میگن،آیاهمه موفق میشن؟اصلا آیاهمه مممیییخوان؟؟؟؟
اگر آسون بود همه انجامش میدادن….
آیا همه ی کِرم ها پروانه میشن؟
برای یک کِرم،پروانه🦋 شدن ،بسیاااار دردناکه و اون کِرم این رو میدونه.
چرا که باااید بهاش رو بپردازه.متفاوت فکر کنه.جدابشه از کِرم های دیگه.خاص رفتار کنه.مدّتی رو در تنهایی بگذرونه.دورِ خودش پیله بکِشه.درد بکشه.امّا
این درد کشیدن،بسیااااار لذت بخش تره.
و نتیجه،متفاوت و چشمگیره.
نتیجه 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 پروانه شدنه.
در پروانه ، پروا، نِه….
درختی ک برگهاش🍁🍁🍁🍁🍁 در پاییز میریزه درد میکشه ولی به قولِ استاد، آینده رو ببینیم.آینده رو دیده.توو پاییز،۶ ماهِ دیگه ک بهار🌴🌿☘🍀🌲🌳
میشه رو دیده…
یک معتاد،از اولین تجربه های مصرفش،باید به این فکر کنه که چچچندسالِ دیگه کجاست؟؟؟؟
ترکِ اعتیاد، بسیااااار دردناکه…بسیاااااتر دردناک
اما
تا وقتی درد نکشه ننننمیتوکه سَم رو از بدنش خارج کنه..
باید ببینه چندسالِ دیگه شو….
کارتون خواب شدنش…توی جوب افتادنش….
پس باید تغییر کنه قبل از اینکه زن و بچه و کار و اعتبار و سلامتی و ازدست بده…
شجاعت ب خرج بده و تعییر کنه….
در قرآن داریم:
وقتی فرشته ها از انسان میپرسند که در زمین چطور زندگی کردین؟
اگر من در جواب بگم ک مستضعف بودم…اعتماد به نفس نداشتم..از من میپرسن مگه زمینِ خدا پهناور نبود…چرا مهاجرت نکردی؟…چرا باورهات رو درست نکردی؟…چرا قانون رو درک نکردی؟…چرا مستضعف؟…
بعد شیطان رو نشون بدم و بگم اون بود ک منو گول زد خدا
بعدشم تو خودت شااااهد بودی که مشتری نداشتم…صابکارم داغون بود…جامعه…دولت….
اونوقت شیطان میگه تو خودت انتخاب کردی..
انگشتِ اتهام رو به سمتِ خودت بگیر…
من فقط یه دعوت کننده بودم…
تو خودت خواستی ب خودت ظلم کنی…همونجا ک من داشتم ب شرک و بت پرستی و بی ایمانی و تنبلی دعوت میکردم خداهم تو رو به زیباییها و سلامتی و ثروت وایمان دعوت میکرد…
و بیاد و مارو بکوبه سرکوبمون کنه ک بیزارم ازتون ک چطورپیروِ من شدین….
و همینطور از نگاهِ فرکانسیِ جهان،من اگر حالم بد باشه و به ناخواسته ها توجه کنم،اتفاقاتِ بَد از در و دیوار برامون میباره…
و اگر به این روند ادامه بدیم،هیچ رشدی نخواهیم کرد
مثلِ دوستِ استاد که بعد از ۲۰ سال هنوووز همونجا بود در همون جایگاه و حتی بدتر و خونه ش رو هم از دست داده بود…
مثلِ همه ی ما که تجربه های بد و بدتر داریم…
پس ترک کنیم اعتیاد رو،معتادِ امنیت شدیم،معتادِ آب باریکه های زندگیمون،یه تکونِ اساسی بدیم به زندگیم…باورهامون….
حرکت کنیم…مهاجرت کنیم از دایره ی اَمنمون…
دیگه کم وم بیایم بیرون از پیله هامون…
به مدارهای بالاتر مهاجرت کنیم…
از تاریک ترین شب ها هم نترسیم ،چراکه نویدِ یک صبحِ تازه رو میده…
جرات کنیم تغییر کنیم….فنجونمون رو خالی کنیم…
روی ایمانمون کار کنیم..
طبقِ روزِ اولِ سفرنامه،همه ی اینها ریشه در اعتماد به نفس داره…
و طبقِ فایلِ روزِ سومِ سفرنامه،به اعتماد به ربّ ربط داره…
و طبقِ فایلِ چهارمِ سفرنامه،همه ی اینها به توجه به نکاتِ مثبت ربط داره…
.
روی ایمانمون کار کنیم.آگاهی کسب کنیم.نترس باشیم.
حرفِ خدارو گوش کنیم.
ترس گوید باز با ما رااام باش
برّه ای در درّه ی آرااام باش
عشق گوید سَر،کِش و پرواز کن
پخته ی دنیا و ما را خام باش
کم نیاریم.بمونیم توو مسیر…
سوال پرسیدین در متنِ مربوط به روزِ پنجمِ سفرنامه:
چه جنبه هایی از زندگی الآن نیاز به تغییر داره؟
در جوابش باید بگم همه ی جنبه های زندگی.
چراکه ما انسانها تک بُعدی نیستیم.
هم از بُعدِ روحانی
هم از بُعدِ معنوی
هم بُعدِ عرفانی
هم بُعدِ مادّی
همه چی همه ی جنبه ها…
باید تغییر کرد.
سوالِ دومی که پرسیدین:
چگونه و با ایجادِ چه تغییری در باورها و نگرش هات میتونی زندگیِ بهتری برای خودت بسازی و الآن چ ایده هایی برای برداشتنِ اواین قدم داری؟
جواب:
از نطرِ من همینکه استاد میگن اینکه قوانینِ جهان رو درک کنم.عمیییق.البته…البته….اینکه باور کنم اول که این قوانین هست باااور کنم هست و من هستم که با فرکانس هام اتفاقات رو بوجود میارم… اینکه استاد باااارها تاکید کردن که حالت رو خوب نگه دار…
به زیباییها توجه کن.
و صدَقَ بالحسنی باش.
با دیدنِ گلِ نازِ یَخیِ توو بالکنِ خونمون…
یاداوریِ خاطراتِ خوب…
اینکه یادم بیارم ک خداوند کجااااهااااا دستام رو گرفته و ازش خواستم در زندگیم دخالت کنه…
من خواستم ک دخالت کنه و از مسیری ک خودش بَلَده من رو ب آرزوهام برسونه…
چون امدادهای خدا عاااالیه….
الّذینَ یومنونَ بالغیب…. بشم
چگونگیِ تغییرِ باورهام همه به اراده ی من بستگی داره..
به امضایی که پایِ انجامِ تمریناتم زدم پایِ تعهّدم زدم…
آاااره.تعهّد…تعهّد …
به میزانِ تعهّدم داره…
تمرین وتکرار …..تمرین و تکرااار….تمرین و تکرار…
احساسم رو خوب نگه دارم حتی در وسطِ مشکلات
احساسم رو خوب نگه دارم حتّی وسطِ سختی ها..
هههمین جای تغییر درد داره.
تمرینِ به ظاهر ساده ولی یه ضربه ی کااااااری که باورهای منفی رو نا کار میکنه…
حالِ خوب ک بخخخدااااااااا روی حالِ گل هامون و رشدشون تاثیر میزاره
به قولِ استاد انتظارِ بیجا نداشته باشیم از خودمون.
یه وقتایی این مسیرِ صافِ پیشنهاد شده توسطِ استاد عباسمنش رو باتمرین نکردن بخاطرِ حمله های ذهنِ نجواگر،بصورتِ زیگزالی طی میکنیم،
ولی اشکال نداره.
کم کم اُفتان و خیزانمون کم میشه.
انگار حتی پای تعهدِ تمرین کردنمون موندن هم به تکامل ربط داره.
همه قانون ها دورِ هم جمع شدن یه جا …
قانونِ فرکانس…قانونِ حالِ خوب و بَد…قانونِ سپاسگزاری…قانونِ ایمان…قانونِ بها..قانونِ تکامل…قانونِ تکرار…
و
و
و
من ههرچی بیشتر از وضعیتم خسته بشم
هرچی بیشتر بهم فشار بیاد…
هرچی بیشتر بهم بَر بخوره…
هرچی بیشتر دچارِ روزمرگی بشم..
بییییشتر پناه میبرم به خدا
واااقعا اعوذُ بالله منَ الشیطانِ الرّجیم
وااااقعا اعوذُ بالله مِنَ النَجواهای محدود کننده
اعوذُ بالله من الفقر…
اعوذُ بالله …
بیییشتر پناه میبرم ب سایت که بسیااااار اَمنه.
پپپُر از نکات ِ مممثبته
یه فضای کااااااملا مثبت و ایزوله س و افکارِ منفی حقِّ ورود ندارن.
پناه میارم به کامنت های دوستانم
ب دیدگاه ها
ب فایلهای استاد…
در جوابِ سوالِ چگونگی و ایجادِ تغییرات در باورها میتونیم زندگیِ بهتری داشته باشیم باید بگم ک ما باید باور کنیم ک خداوند قوانینی داره و اونهارو وضع کرده و بدونیم چطور باید از این قوانین استفاده کنیم.
هههرچقدر بتونیم تمرینِ بیشتر کنیم،بیییشتر این قوانین رو درک کنیم،بیشتر هم میتونیم رشد کنیم و به قولِ استاد،دنیارو جای بهتری کنیم برای زندگی…ب
باید مراقبِ وردودی هامون باشیم.
استاد درست میگن.باور کردن و عمل ب این قوانین راااحت نیییست.اگر آسون بود همه انجامش میدادن…
به قولِ معروف:
هر چقدر پول بدی همونقدر آش میخوری…
هر چقدر تعهدمون قوی تر باشه
هر چقدر بهتر بتونیم قوانین رو درک کنیم
نعمت های بیشتری رو استفاده میکنیم…
پاداشِمون بیشتر میشه…
پیشِ فرشته ها سربلند میشیم…
برکتِ بیشتری نصیبمون میشه.
مثلِ همون شاگردی ک بیشتر تمرین کرده و خُب به تبع باید نمره ی بیشتری از استاد بگیره و ممتاز بشه.
توی کتابِ “”رویاهایی که رویا نیستند””استاد اشاره کردن به سنّتِ غیرِ قابلِ تغییرش در قوانینِ کیهانی…
چه من یک انسانِ معمولی باشم
چه پیامبر
ههرکدوم از ما اگر دستمون رو داخلِ پریزِ برق کنیم،برق هر دومون رو میگیره…
این قانونِ برقه و ههههههیچوقت ههههیچ تغییری در اون ایجاد نمیشه…
چونه جواب دادن به این سوال ،همینه که باید،باید،باید قانون رو درست درک کنیم،ههرچقدر بهتر درک کنیم بیشتر به خودمون کمک کردیم.
باااارهااا استاد توی فایل ها گفتن ک هیچ شانس و پارتی وجود ندارد و همه چیز مممن هههستم که با فرکانسهایی ک ارسال میکنم به جهانِ هستی،همون رو واردِ زندگیم میکنم.
خداروشکر استاد بابتِ آموزش هات.
همینکه میگین قوی ترین تمرین،بزرگترین قانونِ جهان
کنترلِ احساس و به صورتِ آگاهانه برداشتنِ توجهمون از حالِ بَد😔😔 به حالِ خوب🤣😄😄 هست.
ماندن در احساسِ خوب رو یاد بگیریم بها پرداخت کردن خخخخخیلی بهتر از تاوان دادنه،
زوودتر بَهای تمرین کردن رو بدیم نه اینکه منتظر باشیم اوضاعمون بدتر بشه
در این صورت تاوانِ سسسنگینی باید بدیم!!!!###
ماندن در احساسِ خوب با کارهای کوچیک مثلِ نگاه کردن به پروانه ها….
نگاه کردن به لبخندِ یک کودک…
آوازی زیبا رو گوش دادن…
مرورِ خاطراتِ زیبا….
تا کمتر دچارِ تجربه ی شرایطِ بد و اتفاقاتِ بد بشیم.
واااای چچچقدر باید خدارو سپاسگزاری کنیم راجع ههههمین یه دونه قانون.
اینکه ب قولِ استاد ک گُل گفتن :
قانون رو وقتی بدونی اینکه جهان به احساسِ تو پاسخ میده
وااااقعا جرات میخواد توی احساسِ ترس و نگرانی و حالِ بَد
به بدهی ها فکر کردن
به بیماری ها فکر کردن
بمونم…
درسته استاااد!!!
که گفتین اراده ی پولادین میخواد این مسیر…
این مسیر کفش های آهنی میخواد.
وااااقعا خخخخیلی سخته ک با وجودی ک داری تغییر میکنی و میخوای باورهات رو عوض کنی و هنوز خبری از موفقیت نیست،هههمچناااان توی حالِ خوب و مسیر بمونی،
خخخخیلی سسسخته که اثری از نتیجه نبینی
همش حالت رو خوب نگه داری
با بقیه از لحاظِ روحیه و حالِ خوب فففرق داشته باش
ولی جات هنوز با اونا یکی باشه و در یک سطح و تو هههمچنان ادامه بدی،
خخخیلی سخته ک طبقِ آگاهیِ کتابِ
رویاهایی که رویا نیستند
قبل از
قبل از
قبل از دریافتِ آرزوها،بخاطرشون از خداوند سپاسگزار باشی….
صدای استاد در گوشم میپیچه که جمله ی کلیدیِ
🛑🛑🛑 “”””آراااااااام آااارااااام””””🛑🛑🛑
….رو تکرار میکنه…
🛑🛑🛑🛑اینکه یک شَبه باورهات ساخته نشده ک بخوای یک شَبه تغییرشون بدی.
اون هم با فشار دادنِ یک دُکمه…
🎈🎈🎈🎈
جرات کنیم تغییر کنیم…
فنجونمون رو خالی کنیم….
من☝️☝️☝️☝️☝️☝️🖐🖐🖐🖐🖐
به نادانیِ خودم اعتراف میکنم…
تا وقتی ک همش بگم :من بَلَدَم….من میدونم…
به ههههیچ جااا نمیرسم.
هیچ نمیدانم شهامت میخواد اعترافش…
من حاضرم اعتراف کنم که هههییییچ نمیدانم….
و مدرکِ ندانستنم عضویتم در سایتِ عباسمنش هست.
واسه همینه ک اینجام.
واسه همینه ک دارم شاگردی میکنم توو این کلاس.
تغییر کنیم.اگر نه خودمون زَجر میکشیم و قطعا به قولِ حضرتِ مولانا
نیمِ عمرمون به پریشانی
و
نیمِ عمرمون رو در پشیمانی نگذرونیم…
که کاااش تغییر میکردم…
برای تغییر ههههیچوقت دیییر نیست.ماهی رو هههروقت از آب بگیریم تااازه س…
طبقِ روزِ سومِ سفرنامه،قربانی کنم امنیتم رو،..
خوب بودن رو قربانی کنم برای خوب تر شدن…
خوب تر شدن رو قربانی کنم برای عالی شدن…
عالی شدن رو قربانی کنم برای عالی تر شدن…
عالی تر شدن رو قربانی کنم برای متعالی شدن..
رنج رو به تمامی کشیدن،تنها راهِ رنج نکشیدن است..
هههیچکس
ههههیچ چییز نننمیییداند
و
☝️من از همه
هههیییچکس تَرَم…
این هم ردِّ پای روزِ پنجم.
👣
👣
👣
👣
👣
خداروشششکررر که تا ۵ روز به تعهّدم عمل کردم.
💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪
در پناهِ خداوندشاااد و ثروتمند و سعادتمند باشین
آرزومندِ آرزوهاتون،آرزو…👧👋👋
سلام آرزوی عزیزم 🌸
فک کنم دیشب و امروز چهاربار نوشته ت رو خوندم .
خیلی عالی بود .👌
خیلی کامل بود .👏
خیلی عمیق بود .👌
تحسین ت می کنم این درک از قوانین رو و این قطعا نتیجه ی تعهد به تصمیمیمی هست که گرفتی و معجزه های بزرگ تری هم قطعا در راه هست . پاسخ جهان به این حجم از تعهد …
…
از بخش های زیادی از نوشته ت کپی برداشتم .
تو خیلی خوب هم برای ضرورت تغییر اهرم رنج و لذت ساختی ،
و هم راه و چگونگی تغییر رو شرح دادی .
سپاسگزارم 🌸🙏
…
نطرِ من همینکه استاد میگن اینکه قوانینِ جهان رو درک کنم.عمیییق.البته…البته….اینکه باور کنم اول که این قوانین هست باااور کنم هست و من هستم که با فرکانس هام اتفاقات رو بوجود میارم… اینکه استاد باااارها تاکید کردن که حالت رو خوب نگه دار…
به زیباییها توجه کن.
و صدَقَ بالحسنی باش.
با دیدنِ گلِ نازِ یَخیِ توو بالکنِ خونمون…
یاداوریِ خاطراتِ خوب…
اینکه یادم بیارم ک خداوند کجااااهااااا دستام رو گرفته و ازش خواستم در زندگیم دخالت کنه…
من خواستم ک دخالت کنه و از مسیری ک خودش بَلَده من رو ب آرزوهام برسونه…
چون امدادهای خدا عاااالیه….
الّذینَ یومنونَ بالغیب…. بشم
…
احساسم رو خوب نگه دارم حتی در وسطِ مشکلات
احساسم رو خوب نگه دارم حتّی وسطِ سختی ها..
هههمین جای تغییر درد داره.
تمرینِ به ظاهر ساده ولی یه ضربه ی کااااااری که باورهای منفی رو نا کار میکنه…
…
یه وقتایی این مسیرِ صافِ پیشنهاد شده توسطِ استاد عباسمنش رو باتمرین نکردن بخاطرِ حمله های ذهنِ نجواگر،بصورتِ زیگزالی طی میکنیم،
ولی اشکال نداره.
کم کم اُفتان و خیزانمون کم میشه.
انگار حتی پای تعهدِ تمرین کردنمون موندن هم به تکامل ربط داره.
همه قانون ها دورِ هم جمع شدن یه جا …
قانونِ فرکانس…قانونِ حالِ خوب و بَد…قانونِ سپاسگزاری…قانونِ ایمان…قانونِ بها..قانونِ تکامل…قانونِ تکرار…
…
چگونه جواب دادن به این سوال ،همینه که باید،باید،باید قانون رو درست درک کنیم،ههرچقدر بهتر درک کنیم بیشتر به خودمون کمک کردیم.
…
اینکه ب قولِ استاد ک گُل گفتن :
قانون رو وقتی بدونی اینکه جهان به احساسِ تو پاسخ میده
وااااقعا جرات میخواد توی احساسِ ترس و نگرانی و حالِ بَد
به بدهی ها فکر کردن
به بیماری ها فکر کردن
بمونم…
…
و قسمت پناه بردن به خداوند … و پناه آوردن به سایت و نوشته ها و فضای خدایی این سرزمین شگفتی قابل تحسین بود .
واقعا خدا رو شکر می کنم برای بودن در این مسیر و این سرزمین شگفتی چرا که به محض حضور م در اینجا احساس م خالص میشه و خودم رو بیشتر دوست می دارم ❤️
دوستت دارم❤️
خداوند عاشق توست❤️
سلام خدا جونم ممنون که منو به این فایل هدایت کردی.
سلام به استاد عزیز و مریم جون بابت این فایل عالی
چیزی که منو به نوشتن وکامنت گذاشتن ترغیب کرد آهنگ این فایل بود واقعا منو آماده نوشتن کرد.
من یه ساله که تو سایت استاد فعالیت دارم ولی نتیجه هام خیلی ریز و کوچیک بود.و من تحسین میکردم هرچند اون نتایج کوچیک رو.
ولی یه حسی بهم گفت به پروفایل آقا ابراهیم سر بزن رفتم و اونجا و گشت وگذار تو دیدگاهها و خاطرات و …. تا اینکه با فایل سلامتی که استاد گذاشته بودن روبرو شدم من واژه (نپذیرفتن)رو از اون فایل یاد گرفتم نگم از اثراتش.
همین که من به خودم اومدم گفتم نه من نمیپذیرم یک سال چند نتیجه کوچیک از کار کردن روی خودم رو باید تجربه کنم اصلا نمیپذیرم.
نمیتونستم رابطه ام رو با خدا درست کنم نمیتونستم زیبایی ببینم تو خداوند واقعا عاشقانه جلو میرفتم ولی هر روز نتایج کمتر از دیروز.
انگار پذیرفته بودم این روندشه و کم کم رخ میدهد نتایج ولی یه حسی میگفت نه یه سال زمان.
ناگفته نماند من از واژه استغفرالله ربی و اتوب الیه خیلی استفاده میکردم خیلی یعنی خیلی روزی 5یا6هزارتا.
این کامنت رو دوستایی که از روش هواپونواپونو استفاده میکنن لطفا بخونن.که وای بیایین این روش قانون جذب رو متحول کرده شماعقب موندین.
هیچ کس نمیتونه اندازه من ازش استفاده کنه به مدت یکسال وجالبش اینجاست نمیتونستم کناربزارم از بس تاثیرات شگرفش رو گفته بودن.
گفته بودن ادامه بده فقط ادامه بده(به عبارتی خودتو قول بزن)حالا با هر منطقی میخوان ازش استفاده کنن هر منطقی که فکرمیکنن.
خدایا منو ببخش به خاطرچی؟ اشتباهات.
جالبش اینجاست میگفتن این اوج عزت نفسه که به یادبیاری وپاک کنی.
تمرکز رو چی میره؟؟؟؟؟ اشتباهات
چندبار؟؟؟؟روزی 5یا6هزارتا
نتیجه چی میشه؟؟؟؟هرلحظه به نقطه تمرکز هدایت میشیم.
حالا انتظار نتیجه هم داشتم.وای خدای من واژه نپذیرفتن با من چه ها کرد.همه ذهنم درگیر اشتباهات ولحظه به لحظه دور شدن از خداوند و هدایت های خداوند.به خیال خودم که دارم پاکسازی میکنم.
(تمرکز بر زیبایی ها و ماندن در احساس خوب یعنی پاکسازی تمام)
ببین با چه دلایلی به ظاهردرست اینوقبول کردیم.
هراتفاقی وشرایطی رخ میده که ناخواسته است وباعث احساس بد میشه در درون تو با یه چیزی هماهنگه یعنی تو فرکانسش هستی(خب درست)
حالا بیا پاکسازی کن تا بره(مگه رفتن داریم توقانون فقط جذبه) یعنی توجه کن به اشتباه.خب میتونم توجه نکنم واعراض وادامه مسیربا این باور که مسیرمسیره حرکته واشتباه و نمونم در اون احساس و احساسم رو خوب کنم.
خلاصه من خودم مسیر هدایت الله رو بسته بودم.که به امید خدا نشتی فرکانسی رو بعد یکسال پیداکردم وقطعش کردم.
وازدیروز کم کم دارم خودمو وخدای خودمو پیدا میکنم.که به زیبایی هر چه تمام تر در زندگی من در جریان است.
خدایا شکرت به این آگاهیها
هزاران بار شکر که خدا منو در مسیر راست هدایت کرده بودومنو تنها نذاشت وهدایتم کرد به واژه نپذیرفتن واین باعث شد از این به بعد شکل سوال پرسیدنم هم از خداوند بزرگ تغییرکند.
خدایا شکرت که قدم به قدم داری منو هدایت میکنی به بهترین مسیرها.
به امید الله یکتا هر چه سریعتر میام واز نتایجم وازمعجزات زندگیم برای شما عزیزان تعریف میکنم.
اینها حرفهایی بود که باید ازخودم ومسیر حرکتم رد پا میگذاشتم.
به امید زندگی لذت بخش وسرشار از ایمان وامید وشادی ولذت برای همه شما عزیزان
دوستدارشما
سمیرا
سلام دوست عزیز
فایل سلامتی استاد که فرمودید با چه نامی باید در سایت، دنبالش بگردم؟
سلام دوست عزیز
این فایلی که گفتم تو دفتر خاطرات مدیر فنی سایت بود که اون قسمت از دسترسی غیرفعال شده به دلیل تمرکز بر اصل
سلام استاد عزیزم
بعد از حدود تقریبا دوسال تشویش ذهنی بالاخره تونستم خودمو جمع و جور کنم و این سفر ناممو بنویسم
سانازهستم متولد مهر 72 تازه وارد سی سال شدم یذره نِروسَم از عدد سنم ولی خب همیشه خودمو با این جمله که سن فقط ی عدده خودمو قانع میکنم
من خیلی آدمه با استعدادیم خیلی
بعله چنین با اعتماد به نفسم البته در کل این سی سال اولین بار قرار انقد با اعتماد بنفس باشم ک بنویسم و قرار خیلی از دوستانمم بخونن..
از زمانی که وجودیت خودمو یادم میاد و حافظه ام کار کرده یادمه ک همه بهم میگفتن چقدر ساناز با استعداد
حالا تو چی
تو هنر ،نقاشی !!!
خیلی زود قلم به دست شدم شاید 3 سالگی خیلی زود تونستم هرچی ک میدیدم بکشم بدون آنکه معلمی ب من چیزی یاد بده بدونه آنکه هنوز مفهموم سایه را در طراحی بدانم برای همه چیز قابل درک بود اولین چیزیم ک از کودکی میکشیدم چشم و ابرو زن بود
چندسالی بعد که قد کشیدم دستانم بزرگتر شد
فهمیدم که هرآنچیزی میدیدم بعلاوه آنکه میتوانم بکشنم توانایی ساختن آنرا هم دارم چیز هایی ک برا کودک تو اون سن و بدون هیچ تکنولوژی و مهد و هیچ گونه امکانات اینچنینی واقعا حیرت انگیز بود
گذشت بزرگتر شدم
تو سن 6 سالگی تمام آرزوی من شده بود داشتن ی جعبه آهنی مداد رنگی 24 رنگ
ی دفتر نقاشی بزرگ
من خیلی واضح بودم خیلی مشخص بود ک دورن من چیست و باید به کجا کشیده شوم
ولی خب پدر و مادر نا آگاه هم خیلی میتونن تو سرنوشت یه بچه تاثیر بزارن
زمان ما مد بود دکتر مهندس شدن
و آرزوی تحمیلی پدر و مادرا رو ما بچه ها باید ب دوش میکشیدیم حداقل برای من اینگونه بود
که هیچکس منو نفهمید و درک نکرد و جَو جوری بود که اصلا من جرات نمیکردم که بگم من میخوام هنر بخونم
به شدت مورد تمسخر قرار میگرفتم
و تمام چیزی ک میتونستم بابت علاقم انجام بدم که تابستونا برم کلاس نقاشی ک اونم ترجیح پدرم این بود وقت خودتو تلف نکن برو کلاس زبان
که شکر خدا تا این سن هنوز زبان خوبی هم ندارم
خلاصه تراژدیش نکنم
در سن 10 سالگی علاقه قلبی خودمو فهمیدم
بعله
خیاطی خیلی علاقه مند شده بودم خیلی جوری شبا توهم میزندم
و زمان این رسید که تعیین رشته کنم
یک هفته شبا نه روز با خودم کلنجار رفتم که چطوری ب پدرم بگم که میخوام برم خیاطی
و چیزی که از پدرم میدیدم دقیقا این تصویر بود
و حرفش این بود این همه درس بخونی بری خیاطی بشی
و خلاصه منو منصرف کردن و اینگونه شد که من تنها پیروزیم در مقابل خواسته هام این بود که حداقل دیگه پزشکی نخونم برم معماری
5 سااااال دانشگاهم طول کشید و پنج سال برای من 50 سال گذشت فقط هدف این بود کارشناسی و بگیرم برم طراحی لباس بخونم
تنها انگیزه من برای درس خوندم همین بود
دقیقا ترم آخر زد و ،من مورد علاقه یک آقای مهندسی قرار گرفتم بسیار پسر خوب و باسواد و باشعور
ازدواج کردیم
و خیلی زود بچه دار شدیم باز من موندم و انتظار اینکه بزار بچم از آبو گِل در بیاد
(البته تو این سالها باز هم خیلی مورد توجه و تشویق اطرافیانم قرار میگرفتم چون دیگه حرفه ای تر نقاشی میکشیدم و هوش بصری خیلی بالایی داشتم و اینکه همه ازم نظر میخواستم برای لبس خریدن ،دیزاین خونه ،درست کردن ماکت ،و …)
خلاصه بچه از آبو گِب دراومد
من یک دوره آموزش طراحی لباس و خیاطی حرفه ای تهیه کردم
و خیلی زود تونستم لباس بدوزم باور کنید که هر لباسی که میدوختم انگار اورانیم غنی میکردم از بس مسرور میگشتم
میدونم سرتون شاید به درد اومده باشه
ولی خب بعد از دوسال قرار کامنت بزارم دیگه
استاد عزیزم من تواین سالها عاشق کار کردن بودم ولی بر خلاف خیلیا من کاملا میدونستم باید چه کاری رو شروع کنم و بایدددد تو مسیر علاقم قدم بزارم ک حداقل بتونم ادامه بدم ..
از اونجایی ک همسرم مهندس عمران بود به من پیشنهاد داد بیا آزمون نظام مهندسی بده مُهر تو بده من کار کنم تو نمیخواد کار کنی تو به همون خیاطی برس منم قبول کردم ، خلاصه شروع کردم گفتم 3 ماه بیخیال خیاطی و این داستانا میشم میشینم میخونم آزمون طراحی بدم ک از
درآمدش بتونم هزینه هایی ک قرار داشته باشم و تامین کنم
(البته این قضیه که من دوست داشتم برای کارم و پیشرفتم خودم هزینه کنم واقعا انتخابی بود و تنها راه حل من نبود)
خلاصه زمانی ک داشتم برای آزمون میخوندم با شما آشنا شدم
به این صورت که ی بنده خدایی ی فایل یک دقیقه ای از سخرانی شمارو برای من ارسال کرد
قشنگ برق از سرم رفت
اون کلام شما ی چیزی توش بود که انگار همونی بود که من این همه سال دنبالش بودم ی شور و شعفی سرا پای منو گرفت که که فقط خدا داند و بس ….
از طرف پرسیدم اسم سخنران چیه
دیگه این من بودم که تو گوگل تو اینستا ،یوتوب همه جا شمارو سرچ کردم فالو
به خودم اومدم دیدم حدو 8 ساعت پای حرفای شما نشستم
و گریه میکردم
خدایا یکی پیدا شده از دورن من خبر داره چرا حرفاش قشنگ تو سلولهای آدم نفوذ میکنه
حیرت حیرت
خب من گفتم باشه دیگه پس من دیگه قبول میشم و حتما از درآمد خودم از آموزش های استاد استفاده میکنم
من امتحان دادمو 5 ماه بعد جواب ازمون و اومدم من قبول نشدم
یک بار دیگه آزمون دادم و قبول نشدم
تا اینجا دوسال گذشته و این وسطا من خیلی تجربه ها کسب کردم من خیلی بیشتر فایلهای شمارو گوش دادم ولی انصافا بگم ک لیزری کار نکردم نتوستم خودمو جمع و جور کنم
بعد از دومین آزمون گفتم تموم شد دیگه فقط فقط خیاطی و دوخت و دوز من تو این راه قطعا به خوشبختی ثروت خواهم رسید ..من از شما یاد گرفتم باید برم دنبال عشقمو کم نیارم بقیه چیزا حاشیه اس هر چیزی و ک گذروندم تجربه بود و پله ای برای بالاتر رفتن من
استاد من تو این همه سال بیخیال نبودم تو ذهنم خیلی جاها بودم خیلی رویا پردازی کردم و میدونستم و اطمینان قلبی داشتم راهی هست برای تحقق دادن رویا ها و اون راه شما یادم دادین
من فهمیدم قبول نشدم توی آزمون معنا داشت
بچه دار شدن ناخواسته ام معنا داشت
منو پخته کرد منو بزرگ کرد منو ب تکامل رسوند
استاد باورتون نمیشه از زمانی تصمیم جدی گرفتم فقط رو هدفمتمرکز کنم
خیلی زود تو یک هفته تونستم تجهیزات یک خیاط حرفه ای تهیه کنم یه چرخ حرفه ای ی اتو حرفه ای
تهیه کنم
اونم با پول خودم و یخورده شو چک دادم و این هم انگیزه ای شد برام ک بیشتر بهتر و بدون وقفه کار کنم وووو
و درست زمانی که هنوز چرخم به خونه نرسید من کار پیدا کردم
تو همون فروشگاهی ک رفته بودم برای تهیه چرخ با خانومی آشنا شدم که برای من کار جور کرد
خدایا شکرت خدایا ازت سپاسگذارم
از شما ممنونم استاد بزرگوار ب من یاد دادین
چطور نشانه هرو ببینم و هدایت شدنم و ببینم و به محض اینکه دستمزدها گرفتم حتما از محصولات تهیه میکنم ..
اینجا تو اولین کامنتم قول میدم ک ی روز برند خودمو ثبت کنم و طراحیای خودمو به بازار عرضه کنم
و اونروزی ک در حال تاسیس کارگاهم هستم
به یه طریقی مستقیم با استاد عزیزم صحبت میکنم از معجزاتی که درون زندگیم هر روز به لطف الله رخ داده و منو به اهدافم رسونده
امروز 25 دی 1401 ساعت 7:7 صبح
با سلام خدمت استاد و همه دوستان
جالبه من چند روز پیش داشتم فایل های رایگان و از اول چک میکردم که نکنه چیزی جا مونده باشه و من گوش نداده باشم تا اینکه متوجه شدم خانم شایسته دارند این کار زیبا رو انجام میدن خیلی خوشحال شدم با اینکه زیاد به تلگرام سر نمیزنم ولی الان هر روز کانال و چک میکنم تا از سفر عقب نمونم خداروشکر بخاطر این اتفاق زیبا. واقعا چیز پیچیده ای تو دنیا نیست فقط باید آگاهی هایی که داریم و بارها و بارها تکرار کنیم تا جزئی از وجودمون بشه.
موفق و شاد باشید.