یکی از ملموس ترین جاهایی که «باور احساس عدم لیاقت» خود را نشان میدهد، رفتاری است که نسبت به پرداخت بهای خواستههایمان داریم.
از ملموسترین لحظاتی که میتوانیم «باور احساس عدم لیاقت» و «باور به کمبود» را در خود شناسایی نماییم، لحظاتی است که به شدت بر سر بهای کالای مورد علاقهمان چانه میزنیم یا بدتر از همه، با اینکه توان تهیهاش را داریم، اما به دنبال راهی برای نپرداختن قیمت واقعی آن و تخفیف گرفتن هستیم. یعنی همیشه داشتن خواستههامان را موکول به زمانی میکنیم که یک جنس تخفیف بخورد.
در یک کلام، پرداختن بهای خواستههامان برای ما کاری بسیار سخت است.
به خاطر این کد مخرب در ذهن، وقتی بابت کالا یا تجربه ای پول می پردازیم که دوست داریم، گویی جان از بدنمان خارج میشود و به شدت احساس بدی پیدا میکنیم و این بدترین فرکانس درباره «کمبود ثروت» است که یک آدم به عنوان خالقی که با فرکانسهایش، تجربههایش را خلق میکند، میتواند ارسال کند. فرکانسی که از یک طرف ما را وارد مدار کمبودهای بیشتر میکند و همزمان از نعمتهای بیشتری دور میکند.
اگر خوب خودمان را بشناسیم و ریشه ی رفتارها و واکنش هایمان را بدانیم، می فهمیم که موضوع تخفیف گرفتن نیست بلکه پای چند ترمز جدی در میان است که خودشان را به شکل تلاش برای به دست آوردن خواسته هایمان با تخفیف، نشان میدهند.
به همین دلیل دوست دارم یک نکته اساسی را اول از همه به خودم و سپس به همه افرادی که این متن را میخوانند و به دنبال موفقیتهای مالی پایدار هستند، یادآور شوم و ترمزی را به آنها نشان دهم که شناختن و رفع کردنش، از هر تخفیفی که بخواهی بدست بیاوری، سودمندتر است و می تواند عاملی باشد برای ورود ثروتهای بسیار به زندگی ات.
در واقع این جنس از رفتار که برنامه ریزی می کنیم تا تجربه خواسته هایمان را به زمانی موکول کنیم که یک جنس تخفیف می خورد یا به طور کلی به دنبال داشتن خواسته هایمان به صورت رایگان، تخفیف و… هستیم یعنی پرداخت بهای خواستههایمان برایمان سخت است، این رفتار خبر از دو باور بسیار مخربی می دهد که سرمنشأ تمام کمبودها و نداشتن هایی است که در زندگی خود تجربه می کنیم.
سردسته ی این دو باور، «باور به کمبود» است.
باور به کمبود نعمت، ثروت، عشق، موفقیت و هر چیزی است که ما آن را ارزشمند میدانیم.
سپس در ادامه کار به همین جا ختم نمیشود و این باور مثل یک دستگاه مولد، شروع به تولید هزاران باور محدود کنندهی دیگر نیز مینماید که در تمام تار و پود وجودمان ریشه میدواند و ما را وارد مداری میکند که از مدار ثروت فرسنگها فاصله میگیریم.
به همین دلیل، حتی تجسم کردن ثروتمند بودن هم برایمان سخت میشود.
قانون این است که مدار تخفیف خواستن، با مدار خواستنِ ثروت، از هم جدا هستند. نمیتوانی هم به دنبال تخفیف باشی و هم باور فراوانی را بسازی.
نمیتوان به فراوانی باور داشت اما مرتب به دنبال تخفیف نیز بود. این دو مسیر، خلاف جهت هم هستند به همین دلیل تو مرتبا در این مسیر در حال رفت و برگشت هستی.
دومین باور محدود کننده در این باره، «باور احساس عدم لیاقتِ داشتن ثروت» است. به این معنا که، درباره تجربهی نعمتهای بیشتر، احساس لیاقت نداری. خصوصاً هرچه آن نعمتها تجملیتر باشند، به خاطر احساس عدم لیاقت، راضی کردن خودت برای تجربهی آن نعمتها سختتر خواهد بود، حتی اگر مشکلی در پرداخت بهای آن نداشته باشی.
در واقع این باور، یعنی احساس عدم لیاقت، زاییدهی باور به کمبود است. یعنی باور به اینکه پول درآوردن، کار سختی است. حتی اگر آدمهایی را ببینی که به راحتی در حال پول ساختن هستند، به خودت خواهی گفت:
خوب، من آنقدرها خلاق نیستم که از عهدهی این کار بر بیایم(که خودش نشانهای محکم از عدم لیاقت و باور نداشتن تواناییهایت است). در نتیجه تنها راهکار برایت این خواهد بود که :
مراقب باشی در خرج پول، از هرگونه اسراف پرهیز نمایی و با این نگاه، آنقدر خودت را در مدار کمبود ثروت پش میبری که، ترجیح میدهی فقط برای نیازهای فوق ضروری هزینه نمایی. سپس آنقدر درباره نیازهایت دچار سوء تفاهم میشوی که نیازهای ضروری را نیازهایی تعیین میکنی که به زندهماندن وابسته است و هرگونه تجاربی که مربوط به روح و روانت است و اصلاً برای تجربهی آن نعمتها به این جهان آمدی را غیر ضروری میدانی مثل:
تجربه اقامت در یک هتل زیبا برای چند روز
یا تجربه خوردن غذا در یک رستوران که بهایش به اندازه هزینه یک ماه غذا در منزل است
یا تجربه سفر با بلیط فرست کلاس که بهایش به اندازه چندین سفر است
یا تجربه …
یا حتی تجربه استفاده از مبلمان چرم به جای اجناس چینی.
در حالیکه بی خبری دلیل اینکه هر روز از تجربهی این نعمتها فاصلهی بیشتری میگیری، همین نوع نگاه است و نه عدم توانایی ات در ساختن ثروت!
سپس باور محدود کنندهی «احساس عدم لیاقت در تجربه نعمت و ثروت» بیشتر در تو ریشه میدواند و تو را بیشتر در مدار عدم لیاقت فرو میبرد.
مثلاً ترجیح میدهی خودت از وسایل بیکیفیت استفاده نمایی و وسایل گرانبها و با ارزش را برای میهمان بگذاری…
به همین دلیل وسایل زندگیِ تو شامل دو دسته است:
ظروف دَمِ دستی بیکیفیت برای خودت و ظروف لاکچری زیبا برای میهمان
ملافه پاره و پوره و بی کیفیت و قدیمی برای خودت و ملافه نخی و خوشبو و خوشرنگ برای میهمان
و…
یا حتی بدتر از آن، این رفتار را درباره خودت و اعضای خانواده مثل همسر و فرزند نیز تعمیم دادهای
مثلا در خرید لباس موارد غذایی، مواد شوینده و تمیز کننده و … اولویت را با سایر اعضای خانواده قرار میدهی و سعی میکنی همواره نیازهای خودت را کاهش دهی و کمخواهتر شوی.
مثلا از آنجا که همسر و فرزندانت زیاد از دستمال های یکبار مصرف برای خشک کردن دست و … استفاده میکنند، تو ترجیح میدهی برای برقراری تعادل در مصرف دستمال حولهای، برای تمیز کردن خانه از دستمال های پارچهای استفاده نمایی.
یا لباس های ارزانقیمت و بیکیفیت بخری و به هر ترتیبی همواره هزینههای خودت را کاهش دهی تا کمتر اذیت شوی. چون به اندازه کافی احساس لیاقت تجربه بهترینها را نداری.
چون درباره لایق بودن و انسان خوب و باگذشت بودن، دچار سوء تفاهم شدهای. چون همواره برای راضی کردن خودت در استفاده از یک نعمت، به دنبال یافتن دلایل قانع کننده هستی. یعنی خودت را لایق نمی دانی تا برای خودت تا این حد هزینه کنی و فکر میکنی آنقدر ارزشمند نیستی که پول نازنینات را صرف این خواسته نمایی. در نتیجه یا از آن چشم میپوشی و یا به دنبال شیوههایی هستی تا دلایلی منطقیتر از لایق بودنت، پیدا کنی. یعنی به این شکل که:
«من توانستم تخفیف بگیریم
من رایگان این را به دست آوردم
من بهای واقعی اش را نپرداختم و …»
این احساس گناه را که برای خودت پول خرج کردهای، از خود دور می کنی و یا به خاطر این کار احساس قدرت هم میکنی در حالیکه نمیدانی ریشه این رفتار که در اصل باور کمبود و باور احساس عدم لیاقت است، چه نعمتهایی را از زندگیات دور نموده است.
نعمتهایی که قابل مقایسه با هیچ تخفیف و هدیه ای نیست. و تازه ماجرا به همین جا نیز ختم نمیشود و حتی اگر به خاطر یک باور قدرتمندکنندهی دیگر، نعمتی وارد زندگیات شود، این باورِ محدودکننده، به شکل یک اتفاق غیر مترقبه، آن نعمت را از زندگیات حذف میکند.
من داستانهای بسیاری درباره این موضوع از افراد زیاد داشتهام که نوشتهاند، ماشینی که آن همه سال دوست داشتم سوار شوم را خریدم اما اوضاع به گونهای پیش رفت و هزینههای غیرمنتظره به گونهای روانه زندگیام شد که مجبور شدم به خاطر آن هزینههای غیرمترقبه، که اصلا هیچ وقت در زندگیام وجود نداشتند، نهایتا ماشینم را بفروشم.
و بسیار حسرت میخورَد که ای کاش حداقل از امکانات آن ماشین مثل کولر و… استفاده کرده بود… ای کاش حداقل کاور پلاستیک صندلیها را در آورده بودم و لذت نشستن روی چرم صندلی را تجربه کرده بودم و…
در حالیکه خبر نداشت، همین رفتارها که نشانهی باور احساس عدم لیاقت و در نگاه وسیعتر، باور به کمبود است، آن نعمتها را از زندگیاش خارج ساخته است.
در واقع، « مأموریت باور احساس عدم لیاقت»، دور کردن نعمتها از زندگی شماست و حتی اگر به خاطر یک باور درست، نعمتی وارد زندگیات شود، این باور کاری میکند که آن نعمت بار و بنه اش را از زندگیات بَربندد و به شکلی باورنکردنی و غیرمنتظره از زندگیات بیرون برود.
این رفتار که همیشه به دنبال یک تخفیف ویژه هستیم تا به خواستههایمان برسیم، معنایش دقیقا این است که:
«من که به صورت طبیعی امکان تهیه این جنس را ندارم. مگر اینکه تخفیف بخورد. مگر اینکه ارزان شود. مگر اینکه وام بگیرم. مگر اینکه قسطی بپردازم.»
یعنی از یک طرف آن خواسته آنقدر شدید است که نمیتوانی بی خیالش شوی، از طرفی آن باورها آنقدر مخرب است که نمیتوانی به داشتنش به صورت طبیعی فکر کنی. به همین دلیل به جای تغییر این کد مخرب و این ترمز قوی، خودت را با این کد مخرب، هماهنگ میکنی.
درحالیکه این ماجرا نهتنها کمکی به افزایش توان مالیات نخواهد کرد، بلکه شروع به، برباد دادن نتایج سایر باورهای قدرتمندکنندهات نیز میگردد.
دلیل اینکه افراد پس از اینکه نعمتی را به دست میآورند و پس از مدت کوتاهی به شکلی عجیب و غیر منتظره آن را از دست میدهند، همین باور عدم احساس لیاقت است.
به قول استاد عباس منش که می گوید “بیشتر افراد، باورهای خود را تغییر نمیدهند بلکه، می خواهند خواستههای جدیدشان را بر آن باورها منطبق سازند” و این اصلا امکان ندارد و نتیجهاش ساخته شدن یک باور محدودکنندهی دیگر است که باید بپذیری چنین چیزی در سرنوشت تو نیست و این برای از-ما-بهتران است!
به نظر شما، «از ما بهتر هم مگر هست!».
اگر همهی ما به یک اندازه به منبع ثروت وصلیم و به یک اندازه توان خلق زندگیمان را داریم، از ما بهتر کیست؟ چه کسی لایقتر از خودم برای استفاده از این نعمت میتواند وجود داشتهباشد.
بنابراین، اگر به دنبال تجربهی موفقیت مالی پایدار هستی، توصیه میکنم، خیلی جدّی تعهدی غیر قابل مذاکره را برای ریشه کن کردن این باورها و این رفتارها شروع کن.
خصوصاً در مواردی که مربوط به آموختن قوانینی است که زندگیِ ما را متحول میکند، حتی پرداخت تمام دارییمان نیز در برابر نتیجهای که کسب می شود، مبلغ ناچیزی به حساب میآید و حتی یک دقیقه به تعویق انداختنِ شروعِ این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید، چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد.
خشت اولِ موفقیت پایدار، از ساختن «باور به فراوانی و باور به لیاقت داشتن ثروت»، شروع میشود.
باور احساس عدم لیاقت در تجربه ثروت، یک شاهترمز است که، اگر بتوانی روی این ترمز کار کنی و آنرا اصلاح نمایی ترمزهای بسیارِ دیگری، به خودی خود برداشته میشود.
زیرا باور احساس لیاقت، شاهکلید عزت نفس است و از آنجا که عزت نفس، مهمترین توانایی است که به شما قدرت میدهد تا خودت را باور کنی و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و بخواهی از آنها ثروت بسازی، وقتی این ترمز برداشته میشود به مداری هدایت میشوی که میتوانی از تواناییها و علائقت ثروت خلق کنی.
به همین دلیل استاد عباسمنش همیشه شروع موفقیتهایش را به ساختن عزت نفسش مرتبط میداند و به این دلیل، صرف نمودنِ وقت برای ساختن باور احساس لیاقت، تا این حد برای شما مهم است.
خصوصاً اگر صاحب کسب و کار خودت هستی، داشتن راهنمایی مثل روانشناسی ثروت۳، برای رونق کسب و کارت، یک ضرورت است. در جلسات این دوره، استاد عباسمنش بهتر از هر جای دیگری، چگونگی ساختن باور احساس لیاقت را آموزش داده است.
زیرا تا زمانی که باور احساس لیاقت را بعنوان مدیر کسب و کارت نسازی و این باور را به روح و روان کسب و کارت منتقل ننمایی، فارغ از انیکه چقدر خدماتت عالی است و چقدر محصولت باارزش است، هیچ راهی به مسیر کسب و کارها سودآور نداری.
پس واقعاً ارزشش را دارد که چنین سرمایهگذاری سودآوری برای خودت و کسب و کارت انجام دهی.
زیرا این، مهمترین سرمایهی اولیه تو برای شروع و رونق دادن به کسب و کارت است.
زیرا اگر میدانستی نداشتن باور احساس لیاقت، مانع ورود چه نعمتهای بزرگی به زندگیات شده، اگر آب دستت بود، آن را کنار میگذاشتی و جهادی اکبر برای ساختن باور احساس لیاقت، به راه میانداختی.
فقط مسئله این است که ما هنوز هم درک نکردهایم که ما، خالقی هستیم که تمام اتفاقات لحظات بعدی را با فرکانسهای این لحظه خلق میکنیم. فرکانسهایی که خود را به خوبی در رفتارها و واکنش ما به موضوعات مختلف افشاء می کنند و حقیقت باورهای ما را به ما نشان میدهند .
اگر برای ریشهکن کردن این باورهای مخرب جهاد به راه نیاندازی، هر دقیقه و ثانیهای که با این باورها پیش میروی، این ریشههای محدودکننده، در وجودت عمیقتر میشود و شاخ و برگهای بیشتری تولید میکند و نتیجهاش این است که:
احساس میکنی سالهاست که در یک سطح متوقف ماندهای و هنوز پس از اینهمه تلاش، اوضاع مالی رضایتبخشی نداری. نتیجهاش این است که همیشه درگیر پرداخت قسطهای تمامنشدنی میشوی.
نتیجهاش این است که همیشه درگیر جور کردن هزینههای زندگیات خواهی بود. همیشه درگیر تلاش برای اخذ یک وام دیگر برای پرداخت قسط چند وام قبلی هستی و به این شکل اوضاع مرتباً پیچیدهتر و غیرقابلکنترلتر میشود و نمیدانی که این موضوع اول از همه از اینجا شروع شد که مشتاق داشتن خواسته هایت به صورت رایگان، ارزان و یا بهره مندی از یک تخفیف ویژه بودی.
این مانع خیلی ریز است و خودش را در قالب سود، زرنگی و زیرکی نشان میدهد اما خودمان بهتر میدانیم که این حقیقت ندارد.
حقیقت این است که هیچ لذتی بالاتر از این نیست که آنقدر ثروتمند باشیم که برای داشتن خواستهای، نیازی به حتی دانستن قیمت آن نداشته باشیم و فقط اگر آن را نیاز داریم، تهیهاش نماییم.
خصوصاً کالاهایی که ارزش افزودهشان بینهایت است. مثل کالاهایی که روح و روان ما را متعادل میکند و ما را به طبیعت ثروتمند و بینیازمان باز میگرداند و آن را به یادمان میآورد و ما را در مدار آن ثروتها قرار میدهد.
به همین دلیل تأکید میکنم حتی یک دقیقه به تعویق انداختن شروع این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد. زیرا هر ثانیهی شروع نکردن تغییر این باورها، بسیار برایمان گران تمام میشود و در هر ثانیه، ما را از ثروتهای بیشتری دور میکند و به ضررهای بیشتری نزدیک میکند.
فقط وقتی این ریشه را در وجودت دنبال میکنی، می فهمی که چه شاخ و برگهای تمامنشدنی ای دارد.
به همین دلیل است که استاد عباس منش در دوره ثروت ۱ و جلسات اولیهی ثروت ۳، تا این اندازه بر ساختن باور فراوانی تاکید دارد و می گوید وقتی این باور ساخته می شود، هزاران باور محدودکننده خود به خود از وجودت حذف می شود.
تا زمانی که این باور در وجود ماست، راهی به سوی موفقیت مالی پایدار و استقلال مالی پایدار به معنای واقعیِ بینیازی، نخواهیم داشت. زیرا ثروت یک امر ذهنی است؛ اول ذهن شما ثروتمند میشود و سپس آن ذهن ثروتمند، ثروت را وارد زندگی شما میکند.
ذهن ثروتمند، یعنی ذهنی که فراوانی را باور دارد و میداند که بینهایت ثروت برای همه در جهان وجود دارد، هرگز برای داشتن خواستههایش انتظار تخفیف را ندارد و با عشق، بهای خواستههایش را تمام و کمال میپردازد.
ذهن ثروتمند هرگز تجربهی خودش را به خاطر گرفتن تخفیف، به تعویق نمیاندازد.
ذهن ثروتمند هرگز داشتن خواستهاش را منوط به گرفتن تخفیف نمیداند و چنین ذهنی سبب هدایت فرد به مسیر ایدههای ثروتساز میشود.
به شما هم توصیه می کنم که اگر میخواهی که به موفقیت مالی پایدار برسی و به مدار ثروت دسترسی داشته باشی، کلا از همین حالا ذهنت را به روی دنبال تخفیف بودن برای داشتن خواستههایت ببند و آن را جزو خطوط قرمز زندگیات بدان.
بهتر است همیشه به جای اینکه بخواهی چیزی ارزان یا رایگان شود تا بتوانی آن را بخری یا داشته باشی، این باور را بسازی و این درخواست را از جهان داشته باشی که توان مالی تو بیشتر شود تا بتوانی هر چیزی را که میخواهی بخری. نه فقط دربارهی محصولات ما، بلکه در مورد همهی مسائل زندگیات و همه خواستههایت این باور را بساز.
زیرا وقتی این کار را انجام میدهید، و جهان جدیت شما در این موضوع را میبیند، دیگر شما را در مداری قرار میهد و شرایطی را تجربه میکنید که اول به شما توانایی خرید را میدهد و بعد آن خواستهی مورد نظر را به شما نشان میدهد.
زیرا این باور به تو احساس قدرت بیشتری میدهد و تو را به مسیرهایی هدایت میکند؛ و به استقلال مالیای میرسی که میتوانی در هر زمان، هر آنچه که مورد نیازت هست را بخری، بی آنکه نگران قیمتش باشی یا اصلا حتی به قیمتش نگاه کنی.
در هر صورت، اگر درباهی برداشتن این ترمز و ساختن باور احساس لیاقت، متعهد و مصمم هستی، دوره روانشناسی ثروت۳، منبعی کامل از آگاهیها خالص و ورودیهای مناسب برای ساخته شدن باور لیاقت داشتن برای نعمتها است.
هرچه بیشتر روی ساختن این باور کار کنی، احساس خودارزشی بیشتری میکنی. و این احساس به شما کمک میکند تا خودت و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و مهمتر از همه، به این فکر کنی که چطور می توانی از این توانایی ها ثروت بسازی و مهم تر از آن، ایده هایی را جدی بگیری و اجرا کنی که به خاطر این طرز تفکر به ذهنت خطور می کند.
حتی نمیتوانی تصور کنی که با ساختن باور خودارزشی،، چه سایه سنگینی از سر توانمندیهایت بر میداری که تا حالا اجازه شکوفا شدن به آن تواناییها را نداده بود.
زیرا بارها، خواستههایی در وجودت شکل گرفته بود تا بخواهی بخشی از توانمندیهایت را بروز دهی. هزاران ایده در راستای آن خواسته ها آمده بود، اما از آنجا خودت را ارزشمند نمیدانستی و از آنجا که فکر میکردی موفق ها همان از شما بهتران هستند، آن ایدهها و آن تواناییها را جدی نمیگرفتی که بخواهی برایشان اقدام نمایی. در نتیجه آنهمه شور و شوق که با آن خواستهها آمده بود، با سمّی به نام «باور احساس عدم لیاقت» در نطفه خفه میشد و به این ترتیب خواستههای بسیاری در وجودت تبدیل به رویایی دور و دراز شده است. صدهایی ایدهای که هرگز فرصت تحقق یافتن نیافتند و زیر سایهی سنگین باور عدم لیاقت ماندند و هرگز فرصت ابراز وجود نداشتهاست.
حالا زمان آن است که جهادی اکبر برای ریشه کن کردن کدی مخربی به نام «احساس عدم لیاقت در داشتن نعمتها» را در وجودت اصلاح کنی.
به همین بخش اعظمی از آموزش های دوره روانشناسی ثروت 1 اختصاص دارد به شناسایی این دو باور مخرب «باور به کمبود و باور احساس عدم لیاقت» و راهکارهای و تمریناتی برای تغییر این دو باور.
در دوره روانشناسی ثروت 1، شما به وسیله ی آموزش ها و تمرینات این دوره و خودشناسی ای که در این روند طی می شود، فرایندی تکاملی را طی می کنی برای تغییر شخصیت خود.
این تغییر ابتدا در ذهن و افکارت ایجاد می شود و سپس به اندازه ای که این نوع تفکر را جدی می گیری و در ذهنت می پرورانی و تمرینات را به همان شیوه ای که استاد از شما خواسته است انجام می دهی، رفتارها و راهکارهایت را تغییر می دهد. نگاهت به مسائل زندگی ات را تغییر می دهد. نگاهت به توانایی هایت را تغییر می دهد و مهم تر از همه ایمانت را برای قدم برداشتن، مسائل را حل کردن و مولد ثروت بودن تقویت می کند و در طی فرایندی تکاملی، به زندگی ات آنچنان کیفیت می دهد که ربطی به شرایط کنونی ات نداشته باشی.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و نتیجه ای که می توانی با عمل به آنها بسازی
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام ودروبه همه ی شماعشقا.ومخصوصاشخصی که این پرسش وپاسخ رومطرح کردوجواب دادکه یااستادعزیزم بودیامریم جان استاددوم.میخوام بگم واقعااااااعالیییییییییی بودواقعامطالب شگفت انگیزی بودواقعااین مطالب این فایل هاهمه گنج هایی ک باهیچ چیزتواین دنیانمیشه مقایسه کرد.این سایت سایت هدایت به همه چیزه.اصلاتاحالابه چنین باورهای مخرب نرسیده بود.خداخیرتون بده.من دانشگاه نرفتم وهیچ وقت طعم استاد رونچشیدم تااینکه خداشمااستادجان عزیزموجلوراهم قراردادخدامیخواست بهترین استاددنیاجلوراهم قراره بگیره.ک راه هدایت روبهم نشون بده.وهزاران بارشکرمیکنم بابت اینکه باشمااشناشدم.ازشماصمیمانه متشکرم واولین نفری هستین توزندگیم ک این قدرتاثیربیش ازحدداشتید.خداههمون به راه راست هدایت کنه امینعاشقتم استادعزیزم
سلام به گروه محترم عباسمنش و استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و بینظیر.
تمام این متن و خوندم و سرمو تکون دادم ،قبلا هم چند بار این متنو خوندم ولی ایندفه فرق داشت ،تازه بعضی از کلمات و جمله ها رو دارم میفهمم بعد از تضادی یک ساله که به علت عدم ادامه کار کردن روی خودم به وجود اومد و این بی انگیزگی دلیلش همین باور عدم احساس لیاقت بود ،چون بعد از سه سال کار روی بیزینس خودم درامدم داشت عالی میشد و یه جا برگشتم به خودم گفتم چرا من باید انقدر سود کنم و یکساله که هیچ پروژه ای ندارم و تازه میفهمم که چی شد ،خدا رو هزاران بار سپاسگزارم که بهم نشون داد و هدایتم کرد،از امروز تموم تمرکزمو میزارم تا این باور رو عوض کنم.
ببینید دوستان، وقتی یک جمله، مثلا عدم لیاقت ثروت، تجزیه و تحلیل میشه، قلب خیلی هارو بدرد میاره، چرا چون نمی دونستیم و بارها وبارها پولی رو که به سختی بدست آورده بودیم هدرش دادیم، حالا اگه بخواهی به گذشته فکر کنیم جز درد چیزی نصیبمون نمیشه، پس بیایید رو یک جمله دیگه متمرکز بشیم تا گذشته رو جبران کنیم. مثلا درآمد زایی درهر شرایطی ، کنترل امور مالی در سخت ترین شرایط ، یا حفظ سرمایه در بهران.
شاید این توجیح کردن درست نباشه و ذهن شما این مسئله رو قبول نکنه ولی برای من واقعا اتفاق جالبی افتاد،
من در ماه بیش از دوهفته بهم کار نمی دادند و به خودم می گفتم
این روزا همه بیکارند.
وقتی شروع کردم به تمرکز روی جمله ی درآمدزایی درهر شرایطی، بعد چند ساعت بهم الهام شد که اگه می خوای هرروز برای کار بهت زنگ بزنند باید، پرخوری نکنی، شاید باخودتون بگید چه ربطی داشت ولی وقتی شروع کردم به روزی یک وعده غذا خوردن، بعد 21 روز کارهایی بهم پیشنهاد میشد که همون کار قبلیمو انجام می دادم ولی دقیقا ده برابر بیشتر پول می گرفتم.
می خوام اینو بهتون بگم با تمرکز به اشتباهات گذشته هیچی درست نمی شه، با حلوا حلوا کردن هم دهن شیرین نمیشه، با عمل کردن به الهامات معجزه رخ میده،… ولی… دقت کنید…الهامات برای هر کس با فرد دیگه ای متفاوته، اگه به من الهام شد پرخوری نکنم، شاید به یکی دیگه الهام شه سرت رو کچل کن.
ضمنا الهامات رابطه مستقیم با علم داره، هرچقدر درمورد چیزی بیشتر بدونید، الهامات بهتری بهتون تلقین میشه.
تو پای در راه بگذار مپرس
خود راه به تو خواهد گفت که چون باید کرد.
عالی عالی.من تمام این باورهای مخرب رو داشتم و شاکی که چرا ثروت وارد زندگیم نمیشه.عاشقتونم استاد نازنین و همکار های بی نظیر تون.سپاسگزار خداوند هستم.
یک دیدگاه متفاوت گفتید منم چنین چیزی را دارم من وقتی اموزش میبینم هر اموزشی پول برام میاد نه با زمان زیاد بلکه با فاصله های کوتاه حتی وسط فیلم و فایل اموزشی هم واریزی دارم برای همین من انواع اموزش ها را میبینم مثلا امروز اموزش کاشت زعفران دیدم بااینکه نمبخوام انجامش بدم ولی بهم گفته میشه ببین و بعدش برام پول میاد
سلام به خانم شایسته عزیز
چقدر لذت بردم از این همه آگاهی. بخدا من گنج رو پیدا کردم. این مطلب از هر جواهری با ارزش تره. هر کلمشو باید با طلا نوشت و دورس رو الماس کاری کرد
من سالها با عشق به دنبال تخفیف بودم. نه تخفیفی که از فروشنده با چونه زدن بگیرم. اتفاقا از این مدل تخفیف خیلی بدم میومد و هیچ وقت انجام نمیدادم. ولی عاشق این بودم که یه جنسی تخفیف بخوره یا یه کد تخفیف پیدا کنم. من نزدیک ۲۰۰ تا کتاب صوتی خریدم که همشون با تخفیف ۷۰ درصد به بالا بود و با افتخار میگفتم که فلان کتابو با تخفیف ۱۰۰ درصد با ۹۰ درصد خریدم
وقتی میشنیدم فلان سایت به ۱۰۰ نفر اولی که کد تخفیف رو وارد کنه ۱۰۰ درصد تخفیف میده دیگه تموم بود، اصلا انگار دنیارو به من داده بودن که من فلان کتاب ۲۰ هزار تومنی رو رایگان خریدم
تو همه خریدام قیمتا و مقایسه میکردم و بخاطر اینکه از سایت ارزون تری بخرم گاهی از فروشگاه های اینترنتی تازه تاسیس میخریدم و بخاطر تجربه کم اون فروشگاه ها کلی مشکل بوجود میومد تا جنسم به دستم برسه. همیشه با خودم میگفتم کی میاد از دیجیکالا گرون تر بخره. درسته ضمانت بازگشت و هزار تا ویژگی مثبت داره اما فلان قدر گرون تره
خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که خدا منو هدایت کرد این گنج رو پیدا کنم بجای اینکه خرده نون هارو از رو زمین جمع کن. چقدر مریم خانم عزیز با قلم زیبا و دلنشون، قشنگ این موضوع رو توضیح دادن
من از وقتی ۱۲ قدم رو شروع کردم متوجه ۲ تا ترمز قوی درونم شدم. یکی احساس لیاقت و اون یکی باور فراوانی. قدم اول که گذشت، من مدارم بالاتر رفت و به لطف تمرینهای فوق العاده این دوره مثل ستاره قطبی، یه مقدار از جرم ها و آلودگیهای روحم تمیز شد و تازه چشمم شروع به دیدن زیباییهای اطرافم کرد. منو هدایت کرد به زیبایی های بیشتر بعد از ادامه این مسیر تو قدم ۲ تونستم بازهم به مدار بالاتری برم و به وضوح سنگینی همون ۲ تا ترمزی که گفتم رو حس کردم. انگار خودم رفته بودم به مدار بالاتر ولی یه پام بخاطر وزنه های سنگینی که بهش وصل بود تو مدار پایینی مونده بود.
برای همین آگاهانه تصمیم گرفتم که دوتا ترمز عدم احساس لیاقت و عدم باور به فراوانی رو بردارم. با ایمانا. خدا خواستم هدایتم کنه تا رفعش کنم. به یه سری فایلهای استاد درمورد ثروت هدایت شدم و سعی کردم عمل کنم و یکم احساس سبکی کردم. بعد ادامه دادم و به این مطلب هدایت شدم
دیدم خدای من اصلا عنوان و موضوع اصلی این مقاله دقیقا همین ۲ تا ترمز منه شروع کردم به خوندن و با هر کلمهای که میخوندم روحم جلا پیدا میکرد. با وجود اینکه ۲۵ سال دنبال تخفیف بودم اما هیچ مقاومتی نداشتم. انگار این حرفا رفت نشست جای درستش تو وجودم. انگار این مطلب رو فقط برای من نوشته بودن. ترکیبی از احساس خوشحالی و پشیمونی از کارای گذشته و ذوق و شوق برای سیل نعمتی که به زودی وار زندگیم میشه، داشتم
گفتم تمومه خدا هدایتم کرد اصل گوهر رو پیدا کردم
وسطای خوندن مطلب بودم که ایمیل اومد یکی از store های بازی سه گانه یه بازی معروف رو به مناسبت کریسمس رایگان کرده اصلا نمیدونین چجوری شیرجه زدم روی لینکش کلیک کردم تا برم اون ۳ تا بازی رو رایگان دریافتش کنم بعد چند ثانیه به خودم گفتم به به، به به این بود عمل کردنت این بود باور کردن و متحول شدنت و برای اولین بار در زندگیم به یه تخفیف حدودا ۱۰۰ دلاری که ۱۰۰ درصد رایگان شده بود، آگاهانه دست رد زدم و گفتم اگه برم بگیرمش که همه چیزو خراب کردم. من باید به این آگاهی ها عمل کنم تا خدا هم نعمت و ثروت رو وارد زندگیم کنه
خلاصه به سختی و با مقاومت زیاد بیخیال تخفیفه شدم و از همون لحظه نشونههای فوقالعاده ای رو دیدم از فرداش هروقت برام تخفیف ارسال میشد به راحتی نادیده میگرفتنمش و میگفتم نه تخفیف خط قرمز منه و من بخاطر تخفیف داشتن چیزی رو نمیخرم.
کم کم باورم قوی تر شد و امروز که چند روزی از این ماجرا گذشته باور فراوانی و لیاقت خیلی درونم بهتر شده و نمیدونین امروز چه موجی از نعمت وارد زندگیم شد ظهر پسرخالم با کلی خوراکی اومد و با لذت شروع به خوردنشون کردیم و دقیقا مثل بچه ها با خوردنشون داشتم تو ابرا پرواز میکردم. انگار دنیارو بهم داده بودن دوباره شب پسرخالم با کلی خوراکی و غذاهای بیشتر اومد و دوباره کلی لذت بردیم و شکرگذاری کردم. بعد شب به ذهنم رسید به پسرداییم بگم بجای اینکه این ماه برام پول کارایی که براش انجام دادم رو واریز کنه، برام یه بازی که بی نهایت دوستش دارم و وقتی بازی میکنمش خیلی خیلی لذت میبرم رو بخره. قبلا به صورت غیرقانونی ازش استفاده میکردم اما از مدتها قبل مخصوصا از اول ۱۲ قدم تصمیم گرفتم از نرم افزار های کرکی و غیر قانونی استفاده نکنم. برای همین کلی از نرم افزارها و بازیهامو پاک کردم و فقط از نرم افزارهای رایگان استفاده میکنم. با خودم میگفتم ایشالا رفتم آمریکا میخرمشون. اما بعد از خوندن این مطلب دیدم من یه پسردایی دارم که آمریکاست و اصلا از کارت بانکیش مدتها پیش عکس گرفته بود و برام فرستاده بود تا اگه چیزی لازم داشتم بخرم. اما من هیچ وقت این احساس لیاقت رو نمیکردم. اصلا نمیتونستم تصور کنم که از ایران به چیزی رو به دلار بخرم. همش میگفتم نه کلی پولش میشه یه بازی ۳۰ دلاری نزدیک ۱ میلیون تومن قیمتش میشه من با ۱ میلیون میتونم کلی چیزای دیگه بخرم که به قول مریم خانم عزیز، فقط زنده بمونم.
بعد از اینکه این چندروز روی فراوانی و احساس لیاقتم کار کردم، گفتم منکه دارم برای پسرداییم یه سری کارا انجام میدم و اونم برام پول میریزه، الان هم حدود ۷۰۰ تومن باید برام بریزه، قیمت بازی هم ۲۷ دلاره، خب بگم برام بخره گفتم بزار برای روحمم خرج کنم، لذت بردن هدف زندگی منه. بعد به پسرداییم گفتم اگه میشه این بازی رو بخرم و از حساب این ماهم کم کنم. گفت خله بگیر. رفتم بخرم یه دفعه پسرداییم پیام داد ولی نمیخواد تو حساب و کتابمون وارد کنی، اینو هدیه ای از طرف من بدون
نمیتونم توصیف کنم چقدر خوشحال شده بودم. میخواستم جیغ بکشم گفتم ببین من قبلا تو سایتا دنبال نسخه غیرقانونی این بازی بودم، این اواخر هم که به ذهنم رسید بخرمش باز سرچ کردم ببینم سایتای دیگه این بازی و به صورت قانونی ولی ارزون تر نمیفروشن؟ اتفاقا پیدا هم کردم. اما بعد از فهمیدن قانون و ممنوع کردن تخفیف، امشب به راحتی رفتم که از سایت رسمیشون با قیمت اصلیش بخرم و خدا بدون اینکه من کاری بکنم بهم رایگان هدیه دادش
امیدوارم این کار و این اتفاق خوب و درست باشه. به نظر خودم که درست بود چون من واقعا رفتم که بخرمش و بعد این اتفاق افتاد.
خلاصه الان کاملا این احساس رو دارم که به زودی تمام اون نرم افزارها، بازیها و سرویس هایی که همیشه آرزوشو داشتم رو بخرم الان باوردارم که خدا بینهایت نعمت و ثروت وارد زندگیم میکنه و من حتی تو ایران میتونم تمام چیزایی که نیاز به پرداخت دلاری داره رو به صورت قانونی و بدون تخفیف تهیه کنم
بازم کلی از مریم خانم عزیز و مهربون و فوق العاده تشکر میکنم که این مطلب بسیار ارزشمند رو نوشتن و کمک کردن تا من و هزاران نفر دیگه این ترمزهای ABS قوی رو برداریم و موجی از ثروت و نعمت رو دریافت کنیم و به خواسته هامون برسیم و جهان رو گسترش بدیم
ایشالا به زودی بتونم دوره های استاد رو از ایران به دلار تهیه کنم تا ارزش بیشتری براشون قائل بشم و جدی تر بگیرم و نتایجم بزرگتر بشه
خیلی دوستون دارم ❤️
سپاس از مثالهای واضحی که نوشتین. منم الان خونه خریدم و بی پول و بی ماشین شدم. اداره مون وام مسکن میده. اما نمیخوام بگیرمش تا جهان هدایتم کنه به ماشین یا اجناس دلخواهم.
ممنون از شما. امیدوارم شماهم به امید خدا کلی ثروت و نعمت وارد زندگیتون بشه و با بخش کوچیکی از ثروتتون ۱۰ ها خونه و ماشین بگیرین و کلی لذت ببرین 😃
بعدازخوندن این مقاله منم دقیقا حس شماروداشتم ودارم که خدای من چه دری به روم بازشده
چقدر زیبا نوشتن استادشایسته
چقدر حرفهادرست توقلبمون سرجای درستش قرارمیگیره
خدایاشکرت
دوست عزیز ممنونم ازکامنت قشنگت
حتما که لایق اون هدیه دلاری بودی
شادوثروتمندباشید
تو محبوب خدایی!
عزیز خدا، تو ان کسی هستی ک خداوند از روح خودش در او دمید!
ب گمانت این حرف کمی هست
ک تو قسمتی از خداوند هستی!!!؟
ک خداوند افتخار و لیاقت ان رو ب تو داد تا با قسمتی ازوجودش تو رو مفتخر ساخت!!؟؟
چ حقیقتی پشت این داستان پنهان است!!!
ک یک موجودی چنین امتیازی از خالق و و تنها رهبر هستی گرفته هست!!!
واقعا تو می توانی ب ارزش خود پی ببری!!!
واقعا می توانی تصورش را بکنی ک تو یک مخلوق ارشد در میان تمامی مخلوقات هستی !!
تو مقامت بیشتر از کل کیهان هست
تو ارزشت بیتشر از خورشید،ماه،ستارگان،آب
تو ارزشت بیشتر از ……..هر انچه ک فک می کنی از تو بهتر است.
هر انچه ک فک می کنی تو لیاقت ان را نداری
تو ارزشمندی زیرا زمین و اسمان مسخر تو شده هست، و این کلام خداست
تو ارزشمندی زیرا از روح خداوند در وجودت هست و تو قسمت از خدایی
تو ارزشمندی زیرا خداوند بعد خلق کردن تو ب خودش لقب بهترین خلق کننده رو داد و ب خودش احسنت گفت.
چون بهترین مخلوق و بی نقص ترین مخلوق را ب وجود اورده بود !!
شاید ارزش ما بیشتر از انی باشد ک در تصور ما بگنجد!!
اخه برایم عجیب هست خدای زمین و اسمانها
خدایی زیبایی ها
خدایی ک کهکشان ب این عظمت را خلق کرده و ب وجود اورده
نسبت ب انسان ارادت خاصی دارد…
قلب تو را خانه خود ساخت و تو اگر ان را باور کنی می توانی از طریق قلبت با او هم کلام شوی
در هر لحظه ک بخواهی و در هر دقیقه می توانی از طریق قلب با خدا صحبت کنی
تو ارزشمندی، این را با تک تک ذرات وجودت باور کن
باور کن ک تو لیاقت بهترین هارا داری
باور کن ک اگه غیر این بود تو با روح خداوند مشرف نمی شدی
اخه ما ک بهتر از خداوند نداریم
باور کن ک اگه غیر این بود تو نمی توانستی با خدا هم کلام شوی
باور کن تو بهترینی
تو عااالی، عااالی عاالی
باور کن ک تو دوست داشتنی ای
تو خواستنی ای
محبوبی
عزیزیی
تو ……. جلو اینه با قشنگ ترین کلمه ای ک می توانی ان را کاملا کن همراه با لبخند زیبا ب خود احترام قائل شو…..
در پناه خداوند زیبایی های شاد و موفق باشین
چقدرزیبانوشتی عزیز
بی شک توبهترینی….
ومن نیز🙂
ما لایق بهتررین هاهستیم فرزند خداهستیم شاهزاده ایم
سلام ودرود
عجب جمله ای:قلب تو را خانه خود ساخت
هرچقدر بیشتر درک کنیم فقط اون بالا بالاها خواهیم بود
الهی شکرت که هدایت فقط کار توست
سلام دوست عزیز هم فرکانسی چقدر عالی و با احساس نوشتی خدایا شکرت که هدایت شدم به این کامنت و اشک از چشمانم جاری شد خدایا شکرت
درود به خانواده صمیمی عباسمنش
حدود 15 روز هست که دوره دوازده قدم قدم اول را خریداری کردیم و از این بابت خداوند را بی نهایت سپاسگزاریم که به این مسیر هدایت شدیم. من و همسرم چند روزی ذهنمون درگیر این بود با توجه به اینکه در سال های گذشته درآمد خوبی داشتیم و زندگی خوبی هم داشتیم چرا از لحاظ مالی هنوز به چیزی که می خواهیم نرسیدیم؟!
این سوال رو مرتب از خودمون میپرسیدیم و از خدای خودمون خواستیم ما را هدایت کند و هدایت شدیم به این متن فوق العاده که پاشنه آشیل تمامی باورهای مان بود و احساس عجیبی سراسر وجودمان را فراگرفت که کلید را پیدا کردیم.
ما واقعا باور احساس لیاقت داشتن ثروت و نعمت را در خودمان ایجاد نکرده بودیم. هر چند که از نظر دیگران ما بهترین شرایط زندگی و روابط را داریم. تصمیم گرفتیم از امروز که 5 آذر 1400 هست روی این باور بنیادی کار کنیم.
فرمانروای کائنات را سپاس می گویم که اینچنین واضح پاسخ سوالات را در کمترین زمان می دهد. از استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز هم بی نهایت سپاسگزاریم که این مطالب ناب را برای استفاده کسانی که دنبال حقیقت هستند فراهم کرده اند.
خدایا هزار مرتبه شکرت که احساس بسیار خوبی داریم.
سلام به همگی
بعد هدایت شدن به این پاسخ و خوندنش الان که دارم اینارو مینویسم یه جوریه حالم……
.واقعیتش من چند روزه دنبال شال پاییزی برای خودم هستم و میخام بعنوان کادو برای همسر برادرم اسلیپر بخرم ولی تو پیج های اینستا که دنبال شال و اسلیپر بودم دقت کردم که من بعد اینکه از جنس خوشم اومد سریع میرم تا قیمت رو چک کنم……و اگه تا حالا سفارش ندادم بخاطر این بوده که میگفتم باید دنبال یه پیج با قیمت های پایین تر باشم…….در حالیکه من چند وقت هم هست باورهای غلطم درباره ثروت رو مینویسم…..و از خدا میخاستم تا کمکم کنه…اومدنم به این صفحه نمیتونه تصادفی باشه………..
.الان که خوندم دنبال تخفیف بودن باور غلط کمبود رو تداعی میکنه هم خوشحالم که این باور رو متوجه شدم و هم واقعیتش ترسیدم…
ترس از اینکه چقدر از این باورهای ریز تو وجودم هست که شناسایی شون میتونه سخت وزمانگیر باشه و نیاز به دقت زیادی داره…..
اما اینم بگم که من تو این سه ماه عضویت تو سایت شاید حتی یه بار هم به صفحه پاسخ به مسایل شما نیومده بودم…حالا که با قدرت تصمیم گرفتم تا روی باورهای ثروت کار کنم به این صفحه هدایت شدم …خدای خوبم هزاران بار شکر به درگاهت که اینقد حواست به همه چیز هست..حس خیلی خوبی دارم………شکرت که برای بالا بردن سرعتم و شناخت بهتر باورهام منو به این صفحه هدایت کردی……خدایا شکرت که ایراد کارمو بهم نشون دادی….برای کسی که دنبال هدایت باشه تو خیلی خوب حرف میزنی فقط کافیه خوب گوش به فرمان باشیمم…
..خدایا شکرت که بنده خوبی مثل استاد عباسمنش و همسرشون رو در مسیر من قرار دادی تا با دیدن شهود عینی با ایمان قویتر پیش برم….ممنونم از شما و ممنونم از خدای خوبم بخاطر شما
ب نام الله یکتا
یه باگی ک الان دراوردم،بعد خوندن مطالب این قسمت و کامنتای دوستان این بود ک یکی از دوستان عزیز،خانوم ‘مریم هلند’ نوشته بود ثروت زمانی بهت داده میشه ک برا خودت بخوای ش،وقتی براخودم خواستم ب وفور رسیدم،
جالب بود خیلی،جایی نخونده بودم ش قبلا،من خودم متوجه شدم ک این باگ و دارم،من تو خونواده ای بزرگ شدم ک از لحاظ مالی همیشه ب لطف الله اوضاع مون خوب بوده،تو فک و فامیل همیشه ب عنوان کسایی بودیم ک پولدارن و اوضاع مالی شون خوبه،دست شون ب دهنشون میرسه و حتی خیلیا برا کمک مالی ب پدرم مراجعه میکردن و میومدن پیش ایشون،فقط از وقتی ک یادم میاد همیشه مامانم پول لازم داشت،مامانم خانه دار هست و یه اختلاف نظر بزرگی ک همیشه با پدرم داشته این بوده ک مامانم بسیار بسیار ولخرجه و ابدا مدیریت پول و پس انداز و بلد نیست(باگی ک تو من و دوتا برادرای دیگه مم هست)،پدرمم همیشه سر پول دادن ب مامانم باهاش دعوا و اوقات تلخی داشت چون حتی اگه هر روز صبح ۵۰ میلیون تومن ب مامانم پول بده،میدونه ک اخرشب تمام پول هارو خرج کرده ک هیچی،ده میلیون تومنم بدهکاره،براهمینم مامانم همیشه متوقع و بدهکاره از همه و من یادم میاد حتی موقعی ک بچه بودم پول توجیبی هایی ک من و برادر بزرگترم از پدرم میگرفتیم ک مبلغ کمی هم بود ( یادمه هفته ای ۳۵۰ تومن بود) همونم مامانم ازمون میگرفت برا هزینه های خودش،درواقع اینطوری نبود ک ب زور ازمون بگیره ها،نه اصلا،ولی انقد از ندارم و پول لازم دارم و این حرفا بهمون میگفت ک از سر ترحم و دلسوزی پولامونو بهش میدادیم،بعدها ک من بزرگتر شدم یادم میاد ک حتی اگه یه چیز خوشمزه تو مدرسه بهمون میدادن یا بیرون با دوستام میخاستم بخورم این احساس گناه ک مامانم نیست ک اونم این خوراکی رو بخوره بامن بود و من و برادرم با این احساس گناه بزرگ شدیم،هنوزم مامانم همین جوری هست و من الان ک داشتم کامنتارو میخوندم یاد ماجرای زندگی خودمون افتادم،من الانم ک بزرگ شدم و دستم تو جیب خودمه و سالهاست دارم کار میکنم هم همینطوری م،یعنی یادمه خیلیی وقتا حقوق مو ک میگیرم برا مامانم واریز میکنم یه مبلغی شو،هنوزم ک هنوزه مامانم خیلی وقتا ک داریم صحبت میکنیم باهم مدام میگه ک پول برا لیزر و بوتاکس و مانیکور ناخن و مخارج دیگه م ندارم،با بابام هنوز دعوا میکنه سر پول گرفتن و همین ک ب کارتش پول میزنه پدرم بعد از کلی جروبحث و ماجراهای قهرهای طولانی مامانم،ب دو سه روز ک میکشه هیچی ازون پول نمونده و از مامانم ک سوال میکنم اون پول چی شد یه لیست بلند بالا از مخارج شو ردیف میکنه ک اصلا و ابدا توجیه نداره ب نظرم،مثلا یبار ک من ب کارتش پول زده بودم با پولای من رفته بود دخترخاله مو مهمون کرده بود و سگ شو برده بود برا کوتاهی موهاش (سگ دخترخاله مو) و براش تشویقی و لباس و فلان خریده بود،درصورتی ک خودش همیشه اظهار نیازمندی و بی پولی میکنه ولی باوجودی ک خودش هیچ شغلی نداره و هیچ پولی نمیسازه،از هیچ لارج بازی و لاکچری بازی و مهمون کردن دیگران هم نمیگذره،طوری رفتار میکنه ک انگار همین الان کلی پول تو حسابشه یعنی ثانیه ای ب فکر بعدش نیست ک اگه پولاش تموم شد چیکار میخاد بکنه چون میدونه ک همیشه یه منبع مالی هست براش،حالا یا با غرغر کردن از پدرم پول بگیره یا با برانگیختن احساس ترحم از من یا برادر بزرگترم یا بهرحال ب هر شکلی ک بود و تونست،البته ک چندوقتیه میونه شون با برادر بزرگترم بهم خورده و مامانم ازش خیلی شاکیه ک ایشون فرایند پول دادن ب مامانم و متوقف کرده و تو یه مغازه ی شال و روسری فروشی باهم کار میکردن و ب اختلاف مالی خوردن و مامانم دستگاه کارتخوان ب اسم حساب خودشو برده اونجا و برادرم دادبیداد کرده و درواقع خیلی محترمانه مامانمو از مغازه بیرون کرده،من و پدرم و خیلی دیگه وقتی ماجرا رو شنیدیم از زبون مامانم این کار برادرم و ب شدت محکوم کردیم ولی الان دارم فک میکنم ب اینکه من پای حرفای برادرم هیچ وقت ننشستم و نمیدونم مامانم چیکار کرده ک کارد ب استخون اون رسیده اخرش،یه اخلاق دیگه ای هم ک مامانم داره اینه ک هیچ وقت مسئولیت سرنوشت شو ب عهده نمیگیره،از وقتی ک یادم میاد همیشه داستان ازدواج و بچگیاشو زندگیشو جوری برامن و همه تعریف میکرده ک خودش در نقش یه قربانی بی گناه و بیچاره قرار بگیره و هیچ چاره و راه دفاعی از خودش نداشته و مجبور بوده تا الان ب این زندگی و این شرایط ادامه بده،درواقع تو حرفاش راجع ب داستان زندگی ش شما هیچ اثری از احساس مسئولیت،پذیرش اشتباه شخصی و باور ب خالق زندگی خودمون بودن نمیبینید،الان ک دارم فکر میکنم میبینم اگه هزینه های مامانم و برادر کوچیک ترم از رو دوش من برداشته شه،خیلیی خیلیی آسوده خاطر میشم و کلی میتونم براخودم و خواسته های خودم هزینه کنم و آرامش داشته باشم تو زندگی مالی م،انگار ک من همیشه تحت فشار بودم برا تامین هزینه های مالی خانواده م و باوجودیکه کسی مجبورم نکرده بوده ها ولی انگار خودم،خودمو موظف ب تامین هزینه هاشون میدونستم بخاطر احساس ترحم و گناهی ک در قبالشون داشتم ولی دارم فکر میکنم لزومی نداره ک من خودمو اذیت کنم و آزار بدم برا تامین هزینه های کسی،باید این باور و در وجودم ایجاد کنم ک هیچ کس،مسئول زندگی دیگران نیست و هرکسی ب همون اندازه ب نعمت ها و ثروت های بی کرانی ک تو جهان هست دسترسی داره ک من دارم،چون خدای من و خدای اونا هردو یکی هستن و خدا وهابه در هر صورت،برادر کوچیک ترم هم میتونه بره و کار کنه و هزینه های خودشو تامین کنه،درواقع اگه من فرایند پول دادن بی حساب و کتاب بهشو متوقف کنم حتی بهش کمک میکنم ک بخاطر رفع نیازهاش دنبال راه حل بگرده و کارکنه و پول بسازه براخودش چون سن و سالش طوری هست ک از الان میتونه و باید رو پای خودش واسته (۱۵ سالش هست)،درواقع این باگ امشب اومد تو سرم و همین الان ک دارم مینویسم صرفا و ب تصمیم جدیدی ک برا زندگی مالی م گرفتم فکر میکنم یه نفس از سر آسودگی میکشم،انگار ک بعد سالها شونه هام از زیر بار مسائل مالی خانواده م خارج شدن و من مجال اینو دارم ک براخودم بخام ثروت رو و براخودم خرج ش کنم،ایمان دارم ک اینطوری ب خیلی از خواسته هام میرسم و خیلی از خواسته هام محقق میشن،من حتی مسافرت های زیادی ک تنها میرم و غالبا تو بهترین هتل ها اقامت دارم،یه حس گناه همیشگی تو وجودم هست ک من براخودم پول خرج کردم و الان مامانم و برادرم نیستن اینجا کنارم تا باهم ازین سفر لذت ببریم،الان متوجه شدم ک کمک کردن ب خانواده خیلی خوبه ولی فرق میکنه ک با چه باوری بهشون کمک کنی،با احساس ترحم و گناه یا با باور فراوانی و حس سپاسگذاری و خوشحالی ک من خداروشکر پول میسازم ب وفور و کادو میدم مقداری شو ب خانواده م،نه اینکه وظیفه مه،نه اینکه با احساس گناه،با حس خوب و وفور نعمت،ازتون متشکرم دوستای عزیزم ک کامنت های زیباتونو بامن ب اشتراک گذاشتید،ممنونم استاد عزیزم و خانوم شایسته ی دوست داشتنی ❤
سلام به همگی ،سلام به استاد قشنگ و بانو بی نظیر بهشت،من هم این حس رو داشتم که باید به یکی از نزدیکانم کمک کنم تا هم آدم بهتری باشم و هم اینکه وظیفه انسانی ام هست با این باور که اون الان جایگاهش اینجا نیست و با کمک کردن من ،پیشرفت خواهد کرد اما بعدا با این باور که همه ی ما به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم،و هر کسی خدای خودشو داره که کمکش میکنه، این کمک رو قطع کردم ،هم من هم آبجی ام،و الان اون شخص خودش داره روزیشو از خدای خودش میگیره در کمال تعجب من و خواهرم که می گفتیم شاید نتونه،اما با قطع کمک های من و خانواده ام اون تونست به قول استاد بی پولی ،دربدری،گشنگی نیازه برای یه سری افراد تا به خودشون بیان،این مطلب رو در پاسخ به دوست خوبم نگار خانم نوشتم که من هم این تجربه رو داشتم اما در مورد دو باور احساس عدم لیاقت و باور کمبود ،میتونم بگم شروع آشنایی من با کلا این مسائل چه قانون جذب و چه بعدا سایت بی نظیرمون، همین داشتن احساس لیاقت و ارزشمندی بود که شروع کردم به ساخت این باور ،این موضوع مال حدودا ۵ سال یا بیشتر هست ،که شروعش با یه تلنگر بود برام که من فکر میکردم چون مادر هستم و در تمام سالهای زندگی ام به من یاد داده شده بود که مادر خوب و شایشته مادری هست که از خاسته های خودش بخاطر فرزندانش بگزره،و من باور کرده بود فقط این جوری مادر نمونه ای هستم ولا غیر،یه روز که طبق معمول برای خودم کم گذاشتم تا به دخترم بیشتر برسه مثلا شلوار ۱۰۰ تومنی مال من شلوار ۱۵۰ تومنی برای تو،یا مثلا این ماهی که خوب سرخش کردم برای همسرم باشه این ماهی شل و وارفته برای خودم ،به خودم اومدم دیدم این گذشت های من حالت وظیفه به خودش گرفته اصلا هیچ کس متوجه این گذشت من نمیشه که هیچ یه جورایی اگه انجامش نمی دادم مادر بدی بود آدم بده میشدم ،اون زمان اصلا قوانین رو نمی دونستم ولی یه نوری در قلبم همیشه بود که بهم رسوند که مسیرت اشتباه ،اشتباهی داری راه رو میری،برگرد از هر جا که رفتی برگرد اولش خوب سخت بود، آدم بده شدم ،مامان خود خواهی شدم ولی انجامش دادم هر چند اگه قانون رو میدونستم خیلی راه آسون تر میشد ولی شروع شد احساس لایق بودن احساس خود ارزشمندی،احساس اینکه هیچ کس از خودم ارزشمند تر نیست و همین جور رفت و رفت تا با استاد بی نظیرم آشنا شدم،که الان وارد سال سوم آشنایی ام با استاد جانم شدم،و روزی نیست که تا چشمهایم رو باز میکنم و بعد از سپاسگزاریهایم از ربم، بخاطر آشنایی با ایشون و بانوی بهشت ،از ربم تشکر نکنم،
احساس ارزشمند بودن احساس مهم بودن،برای خودمون ،نه برای دیگران ،فقط برای خودم ،وقتی تنهام وقتی هیچ کس خونه نیست بهترین نهار رو میپزم ،قبلا اصلا نهار نمی پختم می گفتم حالا یه چیزی می خورم ولی یاد گرفتم من ارزشمندم،وقتی میرم خرید بهترین جنس رو میخرم چون یاد گرفتم ارزشمند ،و الان بعد از دو سال کار کردن روی خودم متوجه یه باور بسیار محدود کننده شدم که اصلا فکرشو نمی کردم و اونم این باور بود که همیشه تو جمع دوستا،یا فامیل های نزدیک که صحبت از طلا به میون میومد من می گفتم، من طلا دوست ندارم، حالا مگه طلا چی هست😄😄😄امسال که در خودم احساس ارزشمندی رو بالا بردم و برای خودم به پلاک زنجیر طلا خریدم ،فهمیدم ای بابا من عاشق طلام،چون فکر میکردم من که نمی تونم بخرمش پس ذهنم میومد میگفت اصلا تو طلا دوست نداری،(قضیه گربه که دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف پیف بو میده)این یه ترمز قوی بود که با رسیدن به احساس ارزشمندی رفع شد،که البته باید روش کار کنم تا آخر عمرم،پس بازهم می رسیم به حرف بانوی بهشت خانم شایسته ی عزیزم که با رفع این احساس عدم لیاقت خود به خود خیلی از ترمز های دیگه حل میشن،خداوند رو سپاس گزارم که تونستم این تجربه رو به اشتراک بزارم امید و ارم مفید باشه برای خودم و بچه ها،سپاس فراوان از استاد قشنگ و خوش تیپم و بانوی بهشتی ،خداجون عاشقتم🌺🌺🌺
سلام نگار عزیز..
چقدررجالب منم دقیقا همین تیکه از کامنت یکی از دوستامون که نوشته بود (اگه ثروت رو برای خودتون بخواین وارد زندگیتون میشه)قفل کرده بودم و چه قدر منو ب فکر فرو برد و دیدم شما هم دقیقا در مورد همون تیکه از اون کامنت صحبت کردین…
من چقدر از کامنت شما درس گرفتم…
این ترمز کمک به دیگران و خانواده در من هست البته کمرنگ ترش کردم ولی میدونم هنوز هم بعضی جا ها این ترمزه خودشو نشون میده مثلا من میخوام برم مسافرت ولی دلم پیش خانواده ام هست و میگم کاش میتونستم اونا رو هم با خودم ببرم و این عذاب وجدان باعث شده ک من از مسافرتی که هنوز نرفتم لذت نبرم و یه بارم حتی میخواستم برم مسافرت ولی چون این احساس و این ترمز رو داشتم دقیقا ۹۰ سفرم کنسل شد….چ جالب الان که دارم اینا رو مینویسم متوجه این موضوع شدم…
و یه جا گفتین که همه ما به یه اندازه به نعمت ها دسترسی داریم (که این خودش باز داره عادل بودن خدا رو نشون میده) من با این حرفتون حس گناهم کمتر شد و حالم بهتر شد از سفزی ک در پیش دارم .خانواده من هم نیتونن هر کدوم از این نعمت هایی که خدا بهشون داده استفاده بکنن و اگه تضاد هایی براشون پیش میاد هیچ عیبی نداره چ بسا که این تضاد باعث پیشرفتشون بشه …
چقدر حالم الان بهتره…منم قبلا همیشه میگفتم پول در بیارم برا مامانم این کار رو میکنم برا خواهرام اینکار رو میکنم ولی الان رها تر هستم نسبت به قبل و اینکه گفتی فرق میکنه که با چه نیتی داری به خانواده ات کمک میکنی..با حس ترحم یا با حس سپاسگزاری به خاطر داشته هات … این حرفت خیلی به دلم نشست…
و من سعی میکنم روزی که خواستم به کسی کمک بکنم ب شکرانه داشتم نعمت هام باشه نه به خاطر اینکه دلم براش میسوزه …
چقدر این سایت خوبه و چقدر برای حضور شما دوستان عزیزم توی این خانواده سپاسگزار خداوندم هستم…
سلام نگار جان خیلی خیلی خیلی ممنونم که انقد واضح و صریح نوشتی چون این ترمزهایی که داری رو منم دارم و دقیق درک میکنم انشاالله که تا الان این حس هات رفته باشه و منم تلاش میکنم خیلی عالی تر بشم
سلام نوشای عزیزم
ممنون بابت این قدر آگاهی خوبی که به من دادی
منم دقیقا مثل شما احساس گناه دارم
مخصوصا نسبت به پدرم
مثلا زمانایی که با مادر و خواهر و برادرم بیرون میریم و ایشون سرکارن این حس گناه که ما درحال تفریح هستیم ولی ایشون دارن کار می کنن بیشتره
مرسی که منو متوجه این باور کردین
سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته عزیییز
اول از همه ممنونم برای این مقاله عالی که چشم هامون رو به روی خیلی مسائل باز کرد و دیدهای جدیدی رو ارائه داد.
در مرحله بعدواقعا از صمیم قلبم سپاسگذار خداوند هستم برای آشنایی با استاد بزرگوار ک این سایت آگاهی بخش. این مورد جزو شکرگزاری هایی هست که من هرروز انجام میدم.
به نظرم رسید چندمورد شکرگزاری که در کتاب معجزه شکرگزاری خانم راندابرن خوندم و عمل کردم و خیلی تأثیرگذار بود رو اینجا با عزیزان به اشتراک بزارم.
چون من خودم هم همیشه موقع خرج کردن خیلی حس بدی بهم دست میداد که پولام داره تموم میشه و سریع چک میکردم چقدر باقی مونده و از طرفی فکر میکردم افرادی که همیشه توی تخفیف خرید میکنن چقدر از نظر فکر اقتصادی قوی هستن در صورتیکه بعد فهمیدم لزوما اینطوری نیس.
۱_اولین شکرگزاری اینکه بعد از هرخرید به فاکتور و یا فیش نگاه کنید و بابت این قدرت و توانایی مالی که دارید برای رفع نیازها یا آرزوهاتون از خدا سپاسگذاری کنید و احساس شور و شوق و شادی داشته باشین.
۲_ یک اسکناس با هر مبلغی که دوست دارین و راحت هستین رو همیشه توی کیف پولتون بزارین یا همراهتون داشته باشین. میتونین هرروز اون پول رو نگاه کنید و بابت تمام پولهایی که به شما داده شده یا برای شما هزینه شده احساس سپاسگزاری کنید.
۳_یکی از اهداف و میزان پولی که برای تحقق اون نیاز دارین رو درنظر بگیرید، در دفترچهتان یادداشت کنید و خودتان را در حالی تصور کنید که همان میزان پول را داشته و در حال تحقق رویای خود و یا رفع نیازتان هستید سپس احساس لذت، فراوانی و قدردانی کنید.
ممنونم از استاد عزیزم و دوستان که تجربه های خودشونو به اشتراک میزارن. امیدوارم که مفید باشه
سلام نوشای عزیز
این اولین باری هست که دارم چیزی توی سایت استاد عباسمنش مینویسم. انگار بعد از چند ماه تازه دارم خودم رو جزو این خانواده میدونم و شما ها رو دوستان خودم. و برای اولین بار خواستم که آقای عباسمنش رو استاد خطاب کنم. واقعا هم کلمه استاد برازنده ی شون هست. من چند ماهی هست که عضو سایت شدم و با دیدن زندگی استاد و مریم عزیز حس آرامش و رهایی میگیرم. چیزی که خودم سالهاست که دنبالشم. یک زندگی آرام و ذهنی رها. من همیشه از وقتی که خودم رو شناختم عاشق طبیعت بودم، سفر به طبیعت و زندگی در طبیعت، و با دیدن تصاویر زیبایی که استاد از سفرها و محل زندگی شون میزارن دارم کم کم این باور رو که منهم میتونم این آرزوم رو زندگی کنم رو بوجود میارم. و دارم کم کم حس حسرت از نرسیدن رو تبدیل میکنم به حس لذت بردن و شوق رسیدن به آرزوهام.
نوشای عزیز این شوقی که در نوشته هاتون از باری که از روی دوشتون برداشتین رو حس کردم و خییلی براتون خوشحال شدم و ذوق کردم.
البته این پاسخ شما مال 2 سال پیش بوده و خیلی دوست دارم از وضعیت الان شما بدونم..
هرچند اگر در این مسیر قدم گذاشته باشید قطعا باید الان به جاهای عالیی رسیده باشید.
برای شما و برای همه ی دوستانم در این مسیر هدایت آرزوی موفقیت رو دارم.
و از استاد عباسمنش و مریم عزیز خیلی ممنونم که ما رو در این مسیر راهنمایی میکنن و دست هدایت خدا شدند.
خیلی خوشحال و سپاسگزار خدای مهربانم هستم. 🌹❤️
با سلام و خسته نباشین
ممنونم بابت پاسخ خانم شایسته و کامنتهای عالی دوستان
من نمیدونستم تخفیف گرفتن باور کمبود ایجاد میکنه
به لطف خدا هدایت شدم به این صفحه و یکی از ترمزهام رو شناسایی کردم.
ممنونم
سلام و عرض ادب
از نظرات دوستان عزیزم کمال استفاده را بردم،
در مورد احساس لیاقت خریدن اجناس:اگردر مورد جنسی تخفیف بخواهیم بگیریم اگر با احساس خوب بیان شود و به فروشنده توهین نشود و اورا تحقیر نکند عالی است چون خودمان هم احساس عالی داریم و مهارت در خواست کردن را تست کرده ایم ولی اگر وقتی میخواهیم تخفیف بگیریم خیلی اصرار بیش از حد در تخفیف گرفتن داشته باشیم که هم فروشنده و هم خودمان احساس بدی داشته باشیم آسیب بزرگی به خودمان زده ایم
درخواست تخفیف اگر طوری باشد که در دلمان با خودمان بگوییم من درخواست تخفیف میدهم حتی اگر فروشنده تخفیف هم ندهد چون من آن کالا را دوست دارم میخرم و در قلبمان احساس قدرت خریدن آن جنس را داشته باشیم حس لیاقت را داشته ایم و برعکس آن هم صادق است.
سلام دوست من
اصل جهان بر باورها و ارسال فرکانس هست
همین که ذهن شما بره روی درخواست تخفیف یعنی فرکانسی که ارسال میشه فرکانس کمبود هست و اساس اون فرکانس در این قالب در تجربه زندگی ما ظاهر میشه که اون خواسته وارد زندگی من نمیشه چرا ؟
چون فرکانس کمبود فرستادم و جهان هم اون خواسته رو وارد زندگیم نکرد
چرا وارد زندگیم نشد؟چون احساس لیاقت داشتن اون خواسته رو در خودم بوجود نیاوردم
همیشه از نتایج باید پی به تغیر باورها ببریم
خیلی ساده هست ولی درکش ممکنه کمی برامون زمان بر باشه
یعنی اگه خواسته ای وارد زندگیم نمیشه من باور به کمبود دارم،و چون باور به کمبود دارم احساس لیاقت داشتن خواسته رو هم ندارم در نتیجه وارد زندگیم نمیشه
باوراحساس لیاقت و باور به فراوانی یه جورایی همدیگه رو تکمیل میکنند
یعنی هر وقت شما باور به فراوانی پیدا کنی خودبخود باور احساس لیاقت هم یه مدار میره بالاتر، و وقتی باور احساس لیاقت داشته باشی چون داری خواسته هات رو تجربه میکنی دوست داری یه راهی پیدا کنی تا بیشتر تجربه اش کنی و در نتیجه باور فروانیت هم تقویت میشه
راستش توی این روزها کنترل ورودی ها سختتر شده . حجم اخبارمنفی رفته بالا. من دیروز رفتم فروشگاه با احساس فراوانی خرید کردم اما سایه سبکی از اینکه میگن فلان اقلام گرون شده توی ذهنم بود. خوشبختانه من اقلام مورد نیازمو با قیمت قبلی خریدم و تلاش میکردم درگیر نشم . اما هنوز به بعضی کالاهای مورد علاقه م که مخصوص مراقبت ویژه پوست بود به چشم غیر ضروری نگاه میکردم . و سعی میکردم بگم اینو واقعا نیاز ندارم ، بخرم میمونه و سعی میکردم با این حرف حس عدم لیاقت به خاطر قیمت بالای اون رو توجیه کنم. خیلی وقتها از خوراکی های مورد علاقه م چشم پوشی میکنم ، میترسم پول برنگرده. توی همین چند روز که چیز خاصی نخریدم ، هیچ ورودی هم نداشتم .کاش پاشنه آشیلم رو پیدا کنم. یادمه بچه بودم خواهرم دمپایی گرون برام خرید ولی واکنش پدرم جوری بود که شدیداً حس عدم لیاقت برای کالای مرغوب رو بهم منتقل کرد . گرچه پدرم بعدا برام ساعت گرون قیمت خرید اما اون خاطره کودکی با من بود و باعث میشد فکر کنم: اینو که به من نمیدن ، کی میاد این چیزا رو به ما بده ؟نه بابا حالا همین قدرم بدن از سرمونم هم زیاده . ما کجا اونها کجا . اینها پشتش به خلوار حس بی لیاقتی برای داشتن نعمت خوب هست و با همین فکر وقتی وارد زندگی مشترک شدم ، چون باورهام بر همین اساس رشد کرده بود ، با وجود تمکن خانواده م ، با یک مرد فقیر ازدواج کردم، که به سختی می تونست شکم مارو سیر کنه و درآمدش کفاف سایر امور خانواده شو نمیداد . وقتی میخواست یک چیزی برام بخره باید همیشه دست پایین رو میگرفتم و به همون مقدار پست و اندک سعی می کردم خودمو راضی کنم ، درحالی که اصلاً راضی نبودم و هر لحظه تمرکزم روی این قضیه بیشتر میشد و دنیا هم از همون جنس اتفاقات رو برام پیش می آورد و من همیشه از خودم سوال میکردم ، چرا من که انقدر زن قانعی هستم اما باز هم همسرم سعی نمیکنه خدمات بیشتری به ما بده، ما باید از مواد غذایی ارزون استفاده کنیم . مهمونی نریم تا مجبور نشیم مهمونی بدیم و این تمرکز منفی من و همسرم روی مسائل مالی باعث شده بود هر روز بیشتر از قبل غرق در این مدار بشیم. امیدوارم یه روزی بیام بنویسم دوستان من موفق شدم حس لیاقتم و احساس کمبودم رو برطرف کنم و از دستاوردهام بگم . انشالله 💐💐💐💐💐💐💐
سلام به خانوم شایسته عزیز و استاد عزیزم
خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم به خاطر الگو هایی که دیدم ( خیلی دوست دارم هدایت بشن به این مسیر زیبا )
اون دو الگو پدر و مادرم هستن با اینکه شاید اکثر باور های مخرب رو از پدر مادرم دارم ولی خدارو شاکرم که به من با نشون دادن تضادش خیلی از درس ها رو یاد داد و به قول معروف ادب از که آموختی از بی ادبان
این رفتار رو خیلی تو مادرم و کمتر در پدرم دیدم و اون موقع هایی که با مادرم میرفتم خرید رو یادمه که کلی چونه میزدن ( باز خداروشکر مادرم زیاد بحث نمیکنه ) و همش میگفتم خدایا این چه کاریه پول رو بده تموم شه بره دیگه اخه طرف تهش بگه 10 تومن کمتر اصلا 20 تومن چه تاثیری داره در زندگی ما یا اون طرف.
و مثلا داداشامو میدیدن که به دلیل همین تضاد عزیز موقع خرید درجا پولو میدن یا تهش میگن اگه راه داشت تخفیف بده و کارتو میدادن به فروشنده و این تضاد چقدر ارزشمنده واقعا و خدارو شکر باعث شد منم به این مسئله پی ببرم و موقع خرید (بدون آگاهی از این باور) قیمت محصولی که میخواستم بخرم رو میپرسیدم و میدیدم دارم آیا یا نه کمتر حساب میکردم که خب ارزش داره بخرم یا نه ، اگه بعدا چیزی بخوام بخرم پول دارم یا نه ، خداروشکر درجا میخریدم چون خیلی به این حسم اهمیت میدادم چیزی میخواست براش فراهم میکردم و نمیزاشتم این حسرت تو دلم بمونه
ولی خب از اونجایی که این باور ریشه ای هست و یه جاهایی خودشو نشون میده اگه بهش رسیدگی نشه
من خدارو هزاران مرتبه شکر بعد از یک سال کار کردن بروی فایل های دانلودی تونستم قدم اول رو بخرم (که خیلی زودتر میتونست اتفاق بیوفته ولی نیاز داشتم به یاد گرفتن یک سری درس ها و تکامل)
بعد زده بود 30 روز مانده تا تخفیف
اواسط قدم اول من باز ورودی پول داشتم به لطف خدا و میتونستم بخرم ولی اون حسی که گفت قدم اول رو بخر نگفت الان وقتشه بخر میخواستم قشنگ ازش استفاده کنم آماده باشم برای قدم بعد
بعد این شمارش معکوس هرچی به صفر نزدیک میشد و چشمم بهش میخورد میگفت بگیر دیگه الان پولت تموم میشه یا تخفیف میره دیگه پولت نمیرسه و من میگفتم نه خدایی که این یک تومن رو رسوند و بقیه اش رو هم میرسونه اگه ده برابر هم بشه میتونم بخرم به وقتش
تا اینکه صفر شد و گفت حیف از دست دادی و الان چیکار کردی پولتو الکی خرج کردی و با دوستم هم صحبت کردم همینو گفتم گفتم پولم نمیدونم چیشد باد هوا شد ولی الان فکرشو میکنم هرچی نیاز داشتم خریدم هرچی دوست داشتم داشته باشم و یا نیازم بود برای کارم
این کش مکش همش هست و خب الان خداروشکر هدایت شدم به اینکه بینهایت فراوانی وجود داره و من برای خودم لایق بودم که اون محصولات رو خریدم و دارم خداروشکر یاد میگیرم روند باور سازی ، پول پس انداز کردن که با پول دوست بشم
یک کاری انجام دادم که خیلی تو دیدن فراوانی بهم کمک میکنه با دیدنش
رفتم از روی پل عابر تایم لپس گرفتم از خیابون شهر به مدت نیم ساعت یا یک ساعت
و باورتون نمیشه اینقدر ماشین رد میشه اینقدر رد میشه با سرعت که اصلا تو ذهنم نمیاد که بگم حدودا چقدر ماشین میتونه باشه این میتونه خیلی تو ایجاد باور فراوانی کمکتون کنه یا دیدن خونه هایی که درحال ساخته خدارو شکر تو گرگان تو راسته صیاد هر دو ماه یا سه ماه یک زمین تبدیل میشه به ساختمون خدارو هزاران مرتبه شکر اینقدر فراوانی وجود داره و تازه هم به فروش میره هم رهن میشه جایی که لب جاده عه اسفالت هنوز نشده کوچه هاش تازه دارن میسازن
خداروشکر برای امروز یک روز عالی امیدوارم این مطالب کمکتون کنه
شاد و پیروز باشید
سلام دوست عزیز
به نظر من وقتی برای بهای یه کالا و محصولی ، خود فروشنده به هر دلیلی ،تخفیف گذاشته و ما هم شرایط پرداختش رو داریم چرا قبول نکنیم ؟
مثلا بعضی از فروشگاههای لباس و ……. ، تو یه فصلهایی از سال پوشاک و یا اجناسشون رو با تخفیف ارائه میدن ، مثلا نزدیک به پایان فصل هست یا طرف میخواد مغازشو جمع کنه و ……..
آیا شما اگه به قصد خرید اون اجناس بری بیرون و تو مدارشون باشی و از این دست فروشگاهها سر راهت قرار بگیره که جنس مورد نظرت رو با تخفیف ارائه میدن ازشون خرید نمیکنی و میگی نه من باید از جایی خرید کنم که تخفیف نداره ؟
استاد عباس منش هم موقع خرید ملکهاشون یه قیمتی رو پیشنهاد میدادن و میخواستن با قیمت مد نظر خودشون به ملکی هدایت بشن که علاوه بر اینکه تموم آپشنهایی که میخواستن رو داره قیمتش هم فلان قیمت باشه .
این یعنی اینکه باید رها باشیم تا از بهترین مسیرها به بهترین شیوه و قیمت به خواستمون برسیم . نه اینکه از حقارت بار ترین مسیرها مثل فکر کردن به تخفیف گرفتن و تخفیف داشتن به خواستمون برسیم که به قول دوستان نشانه بی لیاقتی و کمبود هست.
به نظرم وقتی شما در مدار تخفیف برای خرید قدم بعدی قرار گرفتی و شرایط پرداختش رو داشتی ، اگر خرید رو انجام میدادی از باور اشتباه کمبود و بی لیاقتی نمیبود، به شرط اینکه واقعا پول تو حسابتون رو برای نیازهای اولیه و ضروری احتیاج نمیداشتید ، ضمن اینکه نوشتید (پولم نمیدونم چیشد باد هوا شدولی الان فکرشو میکنم هرچی نیاز داشتم خریدم هرچی دوست داشتم داشته باشم و یا نیازم بود برای کارم ) من برداشت کردم که جلوی خودتون رو برای خرید قدم بعدی که تخفیف داشته گرفتید که از سر باور کمبود و بی لیاقتی نباشه .
به هر حال به نظرم اگه تو مداری باشیم که فروشنده خودش تخفیف گذاشته و ما هم براحتی از پس پرداخت هزینه اش برمیایم اتفاقا نشونه اینه که در مسیر درست هستیم رو باورهایمان کار کردیم
ولی وقتی از اول با نیت گرفتن تخفیف میریم خرید یا منتظر اینیم که تخفیف بذارن و خریدمون رو به تعویق میندازیم نشونه بی لیاقتی ماست و اگه در زمان برخورد با تخفیف اون جنس پولشو نداشته باشیم با قرض و قوله بخواهیم تهیه کنیم که پول کمتری داده باشیم باور کمبود به شدت در ما خودشو نشون میده .
درود به آگاهی شما خانم میرزایی دقیقا درست فرمودید
من از زمانی که روی این دو باورکمبود و عدم لیاقت شروع کردم به کار .
نشونه های خوبی رو میبینم .
وقتی ما با احساس لیاقت و بدون هیچ کمبودی فقط به این فکر میکنیم که اون چیز یا وسیله یا هر نیازی که داریم رو درخواست میکنیم همین .
و رهاش میکنیم و اگر نزدیک به مدارمون باش خیلی زود دریافت میکنیم
یه مثال بزنم مهر تایید باش به مطالب شما خانم میرزایی .
همسر بنده خیلی خیلی دوست داشت بینیشون رو جراحی کنن و همیشه بخاطر اینکه پولشو نداشت فقط میگفت چی می شد من بینیمو جراحی کنم خدا چرا من پولشو ندارم و هر روز به دنبال دکتر و اشخاصی بود که بینی شون رو جراحی کردن باهاشون صحبت میکرد و همیشه هم افسوس میخورد که پولشو نداره و نمی تونه.
من یکبار بهش گفتم عزیزم میشه به پولش فکر نکنی یه قرار مشاور با پزشک بزاریم حالا بریم پزشک مناسبش رو پیدا کنیم خدا بزرگه پولش جور میشه نگران پول نباش
شما باورتون میشه،! اما اونایی که با قوانین آشنا نیستن درکش نمی کنن .
هدایت شدیم به پیج یک پزشکی که خیلی عالی و حرفه ای از نمونه جراحی هاش و خدماتش با اعتماد به نفس محتوا تولید کرده بود با مدرک.
خلاصه من گفتم احساس خوبی به این پزشک دارم یه وقت مشاوره بگیر . من این و گفتم و مهمونی دعوت بودیم رفتیم خونه مادرم
حرف جراحی بینی افتاد و مادرم گفت واقعا می خوای جراحی کنی خانم گفت آره خیلی مطمعن هستم گفت دکتر چی گفت وقت مشاوره گرفتم و مادرم گفت من پولشو میدم برو جراحی کن من و خانمم جا خوردیم خانمم اصلا باورش نمی شد که زنان جراحی رسیده به خواستش رسیده . خیلی احسا خوبی داشت و درکش میکردم .
و من یادآور شدم که دیدی گفتم به فکر پول نباش خدا بزرگه برو جلو ، چقدر زود چقدر سریع می تونه نتیجه بده .
و جالب اینجاست که وقتی رفتیم مشاوره پزشکی که هماهنگ کردا بودیم یه پزشک فوق العاده خداوند برامون معرفی کرد و اون روزی که ما هدایت شدیم به مطب خیلی شلوغ بود و متوجه شدیم بعد اینکه مشاوره گرفتیم و با رضایت قبول کردیم که همون دکتر جراحی رو انجام بدن .
و موقع رزرو متوجه شدیم خانم دکتر یک هفته بود که تو تخفیف بودن و ما نمی دونستیم که هزینه ۳۰ میلیون شد برای ما ۲۳ میلیون همه این نشونه ها به من ثابت کرد که مسیر درسته نتیجه رو من می تونستم حدث بزنم که چقدر عالی میشه و همونطور شد .
از این مثال ها فراوان دارم ..
من آموزش دیدم که به کمبود فکر نکنم با احساس لیاقت بهترینها رو درخواست کنم و هیچ شکی در اجابتش نداشته باشم و کافیه کوچک ترین قدم براش بردارم و قدم بعدی روشن میشه .
وقتی ما نشونه هارو کشف میکنیم و به سمتشون حرکت میکنیم پله پله در مسیر خواسته با ایمان و احساس خوب بدستش میاریم چطوری از چه طریقی توسط چه شخصی به ما اصلا ربطی نداره .
در پناه الله شاد و سلامت موفق و پیروز باشید
سلام آقای شریفی
خدا رو شکر که در رهایی کامل روی باور فراوانی و احساس لیاقت خودتون کار میکنید و امیدوارم به همه خواسته هاتون بسیار عالی و از آسونترین راهها برسید .
من دوباره کامنت دوست عزیزمون آقای زمانی رو خوندم و متوجه شدم ایشون متظورشون از استفاده نکردن تخفیف قدم دوم این بوده که قلبشون به این خرید در اون زمان تایید نداده .
این جملشون :
( اواسط قدم اول من باز ورودی پول داشتم به لطف خدا و میتونستم بخرم ولی اون حسی که گفت قدم اول رو بخر نگفت الان وقتشه بخر میخواستم قشنگ ازش استفاده کنم آماده باشم برای قدم بعد)
و من با عجله کامنت ایشون رو خونده بودم و خوب متوجه نشده بودم .
به هرحال این عجله باعث شده بود که به درست یا نادرست بودن استفاده از تخفیف با توجه به قانون کمی بیشتر فکر کنم و خودم به سوالات درون خودم پاسخ بدم .
امیدوارم درک و منطق صحیحی بوده باشه .
سلام به مریم بانوی شایسته
خدایا عجب چیزهایی گفته شد باورم نمیشه واقعا در این 50 سال همش اشتباه کردم … اشتباه کردم.
از وقتی یادم هست همیشه از دادن پول به خواهرها و برادرانم دریغ نمی کردم
حتی در مدرسه با وجود اینکه عاشق ساندویچ کالباس بودم هیچوقت نمی خریدم و پیش خودم میگفتم پولش را نگه دارم شاید کسی لازم داشته باشه. خدایا این همه فداکاری ….
حتی وقتی ازدواج کردم هم همین طور بودم. 24 سال سابقه کار دارم ولی شاید باور نکنید در این 24 سال حتی یک انگشتر برای خودم نخریدم. چون حقوقم را برای بچه هام، خواهرام و برادرام خرج میکردم و به اونا میدادم.
هر وقت نیاز ضروری به خرید چیزی داشتم با ترس و لرز برای خودم میخریدم و اصلا از خریدش لذت نمی بردم.
بله همیشه دنبال گرفتن تخفیف بودم.
شاید باور نکنید پول سنوات کاری ام را هم به خواهرام دادم که بعد از چند سال میلغ کمی از آن به من برگردانده شد.
وای خدایا یعنی در این 50 سال اشتباه کردم.
امروز به این فایل هدایت شدم ولی احساس بدی به من دست داد از طرفی خوشحال شدم که متوجه اشتباهاتم شدم ولی از طرف دیگر خودم را احمقی بیش نمی دانم.
ولی باز هم یه علامت سوال بزرگ در ذهنم به وجود آمد!!
یعنی کمک کردن به اعضای خانواده درست نیست!!
پس این همه سفارش کمک کردن به دیگران خصوصا اعضای درجه یک خانواده چی میشه!!
من گیج شدم لطفا راهنمایی کنید.
با سپاس
مریم
کمککردن خوبه ولی اگه احساس ترحم باشه غلطه و تو فقط ده درصد یا بیست درصد درامدتو باید کمک کنی و اگ خیلی بیش از حد هم بخوای پولتو به دیگران بدی طوری که لباس های موردعلاقه جواهرات موردعلاقه سفر،شلوار،رستوران،کافه و باشگاه موردعلاقت رو نداری ینی خودتو شایسته این پولها نمیدونی و خب قاعدتا یا جذب ثابت میشه و یا حتی کمتر
سلام افرا جان
الان هم که درآمدی ندارم همچنان توقع دارند که بهشون پول بدهم.
البته از قبل خیلی بهتر شدم. سعی می کنم جواب منفی بدهم.
ممنونم
سعی نکن قشنگ بگو نه من خودم وسایل نیاز دارم اگ ناراحتم شدن که شدن اگ واقعا دوستت داشته باشن چرا باید بخاطر اینکه تو چیزیو ک نیاز داری میخری واسه خودت ناراحت بشن:/ جز اینکه دور از جون شما یه مشت فرصت طلب باشن که اونموقع این افراد تو زندگی شما نباشن خیلی بهتره🤷🏻♀️💞
مشکل اینه که دلم براشون میسوزه.
چون همیشه با آه و ناله از من درخواست میکنند.
و حرفشون اینه که: بچهها ت اینجا نیستند و خودت هم نیازی نداری و …
ولی حق باش شماست باید جواب منفی بدهم. ممنون از شما
البته متاسفانه کارم را از دست دادم و بیکار شدم.
با توجه به سابقه کاری ۲۴ سال در چاپ کتابهای دانشگاهی و دقت بسیاری در کارم، الان بیکارم.
عاشق کارم بودم. نمیدونم چطور میتونم این مشکل را حل کنم. 😢😢
البته هر روز در ستاره قطبی مینویسم و منتظرم خدای خوبم مرا به سمت یک شغل خوب و عالی هدایت کنه.
امیدوارم بتونم این کار خوب را جذب کنم.
به امید روزهای خوب
🤗🤗
افرا جان، دوست خوبم خیلی خوشحال شدم که پاسخ دادید. 💕💕❤️
مریم عزیز ازت ممنونم به خاطر هینتی که به من دادی. یادم انداختی منم توی مدرسه دلم ضعف می کرد اما گاهی که حتی پولشو داشتم هم ساندویچ کالباس نمیخریدم. چون مامانم همیشه به من قسمت درجه دو و سه غذا رو میداد و این باور رو پیدا کرده بودم که شایستگی شو ندارم. یادم نمیره همیشه دلم اسمارتیز مینو میخواست اما دلم نمیومد بخرم ، میگفتم گرونه. وقتی یک زن بالغ شدم و آگاهیم رشد کرد فهمیدم باید با تمرین آشتی با کودک درون این حس های بی لیاقتی رو از بین ببرم . رفتم برای خودم پشمک چوبی و اسمارتیز خریدم ، دقیقا همون مدل که دلم میخواست.چند تا ما. دیگه که بچگی از ترس مواخذه بزرگترها نرفته بودم سراغش هم رفتم و این سد و تابوی سن و سال رو شکستم. باور نمیکنید چقدر روحیه م عوض شد. سال ۹۱ پدرم هزینه سفر به مکه به من داد اما من توی مکه هم دنبال فروشگاه های ارزون بودم، برای خودم چیزهای ارزون خریدم . اما برای خواهرم یک پیراهن گرون خریدم . میگفتم نه من نباید لباس گرون بپوشم ،لباس گرون مال پولدارهاس. با اینکه به من میگفتند این پیراهن به خودت بیشتر میاد اما اهمیت ندادم و دادم به خواهرم. وقتی هم میرفتم سلف هتل بیشتر خوراکی های میز بغل که بلا استفاده بود رو بر می داشتم . بعدا پشیمون شدم . و الان هر جا میرم با حس فراوانی برخورد میکنم . خوراکی گرون بیاد تو خونه ، عادی برخورد میکنم ، میل داشته باشم میخورم ، نداشته باشم ، اهمیت نداره برام که ممکنه تموم شه یا دیگه نیاد
سلام خدمت شمادوست گرامی
عرض کنم خدمتتون که کی گفته کمک کردن به دیگران بده اشتباه نکنید دوست عزیز کمک کردن به دیگران و باز کردن گره از کار دیگران لیاقتی می خواد که خدا نصیب هر کسی نمی کنه .ولی اشکال کار شما این بوده که عزت نفس پایینی داشتید و به دیگران بیش از خود اهمیت می دادین توجه به دیگران معنیش این نیست که آدم خودشو فراموش کنه در واقع شما تو این مقوله دچار افراط و تفریط شده اید.شما همونقدر که برای نزدیکانتون و نیازهای اونا ارزش قایل بودین باید دو برابر اونو برا خودتون هزینه می کردین.انشاالله خدا به آگاهیهای همه مون را بالا ببره تازندگی موفق توام با ثروت و آرامش داشته باشیم و همواره در راه درست قدم بگذاریم.
سلام دوست عزیز. بهترین ها برای شما.تا جایی که من یاد گرفتم از آموزه های استاد. کمک کردن ب دیگران وقتی ارزش داده که تو از خودت نکنی بدی به دیگران.اگر خودت نیاز نداشتی و دادن اون پول بهت آسیب نمیزد یعنی مشکل برات ب وجود نمیآورد خودت از همه نظر اوکی بودی با این باور که کمک کردن من باعث میشه پول و نعمت بیشتری وارد زندگیم کنه نه از سر دلسوزی یا اینکه اگر من کمکش نکنم بدبخت میشه یا من وطیفه دارم یا هر چی. باید با باور فر اواني و با احساس خوب به کسی که به کمک تو نیاز داره و بهت گفته از اطرافیان درجه یک و آشنایان نه کسی که نیاز نداره یا بهت نگفته . میشه با این شرایط کمک کرد خیلی همخوبه.
موفق باشيد
سلام دوست عزیز
منم تازه با این موضوع مواجه شدم که درخواست ثروت برای خودم داشته باشم نه بقیه
و دارم بهش خیلی فکر میکنم و بنظرم واقعا یکی از باورهای منفی منم هست
چیزی که من از این متن و کامنتها متوجه شدم در جواب به سوالتون
اینه که کمک کردن خیلی خوبه
خیلی زیاد و ما نباید هیچوقت دست برداریم ازش
اما بحث کمک کردن نیست
بحث اینه که وقتی ما پولی داریم و خرجش نمیکنیم برای خودمون و میذاریم کنار تا به کسی کمک کنیم. دو تا باور منفی شکل میگیره
اینکه یک به فراوون بودن دنیا اعتماد نداریم.که اگر برای خودم خرجش کنم پولم تموم میشه و دیگه نمیاد دستم تا به کسی کمک کنم.
و دو من خودم رو لایق نمیدونم و ارزشمند نمیدونم. چون اگر من خودمو ارزشمند بدونم برای خودم خرجش میکنم
چیزی رو از خودم دریغ نمیکنم بخاطر دیگری
و زمانی که اون عزت نفس کامل رو داشته باشیم که همیشه خودمون رو اولویت قرار بدیم در این صورت دنیا میفهمه .چون اینو بهش ثابت کردیم (با مقدم دونستن خودمون نسبت به همه)
حالا همه چی رو در اختیارمون قرار میده و ما پول بیشتری در میاریم که بیشتر به خودمون برسیم و ظرفمون سوراخ نمیمونه چون داریم واسه خودمون خرج میکنیم و به خودمون بها میدیم و حالا پول بیشتر که داریم
پس به راحتی بدون اینکه از خواسته های خودمون بگذریم
اول به خودمون میرسیم و بعد کمک میکنیم به دیگران.
یعنی اونقدری پول هست و داریم که به خودمون برسیم و باز هم اضافه بمونه و فراوون باشه
و دیگه اینجا کمک کردن به کسی خلا تو زندگی خودمون ایجاد نمیکنه.
و در نهایت
ما باور فراوانی و عزت نفس نداریم!
و باید روی این دو کار کنیم.
سلام خدمت همه دوستان عزیزم
در رابطه با موضوع تخفیف یه نکته جالبی به ذهنم اومد که
سعی در تخفیف گرفتن و منتظر بودن برای خرید با تخفیف از باور کمبود و عدم لیاقت میاد یعنی من لیاقت هزینه کامل رو ندارم
که خدا رو شکر چند وقتی هست که اصلا تخفیف نمیگیرم
و با این جمله معروف “خرید که بدون تخفیف نمیشه” همراهی نمیکنم
ولی به نظرم اگر داریم روی باورهامون کار میکنیم و کالایی با تخفیف بهمون پیشنهاد شد یعنی باور لیاقتمون بالا رفته
مثل اینکه ما خودمون رو لایق هدیه گرفتن بدونیم و گاهی جهان این هدیه رو به صورت تخفیف بهمون میده
یعنی اگر در معرض تخفیف قرار گرفتیم ازش استقبال کنیم و خدا رو شکر کنیم ولی هیچ وقت درخواست تخفیف نداشته باشم که این فرکانس کمبود داره
سلام
این نکته بجا بود برامن که اگر در معرض تخفیف قرار گرفتیم ازش استفاده کنیم وگرنه درخواست تخفیف نکنیم که این فرکانس کمبوده👌👌
سلام
پس از دید شما خرید دوره های استاد ک خود ایشان تخفیف گذاشتند حس لیاقت برای ماست ک در معرض تخفیف قرار گرفتیم
ای ول به نکته مهمی اشاره کردید اتفاقا این برام سوال شده بود ک حالا از تخفیفات استاد عزیز بابت دوره ۱۲ قدم استفاده کنم یا ن
ک به جواب رسیدم با کامنت شما
ممنونم دوست عزیز
دوست عزیز واقعاب نکته مهمی اشاره کردی درخواست تخفیف یعنی باور ب کمبود و احساس عدم لیاقت،ولی وقتی هدیه ای یا تخفیف برات پیش میاد با شکر گزاری ازش استقبال کن یعنی پذیرش رزق و روزی
دوست عزیز پری
استاد روی محصولاتشون تخفیف نمی زارن
استاد محصولاتشون رو بروز رسانی می کنن و قبل از افزایش قیمت فرصتی به ما هدیه میدن تا بتونم با قیمت قبل ، محصول بروز رسانی شده رو خرید کنیم .
موفق باشید
سلام خدا قوت استاد به نکتهء بسیار مهم و بزرگی اشاره کردی و از همه چیز مهم تر اینکه این احساس جلوی چشمم بود و نمیدیم .
سلام و درود به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته مهربان ،همینطور درود بر دوستان و خونواده فوق العاده ثروتمندم …
از تمام جهان هستی و تمام انرژی های مثبت و قدرتمند حاکم سپاس گذارم برای حس وحال خوب ،شاد وسلامتم
برای ذهن هوشمندم و قلب قدرتمندومهربانم سپاس گذارم …
امروز داشتم یک فیلم از خونه کریستین رونالدو در مادرید میدیدم برای تقویت باور فراوانی روی خودم و احساس ثروت داشتن ، که یکدفعه یکی از ترمزهای مخرب رو پیدا کردم
یادم اومد بچه که بودم همیشه وقتی یک لباس نو،کیف نو،کفش نو یا هر وسیله دیگه ای که پدر و مادرم واسم میگرفتن تا یه مدتی اجازه استفاده کردن ازش رو نداشتم چون ممکن بود خرابشه ،همش میگفتن بذار وقتی مهمونی خاصی رفتیم مثل عروسی اونوقت استفاده کن واااااااای آخه چرا دلیل اینکه زیاد میخندم چون الان که بنظر خودم باورهام تغییر کردن و قوانین رو فهمیدم ولی بازم میبینم لباسهای نو رو کمتر استفاده میکنم
واااای که چه میکنه این قانون ترمزهای مخرب ، زیرخاکی پیدا میکنه
مراقبت کردن از وسایل و داشته ها خیلی خوبه نشونه شکرگزاریه ولی نه اینکه بذاریم توی کمد خراب نشن و منتظر باشیم اگه یه روز عروسی شد یا سال نو آینده بعدش استفاده کنیم
یادمه همیشه لباسامو چند سایز بزرگتر میگرفتن که چندسال بپوشم و کوچیک نشه وااااای
مطمعنم دهه شصتیا این ترمز مخرب رو همه دارن . شاد ،پیروز ،سلامت،موفق وثروتمند باشید دوستان گلم✌✌✌
سلام احسان جان
خوبی ؟
اینکه ما یه ترمز مثل همینی که گفتی رو پیدا میکنیم، خودبخود حل میشه با پیدا شدنش؟ یا اینکه باید باور مناسب جایگزین کنیم ؟
ممنون
سلام دوست عزیز
شما زمانی که یه ترمز رو پیدا میکنی باید تا چند ساعت بزنی و برقصی ، چرا که نصف راه رو رفتی
حالا در ادامه باید بیای باورهای مناسب رو بسازی تا ترمز رو رفع کنی
مثلا در مورد همین احساس لیاقت که اینجا صحبتش هست باید تمرینات مربوط به عزت نفس رو بارها و بارها انجام بدی تا در وجودت نهادینه بشه
چطوری میشه متوجه شد نهادینه شده ؟
با نتیجه ، به محض اینکه باور شروع به اصلاح میکنه نتایج هم وارد میشه
یهویی همه چی تغییر نمیکنه ، ولی با هر مقدار تغییر باور ، نتایج هم تغییر میکنه
اگر سوالت اینه که تمرینات رو از کجا باید بدونم چیه ؟
هر موضوعی که میخوای در موردش بدونی و یا از تمریناتش اطلاع کسب کنی رو تو عقل کل سرچ کن و زمان بزار و تمام پیام های مربوط به اون موضوع رو بخون و نکته برداری کن و فایلهای رایگان دانلودی مربوطه رو دانلود کن و به صورت لیزری نگاه کن یا گوش کن (چون بدون تمرکز داری وقتت رو تلف میکنی ) و عمل کن بهشون
شاید خوندن مطالب چند ماه زمان ببره، ارزشش رو داره ، پس انجامش بده
البته این راهکار واسه افرادی بود که توانایی خرید محصولات رو ندارن
شاد باشی
سلام به استاد عزیز ونمونه ام ومریم خانوم شایسته ام.
( مریم هستم)
امروز داشتم برای خودم چادر میدوختم که وقتی وسایل خیاطی وسوزن و چرخ و…..رو اوردم تا کارم رو شروع کنم بین وسایلم یه تیکه پارچه زیبا دیدم که مربوط به یه چادر بود که من برای یکی دوستانم هدیه گرفته بودم و خودم هم زحمت دوخت اون رو به عهده گرفته بودم تا بنده خدا اذیت نشه
بعد اومدم داخل اون تیکه پارچه هایی که داشتم گشتم ویه عالمه پارچه های زیبا وشیک ومجلسی ورنگارنگی رو پیدا کردم که همه اونا مربوط به چادرهایی بود که من برای دوستان واطرافیانم یا هدیه گرفته بودم یا سوغاتی بهشون داده بودم.و اینا همشون از نظر رنگ و کیفیت عالی بودن.ولی هیچکدوم اینارو برای خودم نگرفته بودم در حالیکه خودم هم اینجور چادرهایی رو دوس داشتم و برای خرید اونا هم در شرایط خیلی عالی نبودم ولی به هر نحو من اینارو خریده بودم وهدیه داده بودم.تازه دوخت اون رو هم رایگان براشون انجام دادم.واین دیگه بدتر از بدتره.
بعد اومدم به خودم گفتم الان مطلب زیبایی که مریم جون نوشتن درباره حس لیاقت، با تمام وجودم درک میکنم.
الان میفهمم وقتی مریم جون میگن وقتی به خودت بها ندی نعمت وثروت میاد ولی از دستت خارج میشه یعنی چی.
وقتی که من برای خود عزیزم ارزش قائل نباشم وبگم دیگران از من بهترن و کانون توجهم رو هم روی این نقطه میگزارم که دیگرا ن عزیزترن و مهمترن ، ناخوداگاه دارم میدوم وتلاش میکنم تا این دیگران زندگیشون هر روز زیباتر وبهتر بشه و هر روز اجناس عالی وبا کیفیت تری وارد زندگیشون بشه.اونم توسط من.توسط من که فک میکنم دارم تمام تلاشم رو میکنم تا خودم رو خوشیخت کنم ولی زهی خیال باطل.
بعد یاد این مثال افتادم که فردی در تاریکی شب یه چراغ رو پشت سرش گرفته بود وراه میرفت و تو اون تاریکی چشماش جایی رو نمیدید وهی به زمین میخورد وهی غر میزد ومیگفت چه راه مسخره ای، همش دارم زمین میخورم ومسیرم پراز چاله چوله است وهی به زمین وزمان بد وبیراه میگفت در حالیکه خودش مقصر بود وکافی بود چراغ رو جلوش بگیره.
منم همینم.تمام تلاشم رو میکردم تا دیگران عالی باشن.
الان برای من چه سودی داشته؟ هیچی.
تازه بعضیهاشون ناراحت هم میشدن که چرا کم براشون چیزی گرفتم یا چرا رنگ دلخواهشون نبوده و…….
وبرای من هیچ سود معنوی ودنیوی نداشته است.
وقتی خودم به خودم بها ندادم و برای خودم اون نعمتها وزیباییهارو نگرفتمچطور باید انتظار داشته باشم نعمت جدیدی ونعمت وثروت بیشتری بیاد تو زندگیم.
وقتی کانون توجهم چیز دیگه اس واقعا مسخره اس که من انتظار نتایجی غیرا ز این که هست رو داشته باشم.
نعمت وثروت فراوون میاد ولی چون من برام دیگران مهمن واولویت اصلی ام دیگرانن به همون قشنگی هم به عناوین مختلف خارج میشه و میره به سمت دیگران.
به همون میزان که من به خودم توجه ندارم نعمت ها هم به سمتم نمیاد.
الان با عمق وجودم فهمیدم که این یه قانونه و نمیتونه نتایج متفاوتتری رو بدای من رقم بزنه.
والان خدارو شکر یه مدته دارم رو این مساله کار میکنم وبرای خود عزیزم ارزش قائلم ودر درجه اول به خودم اهمیت بدم و کانون توجهم رو بزارم رو خودم که در این صورته که به خود عزیزم خیانت نکردم وهدایت میشم به سمت نعمتها وثروتهای بیشتر ولین قانون در جای خودش درسست اجرا میشه.
خدایا شکرت که با دستان خودت به من قوانین رو یاد میدی وهر روز مسیرم داره روشنتر وزیباتر میشه.
از تک تک دوستان مثبت اندیشم نیز سپاسگزارم که از کامنتهاشون خیلی چیزا یاد گرفتم و دارم کم کم انجام میدم وتا اخر عمرم نیز هنوز باید رو خودم کار کنم.
خدایا شکرت.الحمد لله رب العالمین
سلام دوست عزیزم . آیا تونستین این باور رو از بین ببرین . اگه آره لطفا یه توضیحی در موردش بدین
سلام.
امروز باز هم هدایتی به این فایل احساس لیاقت رسیدم.
در سکوت صبحگاهی و برفی امروز،نشستم و کامنت دوستان روو مطالعه کردم.
تا اینکه به کامنت خودم رسیدم.
دوستی در جواب کامنتم نوشته بود ایا من تونستم در حدف باور عدم لیاقت موفق بشم یا نه؟
وجواب: بله. تونستم.
هر وقت تمرکزی کار کردم و برای خودم ارزش قایل شدم شاید باورتون نشه به ساعت نکشیده که نتیجه اون رودریافت کردم.
مثلا اونجا که برای خودم بهترین صبحونه،میوه، لباس، عطر وادکلن،و ……..وآنچه را که تو خونه داشتم و موجود بوده. من بهترینش رو برداشتم و در تنهایی خودم استفاده کردم.
منظورم اینه که منتظر نموندم بقبه بیان بعد صبحونه و میوهو….بخورم.خودم هر چی دوس داشتم برداشتم خوردم یا پوشیدم یا….
بعد همون روز دیدم چقد دیگران بیشتر بهم بها میدن.
چقد ثروت و پول بیشتر میاد تو زندگی.
الان هم اومدم یه لیست نوشتم از کارایی که میتونه به من کمک کنه.
مثلا میخواستم عینکم عوض کنم و به تاخیر مینداختم.
نوشتم تو این هفته باید عینک نو بخرم.
یا جلد گوشیم عوص کنم که خراب شده.
و دیدم که هر وقت تمرکزی ومداوم کار کردم جواب گرفتم و برام عادی میشه و دوباره یادم میره و از مسیر دور میشم.
ضربه میخورم و دوباره برپیگروم از اول.
از خدا میخام که به من لطف کنه و به طور مستمر و پایدار به خودم بها بدم.
و نعمتها و ثروتهای بیشتری وارد زندگیم بشه.آمین
باعرض سلام خدمت استاد عزیز و خانواده صمیمی عباسمنش
باور احساس لیاقت یک باور بسیار مهمی است که از وقتی دارم روی این باور کار میکنم وتا اندازه ای که کار کردم خداروشکرنتایج بسیاری گرفتم.
من هم قبلا هنگام خرید کردن یک احساس ترسی در وجودم بود که البته این به باور کمبود هم مرتبطه.
یا مثلا بیشتر برای فرزندم یاهمسرم وسایلای مورد نیاز رو میخریدم بعد اگر پولی اضاف میومد برای خودم خرید میکردم یا اگر هم میخریدم با قیمت مناسب یا ارزانتر.
خوب من فکر میکردم دارم کار خوبی انجام میدم و اول به فکر خانوادم بعد خودم.
یا از ظروف نو که داشتیم استفاده نمیکردیم و فقط برای مهمان استفاده میشد و خیلی موارده دیگه.
وبا این کار و با باور عدم احساس لیاقت خودمو از خیلی نعمتها محروم کردم .
خدار شکر از زمانی دارم روی این باور کار میکنم خیلی چیزها و خیلی رفتار ها عوض شده .
یک نمونش اینه که موقع خرید چیزی رو که لازم داشته باشم و میدونم ارزش قیمتش رو داره بدون چانه زدن و درخواست تخفیف خرید میکنم. و همیشه موقع خرید به خودم میگم من لایق بهترینها هستم و به باور فراوانی هم فکر میکنم و این کار خیلی به من کمک میکنه که احساس عالی داشته باشم.
قبلا که من احساس لیاقت نداشتم نه لباس خوبی نه کفش خوبی نه غذای خوبی همون چیزی هم که داشتم به زور برای خودم میگرفتم.
باهدایت الله مهربان و اموزه های استاد عزیز الان کلا ورق برگشته.
چند وقت پیش داشتم به نعمتهای که دارم فکر میکردم دیدم بابا چقدر چیزهای جدید وارد زندگی من شده . اونم به طور کاملا طبیعی خدارو هزار مرتبه شکر.
رفتم کمد کفشهامو باز کردم دیدم چند جفت کفش با جنس عالی که یک جفتش هم از طریق هدیه وارد زندگیم شده. گفتم خدایا شکرت .
پیراهنام همینطور شلوار هرکدوم چنتا وهمگی نو خدایاشکرت وخیلی چیزهای دیگه ودر امد من و سر مایه من کم که نشده بلکه داره بیشتر وبیشتر میشه خدایا هزار مرتبه شکرت.
ومن با این باور احساس لیاقت که دارم کار میکنم چه نعمتهایی وارد زندگی من شده .
واز خداوند میخاهم همیشه کمکم کنه وهدایتم کنه به سمت نعمتهای بیشتر.
سپاسگزارم از استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
میشه در مورد برطرف کردن ترس و کلا مواردی که الگو کردین که باور لیاقتتون رو عوض کنه ، بیشتر توضیح بدین که چطور از بینش بردین.منظورم موقع خریده.
سلام به مریم مهربون( شایسته)
خدایا سپاسگزارم که هدایتم کردی تا این متن بسیار عالی رو مطالعه کنم. همیشه استاد توی صحبتهاشون میگن که چقدر این مطالب در عقل کل بهمون میتونه کمک کنه ولی انگار من تا دیروز در مدارش نبودم و سرسری میگرفتم و هیچوقت نخواستم آنها رو مطالعه کنم. خدایا شکرت. پس قانون جواب میدهد. پس مدار من تغییر کرده که منو به اینجا هدایت کرده تا اینکه با خوندن این متن بسیار عالی و معجزه آسا باورهای محدود کننده خودم رو شناسایی کنم. خدایا شکرت.
تمام تک تک این جمله ها رو بارها خوندم و نوشتم و بهشون فکر کردم. خدایا هر چه بیشتر میخونم ، بیشتر احساسم خوب میشه. از اینکه توانستم به اینجا توسط خداوند هدایت بشم و باورهای نادرست خودم را بشناسم نمیدونید چقدر خوشحالم که هدایت شدم. همیشه فکر میکردم از اینکه چیز گرون نخریدم خیلی زن قانع و خوبی هستم. خیلی دارم به خودم و زندگیم کمک میکنم. در صورتی که خودم را روزبروز از ثروت و برکت خداوند دور میکردم. سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
همیشه با وجود داشتن پول به اندازه کافی ، ولی بدنبال این بودم که تخفیفی بگیرم و اجناس ارزونتر برای خودم پیدا کنم و یا اینکه با توضیح دادن اینکه این گرون بود ولی امروز من این رو با تخفیف بسیار عالی خریدم. این یعنی عدم احساس لیاقت برای خودم. عدم ارزش قائل شدن برای خودم . خدایا شکرت. خدایا شکرت
سالهاست که دوست دارم یک کالایی برای خودم داشته باشم و لی هنوز نتونستم خودم را راضی کنم که بخرم. چون همیشه فکر میکردم که این مال کسانی است که خیلی ثروتمند هستند و این اخساس بی ارزش بودن خودم رو برای خودم به گونه های مختلف توجیح میکردم. حالا با خوندن این متن زیبا و تاثیر کذار در اولین فرصت میخرم و لذت داشتنش را خواهم داشت. سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلام بی کران
میدونید یه وقتا باورم نمیشه که قوانین رو فهمیدم و قراره زندگی عالی برای خودم بسازم
یه وقتا فراموش میکنم که من فرمولی برای سعادت دنیا و اخرت در دستم دارم و یه وقتا از شدت ذوق نمیتونم باور کنم یه وقتا میگم شبا نخوابم روی خودم کار کنم ولی چون باورم قوی نیست اخرش اگر یه ذره بیدار بمونم شل میشم میخوابم اما هر روز خدا بیشتر بهم ثابت میکنه که مسیر اصلی همینه و من بچسبم بهش و عوامل بیرونی که خیلی مهم نیستن خودشون جفت و جور میشن
و یه چیزی که بعد از کلی تجربه میخوام بهتون بگم اینه که تمام تجربه های بد و ضربه هایی که خوردم تو زندگیم بخاطر عزت نفس بوده
عزت نفس مهمتریییییییییییییییییییییین عامله
مهمترییییییییییین عامل موفقیت
مهمترییییییییییین عامل روابط عاشقانه
مهمترییییییییییین عامل ارامش و شادی
و قطعا مهمترین عامل ثروت مهمتریییییییییییین عامل ثروت
و همین طور سلامتی و …..
واقعا همینه ولی من نمیدونستم
سلام به عزیزانم.
من این متن خانوم شایسته رو بارها وبارها خوندم.
یه بار نوشتم با دقت وبارنگهای متفاوت.
و ذره ذره دارم این متن رو میخونم و میچشم.
واز وقتی که به خودم بها دادم با همون امکاناتی که داشتم با همون یه مقدار پولی که داشتم واقعا زندگیم تغییر کرده و کاملا متفاوت هس.
اول بار خیلی مقاومت داشتم ودرک نمیکردم این متن رو.
ولی دارم تکاملم رو طی میکنم و قشنگ میفهممکه حرکتم سریعتر شده.
واقعا دنیا مثل آینه است که نگاه میکنه ببینه تو چی نشونش میدی تا اونم همون رو بهت نشون بده والان این برام یه باوری است که بهش رسیدم.
خدایا ممنونم که مرا در مدار ارزشمندی ولیاقت قرار دادی.
من ارزشمندم چون بنده خدایی مانند تو هستم.
من ارزشمندم چون بهترین مخلوق تو هستم.
خدایا شکرت هر روز دارم رشد میکنم.