«توانایی کنترل ذهن»‌، نقش این توانایی در تحقق خواسته ها و چگونگیِ پرورش این توانایی

دسته بندی: پاسخ به مسائل زندگی

جواب‌های «عقل‌کل»دسته بندی: پاسخ به مسائل زندگی«توانایی کنترل ذهن»‌، نقش این توانایی در تحقق خواسته ها و چگونگیِ پرورش این توانایی
467

سوال:
من از روانشناسی ثروت ۱ استفاده کردم و طبق تعهدم درآمدم ۳ برابر و بیشتر شد ولی روند آموزش ها را ادامه ندادم و ۲ سال هیچ تمرینی انجام ندادم.
اما الان تصمیم گرفته ام تا دوباره شروع کنم و این مسیر را ادامه دهم. دوباره تمرینات ثروت۱ را از سر گرفته ام و ایده هایی هم دارم که تصمیم به اجرای آنها گرفته ام. اما به محض اینکه درباره اجرایشان جدی می شوم، چیزی در درونم می‌گوید:
ایندفعه نمی توانی نتایج قبلی را تکرار کنی.
چطور می‌توانم از این سردرگمی رها شوم و به ثبات فرکانسی برسم؟


پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
هر چه «باورها» را به عنوان اصل‌ و تنها عامل ایجاد و خلق اتفاقات درک کنی‌، برای ساختن باورهایت تعهد بیشتری به خرج می‌دهی و در این مسیر ثابت قدم‌تر می‌شوی و به همان میزان از فرع و حواشی‌ای که حواست را پرت و تو را از مسیر گمراه می‌کند‌، دور می‌مانی.
هرچه بیشتر سعی کنی ارتباط میان گفتگوهای غالب ذهنت (باورها) و احساسی که به واسطه آنها تجربه می کنی را‌، با اتفاقات زندگی‌ات و شرایطی که در آن قرار داده می شوی بیابی، بیشتر و بیشتر این قانون را درک می کنی و جدّی می‌گیری که:
« تمام اتفاقات زندگی ات را خودت با افکار غالبت خلق می کنی. بدون هیچ استثنائی»
رسیدن به این درک، مثل یافتن کلید صندوق گنجی گرانبها و تمام نشدنی است.
اما زمانی می توانی از این کلید برای دستیابی به گنج استفاده نمایی‌، یعنی زمانی می‌توانی این کلید را برداری و در قفل این صندوق بچرخانی و آن را باز نمایی که‌، قادر به کنترل ذهنت در همین مواقع شوی.
وگرنه خیلی از ما ها همین حالا این کلید را در اختیار داریم‌، خیلی از ما فایلهای و دوره‌های زیادی از استاد عباس‌منش را خریده‌ایم و این آگاهی و این گنج را در اختیار داریم اما به جای سپردن سکّان زندگی‌مان به دست آنها‌، باز هم به شیوه ذهن‌مان پیش می‌رویم.
یعنی فقط این کلید گنج را در دستمان گرفته‌ایم. یعنی فقط به آن گنج خیره شده‌ایم و به درخشندگی‌اش نگاه می‌کنیم و هیچ استفاده‌ای از آن نمی‌کنیم چون افسار زندگی در دست ذهن‌مان است.
هرچه در مسیر شناختن قوانین زندگی و خودشناسی پیش برویم، بیشتر درک می کنیم که مهم ترین توانایی ما به عنوان انسان، توانایی کنترل ذهن است.
هر فردی که در هر زمینه ای به موفقیتی دست یافته، بدون شک و با وضوح کامل‌، رد پای این توانایی‌- یعنی توانایی کنترل ذهن‌- به‌عنوان مهم ترین عامل، در روند موفقیت‌اش دیده می‌شود.
افراد زیادی با قوانین زندگی آشنا شده‌اند و اطلاعات زیادی در این باره کسب کرده‌اند. افراد زیادی با دیدگاه های استاد عباس منش و نقش باورها در میزان موفقیت شان‌، آشنا هستند.
افراد زیادی این قانون را فهمیده اند که‌، اگر با هر دلیل و برهانی، در احساس بد بمانند، اتفاقات بد را تجربه می کنند. اما با این حال، افراد کمی توانایی اجرای این قوانین را دارند. به خاطر اینکه افراد بسیار کمی‌، مهارت کنترل ذهن شان را کسب نموده اند.
این مهارت با تکرار و تکرار و ادامه دادن و تکرار و وفادار ماندن به ادامه زندگی به این شیوه‌، «به مرور » ایجاد می‌شود.
نکته کلیدی این ماجرا همین‌جاست. یعنی حتی درک این موضوع یک فرایند تکاملی است.
سپس مقدار کمی از آنچه درک کرده‌ای را می‌توانی باور کنی و به همین دلیل اجرایش می‌کنی. سپس آن عمل به ثمر می‌نشیند و ایمانی می‌سازد تا با شوق و ایمان بیشتر‌، دوباره آن روند درک را تکرار کنی. و این ماجرای تکاملی به همین شکل پیش می‌رود. اما از جایی که به میزان خوبی قدرت بگیرد‌، به صورت توانی رشد می‌کند و آنقدر شما را در مدارهای بالاتر قرار می‌دهد و آنقدر فاصله فرکانسی و مداری‌تان را با زندگی قبلی و نتایج قبلی زیاد می‌کند‌، که هرگز راهی به سوی مدارهای پایین‌تر و برگشت به عقب نخواهید داشت.
اما معظل از اینجا شروع می‌شود که ما در ابتدای راه و تا رسیدن به مرحله ثبات‌، نمی‌توانیم آنقدر وفادارانه این فرایند را دنبال کنیم به این دلیل که نتوانسته‌ایم تنها اصل و عامل را باورها بدانیم. به این دلیل که نتوانسته‌ایم از عهده کنترل ذهن‌مان بربیاییم.
این اتفاق برای من‌، شما و برای افراد زیادی رخ داده است.
شما نیز تنها قسمتی از‌، درک خود از آگاهی‌های دوره روانشناسی ثروت ۱ را توانستی اجرا کنی و بر طبق آن عمل کنی.
یعنی به اندازه‌ای که توانستی باور کنی‌، به همان میزان در مدار آن باورها قرار گرفتی و به همان اندازه در آن مدار ماندی و به همان اندازه با اتفاقات و نتایج موجود در آن مدار برخورد کردی و سپس به خاطر ادامه ندادن و تغذیه نکردن ذهنت‌، دوباره از آن مدار خارج شدی و در مدارهای پایین‌تر قرار گرفتی.
کنترل ذهن مثل تولید یک کالا نیست که‌، فقط یک فرایند مشخص از آغاز تا پایان داشته باشد و سپس کار تمام شود.
کنترل ذهن یک کار همیشگی است. تا زمانی می‌توانی در شرایط دلخواهت بمانی که‌، این فرایند را ادامه می‌دهی.
اما تفاوت «تلاش آگاهانه برای کنترل ذهن» و «رها کردن ذهن برای تاخت و تاز در زندگی‌مان» این است که‌،
کنترل ذهن آنقدر به تو آرامش می‌دهد‌، آنقدر وجودت را در صلح و هماهنگی با همه زندگی قرار می‌دهد که‌، برای‌ انجامش نیاز به پاداش نداری.
چون صرف انجام دادنش خودش پاداش است.
یعنی احساس آرامشی که در این فرایند تجربه می‌کنی‌، مهم‌ترین پاداش این ماجراست. حتی لازم نیست منتظر این پاداش بمانی. چون این پاداش در همان لحظه به تو هدیه داده می‌شود و سپس وقتی ادامه بیابد‌، هدایای جانبی‌اش مثل:
استقلال مالی‌، آزادی زمانی و مکانی‌، رابطه عاشقانه‌، سلامتی‌ و… را نیز وارد ماجرای زندگی‌ات می‌کند.
یعنی تمام بهایی که باید برای تجربه زندگی دلخواهت بپردازی‌ این است:
«توانایی لذت بردن از هر لحظه از زندگی». راهکارش هم‌، «مهارت در کنترل ذهن» است.
مأموریت ذهن این است که در هر لحظه و از هر فرصتی برای نگران کردن و ترساندن و در یک کلام، قرار دادنت در احساس بد، استفاده نماید. این طبع ذهن است.
مثل یک گرگ درنده، که خلق و خویش درندگی است و هیچ فردی انتظار رحم و مرودت از گرگ را ندارد و این موضوع را می پذیرد.
موضوع این هست که زندگی ما به‌ وسیله افکاری رقم می‌خورد که‌، هر لحظه در ذهن‌مان زمزمه می کنیم. تک تک اتفاقات زندگی ما به وسیله واکنش نشان دادن جهان به گفتگو‌های درونی‌مان رقم می‌خورد.
اگر کمی به اتفاقات زندگی‌ات توجه کنی، می تونی به راحتی ارتباط مستقیمی میان گفتگوهای درونی ای که اکثرا با خودت داری و اتفاقات و شرایطی که تجربه می کنی، پیدا کنی
این یک نشانه‌ است که می‌گوید: راه تغییر آن شرایط، تغییر این گفتگوهای درونی هست.
یعنی نجواهای ذهنی‌ای که نتیجه احساسی اش ترس، نگرانی، دلشوره، نا امیدی و … هست، همان چیزی است که شیطان نامیده‌ایم.
کار همیشگی ذهن ترساندن و نگران کردن است.
تا به یاد داریم‌، ذهن همیشه برای شروع هر کاری‌، ما را در کمبود و محدودیت نگه داشته با این منطق که:
فرصت دیگر تمام شد.
قبلاً ممکن بود اما الان اوضاع تغییر کرده.
قبلاً شرایطی موقتی پیش آمده بود که تمام شد.
ذهن همیشه فرصت‌های تمام شده را به یادمان انداخته تا افسوس را جایگزین امیدی نماید که به تازدگی در دلمان جوانه زده.
ذهن همیشه با کلکی نخ نما به نام: «فرصت‌های تمام شده»‌، نگاه ما را به الهامات‌مان و فرصت‌های جدید‌، تردید برانگیز نموده و شکهای خودش را جایگزین یقینی کرده که در الهامات مان به وضوح احساس کردیم.
اما نیرویی در وجودمان به نام قلب است که، جایگاه خداست و کارش امید دادن به ماست.
فقط مسئله این هست که شما به کدام صدا در وجودت بیشتر توجه می کنی؟
بیشتر به قلبت که جایگاه الهامات الهی هست و تو را به سمت خواسته‌ات هدایت می‌کند توجه می‌کنی یا به نجواهای ذهنت که می خواهد با نگرانی‌ها‌، ترس‌ها و افسوس‌ها‌، گمراهت کند؟!
انتخاب با خودت است. به هر کدام که توجه کنی، صدایش را بیشتر می‌شنوی و شرایطی که تجربه می‌کنی به آن احساس شبیه‌تر می‌شود.
یعنی می خواهم بگویم، ذهن ما مثل یک حیوان درنده است که طبع و خلق و خویش درندگی است.
کارش این است که ما را از مسیر خواسته هامان گمراه کند و به وسیله متمرکز کردن کانون توجه‌مان بر ناخواسته ها، بر کمبودها بر ترس ها و بر بیماری‌ها‌، بر بدهی‌ها‌، بر قضاوت‌ها‌، بر مشاجراتی که با همسر‌، دوست و … داشتیم و تلاش برای ثابت کردن برحق بودن‌ خودمان و برناحق بودن فرد مقابل‌ و… ما را از مسیر و مداری که آنهمه برای ورود به آن تلاش ذهنی به خرج دادیم‌، خارج کند.
باید بپذیریم که این طبع ذهن هست. یعنی همان موضوعی که در قرآن توضیح داده شده و خدا درخواست شیطان را پذیرفته تا برای گمراه کردن‌مان تلاش کند.
ماجرای توضیحاتی که نوشته شده و مثالهایی که زده شد‌ه، ماجرای این آیه است:
الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ (۲۶۸)
و شیطان ذهن این موضوع را اقرار نموده که:
وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (۲۲)
هنگامى که کار تمام شود شیطان بگوید: «خداوند به شما وعده راست داد و من نیز به شما وعده‏اى دادم و تخلف کردم، من بر شما سلطه‏اى نداشتم جز این که دعوتتان کردم و شما پذیرفتید، بنا بر این مرا سرزنش نکنید، خود را ملامت کنید، نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من، از این که شما از پیش مرا شریک خدا ساختید، بیزارم، و براى ستمکاران عذاب سختى است.» (۲۲)
ماجرا فقط انتخاب ماست. ما در هر لحظه دو انتخاب در دو جهت مختلف داریم.
می‌توانیم به مسیر فقر برویم یا ثروت‌، مسیر سلامتی برویم یا بیماری‌، مسیر عشق برویم یا نفرت‌، مسیر آرامش برویم یا نگرانی‌، مسیر یقین بریم یا شک!
ما هر لحظه روی این گزینه‌ها کلیک می‌کنیم و باید مراقب این کلیک‌ها باشیم.
زیرا به قول خداوند‌، شیطان دسترسی به بندگان با ایمان ندارد. شیطان راهی به مدار ایمان آوردندگانی که در هر لحظه به تلاش برای ایمان آوردن اقرار می‌کنند‌، ندارد.
بنابراین همانطور که نمی خواهیم یک ببر وحشی را تربیت کنیم تا حیوان خانگی‌مان باشد‌، نمی خواهیم ذات و طبع ذهن را تغییر بدهیم و نباید هم بخواهیم انرژ‌‌ی خود را صرف انجام این کار کنیم که: چرا اصلاً ذهن باید باشد و…
به قول استاد عباس‌منش: اگر می‌خواهی فرنی درست کنی‌، فقط شکر را بردار و به نمک کاری نداشته باش زیرا ا و قدرتی برای ورود خودکار به فرنی تو ندارد.
ما بز و گوسفند و مرغ و خروس را می‌پرویم که همین حالا طبعشان اهلی است و دردسری برای‌مان ندارد.
ما سعی می کنیم وارد مسیرهایی امکان وجود حیوانات وحشی هست، نشویم. یا جاهایی زندگی نکنیم که قلمرو این حیوانات هست.
باید همین کار را هم با ذهن انجام دهیم.
یعنی باید سعی کنیم اولاً بپذیریم که ترساندن‌، نگران کردن‌، دلیل و استدلال آوردن برای محدودیت و کمبود‌، کسب و کار ذهن است.
باید فقط او را نادیده بگیریم. باید ترس و تشرهایش را نشنویم. باید از خط و نشان‌هایش روی برگردانیم و به امیدهایی روی آوریم که قلب‌مان به ما می‌دهد.
باید به یقین‌ها‌، خوشبینی‌های او دل خوش‌ کنیم.
البته در ابتدای مسیر و حتی گاهی در طول مسیر‌، به این دلیل که سالیان سال افسار زندگی در دست ذهن بوده‌، صدای خیلی بلندتری نسبت به قلب‌مان دارد و بیشتر بر ما مسلط است و راحت‌تر می‌تواند رأی‌مان را بزند.
اما هرچه بیشتر سعی کنیم آگاهانه به قلب‌مان توجه کنیم و با خوش‌بینی وعده و وعید‌هایش را باور کنیم، کم کم صدای قلب بلندتر می‌شود و بر صدای ذهن غالب می‌شود. نشانه این کار هم‌، میزان آرامش ماست. به میزانی که خیال‌مان راحت می‌شود و آرام می‌شویم‌، به مان اندازه توانسته‌ایم از عهده انجام این کار برآییم و روی پیشنهادات قلب‌مان کلیک کرده‌ایم.
یعنی باید به هر روشی که می تونیم‌، در لحظاتی که ذهنمون نجواهایش را شروع می‌کند‌، سعی کنیم این شکل از گفتگوها را ادامه ندهیم و در این جنس از احساس بد نمانیم.
نشانه‌ موفق شدن‌مان هم‌ این است که احساس‌مان بهتر می‌شود.
«میزان»‌، بودن ما در احساس بهترِ است. هرچه بیشتر بتوانی خودت را در احساس بهتر و احساس آرامش نگه داری، با وضوح بیشتری الهامات قلبت را می‌شنوی.
سپس قلبت آرام آرام ، تو را به مسیر راهکارهایی هدایت ات می کند که‌ وقتی در دراز مدت به نتایج‌ات نگاه می‌کنی‌، متوجه می‌شوی هیچ توجیهی برای آن نتایج نداری. چون مسیر هدایت الهی‌، خیلی آرام و نرم رخ می‌دهد.
این اتفاقی است که به معنای واقعی کلمه من در زندگی‌ام تجربه کرده‌ام. و واقعاً هیچ توجیهی برای بسیاری از نعمت‌های زندگی‌ام ندارم جز اینکه تصمیم گرفتم خوش‌بینی بیش از حد الهامات قلبم را باور کنم و روی آنها حساب کنم.
امیدوارم توانسته باشم آنچه را که خودم از آموزش‌های استاد عباس‌منش در این باره خصوصاً آگاهی‌های دوره جهان‌بینی توحید‌ی ۱‌ آموخته‌ام و سعی بر انجامش دارم و از آن نتیجه می‌بینم را بیان کرده باشم.
چون یقین دارم‌، میزان رضایت ما از زندگی‌مان و میزان تجربه شرایط دلخواه‌مان‌، به اندازه ای هست که می توانیم ذهن‌مان را نادیده و به قلبمان که جایگاه خداوند هست، دل خوش کنیم.
اثبات این موضوع خیلی ساده است. یعنی هر فردی خودش می‌تواند خیلی زود از طریق تجاربش متوجه این قانون ساده اما اصلی بشود.
شما هم باید با ذهنت همین کار را انجام دهی. یعنی اول بپذیر که کار ذهن ناامیدکردن تو از مسیر درست است.
و گویا درباره شما موفق هم شده است. زیرا با اینکه قبلا از این آموزش ها به نتیجه رسیده ای، اما باز هم از طرق مختلفی مثل:
«دفعه قبل شانس آوردی، اما این دفعه دیگر خبری از شانس نیست»
«دلیل موفقیت دفعه قبل این بود که در آن زمان فرصتی پیش آمد که دلار ارزان شد، یا آن معامله جور شد، یا آن مشتری خاص سر راهت قرار گرفت و …»
یعنی به هزار دلیل و منطق کاری می کند تا باور کنی دلیل موفقیت گذشته ات، یک شانس یا عاملی بیرون از تو بوده که‌، هیچ کنترلی بر آن نداشته ای.
اینجا نقطه ای است که افراد زیادی، گمراه شده‌اند و دست از اجرای ایده های الهام شده شان یا قبول کردن فرصت هایی برداشته‌اند که‌، به خاطر ساختن باورهاشان با آن فرصت‌ها‌، ایده‌ها و الهامات برخورد کردند.
به همین دلیل نیز‌، به موفقیت های پایدار نمی رسند و موفقیت های شان بسیار موقتی است.
زیرا موفقیت پایدار، به وسیله ادامه دادن مسیر‌، کم کم ساخته می شود و آرام آرام مدارهای تو تغییر می‌کند و از مدارهای قبلی فاصله می‌گیری.
یعنی در اول راه‌، فقط یک مدار بالاتر می‌روی. یعنی فاصله تو با مدار قبلی‌، خیلی زیاد نیست و امکان سقوط خیلی زیاد است. پس باید از کانون توجه‌ات مثل نوزادی مراقبت کنی که تازه متولد شده و در برابر بیماری‌ها خیلی حساس و ظریف است.
به همین دلیل در روزها و ماه‌های اولیه تولد‌، ده ها واکسن دریافت می‌کند تا از آن خطرات اولیه دور بماند و در طی زمان خودش را جمع و جور کند و قوی شود و از عهده خودش برآید.
به همان شکل نیز‌، واکنسی که باید در مدارهای اولیه مرتباُ تزریق کنی‌، کنترل کردن ذهنت است.
تنها راه ثابت قدم بودن در این مسیر، توانایی کنترل ذهن است.
این موضوع آنقدر مهم است که اگر بتوانی همین یک توانایی را در خودت ایجاد نمایی، یعنی بتوانی در چنین لحظاتی، ذهنت را نادیده گرفته و به صدای قلبت گوش دهی، چیزی در جهان نیست که بخواهی اما نتوانی آن را داشته باشی.
دلیل اینکه در جلسه ششم دوره جهان بینی توحیدی، استاد عباس‌منش تا این حد‌، به ساختن این مهارت تاکید دارد، نقش این مهارت در کسب هر موفقیتی در هر جنبه ای است.
ساختن مهارت کنترل ذهن، مثل هر مهارت دیگری، با تمرین و تکرار بسیار و همیشگی، حاصل می شود. پیشنهاد می کنم از آموزش های این دوره، خصوصا این جلسه کمک بگیر و این مهارت را بیاموز.
اگر من فقط می خواستم از یک فایل استاد عباس منش برای زیستن زندگی دلخواهم، استفاده نمایم ، بدون شک، آن فایل، جلسه ششم دوره جهان بینی توحیدی ۱ بود.


منابع بیشتر:

راهکارهای دوره جهان بینی توحیدی برای بهبود کیفیت زندگی 

فایلهای مرتبط با موضوع «توانایی کنترل ذهن»

نمایش:  به ترتیب تاریخ   |  به ترتیب امتیاز   
121
بهترین پاسخ

سلام و سپاس خدمت تمام دوستانی که به خدا نزدیکترن. میخاستم در مورد تمرکز ذهن و تمرکز روی خواسته ها بدون توجه به راه رسیدنش خدمتتون از اتفاقات خوب زندگیم بگم. من سال 95 با قانون جذب و فرکانس آشنا شدم. بعد از اون اولین جذب بزرگ زندگیم این بود که وقتی میخاستم برا کارشناسی ارشد بخونم هرروز میرفتم کتابخونه. کتابخونه مخصوص دانشجویان بیمارستان بود و من با اینکه نیروی همون دانشگاه بودم ولی مسئول کتابخونه گفت کتابخونه فقط برای دانشجوهای پزشکی بیمارستانه و شما نمیتونید استفاده کنید از طرفی درب ورودی کتابخونه با اثر انگشت باز میشد و اثر انگشت منم تعریف نشده بود اما من 6 ماه هرروز میرفتم و منتظر میموندم تا یکی از دانشجوها اثر انگشتشو بزنه و بره توی کتابخونه ومن پشت سرش میرفتم. روزهایی بود که نیم ساعت منتظر میموندم تا یکی بیاد بخاد بره تو و من پشت سرش برم. و تنها و تنها خدا میتونست به من کمک کنه که 6 ماه بدون اثر انگشت من تونستم هرروز برم اونجا درس بخونم و فقط میگفتم خدایا خودت یکی رو بفرست ( البته که کتابخونه جا داشت و من جای کسی رو نمیگرفتم و جا بود برای همه ی دانشجوها و صندلی اضافه هم بود البته). هر شب بعد از اینکه از کتابخونه میرفتم خونه هر شب تجسم میکردم و از ته قلبم ایمان داشتم که من سال دیگه توی این شهر نیستم و خونم رو تحویل میدم و بلیط پرواز میگیرم و با 2 چمدون میرم تهران دانشگاه دولتی و رتبم میشه یا 7 یا 17 کشور. در نهایت دقیقا همین اتفاق افتاد و من خونه رو تحویل دادم و 2 تا چمدون بستم و رتبه ی ارشدم شد27 ( ترتیبش قشنگ بود 7 و17و 27)و بلیط هواپیما گرفتم و رفتم تهران و دانشگاه علوم پزشکی دولتی ارشدم رو خوندم. جذب بعدیم کارم بود. من ترم 2 ارشدم بودم که دنبال کار میگشتم یادمه 11 تا بیمارستان میرفتم دنبال کار و هر بار نه میشنیدم میخندیم و میگفتم مهم نیس و خدا برام بهترین کار رو در نظر داره. من با تمام ایمانم میدونستم خدا برام کار مورد علاقم که تمام مشخصاتش رو نوشته بودم رو در نظر داره و با ایمان و توکل هرچه تمامتر هر بار که از مدیرای بیمارستان نه میشنیدم امیدم بیشتر هم میشد و توی دلم میخندیدم میگفتم خدا هوامو داره و بهترینو برام در نظر داره و بعد از اون دقیقا محیط کاری که نوشته بودم رو خدا بهم داد محیط تمیز همکارای عالی کار سبک که با پاره وقت بودنم اوکی بودن. روزی که اومدم برا مصاحبه ی همین بیمارستان که توش کار میکنم دقیقا 3 سال پیش بود با مترون بیمارستان مصاحبه کردم و گفتم من ارشد میخونم و میدونم بهترین گزینه هستم برای کار شما و همون روز ظهرش بهم زنگ زدن و گفتن از شنبه بیا شرو به کار کن من قبل از اینکه بهم زنگ بزنن میدونستم این اتفاق میوفته برام کاملا عادی بود. و دقیقا همون مترون 10 روز بعد از اینکه اوکی داد و منو جذب کرد خودش فت از مرکز. انگار رسالتش این بود که منو جذب کنه و بره. بعد از اون رابطه ی عاطفیم که پر از حس بد بود و 4 سال توش بودم یه روز از ته قلبم با تمام وجودم در حالی که داشتم گریه میکردم از خدا خاستم بهم کمک کنه و برای همیشه مهر این ادم رو از دلم بیرون کنه و خدا شاهده که نفهمیدم منی که عاشقش بودم چطور تونستم فراموشش کنم و بعدش وارد یه رابطه ی فوق العاده شم رابطه ای که پر از عشق رهایی شادی خنده و لذت بود و اون ادم به من کمک کرد تا به هدف اصلیم زندگیم برسم و تاالان با وجود اینکه 1 سال هست از ایران رفته ولی 900 دلار تاحالا برای هدفم بهم کمک کرده و انقد این رابطه قشنگ و پر از عشق و عاطفه اس با اینکه دوریم که به همه ی رابطه های نزدیکی که داشتم ترجیحش میدم انقد که وفادارو با محبته و منو دوس داره ومن عاشقشم.البته که من هم وفادارم و به قول قران زنان پاک برای مردان پاک. بعد از اون جذب رهن خونم بود که دیگه خابگاه رو تحویل دادم وبه عزت پرودگارم هنوزکه هنوزه برام مثل معجزه اس و کسی برا رهن خونم بدون اینکه من بگم بهش وسط حرفامون فقط گفته بودم میخاام وام بگیرم برا رهن خونم و خاهرم ضامنمه و همینجوری داشتیم حرف میزدیم که دیدم گفت وام نگیر من 50 میلیون بهت میدم من حتی این ادم رو ندیدم و شاید نبینم من فقط داشتم ازش مشورت میگرفتم چون مشاوره میداد من حتی نمیدونستم این ادم خیره. و 50 میلیون رو بدون اینکه حتی من ببینمش برام واریز کرد و الان دوباره تمدید کردم خونم رو و گفت اشکال نداره دستت باشه هروقت خونت رو دادی پس بده. این اگه معجزه نیس پس چیه واقعا. جذب بعدیم تمدید قرارداد خونم بود من از خدا خاستم و باهاش قراردادبستم که قرارداد خونم رو تمدید کن حتی توی برگه ای که داشتم با خدا حرف میزدم و مینوشتم خودم یه جای پایین برگه رو امضا کردم و یه جا گذاشتم و به خدا گفتم امضا کن تو هم و خدا امضا کرد. بعد چند روز صاحبخونه گفت پاشو من خونه رو برا پسرم میخام من میدونستم این قرارداد تمدید میشه به خدا گفتم به مو میرسه ولی پاره نمیشه با اینکه صاحبخونه گفت پاشو من ریکس بودم واصلاااااا شک نداشتم که خود صاحبخونه میاد و میگه نه تمدید میکنیم و چند روز بعد اومد گفت نمیخاد پاشی تمدید میکنیم و پولاتو جم کن که برم بنگاه اخر هفته. بعد 1 هفته دوباره اومد گفت پاشو . من خیلی ناراحت شدم گفتم شما دارید بی انصافی میکنید من یه دختر تنها تو این شهر و من هم خدایی دارم و شما به من قول دادی و گفتی اخر هفته میریم تمدید. با این وجود میدونستم تمدید میشه و ته دلم روشن بود چون من با خدا قراداد بسته بودم. چند روز بعد اومد گفت غلط کردم دوتا پسرم کرونا گرفتن توروخدا دعا کن حالشون خوب بشه و ناراحت نباش از ما منو ببخش و فردا بریم بنگاه تمدید کنیم و من اونموقع ایمانمو دیدم و میدونستم به مو میرسه ولی اره نمیشه. گفتم من برا دشمنم هم بد نمیخام چه برسه شما. و کلی دعا کردم که پسراش خداروشکر خوب شدن و قرارداد تمدید شد با بهترین قیمت. بعد از اون از خدا پذیرش فول فاند رو میخاستم از دانشگاهای کاندا که 1200 ایمیل زدم و میدونستم تهش خدا بهم میده بهترینو و استادم بهم پذیرش فول فاند داد و الان دارم کارامو میکنم که ادامه ی راهو برم. میخام بگم برا منی که تنها و بدون حمایت خانواده و تنها توکل و امید به خدا به اینجا رسیدم منی که حتی خانوادم پول لباس مدرسم رو نداشتن حتی کرایه ی رفت و برگشت رو نداشتم منی که 4 سال دبیرستانم مدرسه ی نمونه دولتی بودم و همه چی مجانی بود ولی حتی کرایه ی رفت و امد به خونم اونم فقط اخر هفته ها رو نداشتم البته که وضع مالی خانوادم خیلی بد بود ولی خدا هست دوستان. خدا حامی ماست تو تمام وضعیت های زندگیمون. کاش ما همه ی خواسته هاممونو از خدا میخاستیم. این داستان زندگی من بود. البته که از خدا خیلی چیزای دیگه میخام وخدا داره بهم چشمک میزنه میگه چشم بریم که بهت بدم هرآنچه میخاهی رو. توکل و باور همه چیزه. ایمان به خدا ایمان ایمان ایمان. استاد عباسمنش بنظرم پیامبر زمان ماست بهش اعتماد کنیم و جلو بریم. خدا نگهدار دوستان



7

2 سال پیش

سلام عزیزم خیلی خیلی لذت بردم از اینکه به این قشنگی خدارو تو زندگیت دیدی و میبینی و این همه به هدفات رسیدی افرین به این همه ایمان انشالله که منم بتونم بیشتر از اینا خدارو تو زندگیم درک کنم


2 سال پیش

سلام دوست عزیزم تحسینت میکنم به خاطر ایمانی که نشون دادی در تمام مراحل زندگیت اون قسمتی که در مورد رابطه ۴ سالت نوشتی و گفتی از خداخواستی مهرشو از دلت ببره برام الهام بخش بود چون منم الان مدت زیادیه در گیر رابطه ای هستم و هی سعی میکنم فراموشش کنم ولی نمیشه حالا باخودم گفتم چرا من اصلا اینقدر سعی میکنم بزار بسپرمش ب خدا انجامش بده


2 سال پیش

ب نام الله مهربان

سلام دوست عزیز ممنون از اینک تجربیات و آگاهی های با ارزشت رو نوشتی چقدر احساس خوب گرفتم و توی خط خط نوشته هات حضور خدا رو حس کردم. هر جا هستی در پناه خداوند سالم و سلامت و موفق باشی


2 سال پیش

سلام دوست نازنین … ممنونم بخاطر تعریف کردن زندگیت و وقت گذاشتنت و نوشتنت … من ممنونم بخاطر این ایمان قشنگت

خدا رو لحظه به لحظه باهات دیدم و میبینم

موفق باشی در پناه خودش ^_^


2 سال پیش

سلام دوست عزیزم فاطمه جان

چقدر کامنتت زیبا بود وپر از حس خدا وایمان تو به خدا وتسلیم بودن وسپردن خودت بخدا .وخیلی عالی تونستی در شرایط سخت ذهنت رو کنترل کنی وبه صدای قلبت گوش کنی تحسینت میکنم عزیزم موفق باشی وهمیشه در مسیر سعادت وخوشبختی حرکت کنی


6 ماه پیش

واقعا سبحان الله✨

این کامنت خیلی تاثیر گذار بود برای من.

ممنونم برای به اشتراک گذاشتنِ تجربه ات🙏🏻


5 ماه پیش

سلام دوست عزیزم

خیلی عالی همه چیرو در مورد ایمانت به خداوند توضیح دادی خیلی خوشحالم برات که اینقدر به خدای درونت وصل هستی انشالله منم بتونم روز به روز به خدا نزدیکتر بشم و ایمانم قویتر بشه لذت بردم از این متن و دلنوشته ی زیبا احساس آرامش و امنیت به من داد که خدای بزرگ همیشه کنارمه و حواسش بهم هست درسته الان شرایط اون طور که می‌خوام نیست ولی می‌دونم و ایمان دارم در زمان مناسب خداوند منو به خواسته هام میرسون من باید ایمانم و باورهامو به خداوندم قویتر کنم سپاسگزارم امیدوارم در پناه خداوند سلامت ،خوشبخت و ثروتمند باشی …

53

وای خدای من، این همه تو سایت گشتم، کامنت و دیدگاه گذاشتم، لایک کردم، نظر خوندم، فایل نگاه کردم، پروفایلمو چک کردم، تو عقل کل ده هزااار بار اومدم و خوندم و استفاده کردم و جواب دادم ولی خدایا این گنج کجا بود؟؟؟؟ چرا من ندیده بودمشششش وای خدای من
فکر میکنم اینم به همون قانون تکامل برمیگرده چون اگه اینو پارسال یا حتی چند ماه پیش میخوندم قطعا ذهنم یا قبولش نمیکرد یا اصلا نیمفهمید چی میگه!!! همه بستگی به مدار داره و رسیدن به این گنجی که تو این بخشه بنظزم بستگی به مدار ادم داره، و چقدر خوشحالم که تازه این گنج رو پیدا کردم و هر روز اینجام ایگه، هر چقد با نوشته های زیبای خانوم شایسته عزیزم ادم وقت بگذرونه و خلوت کنه کمه، انقد نکات و اگاهی توشه ادم نمیدونه کدومو اول باید هضم کنه بره سراغ بعدی، وای که اگه ادم به همه این اگاهیا عمل کنه چی میشه!!!!!
و مهم ترین کار هم همین عمل کردنست، دقیقا مثل گفته خانوم شایسته، کلید گنج دستته، ولی نشستی زل زدی به گنج و بهش دست نمیزنیاصن نابود شدم با این جمله
چند روزیه همش دارم ایه های با ریشه “شاء” رو تو قران میخونم و یچیزی خودم درست کردم که اشکم همیتجوری سرازیر میشدساعت ها اشک ریختم نمیتونستم خودمو شونه هامو اشکامو کنترل کنم، که خدای من تاحالا اینارو چرا ندیده بودم، تاحالا چرا متوجه این قانون نشده بودممممممم، به جای جمله های اگر خدا بخواهد، به هر کسی که خدا بخواهد باید یچیز دیگه بزاریم که متوجه بشیم داره راجب قانون حرف میزنه
اینو خودم گشف کردمابجاش بزارید، به هر کسی که از قانونش استفاده کند، اصلا واویلا میکنه، دیوانه میکنه آدمو
( یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ )

آل عمران (74) Aal-Imran

هر کس را که بخواهد به رحمت خود مخصوص می گرداند، و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگ است».

حالا اینجا به جای “هرکس را که بخواهد” اگه بزاریم ” هر کس را که از قانونش استفاده کند” به رحمت خود مخصوص میگرداند و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگ است، چقدر تمیز تر میشه نه؟ چقدر واضح داره داد میزنه من قانون دارم استفاده کن ازش و بینهایت نعمت بهت میدم، نعمتی که به شماااااار نمیاد

تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ ۖ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ ۖ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ

آل عمران (27) Aal-Imran

شب را در روز داخل می کنی، و روز را در شب داخل می کنی، و زنده را از مرده بیرون می آوری، و مرده را از زنده بیرون می آوری،”وبه هر کس بخواهی” بی شمار روزی می دهی».

اینجا هم به هر کس را بخواهی رو بجاش بزاریم به هر کس را که از قانون استفاده کند بی شمار روزی میدهد، ببینید چقدر قشنگ تر میشه، چقدر واضح میشه، شفاااف تر از این نمیشه…

یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاءُ ۚ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا
کَثِیرًا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ

البقره (269) Al-Baqara

به هر کس که بخواهد (به هر کس که از قوانینش استفاده کند) حکمت می دهد، و به هر کس حکمت داده شود، بی شک خیر فراوانی داده شده است، و جز خردمندان پند نمی گیرد.

حس درونم بهم گفت بجای اون جمله اینو بزار و دوباره بخون، و وقتی خوندم اصلا نابود شدم، تن و بدنم لرزید، چقدر باورم قوی تر شد، جقدر باورام قوی تر شد، چقدر قوی تر شددددد، تازه میفهمم چرا استاد دارن حنجرشونو پاره میکنن هی میگن برید قرانو بخونید اگه براتون مهمه برید بخووووونید، وای وقتی قرانو میخونی اصلا یه سری چیزارو خودت کشف میکنی، خودت یه سری چیزا واست روشن و واضح میشه، اصلا نابود میشیاین جملات کم نیستا!!!! میگه از قانون من استفاده کن بهت پادشاهی میبخشم، بهت انقد روزی میدم که به شماااار نمیاد، اونقد ایه پیدا کردم و نوشتم که خودم تو شوک بودم، به خودم که اومدم شب شده بود و نفهمیده بودم چند ساعته دارم ایه یادداشت میکنم، خدای من خدای منقلبم خیلی تند میزنه، اصلا اگاهی های این چند روزمو باید فتوسنتز کنمش، نمیدونم چیکار کنم گاهی میگم سرمو از شادی بکوبم تو دیوار، عجب قانونی، عجب جهانی، بابا دارم دیوونه میشم، میشه اسون باشه زندگی، فقط کافیه تحقیق کنی راجبش، یه گوشه نشینی فقط فک کنی، فقط باور کنی، باید عمل کنی… استاد عاشقتم همین، کلی ماچ میفرستم برات بابای عزیزم، خیلی دوسِت دارم❤
از طرفِ قندِعسلِ سایت



6

6 سال پیش

به نام خدای عشق وزیبایی

شکیبا جان قند وعسل سایت شکر باران مردی این صفحه را عزیز دلم .

سپاسگزارم که با پخش آگاهی مارو هم آگاه‌تر کردی .

??????????

عالی بود ممنون.

در پناه خدای عشق وثروت


6 سال پیش

جالبه!! خیلی جالبه

وقتی چند ساعت پیش ایمیلم را چک کردم، این کامنت به عنوان

کامنت به پاسخم اومده بود!

اومدم خواندن اون موقع زیاد تو حس خواندن نبودم، سرسری خواندمش رفتم

شب داشتم دریم کچر درست میکردم فایل لایو استاد گذاشته بودم در حال انجام عشقم، تفریحم کارم که همشون یکیه، یک دفعه بعد از چند ساعت به ذهنم رسید که راستی اون چیزی که قندعسل سایت نوشته که خودش یک پاسخ بود! اما چطور؟!!

بعد گرفتم داستان چیه

همون بهترین دوستی که همیشه ازش میگم، و میگم که یک جوری نشانت میده که چه راهی را باس بری، داستانو گرفتم/

من چند وقتیه دقیقا نزدیک یک ماهه خواندن قرآن را از هر روزی که میخواندم الان به به چند روز یکبار رسیده!

خلاصه .. من متوجه شدم

داشتم بهونه میوردم که گوشیم بایستی باشه ( چون گوشی هنوز نیاوردمش!) که مثل قبل همزمان هم تفسیر+هم معنی + هم معنی و ریشه ی لغات و هم پیام های هر آیه را بخوانم

واقعا واقعا واقعا

مثل خودت قند عسل، که از شادی نمیدونی چکار کنی

نمیدونی این انرژی مثبتو به کی به چی تبدیلش کنی یا بدی

من، فقط میخندیم

چه جوری بگم البته الان میدونم دقیقا چه حسی داری

فوق العاده است فوق العاده

یک چیزییی بالاترررر از این

یک حس عالیه

عالی

راستی قند عسل جون، خیلی خوشحالم که خیلی خوشحالم که خیلییی خوب پیشرفت کردی

فوق العاده ای دختر

تحسین برانگیزه

ادامه بده محکم تر، با ایمان و امید بیشتر

به هر چی که میخوای میرسی

به هر چی.

بررات آرزوی بهترین ها را دارم، بهترین ها

خوشحالم و بازم که از آخرین کامنتی که برام نوشتی و منم جوابت را دادم و گفتم که چیزی که نوشتی را بخون چون باورهای محدود کننده ای دیدم توشون

احساس میکنم پیداشون کردی خیلی بیشتر و انگاری بیشتر از همیشه پاتو روی گاز که بود اما اون پات که روی ترمز بود برداشته شده و جریانی از ثروت و خوشبختی بوووووم به سمتت سرازیر شده و مبیشتر میشه.

خداروشکر صدهزار مرتبه شکر

و اینم باز بگم، ( یکی یکی یادم میاد – خنده مینیونی)

خوشحالم که عشق به جای همیشگیش برگشته، قلب مقدس تو

تونستی با سفری که ازشون متنفر بودی عشق بورزی به خودت به اونا، و بشی قند عسل همیشگی که باید باشی. اصل خودت.

دمت گرمه

و بازم ممنونم ازت اول از خدا اول اول

و بعد از تو که خدا جون به وسیله ی تو بهم یادآوری کرد که محمدممم قرآنو شروع کن عزیز دلم بخون. بدو بدو ببینم!

و اینکه خداروشکر به خاطر این همه حجم از رحمت الهی باران.

دوست دارم.

طیبه‌ی زیبای من، مهربون جانم، خانوم خانوما، مرسی که انقد با خودت تو صلحی

وقتی گفتی شکر بارون کردی سایتو، الاااان اشک تو چشمام جمع شده تو جمع خانواده هم نشستم:))) امیدوارم بدونی چقد دوسِت دارم، مرسی از دیدگاه ارزشمندت دخملیدوسیت میدالم خواهرجون

اقای مارکوپولو، دوست عزیزم، ممنونم از دیدگاه ارزشمندتون

و بله:) خدا از هزاااار راه باهامون حرف میزنه و واسه خودم خیلی پیش اومده که بهش توجه نکردم ولی هی بهم یچیزی نشون میده و میخواد باهام حرف بزنه:)) بله دوست من، خدا خیلی مهربونه، خیلی هدایتگره…خیلی

حسی که الان دارمو خیلی دوست دارم

لذت بردم از خوندن دیدگاهتون، مرسی

کلی عشق و انرژی از طرف قندِ عسل برای شما?

سپاس گزار خدام که در مدار این اگاهی ها هستم بسیار عالی بود دقیقا این موضوع یشا در قران ذهن منو درگیر خودش کرده بود بسیار عالی پاسخ دادید و من در تکمیل حرفای شما این ایه رو بنویسم که خدا میگه مَنْ اصدق اللهُ قیلاً و کیست که در گفتار راستگو تر از خداست سوره نساء ایه ۱۲۲ جای دیگه توی ایه ۶۰سوره ال عمران میگه سخن حق همانست که از جانب پروردگار تو رسید مبادا در ان شک کنید این ایه رو که میخونم اشک تو چشمام میاد که خدایا چقدر من به تو شک داشتم


5 سال پیش

قند عسل منننننن

ای واییی من الان دارم دیوونه میشم از اینقد هدایت خداوندممممم

فدای قند عسلمون

عاشقتم من

دقیقاااا خداوند از هزاران راه هدایتمون میکنه

و راه هارو نشونه هاشو بهمون میفرسته و نشون میده

فقط کافیه بهش بله بگیم

و با احساس خوبمون در قلبمون باز کنیم برای دریافت این هدایت زیبایش

عاشق دل دریایی و پر از خداییت هستم قند عسل

چقدر زیبا خداوندم از طریق قلم فوق العادا ی تو جوابم را داد…

عاشق خدای درونمم هستم که چقد ماه میشنوه این هدایت هارو خدایاشکرت

هزاران بارشکرت

هزارات بار شکرت

برات بهترین بهترین بهترین های جهان رو میخوام عزیزدلم

برایت ارزو دارم هر انچه که ارزو داری

بهترین میرسی بهش

صد درصد که میرسی

عاشقتم قند عسل😍🎁

همیشه در پناه الله یکتا شاد شاد باشی

44

با عرض سلام و خداقوت خدمت خانوم شایسته مهربون.واقعا از خوندن مطالب شما نهایت لذت رو میبرم و هروقت مطالب و مقاله های شمارو میخونم کاملا احساس میکنم از زمین فاصله میگیرم وسبکتر میشم مدارم بالاتر میره چون حسم فوق العاده میشه.درمورد نجواهای شیطانی وترس وشکهایی که تومسیرمون به اونا برخورد میکنیم تا اونجایی که من یاد گرفتم ترس وشک ونجواهای شیطانی جزو پروسه هست واز آدم تا خاتم بوده و هست و خواهد بود مهم گذراندن و رفتن به مراحل بعدی هستش.درمورد شک و تردید همانطور که خود استاد.هم در بعضی فایلهاشون فرمودن حضرت ابراهیم هم درمورد زنده کردن مردگان توسط خدا شک داشتند همانطور که حضرت ذکریاوهمسرشون بخاطر کهولت سن و نداشتن فرزند شک داشتن که دراین سن مگر میشود که ما بچه دار شویم پس نتیجه میگیریم که شک وترس جزو پروسه هست تا مشخص شود چه کسانی واقعا به خدا و به غیب ایمان دارند(مثالی دراین مورد اینکه کسی که میخواد وزن کم کنه اول باید تلاش کنه رژیم غذایی مناسب بگیره بعد نشانه ها کم کم میاد وقتی نشانه هارو می بینه شاد میشه امیدوارترمیشه و ادامه میده نتیجه خودبخود مشخص میشه نه اینکه اول لاغربشه بعد بگه حالا که نتیجه رو دیدم حالا رژیم بگیرم) دراینجا است که میزان ایمان به محک کشیده میشود و این حساس ترین مرحله است که باید انتخاب کنیم که آیا با داشتن شک وترس و با داشتن بیشترین تلاش و کمترین نتیجه باز به خدا توکل میکنیم وبه غیب ایمان داریم یا نه؟آیا باتلاش ذهنی زیاد(کنترل نجواهای ذهن.با تمرین وتکرار تکرار تکرارعبارات تاکیدی )بابت نتایج کوچکی که میبینیم شکر گذاری میکنیم و اینها رو بعنوان نشانه های از طرف خدا میدانیم یانه؟اگر باوجود نجواهای شیطانی و شک و تردیدوترس به راهمان ادامه دهیم(همیشه.مثل غذاخوردن) باتوکل به خدا یعنی با گوش دادن به صدای قلبمان(کنترل ذهن) (گفتار نیک.پندارنیک.کردارنیک)و نادیده و نشنیده گرفتن نجواهای شیطانی ما موفق شده ایم و قضیه برعکس میشود یعنی نشانه ها بزرگتر میشود با سپاسگزاری کردن نور ایمان و امید در دلمان منورتر میشود شک وترس کمرنگ تر میشود نتایج در همه ابعاد زندگی بصورت تصاعدی وارد زندگیمان میشود پس با اراده پولادین قدم برداریم وبه خدا توکل کنیم وفقط وفقط بر روی خواسته هایمان به شرایطی که میخواهیم تمرکز کنیم نه بر روی ناخواستهایمان و شرایط فعلیمان.ما اهل زمین نیستیم ما فقط برای تجربه کردن فرکانسهایمان به زمین سفر کردیم ما به خداقول داده ایم که ما تورا یاد میکنیم وتومارااجابت فرما پس اسیر بازیهای دنیا(گرانی.دلار.بی پولی و.. )نشویم به اصل بچسبیم چون ما از اصلیم ما خوداصلیم ما خودمون خالق شرایط زندگیمون هستیم.قدرت دست خودمون چون قدرتمندترین فرمانروای کائنات در اختیار ماست.شیطان نجواهای شیطانی وترس موقتی هستند به شرط ایمان به خدا همانطور که در آیات قرآن هم هست که شیطان میگه وعده خدا حقه و وعده من دروغ و این محکم ترین دلیل و درواقع حجت رو برماتمام کرده که توی هر شرایطی به خدا وغیب ایمان داشته باشیم هرچند درابتدا نتایج را نبینیم هرچند ظاهرزندگی اونیکه مامیخوایم نیست ولی اگه با کنترل ذهنمان واز ته دل به خدا ایمان داشته باشیم توی هر شرایطی بشارت و نتایج از راه می رسند.باتشکرفراوان شاد سربلند ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم الهی آمین❤



5

6 سال پیش

ببینید دوست عزیز من من هم مثل شما بسته روانشناسی ثروت 1رو خریداری کردم و بعد از کلی کلنجار رفتن که حدودا 6ماه شد تازه یک ما و اندی هست که شروع کردم و دارم رویه خواسته هام و رو باور ام و رویه ورودی های ذهنم کار میکنم و نتیجه ی تغیر مدارم رو به وضوح دارم میبینم که داره به سمت مدار بالا مسیر خودش رو طی میکنه جوری که من برادر بزرگم خیلی منفی نگر هست و از همه چیز و همه کس میناله چند وقتی شده بود که جمعه ها می اومد بهمون سر میزد ولی از وقتی روی خودم کار کردم هرچقدر باهاش تماس گرفتم نیومد و الان نزدیک دوماه هست که خونه من نیومده دوست عزیز چرا این اتفاق افتاد چون فرکانس من تغیر کرده طول کشید تا من این رو متوجه بشم ولی وقتی رویه خودت کار میکنی حتی اگر پدر و مادرت با تو هم فرکانس نباشن از تو دور میشن و نباید نگران باشی همش آرزو میکنم و از خدای منان میخوام که تمام نزدیکانم رو به فرکانس من نزدیک کنه با این که میدونیم تا خودشون نخوان دعا کردن من نتیجه ای نداره ولی با این وجه برای رسیدن به خواسته هایمان باید با تمام وجود حرکت کنیم به قول استاد تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس خود راه به تو بگویدت که چون باید کرد هیچ نگرانی به دلت راه نده و با انرژی راه قبلی که میرفتی رو دوباره ادامه بده خدای متعال خودش بهت ادامه ی راه رو نشون میده و مدارترو بالاتر میبره موفق و پیروز باشی


6 سال پیش

سلام و آفرین برشما دوست گرامی برای این دیدگاه توحیدی ، من که نظر شما را در این مورد مطالعه کردم حس و حال یگانه پرستی وجودم را فرا گرفت ، عالی بود چون به نظر من هم ایمان به غیب است که باعث دلگرمی های ما در طول این مسیر آینده ساز میشود ،،، خواندن مطلب شما باعث آگاهی بیشتر من شد ، سپاسگزارم

سلام دوست عزیز این نوشته خودش یکتاب موفقیت بود سپاسگزارم

سلام دوست خوبم

چقدر عالی توضیح دادی از صمیم قلب به احساس ارامش رسیدم ازتون سپاس گزارم


6 سال پیش

سلام و ممنون از خانم شیدا که این دیدگاه توحیدی رو نوشتن و باعث روشن تر شدن مسیر شدن ….

واقعا ایمان به غیب در هر شرایطی و کنترل ذهن کار سختی است اما وقتی به قوانین کیهانی و ربوبیت و وهابیت خداوند مهربان می اندیشیم می بینیم که می شود فقط باید ایمان به خدا و به کار گرفتنش قوانین کیهانی اش داشته باشیم و مثل وحی منزل اونو بپذیریم …

موفق باشید

40

سلام
با این جواب تازه فهمیدم چرا هر وقت فایل ها رو گوش میدم یا مقاله های شما رو میخونم جدید هست!
گاهی ۳روز بعد جواب شما رو میخونم..جملات رو میخونم و شگفت زده میگممم:\”این رو جدید اضافه کردن!یا من این جمله رو قبلا ندیدم!\”
در این جواب زیبا و جامع شما گفتی که حتی درک ما از قوانین هم تکامل داره..و هر دفعه ما میشنویم,درک میکنیم,ایمان میاریم و عمل میکنیم و دوباره قسمتی دیگه از اون رو درک میکنیم و باور میکنیم..خیلی زیباست جملات شما و من درکی ازش داشتم نوشتم..خداروشکر

یه الهامی بهم شد تصمیم گرفتم اینجا راجبش بگم
چند روزی راجب رهایی خیلی شنیدم و در حال هدایت شدن بودم..
دیروز از داداش کوچولوم پرسیدم ساعت چنده؟!
و بلد نبود بگه..یهویی رفتم به یک خاطره در کودکی خودم
مادر بزرگم بهم گفت ساعت چنده؟! بلد نبودم بگم
مامان بزرگمم با جدیت توضیح میداد و میگفت باید یاد بگیری ..دیگه کی میخای یاد بگیری! بعد از این ماجرا در عالم بچگی با خودم خندیدم و گفتم:\”چی میگه!! بعدا یاد میگیرم دیگه\”
فهمیدم بچها اصلا نگران یاد نگرفتن نیستن..اونا تو سر خودشون نمیزنن و نمیگن:\”واااای این همه آدم ساعت رو بلد هستن..چرا من هنوز یاد نگرفتم؟!\”
و احساس نمیکنن که از غافله جا موندن..اونا خودشون رو سرزنش نمیکنن حتی خیلی راحت میخندن!
فقط صبر میکنن تا روند تکامل رو طی کنن و خیلی رها هستند.به خودشون سخت نمیگیرن!
اگر کیمیا کوچولو الان جای من بود میخندید و میگفت:\”چی میگن !! به اون چیزایی که میخام میرسم\”
فقط باید احساس خوب داشته باشم..بازی کنم و لذت ببرم
همه چی خودش میاد و داده میشه
فقط باید رها باشم
خداروشکر بخاطر هدایت خدا مهربونم
در پناه الله یکتا



1

سلام دوست عزیز، خدارو واقعا سپاس گزارم. این مثالی که شما در مورد رها شدن (نگران نبودن یه کودک) وااااااااااااقعا شیوا، خوش بیان و فوق العاده بود. لذت بردم. ممنونم از شما، خدارو شاکرم، الهی شکرت. ایشالله هر لحظه در فرکانس بالاتر و بهتر قرار بگیرید.

30

سلام و عرض ادب
بهترین روش کنترل ذهن با کنترل زبان و کلام است یعنی هر موقع ذهن شروع به نجوا کردن در ذهنمان کرد و افکار منفی به ذهن هجوم آوردند که نشانه ی آن هم بد شدن احساس است باید آگاهانه با کلام خود ، کنرل و افسار افکار را در دست بگیریم باید تمرین کنیم انقدر تمرین کنیم تا در این کار استاد شویم که در هر لحظه هنگامی که ذهنمان شروع کرد به نجوا کردن و پچ پچ کردن در ذهن، ناخود آگاه شرو ع کنیم به حرف زدن با خودمان به طوری که به احساس کمی بهتر برسیم، من خودم شخصا وقتی ذهنم شروع به نجوا می کند اولین کاری که بهش عادت کردم اینه که سریع به خودم میگم : انما النجوا من الشیطان و بعد می گم، خدایا پناه میبرم از شر شیطان و نجواهاش به تو چون میدونم میخواد منو بترسونه و غمگین کنه و بعد میگم خب پریا خانم، حالا چطوری باید نگاهتو عوض کنی که حالت بهتر بشه؟ و (یاد اون جمله ی چوپان در کتاب کیمیا گر می افتم که وقتی همه داراو ندارشو دزد برد وقتی میخواست بخوابه و حتی جای خواب هم نداشت با خودش گفت میتونم به این فکر کنم که یک قربانی و مال باخته هستم و بخوابم ولی من به این فکر می کنم که یک جستجوگر گنج و ماجرا جو هستم و حالا با حال خوب میخوابم) اینطوری حتی ذهن خودش به کمکم میاد… امتحانش کنید به من که خیلی جواب داده.
از درگاه رب جلیل برایتان عمر مدید و عزت سدید مسئلت دارم.



1

2 سال پیش

سلام و درود پریا خانم عزیز

آفرین بر شما

چقدر هم عقیده ام باشما.

و خود استاد هم همین ایده رو همیشه بکار گرفتن.

البته که باز سبک هر شخص و روحیاتش متفاوته ولی منم از این شیوه معمولاً استفاده میکنم

چون اولین و راحت ترین و دم دست ترین و سریعترین ابزار زبان و کلمات ما هستند.

اونم با صدای بلند

حتی میشه راه رفت و صحبت کرد

باریک الله چقدر خوب بیاد میارید إنما النجوی من الشیطان رو

و زاویه دید چوپان در کیمیاگر رو.

وقتی مدام در طول روز آدم با خودش و خداوند صحبت کنه دیگه شیطانی وجود نداره، شری وجود نداره،

همه چیز در امن و امانه،

و بعد کم کم میشه از نوشتن هم در زمان خودش سود برد و ترکیب کرد شاید برای افراد درونگرا و لمسی این مورد علاقشونه،

از نتایج و کامنت خوبت سپاسگزارم.

و خوشحال میشم اگه یکی دو مورد هم مثال از تجربیاتتون بنویسید تا بیشتر کیف کنم.

خوب و دل آرام باشید

26

خدایا شکرت به خاطر این باران
این رحمت
این الماسی که میباری و این زیبا و ثروتمند را زیباتر و ثروتمندتر و سرسبزر میکنی.

چی میتونم به راستی بگم!
جز اینکه شر شر بارون از چشمای زیبا و نازنین من به آرامی بباره
تک تک سلول هام که از الماس خدا به زیبایی تمام خلق شده و توی رگ هایی که به جای خون، طلای ناب خدا جاریه، از انرژی مثبتی که از خواندن این مقاله این درس این تجربه ی گران بها، کلمات مهم نیستن!
از احساس نابی که با عشق تمام تنها پروردگار عالمیان، ربی که تنها مالک و فرمانروای مقتدر جهان و جهانیان، تنها منبع آرامش و هر چیز خوب دیگه است، به وسیله ی شما مریم جان دوست زیبارو و مهربانم، دوست شاد و ثروتمندم
به وسیله ی بنده ی خوبش خدا جون بیان کرده.

چی میتونم بگم؟!
فقط شکر کنمم
فقط شکر کنم و بگم خدایا شکرت به خاطر اینکه زنده ام
دارم زندگی میکنم یک روز دیگه، یک فرصت تازه
امروز را بهتر زندگی میکنم امروز بهترین روز زندگی منه
شادتر از همیشه
بیشتر عشق میورزم
بیشتر ذهن خلاقم را کنترل میکنم
بیشتر توی احساس خوب مقدسم میمونم
بیشتر
همه چیز خوب بیشتر و بیشتر
more and more

شادتر زندگی میکنم
و با همین شاد بودنم کمک میکنم که دنیا جای بهتری برای زندگی بشه.
و در یک کلام
وای خدای من، وای خدای من
عاشق این کلمه ام،

بیشتر ” خداگونه ” میشم.
بیشتر “ابراهیم وار ” عمل میکنم
خدای من، پروردگار من، تنها پروردگار من، مرا به نور خودت
مرا به نور خودت که نور آسمان ها و زمینی
مرا به نور خودت که نور آسمان ها و زمینی
مرا به نور ..
مرا به ..
خدای من
دیگه، نمیتونم بنویسم
بنویس!
اشک خدا جلوی صورتم را گرفته، احساس خوب تمام سلول هام را فرا گرفته،

“خدایا مثل سلیمان ثروتمندم کن، مثل نوح دریا دلم کن، مثل موسی شجاع و جسورم کن، مثل ابراهیم خلیلم کن، مثل محمد امین ام کن مثل مریم مقدسم کن مثل یوسف زیبایم کن مثل عیسی عالم به علومم کن تا بتونم خداگونه‌تر و در مسیر قوانین بینظیرت به رشد و گسترش این جهان کمک کنم و خودم خوب زندگی کنم و جهان را جایی بهتر برای زندگی کنم ”

آره نور خدا مثل همین اشک مقدسم میمونه ..
و آرامش
سهم “قلبیست ” که در تصرف خداست.



4

لذت بردم از خوندن دیدگاهتون دوست عزیز، ممنونم. شادباشید


6 سال پیش

به نام خالق زیبایی

هر بار که به خودم می‌نگرم خدا را میبینم .

آن روزهایی که گمشده ام را در بیرون از خود می‌گشتم چه بدبخت بودم چه حیران چه نگرانی وچه تاریک وگمراه .????????

وقتی ندایی در قلبم پیچید بلند شو عزیزم تا راهی زیبا را نشانت بدهم راهی که درخواست داده بودی هست ایمان داشتی وجود دارد .لرزیدم ترسیدم گفتم خدایا کجا میرویم دوچرخه ای آورد خودش جلو نشست من عقب .

گفت با لبخند وارامش همیشگی اش فقط با من هماهنگ رکاب بزن نترس قرار است جاهاییی خیلی خوبی برویم .

چشمان نگرانم را بوسید ودست بر قلب پر تپشم گذاشت .نورش بر تمام وجودی م جان دوباره داد انگار نفس های از جنس بهشت خالصش در من دمیده شد .

روحم برگشت آری روح مهربان و زیباییم همان که سالها چشم به انتظارش بودم .آه عزیزم آمدنت مبارک ??????

سوار شدم و رکاب زدیم هماهنگ با هم فرق در مناظری زیبا که مرا میبرد به سوی عشق وزیبایی شدم .

خدا برگشت ونکاهی کرد ولبخندی زد و گفت دوست داری اینجا را ؟؟

از آشوب درونم و نگرانی وتاریکی چیزی نماند جز خرم آرامش وعشقو نور ولبخند .

چشمانم پر اشتیاق و عشق شد و با لبخندی مهمانش کردم و

گفتم :تری پروردگارم دوستش دارم خیلی زیباست این مسیر میخواهم د ر این بسیار بمانم ودر این مسیر برای همیشه زندگانی کنم .

خداوند راضی شد وقتی رضایت قلبی مرا دید و از دوچرخه پیاده شد .گفت مسیر را نشانت دادم و هرکجا درخواست دادی باز هم سوارت میکنم که چند پله دیگر از این مسیر را نشانت دهم که لذت واقعی را تجربه کنی .

من بروی خدایم آغوش باز کردم و منو او یکی شدیم و عطر عشقش با من تقسیم شد و به اصلم برگشتم .

در این نوشته ها خدایی است که عاشقانهمناظر منو توست وقانونش را به خوبی بیان میکند .سپاسگزار خدایی هستم که بدون نیاز به من عاشق من است ومرا دوست وهمیار است .

دوستت دارم زیبا نگار ومحبوب قلبم .???????????

آتش عشق است در نی افتاد

جوشش عشق است در می فتاد


6 سال پیش

اولین باره که پاسخ یک سپاس گزاری را میدم!

به خاطر دوستی که عاشقانه منو تحسین کرده خدای من را.

و تا قبل از این من همیشه با دیدن یک پاسخ، دعای خیر میکردم برای هر دوست که واقعا پاره ای از من مقدس و لایتناهی.

اما الان میخوام پاسخ بدم و قلمش کنم،

ممنونم شکیبا جان دوست مهربان و ثروتمندم

برای تو بهترین ها را آرزو میکنم

همین الان این دیدگاه زیبات را خواندم، ولی یادت هست که بیش از 24 ساعت پیش ایمیلش اومد ولی الان برای “”” من “””” نمایان شد. دلیلش را هم که گفتم.

بهترین دوستم واقعا با من حرف میزنه.

ازش ممنونم

چند ساعت بعد از اون کامنتی که واست گذاشتم، شروع کردم دوباره به خواندن بهترین کتاب دنیا، قرآن مقدس

کتابی برای هدایت بشر

برای اونایی که میخوان واقعا خوشبخت باشن و شاد زندگی کنن و واقعا زندگی کنن.

خداروشکر که 19 سال توی خوزستان زندگی کردم و بین دوستان عرب، عربی را از همون کوچیکی یکم یکم یاد گرفتم، الان میفهم تقریبا دوستان عرب زبانم چی میگن ولی نمیتونم حرف بزنم/

خداروشکر

از همون کوچیکی، یک چیزی یادم اومد

ّذار یک کوچولو از داستان زندگیم بگم،

من کوچیک که بودم دوران ابتدایی، راهنمایی مداحی میکردم

با همون صدای فوق العاده ام، الانم هست

یا حتی زمانی را هر پنج شنبه دعای سلامتی امام زمان را میخواندم

آره یادش بخیر

وقتی هم که یک دفعه ناظم مدرسه جو میگرفتش و یک برنامه میچید و همه ی بچه ها را میاورد تو محیط مدرسه،

آقای محمد فتحی لطفا بیان اینجا تا برامون مداحی بخوانن، این اتفاق تو دبستان بارها افتاد

وای خدای من

اون موقع خدا را چی تجسم میکردم، فکر میکردم؟

نمیدونم واقعیتش

ولی احساس خوب داشتم، از همون کوچیکی آدم شادی بودم ولی درون گراا

بزرگتر و بزرگتر شدم، دبیرستان رسیدم

محبوب بودم، همون حس همون احساس خوبه همیشه مراقبم بود همیشه بخدا

همه دوستم داشتند از کوچیکی از همون روزی که به دنیا اومدم اصلا، مادرم خواهرهام همیشه بهم میگفتن و میگن

تو کم تو خونه پیش ما بودی

پیش همسایه ها

مخصوصا دخترای همسایه امون

پیش فامیل

آخه ناز بودم، 5 کیلو 300 گرم بودم وقتی به دنیا اومدم!!!

هیچ کسی به اندازه ی من نبود!

یک فسقل و توپول

خدای من دارمم میخندم

عکس بچگیم وقتی که روی فیل پلاستیکی قرمزم و داداشم ازم عکس گرفت جلومهه باید قاپشو عوض کنم فکر کنم.

فیله هم شاد بود

شاید وقتی گوشیم به دستم برسه در زمان مناسبش

ازش عکس بگیرم و بذارم روی پروفایلم!

اون وقت میشه

بچگی های مارکوپولوی

دقیقا مثل همین عکسم که الان روی پروفایلمه، داشتم میخندیدم فقط اون موقع 2 تا دندون خرگوشی نداشتم. انقدر با لثه اش بازی کردم که اومدند جلو

ولی خوبه بازمم خیلیی خوبه

دبیرستان

همون خودم بودم، یک آدم شاد ولی یک چیزی را گم کردم، خود واقعیم را …

ناامید نشدم ادامه دادم

تو بهترین دبیرستان شهرمون

با اینکه قانون را آگاهانه نمیدونستم ولی ناخودآگاه، بیشتر مواقع توی هماهنگی بودم نه زیاد ولی یک جورایی So So

و اینکه دبیرستان دوران تضاد زندگی اول من بود

مسخره شدنم، … اعصاب خوردی.. ناراحتی …

ولی همه و همه باعث شد بیش از 4 سال پیش یک روزی یک جایی عاشقانه با تممام وجودم با تک تک سلوبل های بدنم که الماس خودش و توی رگ هام طلای ناب خودش جاریه، بخوام که من را هدایت بکنه

هدایت بکنه به مسیر خودش

++++

وقتی ندایی در قلبم پیچید بلند شو عزیزم تا راهی زیبا را نشانت بدهم راهی که درخواست داده بودی هست ایمان داشتی وجود دارد .لرزیدم ترسیدم گفتم خدایا کجا میرویم دوچرخه ای آورد خودش جلو نشست من عقب .

گفت با لبخند وارامش همیشگی اش فقط با من هماهنگ رکاب بزن نترس قرار است جاهاییی خیلی خوبی برویم .

چشمان نگرانم را بوسید ودست بر قلب پر تپشم گذاشت .نورش بر تمام وجودی م جان دوباره داد انگار نفس های از جنس بهشت خالصش در من دمیده شد .

روحم برگشت آری روح مهربان و زیباییم همان که سالها چشم به انتظارش بودم .آه عزیزم آمدنت مبارک ??????

سوار شدم و رکاب زدیم هماهنگ با هم فرق در مناظری زیبا که مرا میبرد به سوی عشق وزیبایی شدم .

خدا برگشت ونکاهی کرد ولبخندی زد و گفت دوست داری اینجا را ؟؟

از آشوب درونم و نگرانی وتاریکی چیزی نماند جز خرم آرامش وعشقو نور ولبخند .

چشمانم پر اشتیاق و عشق شد و با لبخندی مهمانش کردم و

گفتم :تری پروردگارم دوستش دارم خیلی زیباست این مسیر میخواهم د ر این بسیار بمانم ودر این مسیر برای همیشه زندگانی کنم .

خداوند راضی شد وقتی رضایت قلبی مرا دید و از دوچرخه پیاده شد .گفت مسیر را نشانت دادم و هرکجا درخواست دادی باز هم سوارت میکنم که چند پله دیگر از این مسیر را نشانت دهم که لذت واقعی را تجربه کنی .

من بروی خدایم آغوش باز کردم و منو او یکی شدیم و عطر عشقش با من تقسیم شد و به اصلم برگشتم .

در این نوشته ها خدایی است که عاشقانهمناظر منو توست وقانونش را به خوبی بیان میکند .سپاسگزار خدایی هستم که بدون نیاز به من عاشق من است ومرا دوست وهمیار است .

دوستت دارم زیبا نگار ومحبوب قلبم .???????????

آتش عشق است در نی افتاد

جوشش عشق است در می فتاد

و من خودم را پیدا کردم، اینجا

خود مقدسم

خدای خودم را دیدم.

و الان من، مارکو

با تمام وجودم با تمام جسم و روح و پاک مقدسم با تمام اراده ام

زندگی میکنم، شاد زندگی میکنم

واومدم که با بهت ر شدن و هر روز فقط کافیه یکم بهتر از روز گذشته باشم، همین

دنیا را جای بهتری برای زندگی بکنم.

اومدم که “خودم ” را بهتر بشناسم و وقتی خودم را بهتر بشناسم خدایم را بهتر شناختم

دستام را در آغوش آسمان می گشایم و میگویم:

پروردگارا

مثل سلیمان ثروتمندم کن، مثل نوح دریا دلم کن، مثل موسی شجاع و جسورم کن، مثل ابراهیم خلیلم کن، مثل محمد امین ام کن مثل مریم مقدسم کن مثل یوسف زیبایم کن مثل عیسی عالم به علومم کن تا بتونم خداگونه‌تر و در مسیر قوانین بینظیرت به رشد و گسترش این جهان کمک کنم و خودم خوب زندگی کنم و جهان را جایی بهتر برای زندگی کنم.

آمین

امروز وقتی صوت سوره ی مقدس “محمد ” با یک موسیقی حماسی روی تکرار بود نمیدونم چند بار شاید 20 بار حداقل

یک جایی یک تکونی خوردم،

” خداوند سرپرست کسانیه که ایمان می آورند. ”

باشد که رستگار شویم.

See U

and

LOve U

از طرفِ قندِ عسلِ سایت به دندون خرگوشیِ سایت:

از خوندن دیدگاهت، یکمی از زندگی گذشتت، تجربیاتت، هم خندیدم، هم اشک ریختم… اون لحظه‌ی یکی شدن با خدا واسه هرکسی یه داستانی داره و واقعا واسه همشون ادم باید سجده شکر به جا بیاره-_-

خوشحالم که تو مسیریم

I didn’t have good friends but he told me: God will bring you some better friends!!

When you woke up this morning, god gave you a present, is called

today

Don’t let it go to waste, don’t live this day unfocused, unhappy, negetive,… make the most of each day💕

24

درود بر شما خانم شایسته نازنین
پاسخ جامع وکاملی بود
فقط می تونم بگم این تکرار و تکرار و تکرار معجزه می کنه!
وقتی شروع می کنیم به کنترل ذهن مثل اینه که یه بذر کاشتیم که باید برای جوانه زدنش منتظر بمونیم و ازش مراقبت کنیم بذر برای جوانه زدن احتیاج به نور مناسب دمای مناسب خاک مناسب و آب و مواد مغذی داره!
بذری که در ذهن می کاریم همون عبارات و جملات تاکیدی هستند برای ساخت باورهای قدرتمند کننده و برای محافظت از این بذر باید مراقب بیماریها و آفاتی که هر لحظه آماده حمله هستند باشیم!
اوایل کار خیلی سختیه گاهی نجواها چنان قوی هستند که خاک رو میگردی به دنبال بذر میگردی که کجاست و چرا جوانه نزده! غافل از اینکه با این کار بذر رو نابود می کنیم برای جوانه زدنش باید صبور باشیم.
هر چیزی در این دنیا باید تکاملش طی بشه شب یهو روز نمیشه!
روز ناگهان شب نمیشه! بچه یه شبه به دنیا نمیاد و یه بذر ناگهان تبدیل به دختی تنومند نمیشه!
بذر باورها هم همینطور زمانی که تکاملمون طی بشه رشد می کنه و وارد مدار بالاتر میشیم.
زمانی که رشد شخصی مون رو طی کنیم وارد مدار بالاتر میشیم وقتی که قوانین رو در عمل به کار ببریم نه در حرف!
زمانی که تبدیل به شخص جدیدی بشیم وارد مدار جدید میشیم!
ما برای این که به جاهای بزرگتر برسیم باید تبدیل به آدم بزرگی بشیم با عادتهای جدید.
و این عادتهای جدید فقط با کنترل ورودیهای ذهن و با مدیریت درست و تکرار و تکرار و تکرار همیشگی بدست میاد و زمانی که نتایج بدست میاد اونوقته که می فهمیم که ارزششو داره!
پیروز و سربلند باشید.



1

2 سال پیش

سلام و درود

احسنت خانم رستمی پور عزیز

چقدر خوب و لذت بخش گفتید

رسیدگی دایمی و روزانه چک کردن ورودی های ذهن

حواسمون باشه به اینکه هر دقیقه چی داریم میخونیم و میشنویم و میبینیم و در زبان بکار میبریم و تصور میکنیم

قانون رو مدام به خود یادآور بشیم که این است و جز این نیست و فقط با کنترل ورودی ها و زدن واکسن هر روزه (که هر شب موقع خواب چک کنم ببینم امروز چقدر موفق بودم در کنترل و آیا واکسن ذهنمو زدم؟) میتوانیم بهتر عمل کنیم

و تکرار و تکرار معجره میکنه واقعا از ناامیدی به امید میرسونه

دم شما گرم

موفق باشید و منتظر نتایج درخشان شما هستم

18

عرض ادب و احترام خدمت شما ، به قول فرمایش استاد عزیز ، اگر می خواهیم نجوا های ذهنی و زمزمه شیطان در در ذهنمان خاموش کنیم باید با حقایق و دست آورد هایی که به دست آوردیم این زمزمه ها را خاموش کنیم و به خودمان گوشزد کنیم که وقتی ما تا الان توانستیم به دست آوردها و موفقیت هایی برسیم ، پس صد در صد مجدد می توانیم به موفقیت و ثروت برسیم .


17

درود و سلام استاد نازنین و خانم شایسته گرانقدر که اینقدر با ادبیات عالی و خوش رنگ کلمات رو به نگارش درمیارید.

کلماتی مثل تعبیر واکسن کنترل ذهن یا ببر وحشی با حال بود یا خوش بینی بی حد و اندازه به هدایت و الهامات قلب و خداوند خیلی خوب بود. بسیار ممنونم.

هر چقدر محتوای ذهن رو بهتر دسته بندی کنیم شفاف تر میشه و از حالت کلی و ابهام که مثل غول غیر قابل مهار بنظر میاد درمیاد و دیگر غیرقابل مهار نیست.
و روبرو شدن باهاش وحشتناک نیست زمانی وحشتناک و سخته کنترل کردنش که کلی گویی میکنیم و کلی در ذهنمون میخواییم همه کارها رو انجام بدیم
وقتی دسته بندی میکنیم راحت تر روبرو میشیم و راحت تر راه حل پیدا میکنیم و حس میکنیم ساده تر شده
و بعد معما چو حل شود آسان شود.

فقط تجربه خودمو عرض کنم که یکی از تکنیک های ساده که میتونیم استفاده کنیم سوال کردنه.
یعنی از ذهن مون سوال بپرسیم: یک تکنیک عالی برای کنترل کانون توجه در هر لحظه است.
حالا چه سوالی؟

مثلا این موضوع (که اتفاق افتاده و حس بدی داده) یک سال دیگه چقدر اهمیت داره واقعا؟ دو سال دیگه یا 5 سال دیگه چطور؟ واقعا اون موقع چقدر مهمه برام؟ طبیعتا هزاران اتفاق و موقعیت های خوش و متنوعی را تجربه کردی تا اون موقع پس ذهن نتیجه گیری منطقی می کند، همون طور که اتفاقات و احساسات ناخوشایندی رو بارها قبلا و ماهها یا سالهای پیش تجربه کردم و بعد از اون خیلی زود تموم شدن و پشت سرش احساسم خوب تر شده الانم طبیعیه که دیگه ماهها و سالهای بعدی هم این موضوع واقعا مهم نباشه.
و بعد به حس بهتری خواهیم رسید
من خودم گاهی این تکنیک یادم میاد و وقتی میبینم مستاصل شدم حسم بد شده یا حس رنجش و یا ناامیدی پیدا کردم با همین منطق به ذهنم میگم یادت نیست که تا حالا هزار بار حست بد شده ولی بعد از مثلا چند ساعت بتدریج بهتر و بهتر شده؟
واین خاصیت جهان مادیه که همه چیز در حال تغییره. پس طبیعیه که حس ناخوشایند هم پایدار نباشه و گذاراست و اونقدرها هم که تصور میکنم ماندنی و بد نخواهد بود چند وقت دیگه که اصلا این موضوع مثل الان حس بدی نداره.
فکر میکنم آنتونی رابینزم اینو در کتابش نوشته بود که میگفت خیلی وقتها ادمها مشکلات یا حس بد رو ماندنی و همیشگی می دانند.

در حقیقت در لحظات حس بد و خیلی بد این نجوای ذهن مدام یادآوری میکنه که این اتفاق و حس بد همیشگیست و هیچ وقت درست نمیشه و ما هم فریب ذهن دروغگو رو میخوریم.
و از اونجا که من دنبال حقیقت هستم و نه فریب، راحت تر میتونم باور کنم که این فکر قابل تغییر است و حسم بهتر میشه و ذهن قانع میشه اون هم به نرمی و بدون فشار و بعد به حس امید میرسم چقدر حس امید خوبه و بعد خوشحال تر میشم و بعد باز هم انتظارم بهتر میشه و همینطور حالت طبیعی رفته رفته بر میگرده و دوباره میتونم ادامه بدم و توانم بیشتر میشه.
امتحان کنید قول میدم حستون بهتر میشه
بصورت تکاملی هی بهتر میشید این اتفاق باید نرم و راحت بیفته با خودتون با ذهنتون به نرمی صحبت کنید.
برای شما و همه دوستان عزیزم آرزوی شادی و سلامتی و از همه مهمتر آرامش و ایمان با ذهنی شفاف و آزاد میخوام.
ارادتمندم.


15

سلام بله همین اصل و اساسه
گویا خداوند هر روز بهم میگه در چه جنبه ای روی خودم کار کنم و باور دارم قدم به قدم منو داره هدایت میکنه ، کدوم فایلو گوش کنم بهم میگه و هدایت میکنه منو. امروز لیستی از کارهایی که باید انجام بدم تا ورودیهای ذهنم رو کنترل کنم و قدم به قدم بتونم به این طریق روی ذهنم کنترل داشته باشم نوشتم و احتمالا دوباره به لیست اضافه میکنم.
1- تحسین زیبایی ها
2- توجه و تمرکز بر نکات مثبت
3- ارتباط نداشتن با افراد منفی اندیش
4- ارتباط با افراد مثبت اندیش و ثروتمند
5- گوش دادن به فایلهای استاد
6- تلویزیون و ماهواره و اخبار و شبکه های اجتماعی ممنوع
7- رفتن به مکانهایی که بهم احساس بهتری میده
8- صحبت کردن در مورد اتفاقات خوب صحبت در مورد احساس خوب
9- شکرگزاری
10- توجه به فراوانی
11- انجام دادن کار مورد علاقه ام با عشق و شور و شوق
12- لبخند زدن، همیشه لبخند زدن
13- توجه نکردن به رفتارهای خانواده
14- ایجاد باورهای مناسب و قدرتمند کننده
15- تغییر کانون توجه به سمت خواسته ها و الهامات
16- خودانگیزگی
17- ادامه دادن مسیر
18- نگه داشتن افکار مثبت ( میتونم نکات مثبت هر لحظه رو بنویسم، یا با صدای خودم ضبط کنم )
19- نگاه کردن به آینده طوری که بهم احساس بهتری بده
20- اگر فکرم رفت سمت گذشته موقعیت هایی رو به یاد بیارم که بهم احساس بهتری میده، هر چند من تو گذشته زیاد زندگی نمی کنم و تمرکزم گذاشتم روی همین لحظه
21- احساس لیاقت، خودارزشندی
22- پاسخ مثبت به افکار منفی
23-کانون تمرکزم دست خودم باشه



1

6 سال پیش

با سلام

واقعا نظرات بسیار عالی که در هیچ کتابی نمیشه انها را پیدا کرد و از اینکه جواب های درست و راهنمایی های عالی صورت میگیرد و خیلی راحت میشه استفاده نمود سپاسگزارم .

15

اتفاقاً در جواب دوست عزیزم باید بگم
که ماهیت ذهن، خوی درندگی و گرگ بودن نیست. از همین الان باور شما هم معیوب هست
ذهن سرشار شده از تجارب تلخ وشیرین احساسات و رویدادهای ما در طول مدت زندگیست
در کتاب محدودیت صفر هم به همین موضوع اشاره شده
ذهن و چاکرای دل که مرکز شهود هست رابطه عمیقی باهم دارن اگر شما احساس موفقیت داشته باشی دل شما آرام تر و دچار بهجت و نشاط بیشتری است
اگر بالعکس باشه صفحه و لوح دل شما دائم در استرس و نگرانیست
ما باید به هرآنچه میخواهیم فکر کنیم. چون فکر مانند بذر و دانه هست .سپس آنرا در ذهن می کاریم و با تمرین و تکرار جملات تاکیدی ،همراه با حس خوب تغذیه و خوراک میدیم
آنوقت تفکرات و احساسات ما در ذهن تبدیل به آهنربای جذب اتفاقات نیکو میشود و دائم برای ما افراد و موقعیت ها و شرایط مطلوب رو جذب ما میکنه
در ضمن باید حواس پنج گانه رو هم همسوی با این مدل تفکر و عادت کنیم و تحت فرمان ما در بیاد
یعنی همه جوانح و جوارح ما تحت امر وسلطه ما خواهند شد
تسلط بر دنیای درون تبدیل میشود به تسلط بر دنیای بیرون(بقول استاد هیچ عامل بیرونی وجود نداره و این همون مسئولیت پذیری در بخش کنترل افکار و احساسات ماست)
ما فقط موظف هستیم این ذهنی که دائم بهش خوراک آلوده اعم از شنیده ها و گفته ها و مشاهدات ناشی از تجارب دادیم رو مدام پاکسازی کنیم
ذکر سبحان الله برگرفته از همین داستان هست
ما قطره ای از وجود دریای الهی هستیم بنابراین اگر خدا جواد هست ما هم جوادیم و هر صفات خدا رو میتونیم در خودمون بارور و متجلی کنیم
وقتی افکار منفی به سمت ما میاد مثل قضاوت افراد و شرایط و موقعیت ها و ترس و شک و بدگمانی
بلافاصله بگیم سبحان الله (یعنی این صفات درون من جایی ندارن
دائم خودمون رو منزه از هر ناپاکی میکنیم(یعنی مراقبه و مراقبت کردن )
در نتیجه ذهن ما خالی و خالی تر از قبل میشه
وقتی لوح ذهن سبک شد لوح دل سبک میشه و اونوقت شرایط و اتفاقات دلخواه رو مثل آب خوردن به سمت ما جذب میکنه
افکار و نیات ما اگر مطلوب نباشه میتونه برای جهان خطرناک بشه
بخاطر اینه که باید تکرار کنیم ایاک نعبد و ایاک نستعین
بقول استاد اگر ریشه ایمان خودمون رو قوی و سرشار از صدق راستین کنیم
خدا برای ما هم پول میشه هم پدر میشه هم مادر میشه هم رفیق خوب هم خواهر خوب و مادرخوب و ……
بنابراین باید ببنیم ریشه افکار و احساس ما از کدوم تجارب گذشته نشاءت گرفته و اون رو بعد از پیدا کردن پاک کنیم (پاک کردن یعنی رها کردن و دیگه مثل قبل رفتار نکردن)
متاسفانه بشر هنوز فرآیند مغزی رو خوب درک نکرده
اینکه مغز چیست و کارش چیه؟
حافظه چیست؟کارش چیه؟
ذهن چیست و کارش چیه ؟
تفکر چیست و کارش چیه؟


14

به نام خداوند عادل
وای خانم شایسته ی عزیز شما برازنده ی این فامیلی هستید و واقعا شایسته اید.شایسته ی بهترینها
ممنون از این همه توضیح جامع وروان که در مورد کنترل ذهن دادین و این موضوع خیلی بهتر واسم جا افتاد .اصلا رفت تو تک تک سلولام و اشک ذوقم در اومد.چون باوجود خرید محصولات و گوش کردن فایلها هنوز به اون ثبات نرسیده بودم وچند روز خوب بودم ودوباره سر یک رفتار اشتباه از دیگران:بهم میریختم.
امروز برام جاافتاد که زهرا:کنترل داشته باش روی ذهنت.اگاهانه توجهت روببر به قلبت.به مثبت ها.به نعمتهایی که خداوند بهت داده و الان برات عادی شده .وشکرگذاری کن….
خدایا شکرت برای این همه عدالتت.دوستتون دارم.سپاس.


13

سلام دوست
عزیزم
مهمترین قدم در مسیر موفقیت وپیشرفت توانایی کنترل ورودهای ذهن است و توجه به نکات مثبت وزیبایی های دنیا و سپاسگذار نعمتهای الله بودن هست
که باعث ارسال فرکانس خوب میشه و در نهایت اتفاقات و شرایط خوب را تجربه خواهیم کرد


13

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَهُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمینَ
و [یاد کن‏] هنگامى را که فرشتگان گفتند: «اى مریم، خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است.»
سلام و درود به همه خصوصا مریم خانم عزیز و دوست داشتنی
که دستی از دستان خداوند هستند و همانند یک مترجم صحبتهای استاد عزیزمان را به همه شیر فهم میکند
واقعا بهتون دست مریزاد میگویم بابت این همه آگاهی و فهمی که در درک و اجرای قانون دارید
واقعا همه مبهوت میشویم و از همه مهمتر باورمان حسابی تقویت میشود که
قانون درست است
قانون حق است
خداوند کارشو خوب و عالی بلده
خداوند است که به احساس من جواب میدهد
خانم شایسته عزیز زمانی که وارد مبحث توضیح قانون می شوی همانند یک تراکتور که زمینی را شخم میزند درون خودم را واکاوی میکنم و تمام سوالاتم جواب داده میشود و نجواهای ذهنم خاموش میشود
و همش قلبم شروع به صحبت کردن میکند که فلانی دیدی قانون درست عمل میکنه چون خانم شایسته به نتیجه رسیده پس تو هم ثابت قدم باش و عجله نکن
واقعا این آگاهی ها در کلام شما موج میزند و همانند استاد عزیزمان استاد آموزش این مباحث هم شده ای
واقعا نمیدانم چه بگویم از این همه آگاهی و زیبایی و آرامشی که در صحبتهای شماست خانم شایسته
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید


13

سلام به استادوهمسرگرامیشون .
کنترل ذهن یکی ازدشوارترین ولی عالی ترین راه حل برای دستیابی به آرامشه.
برای منی که یه آدم پرحرفی بودم وخیلی جاهااجازه نمیدادم که ذهنم فکرکنه بعدواکنش یاحرفی بزنه،به مراتب سخت تربود،ولی بایدشروع میکردم تابتونم. چون خسارتهای زیادی به خاطرکنترل نکردن ذهنم خورده بودم وهمیشه به خاطراین موضوع خودموسرزنش میکردم ،اتفاقاخیلی هم موردقضاوت قرارمی گرفتم دقیقازمانی که ذهن ماکنترل نمیشه اراجیف زیادمی بافیم ،زودترعصبانی میشیم ،قضاوت زیادمیشیم چون خیلی راحت گمنامی زندگی خودمونوکف دست اطرافیانمون میزاریم ،هدفهامون ثبات نداره ،خودمون هم ثبات شخصیتی نداریم ،توجه وتمرکزمون به همه چیزهس یعنی مغزماپراززباله هس ،منفیهابیشترغالبن ،سیرزندگیمون بیشترجاهایی هس که نبایدباشه ومهم نیس ،خودمون هم دیگران رازیادقضاوت می کنیم وبا،زبانمون صدمه میزنیم .توتصمیم گیریهاومسائل مربوط به همه چیزعجولانه کاری انجام میدیم .
حالاوقتی که ذهن راکنترل می کنیم وای دنیامیشه گلستون ،چرا؟چون باکنترل ذهن زیبایی هارابیشترمی بینیم ،کمترکسیوقضاوت میکنیم وکمترموردقضاوت قرارمی گیریم ،بیشترتوجه وتمرکزمون رومثبتهای جهان وآدمهاهس تامنفیهاشون ،وقتی مشکلی پیش بیاددرست ودقیقترعمل میکنیم چون صبورترمیشیم وبهترتصمیم می گیریم ،به راحتی عصبانی نمیشیم ،لزومی نمی بینیم به هرکسی راجع به موضوعی توضیح بدیم یاکسیومجاب یاتوجیه کنیم ،سکوت بیشتراختیارمی کنیم ،خداروبیشتروپررنگترمی بینیم توزندگی چون هرجاکه من سکوت میکنم وذهنم آرومتر،ندای قلبم وصدای درونی من بیشتربه چشم میادودیده میشه ،درکل کنترل ذهن ،آرامش محضه ،کسی که میتونه ذهنش راکنترل کنه بهترفکرمیکنه درنتیجه عکس العمل بهتری داره وبعداتفاقات بهتری براش رقم میخوره چون حس بهتری داشته .
ببین چه میکنه کنترل ذهن یاکنترل نکردن ذهن .
پس من امروزتصمیم میگیرم که ذهنم راکنترل کنم البته اویلش که شروع کرده بودم بی نهایت سخت بودولی یادگرفتم که زودخودموببخشم وبه هیچ وجه خودموموردسرزنش قرارندم وبه خودم فرصت بدم ودرک اینوداشته باشم که همین که دلم میخاداینکاروانجام بدم ،خیلی خوبه وتولیست رفع یکی ازنواقصم نوشتم که بایدبتونم ولی به خودم زمان هم دادم وتوقع زیادی ندارم ازخودم ،فکر می کنم اینطوربهترپیش میرم تااینکه هرشب خودمومواخذه کنم ولی خب پیشرفت واجرای کنترل ذهن هم قوانین وقاعده های خودشوداره که همگی باتجاربی که داریم ،میدونیم که تکراروتکرارگوش کردن فایلهای استادهستش ،انقدکه یه دفه به خودت بیای وببینی که بله بالاخره توهم راحت داری ذهنتوکنترل میکنی بدون اینکه دست وپایی زده باشی وخودتواذیت کرده باشی .
این تنهاراهی بودکه به من جواب داده که البته الان درحال حاضرخودموباسال گذشته خودم مقایسه میکنم واحساس رضایتم به نسبت گذشت، این یک سال هس.
اینوتجربه کردم که ۷رجابه خودم سخت گرفتم حتی برای انجام کار،درست ولی به موفقیت نرسیدم .به دست اوردن همه اینهافقط بارهاکردن خودتون ،بدست میادولی راهکارش که گوش کردن مدام فایلهای استادعزیزمون ودرخواست وکمک ازخدای مهربونمون وباوروایمان به اینکه میشود،هرآنچه مابخواهیم میشود.،رانبایدفراموش کنیدبعدخواهیددیدکه اون اتفاقی که دنبالش بودیدرابدست اوردید.
عاشقتم استادجونم همه ی آرامشم ازوجودکسب آگاهی های توست.


13

باسلام من اگر کسی سوت میزد خیلی خیلی شاکی میشدم باورهای غلطی هم واسه سوت زدن داشتم مثلا بهم گفته بودن باعث بی برکتی میشه تومحل کارم یه پسری همش یاآواز میخوند یاسوت میزد منم خیلی شاکی میشدم تااینکه یه وقتی رفتم گفتم لطفا سوت نزن گفت باشه ولی بازهم زد باخودم گفتم اگه این سیستم درست کارکنه من باورم روپس میتونم عوض کنم درباره این موضوع باخودم گفتم کسی سوت زد البته صداهای دیگه هم آزارم میداد مثل دزدگیر ماشین یاتق تق کردن همسایه روی دیوار یاصدای دلر یابوق ماشین وازاین دست صداها که باخودم گفتم اگه اینها روشنیدم باعث میشن من پول بیشتری جذب کنم اون قد علاقه مند شدم به این صداها طوری که میخواستم برم پیش همکارم بگم سوت بزن البته من این پاسخ رو تویه یکی ازسئوالهای دیگه هم دادم ولی برای اینجا به خاطر این دادم که وقتی افکار بیهوده میان شماازشون باور بهتری بسازین وبگین بااومدن این افکار من خیلی مصمم تر میشم برای شروع دوباره البته باوری که انگیزتون روبیشتر کنه اینم بگم حالا که این باورو برای خودم ساختم اونقدر اون صداها کم شدن که نگو.



1

2 سال پیش

سلام و درود آقا فرشید گل.

با اینکه مدت زیادی از کامنت و تجربه خیلی خوب شما میگذره ولی خواستم تبریک بگم آفرین خیلی عالی و هوشمندانه این نگاه و احساس رو عوض کردید و ایده جالب و کلیدی و خلاقانه ای هست که مواقعی که گیر میکنیم به چیزی میشه ربط داد که به نفع ما و طبق سلیقه و علاقه ماست.

مثلا اون موضوع، باعث پیشرفت باعث پول باعث مفید بودن برای بدن و… میشه چون مانع و مقاومت ذهنی میاد پایین. در حالت تسلیم و آرامش بیشتر قرار می گیره آدم‌.

حالا از اینجا براتون سوووووت بزنم؟

😀😉👏💪

یه سوت زدم.

دمتون گرم

آرزوی ثروت و سلامتی و شادمانی فراوان دارم واستون.

12

به نام خدا
در درست ترین زمان ممکن این مقاله رو خوندم.خدایا شکرت.چند بار دیگه هم باید این مقاله رو بخونم
کل بازی همین کنترل ذهن هست.تو تمام فایل هایی که دیدم ومقاله هایی که خوندم به صورت واضح این جملات تکرار و تکرار و تکرار میشه .اما ذهن اون هارو نمیبینه شاید چون هنوز باورش نکرده.تو یه فایلی از استاد که می‌گفت من به یاد آوردم قوانین رو فقط باید ذهنم رو قانع میکردم دقیقا همین موضوعه.ما میدونیم که قضیه چیه اما باید برای ذهن با منطق توضیحش بدیم.همین.واقعا قانون خیلییییی سادست اما ما گول ذهن رو میخوریم و میخوایم بریم دنبال نخد سیاه
وقتی تمرکزمون رو روی اتفاقات خوب ،زیبایی ها،داشته هامون میذاریم اتفاقات کوچولو رخ میده.برای خود من بارها پیش اومده که بعضی روزها رفتم آسموناما نتونستم اون حال خوب رو نگه دارم فقط به این خاطر که با ناخواسته برخورد کردم و دقیقا دقیقا همین نقطه هست نتایج رو متفاوت میکنه.این نقطه واقعا سکوی پرتاب ما میتونه باشه.وقتی این اتفاقات کوچولو رو ذهن میبینه نرم تر میشه برای ادامه.مثلا من الان راحت تر نسبت به گذشته میتونم برگردم به حال خوب.این خودش خبر خیلی خوبیه.همه چی تکامل داره و خانم شایسته چقدر قشنگ توضیحش دادید
باهمین قانون تکامل قوانین برام قابل درک تر شده البته برای ذهنم و کار من هم جهت کردن قلبم و ذهنم هست.وای خدای من قانون خیلی سادست.میخوام به خودم قول بدم که در طول روز فقط یذره حال خوبم رو بیشتر کنم.سپاسگزاری خیلی بهم کمک میکنه.وقتی با تمام وجودم شکرگزاری میکنم واقعا احساسم فوق‌العاده میشه.خدایا شکرت
و در آخر خدا یار و یاور و هدایتگر هممون باشه ❤


12

خیلی سوال جالبی بود جوری ک وقتی سوال میخونی جوابشم میگیری.

با توجه به جواب عالی که داده شد من هم نسبت به درکی که تا الان بدست آوردم نظر خودم میدم:
زمانی که دوست عزیزمون در حال استفاده از محصول روانشناسی ثروت 1 بودن متعهدان به تمارین و گفته های استاد عمل میکردن و با همین کار موانع و ترمزها رو برداشتن و ایده های که پشت این موانع سرگردان بودن وارد شدن و قبل از اینکه نکات استاد در وجودش ریشه بزنه از این آموزش و مباحث فاصله گرفتن و با زیاد شدن این فاصله ذهن قدرت بیشتری پیدا کرد برای مقابله کردن و با دلایل منطقی تر جلوی پیشرفتش گرفت.
بنظر من وقتی به بجایی رسیدی که ذهنت داره جلوت میگیره اول از همه برای متوجه شدن این موضوع ( که ذهنت داره مانعت میشه) باید خوشحال باشی و سپاسگزار بعد خیلی محترمانه از ذهنت بخاطر نظرش تشکر کن و بهش بگو تو نسبت به افکار و باورهای قبلیم نظر دادی و من جدید چیزرو میدونم که تو نمیدونی.
به مسیر خودت ادامه بده دوست من با ایمان اینکه میشود.

با آرزوی سلامتی، شادی، ثروت و سعادت بیشتر برای همه اعضای عزیز



1

6 سال پیش

سلام دوستان عزیز

من تازه عضو شدم ولی با خواندن مطالب خوب و زیبای شما فقط در کل فهمیدم همیشه بایستی مثبت باندیشیم ..

11

واقعا این جواب دیگه غوغا به پا کرد برای من چه قیدر سوالات بی جواب داشتم که اینجا جوابش را پیدا کردم من الان که منویسم روز دوم است که من دارم فقط این جواب خانم شایسته عزیز رو که به یه دوست مون داده رو میخونم و واقعا چیقدر واضع خالص توضع داده که باید کلمه به کلمه این جواب را درک کنیم تا بیفهمیم که چیقدر این جواب جواب کامل است من اصلا عادت نداشتم که اینقدر به روی یک جواب سوال توجه کنم و با این تمرکز متالعه اش کنم من دیروز حالم خیلی بد بود و سوالات خیلی زادی داشتم که دنبال جوابش میگشتم چون تصمیم گرفتم که از شغل فعلی ام استعفا بیدم و یه کاری دیگه رو شروع کنم ولی خیلی تو این چند روز دلشوره داشتم نگران بودم که چه اتفاق خاهد افتد بعد ازین چون تا بحال ازین جور جرعتارو نمدیدم در خودم و امنیتی شغلی خیلی برام مهیم بود که با استفاده از دوره روانشناسی ثروت تصمیم گرفتم که شغل مو عوض کنم و در آلمان اگه بیخای از شغلت استعفا بیدی تا ۳ ماه هیچ پول دریافت نمیکنی و این قانون اینجاست ولی من گفتم نه من که نیاز به اینا ندارم یا به پول اینا من خودم زندگی مو خلق میکنم قانون برای من وجود نداره که بیخاد منو در محدودیت قرار بیده. البته اینو براتون بیگم که من در حال انجام Ausbildung یا همون کاری آموزیشی که ۳ سال تول میکشه که باید مدرسه بری درسشو بیخونی و سری کار هم بیری. وقتی من به اساتید مدسه ام وبه دوستانم گفتم اصلا گفت تو دیونه شودی تو همه رو با این کارت گیج کردی و خودت هم نمیدونی چه کار میکنی ولی من باهاشون بحس نکردم به خودم گفتم اونا که در مدار من نیست که درک کنه ولی من کاری رو که میخام انجام میدم
واقعا در شرایط خوبی بودم و هسم ولی من تغیر میخام دیروز و امروز رو که باید مدرسه میرفتم هم نرفتم و فردا هم به صاحب کارم میگم که من دیگه نمیام و واقعا خدا شایده هیچ راه حلی ندارم فعلا که بعدش چه میشه اگه قبلا بود میگفتم بد بخت شودم فلان این چه کار احمقانه بود که کردی ولی من یه آرامش دارم که احساس میکنم راه که انتخاب کردم درسته. اینو هم بیگم که من فقط ۲تا۳ هفته میشه که دارم از بسته روانشناسی ثروت ۱ استفاده میکنم نتیجه که تا الان گرفتم آرامش منه ولی میدونم که باید تکملم رو طی کنم تا برسم به نتایج بهتر من فعلا تنها کاری که باید کنم ایدامه دادن وایمان داشتن به قوانین الاهی است قانون باورها.
فکر میکنم این اولین بارمه که تو سایت منویسم.
خیلی خوشحالم که درجمع شما قرار دارم و در مسیر درست با راهنماه عالی در حال حرکتیم. واقعا خیلی خوشحالم ازین بابت.
بخدا چه لذت بخشه این آرامش در پناه الله یکتا باشید خدا نگهدار


11

درود برخانم شایسته عزیزم این سوال وجواب هم واقعا بجا و بسیار کارآمد بود وخیلی کامل و صریح و واضح تمام جوانب رو توضیح داده بودید
دوست دارم با تعهدی خالص ب جایی برسم که تمام فکر و احساس من عالی بشه و خودم تعجب کنم از تغییراتی که بدست اوردم گرچه الانه من با سه سال پیشم کاملا متفاوته ۱۸۰ درجه فرق کردم از همه لحاظ وخودم متوجه این همه تغییرات میشوم اما دوست دارم تغییراتی ۳۶۰ درجه حاصل بشه
این نجواها و این تضاد ها به ماکمک میکند تا به خاسته هامون نزدیک بشیم ودرکشون کنیم اگر درفرکانس ومسیر درست باشیم همه برای ما خیر و متفعته
چند وقتیه هدفی رو که بهم الهام شده دارم پیش میبرم میخام تااخرش برم و تمومش کنم و هر کسی رو که میبینم برام آیه ی یاس و ناامیدی و نشدن میخونه اما من حرف استاد همیشه تو گوشمه که میگه من انقدر رشد کردم که اگه کسی بهم بگه نمیتونی تازه مصمم میشم که به خودم و اون ثابت کنم که میشه و من تونستم و رکورد بزنم .(مثل داستان امریکا رفتنشون که وکیل میگفت نمیشه ولی استاد تونست مهاجرت کنه )منم دقیقا همین حس رو دارم و تا حالاش که موفق شدم وامیدم فقط ب خداست و اگاهی هایی که از طریق گروه عباسمنش به دست اوردم و امید دارم به این جمله که میگه توخود پای در راه بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید کرد
اگر ما به شرایط فعلیمون عادت کردیم و میترسیم که از پیله ای که دور خودمون پیچیدیم بیرون بیاییم اینها همه توجیحه واز روی تنبلی و نداشتن صبر هست میخاییم قانون رو دور بزنیم ودنبال یه راه میانبر هستیم اما بهشت رو به بها میدهند نه بهانه باید برای رشد کردن و تغییر تلاش کنیم و باورهامون رو تغییر بدیم باید مراقب ورودیهامون باشیم و از خیلی لذت های واهی بگذریم باید جهادی اکبر ب راه بیندازیم به قول استاد خودت رو تصور کن ۵ سال یا ۱۰ سال دیگه در همین وضعیت
ایا راضی هستی اگر نه پس بلند شو و تلاش کن و باعشق پیش برو نه با زجر و سختی تمام حمایتهایی که میشی رو قطع کن و پلهای پشت سرت رو خراب کن که فقط به جلو فکر کنی و راه برگشتی نداشته باشی
چون این مسیر سر تاسر موهبت فراوانی نعمت و لذت هست این مسیر سر تا سر احساس خوب واتفاقات خوب رو بهمراه داره .
این تنهایی و تعهد پر از ایمان و عطر خداست این سکوت پر از صدای خداست این مسیر توانایی های نهفته دروجود من رو بهم نشون میده
ممنونم شایسته جان توضیحات و راهکارهای شما مکملی است برای قوی تر شدن من .
سپاسگذارم .


رفتن به بالا