یکی از ملموس ترین جاهایی که «باور احساس عدم لیاقت» خود را نشان میدهد، رفتاری است که نسبت به پرداخت بهای خواستههایمان داریم.
از ملموسترین لحظاتی که میتوانیم «باور احساس عدم لیاقت» و «باور به کمبود» را در خود شناسایی نماییم، لحظاتی است که به شدت بر سر بهای کالای مورد علاقهمان چانه میزنیم یا بدتر از همه، با اینکه توان تهیهاش را داریم، اما به دنبال راهی برای نپرداختن قیمت واقعی آن و تخفیف گرفتن هستیم. یعنی همیشه داشتن خواستههامان را موکول به زمانی میکنیم که یک جنس تخفیف بخورد.
در یک کلام، پرداختن بهای خواستههامان برای ما کاری بسیار سخت است.
به خاطر این کد مخرب در ذهن، وقتی بابت کالا یا تجربه ای پول می پردازیم که دوست داریم، گویی جان از بدنمان خارج میشود و به شدت احساس بدی پیدا میکنیم و این بدترین فرکانس درباره «کمبود ثروت» است که یک آدم به عنوان خالقی که با فرکانسهایش، تجربههایش را خلق میکند، میتواند ارسال کند. فرکانسی که از یک طرف ما را وارد مدار کمبودهای بیشتر میکند و همزمان از نعمتهای بیشتری دور میکند.
اگر خوب خودمان را بشناسیم و ریشه ی رفتارها و واکنش هایمان را بدانیم، می فهمیم که موضوع تخفیف گرفتن نیست بلکه پای چند ترمز جدی در میان است که خودشان را به شکل تلاش برای به دست آوردن خواسته هایمان با تخفیف، نشان میدهند.
به همین دلیل دوست دارم یک نکته اساسی را اول از همه به خودم و سپس به همه افرادی که این متن را میخوانند و به دنبال موفقیتهای مالی پایدار هستند، یادآور شوم و ترمزی را به آنها نشان دهم که شناختن و رفع کردنش، از هر تخفیفی که بخواهی بدست بیاوری، سودمندتر است و می تواند عاملی باشد برای ورود ثروتهای بسیار به زندگی ات.
در واقع این جنس از رفتار که برنامه ریزی می کنیم تا تجربه خواسته هایمان را به زمانی موکول کنیم که یک جنس تخفیف می خورد یا به طور کلی به دنبال داشتن خواسته هایمان به صورت رایگان، تخفیف و… هستیم یعنی پرداخت بهای خواستههایمان برایمان سخت است، این رفتار خبر از دو باور بسیار مخربی می دهد که سرمنشأ تمام کمبودها و نداشتن هایی است که در زندگی خود تجربه می کنیم.
سردسته ی این دو باور، «باور به کمبود» است.
باور به کمبود نعمت، ثروت، عشق، موفقیت و هر چیزی است که ما آن را ارزشمند میدانیم.
سپس در ادامه کار به همین جا ختم نمیشود و این باور مثل یک دستگاه مولد، شروع به تولید هزاران باور محدود کنندهی دیگر نیز مینماید که در تمام تار و پود وجودمان ریشه میدواند و ما را وارد مداری میکند که از مدار ثروت فرسنگها فاصله میگیریم.
به همین دلیل، حتی تجسم کردن ثروتمند بودن هم برایمان سخت میشود.
قانون این است که مدار تخفیف خواستن، با مدار خواستنِ ثروت، از هم جدا هستند. نمیتوانی هم به دنبال تخفیف باشی و هم باور فراوانی را بسازی.
نمیتوان به فراوانی باور داشت اما مرتب به دنبال تخفیف نیز بود. این دو مسیر، خلاف جهت هم هستند به همین دلیل تو مرتبا در این مسیر در حال رفت و برگشت هستی.
دومین باور محدود کننده در این باره، «باور احساس عدم لیاقتِ داشتن ثروت» است. به این معنا که، درباره تجربهی نعمتهای بیشتر، احساس لیاقت نداری. خصوصاً هرچه آن نعمتها تجملیتر باشند، به خاطر احساس عدم لیاقت، راضی کردن خودت برای تجربهی آن نعمتها سختتر خواهد بود، حتی اگر مشکلی در پرداخت بهای آن نداشته باشی.
در واقع این باور، یعنی احساس عدم لیاقت، زاییدهی باور به کمبود است. یعنی باور به اینکه پول درآوردن، کار سختی است. حتی اگر آدمهایی را ببینی که به راحتی در حال پول ساختن هستند، به خودت خواهی گفت:
خوب، من آنقدرها خلاق نیستم که از عهدهی این کار بر بیایم(که خودش نشانهای محکم از عدم لیاقت و باور نداشتن تواناییهایت است). در نتیجه تنها راهکار برایت این خواهد بود که :
مراقب باشی در خرج پول، از هرگونه اسراف پرهیز نمایی و با این نگاه، آنقدر خودت را در مدار کمبود ثروت پش میبری که، ترجیح میدهی فقط برای نیازهای فوق ضروری هزینه نمایی. سپس آنقدر درباره نیازهایت دچار سوء تفاهم میشوی که نیازهای ضروری را نیازهایی تعیین میکنی که به زندهماندن وابسته است و هرگونه تجاربی که مربوط به روح و روانت است و اصلاً برای تجربهی آن نعمتها به این جهان آمدی را غیر ضروری میدانی مثل:
تجربه اقامت در یک هتل زیبا برای چند روز
یا تجربه خوردن غذا در یک رستوران که بهایش به اندازه هزینه یک ماه غذا در منزل است
یا تجربه سفر با بلیط فرست کلاس که بهایش به اندازه چندین سفر است
یا تجربه …
یا حتی تجربه استفاده از مبلمان چرم به جای اجناس چینی.
در حالیکه بی خبری دلیل اینکه هر روز از تجربهی این نعمتها فاصلهی بیشتری میگیری، همین نوع نگاه است و نه عدم توانایی ات در ساختن ثروت!
سپس باور محدود کنندهی «احساس عدم لیاقت در تجربه نعمت و ثروت» بیشتر در تو ریشه میدواند و تو را بیشتر در مدار عدم لیاقت فرو میبرد.
مثلاً ترجیح میدهی خودت از وسایل بیکیفیت استفاده نمایی و وسایل گرانبها و با ارزش را برای میهمان بگذاری…
به همین دلیل وسایل زندگیِ تو شامل دو دسته است:
ظروف دَمِ دستی بیکیفیت برای خودت و ظروف لاکچری زیبا برای میهمان
ملافه پاره و پوره و بی کیفیت و قدیمی برای خودت و ملافه نخی و خوشبو و خوشرنگ برای میهمان
و…
یا حتی بدتر از آن، این رفتار را درباره خودت و اعضای خانواده مثل همسر و فرزند نیز تعمیم دادهای
مثلا در خرید لباس موارد غذایی، مواد شوینده و تمیز کننده و … اولویت را با سایر اعضای خانواده قرار میدهی و سعی میکنی همواره نیازهای خودت را کاهش دهی و کمخواهتر شوی.
مثلا از آنجا که همسر و فرزندانت زیاد از دستمال های یکبار مصرف برای خشک کردن دست و … استفاده میکنند، تو ترجیح میدهی برای برقراری تعادل در مصرف دستمال حولهای، برای تمیز کردن خانه از دستمال های پارچهای استفاده نمایی.
یا لباس های ارزانقیمت و بیکیفیت بخری و به هر ترتیبی همواره هزینههای خودت را کاهش دهی تا کمتر اذیت شوی. چون به اندازه کافی احساس لیاقت تجربه بهترینها را نداری.
چون درباره لایق بودن و انسان خوب و باگذشت بودن، دچار سوء تفاهم شدهای. چون همواره برای راضی کردن خودت در استفاده از یک نعمت، به دنبال یافتن دلایل قانع کننده هستی. یعنی خودت را لایق نمی دانی تا برای خودت تا این حد هزینه کنی و فکر میکنی آنقدر ارزشمند نیستی که پول نازنینات را صرف این خواسته نمایی. در نتیجه یا از آن چشم میپوشی و یا به دنبال شیوههایی هستی تا دلایلی منطقیتر از لایق بودنت، پیدا کنی. یعنی به این شکل که:
«من توانستم تخفیف بگیریم
من رایگان این را به دست آوردم
من بهای واقعی اش را نپرداختم و …»
این احساس گناه را که برای خودت پول خرج کردهای، از خود دور می کنی و یا به خاطر این کار احساس قدرت هم میکنی در حالیکه نمیدانی ریشه این رفتار که در اصل باور کمبود و باور احساس عدم لیاقت است، چه نعمتهایی را از زندگیات دور نموده است.
نعمتهایی که قابل مقایسه با هیچ تخفیف و هدیه ای نیست. و تازه ماجرا به همین جا نیز ختم نمیشود و حتی اگر به خاطر یک باور قدرتمندکنندهی دیگر، نعمتی وارد زندگیات شود، این باورِ محدودکننده، به شکل یک اتفاق غیر مترقبه، آن نعمت را از زندگیات حذف میکند.
من داستانهای بسیاری درباره این موضوع از افراد زیاد داشتهام که نوشتهاند، ماشینی که آن همه سال دوست داشتم سوار شوم را خریدم اما اوضاع به گونهای پیش رفت و هزینههای غیرمنتظره به گونهای روانه زندگیام شد که مجبور شدم به خاطر آن هزینههای غیرمترقبه، که اصلا هیچ وقت در زندگیام وجود نداشتند، نهایتا ماشینم را بفروشم.
و بسیار حسرت میخورَد که ای کاش حداقل از امکانات آن ماشین مثل کولر و… استفاده کرده بود… ای کاش حداقل کاور پلاستیک صندلیها را در آورده بودم و لذت نشستن روی چرم صندلی را تجربه کرده بودم و…
در حالیکه خبر نداشت، همین رفتارها که نشانهی باور احساس عدم لیاقت و در نگاه وسیعتر، باور به کمبود است، آن نعمتها را از زندگیاش خارج ساخته است.
در واقع، « مأموریت باور احساس عدم لیاقت»، دور کردن نعمتها از زندگی شماست و حتی اگر به خاطر یک باور درست، نعمتی وارد زندگیات شود، این باور کاری میکند که آن نعمت بار و بنه اش را از زندگیات بَربندد و به شکلی باورنکردنی و غیرمنتظره از زندگیات بیرون برود.
این رفتار که همیشه به دنبال یک تخفیف ویژه هستیم تا به خواستههایمان برسیم، معنایش دقیقا این است که:
«من که به صورت طبیعی امکان تهیه این جنس را ندارم. مگر اینکه تخفیف بخورد. مگر اینکه ارزان شود. مگر اینکه وام بگیرم. مگر اینکه قسطی بپردازم.»
یعنی از یک طرف آن خواسته آنقدر شدید است که نمیتوانی بی خیالش شوی، از طرفی آن باورها آنقدر مخرب است که نمیتوانی به داشتنش به صورت طبیعی فکر کنی. به همین دلیل به جای تغییر این کد مخرب و این ترمز قوی، خودت را با این کد مخرب، هماهنگ میکنی.
درحالیکه این ماجرا نهتنها کمکی به افزایش توان مالیات نخواهد کرد، بلکه شروع به، برباد دادن نتایج سایر باورهای قدرتمندکنندهات نیز میگردد.
دلیل اینکه افراد پس از اینکه نعمتی را به دست میآورند و پس از مدت کوتاهی به شکلی عجیب و غیر منتظره آن را از دست میدهند، همین باور عدم احساس لیاقت است.
به قول استاد عباس منش که می گوید “بیشتر افراد، باورهای خود را تغییر نمیدهند بلکه، می خواهند خواستههای جدیدشان را بر آن باورها منطبق سازند” و این اصلا امکان ندارد و نتیجهاش ساخته شدن یک باور محدودکنندهی دیگر است که باید بپذیری چنین چیزی در سرنوشت تو نیست و این برای از-ما-بهتران است!
به نظر شما، «از ما بهتر هم مگر هست!».
اگر همهی ما به یک اندازه به منبع ثروت وصلیم و به یک اندازه توان خلق زندگیمان را داریم، از ما بهتر کیست؟ چه کسی لایقتر از خودم برای استفاده از این نعمت میتواند وجود داشتهباشد.
بنابراین، اگر به دنبال تجربهی موفقیت مالی پایدار هستی، توصیه میکنم، خیلی جدّی تعهدی غیر قابل مذاکره را برای ریشه کن کردن این باورها و این رفتارها شروع کن.
خصوصاً در مواردی که مربوط به آموختن قوانینی است که زندگیِ ما را متحول میکند، حتی پرداخت تمام دارییمان نیز در برابر نتیجهای که کسب می شود، مبلغ ناچیزی به حساب میآید و حتی یک دقیقه به تعویق انداختنِ شروعِ این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید، چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد.
خشت اولِ موفقیت پایدار، از ساختن «باور به فراوانی و باور به لیاقت داشتن ثروت»، شروع میشود.
باور احساس عدم لیاقت در تجربه ثروت، یک شاهترمز است که، اگر بتوانی روی این ترمز کار کنی و آنرا اصلاح نمایی ترمزهای بسیارِ دیگری، به خودی خود برداشته میشود.
زیرا باور احساس لیاقت، شاهکلید عزت نفس است و از آنجا که عزت نفس، مهمترین توانایی است که به شما قدرت میدهد تا خودت را باور کنی و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و بخواهی از آنها ثروت بسازی، وقتی این ترمز برداشته میشود به مداری هدایت میشوی که میتوانی از تواناییها و علائقت ثروت خلق کنی.
به همین دلیل استاد عباسمنش همیشه شروع موفقیتهایش را به ساختن عزت نفسش مرتبط میداند و به این دلیل، صرف نمودنِ وقت برای ساختن باور احساس لیاقت، تا این حد برای شما مهم است.
خصوصاً اگر صاحب کسب و کار خودت هستی، داشتن راهنمایی مثل روانشناسی ثروت۳، برای رونق کسب و کارت، یک ضرورت است. در جلسات این دوره، استاد عباسمنش بهتر از هر جای دیگری، چگونگی ساختن باور احساس لیاقت را آموزش داده است.
زیرا تا زمانی که باور احساس لیاقت را بعنوان مدیر کسب و کارت نسازی و این باور را به روح و روان کسب و کارت منتقل ننمایی، فارغ از انیکه چقدر خدماتت عالی است و چقدر محصولت باارزش است، هیچ راهی به مسیر کسب و کارها سودآور نداری.
پس واقعاً ارزشش را دارد که چنین سرمایهگذاری سودآوری برای خودت و کسب و کارت انجام دهی.
زیرا این، مهمترین سرمایهی اولیه تو برای شروع و رونق دادن به کسب و کارت است.
زیرا اگر میدانستی نداشتن باور احساس لیاقت، مانع ورود چه نعمتهای بزرگی به زندگیات شده، اگر آب دستت بود، آن را کنار میگذاشتی و جهادی اکبر برای ساختن باور احساس لیاقت، به راه میانداختی.
فقط مسئله این است که ما هنوز هم درک نکردهایم که ما، خالقی هستیم که تمام اتفاقات لحظات بعدی را با فرکانسهای این لحظه خلق میکنیم. فرکانسهایی که خود را به خوبی در رفتارها و واکنش ما به موضوعات مختلف افشاء می کنند و حقیقت باورهای ما را به ما نشان میدهند .
اگر برای ریشهکن کردن این باورهای مخرب جهاد به راه نیاندازی، هر دقیقه و ثانیهای که با این باورها پیش میروی، این ریشههای محدودکننده، در وجودت عمیقتر میشود و شاخ و برگهای بیشتری تولید میکند و نتیجهاش این است که:
احساس میکنی سالهاست که در یک سطح متوقف ماندهای و هنوز پس از اینهمه تلاش، اوضاع مالی رضایتبخشی نداری. نتیجهاش این است که همیشه درگیر پرداخت قسطهای تمامنشدنی میشوی.
نتیجهاش این است که همیشه درگیر جور کردن هزینههای زندگیات خواهی بود. همیشه درگیر تلاش برای اخذ یک وام دیگر برای پرداخت قسط چند وام قبلی هستی و به این شکل اوضاع مرتباً پیچیدهتر و غیرقابلکنترلتر میشود و نمیدانی که این موضوع اول از همه از اینجا شروع شد که مشتاق داشتن خواسته هایت به صورت رایگان، ارزان و یا بهره مندی از یک تخفیف ویژه بودی.
این مانع خیلی ریز است و خودش را در قالب سود، زرنگی و زیرکی نشان میدهد اما خودمان بهتر میدانیم که این حقیقت ندارد.
حقیقت این است که هیچ لذتی بالاتر از این نیست که آنقدر ثروتمند باشیم که برای داشتن خواستهای، نیازی به حتی دانستن قیمت آن نداشته باشیم و فقط اگر آن را نیاز داریم، تهیهاش نماییم.
خصوصاً کالاهایی که ارزش افزودهشان بینهایت است. مثل کالاهایی که روح و روان ما را متعادل میکند و ما را به طبیعت ثروتمند و بینیازمان باز میگرداند و آن را به یادمان میآورد و ما را در مدار آن ثروتها قرار میدهد.
به همین دلیل تأکید میکنم حتی یک دقیقه به تعویق انداختن شروع این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد. زیرا هر ثانیهی شروع نکردن تغییر این باورها، بسیار برایمان گران تمام میشود و در هر ثانیه، ما را از ثروتهای بیشتری دور میکند و به ضررهای بیشتری نزدیک میکند.
فقط وقتی این ریشه را در وجودت دنبال میکنی، می فهمی که چه شاخ و برگهای تمامنشدنی ای دارد.
به همین دلیل است که استاد عباس منش در دوره ثروت ۱ و جلسات اولیهی ثروت ۳، تا این اندازه بر ساختن باور فراوانی تاکید دارد و می گوید وقتی این باور ساخته می شود، هزاران باور محدودکننده خود به خود از وجودت حذف می شود.
تا زمانی که این باور در وجود ماست، راهی به سوی موفقیت مالی پایدار و استقلال مالی پایدار به معنای واقعیِ بینیازی، نخواهیم داشت. زیرا ثروت یک امر ذهنی است؛ اول ذهن شما ثروتمند میشود و سپس آن ذهن ثروتمند، ثروت را وارد زندگی شما میکند.
ذهن ثروتمند، یعنی ذهنی که فراوانی را باور دارد و میداند که بینهایت ثروت برای همه در جهان وجود دارد، هرگز برای داشتن خواستههایش انتظار تخفیف را ندارد و با عشق، بهای خواستههایش را تمام و کمال میپردازد.
ذهن ثروتمند هرگز تجربهی خودش را به خاطر گرفتن تخفیف، به تعویق نمیاندازد.
ذهن ثروتمند هرگز داشتن خواستهاش را منوط به گرفتن تخفیف نمیداند و چنین ذهنی سبب هدایت فرد به مسیر ایدههای ثروتساز میشود.
به شما هم توصیه می کنم که اگر میخواهی که به موفقیت مالی پایدار برسی و به مدار ثروت دسترسی داشته باشی، کلا از همین حالا ذهنت را به روی دنبال تخفیف بودن برای داشتن خواستههایت ببند و آن را جزو خطوط قرمز زندگیات بدان.
بهتر است همیشه به جای اینکه بخواهی چیزی ارزان یا رایگان شود تا بتوانی آن را بخری یا داشته باشی، این باور را بسازی و این درخواست را از جهان داشته باشی که توان مالی تو بیشتر شود تا بتوانی هر چیزی را که میخواهی بخری. نه فقط دربارهی محصولات ما، بلکه در مورد همهی مسائل زندگیات و همه خواستههایت این باور را بساز.
زیرا وقتی این کار را انجام میدهید، و جهان جدیت شما در این موضوع را میبیند، دیگر شما را در مداری قرار میهد و شرایطی را تجربه میکنید که اول به شما توانایی خرید را میدهد و بعد آن خواستهی مورد نظر را به شما نشان میدهد.
زیرا این باور به تو احساس قدرت بیشتری میدهد و تو را به مسیرهایی هدایت میکند؛ و به استقلال مالیای میرسی که میتوانی در هر زمان، هر آنچه که مورد نیازت هست را بخری، بی آنکه نگران قیمتش باشی یا اصلا حتی به قیمتش نگاه کنی.
در هر صورت، اگر درباهی برداشتن این ترمز و ساختن باور احساس لیاقت، متعهد و مصمم هستی، دوره روانشناسی ثروت۳، منبعی کامل از آگاهیها خالص و ورودیهای مناسب برای ساخته شدن باور لیاقت داشتن برای نعمتها است.
هرچه بیشتر روی ساختن این باور کار کنی، احساس خودارزشی بیشتری میکنی. و این احساس به شما کمک میکند تا خودت و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و مهمتر از همه، به این فکر کنی که چطور می توانی از این توانایی ها ثروت بسازی و مهم تر از آن، ایده هایی را جدی بگیری و اجرا کنی که به خاطر این طرز تفکر به ذهنت خطور می کند.
حتی نمیتوانی تصور کنی که با ساختن باور خودارزشی،، چه سایه سنگینی از سر توانمندیهایت بر میداری که تا حالا اجازه شکوفا شدن به آن تواناییها را نداده بود.
زیرا بارها، خواستههایی در وجودت شکل گرفته بود تا بخواهی بخشی از توانمندیهایت را بروز دهی. هزاران ایده در راستای آن خواسته ها آمده بود، اما از آنجا خودت را ارزشمند نمیدانستی و از آنجا که فکر میکردی موفق ها همان از شما بهتران هستند، آن ایدهها و آن تواناییها را جدی نمیگرفتی که بخواهی برایشان اقدام نمایی. در نتیجه آنهمه شور و شوق که با آن خواستهها آمده بود، با سمّی به نام «باور احساس عدم لیاقت» در نطفه خفه میشد و به این ترتیب خواستههای بسیاری در وجودت تبدیل به رویایی دور و دراز شده است. صدهایی ایدهای که هرگز فرصت تحقق یافتن نیافتند و زیر سایهی سنگین باور عدم لیاقت ماندند و هرگز فرصت ابراز وجود نداشتهاست.
حالا زمان آن است که جهادی اکبر برای ریشه کن کردن کدی مخربی به نام «احساس عدم لیاقت در داشتن نعمتها» را در وجودت اصلاح کنی.
به همین بخش اعظمی از آموزش های دوره روانشناسی ثروت 1 اختصاص دارد به شناسایی این دو باور مخرب «باور به کمبود و باور احساس عدم لیاقت» و راهکارهای و تمریناتی برای تغییر این دو باور.
در دوره روانشناسی ثروت 1، شما به وسیله ی آموزش ها و تمرینات این دوره و خودشناسی ای که در این روند طی می شود، فرایندی تکاملی را طی می کنی برای تغییر شخصیت خود.
این تغییر ابتدا در ذهن و افکارت ایجاد می شود و سپس به اندازه ای که این نوع تفکر را جدی می گیری و در ذهنت می پرورانی و تمرینات را به همان شیوه ای که استاد از شما خواسته است انجام می دهی، رفتارها و راهکارهایت را تغییر می دهد. نگاهت به مسائل زندگی ات را تغییر می دهد. نگاهت به توانایی هایت را تغییر می دهد و مهم تر از همه ایمانت را برای قدم برداشتن، مسائل را حل کردن و مولد ثروت بودن تقویت می کند و در طی فرایندی تکاملی، به زندگی ات آنچنان کیفیت می دهد که ربطی به شرایط کنونی ات نداشته باشی.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و نتیجه ای که می توانی با عمل به آنها بسازی
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
ب نام الله یکتا
یه باگی ک الان دراوردم،بعد خوندن مطالب این قسمت و کامنتای دوستان این بود ک یکی از دوستان عزیز،خانوم ‘مریم هلند’ نوشته بود ثروت زمانی بهت داده میشه ک برا خودت بخوای ش،وقتی براخودم خواستم ب وفور رسیدم،
جالب بود خیلی،جایی نخونده بودم ش قبلا،من خودم متوجه شدم ک این باگ و دارم،من تو خونواده ای بزرگ شدم ک از لحاظ مالی همیشه ب لطف الله اوضاع مون خوب بوده،تو فک و فامیل همیشه ب عنوان کسایی بودیم ک پولدارن و اوضاع مالی شون خوبه،دست شون ب دهنشون میرسه و حتی خیلیا برا کمک مالی ب پدرم مراجعه میکردن و میومدن پیش ایشون،فقط از وقتی ک یادم میاد همیشه مامانم پول لازم داشت،مامانم خانه دار هست و یه اختلاف نظر بزرگی ک همیشه با پدرم داشته این بوده ک مامانم بسیار بسیار ولخرجه و ابدا مدیریت پول و پس انداز و بلد نیست(باگی ک تو من و دوتا برادرای دیگه مم هست)،پدرمم همیشه سر پول دادن ب مامانم باهاش دعوا و اوقات تلخی داشت چون حتی اگه هر روز صبح ۵۰ میلیون تومن ب مامانم پول بده،میدونه ک اخرشب تمام پول هارو خرج کرده ک هیچی،ده میلیون تومنم بدهکاره،براهمینم مامانم همیشه متوقع و بدهکاره از همه و من یادم میاد حتی موقعی ک بچه بودم پول توجیبی هایی ک من و برادر بزرگترم از پدرم میگرفتیم ک مبلغ کمی هم بود ( یادمه هفته ای ۳۵۰ تومن بود) همونم مامانم ازمون میگرفت برا هزینه های خودش،درواقع اینطوری نبود ک ب زور ازمون بگیره ها،نه اصلا،ولی انقد از ندارم و پول لازم دارم و این حرفا بهمون میگفت ک از سر ترحم و دلسوزی پولامونو بهش میدادیم،بعدها ک من بزرگتر شدم یادم میاد ک حتی اگه یه چیز خوشمزه تو مدرسه بهمون میدادن یا بیرون با دوستام میخاستم بخورم این احساس گناه ک مامانم نیست ک اونم این خوراکی رو بخوره بامن بود و من و برادرم با این احساس گناه بزرگ شدیم،هنوزم مامانم همین جوری هست و من الان ک داشتم کامنتارو میخوندم یاد ماجرای زندگی خودمون افتادم،من الانم ک بزرگ شدم و دستم تو جیب خودمه و سالهاست دارم کار میکنم هم همینطوری م،یعنی یادمه خیلیی وقتا حقوق مو ک میگیرم برا مامانم واریز میکنم یه مبلغی شو،هنوزم ک هنوزه مامانم خیلی وقتا ک داریم صحبت میکنیم باهم مدام میگه ک پول برا لیزر و بوتاکس و مانیکور ناخن و مخارج دیگه م ندارم،با بابام هنوز دعوا میکنه سر پول گرفتن و همین ک ب کارتش پول میزنه پدرم بعد از کلی جروبحث و ماجراهای قهرهای طولانی مامانم،ب دو سه روز ک میکشه هیچی ازون پول نمونده و از مامانم ک سوال میکنم اون پول چی شد یه لیست بلند بالا از مخارج شو ردیف میکنه ک اصلا و ابدا توجیه نداره ب نظرم،مثلا یبار ک من ب کارتش پول زده بودم با پولای من رفته بود دخترخاله مو مهمون کرده بود و سگ شو برده بود برا کوتاهی موهاش (سگ دخترخاله مو) و براش تشویقی و لباس و فلان خریده بود،درصورتی ک خودش همیشه اظهار نیازمندی و بی پولی میکنه ولی باوجودی ک خودش هیچ شغلی نداره و هیچ پولی نمیسازه،از هیچ لارج بازی و لاکچری بازی و مهمون کردن دیگران هم نمیگذره،طوری رفتار میکنه ک انگار همین الان کلی پول تو حسابشه یعنی ثانیه ای ب فکر بعدش نیست ک اگه پولاش تموم شد چیکار میخاد بکنه چون میدونه ک همیشه یه منبع مالی هست براش،حالا یا با غرغر کردن از پدرم پول بگیره یا با برانگیختن احساس ترحم از من یا برادر بزرگترم یا بهرحال ب هر شکلی ک بود و تونست،البته ک چندوقتیه میونه شون با برادر بزرگترم بهم خورده و مامانم ازش خیلی شاکیه ک ایشون فرایند پول دادن ب مامانم و متوقف کرده و تو یه مغازه ی شال و روسری فروشی باهم کار میکردن و ب اختلاف مالی خوردن و مامانم دستگاه کارتخوان ب اسم حساب خودشو برده اونجا و برادرم دادبیداد کرده و درواقع خیلی محترمانه مامانمو از مغازه بیرون کرده،من و پدرم و خیلی دیگه وقتی ماجرا رو شنیدیم از زبون مامانم این کار برادرم و ب شدت محکوم کردیم ولی الان دارم فک میکنم ب اینکه من پای حرفای برادرم هیچ وقت ننشستم و نمیدونم مامانم چیکار کرده ک کارد ب استخون اون رسیده اخرش،یه اخلاق دیگه ای هم ک مامانم داره اینه ک هیچ وقت مسئولیت سرنوشت شو ب عهده نمیگیره،از وقتی ک یادم میاد همیشه داستان ازدواج و بچگیاشو زندگیشو جوری برامن و همه تعریف میکرده ک خودش در نقش یه قربانی بی گناه و بیچاره قرار بگیره و هیچ چاره و راه دفاعی از خودش نداشته و مجبور بوده تا الان ب این زندگی و این شرایط ادامه بده،درواقع تو حرفاش راجع ب داستان زندگی ش شما هیچ اثری از احساس مسئولیت،پذیرش اشتباه شخصی و باور ب خالق زندگی خودمون بودن نمیبینید،الان ک دارم فکر میکنم میبینم اگه هزینه های مامانم و برادر کوچیک ترم از رو دوش من برداشته شه،خیلیی خیلیی آسوده خاطر میشم و کلی میتونم براخودم و خواسته های خودم هزینه کنم و آرامش داشته باشم تو زندگی مالی م،انگار ک من همیشه تحت فشار بودم برا تامین هزینه های مالی خانواده م و باوجودیکه کسی مجبورم نکرده بوده ها ولی انگار خودم،خودمو موظف ب تامین هزینه هاشون میدونستم بخاطر احساس ترحم و گناهی ک در قبالشون داشتم ولی دارم فکر میکنم لزومی نداره ک من خودمو اذیت کنم و آزار بدم برا تامین هزینه های کسی،باید این باور و در وجودم ایجاد کنم ک هیچ کس،مسئول زندگی دیگران نیست و هرکسی ب همون اندازه ب نعمت ها و ثروت های بی کرانی ک تو جهان هست دسترسی داره ک من دارم،چون خدای من و خدای اونا هردو یکی هستن و خدا وهابه در هر صورت،برادر کوچیک ترم هم میتونه بره و کار کنه و هزینه های خودشو تامین کنه،درواقع اگه من فرایند پول دادن بی حساب و کتاب بهشو متوقف کنم حتی بهش کمک میکنم ک بخاطر رفع نیازهاش دنبال راه حل بگرده و کارکنه و پول بسازه براخودش چون سن و سالش طوری هست ک از الان میتونه و باید رو پای خودش واسته (۱۵ سالش هست)،درواقع این باگ امشب اومد تو سرم و همین الان ک دارم مینویسم صرفا و ب تصمیم جدیدی ک برا زندگی مالی م گرفتم فکر میکنم یه نفس از سر آسودگی میکشم،انگار ک بعد سالها شونه هام از زیر بار مسائل مالی خانواده م خارج شدن و من مجال اینو دارم ک براخودم بخام ثروت رو و براخودم خرج ش کنم،ایمان دارم ک اینطوری ب خیلی از خواسته هام میرسم و خیلی از خواسته هام محقق میشن،من حتی مسافرت های زیادی ک تنها میرم و غالبا تو بهترین هتل ها اقامت دارم،یه حس گناه همیشگی تو وجودم هست ک من براخودم پول خرج کردم و الان مامانم و برادرم نیستن اینجا کنارم تا باهم ازین سفر لذت ببریم،الان متوجه شدم ک کمک کردن ب خانواده خیلی خوبه ولی فرق میکنه ک با چه باوری بهشون کمک کنی،با احساس ترحم و گناه یا با باور فراوانی و حس سپاسگذاری و خوشحالی ک من خداروشکر پول میسازم ب وفور و کادو میدم مقداری شو ب خانواده م،نه اینکه وظیفه مه،نه اینکه با احساس گناه،با حس خوب و وفور نعمت،ازتون متشکرم دوستای عزیزم ک کامنت های زیباتونو بامن ب اشتراک گذاشتید،ممنونم استاد عزیزم و خانوم شایسته ی دوست داشتنی ❤
سلام به همگی ،سلام به استاد قشنگ و بانو بی نظیر بهشت،من هم این حس رو داشتم که باید به یکی از نزدیکانم کمک کنم تا هم آدم بهتری باشم و هم اینکه وظیفه انسانی ام هست با این باور که اون الان جایگاهش اینجا نیست و با کمک کردن من ،پیشرفت خواهد کرد اما بعدا با این باور که همه ی ما به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم،و هر کسی خدای خودشو داره که کمکش میکنه، این کمک رو قطع کردم ،هم من هم آبجی ام،و الان اون شخص خودش داره روزیشو از خدای خودش میگیره در کمال تعجب من و خواهرم که می گفتیم شاید نتونه،اما با قطع کمک های من و خانواده ام اون تونست به قول استاد بی پولی ،دربدری،گشنگی نیازه برای یه سری افراد تا به خودشون بیان،این مطلب رو در پاسخ به دوست خوبم نگار خانم نوشتم که من هم این تجربه رو داشتم اما در مورد دو باور احساس عدم لیاقت و باور کمبود ،میتونم بگم شروع آشنایی من با کلا این مسائل چه قانون جذب و چه بعدا سایت بی نظیرمون، همین داشتن احساس لیاقت و ارزشمندی بود که شروع کردم به ساخت این باور ،این موضوع مال حدودا ۵ سال یا بیشتر هست ،که شروعش با یه تلنگر بود برام که من فکر میکردم چون مادر هستم و در تمام سالهای زندگی ام به من یاد داده شده بود که مادر خوب و شایشته مادری هست که از خاسته های خودش بخاطر فرزندانش بگزره،و من باور کرده بود فقط این جوری مادر نمونه ای هستم ولا غیر،یه روز که طبق معمول برای خودم کم گذاشتم تا به دخترم بیشتر برسه مثلا شلوار ۱۰۰ تومنی مال من شلوار ۱۵۰ تومنی برای تو،یا مثلا این ماهی که خوب سرخش کردم برای همسرم باشه این ماهی شل و وارفته برای خودم ،به خودم اومدم دیدم این گذشت های من حالت وظیفه به خودش گرفته اصلا هیچ کس متوجه این گذشت من نمیشه که هیچ یه جورایی اگه انجامش نمی دادم مادر بدی بود آدم بده میشدم ،اون زمان اصلا قوانین رو نمی دونستم ولی یه نوری در قلبم همیشه بود که بهم رسوند که مسیرت اشتباه ،اشتباهی داری راه رو میری،برگرد از هر جا که رفتی برگرد اولش خوب سخت بود، آدم بده شدم ،مامان خود خواهی شدم ولی انجامش دادم هر چند اگه قانون رو میدونستم خیلی راه آسون تر میشد ولی شروع شد احساس لایق بودن احساس خود ارزشمندی،احساس اینکه هیچ کس از خودم ارزشمند تر نیست و همین جور رفت و رفت تا با استاد بی نظیرم آشنا شدم،که الان وارد سال سوم آشنایی ام با استاد جانم شدم،و روزی نیست که تا چشمهایم رو باز میکنم و بعد از سپاسگزاریهایم از ربم، بخاطر آشنایی با ایشون و بانوی بهشت ،از ربم تشکر نکنم،
احساس ارزشمند بودن احساس مهم بودن،برای خودمون ،نه برای دیگران ،فقط برای خودم ،وقتی تنهام وقتی هیچ کس خونه نیست بهترین نهار رو میپزم ،قبلا اصلا نهار نمی پختم می گفتم حالا یه چیزی می خورم ولی یاد گرفتم من ارزشمندم،وقتی میرم خرید بهترین جنس رو میخرم چون یاد گرفتم ارزشمند ،و الان بعد از دو سال کار کردن روی خودم متوجه یه باور بسیار محدود کننده شدم که اصلا فکرشو نمی کردم و اونم این باور بود که همیشه تو جمع دوستا،یا فامیل های نزدیک که صحبت از طلا به میون میومد من می گفتم، من طلا دوست ندارم، حالا مگه طلا چی هست😄😄😄امسال که در خودم احساس ارزشمندی رو بالا بردم و برای خودم به پلاک زنجیر طلا خریدم ،فهمیدم ای بابا من عاشق طلام،چون فکر میکردم من که نمی تونم بخرمش پس ذهنم میومد میگفت اصلا تو طلا دوست نداری،(قضیه گربه که دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف پیف بو میده)این یه ترمز قوی بود که با رسیدن به احساس ارزشمندی رفع شد،که البته باید روش کار کنم تا آخر عمرم،پس بازهم می رسیم به حرف بانوی بهشت خانم شایسته ی عزیزم که با رفع این احساس عدم لیاقت خود به خود خیلی از ترمز های دیگه حل میشن،خداوند رو سپاس گزارم که تونستم این تجربه رو به اشتراک بزارم امید و ارم مفید باشه برای خودم و بچه ها،سپاس فراوان از استاد قشنگ و خوش تیپم و بانوی بهشتی ،خداجون عاشقتم🌺🌺🌺
سلام نگار عزیز..
چقدررجالب منم دقیقا همین تیکه از کامنت یکی از دوستامون که نوشته بود (اگه ثروت رو برای خودتون بخواین وارد زندگیتون میشه)قفل کرده بودم و چه قدر منو ب فکر فرو برد و دیدم شما هم دقیقا در مورد همون تیکه از اون کامنت صحبت کردین…
من چقدر از کامنت شما درس گرفتم…
این ترمز کمک به دیگران و خانواده در من هست البته کمرنگ ترش کردم ولی میدونم هنوز هم بعضی جا ها این ترمزه خودشو نشون میده مثلا من میخوام برم مسافرت ولی دلم پیش خانواده ام هست و میگم کاش میتونستم اونا رو هم با خودم ببرم و این عذاب وجدان باعث شده ک من از مسافرتی که هنوز نرفتم لذت نبرم و یه بارم حتی میخواستم برم مسافرت ولی چون این احساس و این ترمز رو داشتم دقیقا ۹۰ سفرم کنسل شد….چ جالب الان که دارم اینا رو مینویسم متوجه این موضوع شدم…
و یه جا گفتین که همه ما به یه اندازه به نعمت ها دسترسی داریم (که این خودش باز داره عادل بودن خدا رو نشون میده) من با این حرفتون حس گناهم کمتر شد و حالم بهتر شد از سفزی ک در پیش دارم .خانواده من هم نیتونن هر کدوم از این نعمت هایی که خدا بهشون داده استفاده بکنن و اگه تضاد هایی براشون پیش میاد هیچ عیبی نداره چ بسا که این تضاد باعث پیشرفتشون بشه …
چقدر حالم الان بهتره…منم قبلا همیشه میگفتم پول در بیارم برا مامانم این کار رو میکنم برا خواهرام اینکار رو میکنم ولی الان رها تر هستم نسبت به قبل و اینکه گفتی فرق میکنه که با چه نیتی داری به خانواده ات کمک میکنی..با حس ترحم یا با حس سپاسگزاری به خاطر داشته هات … این حرفت خیلی به دلم نشست…
و من سعی میکنم روزی که خواستم به کسی کمک بکنم ب شکرانه داشتم نعمت هام باشه نه به خاطر اینکه دلم براش میسوزه …
چقدر این سایت خوبه و چقدر برای حضور شما دوستان عزیزم توی این خانواده سپاسگزار خداوندم هستم…
سلام نگار جان خیلی خیلی خیلی ممنونم که انقد واضح و صریح نوشتی چون این ترمزهایی که داری رو منم دارم و دقیق درک میکنم انشاالله که تا الان این حس هات رفته باشه و منم تلاش میکنم خیلی عالی تر بشم
سلام نوشای عزیزم
ممنون بابت این قدر آگاهی خوبی که به من دادی
منم دقیقا مثل شما احساس گناه دارم
مخصوصا نسبت به پدرم
مثلا زمانایی که با مادر و خواهر و برادرم بیرون میریم و ایشون سرکارن این حس گناه که ما درحال تفریح هستیم ولی ایشون دارن کار می کنن بیشتره
مرسی که منو متوجه این باور کردین
سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته عزیییز
اول از همه ممنونم برای این مقاله عالی که چشم هامون رو به روی خیلی مسائل باز کرد و دیدهای جدیدی رو ارائه داد.
در مرحله بعدواقعا از صمیم قلبم سپاسگذار خداوند هستم برای آشنایی با استاد بزرگوار ک این سایت آگاهی بخش. این مورد جزو شکرگزاری هایی هست که من هرروز انجام میدم.
به نظرم رسید چندمورد شکرگزاری که در کتاب معجزه شکرگزاری خانم راندابرن خوندم و عمل کردم و خیلی تأثیرگذار بود رو اینجا با عزیزان به اشتراک بزارم.
چون من خودم هم همیشه موقع خرج کردن خیلی حس بدی بهم دست میداد که پولام داره تموم میشه و سریع چک میکردم چقدر باقی مونده و از طرفی فکر میکردم افرادی که همیشه توی تخفیف خرید میکنن چقدر از نظر فکر اقتصادی قوی هستن در صورتیکه بعد فهمیدم لزوما اینطوری نیس.
۱_اولین شکرگزاری اینکه بعد از هرخرید به فاکتور و یا فیش نگاه کنید و بابت این قدرت و توانایی مالی که دارید برای رفع نیازها یا آرزوهاتون از خدا سپاسگذاری کنید و احساس شور و شوق و شادی داشته باشین.
۲_ یک اسکناس با هر مبلغی که دوست دارین و راحت هستین رو همیشه توی کیف پولتون بزارین یا همراهتون داشته باشین. میتونین هرروز اون پول رو نگاه کنید و بابت تمام پولهایی که به شما داده شده یا برای شما هزینه شده احساس سپاسگزاری کنید.
۳_یکی از اهداف و میزان پولی که برای تحقق اون نیاز دارین رو درنظر بگیرید، در دفترچهتان یادداشت کنید و خودتان را در حالی تصور کنید که همان میزان پول را داشته و در حال تحقق رویای خود و یا رفع نیازتان هستید سپس احساس لذت، فراوانی و قدردانی کنید.
ممنونم از استاد عزیزم و دوستان که تجربه های خودشونو به اشتراک میزارن. امیدوارم که مفید باشه
سلام نوشای عزیز
این اولین باری هست که دارم چیزی توی سایت استاد عباسمنش مینویسم. انگار بعد از چند ماه تازه دارم خودم رو جزو این خانواده میدونم و شما ها رو دوستان خودم. و برای اولین بار خواستم که آقای عباسمنش رو استاد خطاب کنم. واقعا هم کلمه استاد برازنده ی شون هست. من چند ماهی هست که عضو سایت شدم و با دیدن زندگی استاد و مریم عزیز حس آرامش و رهایی میگیرم. چیزی که خودم سالهاست که دنبالشم. یک زندگی آرام و ذهنی رها. من همیشه از وقتی که خودم رو شناختم عاشق طبیعت بودم، سفر به طبیعت و زندگی در طبیعت، و با دیدن تصاویر زیبایی که استاد از سفرها و محل زندگی شون میزارن دارم کم کم این باور رو که منهم میتونم این آرزوم رو زندگی کنم رو بوجود میارم. و دارم کم کم حس حسرت از نرسیدن رو تبدیل میکنم به حس لذت بردن و شوق رسیدن به آرزوهام.
نوشای عزیز این شوقی که در نوشته هاتون از باری که از روی دوشتون برداشتین رو حس کردم و خییلی براتون خوشحال شدم و ذوق کردم.
البته این پاسخ شما مال 2 سال پیش بوده و خیلی دوست دارم از وضعیت الان شما بدونم..
هرچند اگر در این مسیر قدم گذاشته باشید قطعا باید الان به جاهای عالیی رسیده باشید.
برای شما و برای همه ی دوستانم در این مسیر هدایت آرزوی موفقیت رو دارم.
و از استاد عباسمنش و مریم عزیز خیلی ممنونم که ما رو در این مسیر راهنمایی میکنن و دست هدایت خدا شدند.
خیلی خوشحال و سپاسگزار خدای مهربانم هستم. 🌹❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و دوستان عزیز هم مسیر.
با قاطعیت تمام میتونم بگم داشتن عزت نفس و احساس خود ارزشمندی و احساس لیاقت پایه و اساس موفقیت هر فردی در هر زمینه ای میتونه باشه.
در گذشته ای نچندان دور وقتی هر چیزی رو که میخواستم بزای خودم تهیه کنم چنان با ترس و لرز کارت میکشیدم که گویی جان از بدن من بیرون رفته و تا وقتی این رفتار رو داشتم و در حال ارسال فرکانس کمبود و ترس از دست دادن رو به جهان ارسال میکردم جهان اتفاقات و شرایط رو طوری رقم میزد که هر ماه درآمد من کم تر میشد.
بعد از پرداخت بهای دوره عزت نفس از روی دل و جان و گوش دادن به آگاهی های اون جلسات و انجام تمرینات خداوند رو گواه میگیرم چنان تغیرات عضیمی در زندگی و در رفتار من شکل گرفته که باور نکردنیه.
الان ۲ ماه و خورده ای میگذره از شروع دوره عزت نفس که من برای بار دوم دوباره شروعش کردم و تغیرات نسبت به گذشته من زمین تا آسمونه من این تغیرات رو توی جاهای دیگه ام نوشتم و اینجاهم مینویسم که همش تکرار کنم و به احساس خوب برسم و بیشتر باور کنم که قوانین کار میکنه.
از وقتی دوره رو شروع کردم به صورت معجزه آسایی شرایط مهاجرت من به تهران فراهم شد و من اومدم تهران.
قبل از اینکه بیام تهران شرایط یک سفر برام فراهم شد که رفتیم با یکی از دوستان سمت جنوب و کلی لذت بردیم و عشق و حال کردیم.
وارد یک رابطه عاشقانه شدم با یک فرد فوق الاده عالی که از کنار هم بودن نهایت لذت رو میبریم.
الان وقتی میخوام چیزی رو لازم دارم به راحتی و با احساس خوب و این باور که من با خرج کردن باعث رشد جهان میشم و ۱۰ برابر این پولی که خرج کردم وارد حسابم میشه کارت میشم و با رضایت کامل بهای چیزی که میخوام رو پرداخت میکنم.
احساس ارزشمندی و احساس لیاقت در من خیلی خیلی بیشتر شده و باعث شده که انسان های خوب بسیاری وارد مسیر زندگیم بشن و با بهترین وجه رفتاریشون با من رفتار کنن.
رفتار آدم های اطرافم به کلی با من عوض شده و همه بهم احترام میزارن و فهم محبت میکنن و بدون چشم داشت بهم کمک میکنن.
آدم های سمی زندگیم به صورت کلی از زندگیم خارج شدن و آدم های عالی و فوق الاده ای که هم فرکانس من هستن وارد زندگیم شدن.
عزت نفس و اعتماد به نفس من به درجه خیلی خوبی رسیده که میتونم هرجایی که میرم به راحتی درخواست کنم به راحتی کمکبخوام از افراد با دیگران با اعتماد به نفس بالا صحبت کنم و ارتباط برقرار کنم.
میتونم به راحتی از توانایی هام در جمع ها صحبت کنم و در جایی که باید نظر بدمبه راحتی نظرمرو بیان کنم.
این تغیرات و خیلی از تغیرات دیگه که ننوشتم فقط در طی ۲ ماه بوده و خدامیدونه با تکرار کردن این آگاهی ها و طی کردن روند تکاملی چه اتفاقات عالی دیگه ای قراره در آینده رخ بده.
یکی دیگه از تغیرات اساسی که باید بگم ارتباط عالی من با منبع خداوند هست که از وقتی شروع به ساخت عزت نفس در خودم کردم چنان رابطه من با خداوند عالی شده چنان آرامشی درون قلب من شکل گرفته که باورنکردنیه و میتونم بگم اصلی ترین و مهم ترین و لذت بخش ترین قسمت این تغیراته که چنان ایمان و اعتمادی به خداوند پیدا کردم که ترس های من بسایار تا بسیار کم شده و خیلی راحت میتونم به ایده های الهامی عمل کنم و خداروشکر تا به الان به هر ایده ای عمل کردم با اینکه اولش ترس داشتم اما با ایمان و توکل رفتم توی دل ترس نتیجه چنان لذت بخش بوده و دقیقا همان اتفاقی که من میخواستم برام رقم خورده و همین باعث شده که دیگه ترس چندانی نداشته باشم برای عملی کردن ایده ها.
خیلی خیلی خوشحالم از اینکه اینجام توی این مسیر الهی و لذت بخش و امیدوارم که بتونیم با طی کردن روند تکاملی و عمل به آگاهی ها و خودشناسی به هرآنچه که میخوایم برسیم.
عاشقتونم.
خدانگهدار.
سلام خدمت استاد عزیزم و همه عزیزانم در این خانوادع بزرگ
من این باگ بزرگ داشتم و دارم الانم، اما دارم روش کار میکنم و کمترش میکنم ک هرچیزی خواستم رو بخرم در خد توانم باشه. و از خرج کردن نترسم و این باور کمبود رو از خودم دور کنم.
راجب کامنت یکی از دوستان راجب کمک ب خانواده. من شرایطم کمی متفاوته. الان باید کمک کنم چون خواهر مجرد دارم تو خونه و پدرم تازگی فوت کرده، ناگفته نماند توی خونه ما هماه برا تامین مخارج خونه بهم کمک میکنیم و این نیست به عهده من تنها باشه. البته دنبال راه اندازی یک کسب و کار شخصی هستم ک خیلی وقت بود نشانه هاش بهم داد شد ولی قوانین رو رعایت نکردم و خیلی ب تاخیر افتاد اما اینبار متفاوته شرایط برام و حتی نشانه بزرگتری ک بهم داده شد این هست ک خواهرم اخیرا وارد اموزش ساخت یک سری چیزا شده ک دقیقاً در راستای این کاری هست ک من میخواستم شروع کنم و توفکرم اورد ک خواهرمو وارد کنم و از محصولاتش برای این کسب وکار استفاده کنم.
اما باگ بزرگ من همین خرج کردن و ترس از خرج کردن بوده و هست همین الانم و میخوام آگاهانه روش کار کنم از این ب بعد به امید خدا ک لطف اموزه های استاد توی دوره12 قدم این باگو و پاشنه اشیل رو از خودم دور کنم و روش کار کنم، بقول استاد پاشنه های اشیل هرگز برطرف نمیشن، اما اگر روشون کار کنیم کمرنگ میشن و نتیجه میگیریم ب امید خدا.
سلام و درود.
ترس از خرج کردن از این جهته که ما ایمان و اعتماد به خداوند در جایگزین کردن اون پول ندارین و گمان میکنیم منشاء کسب اون پول ما هستیم، قدرت ما هم که محدوده، پس اگر خرج کنم تموم بشه، یا کم بیارم درمانده خواهم شد. وقتی تفکر ما اینگونه درباره منشاء اراده مون که قطعا اراده بی انتهای خالقمونه، شرک آمیزه و ما خودمون رو مستقل از خدا تصور میکنیم و به رحمت گسترده و وعده ای که از بخشندگیش به انسان در مقابل خواسته ها داده، در مقابل خود اعتماد نداریم و گمان میکنیم نعمات خاص خدا برای انسانهای دیگره و به ما نمیرسه، طبیعیه که خدا اجازه نخواهد داد به منابع بی نهایتش دسترسی نامحدود داشته باشیم. چون الطاف خداوند و اجازه دسترسی به منابع نامحدود عشق و ثروت و قدرت و… او تنها زمانی به ما داده میشه که به خالق خود، خداوندگار آفرینش اعتماد کنیم و هر آنچه را که داریم از اراده و خواست او در راستای درخواست هدایتی که از او کردیم بدانیم. بنابراین تا وقتی نگرش شرک آمیز داشته باشیم حمایت منابع نامحدود خداوند را نخواهیم داد و با منابع محدود عقل ناقص و محاسبات عقلانی خود دست و پنجه نرم خواهیم کرد و مدام کم خواهیم آورد.
نور آگاهی، یگانه نور مطلق جهان روشنگر راهتان باشه🌸
سلام دوست عزیزم ممنون از نظر زیبایی که دادی. بله کاملا درست میگی شما
وشکر خدا اگاهانه تونستم این ترمز رو پیدا کنم و از این ب بعد با حس خوب خرج کنم و خودم رو توی دستان مهربان خدای بخشندم ببینم و اصلا دارم حس میکنم که همه چیز داره برام تغییر میکنه اروم اروم. خداوند رو سپاسگزارم برای این مسیر زیبا و همراهان و هم مسیرهای عزیزی مثل شما ک بهم داده. درپناه خدا باشین
من چند وقت پیش اینجا به سوال یکی از دوستان جواب دادم و بحث کمی چالشی شد، خواستم این مطلب کلی رو بیرون از تاپیک سوال اون دوست عزیز بنویسم که افراد بیشتری بتونن ببیننش، چون فکر میکنم خیلیها قوانین جهان رو درست متوجه نشدن و دارن از راهنمایی های انگیزشی کلیپ ها سوء برداشت میکنن.
تو قرآن آیه داریم به کسانیکه صرفا متاع دنیا رو میخوان، متاع دنیا رو میدیم ولی اونا دیگه بهره ای از متاع آخرت که همانا بهشت عالم معناست نخواهند برد ولی اگر متاع دنیا رو وسیله ای برای رسیدن به هدف معنویت و وصل بیشتر خدا بخواید، اونوقته که خواسته تون خداپسندانه و درخور شان انسانه و با وصل شدن به قدرت نامحدود الهی هم از نظر ثروت مادی و هم از نظر ثروت معنوی به حد اعلا میرسید چون خودتونو به خدا که منشاء همه ثروتهای جهانه وصل کردید و قراره از جیب بی منتهای خدا در هر مسیری هزینه کنید و این جیب، ثروتش پایانی نداره ! انسان قرار بوده موجودی بی نیاز باشه و خودخواسته اتصالش با خدا رو به وسیله همون اختیاری که خدا در وجودش قرار داد، قطع کرده و تبدیل به یک موجود نیازمند شده و از بهشت و عالم بی نیازیِ معنا اخراج شده و مثل بقیه موجودات و حیوانات نیازمند اومده حیات مادی رو روی زمین تجربه کنه که در پس نیازمندیهایی که عقل ناقصش بدون درخواست هدایت از خدا، براش ترسیم میکنه و نیازهای مادی و حیوانیِ صِرف بدون در نظر گرفتن ابعاد معنوی هستند به رنج برسه تا در پس اون رنج های ناشی از انتخاب های بدون هدایت و خودسرانه، به این نتیجه برسه که بدون هدایت خدا به رنج خواهد رسید و تنها راه رهایی از رنج، وصل به خدا و درخواست هدایت مغز ناقص توسط خالق مغز و جبران نواقص و محدودیت های مغز با الهامات الهیه و از این رو وصل و عشق و هدایت خدا را انتخاب کند و زندگی مادی را وسیله کشف معنویت و بی نیازی روح الهی که در وجودش قرار داده شده و ازش فاصله گرفته، قرار بده! ولی متاسفانه خیلی از این کلیپ های انگیزشی شما رو به خواستن صِرف مادیات تشویق میکنه و بجای کشف روح الهی درون و از بین رفتن منیّت به واسطه اینکه اراده مون رو از خدا میدونیم و میدونیم خداست که ما رو خلق کرده و هدایت میکنه و بدون هدایت خدا ما یک جانور گمراه، بیش نیستیم، پس کلمه “من” مفهومی نداره و اراده ام از خداست نه خودم و من بنده و مطیع و تسلیم خدا هستم، در عوض تبدیل میشیم به یک انسان خودشیفته که مدام منم منم میکنه و نتایجش رو از آنِ خودش میدونه، نه هدایت خدا! و مادیاتی که بدست میاره رو هم مالِ خودش میدونه، نه هدیه خدا که قراره تو زندگی استفاده کنه و حین مرگ دوباره به خدا پسشون بده! و برای مادیات چنان قدرتی بیش از قدرت خدا قایل میشه که ترس از دست دادنشونو داره و زندگی بدون اونا رو مساوی با مرگ میدونه. در واقع اون آدم بجای بندگی خدا، بنده مادیات و از سویی هم بنده منیت خود شده و خود و مادیات رو هدف زندگی قرار داده و بعد از مرگش قطعا توشه ای برای حیات بعدیش نخواهد داشت و چه بسا در کالبد بعدیش در شرایط بسیار سخت و با محدودیت های زیاد برای زندگی بعدیش به دنیا بیاد. خدا در قرآن میگه بارها میمیرانم و زنده میکنم!
انسانی هم که فکر میکنه مادیات رو یا خودش به تنهایی و بدون هدایت خدا بدست آورده یا یک مخلوق دیگر بهش هدیه داده، نه خالق اون مخلوق و و به این حقیقت توجه نداشته باشه که اون مخلوق واسطه اراده خالق بوده و ترس از دست دادنشون رو داره هم شرک عملی داره، هرچند در کلام بگه من خدا پرستم و به خدا ایمان دارم! خدا تو قرآن تو آیه ۱۰۶ سوره یوسف میگه اکثر مخلوقات ایمان نمیاورند مگر اینکه مشرک باشند، منظورش همین شرک عملیه یعنی زبانت میگه ایمان دارم ولی عمل پر از ترس و اضطرابت میگه برای مخلوقات و چیزهای دیگه قدرتی بیش از قدرت خدا قایلم.
ترس از دست دادن هر چیزی یعنی عدم ایمان به قدرت خدا در فراهم کردن اون. در چنین شرایطی خدا حمایتش رو از اون اموال برمیداره و میگه اگر فکر میکنی خودت بدستشون آوردی من حمایتی از اموالت نمیکنم تا ببینی بدون حمایت من اموالتو از دست خواهی داد! و حالا که از دست دادی، اگر این تو بودی که اونا رو بدست آورده بودی و انقدر منم منم میکردی و هدایت من بی تاثیر بوده حالا دوباره برو و بدستشون بیار و اتفاقا خواهی دید که دیگر بدست آوردنشون غیر ممکن میشه! فلسفه ورشکستگی تجار و ثروتمندان از دیدگاه خداشناسی دقیقا همینه!
پس صرف اینکه چه خواسته مادی دارم اهمیتی نداره! باید بدونم اون خواسته مادی قراره چه تاثیری در ارتقای معنوی من و روح من بگذاره و هویت معنوی من رو تقویت کنه و از منیّت من کم کنه و من خودم رو اون هدایت خدا بدونم نه انسان مستقل از خدا که میتونه برای خودش منیّت قائل باشه! و مادیات رو صرفا برای ساختن ظاهر عوام فریبانه و فاخر که زرق و برقش فقر هویت معنویم رو بپوشونه و بقیه رو فریب بدم که خریدار و بنده ظاهرم بشن و من رو برای خودشون بت کنن نخوام.
ما حق نداریم روی زمین خدا راه بریم، از ثروت و هدایای خدا استفاده کنیم، اونوقت با غرور و تکبر دیگران رو وادار به بندگی نسبت به خودمون و زرق و برق هامون بکنیم! چطور میتونیم با اموال خالق یگانه، فخر فروشی کنیم و اونا رو به اسم خودمون بزنیم و بجای تواضع و بندگی در برابر خدا، خودمونو لایق بت شدن بدونیم و از اینکه دیگران به واسطه تکبرمون بنده ثروتمون میشن لذت ببریم! آیه داریم روی زمین با غرور و تکبر راه نرو! ولا تمش فی الارض مرعا! یعنی اینکه فکر نکن توی x یا y هستی که داری راه میری یا موفقیتی کسب میکنی! تو بدون هدایت من همون حیوان ناطق هستی، نه انسان! وقتی هدایت منو دریافت میکنی و از راه درست موفقیت و ثروتی کسب میکنی، اون موفقیت و ثروت، منشاء ش منم نه تو! پس به چه حقی با غرور به خودت مینازی و به خودت افتخار میکنی و کبر میورزی؟
این عین شرکه! و کسی که چنین رفتاری داره باید منتظر از دست دادن ثروتش باشه!
ثروتمند با ایمان، انسان بی نیازیه که نیازی به جلوه گری و فخر فروشی نداره و از عشق و ارتباطی که با خدای خودش داره مست و خوشحاله و نیازی نداره تایید مخلوقات رو کسب کنه و براش تایید خالقش کافیه و اتفاقا بسیار متواضع و فروتنه، چون آگاهه هرچه که داره از خداست و بدون هدایت خدا محال بود به چنین موقعیتی دست پیدا کنه. و کسی که کردیت موفقیت هاشو به خدا بده، به خودش اجازه نمیده با ثروتی که خدا در اختیارش قرار داده جلوه گری کنه و در صدد الهه شدن بربیاد! و میدونه که الهه ای جز خدا وجود نداره
کسی که خودشو نیازمند تایید یک مخلوق دیگه میدونه، هنوز ایمان و یقین کافی به خالقش نداره و نمیدونه که تایید اون لازم و کافیه و در جایی که امکان گرفتن تایید خالقمون، وجود داره ما نیازی به تایید مخلوقاتی که خودشونم سرگردانند نداریم! پس نیازی هم به جلوه گری و خود برتر پنداری و کبر هم نداریم. و میتونیم از نعمات خدا استفادی کنیم و لذت معنویشونو ببریم و رضایت و تایید خالقمون برامون کافی باشه
ریشه عمده احساس عدم لیاقت هم، عدم ایمان به خالق و عدم کشف روح بی نیاز الهی که خدا در وجودمون قرار داده هست. چون ماهیت ارزشمند هویت الهیمون رو نشناختیم و خودمون رو با ابعاد ظاهری سایر مخلوقات مقایسه میکنیم و نیاز به تایید انسانهایی داریم که فکر میکنیم از هر نظر بهتر از ما هستند! در حالیکه خداوند با وحی قرآن به رسولی از جنس بقیه انسان ها که سواد خواندن و نوشتن هم نداشت، خواست این پیام رو بده، که مهم نیست در چه شرایطی هستی و فکر میکنی بقیه مخلوقات درجه و موقعیت بهتری نسبت به تو دارند، اگر محمد با بی سوادی به مشیت و اراده خدا تونست حامل وحی خدا در قالب قرآن بشه و کلمات و جملاتی از جنس نور و آگاهی رو به مردم ابلاغ کنه و این نور و آگاهی حاصل مطلق هدایت خدا، در نتیجه اتصال با خدا و درخواست هدایت از او بود، پس ایمان واقعی و به رسمیت شناختن قدرت خدا و باور عمیق الله اکبر یعنی قدرت خداوند از هر آنچه که در تصورت بگنجد بزرگتر است، میتواند در وجودت معجزه کند و تو را تبدیل به انسانی کند، در جایگاه و درجه ای بسیار بالاتر از آن مخلوقات دیگر، که حسرتشون رو میخوردی و گمان میکردی صد سال هم بگذرد به گرد پایشان هم نمیرسی و به واسطه این حسرت و عدم باور و ایمان به قدرت خدای درونت، خودت را ضعیف و بی اراده میدیدی!
بله ریشه واقعی عدم لیاقت، در عدم ایمان عمیق به قدرت خدا و عدم ایمان به اینکه هر آنچه لازمه رشد و تکامل من هست در وجودم قرار داده شده و به واسطه هدایت الهی به مسیر درست سعادت هدایت میشوم و این مستلزم تایید و تحسین بقیه نیست و نیازی به این تایید و تحسین انسانهای دیگر ندارم.
به نام سیستم هدایتگر بشر
سلام
من همیشه ته ذهنم با این داستان احساس عدم لیاقت پنهان دست پنجه نرم کردم و الان میخوام بهش غلبه کنم . ریشه این احساس عدم لیاقت بسیار ریشه در فرهنگ غلط خانواده های ایرانی و جامعه ایرانی دارد که فرهنگ نادرست ما زمینه ساز عدم لیاقت شده است.
الان شاید سوال پیش بیاد چه فرهنگی
عرض مبکنم خدمتتون فرهنگ تعارف های پوچ و بی معنی و بدون سروته ایرانی که ریشه در افکار غلط ما ایرانی ها داره که میگیم سنت ایرانی بهش مثالش
۱ اینکه وقتی می رویم خرید فروشنده میگه قابلی نداره به خدا شما حساب نکن وقتی یک ریال کمتر هم بدهی لباس نمی دهد دستت و فقط تعارف های پوچ که مغازه مال خودتونه
۲_وقتی می خوایم یه خوراکی بخوریم یا لباسی بپوشیم یا شلواری شالی یا هرچیزی که داریم تعارف می کنیم به دیگران بفرمایید خوراکی توروخدا بخورید حالا شاید ته دلمونم نخواد طرف بخوره فقط تعارف الکی خواهشا بردارید .یا تورودروایستی شده لباس وسایل خودمان بخشیدیم
۳_فرهنگ غلط دهن میزبان سرویس شدن به اسم مهمان نوازی ایرانی ها معرفی کردن .که تو بهترین وسایل لباس های خودت نپوش بزار وقتی مهمان امد حرمت بزار که به دودلیل هست یکی چشم هم چشمی که همه چیز شیک فاخر باشه دوما حرمت زیاد مثلا قائل شدن برای دیگران که حتما باید سفره رنگ لعاب داشته باشه .
۴_فکر می کنیم اگر به عنوان میزبان چند مدل غذا سالاد میوه شیرینی چایی نیاریم حتما به مهمان بی احترامی شده در نتیجه طرف خودش شاید نان خشک نداره ولی با کلی قرض گرفتن سفره رنگ لعاب دار میندازه.مثالش فیلم مهمان مادر که قشنگ خانه زندگی ما ایرانی ها نشان میده .
۵_به عنوان مهمان توقع داریم وقتی جایی می رویم طرف کلی تدارکات ببینه اگر نبینه یعنی ما دوست نداره و ما براش حرمت نداریم و ارزش برامون قائل نیست انگار احترام تو سفره رنگارنگ طرف می دانیم
۶_جمله فلانی در خانه اش روی همه بازه.فلانی سفره داره .فلانی دست دلباز هست یا مهمان حبیب خداست یا مثالش درخانه ما روی دشمنمونم بازه .یا جمله هرکی از پول بگذره خندان بود .اینا جملات بدی نیستن ولی وقتی هروز خدا طرف از خودش برای مهمان بگذره و همه به اصطلاح چتر باز کنن خانه یک نفر دیگه مهمان حبیب خدا نیست این میشه ایثار گری نادرست .در عوض اگر کسی تو فرهنگ ما اندکی مثلا سفره گران نندازه یا مثلا متوسط رفتار کنه میگن بهش ناخن خشک یا گدا گشنه یا ببخشید چ.س خ.ور یا خسیس چون اول برای خودش ارزش قائل شده .
۷_فرهنگ غلط امام حسینی امام علی طور رفتار کردن یعنی چی یعنی از بچگی تو مغز ما کردن که بهشت خانه اهل سخاوت است مشکل داستان اینجا که ما به شخصه خود من تمام دارایی خودم می بخشیدم به دیگران. دلسوزی بیجا کردن اینکه هرکی سرچهار راه دیدی پول بده بهش مبادا کسی دست خالی برگرده از پیشت .ببخش پول خودت .لباس خودت
یعنی چی ایران این همه آدم فقیر داره خجالت نمی کشی یه لباس مثلا گران خریدی .این همه آدم فقیر هستن تو رفتی جشن تولد گران گرفتی چقدر دلت خوشه .
مردم زیر خط فقر هستن بعد تو چندتا چندتا جشن عروسی میگیری .
مردم نان ندارن بخورن تو به فکر عمل چهره آتی
یعنی کافیه ما یکی بخواد از پولش لذت ببره سریع شروع مب کنیم ملت ما گشنه هستن تو رفتی فلان عشق حال کردی .
مثلا دستمزد بازیگر مثلا پایتخت می شنوند شروع میکنن چرا تو باید انقدر بگیری من فلان قدر آیا مثلا تو کشور دیگه میگن رونالدو چرا انقدر در میاره ما نه.
۸_فرهنگ غلط اینکه خودت فدای دیگران کن و ترحم دلسوزی بخر.
مثلا مادربزرگ دیدی بدبخت پسرش جدا شد این نوه رو بزرگ کرد چقدر سختی کشید دست تنها.
یا فلانی زنش مرد یا فلانی شوهرش طلاق گرفت ولی این زن مثل کوه یک و تنها جلو تمام سختی ها وایستاد بچه هاش بزرگکرد دیگه ازدواج نکرد با نان زحمت کشی بچه اش بزرگکرد.
فلانی مجرد موند پدر ومادر پیرش جمع کرد.
فلانی انقدر کار کرد کل پس اندازش داد خانوادش فلان کرد
یعنی اینکه تو فرهنگ ما سرویس شدن یک نفر و اینکه کل جوانی خودش فدای دیگران کنه میشه ثواب و جوانمردی.
حالا اگر یک زن جوان مثل همسر حججی که شوهر کرد یا خیلی زنها دیگه تخریب میشن چون نباید وقتی شوهرشون مرد دیگه زندگی کنن
مثل هندوستان قدیم که زن بیوه لباس سفید می پوشید مجرد میموند .
فرهنگ ما همش پر از اشتباهاتی که باهاش داریم زندگی می کنیم.
۹_وقتی میخوان از خوبی یکی بگن بنده خدا انقدر دست دلباز لباس خودش می بخشه به دیگران .قلبش بزرگه هیچی برای خودش نمیخواد. فلانی مادر خوبیه لباس تنش هم نمبخره میده بچه هاش
یا فرهنگ غلط مادر بهشت زیر پاش هست چون غذا خودش نمیخوره میده به فرزندش اگر غذا کم بیاد اولین نفر اون سیره .
انگار مادر شدن در فرهنگ ما مساوی خدا شدن و اینکه یک زن خوب تمام خودش باید فدای همسر بچه اش بکنه
۱۰_اینکه داستان سرایی افراطی برای کودکان کار حتما باید ازشون خرید کرد کمکشون کرد در حالی که پشت اون کودک معصوم یه مادر پدر اهریمن هستن که چندین خانه ماشین دارن و اون بچه ها ابزار کلاهبرداری هستن.
من مددکار بودم و به شخصه دیدم کسانی که با توانایی مالی بالا ولی بچه اشون میفرستادند گدایی چون به نان مفت عادت کردن
۱۱ _دوست خوب در فرهنگ ما ایرانی ها دوستی که همیشه در دسترس تمام خواسته های دوستش انجام میده و دوست میشه وسیله رقع نیاز
بخواهم بگم تا صبح میتونم هزاران مثال بزنم که در روانشناسی به عنوان اختلال طرحواره ایثارگری هست که در فرهنگ ما ستایش می شود و در تمام دنیا پوچ غلط هست و ریشه در مذهب فرهنگ غلط ما دارد.
سلام و درود
دوست عزیزم، خدمت کردن به دیگران، محبت کردن و یاری رساندن در کارها به افراد دیگر، دو نوع است. نوع اول از روی نیاز به توجه و نیاز به ایجاد این دیدگاه در بقیه که منِ کمک کننده چقدر انسان خوبی هستم و فرو رفتن در نقش انسانِ فداکار، که در این حالت وقتی با نیاز این کارها را انجام میدهیم وقتی کار خوب و خیری انجام میدهیم انگار یک تکه از وجودمان کنده شده و از طرف مقابل و دیگران انتظار تشکر و تحسین و قدردانی و به نوعی انتظار جبران در ما ایجاد میشود، که در چنین حالتی توصیه میشه تا وقتی از روی نیاز میخواهی به دیگران کمک کنی، اصلا انجامش نده، چون طرف حسابت را مخلوق قرار دادی و آن مخلوق خودش موجود نیازمندیست که هیچ تضمینی نیست، در مقابل در صدد جبران برآید و در این حالت، در نهایت حال خود را خراب کرده ای و احساس خلاء و نیازمندیت بیشتر خواهد شد.این نوع خدمت کردن را میتوان بندگی در مقابل مخلوق به شمار آورد و کسی که بنده مخلوق بشود، سیستم آفرینش طوری طراحی شده است که انتظارش از کسی که بنده او شده برآورده نشود
ولی نوع دیگری از خدمت به مخلوقات هست که در قرآن بسیار بهش توصیه شده و اتفاقا از روی بی نیازی و در اختیار داشتن موهبات نامحدود خداوند و صرفا برای رضایت خدا و در جهت مداومت و اثبات استمرار در بندگی خدا انجام میشه و اینجا چون از روی بی نیازیه، در انسان نه تنها خلاءی ایجاد نمیشه که ای وای مثلا اون مخلوق که بهش خدمت کردم قدر خدمتمو ندونست یا بقیه تحسینم نکردند، بلکه از اونجایی که با خالق بی نیاز معامله کردیم و بخاطر رضایت او بوده، مطمئنیم چندین برابرش به زندگیمون برمیگرده و بجای حس بد و خلاء، سرشار از خوشحالی و شعف میشیم و رضایت خالقمون و اطمینان از بازگشت خوبیمون توسط خالقمون به زندگیمون برامون کافیه و چشم به بقیه مخلوقات ندوختیم که آیا خوبی ما را پاسخ خواهند گفت یا نه.
و از طرف دیگر خیرخواهی، کمک و انفاق به دیگران نباید با انگیزه دلسوزی و ترحم به آنها باشه، بلکه باید با انگیزه بندگی در راه خدا و رضایت خدا و نشان دادن قدرت و فراوانی نعماتی که ایمان به خدا و حضور خدا در زندگی انسانِ باایمان، جاری میکند به سایر مخلوقات باشه تا ایمان آن ها به خدا تقویت بشود، نه اینکه بخواهیم ما را بت کنند و آگاهیم که نعمات و کمک هایی که به دیگران رساندیم، از جانب خدا بوده و ما فقط واسطه اراده خدا در رساندن اونها به مخلوقات بودیم و اراده ای غیر از خواست خدا و نعمتی جز نعمت خدا نبوده که به دست اونها رسوندیم، و اصلا هدفمان این نیست که ما را حمد و ستایش کنند و بنده ما بشوند که حمد و ستایش مخصوص الله است و بندگی تنها در راه او آزادی و آزادگیست و بندگی در برابر مخلوقات اسارت و بدحالی و بردگیست.
پس کمکی خدا پسندانه است که با انگیزه بنده شدن در مقابل مخلوقات یا مخلوقات را بنده خویش کردن نباشد و با احساس بی نیازی و ثروتمند بودن، به واسطه وصل بودن به خزانه نامحدود خداوند باشد
نور خداوند روشنگر مسیر زندگیتون باشه🌹
با نام و یاد خداوند آفرینش و مالک هر آنچه در هستی میبینیم و نمیبینیم
با سلام و درود
در رابطه با موضوع مطروحه بنظرم آمد، چیزی که خودم جدیدا بهش رسیدم رو با عزیزان به اشتراک بگذارم، شاید به خواست خداوند جواب سوال کسی باشه و بتونه موثر واقع بشه
میخوام اسلام رو ارتباط بدم با نحوه برخورد ما با پول و ثروت و مادیات! دوستان اسلام یک دین نیست، یک لایف استایله که تمام رهنمودهاش برای رسیدن به بی نیازی مطلقه و هرکدوم حکمتی توش نهفته ست. اسلام یعنی فقط در برابر خالق هستی، تسلیم باش و تسلیم هرچیز دیگری جز خدا شوی شرک ورزیدی و حتی اگر زبانت بگوید مومنم به خدا، مشرک عملی هستی و در عمل شرک میورزی! یکی از شرک های عملی انسان، بندگی در مقابل پوله!
ریشه بندگی در مقابل پول هم، در واقع عدم بندگی در مقابل خدا و عدم باور این هست که اون پول و ثروت منشاءش خداست و خدا بهم هدیه داده، وقتی این باور رو درباره پول نداریم و فکر میکنیم خودمان بدست آوردیمش، و از خدای بی نیاز به ما نرسیده! پس چون فکر میکنیم خودمان بدست آوردیم، به دلیل محدود بودن منابع خود فرد، گمان میکند اگر آن را برای کاری هزینه کند، ممکن است دوباره خود فرد نتواند جایگزین کند! و اتفاقا چون چنین باوری دارد، خدا حمایتش را از ثروت وی برمیدارد و میگوید حالا که گمان میکنی خودت بدست آوردی، من دیگر در جایگزین شدنش راهی برات باز نمیکنم!
درواقع این فرد اول بنده خودش شده و خودخواهانه گمان کرده اراده کسب ثروت از خودش است نه خدای نامحدود بی نیاز و از طرف دیگر بنده پول شده و آن پول را به قدری بت قرار داده که برای خود پول بیشتر از قدرت خدا، قدرت متصور شده و قدرت خدا را در جایگزین شدنش نادیده گرفته است. این جنبه و بعد الهیشه، که در علم متافیزیک زبان انسانیش میشه همین فرکانس کمبود و محدودیت صادر کردن! ترس از دست دادن بعد مادی هر چیز، یعنی عدم ایمان به قدرت خدا در اینکه آن هدیه از خدا بوده و خودش قدرت جایگزین کردنش را برای بنده های با ایمانش دارد.
حالا اینکه میگم اسلام لایف استایله، توی قرآن برای تمرین عدم بندگی در مقابل پول تمرین داده شده به انسان، ما در قرآن تکلیف انفاق، خمس و زکات داریم! اینا با هدف دلسوزی برای مستمندان تکلیف نشده، اینا برای تمرین عدم بندگی در مقابل پول و تمرین این باوره که هر چیزی در این جهان است، ملک خدا و از خداست و اینکه به دست من هدیه رسیده، نباید گمان کنم خودم بدست آوردم و دیگر بدست نخواهم آورد پس، بجای بنده خدا بودن، بنده پولم بشوم و بجای خدا پرستی، پول پرستی و خساست رو پیشه قرار بدم
در قرآن آیه داریم، در ازای هر انفاقی که از مالتون بکنید مثل خوشه گندم یا انگور اگر اشتباه نکنم، به ازای هر واحد گندمی که ببخشید یک خوشه به مالتون به واسطه خدا اضافه میشه. و مولانا هم یه بیتی در این مورد داره که میگه عاشقان آنگه شراب جان کشند که به دست خویش خوبانشان کشند، منظورش اینه که زمانی به وصال و بندگی حقیقی و عشق پروردگارت میرسی که بتونی با دست خودت از چیزهایی که دوستشون داری و برای خودت بت ساختی بگذری!
و به واسطه اون گذشتن، بی نیازی و اعتماد به خدای بی نیاز رو به خودت ثابت میکنی و از اعتبار نامحدود حمایت خالقت که بهش اعتماد کردی و دستت رو در دستش قرار دادی، آن قدر احساس قدرت و لیاقت خواهی کرد که خود خدا الطافش رو به زندگیت به پاس اعتمادت جاری خواهد کرد که اصطلاح متافیزیکیش در این حالت میشه فرکانس احساس لیاقت و فراوانی صادر کردن
به نام الله یکتا—سلام ویژه خدمت استاد عزیزم که سخنانش باعث دید توحیدی در من شده است وخانم شایسته که بهترین عمل کننده دوره ها هستند—اینکه کالایی تخفیف دارد و من بخرم نشان دهنده ی باوری در ماست که من توانایی خرید این کالا را ندارم و اینکه من شایسته این محصول نیستم که دنبال تخفیف هستم و باوری که ثروت در دنیا محدود است و من به جای اینکه خودم را رشد بدهم و ثروتمندتر شوم بدنبال خرید محصولی هستم که بهای کمتر از ارزش آن را بپردازم—این خود یک نشانه است که من باور مخرب عدم فراوانی دارم و احساس عدم لیاقت دارم و خود را لایق این محصول نمیدانم و به توانایی ام ایمان ندارم و یا حداقل تلاشی برای رشد خودم نمیکنم که بهتر شوم تا به سادگی این محصول را تهیه کنم ولی بجای آن میخواهم با تخفیف بهای واقعی محصول را پرداخت نکنم—این خود در زندگی من در رابطه با خرید دوره استاد پیش آمده که من دو سال بود که دوست داشتم دوره 12قدم استاد را تهیه کنم ولی این باور که گران است من توانایی پرداخت ندارم باعث شد که من نتوانم بدان برسم–شروع کردم به فایل های دانلودی استاد و عمل به آنها تا اینکه من طبق عمل به آموخته های فایل دانلودی به درآمدی دوبرابری رسیدم و هدف قرار دادم بعد از پرداخت کامل بدهی ها قدم اول را تهیه کنم که بدهی من در همین هفته تمام میشود و سه روز دیگر قدم اول استاد را با اینکه افزایش قیمت خورده است به سادگی تهیه میکنم—در حقیقت من خودم را رشد دادم تا اینکه با تخفیف دوره ها را داشته باشم—وقتی ایمانم را نشان دادم ظرف من بزرگتر شده نه تنها دوره را بسادگی میخرم بلکه توانایی مالی من در همه ی ابعاد زندگی ام تحت الشعاع قرار داده در صورتیکه اگر با تخفیف میخریدم دیگر اینهمه توانایی و با این ایمان وارد دوره جدید نمیشدم –خدا رو شاکرم بابت نعمت وجود استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
امروز من با مطالعه ادامه مبحث احساس عدم لیاقت به چند باور مخرب که تا الان بهش فکر نکرده بودم برخوردم حس میکنم با هر بار تکرار و مطالعه باورهای مخرب بیشتری از عمق ضمیر ناخودآگاهم بالا میاد یادمه چند سال پیش برای بهتر شدن شرایط فروشم تصمیم به خرید دوره ی اینستاگرامی یکی از اساتید گرفتم مدت زمان تخفیف محدود بود و من هرطور که بود میخواستم این دوره رو خریداری کنم با دوستم مشارکتی تصمیم به خرید دوره گرفتیم مدتی هم طبق دوره پیش رفتم ولی فروشم از پیج تغییری نداشت بعد متوجه شدم فروشم ربطی به خرید این دوره نداشت و نیاز به اصلاح باورم داشتم و یکی از اتفاقات اخیر که مجدد تکرار شد با یک پیج اموزشی اینستاگرام برخورد کردم تصمیم گرفتم با پولی که از صندوق خونگی به دستم میاد حتما این دوره رو خریداری کنم و این سرمایه گذاری رو انجام بدم بهم گفتن مهلت تخفیف فقط تا چند ساعت دیگه ادامه داره و من با کلی استرس برای به موقع واریز کردن مبلغ بالاخره این دوره رو خریداری کردم و بعد از تحویل گرفتن دوره متوجه شدم مطلبی که قبلا درموردش صحبت شده بود داخل دوره وجود نداره و بخاطر هزینه ای که کردم خیلی ناراحت شدم چون حس میکردم این مبلغ رو دیگه نمیتونم بدست بیارم یا این مبلغ رو نمیتونم از سود فروشم به دست بیارم یا این مبلغ رو میتونستم طلا بخرم پس انداز کنم که الان ارزش پولم بیشتر میشد و یا باهاش جنس بخرم و کسب و کارمو شروع کنم و هر روز ذهنم به این مبلغ چسبیده بود و حس از دست رفتن پولم اذیتم میکرد تا اینکه تصمیم گرفتم کلا این موضوع رو رها کنم و هر ردپایی از این موضوع رو پاک کنم با انرژی بیشتری مجدد کارمو استارت زدم تصمیم گرفتم این مبلغ رو از فروشم بدست بیارم، تمام این اتفاقات بخاطر عدم احساس لیاقت و عدم اطمینان به توانایی خودم برای پول ساختن اتفاق افتاد و میدونم تا از این اتفاقها درس نگیرم بازهم تکرار می شه
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربان
من امروز خیلی اتفاقی بعد از مدتها که عضو سایت هستم وارد قسمت عقل کل شدم و مطلب احساس عدم لیاقت رو دیدم امروز تصمیم داشتم با هر مطلبی که داخل سایت مواجه میشم شروع به نکته برداری کنم همونطور که به خودم قول داده بودم البته بعد از چالشهایی که با ذهنم برای نوشتن داشتم شروع به نوشتن کردم تا نیمه ی مطلب رو نویسی کردم و جقدر به نکات ریز و مهمی برخوردم که روزانه واسمون اتفاق میفته ولی ما بدون اینکه این اتفاق از خس عدم لیاقت درونی نشات میگیره ازش نی گذریم. من خودم همیشه بهترین وسایل و بهترین لباسهامو بعد از خرید سریع استفاده میکنم و معتقدم خودم باید ازش لذت ببرم و هیچ چیزی برای اینکه زمانیکه مهمان میاد و یا بخاطر وجود مهمان ازش استفاده کنم ندارم ولی با خوندن مطلب امروز حس کردم موانعی درونم هست که باید اصلاح بشه حس کردم این باور کنج ذهنم جایی که ضمیر خوداگاهم ازش بی خبره ریشه داره به اتفاقات روزمره فکر کردم دیدم تو خانواده چقدر برای ما این اتفاق میفیته که یک لوازم خونه نیاز داریم و موقعیت خوبی برای خرید اقساط پیش میاد سریع اقدام به خرید میکنیم بعد با خودمون میگیم چقدر خوب شد از این فرصت برای خرید این وسیله استفاده کردیم وگرنه معلوم نبود چه زمانی بتونیم تهیه کنیم، این جمله در مورد موضوعات مختلف مداوم در حال تکرار شدنه وقتی فکر کردم دیدم منم اون لحظه که این وسیله خریده میشه دقیقا همین جمله رو بیان میکنم، با اینکه اصلا دنبال تخفیف نیستم و حس میکردم خودم رو ارزشمند میدونم ولی امروز خیلی فکر کردم و این احساس عدم لیاقت رو خیلی تو زندگیم در مورد بعضی مسائل پیدا کردم.
خیلی خوشحالم بعد از مدتها مقاومت بالاخره تونستم مطالب سایت رو مطالعه کنم و اولین تجربمو به اشتراک بذارم چون همیشه لذت می بردم و تعجب میکردم دوستان چطور چندین صفحه از تجربیاتشون می نویسن ولی من نمیتونم خوشحالم که بالاخره این اتفاق افتاد.
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان و دوستان خوبم
خانم شایسته سپاسگزارم به خاطر این مقاله عالی و بینظیر
بیشتر کامنتاییکه زیر این مقاله اومده رو خوندم از دوستان خوبم
سپاسگزارم که عالی نوشتن و من خیلی از ایراداتی رو دارم توی
کامنتا پیدا کردم و اینجا مینویسم که حواسم باشه باور کمبود
و احساس عدم لیاقت پاشنه آشیل منه و باید هر لحظه حواسم
باشه
باور کمبود طبق گفته استاد باور همه ی مردم هست چون
میلیاردها بار شنیدم که آب کمه ،پول کمه،برق کمه لامپهای
اضافی رو خاموش کنین،و….
.
ودر مورد خودم بگم این باور کمبود و احساس بی ارزشی در
من خیلی وحشتناکه
اگه بچه هام چیزی لازم داشته باشن به همسرم میگم ولی برای
خودم چیزی لازم داشته باشم میترسم که مطرح کنم نکنه
همسرم عصبانی بشه بگه پول ندارم ولی وقتی ببینم همسرم
چیزی لازم داره با اصرار میخوام که زودتر برای خودش بخره و
یه چیز عالی بخره و لی برای خودم تا چیزی واجب واجب
نباشه درخواستی ندارم همونم توی ذهنم قبل از درخواست دارم
همسرم رو توجیه میکنم که من قصد اسراف ندارم و اقعا
احتیاج دارم و آنقدر در ذهنم مقاومت دارم که وقت درخواست
پول از همسرم اونم جبهه میگیره و وقتی پول برام کارت به.
کارت. میکنه خیلی مبلغ پایین و همیشه احساس میکنم داره
مثل گداها به من صدقه میده همیشه توی ذهنم بود و چرا
برای من اینطوریه
یادم میاد وقتی خانواده همسرم
مهمان ما بودن کلی خرج میکردیم ولی وقتی خانواده خودم
میومدن با ترس خرج میکردم و خیلی کمتر خرج میکردم
همانطور که برای خودم ارزشی قاعل نبودم برای خانوادم ارزشی
قاعل نبودم
من در مورد خودم باور عدم لیاقت
دارم و فنی همسرم به من پول میده مواظبم که الکی خرج نشه
و برای خریدهای که واجبه خرج میکنم خیلی اوقات میرم از دست
فروشیهای کنار خیابون خرید میکنم که اونا ارزونتره البته یه
نگاه دیگم دارم نگاه دلسوزی که گناه دارن و یا یه وسیله رو
میخرم سریع میرم از اینترنت چک میکنم ببینم طرف گرون نداده
و یا اینکه توی دیجی کالا اگه تخفیف خورد خرید میکنم
یه وسیله رو
بخوام بخره پونصد بار سایتها رو چک میکنم ببینم کدوم سایت
ارزونتره و یاوسایلی رو که نیاز دارم توی دیجی کالا قسمت
شگفت انگیز رو فعال میکنم برام پیام بیاد که ارزون بخرم و یا
مدام برنامه اسنپ رو چک میکنم که اگه تخفیف خورده از اون استفاده
کنم و مدام نگران خرج کردن هستم باور عدم احساس لیاقت
کاری کرده در گذشته بیشتر ولی الان کمتر شده اگه لباسی و یا
هر وسیله ای همسرم برام میخرید تا روزها در احساس گناه
بودم که ببین تو زن زندگی نیستی همسرت به سختی پول در
میاره تو رفتی خرید کردی و یا خیلی اوقات یه لباس زیبا بود
ولی کمی گرون همسرم میخواست برام بگیره ولی هیچ وقت
اجازه ندادم و یا وقتی وسیله اینترنتی خرید میکردم با همسایه
این کارو میکردم که هزینه پستییش نصف بشه ولی همسرم
همیشه دوست داره وسایل با کیفیت بخره من میگم هر چی
شد فقط کارم راه بیفته و میدونم که باور کمبود و احساس عدم
لیاقت در من خیلی بالاست همه رو نوشتم که حواسم باشه از
این به بعد درست رفتار کنم و باورم رو درست کنم هفته های که
دارم روی این خود ارزشی کار میکنم
با سلام خدمت شما دوست گرامی :
وقتی کامنت زیبای شما رو خوندم،متوجه شدم من دقیقا همین باورهای محدود رو دارم،همیشه ضروری ترین چیزها رو خواستم ،اونم با کمترین ارزش و کیفیت.
و خودم رو لایق ندونستم.
البته این در خانواده ما مسری بود و مادر و خواهرم هم همین طور هستن ،مثلا چند وقت پیش به خواهرم می گفتم،که زن همسایه مون ،گوشی اپل خریده و قیمتش ۱۶۰میلیون بوده، و خواهرم گفت که طرف چه کارس؟گفتم خودش خونه داره.
و شوهرش بنگاه داره.
اونم بلافاصله گفت ،خوب ،شوهرش پولداره.
در صورتی که شوهرخواهرم به راحتی میتونست یه گوشی باکیفیت ،نمیگم اپل،برای خواهرم بخره و آخرشم نخرید .
یا اینکه خواهرم قبلا میگفت ،من که زن خونه دارم،با گوشی چه کار میتونم بکنم،من که مهندس و دکتر نیستم.
و به بی کیفیت ترین گوشی راضی شده بود، و تاکید میکنم این در خالی بود که شوهر خواهرم به راحتی میتونست براش لااقل یه گوشی بخره که اینقدر خراب نشه.
خلاصه همین مواردی که شما گفتین و خودتون رو لایق نمیدونستید ،بنده هم داشتم و دارم و با تمام وجود میخوام روش کار کنم ،منم فکر میکنم فرهنگ ما ایرانی ها ،خیلی در این عدم لیاقت ما تاثیر داشته ،مخصوصا کسایی که سنشون بالاتر هس.
من که بمباران شدم با این فکر و عمل که یه چراغ بع اندازه ۵دقیقه نباید روشن بمونه و همش کمبود و اسراف رو برامون توضیح دادن.
تلویزیون و خانواده و تبلیغات دیواری و پوستر و همه و همه،فقط اب نیس،برق نیس،جالبه که نتیجه شم میشد تجربه کمبود.
من چند ساله که میدونم این باور کمبود اشتباهه ،اما در مقابل سالهای زندگی ام ،خیلی کمه.
و چون اطرافیان و جامعه هم همون باور کمبود و عدم احساس لیاقت رو رواج میدن،پس خیلی باید روشون کار کنم،چون واقعا یادم میره.
بهترین ها رو براتون میخوام و سپاسگزارم برای کامنت تون
سلام.
امیدوارم که رب من کمک کنه به ریشه احساس عدم لیاقت خودم پی ببرم من خیلی جاها خودم را خیلی پایین تر از دیگران می دانم و احساس عدم لیاقت میکنم.همیناحساس عدم لیاقت باعث شد که مراسم عروسی نگیرم با کمترین مراسم ها برم سرخانه زندگی خودم اونم نه تو خانه خودم برمتو خانه مادرشوهر تو یه اتاق کوچکزندگی کنم بدون هیچ توجه خاصی .چرا چون من هیچوقت خودم لایق ندانستم که من لیاقت یه زندگی خوب مرفع و یک همسری دارم که از من مراقبت مواظبت کنه .
همیشه میگفتم ولش کن خرج عروسی نمیخوام خرج عقد نمیخوام خرج خانه زندگی نمیخوام خوب این بی لیاقتی خودش کجا نشان داد الان که باید با یه شوهر بیکار بی پول زندگی کنم اونم تو خانه مادرشوهر
واقعا سیستم خیلی دقیق کار میکنه وقتی من خودم لایق مثلا خیلی چیزها نمی دانم چطور میتونم توقع داشته باشم.
همیشه تو ذهنم سوال بود چطوری میتونه یه خانم شوهرش براش ماشین خارجی بخره موبایل گرون قیمت مسافرت های لاکچری لباس هایی گرون طلا و…همیشه میگفتم چقدر این خانم ها انسان های مادی نگری هستن و سرزنش میکردم که زن خوب انقدر خرج نداره که اینا شوهرشون با عابر بانکاشتباه گرفتن .یعنی چی انقدر هزینه تراشیدن ناخن کاشتن رنگ مو خرید انواع اقسام کرم ها ارایشگاه رفتن باشگاه رفتن لباس خریدن میگفتم اینا زن خوب نیستن زن خوب باید شوهرش درک کنه یک لباس چند سال بپوشه نره ارایشگاه خرج خودش نکنه لباس لوازم آرایش نخره.از شوهرش پول نخواد
چرا چون مادرم همچین زنی بود
الگوذهنی من این هست که زن خوب خرج نداره .لیاقت نداره که برای خودش خرج کنه دوست رفیق داشته باشه بره کافه بره باشگاه خوب بخوره طلا بریزه سر گردنش.
زن خوب در ذهن من یک زن ایثارگر خرج نکن بخور نمیر که هرچی هم داره خرج شوهرش میکنه .مثلا طلا هاش میفروشه میده به شوهرش که آبروی شوهرش بخره که نگن زنش خسیس بود بکن بود همش خرج داشت .
رفع این احساس گناه در ذهن من که زن رو مثل یه کالا بی ارزش میدانه مهم ترین پاشنه آشیل لیاقتی من هست.
گاز:زن خوب لایق هست که شوهرش بهترین خرج ها براش کنه شوهر مگه برای کی درمیاره برای زنش .مرد باید از هزینه اضافی خودش بزنه بده به همسرش.شوهر خوب زنش سوپرایز میکنه براش گل میخره کادو میخره به هوای مناسبت های مختلف براش طلا میگیره .زن خوب زنی که روتین داره باشگاه میره مراقبت پوستی داره به سلامت پوست موهاش میرسه خودش دوست داره بدنش دوست داره .دوست رفیقش داره برای خودش سوپرایزیی لباس میگیره. لباس های خوب می پوشه شوهرش پول براش میزنه .زن خوب در اولین قدم برای خودش ارزش قائل میشه و خودش رو لول بالا میدانه.برای خودش شان شخصیت قائل میشه .بهترین ادکلن ها میخره لوازم های برند شیک لباس های رو مد باشگاه میره.پول تو جیبی شوهرش میده.وظیفه شوهر این هست که مخارج همسرش بده وظیفه مرد این که هرینه های زندگی زنش به عهده داشته باشه .
چطور هزاران اختیار من دست همسرم هست پس وطیفه اونم هست به من خدمت رسانی کنه .
ترمز:من لیاقت ندارم که همسرم من سوپرایز کنه بلد نیست اصلا سوپرایز کنه گل بخره طلا بگیره من ببره کافه. نه خودم لایق نمیدانم شوهرم من اینجوری سوپرایز کنه نه شوهرم الان میتونه اینکارا کنه نه بلده که سوپرایز کنه .اینکارا لوس بازی میدانه .بعدم الان دست بالش خالی نمیتونه هزینه کنه گناه داره.بعدم دیگه از ما سن سالی گذشته اینکارا مالا بچه های زیر ۱۶ و۱۷ ساله. شوهر من دیگه سن سال داره بلد نیست حالت حوصله خودش نداره چه برسه برای من گل بخره .بعدشم من گل میخوام چیکار مگه من لایقم. اون حوصله خودشم نداره چه برسه حوصله این کارا رو.
گاز:همه انسان ها بلدن همه کاری انجام بدن همسر منم بلد من سوپرایز کنه .ما که سنی نداریم خیلی ۱۰ برابر ما سن دارن وبرای هم جشن میگیرن .
منم لیاقت دارم سوپرایز بشم گل بهم بدهن برام جشن بگیرن لباس های شیک مارک بپوشم کادوهای خوب بگیرم .همسرمم بلده حوصله اشم داره و از این به بعد همه جور برای من وقت میزاره.
ترمز :من هیچ وقت خودم لایق ندانستم همیشه میگم زن خوب باید درک کنه. حالا مگه واجب من برم مبل نو بخرم ماشین خوب لباس خوب بخرم جهیزیه نو بخرم حالا برم کهنه بگیرم مثلا مبل دست دوم چه ایرادی داره .خوب این از همون نداشتن احساس لیاقت میاد که مثلا من اگر مبل نو بگیرمدیگه نمیتونم وسایل خوب دیگه داشته باشم
گاز:من از این بعد پاشنه آشیل خودم می ریزم دور و بهترین شیک ترین مبل وسایل میخرم برای خودم ارزش بها قائل میشم
من لیاقت دارم من لیاقت این دارم که همسرم برام خرج کنه سوپرایز کنه بهترین کادو بگیره رستوران ها کافه های خوب ببره وسایل گرون قیمت بگیرم زن خوب زنی که برای خودش ارزش قائل من باید وقتی لازم دکتر برم ارایشگاه برم لباس بخرم خوب بخورم خوب بپوشم خرج خودم کنم
من لیاقت خرید خانه خوب مراسم های بزرگ اثاث شیک دارم
سلام و درود دوست عزیز، من نمیخوام نصیحت کنم ولی چند جمله اولو خودتون دوباره بخونید متوجه میشید چرا احساس عدم لیاقت میکنید….
شما هنوز هم احساس لیاقت رو در انتظار از انسانهای دیگر خلاصه میکنید و میگید میتونستم لیاقت همسری داشته باشم که ازم مراقبت کنه! میدونید این از نظر خدا شرکه؟ خدا میگه بقیه آدما رو هم من آفریدم، اونوقت بقیه آدما چه برتری ای نسبت به شما دارن که بجای اینکه از منِ خالق بخوای مراقبت باشم و ازت مواظبت کنم، این مراقبت و مواظبت رو از جنس مخالف میخوای! این شرکه و خدا حمایتشو از روابطتون برمیداره و اجازه میده قانون جنگل تو زندگیتون حاکم بشه و هرکی قویتره یا پولدارتره یا زیباتره بهتون زور بگه! برای احساس لیاقت کردن باید به وصال عشق الهی رسید و هر لحظه خود را در ووصل با روح خدایی که درون ما جریان داره دید و همه خواسته ها را از او خواست! شما گدایی عشق از انسانهایی میکنید که خدا میگه هیچکدوم عشق من رو نیافتن! از کسانی چیزی میخواید که خودشونم ندارنش! بجای اینکه از خدای نامحدود و قادر و عظیم که عشق و حمد وستایش فقط مختص اوست، بخواید!
سلام دوست عزیز ، به نظرم شما منظور دوستمون بد متوجه شدید ، چون من با ایشون هم عقیده هستیم
قطعا خداوند رب ما هست و تمام مخلوقات در فرمان او هستند و ما همه چیز از او طلب میکنیم .
اما دوستمون داشت ترمزهاشو میگفت که دلش یک پارتنر میخواد که حامی ، عاشق ، باشه سوپرایزش کنه و بهش توجه کنه .
که کاملا منطقیه .
اون بحث شما میگید اینه به این پارتنر وابسته نباشه .
اما واقعا ربط این موضوع به شرک کاملا اشتباه بود .
مثل اینه استاد بارها گفتند ویژگی های پارتنر مورد نظرتون بنویسید و ایشون اینجور پارتنری درخواست کردند چون خودشون لایق بهترین ها دونستند .
موفق باشید
سلام دوست عزیز. اتفاقا به گمانم شما منظور بنده رو متوجه نشدید و اینکه مفهوم قانون جذب رو هم درست متوجه نشدید، شما چیزهایی که میگید یا مینویسید رو جذب نمیکنید، شما واقعیت درونی و چیزی شبیه خود واقعیتون که خودتون هم ازش فرار میکنید رو جذب میکنید. ما تو روابطمون با آدما انعکاس خود واقعیمون رو قراره ببینیم تا با خود واقعیمون روبرو بشیم. اگر خود واقعی ما انسان امن، مستقل، با ایمان و صادق و هر اونچه که در دیگری دوست داریم ببینیم اگر درون خودمون با تکیه بر خدای جهان نساخته بودیم، در روابط بیرون از خودمون هم قادر نخواهیم بود شخصی با چنین ویژگیهایی جذب کنیم. هرکسی لایق کسییست که فرکانسی هم راستا با فرکانس واقعی او داشته باشه. و بر خلاف چیزی که باب شده با تلقین فرکانس تغییر میکنه، متاسفانه واقعیت اینه که با تغییر ویژگیهای واقعی درونی فرکانس تغییر میکنه، نه تلقین و نوشتن صِرف خواسته ها. بنا براین تا این خانم خودشو نیازمند بدونه و این ویژگی ها رو در خود نساخته باشه و برای گرفتن عشق بخواد بره، نه دادن عشق، طرف مقابلش هم فرد نیازمندی خواهد بود که برای گرفتن عشق آمده، نه دادن عشق. پس هیچکدام در این رابطه عشق را تجربه نخواهند کرد.
در پناه حق باشید
سلام
این پست برای این تو سایت گذاشته شده که ما چیزهایی که حس،لیاقت داریم رو درخواست کنیم و بنویسیم و نوشتن قدرتمند ترین سلاح تو مسیر جذب و موفقیته .
قطعا ما چیزی که درونمون هستیم رو تجربه میکنیم ولی از کجا معلوم که این خانم همزمان با نوشتنشون روی فرکانس درونیشون کار نمیکنند
بحث اینجاست که ایشون چیزی که حس لیاقتشو داره در خودش ایجاد میکنه درخواست میکنه و با تکرار اون باورشو میسازه . مگه غیر اینه که با تکرار و نوشتن و گوش دادن باورها تغییر میکنه ؟
اینم یک روش هست .
و خیلیم عالی هست و همین کار به مرور تاثیر درونیشم میزاره
و به نظرم هیچ ارتباطی با شرک نداره و من متن شرک آلود و وابستگی نمیبینم . این فقط یک درخواسته برای تمرین ایجاد حس لیاقت در درون فرد .
امیدوارم درک بهتری از قانون داشته باشید
موفق باشید
اصل قانون اینه که جهان بیرون ما انعکاس خود واقعی درون ماست، برای تغییر جهان بیرون، باید با تکیه بر روح الهی نامحدودمون تمرکزمون روی کشف قدرت ها و قابلیت ها و ظرفیت هایی باشه که خدا در اختیارمون قرار داده ولی بجای کشف اونا و استفاده ازشون در راستای دستیابی به خواسته هامون، اکثرمون منتظریم یه شاهزاده سوار بر اسب سفید بیاد و کارایی که خودمون برای خودمون عرضه نداریم انجام بدیم رو انجام بده، و چنین اتفاقی هرگز نخواهد افتاد! بنظرم بجای تمرکز و نوشته خواسته ها و انتظارات از دیگران، اگر تمرکز روی کشف خود و قابلیت ها و استعداد های خود و بی نیازی های خود و عشق واقعی ناشی از کشف نیروی الهی در خود باشه، بدون اینکه نیاز باشه بشینید نیازها و انتظاراتونو از آدمای اطرافتون و از روابطتون بنویسید، دنیای اطرافتون خود بخود به بهترین نحو ساخته میشه و تغییر میکنه، نوشتن ها هم باید با توجه به تمرکز روی خود و خواسته ها از خدا در راستای کشف قابلیت های خود باشه نه خواسته ها و انتظارات از دیگران. شما زمانی لایق دریافت عشق میشید که اون عشق رو درون خودتون ساخته باشید، عشق با نیاز در تضاد اونچه که از نیاز سر میزنه، قطعا اسمش عشق نیست و نوعی نیازمندی و گداییه. پس تا زمانیکه نشستید انتظاراتتون رو از دیگران مینویسید، کار کردن روی خودتون بی نتیجه خواهد بود. کار کردن روی خود بخشیش به صفر رسوندن انتظارات از دیگران و تکیه به خوده. در چنین حالتی خود بخود همه آدما بهتون احترام میگذارن و عشق و محبت نثارتون میکنن! کسی به آدم نیازمند و متوقع عشق نثار نمیکنه، به آدم نیاز مند و گدا فقط یه سکه ترحم و محبت نصفه نیمه تو کاسه گداییش میندازن، نه عشق خالص و واقعی
تا وقتی بجای تمرکز تمام و کمال روی ساختن خود واقعیتون، بشینید انتظارات و نیازمندیهاتون از دیگران رو بنویسید به هیچ جا نمیرسید. هرکسی هم بهتون گفته باید خواسته هاتون از دیگران رو بنویسید سخت در اشتباهه. هرکی میخواد باشه!
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست، در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
خداوند درون هر آدمی هر اونچه که لازمه برای رسیدن به خواسته هاش، قرار داده. مثل یک کاوشگر باید اونچه درونمون قرار داده شده رو کشف کنیم تا دنیای بیرون خود بخود ساخته بشه و راه های سعادت یکی پس از دیگری نمایان بشه
رابطه ای که از روی نیاز مالی، خلاء عاطفی، نیاز به دیده شدن، نیاز به دوست داشته شدن و هر نوع نیاز دیگه ای شکل بگیره، محکوم به شکسته! روابطی که در حالت بی نیازی شکل میگیرن روابط خالصانه و عاشقانه خواهند بود. پس بجای خواسته هاتون از دیگران، خواسته هاتون از خدا در راستای کشف قدرت و عظمت و ثروت نامحدود خودتونو بنویسید و تا وقتی احساس بی نیازی و پر بودن از ثروت و عشق نداشتید وارد هیچ رابطه ای نشید
دوست عزیز استاد یک جایی تو دوره عزت نفس میگه ، بعضی دوستان مطالب درست متوجه نمیشن بعد که راهو اشتباه رفتن برمیگردن و متوجه میشن .
این صحبتهایی که شما میگید کاملا درسته ، عشق واقعی خداوند هست و بعد در درون ادم و این نیاز باید اول از درون خودت رفع بشه
ولی شما یک بعدی دارید قضیه نگاه میکنید و متوجه منظور دوستمون نیستید ، ایشون یک درخواست از کائنات داره و اونو مینویسه ، ایشون نیازمند نیست ، این یک خواسته هست ،نمیدونم اینو چجور بگم که این دو موضوع باهم اشتباه نگیرید ، هرچند تا توی مدار نباشید متوجه نمیشید ، من الان بگم رشته معماری میخوام یا بگم یه ۲۰۶ میخوام مگه نیازمندم نه ، یه خواسته اس که نوشته میشه و طلب میشه . پس چرا تابلو ارزوها باید درست کنیم . خب بشینم و فقط حس خوب بدم و ۲۰۶ برای چمه . ربطی نداره شما موضوع درست متوجه نشدید
واقعا دیگه بحثی نیست انشالله در زمان مناسب به مدارش،میرسید و خودتون متوجه میشید.
موفق باشید
دوست عزیز اتفاقا این شما هستید که درست متوجه نشدید و من هر روز دارم هزاران معجزه میبینم از این باور بی نیازی و احساس نیازمند بودن نداشتن!
بله اگر خواسته تون ۲۰۶ باشه اونم از یه انسان و مخلوق دیگه بجای خواستنش از خودتون و خالقتون، این دقیقا نیازمند بودنه! ولی اگر همون ۲۰۶ رو از خدا و روح الهی درون خودتون بخواید برای راحت تر شد و تسریع در روند رشد و احساس نیاز به اون ۲۰۶ نداشته باشید و فکر نکنید اگر اون ۲۰۶ نباشه خوشحال نیستید و قراره کاراتون پیش نره و اون ۲۰۶ رو بت نکنید و هدفتون استفاده از اون خودرو برای تسریع در روند رشد و تکامل باشه نه اینکه خود اون ۲۰۶ رو هدف قرار بدید و جلوه گری و فخر فروشی با اون ۲۰۶ رو، بجای ۲۰۶ خدا بهتون لامبورگینی میده چون خداوند بی نیازه و از دیدن احساس بی نیازی در انسان خوشحال میشه و انسانهای معنوی رو به شدت حمایت میکنه، ولی اگر از خود اون ۲۰۶ بت ساختید و فکر کردید بدون اون ۲۰۶ کارتون اصلا پیش نمیره و خود ۲۰۶ رو گره گشا دیدید نه خالق اصلی ۲۰۶ و اون خالقی که اون خودرو رو به عنوان وسیله یا هدیه ای در راستای هدف رشد شما میفرسته، و حتی فکر کردید فرضا یه انسان دیگه باید بیاد و برای شما تهیه ش کنه ، مثل خواسته این خانم که نوشته دوست دارم پارتنرم ازم مراقبت کنه، و واقعا خنده داره در حضور خالق یگانه هستی ما از یک مخلوق محدود انتظار داشته باشیم از ما مراقبت کنه و این رو یه خواسته بدونیم! روح الهی و قدرت روح الهی درونتون رو نادیده گرفتید و دقیقا شرک عملی ای هست که تو آیات قرآن بهش اشاره شده، از طرفیم برای اون انسان یا حتی خود ۲۰۶ بیشتر از قدرت خدا در روند رشدتون قدرت قایل شدید و از طرفیم خوشحالیتون رو گره زدید به داشتن اون ۲۰۶! نحوه درخواست خواسته ها و دانستن هدف اصلی که ما از خواسته هامون داریم که همانا رشد و توسعه و تکامل و کشف قدرت روح الهی که در وجودمون قرار گرفته، هست مهمه و اگر ندونید چه خواسته مادی رو برای چه هدف معنوی میخواید و خود اون خواسته مادی رو هدف قرار بدید و اون خواسته رو از یه انسان دیگه طلب کنید، بجای خواستن اون خواسته از خود درونی که همانا روح الهیه، شما فرکانس نیازمندی دارید و به هیچ وجه به خواسته تون نمیرسید یا اگر برسید به سرعت از دست میدیدش.
با آرزوی تفکر و عدم تقلید ظاهری و کورکورانه از توصیه ها
قرآن بخونید، آیات قرآن خیلی از این مسایل رو به روشنی بیان کرده
میدونید مثال های شما مثل چی هست ، منو یاد اون داستانی میندازه که طرف وسط اتیش بود و میگفت فقط خدا منو رها میکنه و خدا هواپیما فرستاد سوار نشد و گفت فقط خدا ، چند نفر اومدن و گفت فقط خدا
اما غافل از اینکه همه اون ادمها دستهای خدا بودند
شما معنی توحید درست متوجه نشدید
منم بارها از توحید ی بودن نتیجه گرفتم و اما به معنی این نیست درخواست نکنم یا از دستهای خدا کمک نخوام .
شما متاسفانه پافشاری عجیبی دارید که ثابت کنید اون شخص مراقبت از پارتنرش خواسته ، اما من اصلاچنین برداشتی نکردم ، حس کردم ایشون این مراقبت از خداش خواسته که خدا هم در قالب یک پارتنر اونو بهش بده .
واقعا دوست ندارم بحث رو ادامه بدم ، من فقط از قضاوت شما تعجب کردم که ریپلای کردم تا اون دوست عزیز دچار شبه نشن وگرنه با شما بحثی ندارم . هرجور راحت تر هستید فکر کنید . هر کس نتیجه افکار خودشو میگیره .
سلام و درود
واقعا نمیدانم چرا دوست دارید مباحث را پیچ و تاب دهید! شما از خدا درخواست هدایت به مسیری که به خواسته شما منتهی میشود را میکنید و خداوند ضمن نشان دادن مسیر، انسانهایی را به عنوان واسطه در مسیر شما قرار میدهد و شما از کمک آنها استفاده میکنید تا به خواسته نهایی برسید، این شیوه درخواست با فرکانس بی نیازی است، نه اینکه بخواهید انسانی را در زندگی شما قرار دهد که به جای شما مسیر رسیدن به خواسته شما را طی کرده باشد و آن خواسته نهایی را بدون اینکه مسیر رسیدن به خواسته را خودتان طی کرده باشید، در اختیار شما قرار دهد، و فکر کنید باید دیگران بجای شما مسیر را بپیمایند و نتیجه را دو دستی تقدیمتان کنند. کاری که از عهده خود بر می آید و قدرتش درون انسان قرار داده شده، و جزو مسیر تکاملش است، از دیگری خواستن یعنی نادیده گرفتن قدرت روح الهی درون و فرکانس محتاج بودن و نیازمندی داشتن. وقتی خودتان میتوانید با تکیه برخداوند از خود مراقبت کنید، درخواست اینکه میخواهم یک نفر دیگر از من مراقبت کند، فرکانس پایین و وحشتناک نیازمندی دارد، و به واسطه چنین درخواستی اگر کسی هم پیدا بشود که از شما مراقبت میکند، قطعا شما مجبورید در راه بندگی آن انسان، از بخشی از آزادی خود بگذرید. یعنی امکان مراقبت از خود را که در وجود خود داشتید ولی بلا استفاده رها کردید، از دیگری خریدید و در ازای آن، بخشی از آزادی خود را به عنوان بها، پرداخت کردید.
متاسفانه عده ای فراموش میکنند ما پا به زندگی گذاشتیم برای کشف قابلیت های انسانی خود. و این کشف، فقط و فقط در پیمودن مسیر اهداف و خواسته ها اتفاق میفتند نه به دست آوردن مستقیم و بدون پیمودن مسیر آن خواسته! عده ای گمان میکنند هدف از زندگی به بندگی درآوردن انسانهای دیگر در مقابل خود و تکیه زدن بر تخت خدایی است و اگر دیگرانی هستند که میتوانند همه خواسته های من را بدون زحمت در اختیار من قرار دهند، چرا اصلا خودم بخواهم آن مسیر را بپیمایم و من آفریده شدم فقط بخورم و بخوابم و تولید مثل کنم، هدف والایی مثل کشف قابلیت های قدرتمند و پنهان درونی انسان وحود ندارد. غافل از اینکه گمان میکنند دیگران را به بندگی خود وا میدارند در حالیکه خود نیز به تماما بنده و برده آن مخلوقات خواهند شد و هیچ گاه لذت معنوی کشف خود و آزادی واقعی و رهایی را تجربه نخواهند کرد و عمر خود را تباه خواهند ساخت.
خداوندمسیر را به شما نشان میدهد و انسانهایی را که به اراده خود شما را در راه رسیدن به هدفتان یاری خواهند کرد در جای جای آن مسیر قرار خواهد داد. ولی در درخواست مستقیم هدف نهایی شما از دیگری، مثل درخواست همین خودروی فوق الذکر در مثال، از یک مخلوق دیگر، حتی اگر او این خواسته شما را برآورده کند، به واسطه درخواست مستقیم نتیجه از او و انتظار بیجا از مخلوق دیگر، بنده او خواهید شد و بخشی از آزادی خود را از دست خواهید داد، چیزی که خداوند در شان انسان نمیداند که با وجود خالق، بنده مخلوق دیگری همچون خودش بشود. در واقع مسیری که خداوند به شما نشان میدهد و باید در آن مسیر حرکت کنید تا به خودروی مورد نظر دست پیدا کنید، را میخواهید با طلب از یک مخلوق دیگر دور بزنید و آن مخلوق به جای شما مسیر را پیموده باشد و آن را در اختیار شما قرار دهد، در این صورت ممکن است خودرو را بدست آورید ولی به بهای بندگی آن مخلوق و از دست دادن بخشی از آزادی خود.
درحالیکه قدرت پیمودن مسیر به شما هم مانند او داده شده، مسیر هم که به لیدری خداوند نشان داده میشود و لزومی ندارد ما توقع داشته باشیم مخلوقات دیگر، هزینه خواسته های ما را بپردازند و اهداف ما را بی هیچ تلاشی در اختیار ما قرار دهند، این فرکانس پایین نیازمندی و گدایی کردن را دارد. درحالیکه خداوند میفرماید وقتی از من بخواهی و دست نیاز پیش مخلوقی دراز نکنی خواهی دید مخلوقات زیادی در این مسیر، به خواست من به یاری شما برای سهل شدن مسیر رسیدن، خواهند شتافت، بدون اینکه شان انسانی خود را به واسطه درخواست مستقیم آن خواسته از مخلوق، زیر پا گذاشته باشی.
و البته خواسته ها به دو دسته تقسیم میشوند، خواسته هایی که مستقیم طلب نتیجه از دیگریست و خواسته هایی که از تجربیات متخصصینی که در مسیر رسیدن خواسته ما قرار گرفتند به قول شما دست های خدا روی زمین درخواست و طلب میکنیم، که منظور من از بحثی که کردم، درخواست نتیجه از دیگری بود و دومی را بنده هم قبول دارم که میتوان و بلکه باید از تجربیات متخصصین در هر زمینه که خود آن متخصصین در آن مسیر موفقیتهایی کسب کردند کمک گرفت و استفاده کرد. ولی در نهایت با استفاده از آن توصیه ها و تجربیات، خود را مسئول در پیمودن راه رسیدن دانست، نه دیگری را
مخالفت من استفاده و کمک گرفتن به شکل استفاده از تجربیات متخصصین نیست، که همانا هر تخصصی ناشی از تخصصِ بزرگترین متخصص جهان یعنی خداوند است و در مورد اینها من هم با شما هم نظرم که دست های خداوند روی زمین هستند.
مخالفت من در این است که مستقیما دست نیاز به سوی کسی دراز کنی و مثلا درحالیکه توانایی کسب روزی را داری، و از آن استفاده نمیکنی، در خانه کسی را بزنی و از او روزی و پول یا در مثال فوق، ۲۰۶ را طلب کنی.
درخواست یک نتیجه با درخواست تجربه از متخصیصین برای اینکه خودمان در نهایت مسیر رسیدن را بپیماییم، زمین تا آسمان، تفاوت است.
با آرزوی توفیق و نور مستمر
سلام به استاد بی نهایت عشق و مریم بانو شایسته
سلام به دوستان زیبایم
واقعا سپاسگزارم استاد جان و مریم عزیزم بخدا هر جا بگردیم این مطالب به این واضحی هیچ جا گفته نشده به تمیزی و زیبایی که استاد گفتن مرحبا من شما رو تحسین میکنم و اجرتون با خدا
از زمانی که به اینجا هدایت شدم خیلی از باورهای ضعیف و ترنزهامو پیدا کردم که از جمله باور عدم احساسه لیاقت و باور کمبود رو
منم تخفیف گرفتن رو دوس داشتم کلی هم ذوق میکردم که چقدر من زبونم خوبه طرف آخر تخفیف داد و الان وقتی به عقب برگشتم دیدم همه کاملا اشتباهه واز عدم احساسه لیافتم بوده دیگه تکرار نمیکنم البته یه ماه هست که هر جا میرم تخفیف نمیگیرم و چیزهایی که لازم دارم رو تهیه میکنم
و کلی بهتر شدم احساسم بهتر شده
وقتی من تمرکزمو گذاشتم روی فایلها نتایج کم کم اومد و ابن یعنی نظیر درست
حالا هر اندازه من تلاشمو بیشتر کنم و از حواشی دوری کنم و عمل کنم به قوانین نتایج هم بزرگتر میشه
من باید خودمو لایق بدونم برای تمام زیباییها و ثروتها و فراوانیهای جهان و وقتی جهان لایق بودن منو ببینه بعد درها باز میشوند به رویم و به طور معجزه واری زندگیم سراسر نعمت و ثروت میشود
پس تلاش میکنم تا نسخه بهتری از خودم بسازم هر روز بهتر از روز دیگر خدایا تو هم کمکم کن
خدابا شکرت سپاسگزارتم
به نام خدای خوب و مهربانم که هر لحظه ما رو هدابت میکند
سلام دوستان عزیزم من دیروز که این متنه قشنگ مربم جان رو خوندم و کامنته دوستانم رو یه ترمزمو کشیدم بیرون و متوجه اش شدم و بعد فهمیدم چه اشتباهاتی درباره خودم کردم و به خودم رحمم اومد و خوشحال شدم که فهمیدم و امروز رفتم برای خودم هم لباسی که لازم داشتم خریدم و هم قرص آهن خریدم و اول خودم برای خودم ارزش قائل شدم
من لیاقت دارم که به خودم برسم و به زیبایی خودم توجه کنم موهام داشت کم پشت میشد حالا شاید بکم دیر باشه اما شروع کردم اونم با احساسه خوب و میدونم نتایجه خوبی میدهد
وقتی من خودمو لایق بدونم جهان هم به این لایق بودن من جواب مثبت میدهد و شرایط و اتفاقات بیرون من هم تغییر میکند و خداوند دستانشو برام میفرستد تا زندگی بهتری داشته باشم
من به خودم قول میدهم که از امروز به بعد اول خودم بعد همسر و بچه هام براشون چیزی بگیرم یا هدیه ای بگیرم
مریم جانم منعاشقانه دوستت دارم
دوستان زیبایم ممنونتون هستم که کامنتهاتون بسیار مفید و پر از آگاهیست مرحبا مرحبا دست مریزاد چقدر شما خوبین
این عقل کل یه دنیای دیگه ست به بهشت دیگه
الهی و ربی من لی غیرک
خدایا شکرت سپاسگزارتم منو هدایت کن به مسیر زیبایی و ثروت و نعمت
سلام استاد جان
سلام خانم مریم
سلام داداشیا
سلام آبجیا
سلام عباس منشیها
عصرِ زمستونیتون بخیر.
آومدم از تغییراتم درطی یک هفته بنویسم که ردپا باشه برا خودم
من کامنت دوستانو خوندم ک نوشتن رفتن خرید کردن برا خودشون بدون تخفیف گرفتن و کلی برا خودشون خرج کردن.
منم دیروز رفتم هرقدری ک داشتم برا خودم لوازم موردنیازمو خریدم.
من چون موهای فر دارم و همش وز میشه اصن متوجه بیشتر زیباتر شدنش نبودن ک از حالتِ وز بودن بیرون بشه ،ولی بعد خوندن کامنت دوستات درین مقاله خانم شایسته، و شنیدنِ جلسه اول دورهی عزت نفس، من به طور جادویی متوجه ارزشمندی خودم و بها دادن به خودم شدم
در لباس پوشیدن متوجه بهای بیشتر بخودم شدم که عالی تر لباس بپوشم حتی درخانه، و حتی در بیرون بیشتر از گذشته شیک تر باشم نه برا تایید و تحسین بقیه برا خودم،متوجه شدم منِ درونم شیک بودنو دوست داره
رفتم کلی کرم نرم کننده موی فر، ژل حالت دهنده، انواع ماسک های صورت بایودنس و یک مدل دیگه گرفتم.
من دنبالِ پوست شفاف بودم
باور میکنید من معلم بودم ده سال ،پولی ک بدست می آوردم هرگز حتی کرم ضدآفتاب نخریدم
فقط لوازم مورد نیاز ضروری رو خریدم هرگز دنبال پوست بهتر نبودم و شد اینکه سیاهی دور چشمم زیاد شده
وقتی این ماسک بایدونس زدم صورتم خیلی عالی بود صورتم شفاف تر، خطوط ناخواسته صورتم گم شد.
گرچه من خودم دوساله ماسک های خانگی درست میکنم ولی هیچکدام اینطور به صورتم ننشسته بود.
رفتم امروز چندتای دیگه هم ازش خریدم .گفتم ماهی یک دونه استفاده کنم ازش
ینی میخوام بگم من هدایت شدم بیشتر متوجه خودم باشم، بیشتر بفهمم تو دنیا فقط خودم مهمم
گرچه این دویال بیشتر از همهی عمرم متوجه خواستها و نیازهام هستم ولی فهمیدم فقط رفع نیاز مهم نی، باید ارزشمندی را در درونم نیز پایه ریزی کنم که نتایج عالی بگیرم
اینقد دنبالِ شفافیت صورت بودم که خدا هدایتم کرد به این ماسک ها و یک ماسک خانگی ک طرز تهیهاش یاد گرفتم میخوام این جوانی پوست ک هرگز متوجه اش نبودم دوباره بخودم هدیه بدم.
چون جوانی، زیبا بودن حقِ طبیعی همه ماست.
دوستا روی خودتون کار کنید باور کنید نتیجه میده .
من در کمتر از سه هفته دارم به نتایج عالی میرسم
اگر این روند دائمی بشه چقد نتایج زیباتر و عظیمتر خواهند شد.
همیشه حالِ دلتون عالی باشه عزیزانم.
سلام خدمت استاد عباس منش گرامی و خانم شایسته مهربان
سلام خدمت دوستان عزیزم در این مسیر زیبا
خلی ممنون و سپاسگزارم بابت این درس بسیار زیبا و مهم که واقعا من از این آگاهی دور بودم
با خواندن این مقاله و کامنت های دوستانم چقدر درس مناسبی کسب کردم
من خودم در زندگیم دیدم که همه چیز های خوب همیشه مال مهمان و دیگران بود
چون می گفتند خوب نیست کسی خونه ما آمده و ما درست پزیرای نکنیم
در حالیکه می توانستیم از آن همه اجناس خوب خودمان استفاده کنیم
ولی این اجازه ره به نحوی نداشتیم
و این باعث شده بود که من بیاموزم همیشه دیگران را در اولویت قرار دهم
پول بیشتر برای همسر و دخترم قرار دهم
آنها در رفاه و آرامش بیشتر باشد و خودم مهم نیستم
لباس خوب و منظم آنها باید داشته باشد و خودم خیره
و همین گونه بیشتر نگاه می کردم به زندگی
و واقعا همیشه دنبال چیز رایگان بودم
فکر می کردم اگر چیزی را رایگان از کسی به دست آورم یعنی من خلی خوش شانس هستم
و گهگاهی هم این اتفاق می افتاد که بعضی چیز ها بصورت رایگان وارد زندگیم می شد
اما با اموزش های استاد عباس منش عزیز. کم کم پی بردم که من خودم مهم هستم و باید برای خودم بیشتر ارزش و ارجحیت قایل باشم
من قبلاً خلی برایم سخت بود که مبلغی را برای رشد و پیشرفت خودم اختصاص دهم
قشنگ زورم می آمد که روی خودم سرمایه گذاری کنم
اما حالا به لطف خداوند و آموزش های استاد عزیزم خلی راحت بهای چیزی را پرداخت می کنم
من دوره های مانند شیوه حل مسایل زندگی. دوره عزت نفس دوره دوازده قدم قانون سلامتی کتاب رویایی که رویا نیستند قسمت اول و دوم و کتاب چگونه فکر خداوند را بی خوانیم را از سایت عباس منش تهیه کرده ام و خلی هم از این بابت خوشحالم و خداوند را سپاسگذاری می کنم
تازه افتخار می کنم که در این بخش سرمایه گذاری کرده ام
حتی خانواده ام نمی داند که من دارم در این بخش وقت می گذارم و با عشق کار می کنم و به جلو می روم
چون من از خانواده ام دور هستم
اما قبلاً اختصاص دادن پولم برای این بخش برایم کار سخت و دشوار بود
من حالا در محل کارم از وای فای استفاده نمی کنم
در حالیکه وای فای دارد و دیگر بچه ها استفاده می کند
و این را می دانم که برای استفاده کردن وای فای برای بچه ها اجازه نیست از طرف دفتر
اما بچها بصورت پنهانی رمز وای فای را بدست آورده و استفاده می کند
در حالیکه بچها برای من پیشنهاد کرد اما من قبول نکردم
دراوایل خلی دوست داشتم که از وای فای استفاده کنم
اما نظر به پرداخت بها از استاد عزیزم زیاد شنیده ام
و خودم را ملزم ساختم که من نباید دنبال چیزی رایگان باشم
و همین شد که گفتم من وای فای لازم ندارم
چون می دانم که اجازه استفاده کردنش برای من و تعدادی نیست
و من از پول خودم انترنت می خرم و خیالم خلی راحت است
نکته بعدی اینکه من همیشه دنبال تخفیف گرفتن بودم در زندگیم
وقتی یک چیزی را می خواستم خریداری کنم آنقدر مغازه به مغازه می گشتم که کمی ارزانتر باشد
و خوب می دانم برای تهیه کردن یه وسیله چقدر وقت صرف می کردم تا آنرا به قیمت کمی پایین تر تهیه کنم
من این مقاله را قبلاً هم مطالعه کرده بودم و دانستم که این موضوع تخفیف گرفتن چقدر برای من مخرب است
و همین شد که گفتم دیگر دنبال تخفیف و یا اینکه چیزی ارزان شود تا من تهیه کنم نیستم
بلکه این روز ها کمی با خیال راحت هر چیزی که لازم دارم تهیه کنم می روم تهیه می کنم و راحت پولش را پر اخت می کنم
من قبلاً در زندگیم دنبال اجناس کم کیفیت و ارزان بودم
حالا به لطف خداوند و آموزش های استاد جان این چنین نگرش را دارم کم کم از خودم دور تر می سازم
در حالیکه زمان می برد تا بصورت ریشه ای این موضوع را درک کنم و در زندگیم عملی سازم اما به یاری خداوند در این مسیر با جدیت گام بر می دارم
در همین چند روز که برای خودم یکسری چیز ها تهیه کردم دنبال تخفیف نبودم و راحت قیمت آن جنس را پرداختم و خلی احساس خوبی داشتم
همین امروز دو تا خودکار خوشگل برای خودم گرفتم چون من بیشتر اوقاتم را می نویسم
وقتی قیمت خودکار را گفت سریع گفتم بفرماید این کارت
وخلی از این گونه عمل کردنم لذت بردم
حالا که بازهم به این مقاله زیبا و کامنت های دوستانم هدایت شدم خلی لذت بردم و حالم بهتر و بهتر شد
اول نمی خواستم چیزی بینویسم اما خودم را ملزم کردم که این چیز های را که می دانی و خودت تجربه کردی را حتما اینجا یاد داشت کن
بازهم از استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربان و شما دوستان عزیزم بابت کامنت های زیبای تان سپاسگزارم
خدایا صد هزار بار شکرت
بنامِ خدای یگانه
سلام خانم شایستهی نازنین و دوستان عزیز و زیبا !
خانم شایسته این مقالهی شما در نظرم اول درکش مشکل بود،ولی وقتی کامنت دوستها را خوندم درکش منطقی تر شد برام و اونقد تجربیات دوستان برام قشنگ بود ک خیلی خوب تونستم درک کنم این نکتهی تخفیف و داشتن احساس لیاقت.
من دیشب تا چشام کار میکرد کامنت دوستها را با عشق خوندم ،درک کردم چقد احساس لیاقت مهمه.
استاد تو جلسه ششم قدم اول توضیح دادن که شما باید یک هدف برا خودتون تعیین کنید نه صدتا، و روی اون هدف کار کنید. برا اون هدف قدمهای کوچک بردارین
من ۱۵ دقیقه آخرش بدون اینکه گوش بدم اهدافمو نوشتم و کامنت کردم.
ولی بعد اون ۱۵ دقیقه اخری ک شنیدم فهمیدم اشتباه کردم عجله کردم برا نوشتن اهداف
بعد اون جلسه را یکبار دیگه هم شنیدم
خوب درک کردم استاد چه گفته
اونجا استاد یک چیز قشنگ گفت
که مثلا این هدف ک احساس ارزشمندی خودتون بیشتر کنید باشه
یهو یک آلارم زد تو گوشم
که نازی آره رو احساس ارزشمندی ات کار کن
چیزی ک واقعا دنبالشم
نوشتن از اهرم رنج و لذت که چقد خوبه داشتن احساس ارزشمندی، و رنجش رو هم نوشتم که چقد نبودش میتونه مانع رسیدن به اهدافم بشه.
بعد هدایت شدم به این صفحه، چون استاد درجلسه هفتم قدم اول درین مورد ک خانم شایسته کلی به مسایل ما مقاله نوشته صحبت کردن، منم اومدم اینجا و این مقاله رو دیروز خوندم.
امروز صبح تصمیم گرفتم بخودم احساس ارزشمندی بدم
پول داشتم و همشو واسه خریدن دوره عزت نفس جمع کرده بودم و چند قدم دوره ۱۲ قدم
گفتم من مدتهاست دنباله یک خریدم،هی میگم نخر دستمو گرفتم
فهمیدم دارم باور کمبود درخودم رشد میدم طبق گفته های استاد شایسته.
رفتم اول یک رستورانت شیک، بدون تخفیف گرفتن و بهترین غذا رو برا خودم خریدم ، فقط چون پول ریز نداشتم پول کلان دادم گفتند عیبی نداره باقیش. چند چیز دیگه هم کار داشتم ولی چون پدر و مادرم در ماشین منتظرم بودن صرف نظر کردم گفتم یکروز دیگه باقی خریدامو میکنم.
دنباله دوره عزت نفس بودم که تا اومدم خونه دیدم دوستم که پسورد حساب سایتمو داره برام دوره عزت نفسُ خریده ،بدون
اینکه من پولی پرداخت کرده باشم اتفاقا پولهامو واسه این دوره نگاه کرده بودم ، ولی بدون اینکه پولش بدم هدیه شد برام این دوره ارزشمند،هرقدری هم گفتم حساب خودتو بده کارت به کارت کنم نپذیرفت . ایشون حتی بخاطر من حساب پیپال درست کردن چون خارج از ایران فقط حساب پیپال میشه خرید کرد.
من فقط با خوندن کامنتها و نظرات شما عزیزان و خانم شایستهی گل تونستم با این احساس ک منم ارزشمندم یک روز عالی رو تجربه کنم.
دورهایی ک مدتها بود دنبالش بودم خریدم.
قبل خرید دوره ۱۲ قدم اصلا هدفم عزت نفس بود ولی خوب در صرافیها مقدار زیاد نشد ارسال کنم به حساب استاد کارت به کارت کرده بودم اونا گفتن اول کم ارسال کن بعدا که تایید شد بیشتر بفرست.
خانم شایسته گفتند نه اینطور دیگه نکن کارت به کارت
و اینطور شد ک من تونستم فقط با اون پول کم دوره ۱۲ قدم،قدم اول بخرم . من گرچه خواهان خرید این دوره بودم ولی میدونستم مشکل اصلی من در عدم عزت نفسه که باید درستش کنم.
و بالاخره امروز من بعد یکروز مطالعه این مقاله گوهربار،کامنتهای قشنگ شما عزیزان به این حس ارزشمندی رسیدم.
الان میدانم هرقدر ناامید نشم ادامه بدم،ایمان به غیب داشته باشم خدا تنهام نمیذاره و به شکل نشونه ها با خوندن این مقاله من به اهدافم میرسم فقط با تغییر نوعِ نگاهم .
از همه عزیزانی ک از تجربیاتشون نوشتن سپاسگزارم.
خانم شایستهی عزیز، طبقِ قولی ک بشما دادم دوره عزت نفس رو هم خریدم.
برای همه رسیدن به خواسته هاشون میخوام. باور کنید و ادامه بدهین اجابت خدا نزدیک هست.
به نام فرمانروای جهانیان
درود بر استاد عزیزم عباس منش و خانم مریم شایسته و تمامی دوستان گلم در این سایت عالی
با تشکر فراوان از خانم شایسته که واقعا استادی برازنده ایشان هست که این متن عالی را نوشتند
الان که دارم این متن را می نویسم پر از هیجان پر از عشق هستم و سپاسگزار خداوندم
دوستان عزیز من با خوندن متن بالا و کامنت های دوستان در این 3 روز گذشته دیدم که واقعا چقدر راحت خودم را به سمت باور کمبود و عدم احساس لیاقت سوق داده بودم و چقدر این ترمز عدم احساس لیاقت درون من قوی هست به خودم قول دادم و تعهد دادم که هرگز هرگز دنبال تخفیف گرفتن و حراج ها نباشم اگر می توانم جنس خوب بخرم و اگر نمی توانم پول خلق کنم و بعدش بخرم و با تمام وجودم خودم را متعهد کردم امروز وقتی از خواب بیدار شدم روی گوشیم دیدم چقدر زود قانون جواب داد و پولی که قرار بود چندروز دیگه به حسابم بیاد دیشب واریز شده و بعدش از طرف استاد عباس منش هدیه ای برایم گذاشته شده واقعا اشک شوق ریختم باتمام وجودم سپاسگزار فرمانروای جهانیان هستم. دوست عزیز که این سوال را پرسیدی و دوستانی که این جواب های عالی را دادید ازتون سپاسگزارم. عزیزان قانون های خداوند خیلی ساده و راحت هستند فقط کافیه متعهد بشویم و عمل کنیم خداوند خودش هدایت می کنه به سمت بهترین ها
استاد گرامی خانم شایسته از شما هم ممنونم
به نام خداوند بخشاینده و مهربانم
سلام وعرض ادب خدمت استادعزیزم ودوستان
بهنظرم احساس لیاقت بینهایت مهمه ومیشه گفت باعث اتفاقات خوب میشه توزندگیمون
وقتی خودمونو دوسداشته باشیم وقتی احساس ارزشمندی بکنیم دیگه درموقعیت های مختلف سعی نمیکنیم برای بقیه خودمونو تعقیر بدیم
ضا
ظاهرمونو تعقیر بدیم
چون باور داریم مادرهر شرایطی عالی هستیم
همه چیز روخودمون باباورهامون میسازیم
این قانون واقعا ساده س وچون ساده س یادمون میره
خودم توی این چنرور به خاطر یه سری مسائل کلا سایت روفراموش کردم
کامنت نمیخوندم ولی دراون لحظه حالم ب نمیشد واتفاق بدی نمیافتاد
ولی بعد از چن روز خودشو نشون میده حالت بد میشه
باید بتونیم درهرشرایطی تواین مسیر بمونیم باید بتونیم هرچقد میتونیم وقت بذاریم
خداوند جواب میدهد فقط از ما میخواد حرکت کنیم توکل وحرکت
وبعدش
همه چی بهتر میشه
اتفاقات خوب میفته
شادی بیشتر میشه
زندگی زیباتر میشه
کارها راحتر میشه
ادمهای خوب بیشتر میشن
عشق بیشتر میشه روابط عاشقانه ی لذت بخش روتجربه میکنیم
به راحتی به هرچی بخوایم میرسیم
سلامتی بیشتر میشه
خداوند همیشه درکنار من است
هوادار من است
قلب من فقط جایگاه خداست
خدایا شکرت به خاطر دستان سالمی که دارم برای نوشتن
چشمانی زیبادارم برای دیدن
قلبی مهربان وسالم دارم برای دریافت هدایتهای پروردگارم
دوستدارم خدای مهربونم
دوستون دارم استاد
دوستون دارم خانوم شایسته زیبا وفوقلعاده
خدایاشکرت که تونستم بنویسم
زینب هرلحظه به تومهتاج است
به نام خدایی که هرچی داریم از اوست و هرچی بخوایم هم بهمون میده
سلام خدمت استاد عزیز و با تجربه
و همچنین دوستان هم فرکانسی و این خانواده ی مثبت و موفق
خب من چند سال پیش داخل نتورک مارکتینگ خارجی کار میکردم و البته اونجا هم بیشتر از آموزش های استاد عباس منش استفاده میکردیم ولی خب من ۵ سال اونجا بودم و به صورت فول تایم کار میکردم و روی ذهنم کار میکردم و این باور فراوانی و اینکه دنبال تخفیف و خرید مفتی و خرید از دست فروش و اینا رو درک کرده بودم و به هیچ عنوان انجام نمیدادم و خیلی هم روش حساس بودم و همیشه بهترین پاساژها خرید میکردم یا اگه پول نداشتم اصلا خرید نمیکردم و هر چند ماه یک بار هم خودمو به یک رستوران در شمال تهران دعوت میکردم ولی اومدم بیرون و دوباره وارد جامعه و خانواده و دوستان شدم این باور تخفیف گرفتن و مفت بخرم و به خصوص استفاده نکردن از داشته های قشنگم که دلم نمی اومد و خرید نکردن چیزهایی که دوست دارم در من زنده شد و من نزدیک دوماه شمال کار میکردم همین چند روز پیش و اینقدر به قیمت نگاه میکردم و دنبال جای ارزون بودم باورتون بشه یا نه ورودی های ثروتم به طور کلی مسدود شد یعنی به شیوه ای که باید از کسی پول یک کیلو گوجه را میگرفتم و همون موقع خودم تیکم خورد که مسئله کجاست ولی اینقدر ذهنم فقیر شده بود و منفی و عصبانی و خشمگین و درگیر بودم صدای آموزش از تو گوشیم می اومد من میخواستم گوشیم رو بکوبم زمین.
و خدارو شکر الان چند روزه برگشتم و فقط از خدا خواستم که کمکم کنه و دو شب پیش ناخودآگاه انگار یک نفر بهم گفت که برو سایت tasvirkhani.com و منم رفتم و عضو شدم و با کلی شوق و ذوق جلو رفتم و از اون موقع فقط دارم آموزش میبینم و تمام روح و روانم تغییر مثبت کرده..
الان هم این مقاله رو خوندم دوباره فهمیدم که این ترمز ها رو دارم و باید حذفشون کنم…
ممنون از توجه زیباتون
سپاسگذارم از استاد عزیز و خانم شایسته
سلام به همه ی دوستان عزیزم واستاد عباس منش وخانم شایسته من حدودتقریبا یک سالی هست که عضو سایت هستم زندگیم از هرلحاظ به لطف خداوند یکتا داره بهتر میشه یه ترمز بزرگ من درزندگیم که بعد از خوندن این مطلب که به لطف خداوند یکتا برام روشن شد ونمایان شد باورکمبود دروجود من بود من از وقتی فایل هدفی متفاوت برای سال جدید استاد رو شنیدم خیلی روی من وزندگیم تاثیر بی نظیری گذاشت از استاد عباس منش عزیزم سپاس گزارم که دست خدا برای من هستند از بعد از شنیدن فایل شروع کردم به تغییر خیلی از عادت های نادرستم بزرگترینش ارزش قائل نبودن برای خودم بود احترام نذاشتن به خودم بود به سلامتیم وکلی از جنبه های دیگه زندگیم وقتی این متن روخوندم متوجه شدم که بزرگترین ترمز مخفی من که خیلی مقاومت روش دارم باورفراوانی هستش به همون دلیلم هست که موفقیت مالی برام رخ نداده بودو به قول استاد باید تالحضه ای که زنده هستم روی این باوروباورهای دیگه کارکنم واقعا کامنت ها وحرف هایی که اینجا دارم میخونم ومی شنوم توهیچ کتاب موفقیتی ای وجود نداره ومن حالا درچند کتابی که تو حوزه موفقیت خوندم واقعا بچشم ندیدم اینقدر آگاهی های نابی وجود داشته باشه به لطف خدا بعد از خوندن این متن ها ومقاله خانم شایسته طی دوروزاخیر چند ترمزذهنیم رو پیدا کردم وبصورت خیلی جدی میخوام کارکنم ازهمه شما عزیزان علی الخصوص استاد عزیزم سپاس گزارم
سلام دوستان هم فرکانسی
تا حدودی کامنت های دوستان رو خوندم .اما دوست دارم تجربه ی خودم رو بنویسم
من از ابتدای ازدواجم که ده سال میگذره وجودم و اصلم با پول از شوهر کندن به روش دزدکی مقاومت داشتم
خواهر شوهر هام و دخترخاله هام رو هر چند وقت یکبار میدیدم که پنج شش میلیون پول داشتن که کم کم از جیب شوهراشون پول برداشته بودن و الان این پول ها رو داشتن _وقتی از من میپرسیدن میگفتم من پولی ندارم
اینم بگم که اصلا بد نمیدونستم این کار رو اصلا اصلا چیز بدی نمیدونستم که خودشون بد میدونستن و میگفتن پول یواشکی یا هر چیزی
گاها هم اگر پیش میومد و پولی داشتم و شوهرم میفهمید اصلا سعی در کتمانش نداشتم و همیشه هم میگفتم خب دارم که دارم.میگفت از پول من برداشتی میگفتم خب آره چپس میخاستی از همسایه دزدی میکردم.با همه ی اینها اما اصلا وجودم راضی نمیشد و میگفت بهم مگه خودت چلاغی که پول درنیاری بیای به این شیوه پول جمع کنی_موافقم که بعضی از شوهرها خودشون ماهیانه یه مبلغی رو به خانمهاشون میدن و این کار قشنگ هم هست اما خب شوهر من نمیداد و بهونه میآورد
با اینکه پول نمیداد و منم برعکس دیگران حتی یه کرایه تاکسی نداشتم اما برنمیداشتم
و همین مقاومت من و به قول خانم شایسته اصرار من بر اینکه خودم باید مولد ثروت باشم باعث شد که فقط به لطف الله مهربان الان مدرس باشم
اونم بعد از ده سال از فارغ التحصیلی و ده سال خانه دار بودن و با صفر و کلی موانع بشم مدرس جدیدترین رشته توی باکلاس ترین آموزشگاه شهر با کلی انسان با خدا و لاکچری
حالا چی شد که به این قسمت هدایت شدم
من همونطور که گفتم کلی شاگرد با خانواده های بسیار پولدار و لاکچری دارم
دو روز پیش کلاس خصوصی داشتم با یکیشون و همونطور که با مامانش صحبت میکردم گفت ماشین شارژی پسرم رو میفروشم،مال ده سال پیش ،اما چون اون موقع خیلی لاکچری خریدن و بسیار تمیز بود من وسوسه شدم و اومدم خونه و گفتم من میخرم
البته توی ذهنم این بود که چون اینا پولدارن میتونم یه چیز خوب رو با مفت قیمت میگیرم و حسابی خوشبحالم میشه و سود میکنم و بچه هام رو هم خوشحال میکنم
ولی از لحظه ای که پیام دادم دوباره همون وجودم که بسیار بسیار شبیه پدرمه _دقیقا برعکس مادرم بیدار شد و گفت این چه کاری بود کردی
و همین الان که مقاله خانم شایسته رو فقط تا نصفه خوندم رفتم بهش پیام دادم که پلی استیشن خریدم اینو نمیخام دیگه(البته واقعا همسرم پیگیره که بخره…..)وفقط خدا میدونه که این چقدر به من لذت داد تا اینکه اگر حتی میخاست بهم رایگان بده